اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

جریان شناسی شیعه(فقه و کلام زیدیه

جریان شناسی شیعه(فقه و کلام زیدیه

در قرن اول هجری و پس از شهادت امام حسین (ع) عده ای از شیعیان کوفه به امامت امامی معین و منصوص باور نداشتند و معتقد بودند امامت از آن فرزندانی از حضرت فاطمه(س) است که شرایط خاصی را داشته باشد از جمله اینکه مردم را به امامت خود دعوت کند و علیه ظلم و ستم قیام نماید. لذا این عده پس از قیام زیدبن علی بن حسین(ع) در دوران هشام بن عبدالملک به امامت ایشان معتقد شدند و زیدیه نام گرفتند.

*محمد سرکشیکیان
بخش جریان شناسی فقهی و کلامی جهان اسلام از پرطرفدارترین بخش های مجله الکترونیکی اخوت است. این بخش دارای سیر خاصی است که از کلیات تقسیم بندی های فقهی و کلامی شروع و به جزئیات هریک از مذاهب ختم می شود. لذا برای فهم بهتر و عمیق تر مطالب جریان شناسی ناگزیر از خواندن مطالب پیشین هستیم: 


در این قسمت از سلسله مطالب جریان شناسی به شناخت زیدیه از جریانات شیعی می پردازیم:
شخصیت زید بن علی 
زید در سال 80(ه.ق) در مدینه متولد شد و در قیامی خونین در سال 122 هجری در کوفه شهید شد. برخی زید را از شاگردان واصل بن عطا(از رهبران معتزله) میدانند ولی برخی این را رد میکنند. (برای آشنایی با "زندگانی زیدبن علی(ع)" به پیوست مراجعه نمایید) 
مهم ترین قیام های زیدیه 
1ـ قیام یحیی بن زید در خراسان بر علیه بنی امیه در سال 125 ه.ق. 
2ـ قیام محمدبن عبدالله بن حسن بن امام حسن(ع)، معروف به نفس زکیه در مدینه در سال 145 ه.ق. علیه منصور عباسی همراه با ادعای مهدویت. 
3ـ قیام ابراهیم بن عبدالله برادر نفس زکیه در بصره در سال 145 ه.ق. 
4ـ قیام حسین بن علی، معروف به شهید فخ در زمان خلافت هادی عباسی در مکه مکرمه(منطقه فخ) در سال 169 ه.ق. 
5ـ قیام محمدبن ابراهیم، معروف به ابن طباطبا در زمان خلافت مامون عباسی در کوفه در سال 199 ه.ق. 
نخستین انشعاب در زیدیه 
در قرن دوم هجری در همان آغازِ شکل گیرى زیدیه و در حالى که مبارزات و حرکت سیاسى علویان زیدى ادامه داشت، در کوفه سه گرایش عقیدتى و فکرىِ عمده در میان پیروان و معتقدان به امامت زید شکل پیدا کرده بود. این اختلاف بیشتر از هر چیز به بحث امامت و رهبری جامعه باز می گشت. سه فرقه اصلی زیدیه در آن دوران عبارتند از: 
1ـ جارودیه(یا سرحوبیه) 
پیروان اندیشه ابوالجارود زیاد بن منذر همدانی(م150ه.ق) که از شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود و بعدا به زید پیوست. ایشان معتقدند که پیامبر(ص) بوسیله نص بر امامت علی(ع)، حسن(ع) و حسین (ع) تصریح کرده است و شیخین را تکفیر میکنند؛ و در مورد امامت بعد از ایشان معتقد به نص نمی باشند وامامت را از اولاد فاطمه(س) با شرط قیام علیه ظالمان می داند؛ و هرکس که بدون قیام مدعی امامت باشد را کافر میدانند. همچنین قائل به مهدویت برخی امامان خود هستند. 
جارودیه پس از یحیی بن عمر بن حسین بن زید (م 250ه.ق) که ادعای مهدویت نیز داشت با اصلاحاتی در عقاید خود از جمله نپذیرفتن مهدویت امامان پیشین و همچنین ترک تکفیر شیخین و امامان اثنی عشریه، به دیدگاه غالب زیدیه تبدیل شد. 
2ـ صالحیه(یا بتریه یا ابتریه ) 
پیروان حسن بن صالح بن حی(م 168 ه.ق) که معتقدند: علی (ع) افضل صحابه و اولی به امامت است اما بیعت با ابوبکر به خاطر رضایت علی(ع) خطا نبوده است و خلافت متقدمان به خاطر کناره گیری خود ایشان بدون اشکال است؛ هر یک از فرزندان حسین قیام به شمشیر کند امام است؛ 
3ـ سلیمانیه( یا جریریّه) 
پیروان سلیمان بن جریر که قائلند علی(ع) افضل صحابه بود و امامت حق ایشان ولی راه تعیین ایشان شورای مسلمین است و خطای صحابه و مردم از روی اجتهاد بوده و لذا گناهکار و فاسق نمی باشند؛ تبری از عثمان لازم است؛ جنگ کنندگان با علی کافرند؛ بداء و تقیه جایز نیست؛ امامت در فرزندان فاطمه منحصر نیست. 
تثبیت مذهب زیدیه 
در قرن سوم با ظهور شخصیت هایی همچون احمد بن عیسی(م247ه.ق) به تدریج زیدیه وارد مرحله جدیدی شد. وی با روایت احادیث و بیان نظرات خود که در کتاب "العلوم" جمع آوری شده است در مطرح شدن زیدیه به عنوان یک مذهب، بویژه در عراق نقش موثری ایفا کرد. دیدگاه های دو امام مطرح دیگر زیدیه، قاسم بن ابراهیم معروف به رسیّ( م246ه.ق) برادر ابن طباطبا و محمد بن منصور مرادی نیز که در کتاب"الجامع الکافی" درشش جلد جمع آوری شده است تاثیرات زیادی در مکتب زیدیه داشته است. از ویژگی های این مکتب، طرح مباحث کلامی نزدیک به معتزله می باشد. در این مقطع مرکزیت زیدیه از کوفه به ایران و یمن انتقال یافت. 
ورود زیدیه به یمن 
بعد از قاسم رسیّ نواده اش یحیی بن حسین ملقب به هادی الی الحق(245- 298ه.ق) که از نظرات ایشان پیروی میکرد در سال 280 هجری به یمن هجرت کرد و حکومتی شیعی مبتنی بر عقاید زیدیه و تعالیم قاسم رسیّ بنیان نهاد و این آغازی بود بر سلسله ای از حکومت امامان زیدی مذهب که با نوساناتی تا قرن 14 هجری در یمن حکم راندند. این امامان اغلب سادات حسنی و از نسل قاسم رسیّ بودند و به قاسمیه نیز مشهورند. مکتب ایشان ترکیبی از تعالیم اصیل شیعی و تعالیم معتزله که عراق و تاحدودی حجاز را در این سالها تحت تاثیر قرار داده بود می باشد. 
ورود زیدیه به شمال ایران 
حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن زین العابدین(ع) معروف به ناصر اُطروش و ناصر کبیر(م304 ه.ق) یکی دیگر از شخصیت های تاثیرگذار زیدیه در این دوره بود که بعد از فراگیری معارف شیعی در عراق به شمال ایران مهاجرت کرد. وی در سالهای آخر عمر خود به تدوین عقاید و فقه زیدیه پرداخت و مکتبی در امتداد زیدیه عراق و متمایز از مکتب زیدیه در یمن وحجاز را از خود به یادگار گذاشت که پیروانش را ناصریّه گویند.

دیدگاه کلامی زیدیه 
در میان عقاید زیدیه، غیر از باورهای شایع و فراگیر در میان فرق و مذاهب اسلامی، چند باور خاص دیده می شود که در تمامی فرقه های زیدیه مشترک می نماید: 
- باور به توحید و نفی هرگونه تشبیه و تجسیم از خداوند 
- باور به عدل الهی 
- باور به اختیار انسان و نفی جبر 
- برخلاف مرجئه معتقدند که خداوند به وعد و وعیدهای خود عمل میکند و در مورد مرتکب کبیره دیدگاهی شبیه معتزله دارند(اصل المنزلة بین المنزلین) 
- امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهمترین اصول دین زیدیه است و تقیه(کتمان مذهب و باور دینی) را جایز نمی شمارند. 
- اعتقاد به امامت امامان علی(ع) ، حسن(ع) و حسین(ع) و بعد از ایشان امام هرفاطمی نسبی که قیام کند. 
- دعوت و قیام، از شرایط «امام» است (علاوه بر شروط عمومی: عدالت، دانایی دینی و ...). 
- باور به ظهور مهدی(ع) 
(برای آشنایی با "عقاید زیدیه" به پیوست مراجعه نمایید) 
فقه زیدیه 
زیدبن علی(ع) خود فقیهی مسلم بوده است و تالیف مشهور او با نام "المجموع الفقهی والحدیثی" یا "مسند الامام زید" یکی از اولین کتاب های مدون در فقه اسلامی شناخته می شود. 
منابع استنباط در فقه زیدی 
فقهای زیدیه که به تدوین اصول فقه مذهب خود پرداخته اند این منابع را به عنوان منابع استنباط احـکام فقهى خود نام مى برند: کتاب , سنت , اجماع که از دیدگاه آنان داراى هفت مرتبه است و بالاترین آنها اجماع سلف و خلف و فقدان مورد مخالف با آن اجماع است پایین ترینش اجماع و اتفاق خـود فقهاى زیدیه می باشد , استحسان , مصالح مرسله , و عقل , چه این که مى گویند: آنچه را عقل خوب تشخیص دهد مطلوب است و آنچه را قبیح بداند منکر. به این صورت منابع استنباط فقه زیدى در کل هفت منبع است . 
ویژگی عمومی فقه زیدی 
فقه زیدى داراى این ویژگیها است : 
الـف ـ زیـدبـن على فقه خود را بر حدیث و راى بنا کرد و در حدیث تنها به روایات اهل بیت بسنده نکرد, بلکه روایات صحابه را هم پذیرفت . 
ب ـ فـقـیـهـان ایـن مـذهـب ـ بـرخـلاف فـقیهان دیگرمذاهب ـ آنچه را در دیگر مذاهب فقهى وجـودداشـت و بـا مـنـطـق و اصـول مـذهـب آنان یا با کلیات اصولى که فقهاى مسلمانان مقرر داشته اند هماهنگ و همسو بود پذیرفتند, و همین امر در توسعه این مذهب نقش بسزایى داشت . 
ج ـ فـقیهان زیدى به اصل باز بودن باب اجتهاد و پیش رفتن با رخدادها و ارائه راه حلهاى مناسب براى آنها به نحوى که با روح شریعت همخوانى کند, پایبندى نشان دادند. 
مکاتب فقهی زیدیه 
با نگاه به تاریخ فقه زیدیه میتوان آنرا به چند مقطع و مکتب تقسیم کرد: 
1) مکتب فقهی عراق 
در قرن سوم، امامان زیدیه عراق فقهی روایی را مطرح کردند که ابوعبدالله علوی(م445ه.ق) مجموعه آثار فقهای زیدیه عراق را در کتاب "الجامع الکافی" در شش جلد بزرگ جمع آوری کرد تا جامع همه اصول زیدیه عراق باشد. 
2) مکتب قاسمیه 
در قرن سوم امام برجسته زیدیه قاسم رسیّ نیز با تالیفات متعدد به طرح دیدگاه های فقهی خود پرداخت و بعدها به نام قاسمیه در عراق و شمال ایران معروف گشت. همچنین امامان یمن که اکثر از فرزندان ایشان و نواده او هادی یحیی بن حسین هستند، متاثر از نظرات ایشان بودند. 
3) مکتب هادویه 
در اواخر قرن سوم، وقتی هادی نواده قاسم رسیّ حکومت زیدیه را در یمن تاسیس کرد، با تبیین دوباره مبانی فقهی جد خود و تالیف آثاری مکتبی فقهی جدیدی تاسیس کرد که به هادویه معروف شد که در حال حاضر نیز اصلی ترین گرایش فقهی زیدیه یمن می باشد. 
فقه هادویه در بسیاری از مسائل با فقه شیعیان امامیه مشترک است ولی در مواردی همچون استفاده از قیاس در استنباط و برخی فروع فقهی همچون منع متعه و شستن پا در وضو، از آن متمایز می شود. 
4) مکتب ناصریه 
در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم به واسطه تالیفات بسیار ناصر اطروش درشمال ایران شکل گرفت که به خاطر تبیین متفاوتی که از فقه زیدی داشت به عنوان رقیب اصلی برای دو مکتب قاسمیه و هادویه بود. ناصریه به فقه شیعیان امامیه نزدیکتر بود تا آنجا که علم الهدی سید مرتضی(نواده ناصر) در کتاب مشهور الناصریات به شرح و تعلیق آن پرداخته است. 
5) مکتب مویدیه 
در قرن پنجم برادران هارونی که از امامان بنام زیدیه در شمال ایران بودند با تلفیق مکتب ناصریه با مکاتب قاسمیه و هادویه فقهی تلفیقی را تبیین کردند که در شمال ایران بسیار رواج پیدا کرد...


      



pdf معرفی آثار منتشر شده زیدیه | حجم فایل: 729.49 KB
pdf تعامل تاریخی و فکری فرهنگی معتزله و زیدیه | حجم فایل: 1.54 MB
docx عقائد زیدیه | حجم فایل: 20.94 KB
docx زندگانی زیدبن علی(ع) | حجم فایل: 27.86 KB

دریافت تمام فایل ها (ZIP)

در قرن اول هجری و پس از شهادت امام حسین (ع) عده ای از شیعیان کوفه به امامت امامی معین و منصوص باور نداشتند و معتقد بودند امامت از آن فرزندانی از حضرت فاطمه(س) است که شرایط خاصی را داشته باشد از جمله اینکه مردم را به امامت خود دعوت کند و علیه ظلم و ستم قیام نماید. لذا این عده پس از قیام زیدبن علی بن حسین(ع) در دوران هشام بن عبدالملک به امامت ایشان معتقد شدند و زیدیه نام گرفتند.

*محمد سرکشیکیان
بخش جریان شناسی فقهی و کلامی جهان اسلام از پرطرفدارترین بخش های مجله الکترونیکی اخوت است. این بخش دارای سیر خاصی است که از کلیات تقسیم بندی های فقهی و کلامی شروع و به جزئیات هریک از مذاهب ختم می شود. لذا برای فهم بهتر و عمیق تر مطالب جریان شناسی ناگزیر از خواندن مطالب پیشین هستیم: 


در این قسمت از سلسله مطالب جریان شناسی به قسمت دوم(زیدیه)میپردازیم.

حکومت های زیدیان 1- دولت ادریسیان(مغرب) ادریس بن عبدالله بن حسن مثنّا یکی از برادران محمد نفس زکیه که بعد از قیام شهید فخ به شمال آفریقا گریخته بود، در سال 172 ه.ق توانست دولت ادریسیان را در مغرب پایه گذاری کند. این دولت، تا سلطه دولت فاطمیان بر مغرب دوام یافت و از سال 305 ه.ق تحت الحمایه دولت فاطمی شد و بالاخره در سال 375 ه.ق کاملا منقرض گردید.
2- طبرستان و دیلم در قرن دوم با آمدن یحیی بن عبدالله به دیلم و تبلیغ امامت خویش دیلمیان و مردم طبرستان با علویان آشنا شدند و بعد از شهادت او توسط عباسیان حسین بن علی (داعی کبیر) در سال 250 ه.ق با دعوت وبیعت مردم طبرستان، آمل و ساری را تصرف کرد و بیست سال بر شمال ایران حکومت کرد و سپس برادرش محمدبن زید حکومت کرد.
بعد از او در سال 301 هجری ناصر اطروش به حکومت زیدیه در شمال ایران حیاتی دوباره بخشید و از قرن چهارم، به تدریج از قدرت زیدیان در شمال ایران کاسته شد و سلسله حکومت آن ها برچیده شد و با ظهور صفویه در قرن دهم کاملا از بین رفته و همه زیدیان به مذهب امامی گرویدند.
(برای آشنایی با "تاریخ زیدیه در گیلان و مازندران " به پیوست مراجعه نمایید)
3- یمن دولت اول زیدیه در یمن هادی یحیی بن حسین در سال 280 ه.ق. در صعده یمن حکومت زیدی را تشکیل داد. بعد از درگذشت او در سال 298 ه.ق دو فرزند او(محمد و احمد) راهش را ادامه دادند و پس وفات احمد تفکر زیدیه دچار افول شد و نوادگان هادی بصورت پراکنده و بدون اینکه به مقام بالای امامت دست یابند حکومت کردند و در سال 444 ه.ق. با کشته شدن امام آنها، ناصرالدین ابوالفتح دیلمی بدست
اسماعیلیان حکومت زیدی از بین رفت. در اوایل قرن پنجم فرقه ای به نام مطرفیه (منسوب به مطرف بن شهاب) در یمن پدید آمدند که اگرچه خود را پیرو مکتب عقیدتی هادی میدانستند ولی در مسائل کلامی متاثر از ابوالقاسم بلخی(م 319ه.ق) یکی از سران معتزله در بصره بودندو بر این اساس معتقد بودند که خداوند با آفرینش عناصر اربعه دیگر دخالت مستقیمی در آفرینش دیگر اجسام ندارد و این عناصر اربعه هستند که با احاله و استحاله، اجسام را پدید می آورند. همچنین برخی عقاید خاص دیگر را نیز به آنها نسبت میدهند.
دولت دوم زیدیه در یمن بار دیگر در سال 532 ه.ق. احمد بن سلیمان از نوادگان هادی بار دیگر قیام کرده و به حرکت زیدیه جانی دوباره بخشید و پس از مبارزات فراوان توانست بر مناطق شمالی یمن تسلط یابد. بعد از او عبدالله بن حمزه در سال 566 هجری حکومت را بدست گرفت و علاوه بر گسترش اقتدار زیدیه با تالیف آثار علمی به مبارزه قاطع با مطرّفیه پرداخت که موجب حذف همیشگی انها از صحنه گردید که به همین علت او را مجدد زیدیه در قرن ششم می نامند. حکومت امامان زیدی تا قرن دهم با فراز و نشیب هایی ادامه یافت.
دولت سوم زیدیه در یمن در قرن یازدهم یمن به دست عثمانی ها افتاد. در سال 1006 ه.ق امام منصوربالله قاسم بن محمد از نوادگان هادی امامت زیدیه را بدست گرفت و به مبارزه سختی با عثمانی پرداخت و این آغازی بر رهایی یمن از سیطره عثمانی بود. اما پس از او دوباره حکومت زیدیه افول کرد و گاهی چند امام زیدی مدعی امامت می شدند تا اینکه این ضعف و انحطاط به جایی رسید که مجددا در اواخر قرن سیزدهم عثمانی ها یمن را به تصرف کردند.
زیدیه در عصر حاضر در اوایل قرن چهاردهم برجسته ترین امامان زیدی محمد بن عبدالله وزیر(م1307ه.ق) و مهدی لدین الله محمد بن قاسم حوثی(م1310ه.ق) بودند. در اواسط قرن چهارده برای بار دوم یمن از سلطه عثمانی ها خارج شد. در این دوره و در فاصله جنگ جهانی اول و دوم یمن نیز دست خوش تحولات شد و به انقلابی داخلی در سال 1367 هجری(1948م.) علیه حکومت زیدی و ترور امام یحیی انجامید. ولی انقلابیون بی درنگ در تسلط بر اوضاع یمن شکست خوردند و فرزند امام یحیی، ناصرلدین الله احمد به منصب امامت رسید.
تحولات سریع جهانی و منطقه ای همچنان ادامه داشت و حکومت امامان زیدیه که شکل موروثی و سلطنتی به خود گرفته بود، توان خود را دربرابر موج جمهوری خواهی از دست داد و در سال 1382هجری(1962 م) وقتی احمد از دنیا رفت و فرزندش محمد بدر به جانشینی او رسید، با کودتای نظامی عبدالله سلال که از پشتوانه های خارجی نیز بهره می برد، امامت زیدی در یمن از بین رفت و حکومت جمهوری بر پا شد.
اکنون از نظر جمعیتی حدود نیمی از مردم یمن، اهل سنت شافعی هستند. پس از آنان، جمعیت شیعیان زیدی بیشترین آمار(حدود40درصد) را به خود اختصاص داده است. همچنین منطقه نجران در جنوب عربستان مذهب زیدیه پیروانی زیادی دارد.
۵ میلیون نفر از جمعیت یمن از سادات هستند که ۹۰٪ آن ها سادات حسنی و ۱۰٪ از سادات حسینی هستند. بیشتر سادات یمن از فرزندان «یحیی قاسم الرسی» از نوادگان حسن بن علی هستند.
گرایشات فکری زیدیه در یمن یکی از پیامدهای جریان مطرفیه در میان زیدیه، نشر وسیع کتب و افکار معتزله در میان زیدیه یمن بود. از آنجایی که مطرفیه ریشه های بحث های خود را از برخی مکاتب معتزله گرفته بودند، در قرن ششم امامان و عالمان زیدیه برای مقابله با آنها به میراث فکری فکری و کلامی دیگر معتزله روی آوردند و اینگونه عقل گرایی افراطی و برخی دیدگاه های کلامی غیرشیعی در میان معتزله رواج یافت. ازطرف دیگر برخی دیگر از عالمان زیدیه برای مقابله با این عقلگرایی افراطی معتزله به گرایشی مشابه گرایشات اهل حدیث روی آوردند که سرآمدان این تفکر امام احمد بن یحیى المرتضى معروف به ابن مرتضى (763ـ840)، محمدبن ابراهیم وزیر(م 840ه.ق) و در قرون بعدی محمدبن اسماعیل صنعانی(م1128 ه.ق) و محمدبن شوکانی(1173-1250 ه.ق) بودند. روشنفکران یمن از سه نام برده اخیر به عنوان سرمداران حرکت نوگرایى و نماد اصلاح طلبى از درون زیدیه نام مى برند، که به موازات مصلحان خارجى چون سید جمال و... در تحول و تحرک جامعه معاصر یمن نقش داشته اند.
بدین ترتیب خط اصیل زیدیه در میان دوجریان متمایل به تفکر غیرشیعی ولی متفاوت از هم، یعنی جریان عقل گرای متمایل به معتزله و جریان نقل گری متمایل به اهل حدیث قرار گرفت. در دوران معاصر نیز جریان حدیث گرای(سلفی) متاثر از شوکانی را میتوان در درون زیدیه مشاهده کرد که مهمترین خطر درونی برای جریان اصیل زیدیه بوده و هست. 
(برای آشنایی با "تاریخ سیاسی یمن" به پیوست مراجعه نمایید)



docx تاریخ سیاسی یمن | حجم فایل: 32.77 KB
docx زیدیه در گیلان و مازندران | حجم فایل: 25.13 KB

دریافت تمام فایل ها (ZIP)

نقشه کلی فرق و جریانات جهان اسلام(قسمت سوم)- فرق تشیع


در این مطلب در ادامه بررسی فرق و جریانات جهان اسلام، به برسی مذهب شیعه میپردازیم.

*محمد سرکشیکیان

 تعریف شیعه شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر.
در تاریخ اسلام این لفظ به تدریج معنای اصطلاحی پیدا کرد و تنها بر پیروان علی (ع) که به امامت او معتقدند اطلاق می شود.
واژه شیعه در زمان حیات پیامبر از طرف ایشان به دوست داران علی بن ابی طالب گفته شد. پس از وفات پیامبر کسانی که معتقد به اولویت علی ابن ابی طالب برای خلافت بودند شیعه نامیده می شدند. تمایز این گروه از دیگر مسلمین تا زمان امام پنجم شیعیان فقط اعتقاد به شایستگی انحصاری آنها برای حکومت مسلمین بود.
انشعابات در شیعه
کیسانیه
مذهب شیعه در زمان سه پیشواى اول خود هیچ‏گونه انشعابى نپذیرفت، ولى پس از شهادت امام سوم، اکثریت شیعه به امامت حضرت على بن حسین(ع) قائل شدند و اقلیتى معروف به «کیسانیه» پسر سوم على علیه السلام محمد بن حنفیه را امام دانستند و معتقد شدند که محمدبن حنفیه پیشواى چهارم و همان مهدى موعود است که در کوه رضوى غایب شده و روزى ظاهر خواهد شد.
زیدیه پس از رحلت امام سجاد علیه السلام اکثریت شیعه به امامت فرزندش امام محمد باقر علیه السلام معتقد شدند و اقلیتى به زید شهید که پسر دیگر امام سجاد بود گرویدند و به «زیدیه» موسوم شدند.
زید، به سال 121 هجرى بر ضدّ خلیفه اموى هشام بن عبدالملک قیام کرد و گروهى با وى بیعت کردند و در جنگى که در شهر کوفه میان او و کسانِ خلیفه درگرفت کشته شد. وى پیش پیروان خود امام پنجم از امامان اهل بیت شمرده مى‏شود و پس از وى فرزندش «یحیى بن زید» که بر خلیفه اموى ولید بن یزید قیام کرده و کشته شد، به جاى وى نشست و پس از وى محمدبن عبدالله و ابراهیم بن عبدالله که بر خلیفه عباسى منصور دوانقى شوریده و کشته گردیدند، براى امامت برگزیده شدند.
پس از آن تا زمانى امور زیدیه غیر منظم بود تا «ناصر اطروش» که از اعقاب برادر زید بود در خراسان ظهور کرد و در اثر تعقیب حکومت محل، از آن‏جا فرار کرده به سوى مازندران رفت و پس از سیزده سال دعوت، جمع کثیرى را مسلمان کرده به مذهب زیدیه درآورد سپس به دستیارى آنان ناحیه طبرستان را مسخّر ساخته و به امامت پرداخت و پس از وى اعقاب او تا مدتى در آن سامان امامت کردند.
به عقیده زیدیه هر فاطمى نژاد، عالم، زاهد و شجاعی که به عنوان قیام به حق خروج کند مى‏تواند امام باشد.
زیدیه در ابتداى حال، مانند خود زید دو خلیفه اول را (ابوبکر و عمر) جزو ائمه مى‏شمردند ولى پس از چندى جمعى از ایشان نام دو خلیفه را از فهرست ائمه برداشتند واز على علیه السلام شروع کردند. اکثر زیدیه در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروع، فقه ابو‏حنیفه‏ را دارند.
اسماعیلیه
پس از رحلت امام محمد باقر شیعیان وى به فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام ایمان آوردند و پس از درگذشت آن حضرت، اکثریت، فرزندش امام‏موسى کاظم علیه السلام را امام هفتم دانستند و جمعى اسماعیل پسر بزرگ امام ششم را که در حال حیات پدر بزرگوار خود درگذشته بود امام گرفتند و از اکثریت شیعه جدا شده به نام «اسماعیلیه» معروف شدند.
فطحیه پیروان عبدالله بن جعفر الافطح که در سال ۱۴۸ هجری درگذشت. وی پس از اسماعیل بزرگ ترین فرزند امام جعفرصادق علیه السلام بود ولی در نزد پدر محبوبیتی نداشت و متمایل به «حشویه» و «مرجئه» بود. او بعد از پدرش به جای او نشست و به جمع آوری پیروان پدرش پرداخت.
واقفیه پس از شهادت امام موسى کاظم علیه السلام اکثریت شیعه فرزندش امام رضا علیه السلام را امام هشتم دانستند و برخى در امام هفتم توقف کردند که به «واقفیه» معروفند.
شیعه اثنی عشری پس از امام هشتم تا امام دوازدهم که پیش اکثریت شیعه مهدى موعود است انشعاب قابل توجهى به‏وجود نیامد و اگر وقایعى نیز در شکل انشعاب پیش آمده چند روز بیش نپاییده و خود به خود منحل شده است، مانند این‏که جعفر، فرزند امام دهم پس از رحلت برادر خود (امام یازدهم) دعوى امامت کرد و گروهى به وى گرویدند، ولى پس از روزى چند متفرق شدند و جعفر نیز دعوى خود را تعقیب نکرد. هم‏چنین اختلافات دیگرى در میان رجال شیعه در مسائل علمى کلامى و فقهى وجود دارد که آنها را انشعاب مذهبى نباید شمرد.
فرقه‏هاى نامبرده که منشعب شده و در برابر اکثریت شیعه قرار گرفته‏اند در اندک زمانى منقرض شدند جز دو فرقه زیدیه و اسماعیلیه که پایدار مانده‏اند و هم اکنون گروهى از ایشان در مناطق مختلف مانند یمن، هند، لبنان و جاهاى دیگر زندگى‏مى‏کنند.
از میان انشعابات مختلف فرقه زیدی فقهی متمایل به فقه معتزله دارند و اسماعیلیه و اثنی عشری پیرو فقه جعفری هستند.
غالیان غلات گروهى از متظاهرین به اسلامند که امیرالمؤمنین و امامان و فرزندان او را به مقام الوهیّت و نبوت توصیف کردند و در حق آنان از حدّ اعتدال تجاوز کردند وآنها گمراه وکافر هستند تاریخچه غلوٌبه به دوره حکومت حضرت علی (ع)می رسد که روایاتی در مورد غلوٌ درباره آن حضرت رسیده است. غلودر زمان امام باقر(ع)و امام صادق(ع) به اوج خودرسید که این دو بزرگوار با شدت تمام با غالیان مبارزه کرده وآنها را مورد تکذیب قرار دادند این فرقه به گروهای زیادی بشاریٌه ، بیانیٌه نصیریٌه، اهل حق، بکتاشیٌه وغیره انشعاب پیدا کرده است. شیعه فرقه غالیان را خارج از اسلام می دانند. همچنین فرقه های انحرافی دیگری مثل شیخیٌه، بابیه و بهائیه هم هستند که از اسلام خارج به حساب می آیند و انشاالله در آینده به تفصیل معرفی خواهیم کرد.
شیعه در قرن چهارم هجرى‏ در قرن چهارم هجرى ارکان خلافت بنى‏عباس سست شد و پادشاهان آل‏بویه که شیعه بودند ظهور کردند. در آغاز این قرن بودکه «ناصر اطروش» زیدی به ناحیه طبرستان استیلا یافت و سلطنت تأسیس کرد که تا چند پشت ادامه داشت و پیش از «اطروش» نیز حسن بن زید سال‏ها در طبرستان سلطنت کرده بود. همچنین فاطمیین که اسماعیلى بودند به مصر دست یافتند و سلطنت دامنه‏دارى (296- 527 ق) تشکیل دادند.
شیعه در قرن پنجم تا نهم هجرى‏ در اواخر قرن پنجم هجرى دعوت اسماعیلیه در قلاع الموت ریشه انداخت و اسماعیلیه نزدیک به یک قرن و نیم در وسط ایران در حال استقلال کامل مى‏زیستند تا اینکه بدست مغول ها نابود شدند.
در اوایل قرن هشت، شاه خدا بنده از پادشاهان مغول، مذهب شیعه را اختیار کرد و اعقاب او از پادشاهان مغول سالیان دراز در ایران سلطنت کردند. هم‏چنین سلاطین آق قویونلو و قره قویونلو که در تبریز حکومت مى‏کردند و دامنه حکمرانى شان تا فارس و کرمان کشیده مى‏شد ولی هرگز در این مدت، مذهب تشیع در یکى از کشورهاى اسلامى، مذهب رسمى اعلام نشده بود.
شیعه در قرن دهم و یازدهم هجرى‏ سال 906 هجرى، اسماعیل جوان سیزده ساله‏اى از خانواده شیخ صفى اردبیلى متوفاى (735 ق) که از مشایخ طریقت در شیعه بود با سیصد نفر درویش از مریدان پدرانش به منظور ایجاد یک کشور مستقل شیعه از اردبیل قیام کرده شروع به کشور گشایى و برانداختن آیین ملوک الطوایفى ایران نمود. پس از درگذشت شاه اسماعیل صفوى پادشاهان دیگرى از سلسله صفوى تا اواسط قرن دوازدهم هجرى سلطنت کردند.
فقه و کلام شیعه از زمان امام پنجم شیعیان - محمد بن علی ملقب به باقر - به تدریج شیعه به عنوان یک مکتب مجزای فقهی حقوقی در آمد. در زمان امام ششم - جعفر ابن محمد صادق - با گسترش مباحث کلامی، شیعیان(پیروان ایشان) از نظر کلامی نیز در کنار معتزله و اشاعره مکتب ویژه خود را پایه گزاری کردند.
تاکید بر فقه اجتهادی امامان (ع) با صراحت، وظیفه خود را بیان اصول و مبانی کلّی احکام و اعتقادات دانسته و فهم جزئیات و تطبیق احکام کلی بر موارد خاص را برعهده شاگردان خود نهاده اند. از جمله حدیث مشهور «علینا القاءُ الاصولِ اِلیکم و علیکم التفریعُ» که نشانگر این است که در امامان در تلاش برای پی ریزی شیوه عقلی و فقه اجتهادی بوده اند. و در زمان حضور امامان شیعه خود امامان (ع) از راه های گوناگون، شاگردان خویش را به مباحث تعقّلی و استدلالی تشویق می کرده اند.
در حوزه مباحث کلامی و اعتقادی، متکلّمانی همچون هشام بن حکم، مؤمن الطاق (محمد بن نعمان) و هشام بن سالم، پیوسته از سوی آن بزرگواران تشویق می شدند. امامان (ع) در مسائل فقهی نیز در شکوفا کردن نیروی استدلال و اجتهاد شاگردان خویش می کوشیدند. ارجاع شیعیان به فقیهانی مانند یونس بن عبدالرحمن، زرارة بن اعین و محمّد بن مسلم، از عنایت امامان (ع) به این موضوع حکایت دارد.
اگرچه تفکر حدیث محوری، که بیشتر بر نقل احادیث و پرهیز از تعقّل و اجتهاد تأکید داشت، دارای طرفداران فراوان تری بود، اما احادیث و شواهد تاریخی پیش گفته این حقیقت را نشان می دهند که گرایش به اجتهاد و عقل گرایی نیز میان شاگردان امامان وجود داشته و امامان نیز می کوشیده اند تا از افراط و تفریط جلوگیری و شیوه ای معتدل برای همگان پایه گذاری کنند.
موج اول اخباری گری در عین حال، در اواخر قرن سوم و پس از غیبت کبری، جریان موسوم به «اخباریگری» توانست بر شیوه عقل گرایی و مدافع اجتهاد غلبه یابد.
از کتاب های تاریخی و رجال شناسی به روشنی فهمیده می شود که اخباریگری در اواخر قرن سوم هجری، میان فقیهان و عالمان شیعی رایج بوده و حتی در همان زمان، بعضی از شهرهای شیعه نشین مانند قم، به طور کامل تحت نفوذ صاحبان این اندیشه قرار داشته اند، به گونه ای که عالمان اهل حدیث و نص گرای قم با نوبختیان، که متکلّمانی عقلگرا بودند، به شدت مبارزه کردند. این تفکر به مدت یک قرن، یعنی تا اواخر قرن چهارم هجری، تمام مراکز علمی و فقهی شیعیان را تحت سیطره خود درآورد و به جرأت می توان گفت که اکثریت قاطع عالمان شیعی در آن دوران، جزو پیروان این مکتب بودند. البته فقیهان و محدّثان پیرو این مکتب، خود به دو دسته افراطی و معتدل تقسیم می شدند: عده ای مانند ابوالحسین ناشی (م 366 ق) هرگونه ارزیابی اسناد روایات را مردود دانسته، همه احادیث را حق و واجب الاتّباع می پنداشتند و برخی دیگر مانند مرحوم کلینی، هرچند محوریّت را به روایات می دادند و حتی گاهی در بیان احکام شرعی از نص عبارات امامان استفاده می کردند، بررسی سندی را جایز شمرده، برای تشخیصِ روایات موثّق از غیرموثّق، ملاک خاصّی داشتند.
رشد گرایش اصولی این منش ادامه داشت تا آنکه شیخ مفید (338-413 ق) و پس از او سیّد رضی (355-436 ق) و شیخ طوسی (م 460 ق) با نگارش کتاب ها و رساله های متعدد در باب الهیّات و اصول فقه و ردّ آراء نص محورانه محدّثان، حرکت عقل گرایانه ای در قلمرو اعتقاد و فقه شیعی پدید آوردند و به تعبیر بهتر، عقل گرایی برخی از متکلّمان و فقیهان عصر حضور امامان را احیا کردند و به تدریج، زمینه انحطاط و زوال تفکّر اخباری را فراهم آوردند، تا جایی که این مکتب از قرن پنجم به بعد، به طور تقریبی از صحنه اندیشه های اعتقادی و فقهی برچیده شد و تا قرن های متمادی هرگز نتوانست به صورت مکتب عرض اندام کند، هرچند در گوشه و کنار افرادی پیدا می شدند که هنوز به همان مسلک و اندیشه معتقد بودند ولی تأثیر چندانی در روند رو به رشد علم اصول و کلام شیعه نداشت.
موج دوم اخباری گری در اوایل قرن یازدهم هجری بار دیگر ملاّمحمد امین استرآبادی با بیانی تازه و شیوه ای نو اخباری گری را زنده کرد. البته از اوایل قرن دهم، زمینه های احیای آن به وسیله فقیهانی همچون ابن ابی جمهور احسایی و میرزا محمّد استرآبادی فراهم شده بود.
وی در استرآباد متولد شد. به مکه مهاجرت کرد و در آنجا مقیم شد. وی پس از آنکه از طریقه ی اصولی به اخباری روی آورد، کتابی به نام «فوائد المدینة»، در رد اصولی ها نوشت. سرانجام در مکه به سال ۱۰۳۶ قمری درگذشت. در واقع، ملاّمحمد امین استرآبادی با بهره گیری از آثار پیشینیان، به ویژه با راهنمایی های استاد خود، میرزا محمّد استرآبادی، به احیای این اندیشه پرداخت.
استرآبادی سخنان خود را بر ضدّ اجتهاد و تعقّل چنان کوبنده، صریح و جسورانه بیان کرد که توانست در اندک مدتی، عالمان فراوانی را به این اندیشه متقاعد کند، تا آنجا که این گرایش به سرعت در برخی از شهرهای علمی بین النّهرین رواج یافت و کم کم همه مراکز علمی شیعه در ایران و عراق را تحت نفوذ خود درآورد و گرایش اصولی را به زوال و انحطاط کشاند. البته نقش صفویان را در ترویج این تفکر نمی توان نادیده گرفت. عالمان بزرگ و صاحب نامی مانند محمّدتقی مجلسی (م 1070 ق)، ملاّمحسن فیض کاشانی (م1091ق)، شیخ حرّعاملی(م1014ق)، محمّدباقرمجلسی(م1110ق)، سیدنعمت اللّه جزایری(م1112ق) و شیخ یوسف بحرانی(م1186ق) از جمله فقیهان و عالمانی اند که کم و بیش گرایش اخباری داشتند.
از نخستین مخالفان تا زوال اخباری گری البته مسلک اخباریان از همان ابتدا و در زمان استرآبادی، مورد مخالفت برخی از عالمان و فیلسوفان دوراندیش و روشن بین قرار گرفت. گویا صدر المتألّهین (979-1050ق) نخستین کسی بود که پرچم مخالفت با این اندیشه متحجّرانه را برافراشت. وی در جاهای متعدّدی از نوشته هایش، خطر اخباریگری و ظاهرپرستی را گوشزد کرد و آنان را به حنابله و جماعت اهل حدیثِ اهل سنّت تشبیه می کند که تعمّق و تأمّل در آیات قرآنی و احادیث اهل بیت علیهم السلام را بدعت و ضلالت به شمار می آورند.
موج اخباریگری همچنان رو به گسترش بود و مدت دو قرن بر تمام معارف شیعی سایه افکند تا آنکه به مدد مجاهدت بزرگانی همچون وحید بهبهانی و شیخ مرتضی انصاری، کاستی ها و سستی های آن بر همگان آشکار، و زمینه زوال و نابودی آن فراهم شد.

ادامه دارد... 
 
 
 
  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد