ایا عمل به اسلام براى مردم دشواراست ؟
ایـن ادعـایـى است که هیچ اساسى ندارد وهر که چنین ادعایى کندیا جاهل ونادان است واز اسلام چـیـزى نـدانـسته یا اینکه دشمن اسلام است ومى خواهد مردم را نسبت به دینشان , منزجر ومتنفر سـازدوآنان را وادار سازد که از احکام دینشان دست بر دارند یا از جمله غلوکنندگان متحجراست که هیچ نظرى را نمى پذیرد جز نظر فقیهان سرسختى که پرستش خدارا بر مردم حرام کردند مگر آنـکـه از راه خـودشان باشد وخودرا جانشینان خدا بر مردم نصب کرده اند, لذا طبق عقل خویش یا طبق روایتهاى مخصوص خودشان حلال مى کنندوحرام مى نمایند وفتوا مى دهند!.
نخستین جمله اى که در این باره باید گفته شود, سخن رسول خداست که مى فرماید ((آسان بگیرید وبر مردم فشار نیاورید بشارت دهیدومردم را متنفر نسازید)) ((57)).
((بـر خـود نـیـز سـخـت نـگیرید تا خداوند بر شما سخت نگیرد همانگونه که با بنى اسرائیل انجام داد)) ((58)).
وبسیار مى شد که در حضور اصحاب مى فرمود ((مـن نـه خـواسـتار بدبختى وبیچارگى شما ونه خواهان ذلت وخوارى شمایم , بلکه خداوند مرا معلمى آسان خواه براى شما مبعوث کرده وفرستاده است )) ((59)).
ومعروف است که آن حضرت هرگاه مخیر بین دو امر مى شد,آسان تررا اختیار مى کرد.
وهـمـچـنـیـن رسـول خـدا(ص ) چنانکه بسیارى مى اندیشند, مشرع نبوده ((60))
, وامر ونهى آن حضرت , چیزى جز تبلیغ از پروردگارش نمى باشد او آنچه را خداوند دستور مى داد بدون هیچ کم وزیـادى بـه مـردم ابـلاغ مـى نمود وهر چه مى گفت جز وحى الهى نبود زیرا او سخن از روى هوا وهوس نمى گفت وهمه اش وحى بود (وما ینطق عن الهوى ,ان هوالا وحی یوحى ) ((61)).
حـال بیایید از قرآن استفتا کنیم وبپرسیم : آیا اسلام دشواراست ؟در آغاز مطالعه قران کریم به این قـانـون کـلى اسلام پى مى بریم که مشقت ودشوارى را از دوش گروندگانش بر مى دارد وهرگز حرج ومشقتى رابراى آنان نمى خواهد مى فرماید ((خدا شمارا برگزید ودر دین هیچ مشقت وسختى براى شما قرار نداد)) ((62)).
ومى فرماید ((خـداونـد هـرگـز نـمـى خـواهـد سختى وحرجى براى شما قرار دهد ولى مى خواهد شمارا (از آلـودگـى هـا) پـاک کـنـد ونـعـمـتـش را (کـه دیـن اسلام باشد) بر شماتمام نماید تا سپاسگذار باشید)) ((63)).
ومى فرماید ((خداوند آسانى را براى شما خواهان است نه عسر وشدت )) ((64)).
ایـن آیـات مربوط به امت اسلامى است که دین اسلام راپذیرفته اند واحکام وقوانینش را در عبادات ومـعـامـلات , اختیار کرده اند,ولى رحمت پروردگار شامل همه بندگانش از هر دین وآئینى که باشدمى گردد واو به همه مهربان است وهیچ گاه احدى را به مشقت وانداشته است .
خداى متعال در مورد خلقت انسان مى فرماید ((از نطفه اى اورا آفرید, سپس راه را بر او آسان گردانید)) ((65)).
پس راه الهى که انسان با تلاش در مسیر زندگانیش مى پیماید تابه سوى او باز گردد, راهى است بس آسان وهیچ مشقت ودشوارى درآن نیست .
خـداى مـتـعـال هـمچنین پنج بار در کتاب گرامیش , انسان را مکلف به امورى آسان گردانیده ومى فرماید ((خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به اندازه تواناییش )) ((66)).
((هیچ کس را جز به اندازه توانش , تکلیف ندادیم )) ((67)).
((وآنـان کـه ایـمـان آوردنـد وبه اندازه توانشان کارهاى شایسته انجام دادند, همانا ما هیچ کس را تکلیف نکنیم جز به اندازه قدرتش )) ((68)).
((وهیچ کس را مگر به اندازه طاقت وتوانش , مکلف نمى کنیم , ونزدمااست کتابى که به حق سخن مى راند وهمانا آنان هرگز مورد ستم قرارنمى گیرند)) ((69)).
از ایـن آیـات شـریـفـه درک مى کنیم که خداى سبحان , هیچ انسانى را تکلیف نکرده جز به اندازه تواناییش واین از عهد حضرت آدم (ع ) تا کنون بوده است .
واگـر مـشـقتى در دینى از ادیان پدید آمده به خاطر اجتهادات مردم بوده است که مقاصد والاى شریعت را طبق فهم خود تاویل کرده اند, یااینکه برخى از آنان به خاطر گناهان بسیارى که مرتکب مـى شدند, با آن مشقت ها, خودرا شکنجه مى دادند تا شاید خداوند از آنان در گذردومورد آمرزش قـرار دهـد, پـس با امورى که در دین ایجاد کردند بر نفس خویش فشار آوردند, خداوند نیز آنان را مـلـزم ومـتـعـهد به آن امور نمودهر چند سرانجام نتوانستند آن را به پایان رسانند خداوند در این زمینه مى فرماید ((ورهـبانیتى براى خود پذیرفتند که خود آن را به وجود آوردند وما بر آنهاواجب نگردانیده بودیم ولـى آنـهـا بـه خـاطـر رسـیـدن بـه رضایت الهى چنین کردند,اما نتوانستند درست حقش را ادا کنند)) ((70)).
از اینجااست که سخن رسول خدا(ص )را در مى یابیم که مى فرماید ((بر خود سخت نگیرید تا خداوند بر شما سخت نگیرد,چنانکه با بنى اسرائیل انجام داد)) ((71)).
وبا همین منطق , سخن خداى متعال را نیز درک مى کنیم که درباره پیامبرش مى فرماید ((آنهارا به معروف ونیکى امر مى کند واز بدى ومنکرات باز مى داردوپاکیزگى هارا بر ایشان حلال کرده وآلودگى هارا بر آنان حرام مى گرداند وآن غل وقیدهایى که از گذشته بر آنها تحمیل شده بود, بر مى دارد)) ((72)).
بنابراین , آن غل وقیدهارا خودشان بر خویش تحمیل کردند نه خداوند ((73)).
از ایـن بـحـث , نـتیجه مى گیریم که در دین اسلام هیچ مشقت وسختى وغل وقید وبندى وجود نـدارد, بـلـکـه دیـنـى اسـت سـهل وآسان وجز رحمت ومهربانى بر بندگان چیزى در آن نیست , دیـنـى است که همواره مراعات حال انسان ها وضعف روانى وبدنى انسان راکرده است , چنانکه خود مى فرماید ((خداوند مى خواهد بر شما آسان بگیرد وهمانا انسان , ضعیف آفریده شده است )) ((74)).
((این به خاطر تخفیف ورحمت پروردگارتان بر شمااست )) ((75)).
وبـدینسان خواهید دریافت که اسلام , طبق شناخت اهل بیت عصمت (ع ) وبدون اجتهاد مجتهدین ومـشـقـت مـتـشـددیـن , چـگـونـه اسلام دین سهل وآسانى است وانسانهاى دوران حاضر, مانند دیـگـردورانـهـا, بـه آسـانـى وبـدون هیچ سختى مى توانند اسلام را براى زندگى دنیا وآخرتشان برگزینند.
آرى ! اسلام نه تنها با پیشرفت مخالف نیست که خود عین پیشرفت وترقى ومدنیت است .
اسلام , والاترین مطلبى است که بشریت از آغاز تکوین , به آن دست یافته است .
در قـرآن کـریـم آیـات زیـادى وجـود دارد کـه دانـش ودانش خواهى را تشویق مى کند واز انسان مى خواهد که عقل وخردش را براى رسیدن به تمام مراحل والاى زندگى به کار بگیرد, حتى اگر رسیدن به فضاى خارجى باشد خداى سبحان مى فرماید ((اى گروه جن وانس , اگر توانستید از مرزهاى آسمان ها, وزمین فراترروید, پس بروید)) ((76)).
خـداى مـتـعال در آیه دیگرى انسان را برترى بر سایر مخلوقات بخشیده وبه او مى فهماند که تمام کائنات وآفریدگان در خدمت اوست مى فرماید ((خداوند دریارا مسخر شما قرار داد تا به امر او کشتى ها در آن حرکت کنند وشما از فضل وکرمش بـهـره بـرید (تجارت کنید) وشکر گزار نعمتش باشیدوهر چه در آسمان ها وزمین است براى شما مـسـخـر گردانید ودر خدمت شماقرار داد, واین همه نعمتهاى اواست ودر اینها آیاتى است براى اندیشمندان )) ((77)).
وفرمود ((آیا نمى بینید که خداوند آنچه در آسمان ها وزمین است , همه را دراختیار ودسترس شما قرار داد ونـعـمتهاى ظاهرى وباطنیش را براى شما فراهم ساخت , با این حال , بعضى ها درباره خدا مجادله مى کنند, بدون هدایت ودانش وکتاب روشن )) ((78)).
مـسلمانى که در کتاب خدایش مى خواند به اینکه هر چه درآسمان هااست از افلاک وماه ها وبرج ها وکـهـکـشـان هـا وآفتاب هاوستاره ها وهر چه از هوا وابر وبرف وباران است وهر چه در زمین است از دریاها, رودها, کوه ها, دشت ها, جنگل ها, درنده ها, حیوانات ,گنج ها, معدن ها, سنگ ها از جمادات وگـیـاهـان وهـمـه چـیـز در خـدمـت اواسـت , چگونه اینچنین مسلمانى دست بسته مى نشیند ومنتظرپیشرفت واختراع از غربى ها مى شود؟ اگر چنین کند, وظیفه خودراکنار گذاشته وارزش خویش را پایین آورده وزیانى بزرگ به اورسیده است , زیرا قرآنى که از سوى خداوند نازل شده , همه چیز در آن وجود دارد وهیچ نقصى وکاستى در آن دیده نمى شود.
((ما در کتاب از بیان هیچ چیز فرو گذار نکردیم )) ((79)).
ورسول خدا(ص ) نیز اورا تشویق وترغیب به فراگیرى دانش نموده وفرموده است ((زگهواره تا گور دانش بجوى )).
بلکه اورا به بالاتر ووالاترین مقام نیز ترغیب نموده تا آنجا که مى فرماید ((اگر همت انسان به ما وراى عرش نیز تعلق گیرد, به آن خواهدرسید)).
پـس اسـلام , در زمینه علم ودانش وپیشرفت ومدنیت , بدون اندازه پیش رفته وهیچ وقفه اى براى آن قـائل نـیـست البته اگر نه این بودکه ممکن است رشته مطلب طولانى شود واز انگیزه واقعى کـتـاب ,خـارج گـردد, کتابى مفصل در این زمینه مى نوشتم وبرپژوهشگران است که به کتابهاى محققانه دیگران در این موضوع ,مراجعه کنند.
ایـن مـطـلب پاسخ سئوالى است که در آغاز مطرح شد واین درصورتى است که مقصود از پیشرفت خـلاصـه شـود در پـیشرفت علمى وتکنیکى وهنرى در زمینه هاى صنعت واختراعهاى زیادى که عـقـل هـاوخـانه هاى مردم را در اروپا وآمریکا وبویژه ژاپن فراگرفته ومسلمانان از آن غفلت دارند ومـى پندارند که تمام این پیشرفتهاى علمى واختراعهاى چشمگیر از غیر مسلمانان به وجود آمده واسلام , عامل عقب ماندگى آنان است !! خصوصا برخى از کمونیست ماب ها که دین راافیون ملت ها مـى دانند واگر اینان واقعا انصاف داشتند مى دانستند که دین اسلام , ملت هارا احیا کرده وبه قیام وپـیـشـرفـت وحـرکـت دائم واداشـتـه اسـت , مـگـر نـه هـمـین اسلام بود که ملتى ناچیزرا در جـزیـرة العرب داراى همه چیز کرد تا آنجا که از همان سرزمین عقب افتاده , علم ودانش وپیشرفت ومدنیت واختراع وهدایت را به جهان صادر نمود تاآنجا که برخى نوشتند: ((آفتاب اسلام وعرب بر اروپـا تـابـیـد)) واقرارکردند به اینکه همین اعراب بادیه نشین , پس از گرویدن به اسلام , درتمام زمینه هاى خیر, پیشرفت داشتند ودر تمام اکتشاف ها واختراع ها,پیشگام بودند ((80)).
وامـا اگـر مـقـصـود از پـیـشـرفت , همان پیشرفت جهان غرب وآمریکا در لباس ! وآزادى بى قید وشـرطـاسـت تـا جـایـى کـه باشگاه هایى براى برهنگان , وهمجنس بازان ایجاد شده وبراى سگها وحـیـوانات ارث گذارده شده وهر روز پدیده اى نو در میکروژوپ ومینى ژوب ایجاد مى شود, وآن هـمـه فـسـاد اخـلاقى که در تلویزیونهاى غربى از آنهاتبلیغ مى شود, بى گمان اسلام به آن هیچ اقـرارى نـدارد ونـه تـنها با آن نمى سازد که با قدرت بر آن تاخته ودر صدد بر اندازى تمام مظاهر فسادوتباهى اخلاقى است .
لازم است اشاره اى هم به برخى رفتارهاى عجیب وغریب بعضى مسلمانان کنیم که ادعاى تمسک بـه سنت پیامبررا دارند وخودرا((سلفى )) معرفى مى کنند, مثلا طرف را مى بینیم که یک پیراهن بـلند یاپیراهن عربى (دشداشه ) کوتاه دربر کرده وریشش بر سینه اش آویزان شده وعصایى بدست گـرفـته کنار مسجد ایستاده , با چوب ((اراک ))مسواک مى کند, گاهى دندانهاى راست وگاهى دنـدانـهاى چپ را به این سر وآن سر مى راند! گاهى هم آب دهان مى اندازد وگاهى فوت مى کند! سرش را بسته است واگر در خانه اورا برسر میز غذا خورى دعوتش کنى , مخالفت مى کند وحتى با قـاشـق وچـنـگـال حاضر نیست غذا بخورد وبا دست غذا مى خورد,انگشت هارا هم مرتب مى لیسد ومى گوید: من مى خواهم به سیره رسول خدا عمل کنم !!.
بـرخـى فراتر رفته , ضبط صوت یا بلند گورا در اذان منع کردندزیرا در زمان پیامبر وجود نداشته واین بدعت است !!.
بـعـضـى هـا عـقب افتادگى را به اوج خود رسانده تا آنجا که فکرمى کنند مى توانند مردم را به این سـنـت هـا باز گردانند ولذا هر کس باصداى بلند بخندد, فورا سر او داد وفریاد مى کشند واورا از خـنـدیـدن مـنع مى کنند, چرا که پیامبر فقط تبسم مى کرده یا اگر کسى را ببینند که روى شکم خوابیده با پا محکم به او مى زنند واز خواب بیدارش مى کنند که چنین خوابى , خواب شیطان است .
یـکـى از آنان را دیدم که دختر خردسالش را کتک زد چرا با دست راست به مهمان ها, شربت تعارف نـکـرده , دخـتـرش را جـلو دیدگان مردم کتک مى زند واهانت مى کند که به آنها بفهماند سنت را نگهدارى کرده است !!.
این چه سنتى است که مردم را متنفر ومنزجر مى سازد, بویژه اگردر محیطهاى غربى وجلوى روى دشـمنان اسلام انجام پذیرد, بى گمان به جاى اینکه آنهارا بسوى اسلام سوق دهد وصورتى روشن وبا فروغ از اسلام جلوه دهد ومردم را به اسلام فراخواند, آنان را با چنین رفتارهاى زشت وناروایى از اسلام چنان متنفر مى سازد که هیچ تبلیغى دیگر مؤثر نخواهد افتاد.
ایـنـهـا نمى دانند که اگر رسول خدا(ص ) در آن روز چوب ((اراک ))را به عنوان مسواک استعمال کـرده وآن را براى نظافت وپاکیزگى دندان ها به کار برده است , به خاطر این است که در آن زمان , مـسـواک کـنـونـى وخـمـیر دندان هاى گوناگون وجود نداشته واین دلیل بالاترین پیشرفت آن حـضـرت اسـت که در آن زمان آنقدر به تمیزى دندان ها,اهمیت مى داده ومردم را دعوت به پاکى وپـاکـیـزگـى مـى نموده است ولى آنها به این سخنان قانع نمى شوند واستدلال مى کنند به اینکه چـوب ((اراک )) از تمام اکتشافهاى نوین بالاتراست زیرا در آن املاح مخصوصى وجود دارد وو اگر راجـع بـه پـیشرفتهایى که در این زمینه شده وموادى اختراع شده که دهان ودندان را ضد عفونى مى کند وبسیار تمیز کننده ومفیداست , به آنها بگویى باز هم آنها همان چوب را برتر مى دانندوآن را بـه صورت غیر بهداشتى در جیبشان مى گذارند وگاهى مى بینى که رنگش ـ از خون دهانشان ـ قرمز شده ! وهمواره این سخن رسول خدا(ص )را تکرار مى کنند که فرمود ((اگـر نه این بود که نمى خواستم بر امتم سخت بگیرم , هرآینه آنان را مجبور مى کردم که قبل از نماز واجب , مسواک کنند)) ((81)).
متاسفانه اینان از سنت پیامبر(ص ) چیزى بجز مسائل سطحى وظاهرى نمى دانند وهرگز به ابعاد روحى وعلمى سخنان رسول خداپى نبرده اند.
بـهـرحـال , آنان کور کورانه به این سخنان ورفتارها چسپیده اند,بى آنکه از روى درک , فهم وژرف نـگرى باشد, فقط سخنانى را که ازپیشوایان وامامانشان شنیده اند تکرار مى کنند, حتى بسیارى از آنـان ازسـواد کمترى بر خوردارند وشاید صد درصد هم بى سواد باشند واگر به آنها اعتراض کنى , در پاسخ مى گویند که پیامبر هم درس نخوانده است !!.
پس آنان باید شخصیتهاى مورد مباهات وافتخار دوران باشندچرا که هم در سخنان وهم در ریخت وشکل ومضمون , پیرو پیامبرهستند!!!.
یـک بار با برخى از آنان در مسجد عمر بن الخطاب پاریس بحث کردم وگفتم : شما واقعا متمسک به سنت پیامبر هستید وهر چه نواست ,بدعت مى دانید ومعتقدید که بدترین چیزها نوترینشان است زیرا هرجدیدى بدعت است وهر بدعتى گمراهى است وهر گمراهى دردوزخ است ؟.
گفتند: آرى ! همینطوراست .
گفتم : پس چرا روى ((موکت )) نماز مى خوانید با اینکه این ازفرشهاى مصنوعى جدیدى است که از کـشـورهـاى غـربـى بـه ما رسیده ومعلوم نیست از چه موادى ساخته شده ؟ وآنچه قطعى است این است که پیامبر روى ((موکت )) هرگز نماز نخوانده واصلا آن رانمى شناخته است !.
بـرخـى پـاسـخ گـفتند: ما در کشورهاى غربى زندگى مى کنیم وحکم ما حکم ((مضطر))است وچنانچه در فقه آمده , ((ضرورتها,حرامهارا جایز مى کند)).
گـفـتـم : چـه ضـرورتى ؟ شما مى توانید این موکت هارا برداریدوروى زمین نماز بخوانید چنانکه پیامبر نیز روى زمین نمازمى خوانده است یا اینکه حداقل براى جاى سجودتان سنگ بگذارید؟.
امام جماعتشان با مسخره روى به من کرده گفت
از وقـتـى کـه وارد مـسجد شدى فهمیدم که تو شیعه اى چون براى جاى سجودت یک کاغذ قرار دادى .
گفتم : مگر اشکالى دارد؟ آیا مى توانى با همان سنت صحیحى که شعارش را بلند مى کنید, مرا قانع سازى ؟.
گـفت : مارا از بحث کردن , خصوصا با شیعیان منع کرده اند ومااصلا حاضر نیستیم به حرفهاى تو گوش دهیم مارا دینمان وشمارادینتان کافى است !.
ایـنـهـا خـاطـراتى بود که باید یاد آور مى شدم تا روشنفکران مسلمان بدانند که سنت پیامبر هیچ مـخالفت ومعارضه اى با پیشرفت علمى وتکنولوژى ندارد وهرگز حرام نکرده ست که انسان ـ چه مـردوچه زن ـ لباسى متناسب با خویش بپوشد, مهم این است که عورتش پوشانده ولباسش زننده نباشد وزنان حجابشان را حفظ کنند! چرا که پیامبر فرمود ((خـداونـد بـه لـباسها وریخت ها وشکل وشمایل شماواموالتان نمى نگرد بلکه به قلوب واعمالتان نگاه مى کند)) ((82)).
هـرگـز سـنت پیامبر بامیز غذا خورى یا استفاده از قاشق وچنگال مخالف نیست ! مهم آن است که انـسـان در خـوردن وآشـامیدن , ادب داشته باشد وهمراهانش تصور نکنند که در یک نبرد حیوان مابانه با شکارش هست وریش وپشم او در خوردن وآشامیدن شریکش نباشند.
سـنـت پیامبر هرگز مخالفتى ندارد با تمیز کردن دهان ودندان توسط خمیر داندان ومسواکهاى کنونى وهیچ معارضتى ندارد به اینکه بدن انسان پاک وتمیز باشد وشخص مسلمان موهاى زیر بغل وجـاهـاى دیگر بدنش را بتراشد وخودرا خوش بو ومعطر کند که مردم از او متنفرنشوند ودر جیب پـیـراهـنـش دستمالى تمیز باشد, واما آنها که ادعاى دروغین پیروى از سنت دارند وبوى بدنشان خصوصا در تابستان حکایت از دورى آنها از حمام دارد وهمچنان که در کنار خیابان راه مى رود در مـیان انگشتانش آب دهان مى اندازد وهر جا که رسید آب کثیف بینیش را مى اندازد, بدون اعتنا به مـردمـى کـه در آن جا راه مى روندودستش را با کنار جامه وپیراهنش تمیز مى کندو اینان بخدا از سنت پیامبر دوردورند.
سـنـت پیامبر هرگز ممانعتى ندارد که به خاطر رساندن صداى اذان به مسلمانان , از دستگاه هاى نوین مانند بلندگو, مکروفون وضبطصوت استفاده شود وحتى هیچ مخالفتى ندارد با استفاده از ویدیو درمساجد, براى پخش فیلمهاى اسلامى یا تدریس امور دینى در غیروقت نماز.
سنت پیامبر ممانعتى ندارد با استفاده زنهاى مسلمان از نوارهاى بهداشتى وحرام نمى داند که زنها به خاطر استفاده هاى مشروع , اتومبیل برانند یا در بازارها ومغازه ها بروند ولوازم زندگى خویش را خـریـدارى کنند فقط کافى است که حجاب شرعى خودرا حفظ کنند ودامانشان ازحرام نگه دارند وبه نا محرم ننگرند چنانکه خداوند دستورش داده است .
خلاصه سنت نبوى هرگز مخالف پیشرفت وترقى نیست , مادام که در خدمت انسانیت است وبراى رفاه حال مردم وضع شده است وآنهارا از بیمارى ها مى رهاند وسعادت مى بخشد.
((بگو ـ اى پیامبر ـ چه کسى زینت خدارا که براى بندگانش وضع کرده وروزى هاى خوب ونیکورا حرام گردانیده است ؟)) ((83)).
آرى ! اسـلام حـرام گردانیده است هر چه پلیدى , ناپاکى ونجاست است ومخالف است باآنچه فطرتا مـورد تـنـفـر انـسـان هـا مـى گـرددمـانـند بوهاى بد وناخن هاى کثیف وموهاى پلید ونجاست کـارى هـاوپـلـیـدى ها وپلشتى ها از این روى وبه خاطر اینکه خداوند زیبااست وزیبایى هارا دوست مى دارد, ملاحظه مى کنید که هر انسان مؤمن یاحتى کافرى , وقتى مى خواهد از منزل خارج شود, خودرا مى آرایدوخوش بو مى سازد تا آنجا که هیچ خانه اى را بدون آینه نمى یابى , پس اگر مردان به فـکر آرایش خود هستند, چرا آن را از زنها منع کنیم , بشرطآنکه از حدود ومرز اسلام خارج نشوند وجـلـوى نـا مـحرمان , آرایش کرده بیرون نیایند؟ ((الناس اعدا ما جهلوا)) ((84))
مردم نسبت به آنچه نمى دانند دشمنى مى ورزند یادم مى آید در ایام جوانى , خوشم مى آمدکه روزهاى چهارشنبه , سـرمـه بـکـشـم وعـلـى رغـم اینکه تمام کتابهاى حدیث , روایت مى کنند که پیامبر(ص ) همواره دیـدگـانـش را سـرمـه مى کشید وبر آن تشویق مى نمود, با این حال , هر وقت , سرمه به دیدگانم مـى مـالـیـدم , زن ومـرد نگاه هاى مخصوصى به من مى کردندوچشمک مى زدند, گویى , مرتکب گناه یا کار زشتى شده ام , تا سرانجام ناچار از این سنت حسنه , چشم پوشیدم .
برخى از اعراب بادیه نشین گوشهاى پسران را نیز سوراخ مى کنند وبرخى گوشواره ها در آنها فرو مـى کـنـنـد, وایـن نـزد بـعـضـى قـبـیله هاى عرب , شایع است ولى اگر در این زمان ـ مثلاـ یک مـردفـرانـسـوى را ببینى که در گوشش حلقه اى کرده است , تعجب مى کنى ومى گویى لابد آدم نـامـرد یـا هـرزه اى است , همچنین است اگر مردى را باموى بلند ببینیم , با اینکه در تاریخ به ثبت رسـیده است که مردان , موهاى سررا مانند زن ها مى پروراندند, حتى برخى از صحابه نقل کرده اند که رسول خدا(ص ) گیسو داشت ((85))
بهرحال باید سخن پیامبررا تکرارکنیم که مى فرمود ((خـداونـد هـرگـز بـه لـبـاس وریـخـت ظـاهـرتـان نـگاه نمى کند,بلکه به دلها ورفتارهایتان مى نگرد)) ((86)).
واین سخن حضرتش که فرمود ((خداى لعنت کند مردان زن صفت (مخنث ) وزنهایى که متشبه به مردان اند)) ((87)).
ولـى درسـت نـیـسـت که بسنده کنیم به وضعیت چهارده قرن پیش پیامبر (از نظر لباس وشکل وتمایل ) وبگوییم دیگر هر چه در این زمینه , پیشرفت کرده باید کنار گذارده شود!.
خداوند از این شدت ها وسختگیرى ها مبرااست چرا که خودفرموده ((وخداوند هرگز در دین براى شما سختى وشدتى قرار نداده است )) ((88)).
وپیامبر نیز از این وضعیت بدوراست که خود مى فرماید ((بر مردم آسان بگیرید وفشار نیاورید مردم را بشارت دهید ومتنفر نسازید)) ((89)).
در خاتمه به تمام این افراد سلفى ـ چه شیعى وچه سنى ـمى گوییم : هم بر خود فشار نیاورید وهم مـسـلـمـانـان را تـحت فشار قرارندهید وآنان را از دین نرانید واین سخن رسول خدارا از یاد نبرید که فرمود ((هـمـانـا اگـر خـداونـد بـوسـیـله تو یک نفررا هدایت کرد,براى تو بهتراست از دنیا وهر چه در آن است )) ((90)).
ولى اگر مى خواهید واقعا اصولى به معناى منفى آن باشید, پس باید بجاى اتومبیل وهواپیما ودیگر وسـایـل روز مـره , بـر الاغ وقـاطـرسوار بشوید واین طرف وآن طرف بروید زیرا رسول خدا سوار الاغ وقـاطر مى شدند وهرگز سوار هواپیما واتومبیل نشدند, پس حال که چنین نمى کنید وهرگز نمى توانید چنین باشید, از خدا بترسید وبیش ازاین با مردم , رفتار سخت وخشن نداشته باشید وبا زبـان خـوش بـا آنـهـا بـرخـورد کـنـیـد واگـر نمى خواهید پیشرفت کنید, حد اقل عقب گرد نداشته باشید.
مشکلات سیاسى , دست آورد تمدن
هنگامى که رسول خدا(ص ) اصحابش را دستور داد که به حبشه هجرت کنند, به آنان فرمود ((بـه سـوى حـبـشه روانه شوید, زیرا در آنجا پادشاهى هست , که هیچ کس نزد او, مورد ستم قرار نمى گیرد)) ((91)).
ولـى بـه آنـها گذرنامه نداد واز حکومت حبشه نیز درخواست ویزا نکرد وآنهارا وادار به تغییر پول خود ننمود.
هـیـچ یـک از ایـن مسائل در آن زمان شناخته شده نبود ومورداستفاده قرار نمى گرفت , وانگهى سـرزمـیـن الهى گسترده است , هر گاه وطن انسان برایش تنگ شود, سوار مرکبش مى شود وبه سـوى زمین خدا روانه مى گردد وبه آرزوى خویش مى رسد, نه حسابگرى , نه مراقبى , نه بازرسى , نـه گـمـرکى , نه عوارضى , نه کارت بهداشتى , نه گواهى شاهنشاهى براى الاغش یا قاطرش که نکند دزدى باشد یاعوارضش را پرداخت نکرده باشد!.
آرى ! ایـن تـمدن است , یا بهتر بگوییم ازدیاد جمعیت است که زمین را به کشورها ودولتهاى متعدد وگـونـاگـون تـقسیم کرده وهرکشورى به زبان حکومتش , سخن مى گوید وهر حکومتى براى خـودبرچمى ومرزهایى در دریا وخشکى دارد که نگهبانان محکم واستوارید آن گمارده است تا هر کـسـى وارد نـشـود وهنگامى که بر عددملت ها افزوده شد وطمعها فزونى یافت بطوریکه هر یک مـى خـواسـت دیـگـرى را اسـتعمار یا استثمار کند وانقلابها وکودتاها وجرایم زیاد شد,جامعه هاى پـیشرفته ناچار شدند, ملیت هارا از هم جدا سازند, گواهى ولادت ووفات براى افراد, صادر کنند, کـارت شـنـاسـایى پدید آمد,گذرنامه درست شد, مرزها خط کشى شد, هر کس توانایى ورود به مـرزدیگرى بدون اجازه قبلى وویزا وروادید نداشت وخلاصه هر جایى ,قانونى وهر حکومتى برنامه مشخصى براى خود اعلام کرد.
مـن هم مانند بسیارى از جوانان مسلمان , وقتى کشورم بر رویم تنگ شد ودر تنگناى سیاسى قرار گـرفـتم , نیت کردم که به کشورهاى دیگر هجرت کنم ولى همه درهارا به روى خود بسته دیدم بویژه درکشورهاى عربى واسلامى .
راستى چقدر سرگردان مى شوم وقتى این آیه را در کتاب الهى مى خوانم که فرمود ((آنان که به خویشتن ستم روا داشتند, هنگامى که قبض روح شدند,فرشتگان از آنها پرسیدند که کـجا بودید؟ گفتند: ما در روى زمین مستضعف وناتوان بودیم فرشتگان گفتند: مگر زمین خدا گـسـتـرده ووسـیع نبوده که در آن هجرت کنید (عذرشان پذیرفته نمى شود) وآنان جایگاهشان دوزخ است وچه سرنوشت بدى )) ((92)).
به خویشتن مى گویم : راستى سرزمین جهان , همه اش ملک خداست ودر این هیچ تردیدى نیست ولـى بـرخـى بندگانش آن را گرفتندوبین خود تقسیم کردند وبه دیگران اجازه استفاده ندادند واگـر غـیـرمـسلمانان مانند فرانسوى ها, انگلیسى ها, آلمانى ها یا آمریکایى هاعذرى داشته باشند, کـشـورهـاى اسلامى چه عذر وبهانه اى دارند واگرباز هم براى برخى دولت هاى عربى واسلامى , عـذرى دست وپا کردم ,چه بهانه اى براى حاکمان مکه ومدینه مى ماند که مسلمان رانمى گذارند, بـه آسـانى وارد شود وبراى حج وعمره , از او عوارض دخول مى گیرند وبا چه دشوارى ویزاى حج مى دهند.
راستى جاى شگفتى است که در قرآن مى خوانیم ((آنان که کافر شدند ومردم را از راه خدا منع مى کنند واز مسجد الحرام که آن را براى مردم یکسان قرار دادیم چه شهرى باشند وچه بادیه نشین )) ((93)).
پس اگر خدا مسجد الحرام را براى تمام مردم , جایگاه امن قرارداده وساکنین وغیر ساکنین , در آن یکسان اند, چگونه ملک یک دولت مى شود که به برخى اجازه ورود بدهد ودیگران را از آن منع کند پس باید به اسلام وقرآنمان باز گردیم وبرنامه هاى خودرا عوض کنیم .
مـدت زیـادى گذشت ومن با این افکار واندیشه ها درگیر بودم , تاجایى که گاهى با خداى خود مناجات کرده , عرض مى کردم : تومى گویى وسخن تو حق است ((آیا زمین خدا گسترده نیست که در آن هجرت کنید)) ((94)).
وتو مى گویى وسخنت حق است ((مـردم را بـه اداى مناسک حج فرا خوان تا مردم پیاده وسواره واز هر راه دور به سوى تو گرد هم آیند)) ((95)).
وهـمـانـا ایـن سـرزمـین گسترده تواست که محاصره شده واین خانه تواست که دیگران مالکش شده اند وآن را از مردم منع مى کنند بار الها,چه باید کرد؟.
روزى از روزهـا کـه داشـتم سخنان امیرالمؤمنین على (ع )را درباره قرآن در نهج البلاغه مطالعه مـى کـردم به جمله اى رسیدم که چند بارآن را خواندم , و در آن گم شده ام را یافتم وآن معمایم را گشود وافکارپریشانم را سامان داد.
حضرت امیر(ع ) در نخستین خطبه نهج البلاغه , درباره قرآن چنین مى فرماید ((آیات واحکامى که در وقت خود واجب مى شود ولى درآینده از بین مى رود)) ((96)).
از ایـن سـخـن فـهمیدم که مانند چنین آیاتى که در زمان پیامبر(ص )امکان پذیر بود, در آینده به خاطر سلطه ستمگران وطغیان کافران , غیرممکن مى شود.
پـس اگـر کـسـى در روز قیامت به پروردگارش بگوید: من در زمین تو مستضعف وناتوان بودم , خداى سبحان که هیچ مطلبى بر او پوشیده نیست ومى داند که او در این دوران ها مى زیسته است , به او نخواهدفرمود: جایگاهت دوزخ است وچه بد سرنوشتى !.
واگر کسى به پروردگارش در آن روز بگوید: من از رفتن به حج خانه تو منع شوم ومرا نگذاشتند بـه خـانـه ات راه یـابـم در پاسخ خواهدشنید: من هم به تو گفته بودم اگر استطاعت وتواناییش داشـتـى بـه حـج برو, پس عذر وپوزشت پذیرفته است وآن کسى که تورا منع کرده , اومسئول است وباید پاسخگو باشد.
سـلام بـر تـو اى امـیرمؤمنان , روزى که زاده شدى وروزى که ازدنیا رفتى وروزى که برانگیخته خواهى شد ((97)).
یـکى از مشکلات سیاسى که تمدن نوین , آن را در میان جامعه هاپدید آورده , خود بینى است که هر انـسـانـى تـنـها به فکر خویش باشدوهیچ در اندیشه دیگران نباشد خودش سلامت باشد, مردم به جـهـنم !واین بدترین وضعى است که جامعه انسانى گرفتارش شده است چندان که منافع امت در خطر وسرنوشتش نامشخص باشد وهیچ کس ,فریادى نزند وکارى انجام ندهد وبدینسان ارزشهاى والایـى از شـهـامـت ,مـردانـگـى , ایـثـار وجـهـاد ومـبـارزه بـا سـتـمگران از بین مى رود ودین کمرنگ مى گردد ووجدان ها مى میرند.
هـمـچـنـان کـه قبلا از آیات قرآن استدلال کردیم , در مورد برخى احادیث نیز همانطور استدلال مى کنیم سخن رسول خدا(ص )را که مورد اتفاق همه است با هم مى خوانیم که مى فرماید ((بـایـد امـر به معروف ونهى از منکر نمایید ویا اینکه خداوند بدترین شمارا بر شما مسلط مى کند, پس خوبانتان دعا مى کنند ولى دعایشان مستجاب نمى شود)) ((98)).
امر به معروف ونهى از منکر براى حیات امت امرى لازم است وامامان آن را از ارکان اسلام دانسته اند ولـذا مى بینیم اولین شعارى که گروه هاى اسلامى معاصر, آن را بلند مى کنند شعار امر به معروف ونهى از منکراست ولى جامعه هاى پیشرفته امروز به شدت با این امرمخالفت مى کنند وبراى مقابله بـا آن سـازمـان هایى درست کرده اند مانندسازمان حقوق بشر وسازمان حقوق زن وحتى جمعیت دفاع از حقوق حیوان , پس اگر حکومت خود این امر مهم (امر به معروف ونهى ازمنکر)را بر عهده نگیرد, شاید محال باشد که گروه ها بتوانند از عهده اش بر آیند چه رسد به افراد.
امـروز خـود شـاهـد مـنکرات در بسیارى از اماکن هستى ولى توانایى مخالفت ندارى وحتى اگر خـواسـتـى نـهـى از مـنـکـر کـنـى ,مـمـکن است طرف مقابل ـ چه دختر وچه پسر ـ علیه تو به مـقامات قضایى کشور شکایت کند ودر بهترین حالت ها به تو گفته مى شود: به شما مربوط نیست , دخـالـت بـى جـا نـفـرمـایید! اگر گفتى : من دارم امر به معروف یا نهى از منکر مى کنم پاسخت مـى دهـنـد: تـو از کـجـا چـنـین حقى براى خود قائلى وچه کسى به تو صلاحیت وشایستگى این امرراداده است ؟.
من خودم به این تجربه هاى تلخ رسیده ام چنانکه دیگرمسلمانان نیز, این مراحل را گذرانده اند ودر نـتیجه تلخى ناتوانى وسستى در ذائقه ام مانده است وسر گردانم میان دو امر اول : عقیده ام که مرا وادار به انجام این وظیفه شرعى مى کند واگر سکوت کنم ,مورد بازخواست قرار مى گیرم ودوم : وضـعـیـت کنونى که در آن زندگى مى کنم واین حق را از من به زور مى گیرد وتهدیدم مى کند اگر دوباره خواستم انجام وظیفه کنم از یاد نمى برم که روزى استاندار به من گفت : مگر توپیامبر خـدایـى وخـدا به دین جدیدى تورا مبعوث گردانیده که بین مردم اصلاح کنى ؟! پاسخ دادم : نه , هـرگـز! گـفـت : پـس برو به خودت وخانواده ات برس ومارا از شر خود برهان ! ما مسئول امنیت مـردم وسلامتیشان هستیم واگر اجازه دهیم هر بى سروپایى امر ونهى کند,کشور پر از هرج ومرج مى شود.
مـن هـم سـرجـاى خودم نشستم واز رو رفتم ! هر چند در درون خویش احساس وظیفه مى کردم وبـیـن اقدام یا امتناع , سالها گذراندم تااینکه به این حدیث رسول گرامى اسلام (ص ) رسیدم که مى فرماید ((هـر یـک از شـما منکرى را ببیند, باید با دستش آن را برطرف سازد, پس اگر نتوانست با زبانش واگر نتوانست باقلبش وآن ضعیف ترین مراحل ایمان است )) ((99)).
وهمچنین مى فرماید ((خداوند هیچ پیامبرى را پیش از من نفرستاده است جز آنکه براى او حواریون واصحابى بوده که به سـنـتـش عـمـل مـى کـردنـد واوامـرش را اطـاعت مى نمودند, سپس همواره گروه هایى پس از آنان جانشینشان مى شدند که مى گفتند آنچه را به آن عمل نمى کردند وانجام مى دادند کارهایى را که مامور به آن نبودند, پس هر که با دستش وقدرتش با آنها جهادومبارزه کند, مؤمن است وهر که با زبانش با انها مبارزه کند, مؤمن است وهر که با قلبش با آنان جهاد کند, او هم مؤمن است وپس از آن دیگر, به اندازه دانه خردلى ایمان وجود ندارد)) ((100)).
خـداى سـبـحان را حمد وسپاس گفتم که بیش از توانمان , از مانخواسته است وهمانا این احادیث پـیـامـبـر(ص ) تفسیر کتاب خداست وچون علم به گذشته وحال وآینده , نزد خدااست , وخداوند مـى دانـسـتـه کـه دورانى بر مردم خواهد رسید که مسلمان , توانایى نهى از منکرومخالفت با آن را نـدارد, از ایـن روى مطلب را آسان نموده وبیش ازتوانش , از او نخواسته است , واگر پیامبر مراحل نـهـى از مـنـکـررا ـ آنـگـونـه کـه مـلاحـظـه کـردیـد ـ تدریجى بیان مى فرماید, دلیل بر تغییر جـامـعـه اسـلامى است از حالت قوت به حالت ضعف وناتوانى وهمچنین دلیل است بر تغییر تکلیف شرعى از حالتى به حالتى دیگر.
پـس هـر کـه نـیـرومنداست باید با قدرت , جلوى منکرات را بگیردوهر کس فاقد قدرت است ولى تـوانـایـى جلوگیرى از منکررا با زبانش دارد, باید با زبان جهاد کند ولى اگر مى داند که سخنش فـایـده اى نـدارد یـامـمکن است براى او ایجاد دردسر ومشکلات کند, در آن صورت کافى است در قلبش , مخالفت کند, بى آنکه سخنى بر زبان جارى سازد.
پـس چـه مـنـزه است خدایى که هر کس را به اندازه توانش , تکلیف داده ودرود بى پایان خداوند بر پیامبر رحمت ورافت که بیش از خودمؤمنان بر آنان مهربان بود وبر خاندان پاک وطاهرش ((101)).
انسان متمدن و شریعت آسان
بدون تردید,انگیزه وهدف ادیان آسمانى که از سوى خداى سبحان , تشریع شده ,.
اولا: شناساندن پروردگارش به انسان ورهایى او از پرستش بت ها وانواع شرک وگمراهى است .
ثـانـیـا: تـنـظیم زندگانى اجتماعى , اقتصادى وسیاسى اسلام است واین اهداف در دو امر اساسى خلاصه مى شود 1 ـ ایمان .
2 ـ عمل .
وهرگاه گفته شود, ایمان وعمل , مقصود ایمان درست وعمل شایسته است , پس هر ایمان وعملى مـورد پـذیرش حق تعالى نیست ,چرا که گاهى ممکن است انسان , عقاید گوناگونى را بپذیرد که هـیـچ ربـطى به اسلام ندارد وشاید از پدران خود به ارث برده است وهر چنداگر درست هم باشد ممکن است تغییر پذیرد وعوض شود.
خداى متعال مى فرماید ((وقـتـى بـه آنها گفته شد ایمان آورید به آنچه خداوند نازل کرده , گفتند: ماایمان مى آوریم به آنـچـه بـر ما نازل شود ولى به ما وراى آن کافر مى شوند درحالى که آن حق است وبر آنچه بر آنان نازل شده , صحه مى گذارد)) ((102)).
گـاهـى انـسـان کـارهـاى زیادى را انجام مى دهد, به خیال آنکه به نفع بشریت است در حالى که کارهایش جز ضرر وزیان ندارد خداى سبحان مى فرماید ((واگـر بـه آنها گفته شود, در زمین فساد نکنید, گویند: ما همانا مصلح هستیم هان ! آنها خود مفسد وتبهکارند ولى نمى دانند)) ((103)).
یا ممکن است انسان کارهاى شایسته اى انجام دهد که براى بشریت بسیار ارزشمند ومفید باشد ولى بـراى خـدا انجام نداده باشد,بلکه مقصودش ریا ومردم بوده است , این اعمال شبیه سراب است که ازدور, تـشـنـگان به خیال آب به سوى آن مى آیند ولى وقتى رسیدند,چیزى را نمى بینند خداوند فرمود ((ومـا تـوجـه بـه اعـمـال آنـهـا کـرده (کـه اعـمـالى فاسد وبى خلوص است ) وآن اعمال را نابود مى سازیم )) ((104)).
واگر دین راهنماى انسان است که بوسیله آن هدایت مى شودوپیشرفت مى کند زیرا از آغاز آفرینش هـر جـا انـسـان بـوده , دین هم وجود داشته است , وبوسیله تحقیقات وپژوهشهاى باستان شناسان نـیـزفـهـمیده شده است که انسانهاى نخستین بسیارى از اشیارا نمى دانستندوطى سالهاى سال پـى پـرده انـد ولـى از هـمان آغاز عبادتگاه داشته وبه همین معنى اشاره دارد سخن حق تعالى که مى فرماید ((هـمـانـا نـخستین خانه اى که براى مردم , قرار داده شد, خانه مبارکى است که در مکه مى باشد وبراى جهانیان مایه هدایت وراهنمایى است )) ((105)).
پس به طور یقین وجزم مى توانیم اعلام کنیم که تمدن , عصاره ادیان آسمانى است وبنابراین اصل , اسـلامـى که بر محمد بن عبداللّه (ص ) نازل شد, پیشرفته ترین ووالاترین تمدن هااست که انسانیت نمى تواند از آن پیشى بگیرد یا فراتر رود, بلکه پیوسته در رتبه نازل تر قرار دارد وبه آن وابسته است .
وهـمـانـا ایـن قـرآن تحول شگرف براى انسان متمدن بوده که مدت ها مصیبت هاى زیادى از کفر والـحاد ونبودن ارزشهاى والاى معنوى در اثر بى دینى , بر آن وارد آمده بود وبدینسان انسان امروز دنبال شخصیت وهویتش مى گشت که تدریجا آن را در آغوش عقیده یافت خداوند مى فرماید ((پـس تو ـ اى پیامبر ـ پیوسته رو به دین پاک خدا آور, همان دینى که فطرت الهى است ومردم بر آن آفـریده شده اند وهیچ تغییرى در آفرینش الهى نبوده است که این آیین استوار ومحکم خداست ولى بسیارى از مردم نمى دانند)) ((106)).
آرى ! مـا امـروز شاهد بیدار باش بزرگ اسلامى در تمام زمینه هاچه در میان روشنفکران وچه غیر آنـهـا , هـسـتـیـم ومـى بـینیم که تغییروتحول , همه ملت هارا با اختلاف رنگ ها ونژادهایشان در برگرفته است .
در مـیـان مـلـل مـلحدى که قائل به تئورى حقوق انسان هستندوآزادى هاى بى حد ومرزرا اعلام مـى کـنند, امروز مى بینیم که عقب گردکرده اند ومثلا انسان را از مشروب خوارى , هنگام راندن اتـومبیل منع مى کنند, هر چند ادعا مى کنند که دینشان آن را حلال دانسته وحضرت مسیح (ع ) ـ والعیاذ باللّه ـ براى آنان مشروب ساخته است , زیرا حوادث رانندگى به سبب شرب خمر, زیاد شده تا آنجا که آمار نشان مى دهد,تنها در فرانسه , در اثرهمین تصادفهاى رانندگى سالیانه بیست هزار نفر کشته مى شوند.
ومـا اگـر قـوانـیـنى را که بالاترین تمدن ها در پیشرفته ترین کشورهابه آن رسیده اند, ورق بزنیم وآنـهـارا با قوانین اسلام , مورد مقایسه قراردهیم , اختلاف گسترده اى را مى یابیم که مانند فاصله آسـمـان وزمین است کافى است نگاهى بیافکنیم به عهد نامه حضرت امیر(ع ) به والیش مالک اشتر نـخـعـى کـه پـس از ولایـت دادن او بـر مـصـر بـرایـش نـوشت , تا پیشرفت مسلمانان را در تمام زمینه هادریابیم ((107)).
پـژوهـشـگـرى که این پیمان نامه را مى نگرد, بى گمان در خلال خطهایش والاترین معانى تمدن بشرى را در مى یابد که تاکنون تمدن قرن بیستم به آن نرسیده است .
ایـن پـیـمان نامه ضمن اینکه تمام مسائل اجتماعى , اقتصادى ,سیاسى وفرهنگى را شامل شده , از مسائل معنوى , عبادت ها, اخلاق ,پرورش روان ها وطبیعت هاى بشرى نیز فروگذارنکرده است .
ومـن اگر اظهار تاسف مى کنم , به این خاطراست که بیشترمسلمانان , نهج البلاغه را به فراموشى سـپـرده انـد بـا اینکه این کتاب ارزشمند, پر است از گنجهاى عرفانى وحقیقت هاى علمى , از آن طـرف شـتـابان به سوى دیگر کتابها ونوشته ها وتئوریهاى غربى روى مى آورند, به این امید که در مسیر تمدن دروغین قرار بگیرند, همان تمدنى که جز نکبت ها ومصیبت ها وبدبختى ها چیزى براى جامعه هاوملت هاى مستضعف در بر نداشته است .
واگـر بـه یـکـى از آنـان بـگویى : در اسلام وشخصیتهاى اسلامى ,الگویى نیکو براى تمام انسان ها وانـسـانـیـت اسـت , در پاسخت مى گوید:اگر این حقیقت داشت , پس چرا مسلمانان عقب گرد کردند ودیگران به پیش تاختند ومتمدن شدند.
ایـنـهـا وامـثـال ایـنـها از یاد برده اند که متاسفانه اسلام تنها به صورت یک تئورى در آمده واجرا نـمـى شـود, وبـیشترین شخصیتهایى که مى خواستند آن را اجرا کنند, مورد هجوم قرار گرفتند, تبعید شدند, ازشهر ودیار رانده شدند, کشته شدند ویا از روى منبرها, مورد شتم ولعن ونفرین قرار گرفتند وآثار وکتابهایشان همچنان مجهول وپنهان مانده ومورد تهمت ها وتبلیغات مغرضانه قرار گـرفـته است ((108))
در حالى که علماى غرب در آمریکا, آلمان وانگلستان بیشترین استفاده را از اسلام کردند ومسلمانان از این معنى غفلت دارند.
خداوند مى فرماید ((گـروهـى جانشینشان شدند که نمازرا ضایع کرده ودنبال شهوت ها روانه شدند, اینان به زودى کیفر گمراهیشان را خواهند دید)) ((109)).
روزى یـکـى از آنـان بـه مـن گـفت : اگر مقصودت از شخصیتهاى اسلامى , امامان دوازده گانه اهـل بـیت است وچنانکه در کتابهایت آمده ,شیعیان امامت آنان را پذیرفته واز آنها پیروى کرده ودر امـور دیـن ودنیاتقلیدشان کردند, پس چرا شیعیان نیز مانند سایر مسلمانان پیشرفتى نکردند ودر هیچ دانش واختراعى پیشتاز نبودند؟.
در پاسخش گفتم شـیعیان امامیه اى که به دوازده امام ایمان آوردند, اینقدر اندک وکم بودند مانند یک نقطه سفید در یک لباس سیاه , وهمواره بر خود ازکشته شدن مى هراسیدند چرا که در طى قرن هاى متمادى خـونـشـان رامباح دانسته ونوامیسشان را هتک مى نمودند وتحت سخت ترین فشارها وشکنجه هاى روحى وجسمى قرار مى گرفتند.
وبـى گـمـان کـسى که چنین زندگانى داشته باشد, هرگز نمى تواندپیشرفت کند وترقى نماید وپیوسته مشغول گرفتارى ها واندوه هاى خودش است که هر آن منتظر کشته شدن است .
بـر کـسـى پـوشـیده نیست که اگر انسان فقیر وگرسنه شد, فکرش قبل از هر چیز در پى کسب روزى اسـت کـه سـبـب بقا واستمرار زندگیش مى باشد, پس چگونه است اگر روزیش قطع شود وخودش وخاندانش ونزدیکانش محتاج لقمه نانى باشند؟! ولى اگر وسائل رفاه وآسایش وزندگى خـوش براى انسان فراهم گردد, اندیشه اش پرواز مى کند ولذامى بینى دولت ها براى دانشمندان , وزنـه وارزش ویـژه اى قـائل انـدووسـائل آسـایش را به تمام معنى برایشان آماده مى کنند وپولهاى زیادى در این راه مصرف مى کنند وبودجه مخصوصى تعیین مى نمایندوآزمایشگاه ها ودستگاه هاى بـسـیـارى فـراهـم مـى کنند که به آسانى ,تجربه هاى خودرا دنبال کنند, گذشته از اینکه کتابها وکـتابخانه هاى متعددى در خدمتشان قرار مى دهند واکتشافات ومقالات جدیدراترجمه مى کنند ودر دسترسشان مى گذارند, پس چرا دیگر اختراع نکنند؟.
با تمام این احوال , وعلى رغم فقر وتنگدستى وقتل وشکنجه شیعیان , اینان در تمام زمینه هاى علم ودانـش , پیشقدم بوده اند زیرا درمکتب اهل بیت درس خوانده اند, در مکتبى که دانشمندان بزرگ درزمـیـنه هاى مختلف از آنجا فارغ التحصیل شده اند مگر نه این است که امام جعفر صادق (ع ), در کـنـار تـدریـس فـقـه وتفسیر, علوم تجربى ونظرى از قبیل ریاضى , فیزیک , شیمى , هیات وعلوم دیـگـرى کـه اهـمـیـتـش فـقط در عصر نوین وپس از انقلاب صنعتى معلوم شد, به شاگردانش مى آموخته است .
در ایـنـجـا بـسـنـده مـى کـنم به اعترافات علماى غرب ومستشرقینى که برخى حقایق را از امام صـادق (ع ) ودوران عـلـمـیـش در سـال 1968 دردانشگاه ((استراسبورگ )) فرانسه براى تحقیق پـیـرامـون تاریخ علمى وتمدنى شیعیان امامیه , برگزار کردند وبیش از بیست دانشمند ازآمریکا, انگلستان , آلمان , فرانسه , بلژیک , سویس وایتالیا در آن شرکت کردند ((110)).
اینان به تفصیل درباره امام جعفر صادق (ع ) وشاگردش جابر بن حیان سخن گفتند که جابر بیش از هـزار وپـانـصد رساله , تقریرات درس استادش را در علم شیمى , طب وفلسفه به جاى گذاشت وابـن الـنـدیم درفهرستش وابن خلکان در کتابش ((احوال الامام الصادق )) یادآورشده است اینان اجماع کردند بر اینکه جابر بن حیان توانست نظریات علمى گوناگونى را اجرا کند ومواد شیمیایى ودیـگـر مرکباتى را که درصنعت بمب ها ومسائل دیگر کارسازاست , اختراع نماید واجماع کردند بر اینکه جابر بن حیان توانست اسرار ورموز علم شیمى راکشف کند وتوانست معادن پست را به معادن ارزشمندى مانند زر وسیم تبدیل نماید ودر این باره مى گفت ((استادم جعفر بن محمد بابى از علم ودانش به من آموخت که اگر بخواهم مى توانم زمین را پر از طلاى ناب کنم )).
دکـتـر مـحـمـد یـحیى هاشمى دانشمند معاصر نیز کتابى به نام ((الامام الصادق ملهم الکیمیا)) نگاشته , در آن مى گوید ((آنـچه بیشتر مارا به اعجاب وا مى دارد, ادعاى جابر بن حیان است به اینکه این راز (تبدیل معادن وتـغـیـیـر اجـسـام ) در تمام اعمال دخالت دارد واگر ما امروز دقت نماییم , مى بینیم کشف مواد رادیـواکـتـیـوکـه اتـم را مـى شـکافد وماهیت ماده را تغییر مى دهد, از نتایجش فقطاختراع بمب اتـمـى نـیـسـت , بـلـکـه ایـجـاد مـنـابـع نـیـروهـاى جـدیدى است که در فکر انسان هم خطور نمى کرده است )) ((111)).
از ایـنـهـا کـه بـگذریم , شیعیان در تمام علوم پیشتاز بوده اند ودرحالى که سایر مسلمانان بسنده کـردنـد بـه فـقه , تفسیر واخلاق ـکه در این زمینه ها نیز شیعیان بالاترین مقام را کسب کرده اند ـ مـى بـیـنـیـم نـخستین اختراع کنندگان از آنان بوده اند وتاریخ نیز بدان گواهى داده است آنان که مى خواهند در این زمینه تحقیق بیشترى کنند, کتاب ((الشیعه وفنون الاسلام )) ومقدمه کتاب ((اصـل الشیعه واصولها))را مطالعه کنند که یقین کنند, شیعیان از تمام طوایف پیشگام تر در تمام علوم ومعارف به رهبرى امامانشان بوده اند که تمام علوم واسرارش را شکافته اند وآنان به حق دعوت کنندگان به علم ودانش بوده اند امیرالمؤمنین (ع ) مى فرماید ((بـلـکـه من فرو رفته ام در علمى که پنهان وپوشیده است برشما واگر آن را بخواهم نمایان سازم واظهار نمایم ,آنچنان مضطرب ولرزان مى شوید مانند ریسمان در چاه ژرف )) ((112)).
در سـالهاى اخیر بویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران ,گفتگوهاى زیادى درباره شیعیان مـطـرح مـى شـود هم اکنون تبلیغات غربى ووسایل ارتباط جهانى , مشخصا شیعیان ایران را هدف قـرارداده اند وآنان را گاهى دیوانگان خدا وگاهى تروریست معرفى مى کنند,وهمین صفت نیز به شـیـعـیـان لبنان سرایت کرد, زیرا منافع آمریکاوغرب را در بیروت مورد هجوم قرار داده ومعدوم سـاخـتـنـد وبدینسان آنان را افراطى ومتشدد توصیف نمودند سپس این اوصاف را بر تمام شیعیان جـهـان , عـمـومـیت دادند, بلکه حتى به گروه ها ونهضت هاى اسلامى در تمام نقاط دنیا, همین صفت ها بخشیدند هر چند بیشتر آنان سنى هستند وهیچ ارتباطى با شیعیان ندارند.
مـا هـیچ اهمیتى به رسانه هاى غربى ودشمنان اسلام وآنچه درتحلیل هاى خود از اوهام ودروغ ها مـى نـویـسـند نمى دهیم زیرا هردشمنى ممکن است , دوست شود مگر دشمنان در دین ولى آنچه مایه تاسف مى گردد سخنان برخى مسلمانان درباره شیعیان است , که بدون استناد به دلیل وبرهان روشنى وبدون تحلیل وبررسى , سخنان دیگران را بازگو مى کنند.
بـهـرحـال گـذشته از اینکه در کتابمان ((الشیعة هم اهل السنة )) ((113))
تعریفى حقیقى از این گـروه ارائه داده ایـم , لازم است گوشه اى از سخنان خدا ورسولش را درباره شیعیان یادآور شویم , سپس گوش فرا دهیم به سخنان علما واندیشمندان مخالف وموافق .
شیعه در قرآن کریم
خداى سبحان مى فرماید (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیرالبریة ) ((114)).
آنان که ایمان آوردند وکارهاى شایسته انجام دادند, همانا آنان بهترین مردم هستند.
جـلال الـدیـن سـیوطى (دانشمند بزرگ اهل سنت ) در تفسیرمعروفش به نام ((الدر المنثور فی التفسیر بالماثور)), در تفسیر این آیه ,چنین مى نویسد ابو هریره گوید: آیا از مقام ومنزلت فرشتگان نزد خداوندتعجب مى کنید؟ به آن کسى که جانم در دسـت اواسـت سـوگـنـد, بـه تـحقیق مقام بنده مؤمن نزد خداوند در روز قیامت , بالاتر از مقام فرشته است اگر مى خواهید بخوانید (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة ).
عـائشـه گـویـد: بـه رسـول خدا(ص ) عرض کردم : گرامى ترین بندگان نزد خداوند چه کسانى هستند؟ فرمود اى عائشه ! آیا نمى خوانى این آیه را (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة ).
جابر بن عبداللّه گوید: نزد رسول خدا(ص ) بودیم , على وارد شدسپس رسول خدا(ص ) فرمود بـه همان کسى که جانم در دست اواست سوگند, این وشیعه اش , به تحقیق , رستگاران اند در روز قیامت واین آیه نازل شد (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة ).
پـس از آن هـرگـاه اصـحـاب پـیـامبر(ص ) على را مى دیدند که مى آید,مى گفتند: ((خیر البریه آمد)) ((115)).
ابو سعید گوید: على , خیر البریه وبهترین مردم است ((116)).
ابن عباس گوید: وقتى این آیه نازل شد, رسول خدا(ص ) به على فرمود ((هان ! تو وشیعیانت در روز قیامت از خداوند راضى وخداوند از شما خشنوداست )) ((117)).
على گوید: رسول خدا به من فرمود آیا نشنیدى سخن خداى را که مى فرماید (ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات , اولئک هم خیر البریة ), تووشیعیانت هستید, قرار ما کنار حوض کـوثـر, آنـجـا کـه هـمـه امـت هـا براى حساب وکتاب مى آیند, تو وشیعیانت زیبا چهره وگرامى واردمى شوید ((118)).
علماى اهل سنت که این تفسیررا ذکر کرده اند بسیارند, براى نمونه , علاوه بر جلال الدین سیوطى , طبرى در تفسیرش , حاکم حسکانى در شواهد التنزیلش , شوکانى در فتح القدیرش , آلوسى درروح المعانیش ومناوى در کنوز الحقائقش را یادآورمى شویم .
وهـمـچنین خوارزمى در مناقب , ابن صباغ مالکى در فصول المهمه , ابن عساکر در تاریخ دمشق , شـبـلـنـجـی در نـور الابـصـار, ابن الجوزى در تذکرة الخواص , قندوزى حنفى در ینابیع الموده , هـیـثمى در مجمع الزواید, متقى هندى در کنز العمال وابن حجر در الصواعق المحرقة نیز همین تفسیررا ذکر کرده اند.
با این دلیل محکم ومتین , جایى نمى ماند که پژوهشگران قانع شوند به سخنان برخى تاریخنگاران که معتقدند پیدایش شیعیان پس ازشهادت امام حسین (ع ) بوده است .
رسـول خـدا(ص ) مـکـرر دربـاره ((شـیعه )) سخن گفته وهر بار ثابت کرده است که پیروان على رسـتـگـاران اند زیرا پیروى از حق کرده ویاریش نمودند واز باطل دورى جسته وخوارش ساختند وهمچنین ثابت کرده است که شیعیان على , شیعیان پیامبرند ما در اینجا بسنده مى کنیم به حدیثى که ابن حجر در ((الصواعق المحرقه )) ودیگر علماى اهل سنت در کتابهایشان نقل کرده اند.
رسول خدا(ص ) به على فرمود ((آیـا خـشـنـود نـیستى که تو وحسن وحسین همراه من دربهشت هستید وذریه ما پشت سرمان وزنهایمان پشت سر ذریه ها وشیعیانمان به طرف راست وچپ ما قراردارند)) ((119)).
وچندین بار رسول خدا از على وشیعیانش یاد برد وفرمود ((به خدایى که جانم در دست اواست سوگند, این وشیعیانش روز قیامت رستگاران اند)) ((120)).
واین طبیعى است که رسول خدا(ص ) پیروان حق را یاد آور شودونشانه اى براى آنان معرفى کند که در تمام دوران ها شناخته شوند تامسلمانان بتوانند از حقیقت پنهانى , پرده بردارند واز نزدیکترین راه هابه آن راه یابند.
بـه خـاطـر همین تذکرهاى مکرر رسول خدا(ص ) بود که گروهى از بزرگان اصحاب , مشهور به تشیع وپیروى از على بن ابى طالب , پس از وفات رسول خدا شدند, از جمله : سلمان فارسى , ابوذر غفارى ,عماربن یاسر, حذیفه بن یمان ومقداد بن اسود, تا آنجا که واژه شیعه ,لقب اینان شد, چنانکه دکـتـر مـصـطفى شیبى در کتابش ((الصلة بین التصوف والتشیع )) وهمچنین ابو حاتم در کتاب ((الزینه )) یاد آور شده اندابو حاتم مى گوید ((کـمترین اسمى که براى یک مذهب در اسلام پیدا شد,شیعه است واین لقب گروهى از اصحاب بود مانند ابوذر غفارى ,عماربن یاسر, سلمان فارسى ومقداد بن اسود)).
وبـدینسان ثابت مى شود اشتباه مستشرقین وبرخى پژوهشگران مسلمان که از آنان تبعیت کردند, در ایـنـکه پدیده تشیع , یک پدیده سیاسى بوده که اوضاع سیاسى , پس از شهادت امام حسین (ع ), آن راایجاد کرده است .
وهـمـچـنـین ثابت مى شود نادانى دشمنانى که پدیده تشیع را به ایرانیان وابسته مى دانند, چرا که اینان از جهل وتعصب خود, پرده برداشتند.
چـگـونه پژوهشگران تفسیر مى کنند, تشیع اصحاب به امام على در زندگانیش واینکه کوفه مرکز شیعیان در جنگ جمل وجنگ صفین در آغاز اسلام بوده است ؟.
وچگونه این دشمنان مغرض تفسیر مى کنند پیدایش دولتهاى شیعه در کشورهاى عربى در شمال آفـریـقـا مـانـنـد مـغـرب (مـراکـش )وتـونـس ودر مـشرق مانند مصر وحلب قبل از آنکه ایران , تشیع رابشناسد زیرا دولت ادریسى ها در مغرب در قرن دوم هجرى ودولت فاطمى ها در تونس در پـایان قرن سوم هجرى وحکومت فاطمى ها درمصر در اواسط قرن سوم هجرى ودولت حمدانیان شـیـعه در حلب (سوریا) در عراق در قرن چهارم هجرى بوده است در حالى که دولت صفوى ها در ایـران در قرن دهم هجرى بوده است پس اشتباه بزرگى است که برخى مى خواهند آغاز تشیع را از ایرانیان بدانند.
وچنانکه در کتاب ((آنگاه هدایت شدم )) یادآور شده ام بیشتر علماوامامان اهل سنت , ایرانى بوده اند ونـه تـنـهـا شـیعه نبوده بلکه تعصب شدیدى ضد شیعه وشیعیان ابراز داشته اند کافى است بدانیم بـزرگترین مفسر آنها که زمخشرى است ایرانى مى باشد وبزرگترین محدثین آنهابخارى ومسلم , فـارسـى مى باشند وابو حنیفه ـ که اهل سنت اورا امام اعظم مى نامند ـ فارسى است وامام نحوى ها (سـیـبـویـه ) فارسى وامام متکلمین واصل بن عطا ایرانى , وامام لغت , فیروزآبادى (صاحب قاموس الـمـحـیـط) فـارسـى وغزالى ورازى وابن سینا وابن رشد همه فارسى هستند واینان همه از علما وپیشوایان اهل سنت اند.
اى کاش مسلمانان در آن روز, شیعه شده بودند.
عید غدیر بزرگترین وگرامى ترین عیدها
مـسـلمانان در شرق وغرب زمین , دو عیدرا جشن مى گیرند,اولین عید, عید سعید فطراست که پـس از مـاه رمـضـان مـى آید ودومین عید, عید اضحى (قربان )است که پس از اعمال حج مى آید ومـسـلـمـانـان از آغـاز تـا امـروز این دو عیدرا زنده نگهداشته ودر تمام جهان , جشن مى گیرند ونـخـسـتین عیدرا عید کوچک ودومى را عید بزرگ مى نامندولى متاسفانه نسبت به عید سوم که بزرگترین عیداست و((غدیر)) نامیده مى شود وهمان روزى است که دین در آن کامل ونعمت خدا بر مسلمانان تمام شد, اختلاف کردند.
پـژوهشگر تاریخ بدون شک در مى یابد که علت اختلاف آنان , ازموضعگیرى سیاسى سقیفه سازان , پـس از وفـات رسـول خـدا(ص ) آغازشد, چرا که در برابر متون ونصوص روشنى که در کتاب خدا وسنت رسولش آمده بود, به خود اجازه اجتهاد دادند ومسلمانان را به زوروادار به آن کردند.
از آنـجا بود که امیرالمؤمنین (ع ) از خلافت کنار گذارده شد هرچند طبق متون , او خلیفه واقعى بـود, وبـه جـاى او کـسـى نـشست که قریش اورا به خاطر هواهاى خود برگزیدند واین نخستین رویدادتلخى بود که پس از رحلت پیامبر در میان مسلمانان رخ داد وآنان رامصیبت زده کرد ونبرد باطل علیه حق وجاهلیت را علیه اسلام آغازنمود.
بدون شک این آیه شریفه که مى فرماید ((مـحمد نیست جز رسولى که پیش از او رسولانى آمدند, پس اگر مرد یاکشته شد, شما به قهقرا وعقب باز مى گردید)) ((121))
, ارتباط مستقیمى با عیدغدیر دارد.
رسـول خـدا(ص ) عـیـد غـدیـررا جـشـن گرفت , هنگامى که خدایش امر نمود که على را خلیفه وجـانـشین پس از خویش نصب کند وبه امت بفهماند وهنگامى که از سوى حاضرین بیعت با على تمام شد, حضرت رسول (ص ) تبریک گفت وجبرئیل امین بر او نازل شده این آیه را آورد (الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا) ((122)).
امروز دین شمارا به حد کمال رساندم ونعمتم را بر شما تمام نمودم واسلام را براى شما بهترین آیین برگزیدم .
پیامبر فرمود اللّه اکـبـر, خـداى را بـر ایـن اکـمـال دین واتمام نعمت ورضایت پروردگار به ولایت برادرم وپسر عمویم (على ) شکر وسپاس وبدینسان موکبى براى تهنیت درهمان روز ترتیب داده شد, وهیچ کس از حاضرین (از زن ومرد) نماند جز اینکه ولایت را به على تبریک گفت .
طـولـى نـکـشـید درست دو ماه پس از آن جشن بزرگ به مناسبت آن بزرگترین عید الهى , امت مـنـقـلـب شد وآن عید وقهرمانش را نادیده گرفت وکسى را براى خود برگزید که مورد رضایت خـداونـد نـبـودوبـراى بـهـانـه گـاهـى کـم سن وسالى را مطرح مى کردند وگاهى مى گفتند کـه بنى هاشم به مقام نبوت مشرف شده , پس دیگر سزاوار نیست که خلافت هم در میان آنان باشد وگـاهـى هم بهانه مى کردند که قریش نمى توانند کسى را رهبر خود قرار دهند که قهرمانانشان را کشته وشخصیتهایشان را به قتل رسانیده وبینى بزرگانشان را به خاک مالیده است .
الـبـتـه فـرزند ابوطالب گناهى ندارد جز اینکه جان خودرا در راه رضایت وخشنودى خداوند, در طـبق اخلاص قرار داد وبه خاطر یارى دین از همه چیز گذشت , دینى که برادرش وپسر عمویش آن را آورده بود پس دیگر از سرزنش هیچ سرزنش کننده اى هراس ندارد وتصمیم وعزمش را به متاع دنیا نمى فروشد.
من هرگز نمى توانم فضایل ومناقب امام على را بر شمارم ومشخصات وویژگیهایش را بازگو کنم چـرا که قبلا مى دانم اگر دریامرکب ومداد کلمات پروردگارم باشد, دریا خشک مى گردد پیش ازآنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد.
افـتـخار ومباهات وشرافت براى آن بزرگوار کافى است که خداوند دینش را با امامت او کامل کرد ونـعمتش را با خلافت او به اتمام رساند واز مسلمانانى که ولایتش را با دل وجان پذیرفتند, خشنود شد.
عزت وفضیلت براى آن حضرت کافى است که رسول خدا(ص ) اورا امام وپیشواى تقوا پیشگان وسید وسرور مسلمانان ورهبر مؤمنان ومحور ومرکز دین وایمان قرار داد.
مـن هـیـچ نـیـازى نـدارم که بر صحت ودرستى عید غدیر, دلیل وبرهان بیاورم چرا که تمام امت اسـلامـى به وقوع این رویداد صحه گذاشته وآن را نقل کرده اند هر چند تنها شیعیان , آن را جشن مى گیرندواهل سنت مى خواهند, به هواى خود تاویلش کنند.
سـخنان جشن گرفتگان را خواندیم همچنان که سخنان تاویل کنندگان را بازگو نمودیم عقیده ولایت پذیرفتگان را نیز مطالعه کردیم که از آن همه نص روشن فهمیدند که امامت , اصلى از اصول دیـن اسـت وعـقـایـد مخالفین را نیز مورد بحث قرار دادیم که آن نصوص را چنین تاویل کردند که چـیـزى جـز راى ونـظـر مـحمد درباره پسر عمش ودامادش نبود ومى خواست با این کار, دلهاى دشمنان را تا اندازه اى نسبت به او نرم کند!!!.
مـوضـعـگـیـرى پـیـروان ویـارانـش را فهمیدیم که آنان چندتن فقیرومستضعف بودند, چنانچه موضعگیرى دشمنان ومخالفان را نیز درک کردیم که آنان گروه زیادى از ثروتمندان ومستکبران بـودنـدومخالفتشان تا آنجا کشیده شد که حرمت اهل بیت پیامبررا نیز هتک کردند ونه تنها سرور اوصیارا مورد هجوم قرار دادند که سرور زنان جهان را نیز اهانت کردند وجنگى شدید علیه خاندان نـبـوت آغازنمودند که به نبرد ناکثین وقاسطین ومارقین منتهى شد وسرانجام ,امام را در محراب نـمـاز بـه شـهـادت رسـانـدنـد, آنگاه سجده شکر بجاى آوردند! وبه این هم بسنده نکرده , که دو فـرزنـدش , هـمـان سـروران جـوانـان اهـل بـهـشـت را به شهادت رساندند, امام مجتبى را با زهر وامام حسین را همراه با ستارگان درخشان اهل بیت در کربلا به قتل رساندند.
از ایـنـجـا مى فهمیم که عید غدیر, آزمایش این امت بود که متاسفانه متفرق شده واختلاف کردند وپـراکـنـده شـدنـد مـانـنـد اخـتـلاف یهود ونصارى چنانکه پیامبر گرامى اسلام (ص ) نیز بدان اشاره فرمودند ((123)).
وفـهمیدیم که امامت ـ که اصلى از اصول دین است ـ دور افتاده ومورد نفرت قرار گرفت واهلش چـاره اى جز بردبارى وتسلیم نداشتند وبه جاى آن امارت دروغینى , بى فکر واندیشه وضع کردند کـه خـداونـد شـرش را از سـر اسلام ومسلمین بر طرف سازد وکار به جایى رسید که آزادشدگان (طـلـقـا) وتـبـهـکاران نیز در آن طمع کردند وکشتى نجاتى که محمد(ص ) آن را ساخته وبه راه انـداخته بود, کسى در آن سوار نشد جز اندکى از مخلصین ولى سایر مسلمانان را حب دنیاوریاست خـواهى در بر گرفت بدینسان امامان هدایت وچراغان راهنمارا رها کردند ودنباله رو مذاهب خود ساخته وخود پرداخته شدند که در کتاب خدا وسنت پیامبر هیچ دلیلى ـ تا روز قیامت ـ بر آن وجود ندارد.
این بود خلاصه اى از داستان عید غدیر وقهرمان غدیروتوطئه اى که پس از غدیر پدید آمد که نیازى بـه تـفـصـیـل بـیـشـتر آن نیست کسانى که مایل به بررسى بیشتر هستند مراجعه کنند به کتاب دیگراینجانب ((مع الصادقین )) ((124)).
اینک لازم است بدانیم که ما چه سنى باشیم وچه شیعى , همه قربانیان تاریخ هستیم , بلکه قربانیان نـقـشـه هـا وتوطئه هایى که دیگران براى ما کشیدند وطرح ریزى کردند وهمانا ما بر فطرت , زاده شـدیـم وپدران ومادرانمان سبب شیعه یا سنى شدن , وسبب هدایت یاگمراهیمان هستند واین را هم باید بدانیم انحرافى که چهارده قرن به طول انجامیده , ممکن نیست در ظرف چند سال اصلاح پذیرد, وهر که چنین پندارد خودرا فریب داده است .
بر کسى پوشیده نیست که امامان معصوم (ع ) از امام على گرفته تاامام حسن عسکرى (ع ) آنچه در تـوان داشـتـنـد براى وحدت امت وهدایت مردم به سوى صراط مستقیم انجام دادند, ودر این راه جـان خـود وجـان فرزندان خودرا فدا کردند که دین محمد(ص ) پا برجاواستوار بماند, ولى بیشتر مردم کفران کردند وپشت نمودند وحق راپایمال کردند.
وایـن را هـم نیز بدانیم که تلاشهاى مصلحین ومؤمنان راستین ,همه به بن بست رسید وآرزوهاى تـحقق وحدت به سنگهاى تعصب کورکورانه وجهل ونادانى بر خورد کرد, ودر برابر آنان کوه هایى ازقـومـیـت هـا, نژادها وحکومت هاى گوناگون قد برافراشتند ودر پشت سرآنان دشمنان دین ما قـراردارنـد کـه هرگز نمى توان محبت ودوستیشان راکسب کرد واز زمـان رسالت پیامبر تا امروز همواره با تمام تلاش کوشیده اند که نور خدارا خاموش سازند.
وبـاز هـم پـشـت سر آنان , فرصت طلبانى وجود دارند که جز منافع خود چیز دیگرى را نمى بینند وبـى گـمـان وحـدت مـسـلمین , منافعشان رابه خطر مى اندازد, بدینسان پیوسته مى کوشند که مردم را متفرق واز هم جدا ساخته وپراکنده نمایند.
از آنان که بگذریم ابلیس لعین هم بى کار ننشسته است چه اواست که به خداوند عرض مى کند ((به تحقیق که بندگانت را از راه راست وصراط مستقیم منحرف وگمراه گردانم )) ((125)).
لازم اسـت بـدانـیـم کـه وقـت بـسـى گذشته است , چهارده قرن است وما درخوابیم , سر گردان وسـراسـیـمه ایم , خردهایمان را زخارف وزینت هاى دنیا, تخدیر کرده وروان هایمان را بیمارى هاى صعب العلاج تهدید مى کند ولى از آن سوى , دشمنانمان , از نظر علمى وتکنولوژى پیوسته به پیش مـى تـازنـد! مـارا استثمار مى کنند, خون مارامى ریزند, ثروتهایمان را غارت مى کنند ومارا به ذلت وخـوارى مـى کـشـانـنـد وادعـایـشان هم این است که ما ملت هاى عقب افتاده اى هستیم که باید متمدنمان سازند وحیوانات درنده اى هستیم که بایدراممان کنند.
هـمه راه هارا بر ما بستند ونفس هارا حبس کردند! حتى اگر یکى از ما عطسه اى کند هزار حساب برایش مى گشایند واز او مى خواهند که مصدر آن زکام وسرماخوردگى را مشخص سازد, نکند به آنها منتقل گردد وبیمار شوند وعلاجش دشوار گردد.
هـمه به خاطر این است که آنهارا به دستوراتى که اسلام داده بودعمل نموده وفرا گرفتند ولى ما بـسـیارى از اوامر الهى را رها کردیم که بیش از این نیاز به شرح وتوضیح نیست زیرا که خردمندرا اشاره اى کافى است .
امـروز از خـواب بیدار شده ایم ولى چه بیدارى ! شروع کردیم کف زدن وبر نغمه هاى وحدت رقص کـردن وهـر یـک معتقدیم که خودقهرمان وحدتیم ! وچنین پنداشتیم که چه آسان وفقط با چند کنفرانس یاچند شعار, مى شود امت را به وحدت وا داشت .
مـن از روزى کـه دیـدگانم را بر دنیا گشودم , به گوشم واژه ((وحدت )) مى خورد در نخستین مـدرسـه , سرودهاى وحدت را سر دادم ومعانیش در خون ورگم روان شد وهر چه رشد مى کردم وبزرگترمى شدم , خواب وحدت را مى دیدم ولى امروز بیش از پنجاه سال ازعمرم مى گذرد, هیچ ترسیم وخیالى هم از وحدت نمى بینم .
پس از یاس ونومیدى از وحدت مسلمین , بسنده کردم به وحدتى که بین دو دولت هم جوار (مصر وسوریه ) به وجود آمد ولى همان صبحى که به خاطر این وحدت خرسند شدم , شب همان روز برآن گریستم البته هر دو ملت با هم هستند وهیچ چیز آنهارا از هم جدانمى سازد جز قوانین دولتى آن روز فـهـمـیـدم کـه سـرنـوشـت مـلت ها دردست افرادى معدوداست وهر گونه بخواهند, آن را مـى چـرخـانند, پس اگر خوششان آمد, دو ملت را به وحدت وا مى دارند واگر میل نداشتند,میان آنـان تـفرقه مى اندازند وبه جنگ وخونریزى وا مى دارند ولذامى بینى همان ها که دیروز با یکدیگر معانقه ورو بوسى مى کردند,امروز با هم مى جنگند وکار زار مى کنند.
هـنـگامى که دشمنان آنقدر قدرت ونفوذ دارند که مى توانند بین ملت هایى که صدها سال وحدت داشـتـند, اختلاف انداخته , کشمکش وتنش ایجاد کنند با آن همه قدرت وتوانى که در این ملت ها بـوده است ,هرگز رها نمى کنند ملتهاى اسلامى را که صدها سال است , متفرق وپراکنده اند, واینک در صدد وحدتند واین وحدت خطرى جدى وبزرگ براى منافع آنان به شمار مى آید, با وجود اینکه این ملت ها درفقر وعقب افتادگى ووام هاى انباشته شده , غوطه ورند.
حـال فرض کنید, وحدت هم پیدا شود, با این فقر وبى سوادى چه کارى مى توانیم بکنیم ؟ اگر در انـدیـشـه طرد استعمارگران وقطع دست دزدان برآییم , باید از چنان نیرویى برخوردار شویم که بـتواندستمگران را از پاى در آورد وخرابکاران را تار ومار سازد, وچگونه این ممکن است در حالى که پـیوسته از آنان سلاحى مى خریم که براى نابودساختن مسلمانان وفرزندان زحمت کش ملت هاى اسلامى مورداستفاده قرار مى گیرد.
واگـر یـک روز پـیـش رویم , آنان شصت سال به پیش مى تازند واگریک نیرو براى مقابله با آنان فراهم آوریم , هفتاد نیرو براى نابودى ما به کار مى گیرند, واگر خواستیم با آنها کارزار کنیم , آنان چندان مشکلى براى مقابله با ما نخواهند داشت , زیرا برادران مسلمان وعرب راتحریک مى کنند که باهم نبرد کرده وخون یکدیگررا بریزند وخودشان از دور مشغول کف زدن وتماشا کردن مى شوند.
جنگ خلیج از سمع ونظر ما بدور نیست , دیروز بود که در این جنگ فقط چند تن از سپاهیان کفار کشته شدند, ولى از آن سوى صدهاهزار مسلمان زنده بگور شد وآن کس که تا چندى پیش تهدید بـه سـوزانـدن اسـرائیل مى کرد وبرخى نادانان باورشان شده بود, شروع به نابود ساختن ملتش در شـمـال وجـنـوب , آن هـم بـا شـیمیایى وناپالم نمودودر حالى که عتبات مقدسه ومساجد نیز از مـزدوران خائنش در امان نبودند, در برابر کفار همچون ترسوانى پست وبزدل , عقب نشینى کردند ودر جا زدند ((126)).
همانا جمهورى اسلامى ایران , این کشوررا مردان باتمام توان وقدرت وبا بیشترین تلاشها وجدیت ها وپرداخت هزینه سنگینى ازخون فرزندان صدیق ومخلصش ودشمنى با شرق وغرب وروبروشدن با مـحـاصـره بین المللى , براى وحدت مسلمین قیام کردوسرانجام , رهبرش وبنیان گذارش ـ که درود خداوند بر او باد ـ از دنیارحلت فرمود در حالى که براى عدم اجابت مسلمانان وگوش ندادن بـه فـرمـان والایـش (وحـدت مسلمین ) افسوس مى خورد چنانچه نیاى بزرگوارش امام متقین , متاسف ومتاثر بود.
از سخنان معنوى وجاودانه امام (ره )است که فرمود ((اگر هر یک از مسلمانان آب دهان بیاندازد, اسرائیل را غرق خواهند کرد)).
پـس اگـر مـسلمانان از یک آب دهان انداختن هم بخل مى ورزند,چگونه از آنها بخواهیم که جان ومـالـشـان را نـثـار کنند ولذا مى بینیم بسیارى از آنان روابط دوستانه با اسرائیل بر قرار مى کنند! پس نادانى است اگر کسى چشم طمع به وحدت اینان بدوزد.
آیـا فراموش کرده اید که پنجاه هزار فلسطینى , هر روز منتظررحمت اسرائیل اند وهر روز صبح در زیـر چـتـر ذلـت وخـوارى بـه کـارمى پردازند تا قوت خود وخانواده هایشان را بدست آورند واگر روزى اسرائیل درهارا برویشان ببندد از گرسنگى مى میرند چنانکه درروزهاى اخیر اتفاق افتاد.
پس کجایند برادران مسلمانشان که خداوند بر آنها تفضل کرده وبى نیازشان نموده است تا جایى که یـک شـاهـزاده شـان آنقدر بودجه داردکه چندین برابر مستغنى کردن آن بیچارگانى است که با اسـرائیـل نـمـى جنگند ومقاومت نمى کنند زیرا آن را ولى نعمت خود وعامل روزى دهنده خویش مى شناسند ((127)).
سلام ودرود خداوند به امام على که مى فرماید ((نزدیک است که فقر, به کفر بیانجامد واگر فقر مردى بوداورا به قتل مى رساندم )).
درست است که در وحدت , قدرت است ولى باید هر یک ازعناصرش قدرت داشته باشد واگر تمام عـنـاصـرش ضـعـیـف وبـیـمـاربـاشند, اجتماع وهم پیوستگیشان جز مرض وبدبختى نتیجه اى نـخـواهـدداشـت , وچـگـونه به وحدت روى مى آورد کسى که گرسنگى وبیماریش , اورا مشغول کرده است .
راجـع بـه چه مطلبى با شما گفتگو کنم ؟ راجع به نوجوانانى که جزسنگ , سلاحى براى مقاومت نـدارنـد سـنـگ ها هم شکسته شد! چرا که اکنون برخى دنبال سنگى مى گردند که بر شکم خود بـبـنـدند تا ازگرسنگى اندکى رهایى یابند! اگر هر آینه یک سرباز اسرائیلى با یک سنگ کودکان زخمى شود, ده ها کودک ونوجوان را با مسلسل وبمب مورد هجوم قرار داده واز بین مى برند.
پس کجایند کشورهاى عربى که ده ها سال است وعده آزادى فلسطین را سر مى دهند؟.
کـجـایند کشورهاى اسلامى که زیر چتر کنفرانس سران کشورهاى اسلامى جمع آمده اند وادعاى آزادى قدس دارند؟.
آیـا یـکـى از این دولت هارا دیدید که کمکى مادى یا معنوى به کودکان جنگجو یا جهاد کنندگان آزاده آن دیار, که هیچ سلاحى جزسنگ ندارند, تقدیم کند؟ ما آنان را در جنگ خلیج , شاهد بودیم کـه چـگـونـه سـلاحـهـارا از مـخفیگاه بیرون آوردند ومیلیاردها دلار صرف کردند وسر وصدا راه انداختند که عراق را نابود سازند ولى در حقیقت همه آنها توطئه کرده بودند که انقلاب شیعى را بر انـدازنـد اکـنون رژیم عراق واسرائیل ورژیمهاى مرتجع سر جاى خود هستند ولى شیعیان زنده به گور شدند وآنان که زنده ماندند, در بیابان ها سر گردان هستنددر حالى که صدها هزار پناهنده بیچاره در اردوگاه هاى عربستان وزیرسایه ذلت واهانت وهابیت بسر مى برند.
بـگـذار بـگـویـم وبـنالم از سرنوشت مسلمانان در افغانستان که خداوند بر آنها منت نهاد وبر کفار پـیـروزشـان کـرد سـپـس به جان هم افتادند وبه کشتن یکدیگر پرداختند, خانه هارا ویران وزنان وکـودکان رابه قتل رساندند وهمه جنایت ها توسط دست نشاندگان کفار انجام پذیرفت وهمچنان ادامه دارد.
بـگـذار بـراى شما از سرنوشت مسلمانان در یوگسلاوى (بوسنى )بگویم که نیروهاى کفر به آنان هجوم کردند ودر پى نابودى کاملشان ازاروپاى شرقى بر آمدند.
بگذار از وضعیت مسلمانان هند ناله کنم که خود با دیدگانم دیدم چگونه نوامیسشان هتک ومورد هـجـوم قـرار مـى گـرفـت تـا جـایـى که برخى زنان علویه مسلمان مانند حیوانات در بازارها به فروش مى رسند.
از مـسلمانان اتیوپى , سومالى , سودان وآفریقاى سیاه چه گویم که روزانه هزاران نفر از گرسنگى مـى مـیـرنـد در حـالى که گربه ها وسگ هاى اروپایى بهترین ولذیذترین غذاهارا تناول مى کنند!! کـرامـت مـسـلمین زیر پا له مى شود ولگدمال مى گردد در حالى که گروه هاى دفاع ازحیوانات , مانند قارچ مى رویند.
بـس اسـت دروغ ! بـس اسـت فـریـب ! بـس اسـت نفاق ! بس است دوروئى ! اگر فرزندان یک وطن پراکنده اند, چگونه ما خواهان وحدت تمام مسلمین مى شویم ؟! سخن زیاداست وکاراندک .
نـگـرشـى کـوتـاه به تاریخى که از جنگ سال 1948 تا جنگ خلیج گذشته براى ما کافى است که بـبینیم همواره پیروزى از آن کفار بوده ومسلمانان را ذلت وخوارى وشکست وزیان بهره است پس مواظب خشم خدا باشید اى خردمندان .
مـگـر همین دیروز نبود که مى گفتیم : هرگز با اسرائیل سازش نمى کنیم وهر چه با قدرت وزور گـرفته شد, با زور وقدرت باز پس گرفته مى شود؟ پس چرا امروز مانند گداها دنبال آن گام بر مـى داریـم وخـواهش وتضرع مى کنیم که مقدارى از زمین هاى به زور گرفته را به ماباز گرداند وواسطه را دوست نزدیکش (آمریکا) قرارمى دهیم !.
دلـهـایـمـان خسته شد, خردهایمان سراسیمه شد قلبهایمان سرگردان گشت ودیگر نه وحدت شمارا باور مى کنیم ونه پیروزى که ازراه شما بخواهد به ما برسد!.
مـگر معقول است که امرا وپادشاهان خلیج ودیگر شاهان وسلاطین مسلمان با فقیران وبیچارگان وبـى نـوایـان ونـاداران , وحـدت کـنند؟! آرى ! وحدت مى کنند در شهادتین , آن هم فقط به زبان ! وحـتـى نـمـاز وروزه وزکات وحج نیز از حرف وسخن تجاوز نمى کند دیگرمشکل نیست , خطیب جـمـعه فریاد زد: اى مردم ! خداى ما یکى , پیامبرما یکى , قبله ما یکى است پس مسلمانان ! وحدت داشته باشید!! وچه آسان است بلند کردن شعار ((نه شیعه , نه سنى , وحدت اسلامى ))!.
ولى فراموش مى کنند که وضعیت موجودرا درست بررسى کنندوبا حقیقت وبدون فریب ونیرنگ , با آن روبرو شوند!.
در سالهاى اخیر نظر تازه اى را ارائه مى دهند ویک راى جدیدرامطرح مى کنند, گویا از گذشتگان واز امامان معصوم , پنهان مانده است که آقایان مى گویند: نباید احادیثى را که درباره تاریخ یادشده مـطـرح کـردچرا که حساسیت برخى مسلمانان را بر مى انگیزانند! از آن هم فراتررفته گفتند که هـیچ اختلافى بین شیعه وسنى نیست جز در فروع دین ,مانند اختلاف مذاهب سنى , وبدینسان از امامت که اصلى از اصول دین است دست برداشتند!.
نتیجه اى که از وضعیت جدید گرفته شد, این بود که مغزهایمان خشک شد پس از آن که آزاد شده بـود واز بـحـث کردن براى رسیدن به حق باز ایستاد به این ادعا که باید همه با هم باشیم وجلوى دشـمـن مـشترک بایستیم , اینان گویا غفلت کرده اند که دشمن واقعى ما در درون خودمان جاى گرفته ودر منازل خودمان مسکن دارد و زیر نظرخودمان پرورش مى یابد.
تـعجب در این است که اگر با یکى از آنان راجع به مارکس ولنین سخن بگویى , خوشحال مى شود وسینه اش گشاده مى گردد وتورا ازروشنفکران , معرفى مى کند, ولى اگر نام ابا الحسن وامامان از فـرزنـدان پـاکـش آوردى , ناگهان دلتنگ وافسرده مى گردد وتورا متهم مى کند که توهین به خـلـفـاى راشـدین کرده اى , واز آن عجیب تر وخنده آورتر آنکه اگر با دلیل وبرهان اورا سر جایش نشاندى وعرصه را بر او تنگ کردى ,فورا شعار وحدت اسلامى را سر مى دهد وتو را متهم مى کند که در پى جدا سازى مسلمین هستى !.
آیا باید نفرین کنیم کسى را که در پى وحدت عقیده بر اساس کتاب خدا وسنت رسولش ورجوع به ثقلین است وآیا اورا باید متهم به پراکنده سازى مسلمانان سازیم ؟.
بـرخـى از علما در حالى که مى دانند, حق را پوشیده وکتمان مى کنند واگر بازخواستشان کنى از تـرس ایـنـکه متهم شوند به مخالفین وحدت اسلامى پاسخت نمى دهند, من بر آن باورم که بحث واقـعـى بـراى رسـیـدن به حق , هرگز خطرى نیست که وحدت مسلمین را براندازد زیرا بالاتر از برانگیختن عواطف واحساسات نمى باشد وآن هم در پایان , به رسیدن به حق خواهد انجامید.
ولى خطر بزرگ که خطرى از آن بزرگتر نیست , این است که لگام بر دهان بزنیم ومردم را از بحث وتحقیق باز داریم وعقلمان را به کارنیاندازیم واز رسیدن به حق منعش کنیم , زیرا خواهان وحدت هـسـتـیـم !واین همان کارى بود که حزب بعث عراق براى تفرقه میان سنى وشیعه انجام داد, پس سخن گفتن در این زمینه ممنوع است تا اهل سنت , هرگزبه حقیقت تشیع پى نبرند!!.
وایـن نـیز همان کارى بود که نخستین خلفاى راشدین انجام دادند زیرا مردم را باز داشتند از نقل احـادیـث رسول اللّه (ص ) وراویان حدیث را با زور سر نیزه از روایت پیامبر منع کردند ولذا حقیقت ازبیشتر مسلمانان پنهان شد وعید غدیررا نشناختند وندانستند در آن روزچه گذشت , وبدینسان یـهود ونصارى آنان را سرزنش کردند وگفتند اگرآیه ((الیوم اکملت لکم دینکم )) درباره ما نازل شـده بـود, آن روزرا تـمـام مـاعـیـد مـى گـرفـتیم وحتى یک نفر هم در آن اختلاف نمى کرد, وصحابه پاسخى بر آن نخواهند داشت .
اخیرا گروهى پیدا شده اند که استدلال به سخن امیرالمؤمنین (ع ) مى کنند به اینکه فرمود ((مـادام کـه امـور مـسـلـمـیـن پا برجااست , من هم تسلیم خواهم بود, بگذار فقط بر خودم ستم شده باشد)) ((128)).
ایـنـان از یـاد بـرده اند که امیرالمؤمنین (ع ) خود, رویداد غدیررااحیا کرد پس از آنکه به فراموشى کـامـل سـپـرده شـده بـود وسـى نفر گواه ـاز آنان که حاضر قضیه بودند ـ گرفت وآنان که این رویـدادرا کـتـمان کردند, نفرین کرد, چنانکه دو فرزندش نیز ـ پس از او ـ در موسم حج ودر برابر سـیـل زائران خـانـه خـدا ایـن رویـداد مـهـم تـاریـخـى را یـاد آور شـده وجـشن گرفتند ومگر امیرالمؤمنین (ع ) نیست که مى فرماید ((نفرین نکنید, ناسزا هم نگویید ولى یادآور شوید که چه کردند وچه کردند تا حجت کامل تر گردد واستدلال روشن تر شود)) ((129)).
پـس بـایـد بـه امـیرالمؤمنین (ع ) اقتدا کنیم واز او پیروى نماییم نه اینکه فقط ((تسلیم شدن ))را مطرح کنیم , مانند بنى اسرائیل که مى گفتند ((برخـى از آیـات کتـاب آسمـانـى را مـى پذیـریم وبرخـى رانمى پذیریم ))! ((130)).
بنابراین , آنان که مى خواهند با ما بوسیله نهج البلاغه , احتجاج کنند, باید تمام کتاب را قبول داشته بـاشـنـد با هر چه در آن است , نه اینکه تنها با چند کلمه اى که سازگار با هواى نفسشان است , با ما احـتـجـاج کـنندوبس مثلا اگر در جایى از نهج البلاغه , ستایش شخص مجهولى شده باشد, فورا مى گویند: این سخن امام على در حق فاروق است , که اورامدح وثنا مى گوید!!.
واگـر بـه آنـهـا بـگوییم پس نظرتان راجع به خطبه شقشقیه وآن اعتراضهاى شدید امام به خلفا چـیـسـت ؟ مى گویند: این دروغهاى شریف رضى است وهیچ ربطى به حضرت على ندارد!!! البته آنـهـاعـلى را دوست مى دارند وتا جایى که یقین کنند آن حضرت دست ازاطاعت خلفا بر نداشته ! بـرایـش دعـا هـم مـى کـنـند ولى اینها از یاد برده اندکه على , نفس محمداست وقلب على , قلب محمداست وخداوند از اورجس وپلیدى را دور کرده وپاک وطاهر ومطهرش قرار داده است , اینهابه فـرامـوشى سپرده اند که على نسخه اى مطابق اصل است , همان اصلى که خدایش به خلق عظیم , تـوصـیـفـش فـرمـود وهـمـانا دلهاى اهل بیت هرگز حقد وحسد ندارند وکینه وبغض به آنها راه ندارد ((131)).
از ایـن روى , ایـن پـیـامـبـر بود واو وصى پیامبر, گویا محمد انذارکننده وهشدار دهنده , وعلى , هادى است وهدایت کننده , محمد برتنزیل مى جنگد وعلى بر تاویل وتفسیر کارزار مى کند.
بدینگونه بود که خداوند على را برگزید وبراى امامت , انتخابش کرد, امامتى که بدان دین را تکمیل کرد ونعمت را به اتمام رساند وبراى تقدیر وتکریم آن بزرگوار, خداوند روز تاجگذاریش به امامت را, روزعیداکبر قرار داد.
آرى ! على با صبرش وخیر خواهیش , حتى یک روز از حق خودسکوت نکرد خود شما در صحاحتان مـى نـویـسـیـد کـه عـلـى شـش ماه حاضر نشد بیعت کند ودر این مدت , با دلیل وبرهان , بر آنها احتجاج مى کرد واز حق خود دفاع مى نمود تا آنجا که به عمر گفت : ((شیرى رابدوش که نیمش از آن خـودت بـاشـد امـروز بـراى او (ابـوبـکـر) سـخـت بـکـوش تـا فـردا آن (خـلافت )را به تو باز گرداند)) ((132)).
وخـودتان روایت کرده اید که با همسرش حضرت زهرا بیرون مى رفت وبه مجالس انصار سر مى زد وآنها با پوزش به او مى گفتند: اى نور دیده رسول اللّه ! اگر همسرت وپسر عمویت , زودتر به سوى مـاآمـده بود (واز ما در خواست کمک مى کرد) ما جز او کسى را (براى خلافت ) انتخاب نمى کردیم ودر پاسخ آنها, امیرالمؤمنین سلام اللّه علیه مى فرمود ((آیا روا بود که بدن رسول خدارا بدون غسل رها سازم واز خانه خارج شوم (وبه سوى سقیفه روى آورم ) ودرامر خلافت با مردم به کشمکش بپردازم ؟)).
وحضرت زهرا(س ) مى فرمود ((ابوالحسن به وظیفه اش عمل کرد ولى کارى که آنها کردند, حسابش با خداست )) ((133)).
آیـا عـلـى نـبـود که با درد ورنج , وبا ناله وآه دل سوز, همسرش راشبانه به خاک سپرد وخطاب به رسول خدا(ص ) عرض کرد ((سـلام بـر تـو اى رسـول خدا وبر دخترت که هم اینک کنارت آرمیده او به تو خبر خواهد داد که امـتـت چگونه علیه من شورش کردند وحق فاطمه را غصب کردند اى پیامبر از او مپرس ولى حال اورا ببین (که خودخواهى مى فهمید چه بر او گذشته است ) ((134)).
ومگر على نبود که خلافت را به شرط پذیرش سنت دو خلیفه (ابوبکر وعمر) رد کرد ونپذیرفت ؟ آیا این دلیل رضایتش از آنان وپذیرش رفتارشان است ؟!.
ومـگـر على نبود که خلافت را رد کرد هنگامى که اورا مجبور به آن ساختند ونپذیرفت تا وقتى که سـى نـفـر بـه رویـداد حـادثـه غدیرشهادت دادند واعتراف کردند که على از سوى رسول خدا, به خلافت تمام مسلمانان نصب شده بود تا جایى که رسول اللّه مى فرمود ((هر که على , ولیش نیست , مسلمان نخواهد بود))؟.
وبـدینسان على , حادثه غدیررا دگر بار زنده کرد پس از آنکه نزدیک بود به فراموشى کامل سپرده شـود, وبـا ایـن حـال ـ مـتـاسـفانه ـبسیارى از مسلمانان از آن اطلاع ندارند وآن رویدادهارا باور نمى کنندبه این دلیل که شجاعت امام على (ع ) اورا اجازه نمى دهد که بر حق ,سکوت کند.
من به اینان مى گویم : شجاعت على بالاتر از شجاعت پیامبر(ص ) نیست , على خود مى فرمود ((هر گاه آتش جنگ شعله ور مى شد وکارزار شدت مى یافت , به رسول خدا پناه مى بریم )) ((135)).
با این حال , پیامبر از حق خویش سکوت کرد ودر برابر مشرکین کوتاه آمد وشرطهایشان را به خاطر مـصلحت اسلام ومسلمین پذیرفت تا جایى که برخى از اصحابش ـ متاسفانه ـ اورا متهم به پذیرش ذلـت دردیـن کـردنـد وآن شـخـص بـه حـضرتش فرمود: ((تو واقعا رسول خدایى ((136))
؟!!!)) هـمچنانکه برخى جاهلان , امام حسن را تهمت زدندوهنگامى که ـ به خاطر حفظ خون مسلمانان پاک ـ با معاویه , صلح کردبه او ((یا مذل المؤمنین !)) ـ اى خوار کننده مؤمنان ! گفتند.
بنابراین , عید غدیر ایستگاه ما بین حق وباطل است عید غدیر,کمال دین را نشان داد عید غدیر اتمام نـعـمـت واخـتـصـاص آن را بـه شاکران وسپاسگزاران , نشان داد عید غدیر خشم وغضب خدارا بر انقلاب کنندگان نشان داد عید غدیر, امامت را که خداوند در بندگان برگزیده اش قرار داده بود, نـشـان داد وسـرانجام عیدغدیر خلافت غصب شده اى راکه آزاد شدگان (طلقا) وتبهکاران , آن را همچو جامه در بر کرده بودند,نشان داد.
مـن هر گاه به یاد سخن شهید سعید, سید محمد باقر صدر ـقدس سره ـ مى افتم لحظه اى تردید نمى کنم که باید حق اهل بیت را به دنیاشناساند.
او در دیـدار بـا یارانش مى فرمود: ((هنگامى که نامه تیجانى ازتونس بدستم رسید وبه من بشارت مـى داد کـه بـرادران مـا بـراى نـخـستین بار در آن دیار, عید غدیررا جشن گرفته اند, گریستم وخداى را شکرکردم که در آنجا بذر تشیع را کاشت )).
حاضرین در آن وقت فهمیدند که گریه آیة اللّه صدر از شدت خوشحالى بوده است چرا که توسط او گروهى از مؤمنین , هدایت ومستبصر شده اند ولى پس از سالها من فهمیدم که گریه او به خاطر ظلم وستمى که بر امیرالمؤمنین وعترت پاکش ـ درود خداوند بر آنان باد ـروا داشته اند, بوده است چـرا کـه ظـلـم بـه آنـان ظـلـم بـه اسـلام اسـت وظـلم به تمام مسلمین گویا آقاى صدر بر این گـریـسـتـه اسـت که بیشتر مسلمانان ,هنوز عید غدیررا نمى شناسند وبه گوششان نرسیده است وارزش وقدرش را نزد خداى جهانیان نمى دانند.
پـس از ایـن بـررسى کوتاه از عید غدیر, لازم است نظر خودرا دربهترین راه براى وحدت مسلمین ارائه دهـم , الـبته این نظر خود من نیست که پیروى از متون کتاب وسنت است زیرا راى من وراى جهانیان پس از کتاب وسنت جز گمراهى وپندار نیست وپندار هرگز, راه به حق نخواهد داشت .
مـن بر این باورم که وحدت بدست نمى آید جز بر یک اساس محکم ومتین ! بر اساس عقیده وچنگ زدن به ریسمان محکم الهى زیرارسول خدا(ص ) فرمود ((اگر در دین اختلاف داشتند, جز حزب ابلیس مى شوند)).
وهمانا پایه هاى وحدت را رسول خدا(ص ) تبیین کرد, آنجا که فرمود ((دو چـیـزرا در مـیـان شما رها کردم که اگر به این دو تمسک جویید, هرگز پس از من گمراه نـمـى شـوید: کتاب خداوعترتم اهل بیتم وهمانا لطیف خبیر به من خبر داده که این دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من واردشوند)) ((137)).
پس کسى که به آن دو تمسک جوید, خواهان وحدتى است که رسول خدا به آن امر کرده وکسى که از آن دو, دورى جـوید ـ دانسته یاندانسته ـ دعوت کننده به تفرقه است , همان تفرقه اى که رسول خـدا جـدااز آن بر حذر داشته وهشدار داده حتى اگر ادعا کند که رهبر وحدت وتوحیداست , پس بدانید که چنین کسى , سخنش باطل وبهتان است جز اینکه به سوى ثقلین بازگردد.
شـاید آن مطلبى که یکى از علما به من گفت , دلالت بر صدق نیت دعوت کنندگان به وحدت از اهل سنت دارد, همان ها که هیچ یک ازمسلمانان تردیدى در دوستى ومحبتشان به اهل بیت ندارد او به من گفت ((مـا هـرگـز بـا شما وحدت نمى کنیم مگر آن روز که آیت ومعجزه شما ظاهر شود)) گفتم : چه آیـتـى ؟ گـفت : مهدى , همو که ادعا مى کنیدزنده است واز دیدگان پنهان تنها اگر او بیاید ما با شما وحدت مى کنیم وعقیده تان را باور مى نماییم .
این نتیجه گیرى دردناکى است ولى بهرحال حقى است که راه گریز از آن نیست .
هـمـیـنطوراست , هرگز این امت , منسجم نمى شود جز با ظهورش واگر فرض کردیم که بیشتر اهل سنت با ظهور امام زمان , به سوى اهل بیت روى مى آورند ولى بى گمان , همیشه در میان امت برخى معاندین وانکار کنندگان تا روز مرگ , وجود خواهند داشت تا در کنار دشمنان اجداد مهدى وشیعیانش وپیروانش قرار گیرند واز ظلمى که بر آنان شده یا سکوت کنند ویا با قاتلین هم آهنگ شـونـد وانـعکاس صدایشان باشند وپیروى کنند از آنچه از آنان به ارث برده اند, همچون , ابن عمر کـه بـه حـسـیـن بـن عـلـى در انقلابش ونهضت علیه یزید بن معاویه خرده مى گرفت واعتراض مـى کرد ((138))
وهنگامى که اهل مدینه از بیعت با یزید,سرباز زدند, از آنان جدا شد وبه فرزندان وخـانـدانـش دسـتـور داد کـه هـمـچـنـان بـر بـیـعت یزید پا بر جا بمانند وتبعیت از اهل مدینه نکنند, ((139))
گویا بقاى دین وسلامت آن در جهاد وامر به معروف ونهى از منکرنسبت به حاکم ظـالـمـى هـمـچون یزید, حجاج وصدام نیست بلکه مهم این است که دست اطاعت به حاکم را در دستش گذارد واز اجتماع مسلمین دورى نجوید هر چند, چنین ظالمانى , حکومت کنند.
امروز هم مى بینیم در حالى که مفتى دربار سعودى (بن باز)اعلام مى کند که خوردن ذبایح شیعه , جایز نیست وآنها تبهکارومشرک اند ونمى شود با آنها ازدواج کرد یا به آنها زن داد, در همان حال به سـپـاهـیـان بیگانه در حجاز, خیر مقدم مى گوید واز آنها استقبال مى کندونسبت به عکس هاى برهنه سربازان زن آمریکائى در حین گرفتن حمام آفتاب کنار دریا, عکس العملى نشان نمى دهد وآزادى کامل آنهارا در کشور اسلامى تامین مى کند وصلح با اسرائیل را کار خیرى تلقى مى کند که این نتیجه اطاعت از دستورات والیان آل سعوداست .
پـس چـگونه منتظر قدوم امام مهدى (ع ) نباشیم وچگونه ازخداوند نخواهیم , به ظهورش تعجیل فرماید تا عدالت را گسترش داده وظلم وستم را از زمین بر دارد.
در پـایـان ایـن بـحث , لازم است گوشه اى از وصیت نامه جاویدان رهبر امت وبنیانگزار جمهورى اسـلامـى ایران ـ رضوان اللّه علیه ـرایادآور شویم تا راه را بر مدعیانى که قائل به حرمت بحث میان شیعه وسنى به خاطر وحدت هستند, ببندیم .
آن بزرگوار وصیتش را با حدیث ثقلین آغاز کرده وپس از شرح وتفسیر حدیث , چنین مى فرماید (( بـایـد گـفـت آن سـتمى که از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اکرم (ص ) گذشته , نه بر امت مـسلمان , بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجزاست وذکر این نکته لازم است که حدیث ثـقـلین متواتربین جمیع مسلمین است وکتب اهل سنت از صحاح شش گانه تا کتب دیگر آنان , با الـفـاظ مختلفه وموارد مکرره از پیغمبر اکرم (ص ) بطورمتواتر نقل شده است واین حدیث شریف , حـجـت قـاطـع است بر جمیع بشر بویژه مسلمانان مذاهب مختلف وباید همه مسلمانان که حجت بـرآنـان تـمام است , جوابگوى آن باشند واگر عذرى براى جاهلان بى خبرباشد, براى علما مذاهب نیست )).
وپـس از آنـکـه امام خمینى ـ قدس سره ـ ابعاد توطئه هایى که قرآن وعترت پاک را هدف قرار داد وطـاغـوت هـا قـرآن را وسیله اى براى برپایى حکومتهاى دشمن با قرآن قرار, دادند هر چند فریاد رسول خدا ((انى تارک فیکم الثقلین )).
در گـوشـهایشان طنین انداز بود, ولى با بهانه هاى گوناگون وتوطئه هایى از پیش ترسیم شده , تـلاش کـردنـد کـه مـفسرین واقعى قرآن وآگاهان بر حقایق وبر گیرندگان کل قرآن از رسول خدا(ص )را کناربزنند, توضیح میدهد مى فرماید ((مـا مـفـتـخـریم وملت عزیز سر تا پا متعهد به اسلام وقرآن مفتخراست که پیرو مذهبى است که مى خواهد حقایق قرآنى که سراسرآن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم مى زند نجات دهد.
مـا مـفـتـخـریـم کـه پـیـرو مـذهبى هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالى بوده وامـیـرالـمـؤمنین على بن ابى طالب این بنده رهاشده از تمام قیود, مامور رها کردن بشر از تمام اغلال وبردگیهااست .
مـا مـفـتـخـریـم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگى مادى ومعنوى وبـالاترین کتاب رهایى بخش بشراست ودستورات معنوى وحکومتى آن بالاترین راه نجات است از امام معصوم مااست .
مـا مفتخریم که ائمه معصومین از على بن ابى طالب گرفته تامنجى بشر حضرت مهدى صاحب زمـان ـ عـلـیـهـم الاف الـتحیات والسلام ـ که به قدرت خداوند قادر زنده وناظر اموراست , ائمه ماهستند)).
آنگاه در آخر وصیتش مى فرماید ((بـا کـمـال جـد وعجز از ملت هاى مسلمان مى خواهم که از ائمه اطهارپیروى کنند وبه وسواس خـنـاسـان مـعـانـد با حق ومذهب گوش فراندهند وبدانند قدمى انحرافى مقدمه سقوط مذهب واحـکـام اسـلامى وحکومت عدل الهى است واز آن جمله از نماز جمعه وجماعت ومراسم عزادارى ائمه اطهار وبه ویژه سید مظلومان وسرورشهیدان حضرت ابى عبداللّه الحسین صلوات وافر الهى وانبیا وملائکة اللّه وصلحا بر روح بزرگ حماسى او باد, هیچ گاه غفلت نکنند.
وبـدانند آنچه دستور ائمه (ع ) براى بزرگداشت این حماسه تاریخى اسلام است وآنچه لعن ونفرین بر ستمگران آل بیت است تمام فریادقهرمانه ملت هااست بر سرمداران ستم پیشه در طول تاریخ الى الابـدومـى دانید که لعن ونفرین وفریاد از بیداد بنى امیه ـ لعنت اللّه علیهم ـ باآن که آنان منقرض وبه جهنم رهسپار شده اند فریاد بر سر ستمگران جهان وزنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن است .
ولازم است در نوحه ها واشعار مرثیه واشعار ثناى از ائمه حق علیهم سلام اللّه به طور کوبنده فجایع وسـتـمـگـرى هـاى سـتـمـگـران هـرعصر ومصر یادآورى شود ودر این عصر که عصر مظلومیت جـهان اسلام به دست آمریکا وشوروى وسایر وابستگان به آنان واز آن جمله آل سعود این خائنین بر حـرم بـزرگ الـهى ـلعنت اللّه وملائکته ورسله علیهم ـاست به طور کوبنده یادآورى ولعن ونفرین شود وهمه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسى است که حافظ مـلـیـت مسلمین به ویژه شیعیان ائمه اثنى عشر ـ علیهم صلوات اللّه وسلم [است ]وآنچه لازم است تـذکـر دهم آن است که وصیت سیاسى الهى این جانب اختصاص به ملت عظیم الشان ایران ندارد بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامى ومظلومان جهان از هر ملت ومذهب مى باشد)).
اى بـرادران ! ایـن وصـیت رهبر امت است که یادآورى ظلم وستم آنهارا همراه با لعن ونفرین بر ما واجـب مـى کـند پس کسى که ادعا دارد که امام ((ره )) آن را حرام مى داند, ادعایش باطل است وبا هیچ دلیل عقلى ونقلى توجیه نمى شود.
در پـایـان به تمام مسلمانان اعلام مى کنم که اگر خواهان وحدت واقعى هستند باید سوار کشتى نجات شوند.
براى همین هم نوح (ع ) کشتى کوچکى را به فرمان پروردگارش ساخت که تنها گنجایش مؤمنان حقیقى را داشت .
پـیامبر اسلام نیز به امر پروردگارش کشتى بزرگى ساخت که گنجایش تمام امت را دارد وتمام مؤمنین مى توانند سوار آن شونداهل بیت تنها مختص شیعه نیستند بلکه خداوند آنهارا براى هدایت تمام انسانها برگزیده است .
خـداونـد تـوفـیـق خـدمـت بـه اسـلام ومـسـلـمین را به ما بدهد ومارا ازگروندگان به ولایت امیرالمؤمنین وفرزندان معصومش قرار دهد.
وآخر دعوانا ان الحمدللّه رب العالمین والصلوة والسلام على اشرف المرسلین سیدنا ومولانا محمد وآله الطیبین الطاهرین .
جهاد و پایدارى بـر هـدایـت
خداى متعال در قرآن مى فرماید ((الـبـتـه بـراى آن کـس کـه توبه کند وبه خدا ایمان آورد ونیکوکار گرددمغفرت وآمرزش من بسیاراست )) ((140)).
ایـن آیه دلالت دارد بر این که توبه وایمان وکار نیک براى آمرزش وخشنودى خداوند کافى نیست مگر این که با هدایت همراه باشد.
امام صادق ـ سلام اللّه علیه ـ مى فرماید ((خداوند کسى را نمى آمرزد مگر این که توبه کند وایمان آورد ونیکوکار باشد وبه ولایت ما اهل بیت هدایت شود)) ((141)).
بـنـابـر ایـن هـدایت تکوینى وهدایت تشریعى دو خط مترادف هستند که یکى مکمل دیگرى است هـدایـت تکوینى منتى الهى است که خدا بر تمام آفریدگانش نهاده وشامل تمام بندگان مى شود چنانکه خوددر قرآن مى فرماید ((وقسم به نفس وآنکه اورا نیکو آفرید وبه او شر وخیرش را الهام کرد)) ((142)).
ونیز ((ما راه را به او (انسان ) نشان دادیم خواه شکرگزار باشد خواه سرکش شود)) ((143)).
وامـا هدایت تشریعى عبارت است از تلاش وکوششى که انسان مى کند, تا پس از بحث وآزمایش وبا اسـتفاده از مدارک عقلى , حق را ازباطل تشخیص داده , راه راست را پس از این که از آن دور بوده , انتخاب نماید خدا در قرآن مى فرماید ((بـنـدگانى را بشارت ده که سخنان را گوش مى دهند وبهترین آن را برمى گزینند آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان نموده وهمانا آنان خردمندان جهان اند)) ((144)).
مـفـهـوم آیـه یاد شده این است که : بنده اى که مى اندیشد, گوش شنوا دارد واز تمام آرا ونظریه ها بـهـتـرین را بر مى گزیند واز حق پیروى مى کند به اختیار خود به اصل هدایت تکوینى باز گشته واستحقاق پیداکرده که خداوند اورا خردمند بنامد.
بـزرگـترین نمونه براى تفسیر هدایت تکوینى وهدایت تشریعى ,آن حوادثى است که در میان امت پیامبر اتفاق افتاده ومى افتد, امتى که خداوند آنان را هدایت فرمود, از تاریکى به روشنایى وارد وبه سوى راه راست راهنمایى نمود تا در آن گام بر دارند وپس از این که دینشان راکامل ونعمتش را بر آنان تمام کرد ودین اسلام را بر ایشان پسندید,آنان را به آیین روشن وپر فروغ هدایت کرد.
ولى امت پس از پیامبر پراکنده شدند وگروهها وفرقه هاومذاهب مختلف پدید آوردند, با اینکه آنان بهترین امت بودند.
اولـین سبب اختلاف وچند گانگى به صحابه باز مى گردد, به گروه کوچکى که مشعل رسالت را حـمـل کـردنـد تـا آن را بـه نسلهاى آینده ابلاغ نمایند ولى افراد این گروه , پس از پیامبر, نه تنها پراکنده ومتفرق شدند, بلکه با یکدیگر جنگیدند, خون یکدیگررا ریختند, همدیگرراکافر دانسته واز هـم دورى جـسـتـند پس از آنها تابعین بودند که مشکل رابیشتر کرده با داخل کردن افکار جدید ونـظـریـه هـاى عـجـیـب بـه دیـن خـدادایره اختلاف را گسترش دادند پس گروهها ومذاهب گـوناگون ونژادهاى مختلف به وجود آمدند ومسلمان به انسانى سرگردان درتاریکى تبدیل شد کـه نـمى داند از کجا باید حق را بیابد, زیرا هر فرقه اى ادعاى چنگ زدن به قرآن وسنت وپیروى از خط پیامبررادارد.
واگر از عاطفه وتقلید کور کورانه , رها شویم وتعصب را پشت سر خود بیاندازیم وبا دید بصیرت , به امـور بـنـگـریـم سـئوال خـواهـیـم کـرد:جـایـگـاه اهل بیت (ع ) در میان این همه فرقه ومذهب , چه جایگاهى است ؟ بویژه اگر برخورد کنیم به احادیث رسول خدا(ص )که امت را ارجاع مى دهد به اهـل بـیـت (ع ) در تـمام مسائل دین ودنیاییش تا هدایتش را تضمین کند واز گناه کردن در امان نگهدارد واین احادیث ,بسیاراست ونزد تمام مذاهب صحیح است وبه حد تواتر رسیده است ,مانند این سخن رسول خدا(ص ) که مى فرماید ((دو چـیـز گـرانبها در میان شما رها کردم : کتاب خداوعترتم اهل بیتم , تا وقتى به این دو چنگ زده اید, هرگزپس از من گمراه نخواهید شد شمارا به خدا اهل بیتم را ازیاد نبرید)) ((145))
(وسه بار این سخن را تکرار کرد).
پژوهشگرى که درباره اهل بیت وجایگاهش نزد امت , امروزتحقیق مى کند جز احترام وتقدیر نسبت بـه اهـل بـیـت در مـیـان تمام مسلمانان نمى یابد, ولى وصیت وسفارش رسول خدا(ص ) منحصر به احترام وتقدیر اهل بیت نمى شود بلکه دستور داده است که مردم به آنان رجوع کنند وخط آنان را پیروى کنند ودر تمام امور تقلیدشان نمایند تاآنجا که فرمود ((از آنـان پیشى نگیرید تا هلاک نشوید واز آنان عقب ترنروید تا هلاک نشوید وبه آنان نیاموزید چرا که از شماداناترند)) ((146)).
بـنابر این اگر چنین باشد امروز تنها یک گروه مى یابیم که به وصیت پیامبر عمل کرده واز زمان امـیـرالمؤمنین على بن ابى طالب تاکنون در خط اهل بیت بوده است این گروه شیعه على نامیده شـد وبـه مـرور زمـان لـفـظ شیعه را براى تمام کسانى به کار بردند که ولایت ورهبرى على وائمه طاهرین را پذیرفته اند.
واگـر صـفـحـات تـاریخ را ورق بزنیم در مى یابیم که اهل بیت وشیعیانشان مورد ظلم وستم قرار گـرفـتـند واز صحنه زندگى طرد شدندواز سوى حاکمان وامرائى که در سه قرن اول اسلام , بر مـسـلـمـانان حکومت کردند, مورد تجاوز وتعدى قرار گرفتند وهمانا حاکمان توانستند امت را از رهبرى واقعى اش , دور نگه دارند واز برنامه وخطمستقیم آن , جدا سازند ولى هرگز نتوانستند, آن مـحـبت واحترامى را که امت نسبت به اهل بیت پیامبر دارد از قلوبشان خارج سازند هر چند برفراز منبرها از هیچ لعن ونفرین ودشنامى , فروگذار نبودند وعلى رغم فشار فوق العاده بر مردم , با این حال حاکمان نتوانستند مودت خویشاوندان پیامبررا از دلهاى مؤمنان بیرون کشند.
وبدینسان تناقضى که امروزه در میان بیشتر مسلمانان وجوددارد, معنى ومفهوم پیدا مى کند, زیرا مـى بـیـنـیـم اغـلـب مـسـلـمـانـان اهل بیت را دوست مى دارند واقرار به برترى آنان از نظر علم وفـضـیـلت وتکامل انسانى واخلاقى دارند, با این حال از دیگران پیروى وتقلیدمى کنند ودر احکام شرعى خود به آنان مراجعه مى کنند, یعنى کسانى که نه پیامبررا شناختند ونه هم زمان با او بودند, بـلـکـه ایـنـهـا پـس از فـتنه بزرگى که نشانه هاى دین را تغییر داد, ونیکوکاران را از بین برد, به دنیاآمدند, واینچنین شد که اهل بیت وپیروان وشیعیانشان , کنار زده شدند.
از ایـن روى , امـامـان اهل بیت نزد بیشتر مسلمانان ناشناخته اند,واگر از آنها بپرسى : اهل بیت چه کـسـانـى انـد؟ مـى گویند: زنان پیامبر!!طبیعى است پیامبر(ص ) که امتش را دستور به پیروى از اهـل بـیـت داد,مقصودش زنان خود نمى باشد, بلکه مقصود امامان دوازده گانه اى است که آنهارا صریحا مورد اشاره قرار داد وفرمود ((خلفاى پس از من دوازده نفرند که همه آنان از قریش مى باشند)) ((147)).
پـژوهـشـگـران مى دانند که ائمه اهل بیت (ع ) با تمام توان تلاش کردند خودشان را به مردم معرفى کـنـنـد وآنـهـارا به سوى خود سوق دهندولى متاسفانه ((مردم بندگان دنیایند ودین جز لقلقه زبـانـشـان نـیـسـت , آن رامـى چـرخـانـنـد تـا زنـدگیشان بچرخد واگر روزى با بلاها آزمایش شدند,دینداران بسیار اندک خواهند بود)) ((148)).
به همین خاطر بود که هر وقت امام صادق (ع ) این آیه رامى خواند ((مـن آمـرزنـده ام بـراى کـسـى کـه توبه کند وایمان آورد وعمل صالح انجام دهد سپس هدایت شود)) ((149)).
مى فرمود ((هدایت شود به ولایت ما اهل بیت )) ((150)).
واز آیـه کـریـمـه نیز چنین بر مى آید, مسلمانانى که عقیده درقلوبشان مستحکم گشت وبه خدا ورسـولـش ایـمـان آوردنـد وازگـنـاهـانـشـان تـوبـه کـردند وکارهاى شایسته انجام دادند واز سیئات وبدى ها دورى نمودند, تمام اینها برایشان کافى نیست وسزاوارمغفرت وآمرزش پروردگار نـمـى شـوند جز با پیروى از ائمه هدایت وجانشینان رسول اکرم (ص ) وتنها آنها هستند که مقاصد قـرآن وسـنـت رابـه مسلمانان آموزش مى دهند تا ایمان واعمالشان , مطابقت کند باواجبات الهى , بدون هیچ تاویل وکژى .
پـس از ایـنـکه تاویل در کتاب الهى وتحریف در سنت نبوى پدیدآمد وهر فرقه اى استدلال کرد به آنـگـونـه که خود از کتاب خداى سبحان تاویل نمود واز احادیثى که نزد خود صحیح بود, احتجاج کرد, آنگاه اختلاف پیش آمد, وسر گردانى پیدا شد وشک وتردید, فزونى یافت .
پس اگر در این گیرودار مسلمانى بخواهد حق را بشناسد وازگمراهى دورى جوید وبه رستگارى روز رسـتـاخـیـز بـرسـد وبـه بـهشت ورضوان الهى دست یابد, چاره اى جز سوار شدن در کشتى نـجـات وبـازگشت به اهل بیت (ع ) ندارد, چرا که آنان امان امت اند وخداونداعمال هیچ بنده اى را نـمـى پـذیرد جز از راه آنان وهیچ گرایشى جز ازطریق مستقیم آنها پذیرفته نیست واین را رسول خدا(ص ) اعلام نموده وبه امت دستور داده واز سوى خداوند آن را تبلیغ کرده است .
واگر به اختلاف اصحاب پس از پیامبرشان , باز گردیم , مى بینیم آنها بر سر خلافت اختلاف کردند وهـر اخـتـلافـى پـس از آن پـدیـد آمـد,بى گمان به خاطر همان خلافت بود زیرا اگر کسى که شـایـسـتـگـى ندارد,رهبرى امت را بدست گیرد وکسى که در درجه پایینى قرار دارد,جانشینى پـیـامبررا غصب کند, قطعا امت را به سوى گمراهى مى کشاندزیرا از روى هوا وجهالت خود عمل مى کند (نه از روى علم وفهم ).
حال امروز که دیگر از خلافت خبرى نیست , آیا مسلمانان رشدفکرى خودرا باز مى یابند وبه وصیت پیامبرشان عمل مى کنند وبه کتاب پروردگار وعترت پیامبر چنگ مى زنند تا دگر بار صلح وصفا وبـرادرى ومـودت بـاز گـردد ووحـدت امـت پایدار شود وزخمهایش درمان شود؟این است فریاد دوستى مهربان وبرادرى دلسوز.
از آنـچـه گـذشـت فـهـمیدیم که هدایت , نعمتى است بزرگ که خدابر بندگانش ارزانى داشته , وبـازگـشـت بـه ولایت اهل بیت وپیروى ازآنان , نعمت بزرگترى است که موجب آمرزش خداى متعال بر بندگان گنهکارش مى گردد حال چگونه باید جهاد کرد تا بر این خط پایدارماند؟.
در اسـلام دو جـهـاد وجـود دارد: جهاد با دشمن که جهاداصغراست وجهاد با نفس که جهاد اکبر مـى بـاشـد آنـچـه بـراى مـا اهـمـیـت دارد, جـهاد اکبراست که مربوط به خویشتن انسان ونفس اماره است ودرمان آن از بیماریهاى انحرافى در عقیده .
گـاهـى انـسان با نفس خویش مجاهدت مى کند وگاهى براى دیگرى جهاد مى نماید اما جهاد با نـفـس , از راه مـداومـت بر کارهاى خیروهمنشینى با نیکوکاران وپرداختن به عبادات ومعاملات طـبـق دسـتـوراهل بیت (ع ) وبا روایت آنان از جد بزرگوارشان از خداى متعال بدست مى آید واما جهاد باغیر, عبادت است از امر به معروف ونهى از منکروتبلیغ ودعوت مردم با حکمت وپند نیکو به سـوى صـراط مـسـتـقـیم الهى , واین جهاد گاهى با سخن وگفتگواست وگاهى با قلم است که این جهاد نزد خداوند, از جهاد با شمشیر برتراست رسول خدا(ص )مى فرماید ((جوهر قلم عالمان ودانشمندان نزد خدا, برتراست ازخون شهیدان )) ((151)).
زیـرا نوشته علما که عبارت است از بیان مسائل حق وتبیین آنها,بى گمان مردم را ـ با حجت کامل ودلـیـل هـاى روشـن ـ بـه سـوى صـراطمـستقیم الهى رهنمون مى سازد, وقطعا این عمل , نزد خـداوندبرتراست از خون شهیدان , هر چند خون شهیدان از قداست والایى برخوردار مى باشد پس لازم اسـت کـه علما, ودانشمندان براى تبلیغ اسلام حقیقى , تلاش کنند وائمه اهل بیت را به مردم بشناسانند ودر این راه , از انفاق پول وقت خویش دریغ نورزند اى بسا مراکز کفر والحادوتباهى که با مـبـالـغـى سرسام آور, تغذیه مى شوند ولى ثروتمندان مسلمان , جز بسیار اندک , در راه خدا انفاق نمى کنند.
مـا خـود شـاهد بودیم که کفار به بهانه نجات مردم از چنگال گرسنگى به سومالى مى آمدند ولى برادران مسلمانشان , از آنان غافل اند.
وخـود شاهد بودیم فعالیتهاى گروه هاى تبشیرى مسحى درشرق وغرب آفریقا ودر مصر وسودان وانـدونـزى ودیـگـر کـشـورهـاى اسـلامـى , کـه بـا انفاق مقدار کمى از مواد غذائى ودارو, قلوب مـسلمانان راجذب کرده وبه مسیحیت سوق مى دادند, ولى آن گروه از مسلمانان که داراى اموال زیـادى هـسـتـنـد وخداوند از مال خودش بر آنها تفضل نموده است براى اینکه از این مال به دیگر بـنـدگان نیز نفعى برسانندمى بینى که بیش از بیست بار به حج مشرف شده وهر سال چقدر پول مـصـرف مـى کـنند ولى در کنار رشدگرسنگانى هستند که از فرط گرسنگى بر خود مى پیچند ولباسى براى پوشیدن ندارند.
مگر رسول خدا(ص ) نفرمود ((نزدیکترین شما به خداوند, کسانى هستند که بیشتر به بندگانش کمک مى کنند)) ((152)).
پـس چه شده است که برخى , چندین بار به حج خانه خدامى روند ولى بیچارگانى از خویشاوندان خود دارند که نیازمندند وهیچ نیازشان را بر طرف نمى سازند وبه آنان رحم نمى کنند؟!.
از آن بـدتـر, اسـرافـى اسـت کـه در اثـر سیگار کشیدن مسلمانان ,حاصل مى شود که این نزد خدا حـسابى است سخت ! اگر نگرشى کوتاه داشته باشیم بر مبالغى که صرف سیگار مسلمین مى شود, آمـارهامبهوتمان مى سازد به عنوان نمونه اگر عدد مسلمانان بیش از یک میلیارد باشد وفقط یک پـنجم آنان سیگار بکشند, با یک حساب سردستى در مى یابیم که دویست میلیون سیگارى در روز دویـسـت مـیلیون دلار صرف مى کنند ودر ماه , بالغ بر شصت میلیارد دلار مى شودودر سال 720 مـیـلـیـارد دلار آرى ! حداقل آن , هفتصد وبیست میلیارددلاراست که هر سال مسلمانان مصرف مى کنند تا بیماریهاى صعب العلاج را براى خود خریدارى کنند!!.
پس اى مسلمانان , به خود آیید واینقدر اموال خودرا بیهوده صرف نکنید اگر این پولهارا ظرف ده سـال جـمـع کـنـیـم , مـبـلغى حدود7200 میلیارد دلار بدست مى آید که بى گمان تمام فقراى مسلمان را درشرق وغرب عالم , سیر وثروتمند مى کند.
آیا آن را آسان مى انگارید در حالى که نزد خدا بسیار بزرگ است .
در خاتمه تذکراتى را به برادران شیعه ام که پیرو مذهب اهل بیت (ع ) هستند مى دهم 1 ـ بـایـد در گـفـتـگـو بـا برادران اهل سنتشان با بهترین روش مجادله کنند واز فحش ودشنام ونفرینى که دلهارا مى آزارد, دورى جویند, چراکه امیر مؤمنان (ع ) فرمود ((دشـنـام دهـنـده نـبـاشـید ونفرین نکنید ولى بگویید: چنین وچنان رفتارى داشتند تا دلیلتان روشن تر گردد)) ((153)).
2 ـ در عـبـادات ومـعـامـلات خـود از کارهایى که در زمان رسول خدا وائمه هدى مرسوم نبوده , خـوددارى کنند مانند قمه زدن در روزعاشورا وخونریزى کردن که مردم را از گرویدن به مذهب اهل بیت بازمى دارد وامام صادق (ع ) فرموده است ((براى ما با اعمالتان تبلیغ کنید نه با اقوالتان کارى کنید که مردم به ما روى آورند نه از ما دورى جویند ومتنفرشوند)) ((154)).
3 ـ تلاش کنند در سخنرانیها وگفتگوها, به امور علمى اهمیت بدهند وبا استدلال از صحاح شش گـانـه , بـحـث کنند واحادیث ضعیفى که احساسات را بر مى انگیزاند وبا عقل بر خورد دارد, کنار گذارند.
4 ـ با تمام توان , استقامت وتقوارا دنبال کنند چنانکه ائمه اهل بیت (ع ) چنان بودند وبسنده نکنند بـه ایـن سـخـن کـه مى گوید: على بن ابى طالب (ع ), دوستان وپیروانش را شفاعت مى کند, زیرا خودعلى (ع ) کسى است که مى فرماید ((ایمان با آرزو بدست نمى آید, بلکه ایمان , همان است که در دلها مستحکم مى شود واقوال وافعال آن را تصدیق مى کنند)) ((155)).
(یعنى گفتار ورفتار انسان با هم مطابقت مى کند).
5 ـ از موعظه ها وپندهاى دوران ائمه اطهار(ع ) که میراث بزرگى را به جاى گذاشتند, بهره ببرند تـنـهـا در نـهـج الـبـلاغـه , درمان تمام داروها یافت مى شود وامروز وقت آن رسیده است که غبار جـهـل ونادانى را بزداییم وامت را به والاترین درجات تمدن برسانیم , پس اگرامام شیعیان در شهر علم است , باید پیروانش از دیگران , شتابان تر به سوى علوم روى آورند وبر سایرین پیشى گیرند.
6 ـ بر شیعیان وپیروان اهل بیت است که صفوف خودرا محکم ترکنند واز حزبهاى سیاسى دور شوند وبـراى وحـدت مـرجـعـیـت تلاش نمایند واز او اطاعت کنند وسپس براى وحدت تمام مسلمین , تلاش کنند.
اگـر شـیـعـیـان بـه این سفارش هائى که من اینهارا از لابلاى کتاب خدا وسنت پیامبر گرامیش ومکتب اهل بیت (ع ) بیرون آورده ام , عمل کنند بى گمان امنیت وصلح وصفا برقرار مى شود واگر مـا درون خـودرااز عـقاید باطل وجهل وکژى پاکسازى کنیم , قطعا خداوند بر ما منت مى گذارد وتـهـیـدسـتـى وخوارى مارا به بى نیازى وعزت تبدیل مى نمایدوامام زمانمان را ظاهر مى سازد تا زمـیـن را پـر از عدل وداد کند پس ازآنکه پر از ظلم وستم شده باشد وآخر دعوانا ان الحمدللّه رب العالمین .
شیعه همان اهل سنت است ولى
پـس از آنـکه فهمیدیم شیعه امامیه , درحقیقت , اهل سنت پیامبرندواین حقیقتى است روشن براى هـر کـس کـه احـکـام اسـلام را در عقیده وعمل پاس مى دارد,که هیچ تردیدى در آن نیست ولى مـخـالـفـان ازاهـل سـنت وجماعت ـ که از بحثهاى گذشته چگونگى پدید آمدن وانگیزه هاشان را شـنـاخـتـیـم ـ در بـرخـى عـقـاید واعمال به شیعیان خرده مى گیرند وبر آنها اعتراض مى کنند وشـبـهـه هایى مطرح مى سازند تا دردینشان , تشکیک کنند وگاهى با ساختن داستانهاى خیالى تـلاش مـى کـنـنـد کـه آبرویشان را ببرند وآنهارا بد جلوه دهند تا شنونده یاخواننده نسبت به آنان بدگمان شود واز آنان متنفر شود وپس از آن , هیچ ارزشى براى آنان به حساب نیاورد.
بـه عـنوان نمونه , یکى از خرافاتى که مى شمرند این است که شیعیان معتقدند به اینکه جبرئیل , در امانت الهى , خیانت کردوپیامبرى را به جاى على به محمد سپرد!!.
یا آن مطلب بى ربطى که مى گویند عبداللّه بن سباى یهودى مذهب شیعه را تاسیس کرد یا اینکه شـیعیان , قرآنى غیر از قرآن موجوددارند وبه نام ((مصحف فاطمه )) معروف است یا اینکه هر شب اسـبى بردر سرداب شهر سامرا آماده مى کنند, ومنتظر مهدى مى مانند که بیایدوبر آن اسب سوار شود! یا اینکه مى گویند, شیعیان , قبرهارا مى پرستندوامامان را مانند خدا مى دانند وبراى سنگ به خـاک مـى افـتند یا اینکه زناراروا مى دارند ودروغهاى شاخدار دیگرى که با اندکى بحث وتحقیق , آن دروغها براى همگان روشن مى گردد.
امـا بـهـرحـال برخى از اعتراض هاى اهل سنت , در زمان حاضر,مانع از بحث علمى مى شود وچون سدى مانع از رسیدن به حقیقت مى گردد واینان چنین شبهه هایى را نه در کتاب ها خوانده اند ونه ازسـخـنـرانان وحدیث گویان شنیده اند, با این حال قسم مى خورند که خودبا دیدگان شاهدش بوده اند.
بـنـابـرایـن , مـطـلـب بـسـیـار مهم وحساسیت زااست وشاید برپژوهشگران تاثیرى منفى بگذارد ومحققان را از رسیدن به حق باز داردواینجانب همچنان که خواننده را وعده داده ام , از گفتن حق وتـعـهـد به بى طرفى صد درصد وحساسیت نشان ندادن به هر مذهبى به خاطرهواى نفس , دریغ نخواهم داشت وبه این سخن رسول اکرم (ص ) عمل مى کنم که مى فرماید ((حق را بگو هر چند علیه خودت باشد)) ((156)).
وچـون خـداوند از حرف حق خجالت نمى کشد, بنابر این لازم است در این زمینه صراحت گویى را پـى بـگـیـریـم وهـمـچنانکه به نیکان از شیعه مى گوییم : درود بر شما وآنهارا تحسین مى کنیم , به شیعیانى که راه خطارا پیموده اند, نیز خطایشان را باز گو مى نماییم وآنان را نصیحت مى نماییم ودر ایـن رابـطـه از سـرزنـش هـیـچ سـرزنـش کننده اى وحشت نداریم وجز رضایت پروردگار چیزى نخواهیم .
لازم اسـت فـرق بـگـذاریم بین آنچه از سوى دین اسلام وآنچه ازروى تقلید وعادت واجتهاد به ما رسـیـده اسـت وهمچنانکه در انتقاد به برخى اصحاب که در دین بدعت گذاشتند, صراحت ورک گـویـى رادنبال کردیم , لازم است نسبت به برخى شیعیان نیز انتقاد کنیم وبرکارهاى اشتباهشان سـکـوت روا نـداریـم , با توجه به این نکته که بدعت هاونوآورى هاى اصحاب جز دین قرار گرفت واحـکـام خـدا ورسـولـش راتـغـیـیر داد وبر کارهاى شیعیان هیچ تاثیرى نداشته واحکام را تغییر نداده وهیچ کس قائل به وجوبش نشده , ولى با این حال لازم است مورد انتقادقرار گیرد.
حـال ـ خـوانـنـده عـزیـزـ بـا هـم مـهـمترین این مسائل را که مایه خرده گیرى بر شیعیان شده پـى مـى گیریم , چرا که شاید خود جنابعالى نیزاز آنها رنج مى برى وپاسخ کافى بر آن ندارى که با طرف مقابل بحث کنى یا خودرا قانع سازى .
ایـن نوآورى ها نیز بدعت هایى است که داخل در مذهب تشیع شده است , واهل بیت با تمام بدعت ها مـخـالـف انـد هـر چـنـد لـبـاس رنگین بر آن بپوشانند وآن را ((بدعت خوب ))! بنامند, وهمانا آن بـزرگواران ـ که درود خدا بر آنان باد ـ همواره تاکید مى کردند که هیچ سخنى نمى گویندوهیچ عملى انجام نمى دهند جز سخن وعمل پیامبر(ص ).
بـنـابراین هر چه پس از امامان در مذهب پیدا شده , بدعتى است زیان داروبى فایده , مژده وبشارتى که نیست تنفرهم مى آورد نه تنهاکاررا آسان نمى کند که دشوار هم مى کند چرا که در خلال آنها, جـوانان روشنفکر, طعنى بر مذهب امامیه مى یابند وبا دشوارى براى صحه گذاشتن بر آنها یا نفى آنها, مواجه مى شوند.
برخى از این بدعتها که مورد انتقاد اهل سنت است را به عنوان نمونه یاد آور مى شویم زیاده روى در عزاى روز عاشورا وزنجیر زدن وبا قمه خون خودرا ریختن .
بى نظمى در هنگام نماز وبى احترامى نسبت به نمازگزاران .
سیگار کشیدن در مساجد وترک نماز جمعه و.
اهل بیت کلید مشکل ها
دکتر تیجانى
اهل بیت , ادامه دهندگان خط پیامبر.
ایا عمل به اسلام براى مردم دشواراست ؟.
ایا اسلام پیشرفت را مى پذیرد؟.
مشکلات سیاسى , دست آورد تمدن .
عید غدیر بزرگترین وگرامى ترین عیدها.
هر روز عاشورا و هر زمین کربلااست .
گفتگو با یکى از علماى وهابیت .
تبرک جستن به آثار پیامبر پس از وفاتش .
پیامبر, تبرک جستن را روا مى دانـد.
طلب شفا از خدا به برکت پیامبر.
مقدمه مترجم
بسم اللّه الرحمن الرحیم .
کتاب جدید دکتر تیجانى (کل الحلول عند آل الرسول ) را ندیده بودم واز آن هیچ شناختى نداشتم تـا اینکه چندى پیش یک نفر که ادعاى فضل مى کرد, نزد من آمد وگفت : فلانى ! چرا اینقدر دکتر تـیجانى راتایید کردید وکتابهایش را ترجمه نمودید واز او یک شخصیت استثنائى ساختید؟ گفتم : بـراى اینکه او واقعا شخصیتى استثنائى است او تمام عمر پر برکتش را در خدمت هدفش قرار داده وبا تمام توان از ولایت وامامت اهل بیت علیهم السلام دفاع مى کند وپیوسته در این راستامى نویسد, سـخـنرانى مى کند واز هر راه ممکن براى اعلاى ((کلمة اللّه ))تبلیغ مى نماید وبه نظر من او مؤید من عند اللّه است چرا از او تبلیغ نکنیم ؟ وچرا کتابهایش را به فارسى برنگردانیم ؟ مگر چه شده است ؟.
او کـه بـه نظر مى رسید کشف جدیدى کرده , لبخند مخصوصى زدوگفت : حق دارى ! تو که خبر نـدارى ! او اخیرا تغییر مذهب داده است !!او چنانکه خودش در کتاب ((آنگاه هدایت شدم )) نوشته , بـر یک مذهب استوار نمى ماند وهمواره درپى تجدیداست ! واینک متاسفانه برگشته وبه مذهب آبا واجدادش گرویده وماهیت خودرا روشن ساخته است !!.
با تعجب وشگفتى بى سابقه اى به او گفتم : شما مطمئن هستید؟ومگر چنین چیزى مى شود؟ او با کـتابهایش همواره دارد شق القمرمى کند ومردم را گروه گروه به مذهب حق سوق مى دهد, آن وقت خودش از اهل بیت روى بر مى گرداند؟! مگر چنین چیزى امکان پذیراست ؟.
گفت : کتاب اخیرش را خوانده اید؟.
گفتم : کدام کتاب ؟.
گـفت : کتابى را تازگى منتشر کرده که در آن , مذهب تشیع را زیرسؤال برده ودفاع از اهل سنت نموده است .
من که این سخنان را هرگز نمى توانستم باور کنم , دگر بار باتعجب زیادترى گفتم : چه کتابى ؟.
گفت : کتاب ((کل الحلول عند آل الرسول )) ـ یعنى : تمام راه حل ها نزداهل بیت پیامبراست .
گفتم : احسنت ! راحتم کردى ! ولى آیا شما خودتان هم این کتاب را خوانده اید؟.
گفت : آرى , من خودم .
سخنش را قطع کردم وگفتم : پس حتما نفهمیده اید چه نوشته است ؟.
از نـام کـتـاب مـعلوم مى شود, او در تشیعش استوارتز وپابرجاترشده , چرا که تا کنون مذهب اهل بـیـت را به طور کلى مى پذیرفت ولى اکنون مى گوید تمام راه حل ها نزد آنان است وتنها اهل بیت هـستند که مى توانند مشکلات زندگى دنیا وآخرت ما را حل کنند مگر نه همینطوراست ؟ من که کـتاب را ندیده ام واز آن چیزى نشنیده ام ولى ازاسمش معلوم شد که این بار ابتکار دیگرى از دکتر تیجانى است درمعرفى بهتر وبیشتر اهل بیت وقطعا دفاع بى چون وچرا از مکتب افتخار آمیز ولایت وامامت .
گـفـت : صـبـر کن تا سخنم تمام شود! او در این کتاب نسبت به مسائل مختلفى اعتراض کرده از جمله سبک عزادارى شیعیان وشهادت ثالثه در اذان .
گـفـتـم : نـه تـنـهـا او که من هم طى مقالات زیادى به روش ونحوه عزادارى اعتراض مى کردم ومـى گـفتم باید سبک وروش ما در عزادارى همان روش وسنت اهل بیت باشد که مجالس عزارا بـرپـا مـى نـمودندوذکر مصیبت مى کردند ومى گریستند مردم را به گریه یا تباکى وامى داشتند وخـطـبـا وشـعـرارا وادار به یادآورى وخواندن مصایب سیدالشهدا علیه السلام مى نمودند وبر آن پیوسته تاکید مى کردندوهدف واقعى وانگیزه اصلى , همان ولایت وتاکید بر آن بود.
وامـا شـهادت ثالثه در اذان , تمام علما ـ بدون استثنا ـ آن را جزاذان نمى دانند, گواینکه برخى از گـذشـتـگـان , از آن نهى نموده ومبطل اذان به حساب مى آوردند ولى امروز چون به صورت یک شعار براى تشیع در آمده است , به نظر من باید آن را ترویج کنند اما نه به عنوان جزئیت ـ که صحیح نـیـسـت ـ بـلـکـه فـقـط براى تیمن وتبرک , واگر کسى نگفت مرتکب گناهى نشده است واذان واقـامـه اش هـم باطل نمى باشدچرا شما ـ که به نظر خودتان مرد فهمیده اى هستید وادعاى فضل دارید ـ عوامانه شعار مى دهید!؟.
چـرا ایـن اعـتـراض را بـه بـرخى علماى بزرگ تشیع که در گذشته آمدند وشهادت ثالثه را حرام مى دانستند, نمى کنید؟ گویا دیوارى کوتاهتر از دیوار ایشان پیدا نکرده اید, واورا تخطئه مى کنید؟ تازه اگرهم اشتباه کرده است چرا آن همه کارهاى مثبت وارزنده اش را نادیده مى گیرید؟ ام على قلوب اقفالها!.
وانـگـهـى سـایر مطالب کتاب را بخوانید من گمان نمى کنم چیزى جز تایید مذهب ودفاع از خط مقدس اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام , در آن باشد ولى به هر حال فرصتى شد که دنبال کـتـاب بروم وآن را بخوانم ودر موردش تصمیم بگیرم واگر جالب بود ـ که قطعا جالب است ـ آن را تـرجمه کنم تا مسلمانان این مرز وبوم نیز از آن بهره ببرند واستفاده کنند وثوابش را نثار روح پاک پدر ومادرم کنم که مرا با این خط آشنا ساختند واز کودکى بذر ولاى على را در جان ودلم کاشتند.
آن مـؤمـن که از سخنانم چندان خوشش نیامده بود, خدا حافظى کرد ورفت من هم فورا از برادر گـرامـى ام جـنـاب حجة الاسلام حاج سیدحبیب اللّه موسوى درخواست کردم این کتاب را تهیه کنند چند روز بعدکتاب به دستم رسید, بدون وقفه آن را مطالعه کردم ومانند سایر کتابهاى دکتر تـیـجانى سودمند, مفید وشایان تقدیر یافتم کتابى است بس ارجمندومقدس , زیرا بیش از پیش از مـکـتـب اهـل بـیـت عـلیهم السلام دفاع کرده وتنها راه رهائى را در پیروى از تشیع دانسته است عـجـیـب اسـت کـه بـرخـى ـ یـا از روى نـادانـى ویـا به خاطر تبلیغات مغرضانه بیگانگان ـ چند صفحه کتاب را مى خوانند وفورا حکم کلى علیه آن کرده وآن را مردودمى دانند, مانند همان کسى کـه ((لا تـقـربوا الصلاة ))را مى خواند و((وانتم سکارى )) را نادیده مى گیرد, یا ((کلوا واشربوا)) را مى خواند و((ولا تسرفوا)) رانمى بیند!.
بـیـایید جان وخرد خودرا داور قرار دهید واین کتاب ارزشمندوجالب را ـ که دست کمى از کتاب ((آنـگـاه هـدایـت شدم )) ندارد ـ با دقت مورد مطالعه قرار دهید, تا متوجه شوید که تنها تبلیغات دشـمن است که مى خواهد این مرد خدارا بکوبد البته من نمى خواهم بگویم که هیچ اشتباه ونقصى نـدارد, امـا قـطـعـا او در پـى تـقلید وپیروى صد در صد ازخاندان پاک پیامبراست وشاید گاهى تـنـدرویـهـائى داشته نه اینکه اشتباه متعمد باشد که در مجموع , کتاب حاضر بسیار ارزنده وقابل تحسین وشایان تقدیر وسپاس است .
ایـن جـانـب ضمن ترجمه این کتاب , در بعضى موارد پاورقى هاوحاشیه هاى ایشان را که از مطالب خـوب وجـالـبى برخوردار بود, جزمتن قرار دادم وبرخى پاورقى هارا که اضافى یا تکرارى یافتم از قـلم انداختم , که امیداست مورد توجه برادران وخواهران علاقمند به اهل بیت علیهم السلام , قرار گـیرد وعزیزانى که در اثر پیروى از نیاکان یادسترسى نداشتن به منابع اصیل یا به هر علت دیگر, از اهـل بـیـت فـاصله گرفته اند, با خواندن این کتاب وسایر کتابهاى استاد تیجانى ودیگربزرگان وانـدیشمندانى که پس از استبصار, خودرا وقف مذهب ومکتب کرده اند مانند سعید ایوب مصرى , احـمـد یعقوب اردنى , اسعد وحید فلسطینى وصالح الوردانى مصرى , به آغوش باز وگرم خاندان پـاک ومـطـهـر رسـول خـدا ـ کـه درود بـى پـایـان بـر آنان باد ـ باز گردند تا در دنیا وعقبى رو سفید,سرفراز ورستگار باشند.
بـنـیـاد مـعارف اسلامى قم که از آغاز با نیت پاک مرحوم آیة اللّه حاج سید عباس مهرى وبه انگیزه ترویج از مکتب واحیاى آثاروبازنویسى تاریخ پر افتخار اسلام , تاسیس وپایه ریزى شده است , به فضل ولـطف الهى , باز هم توفیق یافت این اثر شیرین وجذاب وخواندنى را در چارچوبى زیبا وهمه پسند, چاپ ومنتشر سازد, به امید اینکه تا اندازه اى دین خودرا به اسلام ومسلمین اداکند.
این بنیاد وتمام دست اندرکاران آن که براى تقرب به اللّه , پیوسته در تلاش وفعالیت بى وقفه اند, از حـضـرت ذى الـجـلال , خـاضـعـانه تمنادارند, آنان را در این راه , بیش از پیش , توفیق بخشد واز دوستان وعزیزان خواننده نیز همچنان التماس دعا دارند واز آن همه لطف ومحبت بى دریغشان , از دل وجان سپاسگزارند, موفق وپیروزوسربلند باشید.
سید محمد جواد مهرى .
18 ذى حجة 1417.
عید غدیر.
مقدمه
بسم اللّه الرحمن الرحیم .
حمد وسپاس , اللّه را سزااست , همو که پروردگارجهانیان است وبرترین درودها وزیباترین تحیت ها, تـقدیم به آن برانگیخته شده از سوى پروردگار, او که براى جهانیان رحمت است ,سرور ما وسالار مـا ابـوالـقـاسـم مـحمد بن عبداللّه (ص ), آخرین پیامبروفرستاده حق , وبه خاندان پاک ودودمان طاهرش , نشانه هاى هدایت وچراغهاى گمراهى , پیشوایان امت ونجات دهندگان ملت .
بـارى ! خداوند به برکت محمد وآلش بر من منت نهاد ومرا به شناختن حق وا داشت , حقى که پس از آن گـمـراهـى نـیست , ومرا شیرینى میوه هایى که از شش کتابم ((1))
روییده شده بود, چشاند وهمانا این کتابهابه خاطر شناساندن همان حق پنهان شده بود که با فضل وکرم الهى , دراثر منتشر شدن آن کتابها, بسیارى از مؤمنین راستین جویندگان پاک نژاد, به مذهب عترت پاک گرویدند وجـز شـیـعـیـان اهـل بیت (ع )شدندوجز خداى متعال , هیچ کس عددشان را نمى داند (وما یعلم جـنـودربـک الا هو) ((2))
, جز اینکه نامه هاى زیادى که از هر سوى جهان به اینجانب در پاریس یا تونس مى رسد, بر امیدمان مى افزاید واطمینان حاصل مى کنیم که فرج الهى نزدیک است ووعده او حق است اینجاست که این آیه را زمزمه مى کنم که مى فرماید (ام حـسـبـتـم ان تدخلوا الجنة ولما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم الباسا والضرا وزلزلوا حتى یقول الرسول والذین آمنوا معه متى نصر اللّه الا ان نصر اللّه قریب ) ((3)).
آیا گمان کرده اید که مى توانید وارد بهشت شوید بدون آزمایشهایى که پیش از شما بر گذشتگان آمـد, هـمـان هـا که گرفتار رنج ها ومحنت ها شدند وآنچنان به لرزه آمدند که پیامبر وپیروانش از مـؤمـنـان ـ به درگاه الهى تضرع کرده ـ گفتندپس یارى خدا کى مى رسد؟ هان (بشارت ده به مؤمنان ) که یارى خدا, نزدیک است .
از لابـلاى خـوانـدن آن نـامـه هـا, احـسـاس مـى کنم که خیر هرگز قطع نمى شود وحق همواره پیروزاست مى فرماید (بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق ) ((4)).
ما همواره حق را بر باطل چیره مى سازیم تا باطل را سرنگون سازد وازبین ببرد.
حال که خداى سبحان , خود متعهد سرنگونى باطل شده است ,پس من هیچ تردیدى در اظهار آنچه مـعـتـقدم حق است , نخواهم داشت ,تا آن که خداوند میان من وآن خشک سران کژاندیش داورى کند,همان ها که از حق دورى مى جویند وجز آنچه به آن خوى گرفته اند,نمى پذیرند هر چند صد در صد باطل باشد, واز باطل نمى پرهیزند جزآنچه را نمى دانند, هر چند حق باشد.
باز هم از خداوند براى آنها هدایت را آرزومندم , زیرا تنها اوست که هر کس را بخواهد به سوى صراط مستقیم رهنمون مى سازد.
من از این روى که با بسیارى از خوانندگان وجویندگان حق ـچه از راه نامه ها وچه در دیدارهاى مـسـتـقیم ویا هنگام سخنرانیهایم درفعالیتهاى گوناگون ـ مى جوشم وگرم مى گیرم , به این مطلب پى بردم که برخى هر چند نوشته هایم را حق مى دانند, باز هم این سخن را تکرارمى کنند که : مـا بـى نیازیم از بوجود آوردن چنین مشکلاتى که شاید ضدوحدت مسلمانان باشد, آن هم در این دوران که شرق وغرب , دست به دست یکدیگر داده اند که مسلمانان را نابود سازند.
ایـن سـخـنـشـان را تـا انـدازه اى مـعـقـول دانستم ونظرشان را پسندیدم ,زیرا تلاش مى کنند که اخـتـلاف هـارا کـمـتر کرده وصفوف مسلمین را بهم پیوسته تر کنند, پس باید نظرشان را پذیرفت ونـصـیـحـتـشـان را قـبـول کردواز آنان سپاسگزار شد اینجاست که سخن امیرالمؤمنین (ع )را به یادمى آورم که مى فرماید ((وباید از کارها آن را بیشتر دوست بدارى که نه از حق بگذرد ونه فروماند وعدالت را فرا گیرتر بود ورعـیـت رادلـپـذیـرتر که ناخشنودى همگان خشنودى نزدیکان را بى اثر گرداند وخشم نزدیکان خشنودى همگان را زیانى نرساند)) ((5)).
بنابراین , کتاب ((اهل بیت کلید مشکل ها))را در دسترس خوانندگان عزیز قرار مى دهم که تلاش کـرده ام , در ایـن کـتـاب مـسائل حساسیت برانگیزى که برخى از مردم را خشمناک مى سازد کنار گذارم , تا از حق دورى نجویند وانگیزه هدایتشان منتفى نگردد هر چند معتقدم روش حساسیت بر انـگـیزى که روان آزاد مردان را به جوش وخروش وامى دارد, واز این روش در کتابهاى گذشته ام استفاده کرده ام ,دست آوردهاى ارزشمند وشگفت آورى در بر داشت , ولى بهرحال اشکال ندارد که روش نـرم ومـسـالـمـت آمـیـزرا اخـتـیار کنیم که بسیارى ازمردم را قانع وراضى خواهد ساخت وبـى گـمـان نـتیجه اش شیرین ترولذت بخش تراست وبدینسان هر دو روش را دنبال کرده ام ودر ایـن میان از قرآن کریم پیروى نموده ام که با دو روش تطمیع وهشدار,بهشت خواهان را به بهشت رهنمون مى سازد وترس کنندگان را ازدوزخ مى رهاند ماهم که هرگز طمع نداریم به مقام بلند ووالاى امیرمؤمنان وپیشواى پرهیزکاران على بن ابى طالب (ع ) برسیم که خدارا نه به طمع بهشت ونـه بـه تـرس از جـهنم , عبادت مى کرد واگر پرده ها بالامى رفت بر یقینش افزوده نمى شد, پس خـداى سـبـحان را از صمیم قلب مى خوانیم که رحمتش را شامل حال ما کند ومارا به درستکاران ملحق سازد.
محمد تیجانى سماوى .
در کـتـابـهاى گذشته مان تلاش کردیم , مسلمانان را وادار به بازگشت به ثقلین (قرآن وعترت ) کـنـیـم واز آنـان بخواهیم که براى تضمین هدایت ورهایى از گمراهى , به این هر دو چنگ زنند, چـنانکه از زبان رسول خدا(ص ) نقل شده وروایت کنندگان مورد اعتماد, در صحاح ومسانیدشان از سنى وشیعه نقل کرده اند.
وایـن مـطـلـب را به حد کافى مورد بحث قرار دادیم تا جایى که برخى اندیشیدند مبناى ما تحقیر اصـحـاب واثـبات بى عدالتیشان است ولى خداوند متعال گواه است که غرض ما فقط این بود که از سـاحـت مـقـدس پیامبر اکرم (ص ) دفاع کنیم چرا که وجود اونمایانگر کل اسلام است وهمچنین مـى خواستیم از مقام والاى اهل بیت دفاع کنیم چرا که آنان هم تراز ودر رتبه قرآن هستند, وهر که آنـان راشـناخت , قرآن را شناخته وهر که آنان را نادیده گرفت , قرآن را نادیده گرفته است , وپیامبر پیوسته به این معنى گواهى داده وبر آن تاکیدفرموده است .
اکـنـون در ایـن کـتاب به خواست خداوند ثابت خواهیم کرد که برمسلمانان این دوره که در قرن بیستم زندگى مى کنند وگرفتار ایسم هاى گوناگون هستند ومى خواهند به اسلام واقعى دست یابند وبه آن عمل کنند, واجب است که از عترت پاک پیامبر پیروى کنند.
حـقیقتى که گریز از آن نیست , این است که قرآن کریم وسنت پاک , هر دو گرفتار تاویل وتحریف شـدنـد, قرآن را به معانى گوناگون تاویل کردند تا آن را از مقاصد وانگیزه هاى واقعى شریعت دور کنندوسنت را هم با وارد ساختن روایات دروغینى در آن , تحریف کردندولذا تفاسیر قرآنى که امروز در دسـتـرس هـسـت , غالبا خالى ازاسرائیلیات یا اجتهادهاى برخى مفسرین که معتقد به منسوخ شـدن بـعـضـى از آیـات شـده انـد, نـیست , چنانکه کتابهاى حدیث گرفتارتحریف ها ودروغ هایى شده است که نمى توان صد درصد به هیچ یک از آنها اطمینان کرد.
اینجاست که بر مسلمانان , پیروى وبازگشت به سوى پیشوایان وامامان معصوم واجب مى شود زیرا تـنـهـا آنان هستند که توانایى تفسیرکتاب خدا وبیان احکامش را دارند وآنان هستند که مى توانند احادیث پیامبررا از تمام انحراف ها وتغییرها وشائبه ها نگهدارند.
واگر امروز آرزوى نهایى مسلمانان بازگشت به سلف صالح است تا این دو مصدر تشریعى را تنها از آنـان دریـافت کنند, زیراآنها برترین مردم هستند ـ چنانکه بسیارى بر این عقیده اند ـ لازم است به ایـنان بگوییم : دلیل شما چیست ؟ ما حق داریم از آنها بخواهیم مطلب خودرا با دلیل قاطع وبرهان روشن ـ که راه بهانه را بر انسان مى بنددواورا قانع مى سازد واطمینان قلبیش مى بخشد ثابت کنند زیـرا تـنهاخوش گمانى کافى نیست بلکه حتى استقامت وخوش رفتارى نیزنمى تواند عامل درک درست یا عصمت از هر خطایى باشد.
دروازه عـلـم پـیـامـبـر, حضرت امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع )بدین حقیقت اشاره مى کند ومى فرماید ((در دسـت مـردم حـق اسـت وبـاطل , راست ودروغ , ناسخ ومنسوخ , عام وخاص , محکم ومتشابه وآنـچـه در خـاطـرسپرده شده است وآنچه حدیثگو بدان گمان برده است وبر رسول خدا(ص ) در زمان او دروغ بستند تا آنکه برخاست وخطبه خواند وفرمود ((هر که به عمد بر من دروغ بندد جایى در آتش براى خودآماده سازد)).
وحدیث را چهارکس نزد تو آرند که پنجمى ندارند مـردى دو روکـه ایمان آشکار کند وبه ظاهر چون مسلمان بود از گناه نترسد وبیمى به دل نیارد وبه عمد بر رسول خدا(ص ) دروغ بندد وباک ندارد واگر مردم بدانند اومنافق است ودروغگو, از او حدیث نپذیرند وگفته اش رابه راست نگیرند لیکن گویند یار رسول خدا(ص )است دید واز او شنید ودر ضـبـط آورد, پـس گـفـتـه اورا قـبـول بایدکرد وخدا تورا از منافقان خبر درود چنانکه باید وآنـان رابـراى تـو وصـف فرمود انسان که شاید اینان پس از رسول خدا که بر او کسان او درود باد, بـرجاى ماندند, وبا دروغ وتهمت به پیشوایان گمراهى ودعوت کنندگان به آتش نزدیکى جستند وآنـان ایـن مـنـافـقـان را بـه کـار گـمـاردند وکارمردم را به دستشان سپاردند وبه دست ایشان دنـیـاراخـوردنـد ومـردم آنـجـا رونـد که پادشاه ودنیا روى آرد, جزکه خدا نگهدارد واین یکى از چهارتن است .
ومردى که چیزى از رسول خدا(ص ) شنید وآن راچنانکه باید در گوش نکشید وبه خطا شنفته وبه عـمددروغى نگفته , آن حدیث نزد اوست , آن را مى گویدوبدان کار مى کند وگوید: ((من این را از رسـول خـدا(ص )شـنـیـدم )) واگـر مـسـلمانان مى دانستند وى در آن حدیث به خطا رفته از او نمى پذیرفتند واوهم اگر مى دانست حدیث خطاست از سر گفتن آن برمى خاست .
وسـومـیـن , مردى است که شنید رسول خدا(ص ) به چیزى امر فرمود, سپس آن را نهى فرمود واو نمى داند یا شنیدچیزى را نهى کرد, سپس بدان امر فرمود واو از آن آگاهى ندارد پس آن را که نسخ شـده بـه خـاطـر دارد ونـسـخ کـنـنـده رابـه خـاطـر نمى آرد واگر مى دانست نسخ شده , آن را ترک مى گفت واگر مسلمانان هنگامى که حدیث را از وى شنیدند مى دانستند نسخ شده ترک آن حدیث مى گفتند.
وچهارمین آن که برخدا ورسولش دروغ نمى بندد چون از خدا مى ترسد ورسول خدا(ص )را حرمت مى نهد, نیزدستخوش خطا نگردیده وآن را که به خاطر سپرده همان است که شنیده وآنچه شنیده روایـت کـنـد, بـدان نیفزاید واز آن کم نکند پس ناسخ را به خاطر سپرده وبه کار برده ومنسوخ در خاطرش بوده واز آن دورى نموده خاص وعام را دانسته ومحکم ومتشابه را شناخته وهر یک را بجاى خـود نـهـاده وگـاه بـود کـه از رسول خدا(ص ) سخنى است وآن را دو رویه ودوگونه معنى است : گـفـتارى است خاص وگفتارى است عام آن سخن را کسى شنود که نداند خدا ورسول (ص ) از آن چـه خواهند, پس شنونده آن را توجیه کند بى آنکه معنى سخن را بداند, یا مقصود از آن را بشناسد یا ایـنـکـه بـدانـد آن حدیث چرا گفته شده است , وهمه یاران رسول خدا(ص ) چنان نبودند که از او چـیـزى پرسند ودانستن معنى آن را از او خواهند, تا آنجا که دوست داشتند عربى بیابانى که از راه رسیده , از او چیزى پرسد وآنان بشنوندواز این گونه چیزى بر من نگذشت جز آنکه معنى آن را ازاو پرسیدم وبه خاطر سپردم این است موجب اختلاف مردم درروایتها)) ((6)).
از ایـن سـخـن امیرمؤمنان وسرور سخنرانان , چنین بر مى آید که رسیدن به منابع شریعت ودرک مـقـاصدش , بسیار دشواراست اگرتحلیل امام از وضعیت روایت در آن دوران که بیش از 25 سال ازرحـلـت پـیامبر نگذشته بود وخود آن حضرت ودیگر صحابه زنده بودندومى توانستند احادیث را تـصـفیه وتصحیح کنند, چنین است پس امروزوباگذشت چهارده قرن واختلاف امت به گروه ها ومذاهب گوناگون ,چه وضعیتى خواهد داشت ؟! از این روى , بر پژوهشگر لازم است ,پیش از آنکه گروهى را مورد تایید قرار دهد یا رد نماید, احتیاط کامل کند وبیش از حد دقت نماید.
ومـا اگـر در کتابهاى گذشته مان ودر خلال پژوهش هاى علمى وتاریخى , ثابت کردیم که شیعه امـامـیـه اثنا عشریه , همان فرقه ناجیه وگروه رستگاراست ونمایانگر خط راستین اسلام است , این داورى هرگز زاییده وضعیتهاى موجود وبه خاطر تحولات زندگیم نبوده ,بلکه این حقیقتى است کـه از قرآن وسنت به دست آمده وتاریخ راستین که از تحریف ودروغ در امان مانده , آن را به اثبات رسـانـده وعـقـلى که خداوند قدرت تشخیص ودرک دلیل به آن عطا فرموده , به سوى آن هدایت شده است خداوند مى فرماید (( ـ اى پیامبر ـ بشارت ده بندگانم را, همان ها که اگر سخنى مى شنوند,دنبال بهترینش هستند, آنهایند که خداوند هدایتشان کرده وآنها خردمندانند)) ((7)).
ودرباره آنان که عقل خودرا کنار گذاردند ودر نتیجه مستحق عذاب شدند, مى فرماید ((وآنها گفتند اگر ما مى شنیدیم یا مى فهمیدیم (عقل داشتیم ), هرگز جزجهنمیان واهل دوزخ نبودیم )) ((8)).
بـا ایـن حال , وعلى رغم دلیلهاى روشن وقاطعى که در کتابهاى گذشته ام ارائه دادم , برخى ـ که خـدا آنـهـارا ببخشاید ـ گویا با خردهاوقلوبشان نمى خوانند, بلکه با عواطفشان مطالعه مى کنند, چنانکه هرچه مطابق هوا وهوسشان است , مى خوانند, ولذا یاد گرفته اند که با هرچه مخالف عقیده وایده شان است مخالفت ورزند وهر چه طبق دلخواهشان نیست , مورد اهانت قرار دهند.
بـهـرحـال , ما چون از مؤمنینى هستیم که خیر تمام مسلمین راخواهانیم وهمواره تلاش مى کنیم آنان را به سوى هدایت رهنمون باشیم , همان هدایتى که کشتى نجات است , پس نباید نا امید شویم وتاآخر عمر, باید آنهارا به سوى خیر وخوشبختى که جز بهشت جاویدان نتیجه اى ندارد, فرا خوانیم .
امیرالمؤمنین (ع ) مى فرماید ((خدا بیامرزد کسى را که حقى بیند ویارى آن کند یا ستمى بیند وآن را بازگرداند وخداوند حق را یاور بود تا حق رابدو برساند)) ((9)).
وفرمود ((مـن خـوش نـدارم شما دشنامگو باشید لیکن اگر کرده هاى آنان را بازگویید, وحالشان را فرایاد آریـد به صواب نزدیکتر بود ودر عذر خواهى رساتر وبه جاى دشنام بگویید خدایا ما وآنان را از کشته شـدن برهان ومیان وایشان سازش قرار گردان واز گمراهى شان به راه راست برسان تا آن که حق را نمى داند بشناسد وآن که براى دشمنى مى رود وبدان آزمنداست باز ایستد وچاره چیست که حق جز با این امور هرگز شناخته نمى شود)) ((10)).
من در کتابهاى گذشته ام همین روشى را که امام على (ع ) به شیعیانش آموخت , اختیار کردم ولذا هرگز ناسزاگو نبودم بلکه اعمالشان را توصیف واحوالشان را تبیین نمودم تا نا آشنایان به حق ,آن را بشناسند, ولى چه کنم با افرادى که راضى نمى شوند, حتى نامى ازصحابه ببرم واعمالشان را مورد سنجش قرار دهم , وچاره چیست که حق جز با این امور هرگز شناخته نمى شود.
هـان , اکـنـون در هـفـتـمـیـن کـتابم , تلاش مى کنم که سخنى از صحابه به میان نیاورم وحتى اعمالشان را مورد بررسى قرار ندهم , وبسنده کنم به استدلال بر حق بودن اهل بیت وشیعیانشان با روشـى نـویـن که شایدعموم مردم را راضى سازد هر چند بر این باورم که رضایت همگان رابدست آوردن , امـرى اسـت مـحـال در هر صورت از خداى سبحان خواستارم آنچنان که بخواهد ودوست دارد, مـرا توفیق دهدومسلمانان را به سوى خیر رهنمون شود وما وآنان را براى حق خواهى هدایت کند وجز بر استقامت ونیک فرجامى , عمرمان را پایان ندهد.
نیازمند رحمت پروردگارش .
محمد تیجانى سماوى .
ایـن است اسلام راستین
دو سـال پـیـش ایـن تیتررا براى سخنرانیم , در مسجد برادران اهل سنت در شهر سان فرانسیسکو ایـالـت کـالـیـفـورنـیـاى آمریکا,برگزیدم در آن روز گروه زیادى از مردان وزنان از کشورهاى گـونـاگـون آفـریـقایى , ترک , افغان ومصرى , در آن مجلس حاضر شده بودند وپس از تمام شدن سخنرانى وگفتگوهاى آزاد وسودمند, بسیارى ازحاضرین با رضایت خارج شدند.
یـکـى از دانـشـجـویان مصرى که تازه دکتراى خودرا گرفته بود,متعرضانه از من پرسید: چگونه اسلام شیعیان را اسلام واقعى مى دانید بااینکه عکس آن مشهوراست وچنانکه گفته مى شود: اهل سـنت وجماعت هستند که فرقه ناجیه (گروه رستگار) مى باشند زیرا به قرآن وسنت با هم تمسک جسته اند ودیگران از گروه هاى گمراه به حساب مى آیند؟.
با کمال خونسردى ـ ودر حالى که رو به حاضرین کرده بودم ـپاسخش دادم بـرادرانم ! صادقانه براى شما سوگند یاد مى کنم , اگر یکى ازفرقه هاى اهل سنت را بیابم که پیرو مـذهـبى است که منسوب به ابوبکرمى باشد به آنها خواهم گفت : مبارک باشد این مذهب چرا که ابوبکر ازاصحاب پیامبراست .
واگـر گروهى از اهل سنت را بیابم که به مذهبى گرویده اند که منسوب به عمر بن خطاب است , باز هم به آنها تبریک مى گویم چرا که عمر نیز جز اصحاب پیامبراست .
واگـر گروهى از اهل سنت را بیابم که تابع عثمان بن عفان مى باشند ودر اصول وفروع تقلید از او مى کنند, باز هم آنهارا تبریک مى گفتم چرا که عثمان نیز از صحابه است .
ولى تاکنون هیچ فرقه اى از اهل سنت یا دیگران را نیافته ام که ادعاى انتساب به یکى از خلفا یا حتى یـکـى از اصـحاب داشته باشد ولى در مقابل , تنها یک فرقه هست که در عبادتهایش از مذهبى که منسوب به على بن ابى طالب است پیروى مى کند واین فرقه , شیعیان امامیه اند.
ولى دیگران تقلید مى کنند از ابو حنیفه , مالک , شافعى واحمد بن حنبل واینان با اینکه دانشمندانى بـزرگـوار وپارسا هستند ولى حتى یک روز هم رسول خدارا(ص ) ندیده اند وهمنشین او نبوده اند وهمه آنهاپس از فتنه بزرگ پدید آمدند که بى گمان متاثر از آن فتنه شده اند ((11)).
ومـا اگـر امـام على بن ابى طالب را از تمام فضیلت ها جدا سازیم ,همینقدر براى او کافى است که نـخـستین بزرگوارى است که به اسلام روى آورد وتمام عمرش را در کنار رسول خدا(ص ) وبراى خدمت به دینش گذراند.
مـن اکـنـون شـمارا به خدا قسم مى دهم , تعصب ها وعاطفه هاراکنار بگذارید وعقلتان را داور قرار دهـیـد وقبل از هر چیز رضایت خدارامد نظر داشته باشید وسپس وجدانتان را حاکم بدانید, آنگاه خـودتان بگویید: چه کسى سزاوارتر به پیروى کردن وتبعیت از وى نمودن است ؟ بیشترشان یکصدا فریاد زدند: امام على سزاوارتراست .
گـفـتـم : پـس من اضافه مى کنم احادیث بسیارى را از رسول خدا(ص ) که اهل سنت وجماعت در کتابهاى صحاح ومسانیدشان آورده اند مانند این سخنش که مى فرماید ((من شهر علمم , وعلى در آن شهراست )) ((12)).
((هر که من مولاى اویم , پس على مولا وسرور اوست )) ((13)).
((على با حق است وحق با على است , هر جا على باشد,حق دور او مى گردد)) ((14)).
((نسبت على به من نسبت هارون به موسى است )) ((15)).
((على براى امتم , اختلافهاى پس از من را توضیح مى دهد)).
((على با قرآن وقرآن با على است وهرگز این دو ازیکدیگر جدا نمى شوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند)) ((16)).
واگـر مسلمانان به این حقایق پى ببرند پس از آنکه عقلهایشان به پیروى امام على ـ فقط وفقط به خـاطـر هـمـجـوارى وهمنشینیش با پیامبرـ آنان را فرا خواند, پس دیگر تردیدى نیست که اسلام حـقیقى همان اسلام شیعیان امامیه است , همان رافضى هایى که پیروى کسى جزعلى را رفض ورد کردند.
سرانجام , پس از گفتگوها وبحث هایى که با آرامش تمام در آن جلسه رد وبدل شد, گروه زیادى از حاضرین نزد من آمدند ومرا تبریک وتهنیت گفتند وغرق در بوسه کردند وخداى سبحان را بر این هـدایت سپاس گفتند واز من در خواست کردند کتابهایم را به آنها هدیه کنم وبرخى از نوشته هاى شیعیان را براى آنها معرفى نمایم .
از مـیـان آنـان , امـام جـمـاعت همان مسجد بود که وقتى من راجع به مصیبت هاى اهل بیت (ع ), صحبت مى کردم , مى گریست او که دکترى مصرى است ومحب اهل بیت است , به من مى گفت مـبـارک باد بر تو اى برادر, من باور نمى کردم به این آسانى بتوانى مارا راضى وقانع کنى واز برخى مـتعصبین که دوستت نداشتند بر تومى ترسیدم ولى به خواست خدا و با گفتار راستینت ـبه خدا سوگند ـ,قلوب آنان را مالک شدى .
اهل بیت , ادامه دهندگان خط پیامبر
اگـر گـفـتـیـم اهـل بیت , مقصودمان دوازده امام از عترت پاک است که در کتابهاى گذشته به تـفـصـیـل راجـع به آنها بحث کردیم , چرا که هم شیعیان وهم اهل سنت اتفاق نظر دارند به اینکه رسول خدا(ص )فرمود ((17)):
((ائمـه پس از من دوازده نفرند, وهمه آنها ازقریش اند)) ((18))
ونیز فرموده است : ((همچنان این امر در میان قریش خواهد بود, هر چند تنها دو نفر از آنان باشند)) ((19)).
وچون همه مى دانیم که خداى سبحان , آدم ونوح وخاندان ابراهیم وخاندان عمران را بر دیگر مردم جـهـان بـرگـزیده است , پس پیامبر اکرم (ص ) به ما یاد داد وفهماند که خداوند از میان تمام آنان , بنى هاشم را برگزید وآنان برگزیده ترین برگزیدگان اند.
در کـتـاب فضایل صحیح مسلم , باب تفضیل پیامبر بر تمام مردم ,از رسول خدا(ص ) نقل شده که فرمود ((خـداونـد کـنانه را از فرزندان اسماعیل برگزید, وقریش رااز کنانه وبنى هاشم را از قریش ومرا از بنى هاشم )) ((20)).
از ایـن حـدیث بر مى آید که خداوند بنى هاشم را از میان خلایق برگزیده است واز میان بنى هاشم , حـضـرت رسـول را مـصطفى وبرگزیده خود قرار داده است ولذا آن حضرت از تمام جهانیان برتر وبـافـضـیـلـت تراست وبدون تردید در مى یابیم که بنى هاشم در درجه دوم ـ پس از پیامبر(ص ) ـ خـواهند بود, وهمانارسول خدا(ص ) از میان تمام بنى هاشم , على وفرزندانش را برگزید ((21))
وبا وحـى پروردگارش آنان را خلفا وجانشینان خود قرار داد وچنانکه براو صلوات ودرود مى فرستند, صـلـوات ودرودرا بـر آنـان واجـب گردانیدوبدینسان در بیشتر تفاسیر از آنان نام مى برند وآنهارا مـقـصـود آیـه تـطـهیرمى دانند وهمچنین آیات مودت , ولایت , اصطفا, وراثة الکتاب , اهل الذکر, الراسخون فی العلم وبه اضافه سوره ((هل اتى )) که درباره آنان نازل شده است ((22)).
وامـا احـادیث رسول خدا(ص ) که همگان اجماع بر صحت آنها دارند ودر آنها پیامبر(ص ) اشاره به فـضـیـلـت هـاى آنـان دارد وآنهاراپیشوایان هدایت مى داند, بسیار زیاداست که تنها به دو حدیث بسنده مى کنیم نـخـسـتـیـن حـدیـث : مـسـلم در صحیحش در کتاب فضائل , باب فضائل على بن ابى طالب (ع ) آورده است که رسول خدا(ص ) فرمود ((امـا بـعـد, هـان ! اى مـردم ! مـن هـم یـک نـفر از افراد بشر هستم وبزودى ممکن است فرستاده پـروردگـار (عزرائیل ) بیایدومن دعوت اورا اجابت کنم وهمانا من در میان شما دوچیز گران بها رهـا مـى کـنـم , اول کـتاب خداست که در آن هدایت ونوراست پس کتاب خدارا در برگیرید وبه آن چنگ زنید ودوم اهل بیتم , شمارا به خدا اهل بیتم را از یادنبرید شمارا به خدا اهل بیتم را فراموش نکنید شمارا به خدا اهل بیتم را متذکر شوید)) ((23)).
حـدیث دوم : مسلم در همان کتاب از سعدبن ابى وقاص از پدرش نقل مى کند که رسول خدا(ص ) به على فرمود ((مـنـزلـت تـو نـسـبـت بـه من منزلت هارون نسبت به موسى است جز اینکه پس از من پیامبرى نیست )) ((24)).
بخاطر خلاصه گویى به همین دو حدیث بسنده مى کنیم که ثابت مى شود امام على بن ابى طالب سـرور عـتـرت اسـت وهـمـو ادامه دهنده طبیعى خط رسول خدا حضرت محمد بن عبداللّه (ص ) مى باشد مگر نه پیامبر فرمود ((من شهر علمم وعلى در آن شهراست ؟)).
آیـا هـمین کافى نیست که دلالت کند بر اینکه امت جز از در على بن ابى طالب (ع ) نمى تواند وارد شـهـر مـحمد شود ـسلام ودرودبى پایان بر هر دوشان ـ زیرا خداى سبحان به شما امر مى کند که براى ورود به خانه ها باید از درها استفاده کنید.
لازم بـه تـوضیح است که على بن ابى طالب , علم ودانش خودرا ازرسول خدا دریافت کرده چرا که در کودکى پیامبر اورا تربیت کرد واوپیوسته همراه پیامبر بود ودر تمام عمر از او جدا نمى شد ولذا پـیـامـبـر نـیزعلم گذشته وآینده را به او آموخت تا آنجا که فرمود: ((جبرئیل چیزى رادر سینه ام نریخت جز اینکه آن را در سینه على ریختم )).
وخود امام على در این باره مى گوید ((اگـر امـر بـرایم میسر گردد, به تحقیق که اهل تورات را باتوراتشان واهل انجیل را با انجیلشان واهل قرآن را باقرآنشان فتوا مى دهم )) ((25)).
وهمواره تکرار مى کرد ((از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید)) ((26)).
وهـمچنین تمام اصحاب وتمام مسلمانان در طول تاریخ گواهى مى دهند که على , دانشمندترین مـردم بـه امـور دیـن ودنـیـاسـت واوپـارسـاتـریـن وزاهدترین مردم نسبت به دنیا بود ودر تمام مـصـیـبت هاوسختى ها, بیشترین بردبارى وصبررا داشت ودر مصاف جنگ هاونبردها, شجاعترین یلان وپهلوانان به حساب مى آمد همچنان که درعفو وگذشت از گنهکاران , کسى مانند او نبود.
بـراى ایـنکه مطلب کامل تر شود لازم است به سخنان آن حضرت در مورد رابطه رسول خدا, واهل بیتش , گوش فرا دهیم که مى فرماید راز پـیـامـبر بدانها سپرده است وهرکه آنان را پناه گیرد به حق راه برده است مخزن علم پیامبرند واحـکـام شـریعت اورا بیانگر, قرآن وسنت نزد آنان در امان چون کوه افراشته , دین را نگبهان , پشت اسلام بدانها راست وثابت وپابرجاست )) ((27)).
((بـه خـدا کـه دانستم رساندن پیامهارا وانجام دادن وعده هارا وبیان داشتن امر ونهى هارا درهاى حکمت الهى نزد ما اهل بیت گشوده است )) ((28)).
((کـجایند کسانى که پنداشتند آنان (نه ما) دانایان علم قرآنند؟ به دروغ وستمى که برما مى رانند خـدا مارابالا برده وآنان را فروگذاشته , به ما عطا کرده وآنان رامحروم داشته , مارا در حوزه عنایت خـود در آوردوآنان را از آن برون کرد راه هدایت را با راهنمایى مامى پویند وروشنى دلهاى کوررا از ما مى جویند هماناامامان از قریش اند که درخت آن را در خاندان هاشم کشته اند, دیگران در خور آن نیستند وطغراى امامت راجز به نام هاشمیان ننوشته اند)) ((29)).
((هـان , مـثل آل محمد به ستارگان آسمان نماید, اگرستاره اى فروشد ستاره دیگر برآید گویى خدا نیکویى خودرا در حق شما به کمال رسانده وآنچه را آرزو داریدبه شما نمایانده )) ((30)).
((از ایـن امـت کـسـى را بـا خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت وهرگز نمى توان پرورده نعمت ایـشان رادر رتبت آنان داشت که آل محمد(ص ) پایه دین وستون یقینند هرکه از حد در گذرد به آنـان بـازگـردد وآنـان کـه وامـانـده بـدیشان پیوندد حق ولایت خاص ایشان است ومیراث پیامبر مخصوص آنان اکنون حق به خداوند آن رسید ورخت بدانجا که بایسته اوست کشید)) ((31)).
((راه راسـت حـق را گـام بـه گـام مـى پـیمایم وآن را ازکوره راه باطل جدا مى نمایم به خاندان پـیـامبرتان بنگریدوبدان سو که مى روند بروید وپى آنان را بگیرید که هرگزشمارا از راه رستگارى بـیـرون نـخـواهـنـد کـرد وبـه هـلاکـتـتـان بـاز نـخـواهـند آورد اگر ایستادند بایستید واگر بـرخـاسـتـنـدبـرخـیـزیـد بـر آنها پیشى مگیرید که گمراه مى شوید واز آنان پس نمانید که تباه مى گردید)) ((32)).
((آنـان دانـش را زنـده کـنـنده اند ونادانى را میراننده ,بردبارى شان شمارا از دانش آنان خبر دهد وبـردن آنـان ازنـهـان وخاموش بودنشان از حکمت بیان نه با حق ستیزندونه در آن خلاف دارند, ستونهاى دینند وپناهگاهها نگاه مى دارند, حق به آنان به جاى خود بازگردید وباطل ازآنجا که بود رانده شد وزبانش از آن برید)).
((دیـن را چـنانکه باید, دانستند وفرا گرفتند وبه کاربستند , نه که تنها آن را شنفتند وبه دیگران گفتند که راویان دانش بسیارند لیکن پاسداران آن اندک به شمار)) ((33)).
آرى ! ایـن فـرازهـایـى از نـهج البلاغه بود که از زبان امام على بن ابى طالب (ع ), نقل کردیم واین سـخـنـان , سیماى حقیقى ارتباط تنگاتنگ پیامبر وعترتش را بیان مى کند ونشان مى دهد که تنها آنـهایند که درراستاى رسالت وادامه دهندگان خط نبوت وتبلیغ کنندگان آن حضرت در طول زمان ها وقرن ها وقرن ها وبراى تمام بشریت با اختلاف انگیزه ها وذوق هایشان هستند.
امام (ع ) به توضیح مقام عترت پاک ومنزلتشان نزد مسلمین ,بسنده نمى کند, بلکه بیان مى فرماید کـه او خـود مـحـور ومـرکـز وسرورعترت است وآنگاه نقش مهم خویش را که خدا ورسولش به او واگذارکرده اند تا در میان مردم ایفا کند وآنهارا رها نسازد, بیان ساخته چنین مى فرماید پـس کـجـا مـى رویـد؟ وکـى بـاز مـى گـردید؟ که علامتهابرپاست ودلیل ها هویداست ونشانه ها بـرجاست گمراهى تاکجا؟ سرگشتگى تا کى وچرا؟ خاندان پیامبرتان میان شماست که زمامداران حـق ویـقینند, پیشوایان دینند باذکر جمیل وگفتار راست قرینند پس همچون قرآن , نیک حرمت آنان را در دل بدارید وچون شتران تشنه که به آبشخور روند, روى به آنان آرید.
مـردم , از خاتم پیامبران فراگیرید: ((مى میرد از ماآن که مى میرد ومرده نیست ومى پوسد آن که مـى پـوسـدوپوسیده نیست )) پس مگویید آنچه را نمى دانید که بیشترحق در چیزى است که منکر آنـیـد وآن را کـه بـر او حـجتى ندارید ـ وآن منم ـ معذور شمارید آیا حکم قرآن را میان شما جارى نـداشـتـم ودو فرزندم را وخاندان پیامبررا که گوهران گزینند براى شما نگذاشتم پرچم ایمان را میان شما پابرجا کردم ومرزهاى حلال وحرام را برایتان جداازعدل خود لباس عافیت برتنتان کردم وبـاگـفتار وکردارخویش معروف را میان شما گستردم وباخوى خودشمارا نشان دادم که اخلاق گزیده چیست پس راى خودرا کار مبندید در آنچه دیده , ژرفاى آن را نتواند دیدواندیشه به کنه آن نتوان رسید )) ((34)).
اى خـوانـنـده عـزیز! اگر با دقت به سخنان امام على , گوش فرا دهى مى بینى که او خود تفسیر حـدیـث ثـقـلـیـن است , همان حدیثى که اهل سنت وجماعت از رسول خدا(ص ) نقل کرده اند که مى فرماید ((من در میان شما دو شئ گرانبهارا رها کردم : کتاب خداوعترتم , پس اگر به این دو چنگ بزنید هرگز, پس از من گمراه نمى شوید)) ((35)).
آنجا که امام على مى فرماید ((مگر من در میان شما با ثقل اکبر عمل نکردم وثقل اصغررا در میانتان رها ننمودم )).
دلیل است بر اینکه امام با احکام قرآن در میان مردم عمل کرد؟همان احکامى که هیچ کس جز او از حـقـیـقـت آنـهـا خـبـر نـدارد,ومـقصودش از ثقل اصغر همان امامان وپیشوایان اند که فرزندان اومى باشند, وهمانا او آنهارا در میان مردم رها کرد تا هر یک به نقش خودمانند رسول خدا(ص ) در میان امتش عمل کند پس اگر دقت کنیم درقول پیامبر که فرمود ((ثقلین را در میان شما رها ساختم )).
وسخن امام على که فرمود ((آیا با ثقل اکبر در میان شما عمل نکردم ؟)).
در مى یابیم که نقش عترت طاهره واهل بیت پاک پیامبر, تفسیروبیان کتاب خدا براى امت است تا پس از پیامبرشان اختلاف پیدانکنند.
آنچه این مطلب را تاکید مى کند سخن رسول خدا(ص )است که مى فرماید ((در مـیـان هـر نـسـل از امـتـم , مـردانـى عـادل از اهل بیتم وجوددارند تحریف هاى گمراهان وکژرویهاى باطل روان وتاویل جاهلان را از این دین , دور مى سازد هان ! امامان شما رسولان شما به سوى خدایند, پس دقت کنید چه کسانى را رسولان خود قرار مى دهید)) ((36)).
وهمچنین فرمود ((سـتـارگـان امان اهل زمین اند از غرق شدن واهل بیتم امان امتم از اختلاف مى باشند, پس اگر قبیله اى از عرب با آنها مخالفت کنند , جز حزب ابلیس خواهندشد)) ((37)).
وهمچنین او که برترین درود وسلام خداوند بر او وخاندان پاکش باد, فرمود ((به تحقیق که مثل اهل بیتم در میان شما, مانند کشتى نوح است , هر که در آن سوار شود رستگار شده هر که ازآن دورى جوید, غرق وهلاک خواهد شد)) ((38)).
در مـیـان ایـن بـحـث کوتاه , حق از ضلالت نمایان مى شود,وسزاواراست بگوییم که شیعه امامیه , حـق انـد زیرا اینان تنها گروهى هستند که به هر دو ثقل , تمسک جستند وبه ریسمان الهى چنگ زدنـدواز اهـل بـیـت نه پیشى گرفتند ونه از آنان دور شدند, بلکه همواره پیروى واطاعت از آنها کردند, از این روى به هدایتشان , هدایت شده ودر خط ومسیرشان , گام برداشتند.
(( ایـن قرآن است , پس آن را به سخن وا دارید وهمانا اوهرگز سخن نمى گوید ولى من درباره آن بـه شـمـا مـى گـویم :در قرآن است , علم آنچه مى آید وسخن گذشتگان ودرمان بیماریتان ونظم امرتان )) ((39)).
(( شمارا باد به کتاب خدا, چرا که آن ریسمان محکم ونورروشن وشفاى سودمند وباران مفیداست قـرآن نـگـهـدارنـده کسى است که به آن چنگ بزند ونجات دهنده کسى است که به آن روى آورد هرگز کج نمى شود تا کسى راستش کند وبر نمى گردد تا از آن دست بر داشته شودتکرار بسیار آن وفـرو رفـتـنـش در گـوش ها هرگز آن راکهنه نمى سازد هر که با آن سخن گوید راست گفته وهرکه به آن عمل کند, پیشى گرفته است )) ((40)).
((پـیامبر(ص ) در میان شما چیزى را گذاشت که پیامبران گذشته در میان امتهایشان گذاشتند چـرا کـه پـیـامـبـران مـردم را بـدون راه روشـن ونـشـانه واضح رهانکردند آن حضرت نیز کتاب پـروردگـارتـان را در مـیـان شـمـاقرار داد وحلال وحرام , وواجبات ومستحبات وناسخ ومنسوخ ورخـصـت هـا وعزیمت ها وخاص وعام وعبرت ها وامثال ومطلق ومقید ومحکم ومتشابه آن رابیان فـرمـود, مجمل هاى قرآن را تفسیر نموده ومشکلهایش را آشکار ساخت مطالب قرآن عبارت است از مـسائلى که دانستنش واجب است یا مطالبى که برندانستنش منعى نرسیده است ومطالبى که در آن وجـوبـش ثـابت گشته ودر سنت , نسخ ورفع آن تبیین شده ومطالبى که عمل به آن در سنت واجـب اسـت ودر عـمل نکردن به آن اجازه داده شده است واین کتاب (قرآن ) بین امورى که حرام شـده اسـت فـرق گـذارده , پس کسى که مرتکب گناه کبیره اى شده , اورا به عذاب ها وعده داده وگـنـاهان کوچک را مورد آمرزش ومغفرت قرار داده وامورى که اندکش مورد پذیرش وبسیارش , شایسته وغیرتحمیلى )) ((41)).
تعهد به دین در گذشته وحال
یـکـى از بـدیـهـیـات این است که دین اسلام که حضرت محمد(ص ), آن را تبلیغ کرد, آخرین دین تشریعى است خداوندمى فرماید (ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول اللّه وخاتم النبیین ) ((42)).
محمد(ص ) پدر هیچ از یک مردان شما نیست بلکه رسول خدا وآخرین پیامبران است .
از ایـنکه محمد, آخرین پیامبر وکتابش آخرین کتاب آسمانى است , پس هیچ پیامبرى پس از محمد وهـیـچ کـتـابـى پـس از قـرآن نـیـسـت ودیـن اسـلام , هـمـان دیـن اصیلى است که تمام ادیان وآئین هاى آسمانى در آن ذوب شدند خداوند مى فرماید ((اوسـت کـه پـیـامـبـرش را با هدایت ودین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان غالب سازد وخداوند کافى است که شاهد وگواه باشد)) ((43)).
بـنابراین , پس از بعثت پیامبر(ص ) بر تمام بشریت , واجب ولازم است که از دیانتهاى گذشته مانند یـهـودیـت ومـسـیـحـیـت , دسـت بـرداشته وبه اسلام بپیوندند وخداى سبحان را طبق شریعت محمدى ,پرستش کنند زیرا خداوند غیر از آن را نمى پذیرد خداوند مى فرماید ((هر که غیر از اسلام دینى را اختیار کند, هرگز از او پذیرفته نخواهد شدودر آخرت جز زیانکاران خواهد بود)) ((44)).
از ایـن آیـه مـى فـهمیم که یهود ونصارى هر چند ادعا کنند که تشریعهایشان درست است وآنان از حـضـرت مـوسـى وحـضـرت عـیـسـى (ع ) تـبـعـیـت مـى کنند ولى حقیقت این است که باید از حـضرت محمد(ص ) پیروى کنند وهرگز یک نفر نصرانى یا یک نفر یهودى نمى تواند ادعا کند که مـن بـر دیـن خود باقى مى مانم چرا که حضرت محمد بر تمام بشر مبعوث شده واو رحمت است بر جـهـانـیـان بـا اخـتـلاف ادیـان , مـذاهـب ونـژادهـایـشـان واین البته به معناى طعن در شرایع گـذشـتـه آسمانى نیست واما خداى سبحان که آفریدگار انسان هاست مى دانست که بندگانش , تـشـریـعـات خـدارا تحریف کردند وطبق هواهاى نفسانى خویش حلالهاى خدارا حرام وحرامهاى خـدارا حـلال کـردنـد, پـس گـمـراه شـدنـد ودیـگـران را پـس از خود گمراه کردند وهمانا بر انـگیختن پیامبر خاتم (ص ) رحمتى براى تمام جهانیان بود تا همگان به حق روى آورند وبه بهشت بـریـن دسـت یـابـند ولى چه باید کرد که بسیارى از مردم از حق گریزان اند وهماره در پى هواها وتعصبها وخودکامگى هایند ودرگمراهى غوطه ورند.
خداى متعال درباره آنان مى فرماید ((کـافران از اهل کتاب ومشرکان , رها نمى شدند تا اینکه برهانى براى آنهارسید, پیامبرى از سوى خـدا فرستاده شد که کتابهاى آسمانى پاک را بر آنهاتلاوت کند, در آن کتاب نامه هاى ارزشمندى نـوشته شده است اهل کتاب درباره این پیامبر تفرقه واختلاف نداشتند جز پس از آنکه حجت براى آنها رسید)) ((45)).
کـافـى نـیـسـت یک نفر یهودى یا مسیحى بگوید: من به محمدایمان دارم ولى بر دین خود باقى مى مانم , چنانکه از برخى شخصیتهاى مسیحى عرب شنیدم به اینان پاسخ مى دهیم : خداى سبحان هرگز ازشما نمى پذیرد جز با پیروى , آن هم پیروى کامل خداوند مى فرماید ((آنـان که پیروى مى کنند از رسول وپیامبر امى که نام اورا در کتابهاى تورات وانجیل خود نوشته مـى یـابـنـد, هـمو که آنان را به معروف امر مى کند وازمنکر باز مى دارد وپاکى هارا براى آنها حلال وپلیدیهارا حرام مى گرداند واحکام پر رنج ومشقتى را که چون غلها بر گردنشان سنگینى مى کند, از آنـهـا بـر مـى دارد,پـس آنـان کـه بـه او (حـضـرت مـحمد) ایمان آوردند واو را احترام کردند ویارى نمودند ونورى را که با او نازل شده است , پیروى کردند, آنان رستگاران اند)) ((46)).
ایـن دعـوت خداوند نه تنها شامل یهود ونصارى (اهل کتاب )مى شود, بلکه از آنها فراتر رفته , تمام انسانیت را بدون استثنا در برمى گیرد.
خداى تعالى مى فرماید ((بـگـو: اى مردم ! من رسول خدا به سوى تمام شما هستم , خدایى که آسمان ها وزمین , همه ملک اوسـت , پـروردگـارى جز او نیست , اواست که زنده مى کند ومى میراند, پس ایمان بیاورید به خدا ورسـولـش , آن پـیامبر امى که ایمان به خدا وکلماتش دارد, وبه او گرایش پیدا کرده , از او پیروى کنید تا هدایت شوید)) ((47)).
قـرآن به صراحت اعلام مى دارد که باید پیروى کرد نه این که تنهامعتقد به نبوت آن حضرت بود, وایـن حـکـمت خداوند در فرستادن پیامبران است ولذا ما هرگز در طول تاریخ نشنیده ایم پیامبر تشریعى ازسوى خدا بر انگیخته شده باشد وبه مردم بگوید: بر همان دینى که ازپیامبر پیش از من , ارث برده اید, باقى بمانید!.
آرى ! همه آن پیامبران معتقدند به لزوم ایمان وتصدیق تمام پیامبران الهى تا اینکه کسى ایرادى به آنـهـا نـگیرد وخدشه اى در نبوتشان ایجاد نکند یا اینکه به درجه ربوبیت وپروردگارى , بالاترشان نبرد.
خداوند مى فرماید ((پـیـامـبر ومؤمنین ایمان آوردند به آنچه از سوى پروردگارشان نازل شد,همه ایمان آوردند به فـرشتگان , کتابها وپیامبران خداوند وهمانا بین هیچ یک ازرسولانش , تفرقه واختلاف نمى اندازیم وگـفـتـنـد خـدایـا شـنـیـدیـم واطـاعـت کـردیـم ,پـروردگـارا مـارا بیامرز وبه سوى توست بازگشتمان )) ((48)).
پـس بـایـد بدانیم که دین اسلام , آخرین هدیه خداوند به بندگان مؤمنش است واحکام وقوانینش بـراى هـر زمـان ومـکـانـى , سـازگاروارزشمنداست زیرا هیچ پیامبرى بعد از محمد(ص ) نیست وهیچ کتابى بعد از قرآن نمى باشد, چرا که خداوند مى فرماید ((امـروز دیـن را بـراى شـمـا کـامـل ونـعـمـتـم را تـمام کردم واسلام را به عنوان دین براى شما برگزیدم )) ((49)).
ولـى بـرخـى از مـسلمانان ـ اگر نگوییم بیشترشان ـ خودرا متعهدبه اسلام واحکامش نمى دانند وادعـا مى کنند که اسلام را نمى توان پیاده کرد وعموم مردم توانایى اجرایش را ندارند وحتى برخى ازروشـنـفکران ادعا مى کنند که باید احکام را طبق مقتضیات زمان , تغییرداد وباید در تمام موارد اجتهاد کرد, اجتهادى که از خصوصیات اسلام وافتخاراتش است .
وهـمـانـا ایـن روشنفکران وفرهنگ ما مابان ممکن است بسیارى ازجوانان را اغوا کنند, بویژه آنکه تـظـاهـر بـه دوست داشتن اسلام مى کنندومعتقدند که بیش از دیگران به اجراى احکام , اهمیت مـى دهند وعلت عقب افتادگى مسلمانان را در آن مى دانند که طى پانزده قرن , هیچ پیشرفتى در دینشان پدید نیامده است در حالى که آن روزها وسائل حمل ونقل منحصر بود به قاطر والاغ ودیگر حـیـوانـات ! ولـى مـا امـروزدر قـرن مـوشکهایى زندگى مى کنیم که سرعتش از سرعت صوت , نـیـزبـیـشـتراست , دوران تلفن , فاکس وکامپیوتر که در ظرف کمتر از چندثانیه به هر نقطه دنیا مـى تـوان تماس حاصل کرد, پس نمى شود نگرش مابه قرآن , همچنان نگرشى سطحى باشد, مثلا دزدرا دسـت بـبـریم یاقاتل را با شمشیر سر ببریم !! ودر این زمینه فلسفه بافى هاى عجیب وغریبى ارائه مى دهند.
یـادم نـمـى رود که روزى با یک استاد دانشگاه که از همین روشنفکرها بود, گفتگو مى کردم , در ضمن سخنانم گفتم که پیامبرمى فرماید ((جوانمردى مانند على وشمشیرى مانند ذوالفقارنیست )) ((50)).
بـسـیار به من خندید وگفت : دکتر! دیگر مانند چنین حرفها نزن !این سخن در زمان پیامبر(ص ) مـعـنى داشت , آن روز که شمشیر نقش فعالى در پیروزى بر دشمنان داشت وتنها سلاحى بود که قهرمانان ,آن را در سرودها وچکامه هاى خود مى سرودند, اما امروز ما در دوران مسلسل قرار داریم کـه در یـک ثـانـیه هفتاد گلوله پرتاب مى کند, امروزدوران هواپیماهاى جت است که ظرف چند دقـیـقـه یـک شـهـر بـزرگ رانـابـود مـى سـازد, بـلـکـه مـا در عصر بمب هاى اتمى وسلاحهاى پـیـشـرفته اى هستیم که در چند لحظه , یک قاره را بطور کلى از بین مى برند تو از همه اینها غافل هستى وهنوز سخن از شمشیر وشجاعت على بن ابى طالب به میان مى آورى ؟!.
گفتم : آرى ! البته این سخن هیچ تناقضى با آن مطلب شما نداردوبراى هر جایى سخنى وارداست مگر نمى بینى خداى متعال وقتى مى خواهد راجع به اسلحه سخن بگوید, همه وسایل تخریب را در یک کلمه گرد آورى کرده مى فرماید ((براى آنان آماده کنید هر چه مى توانید از نیرو)) ((51)).
هر کس به زبان عصر خود, مصدر نیرورا معنى مى کند هر چندبراى همگان , یک معنى در بر دارد وآن سلاح است این مانند سخن حق تعالى است که مى فرماید ((ما آهن را نازل کردیم که در آن هم شدت وکارزار وهم منافعى براى مردم است )) ((52)).
بـنـابـرایـن , تـمـام سلاحها, چه ابتدایى مانند شمشیر ودرفش وچه پیشرفته مانند بمب ومسلسل وتـانـک , هـمـه را هـمان واژه ((باس شدید))شامل مى شود, از آن سوى تمام وسایل راحتى مانند اتـومـبـیـل ها,هواپیماها, کشتى ها, تلویزیون ها وچیزهاى دیگررا همان واژه ((منافع للناس )) در بر مـى گـیـرد وچه منزه است خدائى که آهن را نازل فرمودوآن را در دسترس مردم قرار داد وآنان را مطالبى آموخت که نمى دانستند.
وبـدیـنسان قرآن کریم در دسترس همگان قرار دارد وهر نسلى به زبان خود آن را مى فهمد ودرک مـى کـنـد وامـا ایـن سخن که مى گویى :نمى شود به قرآن به صورت ظاهرى وسطحى نگریست ودسـت دزدراقـطع وسر قاتل را از تن جدا کرد, اگر با این سخنت تلاش براى تغییراحکام الهى با احـکـام بـشـرى داشـتـه باشى ومى پندارى این احکام بابندگان خدا سازگارتراست واز مهربانى بـیشترى نسبت به آن ها برخورداراست , پس هیچ راهى به پذیرش این سخن نیست چرا که آن صد درصد کفراست .
وامـا ایـنـکـه مـى گـویى باید پیشرفت نشان داد ووسائل کیفر دادن به مجرمین واعدام قاتلان را پیشرفته ترکرد, در اینجا جاى بحث وجوددارد چرا که امورى ثانوى است وشریعت اسلامى روى آن پا فشارى نکرده است هر چند پا فشارى روى اصل اقامه حدود الهى در قصاص کرده وفرموده است ((اى مـؤمنان ! قصاص بر شما نوشته شد (واجب گردید) در قصاص ,زندگى است اى خردمندان , شاید تقوارا پیشه خود سازید)) ((53)).
وامـا ایـنـکـه دست دزدرا با شمشیر یا با ساطور ویا با وسیله اى نوین قطع کرد, این بازگشتش به حاکم شرع ویا مرجع تقلیداست که درآن اجتهاد کند ونظر دهد.
مـهم این است ـ اى جناب استاد ـ که احکام الهى را با احکام وضعى که از سوى رژیمهاى اروپایى بر قـرار شـده , تـغـیـیـر نـدهـیم مگر نه آنان اعدام مجرم را هر چند جرمش بسیار سنگین هم باشد, حذف کردند وبا این کار حکم خدارا تعطیل نموده وقصاص را از بین بردندواگر چنین شد, امنیت بطور کلى از زندگى رخت بر مى بنددوجنایتکاران به فساد وتباهى مى پردازند وانسان هارا از بین برده ومحصولات را نابود مى سازند وزندگى مبدل مى شود به جهنمى که هیچ خیرى در آن نیست .
استاد به گفتگو پرداخت وگفت : شررا نمى توان با شر معالجه کرد وآمار نشان مى دهد که بسیارى از اعدام شدگان به تهمت جرم هاى سنگین , بى گناه بوده اند!.
گـفـتـم : بـا عـرض مـعـذرت , از سخن شما چنین بر مى آید که شماخودرا از خالق انسانها داناتر مـى دانـیـد! وایـن سـخن مردوداست واما آن که برخى از اعدام شدگان , بى گناه بوده اند, سخن دیـگـرى اسـت الـبـتـه بـایـدبـفـهـمید که اسلام هرگز به صرف تهمت یا گمان , کسى را کیفر نمى کندبلکه اقرار, اعتراف , بینه وشاهد لازم است .
بهرحال این گفتگو وجدال به جایى نرسید زیرا هر یک بر سخن خود پا فشارى داشت .
چـه بهتر که بحثمان را با سخنان دل رباى امیرمؤمنان على (ع )درباره پیامبر(ص ) واسلام , به پایان ببریم که مى فرماید ((خداوند پیامبررا با نور پرفروغ وبرهان آشکاروخط روشن وکتاب هدایت کننده , برانگیخت .
خـانـدانـش بـهـتـریـن خـانـدان ونسبش برترین نسب ,شاخه هاى شجره اش معتدل ومیوه هایش فـروهـشـتـه مـیـلادش در سرزمین مکه وهجرتش به سوى مدینه , در آنجا نام نامیش بالا گرفت وصداى رسایش به دنیا اعلام شد.
خـداونـد اورا بـا بـرهانى کافى وموعظه اى وافى ودعوتى پیوسته فرستاد وبه وسیله او شریعتهاى ناآشنارانمایان ساخت وبدعتهاى داخل شده در ادیان را برانداخت واحکام جدا از هم را تبیین نمود, پـس هـر که غیراز اسلام , دینى را اختیار کند, شقاوتش محقق گشته وریسمانش از هم گسیخته شده ولغزشهایش فراوان مى شود وسرانجامش اندوهى طولانى وعذابى دردناک است )) ((54)).
درست همان عبارت قرآن کریم است که مى فرماید ((هـرکـه دیـنـى غیر از اسلام براى خود بر گزیند, هرگز از او پذیرفته نخواهدشد ودر آخرت از زیانکاران است )) ((55)).
به نظر مى رسد پس از این بیان , دیگر جایى براى آنان نمى ماندکه جاپلوسانه ومتملقانه به دوستان یهود ونصاراشان مى گویند: حال که ما وشما همه معتقد به خداى واحد وپروردگار یکتا هستیم , پس همه مابر حقیم ! زیرا آن خدایى که موسى وعیسى را فرستاد همان خدامحمدرا نیز فرستاد وما اگر درباره پیامبران اختلاف داشته باشیم , هیچ اختلافى در کسى که آنهارا فرستاده نداریم !!.
((بگو ـ اى پیامبر ـ به اهل کتاب که چه جاى جدال وبحث با شمااست درحالى که او پروردگار ما وشـمـااست وما مسئول کار خود وشما مسئول کار خویش هستید وما از روى خلوص اورا پرستش مـى کـنـیـم یا اگر شما ـ اهل کتاب ـ در موردپیامبران با مسلمین به جدال برخاسته وبگویید که ابـراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب واسباط (فرزندان یعقوب ) بر دین یهودیت یا نصرانیت بودند, بگو ـ اى پیامبر ـ آیا شما بهتر مى دانید یا خداوند؟ وچه کسى ستمکارتر از او است که گواهى خدارا درباره پیامبران پنهان کند وهمانا خداوند غافل نیست از آنچه شماانجام مى دهید)) ((56)).
درس دوازدهم : فضیلت آراستگی |
هدف کلی : آشنایی با ارزشمندی آراستگی ظاهری همراه با عفاف در اسلام و گرایش به این آراستگی و عفاف . |
مرور بر مفاهیم : |
1. اسلام بر پاکیزگی و آراستگی تاکید می کند . |
1. رسول خدا ( ص) می فرماید : خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد . |
اندیشه و تحقیق |
- یکی از برنامه های ارزشمند زندگی انسان حضور عزتمند ، عفیف و آراسته در اجتماع است . |
2. چه تفاوتی میان آراستگی و خودنمایی است ؟ |
انسان عفیف آراسته است ، به گونه ای که جسم او وسیله ی جلب توجه دیگران قرار نمی گیرد اما هر قدر رشته های عفاف در روح انسان ضعیف شود نوع آراستگی به خصوص آراستگی در پوشش تغییر می کند و جنبه ی خودنمایی پیدا می کند . |
3. چگونه با خودنمایی عزت نفس آدمی لکه دار می شود ؟ |
عزت نفس در مقابل حقارت و ذلت قرار می گیرد ، خودنمایی باعث حقارت و ذلت است که به تحقیر فرد در جامعه منجر می شود چون وسیله ی جلب توجه نگاه های آلوده قرار می گیرد . |
خود آزمایی : |
ج ) حقارت و ذلت |
2. .................. کانون عفاف در خانواده است . |
ج ) زن |
3. عفاف چیست ؟ |
ج ) عفاف یک حالت روحی و فضیلت اخلاقی است که سبب می شود انسان اندام ظاهری خود را وسیله ی خودنمایی و جلب توجه دیگران قرار ندهد و دگیران نتوانند از او هیچ گونه سوء استفاده ای کنند |
4. رابطه ی ظاهر و باطن را توضیح دهید . |
ج ) ظاهر هرکس تجلی درون اوست و اندیشه ها ، اخلاق و روحیات ، اعمال و ظواهر را می سازند و شکل می دهند . از سوی دیگر ، رفتارهای ظاهری نیز به تدریج بر باطن انسان تاثیر می گذارد و روحیه ی فرد را تغییر می دهد . شما می توانید نمونه های فراوانی بیابید که چگونه برخی اعمال ، سبب تغییر اخلاق و حتی طرز تفکر افراد شده است . |
5. چه رابطه ای میان عفت و آراستگی وجود دارد ؟ |
ج ) انسان عفیف حیا دارد که دیگران به جهت بدنش به او توجه کنند و به تحسین و تمجید وی بپردازند . او در وجود خود ارزش های والاتری می یابد که می تواند تحسین و احترام دیگران را برانگیزد . |
درس سیزدهم : زیبایی عفاف |
هدف کلی : آشنایی با رابطه ی حجای و عفاف و مسائل پیرامون حجاب برای گرایش و توجه بیشتر به حجاب اسلامی |
مرور بر مفاهیم : |
1. پوشش و حجاب در همه ی ادیان دیگر هم مطرح است و خاص دین اسلام نیست . |
1. پوشش مناسب نشانه ی عفاف و عزت نفس است . |
« سوره شریفه احزاب ، آیه ی 59 » |
10. - آیه ی فوق حد پوشش و علت آن را نیز مشخص کرده است . - زنان مسلمان از همان ابتدا موی سر خود را می پوشاندند ولی با حدود آن آشنا نبودند . لذا خداوند به آنان دستور می دهد روسری ها و پوشش هایشان را به خود نزدیک کنند تا اطراف صورت و گریبان آنان نیز پوشیده شود . - این پوشش سبب می شود که زن به عفاف و پاکی شناخته شود و افراد بی بند و بار که اسیر هوا و هوس خود هستند ، در مقابل چنین زنی احساس حقارت کرده و به خود اجازه ی تعرض به او را ندهند . |
اندیشه و تحقیق |
- در ادیان دیگر به جز دین اسلام نیز پوشش و حجاب وجود داشته است . |
خودآزمایی : |
ج ) اخلاق – فرهنگ |
2. چگونگی و نوع پوششبه ..................... بستگی دارد . |
ج ) آداب و رسوم ملت ها و اقوام |
3. دیدگاه ادیان الهی نسبت به پوشش چیست ؟ |
ج ) ادیان الهی همواره بر پوشش تاکید کرده و آن را لازمه ی دینداری شمرده اند . |
4. شواهدی از پوشش و حجاب در دین مسیحیت بنویسید . |
ج ) در آیین مسیحیت پوشش اهمیت زیادی داشته و زنان معتقد به حضرت مسیح (ع) می کوشیدند مانند حضرت مریم (س) موی خود را بپوشانند و با حجاب وارد جامعه شوند . نقاشان مسیحی ، به خصوص نقاشان قدیمی تر ، تصویر حضرت مریم (س) را با پوشش و حجاب کامل می کسیدند . هم چنین از گذشته تا زمان حاضر زنان راهبه و قدیس یکی از کامل ترین حجاب ها را انتخاب کرده اند . این امر نشان می دهد که از نظر آنان ، داشتن حجاب ، به دینداری نزدیک تر و در پیشگاه خدا پسندیده تر است |
5. شواهدی از پوشش و حجاب در ایران قبل از اسلام بنویسید . |
ج ) زنان ایرانی قبل از اسلام که عموما پیرو آیین زرتشت بودند ، با پوشش کامل در محل های عمومی رفت و آمد می کردند . حتی گفته اند که خشایار شاه ، ادشاه بزرگ هخامنشی ، از همسرش خواست که در روز جشن ازدواج بدون پوشش حضور یابد . اما آن زن عفاف خود را بر ملکه ی ایران بودن ترجیح داد و این دستور را نپذیرفت . خشایار شاه نیز او را از دربار خود بیرون کرد . |
درس چهاردهم : نظارت همگانی |
هدف کلی :آشنایی با اصل امر به معروف و نهی از منکر ، برای کسب آمادگی جهت انجام دادن صحیح آن |
مرور بر مفاهیم : |
1. جامعه انسانی یک واحد به هم پیوسته و سرنوشت اعضای آن به هم وابسته است . |
« سوره شریفه ی آل عمران ، آیه ی 102 تا 105 » |
1. روزی رسول خدا (ص) به یارانش فرمود : « مردم یک جامعه مانند سرنشینان کشتی اند . اگر کسی جایی را که نشسته ، به بهانه ی این که جای خودش است ، خراب کند ، نه تنها خودش بلکه همه را غرق خواهد کرد . » |
اندیشه و تحقیق |
نمونه : خواندن نماز – احترام به پدر و مادر – رعایت بهداشت عمومی و ... |
2. یکی از مصادیق کارهای خوب ( معروف ) در مدرسه ، محله و شهر شما را که ترک شده ، نام ببرید و راه های پیشنهادی برای انجام دادن آن را بیان کنید . |
نمونه : احترام به بزرگترها – کمک به ایتام – دستگیری از نیازمندان و ... |
3. یکی از مصادیق منکر را که در مدرسه ، محله یا شهرتان بیش تر مشاهده کرده اید ، نام ببرید و راه های عملی برای ترک آن را پیشنهاد دهید . |
نمونه : بدحجابی – نگاه به نامحرم – رشوه خواری و ... |
4. در رفتار میان کشورها و ملت ها ، به خصوص قدرت ها ی بزرگ با سایر کشورها چه منکرهایی مشاهده می کنید ؟ |
نمونه : استعمار و بهره کشی از ملت های فقیر – زورگویی – تهاجم فرهنگی و ... |
5. آیا می توان مبارزات ملت فلسطین را مصداقی از امر به معروف به حساب آورد ؟ |
بله . مبارزات ملت فلسطین از مصادیق آشکار امر به معروف است . |
خودآزمایی : |
ج ) پیوند امت اسلامی و هدف مشترک آنان |
2. دعوت به خیر ............... است . |
ج ) وظیفه اسلامی |
3. مراحل امر به معروف و نهی از منکر را بنویسید ؟ |
ج ) مرحله ی اول : با شخص گناهکار طوری عمل شود که بفهمد این عمل به خاطر گناه او بوده است ؛ مانند این که از او روی بگردانیم یا به او اخم کنیم یا دوستی با او را ترک کنیم . |
4. روش های امر به معروف و نهی از منکر را بنویسید . |
ج) کسی که امر به معروف و نهی از منکر می کند ، موظف است : |
5. رسول خدا (ص) از بیان این مثال چه هدفی داشته اند ؟ چه شباهتی میان سرنشینان کشتی و مردم یک جامعه است ؟ |
ج ) |
درس پانزدهم : کار ، گوهر زندگی |
هدف کلی : آشنایی با اهمیت کار و تلاش در فرهنگ اسلامی و گرایش به سوی آن |
مرور بر مفاهیم : |
1. خداوند ، طبیعت پیرامون را برای بهره مندی انسان آفریده و مسخره گردانیده است . |
« سوره ی شریفه نحل ، آیه ی 10 تا 14 » |
1.قرآن کریم در این آیات ما را راهنمایی می کند به این که خداوند ، طبیعت پیرامون رابرای بهره مندی انسان آفریده و مسخر گردانیده است . |
اندیشه و تحقیق : |
- کار از ارکان مهم زندگی است . |
2. یک انسان اهل کار و تلاش از نظر شخصیتی چه تفاوتی با انسان کم تحرک و بیکاره دارد ؟ |
چنین شخصی احساس عزت و کرامت نفس می کند ، به امور بیهوده نمی اندیشد ، قدر و زحمت کار را می داند ، از رنج مردم به رنج می افتد و شادمانی مردم او را شاد می کند ، احساسات متعالی دارد و توانایی های وجود خود پی می برد . |
3. چرا امام صادق(ع) به کسی که تقاضا کرد به جای ایشان کار کند ، فرمود دوست دارم خودم برای کسب روزی دنج بکشم و آفتاب بخورم ؟ |
کار و فعالیت سیره ی پیامبران ، اوصیای آنان و بندگان شایسته ی خداست . از طرف دیگر پیشوایان ما از تنبلی و سربار بودن متنفر بودند . |
خودآزمایی : |
ج ) طبیعت |
2. از دیدگاه امام علی (ع) فقر نتیجه ی ................... است . |
ج ) تنبلی |
3. آثار تربیتی کار را نام ببرید ؟ |
ج ) |
4. منظور از « اتقان در کار » چیست ؟ |
ج ) کسی که اهل کار و تلاش است ، در هر کاری وارد می شود ، قواعد آن را به درستی رعایت می کند و محصولی بدون نقص عرضه می کند . او یک تلاشگر شرافتمند است که مصالح عمومی ، اقتدار و عزت جامعه و رضایت خداوند را دوست دارد و آن را بر منافع شخصی ترجیح می دهد . وی آنان را که با دزدیدن از کار به جمع ثروت می پردازند ، انسان های حقیر و زبونی می داند که آبادانی در زندگی شخصی را با بهای سنگینی خرابی و ویرانی جامعه و ضایع کردن حق مردم خریداری می کند و ضرباتی جبران ناپذیر بر اقتصاد کشور وارد می سازد . |
5. ذکر نمونه هایی از نعمت ها و بخشش های خداوند در زمین و آسمان و محیط زندگی ما برای چیست ؟ |
ج ) |
درس شانزدهم : کار در نظام اقتصادی |
هدف کلی : آشنایی با معیارهای کسب حلال و نقش ثروت در عدالت اجتماعی و احکام مالی اسلام و تلاش برای عمل کردن به این احکام |
اصطلاحات علمی درس : |
تولید ثروت |
مرور بر مفاهیم : |
1. منشا اصلی تولید ثروت ، کار مفید و مولد است . |
1. در بینش و تفکر اسلامی ، کار خلاق و مولد ، منشا اصلی کسب مال و درآمد و کلید استفاده منابع طبیعی و خدادادی است . منطق فطرت هم برای پدید آورنده ی یک شی حق تصرف در آن را می پذیرد و او را مالک می شناسد . به همین جهت ، مالک اصلی و حقیقی همه ی موجودات خداست . |
« سوره شریفه ی بقره ، آیه ی 278 و 279 » |
9. در هر فعالیت اقتصادی ، دو عامل دخالت دارد : سرمایه و کار . با سرمایه و کار نوعی مشارکت اقتصادی به وجود می آید و سودی که نتیجه ی این فعالیت است ، بنابر توافق قبلی ، میان صاحب سرمایه و انجام دهنده ی کار تقسیم می شود . |
« سوره شریفه ی توبه ، آیه ی 60» |
19. موارد مصرف زکات : |
« سوره شریفه ی انفال ، آیه ی 41 » |
25. داشتن حساب سال به این معناست که هرکس باید یک روز از سال را روز تعیین میزان خمس اموال خود قرار دهد و در هر سال ، وقتی به آن روز رسید ، ببیند که آیا پرداخت خمس بر عهده ی او هست یا نه . چنین شخصی در طول سال درآمد هایی به دست می آورد و از این درآمد ، مخارج زندگی خود و خانواده اش را تامین می کند . پس از گذشت یک سال، وقتی به روز موعود رسید ، اگر از درآمد او چیزی باقی مانده باشد – چه به صورت پول و چه به صورت کالا – باید آن را به عنوان خمس جدا کرده و به حاکم اسلامی و یا مجتهد جامع الشرایط پرداخت کند تا در راه هایی که قرآن کریم و رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) معین کرده اند ، به مصرف برساند . |
اندیشه و تحقیق : |
زیرا با این کار جامعه از فقر نجات می یابد و روحیه ی کار و شکوفایی اقتصادی شکل می گیرد و ثمرات و نتایج این شکوفایی به همه ی افراد باز می گردد . در ضمن با این کار خشنودی خدا فراهم می شود که پاداش مضاعف در پی دارد . |
2. آیات 18 سوره ی حدید ، 12 مائده ، 17 تغابن را مطالعه کنید و توضیح دهید : |
همانا مردان و زنانی که در راه خدا به فقیران صدقه و احسان کنند و به خدا قرض نیکو دهند خدا احسان آن ها را چندین برابر سازد . |
خودآزمایی : |
ج ) کار مولد |
2. زکات یک .............. واجب است که به .................. از اموال تعلق می گیرد . |
ج ) انفاق – برخی |
3. ربا چیست ؟ |
ج ) پول وسیله ای برای مبادله ی کالاست . اگر این پول ، خودش مستقلا مورد معامله قرار گیرد ، بدون این که فایده ای در کار باشد ، ربا پیش می آید . |
4. ویژگی های اصلی بانکداری اسلامی را بنویسید ؟ |
ج ) |
5. احکام مربوط به خمس را بنویسید ؟ |
تا خمس مال پرداخت نشود ، استفاده از آن جایز نیست ، مثلا با پولی که خمس آن پرداخت نشده ، نمی توان چیزی خرید . |
درس پنجم : پنجره ای به روشنایی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف کلی : مقایسه دیدگاه ها درباره ی مرگ و تشخیص مزیت ها و برتری های دیدگاه توحیدی و ثمرات آن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سوره ی روم ، آیه ی 7و8 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این آیات دیدگاه غیر الهی نسبت به مسئله ی مرگ را نقد می کند و پیام های زیر از آن مستفاد می شود: | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سوره ی کهف ، آیه ی 103 تا 105 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. دقت در این آیات سرنوشت کسانی که راه غفلت از مرگ را پیش گرفته اند چنین است که : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اندیشه و تحقیق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برخی از افراد گرچه منکر آخرت نیستند ولی از آن غافل اند یعنی رفتار و کردارشان کم تر از ایمان قلبی و باور جدی به این اندیشه است . بسیاری از آنان چنان به زندگی دنیوی خود سرگرم اند که از حیات اخروی غافل مانده اند . اینان در حقیقت دارای ایمان قوی نیستند و صرفا به زبان یا حداکثر در اندیشه معاد را قبول دارند و قلبا بدان گرویده اند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. آیا توجه به آخرت لزوما بی توجهی به دنیا و عقب ماندگی را در پی دارد ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خیر . اعتقاد به آخرت نه تنها سبب عقب ماندگی نیست ، بلکه سبب تصحیح زندگی و پیش گرفتن اخلاق الهی در زندگی می شود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. با مطالعه و دقت در آیات 32 تا 37 سوره ی مومنون ، توضیح دهید این آیات بیان گر کدام تفکر درباره ی مرگ است ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
این آیات بیان گر دیدگاه غیر الهی نسبت به مرگ است . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خود آزمایی : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) مرگ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2.به فرموده امام حسین (ع) ، مرگ ............... است . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) سعادت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. درباره مرگ دو دیدگاه وجود دارد . دیدگاه غیر الهی را بنویسید . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) صاحبان این دیدگاه چنین می اندیشند که مرگ پایان زندگی است . هر انسانی پس از مدتی زندگی در دنیا ، دفتر عمرش بسته می شود و حیات او پایان می یابد و رهسپار نیستی می شود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4. پیامدهای دیدگاه غیر الهی نسبت به مسئله مرگ رت بنویسید ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
5. چرا خدا پرستان واقعی مرگ را ناگوار نمی دانند ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) خداپرستان حقیقی در دنیا زندگی می کنند ، زیبا هم زندگی می کنند اما به آن دل نمی سپرند ؛ از این رو ، مرگ را ناگوار نمی دانند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
درس ششم : آینده ی روشن | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف کلی : توانایی تبیین دلایل ضرورت معاد و امکان معاد جسمانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مرور مفاهیم : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. قرآن کریم حیات اخروی انسان را حتمی می داند و انسان ها را به اندیشه ی در آن دعوت می کند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سوره نساء ، آیه ی 87 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. برای قاعده عقلی « دفع خطر احتمالی لازم است » ، اگر سیم برقی را که بدون حفاظ است ، بر دیوار منزل خود مشاهده کنیم و یکی از اعضای خانه به ما خبر دهد که در آن برق جریان دارد ، از دست زدن به آن خودداری می کنیم . زیرا در این گونه موارد از یک قانون عقلی پیروی می کنیم که می گوید : « دفع خطر احتمالی لازم است . » | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
* نتیجه : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اگر مرگ پایان زندگی انسان باشد ، عموم دستورات الهی و سفارش های عقل و فطرت بیهوده می شود و همه ی کمالات کسب شده از دست خواهد رفت . پس میل به کمالات بی نهایت ضرورت معاد را در پرتو حکمت الهی اثبات می کند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
* نکته : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. هر انسانی دو ویژگی « گرایش به بقا » و « بی نهایت طلبی » را در خود می یابد . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اندیشه و تحقیق : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
لازمه ی حکمت خدا این است که هیچ کاری از کارهای خدا بیهوده و عبث نباشد پس لازمه ی حکمت خدا این است که زندگی انسان را پایانی نباشد و آن چه در این جهان به دست می آورد با مرگ او از بین نرود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. میان عادل بودن خداوند و ضرورت معاد چه ارتباطی وجود دارد ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نظام حاکم بر این جهان اجازه نمی دهد که هر کس به طور کامل به نتیجه ی اعمال نیک یا بد خود برسد در این صورت اگر معاد نبود امکان اجرای عدالت میان مردمان وجود نداشت . پس عدل خدا ایجاب می کند که در پی این جهان عالمی دیگر وجود داشته باشد تا عدل و داد درباره ی همگان اجرا شود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. در آیات 45تا 48 واقعه ، 5 قیامت و 11 و 12 مطففین تامل کنید و ببینید و چه زمینه ها و انگیزه هایی سبب انکار معاد می شود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
لجاجت و اصرار بر گناهان از قبیل شرک و عناد – تکذیب بهشت و دوزخ به پیروی اغز هوای نفس – انکار قرآن ، ظلم و بدکار بودن . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خودآزمایی : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) ضرورت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. حقیقت وجودی انسانی .............. است . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) نفس و روح | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. برای قاعده عقلی « دفع خطر احتمالی لازم است » نمونه بیاورید ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) اگر سیم برقی را که بدون حفاظ است ، بر دیوار منزل خود مشاهده کنیم و یکی از اعضای خانه به ما خبر دهد که در آن برق جریان دارد ، از دست زدن به آن خودداری می کنیم . زیرا در این گونه موارد از یک قانون عقلی پیروی می کنیم که می گوید : « دفع خطر احتمالی لازم است . » | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4. « میل به کمالات بی نهایت » چگونه ضرورت معاد را ثابت می کند ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
5. استدلالهایی که بر ضرورت معاد دلالت دارند را نام ببرید ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
درس هفتم : منزلگاه بعد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف کلی : آشنایی با جهان برزخ و توانایی تبیین رابطه ی آن با دنیا و آخرت اصطلاحات علمی درس : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مرور بر مفاهیم : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. به فرموده ی قرآن کریم پس از مرگ و قبل از قیامت ، انسان وارد عالم برزخ می شود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سوره ی مومنون ، آیه ی 99 و 100 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. انسان ها در هنگام مرگ ، از آگاهی و توانایی ای برخوردار هستند که بتوانند با خداوند و ملائکه گفت و گو کنند و پاسخ شان را بشنوند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خودآزمایی : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) فضیلت هایشان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. چه تفاوت هایی میان دنیا و برزخ وجود دارد ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) 1- عالم برزخ جنبه ی مادی ندارد . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. چه چیزی است که از دنیا با انسان به برزخ می رود و از او جدا نمی گردد ؟ علت جدا نشدن آن چیست؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) عمل انسان . پرونده ی اعمال انسان در برزخ هم چنان باز است تا آثار مثبت یا نتایج منفی آن در حیات برزخی نصیب او گردد . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4. نماز خواندن و روزه گرفتن جز و آثار ................... محسوب می شود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) آثار ماتأخر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
5. دوره ی برزخ دوره ی بی خبری است یا دوره ی هوشیاری و آگاهی ؟ از کدام حدیث برای جواب خود استفاده می کنید ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) برزخ دوره ی هوشیاری و آگاهی است . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
درس هشت : واقعه ی بزرگ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف کلی :آشنایی با مراحل وقوع قیلمت و چگونگی محاکمه ی الهی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مرور مفاهیم: | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- قرآن کریم مراحل تکوینی قیامت را در سوره های مختلف بیان کرده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. وقایعی که در مرحله ی دوم قیامت رخ می دهد به دلیل آن است که انسان ها آماده ی دریافت پاداش و کیفر شوند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اندیشه و تحقیق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
و دمیده شده در صور پس آن گاه ایشان از قبرها به سوی پروردگارشان می شتابند گفتند وای بر ما که برانگیخت ما را از خوابگاه ما اینست آن چه وعده داده بود ما را خدای بخشنده و راست گفتند مرسلان ( یس ، 51و52) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. چه شرایطی در قضاوت در قیامت حاکم است که سبب می شود هیچ ظلمی اتفاق نیفتد ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
- گناهکار نمی تواند چیزی را از خداوند مخفی کند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. با این که خداوند حاکم دادگاه است ، چه نیازی به شهادت شاهدان وجود دارد ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چون اعمال پیامبران و امامان عین حق و حقیقت است ، معیار و میزان برای سنجش اعمال سایرین محسوب می شود . پیامبران و امامان چون ظاهر و باطن اعمال انسان ها را در دنیا دیده اند و از هر خطایی مصون و محفوظ اند . بهترین گواهان روز قیامت اند . در واقع شهادت شاهدان برای اثبات چیزی برای قاضی دادگاه نیست بلکه برای خد شخص گناهکار است تا حقیقت وضع خود را دریابند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خود آزمایی : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) عدل | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. « تغییر در ساختار زمین و آسمان ها » از حوادث مرحله ی ................ قیامت است . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) اول | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. وقایع مرحله دوم قیامت را نام ببرید ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج )- زنده شدن همه ی انسان ها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4. منظور از نفخ صور دوم چیست ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) منظور از نفخ صور دوم بانگ سهمناکی که در ابتدای مرحله دوم قیامت در عالم می پیچد و مقدمه ی حیات مجدد انسان ها فراهم می شود . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
5. شاهد و ناظر همه ی پیامبران و امت ها چه کسی است ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) رسول خدا ( ص ) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
درس نهم : فرجام کار | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف کلی : آشنایی با سرنوشت و سرانجام انسان در منزل آخرت و احساس نیاز به کسب آمادگی در آن روز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مرور بر مفاهیم : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. پس از پایان محاکمه الهی ، دوزخیان به سوی جهنم رانده می شوند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
« سوره شریفه زمر ، آیه ی 71 تا 74» | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. پس از پایان محاکمه ، دوزخیان گروه گروه به سوی جهنم رانده می شوند . وقتی بدان جا می رسند ، درهای جهنم به روی آن ها باز می شود . جهنم هفت در دارد که راه های ورود گروه های مختلف جهنمی است . آن گاه کافران و مجرمان ، هر دسته ، در جایگاه مناسب خود افکنده می شوند ؛ جایگاهی بسیار تنگ . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اندیشه و تحقیق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خیر – زیرا هر کاری که انسان در این جهان انجام می دهد و هر قدمی که بر می دارد آخرت زشت یا زیبای خود را می سازد و آن چه را با دست خود ساخته است دریافت خواهد کرد . یعنی پاداش های بهشتی و عذاب های دوزخ ساخته ی اعمال ماست . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. چه تفاوت هایی میان ویژگی های آخرت با دنیا و برزخ وجود دارد ؟ آن تفاوت ها را در جدولی مانند جدول زیر تنظیم کنید . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- دنیای ما جهان پست و عالم آخرت جهان برتر است . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. رسول خدا (ص) فرمد : « الدنیا مزرعه الاخره » | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- زمین مناسب انتخاب می کند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خودآزمایی : | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) هفت – هشت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2. نامه ی عملی که انسان با خود به قیامت می برد ..................... است . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) صورت حقیقی اعمال | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3. هر عملی چند جنبه دارد ؟ نام ببرید و هر یک را توضیح دهید . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) هر عملی دو جنبه دارد . یک جنبه ی مادی و ظاهری و یک جنبه ی باطنی و غیبی . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4. تصویر اعمال انسان در عرصه ی قیامت چگونه است ؟ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج ) در عرصه ی قیامت ، تصویر اعمال انسان یا گزارشی از عمل انسان نمایش داده نمی شود بلکه خود عمل نمایان می شود و هرکس عین عمل خود را می بیند . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
5. انواع رابطه های میان عمل و پاداش و کیفر را نام ببرید . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ج )
|
درس اول : جلوه های حکمت و تدبیر |
هدف کلی : آشنایی بیشتر با غایت مندی و حکمت و تدبیر در خلقت و انس و توجه بیشتر به خالق حکیم و مدبر جهان |
مرور بر مفاهیم |
1. هر موجودی از اجزای خاص و معینی تشکیل شده است . |
« آیات شریفه 189 تا 191 آل عمران » |
1- آیات شریفه ی 189 تا 191 آل عمران ، دو نشانه را برای صاحبان خرد معرفی می کند : |
جهان واقعی |
5- اکسیژن و هیدروژن دو عنصر ساده از عناصر طبیعت اند . هر کدام ساختمان خاصی دارند که این ساختمان را از دست نمی دهند . نه ساختمان اکسیژن به هیدروژن تبدیل می شود ،نه به عکس . اما هر گاه که این دو با یکدیگر همکاری می کنند ، نظامی جدید به نام آب را پدید می آورند که حیات موجودات زنده بر روی کره ی زمین به وجود آن بستگی دارد . شاید این همکاری را بتوان موثرترین همکاری روی کره ی زمین دانست ، زیرا بزرگ ترین نتیجه و فایده را به دنبال دارد . |
شاخصه های اصلی |
10- شاخصه ی اصلی مجموعه های قانون مند و منظم هدف و غایت است . |
اندیشه و تحقیق ، ص 17 کتاب درسی |
1.قرآن کریم ما را به تفکر در نظام آفرینش دعوت می کند تا به خالق حکیم و مدبر آن پی ببریم . |
2. در آیات 88 سوره ی نمل و 3 سوره ی ملک بیندیشید و توضیح دهید که منظور از « اتقان صنع » و « نبودن خلل و شکاف » در هستی چیست و این عبارات چه ارتباطی با درس دارند ؟ |
آیه ی 88 سوره ی نمل : |
3- ابتدا این خطبه ی حضرت علی (ع) را که در نهج البلاغه آمده است ،بخوانید و سپس ویژگیهای خلقت خداوند را از آن استخراج کنید. |
او خداوندی است که موجودات را آفرید ،بدون اینکه از هیچ نمونه ی آماده و پیش ساخته ای ایده بگیرد و از کار خالق دیگری که پیش از وی جهانی را آفریده باشد ،تقلید کند . |
ویژگی های خلقت خداوند را از این خطبه استخراج کنید. |
الف ) بدیع بودن و بی سابقه بودن خلقت |
خودآزمایی : |
ج ) پیوستگی – ارتباط |
2. به فرموده ی قرآن کریم صاحبان خرد در .............. اندیشه می کنند . |
ج ) آفرینش آسمان ها و زمین – آمد و شد شب و روز |
3. کدام عنصر است که سبب پیدایش یک نظام می شود و به تمام فعالیت های آن معنا می بخشد ؟ |
ج ) هدف و غایت |
4. همکاری و پیوستگی و نظام برای چیست ؟ |
ج ) این عناصر برای آن ضرورت دارد که به هدف معینی منجر شود و به سرانجام روشنی برسد . |
5. ایا در این جهان خیالی می توان از قانون و قانون مندی سخن گفت ؟ چرا ؟ |
ج ) خیر زیرا در این جهان در هر لحظه ممکن است بدون علت خاصی ، حادثه ای رخ دهد ، بنا براین قانون و قانون مندی برای آن متصور نیست . |
درس دوم : با کاروان هستی |
هدف کلی : تشخیص جهان به عنوان یک نظام یکپارچه که دارای هدف است . |
مرور بر مفاهیم : |
1. مجموعه ی جهان خلقت نظامی واحد و به هم پیوسسته است . |
آیات شریفه یونس 5 ، نور 31 و 32 ، آل عمران 83 |
1. یک پیوستگی طولی و یک پیوستگی عرضی میان نظام ها بر قرار است . |
|
3. منظور از «رابطه ی عرضی »میان نظام هااین است که غیر از رابطه ی طولی , مجموعه ای از اعضا هستند که به هم مرتبط و پیوسته اند .این اعظا در عرض یک دیگر و انجام دادن فعالیتی مشترک ,یک مجموعه را می سازند. |
ارتباط طولی دستگاه ها
|
ارتباط عرضی دستگا ه ها
|
4. نظام های بزرگ از به هم پیوستن نظام های کوچک شکل می گیرند ؛ بدین صور ت که بطن ها ، دهلیزها و دریچه ها قلب را می سازند ، قلب و سرخرگ و مویرگ دستگاه گردش خون ، و مجموعه ای از دستگاه ها نیز بدن را شکل می دهند . |
نظام واحد جهانی |
مثال زیر بیان گر « پیوستگی نظام جهانی » یا به عبارت دیگر « نظام به هم پیوسته ی جهانی » است: |
اندیشه و تحقیق ،ص 29 کتاب درسی |
الف) بدن انسان تمثیلی است برای نظام واحد جهانی ،نظامی که اجزای آن فعالیتهای معینی را در جهت رشد و بالندگی بر عهده گرفته اند . |
2- برخی از آیات قرآن کریم با عبارت ((و من آیاته....)) آغاز می شود .به آیات 22 تا 25 سوره ی روم و 29 سوره ی شوری مراجعه کنید و با بهره مندی از آنها حکیمانه بودن خلقت را توضیح دهید. |
آیات 22 تا 25 سوره ی روم : |
3- اگر کسی یقین داشته باشد که جهان از خداست و رو به سوی او دارد ،این یقین چه تاثیری در زندگی او خواهد داشت ؟ |
در چنین حالتی ایمان شخص به خدا تقویت می شود و زندگی برای او معنا و مفهوم تازه ای پیدا می کند .چنین کسی می کوشد که خود را با حرکت جهانی نظام خلقت به سوی کمال بعتر هماهنگ سازد و زندگی خود را جهت دهد و تصمیماتی برای این هماهنگی بگیرد . |
خود آزمایی : |
ج) از پیوستگی و ارتباط میان نظام ها یک نظام واحد جهانی حاصل می شود . |
2. ارتباط و پیوستگی نظام ها به چه صورت است ؟ |
ج ) یک پیوستگی طولی و یک پیوستگی عرضی میان نظام ها بر قرار است . |
3. منظور از « رابطه ی عرضی » میان نظام ها چیست ؟ |
ج ) منظور از «رابطه ی عرضی »میان نظام هااین است که غیر از رابطه ی طولی , مجموعه ای از اعضا هستند که به هم مرتبط و پیوسته اند .این اعظا در عرض یک دیگر و انجام دادن فعالیتی مشترک ,یک مجموعه را می سازند. |
4. با ذکر یک مثال ، پیوستگی طولی میان نظام ها را بیان کنید . |
ج ) نظام ( سلول --> بطن --> قلب -->دستگاه گردش خون --> انسان ) را در نظر می گیریم . از این نظام مشخص می شود که سلول برای بطن ، بطن برای قلب ، قلب برای دستگاه گردش خون و دستگاه گردش خون برای بدن انسان کار می کند تا حیات و رشد بدن تامین می گردد . در این جا با یک پیوستگی طولی مواجهیم به گونه ای که هدف جز کوچک در طول هدف جز بزرگ قرار دارد و آن نیز در خدمت جز بزرگ تر ، تا به برترین هدف ، یعنی حیات بدن می رسیم . |
5. فعالیت نظام های کوچک هم در خدمت خود این نظام و هم در خدمت ...................... است . |
ج ) نهایی ترین هدف نظام |
درس سوم : سرمایه های رشد |
هدف کلی :آشنایی با جایگاه انسان در نظام خلقت و ارزشهای انسان |
مرور مفاهیم |
1- ارزش هر کس به درک و فهم او از حقیقت هستی و جایگاه انسان در کاروان آفرینش بستگی دارد . |
سوره ی اسراء – آیه ی 70 |
4. پیام این آیات چنین است که خداوند درمیان موجودات جهان ،انسان را برای خود برگزید و بهشت ویژه اش را به او اختصاص داد و فرمود : (( جهان را برای تو آفریدم و تورا برای خودم )) . |
سوره ی انسان – آیات 2 و 3 |
5. آیات شریفه ی فوق درباره ی منزلت انسان بیانگر این مفهوم است که خداوند انسان را صاحب اراده و آزاد آفرید و مسئول سرنوشت خود قرار داد و او از انسان خواسته است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود ،یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند . |
سوره ی فصلت – آیه ی 53 |
8. آیه ی شریفه ی فوق بیان گر این مفهوم است که کافی است انسان با دیده ی دل ،در خود و جهان نظر کند و جلوه های قدرت ،حکمت ،رحمت و مهربانی خداوند را در آنها ببیند و سرشت خدا آشنا که یکی از ودیعه های الهی در انسان است از آن مستفاد می شود. |
سوره ی شمس – آیات 7 و 8 |
11. آیات شریفه ی فوق بیانگر این ودیعه ی الهی است :گرایش به نیکی ها و زیبایی ها یعنی انسان نیکی ها و بدی ها و زیبایی ها و زشتی ها را درک می کند و در خود گرایشی به سوی نیکی ها و زیبایی ها احساس می کند .کرامت ،بزرگواری ،صداقت و عدالت را دوست دارد و از دو رویی ،ذلت ،دون همتی و ظلم بیزار است . |
اندیشه و تحقیق |
سرشت خدا آشنا – گرایش به نیکی ها و زیبایی ها – وجدان اخلاقی – قوه ی عقل |
2. با مراجعه به آیات 3 سوره ی تغابن و 2و3 سوره ی انسان ، برخی دیگر از ویژگی هایی را که بیان گر سرشت متعالی انسان است ، استخراج کنید و برداشت خود را از آن ها توضیح دهید . |
آفرید آسمان ها و زمین را به راستی و بنگاشت شما را و تصور کرد ، پس نیکو کرد صورت های شما را و به سوی اوست بازگشت . ( تغابن 3) به درستی که ما آفریدیم انسان را از نطفه ی ممزوج و مخلوط با هم که بیازمائیم اور ا پس گردانیدیم او را شنوای بینا به درستی که ، هدایت کردیم او را به راه راست یا شکر گذار و یا ناسپاپ است . ( انسان 2و3) |
3. در آیات 54و55 سوره ی قمر تامل کنید و ببنید چه جایگاهی برای انسان پیش بینی شده است . |
محققا اهل تقوی در باغ ها و کنار نهرها منزل گزینند ، در منزلگاه صدق و حقیقت نزد خداوند از عزت و سلطنت جاودانی متنعمند . |
خودآزمایی : |
ج ) حقیقت هستی |
2. اگر انسان دعوت انبیا را بشنود و روزنه ی قلبش را به روی الهامات و امدادهای الهی بگشاید ............ و ............. در وجودش تجلی می کند . |
ج ) ایمان – عمل صالح |
3. در مورد حقیقت انسان ، حدیثی از امام علی (ع) بیان کنید . |
ج ) خدا رحمت کند انسانی را که بداند از کجا آمده ، در کجا قرار دارد و به سوی کجا رهسپار خواهد شد . |
4. آیه ی 7 و 8 سوره ی شریفه شمس بیانگر کدام ودیعه الهی است ؟ توضیح دهید . |
ج ) گرایش به نیکی ها و زیبایی ها یعنی انسان نیکی ها و بدی ها و زیبایی ها و زشتی ها را درک می کند و در خود گرایشی به سوی نیکی ها و زیبایی ها احساس می کند .کرامت ،بزرگواری ،صداقت و عدالت را دوست دارد و از دو رویی ،ذلت ،دون همتی و ظلم بیزار است . |
5. منظور از قوه عقل چیست ؟ |
ج ) منظور از قوه عقل ، تشخیص دهنده ی درستی از نادرستی و خوبی از بدی است . |
درس چهارم : روزنه های خطا |
هدف کلی : آشنایی با موانع رشد و کامل و عوامل سقوط انسان و گرایش به دوری از آن ها |
مرور بر مفاهیم |
1. موانع رشد و رستگاری عبارتند از : |
سوره ی بقره – آیات 168 و 169 |
1- به این علت انسانها تن خویش را به گناه آلوده می کنند و از همراهی با کاروان کمال و فلاح باز می مانند که زمینه گناه را در خود پرورش می دهند و دل به دعوت های باطل درونی و بیرونی می سپارند . |
سوره ی ابراهیم ، آیه ی 22 |
طبق این آیه کار شیطان وسوسه کردن و دادن وعده های دروغین است . وابسته شدن انسان به دنیا او را فریب می دهد . |
اندیشه و تحقیق |
خیر ، از آنجا که انسان همواره ، در حال انتخاب است و در عین حال عامل اصلی گناه خود انسان است ، هیچ انسانی در قیامت نمی تواند تقصیر گناهان خویش را متوجه شیطان کند . پس وجود شیطان مانع اختیار و اراده ی انسانی نیست . |
خود آزمایی : |
ج ) زمینه های گناه |
2. تبدیل نشدن « من » به « غیر من » وجود .............. را در انسان ثابت می کند . |
ج ) بعد روحانی |
3. دو دلیل برای اثبات وجود بعد روحانی انسان نام ببرید ؟ |
ج ) 1) ثابت بودن خود . 2) رویاهای صادقه |
4. ویژگی های روح یا بعد روحانی وجود انسان را نام ببرید ؟ |
ج ) |
5.موانع رشد و رستگاری را نام ببرید ؟ |
ج ) |