اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اهل بیت (علیهم السلام)



http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=13129&Itemid=828




مشکل ایران و حزب‌الله در موضع‌گیری در قبال سوریه/ اسد ۷۰درصد رأی دارد


کارشناس مسائل خاورمیانه گفت: حزب الله اگر میخواست وجهه اش را حفظ کند باید در مقابل تحولات سوریه سکوت می‌کرد اما چاره‌ای جز حضور نبود.
به گزارش مشرق، بیداری اسلامی تحولی بود که از دو سال و نیم گذشته شروع شد و توانست معادلات منطقه را برهم بزند و بسیاری از دیکتاتوران منطقه را به زیر بکشد اما در این میان سوریه – به عنوان یکی از اضلاع مقاومت اسلامی – مدلی متفاوت با سایر کشورهای منطقه دارد. دخالت های آشکار خارجی و کشاندن درگیری ها به سمت جنگ مذهبی از تفاوت های بارز جنگ در سوریه است.

پایگاه اطلاع رسانی «نماینده» با دکتر اسداللهی پژوهشگر و کارشناس خاورمیانه پیرامون اختلافات سوریه به گفت و گو نشسته است.

سهم ارتش سوریه در مقابله با تروریست ها و حفظ حکومت چقدر است؟

در جنگ سوریه، یک طرف ارتش قرار دارد که حزب الله و ایران از آن حمایت می کنند. در طرف دیگر ارتش آزاد و القاعده هستند که خود القاعده دو شاخه شده، یک شاخه «جبهه النصره» است و شاخه دیگر آن «دولت اسلامی عراق و شام» است که این دو از هم جدا شده اند. در کنار هر کدام از اینها گروه های مسلح محلی هم وجود دارد.

رده بندی در سوریه وجود ندارد؛ در مناطقی آنها دست برتری دارند در مناطق دیگری ارتش بالاتر است. در روند دو سال و نیم اخیر، ارتش سوریه به شدت تضعیف شده بود اما در یک سال اخیر نه تنها تضعیف نشده بلکه تقویت شده است و مناطق مهمی را پس گرفته است. «ریف» دمشق و خود دمشق را گرفته است و فضای دمشق را تا حد زیادی امن کرده است.

در شروع اتفاقات سوریه شاهد بودیم که مردم در حمایت از بشار راهپیمایی می کنند؛ آیا اتفاقاتی که در این دو سال افتاده موجب نشده مردم از او رویگردان شوند؟

عکس این موضوع است. در اوایل، در شهرهای کوچک و روستاها علیه نظام تظاهرات می شد و در شهرهای بزرگ به نفع نظام. هرچقدر مخالفین تلاش کردند در شهرهای اصلی تظاهرات بشود این اتفاق نیفتاد، اما زمانی که سیر تحولات تبدیل شد به یک جنگ تمام عیار الان دیگر ما تظاهراتی نمی بینیم. نه ضد نظام و نه به نفع نظام. چون مردم می ترسند به خیابان بیایند و یا نظام آنها را بکشد یا مخالفین نظام. الان فقط جنگ است میان دو گروه مسلح.

ابتدایی که تظاهرات شروع شد شاید ۷۰ درصد ضد نظام بودند چراکه ۷۰ درصد اهل سنت هستند. مخالفین آمدند آزادی ایجاد کنند، اما کل کشور را نابود کردند. طبق گزارشی که ناتو در حدود یک ماه و نیم پیش برای رئیس جمهور آمریکا تهیه کرده بود، عملکرد مخالفین آنچنان بر مردم اثر منفی گذاشته که مردم معتقد شده اند نظامشان اگر فاسد است، افسد نیست.

طبق آمار ناتو اگر همین امروز در سوریه انتخابات برگزار شود، بیش از ۷۰ درصد مردم به بشار رای می دهند و این ناشی از عملکرد مخالفین است.

گروهی می گویند خود بشار گزینه خوبی است، گروهی دیگر معتقدند بشار بیاید و امنیت را برقرار کند. مردم در حال حاضر نگران خود نظام هستند نه دموکراسی.

اگر سوریه از این بحران به صورت یک پارچه بیرون بیاید یک معجزه است. مناطق کرد نشین ساز جدایی می زنند. الان مردم به دنبال این هستند وحدت ملی سوریه حفظ شود. 

تصمیم گیرنده اصلی در سوریه، حزب بعث است یا خود بشار؟

پاسخ به این سوال ساده نیست. ستون نظام، حزب بعث است. آن چیزی که نظام را در بدنه کشور حفظ می کند، حزب بعث است. این حزب، حزب فراگیری بوده و در همه جا هم شعبه داشته است. بنابراین فروپاشی آن ممکن است به فروپاشی کل نظام بیانجامد. اما در حزب بعث، همه کاره اسد است. در زمان «حافظ اسد» به دلیل شخصیت کاریزمایی که خود او داشت اینگونه بود. اگر به مثلث حزب بعث دقت کنید بدنه مثلث، حزب بعث و راس مثلث، خانواده اسد است. هردو تاثیرگذارند.

حزب بعث حاضر نیست قدرت را تحویل دهد چون می داند اگر حزب به معنای حزبی کنار برود اصلا ترکیب این نظام را نمی توان حفظ کرد. یکی از اشکالاتی که خود ما به نظام سوریه می گیریم همین است که با این وضعیت نمی توان ادامه داد. حتی اگر مخالفین در سوریه شکست بخورند و همین امروز جنگ تمام شود باید نظام بفهمد سیستم تک حزبی سابق قابل اداره کردن نیست و باید یک تحول ایجاد شود.

نظر جمهوری اسلامی این است که باید احزاب مختلف وجود داشته باشد و انتخابات آزاد برگزار شود. ما مطمئنیم که بشار در این شرایط رای خواهد آورد. چون محبوبیت دارد. بنابراین نباید از باز کردن سیستم ترسید. آن نسل قدیمی حزب بعث همیشه در برابر تغییر مقاومت می کرد. البته طی تحولاتی که در دو ماه اخیر در حزب بعث به وجود آمد بشار تلاش کرد تا حد زیادی کادر رهبری حزب بعث را عوض کند. تقریبا می توان گفت نزدیک به ۹۹ درصد افراد عوض شده اند. این نشان می دهد که خود حزب بعث هم متوجه نیاز به این تغییرات شده ولی اینکه چقدر حاضر است دیگران را در این تحولات مشارکت دهد این هنوز معلوم نیست. اگر تصور کنند بعد از پایان بحران می توانند به عقب برگردند نشان دهنده یک خودکشی سیاسی است. باید نظام را آزاد و مردمی کنند و از پتانسیل مردم استفاده کنند.

ورود حزب الله به جنگ سوریه به وجهه این گروه صدمه نمی زند؟

سوریه چالش بزرگی ایجاد کرد، هم برای حزب الله هم برای ایران. در روند تحولات بیداری اسلامی در منطقه اتفاقاتی افتاد و انقلاب هایی ایجاد شد. مثلا در لیبی، بحرین، تونس، مصر و ... نظام هایی سرنگون شدند و نظام هایی برسر کار آمدند و در جمهوری اسلامی این به عنوان بیداری اسلامی مورد حمایت قرار گرفت. ایران این حرکت ها را در راستای انقلاب اسلامی و نتیجه انقلاب اسلامی می داند.

اما در بحث سوریه چون جریان متفاوت بود توضیح موضع ایران و حزب الله بسیار موضوع مشکلی است. یعنی اینکه ما می خواهیم به دنیا بگوییم که قبول داریم در سوریه هم احتیاج به آزادی و دموکراسی هست. الان هیچ کس در جمهوری اسلامی نمی گوید که نظام سوریه یک نظام مردم سالار است چرا که همه می دانند حزب بعث حاکم بوده و نحوه حکومت حزب بعث را هم می دانیم و اتفاقا خود جمهوری اسلامی و حتی شخص مقام معظم رهبری بارها پیام داده اند به بشار اسد که نظام سوریه باید تغییرات اساسی در ساختار حکومت داشته باشد تا مردم در حکومت موثر باشند.

اما مشکلی که در سوریه هست این است که با توجه به اینکه ۷۰ درصد مردم اهل سنت هستند حکومت در دست علوی هاست. موضوع از حالت یک انقلاب مردمی تبدیل به یک تنش مذهبی شده است. یعنی به جای اینکه یک انقلاب مردمی باشد جنگ مذهبی و طایفه ای شده است. ما در حدود این دوسال همیشه مشکل داشتیم که بتوانیم تفهیم کنیم به گروه های مختلف اعم از جهان عرب و جهان اهل سنت که چرا موضع ما در قبال سوریه متفاوت است نسبت به دیگر انقلاب های منطقه.

چرا نمی توانیم مواضعمان را در مورد سوریه اعلام کنیم؟

یکی از مشکلات ما این است که حرف های مارا سانسور می کنند و اجازه نمی دهند به دست دیگران برسد. مشکل دیگر این است که ما به دلیل مشکل زبان ارتباط گسترده با جهان عرب نداریم. رسانه های ما محدودیت دارند. حتی رسانه های عرب زبانمان بردشان محدود است. مشکل دیگری که در داخل داریم این است که واقعیت های جهان عرب را خوب تشخیص نمی دهیم. یعنی نمی دانیم با چه زبانی باید مواضعمان را توضیح دهیم که طرف مقابل را قانع کنیم. تلاش می کنیم با ادبیات داخل کشور و زبان خودمان دیگران را قانع کنیم و این امکان پذیر نیست. ما باید تلاش کنیم این موضوع را روشن کنیم که مشکل ما این نیست که قدرت در دست ۷۰ درصد اهل سنت باشد. بحث ما این است که این چیزی که جریان دارد انقلاب مردمی نیست، با ورود آمریکا و اسرائیل و قطر عربستان و القاعده و ترکیه دیگر انقلاب مردمی نیست. ما چون نتوانستیم موضعمان را توضیح دهیم بهای سنگینی برای این موضوع پرداختیم.

جایگاهی که حزب الله و شخص سید حسن نصرالله در اذهان جهان عرب داشت به خصوص بعد از جنگ ۳۳ روزه الان خیلی تغییر کرده است. خود حزب الله هم معترف است و می گویند چاره نیست و ما باید چنین هزینه ای را پرداخت می کردیم. یعنی حزب الله اگر می خواست وجهه اش را حفظ کند باید در مقابل تحولات سوریه سکوت می کرد و دخالت نمی کرد.

الان تقریبا اتفاق نظر شبه تامی که در مورد حزب الله در جهان عرب وجود داشت خصوصا در مورد خود سید حسن نصر الله تضعیف شده است. الان بسیار تلاش شده چهره ایشان را مخدوش کنند و ایشان را فردی با تعصبات مذهبی معرفی کنند که از یک نظام دیکتاتور حمایت می کند و متاسفانه در اذهان بعضی ها هم تاثیر گذاشته است. اما چاره ای نبود.

چرا سید حسن نصر الله این حمایت را به صورت علنی اعلام کرده است؟

حجم حضور حزب الله در مسائل سوریه به حدی رسیده که دیگر قابل پنهان کردن نیست. زمانی شما یک دخالت محدود دارید و می توان آن را علنی نکرد. اما وقتی حجم دخالت عظیم باشد و سید حسن خودش اعلام می کند نیرو های ما در الحوصه می جنگند و بعد شهدایشان را می آورند و تشییع می کنند دیگر این موضوع قابل مخفی کردن نیست. در واقع سید حسن مجبور شد به خاطر تعهد اخلاقی که نسبت به خانواده شهدا داشت و هم به دلیل تعداد زیاد شهدا و احترام به خود شهدا این موضوع را علنی کند.

البته اتفاقاتی که در سوریه درحال رخ دادن است، جنایت ها و کشتارهای وحشیانه ای که القاعده انجام می دهد به تدریج حقانیت مواضع جمهوری اسلامی ایران و حزب الله را نشان می دهد. مثلا یک کشیش ایتالیایی تبار ۳۰ سال در سوریه ساکن بود، زمانی که این تحولات آغاز شد از مدافعان سرسخت به اصطلاح خودش مردم و ضد نظام شد و چون تبعه خارجی بود خیالش راحت بود که نظام با او کاری ندارد و این قدر فعالیت کرد که نظام اخراجش کرد و از سوریه رفت و از طریق مرز ترکیه وارد شهر رقه که الان در دست مخالفین است شد و در آن جا مستقر شد. این کشیش کاتولیک و مورد حمایت واتیکان بود. اما یک هفته قبل، القاعده او را دستگیر کرد و کشت. این اتفاقات کم کم چهره مخالفین را آشکار می کند. این تحولات در جهان اثرگذار است.

مصر در شرایط ایده آل اسرائیل/ حزب الله مخالف خط تبلیغاتی ایران

کشور کهنسال و تاریخی مصر روزهای سختی را طی می‌کند و امنیت به رویای شیرین مردم تبدیل شده است. اتفاقات اخیر مصر، برکناری مرسی و کشتار شیعیان موجب نگرانی مردم تمام کشور‌ها شده است.

چه گروه هایی از اتفاقات اخیر مصر سود می برند؟

شرایطی که در مصر به وجود آمده در وهله اول به نفع اسرائیل است. ایده آل‌ترین حالت برای اسرائیل این است که یک جنگ داخلی در مصر اتفاق بیافتد. دقیقا مثل سوریه که درگیر یک جنگ داخلی شد و قدرت نظامی‌اش تحلیل رفت و ارتش سوریه دیگر خطری برای اسرائیل نیست. به جز سلاح شیمیایی که ارتش سوریه دارد، بقیه ارتش سوریه آنچنان مستهلک شده است که ده سال زمان می‌خواهد تا دوباره نوسازی شود. به همین خاطر، اسرائیل خیالش راحت است که دیگر خطری از جانب سوریه او را تهدید نمی‌کند. اگر این اتفاق در مصر هم بیافتد آنها خیلی خوشحال می‌شوند.

آیا در دوره ریاست جمهوری مرسی، به ایران اجازه نقش آفرینی و حضور فعال در مصر داده شد؟

مرسی که مخالف ایران بود و این موضوعی است که همگان به آن اذعان داشته‌اند. با اینکه مصری ها در کنفرانس غیر متعهد‌ها در ایران حضور داشتند ولی توهین‌های بسیاری به ایران کردند؛ چه قبل از کنفرانس و چه بعد از آن. مرسی اشتباهات و خیانت‌های بسیاری کرد. ما متاسفانه در ایران اشتباهات اخوان را نمی‌گوییم و تصویری از اخوان درست کرده ایم که این تصویر با واقعیت جور در نمی آید. حالا که اخوان سقوط کرده، در ایران نمی‌دانیم بگوییم کودتا شده یا نه.

مهمترین اشتباهات مرسی در چه مسائلی بود؟

آقای مرسی چند اشتباه بزرگ کرد. یکی اینکه اخوان به کمپ دیوید مشروعیت مذهبی داد. در زمان مبارک این پیمان مشروعیت سیاسی داشت. انتظار این بود که اخوان به عنوان یک گروه مذهبی حداقل اگر نمی‌تواند کمپ دیوید را از بین ببرد حداقل زیر سوال ببرد. اما این‌ها آمدند دربست آن را قبول کردند به طوری که هیچ نوع تشکیکی در آن نداشتند. این یکی از خیانت‌های اخوان بود.

در جنگ ۸ روزه هم فشاری که مرسی به حماس آورد موجب شد آن توافق نامه امضا شود. موفقیتی که گروه‌های مقاومت در فلسطین کسب کردند بسیار بی‌نظیر بود و توانستند تل آویو را با موشک بزنند. کار به جایی رسیده بود که اسرائیل برای آتش بس به گدایی افتاده بود. در چنین شرایطی می‌توانستند شرایط خود را تحمیل کنند اما با فشار مرسی یک موافقت نامه ضعیف از طرف اسرائیل پذیرفته شد که بعد هم اسرائیل هیچ کدام از شروط را نپذیرفت. تقریبا می‌توان گفت حماس دست خالی از جنگ ۸ روزه بیرون آمد. من خودم در لبنان در یک میزگرد سیاسی به نماینده حماس در لبنان گفتم که این نتیجه سیاسی با این نتیجه نظامی هم خوانی ندارد و مشخص است که شما تحت فشار مرسی بودید. البته ایشان سعی کرد آن را توجیه کند.

مسعود اسدالهی

 

 بحث دیگر تونل ها است. آن مقدار تونل مابین غزه و مصر که در زمان مرسی از بین رفت در زمان مبارک از بین نرفت. پس مرسی چه کاره بود؟ اگر عرضه ندارد رئیس جمهور باشد بهتر است کنار برود. به اسم اخوان حکومت می‌کند و در زمان او بسیاری از تونل‌ها نابود شد. کار به جایی رسیده بود که حتی صدای اعتراض حماس که خودشان هم شاخه‌ای از اخوان المسلمین هستند در آمده بود.

اما بزرگ‌ترین اشتباه مرسی در پایان حکومتش این بود که آمد و قطع رابطه با سوریه را اعلام کرد و فرمان جهاد در سوریه نیز صادر کرد و شیعیان را رافضی خواند. دو روز بعد از آن بود که شیخ حسن شحاته را با آن وضع به شهادت رساندند. من از چند منبع موثق شنیدم که مرسی شخصا گرایش‌های ضد شیعی دارد.

اشتباه ما در ایران این است که اخوان المسلمین را حزب الله مصر ترسیم کردیم. در صورتی که کاملا مشخص است دست این‌ها در دست سلفی هاست. حتی در همین یک ماهی که در میدان رابعه عدویه جمع بودند، هر شب سخنرانی داشتند و سخنران‌ها آدم‌های سلفی ضد شیعه بودند. «صفوت حجازی» که یکی از کادر‌های اصلی اخوان است و ما در تلویزیون چندین بار مصاحبه او را دیده‌ایم کسی است که بالای منبر شیعه را تکفیر می‌کند. بنابراین دلیلی ندارد حزب الله از مرسی حمایت کند.

 بعضی رسانه‌های عربی اصرار دارند اینگونه القا کنند که حزب الله در مسائل داخلی مصر موثر است. آیا واقعا اینگونه است؟

نه تنها حزب الله که ایران را هم متهم می‌کنند. ببینید در زمان مبارک هم که یکی از برادران حزب الله را دستگیر کردند، اتهام این فرد چه بود؟ اتهامش رساندن سلاح به گروه‌های مقاومت در داخل فلسطین بود. بعد عده‌ای تلاش کردند این موضوع را گسترش دهند که این‌ها دارند تشیع را تبلیغ می‌کنند که البته شایعات باطلی بود و الان کاملا قطعی است که حزب الله در مصر هیچ نقشی ندارد. دعوای مصر یک دعوای کاملا داخلی است. به خاطر اتفاقاتی که در مصر افتاده است یک طرف اخوانی‌ها و سلفی‌ها هستند یک طرف هم گروه‌های لائیک و قومی عربی‌ها و گروهی در وسط هم هستند که باقی مانده‌های رژیم سابق هستند. نه حزب الله حضور دارد و نه مایل است که حضور داشته باشد. بلکه موضعشان این است که بهتر است بیشتر با گفتگو مشکلات را حل کرد. 

موضع حزب الله در قبال مرسی چه بود؟

نگاهی که ما در ایران در مورد اسلام گرایی داریم حزب الله ندارد. دیدگاهش ۱۸۰ درجه متفاوت است. ما از اسلامگرایی در جهان اهل سنت خیلی استقبال می‌کنیم و آن را ادامه انقلاب اسلامی می‌دانیم. ولی حزب الله آن را بزرگ‌ترین خطر می‌داند.‌‌ همان طور که در جریان اخوان دیدیم. حزب الله همیشه از مواضع رسانه‌های ایران در مورد اخوان ناراحت بود و معتقد بود که باید موضع گیری وسط داشت؛ نه از ارتش حمایت کرد و نه از اخوان. در حالی که ما از ابتدا بر طبل کودتا بودن کوبیدیم و بعد‌ها نتیجه این موضع اشتباه را هم خواهیم دید.

زندگینامه خود نوشت شهید رجایی

زندگینامه خود نوشت شهید رجایی


من محمد علی رجایی در سال 1312 در قزوین در خانواده‌ای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشه‌ور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهار سالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.
من، طبق معمول به دبستان می‌رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دائی‌ام که خرازی بود، شروع کردم. حدود 14 سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه "حاجب‌الدوله" چند جایی شاگردی کردم و مجددا به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزم‌آرا. روزی رزم‌آرا تصمیم گرفت که دستفروشهای سبزه‌میدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام می‌کرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم.

27 سال با آیت الله طالقانی
بعد از مدتی با فدائیان اسلام همکاری می‌کردم و در جلسات آنان شرکت داشتم. مصدق هم فعالیتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب این شعار فدائیان اسلام شدیم که می‌گفتند:"همه کار و همه چیز تنها برای خدا" و "اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست" و بالاخره اینکه "احکام اسلام باید مو به مو اجرا شود."
بعد از 4سال اول نیروی هوایی که 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زیادی از افراد نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی، در آن یک سال مبارزه، بچه‌هایی با ما تبعید شده بودند. برای این که برگردیم به نیروی هوایی، ارتش هم بعد از مدتی ناچار شد بگوید اگر نمی‌خواهید، استعفا بدهید و ما هم بهترین فرصت را دیدیم و استعفا کردیم. مساله‌ای که باید عرض کنم، این که به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هرشب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند در خانی‌آباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمتشان بودیم و می‌توانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر می‌کنم از هر کسی به ایشان نزدیک‌تر بودم.

50 روز در زندان
مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم.
سپس کم‌کم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. در 11 اردیبهشت سال 1342 شناسایی شدم و به وسیله ساواک در قزوین دستگیر شدم و بعد از دستگیری منتقلم کردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوین بودم که عده‌ای هم با من در آنجا زندانی شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران, امانی بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اینکه به قید کفیل از زندان آزاد و بعد از محاکمه تبرئه شدم.

ستاد نماز جمعه
در سال 1346 با دوستانی که در زندان بودیم. من و آقای فارسی و آقای باهنر، سه نفری یک تیم شدیم و بقایای هیات موتلفه را اداره می‌کردیم.
بسیاری از این برادران که ستاد نماز جمعه را تشکیل می‌دهند آن موقع جزء سرشاخه‌های هیات موتلفه بودند که بنده‌هم به نام مستعار امیدوار در آن جلسات شرکت داشتم. جلساتی داشتیم تا اینکه کم‌کم برادران از زندان بیرون آمدند. کم‌کم یک سازمان جدید به وجود آمد، برای این که یک پوشش اجتماعی داشته باشد و کار سیاسی هم بکند به نام بنیاد رفاه و تعاون اسلامی نامیده شد.
آقای فارسی رفت خارج؛ سر یک سال، قرار شد که من بروم کارهای آقای فارسی را ارزیابی کنم و اطلاعاتی بدهم و بگیرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاریس بعد ترکیه, بعد سوریه؛ و آقای فارسی هم آمد سوریه و ماه همدیگر را آنجا دیدیم.

شکنجه در زندان
با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم. آشنا شده بودم.در سال 47 یکبار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد, ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچ‌کس نگویم . شهید رجایی چون رابطه‌ای نزدیک با مبارزات اسلامی روحانیت داشت و به خصوص در جلسات شهید بهشتی شرکت می‌کرد و در رابطه با سازمان مجاهدین هم بود، در آذرماه 1353 دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.
ساواک خیلی انتظار داشت که از من اطلاعات زیادی به دست بیاورد. آن سال که من کمیته را می‌گذراندم، واقعا جهنمی بود که بیست روز تمام مرا می‌زدند و هیچ مساله‌ای را هم عنوان نمی‌کردند و فقط اظهار می‌کردند که "حرف بزن" یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجه‌هایم به حالت رکوع می‌بستند و اظهار می‌کردند که درجا بزنم و اینکه صلیب می‌کشیدند و می‌بستند و آویزان می‌کردند تا اینکه صحبت کنم. ما هم روزها و شبها کتک می‌خوردیم و 14 ماه این مسئله طول کشید.
یکی از روزهای ماه رمضان، درست نیمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (ع) من را یک روز ساعت 8 بردند تاساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن حالم طوری بود که مرا کشان،کشان به سلولم آوردند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه می‌شوم.یادم هست که در اتاق شکنجه و یا در سلولم بیشتر اوقات آیه "یا منزل السکینه فی قلوب المومنین" را تکرار می‌کردم. وقتی شکنجه می‌شدم, مجبورم می‌کردند که برروی پاهای تاول زده بدوم. آنجا قسمتهایی از دعا را که قوعلی خدمتک جوارحی .... این قسمت‌های دعا را تکرار می‌کردم.
اردیبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعیدی در زندان عادی به سر می‌بردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم برای ما یک کلاس بود و تجربیاتی هم در آنجا اندوختیم. در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم.

پس از آزادی از زندان
بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، در تشکیلات انجمن اسلامی معلمان وارد شدم؛ با این تشکیلات کار می‌کردم تا پیروزی انقلاب. انقلاب که پیروز شد، من هم از همان ابتدا نزدیک به مرکز مبارزه، یعنی مدرسه رفاه و کمیته استقبال امام که در آنجا حضور داشتم و کم و بیش عهده‌دار مسئولیت‌هایی بودم و به عنوان یک خدمتگذار کوچک، حرکت کردم تا انقلاب پیروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش شروع به فعالیت کردم.
وزیر آموزش و پرورش که استعفا کرد، ابتدا به عنوان کفیل و بعد به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقریبا یکسالی وزیر آموزش و پرورش بودم که نسبتا دوره خوبی بود و خوشحال و راضی بودم. نزدیکی‌های انتخابات بود که یک شب برادرمان هاشمی تلفن کرد و از من خواست که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شوم. ولی من اظهار تمایل کردم که وزارت آموزش و پرورش را حفظ کنم. ایشان پیشنهاد کردندکه "به مجلس بیایید و اگر امکان وزیر شدن نبود، لااقل بتوانید به عنوان نماینده خدمت کنید." حرف ایشان را پسندیدم و کاندیدای نمایندگی شدم و برای نمایندگی مجلس انتخاب شدم.

انتخاب به نخست‌وزیری
بعد از یکسری گفتگوهایی که اکثر هم‌میهنان عزیزم مطلع هستند، من به نخست‌وزیری رسیدم، نخست‌وزیری را به عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب می‌گفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم.
انتخاب به ریاست جمهوری را با آرا 13 میلیونی امت حزب الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی می‌دانستم.

شهید محمدعلی رجایی در سال هشتم شهریور 1360 در حادثه انفجار دفتر نخست‌وزیری به همراه یار دیرینش محمدجواد باهنر شربت شهادت نوشید.


کتابشناسی امام موسی صدر به مناسبت سالروز ربوده شدن

کتابشناسی امام موسی صدر به مناسبت سالروز ربوده شدن
گذری بر اندیشه‌های امام موسی صدر از دریچه آثار وی

تنها وجود امام موسی صدر گم‌گشته جهان اسلام نیست، بلکه اندیشه و تفکر وی نیز نیاز و گمشده ماست، اندیشه این مصلح همچنان ناشناخته باقی مانده است، از این رو در سالروز ربوده شدن امام صدر آثار وی معرفی می‌شود.

  ادامه مطلب ...