اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

معلم2

 معلم در کلام استاد مطهری:

 معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او   را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم  

 مشتعل  شود.

  مقام معلم

 

می توان در سایه آموختن                           گنج عشق  جاودان اندوختن

اول از استاد، یاد آموختیم                           پس، سویدای سواد  آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیم                            از معلم جان روشن   یافتیم

ای معلم چون کنم توصیف تو                       چون خدا مشکل توان تعریف تو

ای تو کشتی نجات روح ما                         ای به طوفان جهالت نوح  ما

یک پدر بخشنده آب و گل است                      یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین                     آنکه دین آموزد و علم  یقین

استاد حسین شهریار

 

ای معّلم

کیف هایت پر پول

دل دریایی تو

پر از ماهی حلوا و اهور

تن تو سالم و دور از همه سختی ها

کمی حق مناطق محروم

نیارد به جبینت اخمی

و مشوّش نشود خاطرت

از رفتن پولی به دیون

که تو خود مظهر صبری

و بی پول عظیمی عظیم

روغن بن کالای تو هم

از آن نوع است

که فقط مورچه ای سر بخورد

و بیفتد پایین

و تو باز شاد و شیرین باشی

و نگردد سیمایت مغموم

که من و شاگرد تو را

هی عسلین می خواهیم

اگر شاگردی جفا کرد

وفا داری کن

نکند درد جفایش

را تو در مان نکنی

که طبیبی،طبیب

نکند روزی جاری گردد

اشکی از رخسارت

که خلاف است خلاف

و تو خود می دانی که ننوشته است

هنوز قانونی

که کارشناسی بپرسد حالت

و یا مدیری به سراغت آید.

داستان هماهنگ حقوق

من ندانستم با کدامین تلسکوپ

به سراغش بروم

سال ها هست ولی پیدا نیست.

ای معلم

کاسه هایت پر صبر

دست هایت پر مهر

کارت هست

تعلیم فرزند زمان

فکر دانشگاه فرزند خودت را

به زمانی دیگر...

که تو خود سمبل ایثار و گذشتی

و روشن هستی به ابد

نام نیکت می رود دست به دست

می شود کام به کام

و دریغ از دستی که بیاید سویت

و دریغا گامی

که برایت..........

و من امروز به تنهایی تو آمده ام

تا سراغت گیرم

و بپرسم حالت

و بگویم، دانایم!استادم!

«قلم مهر تو در دست من است .»

---------------------------------------------------- علاءالدّین عزیزی چهارم اردیبهشت 1387

آری استادم به دل ایستاده است

مهر او بر جان و تن افتاده است

دست هایش مثل سیمایش سفید

هر کلامش روشنی دارد، امید

تیرگی ها را چو رستم دشمن است

او فرشته قاتل اهریمن است

لحظه هایش دانش و درس خرد

تا بدان جایی که اندیشه پرد

با نگاهش شوق معنا می کند

هر نفس کار مسیحا می کند

-------------------------------------------  علاءالدّین عزیزی سوم اردیبهشت 1387

روز گاری جهل بر جانم نشست

جهل تیره چهره ی جانم شکست

آمدی با صبر و مهر و یک قلم

تیره ی جان مرا تو دم به دم

با شکیبایی چه نیک آراستی

جهل را در مان شیرین کاستی

ای فرشته آمدی دیوم رمید

إقرأ رحمان به جانم پر کشید

«من نمی دانم » پرید از خانه ام

تا کنار شمع تو پروانه ام

تو معلم شعله ی جان منی

فصل دردم قرص درمان منی

من تمامی خاکم و گِل می شدم

بسته ی دنیا و منزل می شدم

تو مرا منزل سمایی کرده ای

از نهایت رو نمایی کرده ای

از زمینم برده ای تا سوی او

لایق تو جنت و مینوی او

-----------------------------------  علاء الدّین عزیزی سوم اردیبهشت 1387

 

اگه به دنبال شعر معلم به این وبلاگ اومدین آدرس خودتون رو هم بزارین تا منم بیام وبلاگتون.

نظراتتون در باره ی این اشعار رو به شاعر می رسونم.... دم دسته !

به تاریخ سرایش اشعار توجه کنین ...

--------------

هنر نشانه گذاری:

معلّمی، هنر نشانه گذاری است.

معلّمی ترسیم نقشه های ذهنی آینده سازان جامعه است.

معلّمی یعنی خلق خاطرات خوب از یاد گرفتن، یاد دادن و زندگی کردن در مدرسه.

معلّمی یعنی پیمودن فاصله ی بین درد و عشق که از مسیر دانایی می گذرد.

اولین درس:

درس محبت اوّلین درسی است که یک معلّم به دانش آموزان می دهد؛

بقیّه ی درس ها وقتی آموخته می شوند که دانش آموز اولین درس را یاد گرفته باشند.

معمولاً بچّه ها اول از معلم درس خوششان می آید بعد از خود درس.

اشک و مشق

فرق است بین معلمی که مشق را با اشک تؤام می سازد

 با معلّمی که مشق را با عشق هم راه می سازد.

ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموحتم

استاد عزیزم روزت مبارک  . . .

……………………………………………………………

دبیر عزیزم . یاد تو همیشه در ذهنم .عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم

جاری است ، روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را میسازند تا بسوزد

اما تو میسوزی تا بسازی ، با سپاس و عرض تبریک فراوان . . .

……………………………………………………………

مخصوص دبیر شیمی !

مهر شما ، گرافیت وجود مرا الماس کرد . من از با شما بودنم چیزی فراتر از استوکیومتری

زندگی و مولاریته شادیها آموختم . امیدوارم کلویید زندگی تان شفاف و معادلات زندگیتان

موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد . با بیشترین درصد

خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال ، روزتان مبارک !

……………………………………………………………

تا خدا بوده و هست ، معلم بوده و هست و هر روز ، روز معلم هست . معلمی هنر است ، عشقی است آسمانی  . . .

……………………………………………………………

۱۰۰۰ گل سرخ تقدیم به معلم عزیزم  که به من درس صبر و وفاداری آموخت . و مرا در سرزمین دانش بارور ساخت . روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

سلامی برگرفته از آیه شریفه ی (سلام من قول رحیم) نثارتان باد این مناسبت را غنیمت شمرده روزتان را تبریک عرض مینمایم . . .

……………………………………………………………

معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت .

خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

روزت مبارک معلم عزیز . . .

……………………………………………………………

ای معلم : ای روشنی بخش دلها . براستی که تو بعد از خداوند (علم الانسان ما لم یعلم ) هستی.چگونه می توان تو را ستود و تو را سرود که تو خود سرود قافله ی تمدن هستی .

……………………………………………………………

سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را . . .

……………………………………………………………

نمی دانم کدامین جمله را برای توصیف محبت هایتان بنویسم . نمی دانم چگونه شما را توصیف کنم ، معلمی از جنس بلور ، آسمانی و مهربان ، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی می کنید . شاگرد کوچک شما

……………………………………………………………

معلم با تو من یاد گرفتم که چگونه زنده باشم و چگونه زندگی کنم . . .

روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن … مرا مزن روی تخته خط بکش … گوشم را مکش مهر

را در دلم جاری بکن … جریمه مکن هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر

اما کنون .. مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر

مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان  . . .

……………………………………………………………

از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم

هر روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی

هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار هرروزت مبارک باد . . .

……………………………………………………………

چگونه می توانم تمام لحظه هایی که چون سرو در مقابلم ایستادی و با شور عشقت مرا سیراب کردی جبران کنم جز اینکه بهترین درود ها و دعاهای خیرم را بدرقه راهت کنم . . .

……………………………………………………………

فروغ صبح دانایی انیس روز نادانی چگونه پاس دارم تورا اینک که می دانم خدا هم نیز چون من تورا بسیار دوست می دارد من هم چون خدایم تو را دارم

با سپاس بی حد … روزت مبارک

……………………………………………………………

ای باغبان دلها دل را به تو سپردم سیراب کن زعلمت کویر تشنه ام را بعدش بکار درخت پر بار مهربانی تا بار ان ببارد بر بوستان دلها جاری شود چو خونی درجات بی توانها  . . .

……………………………………………………………

معلمی شغل نیست هنر است عشق ایثار و فداکاریست. معلم عزیز روز معلم را به شما تبریک می گویم و از زحماتتان تشکر میکنم . . .

……………………………………………………………

معلم باغبان باغ عشق است معلم قافله سالار عشق است

همه کار معلم کار عشق است

……………………………………………………………

متن های زیبا برای تبریک روز معلم

دوستان عزیز میتونید این متون رو چاپ کنید و همراه یک دسته گل

به معلم ، دبیر ، یا استاد خود تقدیم کنید

لطفا تقاضای نمره نکنید !!!

معلمین عزیزم ، با سلامی گرم و آرزوی توفیق الهی ، نمی دانم با چه زبانی از زحمات بی

دریغ و تلاشهای شبانه روزی شما عزیزان تشکر و قدردانی کنم . فقط می توانم شما را

دعا کنم و از خداوند متعال طلب سلامتی و شادابی و طول عمر با عزت و عظمت برای شما

و خانواده محترمتان داشته باشم و برای آنهایی که از دنیا رفته اند طلب رحمت و مغفرت

نمایم . معلمی شغل نیست بلکه عشق است.

\” روز معلم بر همه شما عزیزان مبارک باد \”.

…………………………………………………………..

اوراق زرین تاریخ تربیت سیمای درخشان مربیان نام آوری چون ابراهیم ، موسی ، عیسی

و محمد (ص) ، علی (ع) و فاطمه (س) و زینب (س) را بر خود نقش ابدی زده است آنان که

با پیکار مقدس خویش حماسه های شکوهمند و جاوید در سازندگی انسان متعهد به

وجود آوردند و با تزکیه و تعلم کاخ بلند پایه ی علم و فضیلت را بنا نهاده و پرچم توحید را

برافراشتند و امروز شما عزیز گرامی ادامه ی این نهضت عظیم را بر عهده گرفته ای ضمن

بزرگداشت خاطره استاد مطهری و گرامیداشت روز معلم

برایتان در این راه آرزوی موفقیت می نمایم.

……………………………………………………………

معلم عزیز ، استاد بزرگوار، تو را به چه مانند کنم . دل دریاییت لبریز از آرامش است همچون

کوه استوار از حوادث روزگار ایستاده ای و همچون ابر، باران پر شکوه معرفت بر چمن های

دشت دانش آموختگی فرو می ریزی . خورشید نگاهت گرمابخش وجود ما وحرارت کلبه ی

سرد یأس و ناامیدی و ارمغان شور و شعف است . غنچه ی تبسمی که از گلستان لبهای

تو می روید، طراوت لحظه های ابهام و زیبا یی بخش خانه ی وجود ماست . کلام روح بخش

و دلنشین تو موسیقی دلنوازی است که بر گوش جان می نشیند و اهنگ زندگی را به

شور در می آورد. روانی به لطافت گلبرگهای ارغوان داری که از احساس و شور و شعف لبریز

است . دستهای روشنت سپیدی خود را از گل بوسه های گچ گرفته و شمع وجودت از

نیروی ایمان و انسانیت شعله ور است . سرخی شفق ، تابش آفتاب ، نغمه ی بلبلان ،

صفای بستان ، آبی دریاها ، همه و همه را می توان در تو خلاصه نمود . معنای کلام امید

بخش تو همچون نسیم صبحگاهان نشاط بخش روح خسته ماست . علم آموزی و صبر

ایمان را از پیامبران به ارث برده ای و به حقیقت وارث زیبایی ها بر گستره ی گیتی

هستی . قدوم سبز تو سبزینه ی کوچه باغ های زندگی و صفا بخش خاطر پر دغدغه ی

ماست . طپش قلب تو آهنگ خوش هستی و جوشش نشاط در غزل شیوای زندگی

است . تو روشنایی بخش تاریکی جان هستی و ظلمت اندیشه را نور می بخشی . ‹‹ و ما

یستوی الاعمی والبصیر . و لا الظلمات ولا النور ›› وهرگز کافر تاریک جان کور اندیش با مومن

اندیشمند خوش بینش یکسان نیست وهیچ ظلمت با نور یکسان نخواهد بود . چگونه

سپاس گویم مهربانی ولطف تو را که سرشار از عشق ویقین است . چگونه سپاس گویم

تأثیر علم آموزی تو را که چراغ روشن هدایت را بر کلبه ی محقر وجودم فروزان ساخته

است . آری در مقابل این همه عظمت و شکوه تو مرا نه توان سپاس است ونه کلام وصف .

تنها پروانه ی جانم بر گرد شمع وجودت ، عاشقانه چنین می سراید : معلم کیمیای جسم

و جان است … مــعلم رهنمای گمرهان است…. شـده حک بر فراز قله ی عشق …. معلم

وارث پیغــــمبران است

……………………………………………………………

ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ،

ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

سپاست می گویم، تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم . ای نجات بخش

آدمیان از ظلمت جهل و نادانی،ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس

می گویم . این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می

پرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی. پس تو را ای معلم به وسعت

نامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ، اما کشیدن هر حرف و

صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

……………………………………………………………

روز معلم، روز تشکر و قدردانیه. روز سپاس ازمعلمای عزیزمونه که برای ما خیلی زحمت

می‏کشند؛ اون‏هایی که تمام وقت خودشون رو برای با سواد کردن ما بچه‏ها، صرف می‏کنن

و با تلاش زیاد، به ما خواندن و نوشتن یاد می‏دن. آرزوی همه معلم‏ها، اینه که ما درس

بخونیم، به شهر علم و دانش وارد بشیم و از صحرای خشک و بی‏آب و علف نادونی

بگذریم…! این‏طوری وقتی بزرگ می‏شیم، آدم موفقی می‏شیم و پیروز و سربلند، زندگی

می‏کنیم و به انسان‏های دیگر هم کمک و خدمت می‏کنیم. ما می‏تونیم با درس خوندنمون،

آرزوی معلم‏های زحمت‏کش رو برآورده کنیم معلم عزیزم روزت مبارک تا اخرین روز عمر

فداکاریت را فراموش نمیکنم دوستت دارم

……………………………………………………………

قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد معلم هدفت عشق است و

ایثار هزاران خفته از درس تو بیدار معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و

فداکاریست . اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو

مبارک باد . معلم شهید رجایی اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ، خیانت کرده است اگر

به کار خوب دیگری بپردازد . چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است .

معلم شهید ، دکتر شریعتی دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن … مرا مزن روی تخته خط

بکش … گوشم را مکش مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن هر چه تکلیف میخواهی

بگیر … امتحان سخت مگیر اما کنون : مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان

سخت بگیر مرا یک لحظه به دوران خوب مدزرسه باز گردان

……………………………………………………………

می توان در سایه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن اول از استاد، یاد آموختیم پس،

سویدای سواد آموختیم از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم ای معلم چون

کنم توصیف تو چون خدا مشکل توان تعریف تو ای تو کشتی نجات روح ما ای به طوفان

جهالت نوح ما یک پدر بخشنده آب و گل است یک پدر روشنگر جان و دل است لیک اگر

پرسی کدامین برترین آنکه دین آموزد و علم یقین استاد حسین شهریار

…………………….….………………………………….

روزی از روزها یکی یکی روزها رو می شمردم . مامانم گفته به من ، روزی میاد که دستتو

تو دستای گرمش میذارم . مامانم گفت که آنروز میاد ، می سپارمت به او.تو عزیز دل من ،

تو نور دیده ی من . گفته بودند ، مهربانی است او ، همه را یکی یکی می نگرد . وقتی می

رسه روز وصال ، روز من ستاره بارون میشه . برق شادی تو چشاش موج می زنه ، شکوفه

روی لباش می شکفه . یکی یکی روزها رو می شمرم  . نکنه کم بیارم . روزی از روزا ،

مادرم برد مرا ، تا که بسپارت به او.، او که منتظره ، تا که بینا کند . تا توانا کند من  و

همچون مرا . وقتی دیدم او را . برق شادی تو چشاش موج می زد . رولباش شکوفه ها

جمع بودند . یکی یکی روزها رو که می شمردم . به امروز که رسیدم پای آن لوح بزرگ ،

روی آن خط سفید ، با گچ سبز قشنگ ، با دلی پراز امید نوشتم  : علی عدالت دوست

……………………………………………………………

سلام برتو ای گوهر گرانقدر و ای دُر گرانبهای قله های ایثار و استقامت ، تو با نسیم علم

ودانشت طراو ت خاصی به این بدن های خواب و نا آگاه ما بخشیدی ، تو باعث شدی تا ما

از تاریکی و ذلت جهل بسوی روشنایی وسربلندی علم و از غبار کده بی معرفتی و نا

آگاهی بسوی دهکده علم معرفت راه یابیم . به راستی اگر تو نبودی چه کسی دستگیر ما

دراین طوفان سهم گین زندگانی شده وما را بسوی کشتی پر بار علم و معرفت راهنمایی

میکرد . مگر نه این است که تو چراغ راه ما دراین دهکده امتحان و بلکه ظلمت کده غفلت و

از خدا بی خبری شدی ، تو که بعنوان یک معلم دلسوز هیچگاه دست پر مهر و محبت ومملو

از امیدت را از سر ما برنداشتی و شب وروز به راه درست و صراط مستقیم بودی ، همان

راهی که تمام پیامبران الهی وامامان معصوم (ع) تا اخرین نفس شان سعی داشتند مردم

را از منجلاب غفلت وانحراف بسو ی رستگاری ابدی سوق دهند و راهی که فلاح و

رستگاری ما در آن نهفته است . پس این تو بودی ای معلم آزاده که آزادی و آزادگی را به ما

اموختی و به ما یاد دادی که چگونه با سلاح برنده ایمان خودرا از زنجیر های اسارت و

بردگی این دنیای دنی رهانید . سلام ابدی ما نثار گام های استوارتو باد ای معلم عزیز ، تو

باعث شدی تا ما آفریدگار حقیقی خودما را بشناسیم و به دستورا ت او عمل کنیم و با

کارهایی خدا پسندانه خودما بجای نارضایتی او سایه لطف ومهربانی اش را بر سر ما

احساس کنیم . بهشت جاویدان جایگاه ابدیت باد ای معلم عزیز . بار دیگر روزت مبارک باد .

ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ، ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

روزت مبارک

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 معلم هدفت عشق است و ایثار

هزاران خفته از عشق تو بیدار

روزت مبارک

 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

s اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم

sms اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم پیامک تبریک روز معلم

با یاد معلم شهید ، استاد مرتضی مطهری روز معلم را گرامی می داریم .

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
   

sms اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم پیامک تبریک روز معلم

     روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباخته ای است که در طول تاریخ در عرصه ی تعلیم و تربیت زیباترین جلوه های عشق و ایثار را به نمایش گذاشته اند .

 

sms اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم پیامک تبریک روز معلم

   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

      معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و فداکاریست . اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو مبارک باد . 

                                                                                          استاد شهید ، مرتضی مطهری

sms اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم پیامک تبریک روز معلم

   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ، خیانت کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد . چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است .

                                                                                            معلم شهید ، دکتر شریعتی

sms اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم پیامک تبریک روز معلم

   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یاد و خاطره قافله سالار معلمان شهید ؛ فیلسوف فرزانه آیت الله مرتضی مطهری و روز معلم گرامی و جاودانه باد

 

sms اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم پیامک تبریک روز معلم

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


دیروز میگفتم :

مشقهایم را خط بزن … مرا مزن

روی تخته خط بکش … گوشم را مکش

مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن

هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر

اما کنون ..

مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


وزیر اموزش و پرورش اعلام کرد:
معلمینی که چون شمع می سوزند
تا پایان سال
۸۸ گازسوز خواهند شد

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یادمه روز معلم در روی تخته سیاه کلاس نوشته بود:
معلم مانند شمعی است که می سوزد و دود میکنه

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

معلم اضیظم

عذ اینکه به من خاندن و نوشطن عاموخطی حذار بار اضط ممنونم !

روظط مبارک

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


تو ستاره پردازی ستاره هارا نقش میبندی جلا میدهی
و در آسمان زندگی رها میکنی
و من ستاره ی کم سوی دست نشانده ی تو ام ای معلم
مرا روشن ترین ستاره ی عالم کن

 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی  معلم پرسید عشق چند بخشه؟
گفتم: یه بخشه ،
اما حالا که برزگ شدم فهمیدم عشق سه بخشه
۱
-عطش دیدن تو
۲- شوق با تو بودن ۳-اندوه بی تو بودن

معلم عزیزم روزت مبارک

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


روزهای اول تحصیل درمکتب عشق مدام با خودم مرور میکردم
عشق یعنی حاصل جمع دل عاشق ومعشوق.
عشق یعنی ضرب در ضربان یار.
کاش ازعشقم درپرانتزنگهداری میکردم
افسوس که دیر شده ودرعاشقی مشروط شدم

روزت مبارک

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 

sms اس ام اس روز معلم پیام تبریک روز معلم پیامک تبریک روز معلم

 شعر برای روز معلم 

آنکه نقاش است و نقشی ساخته

 با قلـــــــم طرح نویی انداخته


در مسیر واژه های دوستــــــــی

 سطر سطــری زآشنایی داشته


آنکه چون اسطوره های پارســی

 عین ولامی را به میم  افراشته


هم ردیف انبیاء و عارفـــــــــــان      

 پوششی بر جـــــهل جاهل بافته


آنکه آهنگ و کلامی دل ربــا

از یرای درس خـــــــــود آراسته


چشمه های معرفت جوشــــد ز او
 دانشی از حد فزون انبـــــــاشته

 

لحظه هایش پر شده از خـاطرات

 خاطراتی که زدل جان باخـــته

 

هرچه از عطرش ببویم کم بود

 او گلستان ها ز گل ها کاشته

 

آنکه معمار است و الگوی همه

 لاله ای بر قلب خود بگذاشته

 

با سلاح علم در راه مـــــــــــــراد

 چون جلوداران به کفران تاخته

 

آن معلّم آن مرّبی آن که او

 از فنونش عالمی پرداختــــــــه

 

او عزیز است و مقامش پاس دار

 چونکه یزدان نام او بنگاشته

 

عارف آن باشد که چون قطعه زمین
 هرکسی او را لگد انداخته

 

یعنی از زهد و کلام و علم او

 ذره ای از دانشش برداشته

 

 

شعر خانم امامی به مناسبت روز معلم


اسم من گم شده است.

توی دفترچه ی پر حجم زمان

دیرگاهی است

فراموش شدم.

اسم من گم شده است

لا به لای ورق کهنه ی آن لایحه ها

زیر آن بند غریب

پشت انبوهی از آن شرط و شروط

لای آن تبصره ها

اسم من گم شده است

در تریبون معلق شده سخت سکوت

حق من گم شده است.

زنگ انشاء

کسی انگار نمی خواست معلم بشود

شان من گم شده است

شان من نیست بنالم 

شان من نیست بگویم

زتهی ، ز نبود

یا از این زخم کبود

لیک

 رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون

از همه رنج فزون.

اسم من گم شده است

نردبانی شده ام

صاف به دیوار ترقی

تا که این نسل   و ان نسل

پای بر پله ی من

سوی فردا بروند

و غریبانه فراموش شوم

اسم من گم شده است

ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموحتم

استاد عزیزم روزت مبارک  . . .

……………………………………………………………

دبیر عزیزم . یاد تو همیشه در ذهنم .عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم

جاری است ، روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را میسازند تا بسوزد

اما تو میسوزی تا بسازی ، با سپاس و عرض تبریک فراوان . . .

……………………………………………………………

مخصوص دبیر شیمی !

مهر شما ، گرافیت وجود مرا الماس کرد . من از با شما بودنم چیزی فراتر از استوکیومتری

زندگی و مولاریته شادیها آموختم . امیدوارم کلویید زندگی تان شفاف و معادلات زندگیتان

موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد . با بیشترین درصد

خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال ، روزتان مبارک !

……………………………………………………………

تا خدا بوده و هست ، معلم بوده و هست و هر روز ، روز معلم هست . معلمی هنر است ، عشقی است آسمانی  . . .

……………………………………………………………

???? گل سرخ تقدیم به معلم عزیزم  که به من درس صبر و وفاداری آموخت . و مرا در سرزمین دانش بارور ساخت . روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

سلامی برگرفته از آیه شریفه ی (سلام من قول رحیم) نثارتان باد این مناسبت را غنیمت شمرده روزتان را تبریک عرض مینمایم . . .

……………………………………………………………

معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت .

خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

روزت مبارک معلم عزیز . . .

……………………………………………………………

ای معلم : ای روشنی بخش دلها . براستی که تو بعد از خداوند (علم الانسان ما لم یعلم ) هستی.چگونه می توان تو را ستود و تو را سرود که تو خود سرود قافله ی تمدن هستی .

……………………………………………………………

سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را . . .

……………………………………………………………

نمی دانم کدامین جمله را برای توصیف محبت هایتان بنویسم . نمی دانم چگونه شما را توصیف کنم ، معلمی از جنس بلور ، آسمانی و مهربان ، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی می کنید . شاگرد کوچک شما

……………………………………………………………

معلم با تو من یاد گرفتم که چگونه زنده باشم و چگونه زندگی کنم . . .

روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن … مرا مزن روی تخته خط بکش … گوشم را مکش مهر

را در دلم جاری بکن … جریمه مکن هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر

اما کنون .. مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر

مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان  . . .

……………………………………………………………

از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم

هر روزت مبارک . . .

……………………………………………………………

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی

هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار هرروزت مبارک باد . . .

……………………………………………………………

چگونه می توانم تمام لحظه هایی که چون سرو در مقابلم ایستادی و با شور عشقت مرا سیراب کردی جبران کنم جز اینکه بهترین درود ها و دعاهای خیرم را بدرقه راهت کنم . . .

……………………………………………………………

فروغ صبح دانایی انیس روز نادانی چگونه پاس دارم تورا اینک که می دانم خدا هم نیز چون من تورا بسیار دوست می دارد من هم چون خدایم تو را دارم

با سپاس بی حد … روزت مبارک

……………………………………………………………

ای باغبان دلها دل را به تو سپردم سیراب کن زعلمت کویر تشنه ام را بعدش بکار درخت پر بار مهربانی تا بار ان ببارد بر بوستان دلها جاری شود چو خونی درجات بی توانها  . . .

……………………………………………………………

معلمی شغل نیست هنر است عشق ایثار و فداکاریست. معلم عزیز روز معلم را به شما تبریک می گویم و از زحماتتان تشکر میکنم . . .

……………………………………………………………

معلم باغبان باغ عشق است معلم قافله سالار عشق است

همه کار معلم کار عشق است

……………………………………………………………

متن های زیبا برای تبریک روز معلم

دوستان عزیز میتونید این متون رو چاپ کنید و همراه یک دسته گل

به معلم ، دبیر ، یا استاد خود تقدیم کنید

لطفا تقاضای نمره نکنید !!!

معلمین عزیزم ، با سلامی گرم و آرزوی توفیق الهی ، نمی دانم با چه زبانی از زحمات بی

دریغ و تلاشهای شبانه روزی شما عزیزان تشکر و قدردانی کنم . فقط می توانم شما را

دعا کنم و از خداوند متعال طلب سلامتی و شادابی و طول عمر با عزت و عظمت برای شما

و خانواده محترمتان داشته باشم و برای آنهایی که از دنیا رفته اند طلب رحمت و مغفرت

نمایم . معلمی شغل نیست بلکه عشق است.

\” روز معلم بر همه شما عزیزان مبارک باد \”.

…………………………………………………………..

اوراق زرین تاریخ تربیت سیمای درخشان مربیان نام آوری چون ابراهیم ، موسی ، عیسی

و محمد (ص) ، علی (ع) و فاطمه (س) و زینب (س) را بر خود نقش ابدی زده است آنان که

با پیکار مقدس خویش حماسه های شکوهمند و جاوید در سازندگی انسان متعهد به

وجود آوردند و با تزکیه و تعلم کاخ بلند پایه ی علم و فضیلت را بنا نهاده و پرچم توحید را

برافراشتند و امروز شما عزیز گرامی ادامه ی این نهضت عظیم را بر عهده گرفته ای ضمن

بزرگداشت خاطره استاد مطهری و گرامیداشت روز معلم

برایتان در این راه آرزوی موفقیت می نمایم.

……………………………………………………………

معلم عزیز ، استاد بزرگوار، تو را به چه مانند کنم . دل دریاییت لبریز از آرامش است همچون

کوه استوار از حوادث روزگار ایستاده ای و همچون ابر، باران پر شکوه معرفت بر چمن های

دشت دانش آموختگی فرو می ریزی . خورشید نگاهت گرمابخش وجود ما وحرارت کلبه ی

سرد یأس و ناامیدی و ارمغان شور و شعف است . غنچه ی تبسمی که از گلستان لبهای

تو می روید، طراوت لحظه های ابهام و زیبا یی بخش خانه ی وجود ماست . کلام روح بخش

و دلنشین تو موسیقی دلنوازی است که بر گوش جان می نشیند و اهنگ زندگی را به

شور در می آورد. روانی به لطافت گلبرگهای ارغوان داری که از احساس و شور و شعف لبریز

است . دستهای روشنت سپیدی خود را از گل بوسه های گچ گرفته و شمع وجودت از

نیروی ایمان و انسانیت شعله ور است . سرخی شفق ، تابش آفتاب ، نغمه ی بلبلان ،

صفای بستان ، آبی دریاها ، همه و همه را می توان در تو خلاصه نمود . معنای کلام امید

بخش تو همچون نسیم صبحگاهان نشاط بخش روح خسته ماست . علم آموزی و صبر

ایمان را از پیامبران به ارث برده ای و به حقیقت وارث زیبایی ها بر گستره ی گیتی

هستی . قدوم سبز تو سبزینه ی کوچه باغ های زندگی و صفا بخش خاطر پر دغدغه ی

ماست . طپش قلب تو آهنگ خوش هستی و جوشش نشاط در غزل شیوای زندگی

است . تو روشنایی بخش تاریکی جان هستی و ظلمت اندیشه را نور می بخشی . ‹‹ و ما

یستوی الاعمی والبصیر . و لا الظلمات ولا النور ›› وهرگز کافر تاریک جان کور اندیش با مومن

اندیشمند خوش بینش یکسان نیست وهیچ ظلمت با نور یکسان نخواهد بود . چگونه

سپاس گویم مهربانی ولطف تو را که سرشار از عشق ویقین است . چگونه سپاس گویم

تأثیر علم آموزی تو را که چراغ روشن هدایت را بر کلبه ی محقر وجودم فروزان ساخته

است . آری در مقابل این همه عظمت و شکوه تو مرا نه توان سپاس است ونه کلام وصف .

تنها پروانه ی جانم بر گرد شمع وجودت ، عاشقانه چنین می سراید : معلم کیمیای جسم

و جان است … مــعلم رهنمای گمرهان است…. شـده حک بر فراز قله ی عشق …. معلم

وارث پیغــــمبران است

……………………………………………………………

ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ،

ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

سپاست می گویم، تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم . ای نجات بخش

آدمیان از ظلمت جهل و نادانی،ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس

می گویم . این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می

پرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی. پس تو را ای معلم به وسعت

نامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ، اما کشیدن هر حرف و

صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

……………………………………………………………

روز معلم، روز تشکر و قدردانیه. روز سپاس ازمعلمای عزیزمونه که برای ما خیلی زحمت

می‏کشند؛ اون‏هایی که تمام وقت خودشون رو برای با سواد کردن ما بچه‏ها، صرف می‏کنن

و با تلاش زیاد، به ما خواندن و نوشتن یاد می‏دن. آرزوی همه معلم‏ها، اینه که ما درس

بخونیم، به شهر علم و دانش وارد بشیم و از صحرای خشک و بی‏آب و علف نادونی

بگذریم…! این‏طوری وقتی بزرگ می‏شیم، آدم موفقی می‏شیم و پیروز و سربلند، زندگی

می‏کنیم و به انسان‏های دیگر هم کمک و خدمت می‏کنیم. ما می‏تونیم با درس خوندنمون،

آرزوی معلم‏های زحمت‏کش رو برآورده کنیم معلم عزیزم روزت مبارک تا اخرین روز عمر

فداکاریت را فراموش نمیکنم دوستت دارم

……………………………………………………………

قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد معلم هدفت عشق است و

ایثار هزاران خفته از درس تو بیدار معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و

فداکاریست . اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو

مبارک باد . معلم شهید رجایی اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ، خیانت کرده است اگر

به کار خوب دیگری بپردازد . چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است .

معلم شهید ، دکتر شریعتی دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن … مرا مزن روی تخته خط

بکش … گوشم را مکش مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن هر چه تکلیف میخواهی

بگیر … امتحان سخت مگیر اما کنون : مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان

سخت بگیر مرا یک لحظه به دوران خوب مدزرسه باز گردان

……………………………………………………………

می توان در سایه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن اول از استاد، یاد آموختیم پس،

سویدای سواد آموختیم از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم ای معلم چون

کنم توصیف تو چون خدا مشکل توان تعریف تو ای تو کشتی نجات روح ما ای به طوفان

جهالت نوح ما یک پدر بخشنده آب و گل است یک پدر روشنگر جان و دل است لیک اگر

پرسی کدامین برترین آنکه دین آموزد و علم یقین استاد حسین شهریار

…………………….….………………………………….

روزی از روزها یکی یکی روزها رو می شمردم . مامانم گفته به من ، روزی میاد که دستتو

تو دستای گرمش میذارم . مامانم گفت که آنروز میاد ، می سپارمت به او.تو عزیز دل من ،

تو نور دیده ی من . گفته بودند ، مهربانی است او ، همه را یکی یکی می نگرد . وقتی می

رسه روز وصال ، روز من ستاره بارون میشه . برق شادی تو چشاش موج می زنه ، شکوفه

روی لباش می شکفه . یکی یکی روزها رو می شمرم  . نکنه کم بیارم . روزی از روزا ،

مادرم برد مرا ، تا که بسپارت به او.، او که منتظره ، تا که بینا کند . تا توانا کند من  و

همچون مرا . وقتی دیدم او را . برق شادی تو چشاش موج می زد . رولباش شکوفه ها

جمع بودند . یکی یکی روزها رو که می شمردم . به امروز که رسیدم پای آن لوح بزرگ ،

روی آن خط سفید ، با گچ سبز قشنگ ، با دلی پراز امید نوشتم  : علی عدالت دوست

عارفان علـم عاشـق می شوند                                   بهـترین مردم معلـم می شـوند

عشق با دانش متمم می شود                                   هر که عاشق شد معلم میشود

روز معلم مبارک باد

معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای، رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد. (شهید رجایی )

تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش درآمد.

انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس «معلم» ثبت کرده است. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.

 آنگاه که بر تخته سیاه کلاس الفبای مهر می نگاری محبت را بخش می کنی و عشق را صدا می کشی فر شتگان خدا به تماشایت نشسته اند.

 معلمی مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد.تامردم از ظلمات جهل به نور دانایی رهنمون شوند. براستی که معلمی شغل نیست ،عشق است.معلمین بزرگوارم، استاتید ارجمندم ،ضمن آرزوی تندرستی وشادکامی وبهروزی همراه با طول عمر با عزت برای شما وخانواده های بزرگوارتان این خجسته روز تان را تبریک میگویم.

معلم، سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.

 دست توانای معلم است که چشم انداز آینده ما را ترسیم می کند.

سخنان دلنشینت هماره چراغ پرفروغیست برای راه تاریک زندگیم.ذکر خیرتان در خیر عاشقان فراموش مباد.روزتان مبارک

 ازپاسخ معلمان آشفتم...ازحنجره شان هرآنچه آمدگفتند...اماتوبدان هنوزهم معتقدم...ازجاذبه توسیب هامی افتند....

 مست از می عشقیم ز صهبای معلم محو رخ یاریم ز سیمای معلم

معلم باغبان باغ عشق است معلم قافله سالار عشق است همه کار معلم کار عشق است

ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموختم ......... روزت مبارک.

دیروز میگفتم :
مشقهایم را خط بزن ... مرا مزن
روی تخته خط بکش ... گوشم را مکش
مهر را در دلم جاری بکن ... جریمه مکن
هر چه تکلیف میخواهی بگیر ... امتحان سخت مگیر

اما کنون :                                                     اس ام اس 
مرا بزن ... گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان

 

با یاد معلم شهید ، استاد مرتضی مطهری روز معلم را گرامی می داریم .

ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموحتم ... معلم عزیز روزت مبارک ...

روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباخته ای است که در طول تاریخ در عرصه ی تعلیم و تربیت زیباترین جلوه های عشق و ایثار را به نمایش گذاشته اند .

اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ، خیانت کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد . چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است .
معلم شهید ، دکتر شریعتی

یاد و خاطره قافله سالار معلمان شهید ؛ فیلسوف فرزانه آیت الله مرتضی مطهری و روز معلم گرامی و جاودانه باد
 
ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ، ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی
روزت مبارک
 
 معلم هدفت عشق است و ایثار
هزاران خفته از عشق تو بیدار
روزت مبارک

روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباخته ای است که در طول تاریخ در عرصه ی تعلیم و تربیت زیباترین جلوه های عشق و ایثار را به نمایش گذاشته اند .

معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و فداکاریست . اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو مبارک باد . 
استاد شهید ، مرتضی مطهری

 دیروز میگفتم :
مشقهایم را خط بزن … مرا مزن
روی تخته خط بکش … گوشم را مکش
مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن
هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر
اما کنون ..
مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان

وزیر اموزش و پرورش اعلام کرد:
معلمینی که چون شمع می سوزند
تا پایان سال
۸۸ گازسوز خواهند شد

یادمه روز معلم در روی تخته سیاه کلاس نوشته بود:
معلم مانند شمعی است که می سوزد و دود میکنه

معلم اضیظم
عذ اینکه به من خاندن و نوشطن عاموخطی حذار بار اضط ممنونم !
روظط مبارک

تو ستاره پردازی ستاره هارا نقش میبندی جلا میدهی
و در آسمان زندگی رها میکنی
و من ستاره ی کم سوی دست نشانده ی تو ام ای معلم
مرا روشن ترین ستاره ی عالم کن

وقتی  معلم پرسید عشق چند بخشه؟
گفتم: یه بخشه ،
اما حالا که برزگ شدم فهمیدم عشق سه بخشه
۱
-عطش دیدن تو
۲- شوق با تو بودن ۳-اندوه بی تو بودن
معلم عزیزم روزت مبارک

روزهای اول تحصیل درمکتب عشق مدام با خودم مرور میکردم
عشق یعنی حاصل جمع دل عاشق ومعشوق.
عشق یعنی ضرب در ضربان یار.
کاش ازعشقم درپرانتزنگهداری میکردم
افسوس که دیر شده ودرعاشقی مشروط شدم

شعر برای روز معلم
آنکه نقاش است و نقشی ساخته
 با قلـــــــم طرح نویی انداخته
در مسیر واژه های دوستــــــــی
 سطر سطــری زآشنایی داشته
آنکه چون اسطوره های پارســی
 عین ولامی را به میم  افراشته
هم ردیف انبیاء و عارفـــــــــــان      
 پوششی بر جـــــهل جاهل بافته
آنکه آهنگ و کلامی دل ربــا
از یرای درس خـــــــــود آراسته
چشمه های معرفت جوشــــد ز او
 دانشی از حد فزون انبـــــــاشته
لحظه هایش پر شده از خـاطرات
 خاطراتی که زدل جان باخـــته
هرچه از عطرش ببویم کم بود
 او گلستان ها ز گل ها کاشته
آنکه معمار است و الگوی همه
 لاله ای بر قلب خود بگذاشته
با سلاح علم در راه مـــــــــــــراد
 چون جلوداران به کفران تاخته
آن معلّم آن مرّبی آن که او
 از فنونش عالمی پرداختــــــــه
او عزیز است و مقامش پاس دار
 چونکه یزدان نام او بنگاشته
عارف آن باشد که چون قطعه زمین
 هرکسی او را لگد انداخته
یعنی از زهد و کلام و علم او
 ذره ای از دانشش برداشته

بشنوید از زبان شهید دیالمه درباره موسوی

سلام عزیزان

بالاخره فایل صوتی صحبتهای مهم شهید دیالمه یک هفته قبل از شهادتش در مورد میرحسین موسوی و زهره کاظمی(زهرا رهنورد) به دستمون رسید.

« دانلود »

این‌ها  سخنان احمدی نژاد نیست.

این سخنان از سوی مخالفان سیاسی آقای موسوی و زهره کاظمی (زهرا رهنورد) پس از خروجشان بر حاکمیت نیست.

این سخنان از کسانی نیست که امروز و پس از نفی جمهوریت و رأی مردم و چندی بعد، نفی اسلامیت و ولایت فقیه از سوی موسوی و پیاده نظامش از خواب بیدار شده اند.

این سخنان، در سال 1388 از دهان خارج نشده است!

این‌ها، سخنان یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی است که به همراه همفکرانش و به رهبری انقلابی نستوه، شهید حسن آیت، دبیر سیاسی حزب، انحراف را دراقلیتی از حزب دیدند و بیان کردند و هنگامی که موسوی شروع به سیر سریع و مشکوک پله های ترقی در نظام جمهوری اسلامی کرد، در برابر این جریان ایستادند و آنها بهای این ایستادگی را با شهادت خود و دوستانشان پرداختند.

اینها قسمتی از سخنرانی شهید عبدالحمید دیالمه است، یک هفته قبل از انفجار هفتم تیر که به شهادت او و عمده همفکرانش در حزب جمهوری منجر شد :

"همین الآن هم هزاران نفر داد می زنند ولی به دلیل اینکه معروف نیستند کسی حرفشان را گوش نمی کند.

زمان بنی صدر هم ما می گفتیم ولی کسی حرفمان را گوش نمی کرد...

همانطور که آن زمان افرادی با شیوه فکری ما مخالف بودند و همه می‌گفتند که این مطالب را نباید بگویی، معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل بعدش را هم ادامه دادم...

همین الآن افرادی برای بعضی وزارتخانه ها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست ولی متاسفانه نمی‌توانم کاری کنم.

فقط می‌توانم به اندازه یک رأی مخالف به آنها بدهم، کار دیگری نمی‌توانم بکنم.

یکی از نمونه هایش را که می‌توانم به شما بگویم و آن هم آقای موسوی است، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی.

اعتقادم بر این است که خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است.

البته نمی خواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان است و اگر رجوع کنید به روزنامه می‌بینید که در خیلی از جاها این خط مشی را طی می کند.

این ها را من از دید حزب نمی بینم... مکرر در جلسات حزب گفتم و ضبط هم شده و اگر نوارش را از بین نبرده باشند، دارند.

موضع‌گیری‌های روزنامه در بعضی از موارد، کم و بیش موضع‌گیری‌های روزنامه امت (منظور روزنامه دکترپیمان) است.

به عنوان مثال برای مصدق مطلب چاپ می‌کند اما حتی یک خط، خوب دقت کنید، حتی یک خط در مورد آیت الله کاشانی نمی‌نویسد.

بروید روزنامه‌های آن زمان را ببینید.

اگر شما یک خط در روزنامه، قبل از سالگرد آیت الله کاشانی، بعد از سالگرد آیت الله کاشانی از این روزنامه آوردید من اسمم را عوض می‌کنم.

بعد از اینکه آقای فلسفی در نماز جمعه علیه مصدق صحبت کرد، مقاله علیه آقای فلسفی را کدام روزنامه نوشت؟ روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان خیابان مصدق.

سرمقاله‌ای نوشت به اسم خیابان مصدق و شدیداً آن را کوبید به این بهانه که این‌ها اختلاف انگیز است.

یک شب که من در حزب صحبت کردم و این موارد را گفتم، بعد از من آقای موسوی آمد از خودش دفاع کند.

گفت ما اینها را نمی پذیریم به دلیل اینکه ما نمی‌خواهیم شیوه‌های آناکرونیستیکی را در ایران دوباره ایجاد کنیم.

البته لفظ را اشتباه به کار می برد، ولی من آن برداشتی را که او از این لغت داشت حالا می‌گویم والا معنایش این نیست.

برداشتش این بود که شیوه‌های آناکرونیستیکی یعنی این‌که ما یک چیزی را که در تاریخ اتفاق افتاده مجدداً بیاییم تطبیق کنیم بر تاریخ فعلی.

مثلا اگر یک کاشانی و مصدقی آن زمان بوده، حالا بیاییم الآن هم یک کاشانی و مصدق طراحی کنیم.

برداشتش از این لغت این بود.

اخیراً که امام در مورد مصدق این صحبت‌ها را کرد و گفت که او هم مسلم نبود و اینها تفاله‌های او هستند و حتی امام در صحبت دیروزش می‌گوید اینها مثل مصدق می‌خواهند رفراندم انجام دهند و این اندازه مصدق را می‌کوبد و آن تجلیل را از آیت الله کاشانی می کند، برای آقای موسوی پیغام فرستادم که برخلاف آن دیدی که شما داشتید، امام هم مثل اینکه آناکرونیستیکی فکر می کند.

البته ایشان سابقه‌های قبلی هم در گروه‌های منفی داشته است. از جمله بودنش در گروه نخشب به همراه پیمان و سامی 1  و او همه در گروه نخشب 2  بودند، بعد از آنجا جدا شدند، پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست کرد، سامی گروه جاما را درست کرد و ایشان هم به ظاهر می گوید که من مستقل هستم، ولی در واقع همان شیوه فکری را دارد و به اعتقاد من دقیقا در داخل روزنامه [جمهوری اسلامی] هم همین شیوه فکری را اعمال کرده است...

علاوه بر موضعگیری ایشان من موضعگیری خانمش را هم نمی پسندم.

نظر من نیست نظر اسلام است. یک مشت مزخرفاتی را بهم بافته به اسم اسلام... او هم زیاد سابقه مسلمانی ندارد اما حالا چطور شد که مفسر قرآن شد معلوم نیست.

هر کسی در عرض یک سال مفسر قرآن می شود، مخصوصاً اینکه در جاهای مختلف هم به عنوان متفکر اسلامی با او مصاحبه می‌کنند!

در تلویزین می‌آید در مورد مسائل زن بحث می کند.

الآن با این شخصیت‌ها چه می شود کرد؟

وقتی الان برنامه این است که آقای موسوی بشود وزیر امور خارجه، من چه بگویم؟
هرچه هم داد بزنم صدایم به جایی نمی رسد.
مجبورم فقط یک رأی مخالف بدهم." 3

پی‌نوشت:



1- دکتر سامی در سال 1368 و در اواخر دولت موسوی در مطب شخصی خود توسط فردی به نام جلیلیان به قتل می رسد.جسد قاتل در دستشویی در یکی از شهرهای استان خوزستان در حالیکه خود را حلق آویز کرده بود پیدا می شود.چهره قاتل توسط همسر دکتر سامی شناسایی می شود.

2- گروه نخشب: در اوایل دهۀ 1320 برای مقابله با فشارهای ضد دینی حزب توده و بهایی‌ها و واکنش به وضعیت عقاید سیاسی و اقتصادی موجود در جامعه، جلسات کوچک و پراکنده‌ای توسط دانشجویان تشکیل می‌شد. در این میان دو گروه عمده آنها به رهبری جلال آشتیانی و محمد نخشب، فعالیت مشترکی را آغاز کردند و سازمانی بنام «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را در سال 1322 به وجود آوردند.

3- تلخیص شده از ویژه نامه روزنامه ایران، ویژه دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری - مهر ماه 88

منبع : « مرغ باغ ملکوت »

معلم

http://www.rasekhoon.net/article/show-26237.aspx

http://tebyan-zn.ir/papers/subpapers.aspx?id=1435

http://www.askquran.ir/showthread.php?p=271805

http://www.goftomanedini.com/showthread.php?t=1911

http://www.iec-md.org/monasebatha/digar/rooz_moallem.html

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=20627

ویژه نامه عاشورا
  ویژه نامه حج
  ویژه نامه ماه مبارک رمضان
  ویژه نامه غدیر
  ویژه نامه وقف
  ویژه نامه مبعث رسول گرامی اسلام (ص)
  ویژه نامه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
  فضیلت و اعمال ماه شریف شعبان‏ ‏‏‌‏‏
  میلاد باسعادت  پیامبر اکرم (ص)
  سالروز معراج رسول گرامی اسلام (ص)
  معراج رسول خدا (ص)
  جنگ بدر
  شهادت حضرت حمزه سید الشهدا در جنگ احد
 
جنگ احد و شهادت حضرت حمزه علیه السلام
  فتح خیبر
 میلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا (س)
  اول ذیحجه، سالروز ازدواج امیرمؤمنان (ع) با حضرت فاطمه زهرا (س)
  میلاد باسعادت حضرت امام حسن مجتبی (ع)
  میلاد باسعادت حضرت حسین بن علی (ع)
  میلاد باسعادت  حضرت علی بن حسین امام سجاد (ع)
  میلاد باسعادت حضرت زینب کبری (س)
  میلاد باسعادت حضرت عباس (ع)
  میلاد باسعادت حضرت علی اکبر (ع)
  میلاد باسعادت حضرت امام محمد باقر (ع)
  میلاد باسعادت حضرت امام صادق (ع)
  میلاد باسعادت حضرت فاطمه معصومه (س)
  میلاد باسعادت حضرت امام جواد (ع)
  میلاد باسعادت حضرت امام حسن عسکری (ع)
  سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت
  غروب گل محمدى
  رحلت حضرت خدیجه کبری سلام علیها
  سال روز شهادت امام حسن مجتبی (ع)
  مناسبت  اربعین حسینی
  اسراى کربلا ( به مناسبت  اربعین حسینی )
  سالروز وفات حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
  سالروز وفات حضرت ام البنین علیهاالسلام
  شهادت جانسوز  حضرت علی بن حسین امام سجاد (ع)
  سال روز شهادت امام موسی کاظم (ع)
  سال روز شهادت امام حسن عسکری (ع)
  (جدید) ویژه نامه ای به مناسبت سال روز شهادت امام حسن عسکری (ع)
  ویژه نامه ای به مناسبت رحلت ابو طالب
  شب نیمه شعبان و پیامبر اعظم (ص)
  سالروز تولد عیسی مسیح (ع)
  آغاز ماه رجب
  ذیحجه ماه مظهر العجائب
  عید قربان
 
روز مباهله

 

  روز کتاب و کتابخوانی
 
یوم الله ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی ایران
 
پیام های امام خمینی خطاب به ملت ایران ( 23-21 بهمن 1357  )
 
سالروز بزرگداشت حافظ
  شهید آیت الله سید اسدالله مدنی
  سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی
 
اردیبهشت، ماه ادبیات
 
به مناسبت سالگرد درگذشت سهراب سپهری (اول اردیبهشت 1359)
  به مناسبت روز درختکاری (۱۵ اسفند )
  متن کامل سخنرانی تاریخی امام خمینی (ره) در بهشت زهرا (روز 12 بهمن 1357  )
  شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر
  متن سخنرانی حجة‏الاسلام بحرینی (نیمه شعبان 2006 )
  سالروز رحلت حجت الاسلام والمسلمین فلسفی
  ویژه نامه ای به مناسبت سالروز شهادت آیت الله دکتر مفتح - روز "وحدت حوزه و دانشگاه"
  تولد نیما یوشیج
  تخریب قبور ائمه بقیع (علیهم السلام)
  سالروز شهادت محمد حسین فهمیده، روز نوجوان
  اعتراض افشاگرانه امام خمینی (ره) علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون
  عملیات ثامن الائمه، شکست حصر آبادان
  روز شعر و ادب فارسی
  روزی نه مثل روزهای دیگر - روز پدر در بهشت زهرا - مرداد ۱۳۸۵
  در گرامیداشت مقام و منزلت عظیم « مادر »
  جاویدالا ثر حاج احمد متوسلیان فرمانده لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص)
  فتح خرمشهر، عملیات بیت المقدس
  به توپ بستن گنبد مطهر حَرم حضرت امام رضا(ع)  توسط سربازان روسیه
  آیت الله میرزای شیرازی (لغو امتیاز تنباکو)
  روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
  روز بزرگداشت سعدی شیرازی
  روز وقف
  رازدار پدر
  نامه سرگشاده آیت الله سبحانی به کوفی عنان
  نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف
  شب یلدا
  ثقه الاسلام تبریزی شهید راه اسلام و استقلال
  سالروز شهادت سید حسن مدرس
  روز بزرگداشت شیخ بهایی
  ویژه نامه ای به مناسبت پرواز جاویدان خلبان شهید احمد کشوری
  رساله‏اى در شرح حال شهید محراب آیت‏اللَّه سیّد عبدالحسین دستغیب(ره)
  ویژه نامه ای به مناسبت بزرگداشت روز معلم
  ویژه نامه ای به مناسبت روز قلم
  روز بزرگداشت ملاصدرا
 
به مناسبت شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی ( اول آبان ماه 1356 هـ.ش )
  به مناسبت سوم خرداد ( روز آزاد سازی خرمشهر )
  به مناسبت درگذشت محمدرضا آقاسی
  ویژه نامه ای به مناسبت روز پرستار روز میلاد باسعادت حضرت زینب کبری (س)
  در سوگ بلال ایران
  ویژه نامه ای به مناسبت بزرگداشت آنه مارى شیمل
  به مناسبت قیام خونین پانزدهم خرداد
  ویژه نامه ای به مناسبت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران
  طرحی اززندگی آیت الله دکترسیدمحمدحسینی بهشتی
  سالگرد به توپ بستن مجلس توسط محمدعلى شاه
  بزرگداشت علامه امینی
  ولادت عالم فرهیخته علامه حلّی
  به مناسبت سالگرد رحلت عارف و مفسر وارسته علامه طباطبایی
  به مناسبت سی تیر
  روز بزرگداشت سهروردی
  سالروز درگذشت ابوریحان بیرونی
  سالروز تولد زکریا رازی
  سالروز ولادت شیخ الرئیس ابوعلی سینا و روز پزشک

ارزش و مقام معلم
شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد که بتواند شان خداوند و پیامبران را در وجود خود محقق سازد و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد.
لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری یکی از آن معلمان راستین است که اولاً با نگاه ترکیبی به همه معارف بشری نظر می کند و ثانیا تمامی تلاشهای علمی و عملی را مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد و با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را کامل می سازد .
به همین مناسبت روز شهادت این بزرگ مرد فرزانه (12اردیبهشت ) را روز معلم نامیدند .

روز معلم

تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش درآمد.

انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس «معلم» ثبت کرده است.
معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه میرساند.
همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.

دغدغه معلم همیشه این است که حیات بشر، بر مدار ارزش ها و کرامت انسانی بچرخد و شناخت خدا ومکتب و دین، همت اساسی آدمی باشد و هیچ بیگانه ای را مجال تجاوز به فرهنگ ارزشی دین و میهن فراهم نیاید.

در این مسیر خطیر، بزرگانی گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان می درخشد. علامه شهید استاد مرتضی مطهری (رحمته الله) از همین طایفه مقدس است که در سنگر تعلیم و تعلم، به قله های رفیعی دست یافت تا آنجا که معمار انقلاب اسلامی ـکه خود معلمی بزرگ است همه آثارش را مفید می داند و بهره برداری از آنها را سفارش می کند ...

معلّمی هنر است،
هنر آموختن هر آن چه خود سال ها
با سعی و تلاش اندوخته است.

معلّمی عشق است
عشقی الهی و آسمانی است که پروردگارِ مهربان
به انسان اعطا کرد تا با همّت بلند خویش روشنائی
شبهای تارِ جهالت و نادانی باشد.

معلمّی مهر است،
مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد
تا مردم ازظلمات جهل به نور دانایی،رهنمون شوند.
براستی که معلّمی شغل نیست، عشق است.

ویژه نامه معلم

روز معلم

جلوه‏ های معلمی استاد مطهری (ره)

شهادت آیت الله مطهری و روز معلّم

استاد مهربان

زنده زمان

روح همیشه جاری

روش تدریس شهید مطهری

روز سپاس / روز معلم

شمع همیشه ‏فروزان(روز معلم)

روشنان زندگی: روز معلم

معلم درکلام بزرگان(1)

معلم در کلام بزرگان(2)

الفبای عشق - قطعه ادبی

نام تو پایان جهل - قطعه ادبی

روز معلم- قطعه ادبی

 

لینکهای مرتبط

سایت شهید مطهری

سخنرانی مقام معظم رهبری در شیراز در روز معلم

شهید مطهری

زنگینامه شهید مطهری

حکمت مطهر- زندگینامه

شاگردان امام خمینی ره

متن کتب شهید مطهری

استاد شهید مطهری زندگینامه، آثار و اندیشه‏ ها

پرسمان:در محضر استاد شهید مطهری

دغدغه ها و حساسیتهای شهید مطهری

سرگذشت‏هایی ویژه از زندگی استاد مطهری

شهید مطهری ، پرسشها و رسالت حوزویان

از نگاه پدر: دو نامه از شهید مطهری

اندیشه مطهر(1)

اندیشه مطهر(2)

اندیشه مطهر(3)

جهان اسلام از نگاه شهید مطهری-اندیشه مطهر(4)

زیباشناسی در اندیشه فلسفی شهید مطهری-اندیشه مطهر(5)

حکومت و مشروعیت در قراءت شهید مطهری-اندیشه مطهر(6)

عاشورا در ساختار معرفتی استاد مطهری-اندیشه مطهر(7)

مطهری و اصلاح در فرهنگ عاشورا -اندیشه مطهر(8)

مهدویت در اندیشه شهید مطهری - اندیشه مطهر(9)

شهید مطهری در روز13بهمن 1298 شمسی، خدای کریم به عالم ربانی حاج شیخ محمد حسین مطهری و همسر مؤمنش - سکینه - فرزندی هدیه کرد[1] که مرتضی نامیده شدو برای آن خانواده پاک، بهاران را به ارمغان آورد.
مرتضی کم کم دوران کودکی راپشت سر گذاشت . او که علاقه عجیبی به حقیقت و معنویت داشت با شور و شوق فراوان، نزد پدر شروع به آموزش کرد و عاقبت این اشتیاق، وی را به مکتب کشاند و به دیدار گلهای آن بوستان رساند.

بوی خوش گلستان
او در دوازده سالگی عطر روح بخش گلستان بزرگ حوزه علمیه مشهد را احساس کرد و عاشقانه به آنجا روی کرد[2] و چنان پرتلاش و منظم به تحصیل مشغول شد که باعثشگفتی اهل بصیرت گردید.
رفته رفته افکاری بلند و سؤ الهایی سرنوشت ساز برایش آشکار شد جهان آفریده کیست؟ خدا چگونه صفاتی دارد؟ انسان برای چه آفریده شده است؟ و... این پرسشها همه فکر او را به خود مشغول ساخته بود. در آن زمان مرتضی آرزو میکرد که روزی بتواند در درس میرزا مهدی شهیدی رضوی - مدرس فلسفه الهی - حاضر شود، اما این آرزو برآورده نشد و آن استاد در سال 1355 قمری درگذشت.[3]
سرانجام مرتضی در سال 1316 شمسی در زمانی که حکومت سیاه رضاخان بیداد می کرد. ظلمت همه جا را فراگرفته بود، به دنبال نور وفضیلت، همه جا را فراگرفته بود، به دنبال نور و فضیلت راهی حوزه علمیه قم شد تاروح تشنه اش را از کوثر قرآن و زمزم عترت سیراب کند[4]
مطهری به دنبال یافتن گنج علم و فضیلت، باشور و علاقه ای وصف نشدنی، به تلاش و فعالیت پرداخت . پشتکار و کثرت مطالعه او همه اهل علم را در مدرسه فیضیه شگفت زده کرد.[5]
او آرام و قرارنداشت، منتظر و تشنه به دنبال گمشده ای بود در این هنگام ستاره ای بدرخشید و او رابه مقصود رساند. حضرت امام خمینی - الگوی علم و تقوا - درس اخلاق تشکیل داد و به نور افشانی و انسان سازی پرداخت.
مطهری به زیارت آن استاد بزرگ نایل آمد و ازسرچشمه زلال او سیراب شد.[6] این درس در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم علمی آن . درس«یافتن» و «رسیدن» بود نه فقط «دانستن» و «آموختن».
مرتضی از سویی، غرق درمطالعه و تحصیل و تدریس و از سویی دیگر یکی از مهم ترین کارهایش و بلکه عالی ترین ومهم ترین کارهایش و بلکه عالی ترین و مهم ترین فعالیتش، راز و نیاز و مناجات نیمه شب و اشک سحری بود. او شیرینی و لذتی از این کار مبارک و سعادت آفرین، احساس ‍ میکرد که شب تیره زندگیش را تبدیل به روز روشن می نمود.

دانش اندوزی
مطهری با دقت، سرعت، نظم و تلاشی ستودنی به آموختن علوم اسلامی مشغول شد او نزد آیة الله صدوقی، کتاب «مطول» را فراگرفت و در محضر آیة الله مرعشی نجفی،«شرح لمعه» را بیاموخت . اوهمچنین از استادانی بزرگ مانند آیات سید صدرالدین صدر، سید محمد رضا گلپایگانی،سید احمد خوانساری، سید محمد تقی خوانساری، سید محمد حجت، سید محمد محقق یزدی -معروف به داماد- انگجی و میرزا مهدی آشتیانی -که سلام خدا بر همگی آنان - در علوم گوناگون بهره مند شد.
دیدار با عالم ربانی حاج میرزا علی آقا شیرازی اصفهانی، مرتضی را وارد دنیایی جدید و شگفت انگیز کرد. حاج میرزا علی آقا با نهج البلاغه می زیست، با آن تنفس می کرد و روحش با این کتاب همدم و جمله های گرانقدر آن، ورد زبانش بود. و مهم تر آنکه به هر آنچه می دانست عمل می کرد. راستی که مرد حقیقت و معنویت بود.[7]
مطهری، تحصیل رسمی علوم عقلی و فلسفی را درسال 1323 شمسی آغاز کرد.[8] او بحث حکمت از «شرح منظومه» حکیم سبزواری و مبحث نفس از «اسفار اربعه» صدرالمتاءلهین شیرازی را در محضر حضرت امام خمینی آموخت.[9]
وی بعد از ورود آیة الله بروجردی به قم، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کرد[10] و از بحثهای مجتهد پرور آن عالم ربانی بهره مندشد. او پیش از رسیدن به مرحله اجتهاد، از آیة الله بروجردی تقلید می کرد.[11]
مطهری، درس اصول فقه را از «مباحث عقلیه» به طور خصوصی از حضرت امام خمینی فرا گرفت[12] و راز و رمز اجتهاد را از آن حکیم الهی و فقیه وارسته بیاموخت.
در سال 1329 ش . استاد مطهری در محضر درس استاد علامه سید محمدحسین طباطبایی حاضر شد و مبحث «الهیات» از کتاب («شفا»تألیف ابوعلی سینا) رااز آن حکیم بزرگ بیاموخت.[13]
علامه طباطبایی، درس دیگری - غیر از الهیات شفا - در فلسفه شروع کرده بود که در شبهای پنجشنبه و جمعه تشکیل می شد. این درس خصوصی بود و در آن جمعی از فاضلان حوزه علمیه قم، از جمله آیة الله دکتر بهشتی، امام موسی صدر، استاد مطهری، دکتر احمد احمدی و... شرکت می کردند[14] ثمره مبارک این مجمع علمی بزرگ، شاهکاری جهانی در کلام و فلسفه است به نام کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم». هم مطهری در آفرینش این اثر پربار و ماندگار، اگر بیشتراز علامه طباطبایی نباشد، بدون شک، کمتر نیست.
استاد مطهری، همچنین در دوره تحصیل همفکر و یار و یاور سازمان انقلابی و اسلامی «فدائیان اسلام». بود[15] این حزب سیاسی اسلامی که در سال 1324 شمسی، از سوی روحانی مبارز سید مجتبی نواب صفوی تشکیل شد نقش مؤثری در مبارزه با ستمگران و استبداد داشت.
مطهری، علاوه بر مباحثه دروس اصولی، فقهی و فلسفی، خود حوزه تدریس داشت . او از جمله کتابهای ذیل را تدریس کرد:
«مطول » (در علم معانی، بیان وبدیع)، «شرح مطالع »(در علم منطق)، کشف المراد (در علم منطق)، «رسائل و کفایه» (در علم اصول فقه)، «مکاسب»(در فقه)    و « شرح منظومه» و «اسفار» (در فلسفه). [16]

هجرت به تهران
استاد مطهری در سال 1331 هجری شمسی با دختر آیة الله روحانی (ره) ازدواج کرد[17] و در همان سال - درحالی که به مدرسی مشهور بود - به تهران هجرت کرد[18] علت این هجرت رابرخی تنگدستی شمرده اند،[19] اما سببش هر چه بود، باید آن را لطف خفی الهی شمرد زیرا حضور مطهری در تهران و در جمع دانشگاهیان وروشنفکران، سراسر خیر و برکت و مایه تربیت و هدایت شد.
استاد مطهری از ابتدای ورود به تهران، به سازندگی و نور افشانی پرداخت. او در مدرسه مروی، آموزش فلسفه اسلامی را به شکل تطبیقی و مقایسه ای برای جویندگان حکمت و حقیقت، آغاز کرد.[20]
سخنرانیهای روشنگر و مفید استاد، همزمان با تدریس در مدرسه مروی، در تهران آغاز شد. او توجه بسیاری به حل شبهات و پاسخگویی به سؤالهای موجود درباره معارف اسلامی داشت و با مطالعه، تحقیق، دقت، تلاش و اخلاص، در این راه موفق شد.
در سال 1333 استاد مطهری تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد. استاد در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) آن دانشگاه بیش ازبیست سال به مبارزه عالمانه با جهل، مادیگری و غربزدگی پرداخت.
رفتار ایشان بادانشجو به قدری صمیمی بود که دانشجو به استاد عشق می ورزید و مرید او بود.
استاد مطهری در آن دانشکده، دوره های لیسانس و دکترا، کلیات علوم اسلامی (منطق، فلسفه، کلام، عرفان، اصول فقه، فقه و حکمت عملی)، فلسفه (شرح منظومه، الهیات شفا،مقاصد الفلاسفه غزالی و...)، تاریخ فلسفه، تاریخ مجادلات اسلامی و روابط فلسفه وعرفان را تدریس ‍ می کرد.[21]

آثار شهید مطهری از منظر امام خمینی ره
«آثاری که از او هست، بی ‏استثنا همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی ‏استثنا آثارش خوب است. ایشان بی ‏استثنا آثارش خوب است، انسان‏ ساز است»
(22)

شهادت در شب چهارشنبه 12 اردیبهشت 1358، ساعت بیست و دو و بیست دقیقه، استاد مطهری به وسیله جوانی فریب خورده از اعضای گروهک سیاسی و منافق «فرقان» به شهادت رسید.

شهیدمطهری هنگام شهادت زیر لب می‏گفت: «قسم به خدای کعبه که رستگار شدم». این همان جمله‏ است  که امام علی علیه ‏السلام هنگام شهادت زمزمه می ‏کرد.

امام خمینی ره می فرمایند: مطهری که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم ‏نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست. لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی ‏اش نمی ‏رود.» (23)

پیام امام خمینی به مناسبت شهادت استاد مطهری «شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری - قدس سره - ... که در اسلام ‏شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود ... در عمر کوتاه خود اثرات جاویدی به یادگار گذاشت که پرتوی از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مکتب بود. او با قلمی روان و فکری توانا در تحلیل مسائل اسلامی و توضیح حقایق فلسفی با زبان مردم و بی‏قلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بی ‏استثنا آموزنده و روان‏بخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیدت، نشات می‏گرفت، برای عارف و عامی سودمند و فرحزاست. ...» (24)

سیری در سخنان استاد مطهری رحمه ‏الله 1- مبارزه علما با تحریفات : «اولین وظیفه علما این است که با نقاط ضعف مردم مبارزه کنند، نه آن که از آن‏ها استفاده کنند. علما باید با عوامل پیدایش تحریفات مبارزه کنند، جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند، دست دشمنان را کوتاه کنند و با اسطوره‏سازی‏ها مبارزه کنند. علما باید متن واقعی احادیث معتبر، سیمای واقعی شخصیت‏های بزرگ و متن واقعی حوادث تاریخی را در اختیار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغ‏ها اشاره و تصریح کنند».

2- شرط تداوم انقلاب اسلامی : «این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و به شرطی تداوم پیدا خواهد کرد که قطعا و حتما مسیر عدالت‏خواهی را برای همیشه ادامه بدهد؛ یعنی دولت‏های آینده واقعا و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکاف‏های طبقاتی اقدام کنند، تبعیض‏ها را واقعا از میان بردارند و برای برقراری یک جامعه تولیدی به مفهوم اسلامی آن... تلاش کنند».

3- وظایف مربیان دینی : «مربیان دین باید اول بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس بشوند و به نام دین،مفاهیم و معانی نامعقولی در اذهان مردم وارد نکنند که همان معانی نامعقول، منشأ حرکت‏های ضد دینی می‏شود. ثانیا در اصلاح محیط بکوشند و از آلودگی‏های محیط تا حد امکان بکاهند. ثالثا از همه مهم‏تر و بالاتر این که به نام دین و به اسم دین، با فطریات مردم معارضه و مبارزه نکنند. آن وقت است که خواهید دید مردم یَدخُلونَ فی دینِ اللّه‏ِ افواجا».

4- شرق باید بیدار شود : «قوی‏ترین حربه دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن، ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزش‏های اصیل اسلام است. ابرقدرت‏ها از یک چیز وحشت دارند و آن بیداری خلق مسلمان است. اگر شرق بیدار شود و خودِ اسلامی خود را کشف کند، در آن صورت حتی بمب اتمی هم از پس این نیروی عظیم و این توده به پا خاسته برنخواهد آمد. راه این بیداری، آشنایی با تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژی خودمان است».

5- اهمیت حجاب : «برعکس آن چه مخالفین حجاب خرده‏گیری کرده‏اند و گفته‏اند حجاب موجب فلج کردن نیروی نیمی از افراد اجتماع است، بی‏حجابی و ترویج روابط آزادی جنسی، موجب فلج کردن نیروی اجتماع است. آن‏چه موجب فلج کردن نیروی زن و حبس استعدادهای اوست، حجاب به صورت زندانی کردن زن و محروم ساختن او از فعالیت‏های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است و در اسلام چنین چیزی وجود ندارد. اسلام نه می‏گوید که زن از خانه بیرون نرود و نه می‏گوید حق تحصیل علم و دانش ندارد، و نه فعالیت اقتصادیِ خاصی را برای زن تحریم می‏کند».

6- از نفاق داخلی باید ترسید : از خارج دنیای اسلام بر اسلام نباید ترسید؛ از داخل باید ترسید. ترس از داخل هم منحصر به این نیست که مردم به علل خاص شهوانی و غیره فسق و فجور کنند، بلکه از نفاق داخلی، از نیروهایی که از مواجهه علنی با اسلام می‏ترسند و ماسک اسلام به چهره می‏زنند و هدف‏های پلید خود را زیر سرپوش شعارهای اسلامی،... عملی می‏سازند، از این‏ها باید ترسید و از فریب خوردن ساده دلان مسلمان از این گروه منافق سنگ اسلام بر سینه زن»

7- ویژگی‏های رهبر جامعه اسلامی: «هر نهضتی نیازمند به رهبر و رهبری است. در این جهت جای سخن نیست، ولی یک نهضت که ماهیت اسلامی دارد و اهدافش همه اسلامی است، به وسیله چه کسانی و چه گروهی می‏تواند رهبری شود و باید رهبری شود؟ بدیهی است افرادی می‏توانند عهده دار چنین رهبری ای بشوند که در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته باشند و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامی آشنایی کامل داشته باشند و از این‏رو، تنها روحانیت است که می‏تواند نهضت اسلامی را رهبری نماید».

8- خسارت جدایی علم و دین : برای بشریت هیچ‏چیز گران‏تر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی، تعادل اجتماع بشری را از بین می‏برد. هم دنیای قدیم و هم دنیای جدید، گاه دچار بی‏تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش‏های دینی خود را جدا از علم جستجو می‏کردند و این، بیماری عمده دنیای قدیم بود؛ هم چنان که بیماری عمده دنیای جدید این است که عده‏ای در جستجوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی‏هایی که بشر امروز را تهدید می‏کند، ناشی از این است که علم را جدا از ایمان می‏خواهد. همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقا پی ببرد که به این هر دو اصل مقدس نیازمند است. بداند مرغی است که به دو بال نیاز دارد؛ بالی از دانش و بالی از ایمان»

9- تعلیم صحیح مسایل مذهبی : «افرادی مانند من که با پرسش‏های مردم درباره مسایل مذهبی مواجه هستیم، کاملاً این حقیقت را درک می‏کنیم که بسیاری از افراد، تحت تأثیر تلقینات پدران و مادران جاهل یا مبلغان بی‏سواد، افکار غلطی در زمینه مسایل مذهبی درذهنشان رسوخ کرده است. از این رو، کوشش فراوانی لازم است صورت بگیرد که اصول و مبانی مذهبی به صورت صحیح و واقعی خود به افراد تعلیم و القا شود»

10- نسل جوان را باید شناخت : «در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آن گاه در فکر درمان و چاره شد، بدون شناختن درد این نسل، هرگونه اقدامی بی‏مورد است. دیگر این که نسل کهن، باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگ‏ترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است. همه باید به قرآن بازگردیم و قرآن را پیشاپیش خود قرار دهیم و در زیر سایه قرآن، به سوی سعادت و کمال حرکت کنیم».

11- به غرب هوشیارانه بنگریم : «ما باید به زندگی غربی، هوشیارانه بنگریم. ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنایع و تکنیک و پاره‏ای مقررات اجتماعیِ قابل تحسین و تقلید آن‏ها، باید از اخذ و تقلید رسوم و عادات و قوانینی که برای خود آن‏ها هزاران بدبختی به وجود آورده است، پرهیز نماییم».

12- نازپروردگی؛ عامل بدبختی: «در میان عوامل فساد اخلاق و تضعیف روحیه و در میان عواملی که منجر به بدبختی و ناتوانی در زندگی می‏گردد، هیچ چیز به اندازه تنعم و نازپروردگی مؤثر نیست.... سختی‏ها و شداید و مشکلات، روح را ورزش می‏دهد، نیرومند می‏سازد و فلز وجود انسان را خالص و محکم می‏کند. رشد و نمو و بارور شدن وجود آدمی، جز در صحنه گرفتاری‏ها و مقابله با شداید و مواجهه با مشکلات حاصل نمی‏شود؛ زیرا تا تعین در هم نریزد و خُرد نشود، تکامل حاصل نمی‏شود».

13- ملتی که مکتب دارد، حیات دارد : «حیات یک ملت، به داشتن ثروت زیاد نیست و حتی به علم هم نیست. علم به تنهایی کافی نیست که یک ملت را زنده بکند؛ بلکه حیات ملت به این است که آن ملت، شخصیتی در خودش احساس بکند. ای بسا ملت‏های عالِم که شخصیت ندارند و ای بسا ملت‏های جاهل که شخصیت خودشان را حفظ کرده‏اند».

14- شخصیت یک ملت : «حیات یک ملت، به داشتن ثروت زیاد نیست و حتی به علم هم نیست. علم به تنهایی کافی نیست که یک ملت را زنده بکند؛ بلکه حیات ملت به این است که آن ملت، شخصیتی در خودش احساس بکند. ای بسا ملت‏های عالِم که شخصیت ندارند و ای بسا ملت‏های جاهل که شخصیت خودشان را حفظ کرده‏اند».(25)

ای روح مطهر!

ای روح مطهر! اکنون در این زمان سراسر نیاز، کویر تشنه عطشناک اندیشه های جستجوگر نسل ما، بیش از همیشه انتظار تو را می کشد و در عصر هجوم «بودن»های کاذب و وجودهای مصنوعی، «نبود» تو را غمگنانه می سراید و بر بام دلش، آوای اندوه سر می دهد.

ای روشنایی خورشید! چه می شد که دیگربار، انفجار فجری روی می داد و تابش سحری از دامان فلق اتفاق می افتاد. چه می شد که نسل شب زده ما، طلوع دانش اصیل تو را بر افق افکار خویش به تماشا می نشست و اسلام را از زبان تو می نیوشید. باغ اندیشه های نسل ما، پر از نیلوفر سؤال است، ای باغبان بیدار و تیزبین! چه می شد که دست های مهربان و صمیمی تو، علف های هرز شبهه ها را می چید و ساقه های تُرد ذهن ما را آبیاری می کرد و گلبوته های شناخت ما را می شکوفاند.

آغاز دوران تحصیل

استاد شهید مرتضی مطهری، در سیزدهم بهمن ماه 1298 هجری شمسی، در قریه فریمان از توابع استان خراسان در خانواده ای اصیل و روحانی به دنیا آمد. حرکات و رفتار استاد از همان اوان کودکی، از آینده درخشان او خبر می داد. استاد شهید، تقوا و پاکی را از همان ایام از پدر آموخت. در حقیقت، نخستین معلم استاد که در ساختن شخصیت روحی و اخلاقی او تأثیر به سزایی داشت، محیط خانواده و به ویژه پدر ایشان بود. او از همان کودکی، تقوا و پاکی را دوست می داشت، از رفتار ناپسند پرهیز می کرد و از سه سالگی شروع به نماز خواندن نمود. عشق و علاقه وافر به قرآن و معارف اسلامی، ایشان را به مکتب کشاند و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، در سیزده سالگی به حوزه علمیه مشهد راه یافت. ایشان مقدمات علوم اسلامی را در آن حوزه به اتمام رسانْد و در سال 1316 هجری شمسی، راهی حوزه علمیه قم شد.

استاد مطهری در حوزه علمیه قم

استاد مطهری در دوران اقامت در حوزه علمیه قم، از استادان معروف این حوزه بسیار بهره برد. از آغاز هجرت به قم، هوش سرشار و استعداد و پشتکار شگفت ایشان در فراگیری معارف اسلامی، نویدبخش آینده درخشان او بود. آن شهید سعید، مدت دوازده سال از محضر پر فیض حضرت امام خمینی رحمه الله بهره های فراوان برد و در درس های اخلاق، فلسفه، عرفان، فقه و اصول ایشان شرکت جست. مطهری، مراتب علمی را چنان با سرعت پیمود که در اندک زمانی، به درجه استادی ارتقا یافت. او که از شاگردان ممتاز حوزه بود، به زودی از استادان مشهور شده، به تدریس کتب و علوم مختلف پرداخت و حوزه و درسش زبانزد اهل دانش گردید.

تشکیل خانواده

استاد مطهری در سال 1329 شمسی، با دختر یکی از علمای مشهور خراسان، مرحوم آیت اللّه روحانی رحمه الله ازدواج کرد و زندگی بی آلایش خانوادگی را آغاز نمود. او پیش از ازدواج، در حجره ای از مدرسه فیضیه سکونت داشت و وضع لباس و زندگی اش حکایت از تنگ دستی ایشان می کرد؛ در حالی که خود با نشاط تمام، بسیاری را از سرمایه های علمی و معنوی خویش بهره مند می ساخت. پس از ازدواج نیز هیچ تغییری در این امر رخ نداد و فقط حجره اش را تغییر داد و بعد از آن، در اتاقی استیجاری سکونت گزید. او با آن که زندگی اش به سختی می گذشت و گاهی مجبور می شد برای امرار معاش، کتاب های خود را بفروشد یا از دوستان خود قرض بگیرد، اما آن چنان بلند طبع بود که حتی همسر خود را از این امر آگاه نمی کرد تا مبادا رنج فقر را احساس کند.

مهاجرت به تهران

متفکر شهید استاد مطهری، در سال 1331 به تهران مهاجرت کرد و در آن جا به فعالیت های مختلف فرهنگی مشغول شد. از جمله این فعالیت ها می توان به این موارد اشاره کرد: تدریس در مدارس علمیه و دانشکده الاهیات و معارف اسلامی تهران؛ ایراد سخنرانی در دانشکده ها و دانشگاه های تهران و نیز انجمن اسلامی پزشکان و بسیاری از مسجدهای مهم تهران؛ انتشار کتاب ها و مقالات مختلف علمی، سیاسی، اخلاقی و تاریخی.

تأسیس حسینیه ارشاد

استاد مطهری از سال ها پیش، در فکر تأسیس مرکزی علمی و تحقیقی برای آموزش معارف اسلامی بود. این فکر تا حدودی با تأسیس حسینیه ارشاد تهران برآورده شد. خود استاد در تأسیس حسینیه نقش بسیار مهمی داشت و از اعضای هیئت مدیره آن بود. آن بزرگوار امید داشت که این مرکز اسلامی بتواند در شناساندن اسلام و ایدئولوژی اسلامی، توفیق مطلوبی یابد. از این جهت، با عشق و علاقه بسیار، قسمتی از وقت خود را صرف اداره آن نمود و تمام امور را با کنجکاوی خاص زیر نظر گرفت و خود نیز سخنرانی های بسیار مهمی در این حسینیه ایراد فرمود. سه عنوان اصلی این سخنرانی ها عبارت بود از: تحریفات واقعه تاریخی عاشورا، حماسه حسینی و جاذبه و دافعه علی علیه السلام .

ویژگی های آثار استاد مطهری

استاد مرتضی مطهری در عمر پر برکتش، آثار بسیار ارزنده ای از خود بر جای گذاشت و به فرموده مقام معظم رهبری، آثار او مبنای فکری نظام جمهوری اسلامی است.

به طور کلی با مطالعه و بررسی آثار استاد، ویژگی های مهم زیر را در همه آثار ایشان به روشنی می بینیم: اسلامی بودن؛ انقلابی و حماسه آفرین بودن؛ هماهنگی با نیازهای روز؛ تنوع و نوآوری؛ آگاهی به زمان؛ به کار بردن تعبیرات نو و ابتکاری؛ تحقیقی بودن؛ و داشتن سبک مناسب.

مهم ترین رسالت استاد

مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای، در تشریح شخصیت کم نظیر استاد مطهری می فرماید: «استادشهیدمطهری، تعلیم و تربیت را مهم ترین رسالت خود می دانست. او فقط در کلاس درس معلم نبود؛ بلکه در خانه، در میان دوستان و در اجتماع نیزمعلمی توانا به حساب می آمد. با تقوا، طاهر، اهل قرآن، اهل نماز شب و گریه در پیش خدا و یک الگوی معلمی بود. به علم و معلومات و فراگیری اهمیت می داد. او تا آخر عمر پربرکت خود، علی رغم دریای علم مواجی که داشت، در فکر یادگیری بود».

مطهری از معماران نظام جمهوری اسلامی

مقام معظم رهبری درباره نقش سترگ استاد مطهری در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی می فرماید: «مطهری، یکی از معماران نظام جمهوری اسلامی بود و یکی از کسانی بود که طرح اصلی نظام اسلامی با مغز قوی و دلِ آگاه و هوشمندی علمی او شکل گرفت؛ لذا وجود مطهری، یک وجود مستمر است. تا جمهوری اسلامی و دل های تپنده مخلص و فداکار این ملت وجود دارد، مطهری زنده است. مطهری در وجود تک تک افرادی است که برای انقلاب و نظام مقدس خدمت می کنند و آینده این انقلاب، تجلیگاه مطهری هاست».

مبارزه با انحراف

از آن جا که استاد مطهری به اعماق فرهنگ پربار اسلامی پی برده بود و به متون اولیه اسلام تسلط داشت، تحریفاتی را که از سوی شیاطین در فرهنگ اسلام به وجود می آمد، به خوبی می شناخت. حساسیت بسیار شدیدی که آن بزرگوار به الحاد و التقاط داشت، از شناخت عمیق او از اسلام سرچشمه می گرفت و او که اهل قلم و اندیشه و فکر بود، ناگزیر می بایست در میدان مبارزه فکری، اسلام را از خطراتی که آن را تهدید می کرد، حفظ می کرد و هر جا که لازم می دید، زنگ خطر را برای مسلمانان به صدا درمی آورد. آن استاد گران مایه به مکاتب مادی آگاهی کامل داشت و التقاط های فکری و زیرکانه منحرفان را به خوبی درک می کرد و در برابر آنها می ایستاد؛ چنان که درکتاب علل گرایش به مادی گری، به مبارزه با طرز تفکر الحادی و التقاطی پرداخته، مادی گری را ریشه یابی نموده و بی پایگی آن را روشن ساخته است.

تحکیم پیوند حوزه و دانشگاه

مقام معظم رهبری در زمینه نقش سازنده استاد مطهری در تحکیم پیوند حوزه و دانشگاه چنین می فرماید: «به نظر من، مرحوم مطهری با دو ابزار توانستند تفاهم و نزدیکی بین دو قسر روحانی و دانشگاهی به وجود بیاورند؛ یکی تلاش علمی و دیگری غنای شخصیت ایشان».

از لحاظ تلاش علمی، ایشان در دانشگاه تدریس می کردند و با دانشجویان انس و الفتی داشتند. آن بزرگوار از موفق ترین چهره های روحانی در میان محیط های دانشگاهی بودند. تحصیلکرده های جدید می دیدند که یک روحانی عالم، متفکر و فاضلی در بین خود دارند که می تواند به شبهات آن ها درباره اسلام پاسخ درست و قانع کننده ای بدهد. این خود عامل بسیار مهمی بود که دانشجویان به سمت حوزه های علمیه و قشر روحانیت تمایل پیدا کنند. آری، مطهری فاصله هایی را که رژیم پهلوی بین حوزه و دانشگاه به وجود آورده بود، باتیزبینی تشخیص داد و به از بین بردن آن همت گماشت.

تهجد و نماز شب

مقام معظم رهبری، درباره حالات معنوی استاد مطهری چنین می فرماید: «ایشان هنگامی که به مشهد می آمدند، گاهی اوقات به منزل ما وارد می شدند. البته ایشان در مشهد آشنا داشتند و جا و مکان هم داشتند، منتهی به خاطر علاقه ای که من به ایشان داشتم و خودشان هم این علاقه من را می دانستند، مستقیما به منزل ما می آمدند. اتاقی که ایشان شب ها می خوابیدند، با یک در فاصله داشت با اطاقی که من شب می خوابیدم. ایشان همیشه وقت خواب مقید بود به خواندن قرآن. نیمه شب، صدای ایشان را می شنیدم که در هنگام تهجد و نماز شب خواندن گریه می کردند. البته نماز شب خوان زیاد داریم، اما نماز شب خوانی که در آن نیمه شب با آن حال اشک بریزد و گریه کند، کم داریم».

هدایت نسل جوان

یکی از آسیب پذیرترین و حساس ترین نیروها و سرمایه های با ارزش هر کشور، نسل جوان آن است. استاد شهید مطهری در شمار معدود اندیشمندان اسلامی بود که با آشنایی کامل به زبان و نیاز نسل جوان، به موقع وارد صحنه شد و با سخنرانی ها و کتاب هایش، به هدایت و ارشاد این نسل پرداخت و آگاهی لازم را در مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن به آنان داد. حیات علمی استاد مطهری، حاکی از تلاش خالصانه و عاشقانه برای هدایت نسل جوان بود. امام خمینی رحمه الله در سخنانی درمورد ایشان فرمودند: «مرحوم آقای مطهری یک فرد بود. جنبه های مختلف در او جمع شده بود. خدمتی که به نسل جوان و دیگران کرده، کمتر کسی کرده است».

شهادت استاد

در شب یازدهم اردیبهشت ماه 1358، سنگفرش خیابان «فخرآباد» تهران گلگون شد. آری، درست هشتاد روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پاره تن امام به جاودانگی پیوست. همسر شهید مطهری در این باره می گوید: «ایشان همیشه مورد تهدید گروهک ها بودند؛ به خصوص گروه فرقان که با تلفن و نامه، ایشان را تهدید به مرگ می کرد، و چون شهادت آرزوی او بود، بدون هراس به کار خود ادامه می داد». با شهادت این استاد فرزانه، رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی رحمه الله و بسیاری از شخصیت های سیاسی کشور، پیام های تسلیت جداگانه ای صادر کردند و هم چنین مجالس سوگواری استاد در شهرهای مختلف کشور و حتی برخی از کشورهای خارجی، از جمله بحرین، مکزیک، بیروت، شوروی سابق، کویت، چین، ترکیه، ایتالیا و... برگزار شد.

پس از شهادت

با شهادت استاد مطهری، فصل نوینی در تاریخ انقلاب اسلامی گشوده شد و از آن به بعد، این خود استاد نبود که در کرسی درس فلسفه، منطق، فقه، تفسیر، حدیث و تاریخ تدریس می کرد؛ بلکه کتاب ها و نوارهای او، مدرسه ها، خانه ها و دل ها را به کلاس درس تبدیل کرد. با شهادت استاد، تحوّلی شگرف در زمینه کتاب ها و نوارهای ایشان به وجود آمد. این کتاب ها، یکّه تاز میدان فرهنگ شده و آن چه می بایست در زمان حیات استاد پدید می آمد،پدید آمده بود. رادیو، روزنامه ها، مجله ها و کتاب خانه ها از نوارها و کتاب های استاد پرشد. مطهری اگر قبل از شهادت فقط در محافل علمی، مذهبی و سیاسی حضور داشت، پس از آن در همه جای ایران و در قلب همه عاشقان علم و عرفان حضور دایم یافت و حضورش نه به عنوان یک شخص، بلکه به عنوان یک مکتب و انقلاب مداوم شد و شاید کمتر کسی بود که نیاز خویش را به درخشش این ستاره گلگون احساس نمی کرد.

سیری در سخنان استاد مطهری رحمه الله

مبارزه علما با تحریفات

در جامعه اسلامی، علما رسالت بسیار مهمی دارند؛ چرا که آنان با معرفی چهره واقعی اسلام و تبیین صحیح مسایل و اصول اساسی مکتب، نه تنها پایه های اعتقادی و دینی افراد را محکم تر می کنند؛ بلکه جلو تحریفات و کج روی ها را در جامعه می گیرند. استاد مطهری در سخنانی راجع به وظیفه علما چنین می گوید: «اولین وظیفه علما این است که با نقاط ضعف مردم مبارزه کنند، نه آن که از آن ها استفاده کنند. علما باید با عوامل پیدایش تحریفات مبارزه کنند، جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند، دست دشمنان را کوتاه کنند و با اسطوره سازی ها مبارزه کنند. علما باید متن واقعی احادیث معتبر، سیمای واقعی شخصیت های بزرگ و متن واقعی حوادث تاریخی را در اختیار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغ ها اشاره و تصریح کنند».

شرط تداوم انقلاب اسلامی

به طور کلی تحقق عدالت اجتماعی در متن جامعه، یکی از اصول حفظ و تداوم حکومت اسلامی است؛ چرا که با عدالت اسلامی، فاصله طبقاتی در جامعه کم رنگ تر خواهد شد و طبقه های ضعیف و کم درآمد که بخش عمده ای از اجتماع را تشکیل داده اند، به انقلاب و آرمان های آن امیدوارتر خواهند شد. در سخنانی از استاد مطهری رحمه الله ضمن توجه به این اصل مهم، چنین آمده است: «این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و به شرطی تداوم پیدا خواهد کرد که قطعا و حتما مسیر عدالت خواهی را برای همیشه ادامه بدهد؛ یعنی دولت های آینده واقعا و عملاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکاف های طبقاتی اقدام کنند، تبعیض ها را واقعا از میان بردارند و برای برقراری یک جامعه تولیدی به مفهوم اسلامی آن... تلاش کنند».

وظایف مربیان دینی

متفکر شهید استاد مطهری رحمه الله در مورد وظایف اصلی مربیان دین چنین می گوید:«مربیان دین باید اول بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس بشوند و به نام دین،مفاهیم و معانی نامعقولی در اذهان مردم وارد نکنند که همان معانی نامعقول، منشأ حرکت های ضد دینی می شود. ثانیا در اصلاح محیط بکوشند و از آلودگی های محیط تا حد امکان بکاهند. ثالثا از همه مهم تر و بالاتر این که به نام دین و به اسم دین، با فطریات مردم معارضه و مبارزه نکنند. آن وقت است که خواهید دید مردم یَدخُلونَ فی دینِ اللّه ِ افواجا».

شرق باید بیدار شود

بیداری، آگاهی و بصیرت بعد از ایمان، مهم ترین اسلحه مسلمانان در برابر ابرقدرت ها و استکبار غرب است و غفلت و نادانی، بهترین روزنه نفوذ بیگانگان در کشورهای اسلامی برای تحقق اهداف پلیدشان می باشد. متفکر شهید استاد مطهری رحمه الله در مورد این مسأله مهم چنین می فرماید: «قوی ترین حربه دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن، ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزش های اصیل اسلام است. ابرقدرت ها از یک چیز وحشت دارند و آن بیداری خلق مسلمان است. اگر شرق بیدار شود و خودِ اسلامی خود را کشف کند، در آن صورت حتی بمب اتمی هم از پس این نیروی عظیم و این توده به پا خاسته برنخواهد آمد. راه این بیداری، آشنایی با تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژی خودمان است».

اهمیت حجاب

حجاب زنان، نه تنها به فلج شدن و حبس استعدادهای آنان نمی انجامد؛ بلکه با حفظ حریم ها و ارزش های بانوان، بستر جامعه برای انجام هر چه بیشتر و بهتر فعالیت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن ها فراهم می شود. استاد مرتضی مطهری رحمه الله در این باره می فرماید: «برعکس آن چه مخالفین حجاب خرده گیری کرده اند و گفته اند حجاب موجب فلج کردن نیروی نیمی از افراد اجتماع است، بی حجابی و ترویج روابط آزادی جنسی، موجب فلج کردن نیروی اجتماع است. آن چه موجب فلج کردن نیروی زن و حبس استعدادهای اوست، حجاب به صورت زندانی کردن زن و محروم ساختن او از فعالیت های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است و در اسلام چنین چیزی وجود ندارد. اسلام نه می گوید که زن از خانه بیرون نرود و نه می گوید حق تحصیل علم و دانش ندارد، و نه فعالیت اقتصادیِ خاصی را برای زن تحریم می کند».

از نفاق داخلی باید ترسید

متفکر شهید استاد مطهری رحمه الله درباره بروز نفاق داخلی در میان مسلمانان و لزوم هشیاری آنان در برابر منافقان می گوید: «از خارج دنیای اسلام بر اسلام نباید ترسید؛ از داخل باید ترسید. ترس از داخل هم منحصر به این نیست که مردم به علل خاص شهوانی و غیره فسق و فجور کنند، بلکه از نفاق داخلی، از نیروهایی که از مواجهه علنی با اسلام می ترسند و ماسک اسلام به چهره می زنند و هدف های پلید خود را زیر سرپوش شعارهای اسلامی،... عملی می سازند، از این ها باید ترسید و از فریب خوردن ساده دلان مسلمان از این گروه منافق سنگ اسلام بر سینه زن».

ویژگی های رهبر جامعه اسلامی

در جامعه اسلامی، رهبری مهم ترین رکن و اساس اجتماع است. در سایه رهنمودهای رهبرخوب، جامعه مسیر تکامل و رشد را طی می کند و به اهداف و مقاصد عالی خود می رسد. استاد مرتضی مطهری رحمه الله درباره اساس رهبری و ویژگی های رهبر شایسته چنین می گوید:«هر نهضتی نیازمند به رهبر و رهبری است. در این جهت جای سخن نیست، ولی یک نهضت که ماهیت اسلامی دارد و اهدافش همه اسلامی است، به وسیله چه کسانی و چه گروهی می تواند رهبری شود و باید رهبری شود؟ بدیهی است افرادی می توانند عهده دار چنین رهبری ای بشوند که در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته باشند و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامی آشنایی کامل داشته باشند و از این رو، تنها روحانیت است که می تواند نهضت اسلامی را رهبری نماید».

خسارت جدایی علم و دین

استاد مطهری رحمه الله در مورد پیامدهای و خسارت های جبران ناپذیر جدایی علم و دین چنین می گوید: «برای بشریت هیچ چیز گران تر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی، تعادل اجتماع بشری را از بین می برد. هم دنیای قدیم و هم دنیای جدید، گاه دچار بی تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش های دینی خود را جدا از علم جستجو می کردند و این، بیماری عمده دنیای قدیم بود؛ هم چنان که بیماری عمده دنیای جدید این است که عده ای در جستجوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی هایی که بشر امروز را تهدید می کند، ناشی از این است که علم را جدا از ایمان می خواهد. همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقا پی ببرد که به این هر دو اصل مقدس نیازمند است. بداند مرغی است که به دو بال نیاز دارد؛ بالی از دانش و بالی از ایمان».

تعلیم صحیح مسایل مذهبی

مسایل مذهبی، همواره باید به صورت صحیح و براساس تعالیم قرآن و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام آموزش داده شود و این امر، دقت لازم پدران و مادران و به ویژه مبلغان و مربیان دینی را می طلبد. استاد مطهری رحمه الله در این باره می فرماید: «افرادی مانند من که با پرسش های مردم درباره مسایل مذهبی مواجه هستیم، کاملاً این حقیقت را درک می کنیم که بسیاری از افراد، تحت تأثیر تلقینات پدران و مادران جاهل یا مبلغان بی سواد، افکار غلطی در زمینه مسایل مذهبی درذهنشان رسوخ کرده است. از این رو، کوشش فراوانی لازم است صورت بگیرد که اصول و مبانی مذهبی به صورت صحیح و واقعی خود به افراد تعلیم و القا شود».

نسل جوان را باید شناخت

استاد مطهری رحمه الله درباره نسل جوان و رهبری آن چنین می نویسد:«در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آن گاه در فکر درمان و چاره شد، بدون شناختن درد این نسل، هرگونه اقدامی بی مورد است. دیگر این که نسل کهن، باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگ ترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است. همه باید به قرآن بازگردیم و قرآن را پیشاپیش خود قرار دهیم و در زیر سایه قرآن، به سوی سعادت و کمال حرکت کنیم».

به غرب هوشیارانه بنگریم

برخی افراد با مشاهده علم، فناوری و صنعت غرب، دنیای غرب را از همه لحاظ تأیید و از آن تقلید می کنند و جاهلانه یا غافلانه از فرهنگ غرب دم می زنند. استاد مطهری رحمه الله در این باره می گوید: «ما باید به زندگی غربی، هوشیارانه بنگریم. ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنایع و تکنیک و پاره ای مقررات اجتماعیِ قابل تحسین و تقلید آن ها، باید از اخذ و تقلید رسوم و عادات و قوانینی که برای خود آن ها هزاران بدبختی به وجود آورده است، پرهیز نماییم».

نازپروردگی؛ عامل بدبختی

متفکر شهید استاد مطهری رحمه الله می گوید:«در میان عوامل فساد اخلاق و تضعیف روحیه و در میان عواملی که منجر به بدبختی و ناتوانی در زندگی می گردد، هیچ چیز به اندازه تنعم و نازپروردگی مؤثر نیست.... سختی ها و شداید و مشکلات، روح را ورزش می دهد، نیرومند می سازد و فلز وجود انسان را خالص و محکم می کند. رشد و نمو و بارور شدن وجود آدمی، جز در صحنه گرفتاری ها و مقابله با شداید و مواجهه با مشکلات حاصل نمی شود؛ زیرا تا تعین در هم نریزد و خُرد نشود، تکامل حاصل نمی شود».

ملتی که مکتب دارد، حیات دارد

ملت غیور ایران با پشتوانه مکتب انسان ساز اسلام و تأسیس حکومت اسلامی ایران، حیات حقیقی را به کشور بازگرداند و الگوی یک زندگی واقعی و حقیقی را در سایه نظامی اسلامی به همه ملت ها و کشورها معرفی کرد. استاد مطهری رحمه الله می فرماید:«هر ملتی که از خود مکتبی مستقل و استقلال فکر و رأی داشته باشد و زیر بار مکتب های بیگانه نرود، حق حیات دارد و هر ملتی که مکتب نداشته باشد و بخواهد مکتبش را از بیگانه بگیرد، ناچار تن به بردگی و بندگی بیگانه خواهد داد. این متأسفانه همان بلایی است که در گذشته بر سرما آورده اند».

شخصیت یک ملت

داشتن شخصیت محترم و حفظ آن، بزرگ ترین نیاز ملت است؛ چرا که حیات ملت، به داشتن شخصیت وابسته می باشد؛ شخصیت است که غیرت، عزت و استقلال را برای ملت به ارمغان می آورد. استاد مطهری رحمه الله در این باره می نویسد: «حیات یک ملت، به داشتن ثروت زیاد نیست و حتی به علم هم نیست. علم به تنهایی کافی نیست که یک ملت را زنده بکند؛ بلکه حیات ملت به این است که آن ملت، شخصیتی در خودش احساس بکند. ای بسا ملت های عالِم که شخصیت ندارند و ای بسا ملت های جاهل که شخصیت خودشان را حفظ کرده اند».

پدیدآورنده: حمزه کریم خانی

خانه دوم

مدرسه، خونه دوم همه بچه مدرسه ای هاست. توی این خونه، آقامعلم وخانم معلم، به جای پدر ومادر هستند و دانش آموزای کلاس که با هم دوست و رفیق اند، مثل خواهر و برادرند. خلاصه، خونه دوم همه ما، اون قدر جذاب و قشنگه که هیچ چی از خونه اول کم نداره. معلم، چراغ این خونه رو روشن نگه می داره. دست مهربونش رو به سر بچه ها می کشه و همه اون ها رو سر سفره علم خودش مهمون می کنه. اون وقت به اندازه اشتهای هر دانش آموز، غذای علم و دانش به اون ها می ده. بچه ها! هر قدر می تونید از غذاهای رنگارنگ معلم بر سر سفره دانش بخورید که پرخوری کردن درکنار سفره علم و دانش، نه تنها بد نیست؛ بلکه خیلی هم خوبه.

کوله بار دانش

یک کلاس بود و چند تا نیمکت. تو هر نیمکت، چند تا دانش آموز و هر دانش آموز با چند تا کتاب. کلاسْ یک چیزی کم داشت و همه منتظر بودند. از دور، صدای پا اومد. یک نفر به کلاس نزدیک شد. چند ثانیه بعد، کسی وارد کلاس شد. بله، انتظار تموم شده بود و آقا معلم به کلاس اومده بود. بچه های کلاس با صدای برپای مبصر، روی پا ایستادند. معلم، نگاه مهربونش رو به بچه ها انداخت. بعد تشکر کرد و همه نشستند. معلم به سمت تخته سیاه رفت. گچ برداشت و شروع کرد به نوشتن. این کار هر روزش بود. او هر روز پنجره ای به سمت باغ پر گل دانش باز می کرد و ما رو به اون جا می برد و ما هر روز وقت ظهر، پس از گشت و گذار توی باغ دانش، با کوله باری از چیزهایی که یاد گرفته بودیم، به خونه هامون برمی گشتیم.

روز سپاس

روز معلم، روز تشکر و قدردانیه. روز سپاس ازمعلمای عزیزمونه که برای ما خیلی زحمت می کشند؛ اون هایی که تمام وقت خودشون رو برای با سواد کردن ما بچه ها، صرف می کنن و با تلاش زیاد، به ما خواندن و نوشتن یاد می دن. آرزوی همه معلم ها، اینه که ما درس بخونیم، به شهر علم و دانش وارد بشیم و از صحرای خشک و بی آب و علف نادونی بگذریم...! این طوری وقتی بزرگ می شیم، آدم موفقی می شیم و پیروز و سربلند، زندگی می کنیم و به انسان های دیگر هم کمک و خدمت می کنیم. ما می تونیم با درس خوندنمون، آرزوی معلم های زحمت کش رو برآورده کنیم.

یک معلم بزرگ

امروزکه روز معلمه، همه جا حرف از یک معلم بزرگه. یک روحانی عالم و دانشمند که شاگردهای زیادی داشت و علم و دانش فراوان خودش روبه اون ها یاد می داد. اسم او مرتضی بود؛ مرتضی مطهری. شهید مطهری، یک نویسنده بزرگ هم بود و کتاب های زیادی نوشت. مردم ایران،شهید مطهری رو خیلی دوست داشتند و قدر معلم بزرگی مثل او رو می دونستند و از او درس های فراوانی گرفتند. اما در دل یک شب تاریک، نقشه شوم آدم های نادون، مطهری رو از ما گرفت. خبر شهادت او، مردم ایران رو در غم بزرگی فرو برد. بچه ها! هر سال، دوازدهم اردیبهشت، روز شهادت این معلم بزرگ که می شه، ما یک تصمیم بزرگ می گیریم؛ تصمیم بر این که مثل او راه دانش رو ادامه بدیم.

مثل یک باغبان

معلم، مثل یک باغبون زحمت کشه که بامراقبت و توجه او، گل ها رشد می کنن. معلم، باغبون باغ مدرسه است و شما دانش آموزای خوب، گل های این باغید. اولِ مهر که مدرسه ها باز می شه، معلم، شروع به کار می کنه. معلم با هر درسی که به دانش آموزای خوبش میده، بذر دانش رو درذهن اون ها می کاره و اون ها رو آبیاری می کنه تا این که یواش یواش، بچه ها چیزهای بیش تری یاد می گیرن و ریشه و برگ دانش پیدامی کنن. بعد که علم ودانش اون ها بیش تر و بیش تر می شه، گل دانایی شکوفه می کنه و گل های رنگارنگ علم و دانش تو کلاس، به وجود می آن. بله بچه ها، آخر سال که شما با کارنامه قبولی ازمدرسه بیرون می آیید، گل های زیباو خوشبویی هستیدکه به دست باغبون مهربونتون، معلم زحمت کش، شکوفه کردید.

الگوی خوب

مریم، یک سیب سرخ جلو خودش گذاشت و یک نقاشی از روی اون تو دفترش کشید. سیب سرخ، الگوی قشنگ وزیبایی بود و نقاشی مریم نمره بیست گرفت. دفتر زندگی ما هم، پر از نقاشی های جور واجوریه که به وسیله کارها و رفتارها و حرف های ما کشیده می شن. بچه های گلم! تو دفتر نقاشی زندگی، معلم، الگوی خیلی خوبیه؛ چون معلم، آدم با اخلاق، با ادب و با ایمانیه که اگه همه ما سعی کنیم مثل او باشیم، کارهای درست انجام بدیم و راستگو باشیم، اون وقت ما هم مثل او، انسان مفیدی می شیم که همه بهمون افتخار می کنن. ما هم مثل معلم، الگو می شیم تا بچه های دیگه از روی رفتار و حرف های ما نقاشی کنند و دفتر زندگیشون، ازکارها و فکرای خوب پر بشه.

معلمی، شغل پیامبران

تو کلاس جواد، بالای تخته سیاه، تابلوی کوچیکی وجود داره که با خط زیبا نوشته شده «معلمی، شغل انبیاست». وقتی زنگ آخر به صدا در اومد و جواد به خونه رسید، از پدرش خواست تا درباره این جمله برای او توضیح بده. پدر که در حال خوندن یک کتاب بود، کتاب رو بست و گفت: ببین پسرم، کار پیامبران، مثل کار معلمان، یاد دادن خوبی هاست. خدای بزرگ، پیامبران رو برای تعلیم و تربیت مردم فرستاده و معلم هم در مدرسه، دقیقا همین کار رو انجام می ده. او به بچه ها علم و دانش یاد می ده، و اون ها رو به سمت خوبی و نیکی، راهنمایی می کنه، پس شغل معلمی هم مثل کار پیامبران، خدایی و مقدسه و همه ما باید مثل پیامبران، به معلمای خوبمون احترام بگذاریم و اون ها رو دوست داشته باشیم.

بهترین هدیه

امروز که روز معلمه، هر کسی دوست داره یک چیزی به معلمش هدیه بده، از زحمت های او تشکر کنه و اونو خوشحال ببینه. امروز، خانم معلم بعد از این که کادوهای بچه ها رو گرفت و از اون ها تشکر کرد، گفت: بچه های گلم، چیزی که منو خیلی خوشحال می کنه، خوب درس خوندن شما و نمره های بیست شماست. من وقتی می بینم شما درس هاتون رو خیلی خوب یاد گرفتید، خیلی خوب درس می خونید و به اون علاقه دارید، از ته دل خوشحال می شم، خستگی خودم رو فراموش می کنم و برای یاد دادن به شما، نیرو می گیرم. بچه های کلاس هم که به راز خوشحالی واقعی معلم پی برده بودند، تصمیم گرفتند همگی حسابی درس بخونن تا خانم معلم رو خوشحال کنند.

پدیدآورنده: ملیحه آقاجانی

باغبان

عباس محمدی

باغچه کوچکت همیشه بهاری! کلماتی که بر تخته سیاه می نویسی، ابرهای بهاری اند که باران را به تشنگی گلبرگ ها مهمان می کنند.

همه اتفاقهای تو به گل سرخ می رسند.

پنجره های کلاست را با پروانه ها فرش کرده ای و دیوارهای کلاست را با بوسه شاپرک ها، کاغذدیواری.

نیمکت های کلاس، مثل کلام تو هیچ گاه بوی کهنگی نمی گیرند. کلاست باغچه ای از گل های همیشه بهار است که عطر زندگی را از جانت می آکنند.

نفس هایت رسولان روشنی اند. کلمات تو ساده ترین شکل ترجمه خورشید است ؛ وقتی بر روی مستطیل جامانده بر دل دیوار می نویسی و نور را نقاشی می کنی. گرد گچ های سفید که بر شانه هایت می نشیند، انگار با لبخندی مهربان، دماوند در مقابلمان ایستاده است؛ با همان سربلندی همیشگی.

اگر کسی چروک های پیشانی ات را دنبال کند، به رنج باغبانی می رسد که سال هاست گل هایش را از بیم خزان، به بهارهای در راه سپرده است، باغبانی که هر صبح، با لبخندی بی پایان، بهار را به باغش دعوت می کند.

همه جاده هایی که تو نشان می دهی، به «خرد و روشنی» می رسند. صدای گام هایت، زمزمه محبتی است که پیام آور دنیایی از مهربانی است.

صدایت، قاصدک هایی اند که خبر از آینده ای روشن، از روزهای نیامده برایمان می آورند.

همیشه خستگی هایت را پشت لبخندهای ما گم می کنی؛ لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی می دهند، لبخندهایی که بوی امید می دهند، لبخندهایی که بوی بالندگی می دهند.

ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که غیر از آب ندیدیم و از هم می پرسیم آب را و تو رودی هستی که به اقیانوس های دور، پیوندمان می دهی و آب را برایمان بخش می کنی.

تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از باران دانش سیراب می کنی.

تو چشمه ای هستی که زلالی را در زیر سایه درخت دانایی، به ما تعارف می کنی. تو به ما یاد می دهی تا مثل همه پرنده ها پرواز کنیم و یادمان می دهی که خویش را به خداوند برسانیم؛ مثل تمام آه هایی که از دل های سوخته می آید.

وقتی که مثل همیشه آرام آرام شروع می کنی به صحبت کردن، انگار قناری های مست، دارند بهار را آواز می کنند! دست های گرمت را می فشاریم که گرم ترین دست دوستی هاست.

آب حیات، همین کلماتی اند که تو به ما می آموزی، بی آنکه چشم طمعی داشته باشی؛ تنها لبخند ما کافیست. کلماتی که تو می آموزی، هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد.

ما درس چگونه زندگی کردن را از تو آموخته ایم و تمام دار و ندارمان، کوله باریست از آموخته های تو که سال ها پیش از مسافر شدن، در دست هایمان نهادی تا سربلند به مقصد برسیم.

همیشه دلگرممان کردی تا جاده های پرپیچ و خم زندگی را با امیدواری طی کنیم.

حالا که باغچه زیبایت به بار نشسته، بخند؛ بخند مثل همیشه، تا ما همه خستگی راه را فراموش کنیم.

بخند، زیبا بخند! بهار جاودانه گل هایی که تو پرورش دادی مبارک باغبان؛ خسته نباشی!

نفس پیامبرانه

معصومه داودآبادی

اردیبهشت، با نفس های پیامبرانه ات جوانه می زند و تو می آیی تا خورشید آگاهی را در قلب های حاصلخیز فرزندان سرزمینت بکاری.

دستان سپیدت بر پیکر تخته سیاه، نور می پاشد و الفبای روشنی، در اذهان تاریکمان حک می شود.

وارد که می شوی، چشم های شوقمان چون پنجره هایی آفتابی، به سویت گشوده می شوند.

می آیی و عطر حضورت فضای کلاس را پر می کند. ای رازدار دل های کوچک و معصوم و سنگ صبور غم های پروانه ها! تو آمده ای تا روح حقیقت را پاسداری کنی و از چهره جاهل زمین، گرد و غبار این همه ندانستن را بزدایی.

آمده ای تا نهال های سبز را باد هرزه گرد پاییز، به داس زردش نچیند.

لب که به سخن می گشایی، صدها پرنده سپید بال در آسمان معرفت به پرواز می آیند و من لبریز این همه آبی، پریدن را تجربه می کنم.

نگاهم که می کنی، تار و پود جانم لبخند می زند. دست هایت، ریشه های کنجکاوی ام را محکم می کند و صدای فرشته سانت، سایه غول های نادانی را از کوچه های جانم می تاراند.

ای آسمانی زمینی رخسار! اینگونه که عاشقانه به رویشمان کمر بسته ای، دیر نیست که از هر گوشه این خاک، صنوبرانی سربلند، با انگشتان سبزشان، گیسوان خورشید دانش و فن آوری را شانه بزنند و ستاره های فروزان پژوهش، از چشمان آگاه همین نوباوه گان بزرگ اندیشه، روشنی بخش رصد خانه های تاریک جهان گردد.

تو را چه نامم ای عصاره مهربانی و ایثار و عشق؟ از شیره جانت می نوشانی و رگ های کبودمان را از خون کاوش و تفکر می انباری، تا نفس های زندگی مان، با نبض آینه ها هماهنگ شود.

دوستت داریم. می ستاییمت و خاطر خستگی ناپذیرت را به واحه های خرم ایمان و عشق می سپاریم.

امتداد بوی دانش

محمد کاظم بدرالدین

رو به روی تپش های پر شتاب تعهّد که نامش معلم است، گل های آرامش آمده اند و دسته دسته بوسه آورده اند؛ با خوشه های رنگارنگ تقدیر و تبریک های از دل برآمده: ای آموزگار مهربان، معلم خوب من!

عطر گل، همه جا پیچیده. هم کلاسی های نور، یکی یکی در پیشگاه امروز، بسته های سپاس را هدیه می دهند.

شاد باش ها از سمت ماه می آیند، روی میز معلّم.

شور و شوق ها، از پشت لحظه ها سَرَک می کشند.

فضای کلاس از بوی معلّم، سرشار است.

نه امروز، که در چشم همه روزهای دانش، واژه معلم، خوش می درخشد.

هر شنبه ای که پیش می آید، اتفاقی است که در طول هفته از معلم سرشارتر شویم.

هر روز، لب های گرم خورشید، تشنه گفتنِ «صبح به خیر» به اویند.

معلم، هر روز در ایستگاه صبح می ایستد تا اتوبوس بی قراری بیاید و او را به کلاس محبّت ببرد.

معلم می آید و نسیم یادگیری در موسم شعور می وزد.

الفبای عشق، بر دل کلاس می نشیند. می آید و باز قدم می زند بین ردیف صندلی های «توانا بود».

می آید و بوی خوش دانش، تا بهشت امتداد می یابد.

می آید و باز به صورت دقیقه ها، لبخند می پاشد و بر سرِ اندیشه های بزرگ فردا، دست نوازش می کشد و همچون باغبانی دلسوز، قد کشیدن دانه دانه نهال هایش را انتظار می کشد.

دغدغه های مزاحمی که می خواهند در حاشیه اهتمام معلم بایستند، رنگ و بوی هیچ می گیرند.

رنج های زیاد او در برابر بزرگواری اش چقدر کوچکند!

... و بهترین درس امروز، می تواند شعری از نگاه معلم باشد؛ نگاهی رئوف که از خیمه گاه رسالت برانگیخته شده است تا تمام حرفه ها، به جمله، «معلمی شغل انبیاست»، ایمان بیاورند.

دفتر باران، لطافت این نگاه را به ثبت رسانده است.

کنار امروز، هیاهوی شاد کلاس، قرار گرفته: روزت مبارک، معلم عزیز!

رسالت باران

حورا طوسی

وقتی قلم می لغزد در ناکجا آباد جغرافیای اندیشه یعنی نسیم روح تو وزیدن گرفته است.

در هر کرانه خواندن و نوشتن؛ حضور آبی تو موج بر موج، بالا می رود؛ تو که در تکاپوی رشد و تعالی نسل ها گم شدی؛ تو که خاطره هایت با نیمکت های ساده و پرهیاهو و با تخته سیاهی که سپیدی روز را می آموخت، گره خورده است.

تو با واژه های آسمانی ذهنت، بغل بغل محبّت همراهشان می کردی و به سینه گشاده شاگردان نوپا هدیه می دادی.

تو در پژواک پرستوهای عاشق، تکرار می شوی و در ترانه باران، تازه تر از همیشه می درخشی.

قاصدک خیال مهربان تو، همیشه رو به آسمان، در اندیشه بارور شدن بذرهایی است که پاشیده ای.

تو به فرداهای روشن دانش آموزان خویش می اندیشی و ما در تکان های قطار زندگی روی ریل روزگار، در هر نوشته ای، در هر لغزشی که از قلم سر می زند و در رویش هر فصلی، یاد تو را زنده می کنیم.

ای صبور آسمانی، معلم علم و الهام، ای آموزگار!

از تو چه بگوییم که خود به ما آموختی گفتن و نوشتن را؟

به رشته های مهر که بر گردنم آویخته ای سوگند که همواره می ستایمت!

از بهار سرشار

علی سعادت شایسته

دست هایت از لمس واژه ها لبریز است. سینه ها را باز کن و آنچه را که اندوخته ای، در جان ها لبریز.

تو از لمس واژه ها برمی گردی. دستهایت را باز کن! از سرانگشت هایت جان در تن جهان لبریز، جهان، تشنه صدای گرم توست. جهان، تشنه نگاه مهربان توست.

پنجره ها را باز کن! هوای کلماتت را در سینه خیابان ها و شهرها جاری کن.

بگذار از تو نفس بکشند، بگذار کلمات تو را، جان های تشنه استنشاق کنند!

تو با کلماتت نماز می خوانی، با کلماتت عشق می ورزی، با کلماتت زکات می دهی، چرا که «زَکاةُ العِلمِ نَشْرُهُ» تو بر جان ها حاکمی. کلماتت چونان درّی گران بها بر زبان ها می رقصد و می غلتد، می رقصد و تپیدنی دیگر گونه را به قلب ها می آموزد، می غلتد و انسان ها را به فردای آب و آینه و روشنی می برد.

دست هایت را باز کن! تو بهاری ودستهایت از نسیم جان بخش لبریز است. راهی شو تا بهار، از لای پلک های زمین جاری شود، تا زمین، عطر نفس هایت را جوانه بزند.

تو با پاییز می رسی؛ اما بهار مهر را مهمان دل های آکنده از اشتیاق می کنی.

در کیف ها، فروردین می کاری و در جیب ها اردی بهشت.

هر سال، پاییز که از راه می رسد، تو را می بیند که ایستاده ای؛ با دست هایی از بهار سرشار، با دست هایی از بهار کلمات و واژه ها سرشار.

ایستاده ای و به پنجره های تشنه سلام می دهی. ایستاده ای تا سینه ها را به میهمانی بهار و جوانه دعوت کنی.

ای شروع لطیف!

رقیه ندیری

از تو بالا رفتیم تا محاسبات دقیقمان به بمب اتم و سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی برسند. علم ما آن قدر پیش رفت که در هیروشیما سرریز شد و از زیرزمین های سرّی بغداد فوران کرد.

فرمول های حساب شده ما به قدری در «ال اس دی» و «اکس» خلاصه شدند که توهّم، پدیده قرن دو هزار و یک شد.

فناوری علمی، کشتی کشتی کوکائین و هروئین و ماری جوانا را آنچنان در اقیانوس ناآرام ذهن فرزندان آدم خالی کرد که تا ابد، به دنبال حلقه مفقود آرامش خواهند گشت.

حالا شهرها و روستاها، پرند از آدم های آهنی که راه را بیراهه می روند و می بینند و نمی بینند؛ می شنوند ونمی شنوند و ضرب آهنگ قلب های مصنوعی شان، موسیقی سکوت است؛ سکوت، در برابر همه چیز و همه کس.

ما به وسیله آموزه های علمی از دست فقر به آزمایشگاه های مدرن گریختیم و جایگزین موش ها و میمون ها شدیم این است پیامد علم بی پروا و سرکش که می تازد و عاقبت، سوار بدفرجامش را به دره های نیستی پرت می کند؛ به عمق زبانه های خشم و نفرت.

از این دنیای مدرن خسته ام ودلم لک زده برای کودکانه های سرشار از صداقت.

کاش می شد از اول شروع کنیم!

تو بنشینی و من روبه رویت زانو بزنم و از نو هجّی کنم آب را و بابا را که باز نشسته است در خانه سالمندان؛ چشم به راه پدیده ای به نام مرگ.

بنشین تا دوباره کتاب و دفترم لبریز شود از طعم «سارا انار دارد» ای کاش باز هم مادر در باران بیاید و برای بی رمقی دستانم سبد سبد نان مهربانی بیاورد!

اصلاً دستم را بگیر تا از سادگی سفره کوکب خانم، توشه ای بردارم، به آغل حسنک سری بزنم و بشنوم صدای حیوانات زبان بسته را که داد میزنند: «من گرسنه ام. حسنک کجایی؟»

می خواهم تصمیم کبری بگیرم که هیچ وقت یادم نرود:

«میازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است»

می خواهم شعر «قدرت خدا» را از حفظ شوم تا باور نکنم ادعای پوچ فیلسوفان را اگر در بازارها گشتند و چاقوی خونین را جلوی چشمانم گرفتند و جار زدند که خدا را کشته اند.

به من بیاموز که آب را گل نکنم، وارث خرد و روشنی باشم. به نادانی ذهنم دل بسوزان و سؤال انگشت اشاره ام را پاسخ گوی. خانم! اجازه

کی

انسان

مثل آواز ایثار

در کلام فضا کشف خواهد شد؟

چراغ راه

شیرین خسروی

برای تو، ماه را چراغ می خواهم و از صفحه آبی دریاها، کاغذی برمی گیرم تا در رویشِ نور و آغاز فصل روشنایی، از چشم های مهربان و دست های بی کرانت واژه ای بنگارم.

وقتی به دوردست ترین نقطه افق خیره می شوم به آنجا که جولانگاه ستارگان درخشنده عشق و ایثار است، تو را می بینم که روشن تر از تمام خورشیدها، بر تاریکی های ذهن بشر تابیده ای.

چشمانت، چشمه زلال آگاهی است که زیباترین واژه های شعور را به نگاهِ من الهام می بخشد.

پیشانی ات که از تبار روشنی هاست، ایوان بلندی است که ماه، از منظره اش عبور می کند.

تو را به یاد می آورم که در چشم های کودکی ام لبخند می زدی، آن گاه، درختان شکوفه می آوردند.

حیاط کوچک مدرسه، چقدر برایم بزرگ می شد وقتی صدایم می کردی و الفبای روشنی رادر گوش جانم می آویختی! گویی در ژرفای صدایت، پرندگان آشیانه داشتند.

در زیر بارانِ پرسش های بی شمار من، چتر نوازش نگاهت را می گشودی و صبورانه مرا می آموختی که ابرها چگونه تشکیل می شوند، باران چگونه می بارد، فصل ها چرا پدید می آیند و راز اختلاف شب ها و روزها چیست.

من در کلاس شکوه تو، برای دومین بار متولد شده ام؛ از همان روز که درسِ مهربانی ات چراغ زندگی ام شد تا کوره راه های جهل و تاریکی را در پرتو پر فروغش، به سلامت پشت سر گذارم.

هر چه بیشتر تو را سرمشق خود قرار دادم، راه برایم روشن تر شد و خورشید علم و دانش، زندگی ام را حرارت بیشتری بخشید.

سال ها می گذرد؛ اما من هنوز به آبیِ بی کران نگاهت می اندیشم که مشتاقانه، صدف های گهر بار آگاهی را در دست های من لبریز می کرد.

می خواستی بدانم و دانایی را با زمزمه های مهربانی ات، در روح و جان من تلقین می کردی همواره در دعاهای شبانه ام تو را یاد می کنم و از خداوند، علوِّ درجاتِ معنوی ات را آرزو دارم.

مکتب عشق

یاسر بدیعی

عشق با تو آغاز شد.

کلاس خاطره ها با یاد تو جان گرفت. تو در سپیدی برگ های دفتر دلمان جریان داری.

تو بودی و کوله باری از مهر؛ ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم و خانه های دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانی ات.

بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛ قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی و علم در ما جوانه زد.

نگاهت، مکتب عشق بود و ما مکتب نشین چشم هایت بودیم.

ما دست در دست تو نهادیم تا راه پرپیچ و خم زندگی را با تو گام برداریم.

دل به دل ما سپردی و گرمای وجودت را در سرمای تمام فرازها و نشیب ها همراهمان کردی تا در یخ بندان جهالت، در جا نزنیم.

چراغ دانشی که در دست ماست، روشنایی از تو دارد، معلّم!

ساحل آرامش

شکیباسادات جوهری

بوی اردی بهشت، مشام جان را می نوازد و مرا به یاد زیباترین دوران زندگی ام می اندازد؛ روزهایی که در کلاس درس می نشستم و به چشمان مهربان تو نگاه می کردم و تو اندیشه ام را به سوی پاکی ها صیقل می دادی.

تو چشم هایم را به روشنی عادت می دادی و لب هایم را به ترنم روح نوازترین نغمه ها می خواندی. تو قلب متلاطم مرا به ساحل آرامش رساندی و با دست های گرم و صمیمی ات، برایم سرمشق عشق و معرفت و ادب می گرفتی، تا سرانگشتانت، افق های روشن فردا را به من نشان دهد.

من امروز پس از سال ها دوری و با دسته گلی از یاس به دیدارت آمده ام تا در نیکو داشت هفته معلم، یاد و نامت را گرامی داشته و تجلیل از روزهایی که هر صبح از صمیمیت، مهربانی، علم و آگاهی را به کلاس درس می آوردی و شکوفه لبخند را روی لبان شاگردانت می نشاندی.

حدیث عشق

فاطمه محمدی

معلم عزیر! آن زمان که پای درست می نشستم و تو الفبای عشق را به من می آموختی، دلم از گوهر کلمات خالی بود؛ تو مرا سرشار از واژه های روشن می کردی. سال هاست که از آن لحظه های شیرین می گذرد، ولی هنوز یاد و نامت در دلم زنده است.

آن زمان ها برایم از دانایی می گفتی و محبت را به من می آموختی.

من در سایه سار وجودت پیش می رفتم و قدم از قدم برمی داشتم، تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه و لغزش گاه های زندگی نیفتم.

من امروز به احترام نامت قیام می کنم و در زلال کلماتت رها می شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می کنم.

می خواهم به آسمان بال بگشایم و نامت را بر صحیفه آبی اش حک کنم.

دوستت دارم، معلم!

چهار شنبه

13 اردیبهشت 1385

5 ربیع الثانی 1427

2006.May. 3

پدیدآورنده:

سودابه مهیجى

دوازدهم اردیبهشت، روز بزرگداشت مقام معلم است. وجه تسمیه این روز، به رویدادى بازمى گردد که در نخستین بهار پس از به بار نشستن انقلاب اسلامى به وقوع پیوست؛ شهادت معلم بزرگ، استاد مرتضى مطهرى. دو سال پس از این حادثه، وزیر آموزش و پرورش وقت، روز شهادت استاد مطهرى را روز معلم و هفته 12 تا 19 اردیبهشت را به عنوان هفته معلم، به جامعه معرفى کرد. اما رویداد دیگرى نیز در کوران سال هاى دیکتاتورى رژیم پهلوى رخ داده بود که معمولاً در بزرگداشت دوازده اردیبهشت، کمتر به آن اشاره مى شود. در 12 اردیبهشت سال 1340، گروهى از معلمان تهرانى و شهرستانى، دست از کار کشیدند و در باشگاه مهرگان تهران اجتماع کردند و به طور جمعى، عازم وزارت فرهنگ شدند. در جریان این تجمع و در جریان فعل و انفعالاتى که رخ داد، دکتر ابوالحسن خانعلى، سخنران مراسم به قتل رسید و شمارى از معلمان و دانش آموزان هم مجروح شدند و معلمان که قبلاً فقط خواستار افزایش حقوق بودند، درخواست هاى صنفى دیگرى را هم به تقاضاهاى خود افزودند. آنان خواهان سقوط دولت شریف امامى، اعدام قاتل دکتر خانعلى، رفع اهانت از فرهنگیان و تغییر سطح حقوق معلمان و نیز نام گذارى روز دوازده اردیبهشت به عنوان روز معلم بودند.

تعلیم و تعلم، از شئون الهى است. معلم ایمان را به بشر مى آموزد و آن را بر لوح جان و ضمیرهاى پاک، حک مى کند و سیاهى جهل را از دل ها مى زداید. دغدغه معلم، همیشه این است که حیات بشر بر مدار ارزش ها و کرامت هاى انسانى بچرخد.

والاترین رابطه انسانى، رابطه بین معلم و شاگرد است و بهترین نوع این رابطه، بر مبناى ادب و حرمت استوار است. معلم به شاگرد خویش، با چشم مهر و رحمت و حرمت مى نگرد و در کمال صداقت، از بهره فراوان علم خویش، او را بهره مند مى سازد و شاگرد، با همه فروتنى و احترام، مى کوشد تا تمام آموزه هاى مکتب معلم را به بهترین شیوه، فرا گیرد و مطیع و فرمانبردار باشد.

«رب» و «معلم»، دو نام از نام هاى شریف خداوند هستند. «رب»، از «تربیت» گرفته شده و «رب العالمین» یعنى تربیت کننده همه عالم. خداى بزرگ، نخستین معلم انسان است و در قرآن مجید بارها بر این مورد تصریح دارد.

پیام آوران الهى نیز وظیفه خطیر تعلیم و تربیت انسان ها را بر دوش داشته اند و معلمان رنج دیده تاریخند. در فرهنگ اسلام، با تعابیر زیبایى از مقام معلم و مربى، تمجید شده است.

گفتار مجرى

تصور کنید سرزمین و دنیایى را که در آن هیچ معلمى نباشد. هیچ کس در کار یادگرفتن و یاد دادن نباشد. بى شک در چنین جامعه اى، مردم همه سردرگم اند و مغموم و بى تفکر. هیچ کس به کار کسى کار ندارد، هیچ کس براى کسى غیر از خودش نگران نیست، هیچ کس نمى پرسد و پاسخى نمى گیرد. کم کم آدمیان هر آنچه را هم که مى دانند، از یاد مى برند؛ چون کسى نیست که به جمع آورى دانسته ها بپردازد، کسى نیست که در این راه، مردم را راهنمایى کند. پس از مدتى همه از هم فاصله مى گیرند و به مرده هاى متحرک تبدیل مى شوند؛ حتى هیچ انگیزه اى براى زندگى باقى نمى ماند. هیچ حرفى براى گفته شدن وجود نخواهد داشت. و چه بسا مردم تکلم را از یاد ببرند. و آن وقت تاریکى و ظلمت همه جا را فرا مى گیرد.

زندگان، از علم و دانش ناگزیرند؛ همان طور که از آفتاب و هوا. معلم، تولیت آستان دانش را برعهده دارد. او باید باشد تا راه و رسم در دست گرفتن چراغ دانستنى ها را بیاموزد؛ وگرنه دانش، به شمع خاموشى مى ماند که هیچ کس طریق روشن کردنش را بلد نیست. شاید بى معلم، حتى خدا را هم از یاد ببریم.

معلمان وارثان پیامبران و پدران راستین علم اند.

شعر

جامى

کسى گفت: چونى چنین رنجبر

به تعظیم استاد، بیش از پدر؟

بگفتا زد آن نقش آب و گِلم

وزین تربیت یافت جان و دلم

از آن، شد تن من پذیراى جان

وزین آمدم زنده جاودان

شهید رجایى

معلمى شغل نیست، عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده اى، رهایش کن و اگر عشق توست، مبارکت باد!

سعدى

پادشاهى پسر به مکتب داد

لوح سیمینْش بر کنار نهاد

بر سر لوح او نبشته به زر

جور استاد بهْ ز مهر پدر

حافظ

سعى نابرده درین راه به جایى نرسى

مزد اگر مى طلبى طاعت استاد ببر

زلال قلم

نام تو،پایان جهل

چه آغاز «مهر» و چه پایان «جهل»، چه روزهاى کوچه هاى مدرسه را دویدن و چه شب هاى تکلیف و تردید، هیچ لحظه اى تو را نمى تواند آن گونه که هستى بنامد.

تو در همه ثانیه هاى روزگار نشسته اى؛ با قلمى در دست و کتابى در دل و فانوسى در نگاه... تو در همه جا نگرانى و سرک مى کشى و گرد و غبار ندانستن را هر لحظه از پیرهن کائنات مى تکانى.

هر جا کتابى گشوده شده است، هر جا اندیشه اى در رواج است، هر جا کلامى متولد مى شود و راه روشنگرى در پیش مى گیرد، پاى تو در میان است. هر کس و هر چیز در هر جا که با ظلمت جهل به ستیز برخیزد، به هیأت تو درمى آید. حتى درختان که شکوفه مى دهند و به کائنات، درس بارور شدن مى آموزند. حتى خورشید که ظلمت شب را درمى نوردد و امید را تلقین مى کند.

درى به خانه خورشید

تو کیستى که کاروان زندگى در مسیر رفتن خود هرگز از احتیاج قافله سالارى تو خالى نیست؟ هر جا در کوچه هاى تاریک بى خبرى، درى به خانه خورشید باز مى شود، تو گشاینده آن درى.

هر جا صداى ستم دیده اى به ستوه آمده از ظلم نعره برمى کشد و خواب زمانه را مى آشوبد، تو جرئت دهنده آن فریادى... هر جا حقیقتى نوظهور سر از خاک برمى آورد، تو نخستین کاشف رویش آن هستى.

آموزگار

با معلم، تمام نیمکت هاى چوبین گل مى دهند و ساعت هاى کشدار، لحظه هاى شفاف تولد و ترنم مى شوند. من از صداى پرمعناى او، واژه هاى دانستن را عاشق شده ام. من از قدم هاى استوار او، هراس کوره راه ها را به فراموشى سپرده ام. من از نام او، از صدا کردن شانه هاى مصمّمش، به خود رسیده ام...

دوست دارم صدایش کنم تا به سمت من رو کند... تا آینده دانشمند خویش را در آیینه امیدوار چشمانش ببینم. دوست دارم صدایش کنم تا همیشه رخساره اش به سوى من باشد، تا همیشه در امتداد چشمانش گام بردارم. بگذار صدایت کنم: آموزگار! آموزگار!

شعر

نوح ما

«مرحوم استاد شهریار»

مى توان در سایه آموختن

گنج عشق جاودان اندوختن

اول از استاد یاد آموختیم

پس سویداى سواد آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیم

از معلم جان روشن یافتیم

اى معلم چون کنم توصیف تو

چون خدا مشکل توان تعریف تو

اى تو کشتى نجات روح ما

اى به توفان جهالت نوح ما

یک پدر بخشنده آب و گل است

یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسى کدامین برترین

آن که دین آموزد و علم و یقین

شرمنده معلم

«سودابه مهیجى»

ورق هاى دفتر من سیاه مى شوند و گیسوان تو سپید

من قد مى کشم تا تو نفس مى کشى...

هر روز

در تو پیامبرى بامن سخن مى گوید

که چشم هایش از بى خوابى سُرخ اند

آه!

در کلاس درس تو

حتى تخته سیاه روسفید شد

من هنوز شرمنده...

چقدر خسته ات کردم...

آورده اند که...

هدیه

شخصى در مدینه، مدرسه اى بنا کرده و به آموزش کودکان مشغول بود.

روزى یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام به مدرسه وى رفت و آیه شریفه «الحمد لله رب العالمین» را آموخت. وقتى به منزل برگشت، آیه را تلاوت کرد و معلوم شد آن را در مدرسه از معلم آموخته است.

امام حسین علیه السلام هدایاى بسیارى براى معلم فرستاد؛ آن گونه که موجب شگفتى گروهى از یاران آن حضرت شد. آنها نزد امام آمدند و عرض کردند: آیا آن همه پاداش به معلم رواست که شما در برابر آموزش یک آیه، این همه براى وى فرستاده اید؟ حضرت فرمود: آنچه دادم، چگونه برابرى مى کند با ارزش آنچه او به پسرم آموخته است؟

شاگرد اول کلاس

چند وقتى مى شد براى جواب دادن سؤالات پاى تخته سیاه نمى آمد. هر وقت بالاى سرش مى رفتم، پاهایش را عقب مى کشید. از خودم مى پرسیدم براى شاگرد اول کلاس چه اتفاقى افتاده است؟ تا این که یک روز کفش پاره اش را دیدم ناگهان نکته اى به ذهنم رسید؛ یک مسابقه با جایزه، یک مسابقه با جایزه یک جفت کفش. مى دانم او حتماً برنده خواهد شد.

نوشته رضا امیرى

کوتاه و گویا

اگر دستم را به دستان تو نسپارم، در جاده سنگلاخ جهل، به کدام دستاویز متوسل شوم؟

با تو، هواى سرزمین دانش هرگز ابرى نیست. آفتاب بى دریغ، معلم!

عشق، معلم است و معلم، عشق. خوشا آن که عاشق شود!

بهترین معلم، همان است که در کلاس نگاهش میان ذهن و دل دانش آموز، طواف مى کند.

پایت را همیشه جاى پاى معلم بگذار؛ او راه را اشتباه نمى رود.

کسى که براى معلم خود بهترین شاگرد باشد، روزى براى شاگرد خود بهترین معلم خواهد بود.

معلم بى مهر، جهاد خود را تباه مى کند.

آموزگار خوب، حتى نگاهش را بین شاگردان خود به مساوات تقسیم مى کند.

همه جا مى تواند کلاس درس باشد و همه آدمیان براى یکدیگر، معلم.

آموزگارى که سینه اش لبریز از دانش و حقیقت است، پیراهنش بوسیدنى است.

آموزگار حقیقى، غم هایش را پشت در جا مى گذارد و با لبخند وارد کلاس درس مى شود.

آموزگارم! اگر تو نبودى، کابوس شب هایم به رنگ سؤالاتِ بى جواب بود.

زنگ مدرسه، اذانِ شتافتن به آستان مقدس معلم است.

هر گیاه دانش که سر از خاک برمى آورد، ابتدا به تو سلام مى کند.

هر انسانى که به دنیا مى آید، بارى بر دوش معلمان زمین افزوده مى شود.

آن چه معلم روى تخته سیاه مى نویسد، کمترین چیزى است که از او مى آموزیم. نهایت آموختن معلم، رفتار اوست.

معلم خوب، ابتدا خوب زندگى کردن را به شاگرد مى آموزد و پس از آن، خوب درس خواندن را.

عاقبت، روزى تخته سیاه ها زبان مى گشایند و خستگى قرن هاى معلم را شهادت مى دهند.

معلم، لقمه هاى دانش را با دستان خویش، در سفره ذهن دانش آموزان مى گذارد.

کتابستان

1. تدریس فرد، جان براون، ترجمه على رئوف، نشر مدرسه.

2. تربیت معلم و کارورزى، على رئوف، انتشارات فاطمى.

3. کارمایه معلمان در گذر از یاددهى به یادگیرى، على رئوف، نشر مدرسه.

4. هنر تدریس، اِل.اِن.گِیج (gaje)، ترجمه دکتر محمود مهرمحمدى، نشر مدرسه.

5. یادگیرى گنج درون (گزارش کمیسیون بین المللى آموزش و پرورش براى قرن 21) ترجمه على رئوف و فاطمه فقیهى، نشر پژوهشکده تعلیم و تربیت.

6. اصول سازگارى آدمى، اِل. نورمان. مان، ترجمه دکتر محمود ساعتچى، نشر امیرکبیر.

7. اصول روان شناسى، اِل. نورمان. مان، ترجمه دکتر محمود صناعى، نشر اندیشه.

8. ناتوانى هاى یادگیرى، اکبر فریار و فریدون رخشان، نشر نیما.

9. در مکتب تجربه، حمید گروگان، نشر مدرسه.

10. فضیلت هاى فراموش شده (زندگى حاج آخوند ملاعباس تربتى)، حسین على راشد، نشر اطلاعات.

11. یاد دادن براى یاد گرفتن، على رئوف، نشر مدرسه.

12. فرهنگ تفاهم در مدرسه، توماس گوردون، ترجمه پرى چهر فرجادى، نشر آیین تفاهم.

13. ویژگى هاى معلم مؤثر، خیریه بیگم حائرى زاده و لیلى محمدحسین، نشر قطره.

14. روان شناسى در خدمت معلمان (شخصیت و اخلاق)، دیوید فونتانا، ترجمه دکتر صغرى ابراهیمى قوام، انتشارات مؤسسه منادى تربیت.

15. روایات تربیتى از مکتب اهل بیت، مرتضى فرید تنکابنى، نشر فرهنگ اسلامى.

16. هفته نامه نگاه.

17. ماهنامه تکنولوژى آموزشى.

18. ماهنامه رشد معلم.

19. ماهنامه تربیت.

20. ماهنامه پیوند.

چراغ رابطه

امیر مرزبان

و شمع را طریقتی است که تا پایان راه، یاریگرش خواهد بود.

و پروانه را معرفتی است که تا پایان راه، کسب خواهد کرد و خود شمع سان خواهد چرخید.

و حکایت شمع، حکایت دست های تو بود که بی صدا برای من می سوخت.

یادم نمی رود لحظه های سبز «آب» «بابا» سرودن با تو و تازه فهمیدم آب، دست های پاک توست و بابا، چشم های تو را می فهمد.

چند روز گذشت و قطار زندگی به نان رسید و چه زیبا سرودی که نان برکت سفره هاست؛ امّا سودای بیشتر و بیشتر به پشیزی نمی ارزد.

خدا می داند، چقدر برایم قصه خواندی، از آن مردی که باید بیاید.

آن مردی که سوار بر اسبی سپید، دایره زمین و زمان را در هم می کوبد و به ماورای کلمات می رسد.

می بینی؟ من یاد گرفته ام شمع باشم.

می بینی؟ من راز گداختن را با خود از عمیق کوره های خیال برگردانده ام...

حالت چطور است، سپیده پر از بخشایش و مهر؟

حالت خوب است. صدای گم شده توی ادراک فصل ها ونسل ها، آقا اجازه! یادم نمی دهی مثل دریچه ها به آبی آسمان لبخند بزنم؟

آقا اجازه! کلاس کبوتر بودن کی برگزار می شود؟

دقیقاً دقیقه چشم های تو را قاب می گیرم.

لحظه دیدار نزدیک است. باز گویی در جهان دیگری باشم، هوای مداد و کاغذ، رهایم نمی کند.

مادرم می گوید: خدا روی شانه های معلم می نشیند و در چشم هاشان طلوع می کند.

صبور دوست داشتنی، ساده آرام! خشمت زیباست.

تقدس این خشم اندوهگین را تازه می فهمم و خداوند از عالمان عهدی گرفته است.

تو در ازل، شمع بودن را آغاز کردی، ای دایره مقدس ازلی، ای رکن ساده هستی!

و علم را در عرش، جایگاهی است چون ستاره ساعت شش صبح که هر روز جهان را روشن می کند.

سلام، مهربان ترین مرد سکوت و صدا!

سلام، مهربان ترین آدم روی زمین!

سلام، رازقی، اطلسی، میخک! سلام، شادی!

وقتی یاد کودکی های خودم می افتم، دست های تو، نجیب بر سرم می نشیند؛ ساده تر از این که حتی نقّاشی ات کنند در قاب های مربع مستطیل گیج زمانه.

شیرین تر از آنی که توی شیرینی روزها پیدا و گم شوی.

برخیز! دوباره غوغا کن.

کلمات، صف گرفته اند به همصدایی و همخانه بودن با لبان تو.

شوری مقدس، در حروف جاری می شود، وقتی به سر انگشت تو می آیند و چراغ های رابطه روشن می شود، وقتی چشم هایت را باز می کنی...

با کدام قاصدک بگویم که صدایم را پُست کند برایت.

معلم باشی یا شمع، پروانه ای این جا هست که همیشه دور مدارخورشیدی شما بچرخد و عشق را کلمه کلمه هجِّی کند.

دست هایت را می بوسم

میثم امانی

با «نام و یاد ایزد دانا دوباره....» آغاز به سخن که می کنی.

از لا به لای کلماتت طنین صدای انبیا به گوش می رسد.

تبار این کلمه ها به اندیشه هایی می رسد که خزانه دارشان لقمان حکیم بود.

تو میراث دار گنجینه های حکمتی!

آغاز به سخن که می کنی، کلمه ها به پرواز در می آیند، بالا می روند و می پیوندند به کانون هر چه «کلمه طیّبه» است.

سخن بگو تا چشم ها از خواب ندانستن برخیزند، تا قدم های خشکیده توانی تازه بگیرد، تا حرف ها و گفته ها مهمانمان کنند در لحظاتی چند.

سخن بگو تا حروف الفبا، دانه دانه بر زمین باران ندیده جانمان ببارد و خوشه خوشه، حدیث زندگی از وجودمان بروید.

نام عشق را تو به ما آموختی

«نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم»

معلم!

دست هایت را می بوسم که زانوزدن پیش پای درس تو، خستگی از تن می زداید.

سخنانت شفا بخشند، آیه های اخلاقی ات، آسمانی.

اشاره هایت به تخته سیاه، درس آموز نکته هایی در فراسویند.

سال ها گچ به دست گرفتن، رو سفیدی ات را در پیشگاه حقیقت به ارمغان آورده است.

از مجازها گذشته ای، رسیده ای به ارزش انسانیت که فراتر از نام ها و نشان هاست.

معلم! دست هایت را می بوسم؛ دست هایی را که به هنرمندی شان ایمان دارم.

هنر جادویی است، عاشقانه زیستن است، ذره ذره سوختن و حرف به حرف آموختن.

«شعله شدی شمع شدی سوختی

تا هنر خود به من آموختی»

هدیه بی دریغت، گرفتن دست هاست؛ دست هایی که دارند در مرداب فرو می روند و پاداش بی دریغ بودنت، بی کرانه بودنت در رساندن پیام خورشید به گوش خاک نشین ها.

فلسفه بودن تو نثار کردن است.

دست هایت را می بوسم؛ دست های بخشنده ات را.

دست های تو ارزش بوسیدن دارد.

سخن بگو! سخن تو، بوی خدا می دهد.

آغاز به سخن که می کنی، عالم از زبان تو سخن می گوید.

انسانیت را به یادمان می آوری؛ دوباره و چند باره.

معلم، ای فریاد ناشنیده آسمانی! حضور هر روزه ات، استمرار آیه هایی است که از نو می توان آموخت و نکته هایی که از نو می توان یاد گرفت.

نو زایی زندگی در حضور هر روزه توست.

هم «درس عشق» می دهی هم «درس علم»

دست هایت را می بوسم!

نام مبارکت

عاطفه خرّمی

رو به روی پنجره گذشته نشسته ام و خاطرات روزهای خوب با تو بودن را مرور می کنم؛ روزهایی که نام تو را در دفتر آموخته های شیرین کودکی ام ثبت کرده اند.

هنوز هم می شود، صدای سرفه های مکرّرت را پای تخته سیاه خاطرات شنید.

شیرینی لبخندت را، هنوز هم در ذائقه دیروزهایم مزه مزه می کنم؛ دیروزهایی که صلابت نگاهت، بر شیطنت های کودکانه ام، سایه می انداخت.

کاش هنوز هم من بودم و تو بودی و فضای پر نشاط کلاس کوچکی که به احترام صدای گام های تو یکپارچه «برپا» می شد!

کاش لحظات عمرم، پشت نیمکت های چوبی محضر تو در جا می زد و باز چشمان نافذ و کلام شیوای تو، روح تشنه ام را سرشار می کرد!

می خواهم با تمام سلول های احساسم تورا ستایش کنم؛ تو که با نام مبارکت، علم آبرو می گیرد، ایمان در قلب های تشنه رسوخ می کند و اخلاق، والاترین ارزش انسانی می شود.

صدای سادگی

باران رضایی

حضور داری،

در سطر سطرِ آشفته دفترِ زندگی ام.

زلالی آب را تو برایم معنا کردی

و عطر خوشِ نانِ بابا را.

سالیان درازی است که دیگر از تو دورم.

از صفای سفره کوکب خانم،

عطوفت سبزی که در گیر و دار زمانه گمش کرده ام.

دلم تنگِ دیدار توست!

پا به کوچه های کودکی می گذارم؛ به چهار دیواری که در آن، عشق را برایم معنا کردی.

افسوس!

پنجره ها، حضورِ خالی ات را آه می کشند.

ردِّ انگشتانت، هنوز روی تخته سیاه کلاس مانده است.

و کاشی ها

خستگیِ گام هایت را به یادگار گرفته اند.

یادش به خیر!

روزهای آخرِ تابستان چه کند می گذشت!

چه بی تاب بودیم برای دیدارِ دوباره ات؛

برای نشستن پشت نیمکت های چوبیِ کلاس!

کاش این درهای بسته باز می شدند و تو می آمدی،

یک بار دیگر تنها!

می آمدی تا باز مهربانی را برایمان بخش کنی

و صدای سادگیِ آب را

کاش می آمدی!

در سایه سار عشق

ابراهیم قبله آرباطان

می ستایمت! که دست های مرا گرفتی و از هیچستان تاریکی ها، به سمت هستیگاه نور و اندیشه هدایتم کردی.

می ستایمت! که زندگی را و زنده بودن را ذره ذره در کامم چکاندی و مرا به خودم رساندی.

امیر المومنین، علی علیه السلام فرمود: «مَنْ عَلَّمَنِی حَرْفاً فَقَدْ صَیَّرَنِی عَبْداً»

.... و تو حرف که نه... دنیا را در باورم جاری کردی و دنیا را و روشنی ها را در چشم هایم ریختی. دست مرا از لا بلای تاریکی ها و سیاهی ها گرفتی و به سایه سار عشق رساندی.

امروز آمده ام، تا تو را هر چند در محدوده لغات، بسرایم.

ای بلندای وجودت در تنپاره رودها جاری! می سرایمت؛ به بلندای آبشارها و به وسعت دریاها که مرا به دریاها رساندی.

تو، گلواژه آفرینشی که در نبض هستی، جریان داری.

الفبای عشق

نسرین رامادان

و تو آغاز مهر ورزیدن من بودی، در لحظه ای که نگاهم از حادثه عشق تر بود و دلم چون آینه پاک!

با کلام سرشار از صداقت تو بود، که الفبای زندگی را شناختم و در مکتب خرد ورزیِ تو دانش آموختم.

تو ای پیامبر گونه! هماره چون فانوس دریایی، در ظلمات شب تیره ام درخشیدی و به سوی ساحل امن ایمان رهنمون شدی.

چشم های تو پاسخ تمام پرسش های بی جوابم بود و دست هایت آرامش توفان درونی ام.

آبی ترین وسعت اندیشه را تو به رویم گشودی و بازترین پنجره های رهایی را در مقابل چشمان جستجوگرم نهادی.

ای مهربان! ای با آئینه همدل و با آب همزبان! تو شمع سوخته خردی و شعله های سرکش درونی ات، آهی است که دمادم، به خاطر جهل و نادانی پیرامونت می کشی.

ای یکه تاز جاده معرفت! تو مرا به سرزمین ناشناخته ها بُردی و از چشم انداز کوچک نگاهم، پُلی زدی به کهکشان ها؛ و من اکنون همه بزرگی ام را مدیون تو ام.