سلام علیکم
لطفا در مورد سه شخصیت حیدرعلی قلمداران و ابوالفضل برقعی و مصطفی حسینی طباطبایی توضیح دهید. ایا ردودی بر کتب انها نوشته شده است؟
چرا این شخصیت ها به اینجا کشیده شده اند؟
ایا شخصیت های بزرگ مثل ایت الله بروجردی یا علامه طباطبایی و یا از مراجع عظام دیگر در مورد تین اشخاص اظهار نظری کرده اند؟
پرسش 1:
سه شخصیت حیدرعلی قلمداران و ابو....
شرح : سلام علیکم لطفا در مورد شخصیت حیدرعلی قلمداران توضیح دهید.آیا
ردودی بر کتب آنها نوشته شده است؟ چرا این شخصیت ها به اینجا کشیده شده
اند؟ آیا شخصیت های بزرگ مثل آیت الله بروجردی یا علامه طباطبایی و یا از
مراجع عظام دیگر در مورد این شخص اظهار نظری کرده اند؟
پاسخ:
پرسشگر گرامی باسلام و تشکر از ارتباط با این مرکز.
در ابتدا بیان این مطلب بایسته است : اظهار نظر درباره شحصیت و عقاید آقای
حیدر علی قلمداران مشکل می باشد، زیرا صاحبان اندیشه درباره وی اختلاف نظر
دارند و این امر موجب شده است که نتوانیم درباره حیدر علی قلمداران اظهار
نظر نمایم ، در عین حال نظر شما به قسمت های از مقاله حجت الاسلام آقای
رسول جعفریان جلب می نمایم :
حیدرعلی قلمداران، فرزند محمد اسماعیل، روشنفکر دینی ودگراندیش در مسائل
اسلامی بود که طی چهار دهه پیش از پیروزی انقلاب اسلامیفعالیت فرهنگی و
فکری داشت. او به سال 1290 شمسی (1333قمری) در روستای دیزیجان ـ از بخش
خَلَجستان قم - به دنیا آمد. بعضی هم تولد او را در سال 1292 دانسته اند وی
در سال 20ـ1319 شمسی در قم سکونت گزید و حوالی سی سالگی به خدمت آموزش و
پرورش این شهر درآمد. قلمداران دچار سکته مغزی شد و پس از گذراندن هشتسال
بیماری طاقت فرسای فلج، در سن 78 ـ 76سالگی درگذشت
قلمداران از همان جوانی شیفته آثار آیت الله شیخ محمد خالصی گردید و به
ترجمه آثار وی که قدری متفاوت از مشی رسمی تفکر شیعی با نگاه اصلاحی نوشته
شده بود، همت گماشت. کارهای دینی وی از این زمان به بعد بیشتر ترجمه آثار
خالصی بود. کتابهایی مانند المعارف المحمدیه، احیاء الشریعه، الاسلام
سبیل السعادة و السلام و الجمعة شیخ محمد خالصی را به فارسی ترجمه کرد.
گرایش نخست قلمداران به زنده کردن تمدن اسلامی و بررسی علل انحطاط بود،
بههمین دلیل برخی از نوشتههایش را با عنوان «سلسله انتشارات حقایق عریان
در علل و عوامل انحطاط و ارتقای مسلمانان» نشر می کرد.
در همین فضا بود که توجهش بهاصلاحگری جلب شد و این اصلاحگری از نظر او،
که در فضای ایران شیعی می زیست، محصور در اصلاح تشیع گردید. وی که با
نگاهی مذهبی و سنتی به سراغ این بحث آمده بود، حرکتش را با عنوان «مبارزه
با بدعت» توجیه می کرد، این برخلاف و متفاوت بامشی کسانی بود که در ایران
تحت تأثیر جنبش فکری در غرب، به اصلاحگری میاندیشیدند.
زمانی که قلمداران قدم در این مسیر نهاد، به طور طبیعی می بایست به
تجربههای پیشین مینگریست و او این کار را با پیروی از شریعت سنگلجی (م
1322ش) و مهمتر از اوسید اسدالله خرقانی (م 1316 ش) و نیز شیخ محمد
خالصی دنبال کرد. ورود در این ورطه او را به سمت و سویی هدایت کرد که پیش
از آن، کسروی و حکمیزاده در آنگامهایی بر داشته بودند. وی که در جوانی
مطلبی هم در نقد کتاب اسرار هزار ساله نوشته بود، سرانجام در همان مسیر
افتاد، گرچه هیچ گاه تدین خود به اسلام را از دست نداد. درواقع قلمداران که
به طور رسمی معتقد به اسلام بود و حتی در این باره، به خصوصاجرای احکام
اسلامی، تعصّبی خاص می ورزید، همزمان گرایشهای اصلاحی تند هم داشت، و
این چیزی است که به عنوان یک وصف کلی می توان برای نوع اصلاح طلبانیکه
گرایش به نگرشهای مشابه وهابیت دارند، ملاحظه کرد. در این گرایش،
اصلاحگری همزمان متأثر از توجه به سنت از یک سو و مدرنیته از سوی دیگر
است و این تناقض به طور بنیادی در اندیشه این افراد وجود دارد.
باید توجه داشت که در زمینه حکومت اسلامی، وی در مقابل کسروی قرار دارد و
در حالی که کسروی مدعی آن است که در اسلام حکومت وجود ندارد، و او سعی می
کند تا ثابت کند در اسلام، نظریه حکومتیِ خاص وجود دارد.
قلمداران کارش را از نقد گرایشها و رفتارهای غلوّآمیز شیعی (بر حسب آنچه
خودتعریف می کرد) آغاز نمود و کتاب راه نجات از شرّ غُلات را نوشت و ضمن آن
به بحث از علم امام، ولایت، شفاعت، غلوّ و زیارت پرداخت. کتابی هم در
باره خمس مطالبی داشت ،که با عقاید فقهی پذیرفته شده در شیعه سازگار نبود.
کتاب راه نجات از شرّ غلات چندین بخش بود و بخشی از آن با عنوان زیارت و
زیارتنامه سامان یافته بود. این کتاب همان عقاید رایج وهابیان را درباب
زیارت بیان کرده و کوشیده است با استفاده از متون مختلف، ادله ای بر آن
ارائه کند
نگرش قلمداران در باره مفهوم امامت، به طور معمول بر این پایه است که
نصوص امامت را به گونه ای دیگر توجیه و تأویل کرده و اعتقادشان حتی از
شیعیان زیدی هم نسبت به امامت و جایگاه آن کمتر است. در این باره،
قلمداران کتاب شاهراه اتّحاد را در بررسی نصوص امامت نوشته است. این کتاب
که با مقدمه و حواشی سیدابوالفضل برقعی که خود به مراتب در عمق بیشتری در
این جریان حرکت می کرد، و دراین اواخر یک سنی افراطی و وهابی شده بود، به
صورت تکثیری به چاپ رسیده است. برای نمونه قلمداران طی صفحات 86 و 87 به
مانند سنیان تلاش می کند تا معنای مولیرا در حدیث غدیر از «اولای در
تصرّف» خارج سازد.
خلاصه قلمداران بر این باور بود که در مسیر زندگی خود، حرکتی در جهت مبارزه
با بدعت داشته و همین امر، او را در معرض بلیّات ومصایب متعدد قرار داده
است. باید گفت، قلم آقای قلمداران بسیار تند بود و بسیار طبیعی بود که
دیگران را بر ضد او تحریک کند. انتشار این قبیل آثار و مطالب، سبب شد تا
وی به عنوان یک دگراندیش، با گرایشهایوهابی شهرت پیدا کند. در این
میان، محافل ولایتی مخالفت بیشتری با او داشتند، اما بهطور کلی، حتی
روحانیون معتدل نیز حاضر به پذیرش او نبودند. وی از جمع روحانیون،از آقای
مطهری با احترام یاد می کند. این مطلب، در نوشتههای پس از انقلاب
اسلامیاوست. با دکتر شریعتی هم ارتباطاتی داشته و اشاره به آن دارد که
تقریظ های مکتوب از وی در اختیار دارد. به علاوه، آن چنان که از کتاب راه
نجات او، بخش سوم که شفاعت است به دست می آید، از نظریه تشیع صفوی شریعتی
هم سخت متأثر است.
قلمداران داری آثار اعم از تالیف وتر جمه می باشد از جمله :
1. ترجمه کتاب کُحلُالبصرفی سیرة خَیرِ البشر مرحوم محدّث عالیقدر حاجی
شیخ عباس قمی است که حاوی اخلاق و کردار پیغمبر بزرگوار اسلام است
2. ترجمه کتاب گرانقدر المعارف المحمّدیه مرحوم علاّمه خالصی
3. ترجمه جزوه فلسفه قیام حسینی.
تصنیفات قلمداران
1. کتاب ارمغان آسمان در بیان عوامل و علل ارتقاء و انحطاط مسلمانان
2. کتاب حکومت در اسلام
3. کتاب حج یا کنگره عظیم اسلامی
قلمدران در برابر مخالفانش گاهی او را سنی و زمانی وهابی قلمدادکردهاند،
دفاع و اتهامات سنی گری را رد کرده و در مقام شرح باورهایش تأکید می کند
که:
«ما مسلمانیم که به یگانگی خدا چنانکه تمام انبیا و اولیا معترف و قرآن و
نهج البلاغه واخبار ائمه اطهار راهنمایی می کنند و عقل و وجدان گواهی می
دهد و به رسالت جمیعپیغمبران که قرآن رسالت ایشان را تصدیق می نماید و به
آنچه محمد رسول الله و آل او از جانب خدا بیان داشتهاند و به بعث یوم
النشور ایمان داشته و در انگیزه این ایمان به آنچه در قدرت ما بوده عمل
کرده و می کنیم».
ریشههای پیوند میان چند نفر از این نحله؛ امثال سید ابوالفضل برقعی،
مصطفی حسینیطباطبایی و قلمداران از یک سو، و نوشتههای فراوان او مانند در
شاهراه اتحاد و جز آن،زمینه را برای اتهامی که وی از آن گریزان است، به
خوبی فراهم می کند. بحث از عدمدلالت حدیث غدیر بر امامت و ولایت! دیگر چه
چیزی از تشیع باقی می گذارد؟ نقد زیارت و کاستن از آن چگونه با فرهنگ
زیارتی شیعه همسوی دارد ؟ (1)
در خصوص اظهار نظر شخصیت های مانند آیت الله برو جردی درباره قلمدران باید
گفت : ما مطلبی در این خصوص نیافتیم ، در عین حال باید گفت : حضرت آیت
الله برو جردی - معمولا- درباره انسان های مانند قلمدران اظهار نظر نمی کرد
واظهار نظر ها معمولا ازسوی شاگردان ایشان و یا دیگر شخصیت های صورت می
گیرد ، همان گونه که حجت الاسلام آقای رسول جعفریان درباره قلمداران و آثار
و عقاید وی اظهار نظر نمود . اظهار نظر نویسندگان، مانند حجت الاسلام آقای
رسول جعفریان نشان می دهد که برخی از مطالب و مبانی آقای قلمداران مشکل
دارد .
(1)بر گرفته از :
http://wwwhttp://www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=644&RT...
پرسش 2:
در مورد شخصیت ابوالفضل توضیح دهید. ایا ردودی بر کتب انها نوشته شده است؟ چرا این شخصیت ها به اینجا کشیده شده اند؟ ایا شخصیت های بزرگ مثل ایت الله بروجردی یا علامه طباطبایی و یا از مراجع عظام دیگر در مورد تین اشخاص اظهار نظری کرده اند؟
پاسخ:
$$
سید ابو الفضل ابن الرضا برقعى در سال1329ـ ق مطابق با 1287هـ ش در شهر قم
در خاندان شیعه مذهبی به دنیا آمد و پدرش سید حسین شخص فقیر و زاهدی بوده
است.
مادرش سکینه سلطان دختر شیخ غلام رضا قمی نویسنده ی کتاب ریاض الحسینی می
باشد. برقعی از اولین روز های حیات پای در مکتب گذاشته، تعلیم و قراءت قرآن
را فرا گرفت .سپس به نزد شیخ عبدالکریم یزدی حائری که در آن وقت یکی از
بزرگ ترین علمای شیعه بود رفت تا مراحل تحصیلش را ادامه دهد. او از صرف و
نحو تحصیل را شروع کرد و کتاب مغنی البیب و کتاب الأعاریب ابن هاشم وشرح
جامی بر کافیة ابن حاجب را به انتها رساند. به دنبال آن تحصیل را در علم
فقه و اصول فقه که در حوزه های علمی رایج است ادامه داد. در اثنای تحصیل به
تدریس درس های ابتدایی نیز مشغول بود.
برقعی برای تخصص در علم فقه و اصول فقه به نجف اشرف رفت. در نزد مراجع شیعه
دروس فقه و اصول فقه را طی کرد. سه سال در نجف اشرف گذراند و از علمای آن
دیار از جمله مرجع بزرگ شیعه سید ابوالحسین موسوی اصفهانی کسب علم نمود.
عقاید و شخصیت سید ابوالفضل
اظهار نظر درباره عقاید و شخصیت سید ابوالفضل برقعی مشکل میباشد؛ زیرا وی
از شخصیتهایی است که دیدگاهها درباره وی متضاد میباشد. برخی عقیده دارند
که وی نه تنها از شیعه بودن عدول نکرده است که بعد از بررسی مبانی و اصول
اسلام، گرایش وی به شیعه بودن قویتر شد؛ از این رو وی در هنگام مردن
اعتقاد خود به خدا، پیامبر(ص) و امامت امامان اعلام و نهایت علاقه خود به
خاندان رسول اکرم (ع)را اعلام نمود. اتفاقاً برخی از کلمات و مبانی ایشان
نیز مؤید همین مطلب است. بدین سان وی همان طور که از اول یکی از عالمان
شیعی بود و به اصول و آموزههای آن پایبند بود، تا آخر هم به همین عقیده
باقی ماند و با همین عقیده از دنیا رفت. البته وی با تدوین برخی از کتابها
مانند تضاد مفاتیح الجنان با قرآن و طرح برخی مسایل مانند زیارت معصومان،
توسل به معصومان، این شبهه را ایجاد کرد که وی با مبانی شیعه میانه خوبی
نداشته حتى از شیعه بودن خویش عدول کرده ، و حال این که این گونه نیست،
زیرا وی با طرح برخی از شبهات و مباحث در صدد شفافسازی آموزههای دینی و
فرهنگ شیعه بوده است.
در این میان عدهای بر این باورند که سید ابوالفضل برقعی از شیعه بودن خود
عدول نموده و به مذهب اهل سنت گرایش پیدا کرد ؛زیرا وی به مباحثی پرداخته
که گرایش وی به اهل سنت و حتى گرایش وی به وهابیت را نشان میدهد، زیرا وی
توسل به اهل بیت(ع) و زیارت اهل قبور را مخالف دستور دین دانسته و آن را
شرک میداند.
اتفاقاً آثار وی مانند "درسی در ولایت" دلیل بر این ادعا است.
در یکی از کتابخانههای الکترونیکی اهل سنت (کتابخانه عقیده) آمده است:
علامه برقعی در شروع از جملة علمای مذهب شیعه اثناعشری بوده و از مجتهدین
اعلامشان محسوب میشد، ولی اخلاص، و مبارزه او با بدعتها و خرافات و تمسک
شدید علامه به قرآن کریم نهایت او را به طرف مذهب حق (مذهب اهل سنت) رهبری
کرد.
علامه از سن 45 سالگی از مذهب و عقاید شیعه اثناعشری دست برداشت و به حکم
ظاهر قرآن و سنت صحیح و آن چه از صالح سلف این امت باقی مانده به ویژه
خلفای راشدین و همگی یاران رسول خدا از مهاجرین و انصار و پیروانشان عمل
کرده است.(1)
خلاصه اینکه قاطعانه نمیتوان گفت وی از مذهب شیعه عدول کرده و به مذهب
اهل سنت، به ویژه وهابیت گرویده باشد. این حرف آنانی است که در صدد زیر
سؤال بردن مذهب شیعه هستند، از این رو در کتابهای متعدد، سایت و وبلاک و
مقالات از آقای برقعی تجلیل و از او به عنوان عالم دینی و اندیشمند
دیگراندیش یاد میکنند.
البته وی - همان طور که اشاره شد- با تدوین برخی آثار و عملکرد خود این فضا
را به وجود آورد که متهم به سنی بودن و حتى گرایش به مذهب وهابیت شود. هم
چنین سید ابو الفضل برقعی در تدوین مبانی خود به تجزیه و تحلیل رهبران
وهابی پرداخت و از مبانی و استدلالهای آنان نیز بهره گرفت. هم چنین به
مسایل زیارت اهل قبور و توسل به معصومان پرداخت و سعی کرد مبنای شیعه در
مورد توسل به معصومان را زیر سؤال ببرد، ولی دقیقاً معلوم نیست که وی از
بیان این مبانی چه اهدافی را داشته است. تدوین این گونه کتابها و آثار
علمی را نمیتوان دلیل بر عدول وی از مذهب شیعه دانست، زیرا برخی از عالمان
دیگر نیز بودند که برخی از عقاید شیعه را به چالش کشیدهاند، ولی نمیتوان
گفت آنان از مذهب شیعه عدول کردهاند. عدول وی از مذهب شیعه و گرایش وی به
وهابیت معلوم نیست
بر فرض این که وی از مذهب شیعه عدول کرده باشد، این امر دلیل بر حقانیت
مذهب اهل سنت نمیباشد، زیرا عدول یک نفر از مذهب شیعه دلیل برای اثبات
مذهب اهل سنت نیست. برای اثبات حقانیت یک ایده و مذهب نیاز به دلائل متعدد و
گرایش مخالفان به آن میباشد. چنان که در طول تاریخ بسیاری از صاحبان
اندیشه و شخصیتهای اهل سنت به شیعه گرویدهاند و برای اثبات حقانیت شیعه
کتابها و مقالات متعدد تدوین کردهاند.
(1)
پرسش 3:
در مورد شخصیت مصطفی حسینی طباطبایی توضیح دهید. آیا ردودی بر کتب آنها
نوشته شده است؟ چرا این شخصیت ها به اینجا کشیده شده اند؟ آیا شخصیت های
بزرگ مثل آیت الله بروجردی یا علامه طباطبایی و یا از مراجع عظام دیگر در
مورد این شخص اظهار نظری کرده اند؟
پاسخ:
##
در ابتدا، بیان این مطلب بایسته است که اظهار نظر نهایی درباره آقای سید
مصطفی حسینی طباطبایی، مشکل و سخت است؛ زیرا مبانی و عقاید او مبهم و چند
پهلو است. از این رو، صاحبان اندیشه درباره وی دیدگاه متضادی دارند. بر این
اساس، نمی توانیم شخصیت وی را تأیید و یا رد نمایم. در مجموع، آنچه درباره
وی می توان گفت این است که: وی از دوستان و یاران آقایان قلمداران و
ابوالفضل برقعی است و عقاید و دید گاه آنان درباره معارف اسلامی، زیر سؤال
می باشد؛ چنان که جناب حجت الاسلام آقای رسول جعفریان، از سید مصطفی حسینی
به عنوان دوستان قلمداران وابوالفضل برقعی یاد کرده و عملکرد و دیدگاه آنان
را درباره معارف اسلامی زیر سؤال برده است. (1) همچنین برخی از آثار آنان،
توسط صاحبان اندیشه نقد شده است. این امر، نشان از آن دارد که مبانی آنان
با اصول و مبانی شیعی چندان همسویی ندارد.
در این جا، نظر شما را به قسمت هایی از زندگی نامه آقای طباطبایی جلب می نمایم:
سید مصطفی حسینی طباطبایی درسال 1314 هجری شمسی در خانوادهای اهل علم به
دنیا آمد و در نوجوانی وارد حوزه علمیه شد. به تحصیل پرداخت و به فراگیری
علوم دینی همت گماشت. وی ضمن تحصیل، به فعالیت پژوهشی و تدوین کتاب و آثار
علمی پرداخت.
او از دوستان و همفکران حیدر علی قلمداران و آقای ابوالفضل برقعی بود و
قلمداران پیش از وفات، تعیین تکلیف کتاب هایش را به وی واگذار کرده بود.
طباطبایی معتقد بود که نماز جمعه، یک واجب خداوندی است که در میان جامعه
شیعه به فراموشی سپرده شده و باید آن را احیا نمود. به همین جهت، از همان
موقع این سنت الهی را بر پا داشت.
آقای طباطبایی مقالات و کتاب های متعددی تدوین نمود، از جمله:
1. خیانت در گزارش تاریخ (3 جلد)، نقد کتاب بیست و سه سال علی دشتی.
2. شیخ محمد عبده، مصلح بزرگ مصر.
3. راهی به سوی وحدت اسلامی.
4. نقد آرای ابن سینا در الهیات.
5. آیین زرتشت از دیدگاه ما.
پی نوشت:
1. بر گرفته از:
http://wwwhttp://www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=644&RT...
منبع: