اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اهل بیت کلیدمشکلها دکترتیجانی۱

اهل بیت کلید مشکل ها

دکتر تیجانى


   مقدمه مترجم .

   مقدمه .

   پیشگفتار.

   ایـن است اسلام راستین .

   اهل بیت , ادامه دهندگان خط پیامبر.

   تعهد به دین در گذشته وحال .

   ایا عمل به اسلام براى مردم دشواراست ؟.

   ایا اسلام پیشرفت را مى پذیرد؟.

   مشکلات سیاسى , دست آورد تمدن .

   امر به معروف ونهى از منکر.

   انسان متمدن و شریعت آسان .

   شیعـه در چنـد خـط.

   شیعه در قرآن کریم .

   شیعه در سنت پیامبر:.

   عید غدیر بزرگترین وگرامى ترین عیدها.

   جهاد و پایدارى بـر هـدایـت .

   شیعه همان اهل سنت است ولى .

   هر روز عاشورا و هر زمین کربلااست .

   شیعه ونماز گزاردن .

   شیعه ونماز جمعه .

   سیگار کشیدن در مساجد.

   اشهد ان علیا ولـی اللّه .

   پایان بحث .

   شیعه وسنى , علیه وهابیت .

   وحدت خوارج و وهـابیـت .

   گفتگو با یکى از علماى وهابیت .

   رد رسول اللّه بر وهابیـت .

   تبرک جستن به موى پیامبر.

   تبرک جستن به آثار پیامبر پس از وفاتش .

   پیامبر, تبرک جستن را روا مى دانـد.

   محمد, درى شهوار.

   طلب شفا از خدا به برکت پیامبر.

   ریشه هاى تاریخى وهـابیـت .

   وهابیت و تحریم زیارت قبور.

   اهل بیت و مسلمانان امروزى .

   حل مشکل در مکتب اهل بیت .

   این است وضؤ.

   این است نماز.

   این است زکات .

   ازدواج موقت واهمیتش .

   مظلومیت زن در جامعه اسلامى .

   راه حل : ازدواج موقت .

   فوایــد ازدواج موقـت .

   این است حضرت مهدى ((ع )).

   (( انگاه هدایت شدم )) کتاب اهل البیت .

   (( آنگاه هدایت شدم )) در دادگاه .

مقدمه مترجم

بسم اللّه الرحمن الرحیم .
کتاب جدید دکتر تیجانى (کل الحلول عند آل الرسول ) را ندیده بودم واز آن هیچ شناختى نداشتم تـا اینکه چندى پیش یک نفر که ادعاى فضل مى کرد, نزد من آمد وگفت : فلانى ! چرا اینقدر دکتر تـیجانى راتایید کردید وکتابهایش را ترجمه نمودید واز او یک شخصیت استثنائى ساختید؟ گفتم : بـراى اینکه او واقعا شخصیتى استثنائى است او تمام عمر پر برکتش را در خدمت هدفش قرار داده وبا تمام توان از ولایت وامامت اهل بیت علیهم السلام دفاع مى کند وپیوسته در این راستامى نویسد, سـخـنرانى مى کند واز هر راه ممکن براى اعلاى ((کلمة اللّه ))تبلیغ مى نماید وبه نظر من او مؤید من عند اللّه است چرا از او تبلیغ ‌نکنیم ؟ وچرا کتابهایش را به فارسى برنگردانیم ؟ مگر چه شده است ؟.
او کـه بـه نظر مى رسید کشف جدیدى کرده , لبخند مخصوصى زدوگفت : حق دارى ! تو که خبر نـدارى ! او اخیرا تغییر مذهب داده است !!او چنانکه خودش در کتاب ((آنگاه هدایت شدم )) نوشته , بـر یک مذهب استوار نمى ماند وهمواره درپى تجدیداست ! واینک متاسفانه برگشته وبه مذهب آبا واجدادش گرویده وماهیت خودرا روشن ساخته است !!.
با تعجب وشگفتى بى سابقه اى به او گفتم : شما مطمئن هستید؟ومگر چنین چیزى مى شود؟ او با کـتابهایش همواره دارد شق القمرمى کند ومردم را گروه گروه به مذهب حق سوق مى دهد, آن وقت خودش از اهل بیت روى بر مى گرداند؟! مگر چنین چیزى امکان پذیراست ؟.
گفت : کتاب اخیرش را خوانده اید؟.
گفتم : کدام کتاب ؟.
گـفت : کتابى را تازگى منتشر کرده که در آن , مذهب تشیع را زیرسؤال برده ودفاع از اهل سنت نموده است .
من که این سخنان را هرگز نمى توانستم باور کنم , دگر بار باتعجب زیادترى گفتم : چه کتابى ؟.
گفت : کتاب ((کل الحلول عند آل الرسول )) ـ یعنى : تمام راه حل ها نزداهل بیت پیامبراست .
گفتم : احسنت ! راحتم کردى ! ولى آیا شما خودتان هم این کتاب را خوانده اید؟.
گفت : آرى , من خودم .
سخنش را قطع کردم وگفتم : پس حتما نفهمیده اید چه نوشته است ؟.
از نـام کـتـاب مـعلوم مى شود, او در تشیعش استوارتز وپابرجاترشده , چرا که تا کنون مذهب اهل بـیـت را به طور کلى مى پذیرفت ولى اکنون مى گوید تمام راه حل ها نزد آنان است وتنها اهل بیت هـستند که مى توانند مشکلات زندگى دنیا وآخرت ما را حل کنند مگر نه همینطوراست ؟ من که کـتاب را ندیده ام واز آن چیزى نشنیده ام ولى ازاسمش معلوم شد که این بار ابتکار دیگرى از دکتر تیجانى است درمعرفى بهتر وبیشتر اهل بیت وقطعا دفاع بى چون وچرا از مکتب افتخار آمیز ولایت وامامت .
گـفـت : صـبـر کن تا سخنم تمام شود! او در این کتاب نسبت به مسائل مختلفى اعتراض کرده از جمله سبک عزادارى شیعیان وشهادت ثالثه در اذان .
گـفـتـم : نـه تـنـهـا او که من هم طى مقالات زیادى به روش ونحوه عزادارى اعتراض مى کردم ومـى گـفتم باید سبک وروش ما در عزادارى همان روش وسنت اهل بیت باشد که مجالس عزارا بـرپـا مـى نـمودندوذکر مصیبت مى کردند ومى گریستند مردم را به گریه یا تباکى وامى داشتند وخـطـبـا وشـعـرارا وادار به یادآورى وخواندن مصایب سیدالشهدا علیه السلام مى نمودند وبر آن پیوسته تاکید مى کردندوهدف واقعى وانگیزه اصلى , همان ولایت وتاکید بر آن بود.
وامـا شـهادت ثالثه در اذان , تمام علما ـ بدون استثنا ـ آن را جزاذان نمى دانند, گواینکه برخى از گـذشـتـگـان , از آن نهى نموده ومبطل اذان به حساب مى آوردند ولى امروز چون به صورت یک شعار براى تشیع در آمده است , به نظر من باید آن را ترویج کنند اما نه به عنوان جزئیت ـ که صحیح نـیـسـت ـ بـلـکـه فـقـط براى تیمن وتبرک , واگر کسى نگفت مرتکب گناهى نشده است واذان واقـامـه اش هـم باطل نمى باشدچرا شما ـ که به نظر خودتان مرد فهمیده اى هستید وادعاى فضل دارید ـ عوامانه شعار مى دهید!؟.
چـرا ایـن اعـتـراض را بـه بـرخى علماى بزرگ تشیع که در گذشته آمدند وشهادت ثالثه را حرام مى دانستند, نمى کنید؟ گویا دیوارى کوتاهتر از دیوار ایشان پیدا نکرده اید, واورا تخطئه مى کنید؟ تازه اگرهم اشتباه کرده است چرا آن همه کارهاى مثبت وارزنده اش را نادیده مى گیرید؟ ام على قلوب اقفالها!.
وانـگـهـى سـایر مطالب کتاب را بخوانید من گمان نمى کنم چیزى جز تایید مذهب ودفاع از خط مقدس اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام , در آن باشد ولى به هر حال فرصتى شد که دنبال کـتـاب بروم وآن را بخوانم ودر موردش تصمیم بگیرم واگر جالب بود ـ که قطعا جالب است ـ آن را تـرجمه کنم تا مسلمانان این مرز وبوم نیز از آن بهره ببرند واستفاده کنند وثوابش را نثار روح پاک پدر ومادرم کنم که مرا با این خط آشنا ساختند واز کودکى بذر ولاى على را در جان ودلم کاشتند.
آن مـؤمـن که از سخنانم چندان خوشش نیامده بود, خدا حافظى کرد ورفت من هم فورا از برادر گـرامـى ام جـنـاب حجة الاسلام حاج سیدحبیب اللّه موسوى درخواست کردم این کتاب را تهیه کنند چند روز بعدکتاب به دستم رسید, بدون وقفه آن را مطالعه کردم ومانند سایر کتابهاى دکتر تـیـجانى سودمند, مفید وشایان تقدیر یافتم کتابى است بس ارجمندومقدس , زیرا بیش از پیش از مـکـتـب اهـل بـیـت عـلیهم السلام دفاع کرده وتنها راه رهائى را در پیروى از تشیع دانسته است عـجـیـب اسـت کـه بـرخـى ـ یـا از روى نـادانـى ویـا به خاطر تبلیغات مغرضانه بیگانگان ـ چند صفحه کتاب را مى خوانند وفورا حکم کلى علیه آن کرده وآن را مردودمى دانند, مانند همان کسى کـه ((لا تـقـربوا الصلاة ))را مى خواند و((وانتم سکارى )) را نادیده مى گیرد, یا ((کلوا واشربوا)) را مى خواند و((ولا تسرفوا)) رانمى بیند!.
بـیـایید جان وخرد خودرا داور قرار دهید واین کتاب ارزشمندوجالب را ـ که دست کمى از کتاب ((آنـگـاه هـدایـت شدم )) ندارد ـ با دقت مورد مطالعه قرار دهید, تا متوجه شوید که تنها تبلیغات دشـمن است که مى خواهد این مرد خدارا بکوبد البته من نمى خواهم بگویم که هیچ اشتباه ونقصى نـدارد, امـا قـطـعـا او در پـى تـقلید وپیروى صد در صد ازخاندان پاک پیامبراست وشاید گاهى تـنـدرویـهـائى داشته نه اینکه اشتباه متعمد باشد که در مجموع , کتاب حاضر بسیار ارزنده وقابل تحسین وشایان تقدیر وسپاس است .
ایـن جـانـب ضمن ترجمه این کتاب , در بعضى موارد پاورقى هاوحاشیه هاى ایشان را که از مطالب خـوب وجـالـبى برخوردار بود, جزمتن قرار دادم وبرخى پاورقى هارا که اضافى یا تکرارى یافتم از قـلم انداختم , که امیداست مورد توجه برادران وخواهران علاقمند به اهل بیت علیهم السلام , قرار گـیرد وعزیزانى که در اثر پیروى از نیاکان یادسترسى نداشتن به منابع اصیل یا به هر علت دیگر, از اهـل بـیـت فـاصله گرفته اند, با خواندن این کتاب وسایر کتابهاى استاد تیجانى ودیگربزرگان وانـدیشمندانى که پس از استبصار, خودرا وقف مذهب ومکتب کرده اند مانند سعید ایوب مصرى , احـمـد یعقوب اردنى , اسعد وحید فلسطینى وصالح الوردانى مصرى , به آغوش باز وگرم خاندان پـاک ومـطـهـر رسـول خـدا ـ کـه درود بـى پـایـان بـر آنان باد ـ باز گردند تا در دنیا وعقبى رو سفید,سرفراز ورستگار باشند.
بـنـیـاد مـعارف اسلامى قم که از آغاز با نیت پاک مرحوم آیة اللّه حاج سید عباس مهرى وبه انگیزه ترویج از مکتب واحیاى آثاروبازنویسى تاریخ پر افتخار اسلام , تاسیس وپایه ریزى شده است , به فضل ولـطف الهى , باز هم توفیق یافت این اثر شیرین وجذاب وخواندنى را در چارچوبى زیبا وهمه پسند, چاپ ومنتشر سازد, به امید اینکه تا اندازه اى دین خودرا به اسلام ومسلمین اداکند.
این بنیاد وتمام دست اندرکاران آن که براى تقرب به اللّه , پیوسته در تلاش وفعالیت بى وقفه اند, از حـضـرت ذى الـجـلال , خـاضـعـانه تمنادارند, آنان را در این راه , بیش از پیش , توفیق بخشد واز دوستان وعزیزان خواننده نیز همچنان التماس دعا دارند واز آن همه لطف ومحبت بى دریغشان , از دل وجان سپاسگزارند, موفق وپیروزوسربلند باشید.
سید محمد جواد مهرى .
18 ذى حجة 1417.
عید غدیر.

مقدمه

بسم اللّه الرحمن الرحیم .
حمد وسپاس , اللّه را سزااست , همو که پروردگارجهانیان است وبرترین درودها وزیباترین تحیت ها, تـقدیم به آن برانگیخته شده از سوى پروردگار, او که براى جهانیان رحمت است ,سرور ما وسالار مـا ابـوالـقـاسـم مـحمد بن عبداللّه (ص ), آخرین پیامبروفرستاده حق , وبه خاندان پاک ودودمان طاهرش , نشانه هاى هدایت وچراغهاى گمراهى , پیشوایان امت ونجات دهندگان ملت .
بـارى ! خداوند به برکت محمد وآلش بر من منت نهاد ومرا به شناختن حق وا داشت , حقى که پس از آن گـمـراهـى نـیست , ومرا شیرینى میوه هایى که از شش کتابم ((1))
روییده شده بود, چشاند وهمانا این کتابهابه خاطر شناساندن همان حق پنهان شده بود که با فضل وکرم الهى , دراثر منتشر شدن آن کتابها, بسیارى از مؤمنین راستین جویندگان پاک نژاد, به مذهب عترت پاک گرویدند وجـز شـیـعـیـان اهـل بیت (ع )شدندوجز خداى متعال , هیچ کس عددشان را نمى داند (وما یعلم جـنـودربـک الا هو) ((2))
, جز اینکه نامه هاى زیادى که از هر سوى جهان به اینجانب در پاریس یا تونس مى رسد, بر امیدمان مى افزاید واطمینان حاصل مى کنیم که فرج الهى نزدیک است ووعده او حق است اینجاست که این آیه را زمزمه مى کنم که مى فرماید (ام حـسـبـتـم ان تدخلوا الجنة ولما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم الباسا والضرا وزلزلوا حتى یقول الرسول والذین آمنوا معه متى نصر اللّه الا ان نصر اللّه قریب ) ((3)).
آیا گمان کرده اید که مى توانید وارد بهشت شوید بدون آزمایشهایى که پیش از شما بر گذشتگان آمـد, هـمـان هـا که گرفتار رنج ها ومحنت ها شدند وآنچنان به لرزه آمدند که پیامبر وپیروانش از مـؤمـنـان ـ به درگاه الهى تضرع کرده ـ گفتندپس یارى خدا کى مى رسد؟ هان (بشارت ده به مؤمنان ) که یارى خدا, نزدیک است .
از لابـلاى خـوانـدن آن نـامـه هـا, احـسـاس مـى کنم که خیر هرگز قطع نمى شود وحق همواره پیروزاست مى فرماید (بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق ) ((4)).
ما همواره حق را بر باطل چیره مى سازیم تا باطل را سرنگون سازد وازبین ببرد.
حال که خداى سبحان , خود متعهد سرنگونى باطل شده است ,پس من هیچ تردیدى در اظهار آنچه مـعـتـقدم حق است , نخواهم داشت ,تا آن که خداوند میان من وآن خشک سران کژاندیش داورى کند,همان ها که از حق دورى مى جویند وجز آنچه به آن خوى گرفته اند,نمى پذیرند هر چند صد در صد باطل باشد, واز باطل نمى پرهیزند جزآنچه را نمى دانند, هر چند حق باشد.
باز هم از خداوند براى آنها هدایت را آرزومندم , زیرا تنها اوست که هر کس را بخواهد به سوى صراط مستقیم رهنمون مى سازد.
من از این روى که با بسیارى از خوانندگان وجویندگان حق ـچه از راه نامه ها وچه در دیدارهاى مـسـتـقیم ویا هنگام سخنرانیهایم درفعالیتهاى گوناگون ـ مى جوشم وگرم مى گیرم , به این مطلب پى بردم که برخى هر چند نوشته هایم را حق مى دانند, باز هم این سخن را تکرارمى کنند که : مـا بـى نیازیم از بوجود آوردن چنین مشکلاتى که شاید ضدوحدت مسلمانان باشد, آن هم در این دوران که شرق وغرب , دست به دست یکدیگر داده اند که مسلمانان را نابود سازند.
ایـن سـخـنـشـان را تـا انـدازه اى مـعـقـول دانستم ونظرشان را پسندیدم ,زیرا تلاش مى کنند که اخـتـلاف هـارا کـمـتر کرده وصفوف مسلمین را بهم پیوسته تر کنند, پس باید نظرشان را پذیرفت ونـصـیـحـتـشـان را قـبـول کردواز آنان سپاسگزار شد اینجاست که سخن امیرالمؤمنین (ع )را به یادمى آورم که مى فرماید ((وباید از کارها آن را بیشتر دوست بدارى که نه از حق بگذرد ونه فروماند وعدالت را فرا گیرتر بود ورعـیـت رادلـپـذیـرتر که ناخشنودى همگان خشنودى نزدیکان را بى اثر گرداند وخشم نزدیکان خشنودى همگان را زیانى نرساند)) ((5)).
بنابراین , کتاب ((اهل بیت کلید مشکل ها))را در دسترس خوانندگان عزیز قرار مى دهم که تلاش کـرده ام , در ایـن کـتـاب مـسائل حساسیت برانگیزى که برخى از مردم را خشمناک مى سازد کنار گذارم , تا از حق دورى نجویند وانگیزه هدایتشان منتفى نگردد هر چند معتقدم روش حساسیت بر انـگـیزى که روان آزاد مردان را به جوش وخروش وامى دارد, واز این روش در کتابهاى گذشته ام استفاده کرده ام ,دست آوردهاى ارزشمند وشگفت آورى در بر داشت , ولى بهرحال اشکال ندارد که روش نـرم ومـسـالـمـت آمـیـزرا اخـتـیار کنیم که بسیارى ازمردم را قانع وراضى خواهد ساخت وبـى گـمـان نـتیجه اش شیرین ترولذت بخش تراست وبدینسان هر دو روش را دنبال کرده ام ودر ایـن میان از قرآن کریم پیروى نموده ام که با دو روش تطمیع وهشدار,بهشت خواهان را به بهشت رهنمون مى سازد وترس کنندگان را ازدوزخ مى رهاند ماهم که هرگز طمع نداریم به مقام بلند ووالاى امیرمؤمنان وپیشواى پرهیزکاران على بن ابى طالب (ع ) برسیم که خدارا نه به طمع بهشت ونـه بـه تـرس از جـهنم , عبادت مى کرد واگر پرده ها بالامى رفت بر یقینش افزوده نمى شد, پس خـداى سـبـحان را از صمیم قلب مى خوانیم که رحمتش را شامل حال ما کند ومارا به درستکاران ملحق سازد.
محمد تیجانى سماوى .

پیشگفتار

در کـتـابـهاى گذشته مان تلاش کردیم , مسلمانان را وادار به بازگشت به ثقلین (قرآن وعترت ) کـنـیـم واز آنـان بخواهیم که براى تضمین هدایت ورهایى از گمراهى , به این هر دو چنگ زنند, چـنانکه از زبان رسول خدا(ص ) نقل شده وروایت کنندگان مورد اعتماد, در صحاح ومسانیدشان از سنى وشیعه نقل کرده اند.
وایـن مـطـلـب را به حد کافى مورد بحث قرار دادیم تا جایى که برخى اندیشیدند مبناى ما تحقیر اصـحـاب واثـبات بى عدالتیشان است ولى خداوند متعال گواه است که غرض ما فقط این بود که از سـاحـت مـقـدس پیامبر اکرم (ص ) دفاع کنیم چرا که وجود اونمایانگر کل اسلام است وهمچنین مـى خواستیم از مقام والاى اهل بیت دفاع کنیم چرا که آنان هم تراز ودر رتبه قرآن هستند, وهر که آنـان راشـناخت , قرآن را شناخته وهر که آنان را نادیده گرفت , قرآن را نادیده گرفته است , وپیامبر پیوسته به این معنى گواهى داده وبر آن تاکیدفرموده است .
اکـنـون در ایـن کـتاب به خواست خداوند ثابت خواهیم کرد که برمسلمانان این دوره که در قرن بیستم زندگى مى کنند وگرفتار ایسم هاى گوناگون هستند ومى خواهند به اسلام واقعى دست یابند وبه آن عمل کنند, واجب است که از عترت پاک پیامبر پیروى کنند.
حـقیقتى که گریز از آن نیست , این است که قرآن کریم وسنت پاک , هر دو گرفتار تاویل وتحریف شـدنـد, قرآن را به معانى گوناگون تاویل کردند تا آن را از مقاصد وانگیزه هاى واقعى شریعت دور کنندوسنت را هم با وارد ساختن روایات دروغینى در آن , تحریف کردندولذا تفاسیر قرآنى که امروز در دسـتـرس هـسـت , غالبا خالى ازاسرائیلیات یا اجتهادهاى برخى مفسرین که معتقد به منسوخ شـدن بـعـضـى از آیـات شـده انـد, نـیست , چنانکه کتابهاى حدیث گرفتارتحریف ها ودروغ هایى شده است که نمى توان صد درصد به هیچ یک از آنها اطمینان کرد.
اینجاست که بر مسلمانان , پیروى وبازگشت به سوى پیشوایان وامامان معصوم واجب مى شود زیرا تـنـهـا آنان هستند که توانایى تفسیرکتاب خدا وبیان احکامش را دارند وآنان هستند که مى توانند احادیث پیامبررا از تمام انحراف ها وتغییرها وشائبه ها نگهدارند.
واگر امروز آرزوى نهایى مسلمانان بازگشت به سلف صالح است تا این دو مصدر تشریعى را تنها از آنـان دریـافت کنند, زیراآنها برترین مردم هستند ـ چنانکه بسیارى بر این عقیده اند ـ لازم است به ایـنان بگوییم : دلیل شما چیست ؟ ما حق داریم از آنها بخواهیم مطلب خودرا با دلیل قاطع وبرهان روشن ـ که راه بهانه را بر انسان مى بنددواورا قانع مى سازد واطمینان قلبیش مى بخشد ثابت کنند زیـرا تـنهاخوش گمانى کافى نیست بلکه حتى استقامت وخوش رفتارى نیزنمى تواند عامل درک درست یا عصمت از هر خطایى باشد.
دروازه عـلـم پـیـامـبـر, حضرت امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع )بدین حقیقت اشاره مى کند ومى فرماید ((در دسـت مـردم حـق اسـت وبـاطل , راست ودروغ , ناسخ ‌ومنسوخ , عام وخاص , محکم ومتشابه وآنـچـه در خـاطـرسپرده شده است وآنچه حدیثگو بدان گمان برده است وبر رسول خدا(ص ) در زمان او دروغ بستند تا آنکه برخاست وخطبه خواند وفرمود ((هر که به عمد بر من دروغ بندد جایى در آتش براى خودآماده سازد)).
وحدیث را چهارکس نزد تو آرند که پنجمى ندارند مـردى دو روکـه ایمان آشکار کند وبه ظاهر چون مسلمان بود از گناه نترسد وبیمى به دل نیارد وبه عمد بر رسول خدا(ص ) دروغ بندد وباک ندارد واگر مردم بدانند اومنافق است ودروغگو, از او حدیث نپذیرند وگفته اش رابه راست نگیرند لیکن گویند یار رسول خدا(ص )است دید واز او شنید ودر ضـبـط آورد, پـس گـفـتـه اورا قـبـول بایدکرد وخدا تورا از منافقان خبر درود چنانکه باید وآنـان رابـراى تـو وصـف فرمود انسان که شاید اینان پس از رسول خدا که بر او کسان او درود باد, بـرجاى ماندند, وبا دروغ وتهمت به پیشوایان گمراهى ودعوت کنندگان به آتش نزدیکى جستند وآنـان ایـن مـنـافـقـان را بـه کـار گـمـاردند وکارمردم را به دستشان سپاردند وبه دست ایشان دنـیـاراخـوردنـد ومـردم آنـجـا رونـد که پادشاه ودنیا روى آرد, جزکه خدا نگهدارد واین یکى از چهارتن است .
ومردى که چیزى از رسول خدا(ص ) شنید وآن راچنانکه باید در گوش نکشید وبه خطا شنفته وبه عـمددروغى نگفته , آن حدیث نزد اوست , آن را مى گویدوبدان کار مى کند وگوید: ((من این را از رسـول خـدا(ص )شـنـیـدم )) واگـر مـسـلمانان مى دانستند وى در آن حدیث به خطا رفته از او نمى پذیرفتند واوهم اگر مى دانست حدیث خطاست از سر گفتن آن برمى خاست .
وسـومـیـن , مردى است که شنید رسول خدا(ص ) به چیزى امر فرمود, سپس آن را نهى فرمود واو نمى داند یا شنیدچیزى را نهى کرد, سپس بدان امر فرمود واو از آن آگاهى ندارد پس آن را که نسخ شـده بـه خـاطـر دارد ونـسـخ کـنـنـده رابـه خـاطـر نمى آرد واگر مى دانست نسخ شده , آن را ترک مى گفت واگر مسلمانان هنگامى که حدیث را از وى شنیدند مى دانستند نسخ شده ترک آن حدیث مى گفتند.
وچهارمین آن که برخدا ورسولش دروغ نمى بندد چون از خدا مى ترسد ورسول خدا(ص )را حرمت مى نهد, نیزدستخوش خطا نگردیده وآن را که به خاطر سپرده همان است که شنیده وآنچه شنیده روایـت کـنـد, بـدان نیفزاید واز آن کم نکند پس ناسخ ‌را به خاطر سپرده وبه کار برده ومنسوخ در خاطرش بوده واز آن دورى نموده خاص وعام را دانسته ومحکم ومتشابه را شناخته وهر یک را بجاى خـود نـهـاده وگـاه بـود کـه از رسول خدا(ص ) سخنى است وآن را دو رویه ودوگونه معنى است : گـفـتارى است خاص وگفتارى است عام آن سخن را کسى شنود که نداند خدا ورسول (ص ) از آن چـه خواهند, پس شنونده آن را توجیه کند بى آنکه معنى سخن را بداند, یا مقصود از آن را بشناسد یا ایـنـکـه بـدانـد آن حدیث چرا گفته شده است , وهمه یاران رسول خدا(ص ) چنان نبودند که از او چـیـزى پرسند ودانستن معنى آن را از او خواهند, تا آنجا که دوست داشتند عربى بیابانى که از راه رسیده , از او چیزى پرسد وآنان بشنوندواز این گونه چیزى بر من نگذشت جز آنکه معنى آن را ازاو پرسیدم وبه خاطر سپردم این است موجب اختلاف مردم درروایتها)) ((6)).
از ایـن سـخـن امیرمؤمنان وسرور سخنرانان , چنین بر مى آید که رسیدن به منابع شریعت ودرک مـقـاصدش , بسیار دشواراست اگرتحلیل امام از وضعیت روایت در آن دوران که بیش از 25 سال ازرحـلـت پـیامبر نگذشته بود وخود آن حضرت ودیگر صحابه زنده بودندومى توانستند احادیث را تـصـفیه وتصحیح کنند, چنین است پس امروزوباگذشت چهارده قرن واختلاف امت به گروه ها ومذاهب گوناگون ,چه وضعیتى خواهد داشت ؟! از این روى , بر پژوهشگر لازم است ,پیش از آنکه گروهى را مورد تایید قرار دهد یا رد نماید, احتیاط کامل کند وبیش از حد دقت نماید.
ومـا اگـر در کتابهاى گذشته مان ودر خلال پژوهش هاى علمى وتاریخى , ثابت کردیم که شیعه امـامـیـه اثنا عشریه , همان فرقه ناجیه وگروه رستگاراست ونمایانگر خط راستین اسلام است , این داورى هرگز زاییده وضعیتهاى موجود وبه خاطر تحولات زندگیم نبوده ,بلکه این حقیقتى است کـه از قرآن وسنت به دست آمده وتاریخ راستین که از تحریف ودروغ در امان مانده , آن را به اثبات رسـانـده وعـقـلى که خداوند قدرت تشخیص ودرک دلیل به آن عطا فرموده , به سوى آن هدایت شده است خداوند مى فرماید (( ـ اى پیامبر ـ بشارت ده بندگانم را, همان ها که اگر سخنى مى شنوند,دنبال بهترینش هستند, آنهایند که خداوند هدایتشان کرده وآنها خردمندانند)) ((7)).
ودرباره آنان که عقل خودرا کنار گذاردند ودر نتیجه مستحق عذاب شدند, مى فرماید ((وآنها گفتند اگر ما مى شنیدیم یا مى فهمیدیم (عقل داشتیم ), هرگز جزجهنمیان واهل دوزخ نبودیم )) ((8)).
بـا ایـن حال , وعلى رغم دلیلهاى روشن وقاطعى که در کتابهاى گذشته ام ارائه دادم , برخى ـ که خـدا آنـهـارا ببخشاید ـ گویا با خردهاوقلوبشان نمى خوانند, بلکه با عواطفشان مطالعه مى کنند, چنانکه هرچه مطابق هوا وهوسشان است , مى خوانند, ولذا یاد گرفته اند که با هرچه مخالف عقیده وایده شان است مخالفت ورزند وهر چه طبق دلخواهشان نیست , مورد اهانت قرار دهند.
بـهـرحـال , ما چون از مؤمنینى هستیم که خیر تمام مسلمین راخواهانیم وهمواره تلاش مى کنیم آنان را به سوى هدایت رهنمون باشیم , همان هدایتى که کشتى نجات است , پس نباید نا امید شویم وتاآخر عمر, باید آنهارا به سوى خیر وخوشبختى که جز بهشت جاویدان نتیجه اى ندارد, فرا خوانیم .
امیرالمؤمنین (ع ) مى فرماید ((خدا بیامرزد کسى را که حقى بیند ویارى آن کند یا ستمى بیند وآن را بازگرداند وخداوند حق را یاور بود تا حق رابدو برساند)) ((9)).
وفرمود ((مـن خـوش نـدارم شما دشنامگو باشید لیکن اگر کرده هاى آنان را بازگویید, وحالشان را فرایاد آریـد به صواب نزدیکتر بود ودر عذر خواهى رساتر وبه جاى دشنام بگویید خدایا ما وآنان را از کشته شـدن برهان ومیان وایشان سازش قرار گردان واز گمراهى شان به راه راست برسان تا آن که حق را نمى داند بشناسد وآن که براى دشمنى مى رود وبدان آزمنداست باز ایستد وچاره چیست که حق جز با این امور هرگز شناخته نمى شود)) ((10)).
من در کتابهاى گذشته ام همین روشى را که امام على (ع ) به شیعیانش آموخت , اختیار کردم ولذا هرگز ناسزاگو نبودم بلکه اعمالشان را توصیف واحوالشان را تبیین نمودم تا نا آشنایان به حق ,آن را بشناسند, ولى چه کنم با افرادى که راضى نمى شوند, حتى نامى ازصحابه ببرم واعمالشان را مورد سنجش قرار دهم , وچاره چیست که حق جز با این امور هرگز شناخته نمى شود.
هـان , اکـنـون در هـفـتـمـیـن کـتابم , تلاش مى کنم که سخنى از صحابه به میان نیاورم وحتى اعمالشان را مورد بررسى قرار ندهم , وبسنده کنم به استدلال بر حق بودن اهل بیت وشیعیانشان با روشـى نـویـن که شایدعموم مردم را راضى سازد هر چند بر این باورم که رضایت همگان رابدست آوردن , امـرى اسـت مـحـال در هر صورت از خداى سبحان خواستارم آنچنان که بخواهد ودوست دارد, مـرا توفیق دهدومسلمانان را به سوى خیر رهنمون شود وما وآنان را براى حق خواهى هدایت کند وجز بر استقامت ونیک فرجامى , عمرمان را پایان ندهد.
نیازمند رحمت پروردگارش .
محمد تیجانى سماوى .

ایـن است اسلام راستین

دو سـال پـیـش ایـن تیتررا براى سخنرانیم , در مسجد برادران اهل سنت در شهر سان فرانسیسکو ایـالـت کـالـیـفـورنـیـاى آمریکا,برگزیدم در آن روز گروه زیادى از مردان وزنان از کشورهاى گـونـاگـون آفـریـقایى , ترک , افغان ومصرى , در آن مجلس حاضر شده بودند وپس از تمام شدن سخنرانى وگفتگوهاى آزاد وسودمند, بسیارى ازحاضرین با رضایت خارج شدند.
یـکـى از دانـشـجـویان مصرى که تازه دکتراى خودرا گرفته بود,متعرضانه از من پرسید: چگونه اسلام شیعیان را اسلام واقعى مى دانید بااینکه عکس آن مشهوراست وچنانکه گفته مى شود: اهل سـنت وجماعت هستند که فرقه ناجیه (گروه رستگار) مى باشند زیرا به قرآن وسنت با هم تمسک جسته اند ودیگران از گروه هاى گمراه به حساب مى آیند؟.
با کمال خونسردى ـ ودر حالى که رو به حاضرین کرده بودم ـپاسخش دادم بـرادرانم ! صادقانه براى شما سوگند یاد مى کنم , اگر یکى ازفرقه هاى اهل سنت را بیابم که پیرو مـذهـبى است که منسوب به ابوبکرمى باشد به آنها خواهم گفت : مبارک باشد این مذهب چرا که ابوبکر ازاصحاب پیامبراست .
واگـر گروهى از اهل سنت را بیابم که به مذهبى گرویده اند که منسوب به عمر بن خطاب است , باز هم به آنها تبریک مى گویم چرا که عمر نیز جز اصحاب پیامبراست .
واگـر گروهى از اهل سنت را بیابم که تابع عثمان بن عفان مى باشند ودر اصول وفروع تقلید از او مى کنند, باز هم آنهارا تبریک مى گفتم چرا که عثمان نیز از صحابه است .
ولى تاکنون هیچ فرقه اى از اهل سنت یا دیگران را نیافته ام که ادعاى انتساب به یکى از خلفا یا حتى یـکـى از اصـحاب داشته باشد ولى در مقابل , تنها یک فرقه هست که در عبادتهایش از مذهبى که منسوب به على بن ابى طالب است پیروى مى کند واین فرقه , شیعیان امامیه اند.
ولى دیگران تقلید مى کنند از ابو حنیفه , مالک , شافعى واحمد بن حنبل واینان با اینکه دانشمندانى بـزرگـوار وپارسا هستند ولى حتى یک روز هم رسول خدارا(ص ) ندیده اند وهمنشین او نبوده اند وهمه آنهاپس از فتنه بزرگ پدید آمدند که بى گمان متاثر از آن فتنه شده اند ((11)).
ومـا اگـر امـام على بن ابى طالب را از تمام فضیلت ها جدا سازیم ,همینقدر براى او کافى است که نـخـستین بزرگوارى است که به اسلام روى آورد وتمام عمرش را در کنار رسول خدا(ص ) وبراى خدمت به دینش گذراند.
مـن اکـنـون شـمارا به خدا قسم مى دهم , تعصب ها وعاطفه هاراکنار بگذارید وعقلتان را داور قرار دهـیـد وقبل از هر چیز رضایت خدارامد نظر داشته باشید وسپس وجدانتان را حاکم بدانید, آنگاه خـودتان بگویید: چه کسى سزاوارتر به پیروى کردن وتبعیت از وى نمودن است ؟ بیشترشان یکصدا فریاد زدند: امام على سزاوارتراست .
گـفـتـم : پـس من اضافه مى کنم احادیث بسیارى را از رسول خدا(ص ) که اهل سنت وجماعت در کتابهاى صحاح ومسانیدشان آورده اند مانند این سخنش که مى فرماید ((من شهر علمم , وعلى در آن شهراست )) ((12)).
((هر که من مولاى اویم , پس على مولا وسرور اوست )) ((13)).
((على با حق است وحق با على است , هر جا على باشد,حق دور او مى گردد)) ((14)).
((نسبت على به من نسبت هارون به موسى است )) ((15)).
((على براى امتم , اختلافهاى پس از من را توضیح مى دهد)).
((على با قرآن وقرآن با على است وهرگز این دو ازیکدیگر جدا نمى شوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند)) ((16)).
واگـر مسلمانان به این حقایق پى ببرند پس از آنکه عقلهایشان به پیروى امام على ـ فقط وفقط به خـاطـر هـمـجـوارى وهمنشینیش با پیامبرـ آنان را فرا خواند, پس دیگر تردیدى نیست که اسلام حـقیقى همان اسلام شیعیان امامیه است , همان رافضى هایى که پیروى کسى جزعلى را رفض ورد کردند.
سرانجام , پس از گفتگوها وبحث هایى که با آرامش تمام در آن جلسه رد وبدل شد, گروه زیادى از حاضرین نزد من آمدند ومرا تبریک وتهنیت گفتند وغرق در بوسه کردند وخداى سبحان را بر این هـدایت سپاس گفتند واز من در خواست کردند کتابهایم را به آنها هدیه کنم وبرخى از نوشته هاى شیعیان را براى آنها معرفى نمایم .
از مـیـان آنـان , امـام جـمـاعت همان مسجد بود که وقتى من راجع به مصیبت هاى اهل بیت (ع ), صحبت مى کردم , مى گریست او که دکترى مصرى است ومحب اهل بیت است , به من مى گفت مـبـارک باد بر تو اى برادر, من باور نمى کردم به این آسانى بتوانى مارا راضى وقانع کنى واز برخى مـتعصبین که دوستت نداشتند بر تومى ترسیدم ولى به خواست خدا و با گفتار راستینت ـبه خدا سوگند ـ,قلوب آنان را مالک شدى .

اهل بیت , ادامه دهندگان خط پیامبر

اگـر گـفـتـیـم اهـل بیت , مقصودمان دوازده امام از عترت پاک است که در کتابهاى گذشته به تـفـصـیـل راجـع به آنها بحث کردیم , چرا که هم شیعیان وهم اهل سنت اتفاق نظر دارند به اینکه رسول خدا(ص )فرمود ((17)):
((ائمـه پس از من دوازده نفرند, وهمه آنها ازقریش اند)) ((18))
ونیز فرموده است : ((همچنان این امر در میان قریش خواهد بود, هر چند تنها دو نفر از آنان باشند)) ((19)).
وچون همه مى دانیم که خداى سبحان , آدم ونوح وخاندان ابراهیم وخاندان عمران را بر دیگر مردم جـهـان بـرگـزیده است , پس پیامبر اکرم (ص ) به ما یاد داد وفهماند که خداوند از میان تمام آنان , بنى هاشم را برگزید وآنان برگزیده ترین برگزیدگان اند.
در کـتـاب فضایل صحیح مسلم , باب تفضیل پیامبر بر تمام مردم ,از رسول خدا(ص ) نقل شده که فرمود ((خـداونـد کـنانه را از فرزندان اسماعیل برگزید, وقریش رااز کنانه وبنى هاشم را از قریش ومرا از بنى هاشم )) ((20)).
از ایـن حـدیث بر مى آید که خداوند بنى هاشم را از میان خلایق برگزیده است واز میان بنى هاشم , حـضـرت رسـول را مـصطفى وبرگزیده خود قرار داده است ولذا آن حضرت از تمام جهانیان برتر وبـافـضـیـلـت تراست وبدون تردید در مى یابیم که بنى هاشم در درجه دوم ـ پس از پیامبر(ص ) ـ خـواهند بود, وهمانارسول خدا(ص ) از میان تمام بنى هاشم , على وفرزندانش را برگزید ((21))
وبا وحـى پروردگارش آنان را خلفا وجانشینان خود قرار داد وچنانکه براو صلوات ودرود مى فرستند, صـلـوات ودرودرا بـر آنـان واجـب گردانیدوبدینسان در بیشتر تفاسیر از آنان نام مى برند وآنهارا مـقـصـود آیـه تـطـهیرمى دانند وهمچنین آیات مودت , ولایت , اصطفا, وراثة الکتاب , اهل الذکر, الراسخون فی العلم وبه اضافه سوره ((هل اتى )) که درباره آنان نازل شده است ((22)).
وامـا احـادیث رسول خدا(ص ) که همگان اجماع بر صحت آنها دارند ودر آنها پیامبر(ص ) اشاره به فـضـیـلـت هـاى آنـان دارد وآنهاراپیشوایان هدایت مى داند, بسیار زیاداست که تنها به دو حدیث بسنده مى کنیم نـخـسـتـیـن حـدیـث : مـسـلم در صحیحش در کتاب فضائل , باب فضائل على بن ابى طالب (ع ) آورده است که رسول خدا(ص ) فرمود ((امـا بـعـد, هـان ! اى مـردم ! مـن هـم یـک نـفر از افراد بشر هستم وبزودى ممکن است فرستاده پـروردگـار (عزرائیل ) بیایدومن دعوت اورا اجابت کنم وهمانا من در میان شما دوچیز گران بها رهـا مـى کـنـم , اول کـتاب خداست که در آن هدایت ونوراست پس کتاب خدارا در برگیرید وبه آن چنگ زنید ودوم اهل بیتم , شمارا به خدا اهل بیتم را از یادنبرید شمارا به خدا اهل بیتم را فراموش نکنید شمارا به خدا اهل بیتم را متذکر شوید)) ((23)).
حـدیث دوم : مسلم در همان کتاب از سعدبن ابى وقاص از پدرش نقل مى کند که رسول خدا(ص ) به على فرمود ((مـنـزلـت تـو نـسـبـت بـه من منزلت هارون نسبت به موسى است جز اینکه پس از من پیامبرى نیست )) ((24)).
بخاطر خلاصه گویى به همین دو حدیث بسنده مى کنیم که ثابت مى شود امام على بن ابى طالب سـرور عـتـرت اسـت وهـمـو ادامه دهنده طبیعى خط رسول خدا حضرت محمد بن عبداللّه (ص ) مى باشد مگر نه پیامبر فرمود ((من شهر علمم وعلى در آن شهراست ؟)).
آیـا هـمین کافى نیست که دلالت کند بر اینکه امت جز از در على بن ابى طالب (ع ) نمى تواند وارد شـهـر مـحمد شود ـسلام ودرودبى پایان بر هر دوشان ـ زیرا خداى سبحان به شما امر مى کند که براى ورود به خانه ها باید از درها استفاده کنید.
لازم بـه تـوضیح است که على بن ابى طالب , علم ودانش خودرا ازرسول خدا دریافت کرده چرا که در کودکى پیامبر اورا تربیت کرد واوپیوسته همراه پیامبر بود ودر تمام عمر از او جدا نمى شد ولذا پـیـامـبـر نـیزعلم گذشته وآینده را به او آموخت تا آنجا که فرمود: ((جبرئیل چیزى رادر سینه ام نریخت جز اینکه آن را در سینه على ریختم )).
وخود امام على در این باره مى گوید ((اگـر امـر بـرایم میسر گردد, به تحقیق که اهل تورات را باتوراتشان واهل انجیل را با انجیلشان واهل قرآن را باقرآنشان فتوا مى دهم )) ((25)).
وهمواره تکرار مى کرد ((از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید)) ((26)).
وهـمچنین تمام اصحاب وتمام مسلمانان در طول تاریخ گواهى مى دهند که على , دانشمندترین مـردم بـه امـور دیـن ودنـیـاسـت واوپـارسـاتـریـن وزاهدترین مردم نسبت به دنیا بود ودر تمام مـصـیـبت هاوسختى ها, بیشترین بردبارى وصبررا داشت ودر مصاف جنگ هاونبردها, شجاعترین یلان وپهلوانان به حساب مى آمد همچنان که درعفو وگذشت از گنهکاران , کسى مانند او نبود.
بـراى ایـنکه مطلب کامل تر شود لازم است به سخنان آن حضرت در مورد رابطه رسول خدا, واهل بیتش , گوش فرا دهیم که مى فرماید راز پـیـامـبر بدانها سپرده است وهرکه آنان را پناه گیرد به حق راه برده است مخزن علم پیامبرند واحـکـام شـریعت اورا بیانگر, قرآن وسنت نزد آنان در امان چون کوه افراشته , دین را نگبهان , پشت اسلام بدانها راست وثابت وپابرجاست )) ((27)).
((بـه خـدا کـه دانستم رساندن پیامهارا وانجام دادن وعده هارا وبیان داشتن امر ونهى هارا درهاى حکمت الهى نزد ما اهل بیت گشوده است )) ((28)).
((کـجایند کسانى که پنداشتند آنان (نه ما) دانایان علم قرآنند؟ به دروغ وستمى که برما مى رانند خـدا مارابالا برده وآنان را فروگذاشته , به ما عطا کرده وآنان رامحروم داشته , مارا در حوزه عنایت خـود در آوردوآنان را از آن برون کرد راه هدایت را با راهنمایى مامى پویند وروشنى دلهاى کوررا از ما مى جویند هماناامامان از قریش اند که درخت آن را در خاندان هاشم کشته اند, دیگران در خور آن نیستند وطغراى امامت راجز به نام هاشمیان ننوشته اند)) ((29)).
((هـان , مـثل آل محمد به ستارگان آسمان نماید, اگرستاره اى فروشد ستاره دیگر برآید گویى خدا نیکویى خودرا در حق شما به کمال رسانده وآنچه را آرزو داریدبه شما نمایانده )) ((30)).
((از ایـن امـت کـسـى را بـا خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت وهرگز نمى توان پرورده نعمت ایـشان رادر رتبت آنان داشت که آل محمد(ص ) پایه دین وستون یقینند هرکه از حد در گذرد به آنـان بـازگـردد وآنـان کـه وامـانـده بـدیشان پیوندد حق ولایت خاص ایشان است ومیراث پیامبر مخصوص آنان اکنون حق به خداوند آن رسید ورخت بدانجا که بایسته اوست کشید)) ((31)).
((راه راسـت حـق را گـام بـه گـام مـى پـیمایم وآن را ازکوره راه باطل جدا مى نمایم به خاندان پـیـامبرتان بنگریدوبدان سو که مى روند بروید وپى آنان را بگیرید که هرگزشمارا از راه رستگارى بـیـرون نـخـواهـنـد کـرد وبـه هـلاکـتـتـان بـاز نـخـواهـند آورد اگر ایستادند بایستید واگر بـرخـاسـتـنـدبـرخـیـزیـد بـر آنها پیشى مگیرید که گمراه مى شوید واز آنان پس نمانید که تباه مى گردید)) ((32)).

((آنـان دانـش را زنـده کـنـنده اند ونادانى را میراننده ,بردبارى شان شمارا از دانش آنان خبر دهد وبـردن آنـان ازنـهـان وخاموش بودنشان از حکمت بیان نه با حق ستیزندونه در آن خلاف دارند, ستونهاى دینند وپناهگاهها نگاه مى دارند, حق به آنان به جاى خود بازگردید وباطل ازآنجا که بود رانده شد وزبانش از آن برید)).
((دیـن را چـنانکه باید, دانستند وفرا گرفتند وبه کاربستند , نه که تنها آن را شنفتند وبه دیگران گفتند که راویان دانش بسیارند لیکن پاسداران آن اندک به شمار)) ((33)).
آرى ! ایـن فـرازهـایـى از نـهج البلاغه بود که از زبان امام على بن ابى طالب (ع ), نقل کردیم واین سـخـنـان , سیماى حقیقى ارتباط تنگاتنگ پیامبر وعترتش را بیان مى کند ونشان مى دهد که تنها آنـهایند که درراستاى رسالت وادامه دهندگان خط نبوت وتبلیغ کنندگان آن حضرت در طول زمان ها وقرن ها وقرن ها وبراى تمام بشریت با اختلاف انگیزه ها وذوق هایشان هستند.
امام (ع ) به توضیح مقام عترت پاک ومنزلتشان نزد مسلمین ,بسنده نمى کند, بلکه بیان مى فرماید کـه او خـود مـحـور ومـرکـز وسرورعترت است وآنگاه نقش مهم خویش را که خدا ورسولش به او واگذارکرده اند تا در میان مردم ایفا کند وآنهارا رها نسازد, بیان ساخته چنین مى فرماید پـس کـجـا مـى رویـد؟ وکـى بـاز مـى گـردید؟ که علامتهابرپاست ودلیل ها هویداست ونشانه ها بـرجاست گمراهى تاکجا؟ سرگشتگى تا کى وچرا؟ خاندان پیامبرتان میان شماست که زمامداران حـق ویـقینند, پیشوایان دینند باذکر جمیل وگفتار راست قرینند پس همچون قرآن , نیک حرمت آنان را در دل بدارید وچون شتران تشنه که به آبشخور روند, روى به آنان آرید.
مـردم , از خاتم پیامبران فراگیرید: ((مى میرد از ماآن که مى میرد ومرده نیست ومى پوسد آن که مـى پـوسـدوپوسیده نیست )) پس مگویید آنچه را نمى دانید که بیشترحق در چیزى است که منکر آنـیـد وآن را کـه بـر او حـجتى ندارید ـ وآن منم ـ معذور شمارید آیا حکم قرآن را میان شما جارى نـداشـتـم ودو فرزندم را وخاندان پیامبررا که گوهران گزینند براى شما نگذاشتم پرچم ایمان را میان شما پابرجا کردم ومرزهاى حلال وحرام را برایتان جداازعدل خود لباس عافیت برتنتان کردم وبـاگـفتار وکردارخویش معروف را میان شما گستردم وباخوى خودشمارا نشان دادم که اخلاق گزیده چیست پس راى خودرا کار مبندید در آنچه دیده , ژرفاى آن را نتواند دیدواندیشه به کنه آن نتوان رسید )) ((34)).
اى خـوانـنـده عـزیز! اگر با دقت به سخنان امام على , گوش فرا دهى مى بینى که او خود تفسیر حـدیـث ثـقـلـیـن است , همان حدیثى که اهل سنت وجماعت از رسول خدا(ص ) نقل کرده اند که مى فرماید ((من در میان شما دو شئ گرانبهارا رها کردم : کتاب خداوعترتم , پس اگر به این دو چنگ بزنید هرگز, پس از من گمراه نمى شوید)) ((35)).
آنجا که امام على مى فرماید ((مگر من در میان شما با ثقل اکبر عمل نکردم وثقل اصغررا در میانتان رها ننمودم )).
دلیل است بر اینکه امام با احکام قرآن در میان مردم عمل کرد؟همان احکامى که هیچ کس جز او از حـقـیـقـت آنـهـا خـبـر نـدارد,ومـقصودش از ثقل اصغر همان امامان وپیشوایان اند که فرزندان اومى باشند, وهمانا او آنهارا در میان مردم رها کرد تا هر یک به نقش خودمانند رسول خدا(ص ) در میان امتش عمل کند پس اگر دقت کنیم درقول پیامبر که فرمود ((ثقلین را در میان شما رها ساختم )).
وسخن امام على که فرمود ((آیا با ثقل اکبر در میان شما عمل نکردم ؟)).
در مى یابیم که نقش عترت طاهره واهل بیت پاک پیامبر, تفسیروبیان کتاب خدا براى امت است تا پس از پیامبرشان اختلاف پیدانکنند.
آنچه این مطلب را تاکید مى کند سخن رسول خدا(ص )است که مى فرماید ((در مـیـان هـر نـسـل از امـتـم , مـردانـى عـادل از اهل بیتم وجوددارند تحریف هاى گمراهان وکژرویهاى باطل روان وتاویل جاهلان را از این دین , دور مى سازد هان ! امامان شما رسولان شما به سوى خدایند, پس دقت کنید چه کسانى را رسولان خود قرار مى دهید)) ((36)).
وهمچنین فرمود ((سـتـارگـان امان اهل زمین اند از غرق شدن واهل بیتم امان امتم از اختلاف مى باشند, پس اگر قبیله اى از عرب با آنها مخالفت کنند , جز حزب ابلیس خواهندشد)) ((37)).
وهمچنین او که برترین درود وسلام خداوند بر او وخاندان پاکش باد, فرمود ((به تحقیق که مثل اهل بیتم در میان شما, مانند کشتى نوح است , هر که در آن سوار شود رستگار شده هر که ازآن دورى جوید, غرق وهلاک خواهد شد)) ((38)).
در مـیـان ایـن بـحـث کوتاه , حق از ضلالت نمایان مى شود,وسزاواراست بگوییم که شیعه امامیه , حـق انـد زیرا اینان تنها گروهى هستند که به هر دو ثقل , تمسک جستند وبه ریسمان الهى چنگ زدنـدواز اهـل بـیـت نه پیشى گرفتند ونه از آنان دور شدند, بلکه همواره پیروى واطاعت از آنها کردند, از این روى به هدایتشان , هدایت شده ودر خط ومسیرشان , گام برداشتند.
(( ایـن قرآن است , پس آن را به سخن وا دارید وهمانا اوهرگز سخن نمى گوید ولى من درباره آن بـه شـمـا مـى گـویم :در قرآن است , علم آنچه مى آید وسخن گذشتگان ودرمان بیماریتان ونظم امرتان )) ((39)).
(( شمارا باد به کتاب خدا, چرا که آن ریسمان محکم ونورروشن وشفاى سودمند وباران مفیداست قـرآن نـگـهـدارنـده کسى است که به آن چنگ بزند ونجات دهنده کسى است که به آن روى آورد هرگز کج نمى شود تا کسى راستش کند وبر نمى گردد تا از آن دست بر داشته شودتکرار بسیار آن وفـرو رفـتـنـش در گـوش ها هرگز آن راکهنه نمى سازد هر که با آن سخن گوید راست گفته وهرکه به آن عمل کند, پیشى گرفته است )) ((40)).
((پـیامبر(ص ) در میان شما چیزى را گذاشت که پیامبران گذشته در میان امتهایشان گذاشتند چـرا کـه پـیـامـبـران مـردم را بـدون راه روشـن ونـشـانه واضح رهانکردند آن حضرت نیز کتاب پـروردگـارتـان را در مـیـان شـمـاقرار داد وحلال وحرام , وواجبات ومستحبات وناسخ ‌ومنسوخ ورخـصـت هـا وعزیمت ها وخاص وعام وعبرت ها وامثال ومطلق ومقید ومحکم ومتشابه آن رابیان فـرمـود, مجمل هاى قرآن را تفسیر نموده ومشکلهایش را آشکار ساخت مطالب قرآن عبارت است از مـسائلى که دانستنش واجب است یا مطالبى که برندانستنش منعى نرسیده است ومطالبى که در آن وجـوبـش ثـابت گشته ودر سنت , نسخ ورفع آن تبیین شده ومطالبى که عمل به آن در سنت واجـب اسـت ودر عـمل نکردن به آن اجازه داده شده است واین کتاب (قرآن ) بین امورى که حرام شـده اسـت فـرق گـذارده , پس کسى که مرتکب گناه کبیره اى شده , اورا به عذاب ها وعده داده وگـنـاهان کوچک را مورد آمرزش ومغفرت قرار داده وامورى که اندکش مورد پذیرش وبسیارش , شایسته وغیرتحمیلى )) ((41)).

تعهد به دین در گذشته وحال

یـکـى از بـدیـهـیـات این است که دین اسلام که حضرت محمد(ص ), آن را تبلیغ کرد, آخرین دین تشریعى است خداوندمى فرماید (ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول اللّه وخاتم النبیین ) ((42)).
محمد(ص ) پدر هیچ از یک مردان شما نیست بلکه رسول خدا وآخرین پیامبران است .
از ایـنکه محمد, آخرین پیامبر وکتابش آخرین کتاب آسمانى است , پس هیچ پیامبرى پس از محمد وهـیـچ کـتـابـى پـس از قـرآن نـیـسـت ودیـن اسـلام , هـمـان دیـن اصیلى است که تمام ادیان وآئین هاى آسمانى در آن ذوب شدند خداوند مى فرماید ((اوسـت کـه پـیـامـبـرش را با هدایت ودین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان غالب سازد وخداوند کافى است که شاهد وگواه باشد)) ((43)).
بـنابراین , پس از بعثت پیامبر(ص ) بر تمام بشریت , واجب ولازم است که از دیانتهاى گذشته مانند یـهـودیـت ومـسـیـحـیـت , دسـت بـرداشته وبه اسلام بپیوندند وخداى سبحان را طبق شریعت محمدى ,پرستش کنند زیرا خداوند غیر از آن را نمى پذیرد خداوند مى فرماید ((هر که غیر از اسلام دینى را اختیار کند, هرگز از او پذیرفته نخواهد شدودر آخرت جز زیانکاران خواهد بود)) ((44)).
از ایـن آیـه مـى فـهمیم که یهود ونصارى هر چند ادعا کنند که تشریعهایشان درست است وآنان از حـضـرت مـوسـى وحـضـرت عـیـسـى (ع ) تـبـعـیـت مـى کنند ولى حقیقت این است که باید از حـضرت محمد(ص ) پیروى کنند وهرگز یک نفر نصرانى یا یک نفر یهودى نمى تواند ادعا کند که مـن بـر دیـن خود باقى مى مانم چرا که حضرت محمد بر تمام بشر مبعوث شده واو رحمت است بر جـهـانـیـان بـا اخـتـلاف ادیـان , مـذاهـب ونـژادهـایـشـان واین البته به معناى طعن در شرایع گـذشـتـه آسمانى نیست واما خداى سبحان که آفریدگار انسان هاست مى دانست که بندگانش , تـشـریـعـات خـدارا تحریف کردند وطبق هواهاى نفسانى خویش حلالهاى خدارا حرام وحرامهاى خـدارا حـلال کـردنـد, پـس گـمـراه شـدنـد ودیـگـران را پـس از خود گمراه کردند وهمانا بر انـگیختن پیامبر خاتم (ص ) رحمتى براى تمام جهانیان بود تا همگان به حق روى آورند وبه بهشت بـریـن دسـت یـابـند ولى چه باید کرد که بسیارى از مردم از حق گریزان اند وهماره در پى هواها وتعصبها وخودکامگى هایند ودرگمراهى غوطه ورند.
خداى متعال درباره آنان مى فرماید ((کـافران از اهل کتاب ومشرکان , رها نمى شدند تا اینکه برهانى براى آنهارسید, پیامبرى از سوى خـدا فرستاده شد که کتابهاى آسمانى پاک را بر آنهاتلاوت کند, در آن کتاب نامه هاى ارزشمندى نـوشته شده است اهل کتاب درباره این پیامبر تفرقه واختلاف نداشتند جز پس از آنکه حجت براى آنها رسید)) ((45)).
کـافـى نـیـسـت یک نفر یهودى یا مسیحى بگوید: من به محمدایمان دارم ولى بر دین خود باقى مى مانم , چنانکه از برخى شخصیتهاى مسیحى عرب شنیدم به اینان پاسخ مى دهیم : خداى سبحان هرگز ازشما نمى پذیرد جز با پیروى , آن هم پیروى کامل خداوند مى فرماید ((آنـان که پیروى مى کنند از رسول وپیامبر امى که نام اورا در کتابهاى تورات وانجیل خود نوشته مـى یـابـنـد, هـمو که آنان را به معروف امر مى کند وازمنکر باز مى دارد وپاکى هارا براى آنها حلال وپلیدیهارا حرام مى گرداند واحکام پر رنج ومشقتى را که چون غلها بر گردنشان سنگینى مى کند, از آنـهـا بـر مـى دارد,پـس آنـان کـه بـه او (حـضـرت مـحمد) ایمان آوردند واو را احترام کردند ویارى نمودند ونورى را که با او نازل شده است , پیروى کردند, آنان رستگاران اند)) ((46)).
ایـن دعـوت خداوند نه تنها شامل یهود ونصارى (اهل کتاب )مى شود, بلکه از آنها فراتر رفته , تمام انسانیت را بدون استثنا در برمى گیرد.
خداى تعالى مى فرماید ((بـگـو: اى مردم ! من رسول خدا به سوى تمام شما هستم , خدایى که آسمان ها وزمین , همه ملک اوسـت , پـروردگـارى جز او نیست , اواست که زنده مى کند ومى میراند, پس ایمان بیاورید به خدا ورسـولـش , آن پـیامبر امى که ایمان به خدا وکلماتش دارد, وبه او گرایش پیدا کرده , از او پیروى کنید تا هدایت شوید)) ((47)).
قـرآن به صراحت اعلام مى دارد که باید پیروى کرد نه این که تنهامعتقد به نبوت آن حضرت بود, وایـن حـکـمت خداوند در فرستادن پیامبران است ولذا ما هرگز در طول تاریخ نشنیده ایم پیامبر تشریعى ازسوى خدا بر انگیخته شده باشد وبه مردم بگوید: بر همان دینى که ازپیامبر پیش از من , ارث برده اید, باقى بمانید!.
آرى ! همه آن پیامبران معتقدند به لزوم ایمان وتصدیق تمام پیامبران الهى تا اینکه کسى ایرادى به آنـهـا نـگیرد وخدشه اى در نبوتشان ایجاد نکند یا اینکه به درجه ربوبیت وپروردگارى , بالاترشان نبرد.
خداوند مى فرماید ((پـیـامـبر ومؤمنین ایمان آوردند به آنچه از سوى پروردگارشان نازل شد,همه ایمان آوردند به فـرشتگان , کتابها وپیامبران خداوند وهمانا بین هیچ یک ازرسولانش , تفرقه واختلاف نمى اندازیم وگـفـتـنـد خـدایـا شـنـیـدیـم واطـاعـت کـردیـم ,پـروردگـارا مـارا بیامرز وبه سوى توست بازگشتمان )) ((48)).
پـس بـایـد بدانیم که دین اسلام , آخرین هدیه خداوند به بندگان مؤمنش است واحکام وقوانینش بـراى هـر زمـان ومـکـانـى , سـازگاروارزشمنداست زیرا هیچ پیامبرى بعد از محمد(ص ) نیست وهیچ کتابى بعد از قرآن نمى باشد, چرا که خداوند مى فرماید ((امـروز دیـن را بـراى شـمـا کـامـل ونـعـمـتـم را تـمام کردم واسلام را به عنوان دین براى شما برگزیدم )) ((49)).
ولـى بـرخـى از مـسلمانان ـ اگر نگوییم بیشترشان ـ خودرا متعهدبه اسلام واحکامش نمى دانند وادعـا مى کنند که اسلام را نمى توان پیاده کرد وعموم مردم توانایى اجرایش را ندارند وحتى برخى ازروشـنـفکران ادعا مى کنند که باید احکام را طبق مقتضیات زمان , تغییرداد وباید در تمام موارد اجتهاد کرد, اجتهادى که از خصوصیات اسلام وافتخاراتش است .
وهـمـانـا ایـن روشنفکران وفرهنگ ما مابان ممکن است بسیارى ازجوانان را اغوا کنند, بویژه آنکه تـظـاهـر بـه دوست داشتن اسلام مى کنندومعتقدند که بیش از دیگران به اجراى احکام , اهمیت مـى دهند وعلت عقب افتادگى مسلمانان را در آن مى دانند که طى پانزده قرن , هیچ پیشرفتى در دینشان پدید نیامده است در حالى که آن روزها وسائل حمل ونقل منحصر بود به قاطر والاغ ودیگر حـیـوانـات ! ولـى مـا امـروزدر قـرن مـوشکهایى زندگى مى کنیم که سرعتش از سرعت صوت , نـیـزبـیـشـتراست , دوران تلفن , فاکس وکامپیوتر که در ظرف کمتر از چندثانیه به هر نقطه دنیا مـى تـوان تماس حاصل کرد, پس نمى شود نگرش مابه قرآن , همچنان نگرشى سطحى باشد, مثلا دزدرا دسـت بـبـریم یاقاتل را با شمشیر سر ببریم !! ودر این زمینه فلسفه بافى هاى عجیب وغریبى ارائه مى دهند.
یـادم نـمـى رود که روزى با یک استاد دانشگاه که از همین روشنفکرها بود, گفتگو مى کردم , در ضمن سخنانم گفتم که پیامبرمى فرماید ((جوانمردى مانند على وشمشیرى مانند ذوالفقارنیست )) ((50)).
بـسـیار به من خندید وگفت : دکتر! دیگر مانند چنین حرفها نزن !این سخن در زمان پیامبر(ص ) مـعـنى داشت , آن روز که شمشیر نقش فعالى در پیروزى بر دشمنان داشت وتنها سلاحى بود که قهرمانان ,آن را در سرودها وچکامه هاى خود مى سرودند, اما امروز ما در دوران مسلسل قرار داریم کـه در یـک ثـانـیه هفتاد گلوله پرتاب مى کند, امروزدوران هواپیماهاى جت است که ظرف چند دقـیـقـه یـک شـهـر بـزرگ رانـابـود مـى سـازد, بـلـکـه مـا در عصر بمب هاى اتمى وسلاحهاى پـیـشـرفته اى هستیم که در چند لحظه , یک قاره را بطور کلى از بین مى برند تو از همه اینها غافل هستى وهنوز سخن از شمشیر وشجاعت على بن ابى طالب به میان مى آورى ؟!.
گفتم : آرى ! البته این سخن هیچ تناقضى با آن مطلب شما نداردوبراى هر جایى سخنى وارداست مگر نمى بینى خداى متعال وقتى مى خواهد راجع به اسلحه سخن بگوید, همه وسایل تخریب را در یک کلمه گرد آورى کرده مى فرماید ((براى آنان آماده کنید هر چه مى توانید از نیرو)) ((51)).
هر کس به زبان عصر خود, مصدر نیرورا معنى مى کند هر چندبراى همگان , یک معنى در بر دارد وآن سلاح است این مانند سخن حق تعالى است که مى فرماید ((ما آهن را نازل کردیم که در آن هم شدت وکارزار وهم منافعى براى مردم است )) ((52)).
بـنـابـرایـن , تـمـام سلاحها, چه ابتدایى مانند شمشیر ودرفش وچه پیشرفته مانند بمب ومسلسل وتـانـک , هـمـه را هـمان واژه ((باس شدید))شامل مى شود, از آن سوى تمام وسایل راحتى مانند اتـومـبـیـل ها,هواپیماها, کشتى ها, تلویزیون ها وچیزهاى دیگررا همان واژه ((منافع للناس )) در بر مـى گـیـرد وچه منزه است خدائى که آهن را نازل فرمودوآن را در دسترس مردم قرار داد وآنان را مطالبى آموخت که نمى دانستند.
وبـدیـنسان قرآن کریم در دسترس همگان قرار دارد وهر نسلى به زبان خود آن را مى فهمد ودرک مـى کـنـد وامـا ایـن سخن که مى گویى :نمى شود به قرآن به صورت ظاهرى وسطحى نگریست ودسـت دزدراقـطع وسر قاتل را از تن جدا کرد, اگر با این سخنت تلاش براى تغییراحکام الهى با احـکـام بـشـرى داشـتـه باشى ومى پندارى این احکام بابندگان خدا سازگارتراست واز مهربانى بـیشترى نسبت به آن ها برخورداراست , پس هیچ راهى به پذیرش این سخن نیست چرا که آن صد درصد کفراست .
وامـا ایـنـکـه مـى گـویى باید پیشرفت نشان داد ووسائل کیفر دادن به مجرمین واعدام قاتلان را پیشرفته ترکرد, در اینجا جاى بحث وجوددارد چرا که امورى ثانوى است وشریعت اسلامى روى آن پا فشارى نکرده است هر چند پا فشارى روى اصل اقامه حدود الهى در قصاص کرده وفرموده است ((اى مـؤمنان ! قصاص بر شما نوشته شد (واجب گردید) در قصاص ,زندگى است اى خردمندان , شاید تقوارا پیشه خود سازید)) ((53)).
وامـا ایـنـکـه دست دزدرا با شمشیر یا با ساطور ویا با وسیله اى نوین قطع کرد, این بازگشتش به حاکم شرع ویا مرجع تقلیداست که درآن اجتهاد کند ونظر دهد.
مـهم این است ـ اى جناب استاد ـ که احکام الهى را با احکام وضعى که از سوى رژیمهاى اروپایى بر قـرار شـده , تـغـیـیـر نـدهـیم مگر نه آنان اعدام مجرم را هر چند جرمش بسیار سنگین هم باشد, حذف کردند وبا این کار حکم خدارا تعطیل نموده وقصاص را از بین بردندواگر چنین شد, امنیت بطور کلى از زندگى رخت بر مى بنددوجنایتکاران به فساد وتباهى مى پردازند وانسان هارا از بین برده ومحصولات را نابود مى سازند وزندگى مبدل مى شود به جهنمى که هیچ خیرى در آن نیست .
استاد به گفتگو پرداخت وگفت : شررا نمى توان با شر معالجه کرد وآمار نشان مى دهد که بسیارى از اعدام شدگان به تهمت جرم هاى سنگین , بى گناه بوده اند!.
گـفـتـم : بـا عـرض مـعـذرت , از سخن شما چنین بر مى آید که شماخودرا از خالق انسانها داناتر مـى دانـیـد! وایـن سـخن مردوداست واما آن که برخى از اعدام شدگان , بى گناه بوده اند, سخن دیـگـرى اسـت الـبـتـه بـایـدبـفـهـمید که اسلام هرگز به صرف تهمت یا گمان , کسى را کیفر نمى کندبلکه اقرار, اعتراف , بینه وشاهد لازم است .
بهرحال این گفتگو وجدال به جایى نرسید زیرا هر یک بر سخن خود پا فشارى داشت .
چـه بهتر که بحثمان را با سخنان دل رباى امیرمؤمنان على (ع )درباره پیامبر(ص ) واسلام , به پایان ببریم که مى فرماید ((خداوند پیامبررا با نور پرفروغ وبرهان آشکاروخط روشن وکتاب هدایت کننده , برانگیخت .
خـانـدانـش بـهـتـریـن خـانـدان ونسبش برترین نسب ,شاخه هاى شجره اش معتدل ومیوه هایش فـروهـشـتـه مـیـلادش در سرزمین مکه وهجرتش به سوى مدینه , در آنجا نام نامیش بالا گرفت وصداى رسایش به دنیا اعلام شد.
خـداونـد اورا بـا بـرهانى کافى وموعظه اى وافى ودعوتى پیوسته فرستاد وبه وسیله او شریعتهاى ناآشنارانمایان ساخت وبدعتهاى داخل شده در ادیان را برانداخت واحکام جدا از هم را تبیین نمود, پـس هـر که غیراز اسلام , دینى را اختیار کند, شقاوتش محقق گشته وریسمانش از هم گسیخته شده ولغزشهایش فراوان مى شود وسرانجامش اندوهى طولانى وعذابى دردناک است )) ((54)).
درست همان عبارت قرآن کریم است که مى فرماید ((هـرکـه دیـنـى غیر از اسلام براى خود بر گزیند, هرگز از او پذیرفته نخواهدشد ودر آخرت از زیانکاران است )) ((55)).
به نظر مى رسد پس از این بیان , دیگر جایى براى آنان نمى ماندکه جاپلوسانه ومتملقانه به دوستان یهود ونصاراشان مى گویند: حال که ما وشما همه معتقد به خداى واحد وپروردگار یکتا هستیم , پس همه مابر حقیم ! زیرا آن خدایى که موسى وعیسى را فرستاد همان خدامحمدرا نیز فرستاد وما اگر درباره پیامبران اختلاف داشته باشیم , هیچ اختلافى در کسى که آنهارا فرستاده نداریم !!.
((بگو ـ اى پیامبر ـ به اهل کتاب که چه جاى جدال وبحث با شمااست درحالى که او پروردگار ما وشـمـااست وما مسئول کار خود وشما مسئول کار خویش هستید وما از روى خلوص اورا پرستش مـى کـنـیـم یا اگر شما ـ اهل کتاب ـ در موردپیامبران با مسلمین به جدال برخاسته وبگویید که ابـراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب واسباط (فرزندان یعقوب ) بر دین یهودیت یا نصرانیت بودند, بگو ـ اى پیامبر ـ آیا شما بهتر مى دانید یا خداوند؟ وچه کسى ستمکارتر از او است که گواهى خدارا درباره پیامبران پنهان کند وهمانا خداوند غافل نیست از آنچه شماانجام مى دهید)) ((56)).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد