برای تحلیل صحیح و کیفی آراء انتخابات 24 خرداد 1392 باید از دو طریق وارد عمل شد، اوّل تدقیق در آمار رأی پیروز و تیپولوژی رأی دهندگان به «روحانی» و دوم با تحلیل هویّت اصلی به نمایش درآمده از «روحانی» طیّ انتخابات فهمید که مردم به چه شاخصه ها و بارزه هایی رأی داده اند. در ادامه با تلفیق این دو نگرش سعی می شود به یک تحلیل دقیق تر دست یازید.
برای تیپولوژی آراء مردمی باید ابتدا آراء را به دو دسته شامل: آراء گفتمانی (پارادایمی) و آراء غیرگفتمانی تقسیم نمود. اینکه همیشه طیّ انتخابات مختلف تحلیل گران سعی کنند کلّ آراء را به پای گفتمان مطبوع خویش بنویسند کاری از اساس اشتباه است زیرا فقط بخش مشخّص و معیّنی از مردم هستند که بصورت پارادایمی و گفتمانی رأی می دهند. حجم این نوع از آراء بسته به سطح سواد، ضریب نفوذ رسانه ای، اعتقادات شخصی و گروهی، تجارب شخصی و خانوادگی، جوّ عمومی حاکم بر انتخابات و مؤلفّه های دیگر در هر شهر یا منطقه جمعیّتی متفاوت است. بر این اساس می توان ادّعا نمود شهرهای بزرگ که دارای سطح مناسبی از مؤلّفه های بالا هستند عموماً پارادایمی رأی می دهند، مثلاً بخش گسترده ای از رأی تهران بخصوص در مناطق اعیانی شهر و همچنین مناطق مرکزی تا حدود بالایی گفتمانی است، یا بخش قابل توجّهی از آراء در شهر قم یا اصفهان معمولاً چنین است. در واقع باید گفت که آراء مردم از حیث گفتمانی یا غیرگفتمانی بودن در یک طیف قرار میگیرد که به شکل نمودار می تواند باشد.
طیف آراء مردم (از حیث پاردایمی بودن یا غیرپارادایمی بودن) در مرکز و قلّه آن به سمت آراء کاملاً غیرگفتمانی حرکت می کند؛ بدین معنا که این دست از مردم در انتخاب نامزد مورد نظر با گرفتن یک برآیند استمزاجی از وضعیّت کلّی کشور در داخل و خارج و مشکلات و معایب مختلفِ مدیریتی، سعی می کنند نامزدی را انتخاب نمایند که به نظرشان می آید برای حلّ مسائل جاری کارآمدتر است.
دکتر «حسن روحانی» با کسب 18613329 رأی توانست 50.7 درصد کلّ آراء رأی دهندگان را کسب کند. ولی واقعاً چه میزان از این رأی، گفتمانی محسوب می شود؟ نگاهی به فراوانی رأی پیروز بر حسب صندوق به صندوق مشخّص می کند بر عکس ادّعای اصلاحطلبان آراء روحانی بیشتر حاصل اقبال مردم در شهرهای کوچک و روستاها بوده است و اینها مناطقی هستند که بطور عمومی به شکل پارادایمی رأی نمی دهند. وی در مراکز استان هایی مانند تهران حدود 48درصد، در کرج 51درصد، در زنجان که به شکل سنّتی به اصلاحات رأی می دهد 49درصد، در اصفهان 47درصد، در شیراز نیز که عموماً آراء متمایل به اصلاح طلبی دارد 59درصد، در مشهد 38درصد، در تبریز 55درصد، در قم 38درصد، در قزوین 51درصد و در رشت 58درصد کلّ آراء را بدست آورد. این در حالی بود که در شهرستانهای کوچکی چون اردکان 68درصد، فارسیان 78درصد، سیرجان 72درصد، مرودشت 69درصد، گچساران 60درصد، سوادکوه 61درصد، نور 67درصد، مشکین شهر 68درصد، مرند 69درصد و سبزوار 57درصد آراء را توانست کسب کند. بدین ترتیب «روحانی» کاهش رأی در شهرهای بزرگتر را با افزایش رأی در شهرهای کوچک و دورافتادهتر استان ها جبران نمود. آنچه باعث شد اقبال این بافت جمعیّتی متوجّه «روحانی» شود برآمده از شرایط فعلی کشور بود.
متأسّفانه این تفکّر که بخش عظیمی از مشکلات معیشتی کشور برآمده از تحریم ها و فشارهای بین المللی است در کشور به یک اپیدمی تبدیل شده و این موضوع چیزی بود که «روحانی» بطور خاص روی آن دست گذاشت. به همین موازات که این تئوری در مناطق کمتر پیشرفت یافته بیشتر مورد قبول مردم واقع شده بود در مناطق شهری و پیشرفت یافته کمتر پذیرفته شده بود زیرا این قشر شهری علاوه بر تحریم، مدیریت ناکارآمد دولت فعلی و البتّه پرداختن به حواشی را نیز مؤثّر می دانستند. از این رهگذر آراء «روحانی» در مقایسه با مناطق کوچک تر در شهرها با سکته روبرو شده بود.
وی با نشان دادن یک کلید به عنوان نماد حلّ تمام مشکلات توانست با توده های مردمی در اینباره به یک نقطه مشترک برسد، اینکه همه چیز با آمدنش و تغییر سیاست خارجی تغییر خواهد کرد. وی گفت: «موضوع تحریم در میان مدت قابل حل است اما نکته مهمتر این است که کسی که رئیسجمهور خواهد شد، سوابقش و تفکراتش و راهبردهایش و شعارهایش اولین علامت را به داخل و خارج میدهد. این علامت یا علامت اعتدال و عقلانیت و منطق است یا خدای ناکرده علامت افراطیگری و تندروی است و کلید این کار در اختیار مردمی است که 24 خرداد پای صندوقهای رای میروند.» (برنامه «انتخاب ایرانی»- شبکه جهانی جام جم). شاید این جمله، آینه تمام نمای هویّت تبلیغاتی «روحانی» در عرصه سیاست خارجی و تأثیر آن بر اقتصاد داخلی بود.
از طرف دیگر در سطح شعارهای سیاست داخلی آنچه از برنامه های انتخاباتی «روحانی» به فضای جامعه مخابره می شد این نبود که وی مانند کسی مثل «محسن رضایی» دارای برنامه اقتصادی مدوّن است. همچنین «روحانی» مانند کسی چون «محمّدباقر قالیباف» که به کارنامه اجرایی اش تأکید می نمود، به کارنامه اجراییاش اشارت نمی داد بلکه بیشتر به این موضوع تأکید میکرد که فردی اعتدال گراست و باعث ایجاد آرامش در کشور خواهد شد. از این حیث باید گفت مردم با انتخاب فرد مستقل و غیرجناحی مانند «احمدی نژاد» از پس فشارهای گروهی و مافیایی به دو دولت اخیر، تنش های زیادی را متحمّل شدند. تنش هایی سیاسی- روانی که خود رئیس دولت نیز در دو سال اخیر با حالتی کاملاً ساختارشکن به آن ورود یافت.
مردم از پدید آمدن یک تجربه دیگر مانند فتنه سال 88 هراسان هستند زیرا در حال حاضر به آرامش سیاسی فکر می کنند. «روحانی» نشان داد که بخاطر آشتی با همه گروه ها و جناح ها دیگر چنین مسائلی پیش نخواهد آمد، البتّه همین هم شد زیرا سیاسیون جناحی بعد از انتخابات طوری رفتار کردند که گویی تمام مشکلات، مربوط به تفکر استقلالی دولت نهم و غیرجناحی آن بوده است. به عبارت دقیق تر بخشی از مردم نخواستند تجربه «سوم تیر 84» را دوباره کلید بزنند زیرا طیّ چند سال اخیر متوجّه شدند بسیاری از مشکلات بهدلیل آشتی ناپذیری گروه های سیاسی با یک فرد مستقل است. شاید بخشی از 50.7 درصد آراء «روحانی» به این نتیجه رسیدند که بهتر است بجای انتخاب افراد مستقل به نامزدی رأی دهند که همه گروه ها و جناح ها سر سفره او حاضر شوند، اتّفاقی که انتظار داشتند آرامش سیاسی را به همراه آورد؛ هر چند در این دوره نیز مانند دو دوره گذشته به یک فرد غیرجناحی رأی دادند.
با این حال هنوز وزن کشی حجم آراء گفتمانی و غیرگفتمانی سخت است. مسئله واضح تر درباره تیپولوژی آراء «روحانی» این است که مناطق با اکثریت مطلق سنّی نشین، اقبال تقریباً یکدستی به وی نشان دادند. در پی دوره های مختلف این دست صندوق ها بر اثر تبلیغات سوء خارجی و داخلی چنین تصوّر می کنند که یک نامزد اصلاحطلب بیشتر به مطالبات قشری و قومی آنها توجّه خواهد نمود. رأی اهل تسنّن در کشور در مناطقی چون شمال استان «گلستان»، شرق استان خراسان رضوی، بخش اعظم استان «سیستان و بلوچستان»، غرب و شمال غرب کشور به شکل یک سامانه شبکه ای عمل می کند.
در نهایت باید گفت آن بخش از آراء گفتمانی اصلاحطلبان که با انصراف «عارف» به سمت «روحانی» رفت آنچنان حجیم نیست که از آن وحشت نمود. این حدّ یک میزان مشخّص است که در دوره های قبل نیز تجربه شد، اصلاحات برای اوّلین بار و آخرین باری که بطور کاملاً بی پیرایه و خالص با گفتمان حدّاکثری خویش وارد عرصه رقابت های ریاست جمهوری شد مربوط به دوره نهم انتخابات بود که «مصطفی معین» را روانه کارزار کرد. آن زمان «معین» توانست 13درصد آراء در دوره اوّل شامل 4 میلیون رأی را کسب کند، میتوان اینطور فرض کرد که این آراء با کمی تغییر (بیشتر یا کمتر) اینبار هم نصیب «روحانی» شده باشد.
کاملاً واضح است؛ اگر اصلاح طلبان سهم بالایی در آراء «روحانی» داشتند و اگر رأی وی متعلّق به گفتمان اصلاحات بود، چه احتیاجی بود آنها تنها مبارز انتخاباتی خویش (عارف) را علیرغم میل شخصی اش مجبور به کناره گیری کنند! آنچه مبرهن است اینکه اصلاح طلبان می توانند بدون مصادره آراء رئیس دولت نیز در این دولت سهیم باشند لذا یک توصیه عمومی برای اصلاح طلبان وجود دارد؛ همانطور که عموم اصولگرایان شکست را پذیرفتند و به آینده فکر می کنند، اصلاحات هم بهتر است این تجربه شکست را به شکست های پیاپی پیشین منضمم کند و به آینده فکر کند. پذیرش شکست آنقدر هم که فکر می شود سخت نیست؛ فقط کمی تلخ و بیدارکننده است پس باید از آن بهره بُرد.
ریسک
اسد بر روی ایران بعدها در زمان جنگ داخلی لبنان، در جایی که ایران به کمک
سوریه برای مقابله با اسرائیل در لبنان آمد، ثمر داد و بعدها پیروزی
نیروهای مورد حمایت ایران نشان داد که جانشین قدرتمندی بجای مصر وارد بازی
شده است.
دولت سوریه به عنوان یک کلیت، کشوری است که نتیجه توافق قدرتهای پیروز بعد از جنگ اول جهانی بود و از زمان تاسیس تاکنون به دلیل منابع اندک قدرت ملی طی سالهای متمادی قربانی همسایگان قویتر و قدرتهای فرامنطقهای بوده است ولی درخشانترین دوران این کشور حکومت «حافظ اسد» بود؛ به طوری که میتوان ادعا کرد هیچ دولت عربی تاکنون به این اندازه توانایی اعمال قدرت فراتر از مواهب طبیعی نداشته و این گونه حقیقت نادیده نگرفته شدن منافعش را تحمیل نکرده است.
1- واقعیتی تاریخی در قلب خاورمیانه/هویت سوریه در کلاف سردرگم نبرد اعراب و اسرائیل
«هویت سوریه» با «هویت عربی» پیوندی ناگسستنی دارد و با وجود اقلیتهای مذهبی و نژادی مختلف زبان و هویت عربی نماد اتحاد این کشور است. بلندپروازی تاریخی سوریه در منطقه شام که توسط همسایگان قدرتمندتر سرکوب شده باعث رشد ناسیونالیسم در این کشور بوده است، سوریه که فلسطین، لبنان و اردن را بخشهای جدا شده خاک خود توسط استعمار و قرارداد سایس-پیکو میداند، بیش ار هر کشوری از اشغال فلسطین توسط اسرائیل در عذاب است.
این سرکوب تاریخی هویت «سوریه بزرگ» باعث شده تا این کشور «قلب تپنده ناسیونالیسم عربی» باشد، هر چند نام جمال عبدالناصر با ناسیونالیسم عربی پیوند خورده ولی اصلیترین و تاثیرگذارترین متفکرین عربی اتحادخواه در سوریه بودهاند و نه در مصر؛ به همین دلیل است که سوریه تنها کشوری است که در دهه 1958 برای رسیدن به آرمان اتحاد عربی حاضر به واگذاری حاکمیت خود به ناسیونالیسم مصری شود، هرچند این تصمیم به نتیجه نرسید.
در نگاه ایرانیها حافظ اسد شخصیت با ارزشی است، در روزهایی که فشار بر ایران همزمان با جنگ به اوج رسیده بود و تمام کشورهای عربی همه نوع کمکی برای عراق ارسال میکردند، حمایتهای دمشق به ویژه کمکهای موشکی این کشور که بعدها زیربنای قدرت موشکی ایران شد، قابل چشم پوشی نبود. |
---|
رهبر سوریه هر کسی باشد نمیتواند از بند سنت تاریخی نبرد با اسرائیل شانه خالی کند چرا که مردم این کشور علاوه بر منازعه ایدئولوژیک با اسرائیل کنونی بخشی از سرزمین خود یعنی جولان را که تنها مانع طبیعی در مرزهای سوریه جدید است را نیز در اختیار این رژیم ساخته استعمار در منطقه میبیند و همین نگاه سوریها باعث شده که حتی پس از سازش اردن، مصر و فلسطین همچنان پایبندترین دولت در نبرد با اسرائیل باشد.
سوریه نه در حال دفاع از منافع سوری بلکه از منافع اعراب در نبرد با اسرائیل دفاع میکند و این یک افسانه نیست که منافع دمشق با منافع پان عربیسم پیوند خورده است، اگر صرفاً مسئله سوری بود رهبران دمشق میتوانست همچون انورسادات به توافق با اسرائیل بر سر جولان دست پیدا کنند ولی اهداف سوریه از مبارزه با صهیونیست به ویژه در حمایت از فلسطینیها با هنجارهای پان عربی همخوانی داشت.
این پافشاری سوریه به نبرد با اسرائیل و اولویت به نیازهای خود منجر به اختلاف با دیگر کشورهای عربی شد که حاضر به پذیرش یا دستکم سکوت در مقابل اسرائیل بودند و از همین رو سوریه حاضر شد در مسیر مقابله با اسرائیل به ایران پیش از هر کشور عربی نزدیک شود و طی سال های 88-1980 به حمایت از یک کشور غیر عرب در جنگ با یک کشور عربی بپردازد.
2- ظهور حافظ اسد در سوریه/ورود بازیگر عقلانی در شطرنج خاورمیانه
سوریه پیش از قدرت رسیدن بعث (63-1964) یک کشور تحت نفوذ کلاسیک بود و به خاطر بیثباتی در داخل و آسیبپذیری در بیرون طی سالهای پس از استقلال غنیمتی بود که دولتهای قدرتمندتر بر سر آن میجنگیدند. مرزهای مصنوعی نفوذپذیر و احساسات پان عربی موجب نفوذ خارجی در سوریه میشد.
در اواسط دهه 50 پس از شکست نهادهای حاکمیتی الگارشی نوعی بیثباتی و اختلاف بین رعیتهای تشنه زمین و طبقه متوسط ادامه یافت، هر چند تا سال 1963 چندین کودتا نافرجام شکل گرفت ولی سرانجام در این سال حزب بعث قدرت را بدست آورد. جناح تندرو بعث هر چند تا 1967 قدرت را قبضه کرده بود ولی پس از شکست در برابر اسرائیل و از دست دادن بلندیهای جولان این جناح به شدت تضعیف شد و در این میان واقعگرایان جدید حول وزیر دفاع وقت یعنی حافظ اسد حلقه زدند.
حافظ اسد در 1970 افراطیون را کنار زد و به این ترتیب به راس قدرت رسید، موفقیت وی در حکومت داری بیش از هر چیز مدیون ایدههایش درباره ایجاد توازن در میان نیروهای اجتماعی بود. در ضمن اسد برای رهایی از قیود ایدئولوژیک ارتش تلاش کرد که نزدیکانش را در دستگاه امنیتی قرار دهد تا استقلال بیشتری از ارتش و حزب حاکم داشته باشد.
از جهت دیگر حافظ اسد با آزادسازی محدود تلاش کرد تا از بورژوازی سوریه دلجویی کند و به نوعی یک ائتلاف ضمنی با نخبگان علوی ایجاد کرد. بدین ترتیب اسد یک دولت با ائتلافی چند گروهی تشکیل داد و توانست بر پایه همین قدرت داخلی، اعتراضات اخوانالمسلمین 82-1977 را شکست دهد.وقتی برتری اسد در دهه 1980 تثبیت شد، سیاستگذاری خارجی بیش از پیش به حوزه حفاظت شده او تبدیل شد و تابع هیچگونه دیوان سالاری نبود تا در آن بازها و کبوترها قادر به وتو کردن ابتکار عملهای او نباشند.
اسد در دوره پس از 80 توانست نیروهای نظامی سوریه را نوسازی و تخصص کند به طوری که پس از 6 سال ارتش سوریه به نسبت دیگر کشورهای منطقه ارتشی بزرگ به حساب میآمد که 5 هزار تانک، 650 هواپیمای جنگی، 102 آتشبار موشکی و 500 هزار نیرو به همراه 400 موشک بالستیک در اختیار داشت و این قدرت نوعی بازدارندگی موازنهدهنده در مقابل اسرائیل ایجاد کرد.
فاکتور اسرائیل در روابط خارجی اسد تاثیر زیادی داشت؛ وی نگاهی مثبت به تهران داشت و آنرا جایگزینی برای مصر پس از کمپ دیوید در خلاء راهبردی ایجاد شده، در نظر گرفت.این دوستی با وقوع جنگ عراق علیه ایران محکم تر شد چراکه حکومت حافظ اسد تنها کشور عربی شد که حاضر به حمایت از تهران در جنگ همه جانبه عراق شد. |
---|
در زمینه اقتصادی نیز اسد با این ایده که سیاست خارجی ملی گرا نیاز به کاهش وابستگی به غرب دارد، بخش دولتی را تقویت و کنترل فراوان وی بر اقتصاد به وی اجازه داد تا اقتصاد را در خدمت سیاست خارجی قرار دهد.به علت زیربنای ضعیف اقتصادی سوریه، این کشور دائما با کمبود منابع مالی مواجه بود به طوری که به تنهایی قادر به تامین 45 درصد هزینههای وارداتش نبود. سوریه طی 1977 تا 1988 بیش از 42 میلیارد دلار کمک دریافت کرده است که بخش اعظم آن توسط شوروی و شورای همکاری خلیج فارس تامین میشد.
توانایی خاص اسد در ایجاد توازن میان رفقا در اقتصاد نیز نمود مییافت و سوریه همیشه با ایجاد تنوع در میان دوستانش تلاش میکرد تا به طور کامل به یک کشور وابسته نباشد. ریشه این مسئله در این واقعیت بود که او هرگز به دلایل اقتصادی تصمیمهایی نگرفت که با ملاحظات استراتژیک در تعارض باشد.حافظ اسد پس از به قدرت رسیدن سوریه را به کشوری قدرتمندتر و فراتر از ظرفیتهایش تبدیل کرد، رئیس جمهور فقید سوریه عقلانیت را وسیلهای برای محدود کردن اهداف به شدت تجدید نظرطلبانه سوریه به کار گرفت، وی تقابل با اسرائیل بدون توجه به موازنه قوا را کنار گذاشت و جای آن اهدافی واقعگرایانه برای باز پس گیری زمینهای اشغال شده به ویژه جولان را در صدر اهدافش قرار داد.
اسد سماجت فراوانی در پیگیری اهداف تقلیل یافته از خود نشان داد و نیم قرن حاضر نشد به قیمت تضعیف فلسطینیها جولان را بدست آورد اما پایان جنگ سرد در واقع محیط سیاست خارجی سوریه را برای اسد وخیمتر کرد.حافظ اسد تنها اندکی خود را با این شرایط جدید وفق داد و با به قدرت رسیدن بشار اسد، این وظیفه به عهده پسرش افتاد. اکنون او هم اندازه پدرش مجبور است تا هویت عربی را در محدودیتهای ناشی از جهانسازی آشتی دهد.
اما روند کند این آشتی باعث شد تا سایه تحولات سریع در خاورمیانه و نظام بین المللی از نظام حاکم در سوریه که ساخته و پرداخته حافظ اسد است، از این تحولات جا بماند، همچنین عدم اشراف بشار به فوت کوزه گری اصول موازنه براساس آموزههای پدر منجر به این شد که دوستان از فرصت طلایی ناشی از انقلابهای عربی برای تبدیل سوریه به همان کشور ضعیف در سلطه بهره بگیرند.
حافظ اسد و انقلاب اسلامی ایران
حافظ اسد رابطه خوب و راهبردی با حکومت پهلوی در ایران نداشت چراکه ایران در آن زمان حامی اسرائیل بود ولی با وقوع انقلاب و به قدرت رسیدن رهبران اسلامگرا این شرایط تغییر کرد.همانطور که گفته شد، فاکتور اسرائیل در روابط خارجی اسد تاثیر زیادی داشت؛ وی نگاهی مثبت به تهران داشت و آنرا جایگزینی برای مصر پس از کمپ دیوید در خلاء راهبردی ایجاد شده، در نظر گرفت.این دوستی با وقوع جنگ عراق علیه ایران محکم تر شد چراکه حکومت حافظ اسد تنها کشور عربی شد که حاضر به حمایت از تهران در جنگ همه جانبه عراق شد.
حافظ اسد با آزادسازی محدود تلاش کرد تا از بورژوازی سوریه دلجویی کند و به نوعی یک ائتلاف ضمنی با نخبگان علوی ایجاد کرد. بدین ترتیب اسد یک دولت با ائتلافی چند گروهی تشکیل داد و توانست بر پایه همین قدرت داخلی، اعتراضات اخوانالمسلمین 82-1977 را شکست دهد. |
---|
اسد قمار بزرگی را آغاز کرد، او رهبری کشوری را برعهده داشت که خود را از پیشتازان ملیگرایی عربی میدانست و اکنون در جنگ یک کشور غیر عرب با عراق بعثی موضعی متفاوت اتخاذ کرد. اسد برای حمایت کردن از ایران دو دلیل اصلی داشت، اول اینکه ایران در تقابل عربی و اسرائیلی کشوری با ارزش و غیر قابل چشم پوشی بود که بعدها ثابت شد این تحلیل به خطا نرفت و به همین دلیل بود که وی با آغاز جنگ گفت: این جنگی اشتباه علیه دشمنی اشتباه، در زمانی اشتباه است.
همچنین اسد درک میکرد که قدرت گرفتن جناح تندرو بعثی ها در عراق به رهبری صدام که تهدید بالقوه برای آینده حکومت سوریه بود، او نگران بود که بغداد با تقویت مخالفانش در داخل حزب بعث سوریه زمینه کودتا را فراهم کند، از این رو بود که اصلا به افزایش قدرت صدام و عراق بعثی علاقه نداشت.قمار اسد بر روی ایران بعدها در زمان جنگ داخلی لبنان در جایی که ایران به کمک سوریه برای مقابله با اسرائیل و تندروها در لبنان آمد، ثمره داد و بعدها پیروزهای راهبردی مقاومت شگفت انگیز نیروهای مورد حمایت ایران در مقابل اسرائیل نشان داد که جانشین قدرتمندی بجای مصر وارد بازی شده است.
در نگاه ایرانیها نیز اسد شخصیت با ارزشی است، در روزهایی که فشار بر ایران همزمان با جنگ به اوج رسیده بود و تمام کشورهای عربی همه نوع کمکی برای عراق ارسال میکردند، حمایتهای دمشق به ویژه کمکهای موشکی این کشور که بعدها زیربنای قدرت موشکی ایران شد، قابل چشم پوشی نبود.
در سایه این تحولات، رابطه تهران و دمشق به رابطهای راهبردی بدل شد که دو طرف در اغلب بحرانها مواضع نزدیک به یکدیگر داشتند، از لبنان گرفته تا جولان و نگاه به مذاکرات سازش دو دو ست در کنار یکدیگر بودند اما این رابطه پس از بحران 2009 در آزمونی جدید قرار داد گرفت.حمایت تهران از سوریه این بار در مقابل همان کسانی بود که در جنگ ایران با عراق، بغداد را همراهی میکردند و به نوعی در حال انتقام گرفتن از دمشق بودند. و اکنون قدرتهای عربی برای نابودی دمشق دست به یکی کردهاند تا اینگونه هم از ایران و هم از خانواده اسد انتقام بگیرند.
حمید رضا کاظمی، کارشناس ارشد مطالعات خاورمیانه