اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

علت قتل عثمان بن عفان+سند


علت قتل عثمان بن عفان+سند

طلحه که به بهانه خون‌خواهی عثمان، یکی از پرچم‌داران جنگ جمل بود ـ جزء کسانی بود که در قتل عثمان نقش بسزایی داشت.و در خصوص زبیر و عایشه هم نقل شده است:

و کان أکثر من یؤلب علیه طلحة و الزبیر و عائشة.( تاریخ یعقوبی، جلد2، صفحه175)

کسانی که مردم را علیه عثمان، تحریک می‌کردند، طلحه و زبیر و عایشه بودند.


ابن حجر عسقلانی نقل می‌کند از مطرّف بن عبد الله و می‌گوید:

قلنا للزبیر یعنی فی قصة الجمل: یا أبا عبد الله! ما جاء بکم ضیعتم الخلیفة الذی قتل یعنی عثمان بالمدینة ثم جئتم تطلبون بدمه یعنی بالبصرة؟ فقال الزبیر: أنا قرأنا على عهد رسول الله صلى الله علیه و سلم: «و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة» لم نکن نحسب أنا أهلها حتى وقعت منا حیث وقعت.

(فتح الباری لإبن حجر، ج13، ص2 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج3، ص504 ـ مسند احمد، ج1، ص165 ـ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص311 ـ شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج1، ص274 ـ الدر المنثور للسیوطی، ج3، ص177 - إمتاع الأسماع للمقریزی، ج13، ص222 ـ فتح القدیر للشوکانی، ج2، ص300)

چه چیزی باعث شد که شما خلیفه مسلمین ـ عثمان ـ را این‌چنین ضایع کردید و او را کشتید و سپس به بصره آمده‌اید و خون‌خواه او هستید؟! زبیر گفت: ما این آیه را در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌خواندیم که قرآن می‌فرماید: «بترسید از فتنه‌ای که همه‌گیر است و مخصوص ستمگران نیست» و باور نمی‌کردیم که ما اهل این آیه هستیم تا این که این قضیه عثمان پیش آمد و قتل عثمان اتفاق افتاد و متوجه شدیم که مشمول این آیه شریفه هستیم.


در کتاب الفتوح ابن أعثم آمده است:

و أقبل طلحة و الزبیر حتى دخلا على عثمان، ثم تقدم إلیه الزبیر ... ، قال الزبیر: فلم استعملت الولید بن عقبة على الکوفة؟ قال عثمان: استعملته کما استعمل عمر بن الخطاب عمرو بن العاص والمغیرة بن شعبة ، ... ، قال: فلم تشتم أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم و لست بخیر منهم؟ قال عثمان: أما أنت فلست أشتمک و من شتمته فما کان به عجز عن شتمی، فقال: مالک و لعبد الله بن مسعود هجرت قراءته و أمرت بدوس بطنه، ... ، فما لک و لعمار بن یاسر أمرت بدوس بطنه حتى أصابه الفتق؟ ... ، فما لک و لأبی ذر حبیب رسول الله صلى الله علیه و سلم، سیرته حتى مات غریبا طریدا؟ ... فقال الزبیر: یا عثمان! إن هذه الاحداث التی عددتها علیک هی أقل أحداثک و لو شئت أن أرد علیک جمیع ما تحتج به لفعلت و أراک تقرأ صحیفتک من حیث ترید و أخاف علیک یوما له ما بعده من الأیام.(کتاب الفتوح لإبن أعثم الکوفی، ج2، ص393)

طلحه و زبیر وارد خانه عثمان شدند و شروع کردند به اعتراض به عثمان ... ، زبیر به عثمان گفت: چرا ولید بن عقبه ـ فاسد و شارب الخمر ـ را والی کوفه کردی؟ عثمان گفت: عمر بن خطاب هم عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبة را والی کرده بود. زبیر گفت: چرا صحابه پیامبر صلی الله علیه و سلم را ناسزا می‌گویی و حال آنکه تو بهتر از آنان نیستی؟ عثمان گفت: من که تو را ناسزا نمی‌گویم و هر کس را که ناسزا می‌دهم، استحقاق بالاتر از ناسزای مرا هم دارد. زبیر گفت: به چه مجوّزی دستور دادی که عبد الله بن مسعود را در جامعه منزوی کردند و مردم از قرائت عبد الله بن مسعود ممانعت شدند و دستور دادی که با لگد بر شکم او بکوبند؟ چرا دستور دادی که لگد بر شکم عمار بن یاسر زدند و در شکمش، فتق ایجاد شد؟ ... ، چرا دستور دادی که ابوذر، حبیب پیامبر صلی الله علیه و سلم را تبعید کردی و در غربت، غریبانه جان داد؟ زبیر گفت: ای عثمان‌! این بدعت‌ها و خیانت‌هایی که شمردم، کمترین بدعت‌های توست. اگر بخواهم، موارد زیادی از کارهای خلاف تو را بیان می‌کنم. پرونده‌ات را بازخوانی کن. می‌ترسم فردایی برسد که دیگر در آن فردا، نتوانی هیچ عکس‌العملی از خودت نشان بدهی.


در رابطه با نقش معاویه در قتل عثمان، ابن قتیبه دینوری در کتاب الإمامة و السیاسة می‌نویسد:

و کتب إلى أهل الشام عامة و إلى معاویة و أهل دمشق خاصة: ... فیا غوثاه یا غوثاه و لا أمیر علیکم دونی، فالعجل العجل یا معاویة و أدرک ثم أدرک و ما أراک تدرک.

(الإمامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الشیری، ج1، ص54)

عثمان، نامه نوشت به مردم شام و معاویه و اهل دمشق: ... ، به فریاد من برسید که مردم مدینه، تصمیم به قتل من گرفته‌اند. بشتاب بشتاب ای معاویه، به داد من برس، به داد من برس، گمان نمی‌کنم که به داد من برسی.


در تاریخ یعقوبی، جلد2، صفحه 175 آمده است:

معاویه با 12 هزار نیرو برای یاری عثمان از شام به طرف مدینه حرکت کرد. در 30 کیلومتری مدینه، لشکر را در آنجا نگه‌داشت تا خودش بیاید به مدینه و خبر بگیرد. وقتی به مدینه آمد، عثمان از او سوال کرد: ای معاویه، پس نیروهایت کجایند؟ معاویه گفت: آمده‌ام خبر بگیرم تا ببینم در مدینه چه خبر است. عثمان گفت: من که نامه نوشتم و قضایا را مطرح کردم. ... . بعد از مشاجراتی، عثمان گفت:

لا والله و لکنک أردت أن أقتل فتقول: أنا ولی الثأر. إرجع، فجئنی بالناس! فرجع، فلم یعد إلیه حتى قتل.

به خدا سوگند! تو می‌خواهی من کشته شوم تا به بهانه خون‌خواهی من، قیام کنی. برو و با نیروهایت بیا. معاویه رفت و برنگشت تا این که عثمان کشته شد.


بلاذری در کتاب أنساب الأشراف، جلد6، صفحه 188 و ابن شبة در تاریخ مدینه، جلد4، صفحه 1289 از قول یزید بن اسد صراحت دارد:

معاویه، نیروهای کمکی را که از شام آورده بود، به مدینه نیاورد و در وسط راه، معطل کرد؛ زیرا:

و إنما صنع ذلک معاویة لیقتل عثمان، فیدعو إلى نفسه.

معاویه می‌خواست که عثمان کشته شود تا مردم را به بیعت خودش فرا بخواند.


طبری در تاریخش از شبث بن ربعی نقل می‌کند و صراحت دارد:

به معاویه می‌گویند:

و قد علمنا أن قد أبطأت عنه بالنصر و أحببت له القتل لهذه المنزلة التی أصبحت تطلب.

(تاریخ الطبری، ج3، ص570 ـ کامل لإبن الأثیر، ج3، ص286)

ما می‌دانیم که تو در یاری عثمان، کوتاهی کردی و می‌خواستی که او کشته شود تا بعد از او، خلافت را برای خودت قرار بدهی.


ابو الطفیل از صحابه پیامبر اکرم (ص) است و با معاویه، گفتگویی دارد و معاویه به او می‌گوید:

چرا شما عثمان را یاری نکردید؟ ابو الطفیل می‌گوید:ما منعک من نصره أو تربصت به ریب المنون و کنت فی أهل الشام و کلهم تابع لک فیما ترید؟ قال معاویة: أو ما ترى طلبی بدمه؟ قال: بلى، و لکنک کما قال أخو جعفی:

لا ألفینک بعد الموت تندبنی                  و فى حیاتی ما زودتنی زادی

تو چرا یاری نکردی؟ تو که در شام بودی و همه، پیرو تو بودند. معاویه گفت: نمی‌بینی که من برای خونخواهی عثمان قیام کرده‌ام؟ ابو الطفیل گفت: بله، می‌بینیم، ولی به قول شاعر:

شما در زمان حیات من، یک بار هم به دیدار من نیامدی

ولی بعد از مرگ من، ناله و سر و صدا می‌کنی و به سینه می‌زنی؟!

أسد الغابة لإبن الأثیر، ج5، ص234 ـ الإستیعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1697 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج26، ص116 ـ الامامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الشیری، ج1، ص215


یعنی این که در زمان حیات عثمان، عکس‌العملی نشان ندادی، ولی امروز برای او، فریاد می‌زنی وا مظلوما؟!

مانند همین درگیری، میان عمرو بن عاص و معاویه بود و عمرو بن عاص به معاویه گفت:

قاتل حقیقی عثمان، تو بودی.

أنساب الأشراف للبلاذری، ص288 ـ الإمامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی، ج1، ص88

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌البلاغه در چند جا صراحت دارد:

ای معاویه! قاتل واقعی عثمان، تو بودی و بس.

فأما إکثارک الحجاج فی عثمان و قتلته، فإنک إنما نصرت عثمان حیث کان النصر لک و خذلته حیث کان النصر له.(نهج‌البلاغه، نامه37)

روزی که یاری تو برای عثمان به درد می‌خورد، یاری نکردی.

در جای دیگر آمده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به معاویه نامه نوشت:

فوالله ما قتل ابن عمک غیرک.(العقد الفرید، ج3، ص333)

غیر از تو، کسی قاتل عثمان نبود.


امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌البلاغه می‌گوید:

و لعمری! ما قتله غیرک.

قسم به جان خودم! غیر از تو، کسی عثمان را نکشت.

نهج‌البلاغه، نامه10 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید، ج15، ص84


یعنی شما آمدید کوتاهی کردید و مردم آمدند عثمان را به قتل رساندند.

مشهور است که در رابطه با کشته شدن عثمان، معاویه، تعدادی از صحابه را به همین بهانه کشت.از جمله:

1. عمرو بن حَمِق

یکی از کسانی که در قتل عثمان شرکت داشت، صحابه جلیل القدر پیامبر(ص)، عمرو بن حمق بود که در سال حجة الوداع یا بعد از حدیبیه مسلمان شد و این اختلافی است.

أسد الغابة، ج4، ص100 - الإصابة، ج4، ص514

در منابع اهل خلاف آمده است:

و أما عمرو بن الحمق فوثب على عثمان فجلس على صدره و به رمق فطعنه تسع طعنات و قال أما ثلاث منهن فإنی طعنتهن لله و أما ست فإنی طعنت إیاهن لما کان فی صدری علیه.(الطبقات الکبرى لإبن سعد، ج3، ص74 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج39، ص409 ـ تاریخ الطبری، ج3، ص424 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج7، ص207 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج3، ص179)

عمرو بن حمق روی سینه عثمان نشست و 9 خنجر بر بدن او زد و گفت: 3 ضربه برای خدا بود و 6 ضربه دیگر به خاطر کینه‌ای بود که از عثمان در دل داشتم.


در این زمینه، تاریخ طبری می‌نویسد:

فاطعنه تسع طعنات کما طعن عثمان، فأخرج فطعن تسع طعنات، فمات فی الأولى منهن أو الثانیة.

معاویه دستور داد عمرو بن حمق را دستگیر کنند و به عامل او گفت: همان‌طوری که او 9 ضربه بر عثمان زد، 9 ضربه بر او بزن. عمرو بن حمق در ضربه اول یا دوم از دنیا رفت.

تاریخ الطبری، ج4، ص197 ـ تاریخ مدینة دمشق، ج45، ص499 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج3، ص477


شعبی ـ که از بنیان‌گذاران مسائل فقهی اهل سنت است ـ می‌گوید:

أول رأس حمل فی الإسلام رأس عمرو بن الحمق.

اولین سری که در اسلام بریده شد و شهر به شهر گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.

الطبقات الکبرى لإبن سعد، ج6، ص25 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج4، ص83 ـ أسد الغابة لإبن الأثیر، ج4، ص101 ـ أنساب الأشراف، ج5، ص282 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج4، ص88 ـ تهذیب الکمال للمزی، ج21، ص597 ـ التاریخ الصغیر للبخاری، ج1، ص131 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج45، ص503 ـ الإستیعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1174 ـ المصنف لإبن أبی شیبة، ج8، ص357 ـ الثقات لإبن حبان، ج3، ص275 ـ کتاب الأوائل للطبرانی، ص107 ـ المنتخب من ذیل المذیل للطبری، ص46


ابن حجر عسقلانی می‌گوید:

و بعث برأسه إلی معاویه.

سر عمرو بن حمق را به طرف معاویه بردند.

تهذیب التهذیب، ج8، ص22

این کثیر دمشقی می‌گوید:

فکان أول رأس طیف به.

اولین سر بریده‌ای که در شهرها گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.

البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج8، ص52

ابن اثیر و ابن کثیر می‌گویند:

همسر عمرو بن حمق ـ آمنه بنت شرید ـ را زندانی کرده بودند و وقتی سر بریده شوهرش را به شام آوردند، معاویه دستور داد سر بریده همسرش را ببرند و در دامن او قرار بدهند.

حتی وجه إلیها رأس عمرو بن حمق، فألقی فی حجرها، فارتاعت لذلک، ثم وضعته فی حجرها و وضعت کفها على جبینه، ثم لثمت فاه، ثم قالت: غیبتموه عنی طویلا ثم أهدیتموه إلی قتیلا، فأهلا بها من هدیة.

وقتی او سر بریده شوهرش را دید، شوکه و ناراحت شد و سر بریده را در دامنش قرار داد و با دستش بر سر بریده کشید و لب‌های خونینش را پاک کرد و گفت: مدت‌ها، شوهرم را از من مخفی کردید و امروز هم سر بریده‌اش را برای من هدیه آوردید. چه زیبا هدیه‌ای بود که معاویه برای من آورد.

اسد الغابة لإبن الأثیر، ج4، ص101 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج8، ص52 ـ تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج69، ص40


2. عبد الرحمن بن عُدِیْس

عبد الرحمن بن عدیس هم در قتل عثمان، دخیل بوده است و معاویه دستور داد ایشان را در منطقه بعلبک دستگیر کردند و به جرم دخالت در قتل عثمان، به شهادت رساندند.

تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج35، ص108




چندین نمونه از این موارد داریم که معاویه، کسانی را که در قتل عثمان شرکت داشتند، دستور داد اینها را گرفتند و کشتند.

قتل عثمان، مقدمات و مؤخرات زیادی داشت و افراد زیادی در آن دست داشتند. اولین کسی که اعتراض بر عثمان را آغاز کرد،یکی از صحابه پیامبر(ص) به نام «جبلة بن عمرو صاعدی» که از انصار و اهل بدر بود. روزی عثمان را همراه با یک زنجیر دید و گفت:

به خدا سوگند!‌ روزی این زنجیر را بر گردنت آویزان خواهم کرد؛ مگر این که خیانت‌کارهایی را که در مسند امور قرار داده‌‌ای، بر کنار کنی. عثمان گفت:

أی بطانة فوالله إنی لأتخیر الناس، فقال: مروان تخیرته و معاویة تخیرته و عبد الله ابن عامر بن کریز تخیرته و عبد الله بن سعد تخیرته، منهم من نزل القرآن بدمه و أباح رسول الله صلى الله علیه و سلم دمه، قال: فانصرف عثمان فما زال الناس مجترئین علیه إلى هذا الیوم.

من خیانت‌کاری را در رأس کار قرار ندادم. از توده مردم و صحابه پیامبر و افراد خیّر و خوب را در رأس امور قرار داده‌ام. جبلة بن عمرو گفت:

تو، مروان و معاویه و عبد الله بن عامر و عبد الله بن سعد را انتخاب کرده‌ای که همه‌شان پرونده سیاهی دارند. از آنهایی که انتخاب کرده‌ای، کسانی هستند که قرآن آنها را مهدور الدم می‌داند و پیامبر(ص)خون آنها را مباح می‌داند. عثمان رفت بعد از آن، مردم جرأت پیدا کردند که به عثمان اعتراض کنند.

تاریخ الطبری، ج3، ص400 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج7، ص197


جبلة بن عمرو صاعدی از کسانی است که: لما أرادوا دفن عثمان فانتهوا إلى البقیع فمنعهم من دفنه جبلة بن عمرو الساعدی فانطلقوا إلى حش کوکب

بعد از قتل عثمان، از دفن او در قبرستان بقیع ممانعت کرد و عثمان را در قبرستان یهودیان دفن کردند.

الإصابة لإبن حجر، ج1، ص566


 یکی از مواردی که در منابع اهل سنت در خصوص عثمان آمده، این است که عثمان، اهل مدینه را کافر می‌دانست و صحابه را نفرین کرده بود.

در تاریخ طبری که ماجرای عبد الله بن سبأ را از آن نقل می‌کنند ـ عثمان، نامه‌ای به معاویه نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم أما بعد فإن أهل المدینة قد کفروا و أخلفوا الطاعة و نکثوا البیعة.

اهل مدینه، همگی کافر شدند ... .

تاریخ الطبری، ج3، ص402


در مورد نفرین عثمان، ابن سعد در طبقات کبری آورده است:

وقتی مردم، عثمان را محاصره کردند، عثمان گفت:

یا قوم! لا تقتلونی، فإنی وال و أخ مسلم، فلما أبوا، قال: اللهم أحصهم عددا و اقتلهم بددا و لا تبق منهم أحدا.

ای مردم! مرا نکشید، من، حاکم و برادر دینی شما هستم. وقتی مردم اقدام به قتل او کردند، عثمان، صحابه را نفرین کرد: خدایا! بلایت را بر اینها بباران و اینها را به بدترین قتل، گرفتار کن و یکی از اینها را زنده نگه ندار.

الطبقات الکبری لإبن سعد، ج3، ص67


مجاهد ـ از مفسران بزرک اهل سنت ـ می‌گوید:

نفرین عثمان، صحابه را گرفت و:

فقتل الله منهم من قتل فی الفتنة و بعث یزید إلى أهل المدینة عشرین ألفا فأباحوا المدینة ثلاثا یصنعون ما شاؤوا.

خداوند به برکت نفرین عثمان، تعداد زیادی از صحابه را کشت. وقتی یزید بن معاویه، 20 هزار نیرو در واقعه حره به مدینه فرستاد، یزید دستور داد که ناموس مردم، سه شبانه روز بر لشکریانش مباح باشند و هرچه می‌خواستند، می‌کردند.

الطبقات الکبری لإبن سعد، ج3، ص68 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج13، ص86


ابن کثیر می‌گوید:

در حمله‌ای که لشکریان یزید به مدینه کردند، 700 نفر از مهاجرین و انصار کشته شدند و از مردم عادی هم 10 هزار نفر و در همان سال در اثر تجاوز لشکر یزید به ناموس مردم:

ولدت ألف إمرأة من اهل المدینة بعد وقعة الحرة من غیر زوج.

هزار فرزند نامشروع و زنا بعد از واقعه حره در مدینه به وجود آمد.

البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج8، ص241


یعنی عثمان نفرین می‌کند و خدا هم یزید را وادار می‌کند به حمله تا 700 نفر از مهاجرین و انصار کشته شوند و ناموس مردم مورد تجاوز قرار بگیرد.

چه عواملی باعث شد عثمان کشته شود؟

طلحه به عثمان می‌گوید:

إنک أحدثت أحداثا لم یکن الناس یعهدونها.

بدعت‌هایی را گذاشتی که سابقه نداشت.

أنساب الأشراف، ج5، ص29


زبیر در حق عثمان می‌گوید:

اقتلوه فقد بدّل دینکم.

او را بکشید که دین شما را تغییر داد.

شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید، ج9، ص36


عبد الله بن مسعود در جای دیگر می‌گوید:

إن دم عثمان حلال.

خون عثمان حلال است.

تاریخ الطبری، ج3، ص341


به عمار گفتند:

لم قتلتموه؟ قال: ‌لإحداثه.

چرا عثمان را کشتید؟ گفت: به خاطر بدعت‌هایش.

وقعة صفین لإبن مزاحم، ص319

عمار می‌گوید:

أراد أن یغیر دیننا فقتلناه.

عثمان می‌خواست دین ما را تغییر بدهد و ما هم او را کشتیم.

وقعة صفین لإبن مزاحم، ص339 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید، ج8، ص22


أما آنچه که خیلی مهم و اساسی است، این است:

عده ای از مردم مصر مدینه آمدند و از حاکم مصر به عثمان شکایت کردند که یکی از صحابه را به قتل رسانده و جنایت کرده. مردم به خانه عثمان هجوم آوردند و محاصره شروع شد تا این که عثمان و تسلیم شد با وساطت امیر المؤمنین(ع) و طلحه و زبیر و نامه نوشت و حاکم مصر را عزل کرد و به جای او، محمد بن أبی بکر را به عنوان خلیفه معرفی کرد. مردمی که با خوشحالی به مصر می‌رفتند، نامه رسانی را دیدند محمد بن أبی بکر دستور داد او را دستگیر کردند و از او پرسیدند:

به کجا می‌روی؟

گفت: به مصر. گفتند: برای چه؟

گفت: پیام دارم. گفتند: پیامت چیست؟ گفت: نمی‌توانم بگویم.

بدن او را بازجویی کردند چیزی نیافتند. مَشک خشکی همراه او دیدند که گویا چیزی در داخل آن است. وقتی مشک را بررسی کردند نامه ای از عثمان را درون آن دیدند که به حاکم مصر نوشته شده و مُهر گردیده بود:

اگر محمد بن أبی بکر و ... آمدند، آنها را به بدترین وجه، به قتل برسان و هر کس خواست از من شکایت و اعتراض کند، به قتل برسان.

مردم راهی مصر شگفت زده شدند و به مدینه خدمت امیرالمؤمنین(ع) برگشتند که تو واسطه شدی، پس این نامه چیست؟ نزد طلحه و عمار و زبیر هم رفتند تا به اطلاع عثمان رسانده و گفتند :

این چیست؟ عثمان گفت: من خبر ندارم. گفتند: آیا این غلام توست؟ گفت: بله. گفتند: آیا این شتر برای توست که او سوار شده است؟

گفت: بله. گفتند: آیا مُهر این نامه برای توست یا نه؟

گفت: مُهر برای من است، ولی من خبر ندارم.

لذا، بعد از آن بود که مردم احساس کردند که عثمان، قابل اصلاح نیست و تصمیم به قتل او گرفتند.

الطبقات الکبری لإبن سعد، ج3، ص65 ـ تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج39، ص323 ـ تاریخ المدینة لإبن شبة، ج4، ص1154 ـ تاریخ الطبری، ج3، ص401 ـ اخبار مدینه، ج2، ص13

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد