اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

آیا پیامبر(ص) با دختری شش ساله ازدواج کرد؟

آیا پیامبر(ص) با دختری شش ساله ازدواج کرد؟

 اگر عائشه در زمان اسلام آوردنش (سال اول بعثت) ، هفت ساله بوده باشد، در سال دوم هجری (سال ازدواج رسمی با رسول خدا) ۲۲ ساله خواهد شد.

 

 

 عده ای اصرار دارند که ثابت کنند عائشه در شش سالگی به عقد رسول خدا صلی الله علیه وآله درآمده و در نه سالگی وارد خانه آن حضرت شده است و این مطلب را دلیل بر برتری عائشه بر دیگر همسران رسول خدا می‌دانند؛ اما آیا حقیقت مطلب نیز همین است؟

ما در این مقاله این مطلب را بررسی خواهیم کرد.

قبل از پرداختن به اصل مطلب، باید تاریخ ازدواج رسول خدا با عائشه روشن شود تا بعد نتیجه بگیریم که عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا چند سال داشته است.

در باره تاریخ ازدواج رسول خدا صلی الله علیه وآله با عائشه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. محمد بن اسماعیل بخاری، از خود عائشه نقل می‌کند که رسول خدا سه سال بعد از حضرت خدیجه سلام الله علیها با او ازدواج کرده است:

حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا حُمَیْدُ بن عبد الرحمن عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن أبیه عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت ما غِرْتُ على امْرَأَةٍ ما غِرْتُ على خَدِیجَةَ من کَثْرَةِ ذِکْرِ رسول اللَّهِ (ص) إِیَّاهَا قالت وَتَزَوَّجَنِی بَعْدَهَا بِثَلَاثِ سِنِینَ وَأَمَرَهُ رَبُّهُ عز وجل أو جِبْرِیلُ علیه السَّلَام أَنْ یُبَشِّرَهَا بِبَیْتٍ فی الْجَنَّةِ من قَصَبٍ.

از عائشه نقل شده است که به هیچ زنی به اندازه خدیجه، حسادت نکردم؛ زیرا: (الف) رسول خدا زیاد از او یاد می‌کرد؛ (ب) رسول خدا سه سال بعد از خدیجه با من ازدواج کرد؛ (ج) خداوند به رسول خدا و یا جبرئیل دستور داد که به خدیجه سلام رسانده و او را به خانه‌ای در بهشت بشارت دهد که از نی ساخته شده است. (۱)


با توجه به این که حضرت خدیجه سلام الله علیها در سال دهم بعثت از دنیا رفته‌اند؛ پس زمان ازدواج رسول خدا با عائشه در سال سیزدهم بعثت بوده است.

و ابن ملقن بعد از نقل روایت بخاری و استدلال به آن می‌گوید: وبنى بها بالمدینة فی شوال فی السنة الثانیة.
رسول خدا در سال دوم هجری، عائشه را به خانه خود آورد. (۲)

طبق این نقل، رسول خدا در سال سیزدهم بعثت، عائشه را به عقد خود درآورده و در سال دوم هجری رسماً با او عروسی کرده است.

از نقل برخی دیگر از بزرگان اهل سنت به این نتیجه می‌رسیم که ازدواج رسول خدا با عائشه در سال چهارم هجری بوده است. بلاذری در انساب الأشراف در شرح حال سوده، همسر دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌نویسد:

وتزوج رسولُ الله صلى الله علیه وسلم، بعد خدیجة، سودة بنت زَمعة بن قیس، من بنی عامر بن لؤی، قبل الهجرة بأشهر… فکانت أول امرأة وطئها بالمدینة.

رسول خدا بعد از خدیجه، چند ماه قبل از هجرت با سوده بنت زمعه، ازدواج کرد و او نخستین همسری بود که رسول خدا در مدینه با او همبستر شد. (۳)

از طرف دیگر ذهبی مدعی است که سودة بن زمعه، چهار سال تنها همسر رسول خدا بوده است.

وتوفیت فی آخر خلافة عمر، وقد انفردت بصحبة النبی صلى الله علیه وسلم أربع سنین لا تشارکها فیه امرأة ولا سریة، ثم بنى بعائشة بعد….

سوده در سال آخر خلافت عمر از دنیا رفت، او چهار سال تنها همسر رسول خدا بود، هیچ زنی و هیچ کنیزی در آن چهار سال با سوده در این امر شریک نبود، سپس رسول خدا با عائشه ازدواج کرد. (۴)

در نتیجه، عائشه در سال چهارم هجرت (چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده) با آن حضرت ازدواج کرده است.

حال با مراجعه به مدارک و اسناد تاریخی سن عائشه را در هنگام ازدواج بررسی خواهیم کرد:

مقایسه سن عائشه با سن اسماء بنت أبی بکر:

یکی از مسائلی که سن دقیق عائشه را در هنگام ازدواج با رسول خدا به اثبات می‌رساند، مقایسه سن او با سن خواهرش اسماء بنت أبی بکر است. طبق نقل بزرگان اهل سنت، اسماء ده سال از عائشه بزرگتر بوده و در سال اول هجری بیست و هفت سال داشته است. همچنین در سال هفتاد و سه از دنیا رفته است؛ در حالی که صد ساله بوده است.

ابونعیم اصفهانی در معرفة الصحابة می‌نویسد:

أسماء بنت أبی بکر الصدیق… کانت أخت عائشة لأبیها وکانت أسن من عائشة ولدت قبل التأریخ بسبع وعشرین سنة.

اسماء دختر ابوبکر، از جانب پدر خواهر عائشه و از او بزرگتر بود، اسماء، بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمد. (۵)


و طبرانی می‌نویسد:

مَاتَتْ أَسْمَاءُ بنتُ أبی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ سَنَةَ ثَلاثٍ وَسَبْعِینَ بَعْدَ ابْنِهَا عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ… وکان لاسماء یوم مَاتَتْ مِائَةُ سَنَةٍ وُلِدَتْ قبل التَّارِیخِ بِسَبْعٍ وَعِشْرِینَ سَنَةً. (۶)

اسماء دختر ابوبکر در سال هفتاد و سه و بعد از پسرش عبد الله بن زبیر از دنیا رفت. اسماء در هنگام وفات صد سال داشت، بیست و هفت سال قبل از تاریخ (هجرت) به دینا آمده بود.

ابن عساکر نیز می‌نویسد:

کانت أخت عائشة لأبیها وکانت أسن من عائشة ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة

اسماء از جانب پدر، خواهر عائشه و بزرگتر از وی بود، اسماء بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمده بود. (۷)

و ابن اثیر می‌نویسد:

قال أبو نعیم: ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة.

ابو نعیم گفته: اسماء بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمده است. (۸)

و نووی می‌نویسد:

وعن الحافظ أبی نعیم قال ولدت أسماء قبل هجرة رسول الله صلى الله علیه وسلم بسبع وعشرین سنة.

از حافظ أبونعیم نقل شده است که گفت: اسماء بیست و هفت سال قبل از هجرت به دنیا آمد. (۹)


و حافظ هیثمی می‌نویسد:

وکانت لأسماء یوم ماتت مائة سنة ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة وولدت أسماء لأبی بکر وسنه إحدى وعشرون سنة.

اسماء در هنگام وفات صد سال داشت، بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمد، و ابوبکر در هنگام ولادت او بیست و یک سال داشت. (۱۰)

و بدرالدین عینی می‌نویسد:

أسماء بنت أبی بکر الصدیق… ولدت قبل الهجرة بسبع وعشرین سنة، وأسلمت بعد سبعة عشر إنساناً… توفیت بمکة فی جمادى الأولى سنة ثلاث وسبعین بعد قتل ابنها عبد اللَّه بن الزبیر، وقد بلغت المائة ولم یسقط لها سن ولم یتغیر عقلها، رضی الله تعالى عنها.

اسما دختر ابوبکر، بیست و هفت سال قبل از هجرت به دنیا آمد، هفدهمین فردی بود که ایمان آورد، در سال هفتاد و سه و بعد از کشته شدن فرزندش عبد الله بن زبیر و در حالی که صد ساله شده بود از دنیا رفت. هیچ یک از دندان‌های او نیفتاده بود و عقلش نیز دچار اختلال نشده بود. (۱۱)

ابن حجر عسقلانی می‌گوید:

۸۵۲۵ أسماء بنت أبی بکر الصدیق زوج الزبیر بن العوام من کبار الصحابة عاشت مائة سنة وماتت سنة ثلاث أو أربع وسبعین.

اسماء دختر ابوبکر، همسر زبیر بن عوام که از بزرگان صحابه بود، صد سال زندگی کرد و در سال هفتاد و سه و یا هفتاد و چهار از دنیا رفت. (۱۲)

وقال هشام بن عروة عن أبیه بلغت أسماء مائة سنة لم یسقط لها سن ولم ینکر لها عقل وقال أبو نعیم الأصبهانی ولدت قبل الهجرة بسبع وعشرین سنة (۱۳)

ابن عبدالبر قرطبی نیز می‌نویسد:

وتوفیت أسماء بمکة فی جمادى الأولى سنة ثلاث وسبعین بعد قتل ابنها عبد الله بن الزبیر بیسیر… قال ابن اسحاق إن أسماء بنت أبی بکر أسلمت بعد اسلام سبعة عشر إنسانا… وماتت وقد بلغت مائة سنة.

اسماء در جمادی الأول سال هفتاد و سه در مکه و بعد از کشته شدن فرزندش عبد الله بن زبیر از دنیا رفت. ابن اسحاق گفته: اسماء دختر ابوبکر بعد از هفده نفر اسلام آورد و در حالی از دنیا رفت که صد سال سن داشت. (۱۴)

صفدی می‌نویسد:

وماتت بعده بأیام یسیرة سنة ثلاث وسبعین للهجرة وهی وأبوها وابنها وزوجها صحابیون قیل إنها عاشت مائة.
اسماء بعد از گذشت مدت کوتاهی پس از عبد الله بن زبیر در سال هفتاد و سه از دنیا رفت. پدر، پسر و همسر او صحابی بودند و گفته شده است که او صد سال زندگی کرد. (۱۵)

و بیهقی نقل می‌کند که اسماء، ده سال از عائشه بزرگتر بوده است:

أبو عبد الله بن منده حکایة عن بن أبی الزناد أن أسماء بنت أبی بکر کانت أکبر من عائشة بعشر سنین.

ابن منده از ابن أبی الزناد نقل کرده است که اسماء دختر ابوبکر، ده سال از عائشه بزرگتر بوده است. (۱۶)

و ذهبی و ابن عساکر نیز همین مطلب را نقل می‌کنند: قال عبد الرحمن بن أبی الزناد کانت أسماء أکبر من عائشة بعشر. (۱۷)

قال ابن أبی الزناد وکانت أکبر من عائشة بعشر سنین. (۱۸)

ابن کثیر دمشقی سلفی در کتاب البدایة والنهایة می‌نویسد: وممن قتل مع ابن الزبیر فى سنة ثلاث وسبعین بمکة من الأعیان…
أسماء بنت أبى بکر والدة عبد الله بن الزبیر… وهى أکبر من أختها عائشة بعشر سنین… وبلغت من العمر مائة سنة ولم یسقط لها سن ولم ینکر لها عقل.

کسانی که با عبد الله بن زبیر در سال هفتاد و سه در مکه از دنیا رفتند… اسماء دختر ابوبکر مادر عبد الله بن زبیر… او از خواهرش عائشه ده سال بزرگتر بود، در حالی از دنیا رفت که صد ساله بود و هیچ یک از دندان‌های او نیفتاده و عقلش نیز دچار اختلال نشده بود. (۱۹)

ملا علی قاری می‌نویسد:

وهی أکبر من أختها عائشة بعشر سنین وماتت بعد قتل ابنها بعشرة أیام… ولها مائة سنة ولم یقع لها سن ولم ینکر من عقلها شیء، وذلک سنة ثلاث وسبعین بمکة.

اسماء از خواهرش عائشه ده سال بزرگتر بود، ده روز بعد از کشته شدن پسرش از دنیا رفت، در هنگام مرگ صد سال داشت، دندانهایش نیفاده و عقلش دچار اختلال نشده بود، وفات او در سال هفتاد و سه در مکه اتفاق افتاد. (۲۰)

و امیر صنعانی می‌نویسد:
وهی أکبر من عائشة بعشر سنین وماتت بمکة بعد أن قتل ابنها بأقل من شهر ولها من العمر مائة سنة وذلک سنة ثلاث وسبعین.

اسماء ده سال از عائشه بزگتر بود، و در مکه و و کمتر از یک ماه بعد از کشته شدن پسرش از دنیا رفت، در حالی که صد سال سن داشت. این مطلب در سال هفتاد و سه اتفاق افتاد. (۲۱)

اسماء در سال اول بعثت ۱۴ ساله و ۱۰ سال از عائشه بزرگتر بوده است. پس عائشه در سال اول بعثت ۴ ساله و در سال ۱۳ بعثت (سال عقد با رسول خدا) ۱۷ ساله و در شوال سال دوم هجرت (سال ازدواج رسمی با پیامبر) ۱۹ ساله بوده است.

از طرف دیگر: اسماء در سال ۷۳ صد ساله بوده، ۱۰۰ منهای ۷۳ مساوی است با ۲۷. پس در سال اول هجرت، ۲۷سال داشته است.

اسماء از عائشه ۱۰ سال بزرگتر بوده. ۱۰ منهای ۲۷ مساوی است با ۱۷.

پس عائشه در سال اول هجرت ۱۷ سال سن داشته است. پیش از این ثابت کردیم که پیامبر در شوال سال دوم هجری رسماً با عائشه ازدواج کرده است؛ یعنی عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا ۱۹ سال داشته است.

عائشه، در چه سالی ایمان آورد:

سال اسلام آوردن عائشه نیز، سن او را در هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه وآله مشخص و روشن می‌کند. طبق گفته بزرگان اهل سنت، عائشه در سال اول بعثت ایمان آورد و جزء هیجده نفر اولی بود که به ندای رسول خدا لبیک گفت.

نووی در تهذیب الإسماء می‌نویسد:
وذکر أبو بکر بن أبی خیثمة فی تاریخه عن ابن إسحاق أن عائشة أسلمت صغیرة بعد ثمانیة عشر إنسانا ممن أسلم.

ابن خیثمیه در تاریخش از ابن اسحاق نقل کرده است که عاشه در کودکی و بعد از هیجده نفر ایمان آورد. (۲۲)


و مقدسی می‌گوید:
وممن سبق إسلامه أبو عبیدة بن الجراح والزبیر بن العوام وعثمان بن مظعون… ومن النساء أسماء بنت عمیس الخثعمیة امرأة جعفر ابن أبی طالب وفاطمة بن الخطاب امرأة سعید بن زید بن عمرو وأسما بنت أبی بکر وعائشة وهی صغیرة فکان إسلام هؤلاء فی ثلاث سنین ورسول الله  یدعو فی خفیة قبل أن یدخل دار أرقم بن أبی الأرقم.

کسانی که در اسلام آوردن بر دیگران سبقت گرفتند: ابوعبیده جراح… و از زنان اسماء دختر بنت عمیس همسر جعفر بن أبی طالب… و عائشه که در آن زمان خردسال بود. این افراد در سال سه سال اول بعثت که رسول خدا مخفیانه مردم را به ایمان دعوت می‌کرد، اسلام آوردند، قبل از آن که رسول خدا وارد خانه أرقم بن أبی الأرقم بشوند. (۲۳)

و ابن هشام نیز نام عائشه را جزء کسانی می‌آورد که در سال اول بعثت ایمان آورده است؛ در حالی که هنوز کودک بوده است.

إسلام أسماء وعائشة ابنتی أبی بکر وخباب بن الآرت وأسماء بنت أبی بکر وعائشة بنت أبی بکر وهی یؤمئذ صغیرة وخباب بن الأرت حلیف بنی زهرة. (۲۴)


اگر عائشه در زمان اسلام آوردنش (سال اول بعثت)، هفت ساله بوده باشد، در سال دوم هجری (سال ازدواج رسمی با رسول خدا) ۲۲ ساله خواهد شد.

اگر سخن بلاذری را بپذیریم که چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده؛ یعنی در سال چهارم هجری با آن حضرت ازدواج کرده است، سن عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا ۲۴ سال خواهد شد.

این عدد با توجه به سن عائشه در هنگام ایمان آوردن، تغییر می‌کند.

بنابراین، ازدواج عائشه با رسول خدا در سن شش و یا نُه سالگی از دروغ‌هایی است که در زمان بنی امیه ساخته شده است و با واقعیت‌های تاریخی سازگاری ندارد.


منابع:
۱. البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای۲۵۶ه)، صحیح البخاری، ج ۳، ص ۳۶۰۶، ح۳۶۰۶، کتاب فضائل الصحابة، بَاب تَزْوِیجِ النبی eخَدِیجَةَ وَفَضْلِهَا رضی الله عنها، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

۲. الأنصاری الشافعی، سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد المعروف بابن الملقن (متوفای۸۰۴ ه)، غایة السول فی خصائص الرسول صلى الله علیه وسلم، ج ۱، ص ۲۳۶، تحقیق: عبد الله بحر الدین عبد الله، ناشر: دار البشائر الإسلامیة - بیروت - ۱۴۱۴ه - ۱۹۹۳م.

۳. البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹ه)، أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۱۸۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.

۴. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸ه)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۳، ص ۲۸۸، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۷ه - ۱۹۸۷م.

۵. الأصبهانی، ابونعیم أحمد بن عبد الله (متوفای۴۳۰ه)، معرفة الصحابة ج ۶، ص ۳۲۵۳، رقم: ۳۷۶۹، طبق برنامه الجامع الکبیر.

۶. الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم (متوفای۳۶۰ه)، المعجم الکبیر، ج ۲۴، ص ۷۷، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م.

۷. ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفای۵۷۱ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج ۶۹، ص ۹، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - ۱۹۹۵.

۸. الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰ه)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۷، ص ۱۱، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷ ه - ۱۹۹۶ م.

۹. النووی، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای۶۷۶ ه)، تهذیب الأسماء واللغات، ج ۲، ص ۵۹۷ ۵۹۸، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، دار النشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م

۱۰. الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ ه)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۹، ص ۲۶۰، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷ه. .

۱۱. العینی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد الغیتابی الحنفی (متوفای ۸۵۵ه)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۳، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

۱۲. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ه)، تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۷۴۳، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶.

۱۳. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ه)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ۷، ص ۴۸۷، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ه - ۱۹۹۲م.

۱۴. النمری القرطبی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳ه)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۴، ص ۱۷۸۳ ۱۷۸۲، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ه. .

۱۵. الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای۷۶۴ه)، الوافی بالوفیات، ج ۹، ص ۳۶، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - ۱۴۲۰ه- ۲۰۰۰م.

۱۶. البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر (متوفای ۴۵۸ه)، سنن البیهقی الکبرى، ج ۶، ص ۲۰۴، ناشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ۱۴۱۴ - ۱۹۹۴.

۱۷. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸ه)، سیر أعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۸۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳ه. .

۱۸. ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفای۵۷۱ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج ۶۹، ص ۸، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - ۱۹۹۵.

۱۹. ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی ابوالفداء، البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۳۴۵ ۳۴۶، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.

۲۰. ملا علی القاری، علی بن سلطان محمد الهروی، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج ۱، ص ۳۳۱، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۲ه - ۲۰۰۱م.

۲۱. الصنعانی الأمیر، محمد بن إسماعیل (متوفای ۸۵۲ه)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحکام، ج ۱، ص ۳۹، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، ۱۳۷۹ه.

۲۲. النووی، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای۶۷۶ ه)، تهذیب الأسماء واللغات، ج ۲، ص ۶۱۵، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، دار النشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م.

۲۳. المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای۵۰۷ ه)، البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۱۴۶، ناشر: مکتبة الثقافة الدینیة – بورسعید.

۲۴. الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب ابومحمد (متوفای۲۱۳ه)، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۹۲، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولى، بیروت – ۱۴۱۱ه.

منبع: حج

سوالاتی پیرامون فاطمه زهرا(س)وبیعت ابوبکر


سوالاتی پیرامون فاطمه زهرا(س) و بیعت گرفتن ابوبکر

 سوال

گرفتن بیعت برای ابوبکر به چه قیمت؟

نه تنها حضرت علی(ع) را حتی در مشورت در امر خلافت دخالت ندادند، بلکه بنابر آنچه ابن ابی شیبه (استاد امام بخاری) در کتاب المصنف به آن اعتراف کرده، با خاندان وحی و مخالفین دستگاه حاکم، با تندی و خشونت برخورد کردند.

ابن ابی شیبه می‌نویسد:

حدثنا زید بن أسلم عن أبیه أسلم انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله کان علیّ و الزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول الله فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم فلمّا بلغ ذلک عمر بن الخطّاب خرج حتّی علی فاطمة فقال: یا بنت رسول الله و الله ما من أحد أحبّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحبّ إلینا بعد أبیک منک، و أیم الله ما ذلک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ان أمرتهم أن یحرق علیهم البیت.[1]

اسلم می‌گوید: وقتی که بعد از پیامبر با ابوبکر بیعت شد علی(ع) و زبیر به عنوان اعتراض و مخالفت با دستگاه خلافت در خانه حضرت فاطمه(س) جمع شدند. وقتی که خبر به عمر رسید بر فاطمه(س) وارد شد و گفت: ای دختر رسول خدا همواره تو و پدرت نزد من محبوب‌ترین افراد هستند اما به خدا قسم هیچ چیز مانع من نخواهد شد اگر این افرادی که نزد تو جمع شده‌اند خارج نشوند دستور می‌دهم خانه را آتش بزنند.

زمانی که با اهل بیت پیامبر(ص) چنین برخورد شود آیا سایرین جرأت مخالفت پیدا می‌کنند؟

سؤال

آیا شایسته است خانه فاطمه(س) را آتش بزنند؟

جا دارد تمام مسلمین بر این مصیبت اشک بریزند آنجا که ابن عبدربه در کتاب عقد الفرید می‌نویسد:

الذین تخلّفوا عن بیعة أبی بکر علیّ و العباس، و الزبیر، و سعد بن عبادة. فأمّا علیّ و العبّاس و الزبیر فَقَعدوا فی بیت فاطمة حتی بعث إلیهم أبوبکر عمر بن الخطّاب لیَخرجوا من بیت فاطمة، و قال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل بقبسٍ من نار علی أن یضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقالت: یا ابن خطّاب! أ جئت لتحرق دارنا؟ قال؟ نعم، أو تدخلوا فیما دخلت الاُمّة.[2]

کسانی که از بیعت با ابوبکر سر باز زدند علی(ع) و عباس و زبیر و سعد بن عباده بوده‌اند. اما علی(ع) و عباس و زبیر به عنوان اعتراض به دستگاه خلافت در منزل حضرت فاطمه(س) جمع شده بودند. ابوبکر عمر را به سوی آنان فرستاد تا آنها را برای بیعت به زور از خانه خارج کند و به عمر سفارش کرد اگر از بیعت سرپیچی کردند آنها را به قتل برسان. عمر با شعله‌ای از آتش به درِ خانه حضرت فاطمه(س) رفت تا خانه را آتش بزند.

حضرت فاطمه(س) فرمود: پسر خطاب! آمدی خانه ما را آتش بزنی؟ عمر گفت: اگر با ابوبکر بیعت نکنی آری.

سؤال

دین پیامبر(ص)، با سوزانیدن خانه فاطمه(س) تقویت می‌شود؟

آیا می‌شود برای تقویت دین پیامبر اکرم(ص)، خانه دخترش فاطمه(س) را آتش زد؟ همان خانه‌ای که سیوطی در تفسیر در المنثور از انس بن مالک نقل می‌کند:

قرأ رسول الله هذه الایة (فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه) فقام رجل فقال: أیّ بیروت هذه یا رسول الله؟ قال: بیوت الأنبیاء. فقام إلیه أبوبکر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها؟ البیت علیّ و فاطمة، قال: نعم من أفاضلها.[3]

پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: «این چراغ پر فروغ در خانه‌هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا ببرند، خانه‌هایی که نام خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبیح گویندم.

مردی پرسید: ای پیامبر منظور کدام خانه است؟

پیامبر اکرم فرمود: خانه پیامبران.

ابوبکر پرسید: یا رسول الله خانه علی و فاطمه هم از آنان است؟

پیامبر فرمودند: آری بلکه افضل از آنان است.

بلاذری از ابن عون نقل می‌کند:

إنّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعة فلم یبایع فجاء عمر و معه قبس فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن خطّاب أتراک محرقاً علیّ بابی؟

قال: نعم، ذلک أقوی فیما جاء به أبوک.[4]

ابوبکر کسی را نزد علی(ع) فرستاد تا از او برای ابوبکر بیعت بگیرد، اما حضرت علی(ع) بیعت نکرد. عمر با مقداری آتش به درب خانه فاطمه(س) آمد حضرت فاطمه(س) فرمود: عمر! قصد داری خانه من را آتش بزنی؟

عمر گفت: آری. این برای تقویت آنچه پدرت آورده (یعنی اسلام) بهتر است.

سؤال

آیا تهدیدات عملی شد؟

متاسفانه این تهدیدها عملی شد و درب خانه فاطمه زهرا(س) را به زور باز کردند.

طبری می‌نویسد:

ابوبکر در مرض فوتش گفت:

فوددت أنی لم أکشف بیت فاطمة.[5]

دوست داشتم ای کاش درب خانه فاطمه(س) را باز نمی‌کردم.

آیا باز هم حیح است که گفته شود فقط تهدید بوده و هجومی به خانه حضرت زهرا0س) صورت نگرفته است؟!

اگر هیچ اقدامی توسط خلیفة دوم و به دستور خلیفة اول انجام نشده چرا ابوبکر هنگام مرگش این قدر به خاطر این کار مضطرب بوده و دچار عذاب وجدان شده است؟


Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

سؤال

چه کسی حضرت فاطمه(س) را اذیت کرد؟

صحیح بخاری از عایشه نقل می‌کند:

فوجدت فاطمة علی أبی بکر فهجرته فلم تکلمه حتی توفّیت.[7]

فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و از او دوری جست و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.

این همان فاطمه‌ای است که مسلم در صحیحش در شأن او از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند:

فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها.[8]

فاطمه پاره تن من است هرآنچه او را اذیت کند مرا می‌آزارد.

حال که طبق این حدیث، اذیت فاطمه(س) اذیت پیامبر است، ببینید قرآن برای کسی که رسول خدا را اذیت کند چه حکمی می‌دهد.

قرآن می‌فرماید:

(ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة و أعدّ لهم عذابا مهیناً)؛[9]

آنان‌که خدا و رسول را اذیت کنند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعن کرده و برای آنها عذابی با ذلت و خواری آماده کرده است.

فاطمه‌ای که به اعتراف تمام مسلمین آیة تطهیر شامل او می‌شود و دارای مقام عصمت است، آیا ممکن است به دلیل هوای نفس با کسی قطع کلام نموده و از او رنجور گردید؟

آیا با استناد به این دو حدیث و آیة شریفة قرآن اثبات نمی‌شود که ابوبکر مورد لعن قرآن قرار گرفته است?

سؤال 

چرا حضرت فاطمه(س) شبانه دفن شدند؟

دقت در این حدیث، اسرار را فاش می‌کند:

بخاری در صحیحش می‌نویسد:

فلمّا توفّیت، دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یؤذن بها ابوبکر و صلّی علیها.[6]

زمانی که حضرت فاطمه(س) از دنیا رفت حضرت علی(ع) او را شبانه دفن کرد و خود بر ایشان نماز خواند و اجازه نداد ابوبکر بر جنازه آن حضرت حاضر شود.

آیا هیچ فکر کرده‌اید چرا تنها دختر و یادگار رسول اکرم غریبانه و مظلومانه و شبانه به خاک سپرده شد و حتی به ابوبکر که در ظاهر خلیفة مسلمین بود، برای شرکت در مراسم نماز بر آن حضرت، اطلاع داده نشد؟

آیا اگر ابوبکر و عمر و دستگاه خلافت به آن حضرت ظلم نمی‌کردند و آن مخدره با دلی غمگین از عملکرد خلیفه و با حالت خشم بر آنان از دنیا می‌رفت، باز هم حضرت علی(ع) حضرت زهرا(س) را شبانه دفن می‌کرد
******************************************************

[1] . المنصف، ابن شیبه: 7 / 433، ح 37034، کتاب المغازی، باب ما جائ فی خلافة أبی بکر و سیرته فی الردة.

[2] . عقد الفرید، ابن عبد ربه، 4 / 259 ـ 260، کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم أیامهم، الذین تخلفوا عن بیعة ابی بکر.

[3] . تفسیر در المنثور، سیوطی: 5 / 50 ذیل آیة 36 سوره نور.

[4] . انساب الاشراف، بلاذری: 20 / 268، امر السقیفة.

[5] . این اعتراف ابوبکر در منابع متعددی نقل شده که ما به یک منبع کفایت می‌کنیم: تاریخ طبری: 2 / 619 حوادث سال 13 هجری، ذکر اسماء قضاته و کتابه.

[6] . صحیح بخاری: 5 / 252 ح 704، کتاب المغازی، اواخر باب غزوه خیبر

[7] . صحیح بخاری، 5 / 252 ح 704، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر.

[8] . صحیح مسلم: 1903، 40، حدیث 94، فضائل الصحابة،، باب مناقب فاطمة.

[9] . سوره احزاب: 57 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

[ احمد یوسف پور ] [ نظر بدهید ]

یار غار کیست؟ ابن بکر یا ابوبکر؟+سند


یار غار کیست؟ ابن بکر یا ابوبکر؟+سند

یکی از داستان های ساختگی درباره ابوبکر قضیه همراهی او با پیامبر(ص)در غار است و آیه 40 توبه را در شأن او می دانند.حتی برخی این قضیه را دلیلی بر افضلیت ابی بکر بر دیگر اصحاب در بحث خلافت می دانند. که به تعدادی از دلایل در رد این افسانه پرداخته میشود:

الف) حضور همزمان در دو جا!

در صحیح بخاری آمده است که:7175 - حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِی ابْنُ جُرَیْجٍ، أَنَّ نَافِعًا، أَخْبَرَهُ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَخْبَرَهُ قَالَ: «کَانَ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِی حُذَیْفَةَ یَؤُمُّ المُهَاجِرِینَ الأَوَّلِینَ، وَأَصْحَابَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَسْجِدِ قُبَاءٍ فِیهِمْ أَبُو بَکْرٍ، وَعُمَرُ، وَأَبُو سَلَمَةَ، وَزَیْدٌ، وَعَامِرُ بْنُ رَبِیعَةَ»(الکتاب: صحیح البخاری ج9 ص71،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9)

سالم غلام ابی حذیفه روزی که مهاجرین هجرت کردند و اصحاب پیامبر در مسجد قبا بودند که در میان آن ها ابی بکر و عمر و ابوسلمه و زید و عامر بن ربیعه بود.

692 - حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ المُنْذِرِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: «لَمَّا قَدِمَ المُهَاجِرُونَ الأَوَّلُونَ العُصْبَةَ - مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ - قَبْلَ مَقْدَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِی حُذَیْفَةَ، وَکَانَ أَکْثَرَهُمْ قُرْآنًا»(الکتاب: صحیح البخاری ج1 ص140،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9)

هنگامی که اولین مهاجرین به عصبه رسیدند(موضعی در مسجد قبا)  قبل از آن که رسول خدا بیایند سالم غلام ابی حذیفه (بر اصحاب ) امام شد چرا که او از همه بیشتر قرآن را بلد بود.

توضیح دو حدیث بالا:

اگر با دید منصفانه ای نگاه کنیم می بینیم  که حدیث 692 و حدیث 7175:الف-هر دو از نافع از ابن عمر هستند. ب-هر دو اشاره به امامت سالم غلام ابی حذیفه دارند.ج-هر دو در یک مسجد و آن هم مسجد قبا هستند.د-مامومین هم در هر دو حدیث که به سالم اقتدا کرده اند مهاجرین اولین را دارند که ابوبکر هم ( طبق حدیث 7175 ) در میان آن هاست.

نتیجه:

  حدیث 7175 مکمل حدیث 692 است. که نام تعداد بیشتری از افراد را ذکرکرده است و هرگز به بعد از هجرت ارتباط ندارد. و به راستی چگونه بعد از هجرت سالم امام مهاجرین و اصحاب در مسجد قبا باشد در حالی که پیامبر آنجاست. از این دو حدیث فهمیده می شود که ابن عمر اولی را زمانی بیان کرده که هنوز مسجد قبا ساخته نشده و در آن لفظ موضع بقبا را بیان کرده است. و حدیث دوم را زمانی بیان کرده که مسجد را ساخته بودند و او لفظ در همین جا یعنی (فی مسجد قبا ) را بکار برده که در آن نماز جماعت اتفاق افتاده است.

حدثنا عفان قال ، حدثنا حفص قال ، حدثنا ابن جریج ، عن نافع ، عن ابن عمر رضی الله عنهما قال : رأیت سالما مولى أبی حذیفة یؤم المهاجرین فی مسجد قباء،فیهم أبو بکروعمر رضوان الله علیهما .( تاریخ المدینة - ابن شبة النمیری - ج 1 - ص 46)

 ابن عمر می گوید دیدم سالم آزاد شده حذیفه راکه امامت می کرد درمسجد قباودرمیان مهاجرین ابوبکر وعمر هم بودند.


اگر جناب ابوبکرجزء مهاجرین اولین باشند چگونه می شود همزمان یار غار هم باشد ؟!؟!

ب)رسول خدا (ص) به تنهائی هجرت کرده است

ابن کثیر دمشقى در کتاب البدایة والنهایة در فصلى تحت عنوان « فصل فى سبب هجرة رسول الله بنفسه الکریمة» روایت مفصلى را از نحوه هجرت رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل مى‌کند که ثابت مى‌کند رسول خدا به تنهائى هجرت کرده است. در تمام این روایات هیچ اشاره‌اى که رسول خدا ابوبکر را به همراه خود برده باشد نشده است. ما تکه‌هاى از این روایت را نقل مى‌کنیم:

فخرج رسول الله فأخذ حفنة من تراب فی یده ثم قال نعم أنا أقول ذلک أنت أحدهم وأخذ الله على أبصارهم عنه فلا یرونه فجعل ینثر ذلک التراب على رؤسهم وهو یتلو هذه الآیات «یس والقرآن الحکیم إنک لمن المرسلین على صراط مستقیم (إلى قوله) وجعلنا من بین أیدیهم سدا ومن خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لا یبصرون» ولم یبق منهم رجل الا وقد وضع على رأسه ترابا ثم انصرف إلى حیث أراد أن یذهب...(ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (774هـ)، البدایة والنهایة، ج 3، ص 177، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.)

رسول خدا از خانه خارج شد، مشتى از خاک برداشت، خداوند چشمان مشرکان را نابینا کرد و آن‌ها رسول خدا را ندیدند، آن حضرت خاک‌ها را را بر سر آن‌ها پاشید؛ در حالى که این آیه را مى‌خواند: «یس و القرآن...» مردى از آن‌ها باقى نماند؛‌ مگر این که خاک بر سر او نشست، سپس رسول خدا به سمتى که مى‌خواست برود، حرکت کرد....

احمد بن حنبل نیز در مسند خود داستان هجرت رسول خدا صلى الله علیه وآله را نقل مى‌کند؛ که در این روایت هیچ اشاره‌اى به همراهى ابوبکر با آن حضرت نشده است:عَنِ بن عَبَّاسٍ فی قَوْلِهِ (وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ) قال تَشَاوَرَتْ قُرَیْشٌ لَیْلَةً بِمَکَّةَ فقال بَعْضُهُمْ إذا أَصْبَحَ فَأَثْبِتُوهُ بِالْوَثَاقِ یُرِیدُونَ النبی صلى الله علیه وسلم وقال بَعْضُهُمْ بَلِ اقْتُلُوهُ وقال بَعْضُهُمْ بَلْ أَخْرِجُوهُ.فاطلع الله عز وجل نَبِیَّهُ على ذلک فَبَاتَ علی على فِرَاشِ النبی صلى الله علیه وسلم تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَخَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم حتى لَحِقَ بِالغَارِ وَبَاتَ الْمُشْرِکُونَ یَحْرُسُونَ عَلِیًّا یَحْسَبُونَهُ النبی صلى الله علیه وسلم فلما أَصْبَحُوا ثَارُوا إلیه فلما رَأَوْا عَلِیًّا رَدَّ الله مَکْرَهُمْ فَقَالُوا أَیْنَ صَاحِبُکَ هذا قال لاَ أدری فَاقْتَصُّوا أَثَرَهُ فلما بَلَغُوا الْجَبَلَ خُلِّطَ علیهم فَصَعِدُوا فی الْجَبَلِ فَمَرُّوا بِالغَارِ فَرَأَوْا على بَابِهِ نَسْجَ الْعَنْکَبُوتِ فَقَالُوا لو دخل ههنا لم یَکُنْ نَسْجُ الْعَنْکَبُوتِ على بَابِهِ فَمَکَثَ فیه ثَلاَثَ لَیَالٍ.(الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 348، ح3251، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛/الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (211هـ)، المصنف، ج 5، ص 389، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ؛/الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر ( 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 9، ص 228، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ)

ابن عباس در باره این سخن خداوند «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ؛ یاد کن اى رسول ما! هنگامى که کافران از راه حیله‏گرى تصمیم گرفتند تا تو را به بند کشند(الانفال30)».نقل شده است که در یکى از شبها، کفّار قریش در شهر مکه به مشورت پرداختند و نتیجه مشورتشان آن بود که بعضى گفتند: بامداد که شد، محمد را دستگیر کرده او را به بند کشیم؛ دیگرى پیشنهاد کرد: چنین نیست بلکه او را مى‏کشیم؛ دیگرى پیشنهاد داد او را تبعید مى‏کنیم.

خداى تعالى، رسول (ص) را از تصمیم‌هاى قریش، آگاه ساخت. آن شب على علیه السّلام در بستر پیغمبر (ص) خوابید و آن حضرت از خانه بیرون رفت تا به غار ثور رسید. کافران آن شب على علیه السّلام را که خیال مى‏کردند پیغمبر (ص) است، تحت نظر گرفته بودند که مبادا شبانه از خانه بیرون برود!.

بامداد که به خانه رسول خدا (ص) حمله‏ ور شدند، على علیه السّلام را مشاهده کردند و دانستند که از حیله‏ گرى خود بهره‏اى نبرده‏اند. از على علیه السّلام پرسیدند: مصاحب تو (رسول خدا) کجاست؟ حضرت على علیه السّلام اظهار بى‏اطلاعى کرد. کفّار قریش اثر پاى حضرت را دنبال کرده تا به کوه منتهى شد. آنجا اثر پائى به چشم نخورد، ناچار بر فراز کوه آمدند غار ثور را دیدند، تارهائى بر در غار تنیده شده بود، گفتند: اگر پیغمبر با وجود همین تارهاى عنکبوت وارد غار شده بود، تارهاى عنکبوت از هم گسیخته می‏شد. و به این ترتیب، از تصمیمى که داشتند منصرف شدند. رسول خدا (ص) سه شبانه روز در غار به سر برد.




ابن کثیر دمشقى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:وهذا اسناد حسن وهو من أجود ما وری فی قصة نسج العنکبوت على فم الغار وذلک من حمایة الله رسوله.(ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (774هـ)، البدایة والنهایة، ج 3، ص180ـ 181، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.)

سند این روایت «حسن» است و این بهترین داستانى است که در قصه تنیدن تار عنکبوت بر در غار نقل شده است و این تنیدن تار عنکبوت به منظور حکایت خداوند از پیامبرش بوده است.

ابن حجر عسقلانى نیز این روایت را «حسن» مى‌داند:وذکر أحمد من حدیث بن عباس بإسناد حسن فی قوله تعالى وإذ یمکر بک الذین کفروا الآیة....(العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 236، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.)

احمد بن حنبل روایت ابن عباس را با سند «حسن» در باره این سخن خداوند «واذ یمکر..» نقل کرده است.

رسول خدا صلى الله علیه وآله در راه سفر به مدینه، به خیمه زنى به نام ام معبد رسید، در این قضیه معجزات شگفت‌انگیزى از رسول خدا صلى الله علیه وآله دیده شده است. در این داستان نیز هیچ نامى از ابوبکر نیست. ابن کثیر دمشقى این گونه نقل مى‌کند:عن ابن اسحاق فنزل رسول الله بخیمة أم معبد واسمها عاتکة بنت خلف بن معبد بن ربیعة بن أصرم فأرادوا القرى فقالت والله ما عندنا طعام ولا لنا منحة ولا لنا شاة إلا حائل فدعا رسول الله ببعض غنمها فمسح ضرعها بیده ودعا الله وحلب فی العس حتى أرغى وقال اشربی یا أم معبد فقالت اشرب فانت أحق به فرده علیها فشربت ثم دعا بحائل أخرى ففعل مثل ذلک بها فشربه ثم دعا بحائل أخرى ففعل بها مثل ذلک فسقى دلیله ثم دعا بحائل أخرى ففعل بها مثل ذلک فسقى عامرا ثم تروح وطلبت قریش رسول الله حتى بلغوا أم معبد فسألوا عنه فقالوا أرأیت محمدا من حلیته کذا وکذا فوصفوه لها فقالت ما أدری ما تقولون قدمنا فتى حالب الحائل قالت قریش فذاک الذی نرید....(ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (774هـ)، البدایة والنهایة، ج 3، ص 191، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.)

از ابن اسحاق نقل شده است که رسول خدا به خیمیه ام‌معبد وارد شد. اسم او عاتکه بنت خلف بن معبد بود بود. رسول خدا و همراهان او مى‌خواستند در آن جا بمانند، ام‌معبد گفت: به خدا سوگند که در نزد ما نه طعامى وجود دارد، نه شترى که شیر دهد و نه گوسفندی؛ جز این گله بز. پس رسول خدا بعضى از حیوانات او را پیش خود خواند و ضراع او را با دستش لمس کرد و به درگاه خداوند دعا کرد. شیر آن حیوان را در کاسه‌اى دوشید تا این که پر شد و فرمود: ام معبد بنوش. ام معبد گفت: شما بنوشید که شما سزاوارتر هستید. رسول خدا شیر به او پس داد، ام معبد از آن نوشید. سپس بز دیگرى را خواست و همانند داستان قبلى اتفاق افتاد و خود آن حضرت شیر نوشید. سپس بز دیگرى را خواست و این بار راهنماى آن حضرت شیر نوشید. سپس بز دیگرى را خواست و عامر از آن شیر نوشید و سپس به راه افتادند. قریش به دنبال رسول خدا مى‌گشتند تا این که به ام معبد رسیدند و از او سؤال کردند و گفتند: آیا محمد را ندیدى که چنین و چنان بود... ام معبد گفت: نمى‌دانم که شما چه مى‌گویید ولى جوانى پیش ما آمد و از این گله بز شیر نوشید. قریش گفتند که ما به دنبال او هستیم...


ج)-اصلا آیه قرآنی در شان خاندان ابی بکر نازل نشده است

گرچه آیه40 توبه (آیه غار) را به ابی بکر نسبت می دهند! اما می بینیم مادرشان عایشه چنین مطلبی را انکار کرده است. ازاو نقل شده است که:

4827 - حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِی بِشْرٍ، عَنْ یُوسُفَ بْنِ مَاهَکَ، قَالَ: کَانَ مَرْوَانُ عَلَى الحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِیَةُ فَخَطَبَ، فَجَعَلَ یَذْکُرُ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ لِکَیْ یُبَایَعَ لَهُ بَعْدَ أَبِیهِ، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی بَکْرٍ شَیْئًا، فَقَالَ: خُذُوهُ، فَدَخَلَ بَیْتَ عَائِشَةَ فَلَمْ یَقْدِرُوا، فَقَالَ مَرْوَانُ: إِنَّ هَذَا الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ، {وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَتَعِدَانِنِی} [الأحقاف: 17]، فَقَالَتْ عَائِشَةُ مِنْ وَرَاءِ الحِجَابِ: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِینَا شَیْئًا مِنَ القُرْآنِ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی»(الکتاب: صحیح البخاری ج6 ص133،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9/تاریخ ابن الاثیر 3: 199/البدایة و النهایة 8: 96 /الاغانی 16: 9 /2- تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 199. /البدایه و النهایه ج 8 ص 96.)

«لم ینزل اللّه فینا شیئاً من القرآن»هرگز در مورد ما ( آل ابوبکر )آیه ای در قرآن نازل نشده است.


طبق قواعد زبان عربی، در جمله «ما أَنْزَلَ الله فِینَا شیئا» کلمه «شیئا» نکره در سیاق نفى است و دلالت بر عموم مى‌کند؛ یعنى هیچ آیه‌اى در قرآن کریم به صورت اختصاصى در باره عائشه و اطرافیان او نازل نشده است.از طرف دیگر کلمه «الا» در جمله «إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی» از ادات حصر است و طبق قواعد ثابت شده در علم اصول، جمله استثنائیه، دلالت بر حصر مى‌کند و داراى مفهوم است.

بنابراین، این روایت ثابت مى‌کند که هیچ آیه‌اى در قرآن کریم به صورت اختصاصى در باره خاندان عائشه که ابوبکر نیز جزو آن است، نازل نشده است. در نتیجه این روایت با روایاتى که ثابت مى‌کند ابوبکر به همراه رسول خدا صلى الله علیه وآله در غار بوده و آیه «غار» در باره او نازل شده است، در تعارض است.

آیا مراد از «فینا» فرزندان ابو بکر است؟

برخى از علماى اهل سنت پاسخ داده‌اند از جمله ابن حجر عسقلانى و عینى  مى‌نویسد:مراد از «فینا» فرزندان ابوبکر است.

درحالیکه اولاً: این ادعائى است بدون دلیل؛ بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا که طبق ادعاى مروان بن حکم آیه «وَالَّذِی قال لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا...» در مذمت عبد الرحمن و تکریم پدر و مادر او؛ یعنى ابوبکر و ام رومان نازل شده است و عائشه با گفتن جمله «ما أَنْزَلَ الله فِینَا شیئا» نزول هر نوع آیه‌اى در باره تمام افراد مورد ادعاى مروان نفى مى‌کند که از جمله آن‌ها والدین عبد الرحمن است.

ثانیاً: طبق پنداشت اهل سنت، آیات «محمد رسول الله...» و آیه «والسابقون الأولون» شامل فرزندان ابوبکر و از جمله خود عائشه نیز مى‌شود و عائشه، و دیگر فرزندان ابوبکر را از بارزترین مصادیق همراهان رسول خدا و سابقون الأولون دانسته‌اند. آیا بدر الدین عینى مى‌تواند قبول کند که آیه «محمد رسول الله» و «والسابقون الأولون» شامل عائشه نمى‌شود؟

بنابراین، سخن عینى و ابن حجر، مردود است.

د)شهادت آیه قرآن به خروج تنهای رسول الله(ص)

از آیه قرآن کریم نیز استفاده مى‌شود که رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام خروج از مکه تنها بوده و در غار «ثانى اثنین» شده است‌؛ چرا که خداوند در آیه غار مى‌فرماید:

إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ(آن هنگام که کافران او را از مکه بیرون کردند، در حالى که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند.)

آلوسى از مفسران شهیر اهل سنت در ذیل این آیه مى‌نویسد:

(إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا) من مکة وإسناد الإخراج إلیهم إسناد إلى السبب البعید فإن الله تعالى أذن له علیه الصلاة والسلام بالخروج حین کان منهم ما کان فخرج صلى الله تعالى علیه وسلم بنفسه.(الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 10، ص 96، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.)

اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد، آن هنگام که کافران او را از مکّه بیرون کردند، اسناد اخراج به قریشیان، اسناد به سبب بعید است؛ زیرا خداوند به آن حضرت اجازه خروج داد در آن هنگام که اوضاع به این صورت درآمد، رسول خدا خودش (یا به تنهائی) از مکه خارج شد.



اگر ابوبکر در زمان خروج از مکه به همراه رسول خدا صلى الله علیه وآله بود، باید «اخرج» به صورت تثنیه مى‌آمد نه به صورت مفرد؛ همان طور که در زمان حضور در غار، ضمیر به صورت تثنیه آمده است (اذ هما فى الغار).

اگر ادعا شود که مقصود از اخراج در این آیه ، آن است که کفار به آن حضرت فشار فراوانی وارد کردند ، تا آن حضرت از مکه بیرون رود ، مى‌گوییم این مطلب در مورد همه صحابه مشترک است ؛ زیرا تمام مسلمانان در آن زمان تحت فشار کفار بوده و به خاطر خطراتی که از جانب آن‌ها تهدیدشان مى‌کرد مجبور به خروج شدند ؛ پس هر کس که از مکه هجرت می‌کرد ، در واقع توسط مشرکان اخراج شده بود ؛ خداوند متعال در این زمینه می فرماید :

لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. الممتحنة/ 8 ـ 9

خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند چرا که خداوند عدالت‏پیشگان را دوست دارد.تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند یا به بیرون‏راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است!

ه)کرز قیافه شناس، فقط اثر پای رسول خدا (ص) را دنبال کرد

مشرکان قریش، بعد از آن که متوجه شدند رسول خدا صلى الله علیه وآله از مکه خارج شده است، فردى به نام کرز بن علقمه را که در قیافه‌شناسى و ردیابى اثر پا، تبحر زیادى داشت، استخدام کردند.

آن چه در داستان کرز قیافه شناس آمده، این است که وى تنها و تنها اثر پاى رسول خدا صلى الله علیه وآله را در مسیر غار دنبال کرده است و هیچ اثرى از ابوبکر در این داستان دیده نمى‌شود. اگر ابوبکر به همراه رسول خدا از مکه خارج شده بود، باید قیافه شناس اثر پاى او را نیز مى‌دید و به آن اشاره مى‌کرد. این نشان مى‌دهد که رسول خدا به تنهائى از مکه خارج شده و کسى همراه او نبوده است. و همان طور که در روایت سیوطى تصریح شده بود، ابوبکر نزدیک غار به رسول خدا ملحق شده است.

امام شمس الدین سخاوى در کتاب معتبر التحفة اللطیفه و ابو البقاء حنفى در تاریخ مکه مشرفه مى‌نویسند:کانوا استأجروه لما خرج النبی صلى الله علیه وسلم إلى المدینة مهاجرا فاقتفى أثره حتى أنتهى إلى غار ثور فرأى نسج العنکبوت على بابه فقال إلى هنا انتهى أثره ثم لا أدری أخذ یمینا أو شمالا أو صعد الجبل.(السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (902هـ)، التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة ج 2، ص 394 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ/ 1993م؛/أبو البقاء المکی الحنفی، محمد بن أحمد بن محمد ابن الضیاء (854هـ)، تاریخ مکة المشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریقة والقبر الشریف، ج 1، ص 202، تحقیق: علاء إبراهیم، أیمن نصر، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الثانیة، 1424هـ - 2004م.)

آن‌گاه که رسول خدا (ص) به سوى مدینه هجرت کرد، مشرکان قریش او (کرز بن علقمه) را استخدام کردند، وى اثر رسول خدا را دنبال کرد تا به غار ثور رسید، وقتى به آن‌جا رسید، دید که عنکبوت بر در آن تار تنیده است، پس گفت: در این جا اثر پایان یافته است، بعد از آن نمى‌دانم که به طرف راست رفته یا چپ و یا از کوه بالا رفته است.

طبق این نقل، کرز فقط اثر رسول خدا صلى الله علیه وآله را دیده است؛ زیرا همان طور که ملاحظه مى‌شود در این روایت کلمات «خرج»، «اثره»، «اخذ» و «صعد» به صورت صیغه مفرد آمده است و اگر ابوبکر نیز به همراه رسول خدا صلى الله علیه وآله بود‌، باید این کلمات به صیغه تثنیه مى‌آمد و اثر ابوبکر نیز دیده مى‌شد.

ابن حزم اندلسى مى‌نویسد:کان کرز بن علقمة بن هلال بن جریبة بن عبدنهم بن حلیل، الذی قفا أثر رسول الله - صلى الله علیه وسلم - حتى انتهى إلى الغار: فرأى علیه نسج العنکبوت وعش الحمامة ببیضها؛ فقال: ها هنا انقطع الأثر؛ فإما غاص فی الأرض، أو ارتفع إلى السماء، فانصرفوا.(إبن حزم الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (456هـ)، جمهرة أنساب العرب، ج 1، ص 236، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م.)

کرز بن علقمه، اثر رسول خدا (ص) را تا در غار دنبال کرد، پس دید که بر در آن عنکبوت تار تنیده و کبوتر براى تخم‌گذارى لانه ساخته است، پس گفت: در این جا اثر قطع شده است، یا در زمین فرو رفته و یا به آسمان رفته است، پس قریشیان منصرف شدند.



ابن خلدون می گوید :کان کرز بن علقمة بن علال بن حریبة بن عبد فهم بن حلیل، الّذی قفا أثر رسول الله صلى الله علیه وسلم حتى انتهى إلى الغار، ورأى علیه نسج العنکبوت وعش الیمامیة ببیضها فرخوا عنه(الکتاب: دیوان المبتدأ والخبر فی تاریخ العرب والبربر ومن عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر ج2 ص376،المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن محمد، ابن خلدون أبو زید، ولی الدین الحضرمی الإشبیلی (المتوفى: 808هـ)،المحقق: خلیل شحادة،الناشر: دار الفکر، بیروت،الطبعة: الثانیة، 1408 هـ - 1988 م،عدد الأجزاء: 1)

کرزبن علقمة رد پای‌ پیامبر را ( پس از شناسایی ) دنبال می ‌کرد تا به درب غار رسید . دید در آنجا عنکبوتی تار تنیده و کبوتری هم تخم گذاشته و روی تخم ها نشسته است .

توجه داشته باشید که اثری از قدم ابوبکر در نزدیکی غار ندیده اند!




بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نویسد:وبعثت قریش قائفین یقصان آثار رسول الله صلى الله علیه وسلم. أحدهما کرز بن علقمة بن هلال الخزاعی. فاتبعاه، حتى انتهیا إلى غار ثور. فرأى کرز علیه نسج العنکبوت. فقال: ها هنا انقطع الأثر. فانصرفوا.(البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 112، طبق برنامه الجامع الکبیر.)

قریش، دو نفر قیافه‌شناس را فرستادند تا آثار رسول خدا (ص) را دنبال کنند، یکى از آن‌ها کرز بن علقمه بود، آن دو نفر اثر را دنبال کردند تا به غار ثور رسیدند، وقتى کرز دید که عنکبوت بر آن لانه کرده است، گفت: اثر در این جا قطع شده است؛ پس قریشیان منصرف شدند.



ابن اثیر در اسد الغابه مى‌نویسد:وهذا کرز هو الذی قفا أَثر النبیّ لیلة الغار، فلمّا رأَى علیه نسج العنکبوت قال: هاهنا انقطع الأَثر، وهو الذی قال حین نظر إِلى قدم النبی فقال: «هذا القدم من تلک القَدَم التی فی المقام».(الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 496، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.)

این کرز همان کسى است که اثر رسول خدا را در شب غار دنبال کرد، وقتى دید که عنکبوت بر آن تار تنیده، گفت: در این جا اثر قطع شده است. او همان کسى است که وقتى به جاى پاى رسول خدا نگاه کرد، گفت: این جاى پا همان جاى پایى است که در مقام (ابراهیم) دیده‌ام.

بسیارى از بزرگان دیگر نیز داستان را به همین صورت نقل کرده‌اند که ما به جهت اختصار به همین اندازه بسنده مى‌کنیم.از این مطلب استفاده مى‌شود که ابوبکر به همراه رسول خدا از مکه خارج نشده است وگرنه باید کرز بن علقمه لا اقل در یک جا به اثر پاى او نیز اشاره مى‌کرد و یا قریشیان از او سؤال مى‌کردند که اثر دوم از آن کیست؟ در حالى که در تمام این نقل‌ها، فقط اثر رسول خدا صلى الله علیه وآله مورد بحث است و اصلا اثرى از اثر ابوبکر دیده نمى‌شود.

ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا امیرمؤمنان علیه السلام مسیر رسول خدا صلی الله علیه وآله را به ابوبکر نشان داد؟جواب واضح است ؛ چون اگر امیرمؤمنان علیه السلام جای رسول خدا را نشان نمی‌داد ، ممکن بود که ابوبکر با ایجاد سروصدا و یا پرس و جو از این و آن ، مشرکان را متوجه عدم حضور رسول خدا نماید و مشرکان همان لحظه به دنبال رسول خدا راه مى‌افتادند و آن حضرت را قبل از آن که به غار برسد ، دستگیر نمایند ؛ بنابراین امیرمؤمنان علیه السلام برای حفظ اسرار هجرت ، مسیر رسول خدا را به ابوبکر نشان داد .

و)الحاق ابوبکر به رسول در نزدیک غار ثور

جدا از اینکه آیا ابوبکر در غار ثور بوده یا کس دیگر و با فرض قبول این ادعا ابوبکر، نزدیک غار ثور به رسول خدا (ص) ملحق شد چون جلال الدین سیوطى در الدر المنثور مى‌نویسد:

وأخرج ابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: لما خرج رسول الله (ص) من اللیل لحق بغار ثور قال: وتبعه أبو بکر رضی الله عنه فلما سمع رسول الله (ص) حسه خلفه خاف أن یکون الطلب، فلما رأى ذلک أبو بکر رضی الله عنه تنحنح فلما سمع ذلک رسول الله (ص) عرفه فقام له حتى تبعه فأتیا الغار فأصبحت قریش فی طلبه فبعثوا إلى رجل من قافة بنی مدلج فتبع الأثر حتى انتهى إلى الغار وعلى بابه شجرة فبال فی أصلها القائف ثم قال: ما جاز صاحبکم الذی تطلبون هذا المکان.قال: فعند ذلک حزن أبو بکر رضی الله عنه فقال له رسول الله (ص) لا تحزن إن الله معنا قال: فمکث هو وأبو بکر رضی الله عنه فی الغار ثلاثة أیام یختلف إلیهم بالطعام عامر بن فهیرة وعلی یجهزهم فاشتروا ثلاثة أباعر من إبل البحرین واستأجر لهم دلیلا فلما کان بعض اللیل من اللیلة الثالثة أتاهم علی رضی الله عنه بالإبل والدلیل فرکب رسول الله (ص) راحلته ورکب أبو بکر أخرى فتوجهوا نحو المدینة وقد بعثت قریش فی طلبه. (السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر جلال الدین (911هـ)، الدر المنثور، ج4، ص196، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993.)

رسول خدا (ص) شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس مى گوید: ابو بکر وقتى دید که آن جناب از شهر بیرون مى‌رود به دنبالش به راه افتاد...طبق این روایات، رسول خدا(ص) به تنهائى به طرف غار حرکت کرده و اصلا ابوبکر را خبر نکرده است؛ پس این سخن فخررازى که گفته بود: «فلولا أنه علیه السلام کان قاطعاً على باطن أبی بکر، بأنه من المؤمنین المحققین الصادقین الصدیقین، وإلا لما أصحبه نفسه فی ذلک الموضع... فلما استخلصه لنفسه فی تلک الحالة، دل على أنه علیه السلام کان قاطعاً بأن باطنه على وفق ظاهره» استدلال باطلى است؛ چرا که این سخنى در صورتى درست بود که ابوبکر را براى همراهى انتخاب می شد، نه این که ابوبکر بعد از هجرت آن حضرت با خبر شده و به آن حضرت ملحق شده باشد.

ابن أبى الحدید معتزلى به نقل از استادش ابوجعفر اسکافى بعد از مقایسه خوابیدن امیرمؤمنان با یار غار بودن ابوبکر این چنین استدلال کرده مى‌نویسد:

ثم فی ذلک - إذا تأمله المتأمل - وجوه من الفضل: منها أنه وإن کان عنده فی موضع الثقة، فإنه غیر مأمون علیه ألا یضبط السرّ فیَفْسِد التدبیر بإفشائه تلک اللیلة إلى من یُلقیه إلى الأعداء.ومنها أنه وإن کان ضابطاً للسر وثقة عند من اختاره، فغیر مأمون علیه الجبن عند مفاجأة المکروه، ومباشرة الأهوال، فیفر من الفراش، فیفطن لموضع الحیلة، ویطلب رسول الله (ص) فیظفر به.ومنها أنه وإن کان ثقةً ضابطاً للسر، شجاعاً نجداً، فلعله غیر محتمل للمبیت على الفراش، لأن هذا أمر خارج عن الشجاعة إن کان قد قامه مقام المکتوف الممنوع، بل هو أشد مشقة من المکتوف الممنوع، لأن المکتوف الممنوع یعلم من نفسه أنه لا سبیل له إلى الهرب، وهذا یجد السبیل إلى الهرب وإلى الدفع عن نفسه، ولا یهرب ولا یدافع.ومنها أنه وإن کان ثقةً عنده، ضابطاً للسر، شجاعاً محتملاً للمبیت على الفراش، فإنه غیر مأمون أن یذهب صبره عند العقوبة الواقعة، والعذاب النازل بساحته، حتى یبوح بما عنده، ویصیر إلى الإقرار بما یعلمه، وهو أنه أخذ طریق کذا فیطلب فیؤخذ. ( إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج13، ص157، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.)

اگر کسی در این مطلب تأمل کند، به چند جهت به برترى امیرمؤمنان بر ابوبکر پى خواهد برد:یکى از این وجوه این است که اگر چه ابو بکر مورد اطمینان رسول خدا بود؛ اما پیامبر اکرم به رازدارى وى اطمینان نداشت؛ زیرا ممکن بود ابوبکر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش کند و دشمنان به حضرت دست پیدا کنند، در نتیجه تمام نقشه‌هاى رسول خدا نقش بر آب مى‌شد.حتى اگر بپذیریم که ابوبکر در رازدارى مورد اطمینان رسول خدا بوده؛ ولى رسول خدا از نترسیدن وى در هنگام مقابله با سختى اطمینان نداشتند؛ شاید از خوابگاه رسول خدا فرار نموده، متوجه محل نقشه رسول خدا شده و دنبال رسول خدا(ص) برود؛ که در نتیجه جاى رسول خدا را پیدا کرده و به آن حضرت دست مى‌یافتند.

ز) عدم شجاعت کافی جناب ابوبکر

 
در نداشتن شجاعت وی و فرارهای مکرر او در جنگهای صدر اسلام شکی نیست و میتوانید تعدادی از فرارهای ابوبکر را در خیبر ، احد، سلسله ببینید.

ضمنا مشهور است ابوبکر در جنگها و جهاد هیچ نقشى نداشته، حتى یک بار دست به شمشیر نبرده است و یک تیر به طرف دشمن نیانداخته و قطره اى از خون کفار را به زمین نریخته است ; چنانچه ابوجعفر اسکافى این مطلب را آورده است:«لم یرم ابوبکر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً». شرح نهج البلاغه 13: 293


ضمنا کسی که در اوج جنگ احد و بعد فرار قصد پناهندگی به یهود را داشته است همانطور که مفسرانى همانند بغوى آن را نقل مى کنند:

قال البغوى: قال السدى: لما کانت وقعة احد اشتد الإمر على طائفة من الناس وتخوفوا أن یدال علیهم الکفار، فقال رجل من المسلمین أنا ألحق بفلان الیهودى وأخذ منه أماناً اِنى أخاف أن یدال علینا الیهود.وقال رجل اخر: أنا الحق بفلان النصرانى من اهل الشام و أخذ منه أمانا. فأنزل اللّه هذه الایة وینها هم عن موالاة الیهود والنصارى. تفسیر البغوى المسمى بمعالم التنزیل ـ بهامش تفسیر الخازن وتفسیر الخازن المسمى لباب التأویل فى معانى التنزیل ـ علاء الدین الخازن. تفسیر أبى الفداء: 2: 68


فرضا که ابوبکر در نگهدارى راز رسول خدا مورد اطمینان بود و فرضا هم شجاعت نیز داشته است (که در هر دو حالت چنین نیست!)؛ ولى شاید توانایى خوابیدن در جایگاه رسول خدا را نداشت؛ چون تحمل آن حالت، خارج از شجاعت است؛ زیرا باید شجاع را در حالت دست بسته و ممنوع از مقابله قرار دهى (یعنى شجاع جرأت دفاع از خود را دارد؛ اما در اینجا نمى‌تواند از خود دفاع کند)؛ بلکه این امر سخت تر از شخص دست بسته است؛ زیرا شخص دست بسته مى‌داند که راه فرارى ندارد؛ اما این شخص هم مى‌تواند فرار کند و هم مى‌تواند از خود دفاع نماید (اما اجازه چنین کارى را ندارد).

این استدلال یک عالم اهل سنت است که با رعایت جانب انصاف تصریح مى‌کند که همراهى ابوبکر با رسول خدا (ص) نه از روى میل؛ بلکه به خاطر عدم اطمینان رسول خدا به رازداری، شجاعت، و صبر ابوبکر در مقابل شکنجه قریشان بوده است.

ابن تیمیه می گوید چون اگر کسی رسول خدا را بیشتر از خویش دوست نداشته باشد ، پس ترس ابوبکر به خاطر جان پیامبر است !!!

یعنی برعکس استدلال کرده است ؛ به جای آنکه بگوید علمای اهل سنت ترس ابوبکر را به خاطر جان خویش مطرح کرده اند پس او ایمان واقعی ندارد !!! گفته برای ما مسلم است که او ایمان دارد ، پس ترسش به خاطر رسول خدا (ص) بوده است !!!

ح)همراهی با رسول بعلت احتمال فاش کردن هجرت

در کتاب ( النور و البرهان ) شیخ ابوالقاسم ابن صباغ  آمده است که پیامبر ، ابوبکر را از ترس خبر دادن او به کفار با خود به غار برد،نویسنده این کتاب شیخ ابوهاشم  بن صباغ  است وی میگوید:

وخشی ابن ابی قحافة أن یدلهم علیه فأخذه معه ومضی الی الغار(النور و البرهان  باب  « قم فأنذر» و « فاصدع  بما تؤمر) در حال  حاضر این کتاب  در دسترس نیست ؛ ولی مرحوم  سید بن طاووس   در کتاب  ( الطرائف  ، ص 410)  این مطلب  را  از  این کتاب  نقل  می کند:

ومن طریف الروایات فی أن النبی ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ما صحب أبا بکر إلى الغار خوفا منه أن یدل الکفار علیه ما ذکره أبو هاشم بن الصباغ فی  کتاب النور والبرهان فقال فی باب ما أنزل الله تعالى على نبیه " ص " قم فأنذر "وقوله تعالى " فاصدع بما تؤمر " وما  ضمن رسول الله صلى الله علیه وآله لمن أجابه وصدقه ، رفع الحدیث عن محمد بن إسحاق قال : قال  حسان : قدمت مکة  معتمرا وأناس من قریش یقذفون أصحاب رسول الله " ص " فقال ما هذا لفظه : فأمر رسول الله علیا علیه السلام فنام على فراشه ، وخشی ابن أبی قحافة أن یدل القوم علیه فأخذه معه ومضى إلى الغار .(الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف - السید ابن طاووس - ص 410)

از دسته روایاتی که دلالت می کند  پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)  از ترس این که ابوبکر جای را به کفار نشان ندهد او را با خود به غار بردند روایتی است که شیخ ابوهاشم بن صباغ در کتاب النور و البرهان  باب : ما أنزل الله علی نبیه ذیل آیه « قم فأنذر»  و آیه « فاصدع بما تؤمر» وباب« ما  ضمن رسول الله (صلى الله علیه وآله) لمن أجابه وصدقه » می آورد :  حسان می گوید برای انجام حج عمرة به مکه آمدم  دیدم مردمی‌ از قریش به اصحاب رسول خدا فحش می دادند.... پس اینگونه می گوید : رسول خدا به علی علیه السلام (درشب لیلة المبیت) امر نمود ( که درجای  ایشان بخوابد) علی علیه السلام نیز اجابت نمود ولی از ابن ابی قحافة ( کنیه ابوبکر) ترسید که  مبادا جای ایشان را به کسانی که دنبال پیامبر بودند نشان دهد به همین  خاطر او را با خود به غار بردند .

نکته دیگرکه شایسته است توجه بفرمائید این است که نظیر همین مطلب در کتب دیگر اهل سنت که در حال حاضر موجود می باشد یافت می شود.

ابوجعفر اسکافی استاد ابن ابی الحدید در جواب جاحظ که قائل است ابوبکر در راه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از همه صحابه سختی‌ بیشتری را تحمل کرد می گوید :

ثم یقال له ما بالک أهملت أمر مبیت علی علیه السلام على الفراش بمکة لیلة الهجرة هل نسیته أم تناسیته فإنها المحنة العظیمة والفضیلة الشریفة التی متى امتحنها الناظر ، وأجال فکره فیها ،... فلهذا قال علماء المسلمین إن فضیلة علی علیه السلام تلک اللیلة لا نعلم أحدا من البشر نال مثلها .

 تو را چه شده است که داستان خوابیدن علی علیه السلام را در جای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب لیلة‌ المبیت ذکر نکرده ای آیا آن را فراموش کرده ای یا خودت را به فراموشی زده ای ؟!پس بدرستیکه این کار تحمل سختی و پایداری‌ بزرگی است که هر زمان شخصی خود را به جای وی گذارد و فکرش را متوجه آن کند می بیند در آن فضیلت های بسیار ومنقبتهای مختلفی موجود است .وقضیه از این قرار است که وقتی به مشرکین خبر رسید که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم قصد خروج برای هجرت به سوی غیر ایشان ( اهل مدینه) دارند خواستند برای اینکار چاره ای اندیشیند ، پس پیمان بستند که شب هنگام در کنار بستر وی جمع شوند واو را با شمشیر های بسیار بزنند ، در دست  افرادی از قبیله های مختلف قریش شمشیری از آن شمشیر ها باشد تا خون وی بین گروههای مختلف تقسیم شود وبنی هاشم نتوانند خون وی را از قبیله ای خاص طلب کنند . و برای آن شب قسم خوردند و در آن شب با هم جمع شدند .پس وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از این ماجرا با خبر شدند ، کسی را فرا خواندند که از همه بیشتربه وی اطمینان داشتند (علی علیه السلام) و کسی که خود را بیشتر ازهمه برای رسول خدا صلی الله علیه وآله در معرض خطر می گذاشت و کسی را که از همه بیشتر در راه خدا فداکاری می کرد وکسی که سریعتر از همه از وی اطاعت می کرد . پس به وی گفت که قریشیان هم پیمان شده اند که امشب بر سر من بریزند . پس به خوابگاه من برو و در جای من بخواب و روپوش من را بر روی خود بینداز تا ایشان گمان کنند من بیرون نرفته ام ، و من با اذن خدا بیرون خواهم رفت .پس اولا علی را ازاینکه حیله ای به کار برد تا جانش را حفظ کند منع کرد ( چون باید به حالت عادی درجای رسول خدا می خوابید) واو را مجبور کرد که جان خود را در معرض ضربات شمشیر های صاحبان کینه و خشم قرار دهد . پس او این مطلب را پذیرفت در حالیکه رضای خاطر به آن داشت و در جای رسول خدا خوابید در حالیکه به خاطر خدا صبر می کرد و با دادن جان خود جان رسول خدا را حفظ می نمود و انتظار کشته شدن را می کشید. ما برتر از مقام بذل جان مقامی نمی شناسیم که آرزوی آن را بکنیم . (و بذل جان بالاترین بخشش هاست) .و اگر رسول خدا نمی دانست و علم نداشت که وی صلاحیت این کار را دارد وی را انتخاب نمی کرد و اگردراو اندکی کمبود صبر یا شجاعت یا خیر خواهی برای رسول خدا وجود داشت وبا این وجود برای این کار انتخاب می شد رسول خدا کسی را انتخاب کرده بودند که انتخاب درستی نبود ، و حق گفتن چنین مطلبی را هیچ فردی از امت ندارد و همه اجماع دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله  عمل درست را انجام داده اند .اگر کسی در این مطلب نظر کند چند جهت برتری برای علی (نسبت به ابو بکر) می بیند :

 زیرا ابو بکر حتی اگر ( ازجهت ظاهری) مورد اطمینان رسول خدا بود اما  پیامبراکرم  به رازداری  وی اطمینان نداشتند چون ممکن بود ابوبکر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش کند و دشمنان به حضرت دست پیدا کنند در نتیجه تمام نقشه های رسول خدا نقش بر آب  می شد .

 حتی اگر ابو بکر نزد رسول خدا از جهت رازداری مورد اطمینان  بود اما رسول خدا از نترسیدن وی در هنگام مقابله با سختی  اطمینان نداشتند پس شاید از خوابگاه رسول خدا فرار نموده متوجه محل نقشه رسول خدا شده دنبال رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برود ؛ پس کفار ایشان را پیدا کنند.

 حتی اگر ابو بکر حافظ سر رسول خدا بود وشجاع  اما شاید توانایی خوابیدن در جایگاه رسول خدا را نداشت . چون تحمل آن حالت جدای از بحث شجاعت است . زیرا باید شجاع را در حالت دست بسته ممنوع از مقابله قرار دهی(یعنی شجاع جرات دفاع از خود را دارد اما در اینجا نمی توانداز خود دفاع کند)  .بلکه این امر سخت تر از شخص دست بسته است . زیرا شخص دست بسته می داند که راه فراری ندارد اما این شخص هم می تواند فرار کند و هم می تواند از خود دفاع نماید(اما چنین کاری نمی نماید).حتی اگر او شخص رازدار  وشجاعی بود و می توانست در جای رسول خدا بخوابد و فرار هم نکند اما رسول خدا از بعد آن اطمینان نداشتند که اگر وی را زنده گرفته وشکنجه کنند اقرار به آنچه که می داند نکند و مسیر رسول خدا را به کفار نشان ندهد پس ایشان به دنبال رسول خدا رفته ایشان را پیدا کنند.به همین دلیل است که علمای مسلمین گفته اند کسی را نمی شناسیم که به فضیلت علی در آن شب رسیده باشد .


ط)حزن وترس شدید ابوبکر در مراحل تعقیب

اگر فرضا قبول کنیم ابوبکر همراه رسول بوده،نمونه های حزن وترس شدید ابوبکر در مراحل تعقیب تا ورود به غار، از برخى روایات نیز استفاده مى‌شود که حزن و اندوه چنان بر ابوبکر چیره مى‌شده که اشک‌هاى او را از گونه‌هایش همانند سیل‌آب سرازیر مى‌کرده است ما در فعلا به یک حدیث که حزن و اندوه او را ثابت مى‌کند،بسنده میکنیم:

 بخارى در صحیح خود به نقل از ابوبکر مى‌نویسد:وَاتَّبَعَنَا سُرَاقَةُ بن مَالِکٍ فقلت أُتِینَا یا رَسُولَ اللَّهِ فقال (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا).(البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 3418، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.)

سراقة بن مالک ما را دنبال کرد، گفتم: اى رسول خدا به دنبال ما آمدند، فرمود: نترس که خداوند با ما است.


برای مشاهده مدارک بیشتر در خصوص حزن و ترس ابوبکر اینجا کلیک کنید.

 این روایت نشان مى‌دهد که رسول خدا فقط به گفتن جمله «لا تحزن ان الله معنا» اکتفا نکرده است؛ بلکه با جملات گوناگون سعى در تسکین خاطر او داشته است. این جملات پیامبر به هر غمگینى گفته مى‌شد حزنش پایان مى‌یافت و قلبش آرام مى‌گرفت؛ اما حزن ابوبکر پایانى نداشت.

  در اینجا باز هم ما یار غار بودن ابوبکر را فرضا قبول میکنیم ،طبق این روایات حزن ابوبکر با دیدن تعقیب کنندگان آغاز و تا رفتن آن‌ها ادامه داشته است و تسلاى رسول خدا و یادآورى این که خداوند با ماست، نگران نباش، براى او سودى نداشته و وى با بى‌توجهى و بى‌اعتمادى به سخن پیامبر خدا، بر حزن خود مى‌افزود تا جائى که بر اثر اشک ریختن، اشکش بر گونه‌هایش جارى شد.!!!

اکثر مفسران اهل سنت از جمله ابوعبد الرحمن سلمی، ابن عادل حنبلی، فخررازی، شیخ زکریاء نیسابوری، سمرقندى و... ادعا کرده‌اند که حزن ابوبکر براى رسول خدا بوده است:

اولا: هنگامى سخن از انزال سکینه بر رسول خدا مى‌شود، برخى از بزرگان سنى اصرار مى‌‌کنند که پیامبر خدا همواره در سکینه و آرامش است و نیاز به نزول دوباره آن از جانب خداوند نیست؛ ولى در این جا که سخن از اندوه و حزن ابوبکر مى‌شود، ادعا مى‌کنند که چون پیامبر خدا مصون از ضرر مشرکان نبود، ابوبکر براى او نگران شد!!!.

اگر پیامبر خدا، همواره در سکینه و آرامش به سر مى برد و این سکون و آرامش به خاطر وعده خدا بر حفظ او از خطرهاست؛ پس در این صورت معنا ندارد که ابوبکر براى او محزون شود؛ مگر این که نسبت به وعده الهى مشکوک باشد؛

ثانیاً: دانشمندان سنى براى ادعاى خودشان هیچ دلیلى ارائه نکرده‌اند؛ بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا که اگر ابوبکر فقط بر جان رسول خدا ترسیده بود، رسول خدا مى‌فرمود: «لا تحزن ان الله معی؛ تو نگران من نباش که خدا با من است» نه این که به صورت جمع بفرماید: «لاتحزن ان الله معنا»؛

ثالثا: حتى اگر بپذیریم که نگرانى ابوبکر براى رسول خدا بوده است، بازهم فضیلت و منقبتى را براى او ثابت نمى‌کند؛ چون در همان بار نخست رسول خدا به وى یادآورى کرد که خداوند با ماست و او را از حزن و اندوه منع کرد؛ اما ابوبکر به این سخن پیامبر خدا اطمینان نکرد و بر نگرانى خود ادامه داد. این عدم اطمینان به سخن رسول خدا، اگر نقیصه بزرگى براى وى محسوب نشود، فضیلتى را براى وى به ارمغان نخواهد آورد.









ابوبکر عمرعایشه

آرشیو موضوعی

نسب عمربن الخطاب در کتب اهل سنت
ابنه ای بودن عمر از کتب اهل سنت
شخصیت عمـرابن خطاب(م) از زبان خودش
جهل وحماقت عمر در ارث
جابجا کردن مقام ابراهیم
عمر وخراب کردن خانه مردم
حماقت عمر درباره قرآن کریم
جهل عمر در معناى کلمه
دسته بندی شرابخواریهای عمر
عمر و نوشیدن خمر
حذف سهمیه مؤلفة قلوبهم
عمر وبدعت قربانی
ایمان آوردن عمر ، از دیدگاه اهل تسنن
گوشه ای از خشونت های عمر
پیرزنهای بیسواد هم از عمرباسوادتر هستند !!!
جلوگیری عمر از ارث بردن غیر عرب
عمر بن خطاب بدعت درنماز گذاشت
یکی از قضاوتهای احمقانه عمربن خطاب
عمر: اگر آب نیافتی نماز نخوان !!
عمر دستش را در مقعد شتر داخل می کرد
یکی از فضائل مشهور عمربن خطاب شرابخوارگی
نظریه ى عمر در مورد سه طلاقه کردن
حرام کردن متعه بدعتی آشکار به اعتراف خود عمر
عمر درنمازجماعت به اعظاء تناسلیش دست زد
عمر بن الخطاب ایستاده بول مى کردند
شک عمر در نبوت پیامبر اکرم
تعطیل حد زنا بر مغیرة
بدعت در قرائت نماز
بدعت عمر در اذان صبح ( الصلاة خیر من النوم )
عمر ازدیوار خانه مردم بالامی رفت
تبعیض نژادی در حکومت عمر
قطع درخت حدیبیه
عمر و اخذ پول زوری از مردم
جهالت عمر در حکم سنگسار زن حامله
عمروکتک زدن مردم داغ دیده

پیوندها

" شبکه اطلاع رسانی برائت"
مناقب وفضائل امیرالمومنین علی (علیه السلام)
پایگاه اطلاع رسانی ابــولــؤلــؤ
کتابخانه تخصصی امیرالمومنین(علیه السلام)
وحدت و تفرقه
وهابی ستیزی
حب الحیدر
دانشنامه ابولولو(پیروز نهاوندی)
وبلاگی برای همه
فاروق علیه السلام
بیایید بیشتر بدانیم
مهدی موعود(عج)
شیعـــیان
همای رحمت
اثبات ولایت مولاناعلی(علیه السلام)
خیرالبریه
بدعتهای خلیفه دوم
یوسف زهرا چشم به راهیم
مواظب باش سنی نشی
عمرکشان
حیدریون
انتی شبهه
یا حیدر کرار علی ادرکنی
آفتاب مهربانی
نیایش (اشعار زیبا)
عقاید شیعه ، مناظرات
دنیای من ابوالفضل(علیه السلام)
امام علی .علیه السلام
محبین حضرت ابولولو رحمت الله
تحقیقاتی پیرامون اعجاز قران
سوالات شیعیان از اهل تسنن
بهترین دوست
فــــرقه ناجیه
14 کهکشان
خطابه ی غدیر
تبری وتولی دوبال برای پرواز
آنتی عمر!
"عاشقان حسیـــنـــی(علیه السلام)
fadack110
شبـهای پیـشاور
حسرت قلم
بزرگترین کتاب باموضوع برائت
اهل سنت را بهتر بشناسیم
ناشنیده هایی از عایشه
امیرالمومنین علی(علیه السلام)
درد دلای یه بچه شیعه
ابولولو درآینه تصویر
الفبای شیعه
دفاع ازحریم تشیع
مطالب دینی وشرعی
شـیعه قـــــلب اسـلام
اولین مدافع حریم ولایت وامامت
احادیث حکمت
عشق حسین(علیه السلام)
السلام علی اسم الله الرضی
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
شناخت چهره واقعی ابوبکر

جهالت عمر دربرابر یهودیان - جمعه چهاردهم خرداد 1389
اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت -
شنبه یکم خرداد 1389
اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت -
سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1389
اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت -
یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1389
اسنادشهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت -
شنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1389
اسناد شهادت حضرت زهرا.س.اسکن از کتب اهل سنت -
جمعه بیست و چهارم اردیبهشت 1389
اسناد شهادت حضرت زهرا.س. اسکن از کتب اهل سنت -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت -
دوشنبه بیستم اردیبهشت 1389
نمونه دیگر نادانی عمر ازحکم سنگسار -
جمعه بیستم فروردین 1389
عمر و نابودی آثار علمی و فرهنگی -
یکشنبه هشتم فروردین 1389
کارگزاران عمری دردولت عمری -
یکشنبه بیست و سوم اسفند 1388
پسرعمر هم شهوتی بودواحمق در احکام شرعی -
شنبه پانزدهم اسفند 1388
شهوترانى عمربن خطاب -
جمعه هفتم اسفند 1388
عمر مبغوض پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله -
چهارشنبه پنجم اسفند 1388
بیت المال درحکومت عمر -
سه شنبه هفدهم آذر 1388
دسته بندی شرابخواریهای عمر -
سه شنبه بیست و ششم آبان 1388
یک نمونه دیگر از شرابخواری عمر -
سه شنبه بیست و ششم آبان 1388
حذف سهمیه مؤلفة قلوبهم -
چهارشنبه سیزدهم آبان 1388
عمر وبدعت قربانی نکردن در حج -
یکشنبه دهم آبان 1388
عمر وخراب کردن خانه مردم -
شنبه دوم آبان 1388
جابجا نمودن مقام ابراهیم توسط عمربن خطاب -
شنبه دوم آبان 1388
جهل عمر در معناى کلمه -
شنبه دوم آبان 1388
جهل وحماقت عمر در ارث بردن دایى از خواهرزاده -
دوشنبه ششم مهر 1388
حماقت عمر درباره قرآن(تحقیق تفکر نکنید) -
شنبه هفتم شهریور 1388
عمر وکتک زدن مردم داغ دیده منع از گریه کردن بر اموات -
دوشنبه نوزدهم مرداد 1388
جهالت عمر در حکم سنگسار زن حامله -
سه شنبه ششم مرداد 1388
عمر و اخذ پول زوری از مردم! -
سه شنبه ششم مرداد 1388
قطع درخت حدیبیه -
سه شنبه ششم مرداد 1388
تبعیض نژادی در حکومت عمر -
چهارشنبه سی و یکم تیر 1388
عمر ازدیوار خانه مردم بالامی رفت -
دوشنبه بیست و دوم تیر 1388
بدعت در اذان صبح(الصلاة خیر من النوم ) -
یکشنبه بیست و یکم تیر 1388
بدعت عمر در قرائت نماز -
جمعه نوزدهم تیر 1388
تعطیل حد زنا بر مغیرة بن شعبه -
جمعه دوازدهم تیر 1388
شک عمر در نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله -
جمعه دوازدهم تیر 1388
عمر بن الخطاب ایستاده بول مى کردند -
دوشنبه هشتم تیر 1388
عمر درنمازجماعت به اعضاء تناسلیش دست زد -
پنجشنبه چهارم تیر 1388
حرام کردن متعه بدعتی آشکار به اعتراف خود عمر -
پنجشنبه چهارم تیر 1388
نظریه ى عمر در مورد سه طلاقه کردن -
پنجشنبه چهارم تیر 1388
یکی از فضائل مشهور عمربن خطاب شرابخوارگی -
پنجشنبه چهارم تیر 1388
عمر دستش را در مقعد شتر داخل می کرد -
سه شنبه دوم تیر 1388
دانش دین ؛ عمر: اگر آب نیافتی نماز نخوان !! -
یکشنبه سی و یکم خرداد 1388
یکی از قضاوتهای احمقانه عمربن خطاب -
یکشنبه سی و یکم خرداد 1388
عمر بن خطاب بدعت درنماز گذاشت -
جمعه بیست و نهم خرداد 1388
جلوگیری عمر از ارث بردن غیر عرب ! -
جمعه بیست و نهم خرداد 1388
"پیرزنهای بیسواد هم از عمــرباسوادتر هستند !!! " -
چهارشنبه بیست و هفتم خرداد 1388
گوشه ای از خشونت های عمر -
سه شنبه بیست و ششم خرداد 1388
اسلام آوردن ظاهری عمر -
شنبه بیست و سوم خرداد 1388
ابنه ای بودن عمر از کتب اهل سنت: "کان سیدنا عمر مابونا !" -
جمعه بیست و دوم خرداد 1388
شخصیت عمـرابن خطاب(م) از زبان خودش -
جمعه بیست و دوم خرداد 1388
نسب عمربن الخطاب در کتب اهل سنت -
شنبه بیست و دوم فروردین 1388

http://ayesheh.blogfa.com/posts/

http://baraat.blogfa.com/posts/

آرشیو موضوعی

حسب و نسب ابوبکر
مطاعن ابوبکر
کفر ابوبکر
لعن ابوبکر توسط صحابه
ابوبکر در لسان ائمه طهار
ظلم های ابوبکر به حضرت زهرا
ابوبکر در زبان شعرا
ترور ابوبکر توسط عمر
ابوبکر در آیینه کتاب
آرزوهای ابوبکر
اعترافات ابوبکر
جعل حدیث توسط ابوبکر
جهل ابوبکر به احکام
فرار ابوبکر در جنگها
ابوبکر در ادعیه
ابوبکر در قران
ابوبکر و ترور پیامبر
طرح و پوستر
دانلود
سوالاتی در مورد خلافت ابوبکر
رابطه ابوبکر با امیرالمومنین
دیدگاه دیگران در مورد ابوبکر
فضایل دروغین ابوبکر

نویسندگان

امیر
علی

خلافت ابوبکر از دیدگاه امیرالمومنین - دوشنبه دهم خرداد 1389
در 22 جمادی الثانی چه اتفاقاتی رخ داد؟ -
دوشنبه دهم خرداد 1389
بدون شرح ... -
دوشنبه دهم خرداد 1389
معرفی کتاب(شعله های همیشه) -
جمعه هفتم خرداد 1389
سند دیگری در مورد شهادت حضرت زهرا+اسکن کتاب -
شنبه یکم خرداد 1389
اولین بیعت کننده با ابوبکر -
شنبه یکم خرداد 1389
اقرار ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) -
یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1389
اسنادشهادت حضرت زهرا+اسکن کتاب -
یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1389
معرفی کتاب (حدیث اقتدا به شیخین) -
شنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1389
آیا ابوبکر با پیامبر درون غار بود؟ -
پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت 1389
ابوبکر برتر از پیامبر!!! -
پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت 1389
ابوبکر:اولین کسی که به حضرت زهرا (سلام الله علیها) فحاشی کرد -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
ابوبکر و آتش زدن احادیث پیامبر اکرم -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
ابوبکر : اولین مخالف و از بین برنده سنت رسول خدا !! -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
معرفی کتاب(خلافت ابوبکر در ترازوی نقد) -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
معرفی کتاب(چگونگی نماز ابو بکر به جای رسول خدا صلی الله علیه وآله) -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
غضب حضرت زهرا(سلام الله علیها) بر ابوبکر -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
ابوبکر از دیدگاه ابوحنیفه -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
آرزوهای ابوبکر -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389
فرازی از لعنیه خواجه نصیر -
چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389

http://abubekr.blogfa.com/posts/

عایشه مستحق چیست؟
خشم پیامبر بر عایشه
حسد عایشه
بی ادبی عایشه
دروغگویی عایشه
اعترافات عایشه
تهمت زدن عایشه
تمسخر کردنهای عایشه
اعتراضهای عایشه به رسول خدا
تردید عایشه در نبوت پیامبر
تردید عایشه در عدالت پیامبر
امتناع عایشه از بردن نام پیامبر
فریاد کشیدن عایشه بر سر پیامبر
عایشه در قران
قهر کردن پیامبر با عایشه
آزار واذیت پیامبر توسط عایشه
مفسد بودن عایشه

16-شکار جوانان قریش!! - سه شنبه بیست و یکم اردیبهشت 1389
15-حسادت عایشه نسبت به ماریه -
پنجشنبه نوزدهم فروردین 1389
14- فریاد زدن عایشه بر سر پیامبر -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
13- امتناع عایشه از بردن نام پیامبر -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
12-تردید عایشه در نبوت پیامبر -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
11-عایشه مستحق غضب الهی است -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
10-عایشه مستحق اتش جهنم است -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
9-خشم پیامبر بر عایشه و وساطت مادر او -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
8-خشم شدید پیامبر بر عایشه -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
7-خشم پیامبر بر عایشه -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
6-بی ادبی عایشه -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
5-حسد عایشه -
جمعه بیست و یکم اسفند 1388
4-اعترافات عایشه -
چهارشنبه نوزدهم اسفند 1388
3-دروغگویی عایشه -
سه شنبه هجدهم اسفند 1388
2-حسد عایشه -
دوشنبه هفدهم اسفند 1388
1-خشم پیامبر اکرم بر عایشه -
جمعه چهاردهم اسفند 1388

http://ayesheh.blogfa.com/posts/

سؤالات بی پاسخ از اهل سنت و وهابیت

خدا، یا مردم، چه کسی جانشین پیامبر را تعیین می‌کند؟ - پنجشنبه سیزدهم خرداد 1389
جزوه حق غصب شده -
دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1389
صحابه ی عادل! قاتل حضرت زهرا!! -
دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1389
عدالت صحابه (بخش اول) -
جمعه سوم اردیبهشت 1389
ابوبکر با پیامبر بیعت کرد پس عادل و خلیفه است!!! -
چهارشنبه یازدهم فروردین 1389
ابوبکر جانشین پیامبر است چون به جای ایشان نماز خوانده است. -
پنجشنبه بیست و هفتم اسفند 1388
توحید وهابیت !!! -
چهارشنبه دوازدهم اسفند 1388
بزرگداشت افراد شرک است !!! -
دوشنبه بیست و ششم بهمن 1388
وهابیت - شرک - بدعت - حرام - مرتد!!! (قسمت سوم) -
جمعه شانزدهم بهمن 1388
وهابیت - شرک - بدعت - حرام - مرتد!!! (قسمت دوم) -
جمعه هجدهم دی 1388
وهابیت - شرک - بدعت - حرام - مرتد!!! -
یکشنبه ششم دی 1388
خلفا و فتوحات - قسمت چهارم -
چهارشنبه بیست و پنجم آذر 1388
فتوحات هیتلری!!! -
جمعه سیزدهم آذر 1388
خلفا و فتوحات - قسمت دوم -
جمعه بیست و دوم آبان 1388
خلفا و فتوحات -
جمعه یکم آبان 1388
چه کسی یهودی است؟ موسس شیعه یا محدث سنی ؟! -
جمعه هفدهم مهر 1388
پدر بچه گربه !!!! ابوهریره .... -
دوشنبه دوم شهریور 1388
پیامبری که اهل سنت می شناسند ..... !!! -
جمعه شانزدهم مرداد 1388
خدای اهل سنت دست ساخته ابوهریره و کعب الاحبار ...... (قسمت چهارم) -
دوشنبه پنجم مرداد 1388
خدای اهل سنت دست ساخته ابوهریره و کعب الاحبار ...... (قسمت سوم) -
پنجشنبه بیست و پنجم تیر 1388
قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: علیٌّ منّی بِمنزلةِ رَأسی مِن بَدَنی -
دوشنبه پانزدهم تیر 1388
خدای اهل سنت دست ساخته ابوهریره و کعب الاحبار ......... (قسمت دوم) -
دوشنبه هشتم تیر 1388
خدای اهل سنت دست ساخته ابوهریره و کعب الاحبار ......... -
چهارشنبه سیزدهم خرداد 1388
مذاهب اربعه اهل سنت -
جمعه چهارم اردیبهشت 1388
سوالاتی از اهل سنت (منافقین در حکومت خلفا) -
دوشنبه هفدهم فروردین 1388
چه کسی جانشین چه کسی می شود؟؟؟؟ -
شنبه هشتم فروردین 1388
عمربن خطاب رب اهل سنت !!!!!!!! -
پنجشنبه بیست و نهم اسفند 1387
«ما ینطق عن الهوی * ان هو الا وحی یوحی» -
سه شنبه ششم اسفند 1387
منع نقل حدیث توسط عمر -
دوشنبه بیست و یکم بهمن 1387
صلح حدیبیه -
سه شنبه بیست و چهارم دی 1387
ابلاغ سوره توبه وایمان ابوبکر -
سه شنبه دوازدهم آذر 1387
حضرت علی علیه السلام و بدعتهای عمر و ابوبکر -
جمعه دهم آبان 1387
عثمان چگونه خلیفه شد؟؟ -
سه شنبه بیست و سوم مهر 1387
نماز تراویح بدعت مشهور عمر -
پنجشنبه یازدهم مهر 1387
جا به جا نمودن مقام ابراهیم -
شنبه سی ام شهریور 1387
نماز نخونید !!!!!!!!!!!!!!!!!! -
سه شنبه بیست و پنجم تیر 1387
نهی از ازدواج موقت -
پنجشنبه ششم تیر 1387
نهی از حج تمتع -
جمعه دهم خرداد 1387
گستاخی عمر نسبت به رسول الله (ص) -
پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت 1387
برای شروع -
شنبه چهاردهم اردیبهشت 1387

ابوبکر، همراهی همیشه محزون

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ابوبکر، همراهی همیشه محزون

 

  بررسى دیدگاه‌هاى اهل سنت در تفسیر آیه غار

طرح بحث

سابقه استدلال به آیه غار

محورهای استدلال اهل سنت به آیه غار


گفتار اول: انتخاب ابوبکر برای همراهی

نقد و بررسی


آیا ابوبکر، همراه رسول خدا (ص) بوده است؟


هیچ آیه‌ای در حق خاندان عائشه نازل نشده است


ابوبکر، قبل از رسول خدا به قبا رسیده بود


رسول خدا (ص) به تنهائی هجرت کرده است


همراهی ابوبکر، با دستور یا اجازه رسول خدا (ص)‌ نبوده است


آیه شهادت می‌دهد که رسول خدا به تنهائی خارج شده است


حرکت ابوبکر بعد از خروج رسول خدا (ص) از مکه


ابوبکر، نزدیک غار ثور به رسول خدا (ص) ملحق شد


کرز قیافه شناس، فقط اثر پای رسول خدا (ص) را دنبال کرد


نقد روایت انتخاب ابوبکر برای همراهی


بررسی سند روایت

بررسی متن روایت

 

گفتار دوم: تنها ابوبکر، به همراه رسول‌خدا (ص) باقی ماند

نقد و بررسی


ابوبکر، پیش از آن یکبار به تنهائی هجرت کرده بود


این سخن فخررازی، مذمت دیگر اصحاب است


هجرت مسلمانان به دستور رسول خدا (ص) بوده است


تعداد دیگری از اصحاب نیز باقی مانده بودند


گفتار سوم: دلالت جمله «ثانی اثنین» بر فضیلت ابوبکر

نقد و بررسی


منظور از «ثانی اثنین» رسول خدا (ص) بوده است


«ثانی اثنین» فضیلیتی را برای ابوبکر به اثبات نمی‌رساند


گفتار چهارم: استدلال به روایت « ما ظنّک باثنین الله ثالثهما»

 

نقد و بررسی


بررسی سند روایت


بررسی دلالت روایت


همنشینی با اهل بیت علیهم السلام، افتخاری برای جبرائیل



گفتار پنجم: استدلال به جمله: « إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ»

نقد و بررسی


صحابی، در کلام پیامبر


گفتار ششم: استدلال به «لاَ تَحْزَنْ»

حزن همیشگی ابوبکر و عدم اعتنا به دستور رسول خدا

مواردی از حزن ابوبکر

آیا حزن ابوبکر، برای رسول خدا بود؟

گفتار هفتم: استدلال به جمله «إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»

نقد و بررسی

گفتار هشتم: استدلال به «فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ»

نقد و بررسی

وجوب بازگشت ضمیر به اقرب المذکورات

سکینه، تنها بر رسول خدا نازل شده است

الف: تصریح علمای اهل سنت بر نزول سکینه بر رسول خدا (ص)

ب: وحدت سیاق

ج: عطف جمله «وایده بجنوده» بر نزول سکینه

د: عطف جمله «وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا» بر جمله «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْه‏»

 

گفتار نهم: خرید مرکب توسط ابوبکر و مشارکت فرزندان وی در امر هجرت

نقد و بررسی

امیرمؤمنان علیه السلام، مرکب خرید و تجهیزات سفر را آماده کرد

 

گفتار دهم: ورود رسول خدا و ابوبکر به مدینه:

نقد و بررسی
 

گفتار یازدهم: بررسی پاسخ‌های فخررازی به استدلال‌های شیعه

مقایسه حزن ابوبکر با خوف پیامبران

پیامبر، ابوبکر را به خاطر لو ندادن اخبار هجرت، با خود برد

مقایسه فضیلت ابوبکر با فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام

ابوبکر در خدمت پیامبر حاضر و علی علیه السلام غائب بود

سختی عمل ابوبکر بیشتر از سختی عمل امیرمؤمنان علیه السلام

خشم کفار بر ابوبکر بیشتر از خشم آن‌ها بر علی علیه السلام بود

نزول أیه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه‏» در باره امیرمومنان علیه السلام

نتیجه

لینک فایل pdf

http://www.valiasr-aj.com/lib/ghar/gar.pdf

گروه پاسخ به شبهات، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)