اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اهل بیت کلیدمشکلها دکترتیجانی۲

ایا عمل به اسلام براى مردم دشواراست ؟

ایـن ادعـایـى است که هیچ اساسى ندارد وهر که چنین ادعایى کندیا جاهل ونادان است واز اسلام چـیـزى نـدانـسته یا اینکه دشمن اسلام است ومى خواهد مردم را نسبت به دینشان , منزجر ومتنفر سـازدوآنان را وادار سازد که از احکام دینشان دست بر دارند یا از جمله غلوکنندگان متحجراست که هیچ نظرى را نمى پذیرد جز نظر فقیهان سرسختى که پرستش خدارا بر مردم حرام کردند مگر آنـکـه از راه خـودشان باشد وخودرا جانشینان خدا بر مردم نصب کرده اند, لذا طبق عقل خویش یا طبق روایتهاى مخصوص خودشان حلال مى کنندوحرام مى نمایند وفتوا مى دهند!.
نخستین جمله اى که در این باره باید گفته شود, سخن رسول خداست که مى فرماید ((آسان بگیرید وبر مردم فشار نیاورید بشارت دهیدومردم را متنفر نسازید)) ((57)).
((بـر خـود نـیـز سـخـت نـگیرید تا خداوند بر شما سخت نگیرد همانگونه که با بنى اسرائیل انجام داد)) ((58)).
وبسیار مى شد که در حضور اصحاب مى فرمود ((مـن نـه خـواسـتار بدبختى وبیچارگى شما ونه خواهان ذلت وخوارى شمایم , بلکه خداوند مرا معلمى آسان خواه براى شما مبعوث کرده وفرستاده است )) ((59)).
ومعروف است که آن حضرت هرگاه مخیر بین دو امر مى شد,آسان تررا اختیار مى کرد.
وهـمـچـنـیـن رسـول خـدا(ص ) چنانکه بسیارى مى اندیشند, مشرع نبوده ((60))
, وامر ونهى آن حضرت , چیزى جز تبلیغ از پروردگارش نمى باشد او آنچه را خداوند دستور مى داد بدون هیچ کم وزیـادى بـه مـردم ابـلاغ مـى نمود وهر چه مى گفت جز وحى الهى نبود زیرا او سخن از روى هوا وهوس نمى گفت وهمه اش وحى بود (وما ینطق عن الهوى ,ان هوالا وحی یوحى ) ((61)).
حـال بیایید از قرآن استفتا کنیم وبپرسیم : آیا اسلام دشواراست ؟در آغاز مطالعه قران کریم به این قـانـون کـلى اسلام پى مى بریم که مشقت ودشوارى را از دوش گروندگانش بر مى دارد وهرگز حرج ومشقتى رابراى آنان نمى خواهد مى فرماید ((خدا شمارا برگزید ودر دین هیچ مشقت وسختى براى شما قرار نداد)) ((62)).
ومى فرماید ((خـداونـد هـرگـز نـمـى خـواهـد سختى وحرجى براى شما قرار دهد ولى مى خواهد شمارا (از آلـودگـى هـا) پـاک کـنـد ونـعـمـتـش را (کـه دیـن اسلام باشد) بر شماتمام نماید تا سپاسگذار باشید)) ((63)).
ومى فرماید ((خداوند آسانى را براى شما خواهان است نه عسر وشدت )) ((64)).
ایـن آیـات مربوط به امت اسلامى است که دین اسلام راپذیرفته اند واحکام وقوانینش را در عبادات ومـعـامـلات , اختیار کرده اند,ولى رحمت پروردگار شامل همه بندگانش از هر دین وآئینى که باشدمى گردد واو به همه مهربان است وهیچ گاه احدى را به مشقت وانداشته است .
خداى متعال در مورد خلقت انسان مى فرماید ((از نطفه اى اورا آفرید, سپس راه را بر او آسان گردانید)) ((65)).
پس راه الهى که انسان با تلاش در مسیر زندگانیش مى پیماید تابه سوى او باز گردد, راهى است بس آسان وهیچ مشقت ودشوارى درآن نیست .
خـداى مـتـعـال هـمچنین پنج بار در کتاب گرامیش , انسان را مکلف به امورى آسان گردانیده ومى فرماید ((خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به اندازه تواناییش )) ((66)).
((هیچ کس را جز به اندازه توانش , تکلیف ندادیم )) ((67)).
((وآنـان کـه ایـمـان آوردنـد وبه اندازه توانشان کارهاى شایسته انجام دادند, همانا ما هیچ کس را تکلیف نکنیم جز به اندازه قدرتش )) ((68)).
((وهیچ کس را مگر به اندازه طاقت وتوانش , مکلف نمى کنیم , ونزدمااست کتابى که به حق سخن مى راند وهمانا آنان هرگز مورد ستم قرارنمى گیرند)) ((69)).
از ایـن آیـات شـریـفـه درک مى کنیم که خداى سبحان , هیچ انسانى را تکلیف نکرده جز به اندازه تواناییش واین از عهد حضرت آدم (ع ) تا کنون بوده است .
واگـر مـشـقتى در دینى از ادیان پدید آمده به خاطر اجتهادات مردم بوده است که مقاصد والاى شریعت را طبق فهم خود تاویل کرده اند, یااینکه برخى از آنان به خاطر گناهان بسیارى که مرتکب مـى شدند, با آن مشقت ها, خودرا شکنجه مى دادند تا شاید خداوند از آنان در گذردومورد آمرزش قـرار دهـد, پـس با امورى که در دین ایجاد کردند بر نفس خویش فشار آوردند, خداوند نیز آنان را مـلـزم ومـتـعـهد به آن امور نمودهر چند سرانجام نتوانستند آن را به پایان رسانند خداوند در این زمینه مى فرماید ((ورهـبانیتى براى خود پذیرفتند که خود آن را به وجود آوردند وما بر آنهاواجب نگردانیده بودیم ولـى آنـهـا بـه خـاطـر رسـیـدن بـه رضایت الهى چنین کردند,اما نتوانستند درست حقش را ادا کنند)) ((70)).
از اینجااست که سخن رسول خدا(ص )را در مى یابیم که مى فرماید ((بر خود سخت نگیرید تا خداوند بر شما سخت نگیرد,چنانکه با بنى اسرائیل انجام داد)) ((71)).
وبا همین منطق , سخن خداى متعال را نیز درک مى کنیم که درباره پیامبرش مى فرماید ((آنهارا به معروف ونیکى امر مى کند واز بدى ومنکرات باز مى داردوپاکیزگى هارا بر ایشان حلال کرده وآلودگى هارا بر آنان حرام مى گرداند وآن غل وقیدهایى که از گذشته بر آنها تحمیل شده بود, بر مى دارد)) ((72)).
بنابراین , آن غل وقیدهارا خودشان بر خویش تحمیل کردند نه خداوند ((73)).
از ایـن بـحـث , نـتیجه مى گیریم که در دین اسلام هیچ مشقت وسختى وغل وقید وبندى وجود نـدارد, بـلـکـه دیـنـى اسـت سـهل وآسان وجز رحمت ومهربانى بر بندگان چیزى در آن نیست , دیـنـى است که همواره مراعات حال انسان ها وضعف روانى وبدنى انسان راکرده است , چنانکه خود مى فرماید ((خداوند مى خواهد بر شما آسان بگیرد وهمانا انسان , ضعیف آفریده شده است )) ((74)).
((این به خاطر تخفیف ورحمت پروردگارتان بر شمااست )) ((75)).
وبـدینسان خواهید دریافت که اسلام , طبق شناخت اهل بیت عصمت (ع ) وبدون اجتهاد مجتهدین ومـشـقـت مـتـشـددیـن , چـگـونـه اسلام دین سهل وآسانى است وانسانهاى دوران حاضر, مانند دیـگـردورانـهـا, بـه آسـانـى وبـدون هیچ سختى مى توانند اسلام را براى زندگى دنیا وآخرتشان برگزینند.

ایا اسلام پیشرفت را مى پذیرد؟

آرى ! اسلام نه تنها با پیشرفت مخالف نیست که خود عین پیشرفت وترقى ومدنیت است .
اسلام , والاترین مطلبى است که بشریت از آغاز تکوین , به آن دست یافته است .
در قـرآن کـریـم آیـات زیـادى وجـود دارد کـه دانـش ودانش خواهى را تشویق مى کند واز انسان مى خواهد که عقل وخردش را براى رسیدن به تمام مراحل والاى زندگى به کار بگیرد, حتى اگر رسیدن به فضاى خارجى باشد خداى سبحان مى فرماید ((اى گروه جن وانس , اگر توانستید از مرزهاى آسمان ها, وزمین فراترروید, پس بروید)) ((76)).
خـداى مـتـعال در آیه دیگرى انسان را برترى بر سایر مخلوقات بخشیده وبه او مى فهماند که تمام کائنات وآفریدگان در خدمت اوست مى فرماید ((خداوند دریارا مسخر شما قرار داد تا به امر او کشتى ها در آن حرکت کنند وشما از فضل وکرمش بـهـره بـرید (تجارت کنید) وشکر گزار نعمتش باشیدوهر چه در آسمان ها وزمین است براى شما مـسـخـر گردانید ودر خدمت شماقرار داد, واین همه نعمتهاى اواست ودر اینها آیاتى است براى اندیشمندان )) ((77)).
وفرمود ((آیا نمى بینید که خداوند آنچه در آسمان ها وزمین است , همه را دراختیار ودسترس شما قرار داد ونـعـمتهاى ظاهرى وباطنیش را براى شما فراهم ساخت , با این حال , بعضى ها درباره خدا مجادله مى کنند, بدون هدایت ودانش وکتاب روشن )) ((78)).
مـسلمانى که در کتاب خدایش مى خواند به اینکه هر چه درآسمان هااست از افلاک وماه ها وبرج ها وکـهـکـشـان هـا وآفتاب هاوستاره ها وهر چه از هوا وابر وبرف وباران است وهر چه در زمین است از دریاها, رودها, کوه ها, دشت ها, جنگل ها, درنده ها, حیوانات ,گنج ها, معدن ها, سنگ ها از جمادات وگـیـاهـان وهـمـه چـیـز در خـدمـت اواسـت , چگونه اینچنین مسلمانى دست بسته مى نشیند ومنتظرپیشرفت واختراع از غربى ها مى شود؟ اگر چنین کند, وظیفه خودراکنار گذاشته وارزش خویش را پایین آورده وزیانى بزرگ به اورسیده است , زیرا قرآنى که از سوى خداوند نازل شده , همه چیز در آن وجود دارد وهیچ نقصى وکاستى در آن دیده نمى شود.
((ما در کتاب از بیان هیچ چیز فرو گذار نکردیم )) ((79)).
ورسول خدا(ص ) نیز اورا تشویق وترغیب به فراگیرى دانش نموده وفرموده است ((زگهواره تا گور دانش بجوى )).
بلکه اورا به بالاتر ووالاترین مقام نیز ترغیب نموده تا آنجا که مى فرماید ((اگر همت انسان به ما وراى عرش نیز تعلق گیرد, به آن خواهدرسید)).
پـس اسـلام , در زمینه علم ودانش وپیشرفت ومدنیت , بدون اندازه پیش رفته وهیچ وقفه اى براى آن قـائل نـیـست البته اگر نه این بودکه ممکن است رشته مطلب طولانى شود واز انگیزه واقعى کـتـاب ,خـارج گـردد, کتابى مفصل در این زمینه مى نوشتم وبرپژوهشگران است که به کتابهاى محققانه دیگران در این موضوع ,مراجعه کنند.
ایـن مـطـلب پاسخ سئوالى است که در آغاز مطرح شد واین درصورتى است که مقصود از پیشرفت خـلاصـه شـود در پـیشرفت علمى وتکنیکى وهنرى در زمینه هاى صنعت واختراعهاى زیادى که عـقـل هـاوخـانه هاى مردم را در اروپا وآمریکا وبویژه ژاپن فراگرفته ومسلمانان از آن غفلت دارند ومـى پندارند که تمام این پیشرفتهاى علمى واختراعهاى چشمگیر از غیر مسلمانان به وجود آمده واسلام , عامل عقب ماندگى آنان است !! خصوصا برخى از کمونیست ماب ها که دین راافیون ملت ها مـى دانند واگر اینان واقعا انصاف داشتند مى دانستند که دین اسلام , ملت هارا احیا کرده وبه قیام وپـیـشـرفـت وحـرکـت دائم واداشـتـه اسـت , مـگـر نـه هـمـین اسلام بود که ملتى ناچیزرا در جـزیـرة العرب داراى همه چیز کرد تا آنجا که از همان سرزمین عقب افتاده , علم ودانش وپیشرفت ومدنیت واختراع وهدایت را به جهان صادر نمود تاآنجا که برخى نوشتند: ((آفتاب اسلام وعرب بر اروپـا تـابـیـد)) واقرارکردند به اینکه همین اعراب بادیه نشین , پس از گرویدن به اسلام , درتمام زمینه هاى خیر, پیشرفت داشتند ودر تمام اکتشاف ها واختراع ها,پیشگام بودند ((80)).
وامـا اگـر مـقـصـود از پـیـشـرفت , همان پیشرفت جهان غرب وآمریکا در لباس ! وآزادى بى قید وشـرطـاسـت تـا جـایـى کـه باشگاه هایى براى برهنگان , وهمجنس بازان ایجاد شده وبراى سگها وحـیـوانات ارث گذارده شده وهر روز پدیده اى نو در میکروژوپ ومینى ژوب ایجاد مى شود, وآن هـمـه فـسـاد اخـلاقى که در تلویزیونهاى غربى از آنهاتبلیغ مى شود, بى گمان اسلام به آن هیچ اقـرارى نـدارد ونـه تـنها با آن نمى سازد که با قدرت بر آن تاخته ودر صدد بر اندازى تمام مظاهر فسادوتباهى اخلاقى است .
لازم است اشاره اى هم به برخى رفتارهاى عجیب وغریب بعضى مسلمانان کنیم که ادعاى تمسک بـه سنت پیامبررا دارند وخودرا((سلفى )) معرفى مى کنند, مثلا طرف را مى بینیم که یک پیراهن بـلند یاپیراهن عربى (دشداشه ) کوتاه دربر کرده وریشش بر سینه اش آویزان شده وعصایى بدست گـرفـته کنار مسجد ایستاده , با چوب ((اراک ))مسواک مى کند, گاهى دندانهاى راست وگاهى دنـدانـهاى چپ را به این سر وآن سر مى راند! گاهى هم آب دهان مى اندازد وگاهى فوت مى کند! سرش را بسته است واگر در خانه اورا برسر میز غذا خورى دعوتش کنى , مخالفت مى کند وحتى با قـاشـق وچـنـگـال حاضر نیست غذا بخورد وبا دست غذا مى خورد,انگشت هارا هم مرتب مى لیسد ومى گوید: من مى خواهم به سیره رسول خدا عمل کنم !!.
بـرخـى فراتر رفته , ضبط صوت یا بلند گورا در اذان منع کردندزیرا در زمان پیامبر وجود نداشته واین بدعت است !!.
بـعـضـى هـا عـقب افتادگى را به اوج خود رسانده تا آنجا که فکرمى کنند مى توانند مردم را به این سـنـت هـا باز گردانند ولذا هر کس باصداى بلند بخندد, فورا سر او داد وفریاد مى کشند واورا از خـنـدیـدن مـنع مى کنند, چرا که پیامبر فقط تبسم مى کرده یا اگر کسى را ببینند که روى شکم خوابیده با پا محکم به او مى زنند واز خواب بیدارش مى کنند که چنین خوابى , خواب شیطان است .
یـکـى از آنان را دیدم که دختر خردسالش را کتک زد چرا با دست راست به مهمان ها, شربت تعارف نـکـرده , دخـتـرش را جـلو دیدگان مردم کتک مى زند واهانت مى کند که به آنها بفهماند سنت را نگهدارى کرده است !!.
این چه سنتى است که مردم را متنفر ومنزجر مى سازد, بویژه اگردر محیطهاى غربى وجلوى روى دشـمنان اسلام انجام پذیرد, بى گمان به جاى اینکه آنهارا بسوى اسلام سوق دهد وصورتى روشن وبا فروغ از اسلام جلوه دهد ومردم را به اسلام فراخواند, آنان را با چنین رفتارهاى زشت وناروایى از اسلام چنان متنفر مى سازد که هیچ تبلیغى دیگر مؤثر نخواهد افتاد.
ایـنـهـا نمى دانند که اگر رسول خدا(ص ) در آن روز چوب ((اراک ))را به عنوان مسواک استعمال کـرده وآن را براى نظافت وپاکیزگى دندان ها به کار برده است , به خاطر این است که در آن زمان , مـسـواک کـنـونـى وخـمـیر دندان هاى گوناگون وجود نداشته واین دلیل بالاترین پیشرفت آن حـضـرت اسـت که در آن زمان آنقدر به تمیزى دندان ها,اهمیت مى داده ومردم را دعوت به پاکى وپـاکـیـزگـى مـى نموده است ولى آنها به این سخنان قانع نمى شوند واستدلال مى کنند به اینکه چـوب ((اراک )) از تمام اکتشافهاى نوین بالاتراست زیرا در آن املاح مخصوصى وجود دارد وو اگر راجـع بـه پـیشرفتهایى که در این زمینه شده وموادى اختراع شده که دهان ودندان را ضد عفونى مى کند وبسیار تمیز کننده ومفیداست , به آنها بگویى باز هم آنها همان چوب را برتر مى دانندوآن را بـه صورت غیر بهداشتى در جیبشان مى گذارند وگاهى مى بینى که رنگش ـ از خون دهانشان ـ قرمز شده ! وهمواره این سخن رسول خدا(ص )را تکرار مى کنند که فرمود ((اگـر نه این بود که نمى خواستم بر امتم سخت بگیرم , هرآینه آنان را مجبور مى کردم که قبل از نماز واجب , مسواک کنند)) ((81)).
متاسفانه اینان از سنت پیامبر(ص ) چیزى بجز مسائل سطحى وظاهرى نمى دانند وهرگز به ابعاد روحى وعلمى سخنان رسول خداپى نبرده اند.
بـهـرحـال , آنان کور کورانه به این سخنان ورفتارها چسپیده اند,بى آنکه از روى درک , فهم وژرف نـگرى باشد, فقط سخنانى را که ازپیشوایان وامامانشان شنیده اند تکرار مى کنند, حتى بسیارى از آنـان ازسـواد کمترى بر خوردارند وشاید صد درصد هم بى سواد باشند واگر به آنها اعتراض کنى , در پاسخ مى گویند که پیامبر هم درس نخوانده است !!.
پس آنان باید شخصیتهاى مورد مباهات وافتخار دوران باشندچرا که هم در سخنان وهم در ریخت وشکل ومضمون , پیرو پیامبرهستند!!!.
یـک بار با برخى از آنان در مسجد عمر بن الخطاب پاریس بحث کردم وگفتم : شما واقعا متمسک به سنت پیامبر هستید وهر چه نواست ,بدعت مى دانید ومعتقدید که بدترین چیزها نوترینشان است زیرا هرجدیدى بدعت است وهر بدعتى گمراهى است وهر گمراهى دردوزخ ‌است ؟.
گفتند: آرى ! همینطوراست .
گفتم : پس چرا روى ((موکت )) نماز مى خوانید با اینکه این ازفرشهاى مصنوعى جدیدى است که از کـشـورهـاى غـربـى بـه ما رسیده ومعلوم نیست از چه موادى ساخته شده ؟ وآنچه قطعى است این است که پیامبر روى ((موکت )) هرگز نماز نخوانده واصلا آن رانمى شناخته است !.
بـرخـى پـاسـخ گـفتند: ما در کشورهاى غربى زندگى مى کنیم وحکم ما حکم ((مضطر))است وچنانچه در فقه آمده , ((ضرورتها,حرامهارا جایز مى کند)).
گـفـتـم : چـه ضـرورتى ؟ شما مى توانید این موکت هارا برداریدوروى زمین نماز بخوانید چنانکه پیامبر نیز روى زمین نمازمى خوانده است یا اینکه حداقل براى جاى سجودتان سنگ بگذارید؟.
امام جماعتشان با مسخره روى به من کرده گفت

از وقـتـى کـه وارد مـسجد شدى فهمیدم که تو شیعه اى چون براى جاى سجودت یک کاغذ قرار دادى .
گفتم : مگر اشکالى دارد؟ آیا مى توانى با همان سنت صحیحى که شعارش را بلند مى کنید, مرا قانع سازى ؟.
گـفت : مارا از بحث کردن , خصوصا با شیعیان منع کرده اند ومااصلا حاضر نیستیم به حرفهاى تو گوش دهیم مارا دینمان وشمارادینتان کافى است !.
ایـنـهـا خـاطـراتى بود که باید یاد آور مى شدم تا روشنفکران مسلمان بدانند که سنت پیامبر هیچ مـخالفت ومعارضه اى با پیشرفت علمى وتکنولوژى ندارد وهرگز حرام نکرده ست که انسان ـ چه مـردوچه زن ـ لباسى متناسب با خویش بپوشد, مهم این است که عورتش پوشانده ولباسش زننده نباشد وزنان حجابشان را حفظ کنند! چرا که پیامبر فرمود ((خـداونـد بـه لـباسها وریخت ها وشکل وشمایل شماواموالتان نمى نگرد بلکه به قلوب واعمالتان نگاه مى کند)) ((82)).
هـرگـز سـنت پیامبر بامیز غذا خورى یا استفاده از قاشق وچنگال مخالف نیست ! مهم آن است که انـسـان در خـوردن وآشـامیدن , ادب داشته باشد وهمراهانش تصور نکنند که در یک نبرد حیوان مابانه با شکارش هست وریش وپشم او در خوردن وآشامیدن شریکش نباشند.
سـنـت پیامبر هرگز مخالفتى ندارد با تمیز کردن دهان ودندان توسط خمیر داندان ومسواکهاى کنونى وهیچ معارضتى ندارد به اینکه بدن انسان پاک وتمیز باشد وشخص مسلمان موهاى زیر بغل وجـاهـاى دیگر بدنش را بتراشد وخودرا خوش بو ومعطر کند که مردم از او متنفرنشوند ودر جیب پـیـراهـنـش دستمالى تمیز باشد, واما آنها که ادعاى دروغین پیروى از سنت دارند وبوى بدنشان خصوصا در تابستان حکایت از دورى آنها از حمام دارد وهمچنان که در کنار خیابان راه مى رود در مـیان انگشتانش آب دهان مى اندازد وهر جا که رسید آب کثیف بینیش را مى اندازد, بدون اعتنا به مـردمـى کـه در آن جا راه مى روندودستش را با کنار جامه وپیراهنش تمیز مى کندو اینان بخدا از سنت پیامبر دوردورند.
سـنـت پیامبر هرگز ممانعتى ندارد که به خاطر رساندن صداى اذان به مسلمانان , از دستگاه هاى نوین مانند بلندگو, مکروفون وضبطصوت استفاده شود وحتى هیچ مخالفتى ندارد با استفاده از ویدیو درمساجد, براى پخش فیلمهاى اسلامى یا تدریس امور دینى در غیروقت نماز.
سنت پیامبر ممانعتى ندارد با استفاده زنهاى مسلمان از نوارهاى بهداشتى وحرام نمى داند که زنها به خاطر استفاده هاى مشروع , اتومبیل برانند یا در بازارها ومغازه ها بروند ولوازم زندگى خویش را خـریـدارى کنند فقط کافى است که حجاب شرعى خودرا حفظ کنند ودامانشان ازحرام نگه دارند وبه نا محرم ننگرند چنانکه خداوند دستورش داده است .
خلاصه سنت نبوى هرگز مخالف پیشرفت وترقى نیست , مادام که در خدمت انسانیت است وبراى رفاه حال مردم وضع شده است وآنهارا از بیمارى ها مى رهاند وسعادت مى بخشد.
((بگو ـ اى پیامبر ـ چه کسى زینت خدارا که براى بندگانش وضع کرده وروزى هاى خوب ونیکورا حرام گردانیده است ؟)) ((83)).
آرى ! اسـلام حـرام گردانیده است هر چه پلیدى , ناپاکى ونجاست است ومخالف است باآنچه فطرتا مـورد تـنـفـر انـسـان هـا مـى گـرددمـانـند بوهاى بد وناخن هاى کثیف وموهاى پلید ونجاست کـارى هـاوپـلـیـدى ها وپلشتى ها از این روى وبه خاطر اینکه خداوند زیبااست وزیبایى هارا دوست مى دارد, ملاحظه مى کنید که هر انسان مؤمن یاحتى کافرى , وقتى مى خواهد از منزل خارج شود, خودرا مى آرایدوخوش بو مى سازد تا آنجا که هیچ خانه اى را بدون آینه نمى یابى , پس اگر مردان به فـکر آرایش خود هستند, چرا آن را از زنها منع کنیم , بشرطآنکه از حدود ومرز اسلام خارج نشوند وجـلـوى نـا مـحرمان , آرایش کرده بیرون نیایند؟ ((الناس اعدا ما جهلوا)) ((84))
مردم نسبت به آنچه نمى دانند دشمنى مى ورزند یادم مى آید در ایام جوانى , خوشم مى آمدکه روزهاى چهارشنبه , سـرمـه بـکـشـم وعـلـى رغـم اینکه تمام کتابهاى حدیث , روایت مى کنند که پیامبر(ص ) همواره دیـدگـانـش را سـرمـه مى کشید وبر آن تشویق مى نمود, با این حال , هر وقت , سرمه به دیدگانم مـى مـالـیـدم , زن ومـرد نگاه هاى مخصوصى به من مى کردندوچشمک مى زدند, گویى , مرتکب گناه یا کار زشتى شده ام , تا سرانجام ناچار از این سنت حسنه , چشم پوشیدم .
برخى از اعراب بادیه نشین گوشهاى پسران را نیز سوراخ ‌مى کنند وبرخى گوشواره ها در آنها فرو مـى کـنـنـد, وایـن نـزد بـعـضـى قـبـیله هاى عرب , شایع است ولى اگر در این زمان ـ مثلاـ یک مـردفـرانـسـوى را ببینى که در گوشش حلقه اى کرده است , تعجب مى کنى ومى گویى لابد آدم نـامـرد یـا هـرزه اى است , همچنین است اگر مردى را باموى بلند ببینیم , با اینکه در تاریخ به ثبت رسـیده است که مردان , موهاى سررا مانند زن ها مى پروراندند, حتى برخى از صحابه نقل کرده اند که رسول خدا(ص ) گیسو داشت ((85))
بهرحال باید سخن پیامبررا تکرارکنیم که مى فرمود ((خـداونـد هـرگـز بـه لـبـاس وریـخـت ظـاهـرتـان نـگاه نمى کند,بلکه به دلها ورفتارهایتان مى نگرد)) ((86)).
واین سخن حضرتش که فرمود ((خداى لعنت کند مردان زن صفت (مخنث ) وزنهایى که متشبه به مردان اند)) ((87)).
ولـى درسـت نـیـسـت که بسنده کنیم به وضعیت چهارده قرن پیش پیامبر (از نظر لباس وشکل وتمایل ) وبگوییم دیگر هر چه در این زمینه , پیشرفت کرده باید کنار گذارده شود!.
خداوند از این شدت ها وسختگیرى ها مبرااست چرا که خودفرموده ((وخداوند هرگز در دین براى شما سختى وشدتى قرار نداده است )) ((88)).
وپیامبر نیز از این وضعیت بدوراست که خود مى فرماید ((بر مردم آسان بگیرید وفشار نیاورید مردم را بشارت دهید ومتنفر نسازید)) ((89)).
در خاتمه به تمام این افراد سلفى ـ چه شیعى وچه سنى ـمى گوییم : هم بر خود فشار نیاورید وهم مـسـلـمـانـان را تـحت فشار قرارندهید وآنان را از دین نرانید واین سخن رسول خدارا از یاد نبرید که فرمود ((هـمـانـا اگـر خـداونـد بـوسـیـله تو یک نفررا هدایت کرد,براى تو بهتراست از دنیا وهر چه در آن است )) ((90)).
ولى اگر مى خواهید واقعا اصولى به معناى منفى آن باشید, پس باید بجاى اتومبیل وهواپیما ودیگر وسـایـل روز مـره , بـر الاغ وقـاطـرسوار بشوید واین طرف وآن طرف بروید زیرا رسول خدا سوار الاغ وقـاطر مى شدند وهرگز سوار هواپیما واتومبیل نشدند, پس حال که چنین نمى کنید وهرگز نمى توانید چنین باشید, از خدا بترسید وبیش ازاین با مردم , رفتار سخت وخشن نداشته باشید وبا زبـان خـوش بـا آنـهـا بـرخـورد کـنـیـد واگـر نمى خواهید پیشرفت کنید, حد اقل عقب گرد نداشته باشید.

مشکلات سیاسى , دست آورد تمدن

هنگامى که رسول خدا(ص ) اصحابش را دستور داد که به حبشه هجرت کنند, به آنان فرمود ((بـه سـوى حـبـشه روانه شوید, زیرا در آنجا پادشاهى هست , که هیچ کس نزد او, مورد ستم قرار نمى گیرد)) ((91)).
ولـى بـه آنـها گذرنامه نداد واز حکومت حبشه نیز درخواست ویزا نکرد وآنهارا وادار به تغییر پول خود ننمود.
هـیـچ یـک از ایـن مسائل در آن زمان شناخته شده نبود ومورداستفاده قرار نمى گرفت , وانگهى سـرزمـیـن الهى گسترده است , هر گاه وطن انسان برایش تنگ شود, سوار مرکبش مى شود وبه سـوى زمین خدا روانه مى گردد وبه آرزوى خویش مى رسد, نه حسابگرى , نه مراقبى , نه بازرسى , نـه گـمـرکى , نه عوارضى , نه کارت بهداشتى , نه گواهى شاهنشاهى براى الاغش یا قاطرش که نکند دزدى باشد یاعوارضش را پرداخت نکرده باشد!.
آرى ! ایـن تـمدن است , یا بهتر بگوییم ازدیاد جمعیت است که زمین را به کشورها ودولتهاى متعدد وگـونـاگـون تـقسیم کرده وهرکشورى به زبان حکومتش , سخن مى گوید وهر حکومتى براى خـودبرچمى ومرزهایى در دریا وخشکى دارد که نگهبانان محکم واستوارید آن گمارده است تا هر کـسـى وارد نـشـود وهنگامى که بر عددملت ها افزوده شد وطمعها فزونى یافت بطوریکه هر یک مـى خـواسـت دیـگـرى را اسـتعمار یا استثمار کند وانقلابها وکودتاها وجرایم زیاد شد,جامعه هاى پـیشرفته ناچار شدند, ملیت هارا از هم جدا سازند, گواهى ولادت ووفات براى افراد, صادر کنند, کـارت شـنـاسـایى پدید آمد,گذرنامه درست شد, مرزها خط کشى شد, هر کس توانایى ورود به مـرزدیگرى بدون اجازه قبلى وویزا وروادید نداشت وخلاصه هر جایى ,قانونى وهر حکومتى برنامه مشخصى براى خود اعلام کرد.
مـن هم مانند بسیارى از جوانان مسلمان , وقتى کشورم بر رویم تنگ شد ودر تنگناى سیاسى قرار گـرفـتم , نیت کردم که به کشورهاى دیگر هجرت کنم ولى همه درهارا به روى خود بسته دیدم بویژه درکشورهاى عربى واسلامى .
راستى چقدر سرگردان مى شوم وقتى این آیه را در کتاب الهى مى خوانم که فرمود ((آنان که به خویشتن ستم روا داشتند, هنگامى که قبض روح شدند,فرشتگان از آنها پرسیدند که کـجا بودید؟ گفتند: ما در روى زمین مستضعف وناتوان بودیم فرشتگان گفتند: مگر زمین خدا گـسـتـرده ووسـیع نبوده که در آن هجرت کنید (عذرشان پذیرفته نمى شود) وآنان جایگاهشان دوزخ ‌است وچه سرنوشت بدى )) ((92)).
به خویشتن مى گویم : راستى سرزمین جهان , همه اش ملک خداست ودر این هیچ تردیدى نیست ولـى بـرخـى بندگانش آن را گرفتندوبین خود تقسیم کردند وبه دیگران اجازه استفاده ندادند واگـر غـیـرمـسلمانان مانند فرانسوى ها, انگلیسى ها, آلمانى ها یا آمریکایى هاعذرى داشته باشند, کـشـورهـاى اسلامى چه عذر وبهانه اى دارند واگرباز هم براى برخى دولت هاى عربى واسلامى , عـذرى دست وپا کردم ,چه بهانه اى براى حاکمان مکه ومدینه مى ماند که مسلمان رانمى گذارند, بـه آسـانى وارد شود وبراى حج وعمره , از او عوارض دخول مى گیرند وبا چه دشوارى ویزاى حج مى دهند.
راستى جاى شگفتى است که در قرآن مى خوانیم ((آنان که کافر شدند ومردم را از راه خدا منع مى کنند واز مسجد الحرام که آن را براى مردم یکسان قرار دادیم چه شهرى باشند وچه بادیه نشین )) ((93)).
پس اگر خدا مسجد الحرام را براى تمام مردم , جایگاه امن قرارداده وساکنین وغیر ساکنین , در آن یکسان اند, چگونه ملک یک دولت مى شود که به برخى اجازه ورود بدهد ودیگران را از آن منع کند پس باید به اسلام وقرآنمان باز گردیم وبرنامه هاى خودرا عوض کنیم .
مـدت زیـادى گذشت ومن با این افکار واندیشه ها درگیر بودم , تاجایى که گاهى با خداى خود مناجات کرده , عرض مى کردم : تومى گویى وسخن تو حق است ((آیا زمین خدا گسترده نیست که در آن هجرت کنید)) ((94)).
وتو مى گویى وسخنت حق است ((مـردم را بـه اداى مناسک حج فرا خوان تا مردم پیاده وسواره واز هر راه دور به سوى تو گرد هم آیند)) ((95)).
وهـمـانـا ایـن سـرزمـین گسترده تواست که محاصره شده واین خانه تواست که دیگران مالکش شده اند وآن را از مردم منع مى کنند بار الها,چه باید کرد؟.
روزى از روزهـا کـه داشـتم سخنان امیرالمؤمنین على (ع )را درباره قرآن در نهج البلاغه مطالعه مـى کـردم به جمله اى رسیدم که چند بارآن را خواندم , و در آن گم شده ام را یافتم وآن معمایم را گشود وافکارپریشانم را سامان داد.
حضرت امیر(ع ) در نخستین خطبه نهج البلاغه , درباره قرآن چنین مى فرماید ((آیات واحکامى که در وقت خود واجب مى شود ولى درآینده از بین مى رود)) ((96)).
از ایـن سـخـن فـهمیدم که مانند چنین آیاتى که در زمان پیامبر(ص )امکان پذیر بود, در آینده به خاطر سلطه ستمگران وطغیان کافران , غیرممکن مى شود.
پـس اگـر کـسـى در روز قیامت به پروردگارش بگوید: من در زمین تو مستضعف وناتوان بودم , خداى سبحان که هیچ مطلبى بر او پوشیده نیست ومى داند که او در این دوران ها مى زیسته است , به او نخواهدفرمود: جایگاهت دوزخ ‌است وچه بد سرنوشتى !.
واگر کسى به پروردگارش در آن روز بگوید: من از رفتن به حج خانه تو منع شوم ومرا نگذاشتند بـه خـانـه ات راه یـابـم در پاسخ خواهدشنید: من هم به تو گفته بودم اگر استطاعت وتواناییش داشـتـى بـه حـج برو, پس عذر وپوزشت پذیرفته است وآن کسى که تورا منع کرده , اومسئول است وباید پاسخگو باشد.
سـلام بـر تـو اى امـیرمؤمنان , روزى که زاده شدى وروزى که ازدنیا رفتى وروزى که برانگیخته خواهى شد ((97)).

امر به معروف ونهى از منکر

یـکى از مشکلات سیاسى که تمدن نوین , آن را در میان جامعه هاپدید آورده , خود بینى است که هر انـسـانـى تـنـها به فکر خویش باشدوهیچ در اندیشه دیگران نباشد خودش سلامت باشد, مردم به جـهـنم !واین بدترین وضعى است که جامعه انسانى گرفتارش شده است چندان که منافع امت در خطر وسرنوشتش نامشخص باشد وهیچ کس ,فریادى نزند وکارى انجام ندهد وبدینسان ارزشهاى والایـى از شـهـامـت ,مـردانـگـى , ایـثـار وجـهـاد ومـبـارزه بـا سـتـمگران از بین مى رود ودین کمرنگ مى گردد ووجدان ها مى میرند.
هـمـچـنـان کـه قبلا از آیات قرآن استدلال کردیم , در مورد برخى احادیث نیز همانطور استدلال مى کنیم سخن رسول خدا(ص )را که مورد اتفاق همه است با هم مى خوانیم که مى فرماید ((بـایـد امـر به معروف ونهى از منکر نمایید ویا اینکه خداوند بدترین شمارا بر شما مسلط مى کند, پس خوبانتان دعا مى کنند ولى دعایشان مستجاب نمى شود)) ((98)).
امر به معروف ونهى از منکر براى حیات امت امرى لازم است وامامان آن را از ارکان اسلام دانسته اند ولـذا مى بینیم اولین شعارى که گروه هاى اسلامى معاصر, آن را بلند مى کنند شعار امر به معروف ونهى از منکراست ولى جامعه هاى پیشرفته امروز به شدت با این امرمخالفت مى کنند وبراى مقابله بـا آن سـازمـان هایى درست کرده اند مانندسازمان حقوق بشر وسازمان حقوق زن وحتى جمعیت دفاع از حقوق حیوان , پس اگر حکومت خود این امر مهم (امر به معروف ونهى ازمنکر)را بر عهده نگیرد, شاید محال باشد که گروه ها بتوانند از عهده اش بر آیند چه رسد به افراد.
امـروز خـود شـاهـد مـنکرات در بسیارى از اماکن هستى ولى توانایى مخالفت ندارى وحتى اگر خـواسـتـى نـهـى از مـنـکـر کـنـى ,مـمـکن است طرف مقابل ـ چه دختر وچه پسر ـ علیه تو به مـقامات قضایى کشور شکایت کند ودر بهترین حالت ها به تو گفته مى شود: به شما مربوط نیست , دخـالـت بـى جـا نـفـرمـایید! اگر گفتى : من دارم امر به معروف یا نهى از منکر مى کنم پاسخت مـى دهـنـد: تـو از کـجـا چـنـین حقى براى خود قائلى وچه کسى به تو صلاحیت وشایستگى این امرراداده است ؟.
من خودم به این تجربه هاى تلخ رسیده ام چنانکه دیگرمسلمانان نیز, این مراحل را گذرانده اند ودر نـتیجه تلخى ناتوانى وسستى در ذائقه ام مانده است وسر گردانم میان دو امر اول : عقیده ام که مرا وادار به انجام این وظیفه شرعى مى کند واگر سکوت کنم ,مورد بازخواست قرار مى گیرم ودوم : وضـعـیـت کنونى که در آن زندگى مى کنم واین حق را از من به زور مى گیرد وتهدیدم مى کند اگر دوباره خواستم انجام وظیفه کنم از یاد نمى برم که روزى استاندار به من گفت : مگر توپیامبر خـدایـى وخـدا به دین جدیدى تورا مبعوث گردانیده که بین مردم اصلاح کنى ؟! پاسخ دادم : نه , هـرگـز! گـفـت : پـس برو به خودت وخانواده ات برس ومارا از شر خود برهان ! ما مسئول امنیت مـردم وسلامتیشان هستیم واگر اجازه دهیم هر بى سروپایى امر ونهى کند,کشور پر از هرج ومرج مى شود.
مـن هـم سـرجـاى خودم نشستم واز رو رفتم ! هر چند در درون خویش احساس وظیفه مى کردم وبـیـن اقدام یا امتناع , سالها گذراندم تااینکه به این حدیث رسول گرامى اسلام (ص ) رسیدم که مى فرماید ((هـر یـک از شـما منکرى را ببیند, باید با دستش آن را برطرف سازد, پس اگر نتوانست با زبانش واگر نتوانست باقلبش وآن ضعیف ترین مراحل ایمان است )) ((99)).
وهمچنین مى فرماید ((خداوند هیچ پیامبرى را پیش از من نفرستاده است جز آنکه براى او حواریون واصحابى بوده که به سـنـتـش عـمـل مـى کـردنـد واوامـرش را اطـاعت مى نمودند, سپس همواره گروه هایى پس از آنان جانشینشان مى شدند که مى گفتند آنچه را به آن عمل نمى کردند وانجام مى دادند کارهایى را که مامور به آن نبودند, پس هر که با دستش وقدرتش با آنها جهادومبارزه کند, مؤمن است وهر که با زبانش با انها مبارزه کند, مؤمن است وهر که با قلبش با آنان جهاد کند, او هم مؤمن است وپس از آن دیگر, به اندازه دانه خردلى ایمان وجود ندارد)) ((100)).
خـداى سـبـحان را حمد وسپاس گفتم که بیش از توانمان , از مانخواسته است وهمانا این احادیث پـیـامـبـر(ص ) تفسیر کتاب خداست وچون علم به گذشته وحال وآینده , نزد خدااست , وخداوند مـى دانـسـتـه کـه دورانى بر مردم خواهد رسید که مسلمان , توانایى نهى از منکرومخالفت با آن را نـدارد, از ایـن روى مطلب را آسان نموده وبیش ازتوانش , از او نخواسته است , واگر پیامبر مراحل نـهـى از مـنـکـررا ـ آنـگـونـه کـه مـلاحـظـه کـردیـد ـ تدریجى بیان مى فرماید, دلیل بر تغییر جـامـعـه اسـلامى است از حالت قوت به حالت ضعف وناتوانى وهمچنین دلیل است بر تغییر تکلیف شرعى از حالتى به حالتى دیگر.
پـس هـر کـه نـیـرومنداست باید با قدرت , جلوى منکرات را بگیردوهر کس فاقد قدرت است ولى تـوانـایـى جلوگیرى از منکررا با زبانش دارد, باید با زبان جهاد کند ولى اگر مى داند که سخنش فـایـده اى نـدارد یـامـمکن است براى او ایجاد دردسر ومشکلات کند, در آن صورت کافى است در قلبش , مخالفت کند, بى آنکه سخنى بر زبان جارى سازد.
پـس چـه مـنـزه است خدایى که هر کس را به اندازه توانش , تکلیف داده ودرود بى پایان خداوند بر پیامبر رحمت ورافت که بیش از خودمؤمنان بر آنان مهربان بود وبر خاندان پاک وطاهرش ((101)).

انسان متمدن و شریعت آسان

بدون تردید,انگیزه وهدف ادیان آسمانى که از سوى خداى سبحان , تشریع شده ,.
اولا: شناساندن پروردگارش به انسان ورهایى او از پرستش بت ها وانواع شرک وگمراهى است .
ثـانـیـا: تـنـظیم زندگانى اجتماعى , اقتصادى وسیاسى اسلام است واین اهداف در دو امر اساسى خلاصه مى شود 1 ـ ایمان .
2 ـ عمل .
وهرگاه گفته شود, ایمان وعمل , مقصود ایمان درست وعمل شایسته است , پس هر ایمان وعملى مـورد پـذیرش حق تعالى نیست ,چرا که گاهى ممکن است انسان , عقاید گوناگونى را بپذیرد که هـیـچ ربـطى به اسلام ندارد وشاید از پدران خود به ارث برده است وهر چنداگر درست هم باشد ممکن است تغییر پذیرد وعوض شود.
خداى متعال مى فرماید ((وقـتـى بـه آنها گفته شد ایمان آورید به آنچه خداوند نازل کرده , گفتند: ماایمان مى آوریم به آنـچـه بـر ما نازل شود ولى به ما وراى آن کافر مى شوند درحالى که آن حق است وبر آنچه بر آنان نازل شده , صحه مى گذارد)) ((102)).
گـاهـى انـسـان کـارهـاى زیادى را انجام مى دهد, به خیال آنکه به نفع بشریت است در حالى که کارهایش جز ضرر وزیان ندارد خداى سبحان مى فرماید ((واگـر بـه آنها گفته شود, در زمین فساد نکنید, گویند: ما همانا مصلح هستیم هان ! آنها خود مفسد وتبهکارند ولى نمى دانند)) ((103)).
یا ممکن است انسان کارهاى شایسته اى انجام دهد که براى بشریت بسیار ارزشمند ومفید باشد ولى بـراى خـدا انجام نداده باشد,بلکه مقصودش ریا ومردم بوده است , این اعمال شبیه سراب است که ازدور, تـشـنـگان به خیال آب به سوى آن مى آیند ولى وقتى رسیدند,چیزى را نمى بینند خداوند فرمود ((ومـا تـوجـه بـه اعـمـال آنـهـا کـرده (کـه اعـمـالى فاسد وبى خلوص است ) وآن اعمال را نابود مى سازیم )) ((104)).
واگر دین راهنماى انسان است که بوسیله آن هدایت مى شودوپیشرفت مى کند زیرا از آغاز آفرینش هـر جـا انـسـان بـوده , دین هم وجود داشته است , وبوسیله تحقیقات وپژوهشهاى باستان شناسان نـیـزفـهـمیده شده است که انسانهاى نخستین بسیارى از اشیارا نمى دانستندوطى سالهاى سال پـى پـرده انـد ولـى از هـمان آغاز عبادتگاه داشته وبه همین معنى اشاره دارد سخن حق تعالى که مى فرماید ((هـمـانـا نـخستین خانه اى که براى مردم , قرار داده شد, خانه مبارکى است که در مکه مى باشد وبراى جهانیان مایه هدایت وراهنمایى است )) ((105)).
پس به طور یقین وجزم مى توانیم اعلام کنیم که تمدن , عصاره ادیان آسمانى است وبنابراین اصل , اسـلامـى که بر محمد بن عبداللّه (ص ) نازل شد, پیشرفته ترین ووالاترین تمدن هااست که انسانیت نمى تواند از آن پیشى بگیرد یا فراتر رود, بلکه پیوسته در رتبه نازل تر قرار دارد وبه آن وابسته است .
وهـمـانـا ایـن قـرآن تحول شگرف براى انسان متمدن بوده که مدت ها مصیبت هاى زیادى از کفر والـحاد ونبودن ارزشهاى والاى معنوى در اثر بى دینى , بر آن وارد آمده بود وبدینسان انسان امروز دنبال شخصیت وهویتش مى گشت که تدریجا آن را در آغوش عقیده یافت خداوند مى فرماید ((پـس تو ـ اى پیامبر ـ پیوسته رو به دین پاک خدا آور, همان دینى که فطرت الهى است ومردم بر آن آفـریده شده اند وهیچ تغییرى در آفرینش الهى نبوده است که این آیین استوار ومحکم خداست ولى بسیارى از مردم نمى دانند)) ((106)).
آرى ! مـا امـروز شاهد بیدار باش بزرگ اسلامى در تمام زمینه هاچه در میان روشنفکران وچه غیر آنـهـا , هـسـتـیـم ومـى بـینیم که تغییروتحول , همه ملت هارا با اختلاف رنگ ها ونژادهایشان در برگرفته است .
در مـیـان مـلـل مـلحدى که قائل به تئورى حقوق انسان هستندوآزادى هاى بى حد ومرزرا اعلام مـى کـنند, امروز مى بینیم که عقب گردکرده اند ومثلا انسان را از مشروب خوارى , هنگام راندن اتـومبیل منع مى کنند, هر چند ادعا مى کنند که دینشان آن را حلال دانسته وحضرت مسیح (ع ) ـ والعیاذ باللّه ـ براى آنان مشروب ساخته است , زیرا حوادث رانندگى به سبب شرب خمر, زیاد شده تا آنجا که آمار نشان مى دهد,تنها در فرانسه , در اثرهمین تصادفهاى رانندگى سالیانه بیست هزار نفر کشته مى شوند.
ومـا اگـر قـوانـیـنى را که بالاترین تمدن ها در پیشرفته ترین کشورهابه آن رسیده اند, ورق بزنیم وآنـهـارا با قوانین اسلام , مورد مقایسه قراردهیم , اختلاف گسترده اى را مى یابیم که مانند فاصله آسـمـان وزمین است کافى است نگاهى بیافکنیم به عهد نامه حضرت امیر(ع ) به والیش مالک اشتر نـخـعـى کـه پـس از ولایـت دادن او بـر مـصـر بـرایـش نـوشت , تا پیشرفت مسلمانان را در تمام زمینه هادریابیم ((107)).
پـژوهـشـگـرى که این پیمان نامه را مى نگرد, بى گمان در خلال خطهایش والاترین معانى تمدن بشرى را در مى یابد که تاکنون تمدن قرن بیستم به آن نرسیده است .
ایـن پـیـمان نامه ضمن اینکه تمام مسائل اجتماعى , اقتصادى ,سیاسى وفرهنگى را شامل شده , از مسائل معنوى , عبادت ها, اخلاق ,پرورش روان ها وطبیعت هاى بشرى نیز فروگذارنکرده است .
ومـن اگر اظهار تاسف مى کنم , به این خاطراست که بیشترمسلمانان , نهج البلاغه را به فراموشى سـپـرده انـد بـا اینکه این کتاب ارزشمند, پر است از گنجهاى عرفانى وحقیقت هاى علمى , از آن طـرف شـتـابان به سوى دیگر کتابها ونوشته ها وتئوریهاى غربى روى مى آورند, به این امید که در مسیر تمدن دروغین قرار بگیرند, همان تمدنى که جز نکبت ها ومصیبت ها وبدبختى ها چیزى براى جامعه هاوملت هاى مستضعف در بر نداشته است .
واگـر بـه یـکـى از آنـان بـگویى : در اسلام وشخصیتهاى اسلامى ,الگویى نیکو براى تمام انسان ها وانـسـانـیـت اسـت , در پاسخت مى گوید:اگر این حقیقت داشت , پس چرا مسلمانان عقب گرد کردند ودیگران به پیش تاختند ومتمدن شدند.
ایـنـهـا وامـثـال ایـنـها از یاد برده اند که متاسفانه اسلام تنها به صورت یک تئورى در آمده واجرا نـمـى شـود, وبـیشترین شخصیتهایى که مى خواستند آن را اجرا کنند, مورد هجوم قرار گرفتند, تبعید شدند, ازشهر ودیار رانده شدند, کشته شدند ویا از روى منبرها, مورد شتم ولعن ونفرین قرار گرفتند وآثار وکتابهایشان همچنان مجهول وپنهان مانده ومورد تهمت ها وتبلیغات مغرضانه قرار گـرفـته است ((108))
در حالى که علماى غرب در آمریکا, آلمان وانگلستان بیشترین استفاده را از اسلام کردند ومسلمانان از این معنى غفلت دارند.
خداوند مى فرماید ((گـروهـى جانشینشان شدند که نمازرا ضایع کرده ودنبال شهوت ها روانه شدند, اینان به زودى کیفر گمراهیشان را خواهند دید)) ((109)).
روزى یـکـى از آنـان بـه مـن گـفت : اگر مقصودت از شخصیتهاى اسلامى , امامان دوازده گانه اهـل بـیت است وچنانکه در کتابهایت آمده ,شیعیان امامت آنان را پذیرفته واز آنها پیروى کرده ودر امـور دیـن ودنیاتقلیدشان کردند, پس چرا شیعیان نیز مانند سایر مسلمانان پیشرفتى نکردند ودر هیچ دانش واختراعى پیشتاز نبودند؟.
در پاسخش گفتم شـیعیان امامیه اى که به دوازده امام ایمان آوردند, اینقدر اندک وکم بودند مانند یک نقطه سفید در یک لباس سیاه , وهمواره بر خود ازکشته شدن مى هراسیدند چرا که در طى قرن هاى متمادى خـونـشـان رامباح دانسته ونوامیسشان را هتک مى نمودند وتحت سخت ترین فشارها وشکنجه هاى روحى وجسمى قرار مى گرفتند.
وبـى گـمـان کـسى که چنین زندگانى داشته باشد, هرگز نمى تواندپیشرفت کند وترقى نماید وپیوسته مشغول گرفتارى ها واندوه هاى خودش است که هر آن منتظر کشته شدن است .
بـر کـسـى پـوشـیده نیست که اگر انسان فقیر وگرسنه شد, فکرش قبل از هر چیز در پى کسب روزى اسـت کـه سـبـب بقا واستمرار زندگیش مى باشد, پس چگونه است اگر روزیش قطع شود وخودش وخاندانش ونزدیکانش محتاج لقمه نانى باشند؟! ولى اگر وسائل رفاه وآسایش وزندگى خـوش براى انسان فراهم گردد, اندیشه اش پرواز مى کند ولذامى بینى دولت ها براى دانشمندان , وزنـه وارزش ویـژه اى قـائل انـدووسـائل آسـایش را به تمام معنى برایشان آماده مى کنند وپولهاى زیادى در این راه مصرف مى کنند وبودجه مخصوصى تعیین مى نمایندوآزمایشگاه ها ودستگاه هاى بـسـیـارى فـراهـم مـى کنند که به آسانى ,تجربه هاى خودرا دنبال کنند, گذشته از اینکه کتابها وکـتابخانه هاى متعددى در خدمتشان قرار مى دهند واکتشافات ومقالات جدیدراترجمه مى کنند ودر دسترسشان مى گذارند, پس چرا دیگر اختراع نکنند؟.
با تمام این احوال , وعلى رغم فقر وتنگدستى وقتل وشکنجه شیعیان , اینان در تمام زمینه هاى علم ودانـش , پیشقدم بوده اند زیرا درمکتب اهل بیت درس خوانده اند, در مکتبى که دانشمندان بزرگ درزمـیـنه هاى مختلف از آنجا فارغ التحصیل شده اند مگر نه این است که امام جعفر صادق (ع ), در کـنـار تـدریـس فـقـه وتفسیر, علوم تجربى ونظرى از قبیل ریاضى , فیزیک , شیمى , هیات وعلوم دیـگـرى کـه اهـمـیـتـش فـقط در عصر نوین وپس از انقلاب صنعتى معلوم شد, به شاگردانش مى آموخته است .
در ایـنـجـا بـسـنـده مـى کـنم به اعترافات علماى غرب ومستشرقینى که برخى حقایق را از امام صـادق (ع ) ودوران عـلـمـیـش در سـال 1968 دردانشگاه ((استراسبورگ )) فرانسه براى تحقیق پـیـرامـون تاریخ علمى وتمدنى شیعیان امامیه , برگزار کردند وبیش از بیست دانشمند ازآمریکا, انگلستان , آلمان , فرانسه , بلژیک , سویس وایتالیا در آن شرکت کردند ((110)).
اینان به تفصیل درباره امام جعفر صادق (ع ) وشاگردش جابر بن حیان سخن گفتند که جابر بیش از هـزار وپـانـصد رساله , تقریرات درس استادش را در علم شیمى , طب وفلسفه به جاى گذاشت وابـن الـنـدیم درفهرستش وابن خلکان در کتابش ((احوال الامام الصادق )) یادآورشده است اینان اجماع کردند بر اینکه جابر بن حیان توانست نظریات علمى گوناگونى را اجرا کند ومواد شیمیایى ودیـگـر مرکباتى را که درصنعت بمب ها ومسائل دیگر کارسازاست , اختراع نماید واجماع کردند بر اینکه جابر بن حیان توانست اسرار ورموز علم شیمى راکشف کند وتوانست معادن پست را به معادن ارزشمندى مانند زر وسیم تبدیل نماید ودر این باره مى گفت ((استادم جعفر بن محمد بابى از علم ودانش به من آموخت که اگر بخواهم مى توانم زمین را پر از طلاى ناب کنم )).
دکـتـر مـحـمـد یـحیى هاشمى دانشمند معاصر نیز کتابى به نام ((الامام الصادق ملهم الکیمیا)) نگاشته , در آن مى گوید ((آنـچه بیشتر مارا به اعجاب وا مى دارد, ادعاى جابر بن حیان است به اینکه این راز (تبدیل معادن وتـغـیـیـر اجـسـام ) در تمام اعمال دخالت دارد واگر ما امروز دقت نماییم , مى بینیم کشف مواد رادیـواکـتـیـوکـه اتـم را مـى شـکافد وماهیت ماده را تغییر مى دهد, از نتایجش فقطاختراع بمب اتـمـى نـیـسـت , بـلـکـه ایـجـاد مـنـابـع نـیـروهـاى جـدیدى است که در فکر انسان هم خطور نمى کرده است )) ((111)).
از ایـنـهـا کـه بـگذریم , شیعیان در تمام علوم پیشتاز بوده اند ودرحالى که سایر مسلمانان بسنده کـردنـد بـه فـقه , تفسیر واخلاق ـکه در این زمینه ها نیز شیعیان بالاترین مقام را کسب کرده اند ـ مـى بـیـنـیـم نـخستین اختراع کنندگان از آنان بوده اند وتاریخ نیز بدان گواهى داده است آنان که مى خواهند در این زمینه تحقیق بیشترى کنند, کتاب ((الشیعه وفنون الاسلام )) ومقدمه کتاب ((اصـل الشیعه واصولها))را مطالعه کنند که یقین کنند, شیعیان از تمام طوایف پیشگام تر در تمام علوم ومعارف به رهبرى امامانشان بوده اند که تمام علوم واسرارش را شکافته اند وآنان به حق دعوت کنندگان به علم ودانش بوده اند امیرالمؤمنین (ع ) مى فرماید ((بـلـکـه من فرو رفته ام در علمى که پنهان وپوشیده است برشما واگر آن را بخواهم نمایان سازم واظهار نمایم ,آنچنان مضطرب ولرزان مى شوید مانند ریسمان در چاه ژرف )) ((112)).

شیعـه در چنـد خـط

در سـالهاى اخیر بویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران ,گفتگوهاى زیادى درباره شیعیان مـطـرح مـى شـود هم اکنون تبلیغات غربى ووسایل ارتباط جهانى , مشخصا شیعیان ایران را هدف قـرارداده اند وآنان را گاهى دیوانگان خدا وگاهى تروریست معرفى مى کنند,وهمین صفت نیز به شـیـعـیـان لبنان سرایت کرد, زیرا منافع آمریکاوغرب را در بیروت مورد هجوم قرار داده ومعدوم سـاخـتـنـد وبدینسان آنان را افراطى ومتشدد توصیف نمودند سپس این اوصاف را بر تمام شیعیان جـهـان , عـمـومـیت دادند, بلکه حتى به گروه ها ونهضت هاى اسلامى در تمام نقاط دنیا, همین صفت ها بخشیدند هر چند بیشتر آنان سنى هستند وهیچ ارتباطى با شیعیان ندارند.
مـا هـیچ اهمیتى به رسانه هاى غربى ودشمنان اسلام وآنچه درتحلیل هاى خود از اوهام ودروغ ها مـى نـویـسـند نمى دهیم زیرا هردشمنى ممکن است , دوست شود مگر دشمنان در دین ولى آنچه مایه تاسف مى گردد سخنان برخى مسلمانان درباره شیعیان است , که بدون استناد به دلیل وبرهان روشنى وبدون تحلیل وبررسى , سخنان دیگران را بازگو مى کنند.
بـهـرحـال گـذشته از اینکه در کتابمان ((الشیعة هم اهل السنة )) ((113))
تعریفى حقیقى از این گـروه ارائه داده ایـم , لازم است گوشه اى از سخنان خدا ورسولش را درباره شیعیان یادآور شویم , سپس گوش فرا دهیم به سخنان علما واندیشمندان مخالف وموافق .

شیعه در قرآن کریم

خداى سبحان مى فرماید (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیرالبریة ) ((114)).
آنان که ایمان آوردند وکارهاى شایسته انجام دادند, همانا آنان بهترین مردم هستند.
جـلال الـدیـن سـیوطى (دانشمند بزرگ اهل سنت ) در تفسیرمعروفش به نام ((الدر المنثور فی التفسیر بالماثور)), در تفسیر این آیه ,چنین مى نویسد ابو هریره گوید: آیا از مقام ومنزلت فرشتگان نزد خداوندتعجب مى کنید؟ به آن کسى که جانم در دسـت اواسـت سـوگـنـد, بـه تـحقیق مقام بنده مؤمن نزد خداوند در روز قیامت , بالاتر از مقام فرشته است اگر مى خواهید بخوانید (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة ).
عـائشـه گـویـد: بـه رسـول خدا(ص ) عرض کردم : گرامى ترین بندگان نزد خداوند چه کسانى هستند؟ فرمود اى عائشه ! آیا نمى خوانى این آیه را (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة ).
جابر بن عبداللّه گوید: نزد رسول خدا(ص ) بودیم , على وارد شدسپس رسول خدا(ص ) فرمود بـه همان کسى که جانم در دست اواست سوگند, این وشیعه اش , به تحقیق , رستگاران اند در روز قیامت واین آیه نازل شد (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة ).
پـس از آن هـرگـاه اصـحـاب پـیـامبر(ص ) على را مى دیدند که مى آید,مى گفتند: ((خیر البریه آمد)) ((115)).
ابو سعید گوید: على , خیر البریه وبهترین مردم است ((116)).
ابن عباس گوید: وقتى این آیه نازل شد, رسول خدا(ص ) به على فرمود ((هان ! تو وشیعیانت در روز قیامت از خداوند راضى وخداوند از شما خشنوداست )) ((117)).
على گوید: رسول خدا به من فرمود آیا نشنیدى سخن خداى را که مى فرماید (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات , اولئک هم خیر البریة ), تووشیعیانت هستید, قرار ما کنار حوض کـوثـر, آنـجـا کـه هـمـه امـت هـا براى حساب وکتاب مى آیند, تو وشیعیانت زیبا چهره وگرامى واردمى شوید ((118)).
علماى اهل سنت که این تفسیررا ذکر کرده اند بسیارند, براى نمونه , علاوه بر جلال الدین سیوطى , طبرى در تفسیرش , حاکم حسکانى در شواهد التنزیلش , شوکانى در فتح القدیرش , آلوسى درروح المعانیش ومناوى در کنوز الحقائقش را یادآورمى شویم .
وهـمـچنین خوارزمى در مناقب , ابن صباغ مالکى در فصول المهمه , ابن عساکر در تاریخ دمشق , شـبـلـنـجـی در نـور الابـصـار, ابن الجوزى در تذکرة الخواص , قندوزى حنفى در ینابیع الموده , هـیـثمى در مجمع الزواید, متقى هندى در کنز العمال وابن حجر در الصواعق المحرقة نیز همین تفسیررا ذکر کرده اند.
با این دلیل محکم ومتین , جایى نمى ماند که پژوهشگران قانع شوند به سخنان برخى تاریخنگاران که معتقدند پیدایش شیعیان پس ازشهادت امام حسین (ع ) بوده است .

شیعه در سنت پیامبر

رسـول خـدا(ص ) مـکـرر دربـاره ((شـیعه )) سخن گفته وهر بار ثابت کرده است که پیروان على رسـتـگـاران اند زیرا پیروى از حق کرده ویاریش نمودند واز باطل دورى جسته وخوارش ساختند وهمچنین ثابت کرده است که شیعیان على , شیعیان پیامبرند ما در اینجا بسنده مى کنیم به حدیثى که ابن حجر در ((الصواعق المحرقه )) ودیگر علماى اهل سنت در کتابهایشان نقل کرده اند.
رسول خدا(ص ) به على فرمود ((آیـا خـشـنـود نـیستى که تو وحسن وحسین همراه من دربهشت هستید وذریه ما پشت سرمان وزنهایمان پشت سر ذریه ها وشیعیانمان به طرف راست وچپ ما قراردارند)) ((119)).
وچندین بار رسول خدا از على وشیعیانش یاد برد وفرمود ((به خدایى که جانم در دست اواست سوگند, این وشیعیانش روز قیامت رستگاران اند)) ((120)).
واین طبیعى است که رسول خدا(ص ) پیروان حق را یاد آور شودونشانه اى براى آنان معرفى کند که در تمام دوران ها شناخته شوند تامسلمانان بتوانند از حقیقت پنهانى , پرده بردارند واز نزدیکترین راه هابه آن راه یابند.
بـه خـاطـر همین تذکرهاى مکرر رسول خدا(ص ) بود که گروهى از بزرگان اصحاب , مشهور به تشیع وپیروى از على بن ابى طالب , پس از وفات رسول خدا شدند, از جمله : سلمان فارسى , ابوذر غفارى ,عماربن یاسر, حذیفه بن یمان ومقداد بن اسود, تا آنجا که واژه شیعه ,لقب اینان شد, چنانکه دکـتـر مـصـطفى شیبى در کتابش ((الصلة بین التصوف والتشیع )) وهمچنین ابو حاتم در کتاب ((الزینه )) یاد آور شده اندابو حاتم مى گوید ((کـمترین اسمى که براى یک مذهب در اسلام پیدا شد,شیعه است واین لقب گروهى از اصحاب بود مانند ابوذر غفارى ,عماربن یاسر, سلمان فارسى ومقداد بن اسود)).

وبـدینسان ثابت مى شود اشتباه مستشرقین وبرخى پژوهشگران مسلمان که از آنان تبعیت کردند, در ایـنـکه پدیده تشیع , یک پدیده سیاسى بوده که اوضاع سیاسى , پس از شهادت امام حسین (ع ), آن راایجاد کرده است .
وهـمـچـنـین ثابت مى شود نادانى دشمنانى که پدیده تشیع را به ایرانیان وابسته مى دانند, چرا که اینان از جهل وتعصب خود, پرده برداشتند.
چـگـونه پژوهشگران تفسیر مى کنند, تشیع اصحاب به امام على در زندگانیش واینکه کوفه مرکز شیعیان در جنگ جمل وجنگ صفین در آغاز اسلام بوده است ؟.
وچگونه این دشمنان مغرض تفسیر مى کنند پیدایش دولتهاى شیعه در کشورهاى عربى در شمال آفـریـقـا مـانـنـد مـغـرب (مـراکـش )وتـونـس ودر مـشرق مانند مصر وحلب قبل از آنکه ایران , تشیع رابشناسد زیرا دولت ادریسى ها در مغرب در قرن دوم هجرى ودولت فاطمى ها در تونس در پـایان قرن سوم هجرى وحکومت فاطمى ها درمصر در اواسط قرن سوم هجرى ودولت حمدانیان شـیـعه در حلب (سوریا) در عراق در قرن چهارم هجرى بوده است در حالى که دولت صفوى ها در ایـران در قرن دهم هجرى بوده است پس اشتباه بزرگى است که برخى مى خواهند آغاز تشیع را از ایرانیان بدانند.
وچنانکه در کتاب ((آنگاه هدایت شدم )) یادآور شده ام بیشتر علماوامامان اهل سنت , ایرانى بوده اند ونـه تـنـهـا شـیعه نبوده بلکه تعصب شدیدى ضد شیعه وشیعیان ابراز داشته اند کافى است بدانیم بـزرگترین مفسر آنها که زمخشرى است ایرانى مى باشد وبزرگترین محدثین آنهابخارى ومسلم , فـارسـى مى باشند وابو حنیفه ـ که اهل سنت اورا امام اعظم مى نامند ـ فارسى است وامام نحوى ها (سـیـبـویـه ) فارسى وامام متکلمین واصل بن عطا ایرانى , وامام لغت , فیروزآبادى (صاحب قاموس الـمـحـیـط) فـارسـى وغزالى ورازى وابن سینا وابن رشد همه فارسى هستند واینان همه از علما وپیشوایان اهل سنت اند.
اى کاش مسلمانان در آن روز, شیعه شده بودند.

عید غدیر بزرگترین وگرامى ترین عیدها

مـسـلمانان در شرق وغرب زمین , دو عیدرا جشن مى گیرند,اولین عید, عید سعید فطراست که پـس از مـاه رمـضـان مـى آید ودومین عید, عید اضحى (قربان )است که پس از اعمال حج مى آید ومـسـلـمـانـان از آغـاز تـا امـروز این دو عیدرا زنده نگهداشته ودر تمام جهان , جشن مى گیرند ونـخـسـتین عیدرا عید کوچک ودومى را عید بزرگ مى نامندولى متاسفانه نسبت به عید سوم که بزرگترین عیداست و((غدیر)) نامیده مى شود وهمان روزى است که دین در آن کامل ونعمت خدا بر مسلمانان تمام شد, اختلاف کردند.
پـژوهشگر تاریخ بدون شک در مى یابد که علت اختلاف آنان , ازموضعگیرى سیاسى سقیفه سازان , پـس از وفـات رسـول خـدا(ص ) آغازشد, چرا که در برابر متون ونصوص روشنى که در کتاب خدا وسنت رسولش آمده بود, به خود اجازه اجتهاد دادند ومسلمانان را به زوروادار به آن کردند.
از آنـجا بود که امیرالمؤمنین (ع ) از خلافت کنار گذارده شد هرچند طبق متون , او خلیفه واقعى بـود, وبـه جـاى او کـسـى نـشست که قریش اورا به خاطر هواهاى خود برگزیدند واین نخستین رویدادتلخى بود که پس از رحلت پیامبر در میان مسلمانان رخ داد وآنان رامصیبت زده کرد ونبرد باطل علیه حق وجاهلیت را علیه اسلام آغازنمود.
بدون شک این آیه شریفه که مى فرماید ((مـحمد نیست جز رسولى که پیش از او رسولانى آمدند, پس اگر مرد یاکشته شد, شما به قهقرا وعقب باز مى گردید)) ((121))
, ارتباط مستقیمى با عیدغدیر دارد.
رسـول خـدا(ص ) عـیـد غـدیـررا جـشـن گرفت , هنگامى که خدایش امر نمود که على را خلیفه وجـانـشین پس از خویش نصب کند وبه امت بفهماند وهنگامى که از سوى حاضرین بیعت با على تمام شد, حضرت رسول (ص ) تبریک گفت وجبرئیل امین بر او نازل شده این آیه را آورد (الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا) ((122)).
امروز دین شمارا به حد کمال رساندم ونعمتم را بر شما تمام نمودم واسلام را براى شما بهترین آیین برگزیدم .
پیامبر فرمود اللّه اکـبـر, خـداى را بـر ایـن اکـمـال دین واتمام نعمت ورضایت پروردگار به ولایت برادرم وپسر عمویم (على ) شکر وسپاس وبدینسان موکبى براى تهنیت درهمان روز ترتیب داده شد, وهیچ کس از حاضرین (از زن ومرد) نماند جز اینکه ولایت را به على تبریک گفت .
طـولـى نـکـشـید درست دو ماه پس از آن جشن بزرگ به مناسبت آن بزرگترین عید الهى , امت مـنـقـلـب شد وآن عید وقهرمانش را نادیده گرفت وکسى را براى خود برگزید که مورد رضایت خـداونـد نـبـودوبـراى بـهـانـه گـاهـى کـم سن وسالى را مطرح مى کردند وگاهى مى گفتند کـه بنى هاشم به مقام نبوت مشرف شده , پس دیگر سزاوار نیست که خلافت هم در میان آنان باشد وگـاهـى هم بهانه مى کردند که قریش نمى توانند کسى را رهبر خود قرار دهند که قهرمانانشان را کشته وشخصیتهایشان را به قتل رسانیده وبینى بزرگانشان را به خاک مالیده است .
الـبـتـه فـرزند ابوطالب گناهى ندارد جز اینکه جان خودرا در راه رضایت وخشنودى خداوند, در طـبق اخلاص قرار داد وبه خاطر یارى دین از همه چیز گذشت , دینى که برادرش وپسر عمویش آن را آورده بود پس دیگر از سرزنش هیچ سرزنش کننده اى هراس ندارد وتصمیم وعزمش را به متاع دنیا نمى فروشد.
من هرگز نمى توانم فضایل ومناقب امام على را بر شمارم ومشخصات وویژگیهایش را بازگو کنم چـرا که قبلا مى دانم اگر دریامرکب ومداد کلمات پروردگارم باشد, دریا خشک مى گردد پیش ازآنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد.
افـتـخار ومباهات وشرافت براى آن بزرگوار کافى است که خداوند دینش را با امامت او کامل کرد ونـعمتش را با خلافت او به اتمام رساند واز مسلمانانى که ولایتش را با دل وجان پذیرفتند, خشنود شد.
عزت وفضیلت براى آن حضرت کافى است که رسول خدا(ص ) اورا امام وپیشواى تقوا پیشگان وسید وسرور مسلمانان ورهبر مؤمنان ومحور ومرکز دین وایمان قرار داد.
مـن هـیـچ نـیـازى نـدارم که بر صحت ودرستى عید غدیر, دلیل وبرهان بیاورم چرا که تمام امت اسـلامـى به وقوع این رویداد صحه گذاشته وآن را نقل کرده اند هر چند تنها شیعیان , آن را جشن مى گیرندواهل سنت مى خواهند, به هواى خود تاویلش کنند.
سـخنان جشن گرفتگان را خواندیم همچنان که سخنان تاویل کنندگان را بازگو نمودیم عقیده ولایت پذیرفتگان را نیز مطالعه کردیم که از آن همه نص روشن فهمیدند که امامت , اصلى از اصول دیـن اسـت وعـقـایـد مخالفین را نیز مورد بحث قرار دادیم که آن نصوص را چنین تاویل کردند که چـیـزى جـز راى ونـظـر مـحمد درباره پسر عمش ودامادش نبود ومى خواست با این کار, دلهاى دشمنان را تا اندازه اى نسبت به او نرم کند!!!.
مـوضـعـگـیـرى پـیـروان ویـارانـش را فهمیدیم که آنان چندتن فقیرومستضعف بودند, چنانچه موضعگیرى دشمنان ومخالفان را نیز درک کردیم که آنان گروه زیادى از ثروتمندان ومستکبران بـودنـدومخالفتشان تا آنجا کشیده شد که حرمت اهل بیت پیامبررا نیز هتک کردند ونه تنها سرور اوصیارا مورد هجوم قرار دادند که سرور زنان جهان را نیز اهانت کردند وجنگى شدید علیه خاندان نـبـوت آغازنمودند که به نبرد ناکثین وقاسطین ومارقین منتهى شد وسرانجام ,امام را در محراب نـمـاز بـه شـهـادت رسـانـدنـد, آنگاه سجده شکر بجاى آوردند! وبه این هم بسنده نکرده , که دو فـرزنـدش , هـمـان سـروران جـوانـان اهـل بـهـشـت را به شهادت رساندند, امام مجتبى را با زهر وامام حسین را همراه با ستارگان درخشان اهل بیت در کربلا به قتل رساندند.
از ایـنـجـا مى فهمیم که عید غدیر, آزمایش این امت بود که متاسفانه متفرق شده واختلاف کردند وپـراکـنـده شـدنـد مـانـنـد اخـتـلاف یهود ونصارى چنانکه پیامبر گرامى اسلام (ص ) نیز بدان اشاره فرمودند ((123)).
وفـهمیدیم که امامت ـ که اصلى از اصول دین است ـ دور افتاده ومورد نفرت قرار گرفت واهلش چـاره اى جز بردبارى وتسلیم نداشتند وبه جاى آن امارت دروغینى , بى فکر واندیشه وضع کردند کـه خـداونـد شـرش را از سـر اسلام ومسلمین بر طرف سازد وکار به جایى رسید که آزادشدگان (طـلـقـا) وتـبـهـکاران نیز در آن طمع کردند وکشتى نجاتى که محمد(ص ) آن را ساخته وبه راه انـداخته بود, کسى در آن سوار نشد جز اندکى از مخلصین ولى سایر مسلمانان را حب دنیاوریاست خـواهى در بر گرفت بدینسان امامان هدایت وچراغان راهنمارا رها کردند ودنباله رو مذاهب خود ساخته وخود پرداخته شدند که در کتاب خدا وسنت پیامبر هیچ دلیلى ـ تا روز قیامت ـ بر آن وجود ندارد.
این بود خلاصه اى از داستان عید غدیر وقهرمان غدیروتوطئه اى که پس از غدیر پدید آمد که نیازى بـه تـفـصـیـل بـیـشـتر آن نیست کسانى که مایل به بررسى بیشتر هستند مراجعه کنند به کتاب دیگراینجانب ((مع الصادقین )) ((124)).
اینک لازم است بدانیم که ما چه سنى باشیم وچه شیعى , همه قربانیان تاریخ هستیم , بلکه قربانیان نـقـشـه هـا وتوطئه هایى که دیگران براى ما کشیدند وطرح ریزى کردند وهمانا ما بر فطرت , زاده شـدیـم وپدران ومادرانمان سبب شیعه یا سنى شدن , وسبب هدایت یاگمراهیمان هستند واین را هم باید بدانیم انحرافى که چهارده قرن به طول انجامیده , ممکن نیست در ظرف چند سال اصلاح پذیرد, وهر که چنین پندارد خودرا فریب داده است .
بر کسى پوشیده نیست که امامان معصوم (ع ) از امام على گرفته تاامام حسن عسکرى (ع ) آنچه در تـوان داشـتـنـد براى وحدت امت وهدایت مردم به سوى صراط مستقیم انجام دادند, ودر این راه جـان خـود وجـان فرزندان خودرا فدا کردند که دین محمد(ص ) پا برجاواستوار بماند, ولى بیشتر مردم کفران کردند وپشت نمودند وحق راپایمال کردند.
وایـن را هـم نیز بدانیم که تلاشهاى مصلحین ومؤمنان راستین ,همه به بن بست رسید وآرزوهاى تـحقق وحدت به سنگهاى تعصب کورکورانه وجهل ونادانى بر خورد کرد, ودر برابر آنان کوه هایى ازقـومـیـت هـا, نژادها وحکومت هاى گوناگون قد برافراشتند ودر پشت سرآنان دشمنان دین ما قـراردارنـد کـه هرگز نمى توان محبت ودوستیشان راکسب کرد واز زمـان رسالت پیامبر تا امروز همواره با تمام تلاش کوشیده اند که نور خدارا خاموش سازند.
وبـاز هـم پـشـت سر آنان , فرصت طلبانى وجود دارند که جز منافع خود چیز دیگرى را نمى بینند وبـى گـمـان وحـدت مـسـلمین , منافعشان رابه خطر مى اندازد, بدینسان پیوسته مى کوشند که مردم را متفرق واز هم جدا ساخته وپراکنده نمایند.
از آنان که بگذریم ابلیس لعین هم بى کار ننشسته است چه اواست که به خداوند عرض مى کند ((به تحقیق که بندگانت را از راه راست وصراط مستقیم منحرف وگمراه گردانم )) ((125)).
لازم اسـت بـدانـیـم کـه وقـت بـسـى گذشته است , چهارده قرن است وما درخوابیم , سر گردان وسـراسـیـمه ایم , خردهایمان را زخارف وزینت هاى دنیا, تخدیر کرده وروان هایمان را بیمارى هاى صعب العلاج تهدید مى کند ولى از آن سوى , دشمنانمان , از نظر علمى وتکنولوژى پیوسته به پیش مـى تـازنـد! مـارا استثمار مى کنند, خون مارامى ریزند, ثروتهایمان را غارت مى کنند ومارا به ذلت وخـوارى مـى کـشـانـنـد وادعـایـشان هم این است که ما ملت هاى عقب افتاده اى هستیم که باید متمدنمان سازند وحیوانات درنده اى هستیم که بایدراممان کنند.
هـمه راه هارا بر ما بستند ونفس هارا حبس کردند! حتى اگر یکى از ما عطسه اى کند هزار حساب برایش مى گشایند واز او مى خواهند که مصدر آن زکام وسرماخوردگى را مشخص سازد, نکند به آنها منتقل گردد وبیمار شوند وعلاجش دشوار گردد.
هـمه به خاطر این است که آنهارا به دستوراتى که اسلام داده بودعمل نموده وفرا گرفتند ولى ما بـسـیارى از اوامر الهى را رها کردیم که بیش از این نیاز به شرح وتوضیح نیست زیرا که خردمندرا اشاره اى کافى است .
امـروز از خـواب بیدار شده ایم ولى چه بیدارى ! شروع کردیم کف زدن وبر نغمه هاى وحدت رقص کـردن وهـر یـک معتقدیم که خودقهرمان وحدتیم ! وچنین پنداشتیم که چه آسان وفقط با چند کنفرانس یاچند شعار, مى شود امت را به وحدت وا داشت .
مـن از روزى کـه دیـدگانم را بر دنیا گشودم , به گوشم واژه ((وحدت )) مى خورد در نخستین مـدرسـه , سرودهاى وحدت را سر دادم ومعانیش در خون ورگم روان شد وهر چه رشد مى کردم وبزرگترمى شدم , خواب وحدت را مى دیدم ولى امروز بیش از پنجاه سال ازعمرم مى گذرد, هیچ ترسیم وخیالى هم از وحدت نمى بینم .
پس از یاس ونومیدى از وحدت مسلمین , بسنده کردم به وحدتى که بین دو دولت هم جوار (مصر وسوریه ) به وجود آمد ولى همان صبحى که به خاطر این وحدت خرسند شدم , شب همان روز برآن گریستم البته هر دو ملت با هم هستند وهیچ چیز آنهارا از هم جدانمى سازد جز قوانین دولتى آن روز فـهـمـیـدم کـه سـرنـوشـت مـلت ها دردست افرادى معدوداست وهر گونه بخواهند, آن را مـى چـرخـانند, پس اگر خوششان آمد, دو ملت را به وحدت وا مى دارند واگر میل نداشتند,میان آنـان تـفرقه مى اندازند وبه جنگ وخونریزى وا مى دارند ولذامى بینى همان ها که دیروز با یکدیگر معانقه ورو بوسى مى کردند,امروز با هم مى جنگند وکار زار مى کنند.
هـنـگامى که دشمنان آنقدر قدرت ونفوذ دارند که مى توانند بین ملت هایى که صدها سال وحدت داشـتـند, اختلاف انداخته , کشمکش وتنش ایجاد کنند با آن همه قدرت وتوانى که در این ملت ها بـوده است ,هرگز رها نمى کنند ملتهاى اسلامى را که صدها سال است , متفرق وپراکنده اند, واینک در صدد وحدتند واین وحدت خطرى جدى وبزرگ براى منافع آنان به شمار مى آید, با وجود اینکه این ملت ها درفقر وعقب افتادگى ووام هاى انباشته شده , غوطه ورند.
حـال فرض کنید, وحدت هم پیدا شود, با این فقر وبى سوادى چه کارى مى توانیم بکنیم ؟ اگر در انـدیـشـه طرد استعمارگران وقطع دست دزدان برآییم , باید از چنان نیرویى برخوردار شویم که بـتواندستمگران را از پاى در آورد وخرابکاران را تار ومار سازد, وچگونه این ممکن است در حالى که پـیوسته از آنان سلاحى مى خریم که براى نابودساختن مسلمانان وفرزندان زحمت کش ملت هاى اسلامى مورداستفاده قرار مى گیرد.
واگـر یـک روز پـیـش رویم , آنان شصت سال به پیش مى تازند واگریک نیرو براى مقابله با آنان فراهم آوریم , هفتاد نیرو براى نابودى ما به کار مى گیرند, واگر خواستیم با آنها کارزار کنیم , آنان چندان مشکلى براى مقابله با ما نخواهند داشت , زیرا برادران مسلمان وعرب راتحریک مى کنند که باهم نبرد کرده وخون یکدیگررا بریزند وخودشان از دور مشغول کف زدن وتماشا کردن مى شوند.
جنگ خلیج از سمع ونظر ما بدور نیست , دیروز بود که در این جنگ فقط چند تن از سپاهیان کفار کشته شدند, ولى از آن سوى صدهاهزار مسلمان زنده بگور شد وآن کس که تا چندى پیش تهدید بـه سـوزانـدن اسـرائیل مى کرد وبرخى نادانان باورشان شده بود, شروع به نابود ساختن ملتش در شـمـال وجـنـوب , آن هـم بـا شـیمیایى وناپالم نمودودر حالى که عتبات مقدسه ومساجد نیز از مـزدوران خائنش در امان نبودند, در برابر کفار همچون ترسوانى پست وبزدل , عقب نشینى کردند ودر جا زدند ((126)).
همانا جمهورى اسلامى ایران , این کشوررا مردان باتمام توان وقدرت وبا بیشترین تلاشها وجدیت ها وپرداخت هزینه سنگینى ازخون فرزندان صدیق ومخلصش ودشمنى با شرق وغرب وروبروشدن با مـحـاصـره بین المللى , براى وحدت مسلمین قیام کردوسرانجام , رهبرش وبنیان گذارش ـ که درود خداوند بر او باد ـ از دنیارحلت فرمود در حالى که براى عدم اجابت مسلمانان وگوش ندادن بـه فـرمـان والایـش (وحـدت مسلمین ) افسوس مى خورد چنانچه نیاى بزرگوارش امام متقین , متاسف ومتاثر بود.
از سخنان معنوى وجاودانه امام (ره )است که فرمود ((اگر هر یک از مسلمانان آب دهان بیاندازد, اسرائیل را غرق خواهند کرد)).
پـس اگـر مـسلمانان از یک آب دهان انداختن هم بخل مى ورزند,چگونه از آنها بخواهیم که جان ومـالـشـان را نـثـار کنند ولذا مى بینیم بسیارى از آنان روابط دوستانه با اسرائیل بر قرار مى کنند! پس نادانى است اگر کسى چشم طمع به وحدت اینان بدوزد.
آیـا فراموش کرده اید که پنجاه هزار فلسطینى , هر روز منتظررحمت اسرائیل اند وهر روز صبح در زیـر چـتـر ذلـت وخـوارى بـه کـارمى پردازند تا قوت خود وخانواده هایشان را بدست آورند واگر روزى اسرائیل درهارا برویشان ببندد از گرسنگى مى میرند چنانکه درروزهاى اخیر اتفاق افتاد.
پس کجایند برادران مسلمانشان که خداوند بر آنها تفضل کرده وبى نیازشان نموده است تا جایى که یـک شـاهـزاده شـان آنقدر بودجه داردکه چندین برابر مستغنى کردن آن بیچارگانى است که با اسـرائیـل نـمـى جنگند ومقاومت نمى کنند زیرا آن را ولى نعمت خود وعامل روزى دهنده خویش مى شناسند ((127)).
سلام ودرود خداوند به امام على که مى فرماید ((نزدیک است که فقر, به کفر بیانجامد واگر فقر مردى بوداورا به قتل مى رساندم )).
درست است که در وحدت , قدرت است ولى باید هر یک ازعناصرش قدرت داشته باشد واگر تمام عـنـاصـرش ضـعـیـف وبـیـمـاربـاشند, اجتماع وهم پیوستگیشان جز مرض وبدبختى نتیجه اى نـخـواهـدداشـت , وچـگـونه به وحدت روى مى آورد کسى که گرسنگى وبیماریش , اورا مشغول کرده است .
راجـع بـه چه مطلبى با شما گفتگو کنم ؟ راجع به نوجوانانى که جزسنگ , سلاحى براى مقاومت نـدارنـد سـنـگ ها هم شکسته شد! چرا که اکنون برخى دنبال سنگى مى گردند که بر شکم خود بـبـنـدند تا ازگرسنگى اندکى رهایى یابند! اگر هر آینه یک سرباز اسرائیلى با یک سنگ کودکان زخمى شود, ده ها کودک ونوجوان را با مسلسل وبمب مورد هجوم قرار داده واز بین مى برند.
پس کجایند کشورهاى عربى که ده ها سال است وعده آزادى فلسطین را سر مى دهند؟.
کـجـایند کشورهاى اسلامى که زیر چتر کنفرانس سران کشورهاى اسلامى جمع آمده اند وادعاى آزادى قدس دارند؟.
آیـا یـکـى از این دولت هارا دیدید که کمکى مادى یا معنوى به کودکان جنگجو یا جهاد کنندگان آزاده آن دیار, که هیچ سلاحى جزسنگ ندارند, تقدیم کند؟ ما آنان را در جنگ خلیج , شاهد بودیم کـه چـگـونـه سـلاحـهـارا از مـخفیگاه بیرون آوردند ومیلیاردها دلار صرف کردند وسر وصدا راه انداختند که عراق را نابود سازند ولى در حقیقت همه آنها توطئه کرده بودند که انقلاب شیعى را بر انـدازنـد اکـنون رژیم عراق واسرائیل ورژیمهاى مرتجع سر جاى خود هستند ولى شیعیان زنده به گور شدند وآنان که زنده ماندند, در بیابان ها سر گردان هستنددر حالى که صدها هزار پناهنده بیچاره در اردوگاه هاى عربستان وزیرسایه ذلت واهانت وهابیت بسر مى برند.
بـگـذار بـگـویـم وبـنالم از سرنوشت مسلمانان در افغانستان که خداوند بر آنها منت نهاد وبر کفار پـیـروزشـان کـرد سـپـس به جان هم افتادند وبه کشتن یکدیگر پرداختند, خانه هارا ویران وزنان وکـودکان رابه قتل رساندند وهمه جنایت ها توسط دست نشاندگان کفار انجام پذیرفت وهمچنان ادامه دارد.
بـگـذار بـراى شما از سرنوشت مسلمانان در یوگسلاوى (بوسنى )بگویم که نیروهاى کفر به آنان هجوم کردند ودر پى نابودى کاملشان ازاروپاى شرقى بر آمدند.
بگذار از وضعیت مسلمانان هند ناله کنم که خود با دیدگانم دیدم چگونه نوامیسشان هتک ومورد هـجـوم قـرار مـى گـرفـت تـا جـایـى که برخى زنان علویه مسلمان مانند حیوانات در بازارها به فروش مى رسند.
از مـسلمانان اتیوپى , سومالى , سودان وآفریقاى سیاه چه گویم که روزانه هزاران نفر از گرسنگى مـى مـیـرنـد در حـالى که گربه ها وسگ هاى اروپایى بهترین ولذیذترین غذاهارا تناول مى کنند!! کـرامـت مـسـلمین زیر پا له مى شود ولگدمال مى گردد در حالى که گروه هاى دفاع ازحیوانات , مانند قارچ مى رویند.
بـس اسـت دروغ ! بـس اسـت فـریـب ! بـس اسـت نفاق ! بس است دوروئى ! اگر فرزندان یک وطن پراکنده اند, چگونه ما خواهان وحدت تمام مسلمین مى شویم ؟! سخن زیاداست وکاراندک .
نـگـرشـى کـوتـاه به تاریخى که از جنگ سال 1948 تا جنگ خلیج گذشته براى ما کافى است که بـبینیم همواره پیروزى از آن کفار بوده ومسلمانان را ذلت وخوارى وشکست وزیان بهره است پس مواظب خشم خدا باشید اى خردمندان .
مـگـر همین دیروز نبود که مى گفتیم : هرگز با اسرائیل سازش نمى کنیم وهر چه با قدرت وزور گـرفته شد, با زور وقدرت باز پس گرفته مى شود؟ پس چرا امروز مانند گداها دنبال آن گام بر مـى داریـم وخـواهش وتضرع مى کنیم که مقدارى از زمین هاى به زور گرفته را به ماباز گرداند وواسطه را دوست نزدیکش (آمریکا) قرارمى دهیم !.
دلـهـایـمـان خسته شد, خردهایمان سراسیمه شد قلبهایمان سرگردان گشت ودیگر نه وحدت شمارا باور مى کنیم ونه پیروزى که ازراه شما بخواهد به ما برسد!.
مـگر معقول است که امرا وپادشاهان خلیج ودیگر شاهان وسلاطین مسلمان با فقیران وبیچارگان وبـى نـوایـان ونـاداران , وحـدت کـنند؟! آرى ! وحدت مى کنند در شهادتین , آن هم فقط به زبان ! وحـتـى نـمـاز وروزه وزکات وحج نیز از حرف وسخن تجاوز نمى کند دیگرمشکل نیست , خطیب جـمـعه فریاد زد: اى مردم ! خداى ما یکى , پیامبرما یکى , قبله ما یکى است پس مسلمانان ! وحدت داشته باشید!! وچه آسان است بلند کردن شعار ((نه شیعه , نه سنى , وحدت اسلامى ))!.
ولى فراموش مى کنند که وضعیت موجودرا درست بررسى کنندوبا حقیقت وبدون فریب ونیرنگ , با آن روبرو شوند!.
در سالهاى اخیر نظر تازه اى را ارائه مى دهند ویک راى جدیدرامطرح مى کنند, گویا از گذشتگان واز امامان معصوم , پنهان مانده است که آقایان مى گویند: نباید احادیثى را که درباره تاریخ یادشده مـطـرح کـردچرا که حساسیت برخى مسلمانان را بر مى انگیزانند! از آن هم فراتررفته گفتند که هـیچ اختلافى بین شیعه وسنى نیست جز در فروع دین ,مانند اختلاف مذاهب سنى , وبدینسان از امامت که اصلى از اصول دین است دست برداشتند!.
نتیجه اى که از وضعیت جدید گرفته شد, این بود که مغزهایمان خشک شد پس از آن که آزاد شده بـود واز بـحـث کردن براى رسیدن به حق باز ایستاد به این ادعا که باید همه با هم باشیم وجلوى دشـمـن مـشترک بایستیم , اینان گویا غفلت کرده اند که دشمن واقعى ما در درون خودمان جاى گرفته ودر منازل خودمان مسکن دارد و زیر نظرخودمان پرورش مى یابد.
تـعجب در این است که اگر با یکى از آنان راجع به مارکس ولنین سخن بگویى , خوشحال مى شود وسینه اش گشاده مى گردد وتورا ازروشنفکران , معرفى مى کند, ولى اگر نام ابا الحسن وامامان از فـرزنـدان پـاکـش آوردى , ناگهان دلتنگ وافسرده مى گردد وتورا متهم مى کند که توهین به خـلـفـاى راشـدین کرده اى , واز آن عجیب تر وخنده آورتر آنکه اگر با دلیل وبرهان اورا سر جایش نشاندى وعرصه را بر او تنگ کردى ,فورا شعار وحدت اسلامى را سر مى دهد وتو را متهم مى کند که در پى جدا سازى مسلمین هستى !.
آیا باید نفرین کنیم کسى را که در پى وحدت عقیده بر اساس کتاب خدا وسنت رسولش ورجوع به ثقلین است وآیا اورا باید متهم به پراکنده سازى مسلمانان سازیم ؟.
بـرخـى از علما در حالى که مى دانند, حق را پوشیده وکتمان مى کنند واگر بازخواستشان کنى از تـرس ایـنـکه متهم شوند به مخالفین وحدت اسلامى پاسخت نمى دهند, من بر آن باورم که بحث واقـعـى بـراى رسـیـدن به حق , هرگز خطرى نیست که وحدت مسلمین را براندازد زیرا بالاتر از برانگیختن عواطف واحساسات نمى باشد وآن هم در پایان , به رسیدن به حق خواهد انجامید.
ولى خطر بزرگ که خطرى از آن بزرگتر نیست , این است که لگام بر دهان بزنیم ومردم را از بحث وتحقیق باز داریم وعقلمان را به کارنیاندازیم واز رسیدن به حق منعش کنیم , زیرا خواهان وحدت هـسـتـیـم !واین همان کارى بود که حزب بعث عراق براى تفرقه میان سنى وشیعه انجام داد, پس سخن گفتن در این زمینه ممنوع است تا اهل سنت , هرگزبه حقیقت تشیع پى نبرند!!.
وایـن نـیز همان کارى بود که نخستین خلفاى راشدین انجام دادند زیرا مردم را باز داشتند از نقل احـادیـث رسول اللّه (ص ) وراویان حدیث را با زور سر نیزه از روایت پیامبر منع کردند ولذا حقیقت ازبیشتر مسلمانان پنهان شد وعید غدیررا نشناختند وندانستند در آن روزچه گذشت , وبدینسان یـهود ونصارى آنان را سرزنش کردند وگفتند اگرآیه ((الیوم اکملت لکم دینکم )) درباره ما نازل شـده بـود, آن روزرا تـمـام مـاعـیـد مـى گـرفـتیم وحتى یک نفر هم در آن اختلاف نمى کرد, وصحابه پاسخى بر آن نخواهند داشت .
اخیرا گروهى پیدا شده اند که استدلال به سخن امیرالمؤمنین (ع ) مى کنند به اینکه فرمود ((مـادام کـه امـور مـسـلـمـیـن پا برجااست , من هم تسلیم خواهم بود, بگذار فقط بر خودم ستم شده باشد)) ((128)).
ایـنـان از یـاد بـرده اند که امیرالمؤمنین (ع ) خود, رویداد غدیررااحیا کرد پس از آنکه به فراموشى کـامـل سـپـرده شـده بـود وسـى نفر گواه ـاز آنان که حاضر قضیه بودند ـ گرفت وآنان که این رویـدادرا کـتـمان کردند, نفرین کرد, چنانکه دو فرزندش نیز ـ پس از او ـ در موسم حج ودر برابر سـیـل زائران خـانـه خـدا ایـن رویـداد مـهـم تـاریـخـى را یـاد آور شـده وجـشن گرفتند ومگر امیرالمؤمنین (ع ) نیست که مى فرماید ((نفرین نکنید, ناسزا هم نگویید ولى یادآور شوید که چه کردند وچه کردند تا حجت کامل تر گردد واستدلال روشن تر شود)) ((129)).
پـس بـایـد بـه امـیرالمؤمنین (ع ) اقتدا کنیم واز او پیروى نماییم نه اینکه فقط ((تسلیم شدن ))را مطرح کنیم , مانند بنى اسرائیل که مى گفتند ((برخـى از آیـات کتـاب آسمـانـى را مـى پذیـریم وبرخـى رانمى پذیریم ))! ((130)).
بنابراین , آنان که مى خواهند با ما بوسیله نهج البلاغه , احتجاج کنند, باید تمام کتاب را قبول داشته بـاشـنـد با هر چه در آن است , نه اینکه تنها با چند کلمه اى که سازگار با هواى نفسشان است , با ما احـتـجـاج کـنندوبس مثلا اگر در جایى از نهج البلاغه , ستایش شخص مجهولى شده باشد, فورا مى گویند: این سخن امام على در حق فاروق است , که اورامدح وثنا مى گوید!!.
واگـر بـه آنـهـا بـگوییم پس نظرتان راجع به خطبه شقشقیه وآن اعتراضهاى شدید امام به خلفا چـیـسـت ؟ مى گویند: این دروغهاى شریف رضى است وهیچ ربطى به حضرت على ندارد!!! البته آنـهـاعـلى را دوست مى دارند وتا جایى که یقین کنند آن حضرت دست ازاطاعت خلفا بر نداشته ! بـرایـش دعـا هـم مـى کـنـند ولى اینها از یاد برده اندکه على , نفس محمداست وقلب على , قلب محمداست وخداوند از اورجس وپلیدى را دور کرده وپاک وطاهر ومطهرش قرار داده است , اینهابه فـرامـوشى سپرده اند که على نسخه اى مطابق اصل است , همان اصلى که خدایش به خلق عظیم , تـوصـیـفـش فـرمـود وهـمـانا دلهاى اهل بیت هرگز حقد وحسد ندارند وکینه وبغض به آنها راه ندارد ((131)).
از ایـن روى , ایـن پـیـامـبـر بود واو وصى پیامبر, گویا محمد انذارکننده وهشدار دهنده , وعلى , هادى است وهدایت کننده , محمد برتنزیل مى جنگد وعلى بر تاویل وتفسیر کارزار مى کند.
بدینگونه بود که خداوند على را برگزید وبراى امامت , انتخابش کرد, امامتى که بدان دین را تکمیل کرد ونعمت را به اتمام رساند وبراى تقدیر وتکریم آن بزرگوار, خداوند روز تاجگذاریش به امامت را, روزعیداکبر قرار داد.
آرى ! على با صبرش وخیر خواهیش , حتى یک روز از حق خودسکوت نکرد خود شما در صحاحتان مـى نـویـسـیـد کـه عـلـى شـش ماه حاضر نشد بیعت کند ودر این مدت , با دلیل وبرهان , بر آنها احتجاج مى کرد واز حق خود دفاع مى نمود تا آنجا که به عمر گفت : ((شیرى رابدوش که نیمش از آن خـودت بـاشـد امـروز بـراى او (ابـوبـکـر) سـخـت بـکـوش تـا فـردا آن (خـلافت )را به تو باز گرداند)) ((132)).
وخـودتان روایت کرده اید که با همسرش حضرت زهرا بیرون مى رفت وبه مجالس انصار سر مى زد وآنها با پوزش به او مى گفتند: اى نور دیده رسول اللّه ! اگر همسرت وپسر عمویت , زودتر به سوى مـاآمـده بود (واز ما در خواست کمک مى کرد) ما جز او کسى را (براى خلافت ) انتخاب نمى کردیم ودر پاسخ آنها, امیرالمؤمنین سلام اللّه علیه مى فرمود ((آیا روا بود که بدن رسول خدارا بدون غسل رها سازم واز خانه خارج شوم (وبه سوى سقیفه روى آورم ) ودرامر خلافت با مردم به کشمکش بپردازم ؟)).
وحضرت زهرا(س ) مى فرمود ((ابوالحسن به وظیفه اش عمل کرد ولى کارى که آنها کردند, حسابش با خداست )) ((133)).
آیـا عـلـى نـبـود که با درد ورنج , وبا ناله وآه دل سوز, همسرش راشبانه به خاک سپرد وخطاب به رسول خدا(ص ) عرض کرد ((سـلام بـر تـو اى رسـول خدا وبر دخترت که هم اینک کنارت آرمیده او به تو خبر خواهد داد که امـتـت چگونه علیه من شورش کردند وحق فاطمه را غصب کردند اى پیامبر از او مپرس ولى حال اورا ببین (که خودخواهى مى فهمید چه بر او گذشته است ) ((134)).
ومگر على نبود که خلافت را به شرط پذیرش سنت دو خلیفه (ابوبکر وعمر) رد کرد ونپذیرفت ؟ آیا این دلیل رضایتش از آنان وپذیرش رفتارشان است ؟!.
ومـگـر على نبود که خلافت را رد کرد هنگامى که اورا مجبور به آن ساختند ونپذیرفت تا وقتى که سـى نـفـر بـه رویـداد حـادثـه غدیرشهادت دادند واعتراف کردند که على از سوى رسول خدا, به خلافت تمام مسلمانان نصب شده بود تا جایى که رسول اللّه مى فرمود ((هر که على , ولیش نیست , مسلمان نخواهد بود))؟.
وبـدینسان على , حادثه غدیررا دگر بار زنده کرد پس از آنکه نزدیک بود به فراموشى کامل سپرده شـود, وبـا ایـن حـال ـ مـتـاسـفانه ـبسیارى از مسلمانان از آن اطلاع ندارند وآن رویدادهارا باور نمى کنندبه این دلیل که شجاعت امام على (ع ) اورا اجازه نمى دهد که بر حق ,سکوت کند.
من به اینان مى گویم : شجاعت على بالاتر از شجاعت پیامبر(ص ) نیست , على خود مى فرمود ((هر گاه آتش جنگ شعله ور مى شد وکارزار شدت مى یافت , به رسول خدا پناه مى بریم )) ((135)).
با این حال , پیامبر از حق خویش سکوت کرد ودر برابر مشرکین کوتاه آمد وشرطهایشان را به خاطر مـصلحت اسلام ومسلمین پذیرفت تا جایى که برخى از اصحابش ـ متاسفانه ـ اورا متهم به پذیرش ذلـت دردیـن کـردنـد وآن شـخـص بـه حـضرتش فرمود: ((تو واقعا رسول خدایى ((136))
؟!!!)) هـمچنانکه برخى جاهلان , امام حسن را تهمت زدندوهنگامى که ـ به خاطر حفظ خون مسلمانان پاک ـ با معاویه , صلح کردبه او ((یا مذل المؤمنین !)) ـ اى خوار کننده مؤمنان ! گفتند.
بنابراین , عید غدیر ایستگاه ما بین حق وباطل است عید غدیر,کمال دین را نشان داد عید غدیر اتمام نـعـمـت واخـتـصـاص آن را بـه شاکران وسپاسگزاران , نشان داد عید غدیر خشم وغضب خدارا بر انقلاب کنندگان نشان داد عید غدیر, امامت را که خداوند در بندگان برگزیده اش قرار داده بود, نـشـان داد وسـرانجام عیدغدیر خلافت غصب شده اى راکه آزاد شدگان (طلقا) وتبهکاران , آن را همچو جامه در بر کرده بودند,نشان داد.
مـن هر گاه به یاد سخن شهید سعید, سید محمد باقر صدر ـقدس سره ـ مى افتم لحظه اى تردید نمى کنم که باید حق اهل بیت را به دنیاشناساند.
او در دیـدار بـا یارانش مى فرمود: ((هنگامى که نامه تیجانى ازتونس بدستم رسید وبه من بشارت مـى داد کـه بـرادران مـا بـراى نـخـستین بار در آن دیار, عید غدیررا جشن گرفته اند, گریستم وخداى را شکرکردم که در آنجا بذر تشیع را کاشت )).
حاضرین در آن وقت فهمیدند که گریه آیة اللّه صدر از شدت خوشحالى بوده است چرا که توسط او گروهى از مؤمنین , هدایت ومستبصر شده اند ولى پس از سالها من فهمیدم که گریه او به خاطر ظلم وستمى که بر امیرالمؤمنین وعترت پاکش ـ درود خداوند بر آنان باد ـروا داشته اند, بوده است چـرا کـه ظـلـم بـه آنـان ظـلـم بـه اسـلام اسـت وظـلم به تمام مسلمین گویا آقاى صدر بر این گـریـسـتـه اسـت که بیشتر مسلمانان ,هنوز عید غدیررا نمى شناسند وبه گوششان نرسیده است وارزش وقدرش را نزد خداى جهانیان نمى دانند.
پـس از ایـن بـررسى کوتاه از عید غدیر, لازم است نظر خودرا دربهترین راه براى وحدت مسلمین ارائه دهـم , الـبته این نظر خود من نیست که پیروى از متون کتاب وسنت است زیرا راى من وراى جهانیان پس از کتاب وسنت جز گمراهى وپندار نیست وپندار هرگز, راه به حق نخواهد داشت .
مـن بر این باورم که وحدت بدست نمى آید جز بر یک اساس محکم ومتین ! بر اساس عقیده وچنگ زدن به ریسمان محکم الهى زیرارسول خدا(ص ) فرمود ((اگر در دین اختلاف داشتند, جز حزب ابلیس مى شوند)).
وهمانا پایه هاى وحدت را رسول خدا(ص ) تبیین کرد, آنجا که فرمود ((دو چـیـزرا در مـیـان شما رها کردم که اگر به این دو تمسک جویید, هرگز پس از من گمراه نـمـى شـوید: کتاب خداوعترتم اهل بیتم وهمانا لطیف خبیر به من خبر داده که این دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من واردشوند)) ((137)).
پس کسى که به آن دو تمسک جوید, خواهان وحدتى است که رسول خدا به آن امر کرده وکسى که از آن دو, دورى جـوید ـ دانسته یاندانسته ـ دعوت کننده به تفرقه است , همان تفرقه اى که رسول خـدا جـدااز آن بر حذر داشته وهشدار داده حتى اگر ادعا کند که رهبر وحدت وتوحیداست , پس بدانید که چنین کسى , سخنش باطل وبهتان است جز اینکه به سوى ثقلین بازگردد.
شـاید آن مطلبى که یکى از علما به من گفت , دلالت بر صدق نیت دعوت کنندگان به وحدت از اهل سنت دارد, همان ها که هیچ یک ازمسلمانان تردیدى در دوستى ومحبتشان به اهل بیت ندارد او به من گفت ((مـا هـرگـز بـا شما وحدت نمى کنیم مگر آن روز که آیت ومعجزه شما ظاهر شود)) گفتم : چه آیـتـى ؟ گـفت : مهدى , همو که ادعا مى کنیدزنده است واز دیدگان پنهان تنها اگر او بیاید ما با شما وحدت مى کنیم وعقیده تان را باور مى نماییم .
این نتیجه گیرى دردناکى است ولى بهرحال حقى است که راه گریز از آن نیست .
هـمـیـنطوراست , هرگز این امت , منسجم نمى شود جز با ظهورش واگر فرض کردیم که بیشتر اهل سنت با ظهور امام زمان , به سوى اهل بیت روى مى آورند ولى بى گمان , همیشه در میان امت برخى معاندین وانکار کنندگان تا روز مرگ , وجود خواهند داشت تا در کنار دشمنان اجداد مهدى وشیعیانش وپیروانش قرار گیرند واز ظلمى که بر آنان شده یا سکوت کنند ویا با قاتلین هم آهنگ شـونـد وانـعکاس صدایشان باشند وپیروى کنند از آنچه از آنان به ارث برده اند, همچون , ابن عمر کـه بـه حـسـیـن بـن عـلـى در انقلابش ونهضت علیه یزید بن معاویه خرده مى گرفت واعتراض مـى کرد ((138))
وهنگامى که اهل مدینه از بیعت با یزید,سرباز زدند, از آنان جدا شد وبه فرزندان وخـانـدانـش دسـتـور داد کـه هـمـچـنـان بـر بـیـعت یزید پا بر جا بمانند وتبعیت از اهل مدینه نکنند, ((139))
گویا بقاى دین وسلامت آن در جهاد وامر به معروف ونهى از منکرنسبت به حاکم ظـالـمـى هـمـچون یزید, حجاج وصدام نیست بلکه مهم این است که دست اطاعت به حاکم را در دستش گذارد واز اجتماع مسلمین دورى نجوید هر چند, چنین ظالمانى , حکومت کنند.
امروز هم مى بینیم در حالى که مفتى دربار سعودى (بن باز)اعلام مى کند که خوردن ذبایح شیعه , جایز نیست وآنها تبهکارومشرک اند ونمى شود با آنها ازدواج کرد یا به آنها زن داد, در همان حال به سـپـاهـیـان بیگانه در حجاز, خیر مقدم مى گوید واز آنها استقبال مى کندونسبت به عکس هاى برهنه سربازان زن آمریکائى در حین گرفتن حمام آفتاب کنار دریا, عکس العملى نشان نمى دهد وآزادى کامل آنهارا در کشور اسلامى تامین مى کند وصلح با اسرائیل را کار خیرى تلقى مى کند که این نتیجه اطاعت از دستورات والیان آل سعوداست .
پـس چـگونه منتظر قدوم امام مهدى (ع ) نباشیم وچگونه ازخداوند نخواهیم , به ظهورش تعجیل فرماید تا عدالت را گسترش داده وظلم وستم را از زمین بر دارد.

در پـایـان ایـن بـحث , لازم است گوشه اى از وصیت نامه جاویدان رهبر امت وبنیانگزار جمهورى اسـلامـى ایران ـ رضوان اللّه علیه ـرایادآور شویم تا راه را بر مدعیانى که قائل به حرمت بحث میان شیعه وسنى به خاطر وحدت هستند, ببندیم .
آن بزرگوار وصیتش را با حدیث ثقلین آغاز کرده وپس از شرح وتفسیر حدیث , چنین مى فرماید (( بـایـد گـفـت آن سـتمى که از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اکرم (ص ) گذشته , نه بر امت مـسلمان , بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجزاست وذکر این نکته لازم است که حدیث ثـقـلین متواتربین جمیع مسلمین است وکتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب دیگر آنان , با الـفـاظ مختلفه وموارد مکرره از پیغمبر اکرم (ص ) بطورمتواتر نقل شده است واین حدیث شریف , حـجـت قـاطـع است بر جمیع بشر بویژه مسلمانان مذاهب مختلف وباید همه مسلمانان که حجت بـرآنـان تـمام است , جوابگوى آن باشند واگر عذرى براى جاهلان بى خبرباشد, براى علما مذاهب نیست )).
وپـس از آنـکـه امام خمینى ـ قدس سره ـ ابعاد توطئه هایى که قرآن وعترت پاک را هدف قرار داد وطـاغـوت هـا قـرآن را وسیله اى براى برپایى حکومتهاى دشمن با قرآن قرار, دادند هر چند فریاد رسول خدا ((انى تارک فیکم الثقلین )).
در گـوشـهایشان طنین انداز بود, ولى با بهانه هاى گوناگون وتوطئه هایى از پیش ترسیم شده , تـلاش کـردنـد کـه مـفسرین واقعى قرآن وآگاهان بر حقایق وبر گیرندگان کل قرآن از رسول خدا(ص )را کناربزنند, توضیح میدهد مى فرماید ((مـا مـفـتـخـریم وملت عزیز سر تا پا متعهد به اسلام وقرآن مفتخراست که پیرو مذهبى است که مى خواهد حقایق قرآنى که سراسرآن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم مى زند نجات دهد.
مـا مـفـتـخـریـم کـه پـیـرو مـذهبى هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالى بوده وامـیـرالـمـؤمنین على بن ابى طالب این بنده رهاشده از تمام قیود, مامور رها کردن بشر از تمام اغلال وبردگیهااست .
مـا مـفـتـخـریـم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگى مادى ومعنوى وبـالاترین کتاب رهایى بخش بشراست ودستورات معنوى وحکومتى آن بالاترین راه نجات است از امام معصوم مااست .
مـا مفتخریم که ائمه معصومین از على بن ابى طالب گرفته تامنجى بشر حضرت مهدى صاحب زمـان ـ عـلـیـهـم الاف الـتحیات والسلام ـ که به قدرت خداوند قادر زنده وناظر اموراست , ائمه ماهستند)).
آنگاه در آخر وصیتش مى فرماید ((بـا کـمـال جـد وعجز از ملت هاى مسلمان مى خواهم که از ائمه اطهارپیروى کنند وبه وسواس خـنـاسـان مـعـانـد با حق ومذهب گوش فراندهند وبدانند قدمى انحرافى مقدمه سقوط مذهب واحـکـام اسـلامى وحکومت عدل الهى است واز آن جمله از نماز جمعه وجماعت ومراسم عزادارى ائمه اطهار وبه ویژه سید مظلومان وسرورشهیدان حضرت ابى عبداللّه الحسین صلوات وافر الهى وانبیا وملائکة اللّه وصلحا بر روح بزرگ حماسى او باد, هیچ گاه غفلت نکنند.
وبـدانند آنچه دستور ائمه (ع ) براى بزرگداشت این حماسه تاریخى اسلام است وآنچه لعن ونفرین بر ستمگران آل بیت است تمام فریادقهرمانه ملت هااست بر سرمداران ستم پیشه در طول تاریخ الى الابـدومـى دانید که لعن ونفرین وفریاد از بیداد بنى امیه ـ لعنت اللّه علیهم ـ باآن که آنان منقرض وبه جهنم رهسپار شده اند فریاد بر سر ستمگران جهان وزنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن است .
ولازم است در نوحه ها واشعار مرثیه واشعار ثناى از ائمه حق علیهم سلام اللّه به طور کوبنده فجایع وسـتـمـگـرى هـاى سـتـمـگـران هـرعصر ومصر یادآورى شود ودر این عصر که عصر مظلومیت جـهان اسلام به دست آمریکا وشوروى وسایر وابستگان به آنان واز آن جمله آل سعود این خائنین بر حـرم بـزرگ الـهى ـلعنت اللّه وملائکته ورسله علیهم ـاست به طور کوبنده یادآورى ولعن ونفرین شود وهمه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسى است که حافظ مـلـیـت مسلمین به ویژه شیعیان ائمه اثنى عشر ـ علیهم صلوات اللّه وسلم [است ]وآنچه لازم است تـذکـر دهم آن است که وصیت سیاسى الهى این جانب اختصاص به ملت عظیم الشان ایران ندارد بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامى ومظلومان جهان از هر ملت ومذهب مى باشد)).
اى بـرادران ! ایـن وصـیت رهبر امت است که یادآورى ظلم وستم آنهارا همراه با لعن ونفرین بر ما واجـب مـى کـند پس کسى که ادعا دارد که امام ((ره )) آن را حرام مى داند, ادعایش باطل است وبا هیچ دلیل عقلى ونقلى توجیه نمى شود.
در پـایـان به تمام مسلمانان اعلام مى کنم که اگر خواهان وحدت واقعى هستند باید سوار کشتى نجات شوند.
براى همین هم نوح (ع ) کشتى کوچکى را به فرمان پروردگارش ساخت که تنها گنجایش مؤمنان حقیقى را داشت .
پـیامبر اسلام نیز به امر پروردگارش کشتى بزرگى ساخت که گنجایش تمام امت را دارد وتمام مؤمنین مى توانند سوار آن شونداهل بیت تنها مختص شیعه نیستند بلکه خداوند آنهارا براى هدایت تمام انسانها برگزیده است .
خـداونـد تـوفـیـق خـدمـت بـه اسـلام ومـسـلـمین را به ما بدهد ومارا ازگروندگان به ولایت امیرالمؤمنین وفرزندان معصومش قرار دهد.
وآخر دعوانا ان الحمدللّه رب العالمین والصلوة والسلام على اشرف المرسلین سیدنا ومولانا محمد وآله الطیبین الطاهرین .

جهاد و پایدارى بـر هـدایـت

خداى متعال در قرآن مى فرماید ((الـبـتـه بـراى آن کـس کـه توبه کند وبه خدا ایمان آورد ونیکوکار گرددمغفرت وآمرزش من بسیاراست )) ((140)).
ایـن آیه دلالت دارد بر این که توبه وایمان وکار نیک براى آمرزش وخشنودى خداوند کافى نیست مگر این که با هدایت همراه باشد.
امام صادق ـ سلام اللّه علیه ـ مى فرماید ((خداوند کسى را نمى آمرزد مگر این که توبه کند وایمان آورد ونیکوکار باشد وبه ولایت ما اهل بیت هدایت شود)) ((141)).
بـنـابـر ایـن هـدایت تکوینى وهدایت تشریعى دو خط مترادف هستند که یکى مکمل دیگرى است هـدایـت تکوینى منتى الهى است که خدا بر تمام آفریدگانش نهاده وشامل تمام بندگان مى شود چنانکه خوددر قرآن مى فرماید ((وقسم به نفس وآنکه اورا نیکو آفرید وبه او شر وخیرش را الهام کرد)) ((142)).
ونیز ((ما راه را به او (انسان ) نشان دادیم خواه شکرگزار باشد خواه سرکش شود)) ((143)).
وامـا هدایت تشریعى عبارت است از تلاش وکوششى که انسان مى کند, تا پس از بحث وآزمایش وبا اسـتفاده از مدارک عقلى , حق را ازباطل تشخیص داده , راه راست را پس از این که از آن دور بوده , انتخاب نماید خدا در قرآن مى فرماید ((بـنـدگانى را بشارت ده که سخنان را گوش مى دهند وبهترین آن را برمى گزینند آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان نموده وهمانا آنان خردمندان جهان اند)) ((144)).
مـفـهـوم آیـه یاد شده این است که : بنده اى که مى اندیشد, گوش شنوا دارد واز تمام آرا ونظریه ها بـهـتـرین را بر مى گزیند واز حق پیروى مى کند به اختیار خود به اصل هدایت تکوینى باز گشته واستحقاق پیداکرده که خداوند اورا خردمند بنامد.
بـزرگـترین نمونه براى تفسیر هدایت تکوینى وهدایت تشریعى ,آن حوادثى است که در میان امت پیامبر اتفاق افتاده ومى افتد, امتى که خداوند آنان را هدایت فرمود, از تاریکى به روشنایى وارد وبه سوى راه راست راهنمایى نمود تا در آن گام بر دارند وپس از این که دینشان راکامل ونعمتش را بر آنان تمام کرد ودین اسلام را بر ایشان پسندید,آنان را به آیین روشن وپر فروغ هدایت کرد.
ولى امت پس از پیامبر پراکنده شدند وگروهها وفرقه هاومذاهب مختلف پدید آوردند, با اینکه آنان بهترین امت بودند.
اولـین سبب اختلاف وچند گانگى به صحابه باز مى گردد, به گروه کوچکى که مشعل رسالت را حـمـل کـردنـد تـا آن را بـه نسلهاى آینده ابلاغ نمایند ولى افراد این گروه , پس از پیامبر, نه تنها پراکنده ومتفرق شدند, بلکه با یکدیگر جنگیدند, خون یکدیگررا ریختند, همدیگرراکافر دانسته واز هـم دورى جـسـتـند پس از آنها تابعین بودند که مشکل رابیشتر کرده با داخل کردن افکار جدید ونـظـریـه هـاى عـجـیـب بـه دیـن خـدادایره اختلاف را گسترش دادند پس گروهها ومذاهب گـوناگون ونژادهاى مختلف به وجود آمدند ومسلمان به انسانى سرگردان درتاریکى تبدیل شد کـه نـمى داند از کجا باید حق را بیابد, زیرا هر فرقه اى ادعاى چنگ زدن به قرآن وسنت وپیروى از خط پیامبررادارد.
واگر از عاطفه وتقلید کور کورانه , رها شویم وتعصب را پشت سر خود بیاندازیم وبا دید بصیرت , به امـور بـنـگـریـم سـئوال خـواهـیـم کـرد:جـایـگـاه اهل بیت (ع ) در میان این همه فرقه ومذهب , چه جایگاهى است ؟ بویژه اگر برخورد کنیم به احادیث رسول خدا(ص )که امت را ارجاع مى دهد به اهـل بـیـت (ع ) در تـمام مسائل دین ودنیاییش تا هدایتش را تضمین کند واز گناه کردن در امان نگهدارد واین احادیث ,بسیاراست ونزد تمام مذاهب صحیح است وبه حد تواتر رسیده است ,مانند این سخن رسول خدا(ص ) که مى فرماید ((دو چـیـز گـرانبها در میان شما رها کردم : کتاب خداوعترتم اهل بیتم , تا وقتى به این دو چنگ زده اید, هرگزپس از من گمراه نخواهید شد شمارا به خدا اهل بیتم را ازیاد نبرید)) ((145))
(وسه بار این سخن را تکرار کرد).
پژوهشگرى که درباره اهل بیت وجایگاهش نزد امت , امروزتحقیق مى کند جز احترام وتقدیر نسبت بـه اهـل بـیـت در مـیـان تمام مسلمانان نمى یابد, ولى وصیت وسفارش رسول خدا(ص ) منحصر به احترام وتقدیر اهل بیت نمى شود بلکه دستور داده است که مردم به آنان رجوع کنند وخط آنان را پیروى کنند ودر تمام امور تقلیدشان نمایند تاآنجا که فرمود ((از آنـان پیشى نگیرید تا هلاک نشوید واز آنان عقب ترنروید تا هلاک نشوید وبه آنان نیاموزید چرا که از شماداناترند)) ((146)).
بـنابر این اگر چنین باشد امروز تنها یک گروه مى یابیم که به وصیت پیامبر عمل کرده واز زمان امـیـرالمؤمنین على بن ابى طالب تاکنون در خط اهل بیت بوده است این گروه شیعه على نامیده شـد وبـه مـرور زمـان لـفـظ شیعه را براى تمام کسانى به کار بردند که ولایت ورهبرى على وائمه طاهرین را پذیرفته اند.
واگـر صـفـحـات تـاریخ ‌را ورق بزنیم در مى یابیم که اهل بیت وشیعیانشان مورد ظلم وستم قرار گـرفـتـند واز صحنه زندگى طرد شدندواز سوى حاکمان وامرائى که در سه قرن اول اسلام , بر مـسـلـمـانان حکومت کردند, مورد تجاوز وتعدى قرار گرفتند وهمانا حاکمان توانستند امت را از رهبرى واقعى اش , دور نگه دارند واز برنامه وخطمستقیم آن , جدا سازند ولى هرگز نتوانستند, آن مـحـبت واحترامى را که امت نسبت به اهل بیت پیامبر دارد از قلوبشان خارج سازند هر چند برفراز منبرها از هیچ لعن ونفرین ودشنامى , فروگذار نبودند وعلى رغم فشار فوق العاده بر مردم , با این حال حاکمان نتوانستند مودت خویشاوندان پیامبررا از دلهاى مؤمنان بیرون کشند.
وبدینسان تناقضى که امروزه در میان بیشتر مسلمانان وجوددارد, معنى ومفهوم پیدا مى کند, زیرا مـى بـیـنـیـم اغـلـب مـسـلـمـانـان اهل بیت را دوست مى دارند واقرار به برترى آنان از نظر علم وفـضـیـلت وتکامل انسانى واخلاقى دارند, با این حال از دیگران پیروى وتقلیدمى کنند ودر احکام شرعى خود به آنان مراجعه مى کنند, یعنى کسانى که نه پیامبررا شناختند ونه هم زمان با او بودند, بـلـکـه ایـنـهـا پـس از فـتنه بزرگى که نشانه هاى دین را تغییر داد, ونیکوکاران را از بین برد, به دنیاآمدند, واینچنین شد که اهل بیت وپیروان وشیعیانشان , کنار زده شدند.
از ایـن روى , امـامـان اهل بیت نزد بیشتر مسلمانان ناشناخته اند,واگر از آنها بپرسى : اهل بیت چه کـسـانـى انـد؟ مـى گویند: زنان پیامبر!!طبیعى است پیامبر(ص ) که امتش را دستور به پیروى از اهـل بـیـت داد,مقصودش زنان خود نمى باشد, بلکه مقصود امامان دوازده گانه اى است که آنهارا صریحا مورد اشاره قرار داد وفرمود ((خلفاى پس از من دوازده نفرند که همه آنان از قریش مى باشند)) ((147)).
پـژوهـشـگـران مى دانند که ائمه اهل بیت (ع ) با تمام توان تلاش کردند خودشان را به مردم معرفى کـنـنـد وآنـهـارا به سوى خود سوق دهندولى متاسفانه ((مردم بندگان دنیایند ودین جز لقلقه زبـانـشـان نـیـسـت , آن رامـى چـرخـانـنـد تـا زنـدگیشان بچرخد واگر روزى با بلاها آزمایش شدند,دینداران بسیار اندک خواهند بود)) ((148)).
به همین خاطر بود که هر وقت امام صادق (ع ) این آیه رامى خواند ((مـن آمـرزنـده ام بـراى کـسـى کـه توبه کند وایمان آورد وعمل صالح انجام دهد سپس هدایت شود)) ((149)).
مى فرمود ((هدایت شود به ولایت ما اهل بیت )) ((150)).
واز آیـه کـریـمـه نیز چنین بر مى آید, مسلمانانى که عقیده درقلوبشان مستحکم گشت وبه خدا ورسـولـش ایـمـان آوردنـد وازگـنـاهـانـشـان تـوبـه کـردند وکارهاى شایسته انجام دادند واز سیئات وبدى ها دورى نمودند, تمام اینها برایشان کافى نیست وسزاوارمغفرت وآمرزش پروردگار نـمـى شـوند جز با پیروى از ائمه هدایت وجانشینان رسول اکرم (ص ) وتنها آنها هستند که مقاصد قـرآن وسـنـت رابـه مسلمانان آموزش مى دهند تا ایمان واعمالشان , مطابقت کند باواجبات الهى , بدون هیچ تاویل وکژى .
پـس از ایـنـکه تاویل در کتاب الهى وتحریف در سنت نبوى پدیدآمد وهر فرقه اى استدلال کرد به آنـگـونـه که خود از کتاب خداى سبحان تاویل نمود واز احادیثى که نزد خود صحیح بود, احتجاج کرد, آنگاه اختلاف پیش آمد, وسر گردانى پیدا شد وشک وتردید, فزونى یافت .
پس اگر در این گیرودار مسلمانى بخواهد حق را بشناسد وازگمراهى دورى جوید وبه رستگارى روز رسـتـاخـیـز بـرسـد وبـه بـهشت ورضوان الهى دست یابد, چاره اى جز سوار شدن در کشتى نـجـات وبـازگشت به اهل بیت (ع ) ندارد, چرا که آنان امان امت اند وخداونداعمال هیچ بنده اى را نـمـى پـذیرد جز از راه آنان وهیچ گرایشى جز ازطریق مستقیم آنها پذیرفته نیست واین را رسول خدا(ص ) اعلام نموده وبه امت دستور داده واز سوى خداوند آن را تبلیغ ‌کرده است .
واگر به اختلاف اصحاب پس از پیامبرشان , باز گردیم , مى بینیم آنها بر سر خلافت اختلاف کردند وهـر اخـتـلافـى پـس از آن پـدیـد آمـد,بى گمان به خاطر همان خلافت بود زیرا اگر کسى که شـایـسـتـگـى ندارد,رهبرى امت را بدست گیرد وکسى که در درجه پایینى قرار دارد,جانشینى پـیـامبررا غصب کند, قطعا امت را به سوى گمراهى مى کشاندزیرا از روى هوا وجهالت خود عمل مى کند (نه از روى علم وفهم ).
حال امروز که دیگر از خلافت خبرى نیست , آیا مسلمانان رشدفکرى خودرا باز مى یابند وبه وصیت پیامبرشان عمل مى کنند وبه کتاب پروردگار وعترت پیامبر چنگ مى زنند تا دگر بار صلح وصفا وبـرادرى ومـودت بـاز گـردد ووحـدت امـت پایدار شود وزخمهایش درمان شود؟این است فریاد دوستى مهربان وبرادرى دلسوز.
از آنـچـه گـذشـت فـهـمیدیم که هدایت , نعمتى است بزرگ که خدابر بندگانش ارزانى داشته , وبـازگـشـت بـه ولایت اهل بیت وپیروى ازآنان , نعمت بزرگترى است که موجب آمرزش خداى متعال بر بندگان گنهکارش مى گردد حال چگونه باید جهاد کرد تا بر این خط پایدارماند؟.
در اسـلام دو جـهـاد وجـود دارد: جهاد با دشمن که جهاداصغراست وجهاد با نفس که جهاد اکبر مـى بـاشـد آنـچـه بـراى مـا اهـمـیـت دارد, جـهاد اکبراست که مربوط به خویشتن انسان ونفس اماره است ودرمان آن از بیماریهاى انحرافى در عقیده .
گـاهـى انـسان با نفس خویش مجاهدت مى کند وگاهى براى دیگرى جهاد مى نماید اما جهاد با نـفـس , از راه مـداومـت بر کارهاى خیروهمنشینى با نیکوکاران وپرداختن به عبادات ومعاملات طـبـق دسـتـوراهل بیت (ع ) وبا روایت آنان از جد بزرگوارشان از خداى متعال بدست مى آید واما جهاد باغیر, عبادت است از امر به معروف ونهى از منکروتبلیغ ودعوت مردم با حکمت وپند نیکو به سـوى صـراط مـسـتـقـیم الهى , واین جهاد گاهى با سخن وگفتگواست وگاهى با قلم است که این جهاد نزد خداوند, از جهاد با شمشیر برتراست رسول خدا(ص )مى فرماید ((جوهر قلم عالمان ودانشمندان نزد خدا, برتراست ازخون شهیدان )) ((151)).
زیـرا نوشته علما که عبارت است از بیان مسائل حق وتبیین آنها,بى گمان مردم را ـ با حجت کامل ودلـیـل هـاى روشـن ـ بـه سـوى صـراطمـستقیم الهى رهنمون مى سازد, وقطعا این عمل , نزد خـداوندبرتراست از خون شهیدان , هر چند خون شهیدان از قداست والایى برخوردار مى باشد پس لازم اسـت کـه علما, ودانشمندان براى تبلیغ ‌اسلام حقیقى , تلاش کنند وائمه اهل بیت را به مردم بشناسانند ودر این راه , از انفاق پول وقت خویش دریغ نورزند اى بسا مراکز کفر والحادوتباهى که با مـبـالـغـى سرسام آور, تغذیه مى شوند ولى ثروتمندان مسلمان , جز بسیار اندک , در راه خدا انفاق نمى کنند.
مـا خـود شـاهد بودیم که کفار به بهانه نجات مردم از چنگال گرسنگى به سومالى مى آمدند ولى برادران مسلمانشان , از آنان غافل اند.
وخـود شاهد بودیم فعالیتهاى گروه هاى تبشیرى مسحى درشرق وغرب آفریقا ودر مصر وسودان وانـدونـزى ودیـگـر کـشـورهـاى اسـلامـى , کـه بـا انفاق مقدار کمى از مواد غذائى ودارو, قلوب مـسلمانان راجذب کرده وبه مسیحیت سوق مى دادند, ولى آن گروه از مسلمانان که داراى اموال زیـادى هـسـتـنـد وخداوند از مال خودش بر آنها تفضل نموده است براى اینکه از این مال به دیگر بـنـدگان نیز نفعى برسانندمى بینى که بیش از بیست بار به حج مشرف شده وهر سال چقدر پول مـصـرف مـى کـنند ولى در کنار رشدگرسنگانى هستند که از فرط گرسنگى بر خود مى پیچند ولباسى براى پوشیدن ندارند.
مگر رسول خدا(ص ) نفرمود ((نزدیکترین شما به خداوند, کسانى هستند که بیشتر به بندگانش کمک مى کنند)) ((152)).
پـس چه شده است که برخى , چندین بار به حج خانه خدامى روند ولى بیچارگانى از خویشاوندان خود دارند که نیازمندند وهیچ نیازشان را بر طرف نمى سازند وبه آنان رحم نمى کنند؟!.
از آن بـدتـر, اسـرافـى اسـت کـه در اثـر سیگار کشیدن مسلمانان ,حاصل مى شود که این نزد خدا حـسابى است سخت ! اگر نگرشى کوتاه داشته باشیم بر مبالغى که صرف سیگار مسلمین مى شود, آمـارهامبهوتمان مى سازد به عنوان نمونه اگر عدد مسلمانان بیش از یک میلیارد باشد وفقط یک پـنجم آنان سیگار بکشند, با یک حساب سردستى در مى یابیم که دویست میلیون سیگارى در روز دویـسـت مـیلیون دلار صرف مى کنند ودر ماه , بالغ بر شصت میلیارد دلار مى شودودر سال 720 مـیـلـیـارد دلار آرى ! حداقل آن , هفتصد وبیست میلیارددلاراست که هر سال مسلمانان مصرف مى کنند تا بیماریهاى صعب العلاج را براى خود خریدارى کنند!!.
پس اى مسلمانان , به خود آیید واینقدر اموال خودرا بیهوده صرف نکنید اگر این پولهارا ظرف ده سـال جـمـع کـنـیـم , مـبـلغى حدود7200 میلیارد دلار بدست مى آید که بى گمان تمام فقراى مسلمان را درشرق وغرب عالم , سیر وثروتمند مى کند.
آیا آن را آسان مى انگارید در حالى که نزد خدا بسیار بزرگ است .
در خاتمه تذکراتى را به برادران شیعه ام که پیرو مذهب اهل بیت (ع ) هستند مى دهم 1 ـ بـایـد در گـفـتـگـو بـا برادران اهل سنتشان با بهترین روش مجادله کنند واز فحش ودشنام ونفرینى که دلهارا مى آزارد, دورى جویند, چراکه امیر مؤمنان (ع ) فرمود ((دشـنـام دهـنـده نـبـاشـید ونفرین نکنید ولى بگویید: چنین وچنان رفتارى داشتند تا دلیلتان روشن تر گردد)) ((153)).
2 ـ در عـبـادات ومـعـامـلات خـود از کارهایى که در زمان رسول خدا وائمه هدى مرسوم نبوده , خـوددارى کنند مانند قمه زدن در روزعاشورا وخونریزى کردن که مردم را از گرویدن به مذهب اهل بیت بازمى دارد وامام صادق (ع ) فرموده است ((براى ما با اعمالتان تبلیغ کنید نه با اقوالتان کارى کنید که مردم به ما روى آورند نه از ما دورى جویند ومتنفرشوند)) ((154)).
3 ـ تلاش کنند در سخنرانیها وگفتگوها, به امور علمى اهمیت بدهند وبا استدلال از صحاح شش گـانـه , بـحـث کنند واحادیث ضعیفى که احساسات را بر مى انگیزاند وبا عقل بر خورد دارد, کنار گذارند.
4 ـ با تمام توان , استقامت وتقوارا دنبال کنند چنانکه ائمه اهل بیت (ع ) چنان بودند وبسنده نکنند بـه ایـن سـخـن کـه مى گوید: على بن ابى طالب (ع ), دوستان وپیروانش را شفاعت مى کند, زیرا خودعلى (ع ) کسى است که مى فرماید ((ایمان با آرزو بدست نمى آید, بلکه ایمان , همان است که در دلها مستحکم مى شود واقوال وافعال آن را تصدیق مى کنند)) ((155)).
(یعنى گفتار ورفتار انسان با هم مطابقت مى کند).
5 ـ از موعظه ها وپندهاى دوران ائمه اطهار(ع ) که میراث بزرگى را به جاى گذاشتند, بهره ببرند تـنـهـا در نـهـج الـبـلاغـه , درمان تمام داروها یافت مى شود وامروز وقت آن رسیده است که غبار جـهـل ونادانى را بزداییم وامت را به والاترین درجات تمدن برسانیم , پس اگرامام شیعیان در شهر علم است , باید پیروانش از دیگران , شتابان تر به سوى علوم روى آورند وبر سایرین پیشى گیرند.
6 ـ بر شیعیان وپیروان اهل بیت است که صفوف خودرا محکم ترکنند واز حزبهاى سیاسى دور شوند وبـراى وحـدت مـرجـعـیـت تلاش نمایند واز او اطاعت کنند وسپس براى وحدت تمام مسلمین , تلاش کنند.
اگـر شـیـعـیـان بـه این سفارش هائى که من اینهارا از لابلاى کتاب خدا وسنت پیامبر گرامیش ومکتب اهل بیت (ع ) بیرون آورده ام , عمل کنند بى گمان امنیت وصلح وصفا برقرار مى شود واگر مـا درون خـودرااز عـقاید باطل وجهل وکژى پاکسازى کنیم , قطعا خداوند بر ما منت مى گذارد وتـهـیـدسـتـى وخوارى مارا به بى نیازى وعزت تبدیل مى نمایدوامام زمانمان را ظاهر مى سازد تا زمـیـن را پـر از عدل وداد کند پس ازآنکه پر از ظلم وستم شده باشد وآخر دعوانا ان الحمدللّه رب العالمین .

شیعه همان اهل سنت است ولى

پـس از آنـکه فهمیدیم شیعه امامیه , درحقیقت , اهل سنت پیامبرندواین حقیقتى است روشن براى هـر کـس کـه احـکـام اسـلام را در عقیده وعمل پاس مى دارد,که هیچ تردیدى در آن نیست ولى مـخـالـفـان ازاهـل سـنت وجماعت ـ که از بحثهاى گذشته چگونگى پدید آمدن وانگیزه هاشان را شـنـاخـتـیـم ـ در بـرخـى عـقـاید واعمال به شیعیان خرده مى گیرند وبر آنها اعتراض مى کنند وشـبـهـه هایى مطرح مى سازند تا دردینشان , تشکیک کنند وگاهى با ساختن داستانهاى خیالى تـلاش مـى کـنـنـد کـه آبرویشان را ببرند وآنهارا بد جلوه دهند تا شنونده یاخواننده نسبت به آنان بدگمان شود واز آنان متنفر شود وپس از آن , هیچ ارزشى براى آنان به حساب نیاورد.
بـه عـنوان نمونه , یکى از خرافاتى که مى شمرند این است که شیعیان معتقدند به اینکه جبرئیل , در امانت الهى , خیانت کردوپیامبرى را به جاى على به محمد سپرد!!.
یا آن مطلب بى ربطى که مى گویند عبداللّه بن سباى یهودى مذهب شیعه را تاسیس کرد یا اینکه شـیعیان , قرآنى غیر از قرآن موجوددارند وبه نام ((مصحف فاطمه )) معروف است یا اینکه هر شب اسـبى بردر سرداب شهر سامرا آماده مى کنند, ومنتظر مهدى مى مانند که بیایدوبر آن اسب سوار شود! یا اینکه مى گویند, شیعیان , قبرهارا مى پرستندوامامان را مانند خدا مى دانند وبراى سنگ به خـاک مـى افـتند یا اینکه زناراروا مى دارند ودروغهاى شاخدار دیگرى که با اندکى بحث وتحقیق , آن دروغها براى همگان روشن مى گردد.
امـا بـهـرحـال برخى از اعتراض هاى اهل سنت , در زمان حاضر,مانع از بحث علمى مى شود وچون سدى مانع از رسیدن به حقیقت مى گردد واینان چنین شبهه هایى را نه در کتاب ها خوانده اند ونه ازسـخـنـرانان وحدیث گویان شنیده اند, با این حال قسم مى خورند که خودبا دیدگان شاهدش بوده اند.
بـنـابـرایـن , مـطـلـب بـسـیـار مهم وحساسیت زااست وشاید برپژوهشگران تاثیرى منفى بگذارد ومحققان را از رسیدن به حق باز داردواینجانب همچنان که خواننده را وعده داده ام , از گفتن حق وتـعـهـد به بى طرفى صد درصد وحساسیت نشان ندادن به هر مذهبى به خاطرهواى نفس , دریغ نخواهم داشت وبه این سخن رسول اکرم (ص ) عمل مى کنم که مى فرماید ((حق را بگو هر چند علیه خودت باشد)) ((156)).
وچـون خـداوند از حرف حق خجالت نمى کشد, بنابر این لازم است در این زمینه صراحت گویى را پـى بـگـیـریـم وهـمـچنانکه به نیکان از شیعه مى گوییم : درود بر شما وآنهارا تحسین مى کنیم , به شیعیانى که راه خطارا پیموده اند, نیز خطایشان را باز گو مى نماییم وآنان را نصیحت مى نماییم ودر ایـن رابـطـه از سـرزنـش هـیـچ سـرزنـش کننده اى وحشت نداریم وجز رضایت پروردگار چیزى نخواهیم .
لازم اسـت فـرق بـگـذاریم بین آنچه از سوى دین اسلام وآنچه ازروى تقلید وعادت واجتهاد به ما رسـیـده اسـت وهمچنانکه در انتقاد به برخى اصحاب که در دین بدعت گذاشتند, صراحت ورک گـویـى رادنبال کردیم , لازم است نسبت به برخى شیعیان نیز انتقاد کنیم وبرکارهاى اشتباهشان سـکـوت روا نـداریـم , با توجه به این نکته که بدعت هاونوآورى هاى اصحاب جز دین قرار گرفت واحـکـام خـدا ورسـولـش راتـغـیـیر داد وبر کارهاى شیعیان هیچ تاثیرى نداشته واحکام را تغییر نداده وهیچ کس قائل به وجوبش نشده , ولى با این حال لازم است مورد انتقادقرار گیرد.
حـال ـ خـوانـنـده عـزیـزـ بـا هـم مـهـمترین این مسائل را که مایه خرده گیرى بر شیعیان شده پـى مـى گیریم , چرا که شاید خود جنابعالى نیزاز آنها رنج مى برى وپاسخ کافى بر آن ندارى که با طرف مقابل بحث کنى یا خودرا قانع سازى .
ایـن نوآورى ها نیز بدعت هایى است که داخل در مذهب تشیع شده است , واهل بیت با تمام بدعت ها مـخـالـف انـد هـر چـنـد لـبـاس رنگین بر آن بپوشانند وآن را ((بدعت خوب ))! بنامند, وهمانا آن بـزرگواران ـ که درود خدا بر آنان باد ـ همواره تاکید مى کردند که هیچ سخنى نمى گویندوهیچ عملى انجام نمى دهند جز سخن وعمل پیامبر(ص ).
بـنـابراین هر چه پس از امامان در مذهب پیدا شده , بدعتى است زیان داروبى فایده , مژده وبشارتى که نیست تنفرهم مى آورد نه تنهاکاررا آسان نمى کند که دشوار هم مى کند چرا که در خلال آنها, جـوانان روشنفکر, طعنى بر مذهب امامیه مى یابند وبا دشوارى براى صحه گذاشتن بر آنها یا نفى آنها, مواجه مى شوند.
برخى از این بدعتها که مورد انتقاد اهل سنت است را به عنوان نمونه یاد آور مى شویم زیاده روى در عزاى روز عاشورا وزنجیر زدن وبا قمه خون خودرا ریختن .
بى نظمى در هنگام نماز وبى احترامى نسبت به نمازگزاران .
سیگار کشیدن در مساجد وترک نماز جمعه و.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد