اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

گزارش ویژه تلویزیون سوئد از دختران اروپایی که به داعش پیوستند

سفرازقلب‌اروپا به‌سرزمین ناآرامی؛
در قسمت نخست این ویژه برنامه بر روی دختران اروپایی تمرکز شد که کشور مرفه خود را در اروپا ترک می کنند تا در شرایط جنگی داعش زندگی کنند و حتی تن به بسیاری از مسائل غیراخلاقی بدهند.
گزارش ویژه تلویزیون سوئد از دختران اروپایی که به داعش پیوستند
گروه بین الملل مشرق - شبکه دولتی سوئد، ویژه برنامه ای با عنوان «سربازهای داوطلب» تولید کرده و در برنامه های نخست خود بر روی گروه تروریستی داعش تمرکز کرده است که تقریبا همه سربازان آن را سربازان داوطلبی تشکیل می دهند که از نقاط مختلف دنیا گرد آمده و برای تشکیلات تروریستی خود کشورگشایی می کنند.
 
در قسمت نخست این ویژه برنامه بر روی دختران اروپایی تمرکز شد که کشور مرفه خود را در اروپا ترک می کنند تا در شرایط جنگی داعش زندگی کنند و حتی تن به بسیاری از مسائل غیراخلاقی بدهند.
در یان برنامه، به صورت همزمان دو خط دنبال شد. از سویی به بررسی علل شیوع گرایش به عضویت در داعش در میان دختران اروپایی پرداخته شده و از منظر جامعه شناسی این پدیده ریشه یابی شد؛ از سوی دیگر با خانواده های برخی از آنان تماس گرفته تا نخبگان غربی و جهان بتوانند بیش تر با محیط و خاستگاه این تروریست ها آشنا گردند.

در ابتدای این برنامه، یکی از مقامات بلندپایه امنیتی سوئد در تلویزیون حاضر شده و اعلام کرد: «برای نخستین بار در پنجاه سال اخیر، استکهولم شاهد پدیده مهاجرت به قصد جنگ است؛ اما ما در کنار آن شاهد مهاجرت به قلمرو داعش "ّرای زندگی" هم هستیم و باید بین این دو پدیده تفکیک کرده و برای هر کدام راهکار متمایزی را برگزینیم.»

پس از آن، یک برنامه از پیش تدوین شده (ریپورتاژ) در مورد دختران سوئدی پیوسته به داعش پخش شد. در بخشی از این گزارش، مادر یکی از این افراد در برابر دوربین قرار گرفت: «من واقعا نمی توانم دخترم را درک کنم و حدس بزنم چه در ذهن وی می گذرد! احساس می کنم شاید از زمانی که در کنار ما بود، من در ادراک و شناخت وی ناتوان بودم. تنها می توانم همین را بگویم که ما خانواده ای غیرمذهبی و مسیحی هستیم؛ اما شاید دخترم از مدت ها قبل گرایشات اسلامی پیدا کرده بود و ما متوجه نشده بودیم.»

 
در بخش دیگری از این گزارش، خبرنگار به محله ای در استکهولم سر می زند که گفته می شود تعداد زیادی از جوانان آن به سوریه و عراق رفته اند تا در کنار تروریست ها علیه دولت های محلی بجنگند. یکی از کسبه می گوید: «شیوع به داعش در زنان منطقه به اندازه ای است که برخی از خانواده ها، از فرستادن دخترانشان به خیابان برای خرید و ولگردی خودداری می کنند؛ زیرا احتمال می دهند در این مکان ها با دلال های داعش روبرو شده و به سرعت به سمت عراق و سوریه حرکت کنند. برخی از دخترانی که به سوریه رفته اند، هنوز مدرسه می روند و بعید می دانم هیچ آئین و مذهبی اجازه دهد کودکان و نوجوانان لباس رزم بپوشند.»

گزارش ویژه تلویزیون سوئد از دختران اروپایی که به داعش پیوستند
وقتی خبرنگار، نظر وی را در مورد اقدامات سلبی خانواده می پرسد، فروشنده می گوید: «فکر نمی کنم این اقدامات فایده داشته باشد. البته مسئولیت دولت و نهادهای امنیتی است که بتوانند هر چه سریع تر، این دلال ها را شناسایی و از سطح شهر پاک کنند؛ اما واقعیت این است که گرایش به داعش نه از طریق خیابان که از طریق شبکه های اجتماعی و اینترنت ایجاد می شود. خانواده ها نمی توانند موبایل، تبلت و کامپیوتر را از دخترانشان دریغ کنند و در واقع ما با یک پارادوکس واضح مواجهیم.»

البته این گزارش، خالی از گرایشات صهیونیستی ضداسلامی نبود. یکی از عابران محل در این گزارش می گوید: «به هر حال در این محله، مسجد فعالی وجود دارد. ما به پلیس شکایت کرده ایم، اما به ما پاسخ داده اند که بر مسجد نظارت کافی وجود دارد. واضح است که بالای منبر، کسی جرأت نمی کند نمازگزاران را به داعش دعوت کند، اما باور عمیقی دارم که همین مسجد پایگاه مناسبی برای شناسایی و جذب داوطلبان شده است.»


در پاسخ به این ادعا، «ابراهیم بورالی» از اعضای «جمعیت اسلامی رنکبی» می گوید: «اتفاقا باور عمیق ما به این است که در برابر افراطیون، باید کسانی را تقویت کرد که می توانند با زبان دین از رحمت و همزیستی سخن بگویند. شاید اگر جمعیت ها و انجمن های مسلمانان و مهاجران فعال تر گردند؛ از سویی افراطیون مسلمان و از سوی دیگر افراطیون نژادپرست ضدمهاجر را مهار کنند. اما خب تردیدی نیست که فرهنگسازی امری زمانبر است.»

در ادامه برنامه، «منی سالین» از اعضای شورای مرکزی حزب سوسیال دموکرات سوئد مهمان برنامه شد. نام کوچک وی نشان می دهد تبار او نیز به مهاجران مسلمان برمی گردد. وی می گوید: «بین افراط و جنایت، رابطه مستقیم وجود دارد. شما ببینید در میان کشورهای غربی، کشورهایی که بیش ترین میزان افراط را در داخل جوامع داشته اند (مانند فرانسه و آلمان) شاهد بیش ترین میزان گرایش به داعش بوده اند.

جالب است که دست کم پنجاه سال است که دولت های مذکور خواهان مهار افراط – که بیش تر به صورت نژاد پرستی بومیان علیه مهاجران بروز می یافت – بوده اند، اما پرونده های بسیاری از جنایت و افراط در اداره های پلیس محلی ضبط می شد. خب آن افراط، این روزها به صورت دیگری بروز یافته و عده ای حاضرند همه هستی و حتی خانواده و جان خویش را رها کنند تا در جایی که خشونت عریان وجود دارند، عقده گشایی کنند.»

گزارش ویژه تلویزیون سوئد از دختران اروپایی که به داعش پیوستند
در بخشی از گزارش تدوین شده این برنامه، تصویز فوق پخش شده و گوینده در مورد تأثیر ایدئولوژی بر گرایش به داعش صحبت کرد.

البته در هیچ یک از قسمت های برنامه، کسی توضیح نداد که گرایش به حجاب – آن هم به صورتی که هنوز در بسیاری از نقاط اروپا ممنوع است – چه ارتباط مستقیمی با گرایش به داعش دارد؟!

مجری برنامه هشدار می دهد که این روزها پدیده گرایش به داعش، به کشورهای سوئد و اسکاندیناوی رسیده است که در آن، کم تر شاهد نزاع بین المللی یا نزاع داخلی میان مهاجران و بومیان بوده ایم. سالین پاسخ می دهد: «همه ما سال ها و دهه هاست که به سمت اروپای واحد حرکت کرده ایم. فرهنگ جوامع نیز به یکدیگر نزدیک تر شده اند و به این ترتیب شاهد گرایش به داعش در کل اروپا هستیم. اما شما به من پاسخ دهید که چرا این گرایش در ایتالیا، فرانسه و آلمان بیش تر از اسکاندیناوی است؟ چرا در کشورهای آمریکای لاتین یا بخش جنوبی آفریقا و همچنین کشورهای آسیای میانه – که در آن ها هم شاهد خشونت ها و جنگ ها بوده ایم و  هستیم – این موج به این وسعت وجود ندارد؟»

البته همین فرد در برابر اظهارات مقامات امنیتی در مورد لزوم تفکیک بین افراد، موافقت کرد: «خب این روشن است که دخترانی که به قلمرو داعش رفته اند، یکدست نیستند. عده ای به هدف جنگ رفته اند و آشکارا اسلحه در دست دارند؛ اما عده ای برای ازدواج (جهاد نکاح) به سوریه می روند. همچنین دسته سومی وجود دارند که زندگی در جوامع تحت رهبری افراطیون را بر زندگی در غرب ترجیح می دهند. خب من هم موافقم که باید برای هر کدام راهکار جداگانه ای اندیشید؛ اما بحث اولیه ما در مورد ریشه یابی جامعه شناختی گرایش به داعش بود که هر سه گروه را – با شدت و ضعف متفاوت – در بر می گیرد.»
مطالب مرتبط

مادر گروگان ژاپنی در بند گروه تروریستی داعش با بیان اینکه "پسرش هیچ خصومتی با اسلام ندارد."خواستار نجات جان وی شد. در این رابطه یکی از مادران ایرانی نامه‌ای به این مادر ژاپنی نوشته و اعلام کرد که آنها مسلمان نیستند.
به گزارش مشرق، خانم «جونکو ایشیدو»، مادر «کنجی گوتو» گروگان ژاپنی در بند گروه تروریستی داعش طی نامه ای که در یک نشست خبری قرائت شد، از «شینزو آبه» نخست وزیر این کشور خواست تا جان پسرش را نجات دهد.

بنابر این گزارش، وی با ابراز این مطلب که پسرش هیچ خصومتی با اسلام ندارد، گفت که زمان زیادی از عمر پسرش باقی نمانده است. در این رابطه، عاطفه تلقانی، یکی از فعالان اجتماعی و رسانه ای کشورمان در مقام یک مادر، نامه ای به این مادر ژاپنی نوشته است که در ادامه می آید.

بنام  پروردگار بخشنده بخشایشگر

خانم «جونکو ایشیدو» عزیز

سلام؛

همدردی من را در این لحظات تلخ و پر استرس بپذیرید. می دانم آرزویتان است که ثانیه های ساعت به جای دویدن پشت سر هم برای همیشه متوقف شوند تا زمان رسیدن ضرب الاجل داعش درباره پسرتان فرا نرسد. من هم یک پسر 18 ساله دارم و آرزوهای مادر را درک می کنم. شما در مقابل دوربین های خبری درباره علت سفر پسرتان به سوریه سخن گفته اید و گفته اید که او برای انجام فعالیت های بشردوستانه وارد این کشور شده است، و به هیچ وجه از روحیه جنگ طلبی برخوردار نیست. صداقت گفتار شما را باور می کنم، زیرا هنوز خاطره تلاش های انسان دوستانه یکی از هموطنان محترم شما؛ «کوجی هیتارو» از ساکنان شهر کیوتو ژاپن که یازده سال پیش به کمک هموطنان زلزله زده ام در شهر بم شتافت، در خاطرم زنده است.

«جونکو ایشیدو» عزیز، لطفا همدردی من را بپذیرید البته نه در جایگاه یک زن ایرانی که هشت سال زیر بمب و موشک های دشمنان سرزمینم شاهد شهادت کودکان، زنان و مردان بسیاری بودم؛ بلکه در جایگاه یک زن مسلمان است که دست شما را به گرمی می فشارم، و خود را شریک رنج های شما می دانم.

با توجه به اخبار غیر واقعی که متاسفانه در سراسر جهان در جریان است، ضرورت دارد به شما مادر عزیز بگویم کسانی که  «کنجی گوتو جوگو» را به اسارت گرفته اند و دوست او را به قتل رساندند، برخلاف ادعایشان مسلمان نیستند و رفتار وحشیانه آنها با معیارهای اسلام هیچ سنخیتی ندارد. تروریست های داعش غارتگران درنده خویی هستند که برای موجه نشان دادن خوی افراطی و غیرانسانی خود، خود را به اسلام منتسب می کنند. در حالی که یک میلیارد مسلمان، با ملیت ها و فرهنگ های مختلف، از آنها منزجرند و از رفتار و ادعای آنها بیزاری می جویند.

خانم « ایشیدو» عزیز، در این لحظات دشوار که احتمال دارد نسبت به دین من «اسلام» احساس ناخوشایندی داشته باشید، لازم است که بگویم، اساس اسلام برادری تمامی انسان هایی است که روی کره زمین زندگی می کنند. پیروان راستین « محمد رسول الله» آخرین فرستاده پروردگار هر گونه اقدامی را که به کشتن انسان ها منجر شود، محکوم می کنند و در کتاب آسمانی ما نوشته شده است: « لااکراه فى الدین» در دین هیچ اجبارى نیست.

دوست عزیز، درد امروز و دیروز یکی است. ما قربانیان متجاوزانی هستیم که برای کسب قدرت، منافع مالی و کنترل دولت ها دست به اسلحه می برند. یکروز هیروشیما و ناگازاکی، روز دیگر سردشت و حلبچه و جانیان در این روزها به بهانه اختلافات دینی و مذهبی خاورمیانه را نشانه رفته اند، و مردم بی گناه را سلاخی می کنند.

خانم « ایشیدو» عزیز، نمی دانم اکنون که شمارش معکوس شروع شده است، سرنوشت«کنجی گوتو جوگو» به کجا ختم خواهد شد. نمی دانم که آیا دولت ژاپن موفق به توافق با داعش بر سر آزادی فرزندتان خواهد شد یا نه! اما من هم دست به دعا هستم و آرزو می کنم که خیلی زود پسرتان را در آغوش بکشید.

منبع: شبکه خبر

منبع: تسنیم
مطالب مرتبط

این روزها عربستان در عرصه سیاسی شاهد تحولات چشمگیر و عمیقی است، اما آنچه در این تحولات قابل تامل است، نبود نام و نشانی از «بندر بن سلطان» است که به نظر می‌رسد از دایره سیاسی خاندان سعودی‌ طرد شده است.

به گزارش مشرق، روزنامه لبنانی «الاخبار» در تحلیلی به قلم «جان عزیز»، نویسنده و تحلیلگر جهان عرب به بررسی جدیدترین تحولات سیاسی جاری در کشور عربستان سعودی می‌پردازد و در مقاله‌ای با عنوان «چرا بند بن سلطان از عرصه سیاست دور شد» به تحلیل اقدام شاه جدیدی عربستان در عزل و نصب‌های جدیدش می‌پردازد.

جان عزیز - الاخبار :

آشکار است که دو «کودتا» ظرف یک هفته در ریاض، پایتخت عربستان سعودی رخ داده است. کودتای اول، کودتایی خانوادگی بود و به خاندان سعودی مرتبط بود. اما کودتای دوم، کودتایی آمریکایی است. از کودتای اول سخن بسیار گفته شد، اما کودتای دوم همچنان در پرده ابهام است و در حال تدارک.

ساعاتی از مرگ «عبد الله بن عبد العزیز»، شاه سابق سعودی نگذشته بود که لیستی از انتصاب‌ها و تغییر و تحولات ریشه‌ای توسط «سلمان»، شاه جدید عربستان صادر شد که از جمله آنها باید از انتصاب شاهزاده «مقرن» به ولی‌عهدی یاد کرد.

از دیگر تغییر و تحولات مهم رخ داده در عربستان دوره شاه سلمان باید از انتصاب شاهزاده «محمد بن نایف» به عنوان جانشین ولی عهد یاد کرد. انتصابی که تمام برنامه‌ها و نقشه‌های ریخته شده توسط ملک عبدالله را بر باد داد؛ برنامه‌ها و نقشه‌هایی که سال‌ها به آرامی و با وسواس بسیار برای آنها زحمت کشیده و آنها را تدارک دیده بود.

تحولات جاری و اطراف ملک عبدالله در آن زمان تاکید داشتند که شاهزاده سلمان پیش از عبدالله جام مرگ را سر می‌کشد و با مرگ وی این شاهزاده مقرن غیر سدیری است که پس از ملک عبد الله به پادشاهی عربستان سعودی می‌رسد، تا جانشین وی کسی جز «متعب بن عبد الله»،‌ فرزند شاه تازه در گذشته عربستان نباشد و به این طریق با رسیدن متعب به قدرت وی دو هدف اصلی را محقق کنند:

اول: دور کردن و به حاشیه راندن سدیری‌ها از قدرت

دوم: تضمین به قدرت رسیدن فرزندان به قدرت

این سناریو تنها لحظاتی پس از مرگ ملک عبدالله به پایان رسید. زمانی‌که سلمان دستور انتصاب شاهزاده «محمد بن نایف» به سمت جانشین ولی عهد و سرآغاز حاکمیت نسل دوم شاهزادگان سعودی را صادر کرد. به این ترتیب آشکار شد که این کودتا به عنوان کودتای اول دارای ماهیت و انگیزه‌های خانوادگی است. چون سلمان شخص ناشناخته‌ای در کشور عربستان سعودی نیست و شاید هم اکنون بیش از هر کس دیگری در میان خاندان سعودی از اسرار پشت پرده کاخ‌های سعودی با خبر است. او 40 سال است که می‌داند، در پشت این درها چه می‌گذرد. از زمان سلطنت ملک «خالد بن عبد العزیز» که پس از ترور «ملک فیصل بن عبد العزیز» در سال 1975 قدرت را در عربستان سعودی در دست گرفت. او از آن زمان در دایره حکومتی عربستان و محافل تصمیم گیری آن حضور داشته، زمانی‌که به عنوان امیر منطقه ریاض انتخاب شد و ضمن حاکمیت بر پایتخت سعودی از تمام اسرار دوایر و محافل آن مطلع بود.

از سوی دیگر، شاه سلمان در میان فرزندان ملک عبد العزیز، پایه گذار سلطنت سعودی اولین کسی است که دارای تحصیلات و همچنین تجربه بیشتر است و سرنوشت برای وی رقم زد تا دوره‌های سلطنت خالد و فهد و عبد الله را ببیند. او دید که چگونه فهد در دوره سلطنت ملک خالد زمانی‌که به دلیل بیماری توان اداره کشور را نداشت، عربستان را اداره کرد. همچنین شاهد بود که چگونه عبدالله در زمان عجز و ناتوانی و بیماری فهد، قدرت و اداره امور را در دست گرفت و همچنین چگونه تحت سیطره کامل و مطلق ملک عبد الله قرار داشت و تمام تلاش‌هایش برای بیرون آمدن از زیر سیطره و حاکمیت ملک عبد الله و گرفتن انتقام از وی راه به جایی نبرد.

تمام اینها در ذهن شاه سلمان در سال‌های اخیر چون فیلم تکرار می‌شد و از مقابل چشمانش می‌گذشت و تنها راه نجات و رهایی وی و رسیدن به خواسته‌هایش از جمله قدرت «مرگ» بود.

در این بین اگر سلمان قبل از عبد الله می‌مرد، بی‌تردید تمام کسانی‌که هم اکنون مناصب و پست‌هایی بدست آورده‌اند، به حاشیه رانده شده بودند، اما فرشته مرگ به عبدالله اجازه نداد و کسانی‌ که تا دیروز در حاشیه بودند، امروز مسئولان امر هستند. به همین دلیل از این تحولات تحت عنوان «کودتای خانوادگی» و لاغیر یاد می‌شود.

اما این پایان کار نبود، بلکه درپی این کودتا، کودتای دیگری نیز بود. کودتای دوم در هفته اول مرگ ملک عبد الله و جانشینی سلمان رخ داد. کودتایی با انگیزه‌ها و اهدافی مختلف. این کودتا، کودتای «باراک اوباما» بود. این کودتا جنبش اصلاحی دوم آمریکا در عربستان سعودی بود. می‌توان گفت، تعداد افراد حاضر در هیأتی که رئیس جمهوری آمریکا را در سفرش به ریاض، پایتخت عربستان سعودی همراهی می‌کردند و سمت‌های آنها بیانگر این امر است.

باراک اوباما درحالی راهی ریاض شد که 30 نفر وی را همراهی می‌کردند و پس از آن بیش از 30 نفر از کاخ‌های سلطنتی سعودی و دوایر حکومتی و مراکز تصمیم گیری عربستان بیرون رفتند. برخی از این عزل‌ها به دلایل سیاسی بودند و برخی دیگر شاید به دلایل شخصی.

در عرصه سیاسی آشکار شد که در این برهه از زمان آمریکا در جهان عرب و اسلام و منطقه بدنبال چیست و چه اولویت‌هایی را دنبال می‌کند. اولین آنها رویارویی‌ با جریان تکفیری و تروریسم است که امروز کانون توجه آمریکا در منطقه را تشکیل می‌دهد.

روزی که آمریکا از هم پیمانان نظامی‌اش چشم پوشی کرد، بدین معنا بود که روی به «اسلام میانه‌رو»‌ آورد و هنگامی‌که قرارداد شراکت غیر آشکار خود با «اخوانی‌ها» را فسخ کرد، چون آنها غزه و سینا و بنغازی را به واشنگتن پیشکش نکردند، به سراغ شریکی دیگری رفت و هنگامی‌که با ایران به گفت‌وگو و مذاکره نشست، به معنای قصد این کشور برای گشودن باب و تعمیم مفهوم «گفت‌وگوی تمدن‌های» خاتمی در برابر «برخورد تمدن‌های» غرب بود. هم اکنون این اولویت آمریکاست.

مابقی امور در وضعیت خوبی بسر می‌برند. نفت در پایین‌ترین قیمت خود قرار دارد. رژیم صهیونیستی نیز همچنین، هرچه هست، اینکه امنیتش تامین شده است، بویژه پس از آنکه آمریکا موفق شد، سه ارتش قدرتمند جهان عرب یعنی ارتش‌ کشورهای عراق و سوریه و مصر را درگیر جنگ فرسایشی کند.

هم اکنون آنچه نگرانی آمریکا را بر می‌انگیرد، توقف تروریسم و خشونت‌ها علیه خویش در منطقه است و پیش از توقف تروریسم و خشونت‌های جسمی و مادی باید تروریسم و خشونت فکری علیه این کشور متوقف شود. این موضوعی بود که عبد الله در آن موفق نشان نداد و شاهزاده «بندر بن سلطان» در تحقق آن ناکام ماند. ملک عبد الله در قبال این امر حامی تروریسم و خشونت بود و بندر بن سلطان در آن دست داشت و این اعتقاد و باوری است که بر بسیاری در آمریکا و غرب سایه افکنده است.

اینگونه بود که کودتای آمریکایی در ریاض زاده شد. اول از همه بعد منافع سیاسی را تامین کند، به همین دلیل شاهزاده محمد بن نایف، مرد قدرتمند حکومت سعودی و مشروع در ادامه حکومت این خاندان در عربستان که در دهه پنجاه عمر خود قرار دارد، روی کار می‌آید. جدای از اینکه وی مرد رویارویی و مقابله با تروریسم چه در زندان‌های عربستان و چه در بیابان‌ها و چه در داخل و خارج مرزهای این کشور است. کسی که ظرف 10 ماه دو بار راهی آمریکا شد و مورد استقبال بسیار کاخ سفید قرار گرفت. رخ دادی که تاکنون روابط آمریکایی – سعودی از زمان شاهزاده بندر بن سلطان آن را به یاد نداشت، بندر بن سلطانی که رهاورد یکی دیگر از کودتاهای آمریکا در عربستان بود.

رئیس جمهوری آمریکا به این جهت راهی عربستان سعودی شد تا به حاکمان آن بگوید که زمان همزیستی با بنیادگرایان بسر آمده است. زمان سکوت در برابر منابع و ریشه‌های فکری و تامین نیروی انسانی و مالی‌اشان پایان یافته است.

رئیس جمهوری آمریکا به این جهت راهی عربستان سعودی شد تا به حاکمان جدید عربستان بگوید که این همسر من است که در سرزمین شما بدون حجاب و سربندی حضور دارد. این تصویر آینده ائتلاف ما و تصویر آینده کشور شماست. تصویری که گروه عبد الله ــ بندر آن را نمی‌تواند، درک کند یا بپذیرد.

اینجاست که بعد دوم انگیزه‌های آمریکا ظاهر می‌شود. هنگامی‌که انگیزه‌های سیاسی با انگیزه‌های شخصی تلاقی می‌کند و محاسبات عقلی و منطقی با محاسبات احساسی و عاطفی در می‌آمیزد.

بندر بن سلطان در زمان پای گذاشتن رئیس جمهوری آمریکا به فرودگاه جده به استقبال وی نمی‌آید، چون سیاست اینگونه اقتضا کرده بود. همچنین ماهیت وجودی بندر موجب شده بود تا چنین تصمیمی گرفته شود. هم اکنون وی در واشنگتن نام و نشانی ندارد. زمانی وی در دوره ریاست جمهوری ریگان حرف اول را در آمریکا می‌زد و از آن دوره بود که شروع به گسترش روابط خود با آمریکایی‌ها کرد تا در زمان ریاست جمهوری «جورج بوش»‌ پدر و پس از آن «جورج بوش» پسر این روابط به اوج برسد و او به سفیر عربستان در واشنگتن منصوب شود.

شانس و اقبال زمانی از بندر روی گرداند که وی به تماس تلفنی یکی از فرمانداران ایالت‌های آمریکا سه بار پاسخ نداد و از اقبال بد بندر وی دموکرات و نه جمهوریخواه بود، همانگونه که از سلاله بوش‌ها نبود. نامش «بیل کلینتون» بود که بعدها به ریاست جمهوری آمریکا رسید و تصمیم گرفت، پاسخ بندر را به شیوه او بدهد. برای سه سال تمام وی را پشت درب‌ها نگه داشت و به هیچ یک از پیام‌ها و پیغام‌هایش پاسخ نداد. دموکرات‌ها این درس‌ را حفظ کردند و یکی از این دموکرات‌ها باراک اوباما بود.

بندر بن سلطان از واشنگتن اخراج شد و چند روز پیش از ریاض طرد شد، چون کودتای سعودی‌اش طی سال‌‌های گذشته به نتیجه نرسید و موفق از آب درنیامد. چون کودتای آمریکا در عربستان از شانس بیشتری برای موفقیت چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه شخصی برخوردار است.

منبع: فارس
مطالب مرتبط

سخنگوی کمیسیون امنیت خبر داد؛
اگر کری و نتانیاهو پیاده‌روی کنند،؛ خب آنها شرکای دزد بین‌المللی‌اند. اما چه نسبتی میان ظریف به‌عنوان نماد مبارزه با طرف‌های غربی وجود دارد. ما خط قرمزها را می‌دانیم. تا اینجا هم که مذاکره با کری و امثال او پذیرفته شده به‌دلیل حساسیت‌ها و اهمیت مذاکره بوده، اما حدود دیپلماتیک برای ما خط قرمز است. اتفاقا به‌همین‌دلیل بیشتر روی رفتار ظریف حساسیم؛ نه ما که تمام دنیا. نباید خلاف عرف دیپلماتیک رفتار کند.
به گزارش مشرق؛ ظریف روزهای شلوغی دارد. چه در داخل و چه در خارج. خارج از کشور کنگره و سنای آمریکا هر‌روز برای پرونده هسته‌ای برگ جدیدی رو می‌کنند و در داخل هم، نقدها به تیم هسته‌ای تمامی ندارد. جدیدترین مورد، ماجرای پیاده‌روی با «جان کری» است و سفر به فرانسه و صدها نکته و سوال دیگر از جریان مذاکرات که ادامه دارد. حالا ظریف سه‌شنبه همین هفته باید برای پاره‌ای توضیح‌ها به کمیسیون امنیت‌ملی برود و پاسخگوی ٢١نماینده‌ای باشد که اقدام او را خلاف‌عرف دیپلماتیک دانسته‌اند؛ نمایندگانی که اغلب نزدیک به جبهه پایداری‌اند، طیف سیاسی‌ای که در دوره احمدی‌نژاد در دفاع از آن دولت شکل گرفت و حالا بیشترین نقدها را به تیم‌هسته‌ای دارد. البته همین نمایندگان هیچ‌پرسشی در‌مورد گپ مستقیم و پیاده‌روی سعید جلیلی و ویلیام برنز، در ژنو مطرح نکردند، همان‌طور که هیچ‌گاه نسبت‌ به آغاز مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا از دولت‌دهم در مسقط نیز واکنشی نشان ندادند.

 وزیر امور خارجه ایران در واکنش به انتقادات جدید تاکید دارد: «قدم‌زدن با آمریکایی‌ها در طول مذاکرات موضوع تازه‌ای نیست.» و اینکه «در شرایط بسیار دشواری درحال مذاکره هستیم. مگر چقدر انسان توان تحمل فشار از داخل را دارد؟»، اما این سخنان ظریف چندان برای نمایندگان قابل‌قبول نیست. این‌بار هم مغز متفکر سوال از ظریف، جواد کریمی‌قدوسی از اعضای کمیسیون امنیت است. سوال درباره قدم‌زدن با وزیر امورخارجه آمریکا در خیابان‌های ژنو است و عدم‌لغو سفر ظریف به فرانسه در اعتراض به توهین نشریه فرانسوی به پیامبر(ص). جواد ظریف توضیح داده که دنبال دیپلماسی فعال است و به پاریس رفته تا توهین به پیامبر(ص) و اسلام‌هراسی را محکوم کند، اما این توضیح برای نمایندگان کفایت نمی‌کند. علاوه‌بر کریمی‌قدوسی، اسامی روح‌الله حسینیان، مرتضی آقاتهرانی، علی‌اصغر زارعی، فاطمه آلیا، زهره طبیب‌زاده، رضا آشتیانی، حسینعلی حاجی‌دلیگانی، نصرالله پژمان‌فر، سیدمحمود نبویان و جمع دیگری از نمایندگان نیز پای نامه سوال از ظریف آمده است. در مورد حضور ظریف در جلسه کمیسیون امنیت با حسین نقوی‌حسینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس، گفت‌وگو کرده‌ایم.

 ماجرای لغو قرارداد ژنو در‌صورت وضع تحریم‌های جدید علیه ایران چقدر واقعیت دارد؟
مجلس سه‌راهکار در‌نظر گرفته، یکی همان ماجرای غنی‌سازی ٦٠درصدی است، یکی دیگر این که کمیسیون به‌دنبال پیشنهادهای فنی‌تر است و در کمیته هسته‌ای تدوین شده و بدون اشاره به درصد خاصی است. در دومین‌پیشنهاد بناست دولت با نسل جدید سانتریفیوژها آشنا شود و همچنین به‌دنبال توسعه سایت‌های هسته‌ای خواهیم بود. طرح پیشنهادی سوم هم ماجرای لغو توافق ژنو است. هر سه پیشنهاد روی میز و درحال بررسی است. در‌صورت وضع هرگونه تحریم جدید مجلس ایران روی یکی از این گزینه‌ها متمرکز خواهد شد.

 و اگر اوباما این پیشنهادها را طبق وعده وتو کند؟
ما هدف اصلی‌مان توافق است. پیشنهادها هم برای روزی است که فکر کنیم آنها چندان تمایلی به توافق ندارند.

 باز هم از آقای ظریف سوال شده، این‌بار در موضوع پیاده‌روی؟
خیر، فقط پیاده‌روی نیست. موضوع سفر به فرانسه هم مطرح است. در ماجرای کاریکاتور موهن مجله فرانسوی در مورد پیامبر(ص).

 به‌هر‌حال ظریف الان در مساله هسته‌ای مشغول است، نمی‌شود طرح این سوال‌ها را برای بعدتر گذاشت یا فعلا آن را به‌تعویق انداخت؟
خیر، پیاده‌روی او مساله‌ای اتفاقا استراتژیک و دیپلماتیک بوده و کارش خطا بوده و باید پاسخگوی سوال نمایندگان باشد. پیاده‌روی ظریف خارج از پروتکل دیپلماتیک است. مگر پیاده‌روی نتانیاهو و کری است؟

 به‌هر‌حال ظریف در راس تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای است و تا اینجای کار تمام توان و انرژی‌اش را هم گذاشته.
اگر کری و نتانیاهو پیاده‌روی کنند،؛ خب آنها شرکای دزد بین‌المللی‌اند. اما چه نسبتی میان ظریف به‌عنوان نماد مبارزه با طرف‌های غربی وجود دارد. ما خط قرمزها را می‌دانیم. تا اینجا هم که مذاکره با کری و امثال او پذیرفته شده به‌دلیل حساسیت‌ها و اهمیت مذاکره بوده، اما حدود دیپلماتیک برای ما خط قرمز است. اتفاقا به‌همین‌دلیل بیشتر روی رفتار ظریف حساسیم؛ نه ما که تمام دنیا. نباید خلاف عرف دیپلماتیک رفتار کند.

 اما خودشان گفته بودند که پیاده‌روی جدی بوده و در قالب مذاکره و... .
ما بچه نیستیم که آقای ظریف بخواهد چنین دلایلی بیاورد. پیاده‌روی معنا ندارد. بنشینند و رو‌در‌رو مذاکره کنند. ما در جنگ ایران و عراق هم مذاکره سه‌جانبه داشتیم اما ماجرا باز هم ضرورت زمانی بود.

 خب زمان آقای جلیلی هم ایشان مورد مشابهی داشتند با آقای ویلیام برنز، از مذاکره‌کنندگان ارشد آمریکایی و سوالی هم مطرح نبود.
این‌ها اصلا قابل مقایسه نیست.

 یعنی چه؟
مقام آقای برنز کجا و جان کری کجا؟ سطح مسایل فرق می‌کند.

 فکر نمی‌کنید این سوال‌ها مصداق فشار داخلی بر تیم هسته‌ای ایران باشد؟ آن هم در شرایطی که کنگره وضعیت چندان جالبی به وجود نیاورده و کار مذاکره‌کنندگان دشوار شده؟
پیاده‌روی برای ما یک‌مفهوم دوستی و آشنایی به ذهن متبادر می‌کند؛ مثلا کسانی که عاشق‌و‌معشوق‌اند برای گپ‌و‌گفت صمیمی پیاده‌روی می‌کنند. اما ظریف و کری در این حد از صمیمیت نیستند. نتانیاهو اگر برود و با کری پیاده‌روی کند، ایرادی نیست اما ظریف نباید چنین اشتباهی می‌کرد.

 یعنی شما قایل به هیچ وزن دیپلماتیکی برای این اقدام وزیر امور خارجه نیستید؟
خیر، مسایلی از جمله شنود و توجیه‌های دیگر هم که عذر بدتر از گناه است. نهایت اینکه اگر نتیجه دیپلماتیک هم داشته باشد، خب نباید دوربین اطراف این مذاکره بیاید. آقای ظریف کارشان را خوب بلدند. نهایت می‌توانستند درخواست کنند که این سطح مذاکره بدون حضور دوربین‌ها باشد.
 ولی وضعیت رسانه‌ای آن‌طرف فرق می‌کند. کسی نمی‌تواند رسانه را از پوشش خبر منع کند.
اگر اصراری بود قطعا می‌شد این پیاده‌روی هم رسانه‌ای نشود.

 خودتان با این سوال موافقید، آن هم در این روزهای پرکار تیم هسته‏‌ای؟
بله، نمایندگان حق دارند موضعشان را از وزیر امور خارجه بپرسند، او را نقد کنند و دلایل برخی رفتارها را بدانند.


منبع: شرق
آیت اللّه مسعودی خمینی، تولیت حرم حضرت معصومه(س)، در سال 1389 در گفتگو با ویژه‌نامه افق حوزه، از ماجرای کرامت آیت‌الله بهجت در بازسازی گنبد حرم حضرت، پرده برداشت.
گروه فرهنگی مشرق - آیت اللّه مسعودی خمینی، تولیت حرم حضرت معصومه(س)، در سال 1389 در گفتگو با ویژه‌نامه اولین سالگرد ارتحال آیت الله بهجت(قدس سره) در نشریه افق حوزه، از ماجرای کرامت آیت‌الله بهجت در بازسازی گنبد حرم حضرت، پرده برداشت.

کرامت آیت‌الله بهجت در ماجرای بازسازی گنبد حرم حضرت معصومه(س)
آیت‌الله مسعودی خمینی، تولیت حرم حضرت معصومه(س)

متن این خاطره به این شرح است: من حدود پانزده سال است که از طرف آقای خامنه‌ای، تولیت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها را دارم. پنج شش سال قبل، یک روزی نگاهم افتاد به گنبد، گفتم بروم بالای پشت بام گنبد، ببینم چه خبر است! رفتم بالا، متوجه شدم که این پوسته روی گنبد که طلایی است، از پوسته زیری، یک مقدار فاصله گرفته و ممکن است خراب بشود، خیلی نگران شدم، آمدم معاون اداری مالی را خواستم و گفتم که این گنبد را شما به یک نفر بگو برآورد کند و ببیند که اگر تمام این را برداریم و از نو طلا کنیم و درست کنیم، چقدر خرجش است؟ چقدر زمان می برد؟ و چقدر طلا می خواهد؟ ایشان با یکی از استادهای فن مهندسی رفتند بررسی و ارزیابی کردند؛ گزارش دادند که240 کیلو طلا و 25 تن مس می خواهد، حدود 400، 500 میلیون تومان هم دستمزد دارد و چهار سال هم کار نیاز دارد تا این را برداریم و از نو به تمام معنا با فن امروزی طلا کنیم. من به ایشان گفتم: ما که پولش را نداریم، چهار میلیارد تومان پول می خواهد، چهارصد، پانصد میلیون تومان هم دستمزد می خواهد، چهار سال هم که وقت می خواهد، که من، نه عمرش را دارم نه پول را؟ پس رهایش می کنیم! ولش کنید!! هرچی خدا خواست.

بیست و چهار ساعت یا شاید یکی دو روز گذشت، رفتم خدمت آیت اللّه العظمی بهجت، به محض این که وارد شدم، آقای بهجت به من فرمودند: "چرا این گنبد را درست نمی کنید؟! این گنبد دارد خراب می شود!" من با خودم گفتم مگر ایشان رفته بالای گنبد و دیده که دارد خراب می شود؟! نرفته است که، کسی هم که دیروز تابحال به ایشان خبر نداده که گنبد دارد خراب می شود. در همین حین ایشان فرمودند: "بله! این گنبد را شما درست کنید. این گنبد دارد خراب می شود و خدا پولش را هم می رساند." بعد فرمودند: "خدا عمرش را هم می دهد!" بدون این که ما یک کلمه صحبت بکنیم، گفتم چشم آقا انشاءاللّه، اما در فکر خودم این بود، من که پول ندارم، چهار میلیارد پول می خواهد، 240 کیلو طلا می خواهد، نمی دانم چقدر پول مزد می خواهد و اینها، گفتم چشم آقا! چشم! ایشان یک وقت صدا کردند: "علی آقا! پنج میلیون تومان بدهید به ایشان برای طلاکاری گنبد،" من در دل خودم گفتم: ما چهار میلیارد تومان پول می خواهیم، آقا پنج میلیون تومان می دهد! چه تناسبی دارد؟! آقا فرمودند: "علی آقا! پنج میلیون تومان دیگر هم به ایشان بدهید، ده میلیون تومان برای خرج گنبد" خوب ما آمدیم و ایشان هم ده میلیون تومان به حساب آستانه ریختند برای نوسازی گنبد.

کرامت آیت‌الله بهجت در ماجرای بازسازی گنبد حرم حضرت معصومه(س)
آیت‌الله محمدتقی بهجت (ره) در حرم حضرت معصومه(س)
من به حرم آمدم و با خود فکر می کردم که آخر ما که پولی نداریم و با ده میلیون تومان نمی توانیم کار کنیم. دو سه روزی گذشت؛ علی آقای بهجت زنگ زد و گفت: آقا می فرمایند بیایید اینجا. من رفتم پیش ایشان، فرمودند: "چرا شروع نمی کنید گنبد را؟! خراب است درستش کنید دیگر!" عرض کردم: "آقا! آخر با ده میلیون تومان؟!" ایشان فرمودند: "خدا پولش را می رساند، کار درست می شود." گفتم: "چشم آقا!" من متوجه شدم که قطعاً یک راهی هست و این انجام خواهد شد.

ما در حدود دو سه سال قبل از آن، قطعه زمینی در تهران شراکتی خریده بودیم که بسازیم و بفروشیم تا اگر منافعی داشت بیاوریم در حرم صرف کنیم. این ساختمان نیمه تمام مانده بود و ما پول نداشتیم که خرجش کنیم، کسی هم آن را نمی خرید. من نشسته بودم که یک آقایی از تهران زنگ زد گفت: "آقا من شنیدم که شما یک ساختمان نیمه تمام دارید. من آماده ام برای خریدش که بگیرم تمامش کنم." ما هم که از خدا می خواستیم این کار بشود، گفتم خیلی خوب. آمد، صحبت کردیم و ایشان بالاخره این جا را خریدند و هشتصد میلیون تومان سهم شراکت ما شد که به آستانه بدهد، و بنا شد که امور محضری و قانونی اش انجام شود و پول را به حساب آستانه بریزند. به آقای رئیس جمهور وقت که آقای خاتمی بود، زنگ زدم و گفتم: که ما می خواهیم طلای گنبد را عوض کنیم؛ شما دستور بدهید به بانک مرکزی، 240 کیلو طلا به ما بدهند و از ما سود نگیرند و با همان قیمتی که خریدند به ما بدهند. ایشان گفتند شما باید بروید پیش آقای نوربخش رئیس کل بانک مرکزی، من رفتم پیش ایشان گفتم: ما 240 کیلو طلای بیست و چهار عیار برای ساخت گنبد می خواهیم، آقای خاتمی هم گفتند بیاییم پیش شما. ایشان گفت: من با آقای خاتمی صحبت کنم اگر ایشان دستور بدهد، من انجام می دهم. بعد از دو سه روز زنگ زدند که برای شما 240 کیلو طلا کنار گذاشتیم و هشتصد میلیون تومان پولش می شود! دقت کنید، جریان ها را، من واقعاً یک مقداری تکان خوردم که جریان چی هست؟! و از کجا این ها درست می شود؟ به آن آقا زنگ زدم که پول ما چی شد؟ گفت پول شما آماده است. گفتم بریز به حساب بانک مرکزی! اصلاً ما پول نگرفتیم و آن ها هشتصد میلیون تومان را ریختند به حساب بانک مرکزی بابت 240 کیلو طلا.

کرامت آیت‌الله بهجت در ماجرای بازسازی گنبد حرم حضرت معصومه(س)

خوب این طلا، حالا پول کارگری را از کجا بیاوریم؟! یک آقایی به من زنگ زد گفت که هرچه مزد این جا باشد من می دهم، گفتیم حدود 500 میلیون تومان می شود. گفت هرچی می خواهد باشد، و 500 میلیون تومان ریخت به حساب آستانه. فکر کردیم که خوب دیگر حالا کار درست است، 100 میلیون تومان از این را برداشتیم بردیم تجهیزات خریدیم. گفتند: یک استاد طلاکاری در مشهد هست که گنبد حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را طلاکاری کرده و در این جهت استاد است. ما به ایشان زنگ زدیم که ما می خواهیم این کار را کنیم، شما بیا این جا استادکاری کن، گفت من در پیشگاه حضرت علی بن موسی الرضا کار می کنم و نمی توانم این جا را رها کنم، من این جا رسمی هستم. دو سه روز گذشت که خود ایشان به نام آقای پاکدل که الان هم این جا هست، زنگ زد گفت: من بازنشسته شدم! من نمی دانم آقای بهجت مثل این که همه این ها را می دیده؛ (این ها را که من می گویم، در ظرف بیست روز الی یک ماه درست شده) خوب ایشان آمد و چهار سال وقت پیش بینی شده برای انجام این کار، شد دو سال و دو سه ماه، و این گنبد را که می بینید از نو، مس جدید و طلای جدید با آبکاری جدید، 240 کیلو طلا روی این گنبد طلاکاری شده، دو سال و نیم هم بیشتر طول نکشید.

مطالب مرتبط

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد