به گزارش مشرق، کشور یمن و تحولات سیاسی جاری در این کشور نگاه بسیاری از ناظران منطقهای را به خود جلب کرده و موجب شده تا کارشناسان ضمن تحلیل و تفسیر حوادث جاری در این کشور افقهای پیش روی آن را نیز پیشبینی کنند.
در این ارتباط روزنامه لبنانی «الثبات» در مقالهای به قلم «نسیب حطیط»، کارشناس لبنانی امور منطقه تلاش کرده است به این سوال پاسخ دهد که «آیا با قدرت یافتن "جماعت انصار الله" در یمن این کشور به محور مقاومت در منطقه الحاق خواهد شد؟».
الثبات در اینباره مینویسد: تحولات یمن حکایت از تولدی دیگر دارد؛ یمنی که با وجود انقلاب فوریه 2011 میلادی، اگرچه در آن دیکتاتوری همچون «علی عبد الله صالح» سرنگون شد، اما رژیم همچنان به قوت خود باقی ماند و برای حفظ بیش از پیش آن طی این 4 سال آمریکا و عربستان سعودی تلاش کردند، «عبد ربه منصور هادی» را جایگزین صالح کنند تا این کشور همچنان «حیات خلوت» عربستان سعودی باقی بماند و آمریکا همچنان کنترل تنگه استراتژیک و حیاتی «باب المندب» را در دست داشته باشد که مهمترین گذرگاه صادرات نفت عربستان سعودی به دیگر نقاط جهان پس از تنگه هرمز شمرده میشود.
در بیان اهمیت تنگه باب المندب همین بس که گفته شود که حدود 30 درصد نفت جهان از این تنگه عبور میکند و وارد بازارهای جهانی میشود. همچنین سالیانه حدود 21 هزار کشتی و نفتکش از این تنگه عبور میکند.
بنابراین هر طرف یا کشوری که کنترل تنگه باب المندب را در دست داشته باشد، این قدرت را خواهد یافت که دو هدف استراتژیک و اساسی منطقهای و بین المللی را محقق کند که عبارتند از:
1- استفاده از تنگه باب المندب برای مقابله با نبرد کاهش بهای نفت به راه انداخته شده از طرف آمریکا و عربستان سعودی جهت اعمال فشار بر روسیه و ایران و وارد آوردن ضربه به اقتصاد این دو کشور؛ به این طریق که با بستن تنگه هرمز و تنگه باب المندب عبور نفتکشها و صدور نفت از این دو تنگه با بازارهای اقتصادی جهان را محدود کرده و در کنترل گیرد. چنین اقدامی به معنای زانو درآوردن عربستان سعودی است که تنها نقطه قوت و قدرت آن در عرصه منطقهای و بینالمللی تکیه بر صادرات نفت و درآمدهای ناشی از آن است.
2- نقش تنگه باب المندب در مسدود کردن دریای سرخ و قرار دادن بندر «ایلات» رژیم صهیونیستی در محاصره محور مقاومت منطقه. تحقق چنین امری به این معناست که محور مقاومت در منطقه موفق شده تا جبهه جدیدی را به صف خود ملحق کند و به این ترتیب محور مقاومت از لبنان تا سوریه و سپس سرزمینهای اشغالی و از آنجا تا یمن را در بر و دشمن صهیونیستی را در حلقه محاصره خود بگیرد که بازتابی مستقیم بر امنیت آن دارد و تلآویو را واخواهد داشت تا نظامیانش را در تمام جبههها حالت آماده باش درآورد و در چندین جبهه وارد جنگی فرسایشی شود که تحولی استراتژیک در موازنه قوای بین محور مقاومت و محور صهیونیستی – شیوخ عرب ایجاد خواهد کرد.
بازتابهای از دست دادن یمن برای عربستان
اما در عرصه سعودی، از دست دادن یمن برای کشوری همچون عربستان سعودی ضربهای مهلک خواهد بود، به ویژه آنکه عربستان سعودی هم اکنون مرحله حساس و خطرناک پس از مرگ ملک عبد الله و انتقال قدرت به سلمان بن عبد العزیز را سپری میکند و از نزاع بین شاخههای مختلف خاندان سعودی و سالمندی و فرتونی شاهزادگانش رنج میبرد.
عربستان سعودی همواره به کشور یمن به دید «حیات خلوت» خود نگاه کرده است؛ کشوری که در زمان حاکمیت علی عبد الله صالح و امتیاز دهیهایش به آل سعود بخشی از خاک خود را از دست داد و چنان به عربستان وابسته شد که همواره به آن به عنوان بخشی از عربستان نگریسته میشد.
هم اکنون شرایط برای عربستان سعودی کاملا تغییر کرده است. در حالیکه سعودیها از مرزهای عراق خطر «داعش» را پیش روی خود دارند و از بخشهایی از مرزهای یمن با خطر «القاعده» مواجه هستند، هم اکنون نوبت به خطری به نام «جماعت انصار الله» یمن رسیده تا سعودیها بیش از پیش خود در محاصره خطرها و تهدیدات منطقهای ببینند.
یمن و آغاز مرحلهای جدید در تاریخ این کشور
اگر گفته شود که یمن هم اکنون در برابر مرحلهای بسیار حساس و مهم از تاریخ این کشور قرار دارد، سخنی به گزافه گفته نشده است و همین موجب میشود تا سوالات بسیاری درباره افقهای پیش روی این کشور مطرح شود، از جمله اینکه: آیا یمن وحدت خود را حفظ خواهد کرد، یا بر اساس طرح فدرالی تکه تکه و تجزیه خواهد شد؟ آیا تحولات جاری در یمن را باید جنگ داخلی ویرانگر همچون لیبی، سوریه وعراق به شمار آورد؟ آیا انصار الله میتوانند، وحدت سیاسی یمن را حفظ و براساس آن دولت خویش را با ائتلاف با دیگر گروههای سیاسی تشکیل دهند، یا به تنهایی قدرت را در دست خواهند گرفت؟
ریشههای حوادث جاری در یمن
ریشه مشکلات و حوادث جاری در یمن تنها به طرفهای داخلی ختم نمیشود، بلکه دخالتهای خارجی تحت عنوان سازمان ملل و طرح شورای همکاری خلیج فارس و نقشی که آمریکا در حمایت از جریانها و گروههای تروریستی تکفیری و در راس آنها «القاعده» ایفا میکند، همه و همه بر حوادث جاری در یمن تاثیرگذار هستند.
اوضاع جاری در یمن نشان میدهد که این کشور نیز وارد پروندههای منطقهای شده و دستیابی به راه حل در یمن نمیتواند، برکنار از راه حلهای جامع و فراگیر منطقهای و در چارچوب حفظ موازنه قدرت بین روسیه و آمریکا و طرفهای منطقهای مانند ایران و مصر و عربستان سعودی باشد و این توافقات است که آینده نظام در یمن را رقم خواهد زد.
در چنین شرایطی این سوال مطرح میشود که آیا انصار الله میتواند، مدل سیاسی جدیدی متفاوت با آنچه «جماعت اخوان المسلمین» در مصر ارائه داد و قدرت را در دست خود احتکار کرد، ارائه دهد یا باب مشارکت برای تمام طیفها و گروههای سیاسی و مذهبی و منطقهای را جهت تشکیل دولت وحدت ملی را برای تثبیت و تحکیم ثبات در یمن بگشاید.
آنچه در آن تردید نیست، اینکه حفظ وحدت یمن برای مقابله با دخالتهای خارجی و جریان تکفیری و دستاوردهای انقلاب سپتامبر 2014 و جلوگیری از افتادن در دام فتنههای مذهبی و طایفهای و ناکام ساختن طرح آمریکا جهت تشکیل خاورمیانهای جدید امری ضروری و الزامی است.
حطیط نویسنده گزارش در پایان نوشت: بنابراین به نظر میرسد، مردم انقلابی یمن باید از فرصت پیش آمده از مشغول بودن سعودیها و دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به امور داخلی خویش و سردر گمی آمریکا در منطقه و ایستادگی و مقاومت محور مقاومت و مشارکت آن در شکل گیری خاورمیانهای جدید به جای مبدل شدن به یک قربانی نهایت استفاده را کنند.
در این مراسم، مرتضی المحطوری، از علمای برجسته یمن عنوان کرد: با قلبم و جوارحم سخن این دو بزرگوار را فهمیدم. خوشبختم که با شما هستم و شما را میبینم. از علمای حاضر قدردانی میکنم و خوشحالم که کرسی فقه زیدیه به دست حجتالاسلام مبلغی رنگ و بوی عملی گرفت.
وی با ابراز خرسندی از افتتاح کرسی فقه زیدیه در ایران که پرچمدار آن امام خمینی(ره) بودند، گفت: آنچه در اسلام مهم است اصل مسلمان بودن و حاکمیت امام است. در موضوع وحدت، مذهب مهم نیست و این تعبیر را امام(ره) پیش گرفتند و رهبر ادامه دهنده آن هستند و اهتمام ویژهای به این امر دارند.
مذهب زیدی، مذهبی شیعی است
رئیس مؤسسه بدر یمن ضمن تبریک ایام دهه فجر، تبریک دیگری را برای انقلابی که در یمن اتفاق افتاد و وهابیت سرنگون شد، عرض و اظهار کرد: میخواهم تأکید کنم که مذهب زیدی، مذهبی شیعی است. مدرسه اهل بیت(ع) است. امام زید فرزند امام سجاد(ع) است و تمام میراثی که امام سجاد(ع) از اجداد خویش به فرزندان خویش آموخته است را این بزرگوار نیز آموخته است. امام زید میراث امامان علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع) و حضرت فاطمه(س) را آموخته است.
وی عنوان کرد: مذهب ما و مذهب شما یکی است. هیچ کس نمیتواند انکار کند که امام باقر(ع) همچون برادر، پدر و استاد، امام زید را تربیت کرده است. فقه زیدی و شیعی دو بال برای یک جسم هستند.
المحطوری ضمن اشاره به برخی از کتابهای مهم زیدی، گفت: شما هیچ کدام از کتابهای زیدیه را نمیبینید مگر اینکه اقوالی از ائمه(ع) در آنها یافت شود. بهترین سند برای رسیدن به آموزههای پیامبر(ص) اهل بیت(ع) هستند.
وی روابط ایران و یمن را روابطی قدیمی و ریشهدار در تاریخ دانست و اظهار کرد: بسیاری از ائمه زیدیه در ایران دفن شدهاند و خواستار تحقق امل و آرزوی وحدت میان مذاهب هستیم.
منبع: ایکنا
به گزارش هفته نامه اشپیگل ظاهرا نه تنها مردهایی از آلمان برای شرکت در درگیری ها در عراق و سوریه در جبهه داعش به این مناطق سفر کرده اند بلکه حدود صد زن نیز به این گروه تروریستی پیوسته اند.
هفته نامه اشپیگل روز گذشته این خبر را با استناد به برخی محافل امنیتی نامشخص منتشر کرد. بر این اساس بسیاری از زنان شوهران خود را که می خواهند به جبهه داعش در عراق و سوریه بپیوندند همراهی می کنند. برخی نیز خود به تنهایی برای مبارزه در جبهه داعش راهی این مناطق بحرانی می شوند.
سازمان های امنیتی در آلمان و دیگر کشورهای اروپایی مدتهاست درباره سفرهای روزافزون بخصوص جوانان به مناطق بحرانی در خاورمیانه و پیوستن آن ها به گروه تروریستی داعش ابراز نگرانی می کنند.
بر اساس آخرین اطلاعات وزارت کشور آلمان تا به حال حدود 600 نفر از این کشور به مناطق بحرانی سفر کرده اند.
پدیده پیوستن زنان آلمانی به جبهه داعش مسئله جدیدی نیست. روز چهار شنبه دادستان مونیخ یک زن سی ساله را متهم به این مسئله کرد که در سال 2014 همراه با دو دختر خود به سوریه سفر کرده تا در آنجا به عنوان همسر دوم یک جهادی به یک سازمان افراط گرای تروریستی بپیوندد. این زن بعد از حدود پنج ماه به وطن برگشته و دستگیر شد.
بر اساس اطلاعات هفته نامه اشپیگل و بنا بر اطلاعات محافل امنیتی آلمان اکثر زنانی که برای پیوستن به جبهه داعش به عراق و سوریه سفر می کنند سن بین 16 تا 27 سال دارند.
به این حال دولت امان شایعات مربوط به اینکه پادشاه اردن خود شخصا در حملات هوایی علیه داعش شرکت میکند، رد کرده است.
عبدالله دوم به مدت 35 سال در ارتش خدمت کرده است. وی در سال 1980 میلادی وارد آکادمی نظامی ارتش سلطنتی انگلیس در سندهرست شده و تبدیل به خلبان هلیکوپتر جنگی «کبری» شد.
اردن علاوه بر حملات هوایی، به مبارزات علیه داعش با استفاده از یگان نیروهای ویژهاش کمک خواهد کرد.
یگان نیروهای ویژه اردن تحت عنوان فرماندهی عملیاتهای مشترک ویژه اردن شامل 14 هزار نیرو است و یکی از نیروهای کارآزموده منطقه محسوب میشود.
بنابر این گزارش، وی با ابراز این مطلب که پسرش هیچ خصومتی با اسلام ندارد، گفت که زمان زیادی از عمر پسرش باقی نمانده است. در این رابطه، عاطفه تلقانی، یکی از فعالان اجتماعی و رسانه ای کشورمان در مقام یک مادر، نامه ای به این مادر ژاپنی نوشته است که در ادامه می آید.
بنام پروردگار بخشنده بخشایشگر
خانم «جونکو ایشیدو» عزیز
سلام؛
همدردی من را در این لحظات تلخ و پر استرس بپذیرید. می دانم آرزویتان است که ثانیه های ساعت به جای دویدن پشت سر هم برای همیشه متوقف شوند تا زمان رسیدن ضرب الاجل داعش درباره پسرتان فرا نرسد. من هم یک پسر 18 ساله دارم و آرزوهای مادر را درک می کنم. شما در مقابل دوربین های خبری درباره علت سفر پسرتان به سوریه سخن گفته اید و گفته اید که او برای انجام فعالیت های بشردوستانه وارد این کشور شده است، و به هیچ وجه از روحیه جنگ طلبی برخوردار نیست. صداقت گفتار شما را باور می کنم، زیرا هنوز خاطره تلاش های انسان دوستانه یکی از هموطنان محترم شما؛ «کوجی هیتارو» از ساکنان شهر کیوتو ژاپن که یازده سال پیش به کمک هموطنان زلزله زده ام در شهر بم شتافت، در خاطرم زنده است.
«جونکو ایشیدو» عزیز، لطفا همدردی من را بپذیرید البته نه در جایگاه یک زن ایرانی که هشت سال زیر بمب و موشک های دشمنان سرزمینم شاهد شهادت کودکان، زنان و مردان بسیاری بودم؛ بلکه در جایگاه یک زن مسلمان است که دست شما را به گرمی می فشارم، و خود را شریک رنج های شما می دانم.
با توجه به اخبار غیر واقعی که متاسفانه در سراسر جهان در جریان است، ضرورت دارد به شما مادر عزیز بگویم کسانی که «کنجی گوتو جوگو» را به اسارت گرفته اند و دوست او را به قتل رساندند، برخلاف ادعایشان مسلمان نیستند و رفتار وحشیانه آنها با معیارهای اسلام هیچ سنخیتی ندارد. تروریست های داعش غارتگران درنده خویی هستند که برای موجه نشان دادن خوی افراطی و غیرانسانی خود، خود را به اسلام منتسب می کنند. در حالی که یک میلیارد مسلمان، با ملیت ها و فرهنگ های مختلف، از آنها منزجرند و از رفتار و ادعای آنها بیزاری می جویند.
خانم « ایشیدو» عزیز، در این لحظات دشوار که احتمال دارد نسبت به دین من «اسلام» احساس ناخوشایندی داشته باشید، لازم است که بگویم، اساس اسلام برادری تمامی انسان هایی است که روی کره زمین زندگی می کنند. پیروان راستین « محمد رسول الله» آخرین فرستاده پروردگار هر گونه اقدامی را که به کشتن انسان ها منجر شود، محکوم می کنند و در کتاب آسمانی ما نوشته شده است: « لااکراه فى الدین» در دین هیچ اجبارى نیست.
دوست عزیز، درد امروز و دیروز یکی است. ما قربانیان متجاوزانی هستیم که برای کسب قدرت، منافع مالی و کنترل دولت ها دست به اسلحه می برند. یکروز هیروشیما و ناگازاکی، روز دیگر سردشت و حلبچه و جانیان در این روزها به بهانه اختلافات دینی و مذهبی خاورمیانه را نشانه رفته اند، و مردم بی گناه را سلاخی می کنند.
خانم « ایشیدو» عزیز، نمی دانم اکنون که شمارش معکوس شروع شده است، سرنوشت«کنجی گوتو جوگو» به کجا ختم خواهد شد. نمی دانم که آیا دولت ژاپن موفق به توافق با داعش بر سر آزادی فرزندتان خواهد شد یا نه! اما من هم دست به دعا هستم و آرزو می کنم که خیلی زود پسرتان را در آغوش بکشید.
منبع: شبکه خبر
به گزارش مشرق، روزنامه لبنانی «الاخبار» در تحلیلی به قلم «جان عزیز»، نویسنده و تحلیلگر جهان عرب به بررسی جدیدترین تحولات سیاسی جاری در کشور عربستان سعودی میپردازد و در مقالهای با عنوان «چرا بند بن سلطان از عرصه سیاست دور شد» به تحلیل اقدام شاه جدیدی عربستان در عزل و نصبهای جدیدش میپردازد.
جان عزیز - الاخبار :
آشکار است که دو «کودتا» ظرف یک هفته در ریاض، پایتخت عربستان سعودی رخ داده است. کودتای اول، کودتایی خانوادگی بود و به خاندان سعودی مرتبط بود. اما کودتای دوم، کودتایی آمریکایی است. از کودتای اول سخن بسیار گفته شد، اما کودتای دوم همچنان در پرده ابهام است و در حال تدارک.
ساعاتی از مرگ «عبد الله بن عبد العزیز»، شاه سابق سعودی نگذشته بود که لیستی از انتصابها و تغییر و تحولات ریشهای توسط «سلمان»، شاه جدید عربستان صادر شد که از جمله آنها باید از انتصاب شاهزاده «مقرن» به ولیعهدی یاد کرد.
از دیگر تغییر و تحولات مهم رخ داده در عربستان دوره شاه سلمان باید از انتصاب شاهزاده «محمد بن نایف» به عنوان جانشین ولی عهد یاد کرد. انتصابی که تمام برنامهها و نقشههای ریخته شده توسط ملک عبدالله را بر باد داد؛ برنامهها و نقشههایی که سالها به آرامی و با وسواس بسیار برای آنها زحمت کشیده و آنها را تدارک دیده بود.
تحولات جاری و اطراف ملک عبدالله در آن زمان تاکید داشتند که شاهزاده سلمان پیش از عبدالله جام مرگ را سر میکشد و با مرگ وی این شاهزاده مقرن غیر سدیری است که پس از ملک عبد الله به پادشاهی عربستان سعودی میرسد، تا جانشین وی کسی جز «متعب بن عبد الله»، فرزند شاه تازه در گذشته عربستان نباشد و به این طریق با رسیدن متعب به قدرت وی دو هدف اصلی را محقق کنند:
اول: دور کردن و به حاشیه راندن سدیریها از قدرت
دوم: تضمین به قدرت رسیدن فرزندان به قدرت
این سناریو تنها لحظاتی پس از مرگ ملک عبدالله به پایان رسید. زمانیکه سلمان دستور انتصاب شاهزاده «محمد بن نایف» به سمت جانشین ولی عهد و سرآغاز حاکمیت نسل دوم شاهزادگان سعودی را صادر کرد. به این ترتیب آشکار شد که این کودتا به عنوان کودتای اول دارای ماهیت و انگیزههای خانوادگی است. چون سلمان شخص ناشناختهای در کشور عربستان سعودی نیست و شاید هم اکنون بیش از هر کس دیگری در میان خاندان سعودی از اسرار پشت پرده کاخهای سعودی با خبر است. او 40 سال است که میداند، در پشت این درها چه میگذرد. از زمان سلطنت ملک «خالد بن عبد العزیز» که پس از ترور «ملک فیصل بن عبد العزیز» در سال 1975 قدرت را در عربستان سعودی در دست گرفت. او از آن زمان در دایره حکومتی عربستان و محافل تصمیم گیری آن حضور داشته، زمانیکه به عنوان امیر منطقه ریاض انتخاب شد و ضمن حاکمیت بر پایتخت سعودی از تمام اسرار دوایر و محافل آن مطلع بود.
از سوی دیگر، شاه سلمان در میان فرزندان ملک عبد العزیز، پایه گذار سلطنت سعودی اولین کسی است که دارای تحصیلات و همچنین تجربه بیشتر است و سرنوشت برای وی رقم زد تا دورههای سلطنت خالد و فهد و عبد الله را ببیند. او دید که چگونه فهد در دوره سلطنت ملک خالد زمانیکه به دلیل بیماری توان اداره کشور را نداشت، عربستان را اداره کرد. همچنین شاهد بود که چگونه عبدالله در زمان عجز و ناتوانی و بیماری فهد، قدرت و اداره امور را در دست گرفت و همچنین چگونه تحت سیطره کامل و مطلق ملک عبد الله قرار داشت و تمام تلاشهایش برای بیرون آمدن از زیر سیطره و حاکمیت ملک عبد الله و گرفتن انتقام از وی راه به جایی نبرد.
تمام اینها در ذهن شاه سلمان در سالهای اخیر چون فیلم تکرار میشد و از مقابل چشمانش میگذشت و تنها راه نجات و رهایی وی و رسیدن به خواستههایش از جمله قدرت «مرگ» بود.
در این بین اگر سلمان قبل از عبد الله میمرد، بیتردید تمام کسانیکه هم اکنون مناصب و پستهایی بدست آوردهاند، به حاشیه رانده شده بودند، اما فرشته مرگ به عبدالله اجازه نداد و کسانی که تا دیروز در حاشیه بودند، امروز مسئولان امر هستند. به همین دلیل از این تحولات تحت عنوان «کودتای خانوادگی» و لاغیر یاد میشود.
اما این پایان کار نبود، بلکه درپی این کودتا، کودتای دیگری نیز بود. کودتای دوم در هفته اول مرگ ملک عبد الله و جانشینی سلمان رخ داد. کودتایی با انگیزهها و اهدافی مختلف. این کودتا، کودتای «باراک اوباما» بود. این کودتا جنبش اصلاحی دوم آمریکا در عربستان سعودی بود. میتوان گفت، تعداد افراد حاضر در هیأتی که رئیس جمهوری آمریکا را در سفرش به ریاض، پایتخت عربستان سعودی همراهی میکردند و سمتهای آنها بیانگر این امر است.
باراک اوباما درحالی راهی ریاض شد که 30 نفر وی را همراهی میکردند و پس از آن بیش از 30 نفر از کاخهای سلطنتی سعودی و دوایر حکومتی و مراکز تصمیم گیری عربستان بیرون رفتند. برخی از این عزلها به دلایل سیاسی بودند و برخی دیگر شاید به دلایل شخصی.
در عرصه سیاسی آشکار شد که در این برهه از زمان آمریکا در جهان عرب و اسلام و منطقه بدنبال چیست و چه اولویتهایی را دنبال میکند. اولین آنها رویارویی با جریان تکفیری و تروریسم است که امروز کانون توجه آمریکا در منطقه را تشکیل میدهد.
روزی که آمریکا از هم پیمانان نظامیاش چشم پوشی کرد، بدین معنا بود که روی به «اسلام میانهرو» آورد و هنگامیکه قرارداد شراکت غیر آشکار خود با «اخوانیها» را فسخ کرد، چون آنها غزه و سینا و بنغازی را به واشنگتن پیشکش نکردند، به سراغ شریکی دیگری رفت و هنگامیکه با ایران به گفتوگو و مذاکره نشست، به معنای قصد این کشور برای گشودن باب و تعمیم مفهوم «گفتوگوی تمدنهای» خاتمی در برابر «برخورد تمدنهای» غرب بود. هم اکنون این اولویت آمریکاست.
مابقی امور در وضعیت خوبی بسر میبرند. نفت در پایینترین قیمت خود قرار دارد. رژیم صهیونیستی نیز همچنین، هرچه هست، اینکه امنیتش تامین شده است، بویژه پس از آنکه آمریکا موفق شد، سه ارتش قدرتمند جهان عرب یعنی ارتش کشورهای عراق و سوریه و مصر را درگیر جنگ فرسایشی کند.
هم اکنون آنچه نگرانی آمریکا را بر میانگیرد، توقف تروریسم و خشونتها علیه خویش در منطقه است و پیش از توقف تروریسم و خشونتهای جسمی و مادی باید تروریسم و خشونت فکری علیه این کشور متوقف شود. این موضوعی بود که عبد الله در آن موفق نشان نداد و شاهزاده «بندر بن سلطان» در تحقق آن ناکام ماند. ملک عبد الله در قبال این امر حامی تروریسم و خشونت بود و بندر بن سلطان در آن دست داشت و این اعتقاد و باوری است که بر بسیاری در آمریکا و غرب سایه افکنده است.
اینگونه بود که کودتای آمریکایی در ریاض زاده شد. اول از همه بعد منافع سیاسی را تامین کند، به همین دلیل شاهزاده محمد بن نایف، مرد قدرتمند حکومت سعودی و مشروع در ادامه حکومت این خاندان در عربستان که در دهه پنجاه عمر خود قرار دارد، روی کار میآید. جدای از اینکه وی مرد رویارویی و مقابله با تروریسم چه در زندانهای عربستان و چه در بیابانها و چه در داخل و خارج مرزهای این کشور است. کسی که ظرف 10 ماه دو بار راهی آمریکا شد و مورد استقبال بسیار کاخ سفید قرار گرفت. رخ دادی که تاکنون روابط آمریکایی – سعودی از زمان شاهزاده بندر بن سلطان آن را به یاد نداشت، بندر بن سلطانی که رهاورد یکی دیگر از کودتاهای آمریکا در عربستان بود.
رئیس جمهوری آمریکا به این جهت راهی عربستان سعودی شد تا به حاکمان آن بگوید که زمان همزیستی با بنیادگرایان بسر آمده است. زمان سکوت در برابر منابع و ریشههای فکری و تامین نیروی انسانی و مالیاشان پایان یافته است.
رئیس جمهوری آمریکا به این جهت راهی عربستان سعودی شد تا به حاکمان جدید عربستان بگوید که این همسر من است که در سرزمین شما بدون حجاب و سربندی حضور دارد. این تصویر آینده ائتلاف ما و تصویر آینده کشور شماست. تصویری که گروه عبد الله ــ بندر آن را نمیتواند، درک کند یا بپذیرد.
اینجاست که بعد دوم انگیزههای آمریکا ظاهر میشود. هنگامیکه انگیزههای سیاسی با انگیزههای شخصی تلاقی میکند و محاسبات عقلی و منطقی با محاسبات احساسی و عاطفی در میآمیزد.
بندر بن سلطان در زمان پای گذاشتن رئیس جمهوری آمریکا به فرودگاه جده به استقبال وی نمیآید، چون سیاست اینگونه اقتضا کرده بود. همچنین ماهیت وجودی بندر موجب شده بود تا چنین تصمیمی گرفته شود. هم اکنون وی در واشنگتن نام و نشانی ندارد. زمانی وی در دوره ریاست جمهوری ریگان حرف اول را در آمریکا میزد و از آن دوره بود که شروع به گسترش روابط خود با آمریکاییها کرد تا در زمان ریاست جمهوری «جورج بوش» پدر و پس از آن «جورج بوش» پسر این روابط به اوج برسد و او به سفیر عربستان در واشنگتن منصوب شود.
شانس و اقبال زمانی از بندر روی گرداند که وی به تماس تلفنی یکی از فرمانداران ایالتهای آمریکا سه بار پاسخ نداد و از اقبال بد بندر وی دموکرات و نه جمهوریخواه بود، همانگونه که از سلاله بوشها نبود. نامش «بیل کلینتون» بود که بعدها به ریاست جمهوری آمریکا رسید و تصمیم گرفت، پاسخ بندر را به شیوه او بدهد. برای سه سال تمام وی را پشت دربها نگه داشت و به هیچ یک از پیامها و پیغامهایش پاسخ نداد. دموکراتها این درس را حفظ کردند و یکی از این دموکراتها باراک اوباما بود.
بندر بن سلطان از واشنگتن اخراج شد و چند روز پیش از ریاض طرد شد، چون کودتای سعودیاش طی سالهای گذشته به نتیجه نرسید و موفق از آب درنیامد. چون کودتای آمریکا در عربستان از شانس بیشتری برای موفقیت چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه شخصی برخوردار است.