اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

جریان شناسی شیعه(فقه و کلام اسماعیلیه

جریان شناسی شیعه(اسماعیلیه-قسمت اول)

با رحلت امام جعفر صادق (ع ) در 148ق 765م ، پیروان آن حضرت از میان شیعیان امامى به گروههایى منقسم شدند که دو گروه از آنها را مى توان به عنوان نخستین گروههای اسماعیلى شناخت. مجله الکترونیک اخوت در سلسله مطالبی به بررسی سیر تاریخی افکار و اندیشه های اسماعیلیه میپردازد

*محمد سرکشیکیان
بخش جریان شناسی فقهی و کلامی جهان اسلام از پرطرفدارترین بخش های مجله الکترونیکی اخوت است. این بخش دارای سیر خاصی است که از کلیات تقسیم بندی های فقهی و کلامی شروع و به جزئیات هریک از مذاهب ختم می شود. لذا برای فهم بهتر و عمیق تر مطالب جریان شناسی ناگزیر از خواندن مطالب پیشین هستیم:

نقشه کلی فرق و جریانات جهان اسلام (قسمت اول) + جدول 




جریانات شیعی(فقه و کلام اِسْماعیلیّه / قسمت اول)
اسماعیلیه یکى از فرق شیعه است که در اواسط قرن 2ه.ق /8م پدیدار گشت و سپس به شاخه ها و گروههایى چند منقسم شد. اسماعیلیان ، همچون شیعیان امامى، امامت را به نص مى دانستند، اما در بارة سلسلة امامان پس از امام صادق (ع )، با دیگر پیروان آن امام دچار اختلاف گشتند. این فرقه نام خود را از اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع ) گرفته است . در حال حاضر، اسماعیلیان که عمدتاً به شاخة نزاری این فرقه تعلق دارند، در بیش از 25 کشور در قاره های آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکنده اند.




بخش اول- ظهور و دورة نخستین اسماعیلیان
نخستین تشکلهای فرقه ای
با رحلت امام جعفر صادق (ع ) در 148ق /765م ، پیروان آن حضرت از میان شیعیان امامى به گروههایى منقسم شدند که دو گروه از آنها را مى توان به عنوان نخستین گروههای اسماعیلى شناخت . طبق برخى روایات، امام صادق (ع ) ابتدا فرزند ارشد خود اسماعیل را به جانشینى برگزیده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولى طبق روایت اکثر منابع ، اسماعیل چند سال قبل از پدر، وفات یافته بوده است . دو گروه اسماعیلى یاد شده که در حقیقت پس از وفات اسماعیل و در زمان حیات امام صادق (ع ) به صورت دسته های شبه اسماعیلى پدیدار شده بودند، پس از درگذشت آن امام از دیگر شیعیان امامى جدا شدند و حیات مستقل خود را در کوفه آغاز کردند.
(برای شناخت بیشتر "اسماعیل بن جعفر" به پیوست مراجعه کنید.)
اسماعیلیه خالصه(واقفیه)
یکى از دو گروه مورد بحث، مرگ اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدی موعود باقى ماندند. این گروه را اسماعیلیة خالصه نام گذاری کرده اند. همچنین این گروه را اسماعیلیة واقفیه نامیده است چرا که اسماعیل بن جعفر را به عنوان آخرین امام و مهدی خود پذیرا شده بوده اند. این گروه معتقد بودند که امام صادق (ع )، صرفاً برای حفظ جان اسماعیل از دست عمال عباسى و از روی تقیه، مرگ فرزندش را اعلام کرده است.
اسماعیلیه مبارکیه
گروه دوم از اسماعیلیان نخستین، مرگ اسماعیل بن جعفر در زمان پدرش را پذیرفته بودند و پس از وفات امام صادق (ع )، فرزند ارشد اسماعیل، محمد را به امامت شناختند. به عقیدة این گروه که به «مبارکیه » معروف شدند، انتقال نص و امامت از برادر به برادر تنها در مورد امام حسن و امام حسین (ع ) جایز بوده است و به همین علت آنها حاضر به پذیرفتن امامت حضرت موسى کاظم (ع )، یا دیگر برادران اسماعیل نشدند. مبارکیه که بعداً امامت اسماعیل را پذیرفتند، معتقد بودند که امام صادق (ع )، شخصاً پس از مرگ اسماعیل ، فرزند او محمد را به جانشینى برگزیده است.
مبارکیه که بعداً امامت اسماعیل را پذیرفتند، معتقد بودند که امام صادق (ع )، شخصاً پس از مرگ اسماعیل ، فرزند او محمد را به جانشینى برگزیده است.
بدین ترتیب، به نظر مى رسد که مبارکیه از نخستین نامهای گروهى بوده که بعداً توسط مؤلفان کتب فرق ، به نام اسماعیلیه خوانده شده اند.

محمد بن اسماعیل، هفتمین امام اسماعیلیان
محمد فرزند ارشد اسماعیل بوده که بنابر روایات، هنگام فوت پدر 26 سال داشته است و تولد او به احتمال قوی باید در حدود سال 120ق /738م واقع شده باشد. وی اندکى پس از 148ق /765م که اکثر شیعیان امامى حضرت موسى کاظم (ع ) را به امامت شناختند، از محل سکنای خانوادگى خود مدینه به عراق مهاجرت کرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همین سبب به «مکتوم » اشتهار یافت.
دوره ستر در تاریخ اسماعیلیان
این مهاجرت مبدأ «دورة ستر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا هنگام تأسیس خلافت فاطمیان و ظهور امام اسماعیلى به طول انجامیده است. محمد پس از مهاجرت، پنهانى و با نامهایى مستعار مانند «میمون » در بلاد مختلف مى زیسته، و ارتباط خود را با مبارکیه که مرکزشان در کوفه بود، همچنان حفظ مى کرده است. او پس از مدتى اقامت در جنوب عراق، به خوزستان رفته ، و بخش آخر عمر خود را در آنجا، در میان گروهى از پیروانش گذرانده بوده است. وی در دورة خلافت هارون الرشید (170-193ق /786- 809م )، و احتمالاً اندکى پس از 179ق /795م درگذشته است . محمد چند پسر داشته که طبق نظر اسماعیلیان فاطمى، یکى از آنان به نام عبدالله پس از مرگ پدر رهبری مبارکیه را به دست گرفته بوده است.
سلسلة امامان نزد اسماعیلیان نخستین
با وفات محمد بن اسماعیل، مبارکیه به دو شاخه منشعب شده اند. گروه اول که گروه بسیار کوچکى بودند، تداوم امامت را در اخلاف محمد بن اسماعیل پذیرفتند. شایان ذکر است که منابع معاصر هیچ گونه اشاره ای به حیات مستقل این گروه و اسامى امامانشان نکرده اند، تا اینکه در 286ق /899م تداوم امامت اسماعیلیه رسماً مورد پذیرش اسماعیلیان فاطمى قرار گرفته است قرامطه
گروه دیگر، شامل اکثر مبارکیه ، مرگ محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت وی به عنوان امام قائم و مهدی موعود باقى ماندند. برای این گروه که بعدها به طور اخص به نام قرامطه شهرت یافتند، محمد بن اسماعیل پس از امام صادق (ع )، هفتمین و آخرین امام بوده است و به همین سبب اسماعیلیه عموماً به نام سبعیه یا هفت امامى نیز شهرت داشته اند.
مراکز اسماعیلیان در دوره ستر
اقامتگاه این رهبران ابتدا در اهواز و عسکر مکرم در خوزستان بوده ، و سپس به بصره ، و سرانجام به شهر سلمیه در شمال شام (سوریه ) منتقل شده است . سلمیه تا 289ق /902م همچنان مرکز دعوت اسماعیلیه و اقامتگاه رهبران مرکزی نهضت بوده است . نظر به اینکه اکثر اسماعیلیان نخستین در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدی و گسترش حکومت عدل او بوده اند(نظریة اصلى مبارکیه)، رهبران مرکزی نیز بر همین نظریه تأکید داشته ، و نهضت واحد اسماعیلیه را در قرن 3ق بر اساس همین نظریه در بارة امامت استوار کرده بودند.
روایات گوناگون از اشاعه دعوت اسماعیلیان
دربارة آغاز و اشاعة دعوت اسماعیلیه در نیمة دوم قرن 3ق، و همچنین هویت و مقام مذهبى رهبرانى که نهضت را در دوره ستر تشکیل دادند و هدایت کردند، مآخذ و روایات مختلفى وجود دارد. روایت رسمى  خود اسماعیلیه که در دوره خلافت فاطمیان تدوین یافته، توسط داعى ادریس بن حسن خلاصه شده است. یک روایت ضداسماعیلى نیز به قلم عبدالله بن محمد بن على ابن رزام طایى کوفى است که در نیمة اول قرن 4ق /10م مى زیسته، و رئیس دیوان مظالم در بغداد بوده است. رسالة ابن رزام که برای بى اعتبار کردن کامل نهضت اسماعیلیه تنظیم شده بوده، مورد استفاده خاص یکى دیگر از دشمنان این فرقه، یعنى شریف ابوالحسن محمد بن على، معروف به اخومحسن قرار گرفته بوده است. این روایت ابن رزام و اخومحسن، در قرون بعدی مأخذ اصلى داوریهای خصمانة اکثر مؤلفان دربارة اسماعیلیه واقع شده است.
تشکیلات دعوت به مذهب اسماعیلی(بلاغ)
گرویدن به مذهب اسماعیلى که اسماعیلیان آن را «بلاغ » مى گفتند، تدریجى، و در مقابل پرداخت وجوهات بوده است. بلاغ از 7 یا 9 مرحلة ثابت تشکیل شده است . به نظر مى رسد که طى دورة ستر، ریاست دعوت در دست رهبران مرکزی بوده است که به عنوان حجتهای محمد ابن اسماعیل شناخته شده بودند، تا آنکه از زمان عبیدالله مهدی به بعد خود امامان در صدر دعوت قرار گرفتند. در هر یک از مناطق  (جزایرِ 12گانه) دعوت نیز یک داعى اصلى که گماردة رهبر مرکزی بوده، ریاست دعوت را در دست داشته است.
گسترش دعوت در سدة 3ق /9م
عراق
در 261ق /875م ، یا چند سال زودتر، حمدان قرمط فرزند اشعث که از اهالى سواد کوفه بوده؛ دعوت اسماعیلیه را در نواحى اطراف کوفه و سایر نقاط جنوب عراق آغاز، و سازماندهى کرده ، و داعیانى نیز برای نواحى مهم آن منطقه معین کرده است . خود حمدان توسط داعى حسین اهوازی که از جانب رهبر مرکزی نهضت به عراق گسیل شده، به کیش اسماعیلى در آمده بوده است . در آن زمان ، مرکز دعوت در سلمیه استقرار داشته ، و فعالیت حمدان بخشى از نهضت واحد اسماعیلیه بوده که تحت نظر رهبران مرکزی هدایت مى شده است . حمدان به زودی پیروان زیادی پیدا کرد که به قرامطه اشتهار یافته اند. در اندک مدتى واژة قرامطه به گروههای اسماعیلى دیگر بلاد نیز که ارتباطى با حمدان قرمط نداشته اند، اطلاق شد. دستیار اصلى حمدان ، شوهر خواهر (یا برادر زن ) او بوده که عبدان نام داشته ، و از اهالى اهواز بوده است.
در اندک مدتى واژة قرامطه به گروههای اسماعیلى دیگر بلاد نیز که ارتباطى با حمدان قرمط نداشته اند، اطلاق شد. دستیار اصلى حمدان ، شوهر خواهر (یا برادر زن ) او بوده که عبدان نام داشته ، و از اهالى اهواز بوده است.
عبدان از نوعى استقلال عمل برخوردار بوده ، و شخصاً داعیانى را تعلیم مى داده ، و به نواحى مجاور، خاصه جنوب ایران گسیل مى کرده است .

مقابله با حکومت عباسی
حمدان که مالیاتهایى از پیروان دعوت اخذ مى کرد، در 277ق / 890م یک دارالهجرة مستحکم برای آنها در نزدیکى کوفه بنا کرده بود. عباسیان پس از چندین سال غفلت ، سرانجام در 278ق متوجه اهمیت و خطرات نهضت اسماعیلیه شدند؛ با اینهمه ، اقدامى فوری برای سرکوبى اسماعیلیان عراق که نخستین شورش خود را در 284ق /897م آغاز کردند، به عمل نیاوردند. اندکى بعد، معتضد خلیفة عباسى ، سیاست قاطع تری در مقابل اسماعیلیان اتخاذ کرد و با سرکوبى شدید شورشهای بعدی آنان در طول سالهای 287-289ق / 900-902م از پیروزی احتمالى قیام اسماعیلیه در عراق جلوگیری کرد.
ایران
دعوت اسماعیلیه در نواحى دیگری نیز طى همان دهة 260ق آغاز شده بوده ، و در جنوب ایران ، این دعوت تحت نظارت و رهبری حمدان و عبدان قرار داشته است . داعى ابوسعید حسن بن بهرام جنابى که اهل جنابه (گناوه ) در ساحل خلیج فارس بوده ، و از خود عبدان تعلیم یافته ، ابتدا در جنوب ایران فعالیت مى کرده است . در فارس ، برادر عبدان ، موسوم به مأمون نخستین داعى محلى بوده است و به همین سبب ، نخستین اسماعیلیان آنجا به نام مأمونیه مشهور شده بودند. اندکى پس از 260ق /874م ، دعوت اسماعیلیه در قسمتهایى از مرکز و شمال غربى ایران ، منطقه ای که اعراب آن را جبال مى خواندند، آغاز گردید و سپس به خراسان و ماوراء النهر نیز بسط یافت .
ناحیه ری و شمال غربی
در ناحیة ری که مرکز دعوت در جبال بوده ، داعى خلف حلاج آغازگر نهضت اسماعیلیه شد و به همین سبب، نخستین اسماعیلیان آنجا تا مدتها به خلفیه مشهور بودند. پس از خلف پسرش احمد رئیس دعوت در جبال شد و سپس دستیار اصلى احمد به نام غیاث از اهل کلین، به ریاست دعوت در جبال رسید؛ او به سبب اعتبار علمى خود پیروانى بسیار در شهرهایى مانند قم و کاشان نیز به دست آورده بود. سرانجام ، مردم ری به رهبری فقیهى به نام زعفرانى ، بر غیاث شوریدند و باعث فرار وی به خراسان گشتند. در مرورود، غیاث با یکى از امرای مهم سامانى به نام حسین بن على مرورودی (یا مروزی ) آشنا شد و او را به کیش اسماعیلى درآورد. در نتیجه، بسیاری از مردم در نواحى تحت نفوذ امیر در خراسان ، مانند طالقان و میمنه و هرات و غرجستان و غور نیز به مذهب اسماعیلى گرویدند.
بسیاری از مردم در نواحى تحت نفوذ امیر در خراسان ، مانند طالقان و میمنه و هرات و غرجستان و غور نیز به مذهب اسماعیلى گرویدند.
پس از مدتى غیاث به ری بازگشت و ابوحاتم رازی را به دستیاری خود برگزید. ابوحاتم، یکى از مهم ترین داعیان و متفکران متقدم اسماعیلیه، افزون بر هدایت دعوت در ری، داعیانى نیز به اصفهان و آذربایجان و مازندران و گرگان فرستاد و موفق شد شماری از امرا و حکام محلى، مانند حاکم ری احمد بن على را به کیش اسماعیلى درآورد.

مناطق خراسان و ماوراء النهر
در خراسان و نیز ماوراء النهر، پس از فعالیتهای مقدماتى غیاث، دعوت در آخرین دهة قرن 3ق رسماً توسط داعى ابوعبدالله خادم افتتاح شد. ابوعبدالله که از جانب رهبران مرکزی فرقه مأموریت یافته بود، نیشابور را مقر خود قرار داد و از آنجا فعالیتهای خود را به عنوان نخستین داعى مستقل خراسان آغاز کرد. پس از ابوعبدالله، در حدود سال 307ق /919م ، ابوسعید شعرانى به ریاست دعوت در خراسان رسید و توانست شماری از امرا و اشراف خراسان را به مذهب اسماعیلى درآورد. داعى بعدی در خراسان و مناطق مجاور، امیرحسین بن على مرورودی بود که خود به طبقة اشراف تعلق داشت. داعى امیرحسین که مرکز دعوت را از نیشابور به مرورود منتقل کرد، محمد بن احمد نسفى (نخشبى ) را به جانشینى خود برگزید و او را به گسترش دعوت در ماوراء النهر تشویق کرد. نسفى با عمل به وصیت سلفش، برای مدتى دعوت را با موفقیت قابل توجهى در نواحى آسیای مرکزی پیش برد و پایگاه مهمى در بخارا و نزد سامانیان به دست آورد. نسفى همچنین نخستین مؤلف و فیلسوف اسماعیلى بود که تفکر مذهبى این فرقه را با نوعى فلسفة نوافلاطونى رایج در جهان اسلام در هم آمیخت.
گسترش اسماعیلیه در یمن
دعوت در یمن که همواره یکى از پایگاههای مهم اسماعیلیه بوده ، و از ابتدا ارتباطات نزدیکى با رهبران مرکزی نهضت داشته است، توسط دو داعى به نامهای ابن حوشب، معروف به منصور الیمن و على بن فضل بنیان گذارده شد که از 270ق دعوت اسماعیلیه را به طور علنى در آنجا ترویج نمودند. ابن حوشب و على بن فضل نیز مانند حمدان قرمط، دارالهجره های مستحکمى در پایگاههای کوهستانى که مراکز فعالیتشان بود، ایجاد کردند و از آنجا دعوت را سریعاً به نقاط دیگر گسترش دادند. پایگاه اصلى ابن حوشب در عدن در نزدیکى جبل مَسْوَر قرار داشت و على بن فضل ابتدای فعالیت خود را در جَنَد، در نواحى جنوبى متمرکز کرده بود. با حمایت بنى همدان و دیگر قبایل مهم یمنى ، دعوت اسماعیلیه به سرعت در یمن گسترش یافت ، به طوری که با فتح شهر صنعا در 293ق /906م به دست على بن فضل، تقریباً تمامى یمن تحت نفوذ داعیان اسماعیلى درآمد. البته طى دهه های بعدی اسماعیلیان یمن قادر به حفظ این فتوحات نبودند و بخش مهمى از نواحى تسخیر شده را به زیدیان که دولت مستقلى در 280ق /893م در یمن تأسیس کرده بودند، واگذاردند.
گسترش اسماعیلیه در عربستان و بحرین و شبه قاره
دعوت به تدریج از یمن به مناطق مجاور، مانند یمامه، در شبه جزیرة عربستان نیز بسط یافت . ابن حوشب همچنین داعیانى به بحرین و بلاد دورتر گسیل کرد؛ وی در 270ق /883م هیثم برادرزادة خود را به عنوان نخستین داعى اسماعیلى به سند گسیل داشت و دعوت از آنجا به نواحى دیگر شبه قارة هند نیز گسترش یافت. در حدود سال 281ق /894م - یا حتى زودتر دعوت اسماعیلیه در منطقة بحرین در شرق عربستان آغاز گردید و ابوسعید جنابى از جانب حمدان به بحرین فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهى و رهبری کند. ابوسعید سرانجام موفق شد که تا 286ق /899م ، قسمت اعظم بحرین را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلى را در آنجا بنیان نهد.
ورود اسماعیلیه به منطقه شمال افریقا
ابن حوشب در 279ق /892م داعى ابوعبدالله شیعى را به مغرب فرستاد و در نتیجة دو دهه فعالیت ابوعبدالله، دعوت اسماعیلیه در شمال افریقا اشاعه پیدا کرد و مقدمات تأسیس خلافت فاطمیان فراهم گردید.
اصلاحات رهبری سلمیه در عقاید اسماعیلیه
همزمان با گسترش سریع دعوت اسماعیلیه، افتراق مهمى در 286ق / 899م در نهضت اسماعیلیه پدیدار گشت . حمدان قرمط که همچنان ریاست محلى دعوت را در عراق و نواحى مجاور بر عهده داشت، رهبری مرکزی اسماعیلیه را به دیدة قبول مى نگریست و با این رهبران که در سلمیه بودند، مرتباً مکاتبه داشت. در 286ق، اندکى پس از اینکه عبیدالله مهدی به رهبری مرکزی اسماعیلیه رسید، حمدان تغییرات مهمى در دستورهای کتبى صادر شده از سلمیه مشاهده کرد که منعکس کنندة نظریات جدیدی در اصول عقاید رهبری نهضت بود. رهبر جدید اسماعیلیه، عبیدالله، دیگر در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدی موعود اسماعیلیان نبود، بلکه برای خود و اجدادش که رهبران مرکزی قبلى بوده اند، ادعای امامت داشت.
افتراق اسماعیلیه در پی اصلاحات
با کشف این مطلب، حمدان بى درنگ با سلمیه و رهبری مرکزی قطع رابطه کرد و از داعیان فرمانبر خود خواست که دعوت را در نواحى زیر نظرشان متوقف نمایند. اندکى پس از این وقایع، حمدان ناپدید گردید و عبدان نیز با توطئة زکرویه بن مهرویه ، یکى از داعیان عراق که ابتدا به عبیدالله مهدی و اصلاحات او در عقاید وفادار بود، به قتل رسید.
اصلاحات عبیدالله و شورش حمدان و عبدان بر رهبری مرکزی ، فرقة اسماعیلیه را در 286ق به دو شاخة اصلى منقسم کرد. یک شاخه، اصلاحات اعتقادی عبیدالله را قبول کردند و به رهبری مرکزی نهضت وفادار باقى ماندند؛ اینان اصل تداوم امامت را پذیرفتند و عبیدالله و رهبران قبلى مرکزی اسماعیلیه را به عنوان امامان خود پس از امام صادق (ع )شناختند.
قرامطه در برابر اصلاحات عبیدالله و فاطمیون
شاخةدیگری از اسماعیلیان ِنخستین، اصلاحات عبیدالله را مردود دانستند و همچنان به عقیدة نخستین خود دربارة مهدویت محمد بن اسماعیل و رجعت قریب الوقوع او باقى ماندند که از آن پس - به طور اخص - به نام قرامطه شهرت پیدا کردند. قرمطیان جنوب عراق که در اصل پیشتازان جناح مخالف عبیدالله بودند، تا مدتى پس از حمدان از رهبری محلى قاطعى برخوردار نشدند، تا اینکه عیسى بن موسى و داعیان دیگری ریاست آنان را به دست گرفتند و دعوت قرمطیان را همچنان به نام محمد بن اسماعیل تا اوایل قرن 4ق /10م هدایت کردند. در بحرین، ابوسعید جنابى که به زودی مدعى نیابت امام قائم نیز شد، از نظرات حمدان و عبدان حمایت کرد و دولت قرمطیان بحرین که تا 470ق /1077م دوام یافت ، پایگاه اصلى قرامطه ، و مانعى مؤثر در راه گسترش نفوذ سیاسى فاطمیان در شرق گردید.
زکرویه و حمله به مقر عبیدالله در سلمیه
زکرویه که ابتدا به عبیدالله وفادار مانده بود، پس از چند سال به جناح قرمطیان پیوست. زکرویه با دستیاری پسرانش و برخورداری از حمایت شمار بسیاری از بنى کلب موفق شد تا طى سالهای 289-294ق /902-907م شورشهای قرمطى را در شام و عراق علیه عباسیان سازماندهى کند. عاقبت به مقر عبیدالله در سلمیه نیز حمله بردند و آنجا را در 290ق ویران کردند؛ ولى عبیدالله که به موقع از نیت زکرویه مطلع شده بود، یک سال قبل از حملة قرمطیان ، سلمیه را برای همیشه ترک کرده و به افریقا گریخت.
(فقه و کلام اسماعیلیه/ قسمت دوم)



pdf نظریه امامت در اسماعیلیه | حجم فایل: 568.20 KB
docx داعیان مهم اسماعیلی | حجم فایل: 26.20 KB
pdf پیدایش اسماعیلیه قرمطیان | حجم فایل: 363.72 KB
docx نگاهی به زندگی اِسْماعیل ِ بْن ِ جَعْفَر (علیه السلام) | حجم فایل: 27.96 KB
pptx پاورپوینت اسماعیلیه | حجم فایل: 77.01 KB
docx تعالیم مذهبی و جهان شناسی اسماعیلیان | حجم فایل: 42.07 KB

دریافت تمام فایل ها (ZIP)

جریان شناسی شیعه(فقه و کلام اسماعیلیه/ قسمت دوم)

بخش جریان شناسی فقهی و کلامی جهان اسلام از پرطرفدارترین بخش های مجله الکترونیکی اخوت است. این بخش دارای سیر خاصی است که از کلیات تقسیم بندی های فقهی و کلامی شروع و به جزئیات هریک از مذاهب ختم می شود. لذا برای فهم بهتر و عمیق تر مطالب جریان

*محمد سرکشیکیان
بخش جریان شناسی فقهی و کلامی جهان اسلام از پرطرفدارترین بخش های مجله الکترونیکی اخوت است. این بخش دارای سیر خاصی است که از کلیات تقسیم بندی های فقهی و کلامی شروع و به جزئیات هریک از مذاهب ختم می شود. لذا برای فهم بهتر و عمیق تر مطالب جریان شناسی ناگزیر از خواندن مطالب پیشین هستیم:

نقشه کلی فرق و جریانات جهان اسلام (قسمت اول) + جدول 
جریان شناسی شیعه(فقه و کلام زیدیه/قسمت اول)
جریان شناسی شیعه(فقه و کلام زیدیه/قسمت دوم) 
جریان شناسی شیعه(فقه و کلام اسماعیلیه/قسمت اول)

جریانات شیعی(فقه و کلام اسماعیلیه/ قسمت دوم)
بخش دوم- دوره کشف و ظهور: آغاز حکومت فاطمیان در شمال افریقا(تا 487ق )
عبیدالله پس از ترک سلمیه، در 289ق سفر طولانى و سرنوشت ساز خود را به مغرب آغاز کرد و عاقبت در 292ق /905م به شهر سجلماسه در شرق مراکش وارد شد و چندی به حبس افتاد. داعى ابوعبدالله شیعى که از 280ق /893م به دستور ابن حوشب دعوت اسماعیلیه را در مغرب اشاعه کرده، از بربران گرویده به این مذهب، نیروی نظامى قابل توجهى ساخته بود، در پى فتوحات چشمگیر در مغرب، و برانداختن یکایک حکومتهای محلى، عبیدالله را رهانید و در ربیع الاخر 297، عبیدالله طى مراسم ویژه ای رسماً به عنوان خلیفه شناخته، و سلسلة فاطمى در افریقیه بنیان نهاده شد. با شروع خلافت عبیدالله مهدی در افریقیه، دورة ستر و زمان امامان مستور نیز در تاریخ اسماعیلیان نخستین به پایان رسید و طى دوره کشف یا ظهور، امامان اسماعیلى که اکنون به خلافت نیز دست یافته بودند، به طور علنى در رأس پیروان خود قرار گرفتند.
شکوفایی اسماعیلیان در پرتو حکومت فاطمیان
در این دوره اسماعیلیان خلافت و دولت مستقل و نیرومندی از خود یافتند و دعوت و تفکر و ادبیات اسماعیلیه را به اوج شکوفایى رسانیدند. در همین دوره بود که داعیان اسماعیلى رساله های بسیاری در کلام و فلسفه، فقه و دیگر علوم ظاهری و باطنى، و علم تأویل تألیف کردند و دعوت اسماعیلى را در قلمرو فاطمیان، و همچنین در خارج از مرزها تا ماوراء النهر و هندوستان گسترش دادند
در همین دوره بود که داعیان اسماعیلى رساله های بسیاری در کلام و فلسفه، فقه و دیگر علوم ظاهری و باطنى، و علم تأویل تألیف کردند و دعوت اسماعیلى را در قلمرو فاطمیان، و همچنین در خارج از مرزها تا ماوراء النهر و هندوستان گسترش دادند
. به ویژه، پس از انتقال مرکز حکومت فاطمیان از افریقیه به مصر، فاطمیان به طور کلى در زمینة ترویج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نیز نقش مهمى ایفا کردند. درگیر بودن نخستین رهبران فاطمى در افریقیه، از یک سو با قدرتهای اباضى منطقه و از دگر سو با فشارهای سیاسى اهل سنت، موجب شده بود تا آنان فرصت چندانى برای تشکل و توسعة دعوت اسماعیلیه، به خصوص در خارج از محدودة شمال افریقا را نیابند و از این رو، جوامع قرمطى سرزمینهای شرقى دنیای اسلام که فاقد رهبری واحد، و همچنان در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان قائم بودند، بدون رقابت داعیان فاطمى به فعالیتهای مذهبى خود ادامه مى دادند.

تدوین مباحث نظری در مشرق
همزمان با اقتدار قرمطیان جنابى در بحرین و فعالیت قرمطیان جنوب عراق به رهبری عیسى بن موسى ، در منطقة جبال و خراسان نیز دعوت قرامطه همچنان دوام داشت. ابوحاتم رازی داعى ری، و نسفى داعى خراسان و ماوراء النهر که هرگز امامت عبیدالله مهدی را پذیرا نشدند و در انتظار ظهور محمد ابن اسماعیل بودند، افزون بر آنکه جماعت بسیاری را به کیش اسماعیلیه درآوردند، توفیق یافتند تا برخى از حکام نواحى مختلف ایران را نیز پیرو دعوت قرمطیان سازند. درحالى که این دو شخصیت در شکل گیری جهان شناسى و دیگر مباحث نظری اسماعیلیه نقش سازنده ای ایفا کرده، و آثاری مهم پدید آورده اند.
گرایش فلسفی نوافلاطونی قرامطه
داعى نسفى که برای نخستین بار فلسفة نوافلاطونى را با تفکر اسماعیلیه درهم آمیخته بود، حاصل تفکر خود را در کتابى با نام المحصول ارائه کرد. این اثر به زودی در میان جوامع مختلف قرمطى که از رهبری مرکزی واحدی محروم بودند، ارج خاص یافت و نقش مهمى در یکسان سازی اصول عقاید قرمطیان ایفا کرد. نسفى که معتقد بود دوره اسلام در زمان حیات محمد بن اسماعیل خاتمه یافته، و دور آخر یا هفتم تاریخ بشر از آن زمان آغاز شده، اعتقاد به اباحه داشت، و بسیاری از احکام شریعت را واجب الاجرا نمى دانست. ابوحاتم رازی با اعتراض به برخى از نظریات داعى نسفى کتاب الاصلاح خود را در ردّ کتاب المحصول او تألیف کرد. یکى از اهداف اصلى ابوحاتم در الاصلاح ، مردود شمردن اعمال اباحى و خلاف شرعى بوده است که در المحصول جایز شمرده شده بود.

گسترش قلمرو حکومت فاطمیان به مصر و حجاز
تنها در زمان چهارمین خلیفة فاطمى المعز لدین الله (341- 365ق /953- 975م )، فاطمیان از صلح و امنیت داخلى کافى برخوردار شدند تا بتوانند سیاست توسعه طلبانه ای را برای بسط حدود قلمرو خود در سرزمینهای شرق دنیای اسلام دنبال کنند. در تعقیب این سیاست که با تصرف مصر در 358ق /969م، و سپس حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفى برای جلب حمایت جوامع قرمطى سرزمینهای شرقى انجام داد و به ویژه برخى از نظریات آنها را رسماً وارد تعالیم دعوت اسماعیلیان فاطمى کرد. با اندک فاصله ای از تصرف مصر، ساخت بنای مسجد الازهر آغاز شد و در 378ق /988م، الازهر به یک دانشگاه اسلامى تبدیل شده بود که تا آخر دورة فاطمیان به عنوان یکى از مراکز مهم تعلیم داعیان، و تدریس و اشاعة اصول عقاید اسماعیلیه و به طور کلى علوم اسلامى مورد استفاده بود.
رابطة دعوت فاطمى با گروههای قرمطى
معز فاطمى از یک سو امید داشت که بتواند از نیروی قرمطیان در پیشبرد سیاستهای توسعه طلبانه اش استفاده کند، و از سوی دیگراز نفوذ برخى از عقاید قرمطى در میان اسماعیلیان فاطمى سرزمینهای شرقى دنیای اسلام بیمناک بود؛ از این رو، کوشید تا از طرق مختلف حمایت جوامع قرمطى را جلب کند و در همان حال با ملاقاتهایى که با نمایندگان اسماعیلیان مناطق دور دست، مانند سند انجام داد، و در مکتوباتى که به آنها فرستاد، سعى وافری به عمل آورد تا اشتباهات اعتقادی برخى از گروههای پیرو دعوت اسماعیلیان فاطمى را که متأثر از تبلیغات قرمطى بودند، مرتفع کند.
اصلاحات مجدد معز فاطمی در عقاید اسماعیلیه
اکنون روشن شده است که معز فاطمى خود آثاری در اصول عقاید اسماعیلیه تألیف کرده، و همه رسالات قاضى نعمان (د 363ق /974م )، مشهورترین فقیه فاطمى، را نیز به دقت مطالعه مى کرده، و در حقیقت اصلاحاتى در تعالیم اسماعیلیان فاطمى وارد کرده بوده است بر اساس این اصلاحات، معز برخى از نظریات اسماعیلیان نخستین دوره قبل از 286ق را که همچنان مورد تأیید قرمطیان قرار داشت، مجدداً به رسمیت شناخته بود.
(برای آشنایی بیشتر با "عقاید اسماعیلیه" به پیوست مراجعه کنید.)
آثار اصلاحات معز در گسترش قلمرو فاطمیون
کوششهای معز فاطمى برای جلب حمایت قرمطیان تا حدودی موفقیت آمیز بود. داعى ابویعقوب سجستانى که در اوایل عمر به جناح قرمطى تعلق داشت، و از تعالیم داعى نسفى پیروی مى کرد، در زمان معز فاطمى به دعوت فاطمیان پیوست و در تمامى آثاری که پس از به خلافت رسیدن معز تألیف کرد، مدافع مشروعیت و امامت خلفای فاطمى گردید. در نتیجه، اکثر قرمطیان خراسان و سیستان و مکران نیز که از داعى سجستانى اطاعت مى کردند، به جناح اسماعیلیان فاطمى پیوستند. معز همچنین موفق شد پایگاه مهمى در سند برای فاطمیان به دست آورد. داعیان اسماعیلى توانستند قبل از 347ق /958م حاکم محلى سند را به کیش اسماعیلى درآورند و در نتیجه ملتان، پایتخت سند، به دارالهجرة مهمى برای اسماعیلیان سند تبدیل شد
داعیان اسماعیلى توانستند قبل از 347ق /958م حاکم محلى سند را به کیش اسماعیلى درآورند و در نتیجه ملتان، پایتخت سند، به دارالهجرة مهمى برای اسماعیلیان سند تبدیل شد
و این وضع تا پایان سدة 4ق /10م دوام داشت. در دوره های بعد نیز گروههای پراکندة اسماعیلى در سند همچنان وجود داشته اند؛ چنانکه برخى از سلسله های محلى سند، مانند سومرائیان که در 443ق / 1051م بر غزنویان شوریدند و حکومت مستقلى را بر پاساختند، به دعوت اسماعیلیان فاطمى پیوستند.

افول دولت فاطمیان در شمال افریقا و مصر
با انتقال مقر دولت فاطمیان به مصر، اسماعیلیان مغرب به عنوان یک اقلیت تحت فشار قرار گرفتند و در 407ق /1016م ، اندکى پس از به حکومت رسیدن معز ابن بادیس زیری در افریقیه، اکثریت سنى مذهب افریقیه، این اقلیت را در قیروان و دیگر نقاط افریقیه قتل عام کردند و تا چندی پیش از 440ق /1048م که بنى زیری برای همیشه در خطبه نام عباسیان را جایگزین فاطمیان کردند، دیگر تقریباً هیچ گروه اسماعیلى در افریقیه باقى نمانده بود. بعد از آن حتی مصر پایگاه دوم فاطمیان نیز مأمنى دائمى برای اسماعیلیان نبود و در زمان مستنصر (427-487ق /1036-1094م )، هشتمین خلیفة فاطمى، صحنة بحرانهای سیاسى و نظامى و اقتصادی متعددی شد که آغازگر انحطاط دولت فاطمیان بود. در حالى که در همین زمان، خلافت فاطمى به موفقیتهای مهم در مناطق شرقى دست یافته، و حتى توانسته بود در کوتاه زمانى عراق را نیز تحت سیطرة خود گیرد.
پیدایش فرقه دروزیه
از جنجالی ترین خلفای فاطمی، ششمین خلیفه، الحاکم بامر الله(386-411ق /996-1021م ) بود. در زمان وی دعوت اسماعیلیان فاطمى رونق قابل ملاحظه ای پیدا کرد و بیش از پیش در خارج از قلمرو فاطمیان ، خاصه در عراق و ایران، اشاعه یافت؛ داعیان فاطمى که در دارالعلم و الازهر و مراکز دیگر در قاهره تعلیم مى یافتند، مرتباً به مناطق مختلف در داخل و خارج از مرزهای دولت فاطمى گسیل مى شدند. البته کارهای عجیب و غریب ایشان باعث پیدایش فرقه دروزیه گردید. مهمترین عقیده این فرقه اعتقاد به حلول خدا در جسم الحاکم بامرالله است، که از آن به حلول لاهوت در ناسوت تعبیر میکنند. دستگاه دعوت اسماعیلیه با ارسال داعیان از جمله حمیدالدین کرمانی از عراق به مصر توانست از گسترش آن جلوگیری کند ولی دروزیان تا به امروز در مناطق کوهستانی لبنان و فلسطین اشغالی باقی مانده اند. هرچند دیگر الوهیت حاکم را مطرح نمیکنند و خود را موحد میدانند.

افتراق فاطمیان به نزاری و مستعلویه
پس از مرگ خلیفه مستنصر، "افضل پسر بدر الجمالى" که در مقام وزارت ، اقتداری تمام داشت، توانست به قصد مستحکم ساختن موقعیت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را که نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم کند و در عوض جوان ترین برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب المستعلى بالله جایگزین وی سازد. افضل به سرعت مقامات عالى رتبة دولت و دعوت فاطمیان را وادار کرد تا با مستعلى بیعت کنند و او را به جانشینى مستنصر بشناسند. این اقدام بى سابقه ، نهضت اسماعیلیه را با بحران شدیدی مواجه ساخت و اسماعیلیان که تا آن زمان نهضت واحدی را تشکیل مى دادند، به زودی به دو شاخة اصلى مستعلویه و نزاریه منقسم شدند. در اواخر سال 488ق /1095م نزار همراه یکى از پسرانش به دستور مستعلى در زندان به قتل رسید.
پایان خلافت فاطمى
افتراق در جماعت اسماعیلیه به این دو شاخه که از همان ابتدا رقبای متخاصم یکدیگر شدند، به تضعیف کلى و غیر قابل جبران دعوت اسماعیلیه انجامید. اکثراسماعیلیان مصر و تمامى جماعت اسماعیلى یمن و گجرات و گروهی از اسماعیلیان شام امامت مستعلى را پذیرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعیلیان شام و تمامى اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالاً بدخشان و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمین امام خود و جانشین به حق پدرش قبول کردند. در قرون بعدی ، مستعلویان و نزاریان به ترتیب در قسمتهای غربى و شرقى دنیای اسلام به بسط دعوتهای مستقل خود پرداختند و مسیرهای مذهبى سیاسى کاملاً مجزایى را طى کردند.
افتراق مستعلویه به حافظیه و طیبیه
با قتل جانشین مستعلى، الامر باحکام الله در 524ق /1130م ، مستعلویان با بحران جدیدی مواجه شدند که منجر به انشعاب مستعلویه به دو شاخة حافظیه و طیبیه گردید. آمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندی به نام طیب شده بود که تنها پسر او بوده است، اما در وقایع پس از مرگ آمر، عملاً نامى از طیب در میان نیست. عموزادة آمر، ابوالمیمون عبدالمجید که عضو ارشد خانوادة فاطمیان، و مدعى قدرت بود، پس از یک سال کشمکش با مخالفان، بر مسند حکومت قرار گرفت. او که ابتدا با عنوان ولیعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در ربیع الاخر 526، مدعى خلافت و امامت شد و لقب الحافظ لدین الله را برای خود برگزید. از آنجا که پدر حافظ امامت و خلافت نیافته بود، ادعای وی با اشکالاتى مواجه مى گردید. از این رو، وی بر آن شد تا برای تبیین مشروعیت امامت و خلافت خود، دست به تنظیم سجلى زند که از طریق آن بتواند خود را جانشین به حق آمر قلمداد کند. این سجل به موارد مختلفى در تاریخ اسلام و فاطمیان استناد داشت و به طور اخص متذکر مى شد: همان گونه که حضرت محمد (ص ) عموزادة خویش حضرت على (ع ) را وصى و جانشین خود قرار داده بوده، امر نیز شخصاً عموزاده اش حافظ را به جانشینى برگزیده بوده است. امامت حافظ مورد تأیید رسمى مرکز دعوت مستعلویه در قاهره قرار گرفت و اکثر اسماعیلیان مستعلوی در مصر و شام، و گروهى از مستعلویان یمن که حافظ و جانشینانش را به عنوان امامان خود شناختند
امامت حافظ مورد تأیید رسمى مرکز دعوت مستعلویه در قاهره قرار گرفت و اکثر اسماعیلیان مستعلوی در مصر و شام، و گروهى از مستعلویان یمن که حافظ و جانشینانش را به عنوان امامان خود شناختند
، با نامهای حافظیه و مجیدیه اشتهار یافتند. از طرف دیگر، گروههایى از مستعلویان مصر و شام، و شمار کثیری از مستعلویان یمن ادعاهای حافظ را باطل دانستند و امامت طیب را پذیرفتند که ابتدا با نام آمریه، و پس از تأسیس دعوت مستقل طیبى در یمن، به طیبیه شهرت یافتند.

بازگرداندن مذهب اهل سنت به مصر بدست صلاح الدین ایوبی
سلسلة فاطمیان رسماً در محرم 567/ سپتامبر 1171 به دست صلاح الدین ایوبى ، منقرض شد و صلاح الدین بى درنگ مذهب اهل سنت را به مصر بازگردانید؛ وی اسماعیلیان آن دیار را سخت قلع و قمع کرد و تشکیلات مرکزی دعوت حافظى برچیده شد و عاضد آخرین خلیفة فاطمى نیز چند روز پس از شکست، در پى بیماری کوتاهى درگذشت. تا حدود یک قرن پس از مرگ او، شماری از اخلاف وی مدعى امامت حافظیه بودند و هر چند گاه یک بار حرکت و شورشى را در مصر سامان مى دادند؛ ولى از آن پس بساط مذهب اسماعیلیه و سازمان پنهان دعوت آن کلاً از مصر برچیده شد و در همان زمان، در شام نیز اثری از اسماعیلیان حافظى یافت نمى شد.
دعوت ناپایدار مستعلوی حافظى
دعوت حافظیه در یمن نیز پیروانى پیدا کرده، و برای مدتى از حمایت رسمى بعضى از حکام و امرای محلى آن گوشه از جنوب عربستان ، خاصه بنى زریع و همدانیان برخوردار شده بود، ولى با انقراض این حکومتها در یمن و با ظهور صلاح الدین ایوبى، دعوت حافظیه و پیروانش در آن دیار نیز دوامى نیافت. در هند به نظر نمى رسد که حافظیان هرگز توانسته بوده باشند پایگاهى به دست آورند و مستعلویان هند که با صلیحیون روابط نزدیک خود را حفظ کرده بودند، مانند آنها، کلاً به جناح طیبى دعوت مستعلویه پیوسته بودند. با توجه به از بین رفتن کامل جماعت حافظى در بلاد اسلامى، از اثار اسماعیلیان مستعلوی حافظى هیچ گونه نمونه ای برجای نمانده است.

( فقه و کلام اسماعیلیه/قسمت سوم)

بخش سوم - اسماعیلیه پس از افتراق نزاری - مستعلوی
دوام دعوت مستعلوی طیبى در یمن و شبه قاره
دعوت مستعلوی طیبى پایگاه اصلى و همیشگى خود را در یمن و سپس در شبه قارة هندوستان پیدا کرد. اسماعیلیان مستعلوی طیبى معتقدند که امامت آنها در اعقاب طیب که همچنان در استتار مانده اند، تداوم یافته است و سرانجام ، در پایان دوره فعلى ستر در تاریخ مذهبى بشر، یکى از همین امامان ظهور خواهد کرد و آغازگر دوره کشف خواهد گردید. در زمینه اصول عقاید و تفکر، مستعلویان طیبى ادامه دهنده تعالیم و سنن اسماعیلیان فاطمى بوده اند. آنان مجموعه ای بزرگ از کتب و رسائل خطى را که از عهد فاطمى برجای مانده بود، و به «الخزانة المکنونه » شهرت داشت ، حفظ نمودند و از قرن 10ق به تدریج این میراث را به گجرات نیز انتقال دادند.
انتقال مرکز دعوت طیبیه به گجرات هند
از آغاز پیدایى دعوت طیبیه، داعیان مطلق از یمن به طور دقیقى امور دعوت طیبى را در هند، خاصه گجرات، زیرنظر داشتند؛ از هنگام ورود نخستین داعیان اسماعیلى به گجرات در 460ق /1068م، جماعت اسماعیلى در غرب شبه قارة هند به تدریج گسترش یافت و این جماعت از هندیان اسماعیلى که عمدتاً اصل و نسب بومى داشتند، به زودی با نام «بُهره » شهرت یافتند.
گسترش تدریجى دعوت طیبى در هندوستان، و افزایش جمعیت طیبیان در آن دیار از یک سو، و مساعدتر بودن اوضاع سیاسى برای این دعوت در مقایسه با یمن از سوی دیگر، نظر رهبری دعوت طیبى را از یمن متوجه هندوستان ساخت و در 974ق /1566م بود که جلال بن حسن، داعى طیبى هندی تبار، مرکز دعوت مستعلوی طیبى را از یمن به احمدآباد در گجرات منتقل کرد.
 

انشعاب طیبیه به داوودیه و سلیمانیه
جماعت طیبى خود از انشعابات فرقه ای مصون نماند و با مرگ داعى مطلق داوود بن عجب شاه، در 999ق /1591م، مستعلویان طیبى بر سر جانشینى وی اختلاف پیدا کردند و به دو شاخه داوودیه و سلیمانیه منشعب شدند. اکثر بهره های طیبى هندوستان ، داوود بن برهان الدین (د 1021ق /1612م ) را به جانشینى داوود بن عجب شاه پذیرفتند و به داوودیه معروف گشتند، در حالى که بیشتر طیبیان یمن و گروه کوچکى از بهره ها، سلیمان بن حسن هندی (د 1005ق /1597م ) را به عنوان بیست و هفتمین داعى مطلق خود شناختند و به سلیمانیه مشهور شدند. اکنون کل جمعیت داوودی جهان در حدود نیم میلیون نفر است که چهار پنجم آنها در هندوستان سکنى دارند. بیش از نیمى از بهره های داوودی هند در گجرات زندگى مى کنند و بقیه عمدتاً در بمبئى و نواحى مرکزی هندوستان مسکن گزیده اند. در پاکستان و یمن و کشورهای خاور دور نیز گروههای پراکنده داوودی یافت مى شوند. بهره های داوودی، همانند اسماعیلیان نزاری هند (خوجه ها)، جزو نخستین گروههای آسیایى بودند که در قرن 13ق /19م به زنگبار و سواحل شرقى افریقا مهاجرت کردند. از چند دهه پیش، گروههایى از این اسماعیلیان هندی تبار (بهره ها و خوجه ها) که عمدتاً برای تجارت به افریقا رفته، و تدریجاً در کشورهای شرقى آن قاره، خاصه کنیا و تانزانیا، مقیم شده بودند، به کشورهای غربى در آمریکای شمالى و اروپا مهاجرت کرده اند. جمعیت سلیمانیان در یمن نیز، در حال حاضر حدود 70 هزار نفر است که عمدتاً در نواحى شمالى ، خاصه حراز و مرز عربستان سعودی، متمرکز هستند. گروههای کوچکى از بهره های سلیمانى نیز در هندوستان، خاصه شهرهای بمبئى، بروده، احمدآباد و حیدرآباد یافت مى شوند و در خارج از یمن و هند و پاکستان ، مستعلویان طیبى سلیمانى حضور محسوسى ندارند.
نزاریه در دورة الموت
تاریخ متقدم نزاریان از تاریخ حکومت ضد سلجوقى  الموت به رهبری حسن صباح تفکیک ناپذیر است. حکومت اسماعیلى در قلعه ها که اندکى پیش از بروز اختلاف نزاری مستعلوی در سلسله جبال البرز شکل گرفته بود، بلافاصله پس از این اختلاف، مهم ترین پایگاه فرقة نزاری گشت. این حکومت که مرکزش معمولاً در قلعة مستحکم کوهستانى الموت، واقع در نزدیکى طالقان قزوین، قرار داشت، به نهضت نزاریه قدرت سیاسى مهمى بخشیده بود و عاقبت تنها در مقابل حملات بى امان مغولان منقرض شد. حسن صباح که در واقع دعوت مستقل نزاریه را بنیان نهاده بود. در دورة 171 سالة الموت، اسماعیلیان نزاری توانستند با رهبریهای اولیة حسن صباح، دعوت مستقل خود را که دیگر هیچ گونه ارتباطى با قاهره و حکومت فاطمى و دعوت مستعلویه نداشت، بنیان گذاری کنند و در نواحى مختلف، خاصه ایران و عراق و شام، بسط دهند.

تفکر نزاریه
در زمینة تفکر و نظام نظری، نزاریان کمتر از مستعلویان ادامه دهنده سنن و تفکر اسماعیلیان فاطمى بودند، به طوری که از ابتدا مسلمانان غیر اسماعیلى نهضت آنها را «دعوت جدید» مى خواندند و آن را متمایز از «دعوت قدیم »، یعنى دعوت اسماعیلیان فاطمى مى دانستند. در واقع، اسماعیلیان نزاری ایران که از فارسى به عنوان زبان مذهبى خود نیز استفاده مى کردند، رفته رفته با آثار دوره فاطمى بیگانه شدند؛ ولى در شام مکتوبات اسماعیلیان فاطمى تا حدودی مورد استفاده نزاریان آن دیار قرار گرفته است؛ از این رو، آنها شماری از کتب آن دوره، از جمله آثار قاضى نعمان را حفظ کرده اند.
مشکل امامت در نزاریه
پس از افتراق نزاری مستعلوی، نزاریان در شناخت امام خود با بحران مهمى مواجه بودند؛ با وجود اینکه از نزار، اعقاب ذکور برجای مانده بود، هیچ یک از آنان پس از مرگ نزار به طور علنى مدعى امامت نشدند و حسن صباح و دو جانشین بعدی و  نام امام یا امامانى را پس از نزار ذکر نکردند. بر روی سکه هایى نیز که از زمان محمد بن بزرگ امید (د 557ق /1162م )، سومین خداوند الموت، بر جا مانده ، نام خود نزار به عنوان آخرین امام نزاری ذکر شده است، بدین ترتیب، در آن زمان نزاریان در واقع به «دوره ستر» دیگری داخل شده بودند و در چنان اوضاعى حسن صباح اندکى پس از افتراق نزاری مستعلوی ریاست عالى دعوت را در سرزمینهای شرقى به دست گرفته بود. در «دوره ستر» که امام نزاری از چشم پیروانش پنهان بود، حسن صباح به عنوان حجت امام مستور یا نماینده تام الاختیار وی شناخته شد، در حالى که نزاریان همچنان منتظر بودند تا توسط حسن از تاریخ ظهور قریب الوقوع امام خود و هویت وی آگاه شوند.
درگیری نزاریان با سلجوقیان
به رغم فشارها و حملات ممتد سلجوقیان به قلاع و پایگاههای نزاریان، دعوت نزاریه با موفقیت کم و بیش در شهرها و نواحى کوهستانى ایران اشاعه مى گردید و دامنه نفوذ آن گاه تا اصفهان، مقر حکومت سلجوقیان گسترش مى یافت. از حدود سال 495ق /1102م ، حسن صباح فعالیتهای دعوت را به شام نیز بسط داد و از همان زمان پیوسته داعیانى از الموت، برای تشکل بخشیدن به نزاریان شام و رهبری آنها، و همچنین اشاعه دعوت در میان مسلمانان غیر اسماعیلى آنجا، به شام فرستاده مى شدند. این داعیان که ریاست دعوت نزاریه را در شام بر عهده مى گرفتند، در زمینه سیاستهای کلى مجری دستورهای الموت بودند.
حسن دوم و دوره قیامت در عقاید نزاریه
چهارمین خداوند الموت، حسن دوم، بانى انقلابى عظیم در تعالیم اسماعیلیه نزاری گردید. حسن دوم به تاریخ و تعالیم اسماعیلیان متقدم توجه خاص داشت و از علم تأویل نیز بهره کافى برده بود. در 17 رمضان 559 حسن دوم طى مراسم ویژه ای در الموت و در حضور گروههایى از نمایندگان جماعات نزاری مناطق مختلف، به عنوان داعى و حجت امام مستور خطبه ای ایراد کرد که ظاهراً از جانب شخص امام برای پیروانش ارسال شده بود. از آن سال به بعد، نزاریان همه ساله روز 17 رمضان را به عنوان «عید قیامت » جشن مى گرفتند. طى این مراسم، حسن دوم وقوع قیامت و فرارسیدن آخر الزمان را اعلام کرده بود، یعنى همان دوره واپسین تاریخ مقدس که اسماعیلیان از آغاز تاریخ خود در انتظارش بودند و همان طور که در ارتباط با قیامت انتظار مى رفته است و اسماعیلیان متقدم بیان کرده بودند، شریعت اسلام نیز مى بایست منسوخ مى گردید. در منابع تأکید شده که حسن دوم قیامت و معاد و بهشت و دوزخ را تأویل، و تعبیرهای روحانى و معنوی مختلفى از آنها ارائه مى کرده است.
همان طور که اوضاع قیامت و زندگى در بهشت ایجاب مى کرده است، مؤمنان دیگر مجبور به اجرای احکام شرعى و فرایض دینى نبودند، زیرا در آخرت که دورة حساب رسى است - به عکس این دنیا - همه «حساب » است و دیگر نیازی به «عمل » نخواهد بود.
نزاریه پس از سقوط الموت
امامت و جماعت اسماعیلیان نزاری در ایران به دست مغولان در 654ق /1256م منهدم نگردید؛ و گروههای پراکنده ای از نزاریه همچنان در دیلم و قهستان باقى ماندند و شمار بسیاری از نزاریان خراسانى که از تیغ مغول رهایى یافته بودند، نیز به نواحى مجاور در افغانستان و سند مهاجرت کردند. در طى دو قرن که مبهم ترین دوران تاریخ نزاریان بعد از الموت است، جماعت نزاریه برای حفظ بقای خود مجبور بوده است تا به شدیدترین وجهى تقیه کند و به تدریج هویت واقعى خود را در پوشش ظاهری تصوف کتمان نماید. در این دوره از امامان نزاریه و ارتباط نزاریان با امامان خود تقریباً چیزی دانسته نیست. از دانسته های محدود، این است که با مرگ شمس الدین محمد، بیست و هشتمین امام نزاری که در حدود 710ق /1310م اتفاق افتاد، اولین انشعاب در جماعت نزاریه پدیدار گشت. مؤمن شاه و قاسم شاه ، فرزندان شمس الدین محمد بر سر جانشینى پدر اختلاف پیدا کردند و امامت هر یک از آنها مورد پذیرش گروههایى از نزاریان قرار گرفت و در نتیجه جماعت نزاریه به دو شاخه مؤمن شاهى (یا محمدشاهى ) و قاسم شاهى منقسم گردید. ابتدا اکثر نزاریان شام و دیلم و بدخشان به شاخة مؤمن شاهى پیوستند و نزاریان قاسم شاهى ظاهراً تا مدتى در اقلیت بودند.
نزاریه مومن شاهی
دربارة امامان مؤمن شاهى و فعالیتهای آنها اطلاعات محدودی در دست است و تنها اخباری جسته و گریخته از فعالیتهای برخى از آنان در دیلم، سلطانیه و هند رسیده است. چهلمین و آخرین امام نزاریان مؤمن شاهى، امیر محمد باقر بود که در 1210ق /1795م برای آخرین بار با پیروان خود در شام تماس گرفت و دیگر از وی خبری نشد. هم اکنون، نزاریان مؤمن شاهى تنها در سوریه، در نواحى مصیاف و قدموس، یافت مى شوند و در آنجا به جعفریه شهرت دارند. این شاخه از مؤمن شاهیان، ظاهراً با حفظ ویژگیهای اعتقادی نزاریه، هنوز در انتظار ظهور امام مستور خود از اعقاب امیر محمد باقر هستند و در احکام شرعى پیرو مذهب شافعیند.
نزاریه قاسم شاهی
در شاخة نزاری قاسم شاهى نیز امامان از مخفى گاههای مختلف خود در آذربایجان، فعالیتهای بسیار محدود دعوت خود را رهبری مى کردند. اسلام شاه مقر خود را برای همیشه از آذربایجان به حومة قم در ایران مرکزی منتقل کرد؛ در زمان همو قریة انجدان ، واقع در دشت فراهان بین اراک و قم، به عنوان محل دائمى استقرار امامان قاسم شاهى و مرکز دعوتشان برگزیده شد. از هنگام سقوط الموت، امامان قاسم شاهى و پیروانشان در ایران تدریجاً به میزان قابل توجهى در پوشش تصوف تقیه مى کردند و در ظاهر به صورت یکى از طریقه های صوفى درآمده بود.
تجدید حیات نزاریه قاسم شاهی
از زمان مستنصر دوم، فرزند محمد بن اسلام شاه و سى و دومین امام قاسم شاهى که در حدود سال 868ق /1464م به امامت رسید، دورة جدیدی در تاریخ نزاریان این شاخه آغاز شد که تا آخر قرن 11ق /17م به طول انجامید. طى این دو قرن که در تاریخ نزاریه به دورة انجدان معروف شده، امامان این جماعت نه تنها پیروانى جدیدی یافتند، بلکه توانستند ارتباطات مستقیم خود را با گروههای پراکندة پیروانشان در نقاط دور دست، خاصه در هندوستان و آسیای مرکزی برقرار کنند و آن گروهها را تحت رهبری متمرکز درآورند. و یکى از بزرگ ترین موفقیتهای خود را در شبه قارة هند به دست آورند.
شکل گیری خوجه های هند(اسماعیلیان نزاری هند)
پیر شمس الدین ظاهراً نخستین فردی بوده که در زمان قاسم شاه دعوت نزاریه را در ملتان تشکل داده بوده است؛ نوادة او پیر صدرالدین، بسیاری از هندوهایى را که به کاست لوهانا و دیگر کاستها تعلق داشتند، به کیش نزاری درآورد و به آنها لقب خوجه داد و ضمن توسعة دعوت در دیگر نواحى شبه قارة هند، در واقع، سازمان اجتماعى نزاریان هند، یا خوجه های نزاری را بنیان نهاد.
عقاید خوجه ها
پیرهایى که در هند به اشاعه تعالیم دعوت نزاری مى پرداختند، تا مدتها توجه خاصى به اصول عقاید و سنتهای هندوها مبذول مى داشتند و تعالیم خود را در قالبهای تفکر اساطیری هندوها، و به گونه های ویژه ای ارائه مى کردند که برای هندوهای سند و گجرات قابل فهم باشد. در نتیجه، در تألیفات مذهبى خوجه ها، یعنى گنانهای مختلف که به پیرها منسوب هستند، به گونه های متفاوت اصول عقاید متقدم هندوها با تعالیم اسلام و شیعه و اسماعیلیه اختلاط پیدا کرده است. در گنانهای نزاری هیچ گونه اثری از عقاید اسماعیلیان متقدم در زمینه های جهان شناسى و تاریخ ادواری یافت نمى شود.
انتقال مقر نزاریه به هندوستان
از زمان امامت شاه نزار(1134ق /1722م )، مقردعوت قاسم شاهى از انجدان منتقل شد و برای دوره ای میان قریة کهک، کرمان (و گاه شهر بابک ) و یزد در انتقال بود. در جریانهای عهد افشاریه و زندیه، برخى از امامان قاسم شاهى به ایفای نقش سیاسى پرداختند و در اوایل عهد قاجار، امام حسنعلى شاه که او نیز شخصى متنفذ بود، از سوی فتحعلى شاه قاجار، به لقب «آقاخان » ملقب شد. این لقب به طور موروث مورد استفاده جانشینان وی نیز قرار گرفته است. وی در جریان فعالیتهای سیاسى خود در 1256ق /1840م، پس از جمع آوری افراد و تجهیزات لازم و با حمایت پیروانش در شهر بابک، به خصوص ایلات خراسانى و عطاء اللهى آن ناحیه، با نیروهای دولتى در کرمان به جنگ و ستیز پرداخت. در 1257ق آقاخان در سرحد بلوچستان از بیگلربیگى کرمان که در رأس یک لشکر 25 هزار نفری به تعقیب وی پرداخته بود، به سختى شکست خورد و به افغانستان پناهنده شد و بدین ترتیب ، دوران امامت نزاریان قاسم شاهى در ایران برای همیشه به پایان رسید.
روابط نزاریه با امپراطوری انگلیس و تثبیت در هندوستان
از آن به بعد، روابط نزدیکى بین آقاخان اول و دستگاه امپراتوری بریتانیا در هندوستان برقرار شد که به استقرار و استحکام موقعیت مذهبى امام نزاری در آن شبه قاره انجامید. آقاخان اول پس از گذراندن مدت زمانى در افغانستان و سند و کلکته، و مأیوس شدن از مراجعت به ایران سرانجام، در 1265ق /1849م شهر بمبئى را مقر دائمى خود قرار داد و در آنجا تشکیلات وسیعى برای رهبری خوجه های نزاری و پیروان دیگرش در خارج از هندوستان به وجود آورد. اکنون جماعت چند میلیونى اسماعیلیان نزاری قاسم شاهى عمدتاً در کشورهای آسیایى، مانند هند، پاکستان، بنگلادش، چین (در یارکند و کاشغر)، افغانستان، ایران، سوریه و تاجیکستان (خاصه بدخشان )، و در کشورهای افریقایى، خاصه کنیا و تانزانیا، به صورت اقلیتهای کوچک مذهبى پراکنده هستند.
در شبه قارة هند خوجه های نزاری عمدتاً در نواحى سند، کاچ، گجرات و بمبئى زندگى مى کنند و گروههای دیگری از نزاریان قاسم شاهى در نواحى چیترال، گلگیت و هونزا در شمال جامو و کشمیر، و شمال غرب پاکستان یافت مى شوند که در منطقه با نام محلى مولایى شهرت دارند. افزون بر آن ، از حدود سال 1970م ، شمار بسیاری از خوجه های نزاری از هند و پاکستان و نیز افریقا به کشورهای غربى ، خاصه آمریکای شمالى و انگلستان مهاجرت کرده اند. در نتیجه، اسماعیلیان نزاری پیرو آقاخان اکنون متعلق به یک جامعة بین المللى و بسیار پراکنده با نژادها و زبانهای مختلفند که تنها از لحاظ اصول عقاید مذهبى و میراث تاریخى فرقه ای صاحب وجوه مشترکى هستند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد