اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

زیدی‌مذهب‌ها امام عصر(عج) را یاری می‌کنند

کارشناس ارشد زیدیه‌شناسی:
از نظر زیدیه آخرین امام که می تواند جهان را پر از عدل و داد کند، همان مهدی موعود است و چون ما پشت سر هر سید حرکت می کنیم پس اگر عبدالملک الحوثی خود را در حد امامت مطرح کند، شاید مهدی موعود باشد.
به گزارش مشرق، سیدعلی موسوی نژاد، عضو هیئت علمی دانشکده شیعه شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب و کارشناس فرقه شناسی شاخه زیدیه این دانشگاه به تحلیل قیام الحوثی ها در یمن و ارتباط آن با بحث مهدویت پرداخت.

مهدویت از آغاز ایجاد زیدیه در زیدیه مطرح بوده از خود جناب زید بن علی که نقل شده عده ای نزد زید آمدند و گفتند شما همان مهدی موعود هستی که زید سکوت کرد، می گویند از سیاستش بوده، همچنین نقل شده که گفته نه نیستم، در برخی از روایات نیز گفته بله هستم، زید از آنها پرسید، چرا این سوال را می کنید، گفتند اگر مهدی نباشی و دنبال تو بیاییم، شکست می خوریم و خانه هایمان خراب می شود.

نفس زکیه نیز رهبری یکی از شاخه های زیدیه را داشته، او ادعاهایی مبنی بر مهدویت کرده است، همچنین صاحب طالقان در افغانستان به نام محمد بن قاسم در دوران امام جواد(ع) که از زیدیه بود، قیامی انجام داد و ادعای مهدویت کرد که در قرن 4 هنوز کسانی منتظر بازگشت او بودند. یعنی یک قرن و نیم بعد از قیام محمد بن قاسم.

در میان ائمه زیدیه یمن فرقه حسینیه زیدیه داریم که وقتی حسین بن قاسم، رهبر این فرقه در قرن 5 کشته شد، گفتند این مهدی موعود(ع) است، بنابراین در تاریح زیدیه کسانی بودند که ادعای مهدویت کردند و نمونه آخر همین حسین الحوثی است که رهبر یمن بود، او شخصیت کاریزمای قوی داشت و وقتی کاریزما خیلی بالا باشد و امیدها زیاد است ولی وعده ها محقق نمی شود، ناامیدی سراغ مردم می آید البته خیلی ها منتظر بازگشتش می شوند. مرگش را انکار می کنند و معتقدند رجعت می کند و ما را نجات می دهد.

مهدویت در زیدیه به آن معنایی که در شیعه مطرح است، نیست، از نظر فکری آنها تا امام حسن عسکری (ع) را به عنوان امامان علم و اجتهاد قبول کردند و معتقدند که اینها فقط امامان علم و اجتهاد هستند و می گویند در کنار آنها ما امامان اجتهاد و جهاد هم داریم که همان زید و یحیی هستند.

در مورد امام دوازدهم ما بحث جدی با زیدیه داریم و مهمترین مخالفین ما در بحث مهدویت زیدی ها بودند ما با اهل سنت در مورد مهدویت بحثی نداریم بلکه در مورد مبانی امامت بحث داریم، ولی با کسی اصل امامت را قبول کرده ولی در مورد امام دوازدهم شبهه می گیرد مبنی بر اینکه که امام حاضر با امام غایب فایده ندارد مشکل اساسی داریم.

بنابراین عمده مجادلات امامیه با مهدویت با زیدیه است. به طور مثال شیخ صدوق در ابتدای کتاب کمال الدین خود رساله ابو زید علوی و پاسخ ابن قوه رازی را در این مورد عینا نقل کرده است و می توان گفت که  مهمترین مجادلات در بحث مهدویت بین زیدیه و امامیه بوده. بعدها سنی ها یاد گرفتند و تکرار کردند.

قبل از اینها دعوای اهل سنت و شیعه درمورد اصل امامت بود و در مورد امام زمان(ع) بحثی نبود. ولی زیدیه از ابتدا با ما بحث داشتند چون ما می گفتیم امام باید این ویژگی ها را داشته باشد و وجودش برای ما لازم است. ولی آنها می گفتند نه، ما دنبال هر سید از نسل امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) راه می افتیم و اگر سیدی نبود، منتظر می شویم.

زیدیه در این مورد فترت داشتند. یکی از بحث های زیدیه و امامیه در دوران ائمه همین بود، آنها می گفتند می شود بین امام تا امام بعدی 20 سال فاصله بیفتد و سیدی پیدا نشود. پس ما منتظر می مانیم تا یکی بیاید، ولی امامیه می گفت نه در هر زمان خداوند حجتی دارد و زیدیه رد می کردند.

در حال حاضر بحث های مهدویت و غیبت مورد قبول زیدیه نیست. یک دلیلش هم عقل گرایی زیدیه است. زیدیه به شدت اعتزال زده هستند، به همین دلیل حدیث و روایت به اندازه ای که پیش امامیه مهم است، جایگاهی برای زیدیه ندارد، پس علائم ظهور در میان زیدیه خیلی کم رنگ است و کلا حجم روایات در میان زیدیه خیلی نیست که به این برمی گردد که از نظر فکری معتزلی هستند و عقل گرا می باشند و می دانید که اهل اعتزال خیلی به روایت و اخبار عنایتی ندارد.

البته باید گفت که ما با زیدیده در عصر ظهور مشکلی نخواهیم داشت چون آنها آدم های مخلص و با پشتکاری هستند، آنها معتقدند چون هر سیدی که به راه افتاد ما پشت سرش حرکت می کنیم، حالا اگر مهدی موعود(ع) از کنار کعبه ظهور کند، نخستین کسانی که به او می پیوندد، در نظر زیدیه ما هستیم. هر قیام کننده ای که از نسل حضرت زهرا(س) باشد و پنج شرط اصلی اجتهاد، شجاعت، مدیریت، تدبیر و سخاوتمند را داشته باشد، امام است.

به این معنی امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری، سید حسن نصرالله و سید مقتدا صدر برای زیدیه جاذبه دارد. مهدویت در زیدیه مهدویت نوعیه است. از نظر زیدیه آخرین امام از سلسله ائمه که تا الان شده 70 تا که می تواند جهان را پر از عدل و داد کند و نجات دهد همان مهدی موعود(ع) است و نمی دانیم کدام است، ما پشت سر هر سید حرکت می کنیم. چه بسا او همان مهدی موعود(ع) باشد. بنابراین اگر عبدالملک الحوثی خود را در حد امامت مطرح کند، شاید مهدی موعود باشد.
منبع: شبستان
مطالب مرتبط

حماقت آل‌سعود و افزایش قدرت انصارالله

وزن انصارالله با پایان عملیات «طوفان قاطع» نسبت به قبل از این عملیات، دهها برابر شده است و این امر به منزله آن است که آل‌سعود با حماقتی که به خرج داد و خطای راهبردی که مرتکب شد، با ریختن خون بی‌گناهان یمنی، زمینه‌های فروپاشی خود را بیش از گذشته فراهم ساخت.

حماقت آل‌سعود و افزایش قدرت انصاراللهبه گزارش مشرق، یدالله جوانی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: چند روز پس از آغاز تجاوز نظامی عربستان به یمن، سلمان بن عبدالعزیز پادشاه این کشور عنوان کرد که ریاض برای توقف عملیات بمباران یمن در چارچوب عملیات موسوم به «طوفان قاطع»، چهار شرط دارد که حوثی‌های یمن باید آنها را اجرا کنند.


چهارشرط اعلامی ملک سلمان عبارت بود از:


1- تمام طرف‌های سیاسی یمنی بپذیرند تحت نظارت شورای همکاری خلیج‌فارس و در چارچوب پایبندی به مشروعیت و مخالفت با کودتا علیه این مشروعیت نشست برگزار کنند.
2- تسلط مجدد دولت یمن (منصور هادی) بر تمامی اراضی این کشور
3- بازگرداندن سلاح به دولت یمن
4- عدم تهدید امنیت کشورهای همسایه یمن از سوی حوثی‌ها.


تأمل در شروط چهارگانه آل سعود‌نشان می‌دهد هدف اصلی از تجاوز به یمن، به قدرت برگرداندن رئیس‌جمهور دست‌نشانده و فراری به این کشور و خلع سلاح انقلابیون است. آل سعود حرکت انقلابی مردم یمن و انصارالله را، به منزله پایان دوران تسلط خود بر این کشور و خارج شدن یمن از حالت حیاط خلوتی عربستان از یک طرف و قدرت‌یابی ملت یمن از طرف دیگر ارزیابی نمود. قدرت‌یابی یمنی‌ها در شبه جزیره عربستان با توجه به موقعیت ژئوپلتیکی این کشور، از منظر خاندان آل‌سعود پیامدی جز فروریختن این خاندان ندارد. بر همین اساس سیاست آل سعود طی دهه‌های اخیر، عقب نگه داشتن ملت یمن و جلوگیری از پیشرفت و قدرت‌یابی آنان بوده است.

آل سعود تسلط بر یک دولت دست‌نشانده در یمن را، بهترین راه برای اعمال سیاست‌های خود مبنی بر عقب نگه داشتن یمنی‌ها می‌داند و بر همین اساس با هر نوع تحول سیاسی در این کشور که نتیجه آن خارج شدن یمن از کنترل عربستان باشد، به شدت مخالفت و با آن مقابله می‌کند. آغاز یک تجاوز سنگین با بمباران‌های شدید، شلیک موشک و محاصره دریایی یمن و انجام هزینه‌های صدها میلیاردی برای همراه‌سازی کشورهای عربی و کمک خواستن از امریکایی‌ها، صهیونیست‌ها و برخی از کشورهای اروپایی برای پیروزی در این تجاوز، نشان‌د‌هنده این واقعیت است که قدرت‌یابی انصار‌الله در یمن، خواب را از چشمان خاندان ظالم و ستمگر آل‌سعود گرفته است.

پس از 27 روز کشتار وحشیانه شهروندان و غیرنظامیان یمنی پایان عملیات «طوفان قاطع» با قطع حملات از سوی آل‌سعود اعلام شد. احمد عسیری سخنگوی ائتلاف متجاوزان به یمن، دقایقی پس از اعلام رسمی پایان حملات به یمن با حضور در یک نشست مطبوعاتی، با ادعای موفقیت‌آمیز بودن عملیات «طوفان قاطع» و رسیدن به تمامی اهداف از پیش تعیین شده، تعداد حملات هوایی علیه یمن را 2 هزار و 415 سورتی اعلام کرد. نکته قابل توجه اینکه آل سعود و فرماندهی ائتلاف متجاوزان علیه یمن برای مشروعیت بخشیدن به تجاوزات خود و کشتار مردم مظلوم یمن، اعلام کرده‌اند که حمله به یمن به درخواست «عبدربه منصور هادی»، رئیس‌جمهور مستعفی یمن صورت گرفته است. برخلاف ادعای سعودی‌ها مبنی بر موفقیت‌آمیز بودن عملیات «طوفان قاطع» و رسیدن آنها به تمامی اهداف مورد نظر در این عملیات، تأمل در اهداف واقعی از تجاوز و بازخوانی چهار شرط اعلام شده از سوی ملک سلمان بن عبدالعزیز در روزهای آغازین جنگ نشان می‌دهد که آل‌سعود دچار یک شکست تاریخی و استراتژیک شده است.

در نقطه مقابل، ملت مظلوم یمن با دست زدن به یک مقاومت تاریخی و همراه شدن با انصارالله به عنوان یک جریان و جنبش انقلابی و مردمی هوشمند به یک پیروزی تاریخی با کمترین هزینه‌ها دست یافتند. پایان سلطه عربستان بر یمن و خارج شدن این کشور از حالت حیاط خلوت بودن برای عربستان و قرار گرفتن یمنی‌ها در مسیر استقلال، عزت و پیشرفت، از نتایج قطعی جنگ آل‌سعود علیه یمن است. این نتایج درست در نقطه مقابل آن اهدافی قرار دارد که آل سعود برای تحققش، این جنگ ظالمانه را با کمک صهیونیست‌ها و غربی‌ها به راه انداخت. اما خسارات این جنگ آل‌سعود در این موارد خلاصه نمی‌شود. آل‌سعود با این جنگ از چهره واقعی وهابیت و همراهی‌اش با صهیونیسم بین‌الملل و امریکا به خوبی رونمایی کرد و خود اثبات کرد که لیاقت خادمی حرمین شریفین را ندارد. امروز بیش از هر زمان دیگر مسلمانان جهان با ماهیت رژیم خائن آل‌سعود به اسلام آشنا شده‌اند و این خسارت کمی برای این خاندان در جهان اسلام نیست.

به طور قطع می‌توان گفت وزن انصارالله با پایان عملیات «طوفان قاطع» نسبت به قبل از این عملیات، دهها برابر شده است و این امر به منزله آن است که آل‌سعود با حماقتی که به خرج داد و خطای راهبردی که مرتکب شد، با ریختن خون بی‌گناهان یمنی، زمینه‌های فروپاشی خود را بیش از گذشته فراهم ساخت و اما نکته پایانی، تحقق زودهنگام پیش‌بینی رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، در مورد نتیجه جنگ آل‌سعود علیه یمن مبنی بر شکست قطعی سعودی‌ها در این تجاوز است. معظم‌له در دیدار با مداحان در تاریخ 20 فروردین با اشاره به تجازو آل‌سعود به یمن و تصریح بر شکست قطعی آنان دراین تجاوز فرمودند: «اینها قطعاً ضربه خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودی‌ها به خاک مالیده خواهد شد».


مطالب مرتبط

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند؟+ تصاویر و فیلم

یکی از اعضای آنتی‌بالاکا می‌گوید: باید با شمشیر همه‌شان را قطعه قطعه کرد. اگر مسلمانان اینجا را ترک کنند ما کاری با آن‌ها نداریم اما اگر از اینجا نروند آن‌ها را خواهیم کشت.

گروه جنگ نرم مشرق- در ابتدای سال 2014، یک ملت کوچک آفریقایی شروع کرد به پاره کردن قسمتی از خودش. با هزاران مرده و ناگهان کشور از وجود مسلمانان خالی شد. کمتر کسی درست فهمید که چطور مردم یک کشور می‌توانند شب بخوابند و صبح برخیزند در حالی که آرزوی کشتن همسایه‌شان را در سر می‌پروانند. این مستند شبکه پرس‌تی‌وی به دنبال آن است تا به این سوال پاسخ دهد.

این مستند که به همت شبکه پرس‌تی‌وی تهیه شده به دنبال آن است تا بداند چرا مسیحیان کشور جمهوری آفریقای مرکزی ناگهان تصمیم گرفته‌اند که سر از تن تمام مسلمانان این کشور جدا کنند.

در مارس سال 2013 گروهی شورشی مسلمان به نام سِلِکا از نواحی شمالی این کشور سرازیر شدند و تلاش کردند تا رئیس‌جمهور نامحبوب یعنی بوعزیزی را سرنگون کنند. در طی 10 ماهی که گروه سلکا در قدرت بودند قساوت‌های زیادی را مرتکب شدند؛ قساوت‌هایی مانند کشتن و تجاوز به اکثریت مسیحی. سپس شبه‌نظامیان مسیحی، آنتی‌بالاکاها شروع کردند حمله به مسلمانان و البته نه فقط مسلمانانی که شورش کرده بودند بلکه هر کسی به نظرشان با گروه مسلمان همراهی کرده بود. خشونت‌های قومی پشت سر هم روی داد گویی که هرگز سر صلح با یکدیگر ندارند. مسلمانانی که در اقلیت بودند شکست خوردند. اما آیا این روایت با واقعیت هماهنگ است و حقیقت را در خود دارد؟
چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
جمهوری آفریقای مرکزی در قلب قاره آفریقا و در همسایگی چاد قرار دارد. کشوری که در نسل‌کشی مسلمانان در این کشور بی‌تاثیر نبود.

رودخانه بنگویی. در دوران استعمار، فرانسه در تلاش بود تا منشا این رودخانه را بیابد زیرا در این صورت مرز دارایی زوری خود را تعیین کرده بودند. جمهوری آفریقای مرکزی، که پایتخت آن همان بنگویی است، پس از مرگ مشکوک رهبر استقلال طلبش یعنی باتلمی بوگاندا در سال 1960 از استعمار فرانسه خارج شد و به استقلال رسید. اما بعد از آن همچنان مردان مورد اعتماد فرانسه بر این کشور حکومت کردند و در آن باقی ماندند. در سال 1965، فرانسه کمک کرد تا شخص به نام جین بدل بوکاسا به قدرت برسد. وی با پیروی از ناپلئون، در مراسمی بسیار با هزینه بالغ بر 5 میلیارد دلار آمریکا تاجگذاری کرد. او اکنون در آفریقای جنوبی نمادی برای ملیگرایی، ولخرجی، و آخرین رهبری بود که در این کشور ساخت و ساز انجام داد. الان بیشتر ساختمانهای این کشور مربوط به زمان او هستند. اما پس از 11 سال در قدرت بودن، فرانسویها او را هم خلاص کردند.

پسر وی دراین باره می‌گوید: وقتی که پدرم، بوکاسا برای سفری به لیبی رفته بود، کماندوهای فرانسوی آمدند و تمام نقاط استراتژیک را اشغال کردند و کس دیگری را در قدرت قرار دادند و دلیل نخستشان هم رابطه رئیس‌جمهور فرانسه با پدرم بود که بسیار بد شده بود. زیرا پدرم به قذافی و دیگر کشورهایی که با فرانسه میانه‌ای نداشتند نزدیک شده بود.

اکنون مردم از دوران وی به خوبی یاد می‌کنند و پیشرفت‌های محدود زمان خود را مدیون او می‌دانند. او با اینکه می‌توانست به زندان برود اما انتخاب کرد که در خانه‌اش در سال 1996 کشته شود. بعد از وی سه رئیس‌جمهور دیگر روی کار آمدند تا نوبت به فرانکویس بوزیز، یک فرانسوی دیگر رسید.

این اواخر درگیری‌هایی بین بوزیز و شرکت‌های چندملیتی فرانسوی پیش آمده بود که زیرا بوزیز هم به دنبال برقراری ارتباط با دیگر کشورها و یافتن منابع برای اداره کشور بود.

در مارس سال 2013 با حمله سلکا از شمال وی مجبور به فرار شد و اکنون در کامرون در حال طرح‌ریزی برای بازگشت به قدرت است.

شهردار سابق بنگویی در اینباره می‌گوید: آنچه که در این کشور روی داده شاید مردم جهان را شگفت زده کند اما من را نه زیرا این مردم از ابتدایی که چشم باز کرده‌اند تحت استعمار بودند و هستند. فرانسه‌ای الان در حال بازی در نقش آتن‌نشان است، خودش مسئول 50درصد این وقایع است. سهم مردم اینجا 30درصد و سهم همسایگان هم 20درصد. زیرا اکنون فرانسه یک شریک خوب برای چاپیدن این کشور یافته است: همسایه شمالی ما یعنی چاد.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
ژوزف بندونگا، شهردار سابق پایتخت آفریقای مرکزی و یکی از معتمدان و ریش سفیدان مردم این کشور

اساسا مشکل این کشور به پیش از زمان سلکا برمی‌گردد. این فرانسه بود که همه رژیم‌های سیاسی را نصب و خلع می‌کرد. در دهه 60 داکو را از فرانسه با هواپیما آوردند و بوکاسا را کنار گذاشتند. دوباره در سال 1981، قدرت را از داکو به کولینگ‌با منتقل کردند.

جمهوری آفریقای مرکزی همواره مستعمره فرانسه بوده است. از سال 1959 وقتی که بوکاسا به شکل بدی مرد، فرانسه دوباره کنترل همه چیز در این کشور را به دست گرفت. از ابتدا تا کنون کل مسائل سیاسی این کشور در دست آنان بوده است.

ادریس دِبی، دیکتاتور چاد، رئیس یکی از فاسدترین کشورهای جهان، به چتربازان فرانسوی نیاز دارد تا وی را در قدرت نگاه دارند. او یک متحد وفادار برای فرانسه است. او کسی است که سلکا را مسلح کرد و تجهیزات لازم برای حمله به بوزیز را به آنها داد.

ماکا یکی از روزنامه‌نگاران آفریقای مرکزی می‌گوی: هیچ چاره‌ای جز اینکه بگوییم ادریس ابی به سلکا کمک کرده نداریم زیرا خودش این مسئله را پذیرفته است. ضمن اینکه چاد همیشه، زیر حملات قومی از سوی اقوام مرزی آفریقای مرکزی بوده است پس چاد مایل به تغییر رژیم و امن کردن مرزهای خود است.

پسر بوکاسا، رئیس‌جمهوری معدوم آفریقای مرکزی می‌گوید: آن‌ها همچنان کار تغییر رژیم خود را انجام می‌دهند منتها فقط روششان عوض شده است. تلاش می‌کنند تا مخفیانه‌تر و هوشمندانه‌تر کار کنند برای همین چندان ردپای از خود باقی نمی‌گذارند. این نوعی برده‌داری مدرن است که در آن هیچ نامی از برده به میان نمی‌آید. ما همچنان زندانی منافع خارجی‌ها هستیم.

یکی از رهبران جوان آفریقای مرکزی ادامه می‌دهد: اینجا کشور خوبی است فقط یه مشکل بزرگ با رهبری این کشور داریم. مردم خوب هستند اما رهبران اینجا بد هستند. مشکلات زیادی داریم. آموزش خوب نیست. بخش درمان ضعیف است. هر کس به قدرت می‌رسد تنها به فکر خانواده و خودش و قوم و منطقه خودش است. یک مشکل مرتبط با رهبری است.

اکنون کشور جمهوری آفریقای مرکزی ملغمه‌ای است از چندین منطقه جنگ زده یا در حال جنگ. هر دو منطقه مسلمان‌نشین و مسیحی‌نشین در پایتخت این کشور نابود شده است و تقریبا هیچ منطقه‌ای سالم نمانده است.

عده‌ای از غارتگرانی که در این کشور دست به کشتار زده‌اند می‌گویند: شما با این فیلم‌ها پول‌های هنگفتی به جیب می‌زنید. فقط دنبال پول هستید. دوربین شما را باید شکست. شما حتی دنبال چیزی بیشتر پول هستید. اصلا از کجا به اینجا اومدید؟ شما فقط یک عده آشغال هستید. شما دارید از خیابان‌های ما پول درمی‌آورید.

وقتی به دیدن جنازه‌های افتاده در کف خیابان می‌روی می‌بینی که مرگ از هر گوشه‌ای سرک می‌کشد و هر لحظه ممکن است که یک نفر به دلیل مسلمان بودن قطعه قطعه شود و پس از کشتن آنان خانه‌هایشان را با نارنجک منفجر می‌کنند تا هیچ اثری از آنان باقی نماند.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
اکنون 70 درصد از کشور آفریقای مرکزی به خرابه تبدیل شده است

برخی از مناطق به صورت منطقه ممنوعه درآمده‌اند و کسی حق رفت و آمد در آن‌ها را ندارد زیرا مورد هدف تک‌تیراندازان قرار می‌گیرد و هیچ کس نمی‌داند که این تک‌تیراندازان فرانسوی هستند یا آفریقایی. اگر کسی در این منطقه‌ها کشته شود جنازه‌اش همانجا باقی می‌ماند تا بپوسد. به شکل مرموزی هیچ خبری از صلیب سرخ و نیروهای حافظ صلح در این مناطق نیست. نیروهای فرانسوی و حافظ صلح حتی در دیگر مناطق هم از کشتار مسلمانان جلوگیری نمی‌کنند.

آنچه که کاملا محرز است این است که پشت تمام این اقدامات یک طرح از پیش تعیین شده برای به وجود آوردن آشوب قرار دارد. زیرا هنگامی که درگیری‌ها در حال رخ دادن بود هیچ کس نمیتوانست گرایشات کاری و یا حتی فکری کارشناسان نظامی که برای پایان دادن به درگیری‌ها آمده بودند را بفهمد و تقریبا هیچ کدامشان هیچ کاری نمی‌کردند.

حقیقت آن است که تحت کنترل نگاه داشتن چنین کشوری بسیار ساده است. فقط کافیست مردم را در فقر نگاه دارید.

سرژ ماگنا، یکی از رهبران این کشور می‌گوید: این کشور از نبود رهبران مردمی رنج می‌برد. مشکل اساسی اینجاست که همه گروه‌های سیاسی فقط به دنبال منافع خودشان هستند. به همین دلیل هم هست که جوانان سیاست‌مداران را قبول نمی‌کنند. سیاست‌مداران ما عمدا کشور را در فقر نگاه می‌دارند. باورهای غلط را به مردم تزریق و تفکرشان را دستکاری می‌کنند.

توماس وانگ، یکی از معاونان وزیر کشور آفریقای مرکزی به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویی هیچ وقتی اینجا کشوری بنا نشده است. وی ادامه می‌دهد: کشور ما قهوه، پنبه چوب را می‌تواند صادر کند اما شرکت‌های خارجی آن‌ها را به تاراج می‌برند. دلیل اصلی فقر در کشور ما هم همین است.

در عین حال، معادن طلای فراوان، الماس بسیار، معادن غنی اورانیوم، منیزیم و بسیاری از فلزات دیگر در کشور ما وجود دارد از به کار ما نمی‌آید چون اصلا در دست ما نیست. ما حتی هیچ نقشه دقیقی از موقعیت این معادن نداریم.

ژوزف بندونگا، شهردار سابق بانگویی ادامه می‌دهد: سفارت فرانسه در اینجا شرایطی را فراهم آورد تا یک زن در این کشور به قدرت برسد و کسی را انتخاب کردند که بتواند بهتر هر کس دیگری مردم را کنترل کند و مهمتر آنکه آفریقای مرکزی را در اختیار آنان قرار دهد.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
رئیس جمهور آفریقای مرکزی در کنار هولاند رئیس جمهور فرانسه بر فراز جنگل‌های آفریقای مرکزی

شهردار سابق بنگویی ادامه می‌دهد: روش حکومت فرانسه بر کشور ما اینگونه است که آنان با کمک عمال داخلی خود، کاری می‌کنند که هرگز امنیت در کشور ما برقرار نشود و مردم آرام نشوند. این زنی که رئیس‌جمهور کشور ماست، کاملا تحت دستورات هولاند، رئیس‌جمهور فرانسه است و ارتباطشان کاملا ارباب و رعیت است. او خودش بخشی از دارایی‌های فرانسه است.

وی می‌گوید: وقتی با افراد درگیر در جنگ صحبت می‌کنیم به وضوح می‌بینیم که از سوی فرانسویان تحریک شده‌اند. البته جالب آنکه این تحریک‌پذیری از سوی مسیحیان بیشتر دیده می‌شود و این درگیری‌ها بدون پشتیبانی فرانسوی‌ها عملا اتفاق نمی‌افتاد.

بندونگا خاطر نشان می‌کند: فرانسه اجازه نمی‌دهد وگرنه خیلی‌ها هستند که می‌توانند در انتخابات شرکت کرده، رای بیاورند و بسیاری از مشکلات مردم را فقط با استفاده از مردم و فقط با سرمایه داخلی برطرف کنند اما آن‌ها نمی‌خواهند کشور ما از دستشان خارج شود. مردم این کشور معمولا بعد از آنکه اوضاع خیلی وخیم شد از خواب بیدار می‌شوند.

روزانه به تعداد زیادی از مسلمانان در بنگویی حمله می‌شود. هر جا که گروهی از مسلمانان جمع شده باشند تحت خطر هستند و نیروهای صلیب سرخ هم به بهانه آنکه به دنبال حفظ آن هفتاد درصد آرام جامعه هستند کاری نمی‌کنند.

عده‌ای از مسلمانان در میان جنگل‌های انبوه نزدیک شهر بودا تجمع کرده‌اند و از ترس حملات آنتی‌بالاکاها نمی‌توانند حرکت کنند. این افراد در وضعیتی بد و با بدترین و کمترین غذاها زندگی خود را می‌گذرانند. برنامه جهانی غذا هر روز صبح به آنان غذا می‌رساند اما غذایی با بدترین کیفیت و مقداری بسیار کم.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
مسلمانانی که موفق به فرار از این کشور نشدند، در میان جنگل‌ها با ابتدایی‌ترین وسایل زندگی پناه گرفته‌اند

اکنون بیشتر مسلمانان از این کشور فرار کرده‌اند و کسانی که مانده‌اند در سرزمین خود بدون غذا و سلاح زندانی شده‌اند. مصاحبه‌ها با مردم بومی نشان می‌دهد که هر دو طرف ماجرا، ناسازگاری پیش آمده میان مسلمانان و مسیحیان را از سوی ارتش فرانسه می‌دانند. هرچند خبرنگاران تا حدودی در امنیت هستند اما اوضاع برای مسلمانان اصلا مساعد نیست.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
خشمی که در کلام تروریست‌های آنتی‌بالاکا وجود دارد نشان از عطش آنان برای کشتن مسلمانان این کشور است

یکی از اعضای آنتی‌بالاکا که به کشتار مسلمانان معتقد است می‌گوید: باید با شمشیر همه‌شان را قطعه قطعه کرد. اگر مسلمانان اینجا را ترک کنند ما کاری با آن‌ها نداریم اما اگر از اینجا نروند آن‌ها را خواهیم کشت. حتی زنان آن‌ها هم به بدی شوهرانشان هستند. یک کودک مسلمان هم همین‌طور است و باید کشته شود. این‌ها به خاطر این است که ابتدا آنان به ما حمله کردند و ما و زن و بچه‌هایمان به جنگل‌ها پناه بردیم. حالا نوبت آن‌ها است که فرار کنند.

گفته شده که مسلمانان سلکا، پس از حمله، خانه‌های مسیحیان را آتش زدند اکنون اما آنتی‌بالاکاها تقصیر نه گردن آنان بلکه گردن همه مسلمانان می‌دانند. در این کشور و در مناطق معدنی مسلمانان و مسیحیان قرن‌ها با آرامش و شادی در کنار هم زندگی کرده بودند اما اکنون با اتفاقاتی که افتاده فقط مسیحیان حق ماندن دارند. مسلمانان هم به کشورهایی چون چاد و کامرون و یا هر جای دیگر می‌روند.

نکته مهم در این بین آن است که تندروی گروه اسلامی قدرت‌طلب و حمله آن به کلیساها به نام اسلام تمام شده و رسانه‌ها به‌ویژه در غرب به دنبال آن هستند که این نبرد را نبردی اسلامی ـ مسیحی و در راستای آنچه در دیگر کشورهای آفریقا چون نیجریه و مصر رخ می‌دهد، جلوه دهند.

در این بین اما نکته مهم‌تر این است که در دو طرف ماجرا مردم و نه قدرت‌طلبان مسلمان و مسیحی در اوج بی‌گناهی کشته می‌شوند.


مطالب مرتبط

اکبر عبدی و آینده فرزندان ما در آلانیای ترکیه!

به بهانه مهاجرت بازیگر سرشناس
تصور کنید تلویزیون ایران در حال پخش یکی از سه گانه های اخراجی های ده نمکی باشد که اکبر عبدی هم در آنها بازی می کند و هم زمان یک شبکه ماهواره ای به ما می گوید آینده فرزندان مان را در یکی از شهرستان های آن سامان تامین کنیم!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- به بهانه تایید خبر مهاجرت اکبر عبدی بازیگر مشهور سینما و تلویزیون ایران به ترکیه - احتمالا به منظور تبلیغ برای بنگاه معاملات املاک که مردم را به سرمایه گذاری در آلانیا و به قول بعضی ها آنالیا دعوت می کند- چند نکته را می توان یادآور شد.

اما ابتدا لازم است تصریح شود که انتخاب شغل و محل زندگی حق هر شهروند - اعم از عادی و مشهور- است و قوانین کشور نیز منعی در این باره ندارد مگر آن که در این مورد خاص همکاری با شبکه های ماهواره ای تفسیر و بعدتر محدودیت هایی برای آقای عبدی قایل شوند هر چند که به نظر می رسد او خود را تنها از فعالیت بازیگری و نه تهیه کنندگی و پشت دوربین بازنشسته کرده باشد و از این حیث نگرانی ندارد.

اکبر عبدی (نفر وسط) در آلانیای ترکیه 
اکبر عبدی و آینده فرزندان ما در آلانیا!

نکته دیگری نیز که باید مورد توجه قرار گیرد همان توضیح یا توجیه خود اوست که گفته این تصمیم را به خاطر سلامتی اش گرفته چون با بیماری دیابت و اخیرا ناراحتی از ناحیه کلیه دست به گریبان است.

هر چند در مورد اخیر شاید برخی بگویند می توانست در لواسان یا شمال ایران یا هر نقطه خوش آب و هوای دیگر نیز اقامت گزیند و از خدمات پزشکی بهره برد و این دلیل را کافی ندانند و بگویند نمی توان پذیرفت سطح پزشکی آن منطقه از ترکیه و نه استانبول و آنکارا از تهران بالاتر باشد.

بنا بر این می توان حدس زد انگیزه غالب، قرار و مداری با همان بنگاه معاملات ملکی ترکیه ای بوده که یا ابتدای کار ملک و املاکی به اکبر خان عبدی داده و در هفته های اخیر به تبلیغات خود در یک شبکه ماهواره ای پربیننده فارسی زبان شدت بخشیده و کار را به جایی رسانده اند که کودکی از والدین خود می پرسد:

«آیا به فکر آینده فرزند خود هستند؟» و به بیننده القا می کند که با خرید ملک در آلانیای ترکیه یا همان آنالیا به قول برخی و بر وزن آنتالیا آینده فرزندشان را تامین و تضمین می کنند!

خود او البته شایعه اهدای خانه از جانب آن بنگاه را رد کرده و از توصیه یک دوست قدیمی سخن گفته و این که ملک راخریداری کرده است.

 این که این تب نیز چندی بعد مانند تبلیغات سال های گذشته دوبی فرو می نشیند و عده ای احساس رضایت و برخی از خسارت شکوه می کنند و چه بسا در این میانه بعضی نیز مبادرت به کلاه برداری کنند موضوع این گفتار نیست و تنها با تاکید بر اکبر آقای عبدی همان چند نکته ای را که مد نظر بود یادآور می شوم:


اکبر عبدی و آینده فرزندان ما در آلانیا!

1- بعید به نظر می رسد اکبر عبدی در آن سامان تنها استراحت کند و از پیشنهاد کار وسوسه نشود هر چند شاید بازیگری را ادامه ندهد. همین حالا هم شنیده شده قصد دارد وارد عرصه تهیه فیلم و سریال شود و شاید با پروژه «مشهدی عباد» شروع کند.

  این اتفاق البته سبب خواهد شد سایت ها و شبکه هایی که در حال حاضر لحن محترمانه ای درباره او اتخاذ کرده اند الفاظ تازه ای را به استخدام گیرند و از کشف ابعاد تازه ای از یک توطئه رسانه ای خبر دهند و شاید برای بازگرداندن او بکوشند.
 
 2 - در سال های قبل هر گاه بازیگری مشهور کوچ می کرد و زندگی از نوعی دیگر را برمی گزید تلویزیون از پخش مجدد فیلم هایی که او در آنها بازی کرده بود خودداری می ورزید یا آن صحنه ها را کوتاه می کردند. مشهورترین مثال در این باره فیلم های بهرام بیضایی است که به خاطر بازی سوسن تسلیمی گرفتار همین وضع شد.

  یا فیلم های پیش از انقلاب مسعود کیمیایی به سبب حساسیتی که بر روی بهروز وثوقی وجود داشت. حالا این سوال مطرح است که با ده ها فیلم که اکبر عبدی در آن ها بازی کرده چه خواهند کرد؟ خصوصا با نقش هایی که در فیلم های کارگردان مورد علاقه و تبلیغ تلویزیون – اخراجی ها- ایفا کرده است؟ آیا این فیلم ها دیگر پخش نمی شود یا به روی خودشان نمی آورند و پخش می کنند؟

3- وزیر محترم ارشاد در مصاحبه ای با روزنامه آفتاب یزد در اواخر سال گذشته (یکشنبه 24 اسفند 93) درباره پلمب ساختمان انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران و در مقام نوعی توجیه یا دلیل آوری گفته بود: «برخی از اعضای این انجمن در خارج از ایران فعالیت می کنند».

  این در حالی است که به موجب اساسنامه این نهاد صنفی نه تنها فعالیت در خارج از کشور که اقامت طولانی مدت نیز عضویت را منتفی می کند چرا که هدف از فعالیت انجمن های صنفی کارگری دفاع از حقوق صنفی افراد در مقابل کارفرمایان است و طبعا روزنامه نگاری که در خارج از کشور زندگی می کند از چارچوب قانون کار ایران خارج شده و دیگر عضو به حساب نمی آید. فارغ از این که فعالیت رسانه ای داشته باشد یا نداشته باشد.

  اکنون آیا با همین منطق  نمی توان پرسید آیا با توجه به اقامت اکبر عبدی در خارج از کشور- که تنها اقامت هم نخواهد بود و به زودی شاهد فعالیت های تبلیغی وی نیز احتمالا خواهیم بود- خانه سینما نیز باید پلمب شود؟!

  پرسشی که البته هیچ کس مطرح نخواهد کرد زیرا مشخص است تصمیم یک عضو یا چند عضو یک سندیکا یا نهاد را به سرنوشت آن نهاد تعمیم نمی دهند یا شاید از این رو بر روی روزنامه نگاران حساسیت وجود دارد که با افکار عمومی سر و کار دارند و می توانند تولید فکر کنند حال آن که بازیگر ازخود چیزی ندارد و تنها آنچه کارگردان خواسته را به اجرا در می آورد و فکری را تولید نمی کند.

4- یک فیلم متعلق به کارگردان آن است ولاغیر. تهیه کننده هم البته به لحاظ مادی صاحب آن است اما فیلم را با کارگردان می شناسند و باید شناخت نه با بازیگر. یک بار مسعود کیمیایی به طعنه گفته بود بهروز وثوقی در آمریکا چنان از فیلم هایی که در آنها بازی کرده صحبت می کند و هیچ اشاره ای به من نمی کند که انگار کارگردان آنها خودش بوده و نه بازیگرشان و همه را به اسم خود سند زده در حالی که هر فیلمی متعلق به کارگردان و سازنده آن است.

  با این منطق فیلم هایی که اکبر عبدی بازی کرده نباید با مشکل و مانع پخش مجدد رو به رو شود زیرا او تنها بازیگر آنها بوده ولو نقش اول و ولو مردم فیلم را با نام بازیگر بشناسند. کما این که آنتونی کویین هم نقش عموی پیامبر را بازی کرده و هم نقش عمر مختار را و هم در ده ها فیلم دیگر بازی کرده و قضاوت درباره بازی او محدود به همان فیلم است.ضمن این که مگر اقامت در کشوری دیگر به لحاظ قانونی جرم است که بخواهیم بچه ها را از «بازم مدرسه م دیر شد» محروم کنیم؟
 
 5- در برنامه های تلویزیونی به جای دعوت از متفکران و شاعران و نویسندگان از بازیگران دعوت می کنند. مثل شبکه های ماهواره ای که هنرمند را در خواننده موسیقی پاپ محدود کرده اند شبکه های داخلی هم وقتی می گویند هنرمند منظورشان بازیگر سریال است و انگار نه انگار این مملکت شاعر و نویسنده و کارگردان هم دارد.

  اکبر عبدی نیز در بسیاری از این برنامه ها شرکت می کرد و حالا ممکن است همان استفاده ای که در داخل صورت می پذیرفت در شبکه خارجی انجام شود. این اتفاق باید سبب شود که تلویزیون ایران دایره را باز کند و خیال نکند دیگران همه مساله دارند چون ممکن است یک روز چشم باز کنند و با خبر مهاجرت بازیگر سریال های مورد علاقه شان یا با تصویر خانم مجری خود در حالی که تصویر صورت مشت خورده را با ادعای اصابت از جانب مجری – همسر سابق در شبکه های اجتماعی منتشر کرده رو به رو شوند. به جای آن که تنها بازیگران میهمان باشند پای شاعران و نویسندگان و فیلسوفان را هم باز کنید تا در مواقعی این گونه دچار مشکل نشوید.

6- هنگام تحریر این متن خبر آمد که میلاد بیگی تکواندوکار ایرانی که سال پیش به عضویت تیم ملی بزرگسالان در آمده بود با تغییر تابعیت به عضویت تیم ملی تکواندوی جمهوری آذربایجان درآمده است.در کارنامه او عضویت در تیم ارتش ایران هم دیده می شود.

  اگر در صحنه ورزش شاهد تغییر تابعیت هم هستیم در سینما و هنر خوش بختانه این اتفاق نمی افتد. با این حال نمی توان گفت اکبر عبدی آخرین بازیگری خواهد بود که می کوچد و شاید دیگران نیز همین راه را ادامه دهند. دلایل متفاوتی می توان برای این تصمیم بر شمرد: آنها که از بیکاری های پیاپی خسته می شوند و شغل دیگری هم ندارند، یا دوست دارند بیشتر دیده شوند و احساس می کنند در شبکه های ماهواره ای این اتفاق می افتد، یا کار می کنند و کار می کنند تا پولی گرد آورند و فکری برای دوران گمنامی و بازنشستگی کنند و پیشنهاد ملک و اقامت، برخی را و البته تنها معدودی را وسوسه می کند.

7- به تصمیم گیرانی که از مهاجرت یک هنرمند به کشور همسایه آزرده خاطر شده اند و می گویند چرا پیش خودمان نیامد تا ببینیم چه مشکلی دارد یا انگیزه اش چه بوده می توان یادآور شد همین حالا هم مشهورترین چهره موسیقی دستگاهی ایران در دهه هشتم عمر خود امکان برگزاری کنسرت در داخل کشور را ندارد و ناگزیر است در ترکیه برنامه برگزار کند و در تهران بلیت می فروشند.

  آیا همان گونه که از اقامت دایمی هنرمند بازیگر در ترکیه ناخرسند می شوند از این که محمد رضا شجریان به رغم میل خود ناگزیر است در ان سامان برنامه اجرا کند نیز ناخرسند می شوند تا تدبیری بیندیشند و موانع داخلی را بر چینند؟

8- قضیه اما فراتر از این است که اکبر عبدی مهاجرت کرده و رفته است. خیلی های دیگر مانند بازیکنان مشهور فوتبال نیز رفته اند یا می روند. دغدغه نویسنده این سطور و خیلی های دیگر همان پرسش است که در تبلیغات آن بنگاه معاملات املاکی و در لابه لای سریال های پر بیننده ترکیه ای می شنویم که فرزندی می پرسد: آیا آینده من برای شما مهم است؟!

  آیا واقعا آینده را باید در یکی از شهرهای کشورهای همسایه جست و جو کرد؟! این همه اصرار برای بها دادن به همه اندیشه ها و توسعه و مردم سالاری و فعالیت آزادانه نهادهای مدنی و صنفی برای همین است که با چنین پرسش هایی رو به رو نشویم یا وقتی شدیم با صدای بلند پاسخ دهیم: بله! مهم است و آینده را در همین سرزمین رقم می زنیم و البته از جاهای دیگر دنیا برای سیر و سفر و تماشا لذت می بریم. یعنی امیدواریم که بتوانیم چنین پاسخی بدهیم و خودمان و شنونده هم قانع شویم.

  اینها همه به کنار. تصور کنید تلویزیون ایران در حال پخش یکی از سه گانه های اخراجی های ده نمکی باشد که اکبر عبدی هم در آنها بازی می کند و هم زمان یک شبکه ماهواره ای با اشاره به این بازیگر و در قالب تبلیغ یک بنگاه معاملات ملکی به ما می گوید آینده فرزندان مان را در یکی از شهرستان های ترکیه تامین کنیم. چه احساسی به ما دست می دهد و به آنها که فضای هنری را تنگ و تنگ تر می پسندند چه احساسی؟

مظلوم‌هایی که شکار جیش الظلم شدند+تصاویر


مظلوم‌هایی که شکار جیش الظلم شدند+تصاویر

شهیدان مهران اقرع و علی امام‌دادی از پرسنل یگان تکاوری ۱۳۲ باهوکلات سیستان و بلوچستان که برای حفظ حریم مقدس کشورمان از لوث وجود منحوس اشرار در مرزبانی این استان مستقر شده بودند، به دست اشرار به شهادت رسیدند.

خبرگزاری فارس: مظلوم‌هایی که شکار جیش الظلم شدند+تصاویر

سایت مشرق نوشت: ستوان دوم «شهید مهران اقرع» و ستوان دوم «شهید علی امام‌دادی» از پرسنل یگان تکاوری 132 باهوکلات سیستان و بلوچستان که برای حفظ حریم مقدس کشورمان از لوث وجود منحوس اشرار در مرزبانی این استان مستقر شده بودند به دست اشرار به شهادت رسیدند.

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

این شهدای بزرگوار همراه با شش همرزم خود در 17 فروردین 1394 در منطقه نگور حد فاصل میله مرزی 239 در کمین گروهگ جیش الظلم قرار گرفتند و پای بر بساطِ «عند ربهم یرزقون» نهادند.
گفتنی است شهید مهران‌ اقرع فرمانده دسته شهدا در سال 1371 در مشهدالرضا و شهید علی امام‌دادی در سال  1370در باخرز متولد شدند؛ این شهدا از دانش‌آموختگان دوره 22 دانشگاه علوم انتظامی امین ناجا بودند که به فیض شهادت رسیدند.

 

مطلب فوق مربوط به سایر رسانه‌ها می‌باشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است.

بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی

انتهای پیام/