چرا امیرالمومنین (علیه السلام) نام خلفاء را بر فرزندانش نهاده است؟
آیااین کاردلیل بر حسن روابط است؟!
کسانی که به طور گسترده اینگونه شبهات را بین عموم منتشر میکنند تنها قصد فریب مردم را دارند و بس.
آنها میخواهند با عوام فریبی،جنایات خلفاء را پنهان کرده و مردم را به اینگونه سؤالات مشغول کنند.
در این زمینه به چند نکته اشاره میکنیم:
نکته اول: اگر قرار باشد نامگذاری، دلیل بر حسن روابط باشد این اشکال به عمر بن الخطاب هم وارد است؛ زیرا یکی از فرزندان عمر، عبدالله نامیده شده است و یکی از منافقان معروف در زمان پیامبر هم عبدالله ابیّ بوده است. اگر واقعا نامگذاری، دلیل بر حسن روابط است پس خلیفة دوم با آن منافق معروف، همفکر و با او حسن روابط داشته، چون نام پسرش را به نام آن منافق نامیده است.
نکته دوم: اگر قرار بود امیرالمؤمنین(ع) به خاطر علاقه به خلیفة اول، نام فرزندش را اهم نام او بگذارد، از نام اصلی او (عبدالکعبه، عتیق، عبدالله) استفاده میکرد نه از کنیه او (ابوبکر).
در حالی که انتخاب کنیه در اختیار پدر فرزند نیست بلکه خود شخص با توجه به اتفاقاتی که در زندگیش میافتد کنیهاش را انتخاب میکند.
نکته سوم: اگر واقعا نامگذاری دلیل بر علاقه و حسن روابط است چرا هیچکدام از خلفاء، نام فرزندانشان را به نام امام حسن و امام حسین(ع) نامگذاری نکردهاند؟
اگر خلفاء با امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) مشکلی نداشتند و با هم حسن روابط داشتند چرا حاضر نشدند نام فرزندانشان را به نام فرزندان آن حضرت بنامند؟
مگر میشود گفت حضرت علی(ع) به خاطر علاقه و دوستی با خلفاء، نام فرزندانش را به نام آنها نامیده ولی خلفاء حاضر نشدند برای ابراز علاقه متقابل به امیرالمؤمنین(ع) نام آن حضرت و یا امام حسن و حسین(ع) را برای فرزندانشان انتخاب کنند؟
مگر علاقه و دوستی یک طرفه میشود؟
نکته چهارم:معروف است که یکی از عادات خلیفة دوم این بود که نام افراد را تغییر میداد و نام عمر را خود او برای فرزند امیرالمؤمنین(ع) انتخاب کرد.
در نتیجه، این نامگذاریها ربطی به آن حضرت ندارد تا به این وسیله مردم را فریب دهند.
بلاذری در انساب الاشراف مینویسد:
و کان عمر بن الخطاب سمّی عمر بن علیّ بإسمه.
عمر بن الخطاب فرزند علی(ع) را به نام خویش نامگذاری کرد.
ذهبی در شرح حال عمر بن علی بن ابی طالب مینویسد:
و مولده فی أیام عمر فعمر سمّاه بإسمه.
عمر بن علی در زمان خلیفة دوم متولد شد و عمر نام خودش را بر او نهاد.
نکته پنجم: مگر نام ابوبکر و عمر و عثمان، تنها منحصر به نام خلفاء است و در زمان پیامبر کسی دیگر به این نامها نامگذاری نشده است؟!
ابن حجر در کتاب الاصابه ذیل نام عمر، بیست و یک نفر از صحابه را نام میبرد که اسمشان عمر بوده است.
همچنین ذیل نام عثمان، بیست شش نفر از صحابه را نام میبرد که اسمشان عثمان بوده است.
آیا میشود گفت همة این نامگذاریها به خاطر علاقه به خلفاء بوده است؟
امیرالمؤمنین(ع)درعلت نامگذاری یکی ازفرزندانشان رابه نام عثمان فرمودند:
انّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون.
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدم.
در نتیجه نامگذاری فرزندان امیرالمؤمنین(ع) به نامهای ابوبکر و عمر و عثمان نه تنها ربطی به خلفاء ندارد بلکه هیچ دلیلی بر روابط خوب اهل بیت(ع) با دستگاه خلافت نخواهد بود.
زندگی نامه سلمان حدادی
مستبصر شیعی
سلمان حدادی هستم، فرزند لقمان حدادی متولد 1361 در سنندج. پدرم تا سال 54 نظامی و عضو ارتش بود و آن سال، از ارتش کناره گرفت و زمانی که کاک احمد مفتی زاده در سنندج، با تاسیس مدرسهی قرآن، حرکت دینی در کردستان آغاز کرد، به جمع کاک احمد و فاروق فرساد و حسن امینی و.... پیوست. پس از انقلاب، بعد از زاویه پیدا کردن جنبش کاک احمد با جمهوری اسلامی، در سال 61 به زندان افتاد و بعد از 2 سال و 7 ماه زندان، با عفو مسئولین نظام، از بند زندان آزاد شد.
وقتی پدرم را به زندان بردند، فقط 5 روز از تولدم گذشته بود
و ایشان به مادرم سفارش کرد که اسم مذهبی بر فرزندمان بگذاری. مادرم که اهل کشور سوریه و شیعه مذهب بود، به خاطر محبت فراوان به صحابه جلیل القدر پیامبر و امیرالمومنین، حضرت سلمان، اسمم را سلمان گذاشت. وقتی در زندان به پدرم خبر دادند که اسم من را سلمان گذاشته اند،عصبانی شد و گفت: سلمان دیگه چه اسمی است؟ اسمش را عمر میگذاشتی ابوبکر میگذاشتی! خالد میگذاشتی!
با این اسم بزرگ شدم در حالی که آن زمان، از اسمم احساس شرمندگی میکردم. با تشویق پدرم، در کنار دروس مدرسه،درسهای دینی اهل سنت را هم میخواندم. بعد از اتمام دبیرستان، با چند نفر از دوستان به زاهدان رفتم و 3 سال دوره حدیث را در مسجد مکی، گذراندم.
در آن سه سال بحثهای مختلفی با مولویهای زاهدان داشتم، گاهی سر کلاس مطالبی می گفتند که با عقل جور در نمیآمد و به آنها اعتراض میکردم.
یک روز یکی از مولویها سر کلاسمان آمد و گفت: امروزیک روایت عجیبی دیدم! خیلی روایت جالبی است، این روایت الگویی رفتار زن وشوهر است!
5 دقیقه از آن روایت برایمان تعریف کرد. خوب که ما حساس و کنجکاو شدیم گفت: در روایت آمده است که هر وقت عایشه از دست پیامبر(ص) عصبانی میشد به خدای ابراهیم قسم میخورد و هرگاه از آن حضرت خوشحال میشد به خدای محمد(ص) قسم میخورد.
گفتم: جناب مولوی. در این روایت دو مطلب باید روشن شود.
1. اینکه من الان یک مولوی هستم، اگر کسی من را به عنوان مولوی قبول نداشته باشد ناراحت میشوم، حالا پیامبری که جانشین خدا روی زمین و خلیفه الله است، عایشه موقع عصبانیت او را به پیامبری قبول نداشت و به خدای ابراهیم قسم می خورد، این معرفت عایشه به پیغمبر را می رساند.
2. اینکه چرا عایشه از پیامبر(ص) غضبناک شد؟ آیا پیامبر(ص) در حق عایشه ظلم کرده بود که عایشه از او ناراحت شده باشدیا بی جا ناراحت شده بود؟ پیامبری که معصوم است عایشه چه حق دارد از او ناراحت بشود؟
اهل سنت روایتی رانقل میکنندکه خداوند شب ها با الاغ از آسمان به زمین میآید و شب های متعددی، پشت بام می رفتم و نماز شب میخواندم تا خداوندی که پایین می آید را ببینم ولی موفق نشدم.
پس از 3 سال تحصیل در زاهدان دوره حدیث به اتمام رسید و برای آموختن دوره کامل نحوهی جذب و تبلیغ، به رایوند پاکستان رفتم و 4 ماه در آنجا آموزش دیدم.
پس از بازگشت از پاکستان امتحان کنکور دادم و در دانشگاه کرمانشاه در رشتهی استخراج معادن قبول شدم.
در دانشگاه، یک دوست شیعه پیدا کردم به نام مهدی رضایی. فردی بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد و با اعتقاد بود. همیشه سر به سرش میگذاشتم و میگفتم: حیف نیست تو با این اخلاقت شیعه باشی؟ او هم خیلی حرص میخورد و گاهی در جوابم میگفت: حیف نیست تو سنی باشی! ای کاش شیعه میبودی!
از این دوستی ما 4 سال گذشت و او مکرر به من میگفت: حداقل یک بار بیا و در روضهی سید الشهدا (ع) شرکت کن. من هم که دارای ریش بلند و تیپ و قیافهی مولوی یا به تعبیر کردها ماموستا بودم خیلی سختم بود. به او گفتم: این کفریات چیه؟ میگفت: حالایک دفعه بیا از نزدیک ببین.
با اصرار زیاد، من را یک شب محرم به مجلس روضه برد. گوشهای نشستم و سید بزرگواری منبر رفت و در حین صحبتهایش گفت: کدام یک از شما حاضرید به خاطر خدا و اسلام، جانتان را فدا کنید و مطمئن باشید زن و بچهتان به اسرات می روند؟ در آن زمان سید الشهدا(ع) چه دید که حاضر شد، جانش گرفته شود و اهل و اولادش به اسارت روند؟ چرا امام حسین(ع) دست به چنین کار بزرگ زد؟ امت پیغمبر(ص) چه کرده بودند و به چه روزی افتاده بودند که نوه پیغمبر(ص) ناچار شد دست به چنین کاری بزند؟
هر چی فکر کردم دیدم که در شخصیتهای اهل سنت، شخصیتی مانند امام حسین(ع) پیدا نمیشود که حاضر باشد به خاطر اسلام، دست به چنین کار بزرگ و خطرناکی بزند! این سوال مهمی بود که برایم ایجاد شد.
آن شب چراغ ها را خاموش کردند و شیعیان مشغول سینه زنی شدند ولی من سینه نزدم، نشستم و برای مظلومیت سیدالشهدا (ع) خیلی گریه کردم.
از این که در مذهب اهل سنت نمیگذاشتند امام حسین(ع) را به خوبی بشناسیم ناراحت بودم، از مذهبم دلسرد شدم. ولی چون از بچگی به ما گفته بودند که شیعهها سفسطه میکنند و ناحق را حق جلوه میدهند از مذهب شیعه فراری بودم.
به همین خاطر همهی مذاهب اهل سنت از حنفی گرفته تا حنبلی و مالکی و شافعی را مورد مطالعهی جدی قرار دادم. حتی تا اختلافات ریز فقهی آنها هم مطالعه کردم که مثلا شافعیها می گویند: اگر مردی که وضو داشته باشد دستش به همسرش بخورد وضویش باطل میشود ولی حنفیها میگویند باطل نمیشود، ولی هیچ کدام روح مرا سیراب نکرد.
تصمیم گرفتم درباره دیگر ادیان هم تحقیق کنم هر چند که میدانستم دین حق اسلام است ولی گفتم شاید آنها بر حق باشند و به ما اشتباه گفتهاند. با ماشین به یزد رفتم و با بزرگان زرتشتیت صحبت کردم دیدم آنها از جنگ اهریمن و اهورا مزدا میگویند و افسانه بافی میکنند آنان را بر حق نیافتم. سراغیهودیهای اصفهان رفتم و تحریفات و مطالب مخالف با عقل در تورات را که دیدم ازیهودیت متنفر شدم. سراغ مسیحیت رفتم، انجیل یوحنا را مطالعه کردم، با کاتولیکهای تهران صحبت کردم با پروتستانها حرف زدم، پروتستان ها را افرادی روشنتر و عاقلتر از کاتولیک هایافتم ولی با این وجود، اهانت ها و نسبت های ناروا به پیامبران الهی، باعث شد که از آنها فاصله بگیرم و حقیقت را در جای دیگری جستجو کنم.
یک سری کامل کتاب های صادق هدایت را خواندم، کتاب مسخ و آمریکای فرانس کافکار را مطالعه کردم، کتابهای نیچه را خواندم که مطالبش انسانهای غافل را به پوچگرائی میکشاند، کتابهای مرحوم دکتر شریعتی را مطالعه کردم و دریافتم که دکتر، بیشتر با الفاظ بازی کرده و کتاب هایش عمق لازم که من را قانع کند، ندارد.
در تهران بایکی از دوستانم در مجالس شیطان پرستی حاضر شدم و دیدم که عقاید و رفتارشان با فطرت انسان سازگاری نداشت. به دالاهو و سرپل ذهاب کرمانشاه رفتم و با پیروان فرقهی اهل حق گفتگو کردم، در همان زمان جشنی بر پا کرده بودند کهیکی از شیطان پرستانیزیدی - که در کردستان هستند – در آنجا برنامه اجرا میکرد. صحنههایی که آنجا دیدم اصلا برایم جالب نبود و آن را دین آسمانی نیافتم.
بعد از همهی این جستجوها، با احتیاط به سراغ فرق شیعه رفتم. ابتدا کتاب های شیعیان 4 امامی زیدی را مطالعه کردم که افکارشان بیشتر شباهت به فرق اهل سنت دارد تا شیعهی امامیه.
به دیزباد نیشابور، به دیدن شیعیان اسماعیلی 6 امامی رفتم دیدم که متاسفانه هیچ تقیدی به شریعت نداشتند. زنانشان بدون حجاب در بین مردان حاضر میشدند و راحت با مردان نامحرم دست میدادند که به شدت از آنان متنفر شدم.
آخرین فرقهای که باید مورد تحقیق قرار دادم فرقهی شیعهی 12 امامی بود. ابتدا کتاب منتهی الامال را به دست آوردم و خواندم. بعد از آن به دفتر یکی از مراجع قم رفتم و سوالات و شبهاتی که داشتم از آنجا پرسیدم و آنها هم با صبر و حوصله به من پاسخ دادند.
سپس از او خواستم کتابی به من معرفی کند تا دربارهی شیعه بیشتر تحقیق کنم که کتاب المراجعات و شبهای پیشاور را به من معرفی کرد. آن کتابها را تهیه کردم و شروع کردم به خواندنشان.
6 ماه آن کتابها را مطالعه کردم، مطالب آن دو کتاب را که میخواندم دیدن صحت و سقم آن، فورا مراجعه میکردم به کتاب های اهل سنت یا به نرم افزار المکتبه الشامله.با کمال تعجب دیدم مثل اینکه این روایات، واقعیت دارد. برایم سوال پیش آمده بود که چرا بعد از این همه سال، این روایات دور از چشم ما بوده و ما ندیدیم؟ اگر هم مواردی از این دست میدیدیم و از علما میپرسیدیم، خیلی راحت از کنار اینها میگذشتند ویا توجیه کردند مثلا میگفتند: این فضیلت است نه رذیلت. در حالی که برعکس بود. مثلا آنجایی که معاویه مشغول غذا خوردن بود و پیامبر(ص) سه بار شخصی را فرستاد تا معاویه را صدا بزند ولی معاویه، نزد پیامبر نرفت و به خوردن خود ادامه داد، پیامبر او را نفرین می کند و فرمود: خداوند هیچ وقت شمکش را سیر نکند، برخی علمای اهل سنت که تحمل دیدن این نفرین را ندارند تلاش کردند آن را تبدیل به فضیلتی برای معاویه بکنند به این صورت که: پیامبر(ص) در آنجا در حق معاویه دعا کرد زیرا هر کس در این دنیا شکمش سیر شود در آن دنیا گرسنه خواهد بود و پیامبر دعا کرد که در این دنیا شکم معاویه هیچ وقت سیر نشود تا در آن دنیا گرسنه نماند!
یک دفترچهای چاپ کردم که تحت این عنوان که "آیا شیعه حق است؟" و در آن دلائلی از کتابهای اهل سنت آوردم که ثابت میکرد مذهب شیعه، برحق آوردم و آن دفترچه را پخش کردم. یک نفر این دفترچه را به پدرم داده بود. و گفته بود: این را پسر شما چاپ کرده است.
پدرم به من گفت: سلمان شیعه شدهای؟ من هم جرات نکردم بگویم آره. تقیه کردن را همیاد نمیدانستم. گفتم: اگر خدا قبول کند.
گفت: نه گولت زده اند.
گفتم. منیک عمری به مردم میگفتم شما گول شیعه ها را نخورید حالا شما به من میگویید گول خورده ای؟
نشستم و با پدر شروع کردم به بحث و مناظره کردن. و به کمک اهل بیت(ع) با حضور ذهن کافی، توانستم جوابش را بدهم. یکسری از دوستان پدرم آمده بودند و با آنها هم بحث کردم و آنها هم محکوم شدند. گاهی عصبانی می شدند می گفتند: تو را شیعه ها فرستادند تا ما را اذیت کنی.
گفتم: من که کردستان و سنندج بودم و هستم، پیش شیعهها که نرفتم تا آموزش ببینم. این مطالب همه از کتابهای خودتان است نه کتابهای شیعه.
وقتی دیدند این طوری نمیتوانند جوابم را بدهند، پدرم به من گفت: سلمان، ماشین زیر پایت چی هست؟ گفتم: زانتیا. گفت: این را بگذار کنار، برایت ماکسیما میخرم به شرطی که دیگر هیچ اسمی از شیعه نبری.
گفتم: ماکسیما نمیخواهم.
6 ماه مرتب، مرا تحقیر و اذیت میکردند و چارهای جز تحمل آنان نداشتم.
خانمم یک بچهی تو راهی داشت و زندگی بر ما فشار میآورد. به خانمم گفتم این طور نمیشود زندگی کرد، من میروم تا شغلی پیدا کنم، خانهای اجاره کنم و بعد دنبالت میآیم تا از اینجا برویم.
از خانه که بیرون رفتم، دیدم پدرم با چند نفر، سر کوچه ایستاده است گویا فهمیده بودند که میخواهم از آنجا بروم. خانمم گفتم: من تا سر کوچه باهات میآیم.
گفتم: نه، همین جا بمان.
ولی اصرار کرد و با من آمد به طرفشان . رفتم و به آنها گفتم: به به، شما هم سر راه مردم را میگیرید، مثل اجدادتان.
گفتند: اجداد ما کی هست؟
من هم اجدادشان را برایشان نام بردم. آنها 5، 6 نفری بر سرم ریختند ویکیشان با چوب دستی که در دست داشت ضربهی محکمی از پشت به سرم زد و من آنجا افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم.
خانمم که قصد داشت از من دفاع کند، جلو آمده بود تا مانع آنها شود، که یکی از آنها با لگد به پهلویش زده بود، و بر اثر آن ضربه، بچهاش را سقط کرد ولی خدا رو شکر، من آن صحنه را ندیدم.
بیدرنگ یاد مظلومیت علی(ع) میافتم که در جلوی چشمش همسرش را زدند ولی نمیتوانست از او دفاع کند. نمیدانم در آن صحنه چه کشید؟ واقعا او اول مظلوم عالم است.
دو، سه روز که در بیمارستان بیهوش بودم. وقتی به هوش آمدم گفتند خانمت بچهاش را سقط کرده و من هم بر اثر ضربه ای که بر سرم وارد شده لکنت زبان گرفته بودم و به سختی میتوانستم صحبت کنم.
شبانه از بیمارستان فرار کردیم و با سختی خودمان را به ارومیه، به یکی از دوستان سنی ام رساندیم. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: ما هر چه داشتیم آنجا گذاشتیم و پیش شما آمدیم. به ما کمک کنید.
وی هیچ التزام عملی به مذهب نداشت اصلا نمی دانست نماز چند رکعت است.و فقط اسم سنی بر او بود به من گفت: نه ؛ تو اگر هزار قتل مرتکب میشدی یا هر جرمی دیگری مرتکب میشدی، من کمکت میکردم ولی چون که شیعه شدی از من کمکی ساخته نیست!
یاد کلام امیرالمومنین در نهج البلاغه افتادم که فرمود: آنها در باطلشان بسیار قرص و محکم هستند ولی ما در حق مان سست و بی اراده.
آنجا بود که از خانهاش بیرون رفتم و با مقدار پولی که داشتیم، خودمان را به قم رساندیم و چون هیچکس را در قم نمیشناختیم و جایی برای ماندن نداشتیم، مدت 45 روز در جمکران ماندیم. گرسنگی میکشیدیم ولی وقتی یاد گرسنگی و آوارگی و پای برهنهی اهل بیت امام حسین(ع) میافتادم تحملش برایمان آسان میشد.
مدتی که در جمکران بودیم، لطف آقا امام زمان(عج) بود که هر طور شده یک وعده غذایی برای ما جور میشد. حالایا نذری بود یا هیئتی میآمد و شام می داد یا به هر نحوی دیگر، غذا گیر ما میآمد.
شبها روی کارتون میخوابیدم. مدتها گذشت یکی از انتظامات جمکران که ما را چند روزی زیر نظر داشت، آمد و گفت: کارت شناسائیتان را ببینم! شما کی هستید؟
کارت شناساییام را نشانش دادیم. وقتی اسم سنندج را دید گفت: شما اینجا چه کار میکنید؟با لکنت زبان شدیدی که در اثر ضربه به سرم وارد شده بود، بهش گفتیم: ما شیعه شدهایم.
گفت: کار بدی نکردهای آیا قم جایی دارید؟
خجالت کشیدم بگویم نه، گفتیم یک جایی داریم.
رفت و 20 دقیقه بعد برگشت و گفت: 30 هزار تومان شما را بس است تا به شهر خودتان برگردید؟
گفتم: من پول نمیخواهم!.
گفت: ما شیعه ها اینقدر بی غیرت نیستیم که ناموسمان توی خیابان بخوابد و بیتفاوت باشیم.
به حرم حضرت معصومه(س) رفتیم. خیلی از بی بی خواهش و التماس کردیم گفتیم: ما به خاطر شما اینجا آمدیم هیچ جایی را بلد نیستیم. هیچ چیز هم نمیدانیم، فقط تو را میشناسیم.
چند روزی متوسل شدیم و روزی به یکی از خادمهای حرم گفتیم: آقا ما گدا نیستیم ولی هرچه باشد مهمان شما هستیم و از او درخواست کمک کردم.
گفت: این خیابان را برو دفتر هر مرجعی که رسیدی آنها کمکت میکنند.
به دفتریکی از مراجع رفتیم. دریکی از اتاق ها را زدیم.یک نفر با صدای بلند گفت: بفرمایید. به داخل اتاق رفتیم و شرح حال خودمان را برای آن روحانی تعریف کردیم.
او وقتی وضعیت ما را دید خیلی به ما محبت کرد و گفت: اگر میخواهید قم بمانید جایی برای شما بگیرم.
گفتم: نه میخواهیم برگردیم ارومیه و در مدارس آنجا، کار پیدا کنم.
گفت: باشد و مقداری پول به ما داد و از آنجا خارج شدیم.
از قم به تهران رفتیم. در ترمینال تهران به خانمم گفتم: تا اینجا که آمدیم و پول هم داریم بیا برویم زیارت امام رضا(ع) ، بعد از آنجا برای پیدا کردن کار به ارومیه برمیگردیم.
چادر مسافرتی تهیه کردیم و به مشهد رفتیم.
یک ماشین کرایه کردیم تا ما را به یکی از کمپ ها مسافران ببرند. راننده ماشین از ما پرسید: بچهی کجا هستید؟
گفتم: کردستان!
گفت: مایک خانه داریم شبی اینقدر میگیریم بیایید و آنجا بخوابید.
گفتم: خانه که بهتر از چادر است.
پول سهشب را بهش دادم. وسائلمان را در خانه گذاشتم و غسل زیارت کردیم و رفتیم زیارت امام رضا(ع). در حرم، یک ساعت گریه کردم که آقا، ما به خاطر شما آمدهایم ما به خاطر جدتان آمدهایم ما این همه سختی کشیدیم دست ما را بگیر.
خیلی گریه کردم. وقتی باخانمم به خانه برگشتیم، هر چه در زدیم کسی در را باز نکرد. معلوم شد که صاحب خانه پول و وسائلمان را برده است. خیلی حالت بدی به من دست داد. امتحان خدا بود تا میزان صبر و استقامت ما مشخص شود.
اعصابم خیلی خورد بود. شب را با همهی سختیهایش توی پارک نزدیک خانه گذراندیم. صبح برای شکایت از صاحب خانه به پاسگاه رفتم ولی نتیجهای نگرفتم، خانمم در حسینیهای با خانمی آشنا شد و بعد از تعریف ماجراهای ما، آن خانم بهش گفت: مایک اتاقی داریم می توانم در اختیار شما بگذاریم.
خیلی اصرار کرد و ما هم پذیرفتیم. و ما را به اتاقی مد نظرش برد.یک هفته ای در آن خانه ماندیم.
خانمم در طول این مدت بر اثر سختیها و ناراحتی هایی که کشیده بود 14 کیلو وزن کم کرده بود و دچار افسردگی شدید شده بود.
هیئت مذهبی در نزدیکی خانهمان بود و ما مرتب به هیئت میرفتیم و در مراسمات شرکت میکردیم. مسئول هیئت، میدانست که مشکل ما چی هست. بعد از اتمام مراسم، به یکی از شبکههای ماهوارهای اعلام کرده بود کهیک چنین شخصی با این مشکلات است و درخواست کمک دارد. یک نفر این برنامه را دیده بود و به من زنگ زد که می خواهم شما را ببینم. ما به دیدنش رفتیم و داستان زندگیمان را برایش تعریف کردم.
آن بندهی صالح خدا آمد و وضعیت اتاق ما را دید و لطفی در حق ما کرد، خانهای برایمان گرفت و کاری برایم پیدا کرد و خانمم را هم برای معالجه دکتر برد.
جریان گذشت و به صورت غیر رسمی طلبه حوزهی مشهد شدم. کتابهای درسی شیعه را شروع کردم به خواندن. یک سال بعد در سال 89 در مراسم عید حضرت زهرا(س) ، دو چیز از حضرت زهرا (س) خواستمیکی، یک بچه و دیگری زیارت کربلا.
هفتهی بعد یک نفر هیئتی، مرا دید و گفت: دیشب خواب دیدم که شما و خانمت در حسینیه برای عزاداران امام حسین(ع) چایی میریزید.
خوابش را اینگونه تعبیر کرد که باید شما و خانمت را به کربلا بفرستم. اویک بانی پیدا کرد و ما را به کربلا فرستاد.
چند وقت بعد از سفر کربلا، متوجه شدیم که بچهی تو راهی داریم. اولش باورمان نمیشد، سالها از اون ضربهای که به پهلوی خانمم وارد شده بود میگذشت و احتمال نمیدادیم که دوباره حامله شود. برای اینکه مطمئن شویم خانمم باردار است، هفت، هشت مرتبه آزمایش دادیم و جواب همهی آنها مثبت بود. دکترها وقتی وضعیت جسمی خانمم را که دیدند گفتند: صد در صد بچه اش را سقط میکند.
یکی از دوستان گفت: همین الان نذر کن که اگر بچهات دختر باشد اسمش را فاطمه بگذاری و اگر پسر بود محسن. من هم نذر کردم.
گذشت و ما از مشهد به قم آمدیم و همسرم را پیش خانم دکتر شبیری که متخصص زنان و زایمان است بردم.
ایشان گفت: بروید ویک سنوگرافی سه بعدی از جنین بگیرید. جواب سنوگرافی را که دید گفت: تازه این بچه اگر کامل بشود وبه دنیا بیاید، 700 گرم وزن خواهد داشت و حتما میمیرد.
این صحبت، حدودا 20 روز قبل از تولد بچه است. ما خیلی ناراحت بودیم. یک شب خانمم خواب دید کهیک خانمی از او پرسید: میدانی من که هستم؟
گفته بود: نه. گفت: من فاطمهی زهرا(س) هستم، نگران و ناراحت نباش ما مواظبتیم.
بعدش دستش را به گردن خانمم انداخت و روضهی سیدالشهدا(ع) برایش خواند و هر دوتایشان گریه کردند.
خانمم گفت: با چشمان خودم دیدم کهیک طرف صورت آن خانم، کبود شده بود.
بعد از چند روز دیدم خانمم درد دارد، او را پیش دکتر بردم و یک ساعت بعد ، بچه به دنیا آمد و 2 کیلو و 800 گرم وزن داشت. من خوشحال از اینکه پدر شده ام و بچه به سلامتی به دنیا آمده است. طبق نذری که کرده بودم اسمش را فاطمه گذاشتم و از آن روز تا حالا، فاطمه اصلا هیچ مریضی مانند زردی و حتی سرماخوردگی نگرفته است!
اگر فاطمه را خدا به ما نمیداد، خانمم با سختیهائی که کشیده بود ، دوری از پدر و مادر و شهر غربت، یقینا دق میکرد ولی الان همهی دلخوشیاش دخترش است و فاطمه است که به مادرش آرامش میدهد همانطور که اگر نبود حضرت فاطمهی زهرا(س) در کودکی در فضای پر اختناق مکه در کنار مادرش حضرت خدیجه(س) ، معلوم نبود حضرت خدیجه(س) زنده بماند، حضرت زهرا(س) حق حیات به گردن مادرش دارد زیرا با فشارهائی که به پیامبر(ص) و حضرت خدیجه(س) میآمد در قبال آن فشارها حضرت زهرا(س) به مادر و پدرش آرامش میداد .
یک روز در فضای اینترنت به تالارهای گفتگو عربها رفتم. یکی از کاربران ، اسم خود را گذاشته بود محبت عمر.
از او پرسیدم چرا این اسم را بر خود گذاشتی؟
گفت: من در کشوری زندگی می کنم که همه اهل سنت هستند. من الجزائری هستم.
و از کشور من پرسید. گفتم: ایران.
گفت:یک سری افرادی را شما در ایران دارید که کارشان فقط سب صحابه است. از صبح تا شب در مسجد می نشینند و فحش به صحابه میدهند.
گفتم: این دروغ است هیچ شیعهای این کار را نمی کند.
گفت: چرا شما سب صحابه میکنید؟
گفتم: تو از من سب و فحش شنیدی؟ من که به هیچ کس فحش ندادم!
بعد گفتم من برشما یک مثال میزنم خوب دقت کن گفتم: منیک لیوانی برای شما میآورم که قبلا داخل آن پر از نجاست بوده آن را خالی کردم و لیوان را قشنگ شستهام الان آن را پر از آب خنک و گوارا میکنم و جلوی شما میگذارم و لیوان دیگری بر میدارم که نو و تمیز بوده و هیچ نجاستی به آن نخورده است، در آن هم آب خنک میریزم و روبرویتان میگذارم. از کدام لیوان میخوری؟ از آنیکی که در آن نجاست بودهیا آن که از اول تمیز بوده؟
گفت: این که معلوم است از آن لیوانی میخورم که از اول تمیزیوده.
گفتم: امیرالمومنین(ع) هیچ گاه محبت بتها در قلبش نرفته بود در مقابل هیچ بتی تعظیم نکرده بود و حتییک چشم به هم زدن شرک به خدا نورزید ولی عمر حداقل 40 سال مشرک و بت پرست بوده و کثافت شرک در وجودش رفته بود. حالا از کدام باید تبعیت کرد؟
خیلی تعجب کرد و جوابی نداشت که بدهد. چندتا کتاب را بهش معرفی کردم تا مطالعه کند.
بعد از چند ماه نامهای به ایمیلم فرستاد که من بعد از مطالعات این کتابها شیعه شدم و الان در دانشگاه دارم تبلیغ شیعه میکنم.
الحمد لله بایک مثال ساده که خداوند به ذهنم انداخت باعث شد تا دنبال تحقیق درباره شیعه برود و نهایتا شیعه شد.
محمد تیجانی السماوی در ایران با کتاب «آنگاه هدایت شدم» شناخته میشود کتابی که شرح چگونگی شیعه شدن وی را از مذهب مالکی اهل تسنن روایت کرده است، تیجانی اما به جز آنکه در دعوت به مذهب حقه جعفری کوشا است و خود تصریح میکند که این کار تمام زندگیش است دارای ابعاد شخصیتی برجسته و درسآموزی است.
محمد تیجانی السماوی که 70 سالگی خود را پشت سر میگذارد، مدرک دکترای
خود را از سوربن اخذ کرده و به فرانسه مسلط است، تیجانی به شدت با قشریگری
مخالف است و جوانان مسلمان را به مطالعه و کند و کاو در دین دعوت میکند.
سید محمد تیجانی سماوی تمام تحولات ایران را زیر نظر دارد و گویی در ایران
زندگی میکند او حتی رزمایشهای نظامی را هم پیگیری میکند، چه برسد به
مسایل هستهای.
این گفت وگو در هتل لاله تهران به کوشش فارس نیوز انجام شد که مشروح آن را درپی میخوانید.
فارس: لطفا خود را به اختصار معرفی کنید؟
به اختصار! همه زندگیام به اختصار بوده، حتی ولادتم به اختصار بوده است؛
درود و سلام بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم و آل
پاکش، با درود و سلام بر شما و همه شنوندگان در همه نقاط جهان، درباره
زندگی مختصرم باید بگویم من محمدالتیجانی السماوی از جنوب تونس هستم و
همواره میگویم اصلا عراقیام و در تونس متولد شدهام. اصل ما از «سماوه»
عراق و از عراقیهایی هستیم که در زمان عباسیان از ترس کشتار به شمال
آفریقا مهاجرت کردند.
فارس: از تحصیلاتتان بگویید.
تحصیلات آغازین خود را طی دو یا سه سال در یکی از شعبههای دانشگاه زیتونه
گذراندم و پس از استقلال تونس و بسته شدن دانشگاه زیتونه به مدارس فرانکو
عربی (فرانسوی عربی) رفتم و پس از فراغت از تجصیل برای طی مدارج علمی
بالاتر وارد دبیرستان شدم و به تحصیل در مرحله پیشدانشگاهی پرداختم.
در پایان این دوره، استادیار مؤسسه پیشدانشگاهی شهر «یوبسای» شدم و حدود 17 سال به تدریس پرداختم و پس از آن از وزارت آموزش و پرورش درخواست مرخصی کردم تا در فرانسه به تحصیل بپردازم و وارد دانشگاه «سوربن» و مؤسسه تحصیلات عالی در پاریس شدم و بیش از 8 سال به بررسی و تطبیق میان ادیان؛ ادیان توحیدی سهگانه پرداختم و پس از گرفتن لیسانس تحقیقات تخصصی در این زمینه از دانشگاه سوربن فارغالتحصیل شدم و نیز موفق شدم در رشته فلسفه و علوم انسانی و پس از آن در رشته تخصصی تاریخ و مذاهب اسلامی از این دانشگاه دکترای درجه 3 و سپس دکترای بینالمللی بگیرم.
فارس: تز دکترایتان چه بود؟
نام تز دکتری من در این دانشگاه، «اندیشه اسلامی در نهجالبلاغه» اثر امام
علی (ع) بود. شما به نهجالبلاغه و ارزش زبانی و ادبی آن آگاه هستید. ترجمه
این کتاب به زبان فرانسه بسیار سخت است زیرا حتی شارحان و مفسران عرب نیز
در شرح و تفسیر واژهها و جملات امام علی (ع) با سختیهایی برخورد کردهاند
تا آنجا که ابن ابی الحدید گفته است این کتاب و سخنان آن بالاتر از سخن
مخلوق و پایینتر از سخن خالق است.
من نیز در ترجمه این کتاب به زبان فرانسه با دشواریهای بزرگی روبرو شدم زیرا در سوربن رساله دکترا جز به این زبان پذیرفته نمیشد. پس از این دوره، یک سال در دانشگاه سوربن و 3 سال هم در مؤسسه بالزاک در پاریس به تدریس پرداختم و بعد از آن به نوشتن و تالیف روی آوردم که تاکنون 11 کتاب تالیف کردهام. اولین این کتابها، کتاب معروف «سپس هدایت شدم» است که به 14 زبان دنیا ترجمه شده و نام آخرین آنها این است، «دعوت کننده به سوی خدا را اجابت میکنم.»
فارس: در کدام یک از مذاهب اهل سنت بودید و
نقطه تحول و عاملی که باعث شد به مذهب شیعه دوازده امامی گرایش یابید و
کتاب معروف «آنگاه هدایت شدم» را بنویسید چه بود؟
این گرایش، داستانی طولانی دارد که در کتاب مذکور به بیان آن پرداختهام،
اما در اینجا آن را به اختصار میگویم. من در سال 1964 در کنفرانسی مربوط
به عربهای مسلمان در مکه شرکت کردم به همین خاطر تحت تاثیر وهابیت بودم از
همین جا به این مذهب گرایش یافتم اما وقتی که تصمیم گرفتم به عربستان بروم
و حج عمره را به جای آورم در کشتی با یکی از شیعیان آشنا شدم که در بغداد
استاد دانشگاه بود.
فارس: از دیدار با این عالم شیعه بیشتر بفرمایید.
این دیدار سودمند بود زیرا وی عامل ارتباط من با علمای نجف و آشنایی با
آنان شد و از طریق ایشان دریافتم آنچه درباره شیعیان گفته میشود همه
خرافات و سخنان بیهوده و تبلیغات است. پس از این، به بحث با آنان پرداختم و
این بحث سه سال طول کشید، پس از این سه سال بحث، دقت و مقایسه دریافتم
مذهب اهل بیت مذهب صحیح است و شیعیان به خاطر پیروی از اهل بیت برحق و در
راه حقاند به همین دلیل شیعه را پذیرفتم و به آن روی آوردم و آغاز به
تبلیغ و نشر آن کردم و به نوشتن در این زمینه پرداختم تا اهل بیت را بدین
شیوه که من کشف کردم و دریافتم معرفی کنم.
فارس: یعنی یک شیوه علمی برای انتخاب دین؟
بله! این شیوه آشنایی من با اهل بیت برخلاف کسانی که شیعه به دنیا میآیند و
برخلاف کسانی که آن را به ارث میبرند، تقلیدی و موروثی نبود بلکه از
شیوهای کاملا علمی و از طریق بحث و بررسی حاصل شده بود. من معتقد به مذهب
مالکی بودم و جعفری شدم یعنی به مذهب امام جعفر صادق (ع) روی آوردم زیرا
دریافتم مذهب جعفری مذهب حق است و این، پس از 3 سال بحث و بررسی به دست
آمد.
فارس:یکی از دوستان اهل تسنن من در دوره
دانشجویی که اهل جزایر کومور بود میگفت استاد تیجانی پس از گرایش به شیعه و
تالیف کتاب «آنگاه هدایت شدم» کتاب دیگری نوشته و در آن به مذهب اهل سنت
بازگشته آیا این را تایید میکنید؟
اینها همه تبلیغات سعودیها و وهابیها است، زیرا انسان وقتی در دعوت و
مذهب خود قوی باشد، درباره او حرف و حدیث و شبهات زیادی به وجود میآید. من
از این دست افراد بودم با گرایشم به شیعه سر و صدای زیادی ایجاد کردم و
باعث شدم شبهات زیادی به وجود بیاید.
ابتدا مرا انکار کردند و گفتند این کسی که نامش بر روی کتاب آمده شخصیتی خیالی است که وجود خارجی ندارد و کتاب را علمای شیعه نوشتهاند و نام خیالی با عنوان تیجانی سماوی بر آن گذاشتهاند. که این ماجرا بسیار طولانی است و قصههای زیادی دارد. سپس گفتند این کتاب حاصل کار اسرائیلیها است. تا مردم را در برابر دین خود دچار تردید کنند. گاهی هم گفتند تیجانی پس از اعلام تشیع، مرتد شده و نیز گفتند او نه شیعه و نه سنی است. من به شکر خدا بر اصل خود ثابت هستم و علاوه بر این به دعوت خود به تشیع ادامه میدهم و این دعوت پایانپذیر نیست.
فارس: درباره تشیع چند اثر دارید؟
در حال حاضر 11 کتاب برای نشر و گسترش مذهب اهل بیت و دفاع از آن نوشتهام
و در آنها به بیان حقانیت آنها و وفادارای به آنها که بسیاری از اهل سنت
از آن غافلند پرداختهام و به یاری خدا بیهیچ کاستی و کوتاهی به این امر
ادامه میدهم. خلاصه باید گفت آنچه علیه من گفته شده همه تبلیغات است.
فارس: مهمترین عالم شیعه که بر شما تاثیر گذاشته چه کسی بوده است؟
مهمترین عالمی که بر من تاثیرگذاشت «محمد باقر صدر» بود که مدتی طولانی با
وی زندگی کردم و با او بسیار بحث و تبادل نظر کردم که شرح آن در کتاب
«آنگاه هدایت شدم» آمده است. ایشان نمونه و الگوی بزرگی در اخلاق بود و بیش
از هر چیز مرا با اخلاق پسندیده و تواضع خود و پس از آن با علم خویش جذب
کرد زیرا بسیار عالم بود و برای هر سؤالی که میشد از قرآن و سنت نبوی
پاسخهای قانع کنندهای داشت و بسیار بر عقل و خرد تکیه داشت. من همیشه
میگویم اولین بار و بیش از عالم دیگری از محمدباقر صدر تاثیر پذیرفتهام.
پس از صدر نیز تحت تاثیر شرفالدین موسوی در کتاب «المراجعات» و «النص و
الاجتهاد» و بسیاری از تالیفاتش بودهام.
فارس: شما با امام موسی صدر هم ملاقات داشتهاید؟
خیر! با ایشان ملاقاتی نداشتهام.
فارس: از نظر شما مهمترین مساله فرهنگی جهان اسلام چیست؟
مهمترین مساله فرهنگی جهان اسلام از نظر من وحدت و اتحاد مسلمین است و ترک
نژادپرستی، تعصب، کشمکش و درگیری میان مسلمانان بهترین راه رسیدن به وحدت
است.
فارس: بیشتر توضیح میدهید؟
البته! بسیار دردناک است که میشنویم این روزها «قرضاوی» و امثال او دست به
اقداماتی میزنند. «قرضاوی» که از علمای مشهور است و میلیونها مسلمان به
سخنان و اظهارات وی گوش میکنند و الجزیره او را قطب ربانی جهان اسلام
معرفی میکند، مدتی است به شیعیان حمله میکند و درگیریهای طایفهای را به
راه میاندازد. مهمترین مشکل از نظر من این است که برادران ما در میان
علمای اهل سنت باید با این حقیقت آشنا شوند و حداقل بحث و بررسی مذهب شیعه
را بپذیرند و با حق و حقیقت به این امر بپردازند و تحت تاثیر تبلیغات و
اظهارات خارج از آن مانند همین «قرضاوی» که میگوید قرآن شیعیان با قرآن ما
تفاوت دارد، قرار نگیرد.
مشکل بعدی همین اختلافات و درگیریهای طایفهای است که برخی علما به راه میاندازند و فتوی میدهند که برای پیروزی حزبالله حتی نباید دعا کرد زیرا اعضای آن شیعهاند. این مهمترین مشکل فرهنگی است که در روند حرکت جهان اسلام و رشد و نمو آن خلل ایجاد میکند و ملتها و امت اسلامی را از پیشرفت و شکوفایی باز میدارد.
فارس: علت این اختلافات و کینهورزیها چیست؟
اینها همه برخاسته از نوعی جمود فکری، عقبماندگی ذهنی و پذیرش شایعات بدون
تحقیق است در حالی که خداوند تعالی به ما در این باره هشدار داده و فرموده
است «یا ایهاالذین آمنوا اذا جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوما
بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین» با وجود این، مسلمین بر هیچ تحقیقی و
بدون آنکه برای تمییز میان حق و باطل تلاش کنند، شایعات را میپذیرند. اما
با وجود این همه هیاهو که از این جا و آن جا بر میخیزد، فرد با بصیریت و
آگاهی، میداند که پیروزی نزدیک است و خداوند سبحان همچنانکه وعده کرده،
حکمت و تدبیرش در حال نمایان شدن است زیرا او فرموده که نورش را کامل و
نمایان خواهد کرد حتی اگر کافران نپسندند.
فارس: وضع شیعیان الآن چگونه است؟
شیعیان اینک وضعیت خوبی دارند زیرا بسیاری از علمای اهل سنت و بسیاری از
طلبههای سنی مذهب اهل بیت را مطالعه و بررسی قرار میدهند و آن را
میپذیرند و بدان میگروند زیرا مذهب اهل بیت پایه و اساس و مذهب حقیقی
اسلام است و هر آنچه جز این مذهب باشد، انباشته و پیرایهای از سخن است که
سیاست وارد آن شده و سیاست همچنانکه میدانید همه چیز را فاسد میکند. یکی
از پیشینیان گفت خداوند سیاست و سیاستمداران را لعنت کند زیرا سیاست در هر
چیز وارد شود آن را فاسد میکند.
فارس: یعنی شما به جدایی دین از سیاست معتقدید؟
منظور من انحراف سیاسی است، سیاست اموی -عباسی که اعتقادات دینی را از بین
میبرد و آن را به امور صرفا سیاسی تبدیل میکند. برای مثال همین مذهب شیعه
که اهل سنت میخواهند آن را تنها گریش سیاسی معرفی کنند و میگویند تشیع
تنها پس از شهادت امام حسین (ع) به وجود آمده است در حالی که شیعیان از
زمان پیامبر (ص) معروف بودهاند زیرا خود پیامبر به حضرت علی (ع) اشاره
کرد و گفت تو و شیعهات و این در زبان عربی یعنی دوستداران و یاری کنندگان
تو. این در قرآن هم آمده است.
اهل سنت میخواهند شیعه را گریشی صرفا سیاسی معرفی کنند به همین خاطر میگویند زمانی که یزید با امام حسین (ع) جنگید طایفهای برخاستند تا انتقام بگیرند به همین خاطر شیعه مسالهای کاملا سیاسی است و به دین و اعتقاد ربطی ندارد در حالی که ما میگوییم نه شیعه مسالهای اعتقادی و از اصول اسلامی است پیش از آنکه سیاسی باشد.
فارس: هدف نهایی اینها چیست؟
آنان میخواهند چهره اعتقادات دینی ما را خدشهدار کنند و آن را با امور
سیاسی مرتبط بدانند زیرا امور سیاسی ثابت نیست و دائما در حال تغییر است و
سیاست غالبا نیرنگ، نفاق و امور بیهوده است اما امور دینی بر پایه متون
الهی، قرآنی و نبوی استوار است و کسی نمیتواند آن را تغییر دهد، یا چیزی
دیگری را جایگزین آن کند.
فارس: نظر شماره درباره شیعیان ایران در مقایسه با شیعیان عرب و دیگر کشورها چیست؟
قطعا میان آنها تفاوتهایی وجود دارد. البته میان اصول و فروعی که بدان
معتقدند تفاوتی وجود ندارد اما ناگزیر آنچه شیعه فارسی از آن پیروی میکند
با آنچه شیعه عرب تبعیت میکند و نیز اعتقادات این دو تا حدی با هم تفاوت
دارند که این خود برخاسته از درک متون عربی توسط شیعیان ایرانی است. زیرا
از آنجا که زبان شیعیان ایران فارسی است آنان نمیتوانند آن را تمام و کمال
درک کنند و به عبارت دقیقتر شیعیان ایران آن قدر که به خاطر بسیاری از
امور روایی تعصب به خرج میدهند برای اموری که بر متون و برای مثال متن
قرآن استناد دارد، متعصب نیستند.
فارس: ممکن است سخن خود را با مثال روشن کنید؟
مثلا در ایران برخی به خاطر ابولؤلؤ جشن میگیرند زیرا او کسی است که عمر
بن الخطاب را کشت، این امر فارسی است و عرب به آن اهمیتی نمیدهد. من از
شیعه با ویژگی عربی آن دفاع میکنم.
فارس:چرا از جنبه عربی آن دفاع میکنید؟
زیرا همه مردم تلاش میکنند شیعه را مذهبی فارسی معرفی و آن را با
ایرانیها جا بیاندازند مثلا وزیر امور دینی تونس در کتابی آورده که اصل
تشیع فارسی است زیرا فارسها به پادشاهان خود جنبه الوهیت میبخشیدند. و
اینک آنان با امامان خویش چنین میکنند و بدین ترتیب شیعه از طریق فارسها
وارد اسلام شده و فارسی است و نیز همسر امام حسین (ع) فارس بوده است.
فارس: یعنی قصد دارید جلوی این انحراف و شبهه دشمنان را بگیرید؟
بله ! من میخواهم بگویم شیعه فارسی نیست بلکه حرکت و آغازی عربی داشته است
و حتی فارسها و ایرانیهایی مانند امام خمینی و آیتالله خامنهای سید و
از سلاله پیامبرند. من میخواهیم بگویم اصل تشیع، تشیع عربی است و شیعیان
عرب اصل شیعهاند و در صدر اسلام، عمار بن یاسر، مقداد و ابوذر غفاری بودند
و در میان آنان سلمان فارسی هم بود.
آری شیعه چه بسا از همینها و از اولین صحابه پیامبر آغاز شده اما ایرانیها به آن ویژگیهای خاصی دادند در حالی که ما میخواهیم به مردم بفهمانیم شیعه و تشیع در اصل عربی است و حتی بسیاری از عالمان فارسی و ایرانی اصلشان عربی و از سلاله پیامبر اکرم (ص) بوده است و همین امام خمینی سید و اصلش عربی از سلاله پیامبر بوده اما شرایط اجتماعی و سیاسی آنان را واداشته به ایران سفر کنند و پدر و مادرش او را در ایران به دنیا آوردند و میگویند او ایرانی است.
مثلا همین حکیم در عراق یا امامموسی صدر و دیگران را نمیتوان به خاطر شیعه بودنشان ایرانی دانست زیرا آنان به داشتن عمامه سیاه سید و از نسل پیامبرند. مردم باید این را بدانند باید بدانند که اصل شیعه عربی و از پیامبر (ص) است و از طریق اصحاب ایشان جریان یافته است. من در کتابی که اخیرا نوشتهام آوردهام که چه اشکالی دارد پیشوایان عربهای سنی فارس باشند در حالی که برعکس ایرانیان فارسی زبان امامانشان همه عربی است و آنها علی بن ابیطالب (ع) و نوادگان وی هستند این قضیه دقیقا برعکس است و شیعیان همگی کسانی را امام قرار میدهند که اصلشان عربی است و اهل سنت فارسها را امام خود قرار میدهند.
فارس: یعنی علمای زبده اهل تسنن ایرانی هستند؟
بله! «ابوحنیفه» فارسی است. «ترمذی» فارس است و «ابن ماجه»،« بخاری»،
«مسلم»، «غزالی» و «ابن سینا» جزء فارسیان هستند. بسیاری از علما و امامانی
که اهل سنت به آنها وفا دارند فارس هستند اما با وجود این تلاش میکنند
شیعه را به فارس بچسبانند.
فارس: به نظر میرسد پس از انقلاب اسلامی، تشیع در جهان منتشر شد؟ نظر شما چیست؟
باید بگویم آری چنین است. برای مثال من و همین شاگردم (اشاره به مرد
میانسالی که فارسی هم بلد است) و بسیاری از شیعیان در تونس، تا پیش از
پیروزی انقلاب اسلامی در انزوا بودیم اما پس از پیروزی انقلاب به رهبری
امام خمینی که بسیاری عاشق او بودند، مردم به سؤال درباره شیعه و تشیع
پرداختند و بر شکوه و عظمت آنان در تونس افزوده شد.
مردم پیش ما میآمدند و میگفتند امام خمینی شیعه بود و ما میخواهیم درباره شیعیان بدانیم. خداوند شیعیان را در مبارزه با شاه یاری کرد و آنان انقلاب اسلامی را برپا داشتند و پس از اینکه مصر از امت عرب خارج شد خداوند فارسها و ایرانیها وارد خط و مدار کرد و این حقیقت است و ریشههای تاریخی دارد. وقتی این آیه نازل شد که خداوند قومی دیگر جایگزین شما می کند صحابه از پیامبر و نظر او پرسیدند و پیامبر بر کتف سلمان زد و گفت آنها از قوم این مرد برخواهند خاست.
خداوند آنان را در قرآن ستوده و درباره آنان گفته «اعزاء علی الکافرین أذله علی المومنین یجاهدون فی سبیلالله حق جهاد» حتی جنبش اسلامی در تونس در صفحه اول خود مجله خود نوشت: پیامبر ایران را برای رهبری جهان اسلام برگزید.
فارس: انقلاب اسلامی پس از 27 سال امروز چگونه است؟
امروز هم میبینیم پیروزی انقلاب اسلامی نقطه عطفی در تاریخ اسلام بوده و
شیعیان را در نقاط مختلف جهان یاری کرده است. من هر جا میروم شماری از
طرفداران، یاران و عاشقان امام خمینی را مییابم و وقتی با آنان صحبت
میکنم به سخنانم گوش فرا میدهند، آن را میپذیرند و به آسانی به تشیع
میگروند.
این امر پس از جنگ لبنان و مقاومت حزبالله به رهبری سیدحسن نصرالله تحقق یافت اینک مردم به سید حسن نصرالله احترام میگذارند و این به قول خودش از حسنات امام خمینی است و هم اینک در همه جای جهان اسلام از جاکارتا تا مراکش و غربیترین نقطه مغرب تصاویر او را با خود دارند و به وی اعتقاد دارند و به او به عنوان رهبر، امام و رئیس خود ایمان دارند و بی هیچ ترس و طمعی این را میگویند. حتی یک زن مصری در یکی از برنامههای تلویزیونی در پاسخ به من گفت خدا را شکر امت عرب مردی را به وجود آورد و معرفی کرد.
فارس: نظرتان راجع به پیروزی حزبالله لبنان به رهبری سیدحسن نصرالله چیست؟
این پیروزی بزرگ که حزب الله به رهبری سیدحسن نصرالله به دست آورد باعث شد
تشیع دربسیاری از محافل و مراکز اسلامی و حتی محافل متعصب انتشار گستردهای
یا بدو آنها با آغوش باز از این مذهب استقلال کنند و اینک به شکر خدا موج
هایی عظیم از تشیع ایجاد شده و این به یاری خدا خیر است زیرا خداوند وعده
کرده که بر خلاف تلاش کافران، مشرکان و منافقان برای خاموشی نور او، خواسته
اش را محقق خواهد کرد و نورش را منتشر خواهد نمود و آنان هر قدر هم که
بگویند شیعیان کافر و مشرک و فلان و فلان هستند خداوند به وعده خود که همان
انتشار نور خویش و کامل کردن آن است عمل خواهد کرد حتی اگر کافران
نپسندند.
همچنان که از اول دنیا و آفرینش بر رباط علت و معلول عادت داریم و هر چیزی دلیل و علتی دارد اینک زمان به نفع تشیع است و نور خداوند آمده تا کامل گردد تا همه گیتی و جهان را در برگیرد و امام زمان (عج) که این روزها ولادتش را جشن میگیریم و این کنفرانس بزرگ (همایش بینالمللی دکترین مهدویت) را به یادش برپا داریم ظهور کند.
فارس: نقش و جایگاه ایران را در جهان چگونه ازیابی میکنید؟
نقش ایران در جهان بسیار بزرگ و مهم است. من وقتی دیدم محمود احمدی نژاد
رئیس جمهور ایران و نیز آقای محمد خاتمی به نقاط مختلف جهان میروند و با
استقبال رو به رو میشوند بسیار خوشحال شدم. من از دیدن آنها و مسئولان
ایرانی درکویت، مغرب، مصر و عربستان خوشحال شدم و امیدواریم به تونس نیز
سفر کنند. این دیدارها و معرفی ایران در هر سطحی چه در سطح اقتصادی و چه در
سطح فرهنگی و یا سیاسی و چه در سطح هستهای که با وجود ترس برخی از این
کشورها ایران اعلام کرده به آنها به طور رایگان توان هستهای صلح آمیز
خواهد داد همه اینها نشان دهنده نقش و جایگاه ایران است و امیدواریم ایران
در این سطح و حتی بالاتر از آن قرار گیرد و مسئولان ایرانی از همه کشورها و
از همه نقاط جهان عرب دیدار کنند تا به مردم کشورهای عربی و اسلامی
اطمینانهای لازم را بدهند البته آنها به ایران اطمینان دارند.
من با بسیاری از آنان دیدار کرده و دیدهام که بسیار به آقای احمدی نژاد و سیدحسن نصرالله اشتیاق دارند. زیرا احمدی نژاد بدون ترس از جهانیان اعلام کرد اسراییل باید محو شود زیرا سرزمینهای عربی و اسلامی را اشغال کرده است و سخنان وی هنوز هم درگوش مردم کشورهای عربی طنین انداز است که به غربیها گفت شما به یهودیان ظلم کرده و به پاکسازی نژاد آنها پرداختید پس ما مسئول این کار نیستیم و ما را مقصر ندانید. این نقش ایران است که در زمینه انتشار تشیع از طریق امام خمینی نیز ایفای نقش کرده است که در این وصیت نامه ایشان نمود یافته است.
فارس: وصیت نامه امام را خواندهاید؟
بله: متأسفانه وصیت نامه امام پس از درگذشت ایشان نادیده گرفته شد در حالی
که باید با طلا نوشته و در همه نقاط جهان توزیع میگردید تا همه مردم
بدانند ایشان در این وصیتنامه چه میخواهند و به چه چیزی فرا میخوانند. من
به یاد دارم که دعوت ایشان به جمع شدن مسلمانان زیر چتری بود که پیامبر
اکرم (ص) برای آنان گشوده بود و گفته بود من برای شما ثقلین را میگذارم:
کتاب خدا و عترم اهل بیت را. این حدیث پی درپی از علمای اهل سنت روایت شده و
در صحاح هم آمده است باید بر این نکته هم تأکید کرد.
ایران در امور سیاسی هم موفق بوده زیرا توانست آمریکا و همه کشورها را شکست دهد و بر آنها غلبه کند و اینک کشورها خواستار مذاکره با ایران و بازگشت به میزمذاکرات هستند و ایران بی هیچ بازگشتی به غنی سازی اورانیوم میپردازد و این را اعلام کرده است. اگر هر کشور عربی بود از تهدیدات میترسید اما ایران اعلام کرد که از هیچ تهدیدی بیم ندارد و به کار خود ادامه میدهد و این همه مسلمانان جهان را خوشحال میکندو آنان در حال حاضر به ایران افتخار میکنند به ویژه وقتی که رزمایشهای نظامی این کشور و سلاحهای ساخت آن را میبینند و نیز این احساس افتخار به ایران با مشاهده مقاومت حزب الله دربرابر اسراییل بیشتر شد.
این شاگرد ایران درس بزرگی به جهان داد زیرا جنگ اخیر لبنان و مقاومت این کشور و حزب الله تنها در برابر اسراییل نبود بلکه در برابر همه جهان و در واقع جنگ جهانی بود چون آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس و هه کشورهای عربی در آن شرکت کردند و در پنهان و آشکارا علیه حزب الله و لبنان اقدام کردند اما در نهایت حزب الله پیروز شد و با یاری خدا «کم من فئه قلیله غلبت فئة کثیره» تحقق یافت و خداوند همواره با صابران است.
فارس: درحال حاضر بحث دین و مدرنیته مطرح
است و برخی معتقدند دین به ویژه دین اسلام نمی تواند با مدرنیته آنچنان
همسویی داشته باشد. نظر شما با توجه به اینکه در زمینه دین و فلسفه مطالعه و
تخصص داشته اید در این باره چیست؟
دین اسلام جامد نیست بلکه دین متحول و دارای قابلیت تحول و پیشرفت است.
خداوند سبحان میفرماید کل یوم هو فی شأن این نشان دهنده آن است که این دین
همواره در حال تجدید و تحول است و حضرت علی فرمود:«فرزندان خود را به
شیوهای متفاوت از آنچه خود تربیت یافتید تربیت کنید زیرا آن در دورهای
متفاوت از دوره شما زندگی میکنند.»
این سخن نشان از تجدید و تحول دارد اما اصول ثابت حکم دیگری دارد و در مذهب اهل بیت نمیتوان در اصول ثابت و در آنچه درباره آن متن روشن آمده اجتهاد جایز نیست بلکه اجتهاد در اموری است که نص صریح درباره آنها وجود ندارد. پیامبر اکرم (ص) فرمود «خداوند درباره برخی امور و مسائل سکوت اختیار کرد و این به خاطر جهل یا فراموشکاری او نبود بلکه از سر رحمت به شما چنین کرد و بر دوش شما مسئولیت این امور و مسائل را قرار نداد تا وقتش برسد و آنگاه که زمانش بسد مجتهدان و عالمان باتقوا که دین را به خوبی درمییابند اجتهاد کرده حکم آنها را خارج خواهند کرد».
مثلا پیشرفت علم ثابت کرده که منظور از اینکه در عصر پیامبر گفته می شد انسان خونش را می دهد تا نفسی را زنده کند چیست. در عصر کونی هه فقهای شیعه میگویند دادن خون برای نجات جان انسانها و حتی دادن عضو برای نجات جان دیگران جایز است. این تحول مستمر به اسلام نیروی حرکت و پویایی میدهد و آن را از حالت دینی جامد خارج میسازد. در حالی که برخی از مسیحیان دادن حتی یک قطره خون برای نجات دیگران را تحریم میکنند. اسلام دین تحول و پویایی است و فقهای مسلمان به ویژه شیعه مسائلی دارند با نام «مسائل مستحدثه»؛ مسائل مستحدثه یعنی امور جدیدی که آنان باید درباره آنها فتوا دهند تا مسلمانان با استفاده از آن همسو با عصر و دوره خویش حرکت کنند و همگام با دیگران باشند پس میتوان نتیجه گرفت که اسلام دارای حرکت و پویایی است و هیچ جمودی ندارد و برعکس از زمان خود پیش است.
من در آمریکا در یک سخنرانی، گفتم دین اسلام از زمان پیش است و برای اثبات آن این آیه را آوردم که «یا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات و الارض فانفذوا» این اقطار سماوات (نقاط مختلف و گوشه و کنار آسمان) برای ما مجهول و ناشناخته است اما خداوند میخواهد بگوید در آنها نیز ساکنانی هستند و ممکن است با شما در تماس باشند. میفرماید از گوشه و کنار آسمانها و زمین نفوذ کنید اما جز با نیرویی عظیم نتوانید به درون راه برید. این بر همه علوم جدید برتری دارد و از آنها پیش است.
مثال دوم اینکه علوم جدید به این نتیجه رسیده که اندیشه همه در مغز است اما قرآن میگوید نه چنین نیست، قران می فرماید «فأنها لاتعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور» و نیز میفرماید «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» این تحول و پیشرفتی عظیم است و روزی خواهد آمد که علم ثابت کند قلب مدار و مرکز همه چیز است و قلب، مغز را تغذیه میکند و به آن پیامهای واقعی میدهد زیرا قرآن بر این قلب تمرکز و تأکید دارد. حتی برخی مفسران میگویند منظور از قلب همان سر و مغز است اما نه خداوند فرموده قلب یا قلبهایی که در سینهها است و در سوره ناس آورده «الذی یوسوس فی صدور الناس» و گفته در سینههای مرم نه در عقلهای مردم و من میخواهم بگویم قرآن و سخنان خداوند بر علم بشری پیشی دارد و علم روزی به آنها اعتراف کرده و در برابرشان تسلیم خواهد شد .
فارس:آیا با علمای قم دیدار داشتهاید؟
بله با همه علمای قم دیدار داشتهام و همه آنها مرا دوست دارند و به ما
احترام میگذارند و همگی دوست دارند با من دیدار کنند و استثنایی ندارد.
برای شما درباره صحبت علمای ایران به من مثالی میزنم. بسیاری از علما به
شکر خدا حتی سفیر جمهوری اسلامی ایران در تونس از دیدار با من خوشحال
میشوند و همسر ایشان میگوید وقتی شنیدم قرار است به تونس برویم از اینکه
میتوانم با آراء و نظرات دکتر تیجانی آشنا شوم خوشحال شدم.
خود سفیر میگوید تو میتوانی بدون روادید به ایران سفر کنی زیرا در ایران از من معروفتری و من باید با تو بیایم تا مرا به دیگران معرفی کنی. این بخشش و رحمت خداوند است که به من داشته و این تنها به خاطر عشق و محبت اهل بیت است که به من ارزانی داشته است و این عشق و محبت در قلب مؤمنان است. من دیروز صبح زود در دمشق بودم برای زیارت حضرت زینب (س) رفتم. من در آنجا به علامه تونسی معروفم. وقتی مردم مرا شناختند پس از سه ساعت تکبیر آنها خارج شدم. این فضل خداوند است.
فارس:در پایان اگر سخن دیگری دارید؟
سخن پایانی اینکه از خداوند میخواهم مسلمانان را موفق بدارد و قلبهای
آنان را با این حقیقت که حقیقت اهل بیت (ع) است آشنا گرداند و آنان نیز به
سخن پیامبر که امام خمینی نیز بدان توصیه کرده یعنی کتاب خداوند و عترت پاک
وی اهل بیت (ع) پایبند باشند و به آن تمسک جویند زیرا اگر به این دو منبع
تمسک جویند امتی به واقع اسلامی خواهند بود و شاهد یاری خداوند خواهند شد
که به صراحت فرمود انالله لایتغیر ما بقوم حتی یغیر و ما بأنفسهم»
و من چیزی تفسیر میکنم که این تغییر همان تغییر ذهنی و عقلی است زیرا اگر ما اندیشه و خرد خود را تغییر دهیم و اعتقادات شکست خورده و فاسد خود را کنار بگذاریم و عقاید درست را برگزینیم در آن صورت خداوند ما را از ذلت به عزت و از فقر به ثروت و از شکست به پیروزی میرساند. الحمدالله رب العالمین و انشاءالله به زودی و در آینده با شما دوباره دیدار خواهم داشت.
دانلود سخنرانی های ملا محمد شریف زاهدی
دانلود کلیپ های شیعه شده محمد شریف زاهدی .
کلیپ صوتی مختصر و زیبا درباره رابطه ی خلفا با علی (ع)
برنامه ی پاسخ به شبهات در روم مرکز پاسخگویی دینی
پاسخ به سوالات در فضای اینترنت در روم مرکز پاسخگویی دینی
قسمت اول سخنرانی درباره چگونگی شیعه شدن با کیفیت بالا دانلود کنید
قسمت دوم پرسش و پاسخ به مدت یک ساعت با کیفیت بالا دانلود کنید
دانلود سخنرانی مسجد امام رضا قم .
سخنرانی در مسجد امام رضا (ع) قم در شب مباهله ی سال 1388
فایل صوتی دانلود قسمت اول
فایل صوتی دانلود قسمت دوم
فایل صوتی دانلود قسمت سوم
کلیپ های شب اول برنامه ی شبکه ولایت
کلیپ های برنامه ی آقای زاهدی در شبکه ی جهانی ولایت .
شب اول دانلود تصویری
شب اول دانلود صوتی
کلیپ های شب دوم برنامه شبکه ی ولایت
برنامه ی شب دوم شبکه ی جهانی ولایت
شب دوم دانلود تصویری
شب دوم دانلود صوتی
کلیپ های شب سوم برنامه ی شبکه ولایت
کلیپ های برنامه ی آقای زاهدی در شبکه ی جهانی ولایت .
شب سوم دانلود تصویری
شب سوم دانلود صوتی
روضه امام حسین علیه السلام شیعهام کرد
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ «حجت الاسلام والمسلمین شریف زاهدی» طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیع گرویده در دانشکده علوم قرآنی قم جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود:
«بنده محمد شریف زاهدی اهل نیکشهر استان سیستان و بلوچستان هستم. بعد از 11 سال تحصیل در مدارس و حوزههای علمیه اهل سنت، با شنیدن روضه امام حسین (علیه السلام) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصل در سال 1382 به مکتب نورانی اهلبیت علیهم السلام مشرف شدم.
یکی از اساتیدم «مولوی عیسی ملازهی» امام جماعت مسجد محمد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. گاهی که برایشان مشکلی ایجاد میشد و نمیتوانست به مسجد برود، بنده را به جای خود میفرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشاء را خواندم. همه مردم از مسجد بیرون رفتند. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. میخواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجهم را جلب کرد.
کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه میگوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه میگویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغهایی میگوید. نزدیک حسینیه شدم. میخواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولویها بر تن من بود.
آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبتهای روحانی شیعه گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین علیه السلام بود. میگفت : "در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودهاند : «إن الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند و همین طور از کتابهای اهل سنت مطالبی به همراه آدرسهایشان بیان میکرد".
این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتابهای اهل سنت را مطالعه کرده است؟؛ زیرا به ما گفته بودند کتابهای شیعه را نخوانید؛ گمراهکننده است! چرا آنها ـ شیعیان ـ نمیگویند کتابهای اهل سنت را نخوانید که گمراه میشوید؟، فقط علمای ما چنین میگویند؟
سخنرانیاش تمام شد و روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(علیه السلام) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشکهای من ملای سنی که تا آن لحظه، حتی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم.
قبل از آنکه روضه تمام شود، بلند شدم و به مدرسه برگشتم. به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم؛ ولی سخنان روحانی شیعه فکرم را به خود مشغول کرده بود. طاقت نیاوردم. به کتابخانه حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم.
البته قبلا روایت "سیدا شباب" را در کتاب "مسند احمد" دیده بودم؛ ولی برای آنکه دلم آرام شود، به سراغ روایت و سند آن رفتم. آن را پیدا کردم و پس از آن، کتاب "حیات الصحابه" را برداشتم و با کمال تعجب دیدم که آنچه روحانی شیعه نقل کرده، صحیح است. به خودم گفتم: اینها، مطالبی است که از کتابهای ما نقل میکنند، پس معلوم است که خیلی از کتابهای ما را مطالعه کردهاند و مطالب زیادی از ما میدانند.
آن شب، شب عجیبی بود. سؤالاتی وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فکر میکردم نمیتوانستم خودم را قانع کنم! از خود سؤال میکردم: "آیا شیعیان آنچنان که وهابیان تبلیغ میکنند، واقعا مشرکند؟!" لحظهای با خودم فکر کردم، عجیب است! آنطور که در آیات قرآن و روایات آمده است، مشرکان مخالف خدا و پیامبرند و مخالف با دین مبین اسلام هستند! پس اینها ـ شیعیان ـ چه نوع مشرکانی هستند که خداوند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را قبول دارند و حتی به اهلبیت پیامبر محبت میورزند و بر منبرهایشان نیز از پیامبر اسلام مدح و تعریف و بر مصائبشان گریه میکنند؟! به دلم افتاد که امکان ندارد اینها مشرک باشند.
بعد از این بود که تحقیق درباره تشیع را آغاز کردم و اولین بار با مطالعه کتاب شبهای پیشاور نوشته «مرحوم سلطان الواعظین شیرازی» بسیاری از حقایق برایم روشن شد و میدیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنت در این کتاب ذکر شده، مورد تایید همه فرق اهل سنت است و این برایم خیلی جالب بود.
سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتابهای بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیع حق است و از سال 79 به صورت تقیه و پنهانی شیعه شدم و در سال 82 تصمیم گرفتم که این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.»
پرسش وپاسخ با عالم سنی که شیعه شد
سئوالات بی پاسخ شیعه از اهل سنت و
وهابیت!؟