اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

نقد و بررسی خاستگاه تصوّف و عوامل مؤثر در شکل­گیری آن

نقد و بررسی خاستگاه تصوّف و عوامل مؤثر در شکل­گیری آن

تصوّف، از جمله گرایش­های درون­گرا و عرفانی در اسلام است که در ابتدا با سرلوحه قرار دادن زهد و دنیاگریزی سعی بر طهارت جان داشتند و در ادامه با بارورسازی مبانی نظری خود، تزکیه نفسانی را مقدمه­ای برای شناخت خداوند و فناء در او معرّفی کردند. خاستگاه تصوّف و این که این فرقه تا چه حدّ، وامدار اسلام اصیل و سنّت نبوی و جانشینان برحقش بوده، پیوسته محل بحث و جدل بوده است. از یک سو خود صوفیان پیشینۀ خود را به رسول خدا و امامان معصوم(علیهم السلام) می­رسانند و از سوی دیگر محقّقین با استناد به شواهد تاریخی و نیز بدعت­های موجود در این فرقه، آنرا جریانی التقاطی و غیر اصیل می­دانند. در این نوشتار با بررسی نحوۀ پیدایش تصوّف، به برخی عواملی که در شکل­گیری این جریان سهیم بوده­اند، اشاره شده است.

مقدمه
مذهب و مسلک تصوف از جمله مذاهب انشعابی است که از اوائل قرن دوم هجری بر اثر یک سلسله عوامل و علل گوناگونی که در طی تحقیق به آن اشاره خواهد شد، در میان مسلمین پیدا شده و تطورات و تحولات بسیار سریع و مختلفی در طی چند دوره به خود دیده است.

تا قبل از این که روش تجزیه و تحلیل در تاریخ معمول شود، معمولاً قضاوت­ها درباره اساس و ریشه تصوف (در اسلام) بسیار ساده و سطحی بود و اغلب، آن را مانند سایر مذاهب دیگر اسلامی یک طرز فکر خاص و مذهب مخصوص اسلامی می پنداشتند و بدون آن که مطالعه دقیق در چگونگی پیدایش این پدیده تاریخی و عوامل دخیل در تحولات آن به عمل آورده و به ریشه­های تاریخی آن توجهی داشته باشند، تنها به بررسی عقائد و مبانی آن اکتفا کرده­اند.

از طرف دیگر طرفداران و سران صوفیه نیز بدون کوچکترین توجه و اعتنا به حقایق تاریخی، مسلک تصوف را به عنوان هسته مرکزی و باطن اسلام معرفی می­نمودند و مدعی بودند، حقیقت روح اسلام همان مذهب تصوف است و بقیه همه قشر است و ظاهر!

ولی پس از آن که شیوه تحقیقی تجزیه و تحلیل در تاریخ عمومی و تاریخ علوم و ادیان معمول گردید، بالاخره این طرز مطالعه به مسلک تصوف نیز کشیده شده و کم کم تاریخ تصوف نیز مانند سایر نمود­های اجتماعی و مذهبی تاریخ مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت و روشن گردید که این مسلک تنها مولود فکر صد در صد اسلامی نبوده، بلکه یک سلسله عوامل دیگری نیز در تکون و و سیر تحولی آن سهیم می­باشند.

با توجه به جایگاه خطیر و مهم تصوف در تشیع و اسلام و رابطه تصوف با آن دو در طول تاریخ، لازم و ضروری است که عناصر و عوامل گوناگون در زمینه پیدایش تصوف و چگونگی شکل گیری آن، رابطه تصوف با مسائل اجتماعی و سیاسی، احوال و آراء مشایخ و سیر تألیف متون عرفانی مورد بررسی قرار گیرد. این نوشتار به بررسی خاستگاه تصوّف و ریشه های اولیه و عوامل مؤثر در شکل­گیری آن پرداخته است.

مفهوم شناسی
کلمه «تصوف» از نظر لغوی مصدر باب تفعّل از ابواب ثلاثی مزید زبان عربی است و از اسم ساخته شده است؛ مثل تقمّص (پیراهن پوشیدن) که از « قمیص» به معنای پیراهن گرفته شده است[1]. در مورد اسمی که تصوف از آن گرفته شده، عقاید و اقوال بسیار است که البته بعضی از لحاظ لغوی و بعضی از لحاظ معنوی تا حدودی با کلمه تصوف بی ارتباط نیست؛ ولی هیچ یک از اقوال به تنهایی به طور جامع و مانع دلالت تام بر معنای اصطلاحی آن ندارد. ناگزیر در این گفتار، اقوالی را که بزرگان اهل تصوف و معرفت درباره وجه تسمیه آن ذکر کرده­اند، بررسی می­کنیم.

1- قشیری در رساله قشیریه معتقد است که صوفی لقب و اسم عَلمی است، مانند لقب ها و اسامی اعلام دیگر که به طایفه­ای اطلاق کنند و در زبان عربی وجه اشتقاقی برای آن نمی­توان یافت.[2]

2- ابن خلدون اشتقاق کلمه صوفی را از واژه «صوف» به معنای پشم، بر دیگر وجوه ترجیح داده و معتقد است که این طایفه به پشمینه پوشی عادت داشتند. با این حال ابوالحسن هجویری غزنوی در کتاب کشف المحجوب با تضعیف این قول بیان کرده که بین معنای «صوفی» و «صوف» از نظر معنا همبستگی وجود ندارد و در اشتقاق شیء از شیئ­ای دیگر، نوعی همبستگی لازم است. [3] آنچه مورد اتفاق نظر اکثر محققان است این است که پشمینه پوشی از دیرباز نشانه زهد، پارسایی و ترک دنیا و حاکی از تواضع و قناعت بوده و صوفیان نیز همین لباس را اختیار کرده­اند، همچنانکه قشیری گفته است که پشمینه پوشی اختصاصی به فرقه صوفیه ندارد، یعنی قبل از صوفیه، پشمینه پوشی در میان پارسیان و زاهدان رواج داشته است.[4]

استاد همایی نیز معتقد است پشمینه پوشی قبل از ظهور تصوف و پیدایش کلمه صوفی میان زهاد و دنیاگریزان وجود داشته است و ظاهراً فارسی زبانان کلمه صوفی را ساخته­اند و در مورد زهاد به کار برده­اند و این کلمه وجه اشتقاق عربی ندارد و از کلماتی است که از زبان فارسی وارد عربی شده است.[5]

بنابراین، پشمینه پوشی از خصایص صوفی و به معنای اصطلاحی نیست و پشمینه پوشی و خشن پوشی در زهد گرایی، همانند ژنده پوشی در فقر و مسکنت، با هر قوم و ملت و عادت و طبیعتی سازگار است و میان زاهدان مسیحی نیز متداول بوده است.

هست صوفی آن که شد صفوت طلب نه لباس صوف و خیاطی و دبّ[6]

3- برخی کلمه «صوفی» را منسوب به صفّه و مشتق از آن دانسته­اند. اهل صفّه در تاریخ صدر اسلام مهاجران فقیری بودند که با خلوص نیت در صفّه مسجد پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اجتماع کرده و آن مکان را به عنوان معبد و خوابگاه و محل سکونت خود برگزیده بودند و حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ایشان را برای خوردن غذا میان اصحاب خود، که از تمکّن مالی برخوردار بودند، تقسیم می فرمود.[7]

صاحب عوارف المعارف تعداد آن ها را چهارصد نفر ذکر کرده و حافظ ابونعیم در حلیة الاولیاء تعدادشان را بیش از این گفته است. مشاهیر آن ها عبارت اند از: ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عماریاسر، بلال و عبد الله بن مسعود[8]. در عوارف المعارف آمده که فرقه شکفتیه[9] در خراسان که در غارها زندگی می­کنند و در شهرها و آبادانی ها رفت و آمد نمی­کنند از بقایای اصحاب صفه­اند و در سرزمین شام این فرقه را جوعیه می­نامند.

همانطور که ابوالقاسم قشیری و سهروردی بر اشتقاق صوفی از صفّه ایراد گرفته اند، به ظاهر اسم منسوب به صفّه صفّی می شود نه صوفی.[10] ولی زمشخری در اساس البلاغه و همچنین مؤلف تاج العروس برای رفع این اشکال توجیهی آورده اند با این مضمون که از باب تخفیف، یکی از دو فاء را به واو تبدیل کرده و به جای صُفّیه، صوفیه گفته اند.»

4- بعضی معتقدند که صوفی منسوب به «صف» به معنی راه و دسته است. تأویل این وجه از نظر نویسنده کتاب عوارف المعارف این است که صوفیان به خاطر همت والایشان و تقربشان به خدا و خضوع و خشوعشان در پیشگاه الهی و صفای باطنشان در برابر عظمت حق، در صف اول اهل توحید و در پیشگاه خداوند جای دارند. این توجیه نیز از نظر لغوی صحیح نیست؛ زیرا منسوب به صفّ، صفّی (به فتح صاد) است نه صوفی، مگر این که در تغییر آن به تکلف سخن بگوییم. در ترجمه رساله قشیریه آمده است: « و اگر گویند با صف اول نسبت کنند، چنان که گویی اندر صف اول آمد از آن جا که نزدیکی ایشان است به خداوند تعالی [معنی درست است ، ولیکن] این نسبت مقتضی لغت نباشد و این طایفه مشهورتر از آن­اند که در تعیّن ایشان به قیاس لفظی حاجت آید یا استحقاقی از اشتقاقی.»[11]

5- سهروردی در عوارف المعارف این احتمال را مطرح کرده که صوفی منسوب به «صَوفه» به معنای پُرز و پاره­های پشم است که دور می­ریزند و گفته است صوفیه این انتساب را نشان خواری و تواضع برای خود دانسته­اند. این احتمال از نظر اشتقاق ظاهری و لغوی بی ارتباط نیست، ولی از لحاظ معنا نامربوط است.

6- برخی مانند حافظ ابونعیم گفته­اند که صوفی منسوب به «صوفانه» است؛ به معنای گیاه کوتاه و ناچیز و صوفیه آن را کنایه از فروتنی و خواری خود دانسته­اند؛ چون آن ها از فراورده­های طبیعی مانند گیاهان و برگ درختان تغذیه می­کنند و از مصنوعات خلق تا حد امکان احتراز می نمایند. [12] اما باید گفت کلمه منسوب به صوفانه بنابر قواعد اشتقاق « صوفانی» می شود نه صوفی.

7- ابوریحان بیرونی (متوفی 440 ه.ق) معتقد است که کلمه صوفی از کلمه یونانی Sophia به معنای حکمت و دانش گرفته شده است؛ و چون گروهی در اسلام ظهور کردند که در عقیده مشابه دانشمندان یونانی یعنی سوفیست­ها بودند، سوفیه خوانده شدند و چون منشأ اشتقاق آن را نمی دانستند، به اشتباه آن را به صوف به معنای پشم نسبت داده­اند. [13] این عقیده نه از لحاظ لغوی ونه از لحاظ معنوی صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا مرام سوفیست­های یونانی با نظر متصوفه هیچ اشتراکی ندارد، بلکه متضاد می نماید. سوفسطاییان اهل جدل و قیل و قال بودند، در حالی که طریقت متصوفه را با قیل و قال و جدال نسبتی نیست. بر همین اساس است که بعضی از مستشرقان همچون «فون هامر» و نویسندگان معاصر مانند عبد العزیز اسلامبولی و محمد لطفی مدعی­اند باید صوفی را با «س» نوشت چون از سوفیا مشتق شده است.

پیشینه­شناسی
عرفان و تصوف اسلامی از زمان پیدایش و شکل­گیری تاکنون مسیری طولانی و پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. اطلاعاتی که از تاریخ پر رمز و راز عرفان اسلامی به دست ما رسیده چندان زیاد نیست و بسیاری از زوایای آن مبهم و ناشناخته مانده است. بسیاری از منابع از میان رفته و منابعی که باقی مانده تنها درباره بخشی از تاریخ تصوف ما را آگاه می­سازند. مهمترین منابع در این زمینه متون عرفانی و به ویژه تذکره­هایی هستند که بخش زیادی از مطالب آن ها با مستندات تاریخی تعارض دارد و برای روشن ساختن نقاط مبهم تاریخ تصوف چندان سودمند نیست. با این حال تعداد منابعی که از آن­ها می توان اطلاعات مناسب در این زمینه به دست آورد، قابل توجه است. از جمله مولفان، مستشرقین اروپایی هستند که در تألیف کتب و رساله­ها در زمینه تاریخ تصوف پیشقدم بوده­اند. کتاب­هایی از قبیل عرفای اسلام اثر پروفسور آربری، تصوف شرقی اثر پامر، تصوف و دین مقدس اسلام اثر گلدفیلد، زهد و تصوف در اسلام اثر گلدزیهر از این جمله­اند. ولی متأسفانه از کتاب های مزبور جز کتاب اخیر (زهد و تصوف در اسلام) که به فارسی ترجمه و انتشار یافته، به دست ما نرسیده است. در ایران نیز در نیم قرن اخیر از آن جا که تصوف با ادبیات فارسی رابطه نزدیکی دارد، مطالعات و تحقیقات مزبور توسط عده­ای از اساتید دانشگاه تهران دنبال شده و کتاب­هایی نیز به رشته تحریر درآمده است.

زمان پیدایش تصوف
بنابر تحقیق مرحوم علامه محقق جلال همائی، واژه و لفظ «صوفی» در روزگار پیامبر شناخته شده نبوده است[14] و به تحقیق دیگری از مرحوم دکتر اسداله خاوری، این کلمه از مصطلحات دوران حیات رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امیر المومنین(علیه‌السلام) نیست.[15] در تحقیق و بررسی­های دیگر تصریح شده که استعمال صوفی از اواخر قرن دوم شروع شده است، چنانکه ابن جوزی می گوید:« اسم صوفی اندکی قبل از سال دویست هجری پیدا شد.»[16]

ابوالقاسم قشیری که اهل سنت بوده و صوفیان او را امام می­خوانند بر این عقیده است که اواخر قرن دوم هجری، عده­ای در میان مسلمانان دیده شدند که زندگی عجیب و خاصی داشتند و رفتار و ظواهر حالات آنها شباهتی با مسلمانان نداشت و قهراً اسم مخصوصی می بایست به آن ها داده می­شد و آن نام صوفی بود؛ به مناسبت آن که این مردم به لباس پشمینه دهاتی خشن ملبس بودند.[17]

با مراجعه به عصر پر افتخار حضرت ختمی مرتبت (صلوات الله علیه) نیز شواهدی را می­توان یافت که حاکی از آن است که در آنعصر از تصوف و صوفی نشانی وجود نداشته است. از جمله آنها می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از پدید آمدن گروهی به نام صوفیه خبر می­دهد که در عصرش وجود نداشته اند: «روز قیامت برپا نشود، مگر آن که قومی از امت من به نام صوفیه بر خیزند، آن ها بهره ای از دین من ندارند، آن­ها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می نمایند و گمان می کنند که بر طریقت و راه من هستند، نه بلکه آنان از کافران نیز گمراه ترند و آنان را صدایی مانند صدای الاغ است.»[18]

ب) در جای دیگر ابوذر غفاری را مورد خطاب قرار داده و فرموده­اند: « ای ابوذر، در آخر الزمان قومی پدید آیند و در تابستان و زمستان لباس پشمینه می پوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشان زهد و پارسایی می دانند، آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعنت می­کنند.»[19]

از این دو حدیث که جنبۀ پیشگویی دارد، معلوم می شود که صوفیگری در عصر پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نبوده و آن حضرت به پیدایش آنان از غیب خبر داده­اند و لذا این ادعای صوفیان مبنی بر اینکه از زمان حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به بعد همه بزرگان دین و از آن میان امامان اهل بیت (علیهم السلام) از پیروان این مشرب بوده­اند یا اینکه معتقدند این عنوان و لفظ از همان صدر اسلام مستعمل بوده، مطلبی بی اساس است.

نخستین صوفی
در اواخر زمان بنی امیه، شخصی به نام عثمان بن شریک کوفی که به ابوهاشم کوفی مشهور بود[20] و مانند رهبانان جامه­های پشمینه درشت می پوشید و شیخ شام محسوب می شد،[21] مانند نصاری به طول و اتحاد قائل بود و در ظاهر اموری و جبری و در باطن ملحد و دهری بود،[22] پیدا شد و راه خود را از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جدا کرد و روش مخالف با وارثان آسمانی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در پیش گرفت.

ابوهاشم کوفی را «اولین مخترع تصوف مدرس»[23] و نخستین کسی می دانند که در دوره اسلام به صوفی مشهور گردیده است.[24]

چنان که حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) می فرمایند، از امام صادق (علیه‌السلام) نسبت به ابوهاشم کوفی سوال کردند، حضرت فرمودند: «انه فاسد العقیده جداً و هوالذی ابتدع مذهباً یقال له التصوف و جعله مضراً لعقیدة الخبیثه» در این صورت چون ابوهاشم کوفی برای نخستین بار به صوفی مشهور شده است، کلمه صوفی نیز ابتدا در کوفه شایع گردیده و سپس به دست حبیب عجمی و ذالنون دست به دست گردیده تا به جنید بغدادی و دیگران در نقاط مختلف رسیده است.

نخستین خانقاه
چون در اسلام جز مسجد بنایی رسمیت نداشته که آیات قرآنی و روایات نبوی درباره­اش سفارش های اکید فرموده است؛ لذا خانقاه تا عصر ابوهاشم کوفی (صوفی) نه نامش شنیده شده و نه کسی بنایی به نام خانقاه را دیده بود. در عصر ابوهاشم کوفی که تصوف دوره مراحل ابتدایی خود را می پیمود و اصول و تعالیم اساسی آن از یک نوع زهد افراطی و رهبانیت و فقر اختیاری و ریاضت کشی غیر اسلامی تجاوز نمی­کرد، صوفیان نخستین که بر گرد ابوهاشم کوفی جمع آمده بودند، از داشتن جایگاهی که گرد هم آیند و عقاید خود را به صورت تدریس مطرح کنند و عده­ای را برای تبشیر، تربیت نمایند، محروم بودند؛ تا اینکه «امیری ترسا به شکار رفته بود، در راه، دو تن را دید از این طایفه که فراهم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و بخوردند، آنگاه برفتند؛ امیر ترسا را معامله و الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد، یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید: آن کی بود؟ گفت: ندانم، گفت: پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود، درویش گفت که این ما را طریقت است، گفت: شما را جایی هست که آنجا فراهم آیید؟ گفت: نی، گفت: من برای شما جایی می سازم تا با یکدیگر آنجا فراهم آیید، پس آن خانقاه به رمله بساخت.»[25]

از آن پس تصوف و صوفی تا هر کجا به پیش می رفت، خانقاه­ها بنا می­کرد[26]، موقوفات بر آن معین می شد و جهت مصارف موقوفات مواردی را مشخص می نمودند.[27] در کنار تامین مسائل مادی خانقاه­ها، بزرگان صوفیه جهت ورود به خانقاه و رسوم زندگی در آن آدابی وضع کردند.[28]. و برای رسیدگی به امورات جاریه خانقاه و صوفیان و بیان آداب و رسوم خانقاهی، هر یک از خانقاه ها را به شیخی واگذار کرده،[29] صوفیان را هم به خدمت در خانقاه تشویق می کردند؛ چنانکه می نویسند: «روزی شیخ ابوسعید ابی الخیر در نیشابور مجالس می­گفت، در میان سخن، گفت: از سر خانقاه تا به من، همه گوهر است، چرا بر نمی چینید؟ خلق باز نگریستند، پنداشتند گوهر است تا برگیرند، چون ندیدند گفتند: ای شیخ ما گوهر نمی بینیم، شیخ گفت: « خدمت، خدمت»[30]

علل پیدایش تصوف در اسلام
در زمان حیات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مسلمانان پیرو طرز فکر و روش علمی معتدل و حد وسط بودند که آن را از کردار و گفتار رهبر عالیقدر اسلام تعلیم می­گرفتند و شئون مختلف زندگی خود را با آن تطبیق می دادند و افراط و تفریط­هایی که بعضاً از برخی مسلمانان سر می­زد مورد انتقاد رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) واقع می­شد و خود آنحضرت از شیوع و ادامه آن به شدت جلوگیری به عمل می­آوردند.

تربیت یافتگان این مکتب که شخصیت روحی آنان با تعلیمات و روحیه دینی شکل گرفته بود، همواره در فراز و نشیب زندگی پر ماجرای خود تا آخرین دقائق عمر نسبت به روش اعتدال و «طریق وسطای» اسلام و پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وفادار ماندند و پس از رحلت آن حضرت نیز علی­رغم فساد زمان و مقتضیات روز، اعتدال و میانه­روی را از کف نداده و به حقیقت از اسلام پیروی نمودند.

ولی مدتی نگذشت که کم کم مسلمانان این رویه پسندیده اسلام را ترک گفته و راه انحراف پیش گرفتند و جز عده معدودی در این راه اعتدال ثابت قدم نماندند و به تدریج انحراف در دو طرف افراط (جاه طلبی و دنیاپرستی)و تفریط (تزهد و اعتذال و زندگی فردی) پدید آمده و پیدایش تصوّف را نیز باید از جمله نتایج این شرائط خاص و تحوّلات سده­های اوّلیه هجری قلمداد کرد. در ادامه به برخی از عواملی که به نحوی در شکل گیری اندیشه صوفیانه در میان برخی مسلمان دخیل بودند، اشاره خواهیم کرد.

1. افراط در تعالیم اسلام
بدون تردید زهدی که سابقین و اولین از متصوفه از آن پیروی می­کردند، در اصل متخذ از اسلام و تعلیمات پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود. اما این عدّه از حدّ معین و مقرر شده در اسلام برای زهد تجاوز نموده و آن را به حد افراط رسانیده بودند. امثال حسن بصری و مالک دینار و ابوهاشم کوفی و سفیان ثوری، زهدی را که در اسلام به معنی تهی بودن دل از دلبستگی و محبت شدید به دنیا بود و علی (علیه‌السلام) آن را عبارت از ملول نشدن به گذشته و خوشحال و متکی نبودن به آنچه شخص از دنیا دارد،[31] معنا می­کرد را به صورت فرار از دنیا و ترک همه گونه لذائذ مباح و پشت پا زدن به شئون دنیوی و ریاضت­کشی و فقر در آوردند.

البته ذکر این نکته ضروری است که زهد و دیگر تعلیمات اسلامی آنطوری که در منطق قرآن و سنت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تفسیر و بیان شده بود، به هیچ وجه چنین اقتضایی را نداشت، بلکه این، انحراف و افراط عده معدودی بود که با جعل احادیث و یا تأویل آیات و روایات، مفاد آنها را بر عقاید خود منطبق کرده و تصرفاتی در تفسیر آن­ها به عمل می­آورند و متأخرین صوفیه مطابق ذوق و مبانی خود، روایات را معنی می­کردند و در معانی آیات بیشتر مرتکب تأویلات بعیده و تفسیرهای بی مورد شده­اند.

در هر حال همین مشابهت صوری بین زهد اسلامی و روش صوفیانه نقش موثری در نموّ روح تصوف و پیشرفت آن در میان مسلمین داشته است. ابن جوزی در این باره می نویسد:

« علت اقبال مردم به تصوف این است که مدح زهد در اذهان مسلمین از ابتدا نقش بسته است و عموم مسلمین پارسایی را بزرگترین و با ارزش­ترین چیزها شمرده­اند و از آن جا که صورت ظاهر صوفیان را موافق زهد یافتند و نیز گفتار آنان را لطیف و موافق ذوق دیدند، گروهی به آن ها گرویدند.»[32]

2. عوامل مساعد اجتماعی و سیاسی
پس از رحلت رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، مسلمانان بر خلاف وصایای پیغمبر و تعلیمات اسلام به استقبال دنیا شتافته و به تجمل پرستی و جاه طلبی آلوده شدند و این آلودگی و انحراف کم کم در اثر توسعه و پیشرفت روز افزون قلمرو حکومت مسلمین و افزایش غنائم و بیت المال بارزتر و بیشتر و شایعتر گردید و از این رو مسلمین زهد و اعتدال اسلامی را از دست داده و مدتی نگذشت که وضع ثروت اندوزی و دنیاطلبی جای آن زندگی ساده و آرام و معتدل را گرفت و فساد سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت.

در تاریخ آمده است که زبیر پس از مرگ، ثروت هنگفتی در حدود 40 میلیون درهم از خود باقی گذاشت وهم چنین قیمت املاک و مزارع طلحه بن عبد الله در حدود 30 میلیون درهم بر آورده شد به علاوه هنگام مرگ در خزانه اش بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم نقد موجود بود.

عکس العمل این انحراف (جاه طلبی و ثروت اندوزی) این بود که عده ای در مقابل به خیال خود، برای این که خویشتن را از آلودگی­ها و فساد و دنیاپرستی و اختلافاتی که دامن­گیر اکثریت مسلمانان شده بود حفظ کنند، از اوضاع کناره گرفته و به زهد و ترک دنیا پناه بردند.[33] در این هنگام هرچه تمایل عمومی به دنیا و مظاهر آن بیشتر می شد تمایل به زهد نیز به طور متقابل در میان عده­ای از مسلمانان شدت می­گرفت تا آن جا که به تدریج به حد افراط رسید و همان طوری که در بحث سابق اشاره کردیم، به صورت کاملاً مغایر تعالیم و سنت پیغمبر اسلام ظاهر شد و از همین جا شالوده صوفی­گری ریخته شده به تدریج رو به نمو نهاد.

ابن جوزی می گوید: «یکی از علل انتشار تصوف آن بود که این فرقه در اول امر از کسانی که سرگرم کارهای دنیا و مصالح مادی می­شدند، احتراز می جستند.»[34]

بنابراین می­توان گفت که عده ای از پیشروان اولیه صوفیه در حقیقت قربانیان اوضاع فاسد و روحیه دنیاپرستی آن عصر بوده و روش آنان یک نوع مبارزه منفی در برابر رویه افراطی و انحرافی مسلمین آن روز محسوب می شود.

از طرف دیگر در اواخر خلافت عثمان بلواها و آشوب های سیاسی در گرفت و طغیان ها و فتنه­ها از طرف عناصر امتیاز طلب و جاه طلب بر پا شد و کم کم دامنه اختلافات وسعت گرفته و بالاخره منجر به جنگ­های خانمان­سوز و وحشتناک خونینی گردید که شعله­های سوزان آن قسمت عمده جامعه مسلمین را فرا گرفت و ده­ها هزار نفر در این صحنه­های خونین به قتل رسیدند.

در دوران بنی امیه نیز ایشان ظلم و ستم و فشار و جنایت کاری را درباره مسلمانان از حد گذراندند. به طوری که عمّال آن­ها از هر طرف دست به غارت و چپاول و کشت و کشتار زده، صحنه های فجیع و خونینی از کشتارهای دسته جمعی را به وجود آوردند، چنان که کشتارهای بسر بن ارطاه و واقعه خونین کربلا و قتل عام مدینه و قتل و غارت و سوزاندن مکه و خونریزی های حجاج بن یوسف و نظائر این­ها نمونه­هایی از این فجایع و نموداری از وضع اجتماعی و سیاسی قرن اول و اوائل قرن دوم هجری محسوب می­گردد.

پس از سقوط بنی امیه نیز بنی العباس با هزاران نیرنگ و گشاده بازی بر اریکه خلافت نشستند و برای تحکیم موقعیت و سلطنت خود ابتدا شروع به بذل و بخشش نموده و سپس دست به کشتار و خونریزی زده و در بیدادگری و جنایت از بنی امیه هم قدمی فراتر نهادند. در تمام این مدت که جامعه مسلمین گرفتار جنگ داخلی و کشمکش­های سیاسی و خونریزی و ظلم بود، یأس و عدم اعتماد و نفرت و انزجار و بی­امنی و اضطراب خاطر همه مسلمین را فرا گرفته و آنان را از وضع زندگی موجود متنفر و بیزار نموده و با یک اختناق دست به گریبان نموده بود.

روی این اصل عده­ای از مسلمانان از وضع زندگی به کلی متنفر و منزجر گشته و اوضاع محیط را قابل تحمل ندیده، به مبارزه منفی پرداختند و همین آشفتگی و تنفر و انزجار که به طور عکس العمل مولود اوضاع اجتماعی و سیاسی بود موجب گردید که عدهای همه چیز را رها کرده و به زهد و ترک دنیا و تصوف پناه ببرند.

خلاصه مطلب آن که پیدایش زهاد و عباد و سپس فرقه صوفیه در اوائل قرن دوم ارتباط کاملی با اوضاع اجتماعی و سیاسی آن عصر داشت و اصولاً تمایل به زهد و ترک دنیا در آن هنگام بیشتر جنبه اعتراض به حکومت و اوضاع فاسد عصر را به خود گرفته بود.

3. تأثیر رهبانیت مسیحی در تکوین تصوف
رهبانیت مسیحی را می­توان اولین مسلکی دانست که قبل از همه چیز در تشکّل تصوف تأثیر بسزایی داشت، بدین ترتیب که روش رهبانیت توجه یک عده از مسلمانان متزهّد و متصوّف را به خود جلب نمود و آداب و رسوم و رویه آن (که مورد تقلید و تبعیت این فرقه واقع شده بود)، رنگ تازه­ای به تزهد و تصوف و طریقه ترک دنیای آن­ها بخشید.

مسیحیّت از جمله ادیان قدیمی اعراب بود و پس از ظهور اسلام و انتشار آن نیز مسلمانان با مسیحیان و رهبانان مناسبات و روابط نزدیکی داشتند و تعداد زیادی از مرتاضین و راهبان مسیحی غیر از آن­هایی که در دیر­ها و صومعه­ها در اغلب نقاط سرزمین های اسلامی پراکنده بودند، همواره در میان مسلمین به دوره­گردی و سیاحت مشغول بودند و با مسلمانان مخصوصاً متصوفه معاشرت و تماس بسیاری داشتند، چنانکه نمونه­های زیادی از این گفتگوها در تاریخ و هم در کتب تراجم صوفیه نقل شده است. در ادامه به برخی از وجوه تأثیرپذیری تصوّف از رهبانیّت مسیحی اشاره می­شود.

الف) پشمینه پوشی
پشمینه پوشی یکی از خصوصیات و ممیزات رهبانان مسیحی بود که برای خود لباس زهد و ترک دنیا اتخاذ می نمودند. موضوع پشمینه پوشی چه درباره رهبانان مسیحی و چه درباره صوفیه قابل انکار نیست و حتی در پاره­ای از اشعار دوره جاهلیت از راهبان دیرنشین به نام «صوفی» و «صوفیه» یاد شده است. ابن جوزی نقل می­کند: «شخص پشمینه پوشی نزد حماد(که یکی از معروفین اهل دانش و حدیث به شمار می رفت) آمد و حماد اشاره به لباس او نموده و گفت: «این نصرانیت را از خود دور کن» و نیز ابوالعالیه به شخص پشمینه پوشی گفت: «این که پوشیده­ای لباس رهبانیت است». مطالعه این جریانات به خوبی حاکی از آن است که پشمینه پوشی که صوفیه آن را برای خود شعار می­دانستند، ابتدا از خصوصیات و علامات رهبانیت بوده و تقلید برخی صوفیان از آن امر بعیدی نیست.

ب) ترک خوردنی های حیوانی
خودداری از خوردن گوشت نیز از آداب رهبانیت محسوب شده، چنان که وقتی عثمان بن مظعون خواست چنین کند به همین جهت مورد انتقاد قرار گرفت و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «این مطلب از آئین من نیست و هر کس از سنت من سرپیچی نماید از من محسوب نمی شود.»

در صورتی که همین موضوع یکی از ریاضت ها و آداب صوفیگری شد و مشایخ صوفیه همواره بدان عمل و توصیه می نمودند. مالک دینار که یکی از زهاد تندرو می باشد و در کتب صوفیه از بزرگان این فرقه به شمار رفته ضمن اعتراض به حدیثی که درباره ترک خوردن گوشت نقل شده می گوید: «ندانم که آن به چه معنی است، آن سخن را هر که چهل روز گوشت نخورد عقل او نقصان گیرد و من بیست سال است که نخورده­ام و عقل من هر روز زیادت است.»[35]

ج) افراط در توکل
توکّل از جمله مسائلی است که در اندیشه و عمل صوفیان بروز و ظهور فراوانی دارد. متصوفه به قدری در توکل افراط می­کردند که حتی کارکردن برای کسب روزی و معالجه بیماری را مخالف با توکل می­شمردند و این گونه کارها را از ضعف ایمان و یقین می­پنداشتند.

رگه­هایی از این تفکّر را می­توان در تعالیم کتاب مقدّس و در اندیشه راهبان مسیحی مشاهده کرد، چنان که در انجیل متی آیه 17-25 از قسمت چهارم از باب ششم چنین می­گوید:

«بنابراین به شما می­گویم از بهر نفس خویش اندیشه مکنید که چه بخورید و چه بیاشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید آیا نفس از خوراک و بدن از پوشاک افضل نیست، مرغان هوا را نظر کنید که نه می­کارند و نه می­دروند و نه در انبار­ها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آن ها را می­پروراند، آیا شما به مراتب از آن ها افضل نیستید.»

اولین کسی که از مشایخ اولیه صوفیه مسأله توکل را به عنوان یک پایه اساسی برای مسلک تصوف عنوان نمود« حارث محاسبی بود که در کتاب­های وی گفته­های انجیل و طرز فکر رهبانیت به خوبی منعکس است. وی به مسأله توکل اهمیت زیادی می­داد و آن را از جمله حالات سلوک طریقه تصوف به شمار آورده است. حارث محاسبی روی همین اصل در تصوف مکتب خاصی به وجود آورده که پیروان آن به نام محاسبیان نامیده می شوند. در هر حال روش افراطی رهبانان از یک طرف و نوشته­ها و گفته­های حارث محاسبی از طرف دیگر موجب شد که توکل به این معنا که در میان رهبانان معمول بود، در تصوف رسوخ پیدا کرده و از مبانی آن گردد.

لازم به توضیح نیست که توکل بدین معنا در اسلام، اصل و اساسی ندارد و توکلی که اسلام تعلیم می دهد، هیچ گونه منافاتی با کار و کسب و معالجه ندارد و نهایت این که وسایل را باید به دیده واسطه نگریست نه به دیده استقلال.

خداوند در قرآن کریم به پیغعمبرش چنین می فرماید:

«فاذا عزمت فتوکل علی الله» هنگامی که در کارهایت تصمیم گرفتی و مقدمات اراده تو پایان یافت، آن گاه بر خدا توکل نما.»

در صورتی که توکل و رضا و تسلیم به آن معنایی که در گفتار و کردار مشایخ اولیه صوفیه دیده می شود، با این اصل و سنت الهی سازگار نبوده و در حقیقت در همه کارها انتظار معجزه داشتن است.

د) ترک ازدواج و تجردباوری
در حالی­که که زناشویی و ازدواج در آئین اسلام، از جمله سنن لازم الاتباع شمرده شده و در مقابل، غروبت و مجرد زیستن به سختی مورد نکوهش قرار گرفته است، ولی مشایخ اولیه صوفیه رهبانیّت در این مورد را نیز پسندیده شمرده و عملاً از سنت پیغمبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اعراض نمودند و بعد ها این موضوع از جمله آداب صوفیه گردید و اغلب صوفیان به طور مجرد در خانقاه­ها به سر می بردند و عده زیادی از مشایخ صوفیه حتی تا آخر عمر نیز به همان حالت تجرد باقی ماندند.

تأثیر آرای هندی در تکوین تصوف
از زمان حکومت بنی امیه که قلمرو اسلام از سِند گذشته و تا سرحدات چین گسترش یافته بود، مناسبات تجارتی و اقتصادی بین مسلمین و اقوام و مللی که تحت حکومت مسلمین در آمده بودند و از جمله هندی­ها برقرار شد و اختلاط و تردد و ارتباط بین آن­ها رواج یافت. از پیامدهای این مسئله آن بود که تعالیم و آداب زاهدانه و صوفی مآبانه مذاهب هندی در افکار مسلمانان رخنه کرد و با ترجمه کتب و آثار هندی و مهاجرت تعداد زیادی از مرتاضین بودایی تارک دنیا و دوره گرد هندی به ممالک اسلامی و تشکیل مجالس مناظره و محافل مخصوص، این امر شدّت گردید.[36] در ادامه به برخی از موارد این تأثیرپذیری و نقاط مشترک عمل صوفیان و مرتاضین هندی اشاره خواهیم کرد.

الف) شعار فقر
فقیرانه زیستن از جمله اموری است که صوفیه به آن اهمیت زیادی می­دادند و آن را برای خود و مسلک و طریقه خود امتیاز و شعار مقدس می­دانستند و با توجه به اینکه شعار فقر در تعالیم هندی نقش کلیدی دارد، می توان گفت که موضوع فقر در عمل صوفیان اوّلیه، اقتباسی از فقر هندی بوده است.

هم اکنون نیز در هند، صوفیان و مرتاضین هندی به نام فقرا نامیده می شوند و شعار آنان « فقر» است چنانکه در میان صوفیه نیز همواره عنوان و شعار فقر مرادف با تصوف و همراه با عناوین و اسامی سلسله­ها گفته می­شود.

ب) ریاضت کشی و خانه بدوشی
باملاحظه گفتار و رویه صوفیان اولیه معلوم می­شود که تا چه اندازه به مخالفت با نفس و میراندن منبع شرور و هوا و هوس و شهوات مبالغه و اهتمام به خرج می داده­اند و در این راه از هر نوع ریاضت و سخت­گیری فروگذاری نمی کردند. بایزید بسطامی می­گوید: «دوازده سال آهنگر نفس خود بودم و در کوره ریاضت می­نهادم و به آتش مجاهده می تافتم ... پنج سال آئینه خود بودم و به انواع عبادت و طاعت، آن آئینه می زدودم، پس یک سال نظر اعتبار کردم بر میان خویش از غرور و عشوه به خود نگریستن، زناری دیدم و از اعتماد کردن بر طاعت و عمل خویش پسندیدن، پنج سال دیگر جهد کردم، تا آن زنار بریده گشت و اسلام تازه بیاوردم[37].»

در میان تعالیم بودایی و هندی نیز آنچه محور اساسی و مقصد سیر و سلوک محسوب می شود عبارت از کشتن نفس و خاموش نمودن آتش شهوات و تمایلات نفسانی و هوی و هوس می باشد، سالک و مرتاض بودائی و هندی به منظور رسیدن به این مقام باید خود را با انواع مجاهدات و ریاضت های شاق و طاقت فرسا تأدیب کند تا بتواند بدین وسیله به «نیروانا» نائل آید.

ج) دریوزه­گری
یکی دیگر از طرق ریاضت و آداب مجاهدت هندی که در تصوف انعکاس یافته است، دریوزه­گری و گدایی است که به منظور شکستن نفس، مشایخ صوفیه مریدان را بدان دستور می­دادند.

چنان که نقل است جنید دو مرتبه ابوبکر شبلی را امر به گدایی کرد و در هر مرتبه وی یک سال دریوزه­گری می کرد، وی می­گوید: «هر روز گدایی می­کردم و به او (جنید) می بردم و او آن را به درویشان می­داد و شب مرا گرسنه همی­داشت.»[38]

و همچنین در اسرار التوحید از ابوسعید ابوالخیر نقل می کند که مدت­ها به گدایی مشغول شدیم که هیچ چیز سخت­تر از این ندیدیم بر نفس، هر که ما را می دید، ابتدا یک دینار می داد، چون مدتی برآمد کمتر شد تا بدانگی باز آمد و فروتر آمد تا به یک مویز و یک جوز باز آمد تا چنان شد که این قدر نیز نمی­دادند.[39]

د) نیروانا و فناء صوفیه
نیروانا یکی از تعالیم بودائی و هندی است به معنی استهلاک و فنای شخصیت و اتحاد و اتصال با روح کلی؛ که طبق تعلیمات هندی می توان به وسیله ریاضت­های شاق و سلوک به آن مرحله عالی رسید. صوفیه از این معنا و مرحله به « فناء فی الله» تعبیر می کنند و فناء یکی از ارکان اساسی تصوف محسوب می شود.

با مطالعه صوفی­گری قرن دوم و سوم هجری این مطلب روشن می شود که در جنبش­های اولیه صوفی­گری در اسلام اثری از این موضوع در میان نبود و صوفی گری در چارچوب تزهد و تعبد افراطی و ترک دنیا و پاره­ای از آداب رهبانیت محدود بود، تنها از قرن سوم هجری به بعد یعنی پس از نیم قرن از آغاز پیدایش صوفی­گری در اسلام بود که بحث فناء فی الله مطرح شد و در این مسلک اهمیت فوق العاده پیدا کرد و سران صوفیه، هر کدام با عبارات مختلف از آن به تفصیل سخن راندند.

در حقیقت باید گفت که با پیدایش عقیده به فناء، اولین تحول اساسی در کادر صوفی­گری صورت گرفت به طوری که از آن پس سران صوفیه به جای تندروی در زهد و ترک دنیا به افکار ذوقی و عرفانی پرداختند، دیگر تزهد و ریاضت­کشی مقصد نهایی و غایت محسوب نمی­شد و تنها در مراحل ابتدایی سلوک و برای رسیدن به مقام فناء و اتحاد ضرورت داشت.

روی هم رفته و از این شواهد و قرائن، این مطلب به دست می آید که به طور مسلم آراء و تعالیم مذاهب هندی در میان مسلمین انعکاس و نفوذ داشته است و از طرفی چون این موضوع درست مقارن با اولین جنبش­های صوفی­گری در اسلام بوده و نیز در تکوین طریقه تصوفیک سلسله مطالب کاملاً مشابهی با آراء و عقائد و آداب هندی دیده می شود، با در نظر گرفتن مجموع این مقدمات هیچ جای تردیدی باقی نمی­ماند که طرز تفکر هندی تأثیر و نفوذ قابل ملاحظه­ای در انعقاد نطفه تصوف در اسلام داشته و مطالب متشابه در تصوف از همان منابع هندی اقتباس شده است.

نتیجه
با توجه به مطالب مطروحه در طی این نوشتار باید اذعان کرد که با بررسی های صورت گرفته و بر خلاف ادعای برخی طرفداران و سران صوفیه که تصوف را به عنوان هسته مرکزی و باطن اسلام معرفی می نمایند و مدعی­اند که حقیقیت و روح اسلام همان تصوف است، تصوف و لفظ صوفی در زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) استعمالی نداشته و کاربرد آن به قرن دوم هجری بر می­گردد. همچنین شواهد حاکی از آن است که تصوف در سیر تکامل خود، دچار تحولات و تغییرات بسیاری شده است که همه آن ها صد در صد اسلامی نیستند، بلکه در اندیشه و عمل، تحت تأثیر آداب و شعائر نحله­ها و آیین­هایی دیگری همچون مسیحیت و هندوئیسم قرار داشته­اند.

 

فهرست منابع
1- قرآن کریم

2- آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1366 ق.

3- ابن بطوطه، ...، سفر نامه ابن بطوطه، محمد علی موحد، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359 ش.

4- ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرج عبد الرحمن، تلبیس ابلیس، انتشارات دارالقلم، بیروت، 1403 ق.

5- انصاری هروی، خواجه عبد الله، طبقات الصوفیه، انتشارات توس، تهران، 1362 ش.

6- ابو نعیم، احمد بن عبد الله، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، القاهره، بی جا، 1357ق.

7- بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، اکبر دانا سرشت، انتشارات ابن سینا، تهران، 1352 ش.

8- جامی، عبد الرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، تهران، 1370 ش.

9- خاوری، دکتر اسد الله، ذهبیه(تصوف عملی، آثار ادبی)، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1362 ش.

10- زرین کوب، دکتر عبد الحسین، ارزش میراث صوفیه، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1362 ش.

11- زرین کوب، دکتر عبد الحسین، فرار از مدرسه (درباره زندگی و اندیشه ابو حامد غزالی)، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364 ش.

12- عطار نیشابوری، شیخ فرید الدین، تذکرة الاولیاء، انتشارات زوار، تهران، 1360 ش.

13- عمید زنجانی، عباسعلی، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران،1367 ش.

14- غنی، دکتر قاسم، بحث در تصوف، انتشارات زوار، تهران، 1369 ش.

15- غنی، دکتر قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، انتشارات زوار، تهران، 1369 ش.

16- قشیری، عبدالکریم بن هوازن، ترجمه رساله قشیریه، ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1361 ش.

17- کاشانی، عبدالرزاق، فرهنگ اصطلاحات عرفان و تصوف، احمد خواجوی، انتشارات مولی، تهران، 1377 ش.

18- کاشانی، عز الدین محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، انتشارات هما، تهران، 1367 ش.

19- کیانی، دکتر محسن، تاریخ خانقاه در ایران، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1369 ش.

20- مدرس، محمد علی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب یا کنی و القاب، انتشارات خیام، تهران، 1369 ش.

21- مهینی، محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، انتشارات آگاه، تهران، 1367 ش.

22- مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، انتشارات مولی، تهران، بی تا.

23- نیرومند(محقق)، کریم، تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن، انتشارات ستاره، زنجان، 1364 ش.

24- هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1358ش.

 

 

 

 

[1] . کاشانی، عبدالرزاق، فرهنگ اصطلاحات عرفان و تصوف، احمد خواجوی، ص 62 [2] . قشیری، عبد الکریم بن هوازن، ترجمه رساله قشیریه، ابو علی حسن بن احمد عثمانی، ، ص 467 . [3] . هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 39 . [4] . قشیری، همان، ص 468 . [5] . کاشانی، عز الدین محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص 81 و 82 . [6] . مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی، ص 2655. [7] . زرین کوب، دکتر عبد الحسین، جستجو در تصوف ایران، ص 128 . [8] . هجویری، علی بن عثمان، همان، ص 97. [9] . شکفت در زبان فارسی به معنای غار است. [10] . قشیری، عبد الکریم بن هوازن، همان. [11] . همان. [12] . ابونعیم، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ص 39 . [13] . بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، اکبر داناسرشت، ص 31. [14] . کاشانی، عز الدین محمود بن علی، همان. [15] . خاوری، دکتر اسداله، ذهبیه، (تصوف عملی، آثار ادبی)، ج1، ص 43. [16] . ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرح عبد الرحمن، تلبیس ابلیس، ص 171 و 173 . [17] . قشیری، عبدالکریم بن هوازن، همان، ص 7. [18] . غنی، دکترقاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ص 58. [19] . همان. [20] . زرین کوب، دکتر عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص 53. [21] . انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، (انتشارات توس، تهران، 1362 ش)، ص 6. [22] . زرین کوب، دکتر عبدالحسین، همان. [23] . مدرس، محمدعلی، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب یا کنی و القاب، ج7، ص 395. [24] . انصاری هروی، خواجه عبدالله، همان. [25] . جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص31. [26] . کیانی، دکتر محسن، تاریخ خانقاه در ایران، ص23. [27] . نیرومند(محقق) کریم، تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن، ص53. [28] . هجویری، علی بن عثمان، همان. صص 451و 452 . [29] . ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، محمد علی موحد، ص36و 37 . [30] . میهنی، محمد بن منور، اسرالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، ص226 . [31] . آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و دررالکلم، ص 29. [32] . ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرج عبد الرحمن، همان، ص 176 . [33] . غنی، دکتر قاسم، بحثی در تصوف، ص 42. [34] . همان. [35] . عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، تذکرة الاولیاء، ج1، شرح حال مالک دینار. [36] . عمید زنجانی، عباسعلی، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، ص 67. [37] . عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، تذکرة الاولیاء، ج1، ص 133. [38] . همان، ج3، ص 137. [39] . هیهنی، محمد بن نور، همان، ص 34.

سمیه کارگر

چگونگی ایجاد مکاتب جدید

چگونگی ایجاد مکاتب جدید

پدیدههای اجتماعی نوعا علل چند ‎بعدی داشته و از خاصیتی پیچیده برخوردارند. بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی ناشی از بستر و زمینه های فکری و اجتماعی خاص است که در طول قرنها شکل گرفته و سازمان یافته اند. مثلا موضوع مدعیان دروغین و عناوینی مانند جریان عرفان انحرافی، خرافه گرایی، توسل به موهومات، امروزه به یک پدیده فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است. از این‎رو اعتقادات، باورها و ساختارهای ذهنی، قرنهای متمادی طول میکشد تا به نوعی سلوک و تعامل اجتماعی تبدیل شود و در این ره‎گذر عوامل مادی و معنوی زیادی نیز در شکل گیری آن اثرگذار باشد. در بحث و بررسی موضوع مورد‎نظر، علل و عوامل گوناگونی به اعتبار اصل پدیده، ابعاد و نوع ادعاهایی که مطرح شده، تأثیرگذار است. لذا نباید در بررسی علل پیدایش خرافه و بسترهای گرایش به مدعیان دروغین، به چند عامل امروزی و یا حتی به بخشی از سوابق تاریخی آن تکیه و بر این اساس، حکم قطعی صادر کرد. واقعیت امر آن است که در اینگونه تحلیلها نمیتوان به نتیجه قطعی و دقیقی دست یافت، اما میتوان برخی زمینه های بروز آن و یا بخشی از زمینه ها و بسترهای گرایش به مدعیان دروغین را بر اساس اطلاعات موجود یا قراین و شواهد به‎دست‎آمده، مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
زمینه ها و بسترهای پیدایش فرقه گرایی و خرافات
1- پلورالیزم دینی با رویکرد افراطی
پلورالیزم دینی یا کثرتگرایی با رویکرد افراطی از طریق نسبیتگرایی و شکاکیت معرفت‎ شناختی شکل می‎گیرد؛ با این نگاه که متون دینی صامت و خالی از معانی هستند و هر شناختی از دین، شخصی است. بدین‎سان کثرتگرایی دینی با چنین رویکردی، زمینه برداشتهای انحرافی را فراهم میسازد.
2- تحجرگرایی
تحجرگرایی مانع از تفکرگرایی و خردورزی است و آثار زیان‎باری را در پی دارد که هریک از این آثار به‎نحوی، زمینه و بستر بروز فرقه های خرافی را فراهم می‎سازند
- تحجر نقطه‎ مقابل تفقه دینی است، چون منشاء آن جمودی است که عقل را منکوب و اندیشه را منجمد می‎کند، آدمی را از اندیشیدن و تفکر دینی باز می‎دارد و شناخت دینی را سطحی میسازد.
متحجران در پی شناخت عمیق دینی بر نمیآیند؛ از این‎رو هر ادعایی را در پوشش آموزههای دینی میپذیرند و زمینه را برای مریدسازی و مریدپروری مدعیان دروغین فراهم میسازند. منشاء ترویج مقدسمآبی، خرافه‎گرایی و پذیریش مدعیان دروغین در جامعه همین جمود است. شناخت سطحی از دین، اخباری‎گری را پدید میآورد و به آسانی فرقه سازی، تحقق مییابد و عوامی که شناخت‎شان از دین سطحی است، جذب آن میشوند. همچنین در ظواهر دین ماندن و از عمقنگری در حقایق دینی بازماندن، منشاء برداشتهای متفاوت و گاه متضاد از دین است و هرکدام از اینها میتواند، منشاء پیدایش فرقه و مکاتب انحرافی شود.
- در چنین فضای مقدسمآبی است که طیفهای مدعی ارتباط با امام زمان یا ائمه معصومین به وجود میآید. خرافه گرایی و توسل به موهومات چون خوابنما شدن، تعبیر خواب، رمالی، دعانویسی، سحر و جادو و... رشد پیدا میک ند و افکار انحرافی ترویج میشود.
3- سرمایه‎گذاری خارجی
فرقه های نوظهور معنویتگرای وارداتی مانند «رام‎الله»، «اکنکار»، «فالون گونگ» و...، عقبه های برون مرزی دارند و با خارج از کشور مرتبط هستند.
در این فرقه ها، رعایت سلسله مراتب، جایگاه خاصی دارد و افراد پس از سپری کردن مراتبی به خارج از کشور اعزام میشوند تا از طریق سرگروههای خود به درجات بالاتری نایل آیند.
با داشتن پایگاهها در خارج از کشور، نمیتوان فعالیت آنان را بدون در نظر گرفتن تعاملات خارجی تلقی کرد. به‎ویژه این‎که آنان در ترویج منویات پنهان خود، مجالس خود را با سبک جذابی برگزار میکنند و از شیوههای هنری کمک میگیرند، در تهیه آثار هنری و همچنین در حوزه نشر کتاب نیز فعال هستند.
در مراکز و محیطهایی مانند دانشگاهها و فرهنگسراها و... فعالیت قابل‎توجهی دارند و در ایجاد مشروعیت و بسط و گسترش اندیشههای خود فعال هستند. از این‎رو، فعالیت فرهنگی این جریانات، اغلب تأثیرات گسترده تولیدات فرهنگی و هنری را به همراه دارد و این تازه، فعالیت برخی از گروههایی است که فعالیت آن‎ها علنی و آشکار است. ولی برخی فرقه ها، سعی در مخفی نگهداشتن فعالیت خود و پنهان داشتن پیوند خود با جریان اصلی دارند. آن‎چه برای ما مشهود است، گرایش اقشار مختلف، به‎خصوص قشر متوسط به بالای فرهنگی است که حکایت از فعال بودن مدعیان دروغین در عرصه فرهنگی دارد و باید برای پیش‎گیری آن، چارهای اندیشید.
از سوی دیگر، در امر فرقه سازی، فرقه گرایی و ظهور عرفان‎های انحرافی و گروههای شبه‎عرفانی که قارچگونه ایجاد می‎شوند، بعید نیست که دست بیگانگان در کار باشد و بخواهند با به کارگیری آنان، اهداف شوم خود را در راستای تهاجم فرهنگی اجرا کنند.
سابقه‎ ذهنی مردم ما، نشان میدهد که کشورهایی مانند انگلستان و آمریکا در ایجاد جریانات انحرافی در مقابل باورهای اصیل مردم، ید طولایی دارند. فرقه «بهائیت» در ایران و «وهابیت» در عربستان که ساخته و پرداخته‎ بریتانیا است، شاهد گویایی بر این مدعا است. از آن گذشته، شکلگیری فرقه ها و نحلههای شبه‎‎عرفانی یا شبه‎معنوی در اروپا رو به فزونی گذاشته است تا جایی که برخی، نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپا به ویژه آمریکا را عصر انفجار فرقهای نامیدهاند.
بدیهی است، این فرقه های نوظهور وارداتی همین فرقه هایی هستند که در اروپا شکل میگیرند و سپس به کشورهای دیگر صادر میشوند. از این‎رو باید به این نکته توجه داشت که این گروههای شبه‎عرفانی، ریشه در غرب دارند و بسیاری از اهداف بیگانگان را میتوانند در پوشش عرفان‎های انحرافی، اجرا کنند و از این منظر، آنان حامل انگیزههای ضد‎امنیتی محسوب میشوند.
از این‎رو، فرقه گرایی به‎شیوه‎ جدید، امروز از منظر امنیتی از حساسیت و اهمیت ویژهای برخوردار است و عدم توجه به آن مخاطرهآمیز خواهد بود؛ ضمن این‎که تسهیلی برای اهداف سرویسهای بیگانه است.
4 – نا آگاهی و غفلت
عرفان به معنی واقعی آن، یافتن سیر و سلوک هستی است که کمال مطلق، مطلوب و مقصود سالکان است. اما آن‎چه زمینه های انحراف از این رهگذر را فراهم میآورد، عدم شناخت و آگاهی افرادی است که جذب جریان عرفان‎های انحرافی میشوند.
بنابراین، از یک سو عرفانگرایی، بر اساس باورهای دینی و اعتقادی، مطلوب هر مؤمنی است و از سوی دیگر، ناآگاهی افراد باعث میشود که نتوانند عرفان واقعی را از بدلی آن تفکیک سازند. بدین‎سان، این شیادان هستند که در این صحنه وارد می‎شوند، از باورهای پاک انسان مسلمان، سوء استفاده می‎کنند، آنان را در دام خود گرفتار میسازند، موجب انحراف در اعتقادت آنان میشوند و بدین سان، زمینه گرایش به خرافه گرایی و توسل به موهومات را فراهم میسازند.
5- شناخت سطحی از دین
فقدان نگاه همه‎‎جانبه به دین و ناآگاهی به مبانی دینی، باعث شده است که برخی به دین، نگاهی سطحی داشته باشند و توان تفکیک حقایق دینی را از آن‎چه رنگ‎ و ‎بوی دینی به خود گرفته‎اند، نداشته باشند.
از این‎رو، افراد شیاد و حرفهای میتوانند آنان را اغفال کنند و همین امر، زمینه و بسترهایی را ایجاد میکند تا مدعیان بتوانند ایدهها و امیال خود را به راحتی مطرح کنند.
به‎کارگیری برخی روشها، شیوهها و تحریفاتی که در برخی مراسم مذهبی در قالب آموزههای دینی به‎کار گرفته میشود و طرح برخی از ادعاهای غیر واقعی بنیان تفکر دینی را با خطر مواجه میکند.
امروزه تحریفات عاشورا و... رو به افزایش است و برخی از این تحریفات، آلوده به بدعت، خرافه و موهومات است. ضمن این‎که مراسم و عزاداری سیدالشهدا(ع) را به‎تدریج از محتوا تهی میسازد و زمینه را برای ترویج افکار انحرافی، خرافه گرایی و توسل به موهومات فراهم میسازد، در همین فضای مذهبی آلوده است که به آسانی، مدعیان دروغین میتوانند، ساده‎لوحان را اغفال و از احساسات پاک مذهبی برخی مؤمنین سوءاستفاده کنند.
از دیگر زمینه ها و بسترهای مناسب شکلگیری فرقه های انحرافی موارد ذیل هستند:
- تمایل ذاتی و احساس درونی افراد به معنویت و امور ماورای طبیعی و فقدان تغذیه معنوی مناسب که بتواند نیاز معنوی آنان را تامین کند، زمینهای را فراهم میکند که فرقه های نوظهور با جای‎گزین ساختن بدلهای انحرافی، افراد را جذب کنند.
- در نظام فرهنگی و جامعه دینی ما، بعضا حدود و ثغور اعتقادات متقن و اصیل از اعتقادات و سنتهای بیریشه و تفکرات انحرافی مشخص نشده است و به هر دلیل، اگر عرصه نقد و بررسی افکار و اندیشهها و ایدهها کم‎رنگ شود، آن‎گاه تبادل اندیشه از رونق کافی برخوردار نیست و اتهام ناروا و زدن برچسبهای ناچسب، جایگزین منطق و استدلال میشود.
در چنین فضایی، نخبگان فکری، اجتماعی و دینی نسبت به بروز و ظهور عرفان‎های انحرافی و پیدایش فرقه های نوظهور بیتفاوت می‎شوند و خرافه گرایی گسترش و فرقه سازی، توسعه مییابد.
برخی دیگر از عوامل زمینهساز برای بروز انحراف و گرایش به‎خصوص در میان قشر جوان به سمت ‎و ‎سوی فرقه گرایی به شرح ذیل است:
- ترویج و دخالت خرافات و بدعتها در حوزه دین و مراسم مذهبی؛
- نابسامانی و مشکلات اجتماعی، فرهنگی، فشارهای روحی، روانی، کمبودهای روحی و شخصیتی (خودکم‎بینی) افراد در جامعه؛
-گسترش تکنولوژی و امکان دست‎رسی آسان به‎تشکلها و گروههای شبه‎عرفانی؛
- جذاب ‎کردن عرفان‎های کاذب و بدیع کردن روشهای مدعیان دروغین؛
- تبلیغات نادرست رسانهها (به‎خصوص رسانههای ملی) از مراسم مذهبی؛
- تحریفاتی که از طریق مداحی و برخی سخنرانان در عزاداریها انجام میشود و پیرایه هایی که از طریق مداحان و گردانندگان برخی هیئتها و متولیان برخی اماکن متبرکه به دین بستهاند؛
- عدم دست‎یابی نسل جوان به گروهها و افراد مرجع در سطح جامعه در زمینه عرفان و معنویت اصیل و ناب؛
دلایل گرایش به فرقه گرایی
1- انگیزه مادی
اطلاعات موجود نشان میدهد که انگیزه بسیاری از مدعیان، سودجویی و منفعتطلبی است. یعنی بسیاری از عناصری که به فعالیت فرقهای یا به کشف و کرامات روی آوردهاند، به نحوی، منافع مادی خود را دنبال میکنند. منابع مادی آن‎ها با کلاه‎برداری و اغفال مریدان تأمین میشود.
2- انگیزههای روحی و روانی
حس برتریجویی، جاهطلبی، کسب مقام و رسیدن به مرتبه اجتماعی، افرادی را وادار به فعالیت در این زمینه میکند. همچنان که عدم تعادل روحی و روانی نیز در برخی مدعیان، منشاء این‎گونه فعالیتها است.
3- انگیزه ضد‎اخلاقی
انگیزه‎ ضد‎‎اخلاقی، زمینه را برای افرادی فراهم میسازد که با سوءاستفاده از آموزههای دینی و رفتار قدیس‎مآبانه، دست به اعمال خلاف‎شرع بزنند و مریدان توسط آنان اغفال می‎شوند و مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند و یا از طریق روشهایی چون هیپنوتیزم، انرژیدرمانی، آنان را مورد سوءاستفاده اخلاقی قرار میدهند و یا در قالب احکام ساختگی، روابط نامشروع با آنان برقرار میسازند و در مواردی به مرتبطان خود توصیه به امور خلاف میکنند و از این طریق به ناهنجاریهای اجتماعی دامن میزنند. با رمالی، سحر و جادو بین خانوادهها اختلاف ایجاد میکنند و باعث جدایی همسران از یکدیگر میشوند.
4- انگیزه سیاسی
کم نیستند مداحان و گردانندگان جلسات دینی که برای گرمکردن مجلس و محفل خود به هر سبک و شیوه و شگردی متوسل میشوند.
طرح ادعاهایی مانند حضور ائمه معصومین(ع) در مجالس، شفا یافتن بیماران و... در فضایی عاطفی و احساسی طرح میشود و افراد شرکت‎کننده به دلیل اعتقاد و باوری که دارند، میپذیرند و برخی از گویندگان مذهبی نیز چون از انقلاب و نظام حمایت میکنند، این معنی را القاء میکنند که نظام به این‎گونه امور باور دارد و اگر مخالف دین است، پس چرا نظام با آن‎ها برخورد نمی‎کند. از سوی دیگر، خاستگاه برخی از گروههای شبه‎عرفانی معنویتگرا، غرب است که عقبه های برون مرزی یا خارج از کشور دارند و نمیتوان انگیزه سیاسی بیگانگان را در شکلدهی فرقه های نوظهور معنویتگرا نادیده انگاشت.
جمع‎بندی
گستره جریان‎های مدعی و فرقهای از فالگیری و دعانویسی آغاز و به کشف و کرامات، خواب نما شدن و ارتباط پیداکردن با اجنه و فرشتگان تا پیامبران و ائمه معصومین ادامه می‎یابد تا جایی که الوهیت، پیامبری، امامت، نیابت و جانشینی امام زمان را نیز در بر میگیرد و به اینجا نیز ختم نمیشود بلکه دامنه آن به صاحبان علم، فن، هنر و... نیز گسترش مییابد.
امروزه دیگر، در فرقه سازی تنها بحث ترویج افکار انحرافی، خرافه گرایی و توسل به موهومات مطرح نیست و تنها در قالب دین و مذهب‎های ساختگی چون بهائیت و وهابیت تجلی نمی‎یابد، بلکه به صورت فرقه های جدیدی مانند مکتب اکنکار، فالون گونگ، رام‎الله و کلیه گروههای شبه عرفانی و ورزشی به نام یوگا یا انواع مدیتیشن، فن انرژی‎زایی، فعال‎سازی انرژی، هیپنوتیزم، رویابینی، کنترل رویا، هنر کنترل و پرورش ذهن با استفاده از حالات ذن و هر چیز دیگر انجام می‎شود.

بن‌بست اهل سنت در پاسخ به این سوال

بن‌بست اهل سنت در پاسخ به این سوال

در منابع اهل سنت روایات متعددی آمده است که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است». این روایت به الفاظ گوناگونی در مصادر اولیه اهل سنت وارد شده است:
«مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً».[1]
«من مات ولا إمام له مات میتة جاهلیة».[2]
«وَمَنْ مَاتَ لَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ فَمِیتَتُهُ مِیتَةٌ جَاهِلِیَّةٌ».[3]
«مَنْ مَاتَ لَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ جَامِعٌ فَقَدْ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً».[4]
«وَمَنْ مَاتَ لَیْسَ لِإِمَامِ جَمَاعَةٍ عَلَیْهِ طَاعَةٌ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً».[5]

در برخی مصادرشان نیز همان روایتی را که شیعه به عنوان روایت «لزوم معرفت امام» بیان می‌کند آمده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة».[6]
یا در مصادر اولیه اهل سنت آمده است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «هر کس بمیرد و بر گردن او بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است»
«وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً».[7]
«مَنْ مَاتَ وَلَا بَیْعَةَ عَلَیْهِ مَاتَ مَیْتَةَ جَاهِلِیَّةٍ».[8]

در برخی مصادر نیز روایتی آمده است که حضرت فرمود: «هر کس که بمیرد و طاعتی بر گردن او نباشد به مرگ جاهلیت مرده است».[9]

و نیز در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «کسی از امیرش عملی دیده برای او ناخوشایند است باید صبر پیشه کند زیرا احدی نیست که از پیوند با جماعت خارج شود و بمیرد جز اینکه به مرگ جاهلیت مرده است». یا فرموده است: «هرکه از امیرش امر ناخوشایندی دیده باید صبر پیشه کند زیرا کسی که به اندازه یک وجب از اطاعت سلطان خارج شود به مرگ جاهلیت مرده است». عبارات این دو روایت نیز با تفاوت‌هایی در منابع اهل سنت به وفور یافت می‌شود اما مضمون همه آنها یکی است.[10]

یا در روایتی دیگر فرموده است: «اگر کسی خود را از همراهی با جماعت مسلمین مفارقت دهد حلقه و طوق اسلام را از گردنش خارج ساخته است» یعنی مسلمان نخواهد بود.
روایاتی که در این مضامین باشد در منابع اولیه اهل سنت به وفور یافت می‌شود[11] که همه ‌آنها روی هم رفته تواتر مضمونی و معنوی دارند و این معنا را به صورت متواتر می‌رسانند که اگر کسی امامی را برای خود برنگزیند و در تحت بیعت و طاعت آن امام نباشد و بمیرد به مرگ جاهلیت [یعنی کفر] مرده است و اگر با جماعت مسلمین همراهی نکند مسلمان نخواهد بود.

حال، سوال واضح ما از اهل سنت این است که فاطمه زهرا(علیهاالسلام) _ که پیامبر او را سرور زنان اهل بهشت[12] و سرور زنان عالم[13] و اولین زنی که وارد بهشت می‌شود معرفی می‌کند[14] _ آیا در هنگام مرگش امام داشت یا خیر؟ اگر امام داشت امام او که بود و در تحت بیعت و طاعت چه کسی بود؟

بی شک، طبق منابع خودتان، از دیدگاه حضرت فاطمه زهرا(علیهاالسلام)، جناب أبوبکر، خلیفه واقعی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و امام واقعی و وصی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیست چراکه طبق نقل بخاری و مسلم و برخی دیگر از منابع اولیه اهل سنت، فاطمه زهرا(علیهاالسلام) آنچنان بر ابوبکر غضب کرده بود که با او سخن نگفت و با او بیعت نکرد و بانارضایتی و غضب از او دار دنیا را وداع گفته و حتی وصیت نموده که شبانه دفن شود تا ابوبکر بر او نماز نخواند و در تشییع جنازه‌اش شرکت نکند.[15]

حال، آیا می‌توان گفت که او به‌خاطر آنکه امامت ابوبکر را نپذیرفته و از همراهی با جماعت مسلمین که با ابوبکر بیعت کردند خارج شده به مرگ جاهلیت مرده است و مستحق جهنم است؟ آیا نعوذ بالله می‌توان گفت: پیامبری که «لاینطق عن الهوی» از روی اغراض نفسانی سخن نمی‌گوید بلکه آنچه را که حق و از جانب خدا به او القاء شده بر زبان می‌راند دروغ و نادرست گفته که فاطمه اولین کسی است وارد بهشت می‌شود و سرور زنان اهل بهشت و سرور زنان عالم است؟!!
آیا کسی که با کفر می‌میرد می‌تواند اولین نفری باشد که وارد بهشت می‌شود و یا سرور زنان اهل بهشت و سرور زنان عالم باشد؟!
اگر کسی بگوید ابوبکر امام و خلیفه بر حق بوده و در این مورد، فاطمه زهرا(علیهاالسلام) اشتباه کرده آیا تکذیب النبی لازم نمی‌آید؟!
وانگهی مگر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شاخصه تعیین نفرموده است که غضب فاطمه(علیهاالسلام) غضب من است و کسی که او را بیازارد مرا آزرده؟![16] مگر قرآن نفرموده کسانی که پیامبر را بیازارند ملعون هستند و در آخرت عذاب الیم برایشان فراهم گشته؟![17] مگر در منابع خودتان نیامده که غضب فاطمه(علیهاالسلام) مساوی با غضب خدا است؟![18]

پس ناچارید بگویید که او امام داشته و بدون بیعت و طاعت امامی از دار دنیا نرفته است اما امام او که بود و او چه کسی را امام بر حق می‌دانست؟
این سوالی است که شما اهل سنت باید در این بن‌بست، برای خود پاسخ دهید و بی تعصب به تامل بپردازید تا باشد که شاید اندکی به حقانیت عقیده شیعه در امامت امیرالمومنین(علیه‌السلام) و غصب خلافت توسط ابوبکر پی ببرید. 

پی‌نوشت: 
[1] مسند أبی داود الطیالسی، أبو داود سلیمان بن داود بن الجارود الطیالسی البصرى(م204ق)، المحقق: الدکتور محمد بن عبد المحسن الترکی، مصر، دار هجر، چاپ اول، 1419ق-1999م، ج3، 425، ح2025،  متن کتاب (link is external)؛/ و مسند احمد، أبو عبدالله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی(م241ق)، المحقق: شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001 م، ج28، ص88، ح16876،  متن کتاب (link is external)، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌شمارد؛/ و العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد بن مهدی بن مسعود بن النعمان بن دینار البغدادی الدارقطنی(م385ق)، تحقیق وتخریج: محفوظ الرحمن زین الله السلفی، ریاض، دار طیبة، چاپ اول، 1405ق-1985م، ج7، ص63، ح1214،  متن کتاب (link is external)، دارقطنی این حدیث را به سه سند از معاویه و دو سند از ابوهریره نقل کرد؛/ و المعجم الکبیر، أبوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی الطبرانی(م360ق)، المحقق: حمدی بن عبد المجید السلفی، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، ج19، ص388، ح910،  متن کتاب (link is external)؛/ و مسند الشامیین، سلیمان بن أحمد طبرانی، المحقق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، ۱۴۰۵ق-1984م، ج2، ص437، ح1654،  متن کتاب (link is external)؛/ و حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، أبو نعیم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی(م430ق)، الناشر: السعادة - بجوار محافظة مصر، 1394ق-1974م، ج3، ص224،  متن کتاب (link is external)، ابونعیم پس از نقل حدیث می‌نویسد: هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ ثَابِتٌ أَخْرَجَهُ مُسْلِمُ بْنُ الْحَجَّاجِ فِی صَحِیحِهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عَلِیٍّ.....". 
[2]. المعیار و الموازنة فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (ع)، ابوجعفر محمد بن‌ عبدالله‌ اِسْکافی‌ معتزلی(م۲۴۰ق‌)، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی، بیروت، 1402ق، ص321، متن کتاب (link is external)؛ و ص24،    متن کتاب (link is external)
«مَنْ مَاتَ وَلَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». السنة، أبوبکر بن أبی عاصم أحمد بن عمرو بن الضحاک بن مخلد الشیبانی(م287ق)، المحقق: محمد ناصر الدین الألبانی، بیروت، المکتب الإسلامی، چاپ اول، 1400ق، ج2، ص503، ح1057،  متن کتاب (link is external)؛/ و مسند ابی یعلی، أبویعلى أحمد بن علی بن المثُنى بن یحیى بن عیسى بن هلال التمیمی الموصلی(م307ق)، المحقق: حسین سلیم أسد، دمشق، دار المأمون للتراث، چاپ اول، 1404ق-1984م، ج13، ص366، ح7375،  متن کتاب (link is external)، مولف می‌گوید این حدیث اسنادش حسن است؛/ و الإحسان فی تقریب صحیح ابن حبان[صحیح ابن حبان]، أبو حاتم محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التمیمی الدارمی البُستی(م354ق)، ترتیب: الأمیر علاء الدین علی بن بلبان الفارسی(م739ق)، حققه وخرج أحادیثه وعلق علیه: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1408ق-1988م، ج10، ص434، ح4573، متن کتاب (link is external)، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌داند؛/ و المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، همو (یعنی ابن حبان)، المحقق: محمود إبراهیم زاید، سوریه، حلب، دار الوعی، چاپ اول، 1396ق، ج1، ص286، ح310، متن کتاب (link is external)؛/ و المعجم الکبیر، پیشین، ج10، ص289، ح10687، متن کتاب1 (link is external)، متن کتاب2 (link is external).
[3]. مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار، أبوبکر أحمد بن عمرو بن عبدالخالق بن خلاد بن عبید الله العتکی المعروف بالبزار(م292ق)، المحقق: عادل بن سعد، مدینة، مکتبة العلوم والحکم، چاپ اول، 1988م، ج11، ص22، ح4695، متن کتاب (link is external)؛/ و المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، پیشین، ج1، ص286، ح310، متن کتاب (link is external)؛/ و المعجم الکبیر، پیشین، ج10، ص289، ح10687، متن کتاب (link is external)، ج2، ص252، متن کتاب (link is external)؛/ و کشف الأستار عن زوائد البزار، نورالدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی(م807ق)، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1399ق-1979م، ح1635
[4]. الکنى والأسماء، أبو بِشْر محمد بن أحمد بن حماد بن سعید بن مسلم الأنصاری الدولابی الرازی(م310ق)، المحقق: أبو قتیبة نظر محمد الفاریابی، بیروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1421ق-2000م، ج2، ص635، ح1134، متن کتاب (link is external).
[5]. المعجم الکبیر، پیشین، ج20، ص86، ح163 (مقصود از امام جماعت، امام جامعه است)، متن کتاب (link is external).
[6]. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاضی عبدالجبار همدانی معتزلی(م415ق)، بیروت: دارالکتب، ۱۳۸۲ق، ج20، ص116،  متن کتاب (link is external)؛/ و  شرح المقاصد، سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانى‌(793ق)‌، تحقیق و تعلیق: دکتر عبد الرحمن عمیره‌، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، ‌1409ق‌، ج5، ص239،  متن کتاب (link is external)؛/ و همو، شرح العقائد النسفیة، پاکستان، کراچی، مکتبة المدینة للطباعة و النشر، 1430ق-2009م، ص328،  متن کتاب (link is external)؛/ و روح البیان، أبو الفداء إسماعیل حقی بن مصطفى الإستانبولی الحنفی(م1127ق)، بیروت، دار الفکر، ج6، ص336، ذیل آیه 19 سوره نمل،  متن کتاب (link is external)
[7]. السنن الکبرى، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی البیهقی(م458ق)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ سوم، 1424ق-2003م، ج8، ص270، ح16612، متن کتاب (link is external).
«وَمن مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقه بیعةٌ مَاتَ میتَة جَاهِلِیَّة». الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، محمد بن فتوح بن عبد الله بن فتوح بن حمید الأزدی المیورقی الحَمِیدی أبو عبد الله بن أبی نصر(م488ق)، المحقق: د. علی حسین البواب، بیروت، دار ابن حزم، چاپ دوم، 1423ق-2002م، ج2، ص296، ح1498، ج2، ص296، متن کتاب (link is external)؛/ و المعجم الکبیر، پیشین، ج19، ص334، ح769، متن کتاب (link is external)
[8]. الطبقات الکبرى، أبوعبدالله محمد بن سعد بن منیع البصری البغدادی المعروف بابن سعد(م230ق)، المحقق: إحسان عباس، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1968م، ج5، ص144، متن کتاب (link is external).
[9]. مسند ابن الجعد، علی بن الجَعْد بن عبید الجَوْهَری البغدادی(م230ق)، تحقیق: عامر أحمد حیدر، بیروت، مؤسسة نادر، چاپ اول، 1410ق-1990م، ص330، ح2266، متن کتاب؛/ و کتاب نقض العثمانیة للجاحظ، همو (ابوجعفر اسکافی)، قم، کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)، 1383ش، ص242.
«مَنْ مَاتَ وَلَیْسَ عَلَیْهِ طَاعَةٌ مَاتَ مَیْتَةً جَاهِلِیَّةً». البحر الزخار (مسند بزار)، پیشین، محقق: محفوظ الرحمن زین الله، ج9، ص271، ح3817، متن کتاب (link is external)؛/ و  کشف الاستار، پیشین، ج2، ص252، ح1636، متن کتاب (link is external).
«مَنْ مَاتَ وَلَا طَاعَةَ عَلَیْهِ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً، وَمَنْ خَلَعَهَا بَعْدَ عَقْدِهِ إِیَّاهَا، لَقِیَ اللَّهَ وَلَا حُجَّةَ لَهُ». السنة، ابن ابی عاصم، پیشین، ج2، ص504، ح1058، متن کتاب (link is external).
[10]. «مَنْ کَرِهَ مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئًا فَلْیَصْبِرْ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». صحیح بخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، ترقیم: محمد فؤاد عبد الباقی، چاپ اول، 1422ق،، ج9، ص47، ح7053، متن کتاب. (link is external)
«أَیُّمَا رَجُلٍ کَرِهَ مِنْ أَمِیرِهِ أَمْرًا فَلْیَصْبِرْ، فَإِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ یَخْرُجُ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا، فَمَاتَ، إِلا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». مسند احمد، پیشین، ج5، ص33، ح2825، متن کتاب (link is external)؛/ و المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم[=صحیح مسلم]، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری(م261ق)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ج3، ص1478، ح1849، متن کتاب (link is external).
«مَنْ رَأَى مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئًا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ، إِلَّا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»». صحیح بخاری، پیشین،، ج9، ص47، ح7054، متن کتاب (link is external)؛/ و با اندکی تغییر در مسند أبی یعلى، پیشین، ج4، ص234، ح2347، متن کتاب (link is external)، مولف سند روایت را صحیح می‌داند.
«مَنْ رَأَى مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئًا فَکَرِهَهُ فَلْیَصْبِرْ، فَإِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ یُفَارِقُ الجَمَاعَةَ شِبْرًا فَیَمُوتُ، إِلَّا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». صحیح بخاری، پیشین، ج9، ص62، ح7143، متن کتاب (link is external)؛/ و مسند احمد، پیشین، ج4، ص434، ح2702، متن کتاب (link is external)؛/ و صحیح مسلم، پیشین، ج3، ص1477، ح1849، متن کتاب.  (link is external)
«مَنْ رَأَى مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئًا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ فَإِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ یَتْرُکُ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَیَمُوتُ إلاَّ مَاتَ مِیتَةَ جَاهِلِیَّةٍ». البحر الزخار مسند بزار، پیشین، محقق: عادل بن سعد، ج11، ص467، ح5343، متن کتاب (link is external)؛/ و با اندکی تفاوت در  المعجم الکبیر، پیشین، ج12، ص160، ح12759، متن کتاب (link is external).
«مَنْ نَزَعَ یَدَهُ مِنَ الطَّاعَةِ، فَلَا حُجَّةَ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَمَنْ مَاتَ مُفَارِقًا لِلْجَمَاعَةِ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». مسند احمد، پیشین، ج9، ص489، ح5676، متن کتاب (link is external)، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌شمارد؛ و ج9، ص484، ح5386، متن کتاب (link is external)؛ و ج9، ص386، ح5551، متن کتاب (link is external)، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌شمارد؛ ج10، ص233، ح6048، متن کتاب (link is external)، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌شمارد؛ و ج10، ص467، ح6423، متن کتاب (link is external)، محقق کتاب این حدیث را صحیح می‌داند.
[11]. به چند مورد دیگر از روایاتی که در این مضمون هستند اشاره می‌شود:
«مَنْ خَلَعَ یَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِیَ اللهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ، مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». صحیح مسلم، پیشین، ج3، ص1478، ح1851، متن کتاب (link is external)؛ الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، محمد بن فتوح بن عبد الله بن فتوح بن حمید الأزدی المیورقی الحَمِیدی أبو عبد الله بن أبی نصر(م488ق)، المحقق: د. علی حسین البواب، بیروت، دار ابن حزم، چاپ دوم، 1423ق-2002م، ج2، ص296، ح1498، متن کتاب (link is external)
«مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ، ثُمَّ مَاتَ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». صحیح مسلم، پیشین، ج3، ص1477، ح1848، متن کتاب (link is external)؛/ و السنة، ابن ابی عاصم، پیشین، ج2، ص506، ح1064، متن کتاب (link is external)؛ ج1، ص43، ح90، متن کتاب (link is external)؛ ج2، ص436، ح901، متن کتاب (link is external)؛/ و با اندکی تفاوت در البحر الزخار مسند بزار، پیشین، محقق: عادل بن سعد، ج16، ص272، ح9464، متن کتاب (link is external)؛ ج17، ص46، ح9563، متن کتاب (link is external)؛/ و الکنی و الاسماء، پشین، ج3، ص930، ح1625، متن کتاب (link is external)؛
«من نزع یدا من طاعةٍ فَإِنَّهُ یَأْتِی یَوْم الْقِیَامَة لَا حجَّة لَهُ: وَمن مَاتَ وَهُوَ مفارقٌ للْجَمَاعَة فَإِنَّهُ یَمُوت میتَة جَاهِلِیَّة». العلل الواردة فی الاحادیث النبویة، دارقطنی، علق علیه: محمد بن صالح بن محمد الدباسی، الدمام، دار ابن الجوزی، چاپ اول، 1427ق، ج12، ص446، ح2884، متن کتاب (link is external)؛/ و با اندکی تفاوت در صحیح ابن حبان، پشین، ح4578، متن کتاب (link is external)؛/ و الجمع بین الصحیحین، پیشین، ج2، ص297، ادامه ح1498، متن کتاب (link is external)؛/ و السنة، پیشین، ج2، ص512، ح1075، متن کتاب (link is external)
«مَنْ فَارَقَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ شِبْرًا أَخْرَجَ مِنْ عُنُقِهِ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ، وَالْمُخَالِفِینَ بَأَلْوِیَتِهِمْ یَتَنَاوَلُونَهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ وَرَاءِ ظُهُورِهِمْ، وَمَنْ مَاتَ مِنْ غَیْرِ إِمَامِ جَمَاعَةٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً». المعجم الکبیر، پیشین، ج12، ص404، ح13604، متن کتاب (link is external).
[12]. صحیح بخاری، پیشین، ج5، ص20، متن کتاب (link is external)؛ ج5، ص29، بَابُ مَنَاقِبِ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ، متن کتاب (link is external)؛ ج4، ص203، ح3624، متن کتاب (link is external)؛/ و مسند الإمام أحمد بن حنبل، أبو عبدالله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی(م241ق)، المحقق: شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001 م، ج18، ص161، ح11618، متن کتاب (link is external)؛ ج38، ص354، ح23329، متن کتاب (link is external)؛ ج18، ص279، ح11756، متن کتاب (link is external)؛/ و صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، أبو حاتم محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التمیمی الدارمی البُستی(م354ق)، المحقق: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414ق- 1993م، ج15، 402، ح6952، متن کتاب (link is external)؛/ و سنن الترمذی، أبو عیسى محمد بن عیسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاک الترمذی(م279ق)، تحقیق وتعلیق: أحمد محمد شاکر و محمد فؤاد عبد الباقی، مصر، شرکة مکتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم، 1395ق-1975م، ج5، 660، ح3781، متن کتاب (link is external)؛ ج5، ص701، ح3783، متن کتاب (link is external)؛ ج5، ص708، ح3893، متن کتاب (link is external)؛/ و المستدرک على الصحیحین، أبوعبدالله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع(م405ق)، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق-1990م، ج3، ص164، ح4721 و 4722، متن کتاب (link is external)؛/ و المسند الموضوعی الجامع للکتب العشرة، صهیب عبد الجبار، 2013ق، ج20، ص453، ح25، متن کتاب (link is external)؛/ ذخائر العقبى فی مناقب ذوى القربى، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری(م694ق)، قاهره، مکتبة القدسی 1356ق، ص43، متن کتاب (link is external)؛/ و طرح التثریب فی شرح التقریب (المقصود بالتقریب: تقریب الأسانید وترتیب المسانید)، أبوالفضل زین الدین عبد الرحیم بن الحسین بن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم العراقی(م806ق)، الطبعة المصریة القدیمة، ج1، ص149، باب تَرْجَمَة فَاطِمَةِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، متن کتاب (link is external)؛/ و التوضیح لشرح الجامع الصحیح، ابن الملقن سراج الدین أبو حفص عمر بن علی بن أحمد الشافعی المصری(804ق)، المحقق: دار الفلاح للبحث العلمی وتحقیق التراث، دمشق، دار النوادر، چاپ اول، 1429ق-2008م، ج20، ص367، متن کتاب (link is external)؛/ و اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب والفضائل، زین الدین محمد المدعو بعبد الرؤوف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین الحدادی ثم المناوی القاهری(م1031ق)، دراسة وتحقیق وتعلیق: عبد اللطیف عاشور، قاهره، مکتبة القرآن للطبع والنشر والتوزیع، ص66، متن کتاب (link is external)؛ «سیدة نساء العالمین وسیدة نساء المؤمنین» ص71، ح30، متن کتاب (link is external)، ص78 (link is external)، ص85 (link is external)، ص86 (link is external)، ص88 (link is external).
[13].صحیح بخاری، دار طوق النجاة، پشیین، ج8، ص64، ح6285، متن کتاب (link is external)؛/ وصحیح مسلم، پیشین، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل فاطمة، ج4، ص1904، ح2450، متن کتاب (link is external)؛/ و تاریخ دمشق، أبو القاسم علی بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساکر(م571ق)، المحقق: عمرو بن غرامة العمروی، بیروت، دار الفکر،1415ق-1995م، ج42، ص134، متن کتاب (link is external)؛/ و ذخائر العقبى فی مناقب ذوى القربى، پیشین، ص43، متن کتاب (link is external)؛/ و سیر أعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، بیروت، موسسة الرسالة، محقق: شعیب ارنووط، ج2، ص127، متن کتاب (link is external)؛ ج2، ص126، متن کتاب (link is external).
[14]. دلائل النبوة، أبو نعیم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی(م430ق)، محقق: الدکتور محمد رواس قلعه جی و عبد البر عباس، بیروت، دار النفائس، چاپ دوم، 1406ق-1986م، ح27، متن کتاب (link is external)؛/ و إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، تقی الدین أبوالعباس أحمد بن علی بن عبد القادر الحسینی العبیدی المقریزی(م845ق)، المحقق: محمد عبد الحمید النمیسی، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق-1999م، ج3، 233، متن کتاب (link is external)؛/ و الخصائص الکبرى، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی(م911ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، ج2، ص390، متن کتاب (link is external)؛/ و سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، وذکر فضائله وأعلام نبوته وأفعاله وأحواله فی المبدأ والمعاد، محمد بن یوسف الصالحی الشامی(م942ق)، تحقیق وتعلیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود و الشیخ علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق-1993م، ج10، 386، متن کتاب (link is external).
[15]. «...فغضبت فاطمة (س) بنت رسول الله (ص) فهجرت أبا بکر، فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت». صحیح بخاری، پیشین، ج4، باب فرض الخمس، ص79، ح3093،  متن کتاب (link is external)؛/ و
«فوجدت فاطمة على أبی بکر فی ذلک فهجرتْه، فلم تکلِّمه حتى توفِّیت، و عاشت بعد النبی ستة أشهر، فلمّا توفیت دفنها زوجها علیّ لیلاً، و لم یؤذن بها أبا بکر، و صلّى علیها». همان، ج5، ص139، باب غزوة خیبر، ح4240، متن کتاب (link is external)؛/ و 
«...فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ فِی ذَلِکَ، قَالَ: فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ». صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری(م261ق)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ج3، کتاب الجهاد، باب قول النبی: لا نورث ما ترکناه صدقة، ص1380، ح1759، متن کتاب (link is external)؛/ و 
«...فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلامُ، فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ». مسند أحمد بن حنبل، پیشین، ج1، ص205، متن کتاب (link is external).
[16]. صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، دار الفکر، 1401ق، ج4، ص210 و 219و ج5، ص36؛ ج7، باب فضائل فاطمه(س)، ح 29؛ همان، نشر دار طوق النجاة، 1422ق، پیشین، ج5، ص21، ح3714، متن کتاب (link is external)؛ ج5، ص22، ح3729، متن کتاب (link is external)؛ ج5، ص29، ح3767، متن کتاب (link is external)؛ ج7، ص37، ح5230، متن کتاب (link is external)؛/ و صحیح مسلم، پیشین، ج4، ص1902 و 1903، باب15، ح95 و94 و93، متن کتاب (link is external)؛/ و المصنف، أبوبکر عبدالرزاق بن همام بن نافع الحمیری الیمانی الصنعانی(م211ق)، المحقق: حبیب الرحمن الأعظمی، الهند، المجلس العلمی، بیروت، المکتب الاسلامی، چاپ دوم، 1403ق، ج7، کتاب الطلاق، باب الغیرة ص301-302، ح13268؛/ و مسند الإمام أحمد بن حنبل، أبوعبدلله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی(م241ق)، محقق: شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001م، ج31، ص206، ح18907، و ص209 و 226، ح18911، متن کتاب (link is external)؛ ج31، ص240، متن کتاب (link is external)؛ ص285، متن کتاب (link is external)؛/ و الامامة و السیاسة، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة الدّینوری(م276ق)، تحقیق: خلیل المنصور، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418ق-1997م، ج1، ص17؛/ الجامع الکبیر (سنن الترمذی)، أبوعیسى محمد بن عیسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاک الترمذی(م279ق)، المحقق: بشار عواد معروف، بیروت، دار الغرب الإسلامی، 1998م، ج6، ص181، ح3867، ح3869، متن کتاب (link is external)؛/ و جمل من أنساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البَلَاذُری(م279ق)، تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق-1996م، ج1، ص403، متن کتاب (link is external)؛/ و غریب الحدیث، إبراهیم بن إسحاق الحربی أبو إسحاق(م285ق)، المحقق: د. سلیمان إبراهیم محمد العاید، مکه، جامعة أم القرى، چاپ اول، 1405ق، ج3، ص1186، متن کتاب (link is external)؛/ و الآحاد والمثانی، أحمد بن عمرو بن الضحاک بن مخلد الشیبانی معروف به أبو بکر بن أبی عاصم(م287ق)، المحقق: د. باسم فیصل أحمد الجوابرة، ریاض، دار الرایة چاپ اول، 1411ق-1991م، ج5، ص363، ح2959، متن کتاب (link is external)؛/ و السنن الکبری، أبو عبدالرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی النسائی(م303ق)، حققه وخرج أحادیثه: حسن عبد المنعم شلبیف أشرف علیه: شعیب الأرناؤوط، قدم له: عبد الله بن عبد المحسن الترکی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق-2001م، ج7، ص458، ح8469، متن کتاب (link is external)؛/ و المعجم، أبو یعلى أحمد بن علی بن المثُنى بن یحیى بن عیسى بن هلال التمیمی الموصای(م307ق)، المحقق: إرشاد الحق الأثری، فیصل آباد، إدارة العلوم الأثریة، چاپ اول، 1407ق، ج1، ص190، ح220، متن کتاب (link is external)؛/ و تاریخ الامم و الملوک،  محمد بن جریر طبری(م310ق)، بیروت، فی حوادث سنة 13 هجری قمری، ج2، ص619؛/ و حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، أبو نعیم أحمد بن عبدالله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی(م430هـ)، قاهره، السعادة، 1394ق-1974م، ج2، ص40، متن کتاب (link is external)؛/ و ج3، ص206، متن کتاب (link is external)؛/ و السنن الکبرى، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، البیهقی(م458ق)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1424ق-2003 م، ج10، ص340، ح20862، متن کتاب (link is external).
[17]. «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛ [احزاب/57] آنان که خدا و رسول را آزار و اذیّت می‌کنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلّت و خواری مهیّا ساخته است».
[18]. قال رسول اللّه صلى الله علیه وآله: «فاطِمَة إِنّ اللّهَ یَغْضِبُ لِغَضَبَکِ و یرضا لرضاک». ای فاطمه، خدا با غضب تو غضبناک می‌شود. معرفة الصحابة، أبو نعیم أحمد بن عبدالله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهانی(م430ق)، تحقیق: عادل بن یوسف العزازی، ریاض، دار الوطن للنشر، چاپ اول، 1419ق-1998م، متن کتاب (link is external)؛/ و مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه، أبوالحسن علی بن محمد بن محمد بن الطیب بن أبی یعلى بن الجلابی الواسطی المالکی المعروف بابن المغازلی(م 483ق)، المحقق: أبو عبد الرحمن ترکی بن عبد الله الوادعی، صنعاء، دار الآثار ، چاپ اول، 1424ق-2003 م، ص416، ح401، و ص417، ح402، متن کتاب (link is external)؛/ و ذخیرة الحفاظ(من الکامل لابن عدی)، أبوالفضل محمد بن طاهر بن علی بن أحمد المقدسی الشیبانی المعروف بابن القیسرانی(م507ق)، المحقق: د. عبد الرحمن الفریوائی، ریاض، دار السلف، چاپ اول، 1416ق-1996م، ج2، ص783، متن کتاب (link is external)؛/ و اسد الغابه، عزالدین ابن اثیر جزری(م630ق)، بیروت، دارالفکر، لبنان، 1409ق، ج5 ص522؛/ و ذخائر العقبى فی مناقب ذوى القربى، پیشین، ص39، متن کتاب (link is external)؛/ و میزان الاعتدال، شمس الدین ذهبی، قاهره، داراحیاء الکتب العربی، 1963م، تحقیق علی محمد بجاوی، ذیل نام عبدالله بن محمد بن سالم، ج2 ص492؛/ و الاصابه فی التمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج4 ص378؛/ و سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، وذکر فضائله وأعلام نبوته وأفعاله وأحواله فی المبدأ والمعاد، محمد بن یوسف الصالحی الشامی(م942ق)، تحقیق وتعلیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود و الشیخ علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق-1993م، ج11، ص44، متن کتاب (link is external).
«ان الله تبارک و تعالی یغضب لغضب فاطمه، و یرضی لرضاها». همانا خداوند تعالی غضب می‌کند هنگامی‌که فاطمه به خشم آید، و راضی می‌شود آن‌گاه که او راضی و خشنود گردد». المعجم الکبیر، طبرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج1 ص108 ح182؛/ و المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، بیروت، دارالفکر، 1398ق، ج3 ص153-154. سپس حاکم می‌نویسد: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه؛/ و مقتل الحسین، خوارزمی، قم، انوارالهدی، 1423ق، ج1 ص52.

بررسی خاستگاه تصوّف و عوامل مؤثر در شکل­گیری آن

 

بررسی خاستگاه تصوّف و عوامل مؤثر در شکل­گیری آن

سمیه کارگر

 


چکیده

مقدمه

مفهوم شناسی

پیشینه شناسی

زمان پیدایش تصوف

نخستین صوفی

نخستین خانقاه

علل پیدایش تصوف در اسلام

1. افراط در تعالیم اسلام

2. عوامل مساعد اجتماعی و سیاسی

3. تأثیر رهبانیت مسیحی در تکوین تصوف

الف) پشمینه پوشی

ب) ترک خوردنی های حیوانی

ج) افراط در توکل

د) ترک ازدواج و تجردباوری

تأثیر آرای هندی در تکوین تصوف

الف) شعار فقر

ب) ریاضت کشی و خانه بدوشی

ج) دریوزهگری

د) نیروانا و فناء صوفیه

نتیجه

فهرست منابع

چکیده

تصوّف، از جمله گرایش­های درون­گرا و عرفانی در اسلام است که در ابتدا با سرلوحه قرار دادن زهد و دنیاگریزی سعی بر طهارت جان داشتند و در ادامه با بارورسازی مبانی نظری خود، تزکیه نفسانی را مقدمه­ای برای شناخت خداوند و فناء در او معرّفی کردند. خاستگاه تصوّف و این که این فرقه تا چه حدّ، وامدار اسلام اصیل و سنّت نبوی و جانشینان برحقش بوده، پیوسته محل بحث و جدل بوده است. از یک سو خود صوفیان پیشینۀ خود را به رسول خدا و امامان معصوم(علیهم السلام) می­رسانند و از سوی دیگر محقّقین با استناد به شواهد تاریخی و نیز بدعت­های موجود در این فرقه، آنرا جریانی التقاطی و غیر اصیل می­دانند. در این نوشتار با بررسی نحوۀ پیدایش تصوّف، به برخی عواملی که در شکل­گیری این جریان سهیم بوده­اند، اشاره شده است.

مقدمه

مذهب و مسلک تصوف از جمله مذاهب انشعابی است که از اوائل قرن دوم هجری بر اثر یک سلسله عوامل و علل گوناگونی که در طی تحقیق به آن اشاره خواهد شد، در میان مسلمین پیدا شده و تطورات و تحولات بسیار سریع و مختلفی در طی چند دوره به خود دیده است.

تا قبل از این که روش تجزیه و تحلیل در تاریخ معمول شود، معمولاً قضاوت­ها درباره اساس و ریشه تصوف (در اسلام) بسیار ساده و سطحی بود و اغلب، آن را مانند سایر مذاهب دیگر اسلامی یک طرز فکر خاص و مذهب مخصوص اسلامی می پنداشتند و بدون آن که مطالعه دقیق در چگونگی پیدایش این پدیده تاریخی و عوامل دخیل در تحولات آن به عمل آورده و به ریشه­های تاریخی آن توجهی داشته باشند، تنها به بررسی عقائد و مبانی آن اکتفا کرده­اند.

از طرف دیگر طرفداران و سران صوفیه نیز بدون کوچکترین توجه و اعتنا به حقایق تاریخی، مسلک تصوف را به عنوان هسته مرکزی و باطن اسلام معرفی می­نمودند و مدعی بودند، حقیقت روح اسلام همان مذهب تصوف است و بقیه همه قشر است و ظاهر!

ولی پس از آن که شیوه تحقیقی تجزیه و تحلیل در تاریخ عمومی و تاریخ علوم و ادیان معمول گردید، بالاخره این طرز مطالعه به مسلک تصوف نیز کشیده شده و کم کم تاریخ تصوف نیز مانند سایر نمود­های اجتماعی و مذهبی تاریخ مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت و روشن گردید که این مسلک تنها مولود فکر صد در صد اسلامی نبوده، بلکه یک سلسله عوامل دیگری نیز در تکون و و سیر تحولی آن سهیم می­باشند.

با توجه به جایگاه خطیر و مهم تصوف در تشیع و اسلام و رابطه تصوف با آن دو در طول تاریخ، لازم و ضروری است که عناصر و عوامل گوناگون در زمینه پیدایش تصوف و چگونگی شکل گیری آن، رابطه تصوف با مسائل اجتماعی و سیاسی، احوال و آراء مشایخ و سیر تألیف متون عرفانی مورد بررسی قرار گیرد. این نوشتار به بررسی خاستگاه تصوّف و ریشه های اولیه و عوامل مؤثر در شکل­گیری آن پرداخته است.

مفهوم شناسی

کلمه «تصوف» از نظر لغوی مصدر باب تفعّل از ابواب ثلاثی مزید زبان عربی است و از اسم ساخته شده است؛ مثل تقمّص (پیراهن پوشیدن) که از « قمیص» به معنای پیراهن گرفته شده است[1]. در مورد اسمی که تصوف از آن گرفته شده، عقاید و اقوال بسیار است که البته بعضی از لحاظ لغوی و بعضی از لحاظ معنوی تا حدودی با کلمه تصوف بی ارتباط نیست؛  ولی هیچ یک از اقوال به تنهایی به طور جامع و مانع دلالت تام بر معنای اصطلاحی آن ندارد. ناگزیر در این گفتار، اقوالی را که بزرگان اهل تصوف و معرفت درباره وجه تسمیه آن ذکر کرده­اند، بررسی می­کنیم.

1-        قشیری در رساله قشیریه معتقد است که صوفی لقب و اسم عَلمی است، مانند لقب ها و اسامی اعلام دیگر که به طایفه­ای اطلاق کنند و در زبان عربی وجه اشتقاقی برای آن نمی­توان یافت.[2]

2-        ابن خلدون اشتقاق کلمه صوفی را از واژه «صوف» به معنای پشم، بر دیگر وجوه ترجیح داده و معتقد است که این طایفه به پشمینه پوشی عادت داشتند. با این حال ابوالحسن هجویری غزنوی در کتاب کشف المحجوب با تضعیف این قول بیان کرده که بین معنای «صوفی» و «صوف» از نظر معنا همبستگی وجود ندارد و در اشتقاق شیء از شیئ­ای دیگر، نوعی همبستگی لازم است. [3]  آنچه مورد اتفاق نظر اکثر محققان است این است که پشمینه پوشی از دیرباز نشانه زهد، پارسایی و ترک دنیا و حاکی از تواضع و قناعت بوده و صوفیان نیز همین لباس را اختیار کرده­اند، همچنانکه قشیری گفته است که پشمینه پوشی اختصاصی به فرقه صوفیه ندارد، یعنی قبل از صوفیه، پشمینه پوشی در میان پارسیان و زاهدان رواج داشته است.[4]

استاد همایی نیز معتقد است پشمینه پوشی قبل از ظهور تصوف و پیدایش کلمه صوفی میان زهاد و دنیاگریزان وجود داشته است و ظاهراً فارسی زبانان  کلمه صوفی را ساخته­اند و در مورد زهاد به کار برده­اند و این کلمه وجه اشتقاق عربی ندارد و از کلماتی است که از زبان فارسی وارد عربی شده است.[5]

بنابراین، پشمینه پوشی از خصایص صوفی و به معنای اصطلاحی نیست و پشمینه پوشی و خشن پوشی در زهد گرایی، همانند ژنده پوشی در فقر و مسکنت، با هر قوم و ملت و عادت و طبیعتی سازگار است و میان زاهدان مسیحی نیز متداول بوده است.

هست صوفی آن که شد صفوت طلب         نه لباس صوف و خیاطی و دبّ[6]

3-        برخی کلمه «صوفی» را منسوب به صفّه و مشتق از آن دانسته­اند. اهل صفّه در تاریخ صدر اسلام مهاجران فقیری بودند که با خلوص نیت در صفّه مسجد پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اجتماع کرده و آن مکان را به عنوان معبد و خوابگاه و محل سکونت خود برگزیده بودند و حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ایشان را برای خوردن غذا میان اصحاب خود، که از تمکّن مالی برخوردار بودند، تقسیم می فرمود.[7]

صاحب عوارف المعارف تعداد آن ها را چهارصد نفر ذکر کرده و حافظ ابونعیم در حلیة الاولیاء تعدادشان را بیش از این گفته است. مشاهیر آن ها عبارت اند از: ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عماریاسر، بلال و عبد الله بن مسعود[8]. در عوارف المعارف آمده که فرقه شکفتیه[9] در خراسان که در غارها زندگی می­کنند و در شهرها و آبادانی ها رفت و آمد نمی­کنند از بقایای اصحاب صفه­اند و در سرزمین شام این فرقه را جوعیه می­نامند.

همانطور که ابوالقاسم قشیری و سهروردی بر اشتقاق صوفی از صفّه ایراد گرفته اند، به ظاهر اسم منسوب به صفّه صفّی می شود نه صوفی.[10] ولی زمشخری در اساس البلاغه و همچنین مؤلف تاج العروس برای رفع این اشکال توجیهی آورده اند با این مضمون که از باب تخفیف، یکی از دو فاء را به واو تبدیل کرده و به جای صُفّیه، صوفیه گفته اند.»

4-        بعضی معتقدند که صوفی منسوب به «صف» به معنی راه و دسته است. تأویل این وجه از نظر نویسنده کتاب عوارف المعارف این است که صوفیان به خاطر همت والایشان و تقربشان به خدا و خضوع و خشوعشان در پیشگاه الهی و صفای باطنشان در برابر عظمت حق، در صف اول اهل توحید و در پیشگاه خداوند جای دارند. این توجیه نیز از نظر لغوی صحیح نیست؛ زیرا منسوب به صفّ، صفّی (به فتح صاد) است نه صوفی، مگر این که در تغییر آن به تکلف سخن بگوییم. در ترجمه رساله قشیریه آمده است: « و اگر گویند با صف اول نسبت کنند، چنان که گویی اندر صف اول آمد از آن جا که نزدیکی ایشان است به خداوند تعالی [معنی درست است ، ولیکن] این نسبت مقتضی لغت نباشد و این طایفه مشهورتر از آن­اند که در تعیّن ایشان به قیاس لفظی حاجت آید یا استحقاقی از اشتقاقی.»[11]

5-        سهروردی در عوارف المعارف این احتمال را مطرح کرده که صوفی منسوب به «صَوفه» به معنای پُرز و پاره­های پشم است که دور می­ریزند و گفته است صوفیه این انتساب را نشان خواری و تواضع برای خود دانسته­اند. این احتمال از نظر اشتقاق ظاهری و لغوی بی ارتباط نیست، ولی از لحاظ معنا نامربوط است.

6-        برخی مانند حافظ ابونعیم گفته­اند که صوفی منسوب به «صوفانه» است؛ به معنای گیاه کوتاه و ناچیز و صوفیه آن را کنایه از فروتنی و خواری خود دانسته­اند؛ چون آن ها از فراورده­های طبیعی مانند گیاهان و برگ درختان تغذیه می­کنند و از مصنوعات خلق تا حد امکان احتراز می نمایند. [12] اما باید گفت کلمه منسوب به صوفانه بنابر قواعد اشتقاق « صوفانی» می شود نه صوفی.

7-        ابوریحان بیرونی (متوفی 440 ه.ق) معتقد است که کلمه صوفی از کلمه یونانی Sophia به معنای حکمت و دانش گرفته شده است؛ و چون گروهی در اسلام ظهور کردند که در عقیده مشابه دانشمندان یونانی یعنی سوفیست­ها بودند، سوفیه خوانده شدند و چون منشأ اشتقاق آن را نمی دانستند، به اشتباه آن را به صوف به معنای پشم نسبت داده­اند. [13]  این عقیده نه از لحاظ لغوی ونه از لحاظ معنوی صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا مرام سوفیست­های یونانی با نظر متصوفه هیچ اشتراکی ندارد، بلکه متضاد می نماید. سوفسطاییان اهل جدل و قیل و قال بودند، در حالی که طریقت متصوفه را با قیل و قال و جدال نسبتی نیست. بر همین اساس است که بعضی از مستشرقان همچون «فون هامر» و نویسندگان معاصر مانند عبد العزیز اسلامبولی و محمد لطفی مدعی­اند باید صوفی را با «س» نوشت چون از سوفیا مشتق شده است.

پیشینه­شناسی

عرفان و تصوف اسلامی از زمان پیدایش و شکل­گیری تاکنون مسیری طولانی و پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. اطلاعاتی که از تاریخ پر رمز و راز عرفان اسلامی به دست ما رسیده چندان زیاد نیست و بسیاری از زوایای آن مبهم و ناشناخته مانده است. بسیاری از منابع از میان رفته و منابعی که باقی مانده تنها درباره بخشی از تاریخ تصوف ما را آگاه می­سازند. مهمترین منابع در این زمینه متون عرفانی و به ویژه تذکره­هایی هستند که بخش زیادی از مطالب آن ها با مستندات تاریخی تعارض دارد و برای روشن ساختن نقاط مبهم تاریخ تصوف چندان سودمند نیست. با این حال تعداد منابعی که از آن­ها می توان اطلاعات مناسب در این زمینه به دست آورد، قابل توجه است. از جمله مولفان، مستشرقین اروپایی هستند که در تألیف کتب و رساله­ها در زمینه تاریخ تصوف پیشقدم بوده­اند. کتاب­هایی از قبیل عرفای اسلام اثر پروفسور آربری، تصوف شرقی اثر پامر، تصوف و دین مقدس اسلام اثر گلدفیلد، زهد و تصوف در اسلام اثر گلدزیهر از این جمله­اند. ولی متأسفانه از کتاب های مزبور جز کتاب اخیر (زهد و تصوف در اسلام) که به فارسی ترجمه و انتشار یافته، به دست ما نرسیده است. در ایران نیز در نیم قرن اخیر از آن جا که تصوف با ادبیات فارسی رابطه نزدیکی دارد، مطالعات و تحقیقات مزبور توسط عده­ای از اساتید دانشگاه تهران دنبال شده و کتاب­هایی نیز به رشته تحریر درآمده است.

زمان پیدایش تصوف

بنابر تحقیق مرحوم علامه محقق جلال همائی، واژه و لفظ «صوفی» در روزگار پیامبر شناخته شده نبوده است[14] و به تحقیق دیگری از مرحوم دکتر اسداله خاوری، این کلمه از مصطلحات دوران حیات رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امیر المومنین(علیه‌السلام) نیست.[15]  در تحقیق و بررسی­های دیگر تصریح شده که استعمال صوفی از اواخر قرن دوم شروع شده است، چنانکه ابن جوزی می گوید:« اسم صوفی اندکی قبل از سال دویست هجری پیدا شد.»[16]

ابوالقاسم قشیری که اهل سنت بوده و صوفیان او را امام می­خوانند بر این عقیده است که اواخر قرن دوم هجری، عده­ای در میان مسلمانان دیده شدند که زندگی عجیب و خاصی داشتند و رفتار و ظواهر حالات آنها شباهتی با مسلمانان نداشت و قهراً اسم مخصوصی می بایست به آن ها داده می­شد و آن نام صوفی بود؛ به مناسبت آن که این مردم به لباس پشمینه دهاتی خشن ملبس بودند.[17]

با مراجعه به عصر پر افتخار حضرت ختمی مرتبت (صلوات الله علیه) نیز شواهدی را می­توان یافت که حاکی از آن است که در آنعصر از تصوف و صوفی نشانی وجود نداشته است. از جمله آنها می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از پدید آمدن گروهی به نام صوفیه خبر می­دهد که در عصرش وجود نداشته اند: «روز قیامت برپا نشود، مگر آن که قومی از امت من به نام صوفیه بر خیزند، آن ها بهره ای از دین من ندارند، آن­ها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می نمایند و گمان می کنند که بر طریقت و راه من هستند، نه بلکه آنان از کافران نیز گمراه ترند و آنان را صدایی مانند صدای الاغ است.»[18]

ب) در جای دیگر ابوذر غفاری را مورد خطاب قرار داده و فرموده­اند: « ای ابوذر، در آخر الزمان قومی پدید آیند و در تابستان و زمستان لباس پشمینه می پوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشان زهد و پارسایی می دانند، آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعنت می­کنند.»[19]

از این دو حدیث که جنبۀ پیشگویی دارد، معلوم می شود که صوفیگری در عصر پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نبوده و آن حضرت به پیدایش آنان از غیب خبر داده­اند و لذا این ادعای صوفیان مبنی بر اینکه از زمان حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به بعد همه بزرگان دین و از آن میان امامان اهل بیت (علیهم السلام) از پیروان این مشرب بوده­اند یا اینکه معتقدند این عنوان و لفظ از همان صدر اسلام مستعمل بوده، مطلبی بی اساس است.

نخستین صوفی

در اواخر زمان بنی امیه، شخصی به نام عثمان بن شریک کوفی که به ابوهاشم کوفی مشهور بود[20] و مانند رهبانان جامه­های پشمینه درشت می پوشید و شیخ شام محسوب می شد،[21] مانند نصاری به طول و اتحاد قائل بود و در ظاهر اموری و جبری و در باطن ملحد و دهری بود،[22] پیدا شد و راه خود را از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جدا کرد و روش مخالف با وارثان آسمانی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در پیش گرفت.

ابوهاشم کوفی را «اولین مخترع تصوف مدرس»[23] و نخستین کسی می دانند که در دوره اسلام به صوفی مشهور گردیده است.[24]

چنان که حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) می فرمایند، از امام صادق (علیه‌السلام) نسبت به ابوهاشم کوفی سوال کردند، حضرت فرمودند: «انه فاسد العقیده جداً و هوالذی ابتدع مذهباً یقال له التصوف و جعله مضراً لعقیدة الخبیثه» در این صورت چون ابوهاشم کوفی برای نخستین بار به صوفی مشهور شده است، کلمه صوفی نیز ابتدا در کوفه شایع گردیده و سپس به دست حبیب عجمی و ذالنون دست به دست گردیده تا به جنید بغدادی و دیگران در نقاط مختلف رسیده است.

نخستین خانقاه

چون در اسلام جز مسجد بنایی رسمیت نداشته که آیات قرآنی و روایات نبوی درباره­اش سفارش های اکید فرموده است؛ لذا خانقاه تا عصر ابوهاشم کوفی (صوفی) نه نامش شنیده شده و نه کسی بنایی به نام خانقاه را دیده بود. در عصر ابوهاشم کوفی که تصوف دوره مراحل ابتدایی خود را می پیمود و اصول و تعالیم اساسی آن از یک نوع زهد افراطی و رهبانیت و فقر اختیاری و ریاضت کشی غیر اسلامی تجاوز نمی­کرد، صوفیان نخستین که بر گرد ابوهاشم کوفی جمع آمده بودند، از داشتن جایگاهی که گرد هم آیند و عقاید خود را به صورت تدریس مطرح کنند و عده­ای را برای تبشیر، تربیت نمایند، محروم بودند؛ تا اینکه «امیری ترسا به شکار رفته بود، در راه، دو تن را دید از این طایفه که فراهم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و بخوردند، آنگاه برفتند؛ امیر ترسا را معامله و الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد، یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید: آن کی بود؟ گفت: ندانم، گفت: پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود، درویش گفت که این ما را طریقت است، گفت: شما را جایی هست که آنجا فراهم آیید؟ گفت: نی، گفت: من برای شما جایی می سازم تا با یکدیگر آنجا فراهم آیید، پس آن خانقاه به رمله بساخت.»[25]

از آن پس تصوف و صوفی تا هر کجا به پیش می رفت، خانقاه­ها بنا می­کرد[26]، موقوفات بر آن معین می شد و جهت مصارف موقوفات مواردی را مشخص می نمودند.[27] در کنار تامین مسائل مادی خانقاه­ها، بزرگان صوفیه جهت ورود به خانقاه و رسوم زندگی در آن آدابی وضع کردند.[28]. و برای رسیدگی به امورات جاریه خانقاه و صوفیان و بیان آداب و رسوم خانقاهی، هر یک از خانقاه ها را به شیخی واگذار کرده،[29] صوفیان را هم به خدمت در خانقاه تشویق می کردند؛ چنانکه می نویسند: «روزی شیخ ابوسعید ابی الخیر در نیشابور مجالس می­گفت، در میان سخن، گفت: از سر خانقاه تا به من، همه گوهر است، چرا بر نمی چینید؟ خلق باز نگریستند، پنداشتند گوهر است تا برگیرند، چون ندیدند گفتند: ای شیخ ما گوهر نمی بینیم، شیخ گفت: « خدمت، خدمت»[30]

علل پیدایش تصوف در اسلام

در زمان حیات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مسلمانان پیرو طرز فکر و روش علمی معتدل و حد وسط بودند که آن را از کردار و گفتار رهبر عالیقدر اسلام تعلیم می­گرفتند و شئون مختلف زندگی خود را با آن تطبیق می دادند و افراط و تفریط­هایی که بعضاً از برخی مسلمانان سر می­زد مورد انتقاد رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) واقع می­شد و خود آنحضرت از شیوع و ادامه آن به شدت جلوگیری به عمل می­آوردند.

تربیت یافتگان این مکتب که شخصیت روحی آنان با تعلیمات و روحیه دینی شکل گرفته بود، همواره در فراز و نشیب زندگی پر ماجرای خود تا آخرین دقائق عمر نسبت به روش اعتدال و «طریق وسطای» اسلام و پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وفادار ماندند و پس از رحلت آن حضرت نیز علی­رغم فساد زمان و مقتضیات روز، اعتدال و میانه­روی را از کف نداده و به حقیقت از اسلام پیروی نمودند.

ولی مدتی نگذشت که کم کم مسلمانان این رویه پسندیده اسلام را ترک گفته و راه انحراف پیش گرفتند و جز عده معدودی در این راه اعتدال ثابت قدم نماندند و به تدریج انحراف در دو طرف افراط (جاه طلبی و دنیاپرستی)و تفریط (تزهد و اعتذال و زندگی فردی) پدید آمده و پیدایش تصوّف را نیز باید از جمله نتایج این شرائط خاص و تحوّلات سده­های اوّلیه هجری قلمداد کرد. در ادامه به برخی از عواملی که به نحوی در شکل گیری اندیشه صوفیانه در میان برخی مسلمان دخیل بودند، اشاره خواهیم کرد.

1. افراط در تعالیم اسلام

بدون تردید زهدی که سابقین و اولین از متصوفه از آن پیروی می­کردند، در اصل متخذ از اسلام و تعلیمات پیغمبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بود. اما این عدّه از حدّ معین و مقرر شده در اسلام برای زهد تجاوز نموده و آن را به حد افراط رسانیده بودند. امثال حسن بصری و مالک دینار و ابوهاشم کوفی و سفیان ثوری، زهدی را که در اسلام به معنی تهی بودن دل از دلبستگی و محبت شدید به دنیا بود و علی (علیه‌السلام) آن را عبارت از ملول نشدن به گذشته و خوشحال و متکی نبودن به آنچه شخص از دنیا دارد،[31] معنا می­کرد را به صورت فرار از دنیا و ترک همه گونه لذائذ مباح و پشت پا زدن به شئون دنیوی و ریاضت­کشی و فقر در آوردند.

البته ذکر این نکته ضروری است که زهد و دیگر تعلیمات اسلامی آنطوری که در منطق قرآن و سنت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تفسیر و بیان شده بود، به هیچ وجه چنین اقتضایی را نداشت، بلکه این، انحراف و افراط عده معدودی بود که با جعل احادیث و یا تأویل آیات و روایات، مفاد آنها را بر عقاید خود منطبق کرده و تصرفاتی در تفسیر آن­ها به عمل می­آورند و متأخرین صوفیه مطابق ذوق و مبانی خود، روایات را معنی می­کردند و در معانی آیات بیشتر مرتکب تأویلات بعیده و تفسیرهای بی مورد شده­اند.

در هر حال همین مشابهت صوری بین زهد اسلامی و روش صوفیانه نقش موثری در نموّ روح تصوف و پیشرفت آن در میان مسلمین داشته است. ابن جوزی در این باره می نویسد:

« علت اقبال مردم به تصوف این است که مدح زهد در اذهان مسلمین از ابتدا نقش بسته است و عموم مسلمین پارسایی را بزرگترین و با ارزش­ترین چیزها شمرده­اند و از آن جا که صورت ظاهر صوفیان را موافق زهد یافتند و نیز گفتار آنان را لطیف و موافق ذوق دیدند، گروهی به آن ها گرویدند.»[32]

2. عوامل مساعد اجتماعی و سیاسی

پس از رحلت رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، مسلمانان بر خلاف وصایای پیغمبر و تعلیمات اسلام به استقبال دنیا شتافته و به تجمل پرستی و جاه طلبی آلوده شدند و این آلودگی و انحراف کم کم در اثر توسعه و پیشرفت روز افزون قلمرو حکومت مسلمین و افزایش غنائم و بیت المال بارزتر و بیشتر و شایعتر گردید و از این رو مسلمین زهد و اعتدال اسلامی را از دست داده و مدتی نگذشت که وضع ثروت اندوزی و دنیاطلبی جای آن زندگی ساده و آرام و معتدل را گرفت و فساد سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت.

در تاریخ آمده است که زبیر پس از مرگ، ثروت هنگفتی در حدود 40 میلیون درهم از خود باقی گذاشت وهم چنین قیمت املاک و مزارع طلحه بن عبد الله در حدود 30 میلیون درهم بر آورده شد به علاوه هنگام مرگ در خزانه اش بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم نقد موجود بود.

 عکس العمل این انحراف (جاه طلبی و ثروت اندوزی) این بود که عده ای در مقابل به خیال خود، برای این که خویشتن را از آلودگی­ها و فساد و دنیاپرستی و اختلافاتی که دامن­گیر اکثریت مسلمانان شده بود حفظ کنند، از اوضاع کناره گرفته و به زهد و ترک دنیا پناه بردند.[33]  در این هنگام هرچه تمایل عمومی به دنیا و مظاهر آن بیشتر می شد تمایل به زهد نیز به طور متقابل در میان عده­ای از مسلمانان شدت می­گرفت تا آن جا که به تدریج به حد افراط رسید و همان طوری که در بحث سابق اشاره کردیم، به صورت کاملاً مغایر تعالیم و سنت پیغمبر اسلام ظاهر شد و از همین جا شالوده صوفی­گری ریخته شده به تدریج رو به نمو نهاد.

ابن جوزی می گوید: «یکی از علل انتشار تصوف آن بود که این فرقه در اول امر از کسانی که سرگرم کارهای دنیا و مصالح مادی می­شدند، احتراز می جستند.»[34]

بنابراین می­توان گفت که عده ای از پیشروان اولیه صوفیه در حقیقت قربانیان اوضاع فاسد و روحیه دنیاپرستی آن عصر بوده و روش آنان یک نوع مبارزه منفی در برابر رویه افراطی و انحرافی مسلمین آن روز محسوب می شود.

از طرف دیگر در اواخر خلافت عثمان بلواها و آشوب های سیاسی در گرفت و طغیان ها و فتنه­ها از طرف عناصر امتیاز طلب و جاه طلب بر پا شد و کم کم دامنه اختلافات وسعت گرفته و بالاخره منجر به جنگ­های خانمان­سوز و وحشتناک خونینی گردید که شعله­های سوزان آن قسمت عمده جامعه مسلمین را فرا گرفت و ده­ها هزار نفر در این صحنه­های خونین به قتل رسیدند.

در دوران بنی امیه نیز ایشان ظلم و ستم و فشار و جنایت کاری را درباره مسلمانان از حد گذراندند. به طوری که عمّال آن­ها از هر طرف دست به غارت و چپاول و کشت و کشتار زده، صحنه های فجیع و خونینی از کشتارهای دسته جمعی را به وجود آوردند، چنان که کشتارهای بسر بن ارطاه و واقعه خونین کربلا و قتل عام مدینه و قتل و غارت و سوزاندن مکه و خونریزی های حجاج بن یوسف و نظائر این­ها نمونه­هایی از این فجایع و نموداری از وضع اجتماعی و سیاسی قرن اول و اوائل قرن دوم هجری محسوب می­گردد.

پس از سقوط بنی امیه نیز بنی العباس با هزاران نیرنگ و گشاده بازی بر اریکه خلافت نشستند و برای تحکیم موقعیت و سلطنت خود ابتدا شروع به بذل و بخشش نموده و سپس دست به کشتار و خونریزی زده و در بیدادگری و جنایت از بنی امیه هم قدمی فراتر نهادند. در تمام این مدت که جامعه مسلمین گرفتار جنگ داخلی و کشمکش­های سیاسی و خونریزی و ظلم بود، یأس و عدم اعتماد و نفرت و انزجار و بی­امنی و اضطراب خاطر همه مسلمین را فرا گرفته و آنان را از وضع زندگی موجود متنفر و بیزار نموده و با یک اختناق دست به گریبان نموده بود.

روی این اصل عده­ای از مسلمانان از وضع زندگی به کلی متنفر و منزجر گشته و اوضاع محیط را قابل تحمل ندیده، به مبارزه منفی پرداختند و همین آشفتگی و تنفر و انزجار که به طور عکس العمل مولود اوضاع اجتماعی و سیاسی بود موجب گردید که عدهای همه چیز را رها کرده و به زهد و ترک دنیا و تصوف پناه ببرند.

خلاصه مطلب آن که پیدایش زهاد و عباد و سپس فرقه صوفیه در اوائل قرن دوم ارتباط کاملی با اوضاع اجتماعی و سیاسی آن عصر داشت و اصولاً تمایل به زهد و ترک دنیا در آن هنگام بیشتر جنبه اعتراض به حکومت و اوضاع فاسد عصر را به خود گرفته بود.

3. تأثیر رهبانیت مسیحی در تکوین تصوف

رهبانیت مسیحی را می­توان اولین مسلکی دانست که قبل از همه چیز در تشکّل تصوف تأثیر بسزایی داشت، بدین ترتیب که روش رهبانیت توجه یک عده از مسلمانان متزهّد و متصوّف را به خود جلب نمود و آداب و رسوم و رویه آن (که مورد تقلید و تبعیت این فرقه واقع شده بود)، رنگ تازه­ای به تزهد و تصوف و طریقه ترک دنیای آن­ها بخشید.

مسیحیّت از جمله ادیان قدیمی اعراب بود و پس از ظهور اسلام و انتشار آن نیز مسلمانان با مسیحیان و رهبانان مناسبات و روابط نزدیکی داشتند و تعداد زیادی از مرتاضین و راهبان مسیحی غیر از آن­هایی که در دیر­ها و صومعه­ها در اغلب نقاط سرزمین های اسلامی پراکنده بودند، همواره در میان مسلمین به دوره­گردی و سیاحت مشغول بودند و با مسلمانان مخصوصاً متصوفه معاشرت و تماس بسیاری داشتند، چنانکه نمونه­های زیادی از این گفتگوها در تاریخ و هم در کتب تراجم صوفیه نقل شده است. در ادامه به برخی از وجوه تأثیرپذیری تصوّف از رهبانیّت مسیحی اشاره می­شود.

الف) پشمینه پوشی

پشمینه پوشی یکی از خصوصیات و ممیزات رهبانان مسیحی بود که برای خود لباس زهد و ترک دنیا اتخاذ می نمودند. موضوع پشمینه پوشی چه درباره رهبانان مسیحی و چه درباره صوفیه قابل انکار نیست و حتی در پاره­ای از اشعار دوره جاهلیت از راهبان دیرنشین به نام «صوفی» و «صوفیه» یاد شده است. ابن جوزی نقل می­کند: «شخص پشمینه پوشی نزد حماد(که یکی از معروفین اهل دانش و حدیث به شمار می رفت) آمد و حماد اشاره به لباس او نموده و گفت: «این نصرانیت را از خود دور کن»  و نیز ابوالعالیه به شخص پشمینه پوشی گفت: «این که پوشیده­ای لباس رهبانیت است». مطالعه این جریانات به خوبی حاکی از آن است که پشمینه پوشی که صوفیه آن را برای خود شعار می­دانستند، ابتدا از خصوصیات و علامات رهبانیت بوده و تقلید برخی صوفیان از آن امر بعیدی نیست.

ب) ترک خوردنی های حیوانی

خودداری از خوردن گوشت نیز از آداب رهبانیت محسوب شده، چنان که وقتی عثمان بن مظعون خواست چنین کند به همین جهت مورد انتقاد قرار گرفت و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «این مطلب از آئین من نیست و هر کس از سنت من سرپیچی نماید از من محسوب نمی شود.»

در صورتی که همین موضوع یکی از ریاضت ها و آداب صوفیگری شد و مشایخ صوفیه همواره بدان عمل و توصیه می نمودند. مالک دینار که یکی از زهاد تندرو می باشد و در کتب صوفیه از بزرگان این فرقه به شمار رفته ضمن اعتراض به حدیثی که درباره ترک خوردن گوشت نقل شده می گوید: «ندانم که آن به چه معنی است، آن سخن را هر که چهل روز گوشت نخورد عقل او نقصان گیرد و من بیست سال است که نخورده­ام و عقل من هر روز زیادت است.»[35]

ج) افراط در توکل

توکّل از جمله مسائلی است که در اندیشه و عمل صوفیان بروز و ظهور فراوانی دارد. متصوفه به قدری در توکل افراط می­کردند که حتی کارکردن برای کسب روزی و معالجه بیماری را مخالف با توکل می­شمردند و این گونه کارها را از ضعف ایمان و یقین می­پنداشتند.

رگه­هایی از این تفکّر را می­توان در تعالیم کتاب مقدّس و در اندیشه راهبان مسیحی مشاهده کرد، چنان که در انجیل متی آیه 17-25 از قسمت چهارم از باب ششم چنین می­گوید:

«بنابراین به شما می­گویم از بهر نفس خویش اندیشه مکنید که چه بخورید و چه بیاشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید آیا نفس از خوراک و بدن از پوشاک افضل نیست، مرغان هوا را نظر کنید که نه می­کارند و نه می­دروند و نه در انبار­ها ذخیره می کنند و پدر آسمانی شما آن ها را می­پروراند، آیا شما به مراتب از آن ها افضل نیستید.»

اولین کسی که از مشایخ اولیه صوفیه مسأله توکل را به عنوان یک پایه اساسی برای مسلک تصوف عنوان نمود« حارث محاسبی بود که در کتاب­های وی گفته­های انجیل و طرز فکر رهبانیت به خوبی منعکس است. وی به مسأله توکل اهمیت زیادی می­داد و آن را از جمله حالات سلوک طریقه تصوف به شمار آورده است. حارث محاسبی روی همین اصل در تصوف مکتب خاصی به وجود آورده که پیروان آن به نام محاسبیان نامیده می شوند. در هر حال روش افراطی رهبانان از یک طرف و نوشته­ها و گفته­های حارث محاسبی از طرف دیگر موجب شد که توکل به این معنا که در میان رهبانان معمول بود، در تصوف رسوخ پیدا کرده و از مبانی آن گردد.

لازم به توضیح نیست که توکل بدین معنا در اسلام، اصل و اساسی ندارد و توکلی که اسلام تعلیم می دهد، هیچ گونه منافاتی با کار و کسب و معالجه ندارد و نهایت این که وسایل را باید به دیده واسطه نگریست نه به دیده استقلال.

خداوند در قرآن کریم به پیغعمبرش چنین می فرماید:

«فاذا عزمت فتوکل علی الله» هنگامی که در کارهایت تصمیم گرفتی و مقدمات اراده تو پایان یافت، آن گاه بر خدا توکل نما.»

در صورتی که توکل و رضا و تسلیم به آن معنایی که در گفتار و کردار مشایخ اولیه صوفیه دیده می شود، با این اصل و سنت الهی سازگار نبوده و در حقیقت در همه کارها انتظار معجزه داشتن است.

د) ترک ازدواج و تجردباوری

در حالی­که که زناشویی و ازدواج در آئین اسلام، از جمله سنن لازم الاتباع شمرده شده و در مقابل، غروبت و مجرد زیستن به سختی مورد نکوهش قرار گرفته است، ولی مشایخ اولیه صوفیه رهبانیّت در این مورد را نیز پسندیده شمرده و عملاً از سنت پیغمبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اعراض نمودند و بعد ها این موضوع از جمله آداب صوفیه گردید و اغلب صوفیان به طور مجرد در خانقاه­ها به سر می بردند و عده زیادی از مشایخ صوفیه حتی تا آخر عمر نیز به همان حالت تجرد باقی ماندند.

تأثیر آرای هندی در تکوین تصوف

از زمان حکومت بنی امیه که قلمرو اسلام از سِند گذشته و تا سرحدات چین گسترش یافته بود، مناسبات تجارتی و اقتصادی بین مسلمین و اقوام و مللی که تحت حکومت مسلمین در آمده بودند و از جمله هندی­ها برقرار شد و اختلاط و تردد و ارتباط بین آن­ها رواج یافت. از پیامدهای این مسئله آن بود که تعالیم و آداب زاهدانه و صوفی مآبانه مذاهب هندی در افکار مسلمانان رخنه کرد و با ترجمه کتب و آثار هندی و مهاجرت تعداد زیادی از مرتاضین بودایی تارک دنیا و دوره گرد هندی به ممالک اسلامی و تشکیل مجالس مناظره و محافل مخصوص، این امر شدّت گردید.[36] در ادامه به برخی از موارد این تأثیرپذیری و نقاط مشترک عمل صوفیان و مرتاضین هندی اشاره خواهیم کرد.

الف) شعار فقر

فقیرانه زیستن از جمله اموری است که صوفیه به آن اهمیت زیادی می­دادند و آن را برای خود و مسلک و طریقه خود امتیاز و شعار مقدس می­دانستند و با توجه به اینکه شعار فقر در تعالیم هندی نقش کلیدی دارد، می توان گفت که موضوع فقر در عمل صوفیان اوّلیه، اقتباسی از فقر هندی بوده است.

هم اکنون نیز در هند، صوفیان و مرتاضین هندی به نام فقرا نامیده می شوند و شعار آنان « فقر» است چنانکه در میان صوفیه نیز همواره عنوان و شعار فقر مرادف با تصوف و همراه با عناوین و اسامی سلسله­ها گفته می­شود.

ب) ریاضت کشی و خانه بدوشی

باملاحظه گفتار و رویه صوفیان اولیه معلوم می­شود که تا چه اندازه به مخالفت با نفس و میراندن منبع شرور و هوا و هوس و شهوات مبالغه و اهتمام به خرج می داده­اند و در این راه از هر نوع ریاضت و سخت­گیری فروگذاری نمی کردند. بایزید بسطامی می­گوید: «دوازده سال آهنگر نفس خود بودم و در کوره ریاضت می­نهادم و به آتش مجاهده می تافتم ... پنج سال آئینه خود بودم و به انواع عبادت و طاعت، آن آئینه می زدودم، پس یک سال نظر اعتبار کردم بر میان خویش از غرور و عشوه به خود نگریستن، زناری دیدم و از اعتماد کردن بر طاعت و عمل خویش پسندیدن، پنج سال دیگر جهد کردم، تا آن زنار بریده گشت و اسلام تازه بیاوردم[37]

در میان تعالیم بودایی و هندی نیز آنچه محور اساسی و مقصد سیر و سلوک محسوب می شود عبارت از کشتن نفس و خاموش نمودن آتش شهوات و تمایلات نفسانی و هوی و هوس می باشد، سالک و مرتاض بودائی و هندی به منظور رسیدن به این مقام باید خود را با انواع مجاهدات و ریاضت های شاق و طاقت فرسا تأدیب کند تا بتواند بدین وسیله به «نیروانا» نائل آید.

ج) دریوزه­گری

یکی دیگر از طرق ریاضت و آداب مجاهدت هندی که در تصوف انعکاس یافته است، دریوزه­گری و گدایی است که به منظور شکستن نفس، مشایخ صوفیه مریدان را بدان دستور می­دادند.

چنان که نقل است جنید دو مرتبه ابوبکر شبلی را امر به گدایی کرد و در هر مرتبه وی یک سال دریوزه­گری می کرد، وی می­گوید: «هر روز گدایی می­کردم و به او (جنید) می بردم و او آن را به درویشان می­داد و شب مرا گرسنه همی­داشت.»[38]

و همچنین در اسرار التوحید از ابوسعید ابوالخیر نقل می کند که مدت­ها به گدایی مشغول شدیم که هیچ چیز سخت­تر از این ندیدیم بر نفس، هر که ما را می دید، ابتدا یک دینار می داد، چون مدتی برآمد کمتر شد تا بدانگی باز آمد و فروتر آمد تا به یک مویز و یک جوز باز آمد تا چنان شد که این قدر نیز نمی­دادند.[39]

د) نیروانا و فناء صوفیه

نیروانا یکی از تعالیم بودائی و هندی است به معنی استهلاک و فنای شخصیت و اتحاد و اتصال با روح کلی؛ که طبق تعلیمات هندی می توان به وسیله ریاضت­های شاق و سلوک به آن مرحله عالی رسید. صوفیه از این معنا و مرحله به « فناء فی الله» تعبیر می کنند و فناء یکی از ارکان اساسی تصوف محسوب می شود.

با مطالعه صوفی­گری قرن دوم و سوم هجری این مطلب روشن می شود که در جنبش­های اولیه صوفی­گری در اسلام اثری از این موضوع در میان نبود و صوفی گری در چارچوب تزهد و تعبد افراطی و ترک دنیا و پاره­ای از آداب رهبانیت محدود بود، تنها از قرن سوم هجری به بعد یعنی پس از نیم قرن از آغاز پیدایش صوفی­گری در اسلام بود که بحث فناء فی الله مطرح شد و در این مسلک اهمیت فوق العاده پیدا کرد و سران صوفیه، هر کدام با عبارات مختلف از آن به تفصیل سخن راندند.

در حقیقت باید گفت که با پیدایش عقیده به  فناء،  اولین تحول اساسی در کادر صوفی­گری صورت گرفت به طوری که از آن پس سران صوفیه به جای تندروی در زهد و ترک دنیا به افکار ذوقی و عرفانی پرداختند، دیگر تزهد و ریاضت­کشی مقصد نهایی و غایت محسوب نمی­شد و تنها در مراحل ابتدایی سلوک و برای رسیدن به مقام فناء و اتحاد ضرورت داشت.

روی هم رفته و از این شواهد و قرائن، این مطلب به دست می آید که به طور مسلم آراء و تعالیم مذاهب هندی در میان مسلمین انعکاس و نفوذ داشته است و از طرفی چون این موضوع درست مقارن با اولین جنبش­های صوفی­گری در اسلام بوده و نیز در تکوین طریقه تصوفیک سلسله مطالب کاملاً مشابهی با آراء و عقائد و آداب هندی  دیده می شود، با در نظر گرفتن مجموع این مقدمات هیچ جای تردیدی باقی نمی­ماند که طرز تفکر هندی تأثیر و نفوذ قابل ملاحظه­ای در انعقاد نطفه تصوف در اسلام داشته و مطالب متشابه در تصوف از همان منابع هندی اقتباس شده است.

نتیجه

با توجه به مطالب مطروحه در طی این نوشتار باید اذعان کرد که با بررسی های صورت گرفته و بر خلاف ادعای برخی طرفداران و سران صوفیه که تصوف را به عنوان هسته مرکزی و باطن اسلام معرفی می نمایند و مدعی­اند که حقیقیت و روح اسلام همان تصوف است، تصوف و لفظ صوفی در زمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) استعمالی نداشته و کاربرد آن به قرن دوم هجری بر می­گردد. همچنین شواهد حاکی از آن است که تصوف در سیر تکامل خود، دچار تحولات و تغییرات بسیاری شده است که همه آن ها صد در صد اسلامی نیستند، بلکه در اندیشه و عمل، تحت تأثیر آداب و شعائر نحله­ها و آیین­هایی دیگری همچون مسیحیت و هندوئیسم قرار داشته­اند.

 

فهرست منابع

1-           قرآن کریم

2-           آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1366 ق.

3-           ابن بطوطه، ...، سفر نامه ابن بطوطه، محمد علی موحد، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359 ش.

4-           ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرج عبد الرحمن، تلبیس ابلیس، انتشارات دارالقلم، بیروت، 1403 ق.

5-           انصاری هروی، خواجه عبد الله، طبقات الصوفیه، انتشارات توس، تهران، 1362 ش.

6-           ابو نعیم، احمد بن عبد الله، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، القاهره، بی جا، 1357ق.

7-           بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، اکبر دانا سرشت، انتشارات ابن سینا، تهران، 1352 ش.

8-           جامی، عبد الرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، تهران، 1370 ش.

9-           خاوری، دکتر اسد الله، ذهبیه(تصوف عملی، آثار ادبی)، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1362 ش.

10-       زرین کوب، دکتر عبد الحسین، ارزش میراث صوفیه، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1362 ش.

11-   زرین کوب، دکتر عبد الحسین، فرار از مدرسه (درباره زندگی و اندیشه ابو حامد غزالی)، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364 ش.

12-       عطار نیشابوری، شیخ فرید الدین، تذکرة الاولیاء، انتشارات زوار، تهران، 1360 ش.

13-       عمید زنجانی، عباسعلی، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران،1367 ش.

14-       غنی، دکتر قاسم، بحث در تصوف، انتشارات زوار، تهران، 1369 ش.

15-       غنی، دکتر قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، انتشارات زوار، تهران، 1369 ش.

16-   قشیری، عبدالکریم بن هوازن، ترجمه رساله قشیریه، ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1361 ش.

17-       کاشانی، عبدالرزاق، فرهنگ اصطلاحات عرفان و تصوف، احمد خواجوی، انتشارات مولی، تهران، 1377 ش.

18-       کاشانی، عز الدین محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، انتشارات هما، تهران، 1367 ش.

19-       کیانی، دکتر محسن، تاریخ خانقاه در ایران، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1369 ش.

20-   مدرس، محمد علی، ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب یا کنی و القاب، انتشارات خیام، تهران، 1369 ش.

21-       مهینی، محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، انتشارات آگاه، تهران، 1367 ش.

22-       مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، انتشارات مولی، تهران، بی تا.

23-       نیرومند(محقق)، کریم، تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن، انتشارات ستاره، زنجان، 1364 ش.

24-       هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1358ش.

 

 

 

 



[1] . کاشانی، عبدالرزاق، فرهنگ اصطلاحات عرفان و تصوف، احمد خواجوی، ص 62

[2] . قشیری، عبد الکریم بن هوازن، ترجمه رساله قشیریه، ابو علی حسن بن احمد عثمانی، ، ص 467 .

[3] . هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 39 .

[4] . قشیری، همان، ص 468 .

[5] . کاشانی، عز الدین محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ص 81 و 82 .

[6] . مولوی بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی، ص 2655.

[7] . زرین کوب، دکتر عبد الحسین، جستجو در تصوف ایران، ص 128 .

[8] . هجویری، علی بن عثمان، همان، ص 97.

[9] . شکفت در زبان فارسی به معنای غار است.

[10] . قشیری، عبد الکریم بن هوازن، همان.

[11] . همان.

[12] . ابونعیم، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ص 39 .

[13] . بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، اکبر داناسرشت، ص 31.

[14] . کاشانی، عز الدین محمود بن علی، همان.

[15] . خاوری، دکتر اسداله، ذهبیه، (تصوف عملی، آثار ادبی)، ج1، ص 43.

[16] . ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرح عبد الرحمن، تلبیس ابلیس، ص 171 و 173 .

[17] . قشیری، عبدالکریم بن هوازن، همان، ص 7.

[18] . غنی، دکترقاسم، تاریخ تصوف در اسلام، ص 58.

[19] . همان.

[20] . زرین کوب، دکتر عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، ص 53.

[21] . انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، (انتشارات توس، تهران، 1362 ش)، ص 6.

[22] . زرین کوب، دکتر عبدالحسین، همان.

[23] . مدرس، محمدعلی، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب یا کنی و القاب، ج7، ص 395.

[24] . انصاری هروی، خواجه عبدالله، همان.

[25] . جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص31.

[26] . کیانی، دکتر محسن، تاریخ خانقاه در ایران، ص23.

[27] . نیرومند(محقق) کریم، تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن، ص53.

[28] . هجویری، علی بن عثمان، همان. صص 451و 452 .

[29] . ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، محمد علی موحد، ص36و 37 .

[30] . میهنی، محمد بن منور، اسرالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، ص226 .

[31] . آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و دررالکلم، ص 29.

[32] . ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرج عبد الرحمن، همان، ص 176 .

[33] . غنی، دکتر قاسم، بحثی در تصوف، ص 42.

[34] . همان.

[35] . عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، تذکرة الاولیاء، ج1، شرح حال مالک دینار.

[36] . عمید زنجانی، عباسعلی، تحقیق و بررسی در تاریخ تصوف، ص 67.

[37] . عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، تذکرة الاولیاء، ج1، ص 133.

[38] . همان، ج3، ص 137.

[39] . هیهنی، محمد بن نور، همان، ص 34.

پیدایش فرقه گرایی در سازمان های دینی

پیدایش فرقه گرایی در سازمان های دینی

یکی از مسائل مهم و عناصر بنیادشکن دین، که همواره نظر دین پژوهان و جامعه شناسان دین را به خود جلب کرده است و آن ها پیوسته در اندیشه یافتن راه حلی برای مقابله با آن بوده اند، بحث فرقه و فرقه گرایی در مذاهب و گرایش ها و تمایلات مخالف نسبت به سازمان های دینی عام بوده است. هر سازمان دینی مجموعه ای است از عقاید و اندیشه های دینی و رفتارها و شیوه های عملی که بر اساس ابعاد وجودی انسان تنظیم شده و منطبق بر استعدادهای انسانی، راهی به سوی کمال پیشنهاد می کند.
مجریان این نوع سازمان ها غالباً در تلاشند نظام فکری مجموعه را با نیازهای انسانی تطبیق داده، با فکری از قبل طرّاحی شده نیروی انسانی را در جهت مثبت حرکت دهند.
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: (قُلْ هـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللّهِ عَلَی بَصِیرَة.) (یوسف: 108)
ارائه خط مشی مناسب، از کارکردهای مهمی است که یک سازمان دینی باید برای ارائه تحلیل و نهادینه شدن آن در یک جامعه، تلاش مضاعفی از خود نشان دهد. به همین دلیل است که اصل اساسی برای گروندگان به هر دینی، بنیادگرایی درباره آن دین معرفی شده است. طبق همین فرایند است که به تدریج، نظریه های معکوس در قالب و بیانی مخصوص، در مقابل سازمان دینی عام به تدریج رشد کرده و افرادی را بر آن می دارند که اصلاحاتی درونزا ایجاد نمایند و خود را از وابستگی های دامنگیر رها ساخته، مستقل وارد عمل شوند و با ارائه طرحی اصلاحی، با روشی خاص، برای اداره اندیشه دینی جامعه بسیج شوند.
بر همین اساس، در کنار عقاید سازمان دینی عام، انشعابی طراحی شده که در ظاهر جنبه دینی خود را حفظ می کند، ولی در باطن، از یک نوع واگرایی رادیکالی نسبت به سازمان دینی نهادینه شده در جامعه برخوردار است.
به عقیده بیشتر جامعه شناسان، این رهیافت در تمام مکاتب مادی و الهی وجود داشته و هر کس به فراخور نظریه های تحلیلی خود، عوامل به وجود آمدن چنین فِرَقی را در درون سازمان های دینی بزرگ مورد ارزیابی، نقد و بررسی قرار داده است.
در این مقاله، سعی شده است «فرقه» ـ فی نفسه ـ ارزیابی شود و همراه آن علل پیدایش فرق یا فرقه ها و تأثیرات مهم آن در عقاید، اندیشه ها و رفتارهای مجموعه انسانی واقع در یک جامعه تحلیل گردد.
تعریف «فرقه»
تعریف دقیق واژه «فرقه» از دیدگاه جامعه شناسی از مقاله ای به دست می آید که اولین بار به وسیله ماکس وبر در سال 1904ـ 1905 منتشر شد و به روش پروتستان و کاپیتالیسم ترجمه گردید. وی از ابتدا تشکیلات فرقه گرایی را به عنوان انشعابی بین کلیسا و فرقه مشخص کرده، آن را به عنوان نهادی شرح می دهد که ضرورتاً شامل عدالت و ستمگری است.
تروچ فرقه را به عنوان یک توده و گروه کوچک شرح می دهد که هدف آن سرزنش حکم فرمایی جهان است و رهبران آن در پی یافتن اعضای خاصی هستند.
یینگر فرقه را به عنوان گروهی ساده و پویا معرفی می کند که اعتقادات مشترکی دارند.
نیبوهر فرقه را تشکیلاتی با شرایط معیّن و خاص می داند که به فرقه گرایی گرایش دارد. به تعبیر دیگر، «فرقه» واژه ای است که بر گروه یا حزبی دلالت دارد که نظریات و پیشوای مشترکی دارند و بنابراین، برای گروه های فلسفی و سیاسی نیز می توان این واژه را به کار برد; همان گونه که در مفاهیم مذهبی به کار می رود.
واژه فرقه در همه مذاهب کاربرد دارد; مثلا، در قرن نوزدهم در بریتانیا «فرقه»ها یک واژه مشترک برای مخالفان کلیسای رسمی بودند; افرادی چون باپتیست ها و متدسیست ها که فرقه هایی از مسیحیت هستند.
«فرقه»1 به معنای راهی است که رهروی در آن حرکت می کند و همچنین راهکارهای علمی و نیز نظامی، فکری و رفتاری ارائه کرده و در مجموع، یک مکتب سیاسی و فلسفی است و خود نیز به عنوان نوعی سازمان دینی خاص شناخته می شود.
این واژه در زبان فرانسه، در آغاز، به گروهی از افراد اطلاق می شد که اعلام می کردند از آیینی خاص پیروی می کنند. سپس معانی محدودتری یافت; از جمله:
1. تجمع خاص اشخاص که به آیینی گرویده اند ولی توسط همگان به رسمیت شناخته نشده و در نهادهای اساسی جامعه قرار گرفته اند.
2. گروهی که به عمد خود را از جمعی وسیع و اصلی و یا سلسله اندیشه ها و باورهایی خاص جدا ساخته اند. در این معنا فرقه در برابر سازمان دینی قرار می گیرد.
3. در معنای اصولی فرقه، انقطاع و یا دست کم، طرد از یک آیین است که آن آیین از نظر جامعه شناختی «بته گشته» و از نظر انسانی «منحط» شناخته شده است.
ریشه‌های شکل‌گیری فرقه
به طور عمده، از حیث ساختاری ـ کارکردی، دو نوع فرقه را می توان قرین و کنار سازمان دینی ارزیابی نمود:
الف. فرقه درون سازمانی یا به تعبیر دیگر، کلیسا در کلیسا;
ب. فرقه برون سازمانی.
در هر دو مورد، هدف موحّدان فرقه و فرقه گرا، از یک سو، اعتراض علیه نظم جا افتاده در جامعه و مخالفت با محافظه کاری در دین و از سویی دیگر، مقابله با دینی است که از نظر جامعه شناسان مسلّط شناخته می شود. همچنین بازگشت به الهامات دینی آغازین و بیان ارزش های دینی ـ که به عقیده فرقه گراها فراموش شده اند ـ از اهداف پایانی آن ها در عرصه سازمان دینی می باشد.
معمولا انشعاب به مثابه اعتراض علیه اوضاع و احوال موجود در یکی از سه حوزه تعلیمات دینی به وجود می آید که شرح اجمالی آن از نظر خواهد گذشت:
به طور کلی، ممکن است منشأ تمام اعتراضات تفسیر غلط از نصوص دینی باشد. تحقیقات نشان داده اند که در ادیان بزرگ جهان (یهودیت، مسیحیت و اسلام) افراد و گروه هایی بوده اند که با ایجاد سنّت نیمه شرعی و استفاده از آن در تفسیر نصوص کتب مقدّس، شدیداً به مخالفت برخاسته اند.
فرقه اخباریان در اسلام، تکیه ای خاص بر سنّت فارغ از کتاب آسمانی را مورد لحاظ قرار داده است که در واقع، تفسیر آن را به عهده اولیای الهی گذارده و تعقّل انسانی را در آن سهیم نمی داند. عده ای دیگر به صورت افراطی در جهت استفاده از نصوص عمل کرده و خود را مفسّر کتب دینی دانسته اند و به عنوان منجی، رهیافتی برای هدایت انسان ها معرفی کرده اند.
پس به طور کلی، عده ای در جهت افراط و عده ای در جهت تفریط، سعی بر تحلیل مبناهای سازمان دینی کرده و موجب بروز فرقه گرایی در آن شده اند. به طور کلی، می توان اعتراضات افراد را مبنی بر مخالفت صریح و آشکار آن ها در مقابل مبانی سازمان دینی در سه موضوع مورد بررسی قرار داد:
الف. تعالیم: اندیشه ها و عقاید و بُعد نظری دین از جمله مسائلی هستند که می توان گفت: در بسیاری از سازمان های دینی مورد خدشه واقع شده اند.
نحله ای از یهود مرسوم به «قرائیم» یا «قرائین» (قرائت کنندگان) در قرن هشتم میلادی با شعار «به صحف مقدّس باز گردید»، تمام تفاسیر سنّتی را کنار نهادند.
بر همین منوال، فرقه باطنی در اسلام در تأویلات خود، در پی کشف رموز معنوی قرآن بودند، و حال آنکه وهّابیان کلیه تأویلات و تعبیرهای سنّتی را مردود پنداشته، جهت رادیکالی محض در پیش گرفتند.
متألّهین اسلامی نیز در معنا و مفهوم «تقدیر» (سرنوشت) اتفاق نظر ندارند و از همین جا بود که مجادلات مذهبی اولیه بین قدریون و جبریون پدیدار گشت. از این رو، سایر مسائل و مشکلاتی که به دلیل تفسیرهای غلط در اصول تعالیم اسلام به وجود آمدند، سبب پیدایش شماری از مذاهب در اسلام شدند.
از دیگر مسائل، وجود تفاوت نظری بین ادیان در زمینه معادشناسی است که تبدیل به مسئله ای جنجالی شده و باعث تفرقه بین ادیان توحیدی گشته است.
مسئله دیگر، ظهور «موعود» است. این مسئله در مسیح بدین گونه مطرح شده است که حضرت مسیح بازگشت داشته، حکومت هزارساله ای2 خواهد داشت.
مهدی موعود(علیه السلام) در اسلام از عقایدی است که بخصوص فرقه شیعه از آن حمایت کرده، خود را «منتظر» نام می نهند.
عده ای مانند «یونیور سالیست ها» با ظهور شخص موعود برخورد لیبرالیستی کرده اند، و حال آنکه (منتظر القائم ها) بر آنند که این مورد مکمّل دین است.
دیگر مسئله تفاوت نظریه هایی است که در مورد رهبری وجود دارد، بخصوص آنکه شعبه های دوگانه اصلی دین اسلام، به سبب اختلافات و اعتراضاتی که بر سر مسئله خلافت داشتند به وجود آمدند. سنّی ها لقب «امیرالمؤمنین» را خطاب به خلیفه جایز دانسته اند، در حالی که شیعه لقب «امام» را برای رهبری خود تعیین کرده و سرانجام، خوارج اصرار داشتند که هر مسلمانی بالقوّه حق دارد به مقام رهبری برسد و حکومت کند.
ب. مناسک: اعتراضات ممکن است بر سر مناسک و شیوه های عملی سازمان دینی عام باشد. به طور کلی، ظهور و بروز اعتقادات دینی در مناسک است.
عبادت از جمله مسائلی است که روان شناسان تحقیقات زیادی درباره آن انجام داده اند، به شکلی که اگر مؤمنی پایبند به مسائل مناسکی دین خود نباشد از دیگر مومنان، خود به خود، رها گشته و مورد بی اعتنایی آن ها واقع می شود و خود را در حالت انحطاط و سقوط مشاهده می کند.
از همین جاست که بعضی از سران و رهبران سازمان دینی عام به گمان ایجاد فرقه، به فکر اصلاحاتی درون سازمانی در بعد مناسک افتاده، فرقه ای را بنا بر نظرات خود ایجاد می کنند. در مسیحیت، محقّقی موسوم به ایرنیوس، گروه هایی از «غنوسیان» را شرح می دهد که نوع خاصی تعمید و تدهین و آداب مذهبی و بخصوص نوعی عشاء ربانی به نام «اپولیت روسیس» بجا می آورند.3
اولین آندرهیل با تورلش در این نکته متفق القول است که در صدر مسیحیت، دوگونه اعمال عبادی معمول بوده اند. یکی پرستش فزاینده خدا و دیگر یاعمای که مخصوص اعتلای روح تزکیه نفس بود.4
در خارج از مسیحیت نیز شاهد انشعاب خوارج هستیم که آن هم به انگیزه اعتراض علیه اعمال مربوط به مناسک و آیین های مذهبی بود.
مقدّمات و سوابق تاریخی اولین انشعاب خوارج در اسلام تا حدی مبهم است، اما عواملی همچون موارد ذیل را می توان مبنای تشکیل این گروه بیان نمود: سخت گیری در اصول و دقت زیاد در صحّت و درستی دین و به تعبیر دیگر، اندیشه تعصّب گرایانه این گروه، مخالفت با عثمان بر سر جمع آوری قرآن و مخالفت با حضرت علی(علیه السلام)به علت مصالحه تحمیلی که کرده بود.
انگیزه سیاسی که در حکم زیربنای نهضت خوارج بود، روشن می کند که چرا فقط یکی از فرقه های فرعی متعدد (اباضیه) توانست دوام بیاورد.
چند دستگی فرقه های «مرجئه»، «وهابیّه» و بعدها نیز فرقه «برابره» در آفریقا، دست کم تا حدی به علت تفاوت هایی بود که درباره اجرای مناسک مذهبی داشتند.
شرایط سازمانی
این ها اعتراضاتی هستند که به قلمرو سازمان و تشکیلات دینی وارد شده اند، و همچنین مخالفت با تشکیلات صوری و رسمی دین، قوانین، موازین انضباطی و نحوه عملکرد رهبران دینی.
اختلافات عقیدتی در دین مسیح و اسلام از یک سو، و بروز نهضت هایی موسوم به «پیوریتن»، «باپتیست»، «کنگری گاسیونالیست» و «فریندز» که همه همانند دیگر فرقه های مسیحی با کشیش مآبی مخالف بودند از سوی دیگر، نمایانگر اعتراضات شدید از جنبه های ساختاری به سازمان های دینی هستند.
یکی از پیشگامان بررسی جامعه شناختی فرقه گرایی، ارنست ترولتش است که به شکلی موشکافانه رابطه کلیسا و فرقه را مورد ارزیابی قرار داده و از ماکس وبر در تحلیل این مبنا، پا را فراتر گذارده است.
ماکس وبر «سازمان دینی» را نهادی می پندارد که اجتماعات دینی ـ مذهبی را اداره کرده، خط مشی مناسبی برای ایجاد نظم بین این نوع اجتماعات ارائه می کند و قدرت خود را، که برگرفته از تعالیم مسیح است، بر این نوع اجتماعات و انجمن ها اعمال می کند. به عقیده وبر، سازمان دینی یک انجمن سیاسی است که او به عضویت درآمدن افراد را در این انجمن اجباری می داند. در سازمان دینی، انجام عملی خاص یا دارا بودن شرایطی ویژه برای پیوستن به آن ضرورت ندارد; شخص از بدو تولد عضو این سازمان خواهد بود.5
اما «فرقه» یک انجمن داوطلبانه است. سعی بنیادین رهبری فرقه ـ که به تعبیر وبر «فرّه» یا «کاریزما» خوانده می شود ـ شستوشوی مغزها از عقاید سنّتی سازمان دینی است، منتها فرقه مدعی آن است که خود را متوقف بر اعضای تحت الحمایه خود دانسته، عضوهای مشروط خود را متوجه تسهیلات مادی و معنوی می داند.
ارنست ترولتش موارد کلی نظریه وبر را پذیرفته، در مورد ارتباط بین سازمان دینی و فرقه، دو گرایش نظری مطرح می کند:
1. گرایش ریشه ای: گرایشی است که بر اجتماع آزادانه مؤمنانی تأکید دارد که به گونه ای آرمانی می کوشند تا ارزش های اخلاقی مسیحی همچون عشق برادرانه را در مورد اعضای جامعه محقق سازند.
2. گرایش محافظه کارانه: گرایشی است که بر اجتماع سازمان یافته و مستقلی تأکید می کند که اعضایش می کوشند تا از نهادهای موجود برای تحقق هدف هایشان استفاده کنند.6
گویا هدف ارنست ترولتش از این تحلیل آن است که سازمان های دینی نوعی محافظه کاری پیش گرفته و خواهان نظم موجود در جامعه اند، اما فرقه با وجود اینکه گروه کوچکی است، خواهان کمال درونی بوده، هدفش تماس شخصی مستقیم میان اعضایش می باشد.
و در نهایت می توان گفت: سه عامل مهم و اساسی در ایجاد فرقه ها در درون سازمان های دینی عام دخیل می باشند:
1. ایجاد اختلافات اجتماعی از مسائلی است که همیشه مورد توجه بوده و علل و عوامل آن از سوی کارشناسان مورد ارزیابی قرار گرفته است. اختلافاتی همانند دوگانگی های فرهنگی، مشکلات و موانع برای توسعه و بروز مسائل اقتصادی و حل و فصل نشدن اندیشه، عقاید و آراء سیاسی احزاب درون جامعه از مهم ترین مسائلی است که به نظر می رسد حل آن ها کمک بسزایی به فقدان فرقه ها در مکاتب فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می کند.
بروز چنین اختلافاتی قطعاً رابطه قرینی با شیوه رفتار و عمل سازمان های دینی و غیردینی خواهد داشت. نمونه تحقیقی آن، رفتار نابهنجار کلیسای قرون وسطایی است که با محدود کردن دو مبحث علم و آزادی بیان، راه را برای فرقه گرایی در عصر نوزایی (رنسانس) گشود; فرقه هایی که جز در جهت جامعه ای سکولار، حقّانیتی دیگر را به رسمیت نمی شناختند.
2. عوامل خارجی از جمله عناصری هستند که در جهت ترویج فرقه ها در درون سازمان های دینی نقش بسزایی داشته اند. (فرقه بهائیت در ایران)
3. عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نیز از جمله عوامل گسترش فرقه ها می باشند. تحقیق در تاریخ ادیان بزرگ رسمی همچون مسیحی، بودایی، زردشتی و اسلام و جنبش های فرقه ای درون آن ها از این ادعای تردیدناپذیر دفاع می کند.
شعب 72 گانه مسلمانان و شعب سه گانه مهم مسیحیت (کاتولیک، ارتدکس و پروتستان) از نمونه های مهم آن هاست که نشان دهنده پیروی مریدان خاص از اندیشه های رهبرانی می باشد که به نوعی، خود را در جهت اصلاح جامعه خویش قالب زده و صاحب ادعایی شده بودند.
از مسائل مهم فرهنگی فرقه ها، نوع بدعت هایی است که در کنار عقاید سازمان دینی به وجود می آورند. بدعت ها و نوآوری هایی که خود می توانند در جهت به انحراف کشیدن دین مسلّط جامعه، نقش داشته، شخصیت های انسانی را به انحطاط بکشانند.
ویژگی‌های فرقه
بر همین اساس، اندیشه هایی که از رهبران فرق گوناگون در بین مذاهب ظهور و بروز می کنند بر سه مبنا هستند:
1. فرقه هرگونه تصور تسلّط بر جهان را رها می کند و نسبت به جهان، دولت و جامعه بی تفاوت یا مخالف است، مگر اینکه آن را مطابق با نظریات خود ببیند.
2. فرقه، یا از جامعه کناره می گیرد و یا خواهان جامعه دیگری به جای جامعه کنونی است. به عبارت دیگر، تغییر محتوایی و نه ظاهری سازمان دینی، از اهداف عمده رهبران فرق مکاتب است. هر قدر فرقه ای از انزوا بیرون آید و خود را با جامعه و محیط پیرامون آن تطبیق دهد، به تدریج موجب دگرگونی های خاص در زمینه های دینی، سیاسی و اجتماعی خواهد شد.
3. فرقه از طبقات پایین یا از قشرهایی برمی خیزد که احساس می کنند جامعه یا دولت در حق آن ها ستم کرده است. توضیح اینکه این مورد در مکاتب سیاسی مصادیق فراوان دارد، گرچه در سازمان های دینی، رفتارهای غیر دینی منجر به بروز چنین مشکلاتی خواهد شد.
ویژگی های دیگر را از منظر نیبوهر، یینگر و براین ویلسون در مورد فرقه، می توان چنین بیان کرد: فرقه نمی تواند به عنوان تطبیق با یک موقعیت تازه، مدت زیادی دوام بیاورد، مگر آنکه به عقاید خود رنگ و لعاب دینی بدهد تا نفوذش در بین اعضا و دیگر افراد محیط پیرامون خود باقی بماند.
یینگر چنین استدلال می کند: خطری که فرقه را تهدید می کند آن است که امکان اینکه نفوذش را بر جامعه و جهان از دست بدهد، وجود دارد. مانند فرقه «خوارج» و «قرامطه» در اسلام. او بر آن است که اگر رهبران سازمان های دینی، تحلیلی منطقی از نوع محافظه کاری خود از دین مسلط در جامعه، که نظم خاصی را دنبال می کند، برای معتقدان و مؤمنان خود بیاورند، این تهدید برای فرقه ها جدّی تر خواهد بود.
انواع فرقه‌ها
یینگر در تحقیق خود به سال 1957 سه نوع فرقه را معرفی می کند:
1. فرقه های پذیرشی که اصول استقلالی فردی را دربر می گیرند و نمونه آن جریان «آکسفورد» است، به این لحاظ که توان، امکانات و تسهیلات فرقه بر تربیت نفوس به طور مجزا قرار گرفته است و جهات اشتراکی آن ها در درون اجتماع هرگز لحاظ نمی شود.
2. فرقه های تحاوزگر که جامعه موجود را نمی پذیرند و نمونه آن «آناباپتیست» است.
3. فرقه های کناره گیر و طفره رفته که با فلسفه بدبینی همراه بوده، بر زندگی جدیدی تأکید دارند. نمونه آن گروه های مقدّس در ایالات متحده می باشد.([vii])
ویلسون «فرقه» را هم گروهی داوطلبانه با ادراک شدیدی از هویّت شخص می داند. به عبارت دیگر، تشکیل فرقه بر دو اساس است:
1. همگرایی از نوع شناخت قوی و متقن نسبت به تشکیلات خاص فرقه که منافع شخص را به همراه دارد.
2. ایجاد عواطف و احساسات شدید که منجر به ابراز هویّت فردی شخص شده و جایگاه خاصی در تعاملات اجتماعی برای او باز می نماید.8
پس دو عامل یکی اراده اولیه فردی، و دیگری پاداشی تحت عنوان «ابراز هویّت فردی»، که در جهت قبول قوانین فرقه نصیب شخص خواهد شد، منجر به ظهور فرقه ای در کنار سازمان دینی مسلّط خواهد شد.
در این صورت، اولا عضویت فرقه بستگی دارد به شرایط عضویت; مانند آگاهی نسبت به آموزه های فرقه و پذیرش آن ها، گرایش خاص فرد نسبت به تجربه های خاص مذهبی که از رهبران آن فرقه دریافت می کند; و ثانیاً فرقه بر خلاف سازمان دینی، همه کس را به درون خود راه نخواهد داد و از این رو، اعضایش از نخبگانی به شمار می آیند که حقیقت، تنها در دست آن هاست. در این صورت، فرقه از جامعه بزرگ تر و با مذهب رسمی آن مخالف خواهد بود.
ویلسون انواع فرقه ها را نیز به طور گسترده مطالعه کرده، آن ها را به صورت کتب و مقاله هایی ارائه داده است; کتابی با نام فرقه و جامعه و یا کتاب الگوهای فرقه گرایی از جمله کتاب هایی هستند که مطالعات وی در آن ها درج شده است. وی ابتدا فرقه رابه چهار دسته و در نهایت، به هفت دسته تقسیم کرده که عبارتند از:
1. فرقه های تغییری و تبدیلی: فعالیت های چنین فرقه ای بر تبلیغ مسیحیت متمرکز است و اعتقادات مبتنی بر تغییر کتاب مقدّس می باشند و عضویت در آن ها بر اساس تجربه گفتاری است و طرفداران آن ها بر دوری از گناه و رسیدن به رستگاری تأکید دارند. نمونه هایی از این گروه، فرقه های «رستگاری» و «پنتکستال»ها هستند.
2. فرقه های انقلابی: توجه آن ها بر وقایع حتمی و قریب الوقوع متمرکز است، کتاب مقدّس را از طریق تمثیل و حکایت تفسیر می کنند; اعضای آن ها بیشتر بر اساس حکمت و عقاید مشورت می کنند، نه بر اساس تجارب گفتاری; ضمن اینکه نسبت به جامعه و نظم موجود آن نوعی عداوت و خصومت دارند. از انواع این فرقه ها، می توان فرقه یهودی بنی اسرائیل و «کریستادلفیان» را نام برد.
3. فرقه های درون گرا یا پرهیزگار: پیروان آن توجهی به جهان ندارند. دست کشیدن از دنیا و بی علاقگی نسبت به تبلیغ مسیحیت، از رفتارهای این فرقه هاست که نمونه آن ها را می توان در جامعه «امانا» و برخی از گروه های «هاینس» (پرهیزگار، لقب پاپ) یافت.
4. فرقه های عرفانی: این فرقه ها بیشتر بر جنبه های خاصی از درون انسان تأکید دارند و آموزش های مسیحیت را احیا می کنند; در واقع، به خودشکوفایی و پرورش روان معتقدند. آن ها از جهان دوری نمی کنند و استانداردهای جامعه موجود را می پذیرند. نمونه های این فرقه ها در مسیحیت وجود دارند.([ix])
از دیگر فرقه هایی که ویلسون معرفی می کند «فرقه دست کاری شده»، «فرقه مبتنی بر معجزه» (کسانی که معتقد به ارتباط با ارواح هستند)، «فرقه اصلاح طلب» (کوئیکر) و «فرقه مدینه فاضله» مثل جامعه «اندیا» و «برودهاف» می باشد. با استفاده از این رده بندی ها، ویلسون استدلال می کند که تنها انواع خاصی از فرقه ها تبدیل به مذهب می شوند. فرقه های انقلابی بر آموزش اصول پیش از عضویت تأکید دارند. فرقه های درونگرا یا پرهیزگار از تبلیغات دینی به دورند و فرقه های عرفانی درخواست های فردگرایانه ای دارند که به احتمال کم، کودکان نسل اول را جذب می کنند. در بین فرقه ها، احتمال تبدیل فرقه تغییر و تبدیل به مذهب، بیشتر است، هم به خاطر اینکه سازوکار خاصی برای نیازهای اعضای گروه دارد و هم اینکه تبلیغ مسیحیت در مقابل گذشت زمان، ثابت و با دوام می ماند.([x])
کارکردهای فرقه
فاریس، جامعه شناس معروف، اظهار می دارد: فرقه ها برای ظهور خود نیاز به شرایط مناسب دارند; از جمله اینکه در دوره هایی ظهور می کنند که نظام قطعی و مشخص دین بر اثر تغییرات ناگهانی قدرت سیاسی دچار تزلزل شده و در حال فروپاشی است.11 مثال بارز آن از دیدگاه شیعه در دین اسلام، غصب خلافت در نیمه اول قرن اول هجری است. به بیان دیگر، «فرقه، نتیجه کمک تمام اجتماع است برای آنکه خود را با طرز نوینی وحدت بخشد.»
به عقیده وی، فرقه ها به یکی از این شیوه ها گسترش می یابند: یا از لحاظ تعداد قلیل باقی می مانند، ولی در نوع نگرش های فرقه ای خود سختگیر و خشن می شوند، یا اصل را عملا کنار می گذارند، ولی همچنان به آن عقیده وفادار می مانند و به این صورت، یا به صورت یک هیأت دینی درمی آیند یا به گروه های کوچک تری تجزیه می شوند.12
به توصیفی که از یک فرقه قرون وسطایی غربی شده است، توجه کنید:
«فرقه، حرکت اجتماعی خودانگیخته است که تحت شرایط قابل توصیف به وجود می آید و چند ویژگی خاص به همراه دارد:
1. از گروه اصلی جامعه جدا می شود.
2. از درون یک بطن همراه با کشمکش و خودآگاهی حاد، که از نظر سازمان ارزش دارد، می گذرد.
3. از یک دوره زمانی دیگر کناره گیری کرده و از جامعه و وحدت درونی عبور می کند.
4. به تدریج، خود را به عنوان یک پدیده اجتماعی مهم جا زده و با اجتماع بزرگ ارتباط برقرار می کند و سرانجام، خود را به نوعی، جذب گروه اصلی خواهد کرد.»13
از عبارت مزبور، می توان نتیجه گرفت که فرقه با سیر قهقرایی، در جهت اصلاح و ترویج اندیشه های خاص خود می باشد و با گذر از چهار عنصر انقطاع اولیه، مبارزه درونزا همراه با خود آگاهی با طبقه اصلی جامعه، انقطاع ثانویه و در پایان، جذب شدن به اجتماع بزرگ، پدیده ای می آفریند که به لحاظ اجتماعی تأثیرات شگرفی به همراه خواهد داشت.
پیشتر اشاره شد که ترولتش از دو سنخ جدایی طلبی و فرقه گرایی سخن به میان آورده است: یکی بسیار عاطفی، فعّال، انقلابی و بسیار افراطی; و دیگری معتدل، محافظه کار و تحمّل کننده مشکلات.14
با تحقیقاتی که به انجام رسیده، نشان داده شده است که فرقه های اسلامی در مقایسه با فرقه های بودایی، فعّال تر و پرخاشجوتر عمل می کنند. اما در هر دو دین، هم فرقه های فعّال و پرخاشجو وجود دارند و هم آرام و منفعل; مثلا، فرقه های خوارج، وهّابیان و قرمطیان در اسلام از نوع پرخاشگر هستند، در حالی که فرقه هایی چون جورجی ها و اخوان بصره غیر فعّالند. با وجود این، احوال فرقه ها نسبت به زمان ها و مکان های گوناگون تغییر شکل داده، حتی محتوای آن ها تغییر خواهد کرد.
هرقدر قدرت سازمان دینی عام در جامعه بیشتر باشد، به یقین کارکردهای مفید سازمان های دینی خاص (مثلا، فرقه، کیش، دسته) که از جمله آن ها ترویج و بسط عقاید و اندیشه های سازمانی آن هاست از رونق خود افتاده و تکیه گاهی جز سکوت نخواهد یافت.
از جمله موارد بررسی شده در فرقه ها، فعالیت ها و کارکردهای پنهان آن هاست که خود نیز محل تأمّل می باشد.
بدیهی است انتشار افکار و عقاید، زمینه ای است در جهت جمع آوری روزافزون نیروی فعّال انسانی فرقه.
از اهمّ عناصر مورد استفاده فرقه ها ایجاد شبکه ای گسترده در درون سازمان دینی عام است و چه بسا اندیشه رهبران سازمان های دینی عام متوجه آن ها نباشد و به طور ناخودآگاه در جهت آن ها حرکت کنند.
از دیگر عناصر پنهانی آن ها، تسهیلات ویژه ای است که مجریان سازمان دینی خاص (فرقه) در جهت بهبود روابط اجتماعی مصروف می دارند.
از جمله مراحل سازمانی فرقه ها، جذب شدن به گروه های اصلی جامعه است.
بر همین اساس، برقراری شبکه عظیم تعاملات اجتماعی مبنی بر تسهیلات ویژه ای است که در این جهت مصروف خواهند شد.
علت گرایش برخی از جوامع به فرقه گرایی
مطلب دیگر اینکه چرا برخی جوامع بیش از جوامع دیگر به انشعاب های فرقه ای گرایش دارند؟
مهم ترین مسئله ای که به نظر می رسد باعث این امر شود، آن است که سازمان دینی عام جامعه، ارتباط نزدیک خود را با فعّالان دینی جامعه کم می کند. به طور معمول، هر سازمان دینی در جریانات و تغییرات اجتماعی دچار مشکلاتی خواهد شد که مصلحان درون سازمانی و فعّالان دینی آن، نقطه عطفی بر استمرار اندیشه های سازمان در شرایط تغییر، و ترمیم کننده ریشه ها و بنیادهای آن خواهند بود.
توضیح اینکه مصلحان درون سازمانی از سه قسم بیرون نخواهند بود:
1. بعضی از آن ها در عبادت و اخلاص، رهبران و مصلحان بزرگی هستند.
2. بعضی دیگر در راهنمایی ابعاد فکری و اخلاقی مهارت دارند.
3. بعضی از آن ها به سادگی می توانند پیروان مجموعه سازمان دینی را به مشارکت در سیستمی که بنیان نهاده شده است جذب و از انحرافات گریزان کنند.
4. بعضی دیگر از مصلحان حرکتی ساکت و آرام در گروه به هم پیوسته صمیمی پیروان دارند; آنچنان که در خارج از سازمان دینی، به سختی شناخته می شوند.
5. بعضی دیگر مستقیماً با گروه های بزرگ، حتی توده های مردم ارتباط برقرار کرده اند و نفوذ و تأثیر خود را اعمال می نمایند.
بر همین اساس، جدا شدن سازمان دینی عام با چنین مصلحانی قطعاً خطرات فرقه گرایی اعضای جامعه را به حدّی خواهد رساند که قابل درمان نخواهد بود.
علت دوم که باعث رونق روزافزون فرقه در برخی جوامع شده، ایفا نکردن نقش صحیح روحانیت از سوی روحانیان در سازمان دینی و همچنین عدم توجه مریدان نسبت به عملکردهای روحانی است.
اقتدار روحانی دینی به بلندی منصب رسمی او در جامعه بستگی دارد. حرفه روحانیت ـ و نه صرفاً نام آن ـ ویژگی شخصیتی روحانی را تعیین می کند. یکی شدن با الوهیت، پایه موجودیت و فعالیت روحانیت محسوب می شود. این وحدت باید منظم و مستمر و هدفدار باشد. تجارب دینی خصوصی روحانی، صلاحیت مأموریت او را تعیین می کنند. عقیده های استوار او در جهت تبیین دینی الوهی، جامعه را به همگرایی الوهی و واگرایی غیرالوهی سوق خواهد داد. نوع بینش روحانی، آمادگی و تحصیلات وی، نقشی است که در روحانیت بسیار مهم است.
وظیفه عمده روحانی، پرداختن به امور دینی است. در همین زمینه، روحانی به مثابه حافظ سنّت، فردی خردمند، رایزن و راهنما، مربّی و فیلسوف نیز هست، وظایف اداری او، از فعالیت دینی او منبعث می شوند. او با اعتقاد، از چیزهایی مانند اماکن مقدّس، ساختمان ها، تمثال ها و شمایل ها، وسایل دینی، املاک و اموال، اجرای مراسم مذهبی، برگزاری ضیافت ها و اعیاد مذهبی، که مربوط به دین هستند نگه داری کرده، مدیریت آن ها را بر عهده می گیرد.
از این رو، فهم عمیق مریدان سازمان دینی نسبت به ایفای نقش روحانی سازمان، قطعاً در جهت کاستن از فرقه و فرقه گرایی مؤثر خواهد بود; یعنی درک این مهم که تنها هدایتگری که ارتباط آن ها را با خداوند تثبیت خواهد کرد، روحانی است و هدایت در گرو تثبیت رهبری اوست. از این رو، همان گونه که فهم اعضا نسبت به نقش روحانی سازمان، در فقدان فرقه گرایی مؤثر خواهد بود، به همان نسبت، عمل به وظایف روحانیت در میان گروه های مشابه توسط سران و رهبران سازمان ها نیز باید انجام گیرد.
با ظهور تفاوت در سازمان های دینی و رشد فزاینده آن، برخی از عملکردهای دینی رهبر به افرادی خاص یا گروه های حرفه ای واگذار می گردد و در نتیجه، بازار فرقه گرایی به نهایت درجه رونق خود خواهد رسید.
از دیگر عواملی که موجب بروز هر چه بیشتر فرقه گرایی در برخی جوامع شده، فقدان معرفت عمومی نسبت به مبناهای سازمان دینی است.
از آنجا که هر سازمانی دارای اجزا و تعامل بین اجزا و هدف است، سازمان دینی از این سه عنصر خالی نخواهد بود. در نتیجه، عنصری که می تواند پرده از روی مبناهای سازمان بردارد و آن را در جامعه تبدیل به یک پدیده برتر کند، «وحدت» است.
«وحدت» چیزی است که جملگی رهبران در پی آنند و برای آن تلاش می کنند و در همین زمینه، آن ها که سعی می کنند از اختلافات ـ هر جا که از نظر انسانی و اصولی درست باشد ـ جلوگیری و یا اختلافات موجود را رفع کنند، منزلت بیشتری دارند و طبیعتاً به برادران دینی خود نزدیک تر و برای آن ها محترم تر هستند تا کسانی که سعی می کنند به اختلافات دامن زده، زمینه فرقه گرایی را آماده سازند. پس شناخت سازمان دینی و مبناهای آن در گرو وحدت همگانی است و لازمه وحدت همگانی، اندیشه صحیحی است که سازمان آن را ارائه می دهد. در این صورت، فقدان فرقه گرایی محسوس خواهد بود.
پی‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ Sect که از واژه لاتین Secta گرفته شده است.
2. milinium.
3ـ یواخیم واخ، جامعه شناسى دین، ترجمه جمشید آزادگان، تهران، سمت، 1380، ص 183.
4ـ همان، ص 184.
5ـ ملکم همیلتون، جامعه شناسى دین، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، تبیان، 1377، ص 339.
6ـ همان، ص 340.
7. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p.154.
8ـ ملکم همیلتون، پیشین، ص 345.
9. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p. 154.
10. Ibid, P. 155.
11ـ یواخیم واخ، پیشین، ص 193.
12ـ همان، ص 194.
13. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p.155.
14ـ ملکم همیلتون، پیشین، ص 339.
منابع
ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ج 1;
ـ پل ویلم ژان، جامعه شناسی ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، تبیان، 1377;
ـ آلن پیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، کیهان، 1380;
ـ غلامعباس توسّلی، جامعه شناسی دینی، تهران، سخن، 1380;
ـWWW.etext.org/politics;
منابع (نشریه):