اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

ویژه نامه امام رضا علیه السلام

ویژه نامه هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت
حضرت امام رضا(علیه السلام)

 حضرت امام رضا(علیه السلام) زندگینامه و ذکر برخی احوالات
زندگی سیاسی حضرت
مناظرات حضرت رضا (ع) با کافران
آشنایی با فرقه ضاله واقفیه
امامت(مفهوم امامت و دیدگاه حضرت رضا(ع)
احادیث منقول از حضرت
موضوع ولایتعهدی
کرامات حضرت رضا(ع)از دیدگاه اهل سنت
امام رضا و دفاع عقلانی از دین
یاران امام
اشعار
خطبه توحیدیه

 

 

 دیار طوس وجه تسمیه و پیشینه تاریخی
بازمانده شهر قدیمی توس مشهد
مشهد کنونی
مشخصات جغرافیایی
مکان های دیدنی و تاریخی
مساجد در شهرستان مشهد
کاخها و باغها در شهرستان مشهد
موزه ها در شهرستان مشهد
کاروانسراها در شهرستان مشهد
حمامها و آب انبارها در شهرستان مشهد
نقشه مشهد مقدس

 


 دعا و زیارت
زیارت وسیله قرب الهی
اهمیت زیارات حضرت رضا (علیه السلام)
فضایل زیارت حضرت رضا (علیه السلام)
آداب زیارت حرم اهل بیت
آداب تشرف به حرم امام رضا(علیه السلام)
زیارت نامه  حضرت رضا(علیه السلام)
زیارت  امین الله
زیارت وارث توصیه برای زیارت حضرت رضا(علیه السلام)
پاره تن پیامبر در مشهد الرضا(علیه السلام)
نقد شبهاتی در باب زیارت
خلاصه ؛ مفید جالب در باب زیارت

 


حرم مطهر رضوی آشنایی با حرم مطهر
وضعیت حرم در سال های آغازین
معماران به روایت تاریخ
حرم مطهر بعد از انقلاب
 حرم مطهر و اماکن
نقشه حرم مطهر

 

کتابخانه
کتابهای منسوب به حضرت رضا(ع)
مطالعه کتاب


چند رسانه ای فیلم
اصوات
عکس
پیامک هایی در رابطه با میلاد امام رضا ع

ویژه نامه محرم و صفر                  ) ویژه نامه امام رضا (علیه السلام

هشت شعر از هشت شاعر معاصر برای امام هشتم(ع)

هشت شعر از هشت شاعر معاصر برای امام هشتم(ع)

به همین مناسبت هشت شعر از هشت شاعر معاصر ایران را درباره حضرت رضا(ع) منتشر می‌کنیم.

* میلاد گل سروده نصرالله مردانی
-------------------------------------

میلاد گل به فصل بهاران خجسته باد
آواز دلنواز هزاران خجسته باد

در گلشن همیشه گل افشان سرمدی
رقص نسیم و جوش بهاران خجسته باد

سرزد ز آسمان رضا کوکب و لا
این مژده بر شکسته حصاران خجسته باد

سیراب شد ز ابر کرامت کویر دل
بر دشت تشنه، ریزش باران خجسته باد

ای میر صبح، فاتح اقلیم روشنی
در یاد عشق، فتح سواران خجسته باد

شب را شکسته باده شبگیر آفتاب
گلبانگ نوش‌نوش خماران خجسته باد

میلاد هشتمین گل باغ محمدی
بر پیروان پیر جماران خجسته باد


* چشمانم به من دروغ نمی‌گویند سروده ابوالقاسم حسینجانی
-----------------------------------------------------------------------

قرار ما
حرم توست

هر که درد ندارد
نباید هم که بیاید!
چشمانم، به من دروغ نمی‌گویند
خودم دیدم:
خادمان حرم داشتند
بی‌دردی را
- نامردی را-
جارو می‌کردند!

هر چند
درد ما، هم، قابل نیست
و گرنه
- دوری-
این همه به درازا نمی‌کشید!

نشانی کامل تو را
آهو بچه‌هایی
- که خاطرشان جمع بود-
به خاطرم سپردند؛

و من
صاف پیچیدم
به سمت چشمانت!
ای کاش می‌توانستم
چیزی بگویم-
تا رضا دهی!
رضای من، تویی!
دل‌ها را، آب می‌کنی؛
و گرنه - این همه دریا-
مگر می‌شود
از چشمخانه‌یی بتراود؟!

مکان،
امکان تو را ندارد
از قدمگاهت
آفتاب، قد می‌کشد!
مشت زایرانت را
اگر بگشایند
- دست کم -
بهشت را، در خویش دارد!
قرار ما
حرم توست
زیارت نامه‌ات، زیارت نامه نیست
زبان عاشقی‌ست!
نگاهت
به غزالان غریب
دل می‌دهد!
ای تدارک تقدیر
تکلیف شب‌های بیداری را
روشن که می‌سازی،
فرشته‌ها نیز
تاب نمی‌آورند که نیایند!

از پای نگاهت
ای کاش،
هر گز برخیزم!
- «برایت بمیرم»!
وقتی تو هستی
مرگ کاری ندارد!
در روزگار قحطی مرد و عشق
مهربانی
نگاهت را که می‌بیند
دست بردار نیست!
مگر می‌شود
تو را اسیر دید؟!

کبوتران حرم،‌ غم ندارند:
شیب تو
- نیز-
صعودی ست!
مرا نمی‌رسد
با غریب‌نوازی تو، کنار بیایم!
دل - که می‌گیرد-
سراغ تو را می‌گیرد
بگذار
هر چه می‌خواهند بگویند؛
قرار ما
حرم توست!


* دری به کبودی آسمان سروده ضیاءالدین خالقی
------------------------------------------------------

و من دیدم
کبوترانی را
که به شوق طواف گنبد طلایی تو
تمام جاده‌های هوایی را
زیر دو بال گرفته بودند

و من دیدم
کبوترانی دیگر را
که حتی راه رسیدن را
شکل خیال گرفته بودند

و من دیدم
کبوترانی را
که بی دست‌های شما
- دستانی که بذر می‌پاشیدند-
از زمین دانه برنمی‌چیدند

و من دیدم
تیر و کمان و تفنگ صیادانی را
که بال هیچ کبوتری را
نشانه نمی‌رفتند

و من دیدم
...
چرا که او
ضامن من
ضامن تو
ضامن آهو بود
چرا که چشم‌های او
چشمه دل
چشمه محبت
چشمه جادو...
نه!
چشمه «یاهو» بود

و من دیدم
کبوترانی را
که تنها به نشانه شادی
- شاید از استادیوم بزرگ آزادی!-
چگونه و با چه شتابی
به سمت آسمان‌های آبی
پرکشیدند
به این امید که روزی
بر صحن زمینی فرود آیند
که گنبد آسمانی‌اش
فراتر از ابرها رسیده و
آن‌جا
هر کبوتری با بال‌های خود
دری به کبودی آسمان
کشیده است.


* قصیده حرم سروده عباس سودایی
-----------------------------------------

در کشور ایران که دلتنگی فراوان است
کنجی برای گریه، ای مردم! خراسان است

کنجی که جذاب است مثل خال کنج لب
کنجی که در واقع تمام خاک ایران است

در نقشه سمت چپ، کمی بالا، تپش دارد
این نقشه انسان است و مشهد قلب انسان است

در دلنشینی این عروس از رامسر بهتر
او باعث شیرینی قند فریمان است

مشهد شهادت می‌دهد در خاک من گنجی‌ست
در آسمان فوج کبوترها نگهبان است

ای حس امشب! بادبان‌ها را بکش پایین!
بادی که امشب می‌وزد در شعر، توفان است

آقا! کمی هم درد دل دارم اجازه هست؟
با آن که پیش از گفتنش شاعر پشیمان است

همسایه ما سال‌ها حرف از حرم می‌زد
او مرد و این قصه فرزندش پریشان است

دیروز می‌خواندم شما حج فقیرانید
امروز دور از دسترس، حج فقیران است

هر کس که دست و بال او تنگ است، لایق نیست؟
یا هر که پولش یبشتر باشد مسلمان است؟

یک لحظه خوابم برد، گویا در حرم هستم
این جا که حالا ایستادم زیر ایوان است

پشت سرم مردی زیارت‌نامه می‌خواند
از ظاهر او می‌شود فهمید چوپان است

از روستای کوچکی اطراف مشهد یا
از پیرمردان عشایر، از لرستان است

یک چوبدست و سفره نانی خشک پهلویش
انگار در جیب کتش یک جلد قرآن است

دستش به روی شانه‌ام ناگاه...، امری بود؟
می‌خندد و زیر لبش این بیت پایان است:

مشهد مدینه، کربلا را در خودت دریاب
جانان تو هستی، گنبد و گلدسته بی‌جان است


* دست مرگ سروده بهمن ساکی
--------------------------------------

گرفته لکنت حجلت گریبان زبانم را
و می‌سوزد تب آواز، مغز استخوانم را

به آهنگی که از من نیست شوق ناله‌ای دارم
و دست آسمان پر می‌دهد آه نهانم را

غباری دست و پا کردم که بر دامان او افتم
اگر بی‌دست و پایی سد نسازد شوق جانم را

دعایی در دلم جوشید و اسم اعظمش گل کرد
اجابت شد دعا، بی آن که بگشایم دهانم را

به سودای خیالش بارها از خویشتن رفتم
و دست مرگ باز آورد تا دنیا عنانم را


* امام رضا(ع) هشتم سیه گیسو سروده نادر بختیاری
-----------------------------------------------------------

شمع بی‌اشک و بی سوسویم من
محو هشتم سیه گیسویم من
گر به مشهد، پریشان مویم من
کشته ضامن آهویم من

مرگ از این سان ، به جز زندگی نیست
جز رضا (ع) لایق بندگی نیست

همچو او باش تا، بنده باشی
عشق را، مهر تابنده باشی
گر جز از شوقش آکنده باشی
در صف حشر، شرمنده باشی

ساقی! از هشتمین می، به من ده
منقطع نه، پیاپی، به من ده
ساقیا! من خمار رضایم (ع)
گر چه می خورده مرتضایم (ع)

کلهم نور واحد دلیل است
کاین محبت، می سلسبیل است


* کاش آهوی بیابان دو چشمت می‌شدم سروده رضا اسماعیلی
----------------------------------------------------------------------

کاش یک شب باز مهمان دو چشمت می‌شدم
ریزه خوار مشرق خوان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب می‌گذشتم از فراز چشم تو
گرم گلگشت خراسان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب می‌سرودم گنبد زرد تو را
فارغ از دنیا، غزل خوان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب، می‌نشستم بر ضریح چشم تو
باز هم پابند پیمان دو چشمت می‌شدم

صحن و ایوان تو را ای کاش جارو می‌زدم
چون کبوترها، نگهبان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب بوی گل می‌چیدم از چشمان تو
بلبل باغ و گلستان دو چشمت می‌شدم

ضامن آهوست، چشمان شهید روشنت
کاش آهوی بیابان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب معرفت می‌چیدم از چشمان تو
غرق در دریای عرفان دو چشمت می‌شدم

کاش یک شب می‌شدم خیس نگاه سبز تو
شاهد اعجاز باران دو چشمت می‌شدم

کاش می‌خواندم شبی قرآن چشمان تو را
در شبی روشن، مسلمان دو چشمت می‌شدم

سخت شیرین است طعم روشن چشمان تو
کاش یک شب باز مهمان دو چشمت می‌شدم


* بر آستان جانان سروده حسین اسرافیلی
-----------------------------------------------

بر آستان توام دل همیشه پابند است
چو آهویی که پناه از تو آرزومند است

بر آستان تو عمری سر ارادت ماست
دلم به زلف تو ای دوست، سخت پابند است

چه جای عقل، جنون می‌کشد به صحرایم
چو عشق جلوه نماید، چه فرصت پند است؟

خوشیم در حرمت جلوه تماشا را
چو شیشه‌ایم که با جوش باده خرسند است

سرم سلامت از این سجده، بر نخواهد خاست
کدام تیغ به ابروی دوست مانند است؟!

طواف کوی تو کردم، سروش غیبم گفت
که بر طواف رضایت، رضا خداوند است

در این شبی که منم شوق آفتابم نیست
جمال دوست مرا، مهر بی‌همانند است

به مشعر و عرفاتم جمال حضرت توست
ندانم این چه طواف است و این چه ترفند است!؟

به شهد نام شما دم به دم سخن گویم
کرامتی! که سزاوار طوطیان قند است

اگر چه هیچ ندارم تو را شفیع آرم
خدای داند و تو، با توام چه پیوند است

برای جد تو عمری گریستم چون شمع
به روز حشر مرا، آرزوی لبخند است

تهی مباد مرا دست خواهش از کرمت
تو را به حرمت زهرا (س) که سخت سوگند است

ویژه میلادامام رضاعلیه السلام۱۰

واقعا تو اینطور فکر میکنی؟ از تو دیگر بعید بود، حیف، اصلا فکر نمیکردم که تو هم اینطور باشی ..."
اینها جملاتی است که چه بسا چندین و چند بار در تعاملات اجتماعی به گوشمان رسیده باشد. حتما گاهی برای همه ما پیش آمده که دلایل متقن و براهین منطقی سبب گشته تا آفتاب حقیقت در مسائل مختلف برایمان جلوه بنماید. اما هنگامی که آنرا حقیقتا در درون قلبمان پذیرفتیم، با واکنش منفی برخی از اطرافیانمان مواجه شده ایم و به واسطه رفتار آنان تحت فشار قرار گرفته ایم. در چنین شرایطی عکس العمل ما چیست؟ واقعا در چنین مواقعی چه باید کرد؟ به هر حال چه بسا به تبع گفته های دیگران، درون انسان به تلاطم درآید. چگونه میتوان در چنین حالتی به ساحل آرامش رسید؟
روزی عدّه اى از دوستان امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و یونس بن عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصیت هاى ارزنده بصره بود، در جمع ایشان حضور داشت.
هنگامى که آنان مشغول صحبت و مذاکره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند. امام (علیه السلام) به یونس فرمود: "داخل اتاق برو و هیچ عکس العملى از خود نشان نده؛ مگر آن که به تو اجازه داده شود."
در این هنگام، امام هشتم اجازه فرمود تا اهالی بصره وارد شوند. آنها پس از ورود، بر علیه یونس سخن چینى و ناسزاگوئى را آغاز کردند. در این بین امام رضا (علیه السلام) سر مبارک خود را پائین انداخته بود و هیچ سخنى نمى فرمود و نیز عکس العملى از خویش نشان نمیداد؛ تا آن که آنها بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد آن حضرت خارج گشتند.
پس از آن، امام (علیه السلام) اجازه فرمود تا یونس از اتاق بیرون آید. یونس با حالتى غمگین و چشمى گریان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت: فدایت شوم، من از عقاید (دین و مذهب) دفاع و حمایت مى‏کنم؛ در حالیکه یاران من چنین به من مى‏نگرند. امام رضا (علیه السلام) با مهربانی، یونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: "اى یونس! غمگین مباش، مردم هر چه مى خواهند بگویند، این گونه مسائل و صحبتها اهمیتى ندارد. زمانى که امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد، هیچ جاى نگرانى و ناراحتى وجود ندارد. اى یونس! سعى کن تا همیشه با مردم به مقدار کمال و معرفت آنها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آنها بیان نمائى و از طرح و بیان آن مطالب و مسائلى که نمى فهمند و درک نمى کنند، خوددارى کن. اى یونس! هنگامى که تو دُرّ گرانبهائى را در دست خویش دارى و مردم بگویند که سنگ یا کلوخى در دست تو است و یا آن که سنگى در دست تو باشد و مردم بگویند که درّ گرانبهائى در دست دارى، چنین گفتارى چه تاثیرى در اعتقادات و افکار تو خواهد داشت؟ آیا از چنین افکار و گفتار مردم، سود و یا زیانى بر تو وارد مى شود؟!"
یونس با فرمایشات آن حضرت آرامش یافت و گفت: خیر، سخنان ایشان هیچ اهمیتى برایم ندارد. امام رضا (علیه السلام) مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود: "اى یونس! بنابراین، چنانچه راه صحیح را شناخته و حقیقت را درک کرده باشى و نیز امام معصوم از تو راضى باشد، نباید افکار و گفتار مردم در روحیه، اعتقادات و افکار تو کمترین تاثیرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگویند."

(برگرفته از کتاب رجال کشّى، صفحه 487، شماره 924)

http://forum.yasinmedia.com/showthread.php?t=1306

ویژه میلادامام رضاعلیه السلام

ویژه میلادامام رضاعلیه السلام۹

شعر تازه آیت الله صافی گلپایگانی برای امام رضا(ع)من کیـستم که در ره او جــــان فــــدا کنــم
به گزارش خبرگزاری فارس از قم، متن کامل سروده آیت الله صافی گلپایگانی در مدح امام رضا(ع) به این شرح است:
باز آمــــدم به طــوس، به شهـر و دیار دوست شهر شهــــادت و حــــرم مشــــکبار دوست
شهــرى که هســـت قبــــله ی عشــاق و عارفان شهرى که هست مشتهـــر از اشتـــهار دوسـت
شهـــر وفـــا و طــور لــــقا مشهـــد رضـــا دارد شرافـــت از شـــــرف و اعتبـــار دوست
ز آن طـــوس گشتــه شهـــره آفــاق کاندر آن گردیـده دفــــن، پیــکر پر افتـــخار دوســت
میســــوختم ز آتــش ســـوزان هــــــجر او شــــُکر آن که باز، کــرد نصیبم جـوار دوست
آب حیــــات و عمــر ابــــد کــى برابر است با دولــت حضــــور دمى در کنـــار دوســـت
امــــر جهــان و نظـــم امـــــور جهــــانیان ز امــــر خــــدا است در کف با اقتدار دوست
صـــف بســته اند خیـــل ملائــک به احتـرام در روضــــه ی مقـــدس گردون مدار دوســــت
ما را سخن ز بیش و کم و هست و نیست، نیست بگـــزیده ایم خــــطّ و ره اختـــیار دوســـت
من کیـستم که در ره او جــــان فــــدا کنــم؟ جانــم فـــداى آن که بــود جــان نثار دوست
جــود و گـــذشت و مــــردى و ذرّه پــرورى رحـم و وفــا و مهر و کــرم هست کار دوست
تنــها نــه خاکـــسار در دوســت گشتـــــه ام من خاکســـارم آن که بـــود خاکـسار دوست
در کفشـــــدارى حــرم شـــاه دیـــن رضـــا من کفشــــدار آن که بــود کفشــــدار دوست
لطفالله صافی

شب میلاد امام رضا(ع) - 19/8/87