اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟


فریده دیبا هم که در هنگام مرگ در اطراف شاه حضور داشته عنوان می‌کند: «یکی از پزشکان مصری که در اتاق عمل حضور داشت به عنوان اعتراض به پزشک دوبیکی و دکتر کین [پزشکان آمریکایی شاه] از اتاق عمل بیرون آمد و گفت آن‌ها دارند به‌خواسته [به عمد] شاه را می‌کشند!»
به گزارش گروه تاریخ مشرق- هنگامی که محمدرضا پهلوی در ساعت 9 صبح 27 ژوئیه 1980 مرد، فرح و دخترش فرحناز، فریده دیبا، اشرف پهلوی و اردشیر زاهدی نظاره‌گر مرگ او بودند. جنازه او در تابوتی و بر روی یک عراده توپ قرار داده شده بود و تا پنج کیلومتر را از بیمارستان تا مسجد الرفاعی کشیده شد.

مسجد الرفاعی همان جایی است که شاهان مصری و حتی برای مدتی جنازه رضاخان را در خود جای داده بود. از یک ماه قبل، فعالیت‌ها در این مسجد نشان می‌داد که کارگران در حال کندن گور جدیدی می‌باشند. جنازه شاه فراری ایران از سوی ریچارد نیکسون رئیس جمهور سابق آمریکا، هنری کسینجر، انور سادات، کنستانتین پادشاه سابق یونان و رفیق غار محمدرضا پهلوی و سفیران اسرائیل و مراکش مشایعت شد.


آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟

فرح در مدفن محمدرضا پهلوی در مسجد الرفاعی قاهره

خبرگزاری پارس در پیامی اعلام کرد که «محمدرضا پهلوی، شاه شاهان و فرعون زمان به هلاکت رسید و تاریخ را بنگر که چگونه تکرار می‌شود. فرعونی در کنار فراعنه مصر و در پناه سادات، شاه خائن جان می‌سپارد و چه بی‌آبرو و رسوا و بیچاره و آواره... جسد فرعون از آب دریا به فرمان خدا بیرون انداخته شد تا عبرت آیندگان باشد و سمبل و نشانه طاغوت و طاغوتیان.»

مهره بزرگ، اما سوخته‌ی آمریکا

دولت آمریکا در پیامی، مرگ او را به خانواده‌اش تسلیت گفت: «ما مطلع شدیم که شاه سابق ایران در قاهره درگذشته است. رئیس جمهوری و خانم کارتر تسلیت خود را به خانواده شاه ابراز می‌دارند. اینک که برای اعضای خانواده وی اوقات تالم‌ بزرگی است، رئیس جمهوری آمریکا و بانو، برای آن‌ها آرزوی همدردی و آرامش می‌کنند. از آلفرداترتون سفیر آمریکا خواسته شده است تا پیام تسلیت را به خانواده شاه برسانند. شاه برای یک دوره 38 ساله استثنایی، رهبر ایران بود. تاریخ خواهد نوشت که وی در دوره‌ای که تغییرات بنیادی به همراه داشت، کشورش را رهبری کرد. مرگ وی پایانی بر یک عمر تاریخی در ایران است که امید همگی آن است که همچنان با صلح و ثبات دنبال شود


آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟

حضور نیکسون، رئیس جمهور پیشین آمریکا
در مراسم تشییع و خاکسپاری محمدرضا پهلوی

اگر چه این پیام از هرگونه اشاره‌ای به جنایات محمدرضا پهلوی و به‌ ویژه همراهی و همگامی دولت ایالات متحد آمریکا در این سیاست‌های فاجعه‌بار خالی است، اما به‌خوبی نمایانگر سرنوشت ناخجسته یک فرمانروای ضدملی و خودباخته و وابسته است که متحدان قدیمی‌اش، پس از گذشت نزدیک به سی سال استفاده از او و سرمایه‌های کشورش، با یک تسلیت خشک و خالی، از عمر تاریخی پایان یافته او صحبت می‌کنند. البته آمریکایی‌ها، با اینکه از استرداد شاه به دولت انقلابی ایران خوداداری کردند اما پس از پیروزی انقلاب هیچگاه حاضر نشدند که به حمایت علنی خود از شاه مخلوع ادامه دهند.

پهلوی‌ها پس از مرگ شاه

فریده دیبا مادر فرح، در کتاب خاطرات خود به نام «دخترم فرح» -که از بهترین منابع پیرامون دوره آوارگی خاندان پهلوی است- درباره سرنوشت نزدیکان شاه مخلوع پس از مرگ وی این گونه توضیح می‌دهد: « فرح پس از آنکه وضع تحصیل و اقمات بچه‌ها را سر و سامان داد خود به پاریس که همیشه مورد مهر و علاقه او بوده است برگشت... رضاجان هم که پس از مرگ پدرش نزدیک به دو سال در مراکش اقامت داشت، برای اقامت دائمی به آمریکا آمد.

اشرف هم در آسمان‌خراش «امپایر استیت» در نیویورک در گران‌ترین و بزرگترین آپارتمان جهان در طبقه یکصدم به سر می‌برد. اشرف با امیرهوشنگ انصاری در «شرک جهانگردی استراحتگاه آفتاب» که در مجمع‌الجزائر ویرجین دارای چندین مهمانسرای باشکوه است شریک می‌باشد. اشرف ثروت خود را در کارهای توریستی، شرکت‌های هواپیمایی و خطوط کشتیرانی به کار انداخت و به زودی در زمره میلیاردرهای آمریکایی درآمد.

آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟

با مرگ محمدرضا، خانواده‌ و نزدیکانش سرگرم اموال به جا مانده از او شدند

همچنین، فریده دیبا درباره فعالیت‌های دخترش فرح پس از مرگ شاه و نیز مشکلاتی که بر سر جمع‌آوری دارایی‌های«خودشان»(!) پیش‌آمد کرد می‌گوید: «دخترم نیز امور مالی خود را با راکفلر هماهنگ ساخت و در چند کنسرسیوم و بانک بین‌المللی سرمایه‌گذاری‌های قابل توجه نمود. رضاجان هم در شرکت‌های نفتی و پالایشگاه‌های آمریکا سرمایه‌گذاری کرد. پس از مرگ شاه، ما دچار مشکلات زیاد شدیم. بسیار از کسانی که امور شاه را در خارج از کشور اداره می‌کردند، با مقادیر قابل توجه از اموال محمدرضا فراری شدند... هنوز پس از بیست سال وقت زیاد صرف می‌کنیم تا بعض دارایی‌های خود را از بانک‌های سوییس و لیختن‌اشتاین پس بگیریم

او درباره بذل و بخشش‌های خاندان پهلوی یا آن چیزی که به تعبیر او «تیغ زدن» از دخترش و رضا ربع پهلوی نامیده شده می‌گوید: « کار تیغ زدن دخترم فرح و رضاجان منحصر به چندتا روزنامه‌نگار آواره و یا چندتا سیاستمدار و نظامی فراری نبود. حتی غلامرضا پهلوی هم که از تمکن مالی و اوضاع بسیار رو به راه و خوب برخوردار است و گران‌ترین خانه‌ها را در لندن و بورلی‌هیلز دارد مدت‌ها موی دماغ دخترم بود تا به هر نحو ممکن او را سرکیسه کند.»

جمهوری اسلامی از همان ابتدا برای بازگرداندن اموال به غارت رفته ملت کوشش فراوان کرد. برای نمونه در همان ایام مرگ محمدرضا پهلوی، علیرضا نوبری، مدیرکل بانک مرکزی و مسئول تشکیل پرونده مربوط به بازپس‌گیری اموال به یغما برده کشور در گفتگو با خبرگزاری فرانسه گفت: «ما خیلی از دریافت این خبر [مرگ شاه] خوشحالیم اما بهتر بود که می‌توانستیم او را در یک دادگاه بین‌المللی محاکمه کنیم.» او درباره اموال هم اظهار داشت: «مقامات مسئول ایرانی برای بازپس گرفتن اموال شاه و خانواده‌اش کلیه اقدامات لازم را در سطح بین‌المللی خواهند کرد و پرونده‌های تهیه‌شده را در محلکم مختلف مطرح خواهد کرد.» البته بیشتر این اقدامات تا به امروز با کارشکنی نهادهای بین‌المللی و متحدان پهلوی‌ها کامروا نبوده است.

فرعون و سرزمین فراعنه

هر اندازه که جمال عبدالناصر، رهبر محبوب و ملی‌گرای مصر با دولت پهلوی و سیاست‌های آن در تعارض قرار داشت، انور سادات به دوست صمیمی و متحد استراتژیک شاه پهلوی مبدل شد. این دوستی با سقوط شاه نمایان‌تر شد. در زمانی که بسیاری از کشورها و حتی آمریکا حاضر به پذیرفتن او نبودند، رئیس جمهور مصر دروازه‌های این کشور را به روی شاه فراری باز کرد. سادات در پاسخ به اینکه چرا به شاه پناه داده است افزون بر ادعاهای بشردوستانه اظهار داشت که این امر برای ابراز امتنان از کمک‌های مادی و سیاسی شاه پس از جنگ 1974 به دولت او بوده است.

محمدرضا پهلوی در 14 ماهی که از هنگام فرار از کشور تا مرگش آواره بود، دو بار در مصر اقامت کرد. نخستین بار در ژانویه 1979 و بلافاصله پس از ترک ایران وارد قاهره شد. او یک هفته را با انورسادات در منطقه حفاظت‌شده آسوان در جنوب مصر گذراند و سپس به مراکش رفت. پس از چندبار تغییر مکان، در نوامبر 1980، دوباره سادات از او دعوت کرد که به مصر بازگردد و این بار برای همیشه در آنجا بماند.

آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟

سادات در کنار خانواده پهلوی پس از مرگ محمدرضا

دفتر ریاست جمهوری مصر در 5 مردادماه 1359 اعلام کرد که بامداد امروز شاه مرده است. بنا به گزارش برخی از منابع هم خبر مرگ محمدرضا پهلوی را نخستین بار دو عضو جماعت اخوان‌المسلمین فاش کردند. دولت مصر با مرگ شاه، سه روز عزای عمومی اعلام کرد. پس از مرگ شاه، خانواده او تا مدت یک سال در کاخ قبه قاهره ماندند و انور سادات از آن‌ها پذیرایی و نگهداری می‌کرد تا اینکه در سال 1360 شمسی به آمریکا، جایی که به آن تعلق داشتند مهاجرت کردند.

سکوت و بی‌اعتنایی

در پی انتشار خبر مرگ پهلوی دوم، مردم شهرها برای شادی و اظهار خوشحالی به خیابان‌ها ریختند و تا مدت‌ها شعار مرگ بر شاه سر می‌دادند. مردم تهران به خیابان‌ها آمدند، شهرها جراغانی شد و خودروها چراغ‌هایشان را روشن کرده بودند. ویژه‌نامه روزنامه‌های مختلف از جمله روزنامه اطلاعات که تیتر نخست خود را با خط درشتی «شاه مرد» انتخاب کرده بود را در دست یا بر شیشه خودروهایشان گذاشته بودند و خوشحالی می‌کردند.

همزمانی مرگ شاه با ایام میلاد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) شادی مردم را دوچندان کرده بود. شهرهای مختلف از جمله رفسنجان، ارومیه، یاسوج، تبریز، قم و اسفراین هم از جمله شهرهایی بودند که به میدان جشن و شادی بدل شده بودند. همچنین جشن شکوهمندی در پایگاه هوایی نوژه همدان برگزار شد. با این همه به طرز غیرمنتظره‌ای خبر مرگ محمدرضا پهلوی با بی‌اعتنایی عمومی روبرو شد. هیچ واکنش فوری‌ای از مسئولان و مقامات جمهوری اسلامی در این باره انجام نشد. دانشجویان فاتح لانه هم اظهارنظر خاصی نکردند. گویی که جامعه انقلابی ایران آنچنان با گذشته خود و خاطره طاغوت و طاغوتیان وداع کرده بود که حتی با شنیدن خبر مرگ رأس اصلی آن هم نمی‌خواست یادی از آن ایام کند.

آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟

شادی مردم تهران پس ازشنیدن خبر مرگ محمدرضا پهلوی

شهید آیت‌الله بهشتی در گفتگویی این امر را طبیعی خواند که مردم و مسئولان جامعه اسلامی ایران، حتی نخواهند در مرگ شاه نیز از او ولو برای شادی یادی کنند. چنین خبری اصلا اهمیتی برای آن‌ها ندارد. شاید یکی از نخستین واکنش‌ها را سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، محمود هاشمی در گفتگو با مقامات ژاپنی داشت. او در این گفتگو مطرح کرد که «ما از قاهره تایید رسمی دریافت کرده‌ایم که شاه مرده است ولی باید عکس جسد او را ببینیم تا واقعا باور کنیم.»

موسوی گرمارودی، سخنگوی وقت ریاست جمهوری ایران هم گفت: «از نظر ما شاه سال‌ها است که مرده است. مرگ او هیجانی در ما بر نمی‌انگیزد.» او درباره تغییر در روابط ایران و آمریکا پس از مرگ شاه نیز گفت:«قدر مسلم این است که مرگ شاه تاثیری در این مورد نخواهد داشت. این مجلس است که تصمیم خواهد گرفت که مرگ شاه تاثیری بر سرنوشت 52 گروگان آمریکا خواهد داشت یا خیر

آیا گروگان‌ها آزاد می‌شوند؟

شاه پس از فرار از ایران و نیز چند مدتی اقامت در مصر و مراکش و مکزیک به بهانه مداوای بیماری به آمریکا رفت. اما تسخیر لانه جاسوسی باعث شد که آمریکایی‌ها کاملا از وجود شاه در کشورشان احساس خطر کنند و لذا او را اخراج کردند. بنابراین شاه آمریکا را ترک کرد و پس از مدتی خوشگذرانی و تفریح در پاناما به مصر، آخرین ماوای خود بازگشت.


آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟

مرگ شاه، تاثیری در مساله گروگان‌ها نداشت

یکی از مسائلی که با انتشار خبر مرگ محمدرضا پهلوی در رسانه‌های دنیا انعکاس یافت، گمانه‌زنی‌ها درباره سرنوشت گروگان‌های آمریکایی بود. از 13 آبان 1358، جاسوسان سفارت‌خانه آمریکا در بند دانشجویان انقلابی بودند و یکی از شروط آزادی آن‌ها استرداد شاه خائن برای اقامه دادگاه محاکمه او بود. اما آمریکایی‌ها از این اقدام خودداری کردند و تا واپسین لحظات عمر کوتاه محمدرضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از عملی شدن این درخواست جلوگیری کردند.

آمریکایی‌ها امیدوار بودند که با مرگ شاه تغییری در تصمیمات سران ایرانی اتفاق بیفتد و کورسوی امیدی برای آزادی آن‌ها گشود شود. حتی وزارت خارجه ژاپن اعلام کرد که «مرگ شاه مخلوع می‌تواند زمینه مناسبی برای حل مساله گروگان‌های آمریکایی در ایران ایجاد کند.» با این همه و با وجود گمانه‌زنی‌های متعدد در این باره، آنچه از ایران به گوش می‌رسید از عادی بودن روند اسارت گروگان‌ها و بی‌علاقگی به هرگونه تغییر در سیاست‌های جمهوری اسلامی حکایت می‌کرد. هنوز انتظارات دیگری باقی مانده بود که طرف آمریکایی می‌بایست از عهده تامین آن‌ها بربیاید.

به گزارش آسوشیتدپرس در آن روزها، «مرگ شاه ایران هیچ امیدی را در دل خانواده‌های گروگان‌های آمریکایی به وجود نیاورد. مادر یکی از گروگان‌ها گفت: من باور ندارم که مساله شاه هنوز مطرح باشد و تردید دارم که مرگ او تغییر واقعی در وضع گروگان‌ها به وجود بیاورد. سایر بستگان گروگان‌ها نیز نظرات مشابهی ابراز داشتند و همه به اتفاق گفتند مرگ شاه هیچ تاثیری در وضع گروگان‌ها نخواهد داشت.»

نورمن فورد، استاد دانشگاه و از فعالان برای آزادی گروگان‌ها که چندباری هم به ایران سفر کرد در اینن باره گفت: «اساس عدم توافق میان ایران و آمریکا، دخالت‌های گذشته دولت آمریکا در ایران است که شاه تنها سمبلی از این دخالت‌ها بود. مساله پذیرش اعمال سوئی که آمریکا در گذشته در ایران مرتکب شده است همیشه مساله حادی بوده است.» اسقف توماس کامیلتون هم که کریسمس سال 1358 به دیدار گروگان‌ها آمده بود اظهار داشت: «اگر مرگ شاه چند ماه زودتر اتفاق افتاده بود ممکن بود اثراتی داشته باشد ولی در حال حاضر بی‌تاثیر است.»

مرگ یا قتل؟

یکی از نقاط ابهام‌برانگیزی که تا امروز هم محل پرسش بوده این است که آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟ دولت آمریکا از یک سو مجبور بود برای آزادی گروگان‌ها شاه را به جمهوری اسلامی تحویل دهد و از سو دیگر هم نمی‌خواست با پذیرش این درخواست به دولت و دانشجویان انقلابی ایران باج دهد. برخی معتقدند که آمریکایی‌ها برای خروج از این تنگنای دوطرفه چاره را در نابودی شاه دیدند. با مرگ شاه به‌خودی خود هم تقاضای انقلابیون ایران بی‌معنا می‌شد و هم در نتیجه ممکن بود مجالی برای آزادی گروگان‌ها فراهم شود.


آیا محمدرضا پهلوی به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟

مرگ طبیعی یا قتل بودن درگذشت شاه،
هنوز هم یک راز تاریخی است

روزنامه جمهوری اسلامی، تیتر نخست خود در روز بعد از مرگ شاه را این جمله قرار داده بود: «آمریکا شاه را کشت!». فریده دیبا هم که در هنگام مرگ در اطراف شاه حضور داشته عنوان می‌کند: «یکی از پزشکان مصری که در اتاق عمل حضور داشت به عنوان اعتراض به پزشک دوبیکی و دکتر کین [پزشکان آمریکایی شاه] از اتاق عمل بیرون آمد و گفت آن‌ها دارند به‌خواسته [به عمد] شاه را می‌کشند!»

اشرف پهلوی تحت تاثیر حرف‌های مصری‌ها یک پزشک آمریکایی به نام «کولمن» استخدام کرد. او هم با تایید ادعاهای پزشکان مصری «از اینکه پزشک دوبیکی پس از عمل لوله‌ای زیر حجاب حاجز قرار نداده تا چرک و کثافات ناشی از عمل از شکم شاه خارج شود تعجب کرد.»

با این وجود، این پزشک آمریکایی هم پس از گفتگوی تلفنی با پزشکان قبلی ناگهان با درخواست دستمزدش بیمارستان را ترک کرد. اقوام شاه پزشک دیگری را استخدام کردند. به گفته فریده دیبا، «پزشک «فانی‌یز» با رسیدن به قاهره شکم شاه را گشود و حدود دو لیتر چرک و مایعات را از آن خارج کرد و در کمال تعجب به ما گفت جراح قبلی مقادیری از کبد و لوزالمعده سرطانی‌شده شاه را در شکم بیمار جا گذاشته است و این نمی‌تواند سهوی باشد!» با این وجود، دادن رای قطعی در این باره نیازمند واکاوی و پژوهش بیشتر در اسناد و اقوال است.

مطالب مرتبط

«فواد معصوم » رئیس جمهور جدید عراق شد +زندگی‌نامه


پارلمان عراق امروز پنجشنبه «فواد معصوم» نامزد توافقی کردهای این کشور را به عنوان رئیس جمهورجدید عراق برای دور چهارم ریاست جمهوری این کشور انتخاب کرد.
به گزارش مشرق به نقل از شبکه خبری العراقیه، نمایندگان پارلمان عراق امروز تکلیف ریاست جمهوری عراق را مشخص کردند و فواد معصوم را به عنوان رئیس جمهور جدید این کشور انتخاب کردند.

نمایندگان پارلمان عراق امروز تکلیف دومین پست کلیدی این کشور را مشخص کردند و فواد معصوم نامزد کردها برای تصدی پست ریاست جمهوری را به عنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب کردند.

پیش از این تکلیف رئیس پارلمان عراق مشخص شده بود و نمایندگان سلیم الجبوری را به ریاست پارلمان این کشور انتخاب کردند.

فوادمعصوم توانست رای کسب کند و به عنوان رئیس جمهور جدید این کشور انتخاب شود

پارلمان عراق روز گذشته برای انتخاب رئیس جمهور این کشور تشکیل جلسه داده بود که بنا به درخواست کردها برای انتخاب نامزد خود و با تایید نمایندگان پارلمان جلسه انتخاب رئیس جمهور به امروز پنجشنبه موکول شد.

روز گذشته اتحادیه میهنی کردستان عراق به ریاست جلال طالبانی و حزب دمکراتیک کردستان به ریاست مسعود بارزانی باهم در شهر اربیل در منطقه اقلیم کردستان عراق برای تعیین نامزد واحدی برای سمت ریاست جمهوری آینده عراق گفت وگو کردند.کردهای بعد از این جلسه با نامزدی "فواد معصوم" برای ریاست جمهوری عراق به توافق رسیدند.

شناسنامه فواد معصوم

"محمد فواد معصوم خضر" سیاستمدار کرد عراقی در سال 1938 میلادی در کوی‌سنجق اربیل واقع در شمال عراق به دنیا آمد، وی از رهبران حزب اتحادیه میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی به شمار می رود. اولین بار در اولین انتخابات پارلمانی پس از صدام معدوم در سال 2005 از حوزه انتخابیه بغداد در چارچوب فهرست اتحادیه میهنی کردستان به پارلمان عراق راه یافت.

معصوم به همراه طالبانی و عادل مراد پس از جدایی از حزب دموکرات کردستان، اتحادیه میهنی را تشکیل دادند. وی عضو یک خانواده مذهبی معروف و از مطرح ترین رهبران کردها به شمار می رود، او فارغ التحصیل دانشگاه الازهر است و تز دکترای وی هم مربوط به فلسفه اخوان الصفا بوده است.

وی با وجودی که از نسل دوم رهبران پیشمرگه به شمار می رود، با این حال وی همانند دوستش، جلال طالبانی روابط نزدیکی با رهبران و جنبش های رهایی بخش عربی به ویژه گروه های چپگرای آنها دارد.

اولین نخست وزیر دولت کردستان عراق در اوایل دهه نود، اولین رئیس شورای ملی عراق پس از سقوط رژیم صدام، رئیس کمیته تدوین قانون اساسی دائمی عراق، رئیس ائتلاف میهنی کردستان در داخل پارلمان عراق از سال 2006 از جمله مسئولیت های فواد معصوم به شمار می رود.

بسیاری از سیاستمداران کرد، فواد معصوم را سایه مام جلال طالبانی می‌خوانند، حتی اگر از دایره خانوادگی نزدیک به وی نباشد، ناظران می‌گویند رابطه گرم و بسیار نزدیک معصوم با طالبانی به حدی بوده است که وی نیز پس از بیمار شدن طالبانی، دچار مشکلات جسمانی شده است.


ناظران سیاسی به افول ستاره فواد معصوم با غیبت طولانی جلال طالبانی از صحنه سیاسی اشاره می‌کنند و البته از کاهش شانس وی برای تصدی جانشینی مام جلال سخن می گوفتند.

روزنامه الشرق الاوسط به نقل از یکی از رهبران منطقه کردستان عراق اعلام کرده بود که فواد معصوم حتی با وجود برهم صالح از بیشترین شانس برای تصدی ریاست جمهوری برخوردار است.

این منبع گفت بود که نامزد کردها تا روز چهارشنبه، ممکن است فقط فواد معصوم باشد و در صورتی که رقابت باقی بماند، شانس وی در داخل فضای ملی عراق بیشتر از برهم صالح خواهد بود.

عبدالعزیز حسین عضو پارلمان عراق از ائتلاف کردستان هم به الشرق الاوسط گفته بود، اضافه شدن نام برهم صالح به روند رقابت چه بسا در چارچوب مقبولیت وی قرار داشته باشد، همچنین فواد معصوم هم از مقبولیت نزد گروه‌های عراقی برخوردار است، در نتیجه پیروزی هر یک از این دو رضایت گروه‌های کردستانی را به دنبال خواهد داشت.

منبع: تسنیم

نخستین نخست‌وزیر کودک‌کش رژیم صهیونیستی که بود؟


آشنایی با دیوید بن‌گوریون؛
بن‌گوریون از سال 1948 تا 1953 و از سال 1955 تا 1963 نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود. درمیان این دو دوره برای مدت کمتر از دو سال موشه شارت (Moshe Sharett) نخست وزیر رژیم صهیونیستی شد. بن‌گوریون، در همان دو دوره، وزارت جنگ رژیم صهیونیستی را نیز اداره می‌کرد. در سال 1963 از نخست وزیری استعفا داد و از فعالیت سیاسی کناره گیری کرد.
به گزارش مشرق، دیوید گروئن یا همان دیوید بن‌گوریون را بیشتر تحت عنوان نخستین نخست وزیر رژیم غاصب صهیونیستی می‌شناسند. بن گوریون از مهم ترین پایه گذاران رژیم جعلی اسرائیل محسوب می‌شود؛ دیکتاتوری خونریز که برای فهم این خوی حیوانی اش، کافی است جستجویی در میان منابع مرتبط داشت. ایجاد گروه تروریستی بسیار خشن تحت عنوان "هاگانا"، که برای رسیدن به منافع خود، به هیچ کس و هیچ چیز رحم نمی کرد، یکی از اقدامات خشونت آمیز بن گوریون است. دو دوره نخست وزیری رژیم صهیونیستی، و اداره وزارت جنگ از جمله اتفاقات مهم حیات تیره او بود؛ سرانجام در سال 1973 در سرزمین غصبی فلسطین حیات ننگین او خاتمه یافت.[1]
بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

کودکی و درونی‌سازی تعالیم صهیونی

دیوید گروئن، در 16 اکتبر 1886 در منطقه پلونسک (Plonsk) لهستان، که در آن زمان تحت حکمرانی امپراطوری روسیه بود به دنیا آمد. پدرش، ویکتور گروئن از رهبران شاخه «عشاق صهیون» از یهودیان افراطی منطقه لهستان بود. دیوید در 14 سالگی به همراه دو تن از دوستان خود گروهی را به نام ازرا (Ezra) تشکیل دادند که در آن به آموزش زبان عبری و تشویق مردم به مهاجرت به سرزمین مقدس، یعنی فلسطین، می‌پرداختند.

این امر به خوبی نشان می‌دهد که بحث از مهاجرت به سرزمین‌های فلسطین و استقرار در سرزمین مقدس، بسیار پیش از جنگ جهانی اول مطرح شد و از همان زمان یهودیان مستقر در نقاط مختلف اروپا، به ویژه لهستان، امپراطوری روسیه وقت، برای این هدف اقدامات گسترده‌ای ترتیب داده بودند. دیوید گروئن، بعدها هنگامی که به سرزمین‌های فلسطین وارد شد نام عبری بن‌گوریون را برای خود برگزید. [2]

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

نوجوانی و جوانی؛ بنیانگذاری و رهبری احزاب صهیونی

در سال 1905 دیوید وارد دانشگاه ورشو شد و در این دانشگاه نیز فعالیت‌های صهیونیستی خود را ادامه داده و به حزب سوسیال دموکرات کارگران یهودی (Poalei Zion) پیوست. یک سال پس از این وی به فلسطین رفت و در آنجا فعالیت‌های خود را ادامه داد.[3]

همانطور که گفته شد دیوید فرزند "ویکتور گروئن" از رهبران شاخه «عشاق صهیون» از یهودیان افراطی منطقه لهستان بود. این جنبش یهودیان را به مهاجرت به فلسطین برای اشغال آینده این کشور ترغیب می‌کردند و دیوید نیز در نوجوانی به این جنبش پیوست. فعالیت در همین جنبش او را متقاعد ساخت که بهترین راه برای ایجاد یک حکومت صهیونی در فلسطین مهاجرت به این کشور و خرید زمین به بهانه کشاورزی در سرزمین‌های آن است. لذا در سال 1906، در سن 20 سالگی به سرزمین‌های فلسطین قدم نهاد و در سواحل شهر جلیل واقع در قسمت‌های شمالی فلسطین، فعالیت‌های خود را آغاز کرد. در همین سال‌ها بود که نام مستعار بن‌گوریون را برای خود برگزید.[4] در سال 1907 در تعقیب جاه‌طلبی‌هایی که در نوجوانی به او القا شده بود، حزب «کارگران صهیون» را بنا نهاد و در بیانیه حزب، هدف آن را اینچنین اعلان کرد: «حزب کارگران صهیون می‌کوشد تا استقلال سیاسی را برای مردم یهودی در این سرزمین به ارمغان بیاورد.» [5]

 

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

با آغاز جنگ جهانی اول، حاکمان ترک فلسطین به فعالیت‌های او مشکوک شده و او را از این سرزمین اخراج کردند. وی در سال‌های اوج جنگ جهانی اول، در نیویورک پناه گرفت و در آنجا با یک دختر روسی الاصل به نام پائولین مانویس (Pauline Munweis) ازدواج کرد. به دنبال انتشار اعلامیه بالفور توسط انگلیس که با حمایت ثروت هنگفت جامعه یهودی آمریکا محقق شد، بن‌گوریون در هنگ یهودیان ارتش انگلیس ثبت نام کرد و بار دیگر به سرزمین‌های فلسطین بازگشت. [6]

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

استقرار اتحادیه هیستادروت و تشدید فعالیت‌های سیاسی ـ نظامی

بن‌گوریون برای تحقق بخشیدن به رؤیای شوم استقلال سیاسی صهیونیست‌ها، تمام تلاش خود را به کار بست تا به مهاجرت یهودیان به سرزمین‌های فلسطین سرعت بخشد. در همین راستا تصمیم گرفت یک هسته مرکزی یهودی ایجاد کند که بستری شود برای استقرار دولت صهیونیستی. از این رو در همان دوران قیمومت انگلیس (1917-1948) بر فلسطین، یک اتحادیه کارگری به نام هیستادروت (Histadrut) را بنیان نهاد. این اتحادیه بیش از آن که یک اتحادیه کارگری باشد یک حزب سیاسی و در واقع یک دولت در سایه بود که بخش‌های امنیتی، سیاسی، نظامی و ... را در بر می‌گرفت. این دولت در سایه به یهودیان صهیونیست امکان فعالیت جدی برای اشغال فلسطین از ساکنان اصلی آن یعنی فلسطینیان را می‌داد. [7]

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

ده سال پس از تأسیس هیستادروت، در سال 1930، شماری از اتحادیه‌های کارگری یهودی در سرزمین‌های فلسطین، حزب کارگران اسرائیلی (Mapai) را بنیان نهادند و بن‌گوریون را به ریاست آن گماشتند. در سال 1935 وی به رهبری هیئت اجرایی صهیونیست (Zionist Executive)، بزرگترین انجمن صهیونیستی دنیا، و سرپرستی آژانس یهودیان (Jewish Agency )، شاخه اجرایی این هیئت، برگزیده شد. [8]

دسترسی وی به پول و امکانات بیشتر این فرصت را فراهم آورد تا فعالیت‌های هیستادروت را گسترش دهد. این سازمان که در ظاهر اتحادیه کارگری بود و در واقع یک دولت در سایه، به زودی مجهز به یک گروهک تروریستی خاص خود به نام هاگانا شد. این گروهک که بعدها شهرت آن از سازمان اصلی تشکیل دهنده آن نیز فراتر رفت یکی از شاخه‌های اصلی شکل دهنده به ارتش فعلی اسرائیل نیز هست. هدف اصلی از تشکیل این سازمان‌های مخفی و تروریستی آن بود که فلسطین به مرور تحت اشغال صهیونیست‌ها درآید.

چشم طمع به فلسطین

بن گوریون در سال 1937 در نامه ای به فرزند خود عاموس خاطر نشان ساخت که راهی که از نظر او و دیگر رهبران صهیونیسم برای آینده در دست ایجاد است آن است که باید عرب‌ها را از سرزمین فلسطین بیرون بریزند و جای آنها را بگیرند.[9]

ایان پاپه یک نویسنده اسرائیلی که از فلسطین اشغالی به انگلستان مهاجرت کرده است در کتاب خود "پاکسازی نژادی در اسرائیل" نشان داده است که برنامه پاکسازی سرزمین فلسطین از عرب‌ها، از سالها قبل از 1948 در دستور کار سران جنبش صهیونیسم بوده است و آنان خود را برای این امر آماده می‌کرده‌اند. مطابق آمارهایی که در این کتاب مطرح شده است فقط در سال 1948، 720 هزار نفر از مجموع کل 900 هزار عرب ساکن در مناطقی که به دست اسرائیلی‌ها افتاد، از خانه و کاشانه خود به زور اخراج و مجبور به مهاجرت شده‌اند. این در حالی است که سران رژیم صهونیستی از جمله بن گوریون در آن زمان در تبلیغات خود چنین مدعی شده بودند که سرزمین بدون ملت را برای ملت بدون سرزمین انتخاب کرده اند.

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

ایان پاپه در کتاب خود حقایق مختلفی درباره رژیم صهیونیستی فاش می کند

شایان ذکر است که ایان پاپه در نوشتارهای خود پس از خارج شدن از اسرائیل تصریح کرده است که از نظر او خطر صهونیسم برای یهودیان از هر گروه مسلح فلسطینی یا عرب بیشتر است.[10]

قرائت اعلامیه به اصطلاح استقلال

بن‌گوریون کسی بود که اعلامیه به اصطلاح استقلال اسرائیل را در مجلس این رژیم قرائت کرد و به عنوان اولین شخصیت رسمی پر قدرت یهودیان صهیونیست، شهرت فراوانی یافت. شایان ذکر است که رژیم اشغالگر قدس مدعی آن است که در جنگ و با زور فلسطین را اشغال نکرده است بلکه این سرزمین را از استعمار انگلیس خارج کرده است و از این رو به جای آنکه روز تاسیس رژیم صهیونیستی را که بر خون صدها هزار فلسطینی بنا شده است جشن بگیرند روز «استقلال» اسرائیل را جشن می‌گیرند و مدعی آن هستند که از استعمار انگلیس مستقل شده‌اند. این امر در فضای سالهای بعد از جنگ جهانی دوم که کشورهای مختلفی در آسیا و آفریقا به استقلال از استعارهای مختلف انگلیس و فرانسه دست می‌یافتند یک ظاهر سازی فریبنده و یک شگرد تبلیغاتی بود که البته صهیونیست‌ها هنوز هم به آن ادامه می‌دهند. بن‌گوریون در سال 1946 مدیریت سازمان جهانی صهیونیسم را بر عهده گرفت و در سال 1948 استقرار رژیم مجعول صهیونیستی را اعلان کرد.[11]

 

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

اولین نخست وزیر رژیم غاصب

او اولین نخست وزیر رژیم غاصب صهیونیستی و یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار در تشکیل این رژیم بود که دو دوره مختلف را در مهمترین پست اجرایی این رژیم پشت سر گذاشت. وی از سال 1948 تا 1953 و از سال 1955 تا 1963 نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود. درمیان این دو دوره برای مدت کمتر از دو سال موشه شارت (Moshe Sharett) نخست وزیر رژیم صهیونیستی شد. بن‌گوریون، در همان دو دوره، وزارت جنگ رژیم صهیونیستی را نیز اداره می‌کرد. در سال 1963 از نخست وزیری استعفا داد و از فعالیت سیاسی کناره گیری کرد. [12]

 

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

بن گوریون؛ شخصیت سیاسی- نظامی- تروریستی

بن گوریون را به عنوان یک شخصیت سیاسی _ نظامی _ تروریستی باید شناخت. در سالهای طولانی تلاش او برای کشتار، مهاجرت اجباری، ایجاد رعب و ترس و نیز سرکوب فلسطینیان بیش از آن که بتوان شمرد جنایت رخ داده است. بخش قابل توجهی از سیاست‌های اشغالگری رژیم صهیونیستی و کشتار زنان و کودکان فلسطینی در دوران رهبری غیر رسمی و سپس رسمی او بر فعالیت‌های صهیونیست‌ها رخ داده است. او علاوه بر فعالیت‌های سیاسی و کسب مشاغل رسمی در انجام کارهای مخفیانه تروریستی نیز فعال بوده است. تاسیس گروه تروریستی نیمه مخفی هاگانا یکی از مهمترین فعالیت‌های او در این زمینه محسوب می شود.

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

گروهک های تروریسی سران رژیم صهیونیستی

مطالعه دقیق تاریخ رژیم صهیونیستی نشان می دهد، اغلب سران خونریز این رژیم، برای خود گروهکی تروریستی و نیمه مخفی ایجاد کرده بودند که در مواقع مختلف برای پیشبرد اهداف خود، آن گروه ها را وارد میدان می کردند. اصلی ترین گروه های تروریستی صهیونیستی عبارتند از: هاشومیر (الحارس)،‌ بیتار، نوتریم، جیش الیهود، هاهیل (لواء الیهود)، هاگانا (الدفاع و العمل)، اتسل، اشترن و ... .[13]

گزارش های مختلف نشان می دهد که بن گوریون، اسحاق شامیر، مناخیم بگین و بعدها آریل شارون اصلی ترین سران گروه‌های تروریستی دخیل در پشت پرده سیاست اسرائیل بوده‌اند.[14]

شواهد نشان می دهد که هر یک از سران سیاسی رژیم صهیونیستی یک گروهک تروریستی مسلح و مخفی نیز برای خود داشته است و از این طریق بخش ناپیدای سیاست‌های مورد نظر او را اجرا می‌کرده است. این گروه‌های جنایتکار به هیچ اصل اخلاقی و انسانی پایبند نبوده‌اند به طوری که در درگیری مشهور میان گروه ایرگون به رهبری مناخیم بگین با نیروهای تحت فرمان بن گوریون در سال 1948 در سواحل تل آویو 16 نفر از گروه ایرگون و سه نفر از نیروهای تحت فرمان بن گوریون کشته شدند. [15]

 

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

هاگانا؛ ساخته بن گوریون

هاگانا مهم ترین گروه تروریستی تاسیس شده توسط بن گوریون است؛ جنایات انجام شده توسط این گروه تروریستی واقعا فراوان و همراه با خشونت بسیار است. تنها بازخوانی بخشی از جنایات بی رحمانه ای که توسط این گروه و به دستور بن گوریون انجام شده، میزان سبعیت این فرد و این گروه را به خوبی نمایان می سازد. در ادامه تنها به بخشی از جنایات آشکار این گروه نیمه مخفی اشاره می شود:

عامل سرکوب فلسطینینان و اعراب در سال 1929

گروهک تروریستی هاگانا در سال 1929 اصلی‌ترین عامل سرکوب مخالفت‌های فلسطینیان و اعراب و کشتار آنان بود. این سازمان با همکاری نزدیک با انگلیسی‌های اشغالگر به سرکوب فلسطینیان واعراب می‌پرداختند و از این رو تا حوالی سال 1940 از سوی انگلیسی‌ها یک گروهک تروریستی آرام محسوب می‌شدند که هرچند در ظاهر غیر قانونی بود اما چندان مقابله‌ای نیز با آن صورت نمی‌گرفت.[16]

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

هاگانا و شورش ژنرال ها

بن گوریون برای رسیدن به قدرت در اسرائیل نیز از توان تروریستی و نیروی نظامی مخفی خود استفاده کرد و رهبران گروه‌های شبه نظامی مخالف خویش را یکی پس از دیگری از میان برداشت و یا مجبور به پذیرش قدرت خود نمود به حدی که در سال 1947 یعنی یک سال قبل از اشغال رسمی فلسطین توسط رژیم صهیونیستی دوره‌ای از مقابله میان ژنرال‌های مخفی گروهک‌های نظامی صهیونیستی ایجاد شده بود که از آن به شورش ژنرال‌ها تعبیر می‌کنند.[17]

هدف بن گوریون در این دوره ایجاد یک وحدت نسبی در نیروهای نظامی و شبه نظامی و تروریستی موجود تحت فرماندهی هاگانا یعنی گروه تروریستی و شبه نظامی خودش بود که زمینه به قدرت رسیدن او در رژیم غاصب بعدی را فراهم سازد. البته او در این اقدام تقریبا موفق شد.

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

جنایات دیر یاسین

به طور معمول نقش گروه‌های تروریستی مخفی از جمله هاگانا کاملا مشخص نمی‌شود، جنایاتی توسط هاگانا انجام شده که قابل کتمان و استتار نبوده است. نقش گروه هاگانا در جنایات دیر یاسین از جمله مسائلی است که برملا شده است. « دیر یاسین نام دهی کوچک نزدیک قدس می‌باشد. تعداد ساکنان این ده در سال ۱۹۴۸ نزدیک به ۷۰۰ نفر بودند. در ۱۰/۴/۱۹۴۸ این ده شاهد هجوم ۳ گروه مسلح به نام ایرگون به سرکردگی مناخیم بگین، گروه شتیرن به سرکردگی اسحق شامیر و گروه هاگانا به سرکردگی دیوید بن گوریون بود. در این یورش که با مقاومت ساکنان ده همراه بود ۲۵۰ نفر که بیشتر آنها را زنان، کودکان و سالمندان تشکیل می‌داد کشته شدند. همچنین در این حمله فجایع دیگری از جمله تجاوز جنسی، مثله کردن، پاره کردن شکم زنان باردار و منفجر کردن منازل نیز رخ داد»[18]. یعنی در این جنایت بیش از یک سوم افراد این ده به فجیع ترین اشکال ممکن کشته شدند.

انفجار هتل ملک داوود در قدس

یکی دیگر از موارد آشکار شده فعالیت‌های تروریستی هاگانا - که چون علیه خود انگلیسی‌ها بوده است آن را آشکار کرده‌اند- انفجار هتل ملک داوود در قدس بود. این انفجار در سال 1324 و در تسویه حساب با نیروهای انگلیسی صورت گرفت. در این باره نوشته‌اند: گروهک تروریستی هاگانا به رهبری بن گوریون در 22 جولای 1946 مرکز فرماندهی ارتش انگلیس و آرشیو بسیاری از اقدامات آژانس یهود در فلسطین را که در هتل ملک داود در بیت المقدس قرار داشت را منفجر کردند. برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که این انفجار گامی مهم در اشغال تدریجی فلسطین محسوب می شده است و گروه‌های تروریستی ایرگون و اشترن نیز در آن دست داشته‌اند. این انفجار با ۳۵۰ کیلوگرم مواد منفجره ، انجام شده است که طی آن هتل به طور کلی ویران شد».[19]

ذکر این نکته ضروری است که وقتی جنایت‌کاران صهیونیست هاگانا اسلحه خود را علاوه بر فلسطینیان به سوی انگلیسی‌ها نیز نشانه رفتند،‌ انگلستان به افشای نقش تروریستی آنها روی آورد.

انفجار هتل سمیرامیس

از دیگر اقدامات تروریستی گروه هاگانا انفجار هتل سمیرامیس در 5 ژانویه 1948 بود که در آن عده زیادی کشته شدند. هدف گروهک تروریستی بن گوریون، هاگانا، از این اقدام ایجاد رعب عمومی در میان اعراب و تلاش برای اخراج آنها از مناطق مسکونی خودشان بود.[20]

جنایات علیه اعراب مصر و الجزایر

بن گوریون در رابطه با آمریکا ضعیف عمل می‌کرد و گرایش سیاسی او بیشتر به سمت شوروی و فرانسه بود. او روابط خوبی با فرانسه در هنگام سرکوب انقلاب الجزایر داشت و در سال 1956 نیز با این که نخست وزیر نبود. در ورود رژیم صهیونیستی در جنگ میان مصر از یک سو و فرانسه وانگلیس از سوی دیگر بر علیه مصر تاثیر داشت.

غیر قابل بودن جنایات تروریستی گروه بن گوریون

جنایات تروریستی گروه هاگانا به حدی جدی و غیر قابل انکار است که کافی است به دایرة المعارف بریتانیکا ذیل همین مدخل مراجعه نمایید تا به فهرست بلند بالایی از جنایات این گروه در کنار دیگر گروه‌های تروریستی یهودیان صهیونیست دست یابید.[21]

افشای خوی فاشیستی گوریون توسط یک فاشیست دیگر

بن گوریون در سالهای آخرحضور انگلیسی‌ها در فلسطین هاگانا را به یک سازمان تروریستی بسیار خشن تبدیل کرد که با گروه‌های تروریستی دیگری مانند ایرگون و اشترن برابری می‌کردند. نکته قابل توجه این است که این گروه‌ها در همان زمان به داشتن گرایشات فاشیستی و سرکوبگرانه و جنایت‌های مکرر برای دستیابی به اهداف خود مشهور بودند. این جنایات بن گوریون به حدی آشکار بوده است که مناخیم بگین در کتاب خاطرات خویش به صراحت به این امر اعتراف کرده و از رویکردهای او و گروه هاگانا به صراحت با الفاظ « تروریستی و فاشیستی » یاد می کند.[22]

بن گوریون؛ اولین نخست وزیر کودک‌کش اسرائیل

پایان حیات و مرگ بن گوریون

بن گوریون تا سال 1970 عضو کنیست اسرائیل باقی مانده بود. او دوره‌هایی از حیات خویش را در کیوبتص (kibbutz) یهودیان در اسرائیل زندگی کرد. دراین مجموعه زندگی به صورت کمونیستی به حالت اشتراک در همه چیز (حتی خانواده) اداره می‌شود. این مراکز که میراث گرایشات کمونیستی سران صهیونیسم است در واقع معادل مراکز کمونیستی در شوروی سابق است که در آن مالکیت و خانواده و فرزندان و ... همه به صورت اشتراکی اداره می‌شود.[23]

دیوید بن‌گوریون پس از عمری تلاش جنایت‌آمیز برای تحقق اهداف صهیونیسم در 1 دسامبر 1973 در یکی از کیوتص‌های اسرائیلی درگذشت. اما سران رژیم‌ صهیونیستی جای او را در رهبری گروهک‌های تروریستی و نظامیان مخفی که مسوولیت ترور و کشتار را برعهده دارند پر کردند. به نحوی که هم اکنون نیز بسیاری از رهبران رژیم صهیونیستی در این سازمان‌های تروریستی مسوولیت‌هایی برعهده دارند.[24]

پیروان فاسد؛ ثمره حیات ننگین

جنایات و فساد گستری بن گوریون و گروه وی یعنی هاگانا، پس از پایان یافتن حیات ننگین وی نیز ادامه یافت. به عنوان مثال پیروان بن گوریون در عرصه مجازی نیز برنامه‌ای تحت عنوان هاگانا راه اندازی کرده‌اند که هدف آن ترویج فساد و سایت‌های مستهجن در میان مسلمانان است.[25]

پایان کلام؛ جمله مشهور بن گوریون

در خاتمه بحث خالی از لطف نیست که به یکی از مشهورترین جملات این جنایتکار اشاره کنیم. بن گوریون در سال 1948 و در اوج کشتار فلسطینیان و ایجاد رعب و وحشت برای فرار آنها از سرزمینشان جمله مشهوری در ترغیب همکارانش به جنایت علیه فلسطینیان برای اشغال سرزمین آنها داشته است که امروزه به صورت یک ضرب المثل در عملیات‌ روانی مورد استفاده قرار می گیرد. او خاطر نشان ساخته بود : « ما باید هر کاری لازم است انجام دهیم که دیگر هیچ فلسطینی‌ای به این سرزمین باز نگردد. البته آنها باز نخواهد گشت چرا که «پیران می‌میرند و جوانان فراموش خواهند کرد».[26] (The old will die and the young will forget)

اما بن گوریون فراموش کرده بود که گاهی پدران به فرزندان خود خواهند گفت که جنایت‌کاران تاریخ با آنها چه کردند و آتش خشم نسل‌های بعدی عاقبت ریشه ظالمان را خواهد سوزاند.

 


منبع: دیدبان

مطالب مرتبط

جلال طالبانی؛ مبارز و سیاست‌مداری فراتر از یک رئیس‌جمهور +تصاویر

به‌بهانه پایان دوره ریاست‌جمهوری "مام جلال"؛
'مام جلال' به عنوان فردی که حتی یک صفحه از تایخ معاصر کردها به‌ویژه کردهای عراق بدون اشاره به او نیست؛ پسر حسام‌الدین طالبانی، پیشوای فرقه قادری و مخالف سرسخت استقلال و تجزیه‌طلبی است. در این گزارش به بررسی زندگی و زمانه این شخصیت مبارز کرد پرداخته‎‌ایم.
گروه گزارش ویژه مشرق -  همزمان با بالا گرفتن‌ تنش‌های سیاسی میان رهبران اقلیم کردستان عراق با مقامات دولت این کشور در بحران کنونی هجوم تروریست‌ها به این کشور، چهره‌های شاخص افلیم بر طبل جدایی‌طلبی و تجزیه می‌کوبند و مناطق بیشتری (عمدتا نفت‌خیز) را در بحبوحه مبارزه ارتش عراق با تروریست‌ها تصرف کرده‌اند. اما در میان شخصیت‌های سیاسی کردستان که با تقسیم کار عده‌ای در کار دولت کارشکنی می‌کنند و عده‌ای دیگر راه را برای تروریست‌های داعش هموار می‌سازند، سیاستمداری کهنه‌کار با هشیاری ناشی از سال‌ها تجربه حکومت‌داری، سال‌هاست که استقلال کردستان را «محال» می‌داند.

طالبانی در کتاب خاطرات خود که به تازگی به چاپ رسیده است در واکنش به تندروهایی که خواستار دولت مستقل کُردی هستند، این موضوع را امری «محال» توصیف و اعلام کرد: «... من حتی در گذشته نیز معتقد به داشتن حکومتی مستقل نبودم، بلکه برای عراقی آزاد، دموکراتیک، مترقی و با سیستمی خودمختار یا اتحادی فدرال که در آن زندگی کنیم تلاش می‌کردم؛ از ابتدای تأسیس اتحادیه میهنی کردستان نیز این خواست ما بود». 

جلال طالبانی پس از گذراندن دوره درمان خود در آلمان، چند روزی است که به عراق بازگشته است و همزمان پارلمان عراق روز پنچ‌شنبه "فؤاد معصوم" دیگر سیاست‌مدار کرد را جانشین جلال طالبانی کرد. گزارش ویژه مشرق، به زندگی شخصی و سیاسی «مام جلال» رئیس جمهور پیشین عراق پرداخته است.

جلال حسام‌الدین طالبانی (Jalal Talabani) یا همان مام جلال (Mam Jalal) کردها، متولد سال 1933 در یک خانواده مذهبی و در روستای کلکان در دامنه کوه کوسرت است.

مام جلال به عنوان فردی که حتی یک صفحه از تاریخ معاصر کردها به ویژه کردهای عراق، بدون اشاره به نام او نیست؛ پسر حسام‌الدین طالبانی و پیشوای فرقه  قادری است.
 

جلال طالبانی دوران کودکی را در زادگاه خود پشت سر گذاشت و پس از رسیدن پدرش به مقام مرشدی تکیه طالبانی در شهر کویه، همراه خانواده به این شهر رفته و در آنجا تحصیلات ابتدایی را به پایان برد. 

همکلاسان او، وی را دانش آموزی با استعداد و باهوش توصیف می کنند؛ تصویری که آنان از طالبانی ارائه می دهند حاکی از آن است که او رهبری گروه ها را در برگزاری برنامه ها و مراسمات بر عهده داشت، به طوری که همیشه برای خواندن سرود ملی انتخاب می شد. به این ترتیب خوی میهن پرستی در طالبانی از همان دوران کودکی شکل گرفت.
 

پس از گذراندن دبیرستان علی رغم رویای پزشکی در سر داشت، تحصیلات عالی خود را در رشته حقوق آغاز کرد، چرا که رژیم سلطنتی هاشمی به او اجازه تحصیل در رشته پزشکی را نداد. با وجود استعداد شگرف وی در رشته حقوق به دلایل سیاسی در سال 1956 میلادی و زمانی که دانشجوی سال چهارم حقوق بود، ترک تحصیل نمود.
 

دو سال بعد در ژوئیه ۱۹۵۸ میلادی پس از سرنگونی حکومت هاشمی، طالبانی بار دیگر تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز کرد و در این رشته فارغ التحصیل شد. در این ایام توانست تسلط خود را به زبان های فارسی، عربی، کردی و انگلیسی تثبیت نماید.
 

او در سال 1959 میلادی عضو اتحادیه روزنامه‌نگاران عراق شد و فعالانه در زمینه‌های سیاسی عراق و منطقه و به خصوص جنبش‌های کردی به فعالیت می‌پرداخت. چندین تألیف به زبان‌های کردی و عربی در زمینه‌های مختلف سیاسی، کردستان و جنبش‌های کرد از طالبانی منتشر شده است، همچون "اغد دیمقراطی" و "حرمان شعب حتی من حق الحلم" درباره مسائل حقوقی و تعیین سرنوشت ملت‌ها و کتاب "کوردایه تی" (کرد بودن) پیرامون چرایی و چگونگی آغاز و گسترش جنبش‌های کرد در کردستان عراق.
     

جلال طالبانی در 18 دسامبر 2012 میلادی دچار سکته مغزی گردید و برای مداوا به آلمان منتقل شد.
 

فعالیت‌های سیاسی طالبانی در 13 سالگی با سخنرانی وی در اجتماع مردم کویه در جشن نوروز شروع شد. او در این سخنرانی به شدت به سیاست کردستیزی دولت عربی عراق حمله کرد.
 
در سال 1946 میلادی همراه با بخشی از هم‌قطارانش گروهی زیرزمینی به نام X.P.K که در واقع انجمن مخفی دانش آموزان کرد بود، را با هدف حمایت و هماهنگی بین محصلین کرد تأسیس نمود و به عنوان دبیر کل آن منصوب گردید.
 

مام جلال در سال 1948 و در سن 15 سالگی پس از تأسیس حزب دموکرات کردستان عراق به عضویت این حزب که تحت رهبری "ملا مصطفی بارزانی" بود، در آمد. 

طالبانی در روزنامه رزگاری (رهایی) که نقش بولتن داخلی حزب دموکرات را داشت، با نام مستعار آگر (آتش) به یاداشت‌نویسی می‌پرداخت، به علاوه در روزنامه الاهالی وابسته به حزب میهنی دموکرات عراق با دبیر کلی کامیل چادرچی نیز فعالیت داشت.
     

جدیت طالبانی موجب شد تا او در سال 1947 میلادی به عضویت رسمی حزب دموکرات کردستان در آید و بیشتر به امور اداری – سازمانی بپردازد. او در سال 1948 میلادی به عنوان نماینده دانشجویان کردستان انتخاب شد و در کنگره دانشجویان عراق عضویت یافت. در همان ایام بود که طالبانی با محمد مهدی الجواهری شاعر معروف کرد و صاحب قصیده روز شهید آشنا شد؛ این آشنایی اثرات فراوانی بر وی گذاشت.
     

طالبانی در سال 1951 میلادی در دومین کنگره حزب دموکرات کردستان برای عضویت در کمیته مرکزی حزب نامزد شد و در حالی که تنها 18 سال داشت، توانست به عضویت کمیته مرکزی این حزب در آید. اما پس از مدتی از ادامه فعالیت در چنین سمتی خودداری کرد و به فعالیت‌های حزبی خود پرداخت؛ هرچند که این فعالیت‌ها به چند ماه نکشید و او در تابستان سال 1951 همراه تعدادی از اعضای حزب دموکرات دستگیر و پس از محاکمه نظامی به موصل تبعید شد.
 



پس از آزادی به منظور ایجاد مرکز تنظیمات حزبی به عنوان مسئول تنظیمات این حزب در کرکوک انتخاب شد. طالبانی در آنجا چاپ و نشر مخفیانه انتشارات حزب را بر عهده گرفت اما پس از مدتی کرکوک را ترک کرد و برای ادامه تحصیل در 1952 میلادی عازم بغداد شد.
 
در آن سال مرکز تنظیمات حزب دموکرات در بغداد، فعالیت چندانی نداشت اما پس از اسکان طالبانی در آنجا، او توانست با همکاری محمد محسن برزو به تبلیغ در بین اکراد فیلی بپردازد و برخی از آنها را به سمت حزب جذب کند.
 

 مام جلال در سال 1953 میلادی در انتخابات سومین کنگره حزب دموکرات برای عضویت کمیته مرکزی انتخاب شد. در همان سال مسئول برگزاری اولین کنگره اتحادیه دانشجویان کردستان گردید و طی انتخاباتی در همین کنگره، به عنوان دبیر کل اتحادیه برگزیده شد.
 

طالبانی در سال 1954 میلادی موفق شد به عضویت دفتر سیاسی حزب دموکرات در آید و پس از آن در سال 1955 میلادی در قامت نماینده حزب دموکرات کردستان عراق در اجلاس کنگره جوانان و دانشجویان جهان برای بازدید به شوروی، چین و اروپای شرقی سفر کرد.
 

مام جلال بار دیگر در سال 1957 میلادی برای شرکت در اجلاس کنگره جوانان و دانشجویان جهان به سوریه رفت؛ او در سوریه با جمعی از افسران سوری من جمله کمال‌الدین رفعت المصری ملاقات داشت و توانست همکاری حزب دموکرات کردستان عراق را با کردهای سوریه به طور تشکیلاتی آغاز کند.

 
طالبانی همچنین در همان سال طی سفری به مصر اجازه دولت این کشور برای ایجاد ایستگاه رادیویی کردستان در قاهره را گرفت.
 

پس از آن به منظور تقویت حرکت فرهنگی حزب دموکرات دست به انتشار روزنامه نضال کردستان به طور مخفیانه و در سلیمانیه کردستان زد و با اتکاء به تبلیغات خود شورش مرداد 1957 میلادی سلیمانیه را رهبری نمود.


موفقیت‌های سیاسی طالبانی باعث شد تا بار دیگر وی در سال 1959 میلادی به عضویت کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان در آید. در همان سال دوره خدمت نظامی اجباری خود را به عنوان افسر احتیاط تیپ چهارم تانک آغاز کرد؛ در عین حال روزنامه خبات حزب دموکرات را نیز به زبان عربی منتشر می‌نمود.
 

طالبانی در سال 1960 میلادی رهبری حزب دموکرات در سلیمانیه را بر عهده گرفت و دوره‌های ابتکاری آموزش پرسنل و کادر حزب را بوجود آورد. او در سال 1961 میلادی پس از آنکه دولت عراق روزنامه خبات را بست، عهده‌دار سردبیری روزنامه کردستان شد.
 

در نوروز آن سال، در دفاع از بارزانی که مورد اتهام عبدالکریم قاسم واقع شده بود، مقاله‌ای منتشر کرد که منجر به دستگیری وی شد. از همین رو طالبانی به سلیمانیه بازگشت و در آنجا اعتصاب عمومی برپا نمود.
 

اعتصاب سلیمانیه مسبب شورش مسلحانه مهر 1961 میلادی شد. در این شورش طالبانی از طرف حزب دموکرات فرمانده نیروهای پیشمرگ گردید. او توانست در نوروز سال 1962 میلادی با فرماندهی عملیات‌های متعدد علیه مراکز و پایگاه‌های دولت عراق در مناطق شار باژر، بناوه سوتاو و چوارتا، بر شار باژر و پنجوین مسلط شود.
 

طالبانی که نبوغ نظامی خود را به رخ هم‌قطارانش می‌کشید توانست در سال‌های 1962 و 1963 میلادی مناطق قلعه سیکه، قره داغ، گرمیان و سنگاو را نیز تصرف و با تقویت استحکامات، حملاتی را علیه تویله، بیاره، حلبچه و بمو آغاز نماید.
 

موفقیت‌های نظامی او باعث شد تا در سال 1963 میلادی به عنوان رئیس هیأت کردستان برای مذاکره با دولت جدید انتخاب گردد.
 

طالبانی در همان سال پس از دیدار با جمال عبدالناصر و بن بلا، رئیس جمهور الجزایر و درخواست از ایشان برای حمایت از اکراد، در قامت نماینده کردستان برای بدست آوردن حمایت‌های خارجی به کشورهای آلمان، فرانسه، شوروی و چک و اسلوکی و اتریش نیز سفر کرد. در سال 1964 میلادی به کردستان بازگشت و عهده‌دار فرماندهی نیروهای رهایی‌بخش کرد شد.
 

او در سال 1967 میلادی به منظور کسب حمایت اعراب در همایش سوسیالیست‌های عرب در الجزایر شرکت نمود و درباره سوسیالیسم در کردستان و اتحادیه عرب سخنانی کرد.


طالبانی طی سالیان 1975 – 1964 میلادی از حمایت شاه ایران برخوردار بود اما با امضای معاهده الجزایر میان شاه و صدام حسین، حمایت‌های ایران از کردها قطع شد و به نوعی اکراد عراق بازنده پیمان الجزایر بودند.
 

یکی از مهمترین تبعات این اتفاق انشعاب در حزب دموکرات کردستان عراق با خروج طالبانی از آن و تشکیل حزب اتحادیه میهنی کردستان(Patriotic Union of Kurdistan) در دمشق از سوی او بود.
     

جلال طالبانی در سال 1982 میلادی از یاسر عرفات و انتفاضه فلسطین حمایت کرد و توانست روابطی مستحکم با رهبران فلسطین برقرار کند. او با اتکاء به حزب خود و یارگیری‌های پس از انشعاب حزب دموکرات در دهه 1980، مذاکراتی را با صدام برای احقاق حقوق کردها آغاز کرد اما پس از مدتی از کسب نتیجه ناامید شده و با پیروزی انقلاب اسلامی، به ایران پیوست و در کنار حزب دموکرات تحت رهبری بارزانی‌ها، به مبارزه علیه رژیم صدام پرداخت.
 

هم‌جبهه شدن طالبانی با ایران در جهاد علیه صدام موجب شد تا او رابطه محکمی با مقامات ایرانی برقرار کند که تا زمان حاضر نیز ادامه دارد.
 

قدم بعدی طالبانی برای تحکیم پایه‌های قدرت خود در کردستان عراق به دهه 90 میلادی باز‌می‌گردد. او توانست همراه با حزب دموکرات کنترل شمال عراق را در راستای قطعنامه شورای امنیت و با کمک تعیین منطقه پرواز ممنوع بدست بگیرد.
 

هرچند که مدتی بعد حزب اتحادیه میهنی به رهبری طالبانی با حزب دموکرات کردستان به ریاست بارزانی وارد جنگ داخلی شدند. جنگی که تا سال 1998 میلادی به طول کشید و نهایتاً با امضای تفاهم‌نامه‌ای رسمی پایان یافت.
     

با سقوط صدام بدنبال حمله آمریکا، عراق به مرحله نوینی در تاریخ 90 ساله خود وارد شد؛ در این ایام کردها همراه با شیعیان یکی از مهمترین نقش‌ها را برای ساختن بنای عراق تازه ایفاء کردند. از همین رو طالبانی و بارزانی اختلافات گذشته را کنار گذاشته و با اتخاذ اتحادی استراتژیک عهده‌دار ماموریت‌های مکمل یکدیگر شدند. در این تقسیم وظایف، بارزانی رهبری مناطق کردنشین عراق و طالبانی هم نقش نماینده اول کردها در بغداد را بر عهده گرفتند.
 

به این ترتیب کردها توانستند در مقایسه با سایر گروه‌های قومی و مذهبی عراق به طور منسجم‌تر عمل کنند. آنها در قالب یک اهرم فشار از مسببین تصویب فدرالیسم به عنوان سیستم حاکم عراق بودند. از سوی دیگر کردها موفق شدند رأس هرم قدرت را نیز نصیب خود کردند. در همین راستا بارزانی با رأی نمایندگان پارلمان کردستان عراق به سمت ریاست حکومت اقلیم کردستان رسید و جلال طالبانی نخستین رئیس جمهور کرد عراق شد.
     

طالبانی همچنین توانست به ریاست دوره‌ای اتحادیه عرب دست پیدا کند. در ادامه او با استفاده از محبوبیت خود بین اکراد عراق تا حدی موفق به نزدیک‌کردن گروه‌های مختلف قومی، مذهبی و سیاسی این کشور به هم شد و با تکیه بر کرسی ریاست اتحادیه عرب، جایگاه بین‌المللی عراق را ارتقاء داد.
 

طالبانی هم اکنون یکی از محبوب‌ترین رهبران کردستان عراق است که حزب او حدود 150 هزار عضو و 20 هزار نیروی نظامی در اختیار دارد. هر چند که محبوبیت او و حزبش بی‌تلاطم نیز نبوده است، بالاخص پس از تأسیس جنبش «گوران» در سال ۲۰۰۶ میلادی بوسیله نوشیروان مصطفی که از بنیان‌گذاران اتحادیه میهنی کردستان بود، حزب طالبانی در کنار حزب دموکرات کردستان عراق به فساد مالی و قبیله‌گرایی متهم شد.
 
ضربه واردشده پس از انتخابات پارلمان کردستان در سال 2009 میلادی شدت یافت زیرا حزب گوران توانست ۲۴ درصد آراء را به دست آورد. عمده رأی‌های حزب گوران در دو دوره متوالی از مناطق تحت نفوذ حزب اتحادیه میهنی کردستان بود.
     

از سوی دیگر در کنار حزب گوران، احزاب اسلامی همچون حزب اتحاد اسلامی کردستان عراق و حزب جمعیت اسلامی کردستان نیز در عرصه سیاسی به عنوان رقبای حزب اتحادیه ظاهر شدند اما مام جلال به عنوان پیر سیاست کردستان عراق، توانست رابطه خود را با احزاب اسلامی کردستان گسترش دهد و حتی اندکی هم به حزب گوران نزدیک شود.
 

از سوی دیگر طالبانی در سال ۲۰۰۷ میلادی با انعقاد پیمانی استراتژیک با حزب دموکرات کردستان پایه‌های نفوذ خود را در کردستان عراق تحکیم بخشید. او با حزب دموکرات به این تفاهم رسید که دو حزب مشترکاً حکومت کردستان را تشکیل ‌داده و هر دو سال یک بار پست‌های نخست‌وزیری و رئیس پارلمان بین آنها جا به جا شود.
 

طالبانی که توانست در سال 2005 میلادی با کسب اکثریت آراء از طرف پارلمان ملی عراق برای یک دوره یکساله به ریاست جمهوری عراق منسوب شود، پس از آن نیز در سال 2006 میلادی مجدداً توانست این سمت را بدست آورده و تاکنون حفظ کند.
 

طالبانی موفق شد اقشار گوناگون عراق و جناح‌های مختلف اعم از شیعیان، سنی‌ها و کردها را تا حدی به طور نسبی به اجماع برساند و از سوی دیگر مانعی بر سر تندروی‌های قومیتی در کردستان عراق باشد. او نقطه عطفی در ایجاد تفاهم و توافق میان عراقی‌ها بود. طالبانی مدبرانه توانست در کشور ثبات برقرار کرده و با گسترش روابط بین‌المللی از طریق سفرهای متعدد و استقبال از سران و رهبران کشورهای مختلف، حمایت بین‌المللی را برای عراق به دست آورد.
 

در دورانی اختلافات بین جناح‌های مختلف عراق تا عزل نخست وزیر و متهم شدن معاون رئیس جمهور به دست داشتن در ترورها پیش رفته بود، از سوی دیگر جنگ لفظی تند نوری مالکی و مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان نیز به جریان‌های قومیت‌گرایانه در کردستان دامن می‌زد. در آن زمان این طالبانی بود که از تنش‌ها کاست.
     
 

جلال طالبانی درباره کردستان مستقل می‌گوید: «فرض کنیم که ما اعلام استقلال کردیم. عراق، ایران، سوریه و ترکیه نیازی ندارند که با ما جنگ کنند. اگر این کشورها مرزهایشان را ببندند و جلوی عبور و مرور ما را بگیرند، ما چگونه به زندگی ادامه دهیم؟»
     

طالبانی تقریباً همیشه تلاش می‌کند با همه جناح‌های عراقی رابطه حسنه داشته باشد و در عین حال خود را با هیچ کدام هم‌پیاله نشان نمی‌دهد. از همین رو یک نوع اعتماد برای خود جلب کرده است و می‌تواند احزاب عراقی را در مواقع بحرانی دور یک میز در کاخ ریاست جمهوری جمع و به گفت‌وگو تشویق‌شان کند.
     

طالبانی علی رغم این محبوبیت نتوانست یک همبستگی پایدار پدید آورد. او خواستار یک کنگره ملی بود و به همین منظور از تمام احزاب عراقی دعوت کرد دور هم جمع شوند و بر حول پیمان هشت بندی مطرح شده از سوی او میثاق ببندند، اما احزاب عراقی به بهانه‌های مختلف با وی همکاری نکردند.
 

میانجی‌گری طالبانی از عوامل کلیدی کاهش اختلاف میان حکومت اقلیم کردستان و دولت مرکزی بر سر مالکیت کرکوک بوده است. او توانست بحران مالکیت این شهر نفت خیز را که مورد مناقشه بین عرب، کرد‌ها و ترکمن‌ها بود، از طریق نفوذش در بین جامعه کرد و چهره بی‌طرفش در بین بخش مهمی از جامعه عرب منطقه فرو بکاهد.
از دیگر تأثیرات مثبت طالبانی بر عرصه سیاسی عراق در مسئله عزل نوری مالکی بود. او توانست با دور کردن کردها از این تنش مانع تشکیل یک جبهه اکثریت گردد و از این رو طرح سلب اعتماد نوری مالکی با شکست روبرو شد.
 

شاید بتوان در باب رابطه جلال طالبانی با ایران، این رابطه را در دوران حمایت ساواک و شاه از شورش‌های مسلحانه کردی عراق در سال1961 میلادی جستجو نمود.
در آن ایام طالبانی جزء اولین کسانی بود که با ائتلاف با ایران، برای واداشتن عراق و پذیرفتن حق رسمی ایران بر اروندرود موافقت کرد. او در کنار ابراهیم احمد و اعضای دفتر سیاسی حزب دموکرات از جمله حامیان سرسخت اتحاد با ایران بود.
 

هر چند که پس از امضای قرارداد الجزایر سطح رابطه طالبانی و ایران کاهش یافت اما با ظهور طلایه‌های پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، طالبانی از حرکت‌های اسلامی ایران حمایت کرد و "عادل مراد" نماینده‌اش در فرانسه را به دیدار انقلابیون ایرانی و امام خمینی فرستاد؛ حتی هنگام عزیمت امام به ایران از طریق "فواد معصوم" پیام داد که اگر امام برای ورود به ایران مشکل دارند، با همراهان‌شان از طریق کردستان عراق وارد ایران شوند.
 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، جلال طالبانی از اولین کسانی بود که با انقلابیون در قم دیدار کرد.

با آغاز جنگ ایران و عراق، پس از اولین دعوت سپاه پاسداران از کردها برای پیوستن به ایران علیه رژیم صدام، حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق به رهبری طالبانی به این دعوت لبیک گفت و در کنار ایران بر ضد بعثی‌ها به نبرد پرداخت. نیروهای وفادار به طالبانی طی هشت سال جنگ در بسیاری از عملیات‌های ایران، با نیروهای مسلح ایران همراهی و همکاری داشتند.
طالبانی و پیشمرگان تحت امرش در طول دفاع مقدس کمک‌هایی جدی برای ضربه‌زدن به نیروهای دولتی در شمال عراق کردند. طالبانی دستور هماهنگی نیروهای خود چه در مسائل اطلاعاتی و چه در فعالیت‌های عملیاتی را با قرارگاه های رمضان و سیدالشهداء صادر کرد و از این رو توانست رابطه سطح بالایی را با شهید چمران و شهید صیادشیرازی برقرار کند.
     

پس از تشکیل اقلیم کردستان، تعامل طالبانی و جناحش با ایران ابعاد گسترده‌تر و عمیق‌تر به خود گرفت. طالبانی همواره به نیروهایش اعلام می‌داشت که ایران قدرت غیرقابل انکار منطقه است و کردها نیز در هر جای دنیا باشند، دارای رگه‌های نژاد ایرانی هستند. طالبانی همواره در صحبت‌های خود چه به طنز و چه به جد، فارس‌ها(ایرانیان) را پسرعموی کردها می‌دانست و خیانت به ایران خیانت به خانواده می‌نامید.
 

البته رابطه طالبانی و ایران خالی از تنش نیز نبوده است، بالاخص در سال‌های اخیر که طالبانی برای تجزیه‌طلبان کردستان ایران از مقامات قوه مجریه و قضاییه ایران تقاضای عفو کرده است. او در سال ۲۰۰۹ در دیدار با آیت‌الله آملی لاریجانی برای "شیرکو معارفی" و "حبیب الله لطیفی" از تجزیه‌طلبان کرد تقاضای عفو کرد. طالبانی همچنین در سال ۲۰۱۰ در ترکیه در نشستی با حضور احمدی‌نژاد، خواهان توقف حکم اعدام حبیب الله لطیفی می‌شود.
 

از دیگر چالش‌های بین ایران و طالبانی به اجتناب او از امضای حکم اعدام صدام حسین باز می‌گردد، طالبانی دلیل آن را اینگونه ابراز داشت: «من یک وکیل دادگستری‌ام و امضاء داده‌ام که مخالف حکم اعدام هستم.»
 

با این حال رابطه طالبانی با ایران چنان عمیق بوده است که وجود این اختلاف‌نظرها مانع گسترش آن نشده باشد.
در مجموع طالبانی از جمله چهره‌های تاثیرگذار کرد بوده است که همواره بر اتخاد رویکردی منطقی و عقلانی توسط اکراد تأکید داشته است. 

او همواره کردها را از دنبال‌کردن رویاهای شاعرانه کشور کردستان یا جمهوری آرارات و رفتارهای وهم‌آلود تشکیل کردستان بزرگ و ... بر حذر می‌دارد.
 

در عراقی که مملو از تضادهای هویتی و نزاع‌های قومی و مذهبی است و بر اثر جنگ و بحران‌های داخلی مستهلک گشته است، طالبانی تنها چهره ممتاز کرد بود که سعی در ترمیم رشته‌های پیوند میان کردها با جامعه عراق و بالاخص شیعیان این جامعه داشت.
 

مسلماً در صورت فقدان حضور طالبانی در کاخ ریاست جمهوری چه به خاطر بیماری و یا فوت، وضعیت عراق پیچیده‌تر و امید به حل بحران‌های مختلف این کشور کم‌سوتر از قبل خواهد شد. فقدان احتمالی طالبانی نه تنها فقط باعث سخت‌ترشدن حل مشکلات فعلی می‌شود، بلکه سبب ظهور بحران‌های نوینی نیز برای جامعه عراق خواهد گردید.
 

نزاع بر سر تعیین رئیس‌جمهوری بعدی عراق، تشدید اختلافات میان اربیل و بغداد بر سر مسائل گوناگون، بروز اختلاف در حزب اتحادیه میهنی برای برگزیدن رهبر جدید، رادیکال‌تر شدن جامعه کردستان عراق و تضعیف اتحاد استراتژیک دو حزب دموکرات و اتحادیه میهنی کردستان و ... از جمله پیامدهای احتمالی فقدان او خواهد بود.
 

تکلیف پاره‌ای از بحران‌های احتمالی همچون تعیین جانشین ریاست جمهوری که در قانون اساسی عراق مشخص است، اما رادیکال‌شدن جامعه کرد و بدنبال آن پدیدآمدن رابطه‌ای بیش از پیش تنش‌زا میان اکراد و بغداد بویژه اگر با اختلافات سیاسی موجود در بین سایر جناح‌های عراقی توام گردد؛ باعث خواهد شد که فرآیند تعیین جانشین طالبانی مدتی بسیار طولانی زمان ببرد. این موضوع باعث بر هم خوردن ائتلاف‌های سیاسی پدید آمده و تشدید درگیری‌های قومی و فرقه‌ای خواهد شد.
 

به طور کلی باید اذعان داشت که شخصیتی فراگیر همچون طالبانی به این زودی در عرصه سیاسی عراق پدید نخواهد آمد و این کشور بدون طالبانی به جز افزایش درگیری‌های قومی، فرقه‌ای و گسترش بحران‌های قومیتی و چالش‌های امنیتی صحنه‌ای جدید نخواهد دید.
 
مطالب مرتبط