اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

غدیر

شاخهمقالاتآخرین مقالات قرار گرفته در سایت
  غدیر خم
همه مطالب و مقاله هایی که به غدیر خم مربوط می شوند.
32 چهل حدیث غدیر
ویرایش شاخه 23 روز با غدیر روز شماری جهت برگزاری مراسم در روز عید الله اکبر
24عیدالله الأکبر، روز اکمال دین و اتمام نعمت
  امام علی (ع)
مقالات مربوط به حضرت علی (ع) و شخصیت آن بزرگوار
44 وصیت‎نامه حضرت علی(علیه‎السلام)
  اهل بیت (ع) 30 اهمیت زیارت حضرت رضا(علیه‎السلام)
  اعیاد 3 زیارت وسیله قرب الهی
  خطبه ها
خطبه های مهم تاریخی که توسط ائمه معصومین بیان شده اند.
8 خطبه شقشقیه امیرالمومنین علیه السلام
  کتابها
کتابهایی که در مورد آن امام همام به رشته تحریر در آمده اند.
29 زیارت ناحیه مقدسه
  تحقیقات
تحقیقات صورت گرفته پیرامون واقعه غدیر
28 اگر امام حسین (ع) علم غیب داشتد چرا به کربلا رفتند ؟
  فاطمیه
در باب فضایل حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
8 فاطمه، بهشت پیامبر

غدیر

نرم افزار ویژه غدیر – برکه

نرم افزار مفید و بسیار زیبای برکه ویژه عید غدیر خم که شامل بخش های متنوع از جمله متن و صوت کامل خطبه غدیر، داستان غدیر، مدیحه، اشعار، کتاب شناسی و...

 

نرم افزار برکه، کاری از نرم افزاری مریم، بطور ویژه برای واقعه غدیر خم طراحی و تولید شده وتلاشی از برای آشناسازی با این رویداد مهم.

بخش های متنوع این نرم افزار واقعه تاریخی غدیر را بطور زیبا و کامل بیان می کنند. این بخش های شامل: خطبه صوتی و متنی غدیر، صحنه روز غدیر، چهل حدیث غدیر، احیاگر غدیر، نوای غدیر، اشعار غدیر، آداب عید غدیر، اینترنت و غدیر، مسابقه غدیر...

با کپی کردن فایلها روی سی دی و امکان پخش خودکار این نرم افزار پس از قرار گرفتن در دستگاه، برکه را به دوستان خود هدیه دهید!

دانلود نرم افزار

نرم افزار برکه (146.8 مگابایت)

بعد از باز کردن فایل فشرده باید فایل Start.exe اجرا نمایید.

برای مشاهده متن کامل خطبه غدیر اینجا را کلیک کنید

دانلود کتاب خطابه غدیر     

                                                          

نقشه منطقه غدیر 

                                                                  

خطابه غدیر در موبایل 

                                                             

عنوان

متن عربی خطبه غدیر

آیا از یاد برده اید ...؟!

عهد غدیری

دو کلام حرف حساب

نمای ماهواره ای منطقه غدیر خم

نمای ماهواره ای بین الحرمین

نمای ماهواره ای حرم کاظمین علیهم السلام

نمای ماهواره ای حرم امام رضا علیه السلام

نمای ماهواره ای مسجدالحرام

نمای ماهواره ای مسجدالنبی و قبرستان بقیع

حضور بانوان در نقل حدیث غدیر

واقعه غدیر، اوج ابلاغ ولایت

آداب غدیر از نگاه روایات

عید غدیر در سیره اهل بیت علیهم السلام

غدیر از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها

اهل سنّت و واقعه غدیر

در غدیر چه گذشت؟

چراغ غدیر بر بام تاریخ

چرا شیعه « غدیر » را مهم می داند

واقعه غدیر

انبیای الهی در صحنة کربلا

اعمال شب‌های قدر

اسامی زیبای غدیر

چهل حدیث غدیر

عید قربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

قرآن و رویداد غدیر

واقعه غدیر , اکمال دین

الغدیر، منادی وحدت

عنوان

از عاشورا تا غدیر ( محمد عسکری )

پیشگوئیهاى امیر المؤمنین علیه السلام

حکمت عملی یا اخلاق مرتضوی

جاذبه و دافعه علی (ع)

جنگهای امام علی (ع) در پنج سال حکومت

سیری در نهج البلاغه

عوامل سقوط حکومتها در قرآن و نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه

قطام و نقش او در شهادت امام علی ( ع )

کلام برتر (سخنان حضرت علی (ع) درباره نماز)

مطلوب من کل طالب ( از کلام حضرت علی (ع))

کلمات قصار - نهج البلاغه

نامه ها - نهج البلاغه

اصول کافی - جلد اول

اصول کافی - جلد دوم

عنوان

اصول کافی - جلد سوم

اصول کافی - جلد چهارم

قضاوتهاى امیرالمومنین على علیه السلام

خلاصه ای از زندگانی حضرت علی علیه السلام

امام شناسی ( جلد اول)

امام شناسی ( جلد دوم )

غدیر

امام شناسی ( جلد سوم )

امام شناسی ( جلد چهارم)

حماسه حسینی جلد اول

حماسه حسینی جلد دوم

حماسه حسینی جلد سوم

حضرت مهدى (ع) فروغ تابان ولایت

زیارت ناحیه مقدسه

غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین کمال دین و تمام نعمت با پذیرش ولایت امیر المؤمنین علیه السلام حاصل میگردد ادامه نقدی بر آراء به اصطلاح قرآنیان در موضوع غدیر چندی قبل نوشتاری با عنوان ((بیایید با امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان از نسل ایشان آشتی کنیم)) حاوی موضوعات بسیار مهمی پیرامون واقعه تاریخی ((غدیرخم)) و انکارها و حق پوشی هایی که توسط آقای مصطفی طباطبائی و پیش از آن به وسیله آقای حیدرعلی قلمداران در رابطه با این حادثه مهم صورت گرفته، از سوی اینجانب منتشر شد. در آن جزوه با استناد به سخنان آقای طباطبائی راجع به واقعه غدیر خم و آیه اکمال،‌ (که این سخنان گاه مغایر و متناقص هم بود)، از ایشان سوالاتی شده بود. از سوی آقای طباطبائی و به قلم یکی از شاگردان ایشان در واکنش به آن جزوه نوشته کوتاهی ارائه شد که در آن نه تنها به هیچ یک از سوالات پاسخ داده نشد بلکه در مقابل سه سوال مطرح گردید. در نوشتار ما سخنانی از آقای طباطبائی نقل شده بود که حاوی ضد و نقیض گویی ایشان درتفسیر آیات، تحریف نقلیات تاریخی و در مجموع تلاشهای مختلفی در جهت کتمان حقیقت غدیر خم بود. بیش از ده سوال مختلف آنجا مطرح گردید که پاسخ های آقای طباطبائی را می طلبید. چگونه است که ایشان در مقابل، حتی به یکی از موارد پاسخ نمی دهد و تنها به طرح سوالات متقابلی می پردازد. واضح است که اگر ایشان پاسخ های موجهی می داشت، طبعا" آنها را بیان و سپس به طرح سوالات خود می پرداخت. آیا این سکوت و عدم پاسخگویی خود نشانگر صحت مطالب ما در موضوع غدیر نیست؟ به هر حال ما در این نوشتار، ابتدا خلاصه ای از مطالب جزوه مذکور را بیان و سپس به پاسخ سوالات آقای طباطبائی خواهیم پرداخت. ما برخلاف روش ایشان ضمن تاکید بر سوال های بی پاسخ مانده، سوالات ایشان را بی پاسخ نمی گذاریم. اما مروری بر مطالب گذشته: بنابر ادله موجود , شان نزول آیه اکمال، یعنی آیه 3 سوره مائده واقعه غدیر خم است. خداوند متعال در این آیه فرموده" امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم" 1- نخستین اشکال بر آقای طباطبائی، بیانات مغایر ایشان راجع به این آیه بود که خود نشانه ای از سردرگمی ناشی از کتمان حقیقت است. الف) ایشان گاهی گفته:‌ این آیه در روز عرفه نازل شده است. ب ) ‌گاه گفته منظور آیه از اکمال دین،‌کامل شده احکام در طول یک دوره است. ج ) در جایی دیگر بیان نموده که آیه می گوید: نبوت تمام شد. وحی به مرحله تمام و کمال رسید. د )‌ سخن دیگر ایشان چنین است: ‌((الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ)) دین هم کامل شد، اتمام نعمت هم شد، سنت هم پیاده شد و پیامبر(ص) پیاده اش کرد، قوانین را هم اجراء نمود، و از دنیا رفت. در بیان نخست، ایشان ((الیوم)) را در آیه اکمال روز عرفه دانست. شاهد این مطلب سخن دیگری از اوست که گفته: ((در حدیثی آمده که یک یهودی به مسلمانی (خلیفه دوم یا ابن عباس) گفت: اگرچنین آیه ای در تورات بود، ‌ما آن روز را جشن می گرفتیم و آن مسلمان گفت: بله آن روز را می شناسیم و (عید میگیریم).)) آقای طباطبائی با ذکر این نقل می خواهد چنین القا کند که روز عرفه، روز اکمال دین و نزول آیه اکمال بوده است. اما بر اساس مفاد نقلی که آورده باید مسلمانان عرفه را روز اکمال دین بدانند و به این عنوان آن را جشن بگیرند که در طول تاریخ چنین چیزی نبوده است. سوال اول: آقای طباطبائی که در توضیح آیه اکمال به حدیث فوق استناد نموده،‌ باید توضیح دهد که آیا حتی دوره ای از تاریخ اسلام را سراغ دارد که مسلمانان روز عرفه را به عنوان روز کامل شدن دین بزرگ داشته و عیدگرفته باشند و اگر چنین نیست (که نیست) چرا برای تفسیر و توضیح آیه اکمال، به سخنی غیر واقعی استناد جسته است؟ بر حدیث نزول آیه اکمال در روز عرفه اشکالات دیگری نیز وارد است که طرح آنها را به مجالی دیگر وا می گذاریم. مطلب دیگر این که آقای طباطبائی طبق بیان فوق، کلمه الیوم را در آیه ((الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) روز معنا کرده است. در بیان دوم (ب) وی کامل شدن دین را کامل شدن احکام شمرده است. با توجه به مطلب قبل (یعنی معنای روز برای یوم) منظور این است که ((امروز احکام دین کامل شد؟)) سوال دوم :‌کامل شدن احکام چه ربطی به روز عرفه دارد؟ مگر در روز عرفه احکام کامل شده؟ سوال سوم: پرسیده بودیم که پس از آیه اکمال، بیش از هجده حکم دیگر هم آمده، پس چطور در این آیه سخن از کامل شدن احکام گفته شده است؟ سوال چهارم: ‌در آیه اکمال جمله (( الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ )) نیز آمده است، اساسا" چطور با کامل شدن احکام اسلام کافران از دین اسلام مایوس میشوند؟ یعنی در همان روز علاوه بر اکمال دین، ‌کفار هم نسبت به آن ناامید شده اند. به ویژه که در ابتدای آیه اکمال، احکام میته، چون گوشت خوک، حیوان ذبح شده به نام غیر خدا، گوسفند خفه شده یا از بلندی پرت شده و... آمده، آیا این احکام موجب ناامیدی کافران از دسیسه چینی برای اسلام می شد؟ اینها چه ربطی به هم دارند؟ در بیان سوم و چهارم(ج،د) ایشان گفته است: ((اکمال دین، به اموری از قبیل اتمام وحی و نبوت، پیاده شدن دین و قوانین آن و الگوسازی توسط پیامبراکرم(ص) تعبیر شده است.)) این قبیل امور، در یک روز و یا نزول یک آیه محقق نمی شوند. به عبارت دیگر، اتمام وحی و نبوت و پیاده شدن سنت و الگوگیری از پیامبر(ص) تا آخر عمر شریف رسول خدا(ص) ادامه داشته است. لذا در چنین تعبیراتی، معنای یوم دیگر روز نمی تواند باشد و قهرا"‌ به معنای دوره خواهد بود. (البته آقای طباطبائی در نوشته اخیر خود، یوم را در آیه اکمال به معنای دوره بیان کرده است.) سوال پنجم: چرا آقای طباطبائی گاهی آیه اکمال را با ترجمه یوم به روز و گاهی با ترجمه آن به دوره (در واقع به معنای دوره رسالت) معنا کرده است؟ ما گفتیم علت این چندگانگی ها، سردرگمی در ارائه تفسیری مقبول از این آیه و تلاش برای کتمان حقیقت است. سوالات اضافه تری نیز در این ارتباط وجود دارد که پس از بازگویی نوشته اخیر آقای طباطبائی مطرح خواهیم نمود. فعلا یادآوری نوشته پیشین را پی میگیریم. سوال ششم : اموری از قبیل پیاده شدن سنت و الگوگیری از پیامبر صلی الله علیه آله و اتمام نبوت، تا آخر حیات مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله ادامه داشته است، پس چگونه ادعا می کنید که بسیار جلوتر از رحلت آن حضرت، قرآن کریم از پایان گرفتن این امور سخن گفته است. باید بدانیم حضرت پس از حجه الوداع از دنیا نرفته، بلکه 2-3 ماه پس از آن حیات داشتند و چه به نظر آقای طباطبائی و چه به نظر خود ما و دیگران آیات دیگری هم نازل شده است. 2- اشکال دوم بر آقای طباطبائی پیروی ایشان از پیشکسوت خود حیدرعلی قلمداران در تحریف حقایق مربوط به غدیر خم بود. درجزوه ((بیایید با امیرالمومنین علیه السلام آشتی کنیم)) آمده بود که قلمداران در کتاب ((شاهراه اتحاد)) درتوضیح ماجرای غدیر تفصیلی را آورده که خــلاصه اش این است: هنگام عزیمت رسول خدا(ص) ‌به حج،‌ امیرالمؤمنین در یمن مشغول جمع آوری زکوات بودند و در مکه به پیامبر اکرم(ص) ملحق شدند. عده ای ازهمراهان آن حضرت،‌ به دلیل تصرف ناروا در اموال جمع آوری شده مورد سرزنش و توبیخ شدید حضرت قرار گرفتند و اینان شکایت آن جناب را به پیامبر خدا آورند. رسول اکرم(ص) با شنیدن بدگویی های آنان خشمگین شده و بعدا" تصمیم گرفتند که در مسیر بازگشت از حج و قبل از جدایی کاروان های مسلمانان، آنها را با فضائل حضرت علی(ع) آشنا نموده و هم چنین مانع رسیدن امواج آن دشمنی ها به مدینه گردند. این خلاصه حرف آقایان بود. آقای قلمداران برای این ماجرا از منابع شیعی به ((تفسیر ابوالفتوح رازی)) و کتاب ((مجالس المومنین)) تالیف قاضی نورالله شوشتری استناد کرده است. ما در نوشتار خویش، عبارات قاضی نورالله شوشتری را از کتاب یاد شده به تفصیل آوردیم و بیان کردیم که ایشان اولا" ماجرای غدیر را مطابق اعتقاد شیعی و کاملا" مخالف ادعای این آقایان شرح داده و سپس از تفسیر ابوالفتوح رازی نقل می کند که: ‌((میان امیرالمؤمنین(ع) و برخی همراهان ایشان در سفر یمن اختلاف شد و آنها از حضرت علی(ع) شکایت نمودند اما مورد عتاب پیامبر اکرم(ص) قرار گرفتند و سپس رسول الله (ص) در مکه بر مبنر رفته خطبه خواندند و با تندی، سرزنش گران نسبت به امیرالمومنین (ع) را نکوهش کردند)) (حال اینکه این مطلب چه ربطی به ماجرای غدیر دارد، شایسته بود توسط آقای طباطبائی توضیح مناسبی داده می شد!) قاضی نورالله در پایان این ماجرا می نویسد: مردم(مخالفین حضرت علی(ع))‌ چون خشم رسول خدا(ص)‌ و مبالغه او را در این باب دیدند، ‌زبان کوتاه کردند. قاضی نورالله پس از پایان نقل ماجرای فوق می نویسد: ((چون رسول خدا(ص) ‌حج بگزاردند در وقت مراجعت به غدیر خم رسیدند)) سپس به نزول آیه تبلیغ ((یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ)) اشاره نموده و سپس به فرازهایی از خطبه رسول الله (ص)‌ در غدیر خم مشتمل بر ((حدیث ثقلین)) , ((حدیث منزلت)) و دستور دادن پیامبر اکرم(ص)‌ به سلام نمودن بر حضرت علی(ع) با لقب امیرالمومنین(ع)، جملهء عمر بن خطاب در تهنیت به حضرت علی(ع) که به ایشان خطاب کرد: ((گوارا بر تو باد این علی که مولای من و هر زن و مرد مومن شدی)) و شعر حسان بن ثابت در باب امامت امیرالمومنین(ع) می پردازد. گفتیم و باز می گوییم که ادعاهای قلمداران چیزی جز تحریف تاریخ و اتهام زنی به دو کتاب یاد شده در مسیر ((کتمان حقیقت غدیر)) نیست. و آقای مصطفی طباطبائی نیز در سخنرانی خویش که نوار آن موجود می باشد، همین تحریف را تکرار نموده است. خلاصه این سخنان از زبان آقای طباطبائی چنین است: ((پیامبر خدا(ص) ‌از مکه بیرون آمدند و بعد رسیدند به غدیر خم، ‌بعد چون افرادی در قضیه یمن با امیرالمومنین(ع) اختلافاتی کرده بودند، آن جملات را راجع به حضرت امیر(ع) گفتند)) سوال هفتم: آقای طباطبائی آیا گفته های فوق از سوی شما تحریف و کتمان واقعیت غدیر و تبعیت از حق پوشی های قلمداران هست یا نه؟ به چه دلیل خطابه رسول خدا(ص) در غدیر خم را به ماجرای یمن ربط دادید، با آن که نقل های مستند تاریخی چنین ارتباطی را نشان نمیدهد؟ 3- اشکال سوم این بود که در همان کتــاب آقای قلمداران که طبق روال معمول توسط آقای شیشه فر و آقای احمد طاهری گیلانی و طبعا" با نظر آقای طباطبائی منتشر شده است برای تحریف معنای کلام رسول خدا(ص) که فرمودند: من کنت مولاه فهذا علی مولاه ادعا شده که کلمه مولی در قرآن کریم اکثرا" به معنای ((دوست و یاور)) به کار رفته است و مثال هایی را برای این ادعا آورده اند که صد در صد خلاف واقع میباشد. یکی از شواهد ادعای اینان آیه 62 و 63 سوره مبارک انعام است : وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ ﴿61﴾ ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ ﴿62﴾ او بر بندگان خود تسلط دارد و مراقبانی بر شما می گمارد تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد (دراین موقع) ‌فرستادگان ما جان او را میگیرند و آنها کوتاهی نمی کنند.(61) سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آنهاست، باز می گردند. بدانید که حکم و داوری، مخصوص اوست و او سریعترین حسابگران است(62) آیه شریفه از خدای متعال به صفت ((مولای برحق)) که بندگان به محضر او بر می گردند و میانشان داوری و به حساب آنان رسیدگی می کند یاد نموده است. از آن جا که این آیه راجع به همه بندگان سخن گفته یقینا" در آن به معنای ((دوست و یاور)) نیست، زیرا خداوند ((دوست و یاور)) کفار و مشرکان به ویژه در قیامت نیست. بلکه تنها معنای قابل قبول در آیه شریفه ((عهده دار امر)) است یعنی بندگان در قیامت، به سوی خدایی که کار همگی آنها در اختیار اوست بر می گردند. بنابراین بسیار روشن است که در آیه فوق معنای ((ولی)) عهده دار امور و صاحب اختیار است اما در کتاب یاد شده برای انکار این معنای روشن، سخن بهت آوری به میان آمده بود به این شرح که گفته شده،‌ در آیه فوق تعبیر ((مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ)) به کار رفته و خداوند ((مولای بر حق انسانها)) دانسته شده است. از طرفی در آیه 32 سوره یونس هم برای خداوند وصف ((ربکم الحق)) به کار رفته یعنی خداوند ((پروردگار بر حق انسانها)) می باشد آن گاه نتیجه گرفته اند. مولی در آیه اول به معنای رب که در آیه دوم به کار رفته، خواهد بود. شدت بی ربطی این بیان، بی نیاز از هر توضیحی است. اما در عین حال در جزوه، یادآوری کردیم که معنای سخن فوق آن است که گفته شود چون خدای متعال ((مولی راستین)) ،‌((خالق راستین))، ((پروردگار راستین)) ، ((رزاق راستین)) و... می باشد پس ((مولی)) ((رازق) ، ((پروردگار))... همه به یک معنا هستند!! آیه دیگری که در آن کلمه مولی با معنی سرپرست و عهده دار امور و صاحب اختیار کاملا تناسب دارد، آیه 51 سوره توبه است: قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ بگو: ((هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد، مگرآن چه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته او مولا (و عهده دار امور) ماست و مومنان باید تنها بر خدا توکل کنند!)) روشن است که اگر در آیه فوق، کلمه مولی به سرپرست و عهده دار امور معنا شود دو بخش آیه کریمه بسیار هماهنگ خواهد بود. یعنی این دو مطلب که ((هر حادثه ای برای ما رخ میدهد از سوی خدای متعال مقرر شده)) و این که ((همه امور در دست خداوند است و او صاحب اختیار ما و عهده دار امور ماست)) اما یادآوری شده بود که در کتاب مذکور، با بیانی سست و بی پایه ادعا نموده اند در آیه فوق اصلا نمیتوان مولی را سرپرست و عهده دار امور معنا کرد. دلیل ذکر شده این بود که بر اساس این آیه مومنان خدای متعال را مولای خود میدانند اما اگر معنای مولی را در آن آیه سرپرست و عهده دار امور و صاحب اختیار معنا کنیم درست در نمی آید چون خداوند صاحب اختیار کافران هم هست. معنای این سخن آن است که چون خداوند هم صاحب اختیار مومنان است و هم صاحب اختیار کافران، معنا ندارد که مومن خداوند را صاحب اختیار خود خطاب کند. نتیجه این سخن بدیهی البطلان آن است که مومن نتواند به خدای متعال بگوید: ای خالق من ، ای رزاق من، ای محیی من....!! سوال هشتم: در واقع از آقای طباطبائی خواسته شده بود که موضع خود را در مورد این حق پوشی ها که برای کتمان حقیقت غدیر، حتی دست به تحریف معنای آیات قرآن زده است، بیان نماید. چنین برخورد غیرمنصفانه و حق پوشی بزرگ نسبت به آیات الهی یقینا" مسئله ای نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت و نمیتوان با این تحریفات ادعای قرآنی بودن را نیز کرد. اما ایشان به راحتی چنین میکند. بر این نکته مجددا تاکید میشود که پاورقی های کتاب ((شاهراه اتحاد)) توسط شخص آقای طباطبائی و یا دوستان ایشان و تحت نظارت شخص ایشان تنظیم شده است. ((واکنش آقای طباطبائی)) ایشان به سوالات یاد شده و برخی موارد دیگر که از ذکر مجدد آنها خودداری نمودیم پاسخی نداده است و البته باور ما این است که خود نیز میداند این سوالها پاسخی ندارد. آقای طباطبائی بحث را به نقطه دیگری برده و بدون حتی اشاره ای به سوالات ما، سه موضوع را مطرح نموده است. اولین مطلب این که ایشان با استناد به چندین آیه قرآن کریم که در آنها کلمه سوره به کار رفته است نتیجه گرفته: این آیات به خوبی نشان میدهند که سوره بندی قرآن مقارن با نزولش صورت گرفته است. از سوی دیگرخدای قادر حکیم، حفظ سوره قرآنی را نیز ضمانت نموده و فرموده است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون ایشان سپس عقیده شیعی مذکور در جزوه ((بیایید با امیرالمومنین و امامان از نسل ایشان آشتی کنیم)) را مبنی بر این که در ماجرای غدیر، ابتدا آیه تبلیغ (67 مائده) و سپس آیه اکمال (3 مائده) نازل شده است، مخالف مطالب فو ق الذکر دانسته است. به تعبیر روشنتر ایشان می گوید: چون سوره های قرآنی در زمان رسول خدا(ص) شکل گرفته و تنظیم گردیده است و خداوند متعال نیز وعده حفظ قرآن را داده، معنا ندارد که آیه 67 سوره مائده پیش از آیه سوم آن نازل شده باشد. همچنین در اینجا از قول صاحب مجمع البیان نقلی از امام صادق(ع) ‌آورده که سوره مائده یکجا نازل شده است و منظور وی تاکید بر همان مطلب قبلی است. یعنی غیرقابل قبول بودن این که آیه 67 قبل از آیه 3 ابلاغ یا نازل شده باشد. همین جا یادآور می شویم که برخورد آقای طباطبائی با حدیث، واقعا" یک بام و دو هوای عجیبی است. ایشان در باب ضعف احادیث، ساعتها سخنرانی میکند، اما وقتی نقلی را موافق رای خود تصور میکند، ‌حتی روایت فاقد سند را هم مستند خود قرار میدهد. البته ما توضیح خواهیم داد که همین حدیث نقل شده نیز رای ایشان را تائید نمی کند. مطلب دوم آقای طباطبائی این است که اگر الیوم را در آیات 3 تا 5 سوره مائده به معنای روز غدیر (و نه دوره ای از زمان) بگیرید، با عبارت آیه 5 که فرموده الیوم احل لکم الطیبات چه می کنید؟ و سپس توضیح میدهد: معنای ((امروز طیبات بر شما حلال شد)) چیست؟ مگر طیبات قبلا" بر مسلمانان حرام بوده است؟ مطلب سوم وی نیز این است که : ((اگر گفته شود: ‌آیه سوم سوره مائده این طور است)خوردن مردار و خوک و حیوان خفه شده و... بر شما حرام است امروز جانشین پیامبر منصوب شده و دین کامل و تمام گشته است پس هر کس در گرسنگی و اضطرار از مردار و خوک بخورد، ‌خدا آمرزنده و مهربان است.)) این مطلب بر خلاف فصاحت و بلاغت می باشد و حتی ما خلاف شیوه سخن گفتن عقلا را به خدای متعال نسبت داده ایم)) این سه مورد تمام مطالبی است که آقای طباطبائی بیان کرده اند. بد نیست یک بار آنها را با خلاصه سوالات و اشکالات ما مقایسه نموده و ملاحظه نمایید که آیا اینها جواب به آن سوال ها میباشد یا خیر؟ البته طبعا" آقای طباطبائی حق دارد که در ضمن بحث علمی، سوال مطرح نماید اما چرا به سوالهای مطرح شده پاسخ نداده است؟ آیا نمی شد که هر دو کار را انجام میداد، یعنی هم پاسخ به سوالهای مطرح شده و هم طرح سوالهای جدید؟ ((پاسخ به گفته های آقای طباطبائی)) برخلاف روش نامبرده در گریز از پاسخگویی و تغییر جهت بحث،‌ به پاسخ سه موردی که ایشان مطرح نموده می پردازیم: در واقع کاری که ایشان کرده فقط و فقط پیچ دادن به بحث به جای تلاش برای پاسخگویی است. این مسئله با بررسی سومین مطلبی که از وی نقل کردیم به خوبی روشن میشود. آیه سوم مائده سه بخش دارد: بخش اول: اعلام حکم حرمت میته، ‌خون، گوشت خوک و... بخش دوم: اعلام این که در این روز (یا فرضا" در این دوره) کفار از دسیسه در اسلام ناامید شدند و مومنان نباید از آنها بترسند. دین کامل شد و مورد رضایت پروردگار قرارگرفت و خداوند اسلام را بعنوان دین انسانها پسندید. بخش سوم: اعلام این که اگر کسی به دلیل اضطرار و خطر از آن چه که در بخش اول آیه حرام اعلام شده بخورد، گناهی مرتکب نشده است. بدون تردید بخش اول و سوم آیه ارتباط روشن و آشکاری دارند. در بخش اول سخن از برخی محرمات به میان آمده و سپس در بخش سوم توضیح داده شده که این حرمت در حال اضطرار برداشته میشود. در این میان بخش دوم آیه به موضوع دیگری پرداخته است که خارج از موضوع بخش اول و سوم میباشد به نحوی که اگر بخش دوم برداشته شود آن چه باقی میماند کاملا مرتبط و پیوسته خواهد بود. این مطلب گرچه واضح است اما میتوان شواهدی از قرآن کریم از تاکید بر آن آورد یعنی آیاتی که در آنها مشابه دو بخش اول و سوم آیه اکمال، پشت سر هم و بدون هیچ فاصله ای آمده است. به آیات زیر توجه کیند: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (بقره 173) خداوند تنها(گوشت) مردار، خون،‌گوشت خوک و آن چه را نام غیرخدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، بر شما حرام کرده است (ولی) آن کس که مجبور شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد، گناهی بر او نیست (و می تواند برای حفظ جان خود، در موقع ضرورت از آن بخورد) خداوند بخشنده و مهربان است. إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخَنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (نحل 115) شبیه همین اسلوب، در آیه 145 سوره انعام نیز آمده است. نحوه پشت سر هم قرار گرفتن دو بخش آیات فوق الذکر کاملا واضح و متعارف است. ابتدا خداوند متعال حکم حرمت را بیان و بلافاصله استثنا آن را ذکر نموده بدین شرح که در حالت اضطرار این حرمت مرتفع میشود. اما در آیه سوم مائده وضع فرق کرده و پس از بیان حکم حرمت انواعی از خوردنی ها، ابتدا عبارتی در میان آمده و سپس در بخش سوم، استثنای آن حرمت که در بخش اول ذکر شد و مربوط به شرایط اضطرار است بیان گردیده است. عبارت میانی (بخش دوم آیه) به نحوی است که اگر برداشته شود، پیوستگی آیه کاملا" محفوظ میماند. این ویژگی شبیه جملات معترضه است. یعنی جملاتی که میــان دو جمله یا دو بخش از یک جمله می آیند ولی حذف آنها ارتباط و پیوستگی قبل و بعد را برهم نمی زند. این نحوه بیان در قرآن کریم بسیار به کار رفته است. مثال آن آیه 42 سوره اعراف می باشد. وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ و کسانی که ایمــان آورده و عمل صــالح انجام دهند- هیچ کس را جـز به انــدازه تواناییش تکلیف نمی کنیم- آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند. ملاحظه میشود که عبارت ((لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا))‌ در آیه فوق به نحوی آمده که با حذف آن دو بخش قبلی و بعدی کاملا" به هم پیوسته و مرتبط خواهند بود. و همینطور در آیه سوم سوره نساء نیز این نحوه بیان قرآن مشاهده میگردد که مفسرین را در توجیه ارتباط قبل و بعد آیه به تکلف انداخته است. ضمن این که عبارات میانی در آیه سوم مائده، مطالب مهمی را نیز بیان نموده است. در آن از ناامیدی کفار، کامل شدن دین، اتمام نعمت و رضایت الهی نسبت به دین اسلام در روز نزول آیه (یا فرض کنید در طی یک دوره)‌ سخن به میان آمده است. اکنون به اشکال مطرح شده از سوی آقای طباطبائی توجه کنید : عین عبارت ایشان چنین است: 3- قرآن کریم از حیث فصاحت و بلاغت در حد اعجاز است، از طرفی آیه 3 از سوره مائده (حرمت علیکم المیته .. تا.. غفور رحیم) بنا به آن چه شیخ طوسی در تفسیر ((التبیان )) فرموده به اتفاق قراء شیعی و سنی، یک آیه شمرده می شود. شیخ می نویسد((آیه بلا خلاف)) اینک از شما می پرسم این چه معنا دارد که خدای سبحان در یک آیه واحده بفرماید: خوردن مردار و خون و خوک و حیوان خفه شده... بر شما حرام است و پسر عم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جانشین وی شده و دین کامل و تمام گشته است پس هر کس در گرسنگی و اضطرار در مردار و خوک بخورد، خدا آمرزنده و مهربان است. فصحا و بلغا که جای خود دارند، ‌آیا عقلا این چنین سخن می گویند که ما این شیوه سخن گویی را (با توجه به شان نزولی که شما پذیرفته اید) معجزه بشماریم؟ آیا اعجاز قرآن با این تفسیر زیر سوال نمیرود. آقای طباطبائی می گوید: چنانچه بخش میانی آیه، راجع به روز غدیر و اعلام جانشینی امیرالمومنین علیه السلام دانسته شود، خلاف فصاحت و بلاغت، بلکه خلاف روش عقلا خواهد بود. طبعا"‌منظور وی این است که با این معنا، بخش میانی آیه، ارتباط بخش های اول و آخر را بر هم میزند و ربطی به آنها ندارد. در پاسخ باید گفت که ایشان در پاسخ اشکال، به تغافل و تجاهل روی آورده و به روی خویش نیاورده که آن چه در اشکال آمده، شامل تفسیر خود وی هم می شود و اساسا" این ویژگی در آیه سوم سوره مائده وجود دارد و قابل انکار و جدا نمودن از آن نیست. توضیح این که: عبارت الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا هر طور که تفسیر شود، از نظر این که میان بخش های اول و آخر آیه، فاصله انداخته و پیوستگی آنها را برهم زده، تفاوت ندارد. زیرا روال متعارف آن است که گفته شود ((فلان چیز و فلان چیز و....بر شما حرام است اما اگر کسی در حالت اضطرار قرار گفت بر او حرجی نیست و اشکال ندارد تا از آنها بخورد)) این همان ترتیب متداول است که پیش از این هم در سه آیه کریمه از قرآن آمده و ما آنها را ذکر کردیم. به علاوه قبل از آن که نوبت به الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ.... برسد عبارت قبلی آن یعنی الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ به روشنی بیشتری نشان میدهد که پیوستگی اولیه میان بخش اول و آخر آیه به هم خورده است. یعنی حتی اگرعبارت الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ... را هم ما در نظر نیاوریم مطلب چنین خواهد شد ((مردار و خون و خوک و حیوان خفه شده... بر شما حرام است. امروز کفار از دین شما ناامید شدند، پس از آنها نترسید و از من (خدا)‌ بترسید.... و اگر کسی در حال اضطرار و گرسنگی قرار گرفت، اشکال ندارد که از آن غذاها بخورد)) ملاحظه می شود که حتی در این حالت هم پیوستگی بخش اول و آخر محفوظ نمانده است. آیا خداوند خواسته بفرماید چون کفار از دین شما ناامید شدند، اگر کسی در حالت اضطرار و خطر مرگ قرار گرفت، ‌میته و مردار و گوشت خوک بخورد بر او گناهی نیست؟ قطعا" آقایان نمی توانند چنین ادعایی نمایند. اما به نظر می رسد آقای طباطبائی که متوجه است اشکال ناواردی را مطرح نموده در ترجمه آیه سوم سوره مائده که در بالا عینا"‌ از نامه ایشان نقل شده، بخش یعنی الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ را کاملا از ترجمه حذف کرده است تا معلوم نباشد آن چه ایشان به عنوان اشکال بر تفسیر شیعی از آیه اکمال ذکر کرده است، یک ویژگی لاینفک آیه مذکور است و ربطی به تفسیر شیعی آن ندارد. حال اگر عبارت الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا)) را نیز در متن‌ آیه مورد توجه قرار دهیم مطلب حادتر و روشنتر می شود. نکته مهم این است که مسئله مورد اشکال آقای طباطبائی ربطی به تفسیر شیعی از آیه کریمه ندارد بلکه با تفسیر خود وی (بلکه میتوان گفت با هر تفسیری) وجود خواهد داشت. اکنون ما به آخرین تفسیری که ایشان از آیه اکمال ارائه کرده (چون گفتیم که وی تفاسیر متعدد و مغایری از آیه بیان کرده است) ترجمه آیه را می آوریم تا مسئله روشن شود. ((خوردن مردار و خون و گوشت خوک و حیوان خفه شده، ‌بر شما حرام است. در این دوره کفار از دین شما ناامید شدند. پس از آنها نترسید در این دوره دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان دین شما پسندیدم، پس اگر کسی در گرسنگی و اضطرار از مردار و گوشت خوک و... بخورد خداوند آمرزنده و مهربان است)). ملاحظه می شود که آن چه آقای طباطبائی بعنوان اشکال مطرح نموده در ترجمه مورد نظر وی نیز وجود دارد و لذا طرح این اشکال از سوی ایشان نوعی تغافل است. از طرف دیگر اصولا" این اشکال وارد نیست، ‌بلکه ویژگی خاص آیه است که مفسر باید بتوان علت آن را توضیح دهد و حکمت این نحوه چینش در آیه شریفه را روشن نماید. سوال نهم: اکنون جا دارد از آقای طباطبائی بپرسیم: در صورتیکه تفسیر و اکمال دین به روز غدیر را خلاف فصاحت و بلاغت دانستید. در صورتیکه تفسیر خود شما از آیه نیز همان وضعیت را در آیه از نظر ارتباط و پیوستگی مطالب ایجاد میکند پس اولا" چرا اشکال را به طرف مقابل نسبت داده اید. و ثانیا" توضیح دهید که خود شما چه بیانی برای حفظ ارتباط همه بخش های آیه ای که به اتفاق قراء شیعه و سنی یک آیه شمرده میشود با توجه به تفسیر مورد ادعایتان دارید؟ از همین جا به سراع اولین مطلب آقای طباطبائی میرویم. وی چندین آیه آورده تا نشان دهد که سوره بندی قرآن در زمان پیامبر اکرم(ص) وجود داشته و سپس با استناد به وعده الهی بر حفظ قرآن نتیجه گرفته که ترتیب آیات قرآن در سوره ها باید همان باشد که در زمان رسول خدا(ص) ‌بوده است. از سوی دیگر ایشان (علیرغم کم اعتنایی روشمندی که نسبت به احادیث دارد) به نقلی در تفسیر مجمع البیان‌ (که سند کامل هم برای آن ذکر نشده) استناد نموده که بر اساس آن، سوره مائده یک جا نازل شده است. منظور آقای طباطبائی از مجموعه این سخنان آن است که سوره مائده یک جا نازل شده و به همان شکل تا امروز باقی مانده و بنابر این ((آیه اکمال)) که آیه سوم است نمیتواند بعد از آیه 67 ((آیه تبلیغ)) نازل و ابلاغ شده باشد. اکنون به بررسی این ادعا میپردازیم: سوره مبارکه مائده شامل120 آیه و مشتمل بر ده ها موضوع است،‌ از قبیل : بیان برخی محرمات و حلال ها، ‌آیه اکمال،‌ آیه وضو، دستور به عدالت ورزی، بیان برخی نعمت های الهی بر مومنان زمان رسول خدا(ص)، آیات متعدد در بیان گوشه هایی از تاریخ بنی اسرائیل و نافرمانی های آنان و خطاب هایی با اهل کتاب هم عصر پیامبراکرم(ص)، داستان هابیل و قابیل، احکام محاربین،‌ آیات فراوان در بیان حال برخی مسلمانان که به نفاق رو آورده اند و یا دل درگروه اهل کتاب و حمایت آنها برده اند، آیه ولایت، آیه تبلیغ، خطابات تند با اهل کتاب و بیان غلو و کفرورزی مسیحیان در عقیده تثلیث، بیان کفاره قسم، بیان حرمت خمر و قمار، بیان حرمت صید در حال احرام، مطالبی در باره شهادت بر وصیت، آیات متعدد در مورد حضرت عیسی (ع) و... اکنون باید گفت منظور آقای طباطبائی از این که سوره مائده یک جا نازل شده و به همان شکل باقی مانده یکی از دو فرض زیر میتواند باشد: 1- این که تمام سوره یک جا برای مسلمانان تلاوت شده باشد که با توجه به تنوع و کثرت مطالب این ادعای بسیار بی پایه ای خواهد بود. 2- این که آیات سوره به ترتیب شماره آنها ابلاغ شده، این نیز ادعای نامربوطی است، چون لااقل یکی از نتایج باطلش چنین خواهد بود: ابتدا آیه سوم ابلاغ شده و به قول آقای طباطبائی از کامل شدن دین سخن گفته و سپس آیه ششم ابلاغ شده و تازه حکم وضو را بیان نموده است!! ملاحظه می شود که هردو نتیجه باطل است و همه ادعاهای ایشان نتیجه مورد نظرش را حاصل نمیکند و اصلا"‌ نتیجه نمیدهد که حتما"‌ باید آیه سوم قبل از آیه شصت و هفتم ابلاغ شده باشد. این یادآوری لازم است که اگر نقل هایی گفته شده باشد در روز غدیر ابتدا آیه تبلیغ و سپس آیه اکمال نازل شد، تعارض با فرض نزول یک باره سورهء مائده ندارد، ‌چون از لحاظ علوم قرآنی این امر پذیرفته است که آیات سوره ای یک جا نازل شده و سپس جدا جدا مجددا" نازل و ابلاغ شده باشد. لذا سوال دیگری که باید پرسید این است: سوال دهم: سخنان شما راجع به سوره سوره بودن قرآن، حفظ سوره های قرآن به همان شکل نخستین و نزول یک باره سوره مائده، صدمه ای به تفسیر شیعی آیات اکمال و تبلیغ نمیزند. پس چرا آن مطالب به تفصیل مطرح گردید ولی به آن همه سوالات مطرح شده در نوشتار ما نپرداختید و پاسخ ندادید. (تلک عشره کامله) مطلب دوم آقای طباطبائی مربوط به آیه 5 سوره مائده بود که خدا فرموده ((الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ)) ایشان میگوید: اگر ((الیوم)) را در این آیه به تبع آیه 3، ((روز غدیر)) بدانیم چگونه قرآن فرموده ((در این روز طیبات بر شما حلال شد)) مگر طیبات قبل از آن روز بر مسلمانان حرام بوده است؟ در بررسی این اشکال می گوییم: اگر ایشان میخواهد میان آیه 5 و آیه 3 ارتباط برقرار نموده و معنای ((الیوم)) را در دو آیه مقایسه کند، ابتدا باید تکلیف بخش های سه گانه آیه 3 را مشخص نماید تا پس از آن ارتباط آیه سوم با آیات بعد از آن مطرح گردد. به تعبیر دیگر استناد وی به سیاق آیات 3 تا 5 منوط بر آن است که ابتدا سیاق آیه سوم و ارتباط سه بخش آن روشن شده باشد تا سپس بتوان در مورد ارتباط کامل این آیه با آیه 5 سخن گفت. به هر صورت آقای طباطبائی ابتدا باید به سوال نهم پاسخ دهد تا بتواند پس از آن به طرح این اشکال بپردازد. امیدواریم که ایشان سیاست خویش را در بحث تغییر دهد و میدان گفتگو را باز کند تا ادعای قرآنی بودن با پاسخگویی محک بخورد نه با سکوت و طفره روی. والسلام علی من اتبع الهدی سیدمحمد تقی حسینی ورجانی فروردین 1386 ربیع الاول 1428

حدیث غدیر

تهاجم بى سابقه!

اخیراً با فضاى باز سیاسى که در کشور پیدا شده، جمعى از مولوى هاى اهل سنّت جنوب کشور، بر خلاف تعهّدى که در مسأله وحدت داشته و دارند، تهاجم خود را به عقائد شیعه (مذهب رسمى کشور) آغاز کرده اند که یک نمونه از آن، مقاله «افسانه شهادت حضرت زهرا(علیها السلام)» بود که در مجلّه «نداى اسلام» که به اجازه وزارت ارشاد منتشر مى شود، چاپ شده بود و جواب آن را قاطعانه دادیم

اکنون خبر مى رسد یکى دیگر از مولوى هاى اهل سنّت جنوب، سخنانى تحریک آمیز درباره «حدیث غدیر» ایراد کرده است که بسیار دور از واقعیّت هاى موجود در کتب حدیث و تاریخ و سیره مى باشد، این سخن ما را بر این داشت که حدیث غدیر را به طور شفّاف و فشرده مطرح کنیم و در معرض داورى عموم قرار دهیم، این شما و این حدیث غدیر تا ببینیم تهاجم بر ضدّ مذهب رسمى کشور به کجا مى انجامد؟ و تا کى باید سکوت کرد؟!

پیشگفتار

نام غدیر را همه شنیده ایم، سرزمینى است میان مکّه و مدینه، در نزدیکى «جحفه» که در حدود 200 کیلومترى مکّه واقع شده و چهارراهى است که حجّاج سرزمین هاى مختلف مى توانستند در آنجا از هم جدا شوند:

راهى به سوى مدینه مى رود، در جهت شمال.

راهى به سوى عراق مى رود، در جهت شرق.

راهى به سوى مصر مى رود، در طرف غرب.

و راهى به سوى یمن، در جهت جنوب.

امروزه این سرزمین، سرزمین متروکى است; ولى روزى شاهد یکى از بزرگترین حوادث تاریخ اسلام بوده، و آن، روزِ نصب على(علیه السلام) به جانشینى پیامبر گرامى اسلامى(صلى الله علیه وآله) (در روز هیجدهم ذى الحجّه سال دهم هجرى) مى باشد.

گرچه خلفا روى جهات سیاسى کوشیدند این خاطره عظیم تاریخى را از نظرها محو کنند و هم اکنون نیز بعضى از متعصّبان به دلائلى که ناگفته پیداست، سعى در محو یا کم رنگ کردن آن دارند; ولى ابعاد این حادثه آن قدر در صحنه تاریخ و حدیث و ادبیات عرب وسیع است، که قابل پوشانیدن یا محو کردن نیست.

و شما در این کتابچه به مدارک و منابعى در این زمینه برخورد مى کنید که شگفت زده خواهید شد، و از خود مى پرسید: مسأله اى که این همه دلیل و مدرک دارد چگونه مورد بى مهرى و پرده پوشى قرار گرفته است؟!

امید است این تحلیل هاى منطقى و مدارکى که همه از منابع برادران اهل سنّت گرفته شده، وسیله اى براى تقریب صفوف مسلمین جهان گردد، و حقایقى که در گذشته به سادگى از کنار آن گذشته اند مورد توجّه دقیق همگان، به ویژه نسل جوان قرار گیرد.

گروه معارف و تحقیقات اسلامى - قم

 

حدیث غدیر

سند گویاى ولایت

حدیث غدیر یکى از دلایل روشن ولایت و خلافت بلافصل امیرمؤمنان على(علیه السلام) بعد از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) است. که محقّقان اهمّیّت خاصّى براى آن قائل هستند.

متأسّفانه کسانى که درباره ولایت آن حضرت گرفتار پیش داورى هستند، گاهى سند حدیث را پذیرفته و در دلالت آن تردید مى کنند، و گاه ناآگاهانه سند آن را زیر سؤال مى برند.

براى روشن شدن ابعاد مختلف این حدیث، لازم است درباره هر دو موضوع با ذکر مدارک موثّق و معتبر سخن بگوییم:

* * *

 

دورنماى غدیر

مراسم «حجّة الوداع» در ماه آخر سال دهم هجرت به پایان رسید، مسلمانان، اعمال حج را از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آموختند و در این هنگام، پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) تصمیم گرفت، مکّه را به عزم مدینه ترک گوید. فرمان حرکت صادر شد، هنگامى که کاروان به سرزمین «رابغ»(1) که در سه میلى «جحفه»(2) قرار دارد، رسید; جبرئیل، امین وحى، در نقطه اى به نام «غدیر خم» فرود آمد، و حضرت را با آیه زیر مورد خطاب قرار داد:

«یَا أیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ(3); اى رسول! آنچه که از سوى خدا به تو فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. و اگر ابلاغ نکنى رسالت خدا را تکمیل نکرده اى، خداوند تو را از آسیب مردم حفظ مى کند!»

لحن آیه حاکى از آن است که خداوند انجام امر خطیرى رابر عهده پیامبر(صلى الله علیه وآله) گذارده است که هم سنگ رسالت، و موجب یأس دشمنان اسلام بوده است، چه امر خطیرى بالاتر از این که در برابر دیدگان بیش از صدهزار نفر، على(علیه السلام) را به مقام خلافت و وصایت و جانشینى نصب کند؟!

از این نظر، دستور توقّف صادر شد. کسانى که جلو کاروان بودند، از حرکت باز ایستادند، و آنها که دنبال کاروان بودند، به آنها پیوستند. وقت ظهر و هوا به شدّت گرم بود، تا آنجا که گروهى از مردم قسمتى از رداى خود را بر سر، و قسمتى را زیر پا مى افکندند. براى پیامبر سایبانى، به وسیله چادرى که روى درخت افکنده بودند، تشکیل شد، آن حضرت بر روى نقطه بلندى که از جهاز شتر ترتیب داده شده بود، قرار گرفت و با صداى بلند و رسا خطبه اى ایرد کرد که عصاره اش این بود:

* * *

 

خطبه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در غدیر خم

«حمد و ثنا مخصوص خداست. از او یارى مى طلبیم و به او ایمان داریم و بر او توکّل مى کنیم. از بدى ها و اعمال ناشایست خود به او پناه مى بریم. خدایى که جز او هادى و راهنمایى نیست. و هرکس را که هدایت نمود، گمراه کننده اى براى او نخواهد بود. گواهى مى دهم که جز او معبودى نیست، و محمّد بنده و پیامبر او است.

هان اى مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک بگویم و از میان شما بروم. من مسؤولم و شما نیز مسؤول هستید!»

سپس فرمود:

«درباره من چه فکر مى کنید!؟...» (آیا من وظیفه خود را در برابر شما انجام دادم؟)

در این موقع صداى جمعیت به تصدیق خدمات پیامبر(صلى الله علیه وآله)بلند شد و گفتند:

«ما گواهى مى دهیم تو رسالت خود را انجام دادى، و کوشش نمودى، خدا تو را پاداش نیک دهد».

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:

«آیا گواهى مى دهید که معبود جهان یکى است، و محمّد بنده خدا و پیامبر او مى باشد; و در بهشت و دوزخ و زندگى جاویدان در سراى دیگر جاى تردید نیست؟»

همگى گفتند:

«آرى صحیح است، گواهى مى دهیم!»

سپس فرمود:

«مردم! من دو چیز نفیس و گرانمایه در میان شما مى گذارم، ببینم بعد از من چگونه با این دو یادگار من رفتار مى نمایید؟!»

در این وقت یک نفر برخاست و با صداى بلند گفت:

«منظور از این دو چیز نفیس چیست؟!»

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:

«یکى کتاب خداست که یک طرف آن در دست قدرت خداوند، و طرف دیگر آن در دست شما است، و دیگرى عترت و اهل بیت من است; خداوند به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد!»

«هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید، و در عمل به فرمان هر دو، کوتاهى نکنید که هلاک مى شوید!»

در این لحظه، دست على(علیه السلام) را گرفت و آن قدر بالا برد که سفیدى زیر بغل هر دو براى مردم نمایان گشت، و او را به همه مردم معرفى نمود.

سپس فرمود:

«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»

همگى گفتند:

«خدا و پیامبر او داناترند!»

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:

«خدا مولاى من، و من مولاى مؤمنان هستم، و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم! هان اى مردم! «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ(4) اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَاحِبَّ مَنْ أحِبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ; هر کس من سرپرست و مولاى او هستم على مولاى او است. خداوندا! کسانى که على را دوست دارند، دوست بدار; و کسانى که او را دشمن بدارند دشمن دار. خدایا! آنها که على را یارى کنند یارى کن، و آنها که دست از یارى او بردارند آنها را از یارى خود محروم ساز، و حق را بر محور وجود او بگردان!»(5)

در جاى جاى خطبه بالا(6) اگر نیک بنگرید، دلائل زنده امامت على(علیه السلام) آشکار است. (شرح این سخن را به زودى خواهیم گفت).

* * *

 

جاودانگى داستان غدیر

اراده حکیمانه خداوند بر این تعلّق گرفته است که واقعه تاریخى غدیر، در تمام قرون و اعصار به صورت یک تاریخ زنده که قلوب و دل ها به سوى آن جذب مى شوند، بماند; و نویسندگان اسلامى در هر عصر و زمانى در کتاب هاى تفسیر و تاریخ و حدیث و کلام، پیرامون آن سخن بگویند; و گویندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را از فضایل غیرقابل انکار امام على بن أبیطالب(علیه السلام) بشمارند.

نه تنها خطبا و گویندگان، بلکه «شعرا»، از این واقعه الهام گرفته و ذوق ادبى خود را از تفکّر و اندیشه پیرامون این حادثه و از فزونى اخلاص به صاحب ولایت، پرفروغ سازند، و عالى ترین اشعار را به صورت هاى گوناگون و به زبان هاى مختلف از خود به یادگار بگذارند. (مرحوم علاّمه امینى بخش مهمّى از اشعار غدیریّه را قرن به قرن در تاریخ اسلام با شرح حالات این سرایندگان در مجلّدات یازدگانه الغدیر از منابع معروف اسلامى آورده است).

به تعبیر دیگر، کمتر واقعه تاریخى در جهان، بسان رویداد «غدیر»، مورد توجّه طبقات مختلف، از محدّث و مفسّر و متکلّم و فیلسوف، و خطیب و شاعر، و مورّخ و سیره نویس واقع شده است.

یکى از علل جاودانى بودن این حدیث، نزول دو آیه(7) از آیات قرآن پیرامون این واقعه است، و تا قرآن ابدى و جاودانى است، این واقعه تاریخى نیز از خاطره ها محو نخواهد شد.

* * *

 

نکته جالب این که از مراجعه به تاریخ، به خوبى معلوم مى شود که روز هیجدهم ذى الحجّة الحرام، در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده، تا آنجا که «ابن خلکان»، درباره «المستعلى ابن المستنصر» مى گوید: «در سال 487 در روز عید غدیر خم که روز هیجدهم ذى الحجّة الحرام است، مردم با او بیعت کردند(8) و درباره المستنصر باللّه العبیدى مى نویسد: وى در سال 487، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجّه باقى مانده بود، درگذشت، و این شب، همان شب هیجدهم ماه ذى الحجّه، شب عید غدیر است.»(9)

جالب این که «ابوریحان بیرونى»، در کتاب «الآثار الباقیة»، عید غدیر را از عیدهایى شمرده که همه مسلمانان آن را، برپا مى داشتند و جشن مى گرفتند!(10)

نه تنها «ابن خلکان» و «ابوریحان بیرونى»، این روز را «عید» مى نامیدند; بلکه «ثعالبى» یکى دیگر از دانشمندان معروف اهل سنّت نیز، شب غدیر را از شب هاى معروف در میان امّت اسلامى شمرده است.(11)

ریشه این عید اسلامى به عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) باز مى گردد. زیرا در آن روز پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مهاجرین و انصار، بلکه به همسران خود دستور داد که نزد على(علیه السلام) بروند و به خاطر ولایت و امامت، به او تبریک گویند.

«زید بن ارقم» مى گوید: از مهاجران، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر، نخستین کسانى بودند که به على(علیه السلام) دست بیعت دادند و مراسم تبریک و بیعت تا مغرب ادامه داشت!(12)

* * *

 

110 تن از راویان حدیث

در اهمّیّت این رویداد تاریخى، همین اندازه کافى است که این واقعه تاریخى را صد و ده تن از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند.(13)

البتّه این جمله نه به آن معنى است که از آن گروه عظیم، تنها همین افراد، این حادثه را نقل کرده اند; بلکه منظور این است تنها در کتاب هاى دانشمندان اهل تسنّن، نام صد و ده تن به چشم مى خورد.

در قرن دوّم اسلامى که عصر تابعان نامیده مى شود، هشتاد و نه تن از آنان به نقل این حدیث پرداخته اند.

راویان حدیث غدیر، در قرن هاى بعد نیز از علما و دانشمندان اهل تسنّن مى باشند. سیصد و شصت تن از آنها این حدیث را در کتاب هاى خود گردآورده و گروه زیادى به صحّت و استوارى سند حدیث اعتراف نموده اند.

گروهى تنها به نقل این حدیث اکتفا نکرده، بلکه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلاًّ کتاب هایى نوشته اند.

عجیب این که مورّخ بزرگ اسلامى، طبرى، کتابى به نام «الولایة فى طرق حدیث الغدیر» نوشته و این حدیث را از هفتاد و پنج طریق از پیامبر نقل کرده است!

ابن عقده کوفى، در رساله «ولایت»، این حدیث را از صد و پنج تن نقل کرده است.

ابوبکر محمّد بن عمر بغدادى، معروف به جمعانى، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل نموده است.

* * *

 

از مشاهیر اهل سنت:

احمد بن حنبل شیبانى

ابن حجر عسقلانى

جزرى شافعى

ابوسعید سجستانى

امیر محمد یمنى

نسائى

ابوالعلاء همدانى

و ابوالعرفان حبان

این حدیث را به اسناد زیادى(14) نقل کرده اند.

دانشمندان شیعه نیز پیرامون این واقعه تاریخى، کتاب هاى ارزنده فراوانى نگاشته اند و به منابع مهمّ اهل سنّت نیز اشاره کرده اند که جامع ترین آنها کتاب تاریخى «الغدیر» است که به خامه تواناى نویسنده نامى اسلامى، علاّمه مجاهد، مرحوم آیة اللّه امینى نگارش یافته است (در نگارش این بخش، از آن کتاب استفاده فراوانى به عمل آمده).

به هر حال، پیامبر(صلى الله علیه وآله) پس از نصب امیرمؤمنان على(علیه السلام) به عنوان جانشین خود فرمود:

«اى مردم! اکنون فرشته وحى بر من نازل گردید و این آیه را آورد: «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً(15); امروز دین شما را کامل نمودم، و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما یگانه آیین انتخاب کرده و پسندیدم.»

در این موقع صداى تکبیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بلند شد. و فرمود:

«خدا را سپاس مى گذارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به کمال رسانید، و از وصایت و ولایت و جانشینى على پس از من خشنود گشت.»

سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن نقطه مرتفع فرود آمد و به على(علیه السلام) فرمود:

«در زیر خیمه اى بنشین، تا سران و شخصیّت هاى بارز اسلام با تو بیعت کنند و تبریک گویند».

پیش از همه، شیخین (عمر و ابوبکر) به على(علیه السلام) تبریک گفتند و او را مولاى خود خواندند!

حسان بن ثابت، فرصت را مغتنم شمرد، با کسب اجازه از محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اشعارى سرود و در برابر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)خواند، که ما فقط دوبیت آن را در اینجا نقل مى کنیم که بسیار گویاست:

فقال لَهُ قم یا علىُّ فانّنى

رضیتک من بعدى إماماً و هادیاً

فمن کنت مولاه فهذا ولیّه

فکونوا له اتباع صدق موالیاً

یعنى: «به على فرمود برخیز که من تو را براى جانشینى و راهنمایى مردم پس از خویش انتخاب کردم.

هر کس من مولا و سرپرست او هستم على مولاى او است و شما در حالى که او را از صمیم دل دوست مى دارید، از پیروان او باشید».(16)

این حدیث از بزرگ ترین شواهد بر فضیلت و برترى امام على(علیه السلام) بر تمام صحابه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده است.

حتّى امیرمؤمنان، در مجلس شوراى خلافت -که پس از درگذشت خلیفه دوّم منعقد گردید(17)- و نیز در دوران خلافت عثمان، و ایّام خلافت خویش; به آن احتجاج کرده است.(18)

از این گذشته، شخصیّت هاى بزرگى مانند حضرت زهرا(علیها السلام)، همواره به این حدیث در برابر مخالفان و منکران مقام والاى على(علیه السلام) استدلال کرده اند.(19)

* * *

 

مقصود از «مولى» کیست؟

مسأله مهم در اینجا تفسیر معنى مولاست که در عین وضوح، مورد بى مهرى هاى فراوانى قرار گرفته است، زیرا با آنچه گفته شد، شک و تردیدى در قطعى بودن سند این حدیث باقى نمى ماند.

لذا بهانه جویان به سراغ ایجاد شک و تردید در مفهوم و معنى حدیث، مخصوصاً واژه «مولا» رفته اند که از آن هم طرفى نبسته اند.

با صراحت باید گفت که واژه مولى در این حدیث، بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن «اولویت و شایستگى» و به تعبیر دیگر «سرپرستى» است و قرآن نیز در بسیارى از آیات لفظ «مولا» را در معنى سرپرست و «أولى» به کار برده است:

واژه مولا در 18 آیه قرآن به کار رفته که 10 مورد آن درباره خداوند است و بدیهى است که مولویّت خداوند به معنى اولویّت و سرپرستى اوست، و تنها در موارد بسیار کمى به معنى دوستى به کار رفته است.

بنابراین نباید در این که «مولا» در درجه اوّل به معنى اولى و شایسته تر است، تردید کرد، و در حدیث غدیر نیز «مولا» به همین معناست، به علاوه، شواهد و قرائن فراوانى با آن همراه است. که به روشنى ثابت مى کند که منظور اولویّت و سرپرستى است.

* * *

 

گواهان صدق این مدّعا

فرض کنید «مولا» در لغت معانى متعدّدى داشته باشد; ولى قرائن و شواهد فراوانى در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخى وجود دارد که هرگونه ابهامى را از میان برمى دارد و با همه، اتمام حجت مى کند:

 

گواه اوّل:

همان گونه که گفتیم در روز واقعه تاریخى غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، با کسب اجازه از پیامبر(صلى الله علیه وآله)برخاست و مضمون کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در قالب شعر ریخت، این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جاى لفظ «مولى»، کلمه امام و هادى را به کار برد و گفت:

فقال له: قُم یا على فانّنى

رضیتک من بعدى إماماً و هادیاً(20)

«پیامبر به على فرمود: اى على برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادى انتخاب کردم!»

چنان که روشن است وى از لفظ «مولى» که در کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود، جز مقام امامت و پیشوایى و هدایت و رهبرى امت، چیز دیگرى استفاده نکرده است. در حالى که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب مى شود.

نه تنها حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ «مولى» این معنى را استفاده نموده است، بلکه پس از وى سایر شعراى بزرگ اسلامى که بیشتر آنان از ادبا و شعراى معروف عرب بودند و برخى نیز از استادان بزرگ این زبان به شمار مى آیند، از این لفظ همان معنى را فهمیدند که حسان فهمیده بود، یعنى امامت و پیشوائى امّت!

* * *

 

گواه دوّم:

امیرمؤمنان(علیه السلام) در اشعار خود که براى معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین مى گوید:

وَ أَوْجَبَ لِى وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ

رَسُولُ اللّهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ(21)

یعنى: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) براى من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت.

چه شخصى بالاتر از امام مى تواند، حدیث را براى ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) روز غدیر خم، ولایت را به چه معنى فرمود؟ آیا این تفسیر نمى رساند که به اندیشه همه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رهبرىِ اجتماعى، مطلب دیگرى خطور نکرد؟

* * *

 

گواه سوّم:

پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه... این سؤال را مطرح فرمود:

«اَلَسْتُ أَولى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟; آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایسته تر نیستم؟»

در این جمله، پیامبر(صلى الله علیه وآله) لفظ «اولى به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ; کسى که من مولاى او هستم، على مولاى او است.»

هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که مى خواهد همان مقامى را که خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) به نصّ قرآن دارد، براى على(علیه السلام) نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و على امام، در نتیجه معنى حدیث این مى شود: هر کس من نسبت به او اولى هستم، على(علیه السلام) نیز نسبت به او اولى است»(22) و اگر مقصود پیامبر(صلى الله علیه وآله) جز این بود، جهت نداشت براى اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نادیده بگیرد. و از کنار قرینه اى به این روشنى به آسانى بگذرد و چشم خود را به روى آن ببندد.

* * *

 

گواه چهارم:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامى را اقرار گرفت و فرمود:

«أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟; آیا شما گواهى نمى دهید که معبودى جز خداى یکتا نیست، محمّد(صلى الله علیه وآله)بنده و رسول خدا است، و بهشت و دوزخ حق است؟»

هدف از این اقرار گرفتن چه بود؟ آیا جز این است که مى خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیّتى را که بعداً براى على(علیه السلام) ثابت خواهد کرد، به مانند اصول پیشین تلقّى نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وى، در ردیف اصول سه گانه دین است که همگى به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از «مولى» دوست و ناصر باشد، رابطه این جمله ها به هم خورده و کلام، استوارى خود را از دست مى دهد. و پیوند کلام به هم مى خورد، آیا چنین نیست؟

* * *

 

گواه پنجم:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن مى گوید و مى فرماید: «إنّی أَوْشَکُ أَنْ اُدْعى فَاُجِیبَ; نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم.»(23)

این جمله حاکى از آن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خواهد براى پس از رحلت خود چاره اى بیندیشد و خلائى را که از رحلت آن حضرت پدید مى آید، پر کند. آنچه مى تواند چنین خلائى را پر کند، تعیین جانشینى است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر.

هرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقى کلمات پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور آشکار به هم مى خورد، در حالى که او از فصیح ترین و بلیغ ترین سخن گویان است. چه قرینه اى از این روشن تر براى مسأله ولایت پیدا مى شود؟

* * *

 

گواه ششم:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ...» چنین فرمود:

«اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلایَةِ لِعَلىٍّ مِنْ بَعْدِى; اللّه اکبر! بر کامل نمودن این دین و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار!»

هرگاه مقصود، دوستى و یارى فردى از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستى على(علیه السلام) و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید، و نعمت او به منتهى رسید؟ روشن تر از همه این که مى گوید: خداوند به رسالت من و ولایت على(علیه السلام) بعد از من راضى گردید.(24) آیا اینها همه گواه روشن بر معنى خلافت نیست؟

* * *

 

گواه هفتم:

چه گواهى روشن تر از این که شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بى شمارى از یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگى به على(علیه السلام) تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادى بودند که به امام یا این عبارت تهینت گفتند:

«هَنیئاً لَکَ یا عَلِىَّ بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»(25)

«گوارا باد بر تو یا على، صبح کردى و شام کردى در حالى که مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ایمان هستى»!

على(علیه السلام) در آن روز چه مقامى به دست آورد که شایسته چنین تبریکى گردید؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبرى امّت که تا آن روز به طور رسمى ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت مى باشد؟ محبّت و دوستى چیز تازه اى نبود.

* * *

 

گواه هشتم:

هرگاه مقصود همان مراتب دوستى على(علیه السلام) بود، دیگر لازم نبود که این مسأله در چنان هواى گرم و سوزان مطرح گردد (کاروان یکصد هزار نفرى را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هواى گرم روى ریگ و سنگ هاى داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟

* * *

 

مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنان که مى فرماید:

«إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ;(26) افراد با ایمان برادر یکدیگرند».

مگر قرآن، در آیات دیگرى افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفى نکرده است؟ و على(علیه السلام) نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازى بود، و به فرض که مصلحتى در اعلام این دوستى بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود. به یقین مسأله بسیار مهمترى بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایى داشت، مقدّماتى که در زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله)بى سابقه بود، و نظیر آن هرگز تکرار نشد.

* * *

 

اکنون به داورى بنشینید

با این قرائن روشن، اگر کسى در مقصود پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)که همان خلافت و زعامت مسلمین است شک کند شگفت آور نیست؟ آنها که تردید مى کنند چگونه وجدان خود را قانع مى سازند، و پاسخ پروردگار را روز رستاخیز چه خواهند داد؟

به یقین هرگاه همه مسلمانان فارغ از تعصّب ها و پیش داورى ها بررسى تازه اى را روى حدیث غدیر آغاز کنند، به نتایج مطلوبى خواهند رسید و سبب اتّحاد هرچه بیشتر صفوف مسلمین خواهد شد، و جامعه اسلامى چهره نوینى به خود خواهد گرفت.

* * *

سؤال:

این نکته نیز حائز اهمیت است که بعضى مى گویند رئیس جمهور محترم، واژه «مولا» را در یکى از سخنرانى هاى انتخاباتى خود، به معنى «دوستى» تفسیر کرده، با این که خود از روحانیّون شیعه است.

پاسخ:

چنین نیست. زیرا ایشان با فاصله کمى براى رفع هرگونه ابهام و سوءِتفاهم، در توضیحى که روز 23 خردادماه 1380 در بسیارى از جرائد انتشار یافت چنین تصریح نمود:

«خالى از لطف نیست تا نکته اى را که در یکى از سخنرانى هاى اخیر در باب داستان غدیر گفته ام تکرار کنم که محبت و مهر در دین خدا و به خصوص در عرصه حیات اجتماعى جامعه اسلامى نقش ممتاز دارد، با آنکه مقصود حضرت ختمى مرتبت از واژه مولى در جمله معروف «من کنت مولاه فهذا على مولاه» با توجه به خصوصیات زمان و مکان و بیعتى که همان روز با امام على بن ابیطالب واقع شد قطعاً سرپرستى و ولایت امر جامعه اسلامى است و همان گونه که ما شیعیان معتقدیم و طبق نقل هاى معتبر تاریخى پس از رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)این معنى مورد قبول و تصدیق صحابه بزرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله)بوده است، در عین حال انتخاب واژه «مولى» پیام ویژه اى دارد و آگاهانه انتخاب شده است، قطعاً پیامبر اکرم مى توانست از عناوین دیگرى چون امیر، قائد و سلطان استفاده کند. ولى در کلمه مولى علاوه بر سرپرستى، دوستى و محبّت هم که از پایه هاى حکومت مطلوب اسلامى است اشراب شده است و امروز ملّت ما مى خواهد برخوردار از جامعه اى آزاد و آباد و رشد توام با معنویّت و اخلاق و محبت باشد».

گروه معارف و تحقیقات اسلامى قم

سه حدیث پرمعنى!

در پایان این مقال به سه حدیث پرمعنى زیر توجه فرمائید:

1- حق با کیست؟

ام سلمه و عایشه همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گویند: از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) شنیدیم که مى فرمود: «على مع الحق و الحق مع على لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض; على با حق است و حق با على، هرگز از یکدیگر جدا نمى شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».

این حدیث در بسیارى از منابع معروف اهل سنّت آمده است، علاّمه امینى این منابع را به طور دقیق در جلد سوم الغدیر آورده است.(27)

مفسّر معروف اهل سنت فخر رازى در تفسیر کبیرش در ذیل سوره حمد مى گوید: امّا على بن ابى طالب(علیه السلام) بسم اللّه را بلند مى گفت و این مطلب به تواتر ثابت شده و هر کس در دینش به على اقتدا کند هدایت یافته و دلیل آن گفتار پیامبر است که فرمود: «اللّهم ادر الحق مع على حیث دار; خداوندا! حق را بر محور وجود على بگردان هرگونه که او گردش کند!».(28)

دقت کنید این حدیث مى گوید: «حق» بر محور وجود او دور مى زند!

2- پیمان برادرى

گروهى از صحابه معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) این حدیث را از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند:

«آخى رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) بین اصحابه فاخى بین ابى بکر و عمر، و فلان و فلان، فجاء على (رضى اللّه عنه) فقال آخیتَ بین اصحابک و لم تواخ بینى و بین احد؟! فقال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)انت اخى فى الدّنیا و الآخرة; پیامبر(صلى الله علیه وآله) میان اصحابش پیمان اخوت برقرار ساخت از جمله میان ابوبکر و عمر و فلان فرد و فلان فرد (هر کس را با هر کسى متناسب بود) در این حال، على(علیه السلام) خدمت حضرت آمد و عرض کرد میان همه پیمان برادرى بستى ولى میان من و احدى پیمان برقرار ننمودى!

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود تو در دنیا و آخرت برادر منى»

همین مضمون با تعبیرات مشابه در 49 مورد دیگر آمده است. احادیثى که عموماً در منابع اهل سنّت است!(29)

آیا پیمان برادرى على با پیامبر(صلى الله علیه وآله) دلیل بر افضلیت و برترى او بر همه امّت نیست؟ و آیا با وجود فرد برتر مى توان به سراغ غیر برتر رفت؟

3- تنها راه نجات

ابوذر در حالى که درِ خانه کعبه را گرفته بود صدا زد: من عرفنى (فقد عرفنى) و من لم یعرفنى فانا ابوذر، سمعت النّبى(صلى الله علیه وآله)یقول: مثل اهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح، من رکبها نجى و من تخلف عنها غرق; هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد، و هر کس نمى شناسد، من ابوذرم! از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)شنیدم که مى فرمود: مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتى نوح است، هر کس وارد آن شود، نجات مى یابد و هر کس جدا شود غرق خواهد شد».

منابع این حدیث بسیار فراوان است که در پاورقى ها اشاره خواهد شد.(30)

آن روز که طوفان نوح صفحه زمین را فراگرفت هیچ وسیله نجاتى جز کشتى نوح نبود، حتّى کوههاى بلند نتوانستند فرزند نوح را که با بدان نشسته بود، رهائى بخشند.

آیا طبق فرموده پیامبر(صلى الله علیه وآله)، براى نجات امت بعد از او، راهى جز چنگ زدن به دامان اهل بیت(علیهم السلام) وجود دارد؟

 


 

مدارک (از منابع معروف اهل سنّت)

 

 

* 1. «رابغ»، هم اکنون در وسط راه مکه به مدینه است.

* 2. یکى از «میقات هاى» احرام است و در گذشته راه اهل مدینه و مصر و عراق از آنجا منشعب مى شد.

* 3. مائده آیه 67.

* 4. پیامبر براى اطمینان خاطر، این جمله را سه بار تکرار کرد که مبادا بعدها اشتباهى رخ دهد!

 

* 5. این فراز از حدیث غدیر، و گاهى قسمت اول آن بدون قسمت دوّم یا به عکس، در مسانید زیر آمده است:

مسند ابن حنبل: ج 1، ص 254; تاریخ دمشق: ج 42، ص 207 و 208 و 448، خصائص نسایى: ص 181، المعجم الکبیر: ج 17، ص 39، سنن الترمذى: ج 5، ص 633، المستدرک على الصحیحین: ج 13، ص 135، المعجم الاوسط: ج 6، ص 95، مسند ابى یعلى: ج 1، ص 280، المحاسن و المساوئى: ص 41، مناقب خوارزمى: ص 104، و کتب دیگر.

 

 

* 6. این خطبه را گروه کثیرى از علماى معروف و مشهور اهل سنّت در کتاب هاى خود آورده اند از جمله:

مسند احمد، جلد 1، صفحه 84، 88، 118، 119، 152، 332، 281، 331 و 370; سنن ابن ماجه، جلد 1 صفحه 55 و 58; المستدرک على الصّحیحین حاکم نیشابورى، جلد 3، صفحه 118 و 613، سنن ترمذى، جلد 5، 633; فتح البارى، جلد 79 ص 74; تاریخ خطیب بغدادى، جلد 8، صفحه 290، تاریخ الخلفاء و سیوطى، صفحه 114 و کتب دیگر

 

* 7. مائده / 67 و 3.

* 8. وفیات الأعیان: 1/60.

* 9. وفیات الأعیان: 2/223.

* 10. ترجمة الآثار الباقیة: 395; الغدیر: 1/267.

* 11. ثمار القلوب: 511.

* 12. ماجراى تبریک عمر بن خطّاب در مدارک بى شمارى از اهل تسنن آمده، از جمله در مسند ابن حنبل ج 6، ص 401، البدایة و النّهایة، ج 5 ص 209; الفصول المهمّه ابن صباغ، ص 40; فرائد السّمطین، ج 1، ص 71. و همچنین ماجراى تبریک ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر و دیگران در کتاب هاى متعدد آمده از جمله: در کتاب مناقب على بن أبیطالب، تألیف احمد بن محمد طبرى (الغدیر، ج 1، ص 270).

* 13. مدارک این منابع مهم یک جا خواهد آمد.

* 14. مجموع این اسناد در جلد اول کتاب نفیس «الغدیر» موجود مى باشد، که عموماً از منابع معروف اهل سنت جمع آورى شده است.

* 15. مائده/3.

* 16. اشعار حسّان در منابع متعدّدى آمده است از جمله: مناقب خوارزمى، ص 135; مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 47; فرائد السّمطین، ج 1، ص 73 و 74; النّور المشتعل، ص 56; المناقب کوثر، ج 1، ص 362 و 118.

* 17. این احتجاج و به اصطلاح «منا شده» در کتاب هاى: مناقب اخطب خوارزمى حنفى، ص 217، و فرائد السّمطین حموینى باب 58، و الدر النّظیم ابن حاتم شامى، و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانى، ص 75، و امالى ابن عقده، ص 7 و ص 212، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 61، و الاستیعاب ابن عبدالبر، ج 3، ص 35، و تفسیر طبرى، ج 3 ص 418 ذیل آیه 55 مائده آمده است.

* 18. فرائد السّمطین، سمط اول باب 58; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 362; اسد الغابه، ج 3، ص 307، و ج 5، ص 205; الاصابه ابن حجر عسقلانى، ج 2، ص 408، و ج 4، ص 80; مسند احمد، ج 1، ص 84 و 88; البدایة و النّهایة ابن کثیر شامى، ج 5، ص 210، و ج 7 ص 348; مجمع الزوائد هیتمى، ج 9، ص 106; ذخائر العقبى، ص 67 و... (الغدیر، ج 1، صفحه 163 و 164).

* 19. اسنى المطالب شمس الدین شافعى، طبق نقل سخاوى فى الضّوء اللاّمع، ج 9، ص 256; البدر الطالع شوکانى، ج 2، ص 297; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 273; مناقب علاّمه حنفى، ص 130، بلاغات النّساء، ص 72; العقد الفرید، ج 1، ص 162، صبح الاعشى، ج 1، ص 259، مروج الذّهب ابن مسعود شافعى، ج 2، ص 49; ینابیع المودّه، ص 486.

* 20. مدارک نسبت این اشعار به «حسّان بن ثابت»، قبلاً ذکر شد.

* 21. مرحوم علاّمه امینى، در جلد دوم الغدیر، صفحات 25-30 این شعر را به ضمیمه ابیات دیگر از 11 نفر از دانشمندان شیعه و 26 نفر از دانشمندان سنى نقل نموده است.

* 22. این جمله «ألست أولى بکم من أنفسکم» را علاّمه امینى از 64 محدث و مورخ اسلامى نقل کرده است. به جلد 1، ص 371 مراجعه فرمایید.

* 23. به الغدیر: 1/26، 27، 30، 32، 333، 34، 36، 47 و 176 مراجعه شود، سند این مطلب از مدارک اهل تسنن مانند: صحیح ترمذى، ج 2، ص 298; الفصول المهمّه ابن صباغ، ص 25; المناقب الثلاثه حافظ ابى الفتوح، ص 19; البدایة و النّهایة ابن کثیر، ج 5، ص 209 و ج 7 ص 348; الصواعق المحرقه، ص 25; مجمع الزّوائد هیتمى، ج 9، ص 165 و...

* 24. مرحوم علاّمه امینى مدارک این قسمت از حدیث را در ج1،ص43، 165، 231، 232، 233، 235 آورده است. مانند: الولایة ابن جریر طبرى، ص 310; تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 14; تفسیر الدرّ المنثور، ج 2، ص 259; الاتقان، ج 1، ص 31; مفتاح النّجاح بدخشى، ص 220، ما نزل من القرآن فى علی، أبونعیم اصفهانى; تاریخ خطیب بغدادى، ج 4، ص 290; مناقب خوارزمى، ص 80; الخصائص العلویّه أبوالفتح نطنزى، ص 43; تذکره سبط بن جوزى، ص 18; فرائد السّمطین، باب 12.

* 25. براى آگاهى از اسناد تهنیت شیخین، به الغدیر، ج1، ص 270، 283 مراجعه شود و قبلاً بخشى از مدارک این حدیث ذکر شد.

* 26. حجرات 10.

* 27. این حدیث را محمّد بن ابى بکر و ابوذر و ابوسعید خدرى و گروهى دیگر نیز از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند. (به جلد سوم الغدیر مراجعه شود.)

* 28. تفسیر کبیر، ج 1، ص 205.

* 29. علاّمه امینى تمام این پنجاه حدیث و مدارک و منابع آن را به طور دقیق در جلد سوّم الغدیر آورده است.

* 30. مستدرک حاکم، جلد 2، صفحه 150، (طبع حیدرآباد) و حدّاقل 30 کتاب دیگر از منابع معروف اهل سنّت، آن را نقل کرده اند.