روایت صحیح بخاری در چگونگی تشریع نماز
قسم دوم از روایات، روایاتی است که تشریع اذان را به پیشنهاد شخص عمر بن خطاب میداند. در این زمینه در صحیح بخاری روایتی داریم:
حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ قَالَ أَخْبَرَنِی نَافِعٌ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ کَانَ یَقُولُ کَانَ الْمُسْلِمُونَ حِینَ قَدِمُوا الْمَدِینَةَ یَجْتَمِعُونَ فَیَتَحَیَّنُونَ الصَّلَاةَ لَیْسَ یُنَادَى لَهَا فَتَکَلَّمُوا یَوْمًا فِی ذَلِکَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى وَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ الْیَهُودِ فَقَالَ عُمَرُ أَوَلَا تَبْعَثُونَ رَجُلًا یُنَادِی بِالصَّلَاةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَا بِلَالُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلَاةِ
وقتی مسلمانها آمدند و در مدینه مستقر شدند، وقتی برای نماز جماعت دعوت میشدند راهی نبود تا همه را از آن با خبر کنند. تا این که روزی با هم صحبت کردند و به توافق رسیدند که برای این که برای نماز ندای عمومی داده شود تا مردم در نماز جماعت حضور پیدا کنند، بعضی از صحابه گفتند: ناقوسی مثل ناقوس نصاری بگیریم و در آن بدمیم تا مردم متوجه وقت نماز جماعت شوند. بعضی گفتند: از شیپوری استفاده کنیم مثل شیپوری که از شاخ حیوان ساخته میشود و یهودیها در آن فوت میکنند و صدا میکند. تا این که عمر گفت: آیا نمیخواهید کسی را برای خبر ساختن مردم از نماز انتخاب کنید؟ از این رو رسول خدا دستور داد تا بلال مردم را برای نماز خبر کند.
صحیح البخاری، ج 1، ص 219، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا.
صحیح مسلم، ج 1، ص 285، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.
این روایت در صحیح مسلم هم آمده است.
اذان بدون شهادت بر رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
دسته سوم از روایات این است که میگوید: ابتدا عمر بن خطاب اذان را به این شکل آورد:
الله اکبر الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله حی علی الصلاه
یعنی: شهادت بر رسالت در اذان نبود. جناب عمر بن الخطاب به قدری علاقهمند و دلسوز و عاشق حضرت بود که برای اعتلای نام نبی مکرّم پیشنهاد کرد تا در کنار شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت پیامبر هم داده شود.
ابن خزیمه در صحیحش از عبد الله بن نافع از پدرش آن هم باز از عبد الله عمر روایت کرده است:
حدثنا بندار نا أبو بکر یعنی الحنفی نا عبد الله بن نافع عن أبیه عن بن عمر أن بلالا کان یقول أول ما أذن أشهد أن لا إله إلا الله حی على الصلاة فقال له عمر قل فی إثرها أشهد أن محمد رسول الله فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم قل کما أمرک عمر
بلال در ابتدا این گونه اذان میگفت: أشهد أن لا إله إلا الله حی على الصلاة تا این که عمر به آن اضافه کرد أشهد أن محمد رسول الله از این رو پیامبر اکرم به عمر فرمود: همانگونه که عمر تو را امر کرد اذان بگو.
صحیح ابن خزیمة، ج 1، ص 188 و 187، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری الوفاة: 311 ، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970، تحقیق: د. محمد مصطفى الأعظمی
گرچه بحث ما در باره بودن و یا نبودن شهادت بر رسالت پیامبر در اذان نیست، که آن بحثی جداگانه است، ولی به عللی ما بحثمان در این است که آیا این اذان که تشریع شد به چه شکلی تشریع شد؟ این روایت میگوید: فقط میگفتند: اشهد ان لا اله الا الله، حی علی الصلاه، بعد عمر بن خطاب که سال هفتم یا بنا به نقلی سال هشتم، اسلام آورده و در این هشت سال تمام مردم خدا را عبادت میکردهاند و نماز میخواندهاند و او بت میپرستیده است ولی آقای عمری که سالها مشغول بتپرستی بوده است و خیلی از مردم به خاطر ترس از او جرأت اسلام آوردن نداشتند این قدر دلسوز شده که در سال اول هجرت میآید و میگوید: ای پیامبر! شما در کنار اشهد ان لا اله الا الله شهادت به رسالت پیامبر را فراموش نکنید.
دریافت مستقیم اذان از جبرئیل توسط عمر بن خطاب
از این بالاتر دسته بعدی روایات است که میگوید: عمر اذان را مستقیماً از جبرئیل امین گرفت است. یعنی پیامبر اکرم، عبد الله بن زید، ابوبکر و دیگر صحابه نقشی نداشتهاند. اصلاً تشریع اذان توسط عمر بن خطاب و به استناد دریافت مسیقیم او از جبرئیل صورت گرفته است. به این روایت توجه کنید:
أَوَّلُ مَنْ أَذَّنَ فِی السَّمَاءِ جِبْرِیلُ فَسَمِعَهُ عُمَرُ وَبِلالٌ فَأَقْبَلَ عُمَرُ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ بِمَا سَمِعَ ثُمَّ أَقْبَلَ بِلالٌ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ بِمَا سَمِعَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ سَبَقَکَ عُمَرُ یَا بِلالُ أَذِّنْ کَمَا سَمِعْتَ قَالَ ثُمَّ أَمَرَهُ رَسُولُ اللهِ أَنْ یَضَعَ أُصْبُعَیْهِ فِی أُذُنَیْهِ اسْتِعَانَةً بِهِمَا عَلَى الصَّوْتِ
اولین کسی که در آسمان اذان گفت جبرائیل بود. عمر و بلال هر دو از جبرئیل شنیدند و عمر این موضوع را به اطلاع رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسانید، ولی وقتی بلال آمد نزد رسول خدا و قضیه را به عرض رسول خدا رسانید پیامبر اکرم فرمود: قبل از تو عمر آمد و این خبر را اطلاع داد، تو به همان شکل که شنیدی اذان بگو. و رسول خدا صلّی الله علیه و آله بلال را امر نمود تا به هنگام اذان گفتن دستهای خود را در گوشهای خود بگذار تا به صدایت کمک شود.
مسند الحارث (زوائدالهیثمی)، ج 1، ص 245، بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث، اسم المؤلف: الحارث بن أبی أسامة / الحافظ نور الدین الهیثمی الوفاة: 282، دار النشر: مرکز خدمة السنة والسیرة النبویة - المدینة المنورة - 1413 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. حسین أحمد صالح الباکری
المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 3، ص 70، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر العسقلانی الوفاة: 852، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغیث - السعودیة - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری.
البته در این روایت اسمی هم از بلال آوردهاند تا کمی از حساسیت آن کم شود و شبههای در جعلی بودن روایت پیش نیاید.
چگونگی تشریع اذان در کتابهای فقهی اهل سنت
معمولاً در منابع روائی شاید یک نوع روایاتی نقل کنند؛ ولی در منابع فقهی به آن روایات فتوا ندهند در حالی که آنچه برای ما ملاک است آراء فقهای اهل سنت است. گرچه ما به روایات هم استناد میکنیم؛ ولی اگر روایتی مورد اعراض فقها بود در مقام مناظره آن روایت به کار نمیآید. شما ده تا روایت نقل میکنید، او میگوید: این روایات معرض عنه فقهای ما است. و بلا فاصله شما را خلع سلاح میکند و لذا میرویم سراغ کتابهای فقهی آنها. قبل از این که وارد کتابهای فقهی بشویم، باید کتابهای فقهی آنها را بشناسیم. دقت کنیم که کتابهای فقهی را بر طبق وفات بزرگانشان ملاک قرار بدهیم. مثلا: اولین مذهبی که تأسیس شد، مذهب ابوحنیفه بود. ابوحنیفه متوفای 150 هـ و معاصر امام صادق علیه السلام است. ملاقاتهای متعددی با امام صادق علیه السلام داشته است و دوسالی که امام صادق به کوفه هجرت کردند، در آن دو سال ابوحنیفه پای درس امام صادق مینشست و این تعبیر را نیز دارد که:
لو لا السنتان لهلک النعمان.
اگر آن دو سال درس خواندن من در مکتب امام صادق علیه السلام نبود هرآینه من هلاک شده بودم.
مختصر تحفه اثنا عشریه، آلوسی، ص 8 و 9.
این مطلب را در معتبرترین کتابی که از اهل سنت دیدم، مختصر تحفه اثنا عشریه آلوسی، صفحه 8 و 9 بود و از این معتبرتر ندیدیم. در منابع شیعه الی ماشاء الله است؛ ولی به درد مناظره نمیخورد.
تحفه اثنا عشریه از اخبث خبائث وهابیها است. شاید کمتر فرد رذل و پستی مثل دهلوی وجود داشته باشد. او در این کتابش تا توانسته به شیعه بد و بیراه گفته و همان حرفهای ابن تیمیه و ابن روزبهان را به همراه فحش و اهانت تکرار کرده است. و چون این کتاب دوازده فصل است، اسمش را تحفه اثنا عشریه گذاشته است.
مرحوم قاضی میر حامد حسین در کتاب عبقات الانوار جواب او را داده است. و چون کتاب تحفه اثنا عشریه، مفصل بوده است آلوسی آمده و آن را مختصر کرده است.
کتابهای فقهی مذهب حنفیه
کتابهای مشهور احناف، تقریباً اولین کتابی که نوشته شد، عبارت است از الجامع الصغیر شیبانی است که در حقیقت از شاگردان ابوحنیفه و متوفای 189 هـ بوده است که اخیراً در دو جلد چاپ شده است. بعد از آن در درجه بعدی اهمیت مبسوط سرخسی قرار دارد؛ چون این کتاب نزدیک 23 جلد است و غالباً تلاش میکند اقوال دیگر فقها را هم نقل و هم نقد کند. سرخسی متوفای 483 هـ است.
بعد از آن کتاب البدایع والصنایع کاشانی متوفای 587 هـ است. این کتاب نیز از کتابهای مفصل فقه حنفی است. بعد ار آن البحر الرائق ابن نجیم مصری، متوفای 970 هـ است. بعد از آن الدر المختار حصکفی متوفای 1088 هـ است. آخرین کتابی که از احناف است و مورد عنایت حنفیها است، ردّ المحتار فی شرح الدر المختار، ابن عابدین است که این کتاب الآن در میان احناف ایران، جایگاه ویژهای دارد. این کتاب، کتاب فقهی استدلالی است.
کتابهای فقهی مذهب شافعیه
مفصلترین کتابی که بنده مراجعه میکنم، کتاب المجموع للفتاوی، نووی متوفای 676 هـ است. نووی از قهرمانان شافعی مذهبها است. قبل از ابن حجر عسقلانی که او خریط فن است و اصلا حافظ علی الإطلاق اهل سنت است. ابن حجر کتاب فقهی مفصلی ندارد. تنها کتابی که ایشان در فقه نوشته است، تلخیص الحبیر است. المجموع نووی حدود 27 جلد است.
البته سیوطی هم که یکی دیگر از قهرمانان اهل سنت متوفای 911 هـ است. ایشان هم شافعی مذهب است و تقریبا نوآوریهای زیادی در ادبیات، درایه و... دارد. حتی گفتهاند: وقتی سیوطی از دنیا رفت، اهل سنت گفتند: که علم رسول الله در زیر خاک دفن شد و دیگر مادری همانند سیوطی را نخواهد زائید. ایشان هم یک کتاب کوچکی دارد به نام الحاوی للفتاوی.
کتابهای فقهی مذهب حنبلیه
در رابطه با حنابله عرض کردهایم که مفصلترین کتاب فقهی آنها که تمام آراء فقهای حنبلی، حنفی، مالکی و شافعی را دارد، با نگاه حنبلی مذهب، المغنی، ابن قدامه متوفای 620 هـ است. حدود 28 جلد کتاب قطور چاپ شده است. خود وهابیها نیز به فتاوای ابن قدامه ارزش ویژهای قائل هستند. الفتاوی الکبری ابن تیمیه، 728 هـ است که عزیزان از این کتاب غافل نشوند. اهل سنت برای سخنان او بیش از سخنان پیامبر ارزش قائل هستند. بعد از او شاگردش ابن قیم الجوزیه و ناشر افکار او است که کتابی دارد به نام اعلام الموقعین که این هم کتاب فقهی استدلالی است. البته الفتاوی الکبری فقه تنها نیست؛ یعنی تمام آراء ابن تیمیه هم در فقه هم در حدیث هم در عقائد و اخلاق آمده است. یعنی هر رطب و یابسی (تر و خشکی) که شیطان در ذهن او القاء کرده، در این کتاب آورده است.
کتابهای فقهی مذهب مالکیه
در رابطه با مالکیها، تنها کتابی که مورد توجه همه مالکیهای جهان است، کتاب بدایة المجتهد ابن رشد اندلسی قرطبی، متوفای 595 هـ است. که تقریباً شبیه لمعه و شرح لمعه ما و شبه استدلالی است. قبل از ایشان کتابی نوشتهاند به نام المدونة الکبری که در حقیقت شرحی است مفصل بر آراء فقهی مالک بن أنس. درحقیقت کل آراء مالک بن أنس را در آن جمع کردهاند. تقرییا حالت روائی فقهی دارد. و همچنین ابن عبد البر قرطبی، صاحب کتاب الإستیعاب، متوفای 463 کتابی دارد به نام الکافی فی فقه اهل المدینة. اینهم حدود هشت نه جلد است. جدیدترین کتابی که اینها نوشتهاند، مال زرقانی، متوفای 1122 هـ شرح زرقانی است.
دوستان اگر خواستند مراجعه کنند، دو کتاب را ملاک قرار بدهند، یکی المدونة الکبری، یکی بدایة المجتهد. این دو تا کتاب کنار هم قرار بگیرد، تقریباً آراء مالکیها یافت میشود.
کتابهای فقهی مذهب ظاهریه
در کنار این چهار مذهب، مذهب ظاهریه است که زمانی طرفداران زیادی داشت. ظاهریها در حقیقت اهل حدیث و مخالف همه مذاهب هستند. در رأس ظاهریها ابن حزم اندلسی، متوفای 456 هـ است که کتابهایی متعددی دارد. مفصلترین کتاب ایشان المحلی است که در 11 جلد میباشد. در این کتاب به همه فقهای اهل سنت به جزاحمد بن حنبل حمله میکند. خود علمای اهل سنت دل خوشی از ابن حزم ندارند؛ چون قلم خیلی تندی دارد. حتی میگویند قلم ابن حزم و شمشیر حجاج به منزله دو تیغه قیچی هستند. کمتر فقیه اهل سنت است که از نیش قلم ابن حزم اندلسی در امان باشند.
مذهب ظاهریه مذهب مستقلی است که عمدتاً ناشر آن نیز خود ابن حزم اندلسی بوده است. نسبت به صحابه هم خیلی تند است و حتی بحث مفصلی دارد که فتوای صحابه نمیتواند برای ما ملاک باشد. بعضی از صحابه در زمان پیامبر فتوی میدادند، مورد اعتراض پیامبر واقع میشد، صحابهای که در زمان خود پیامبر فتواهایشان مورد اعتراض آن حضرت بوده چطور بعد از پیامبر میتواند برای ما حجت باشد. یا بعضی از صحابه فتوی صادر میکردند و بعضی دیگر آنها را تکذیب میکردند، آیا آن کسی که فتوی داده است، صادق است یا کسی که تکذیب کرده است؟
نظر ابن حزم راجع به صحابه نزدیک به نظر شیعه است. بر علیه شیعه نیز خیلی حرف زده و هر چه لاطائلات است به شیعه نسبت داده است. مرحوم علامه امینی در الغدیر یک فصل مفصلی دارد در نقد عقائد ابن حزم اندلسی بر ضد شیعه.
ایشان در جلد 11 کتاب المحلی، صفحه 224، کتاب الحدود باب حد المرتد، روایتی دارد در رابطه با کسانی که قصد ترور پیامبر را داشتند. 12 نفر از صحابه در مراجعه از جنگ تبوک قصد ترور حضرت را داشتند.
أَنَّ أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبی وَقَّاصٍ رضی الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبی صلى الله علیه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوکَ
ابوبکر و عمر و عثمان و طلحة و سعد بن أبی وقاص نقشه کشیده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را در مسیر بازگشت از جنگ تبوک به پایین پرتاب کنند.
المحلى، ج 11، ص 224، اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی.
کیفیت تشریع اذان از منظر مذهب حنفی
بحث ما در تشریع اذان بود. قبلاً این مبحث را از دیدگاه کتابهای روائی اهل سنت بحث و بررسی کردیم. و اما در رابطه با کتب فقهی اهل سنت میخواهیم بدانیم آیا در مقام فتوا نیز به استناد آن روایات فتوایی نیز صادر کرده و یا نظری دادهاند.
تشریع اذان از منظر سرخسی
از جمله علمای حنفی، سرخسی است که ایشان مفصل روی این قضیه بحث کرده است. سرخسی متوفای 483 هـ است. وی که تقریباً معاصر با مرحوم شیخ طوسی متوفای 460 هـ. است در کتاب المبسوط جلد 1، صفحه 127 و 128 که کتابی فقهی است بابی باز کرده به نام الأذان و میگوید:
باب الاذان:
الأذان فی اللغة الاعلام ومنه قوله تعالى «وأذان من الله ورسوله» الآیة وتکلموا فی سبب ثبوته فروى أبو حنیفة رحمه الله تعالى عن علقمة بن مرثد عن أبی بردة عن أبیه قال مر أنصاری بالنبی صلى الله علیه وسلم فرآه حزینا وکان الرجل ذا طعام فرجع إلى بیته واهتم لحزنه صلى الله علیه وسلم فلم یتناول الطعام ولکنه نام فأتاه آت فقال أتعلم حزن رسول الله صلى الله علیه وسلم مماذا هو من هذا الناقوس فمره فلیعلم بلالا الأذان وذکره إلى آخره. والمشهور أنه صلى الله علیه وسلم لما قدم المدینة کان یؤخر الصلاة تارة ویعجلها أخرى فاستشار الصحابة فی علامة یعرفون بها وقت أدائه الصلاة لکی لا تفوتهم الجماعة فقال بعضهم ننصب علامة حتى إذا رآها الناس أذن بعضهم بعضا فلم یعجبه ذلک. وأشار بعضهم بضرب الناقوس فکرهه لأجل النصارى وبعضهم بالنفخ فی الشَبُور فکرهه لأجل الیهود وبعضهم بالبوق فکرهه لأجل المجوس فتفرقوا قبل أن یجتمعوا على شئ. قال عبد الله بن زید بن عبد ربه الأنصاری فبت لا یأخذنی النوم وکنت بین النائم والیقظان إذ رأیت شخصا نزل من السماء وعلیه ثوبان أخضران وفى یده شبه الناقوس فقلت أتبعینی هذا فقال ما تصنع به فقلت نضربه عند صلاتنا فقال ألا أدلک على ما هو خیر من هذا فقلت نعم فقام على حذم حائط مستقبل القبلة فأذن ثم مکث هنیهة ثم قام فقال مثل مقالته الأولى و زاد فی آخره قد قامت الصلاة مرتین فأتیت رسول الله صلى الله علیه وسلم وأخبرته بذلک فقال رؤیا صدق أو قال حق ألقها على بلال فإنه أمد صوتا منک فألقیتها علیه فقام على سطح أرملة کان أعلى السطوح بالمدینة وجعل یؤذن فجاء عمر رضى الله تعالى عنه فی إزار وهو یهرول ویقول لقد طاف بی اللیلة ما طاف بعبد الله إلا أنه قد سبقنی فقال صلى الله علیه وسلم هذا أثبت. وروى أن سبعة من الصحابة رضى الله تعالى عنهم أجمعین رأوا تلک الرؤیا فی لیلة واحدة. وکان أبو حفص محمد بن علی ینکر هذا ویقول: تعمدون إلى ما هو من معالم الدین فتقولون ثبت بالرؤیا کلا ولکن النبی صلى الله علیه وسلم حین أسرى به إلى المسجد الأقصى وجمع له النبیون أذن ملک وأقام فصلى بهم رسول الله صلى الله علیه وسلم وقیل نزل به جبریل علیه الصلاة والسلام حتى قال کثیر بن مرة أذن جبریل فی السماء فسمعه عمر بن الخطاب رضى الله تعالى عنه.ولا منافاة بین هذه الأسباب فیجعل کأن ذلک کان.
... از بریده روایت شده که مردی از انصار در حالی که محزون و غمگین بود از کنار رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم عبور کرد و چون غذا و طعامی همراه داشت مردم به گرد او جمع شدند و بعد برای خواندن نماز وارد مسجد شد که در این حال او را خواب فرا گرفت که در عالم خواب شخصی سراغ او آمد و به او گفت: من علت ناراحتی تو را میدانم از این رو قصه اذان را به او خبر داد و او هم پیامبر را از این موضوع با خبر کرد و پیامبر هم فرمود: بلال را این گونه تعلیم دهید تا به این شکل اذان بگوید. مشهور این است که در ابتدای هجرت رسول خدا صلّی الله علیه وآله به مدینه گاهی آن حضرت نماز را با تعجیل و گاهی با تأخیر اقامه مینمود. تا این که پیامبر اکرم در این باره با صحابه مشورت نمود تا برای این کار راه حلی بیابند بعضی پیشنهاد دادند تا پرچمی نصب شود که حضرت آن را نپذیرفت. بعضی پیشنهاد ساخت ناقوس دادند اما پیامبر اکرم به خاطر تشابه با نصارا آن را نپذیرفت و بعضی پبشنهاد ساخت شیبور دادند اما پبامبر آن را به خاطر شباهت به یهود نپذیرفت. و بعضی پیشنهاد ساخت بوق دادند اما باز هم پیامبر این پیشنهاد را به خاطر شباهت با مجوس نپذیرفت. با این پیشنهادها صحابه بیشتر به اختلاف و تفرقه افتادند. تا این که عبدالله بن زید انصاری گفت: شب خوابیده بود اما بین خواب و بیداری بودم که شخصی را دیدم که دو جامه سبز بر تن داشت و در دست ناقوسی حمل مینمود به او گفتم: آیا آن را به من میفروشی؟ گفت: با آن میخواهی چه کار کنی؟ گفتم: میخواهم تا آن را به هنگام نماز بنوازم تا با آن مردم را برای نماز با خبر سازم. او گفت: آیا میخواهی تو را به کاری بهتر از آن راهنمایی کنم؟ گفتم: آری. او بر بلندای دیواری ایستاد و رو به قبله نمود و لختی سکوت کرد و مانند آنچه که در مرتبه اول گفته بود را تکرار کرد و با این تفاوت که در انتهای آن قد قامت الصلاة را دو مرتبه افزود. من نیز آمدم و رسول خدا صلّی الله علیه وآله را از این خواب با خبر ساختم. حضرت فرمود این رؤیای صادقهای بوده است. تو نیز آن را به بلال بیاموز که او از تو صدایی رساتر دارد. بلال هم بر بلندایی از مدینه ایستاد و شروع به اذان گفتن نمود. تا این که عمر آمد و در حالی که ردایی بر دوش داشت و دوان دوان میآمد. به رسول خدا صلّی الله علیه وآله عرض نمود دیشب همین خواب بر من هم عارض شد الاّ این که شخص دیگری از صحابه در این کار بر من سبقت گرفت. رسول خدا صلّی الله علیه وآله هم فرمود با این خواب تو این موضوع بیشتر تثیبت گردید. و نیز روایت شده است که در همان شب هفت نفر از صحابه همین خواب را دیدند. ابو حفص این موضوع را انکار کرده و میگوید: به خواب و رؤیایی اعتماد میکنید و میگویید: با خواب این موضوع ثابت گردیده است؟ هرگز! بلکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله در آن شبی که به مسجد الاقصی و بعد از آن به معراج سیر داده شد و در آنجا تمام انبیاء خداوند جمع بودند ملکی از ملائک خداوند اذان و اقامه گفت، و رسول خدا صلّی الله علیه و آله هم با آنها به نماز ایستاد و قولی هم گفته جبرائیل بر آن حضرت نازل شد و در آسمان اذان گفت و به این شکل عمر بن خطاب متوجه شد و آن را شنید. و بین تمام این اقوال منافاتی نیست و تمام این اقوال میتواند به وقوع پیوسته باشد.
المبسوط للسرخسی، ج 1، ص 127، اسم المؤلف: شمس الدین السرخسی الوفاة: 483، دار النشر: دار المعرفة – بیروت
کلمه «تکلموا» که میآید، به سخن اختلافی اشاره دارد. ما این روایت را به طور مفصل از جامع المسانید ابوحنیفه، مسند ابو حنیفه، مجمع الزوائد و... نقل کردیم. این نقلی است که از ابوحنیفه بیان میکند و نمیخواهد به این روایت استناد کند. اهل سنت برای شهرت ارزش ویژهای قائلند البته اگر از نظر سند، عالی السند باشد؛ ولی چنانچه مخالف مشهور باشد، اصلاً واژه صحیح به او اطلاق نمیکنند. یکی از شرایط صحت روایت، عدم شذوذ است. ما میگوییم صحیح است؛ ولی مخالف مشهور است؛ ولی آنها اصلا صحیح نمیگویند. یعنی شروع نماز پیامبر بستگی به جمع شدن صحابه داشت.
آقای سرخسی از استوانههای علمی اهل سنت است، دارد اساس مشروعیت اذان را بیان میکند. همه اینها پیام دارد. میخواهد این را برساند که تشریع امور دینی از ناحیه پیامبر اکرم نیست. پیامبر هم اجتهادی میکرده است و برای صحابه ارزش قائل بوده است، حتی اگر خوابی میدیدند، این خواب نما شدن صحابه مصدر تشریع شریعت میشد.
با این که قضیه تشریع مربوط به سال اول هجرت است؛ و حال آن که قضیه استقبال قبله، در سال سوم هجرت اتفاق افتاده است.
دقت کنید که ما داریم کتاب فقهی میخوانیم نه کتاب روائی؛ یعنی یک فقیه میخواهد بر اساس روایات یک نظر فقهی صادر کند. بعد نوع استنباط سرخسی را مقایسه کنید با نحوه استنباط احکام در کتابهای شیعه.
در حقیقت این نظر یک فقیه حنفی است و میخواهد بعد از نقل روایات و اقوال، خودش نظر بدهد. میگوید: تمام اینها در تشریع اذان دخیل بوده، هم خواب عبد الله بن زید، هم خواب عمر بن الخطاب، هم شنیدن آقای عمر از جبرئیل، هم تأذین جبرئیل و هم نزول جبرئیل؛ با این که بین اینها تناقض و تعارض غیر قابل جمع است. این روایات صد در صد مانعة الجمع است. اگر جبرئیل نازل شده، راهی نبوده که پیامبر اکرم سر گردان باشد. یا جبرئیل نازل شده که در آن صورت خواب صحابه ارزشی ندارد.
تشریع اذان از منظر مذهب مالکی
امام مالک، متوفای 179 هـ در کتاب المدونة الکبری، جلد 1، صفحه 57 و 58 میگوید:
یعنی در وسط صفحه عنوان میدهد. عنوانی که سرخسی داده بود، این بود: باب الأذان. مالک میگوید:
فی الأذان:
قال مالک الأذان الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله قال ثم یرجع بأرفع من صوته أول مرة فیقول أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله قال فهذا قول مالک فی رفع الصوت ثم حی على الصلاة حی على الصلاة حی على الفلاح حی على الفلاح الله أکبر الله أکبر لا إله الا الله.
مالک میگوید: اذان این گونه است «الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله» گفت: سپس با بلندترین صدا از ابتدا این گونه میگوید: أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله سپس با صدای بلند میگوید: حی على الصلاة حی على الصلاة حی على الفلاح حی على الفلاح الله أکبر الله أکبر لا إله الا الله.
المدونة الکبرى، ج 1، ص 57، اسم المؤلف: مالک بن أنس، الوفاة: 179، دار النشر: دار صادر - بیروت
تفاوتی که در نظر مالک با سرخسی وجود داشت در این بود که تکبیر و شهادتین را دوبار باید تکرار کند، یک بار آهسته و یک بار با صدای بلند.
قال فإن کان الأذان فی صلاة الصبح فی سفر أو حضر قال الصلاة خیر من النوم الصلاة خیر من النوم مرتین بعد حی على الفلاح.
اگر اذان برای نماز صبح بود چه در سفر چه در حضر دو مرتبه بعد از حی علی الفلاح باید بگوید: الصلاه خیر من النوم الصلاة خیر من النوم.
المدونة الکبرى، ج 1، ص 57، اسم المؤلف: مالک بن أنس، الوفاة: 179، دار النشر: دار صادر - بیروت
در روایاتی که ما خواندیم، خبری از «الصلاه خیر من النوم» نبود. که ان شاء الله بعدا بحث خواهیم کرد که این هم از اختراعات عمر بن الخطاب بوده است.
وأخبرنی ابن وهب عن عثمان بن الحکم بن جریج قال حدثنی غیر واحد من آل أبی محذورة أن أبا محذورة قال قال لی رسول الله صلى الله علیه وسلم اذهب فأذن عند المسجد الحرام قال قلت کیف أؤذن یا رسول الله قال فعلمنی الأذان الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله...
ابن وهب از عثمان بن حکم بن جریج روایت کرده است که تعدادی از خاندان أبو محذوره روایت کردهاند ابو محذورة گفت: رسول خدا صلی الله علیه [وآله] و سلم به من فرمود: برو و در مسجد الحرام برو و در مسجد الحرام اذان بگو. عرض کردم: یا رسول الله چگونه اذان بگویم. میگوید: رسول خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلم اذان را به من آموخت: الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله...
المدونة الکبرى، ج 1، ص 57، اسم المؤلف: مالک بن أنس، الوفاة: 179، دار النشر: دار صادر - بیروت
ان شاء الله به روایت ابو محذوره خواهیم رسید. بعضی از اعاظم تصور کردهاند که این اذان در کنار بیت الله الحرام بوده است و لذا منافات دارد با روایت خواب عبد الله بن زید، عمر و... ابو محذوره جزء مسلمین سال فتح مکه و جزء طلقاء است.
تشریع اذان از منظر مذهب حنفی
جلسه قبل نظریه فقهای اهل سنت را بررسی کردیم. اول نظریه حنفیها را آوردیم و بعد نظریه مالکیها را از کتاب المدونة الکبری آوردیم. عرض کردیم که چیزی جدید که در نظریه مالک بود، روایت ابومحذوره بود که بعداً در این باره مفصل صحبت خواهیم کرد.
علت شکل گیری مذاهب اربعه
اهل سنت قبل از ابوحنیفه مذاهب متعددی داشتند و حتی افرادی که به مراتب از ابوحنیفه در فقه و حدیث قویتری بودند وجود داشتند؛ ولی از آنجایی که حکومت عباسی احساس کرد، فقه جعفری گستره ویژهای پیدا کرده و مردم توجه خاصی به فقه امام صادق پیدا میکنند؛ به ویژه در آن مقطع درگیری بنی امیه و بنی العباس که امام باقر و امام صادق علیه السلام توانستند در تربیت شاگران نهایت تلاش را بکنند. فقط در حوزه درسی آقا امام صادق علیه السلام چهار هزار نفر از شیعه و سنی بودند که من احساس میکنم از آن چهار هزار نفر، نزدیک پانصد نفر از روات و بزرگان اهل سنت پای صحبت امام صادق علیه السلام بودند و این برای حکومت قابل تحمل نبود و لذا اینها خواستند که در برابر مکتب امام صادق علیه السلام مکتب جدیدی را تأسیس کنند و بهترین کسی که در این زمینه ماجراجو بود و میتوانست در برابر امام صادق بایستد و بر خلاف کتاب و سنت با رأی و قیاس و استحسان وارد حوزه فقهی شود، ابو حنیفه نعمان بن ثابت بود. حکومت او را تقویت کرد و در حقیقت یک دکانی در برابر دکان امام صادق علیه السلام باز کند. بعد که دید این قضیه خوب گرفت، رفتند سراغ مالک، بعد از مالک هم سراغ شافعی رفتند و تقریباً احمد بن حنبل هم خیلی فقیه نبود. اصل تأسیس مذهب حنبلیها به خاطر قضایای دیگری بود که خیلی هم طرفدار نداشتند و شاید الآن هم کمترین طرفدار در میان مذاهب اسلامی مذهب احمد بن حنبل است. البته وهابیها عمدتاً از نظر فقهی تابع احمد بن حنبل هستند؛ گرچه در خیلی از قضایا با احمد بن حنبل مخالفت دارند.
اهمیت بیش از حد وهابیت به ابن تیمیه
امروزه وهابیت امام خودشان را ابن تیمیه قرار دادهاند. نه تنها گفتار ابن تیمیه را بر احمد بن حنبل؛ بلکه گفتار او را بر تمام صحابه مقدم میکنند. اگر روایتی از عمر و مطلبی را هم ابن تیمیه بگوید، میگویند ابن تیمیه حرفش بر حرف عمر و همچنین بر محمد بن عبد الوهاب مقدم است
محمد بن عبد الوهاب مایه علمی چندانی نداشت. هر کدام از کتابهای فقهی وهابیت چند فتوای شاذه از محمد بن عبد الوهاب بیشتر ندارد؛ ولی ابن تیمیه آدم نابغهای بود و ذهن جوّالی هم داشت.
انتقادهای حسن بن فرحان مالکی از وهابیت
حسن بن فرحان مالکی کتابی دارد که توصیه میشود این کتاب را بخوانید که با هر بار خواندن، مطلب جدیدی به معلومات خواننده افزوده میشود. او که خود مالکی مذهب و دبیر دبیرستانهای عربستان سعودی است. شخصی فرهنگی و روشنفکر است. وی کتابی دارد به نام «داعیة ولیس بنبی» یعنی: «محمد بن عبد الوهاب مدعی بود و پیامبر نبود». الحق و الإنصاف با این که ایشان وهابی است؛ ولی وهابی معتدل و میانه رویی است، در این کتاب نقدی جانانه نسبت به وهابیت داشته و از محمد بن وهاب انتقاد شدید و بی سابقهای نموده است.
اگر روی سایتهای وهابیت بروید، آن طوری که وهابیها بر علیه حسن بن فرحان مالکی موضع گرفتهاند و فحش میدهند، به شیعه این طور فحش نمیدهند. البته قبل از ایشان بن علوی مالکی کتابی نوشت به نام «مفاهیم یجب أن تصحح». کتابی که آبرو و حیثتی برای وهابیت نگذاشت. اضافه بر این که ایشان یکی از مراجع تقلید درجه اول مالکیهای عربستان است. الحق این کتاب، کتاب زیبایی است. وقتی این کتاب نوشته شد، در آن زمان مفتی اعظم عربستان «بن باز» بود، که حکم اعدام ایشان را صادر کرد و گفت: ایشان مقدسات وهابیها را مورد حمله قرار داده و با پنبه سر بریده است. بن علوی مالکی شخصیتی شناخته شده بود، سه روز در مدینه تدریس میکرد و چهار روز در مکه، در درسش هم بیش از هفتصد، هشتصد نفر شرکت میکرد و در بین دوائر دولتی مریدان زیادی داشته است. ایشان خودش را رساند به فهد و گفت: محمد بن عبد الوهاب یک مجتهد بود، من هم یک مجتهدم. اگر یک مجتهدی بیاید و نظر یک مجتهد دیگر را نقض کند، حکم اعدام نمیخواهد. حکم اعدام را لغو کردند و میگویند بن باز به خاطر همین قضیه دق کرد و مُرد؛ چون آبرو و حیثیتش رفت.
علی ای حال، امروز فقه حنبلی منحصر شده به وهابیها. حنبلی مذهب در میان دیگر مذاهب خیلی کم داریم. شاید شصت در صد از اهل سنت حنفی هستند؛ با این که مذهب حنفی، ضعیفترین و فاسدترین مذهب فقهی بوده است. احمد بن حنبل فقیه نبود و حتی یک فتوی هم از ایشان ندارند و روی عللی او را عَلَم کردند. فقه حنفی فاسدترین فقیه و پر فاصلهترین فقه با سنت و کتاب است و بزرگان اهل سنت هم خیلی علیه او حرف زدهاند. آن قدر که علیه ابو حنیفه بزرگان اهل سنت حرف زدهاند، در تکفیر او، در تکذیب او... برای کمتر کسی حرف زدهاند؛ ولی با تمام این هجمهای که بر علیه ابوحنیفه شده است، امروز حرف اول را حنفیها میزنند.
کیفیت تشریع اذان از منظر مذهب شافعی
امام شافعی در کتاب الأم، جلد 1، صفحه 104 در رابطه با اذان بحث مفصلی دارد. ایشان در باب حکایة الأذان همان عبارتی را که مالک از ابو محذوره آورده بود، میآورد و میگوید:
بَابُ حِکَایَةِ الأذان أخبرنا الرَّبِیعُ قال أخبرنا الشَّافِعِیُّ قال أخبرنا مُسْلِمُ بن خَالِدٍ عن بن جُرَیْجٍ قال أخبرنی عبد الْعَزِیزِ بن عبد الْمَلِکِ بن أبی مَحْذُورَةَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بن مُحَیْرِیزٍ أخبره وکان یَتِیمًا فی حِجْرِ أبی مَحْذُورَةَ حین جَهَّزَهُ إلَى الشَّامِ قال فَقُلْت لِأَبِی محذوره أَیْ عَمِّ إنِّی خَارِجٌ إلَى الشَّامِ وَإِنِّی أَخْشَى أَنْ أُسْأَلَ عن تَأْذِینِکَ فَأَخْبِرْنِی قال نعم قال خَرَجْت فی نَفَرٍ فَکُنَّا فی بَعْضِ طَرِیقِ حُنَیْنٍ فَقَفَلَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم من حُنَیْنٍ فَلَقَیْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم بِالصَّلَاةِ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَسَمِعْنَا صَوْتَ الْمُؤَذِّنِ وَنَحْنُ مُتَّکِئُونَ فَصَرَخْنَا نَحْکِیهِ وَنَسْتَهْزِئُ بِهِ
میگوید: از جنگ حنین که باز میگشتیم، مؤذن پیامبر اذان میگفت و ما صدایمان را بلند کردیم و اذان مؤذن را تکرار میکردیم و او را مسخره میکردیم.
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
میگوید: از جنگ حنین که باز میگشتیم، مؤذن پیامبر اذان میگفت و ما صدایمان را بلند کردیم و اذان مؤذن را تکرار میکردیم و او را مسخره میکردیم. ابو محذوره تا فتح مکه کافر بوده است.
فَسَمِعَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم الصَّوْتَ فَأَرْسَلَ إلَیْنَا إلَى أَنْ وَقَفْنَا بین یَدَیْهِ فقال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم أَیُّکُمْ الذی سَمِعْت صَوْتَهُ قد ارْتَفَعَ فَأَشَارَ الْقَوْمُ کلهم إلَیَّ وَصَدَقُوا فَأَرْسَلَ کُلَّهُمْ وَحَبَسَنِی فقال قُمْ فَأَذِّنْ بِالصَّلَاةِ فَقُمْت وَلَا شَیْءَ أَکْرَهُ إلى من رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم وَلَا مِمَّا أَمَرَنِی بِهِ
پیامبر فرمود برخیز و اذان بگو. برخواستم و اذان گفتم در حالی که چیزی نزد من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و اذانی که امر کرده بود کریهتر نبود.
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
خود شافعی در کتابی که برایشان فوق درجه اعتبار را دارد نقل میکند که ابو محذوره گفت: که چیزی بدتر از پیامبر نزد من نبود. هم از اذان متنفر بودم و هم از رسول خدا.
بِهِ فَقُمْت بین یَدَیْ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَأَلْقَى عَلَیَّ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم التَّأْذِینَ هو نَفْسُهُ فقال قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ الله أکبر اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ ثُمَّ قال لی ارْجِعْ وَامْدُدْ من صَوْتِکَ ثُمَّ قال أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الْفَلَاحِ حَیَّ على الْفَلَاحِ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ ثُمَّ دَعَانِی حین قَضَیْت التَّأْذِینَ فَأَعْطَانِی صُرَّةً فیها شَیْءٌ من فِضَّةٍ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ على نَاصِیَةِ أبی مَحْذُورَةَ ثُمَّ أَمَرَّهَا على وَجْهِهِ ثُمَّ من بَیْنِ یَدَیْهِ ثُمَّ على کَبِدِهِ ثُمَّ بَلَغَتْ یَدُهُ سُرَّةَ أبی مَحْذُورَةَ ثُمَّ قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَبَارَکَ عَلَیْک
نزد رسول خدا بودم که رسول خدا خودش اذان را بر من القا نمود و آن را به این ترتیب به من آموزش داد، فرمود بگو: اللَّهُ أَکْبَرُ الله أکبر اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ سپس به من فرمود با صدایی مقداری آرامتر این گونه بگو: أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الْفَلَاحِ حَیَّ على الْفَلَاحِ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ سپس حضرت هنگامی که من اذان گفتم مرا دعا نمود و کیسهای از درهم به من هدیه داد و دستش را بر پیشانی من نهاد و فرمود: آفرین بر تو و خداوند بر تو برکت عنایت کند.
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
از نظر قاعده فقهی و قاعده اصولی اگر یک راوی مطلبی را نقل کند، اگر این مطلب به ضرر خودش باشد، از باب اقرار العقلاء علی انفسهم میگیریم و بر طبق او حکم جاری میکنیم. اگر مطلبی به نفع خودش بود، به دیوار میکوبیم. این که میگوید پیامبر دعا کرد، میخواهد برای خودش یک تقدسی ایجاد کند. این که مسخره میکرده است در میان مردم مشهور شده بوده و به زور داشت اذان میگفت، برای این که آن را سر پوش بگذارد، میگوید پیامبر برای من دعا کرد.
فَقُلْت یا رَسُولَ اللَّهِ مُرْنِی بِالتَّأْذِینِ بِمَکَّةَ فقال قد أَمَرْتُکَ بِهِ فَذَهَبَ کُلُّ شَیْءٍ کان لِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم من کَرَاهَتِهِ وَعَادَ ذلک کُلُّهُ مَحَبَّةً لِلنَّبِیِّ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَقَدِمْت على عَتَّابِ بن أُسَیْدٍ عَامِلِ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَأَذَّنْت بِالصَّلَاةِ عن أَمْرِ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم قال بن جُرَیْجٍ فَأَخْبَرَنِی ذلک من أَدْرَکْت من آلِ أبی مَحْذُورَةَ على نَحْوٍ مِمَّا أخبرنی بن مُحَیْرِیزٍ وَأَدْرَکْت إبراهیم بن عبد الْعَزِیزِ بن عبد الْمَلِکِ بن أبی مَحْذُورَةَ یُؤَذِّنُ کما حَکَى بن مُحَیْرِیزٍ ( قال الشَّافِعِیُّ ) وَسَمِعْته یحدث عن أبیه عن بن مُحَیْرِیزٍ
گفتم: ای رسول خدا مرا برای اذان گفتن در مکه امر نما حضرت فرمود امر نمودم... من به امر رسول خدا برای نماز اذان میگفتم...
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
حنبلیها در کتاب المغنی، جلد 1، صفحه414 همان قضایایی را قبلاً آوردهایم که روایت عبد الله بن زید را میآورد:
والأصل فی الاذان ما روى مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثنی محمد بن إبراهیم بن الْحَارِثِ التیمی عن مُحَمَّدِ بن عبد اللَّهِ بن زَیْدِ بن عبد رَبِّهِ قال حدثنی عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ قال لَمَّا أَمَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بِالنَّاقُوسِ لِیُضْرَبَ بِهِ لِلنَّاسِ فی الْجَمْعِ لِلصَّلاَةِ طَافَ بی وأنا نَائِمٌ رَجُلٌ یَحْمِلُ نَاقُوساً فی یَدِهِ فقلت له یا عَبْدَ اللَّهِ أَتَبِیعُ النَّاقُوسَ قال ما تَصْنَعُ بِهِ قال فقلت نَدْعُو بِهِ إلى الصَّلاَةِ قال أَفَلاَ أَدُلُّکَ على ما هو خَیْرٌ من ذلک قال فقلت له بَلَى قال تَقُولُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ حی على الْفَلاَحِ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله ثُمَّ أستأخر غیر بَعِیدٍ ثُمَّ قال تَقُولُ إذا أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله فلما أَصْبَحْتُ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا رأیت فقال انها لَرُؤْیَا حَقٌّ ان شَاءَ الله فَقُمْ مع بِلاَلٍ فَأَلْقِ علیه ما رَأَیْتَ فَلْیُؤَذِّنْ بِهِ فإنه أَنْدَى صَوْتاً مِنْکَ قال فَقُمْتُ مع بِلاَلٍ فَجَعَلْتُ أُلْقِیهِ علیه وَیُؤَذِّنُ بِهِ قال فَسَمِعَ بِذَلِکَ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ وهو فی بَیْتِهِ فَخَرَجَ یَجُرُّ رِدَاءَهُ یقول والذی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لقد رأیت مِثْلَ الذی أُرِىَ قال فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَلِلَّهِ الْحَمْدُ
اصل در اذان آن چیزی است که محمد بن اسحاق روایت کرده و گفته: محمد بن إبراهیم بن الحارث تیمی از محمد بن عبد اللَّه بن زید بن عبد ربه از عبد اللَّه بن زید روایت کرد که زمانی که رسول خدا صلى الله علیه و آله سلم امر نمود تا ناقوسی بسازند تا مردم را برای نماز جمع نماید شخصی در حالی که من خواب بودم به دور من میچرخید و در دست خود ناقوسی داشت به او گفتم: ای بنده خدا آیا این ناقوس را میفروشی؟ او گفت: با این ناقوس میخواهی چه کار کنی؟ گفتم: میخواهم تا به وسیله آن مردم را برای نماز با خبر سازم. او گفت: آیا به چیزی بهتر تو را راهنمایی نکنم؟ گفتم: آری. گفت: این چنین میگویی: الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ حی على الْفَلاَحِ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله سپس با اندکی فاصله وقتی برای نماز به پا میخیزی این چنین میگویی: الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله هنگامی که صبح شد نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله آمدم و او را از خواب خود باخبر ساختم حضرت فرمود: این رؤیای حقی بوده است که تو دیدهای. برخیز و به همراه بلال برو و او را آموزش بده تا به همین شکل اذان بگوید چرا که او صدایی رساتر از تو دارد میگوید: من هم همین کار را انجام دادم. وقتی عمر در خانه خود این صدا را شنید در حالی که ردایش بر زمین کشیده میشد از خانه به سوی مسجد میدوید تا خود را به پیامبر رسانید و به پیامبر عرضه داشت به خدایی که تو را به نبوت مبعوث ساخت سوگند که من نیز مانند همان خوابی که او دیده را دیدم رسول خدا صلّی الله علیه وآله از این خبر خدا را شکر نمود.
المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 1، ص 243، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسی أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1405، الطبعة : الأولى.
بعد آقای ابن قدامه، متوفای 620 میگوید:
رواه الأثرم وأبو داود وذکر الترمذی آخره بهذا الاسناد وقال: هو حدیث حسن صحیح.
اثرم و ابوداود آن را روایت کرده و ترمذی نیز آخر آن را با همین سند بیان کرده و گفته است: این حدیثی صحیح و حسن است.
المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 1 ص 243، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسی أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1405 ، الطبعة : الأولى.
ایشان تنها روایتی را که ملاک قرار داده برای مشروعیت اذان خوابی است که عبد الله بن زید دیده؛ همان طوری که قبلاً هم مفصل آوردهایم.
کلمه «حسن» در روایات ترمذی؛ یعنی «ما رواه الثقة مخالفاً للمشهور».
اما در رابطه با سلفیها، عبارت ابن کثیر، متوفای 774 میباشد که در کتاب البدایة والنهایة، جلد 3، صفحه284 نسبت به مالک و دیگران آمده و بعد همان روایت را که از سنن أبی داود و سنن دارمی خواندیم آورده و میگوید:
وقد روى هذا الحدیث أبو داود والترمذی وابن ماجة وابن خزیمة من طرق عن محمد بن إسحاق به، وصححه الترمذی وابن خزیمة وغیرهما.
این روایت را ابو داوود و ترمذی و ابن ماجه و ابن خزیمه از طریق محمد بن اسحاق نقل کردهاند و ترمذی و ابن خزیمه و دیگران نیز آن را تصحیح کردهاند.
البدایة والنهایة، ج 3، ص 232، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، الوفاة: 774، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت.
خلاصه این که حنبلیها فقط همان یک روایتی که عبد الله بن زید نقل کرده را گرفته و فتوی دادهاند.