اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

دربی یا داربی؟/ پشت پرده و تاریخچه شهرآوردهای بزرگ ایران و جهان +تصاویر


گزارش تفصیلی مشرق؛
شاید پیدا کردن کسی که نخستین بار واژه 'دربی' یا 'داربی' را به ادبیات رسانه‌های فوتبالی وارد کرد دشوار باشد، اما هر که بود خیلی زود موفق شد و واژه مد نظرش را جا انداخت تا جایی که معادل زیبای فارسی آن (شهرآورد) رونقی نگرفت و فقط در بخش‌های خبری عصا قورت‌داده تلویزیون استفاده شد و می‌شود.
گروه ورزشی مشرق - به 10 سال نمی‌رسد که دربی دربی می کنیم. بعضی‌های‌مان هم می‌گوییم داربی و انگار هنوز در این مقوله حساس(!) بین دوستان مطبوعاتی اختلاف نظر وجود دارد که بعید است همکاران رسانه‌ای تا ابد به اجماع برسند که بالاخره داربی است یا دربی!

هر کدام از اینها که درست باشد البته چیزی از اصل قضیه را تغییر نمی‌دهد. منظور نامگذاری این مسابقه است که تا همین چند سال پیش فقط می گفتیم استقلال- پرسپولیس یا بر عکس پرسپولیس – استقلال. اصلاً کجای این بد بود که یکهو شد دربی؟

اکنون وقتی با ابراهیم آشتیانی، علی پروین، علی جباری یا حسن روشن و ... مصاحبه می‌کنیم در هر سؤال حداقل یک بار از دربی می‌پرسیم اما خودمان هم می‌دانیم این واژه برای آنها و حتی شاید خودمان که بیشتر از دربی، استقلال - پرسپولیس دیده‌ایم بیگانه است؛ به نظر می‌رسد آنها و حتی سرخابی‌های دهه 60 و 70 هم نمی‌دانند از چه می‌پرسیم. برای آنها شاید همان استقلال - پرسپولیس قشنگ‌تر و آشناتر باشد.

اصلاً چه کسی بود که اول بار عبارت دربی یا داربی را به ادبیات رسانه‌های فوتبالی وارد کرد؟ شاید پیدا کردن این فرد دشوار باشد اما هر که بود خیلی زود موفق شد و واژه مد نظرش را جا انداخت تا جایی که معادل فارسی آن، که زیبا هم هست (شهرآورد) رونقی نگرفت و فقط در بخش‌های خبری  عصا قورت داده تلویزیون استفاده شد و می‌شود.


 البته حتما و حتما فرد یا افرادی که واژه دربی یا داربی را به ذهن و زبان و قلم ما وارد کردند بی گناهند و شاید باید برایشان کف زد که عبارت طولانی تر «استقلال – پرسپولیس» را با یک کلمه کوچک عوض کردند اما چرا این واژه فرنگی زیاد به شهرآوردمان نمی آید و همان استقلال – پرسپولیس قبلی برازنده جدال این دو رقیب سنتی است؟

جمعه 15 شهریور هفتاد و هفتمین نبرد دو تیم محبوب پایتخت برگزار می شود. شهرآورد بزرگ فوتبال ایران که می‌توان آن را معروف‌ترین دربی آسیا دانست، رقابتی 44 ساله است که اتفاقات تلخ و شیرینی داشته. از درگیری و ناتمام ماندن تا گل‌های فراموش نشدنی و شعار "6 تایی‌ها" یا نشان دادن عدد "4".

در گزارش تفصیلی زیر در 2 بخش به معرفی دربی یا داربی یا شهرآورد پرداخته ایم؛

1 - ریشه یابی و چگونگی پیدایش دربی یا داربی؟

2 - معروفترین دربی های جهان


***بخش اول - دربی یا داربی؟

واژه «Derby» در تلفظ انگلیسی «داربی» (Dar-bee) و در لهجه آمریکایی «دربی»

دربی نیز مانند فوتبال خاستگاهی انگلیسی دارد ؛ (Der-bee)، نام شهری است در کشور انگلستان که در جنوب دو منطقه «داربی شایر» و «شایرکانتی» واقع شده است. اگر شما در فرهنگ لغات انگلیسی دنبال این کلمه بگردید، با این جواب رو به رو خواهید شد: «نام شهری در انگلیس، مسابقه اسب دوانی، نوعی کلاه نمدی لبه دار».

می بینید که آن تصوری که ما از معنی این کلمه در ورزش فوتبال داریم، در فرهنگ لغت پیدا نمی شود؛ هرچند سابقه تاریخی داربی، بی ارتباط با مسابقات اسب دوانی نیست! البته باید درنظر داشته باشید که تلفظ صحیح این واژه، داربی است.

 * چگونگی پیدایش

ماجرا از این قرار است که در قرن 18 میلادی، «ادوارد اسمیت استنلی» دوازدهمین دوک منطقه داربی، با یکی از دوستان نزدیکش برای برگزاری نوعی مسابقه اسب دوانی و چگونگی مراحل آن برنامه ریزی می کنند و قرار می شود این مسابقه جدید با اسبهای 3 ساله نر! در پنج مرحله برگزار شود. اما دو طرف بر سر نامگذاری آن با یکدیگر شرط بندی می کنند و قرار می شود با پرتاب سکه، فرد برنده نام مسابقات را تعیین کند، که «اسمیت استنلی» دوک داربی، برنده این ماجرا شده و نام این مسابقه «داربی استیک» گذاشته می شود. (مسابقه ای که جزو مشهورترین های حال حاضر رشته سوارکاری است و جایزه آن مبلغی معادل یک میلیون و 250هزار پوند انگلیس است!)

عده ای عقیده دارند که نام «داربی» از این ماجرا اخذ شده است. اما عده ای دیگر از مورخان فوتبالی، معتقدند «داربی» از نام یک بازی فوتبال کهن که در شهر کوچک «آشبورن» واقع در منطقه «داربی شایر» برگزار می شود، گرفته شده است.

این بازی از قرن 12 میلادی تاکنون همه ساله در بین دو روز مذهبی خاص مسیحیان (Ash Wednesday وShrove Tuesday) از ساعت 2 بعدازظهر الی 10 شب در این شهر برگزار می شود که طی آن نیمی از مردم شهر به دو دسته تقسیم شده و در بین دو دروازه اصلی آشبورن، قرار گرفته و سعی می کنند توپی را که شبیه توپهای راگبی است، وارد دروازه تیم مقابل قرار دهند.

اما نظریه سومی نیز وجود دارد که می گوید خاستگاه داربی، شهر بندری لیورپول است. همانطور که می دانید بندر لیورپول یکی از شهرهای مهم فوتبالی کشور انگلستان به شمار می رود که در آن دو باشگاه قدیمی و رقیب «اورتون» و «لیورپول» قرار گرفته اند.

حکایت این نظریه نیز خواندنی است. اورتون به عنوان اولین باشگاه فوتبالی این شهر در سال 1878 تأسیس می شود و برای مسابقات خود استادیوم «آنفیلد» را اجاره می کند. 14 سال بعد یعنی در 1892 باشگاه لیورپول دیده به جهان می گشاید و درست در همان هنگام، «جان هولدینگ» مالک استادیوم آنفیلد که تا آن هنگام، این استادیوم را به آبی های مرسی ساید (اورتون) به مبلغ ماهیانه 100پوند اجاره داده بود، مبلغ اجاره نامه را بالا می برد (250پوند) که چون اورتونی ها قدرت پرداخت این پول را نداشتند، مجبور به عوض کردن زمین اختصاصی خود می شوند و راه «گودیسون پارک» را درپیش می گیرند، تا از آن به بعد، سرخهای مرسی ساید (لیورپول) در آنفیلد بازی کنند. این مسأله باعث می شود تا هواداران اورتون، لیورپول را دشمن درجه یک خود فرض کنند (چون لیورپول از توان مالی بیشتری برخوردار بود و آنفیلد را تصاحب کرد)

نکته اصلی این ماجرا در این قضیه نهفته که 2 ورزشگاه «گودیسون پارک» و «آنفیلد» در دو طرف «استنلی پارک» واقع شده، پارکی که به یاد «ادوارد اسمیت استنلی» دوازدهمین دوک داربی نامگذاری شده است و به خاطر همین مسأله، دیدارهای این دو تیم به «داربی» شهرت یافت.


* چند مدل داربی داریم؟


دکتر حمیدرضا صدر درباره پیدایش داربی می گوید: حقیقت آن است که اگر از مردم انگلستان در این باره جویا شوید، آنها نیز نمی توانند پاسخ درستی را به شما بدهند، زیرا بسیاری از کلمات هستند که ممکن است در زندگی روزمره آن را به کار ببرید درصورتی که اگر شخصی از شما بپرسد این واژه از کجا به وجود آمده، جوابی برای آن فرد نداشته باشید، مانند اصطلاح «ماست مالی کردن» در فرهنگ خودمان.

این کارشناس ورزشی که سالها در جزیره مه آلود زندگی کرده ادامه می دهد: آنچه مسلم است، بسیاری از انگلیسی ها پیدایش داربی را مربوط به پیدایش مسابقات اسب دوانی در منطقه «داربی شایر» که توسط «ارل آو داربی» (همان ادوارد اسمیت استنلی دوازدهمین دوک داربی) به وجود آمد، می دانند.

سردبیر بخش فوتبال خارجی روزنامه دنیای فوتبال در مورد تنوع داربی ها نیز اظهار می کند: آنچه که در معنای کلی داربی باید گفته شود، «برگزاری مسابقه بین دو تیم رقیب». حال می خواهد آن دو تیم در یک شهر باشند، یا در دو منطقه مختلف از یک کشور.

وی ادامه می دهد: داربی ها از لحاظ محتوا شکلهای گوناگونی دارند. گاه مسایل مذهبی در این امر دخیل هستند مثل داربی شهر گلاسکو اسکاتلند که جزو مشهورترین های جهان در این زمینه است. (هواداران سلتیک کاتولیک و هواداران رنجرز پروتستان هستند!) یا گاه مسایل تاریخی و قومی باعث به وجود آمدن آن می شود مانند ال کلاسیکوی اسپانیا. (ماجرای ژنرال فرانکو و تنفر مردم کاتالان از پایتخت نشینان)


بعضی اوقات کری هایی که بین یک طبقه خاص از اجتماع به وقوع می پیوندد باعث حساسیت یک بازی می شود، مانند طبقه کارگران آلمان در منطقه رودخانه «روئر» و داربی مشهور بین بوروسیا دورتموند و شالکه صفر چهار که به داربی «رودخانه» نیز شهرت دارد.

یا فاصله طبقاتی که بین مردم وجود دارد باعث تماشایی شدن یک بازی می شود مانند داربی شهر میلان که هواداران آث از طبقه کارگر هستند و هواداران اینتر از طبقه اشراف به شمار می روند.

*** بخش دوم - مشهورترین داربی های جهان

سایت www.footballderbies.com به عنوان مرجعی معتبر؛ مشهورترین داربی های جهان را معرفی کرده که ما در این جا به معرفی 5 داربی مشهور جهان در سطح های گوناگون آن می پردازیم. البته بد نیست بدانید که داربی سرخ آبی های تهران به عنوان بیست و ششمین داربی مهم جهان از سوی این سایت معرفی شده که بالاتر از داربی  تیمهای همشهری در شهرهایی همچون منچستر یا بارسلوناست.

داربی های مشهور بین تیمهای همشهری:

*فنرباغچه - گالاتاسرای

*بوکاجونیورز - رویورپلاته

*سلتیک گلاسکو - گلاسکو رنجرز

*المپیاکوس - پاناتینایکوس

*ستاره سرخ بلگراد - پارتیزان بلگراد

* لاتزیو - رم

* میلان - اینتر

* لیورپول - اورتون

داربی های مشهور بین تیمهای یک منطقه:

*ساندرلند - نیوکاسل

*سنت اتین - المپیک لیون

*بوروسیا دورتموند - شالکه صفر چهار

*لیورپول - منچستریونایتد

*کاردیف سیتی - سوانا سیتی

داربی های مشهور بین تیمهای رقیب:

*بارسلونا - رئال مادرید

* اینتر میلان - یوونتوس

*هایدوک اشپیلت - دینامو زاگرب

*آژاکس - فاینورد روتردام

*پاریسن ژرمن - المپیک مارسی

*ترابوزان اسپور - فنرباغچه

**************************************************

پشت پرده دربی‌های بزرگ جهان:

بوسه اسکاتلندی
دربی شهر گلاسکو میان رنجرز و سلتیک همچنان تحت تاثیر نزاع مذهبی میان پروتستان‌ها و کاتولیک‌های اسکاتلندی قرار دارد. رنجرز در سال 1873 تاسیس شده و یکی از قوانین اولیه آن این بود: بازیکن کاتولیک در رنجرز جایی ندارد اما در سال 1888 سر و کله مهاجران کاتولیک با تاسیس باشگاه سلتیک پیدا شد. دو اقدام به قتل، دو حمله با ساطور، یک حمله با تبر، 9 چاقوکشی و 35 کتک کاری جمعی تنها نمونه‌هایی از اتفاقاتی است که در طول تاریخ دربی گلاسکو رخ داده است.

حتی در جریان جنگ جهانی دوم احساسات میهن پرستانه هم اجازه نداد تا طرفداران رنجرز و گلاسکو از خجالت هم در نیایند. در سال 2013 همچنان دربی گلاسکو تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار می‌شود. این دربی پربیننده‌ترین برنامه تلویزیونی در اسکاتلند است و اگر ترس از خرابی چمن ورزشگاه آیبراکس زمین اختصاصی رنجرز نبود هنوز هم خاکستر اجساد هواداران مرحوم این تیم در فضای ورزشگاه پخش می‌شد.

سلتیکی‌های کاتولیک با عکس پاپ و شعارهای آنچنانی در مورد ملکه انگلستان اعصاب رنجرزها را خراب می‌کنند و در مقابل پروتستان‌های وفادار هم بی‌اصالتی حریف را به رخ می‌کشند. ضربات هولناک با سر به صورت هواداران تیم مقابل میان رنجرزها و سلتیکی‌ها رایج است. ضرباتی که به "بوسه اسکاتلندی" شهرت دارد.
 

 دربی دلا کاپیتاله
در ایتالیا دربی‌های بزرگی وجود دارد، دربی میلانی‌ها، تورینی‌ها یا سیسیلی‌ها اما هیچکدام به اندازه دربی شهر رم میان لاتزیو و آ اس رم زیر سایه تنفر انجام نمی‌شود. زرد و قرمزها (Giallorossi) یا گرگ‌های رمی سالیان سال است که نماینده طبقات کارگر و فرودست شناخته می‌شوند و لاتزیو نماینده طبقه متوسط رو به بالای ایتالیا، ضمن آنکه هواداران بیانکوچلستی همواره انگ فاشیست بودن را همراه دارند.

حمایت موسولینی دیکتاتور ایتالیا در جنگ جهانی دوم به اضافه شعارهای نژادپرستانه گاه و بیگاه طرفداران لاتزیو و اینکه این تیم تا سال 2001 که فابیو لیورانی را جذب کرد بازیکن سیاه پوست نداشته از جمله مستندات رمی‌ها برای این ادعاست. بی‌تردید بسیاری هنوز بازی 5 می 2002 و رقابت هفته پایانی بر سر قهرمانی کالچو را به یاد دارند.

بازی که هواداران لاتزیو با تمام وجود اینتر از شهر میلان را تشویق کردند و از بازیکنان خود خواستند تا بازی را به حریف واگذار کنند تا رم قهرمان نشود. با این حال هواداران لاتزیو با گرفتن مواضع آزادیخواهانه مانند حمایت از مردم غزه و فلسطین در بازی‌های این تیم اذهان عمومی را نسبت به خود مثبت‌تر کرده‌اند.

دربی ایتالیانو و مادونینا
دربی ایتالیانو نامی است که بر دیدارهای یوونتوس و اینتر گذاشته شده و اهمیت دیدار میان بینانکونری‌ها و نرآتزوری‌ها را نشان می‌دهد و دلیلی است بر آنکه دربی می‌تواند فراتر از دیدار دو تیم همشهری باشد. البته دربی میلان میان آث میلان و اینتر خودش فلسفه دیگری دارد. باشگاه میلان در سال 1899 تاسیس شد اما در 1908 اختلاف در این تیم سبب جدایی برخی بازیکنان از جمله بیشتر نفرات خارجی این تیم و زمینه ساز تاسیس باشگاه اینترناسیوناله شد. در میلان هم اینتر به اقشار بالادستی جامعه تمایل پیدا کرد و قشر متوسط رو به پایین طرفداران میلان بودند. البته حمایت ثروتمندان از اینتر سبب شد تا میلانی‌ها هم به مرور زمان خود را به نهادهای قدرت پیوند دهند.

خاطره انگیزترین رویارویی‌های آتزوری و نرآتزوری مربوط به دهه 90 میلادی و  دوران نسل طلایی هلندی‌های میلان شامل فان باستن، گولیت، رایکارد و کومن در مقابل نخبگان فوتبال آلمانی یعنی ماتئوس، برمه و کلینزمن در اینتر باز می‌گردد. حتی دو تیم برای نشان دادن اختلاف نظرشان به یک ورزشگاه دو نام متفاوت دادند، ورزشگاهی که برای میلانی‌ها، سن سیرو و برای اینتری‌ها، جوزپه مه‌آتزا است.

دربی تورین با وجود برخی هواداران متعصب تورینی که حتی تورینو را اصیل‌تر از یوونتوس می‌دانند و دربی سیسیل بین پالرمو و کاتانیا با معادلات خاص این جزیره از جمله دیدارهایی است که با وجود شهرت کمتر، حساسیت ویژه‌ای دارند. هم رده با هولیگان‌های خرابکار در فوتبال انگلستان، در فوتبال ایتالیا نیز اولتراها با استعداد آتش افروزی و استفاده از وسایل دودزا دربی‌های ایتالیایی را تهدید می‌کنند.

سوپرکلاسیکو
دربی بوئینس آیرس پایتخت آرژانتین میان بوکاجونیروز و ریورپلاته حساس‌ترین رویداد در مسابقات فوتبال این کشور است. طرفداران بوکا با اندکی اختلاف از طرفداران پلاته بیشتر هستند. در سال 2012 ریورپلاته در دسته پایین‌تر بود و سوپرکلاسیکو به فراموشی سپرده شد اما در سال 2013 با بازگشت پلاته این دربی هم از سر گرفته می‌شود. طرفدران ریورپلاته چندی پیش برای آنکه گینسی شوند پرچمی 8 کیلومتری را با حضور 80 هزار هوادار در خیابان‌های بوئینس آیرس به حرکت درآوردند.

ال کلاسیکو
به گزارش مشرق، مادریدی‌ها به آن ال کلاسیکو و کاتالان‌ها ال‌کلاسیک می‌گویند و البته با نام ال دربی اسپانول، ال دربی و ال سوپرکلاسیکو هم شناخته می‌شود. دیدار رئال مادرید و بارسلونا پر بیننده‌ترین رویداد فوتبالی جهان است که در اسپانیا فراتر از یک جدال فوتبالی شناخته می‌شود اما ریشه اختلاف میان اهالی کاتالونیا و کاستیا به اعماق تاریخ اسپانیا باز می‌گردد و از دوره قرون وسطی تا زمان جنگ داخلی اسپانیا به نوبت اهالی این دو ایالت یکدیگر را به خیانت متهم می‌کنند.

در دوران حکومت اسلامی بر اسپانیا اهالی برشلونه یا بارسلون بیش از مادریدی‌ها مورد توجه بودند. کاتالان‌ها در سال 1931 به سقوط سلطنت و تشکیل جمهوری در اسپانیا کمک کردند اما حاصل این جمهوری کودتای ژنرال فرانکو بود و کاتالان‌ها تمامی ستم‌های بعدی فرانکو بر مردم بارسلون را به پای مادریدی‌ها نوشته‌اند و حتی بازیکنان مبارز و دست چپی اسپانیایی برای مبارزه با دیکتاتور اسپانیا به تیم بارسلونا ملحق می‌شدند. باشگاهی که همچنان نماد حکومت پادشاهی در اسپانیاست.

 در دهه 1950 میلادی نیز رقابت دو باشگاه بر سر دی استفانو بازیکنی که بعدها اسطوره مادریدی‌ها شد، بر دشمنی فوتبالی دو باشگاه اضافه کرد. برای همین است که رفتن بازیکن به خصوص از کاتالونیا به کاستیا گناهی نابخشودنی به حساب می‌آید. اکنون در سال 2013 ایالت کاتالونیا اقتصاد خود را برتر از اسپانیا بحران‌زده می‌داند و موفقیت فوتبالی لاماسیا آنقدر تاثیرگذار بوده است که آنها به دنبال جدایی سیاسی از کشور اسپانیا و یا پیوستن به فرانسه هستند، اتفاقی که شاید حیات بزرگترین و پر بیننده‌ترین دربی فوتبالی را پایان بخشد.

دربی مادرید میان رئال و اتلتیکو، دربی کاتالونیا میان بارسلونا و اسپانیول و دربی اوسکال میان اتلتیک بیلبائو و رئال سوسیداد دیدار همشهری‌ها و هم ایالتی‌هایی است که در فوتبال اسپانیا ارزش و اعتبار خود را دارد.

دربی انگلیسی

بی تردید انگلستان به عنوان مهد معرفی دربی فوتبال، دربی جذاب هم کم ندارد. دربی شمال لندن میان آرسنال و تاتنهام بدون توجه به جایگاه یا موقعیت دو تیم در جدول همواره برای هواداران آنها حساس بوده است. باشگاه فوتبال آرسنال با نام باشگاه دیال اسکوئر در سال 1886 توسط کارگران کارخانه اسلحه‌سازی سلطنتی در منطقه وول‌ویچ در جنوب شرقی لندن شروع به کار کرد و در مدت کوتاهی پس از آن به آرسنال سلطنتی تغییر نام داد. باشگاه تاتنهام هاتسپر که با نام اسپرز شناخته می‌شود هم در سال 1882 تشکیل شد.

نخستین دربی میان آرسنال و تاتنهام نیز در 4 دسامبر 1909 برگزار شد. با قدرت گرفتن تیم چلسی این تیم هم در دربی لندن برای خود جایی باز کرده و البته وقتی سخن از تیم‌های لندنی و دربی این شهر است نباید فولام را فراموش کرد. اما دربی مرسی ساید میان لیورپول و اورتون برخلاف دربی لندن بیشتر مواقع دوستانه بوده و حتی بازیکنان مشهوری چون یان راش، استیو مک منمن و مایکل اوون که طرفدار اورتون بودند، لباس لیورپول را به تن کردند و آلن هارپر، دیو واتسون و پیتر رید از جمله علاقه‌مندان به اورتون بودند که لباس قرمز رقیب را پوشیدند. دربی منچستریونایتد و منچسترسیتی نیز با وجود آنکه از سال 1881 و با برتری 3 بر صفر یونایتدها آغاز شد اما در سایه رشد سال‌های اخیر سیتی مدتی است که مهیج‌تر از گذشته شده است. هر چند که در دهه 1990 میلادی دیدارهای منچستریونایتد و بلکبرن حکم دربی جزیره را داشت. تمامی دربی‌های انگلیسی تحت تاثیر خطر حضور هولیگان‌ها برگزار می‌شود.

 دربی پرتغالی
تیم پورتو، نماد شهر شمالی پورتو است و بنفیکا، تیم بزرگی از لیسبون. این دو باشگاه نه تنها در عرصه فوتبال، بلکه در رشته‌های بسکتبال و هاکی هم با یکدیگر رقابت‌های حساسی برگزار می‌کنند. این دیدار را جنگ بین شمالی‌ها و جنوبی‌های پرتغال قلمداد می‌کنند. در سال‌های اخیر اسپورتینگ لیسبون نیز وارد این رقابت شده است.

دربی قاهره
دیدار دو تیم بزرگ شهر قاهره یعنی الاهلی و الزمالک یکی از جنجالی‌ترین دربی‌ها نه تنها در مصر بلکه در قاره آفریقاست. باشگاه الاهلی در سال 1907 تاسیس شد و از جمله نخستین مراکزی بود که جریان مبارزه با استعمار انگلستان در آن شکل گرفت و حتی پیراهن سرخ این باشگاه نماد پرچم استقلال طلبان مصری در مبارزه با استعمار است. در مقابل باشگاه الزمالک که در سال 1911 تاسیس شده، از ابتدا تحت کنترل حکومت بریتانیایی و نفوذ نظامیان و اشراف بود. حتی با تشکیل پادشاهی دست نشانده ملک فاروق این باشگاه به نام او تغییر پیدا کرد. به همین دلیل تا زمان انقلاب مردم مصر در سال 2011 الزمالک مورد نفرت آزادیخواهان بود.

هر چند در کنار باشگاه پرطرفدار الاهلی، الزمالک هم دیگر تیم پر هوادار قاهره بوده اما همین تضادهای سیاسی همواره دربی‌های این دو تیم را پرحاشیه و همراه با درگیری کرده است. تنها در زمان انقلاب مردم مصر بود که هواداران الزمالک که لقب چماقداران مبارک را گرفته بودند به انقلابیون پیوستند و اولتراهای فوتبالی دو رقیب، این بار در نقش حامیان انقلاب متحد شدند. هرچند که در میدان فوتبال همچنان الزمالک و الاهلی دربی داغ مصر را برگزار می‌کنند.

  دربی استانبول
به گزارش مشرق، تماشاگران ترک با کسی شوخی ندارند این را هواداران انگلیسی به خصوص لیدزی‌ها که یک هواداراشان توسط طرفداران گالا کشته شد، به خوبی می‌دانند. قدرت فوتبال ترکیه با حضور بشیکتاش، فنرباغچه و گالاتاسرای در استانبول محصور شده اما تنها در روز بازی فنرباغچه و گالاتاسرای است که استانبول پرالتهاب‌ترین روز خود را می‌گذارند. با آنکه آتاتورک خود طرفدار فنرباغچه بوده اما گالاتاسرای نماینده ترکیه مدرن و  بخش اروپایی استانبول است و بخش آسیایی این شهر در سمت شرقی تنگه بسفر، طرفداران تمام عیار فنرباغچه هستند. با وجود موفقیت‌های بیشتری گالا در فوتبال اروپا اما فنرباغچه از نظر تعداد طرفدار اکثریت بیشتری در ترکیه دارد. در روز نبرد زرد و آبی‌ها و زرد و قرمزهای استانبول، ترکیه فوتبالی ترین روز خود را می‌گذارند.

  دربی ژرمنی
در جنوب آلمان دربی مونیخی بایرن و مونیخ 1860 همواره مورد توجه است اما دیدار بایرن مونیخ و نورنبرگ هم به عنوان دربی باواریا ویژگی خاص خود را دارد. مونیخی‌ها در مجموع خود را تافته جدا بافته فوتبال آلمان می‌دانند. با این حال دربی چالش برانگیز آلمانی‌ها دربی روهر میان شالکه و دورتموند است. ریشه کینه و اختلاف به زمانی بازمی‌گردد که دورتموند نماینده مردم ناراضی منطقه روهر و شالکه تیم وابسته به امپراتوری پروس به حساب می‌آمدند و هنوز در سال  2013 اختلافات به جا مانده در طول تاریخ دربی‌های این دو همشهری را ملتهب می‌کند.

دربی کلاسیکو دوس میلوئس بین دو تیم مطرح شهر ریودوژانیرو، یعنی واسکو دو گاما و فلامینگو در ورزشگاه 180 هزار نفری ماکارنا مطرح‌ترین دربی فوتبال برزیل و مادر دربی‌ها بین پاناتینایکوس و المپیاکوس هم شهرآورد مطرح آتنی‌ها در فوتبال یونان هستند که در زمره دربی‌های بزرگ جهان قرار دارند.

سرانجام یکی از مطرح ترین دربی‌های جهان و آسیا شهرآورد تهران میان استقلال و پرسپولیس است که هفتادوششمین آن ساعت 15:00 روز جمعه در ورزشگاه آزادی تهران برگزار می‌شود.

دیگر دربی‌های مطرح در کشورهای مختلف بدین شرح است:


* استرالیا: سیدنی - ملبورن ویکتوری

* اتریش: آستریا وین - راپیدوین

* بلژیک: آنتورپ - ژرمینال بیرشوت

* بوسنی و هرزگوین: سارایوو - زلیه زنیکار

* بلغارستان: لفسکی صوفیه - زسکا صوفیه

* شیلی: یونیورسیداد دو شیلی - یونیورسیداد کاتولیکا

* چین: شاندونگ - دالیان

* کلمبیا: میلوناریوس -ایندیپندنته سانتا فه

* کرواسی: دینامو زاگرب - هایدوک اشپیلت

* جمهوری چک: اسپارتا پراگ - اسلاویا پراگ

* قبرس: امونیا - آپوئل

*دانمارک: کپنهاگن - بروندبی

* فنلاند: اف سی اینتر - تی پی اس

* فرانسه: پاری‌سن‌ژرمن - مارسی

* مجارستان: فرانس واروژ - ام تی کی

* هندوستان: ایست بنگال - موهون باگان

* ایرلند جنوبی: بوهمیان - شامراک روورز

* ژاپن: جف یونایتد- کاشیوا ریسول

* لیبی: الاهلی بن غازی - الاهلی تریپولی

* مکزیک: کلاب آمه‌ریکا - گوادالاخارا

* مراکش: رجاء - ویداد

* هلند: آژاکس - فاینورد

* نروژ: مولده اف کی - روزنبرگ

*پاراگوئه: الیمپیا - سرو پورتنو

مطالب مرتبط

ادعاهای سنگین شریعتی علیه اساتید علامه

استاد رفته است سر کلاس می‌گوید همجنس‌بازی کار خوبی است. استاد جامعه‌شناسی هم هست! من باید چه کار کنم؟ قرآن به من می‌گوید این ترویج فحشاست، کار شیطان است. حالا من باید اجازه حضور این استاد در دانشگاه را بدهم؟ من یک چنین آدمی نیستم؛ خب حالا بعضی‌ها خوششان نمی‌آید می‌خواهند همه جا هرج و مرج باشد.

روزنامه کیهان در شماره امروزش بخش پایانی گفت‌وگوی خود با سید صدرالدین شریعتی رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبایی را منتشر کرد.

به گزارش ایسنا، خلاصه این گفت‌وگو در پی می‌آید:

* یک عده از استادها اخراجی بودند به خاطر همین مسائل، سوء رفتار با دختران مردم؛ ما برای حفظ احترام و شانشان بازنشسته‌شان کردیم. خدا می‌داند چه صحنه‌هایی دارم که اگر بگویم استخوان‌ها می‌ترکد. بعضی موقع‌ها ما نمی‌خواهیم اینها را بگوییم. در دلم صحنه‌هایی هست شرعا حق گفتن ندارم!

* متاسفانه برخی به راحتی دروغ می‌گویند. طرف در اتاق کارش به یکی از دانشجویان تعرض کرده، هم‌اتاقی‌اش وارد شده و آنها را در آن وضع دیده است و به ما هم گزارش کرده‌اند. آن وقت می‌رود خارج از دانشگاه می‌گوید چون ما در انتخابات به فلان شخص رای دادیم، شریعتی ما را اخراج کرد. سمت‌های مختلف از رئیس دانشکده تا معاون دانشگاه هم داشته است. ده‌ها زنگ از این طرف و آن طرف به من می‌زنند که آقای شریعتی این زن و بچه‌اش گناه دارند، بازنشسته‌اش کنید. چه کار کنم؟ بیایم نامش را ببرم و بگویم به این دلیل بازنشسته شده و این هم اسنادش؟

* استاد دیگری با الفاظ نامناسب دانشجوی دختر را سر کلاس خطاب قرار می‌دهد. به اصطلاح استاد هم هست! فرهیخته!! عالی‌مقام!!! هیات انتظامی آمده و حکم اخراجش را داده است. دستپاچه شد و به من درخواست بازنشستگی داد. طبق قانون باید اخراج می‌شد اما ارفاق کردیم و بازنشسته شد.

* یک عده از اساتید متاسفانه رکود علمی دارند، مدت‌هاست مقاله‌ای به چاپ نرسانده‌اند. برخی هم به خواست خودشان بازنشسته شدند. تعدادی از اساتید رشته اقتصاد ما این‌طور بودند. یکی از آنها 5 بار درخواست بازنشستگی داد تا سرانجام ناچار شدیم موافقت کنیم. آن وقت برخی خارج از دانشگاه مطلب می‌نویسند که 14 نفر از فلان دانشگاه اخراج شدند. روزنامه شرق هم چند وقت پیش چیزی در همین رابطه نوشته بود. بدون اینکه حرف ما را بشنوند، یک‌طرفه به قاضی می‌روند و علیه ما می‌نویسند. شما جای من باشید چه کار می‌کنید؟

* استاد رفته است سر کلاس می‌گوید همجنس‌بازی کار خوبی است. استاد جامعه‌شناسی هم هست! من باید چه کار کنم؟ قرآن به من می‌گوید این ترویج فحشاست، کار شیطان است. حالا من باید اجازه حضور این استاد در دانشگاه را بدهم؟ من یک چنین آدمی نیستم؛ خب حالا بعضی‌ها خوششان نمی‌آید می‌خواهند همه جا هرج و مرج باشد.

* یک آقایی اینجا به بچه‌ها عرفان کاذب توصیه می‌کرد. متاسفانه برخی از دانشجویان مومن و مذهبی هم جذب او شده بودند. کار به جایی رسیده بود که به دانشجوها می‌گفت اگر می‌خواهید بختتان باز شود بروید فلان‌جا یا فلان کار را کنید. به دانشجو می‌گفت در عالم برزخ تو را خوک می‌بینم! استاد گروه معارف هم بود با مدرک فوق لیسانس! اما هیچ تحصیلاتی در حوزه معارف نداشت. اصلا مهندس بود اما روی برخی رفاقت‌ها سر از هیئت علمی اینجا درآورده بود. بنده به جمع‌بندی رسیدم که دارد بچه‌های مردم را منحرف می‌کند. نوشتم ایشان بازنشسته شود. یک عده‌ای از همان بچه‌های مذهبی که متاسفانه فریب خورده بودند را دور خودش جمع کرده بود و در دانشگاه علیه من شعار می‌دادند که «دانشگاه پادگان، شریعتی نگهبان»، «شریعتی سکولار» و از این حرف‌ها ... رئیس‌جمهور وقت هم همان موقع دستور داد آن استاد برگردد. بنده به آن کسی که به من پیغام رساند گفتم سلام بنده را به آقای رئیس‌جمهور برسانید و بگویید من بر اساس شرع و صراحت قانون به این جمع‌بندی رسیدم که حضور ایشان در دانشگاه حرام است. سنش هم بازنشسته است، بازرسی کل کشور هم نوشته که ایشان باید برود کارشناس شود نمی‌تواند عضو هیأت علمی باشد. گفتم به آقای رئیس‌جمهور بگویید شریعتی گفت من تا اینجا هستم ایشان را برنمی‌گردانم. اگر شما اصرار دارید ایشان برگردد بنده را عزل بفرمایید و ایشان را برگردانید.

* در یکی از همین دانشکده‌های ما استاد با دختر مردم خارج از دانشگاه قرار می‌گذاشت و ... سن پدربزرگ دانشجو را داشت! پلیس دستگیرشان کرد و به پلیس گفته بود نوه‌اش است اما بالاخره فهمیدند دروغ می‌گوید. پلیس یک نامه به من داد و نوشته بود که این استاد را در چه حالی با دختر مردم دستگیر کرده ... حالا بنده چه کار کنم؟ اجازه بدهم باز هم برود سر کلاس و ...؟ من این کارها را بلد نیستم. نوشتم ایشان تا اطلاع ثانوی نباید سر کلاس برود. پرونده‌اش را هم فرستادم کمیته انضباطی دانشگاه. خانمش آمده بود من را قسم می‌داد که اخراجش نکنم. می‌گفت می‌دانم این مرد پست است، این دفعه اولش نیست، چندمین بار است که دارد این کار را می‌کند اما دخترم می‌خواهد شوهر کند، خواهش می‌کنم به خاطر دخترم او را اخراج نکنید، بازنشسته‌اش کنید. بنده برای رعایت حال این خانواده، به جای اخراج ایشان را بازنشسته کردم. حالا شما ببینید به خاطر همین استاد چقدر پشت سر من حرف می‌زنند که شریعتی چنین و چنان می‌کند.

* استادی در وب‌سایتش العیاذبالله نسبت ناروایی به حضرت عیسی (ع) داده بود و بی‌حرمتی کرده بود. قرار گذاشتم، آوردمش در این دفتر و گفتم ببین این سوره مریم است، این سوره آل عمران است، ببین خدا در مورد حضرت مریم (س)، در مورد حضرت عیسی (ع) چه می‌گوید! از او خواهش کردم، گفتم تو بچه مسلمانی، این حتما نوشته‌های غربی‌هاست. برو در سایتت بگو این حرف‌ها اشتباه است. حالا من باید کلاس دانشگاه را دست چنین اساتیدی بدهم؟ بچه‌های پاک و معصوم مردم را بسپارم دست این افرادی که اسمشان استاد است اما هر کار می‌خواهند با جسم و جان دانشجو می‌کنند؟

* به من گفتند چرا قرارداد فلان استاد را تمدید نمی‌کنید؟ برای چه باید تمدید کنم؟ استادی که در حمله مرصاد علیه این کشور اقدام مسلحانه کرده است، عضو منافقین بوده، زندان بوده است، چرا قراردادش را تمدید کنم؟ اصلا چرا استخدامش کردند؟ در سن 49 سالگی با فوق لیسانس آورده‌اند استخدامش کرده‌اند. بچه‌های اطلاعات نوشته‌اند این کار ممنوع است اما آقایان کار خودشان را کردند، بلافاصله هم بورسیه‌اش کردند. حق نداشتند این کار را بکنند. در گزینش هم رد شده است. من نمی‌توانم این قانون‌شکنی‌ها را تحمل کنم، عذرش را خواستم. باز علیهمان این طرف و آن طرف نوشتند که فلان استاد مجرب اخراج شد! گفتند شریعتی شمر بن ذی‌الجوشن است! چنین و چنان کرده است! هیچ‌کس نمی‌آید درد ما را بپرسد، بگوید چرا چنین کردید.

* یکی به اصطلاح استاد حقوق بین‌الملل است، برو بیایی دارد برای خودش. آن وقت سر کلاس به تمام مقدسات توهین می‌کند. به قانون اساسی توهین می‌کند. معذرت می‌خواهم می‌گوید بینداز دور این لجن را، این چه قانونی است. آیا نباید با اینها برخورد شود؟ مگر من دیوانه‌ام که بنشینم و تماشا کنم؟ شاهد باشم که چه؟ به مقدسات ما فحش بدهند، جسارت کنند؟ خیر، بنده با این چیزها برخورد می‌کنم و مسلما هر برخوردی دافعه ایجاد می‌کند. اگر بخواهم منافع خودم را درنظر بگیرم بلدم مرید جمع کنم. اصلا آخوند کارش مریدسازی است اما اگر مبانی شرع را بخواهم رعایت کنم مطمئنا برخی در مقابلمان قرار می‌گیرند. این را ما از ائمه یاد گرفته‌ایم. جاذبه و دافعه را آنها به ما آموختند.

* هشت سال در دانشگاه، کل جذب تعطیل شد. یعنی از سال 77 هیات‌های جذب در دانشگاه‌ها تعطیل شده است، هیچ گزینش جدی‌ای تا سال 84 وجود نداشت. بنده خودم اینجا دیدم که گزینشی وجود نداشت. جذب بوده است بدون گزینش.

* بنده یک روزی معاون عقیدتی سیاسی بودم. در آن دورانی که جریان اصلاحات به شدت با من برخورد کرد و می‌خواستند از دانشگاه دور باشم. گفتم من که سرباز این نظام هستم هر کجا بگویند تو برو کار کن می‌روم اصلا برای من مهم نیست که آیا این در شان من هست یا نه. رفتم معاون آموزشی سازمان عقیدتی سیاسی ارتش شدم. آنجا هم کار خودم را کردم. یک برنامه جامعی بنده آنجا در رابطه با سربازها، افسرها، درجه‌دارها و حتی امرا در حوزه تربیت قرآنی داشتم. الان تمام سه‌شنبه‌ها در ارتش جمهوری اسلامی قرآن خوانده می‌شود. در سه سطح روخوانی، روان‌خوانی و تفسیر. لذا نفس خدمت در جمهوری اسلامی برایم اهمیت دارد. من یک طلبه هستم و سرباز کوچک نظام. دلبستگی هم به این میز و اتاق ندارم.

امام موسی صدر را بشناسیم



امام موسی صدر را بشناسیم
امروز نهم شهریور، سی و پنجمین سالروز ربوده شدن امام موسی صدر در لیبی و به دست معمر قذافی، دیکتاتور معدوم این کشور است.


صدای شیعه:

امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه های علمیه، اتحادی عربی اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقا، از مهمترین دغدغه های ایشان در خارج از لبنان بود.

امام موسی صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجری شمسی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر، جانشین مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدری ایشان مرحوم آیت الله سید اسماعیل صدر، جانشین مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادری ایشان مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی، جانشین مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضا خان بود.

امام موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال 1322 رسما به حوزه علمیه قم پیوست، و طی مدتی کوتاه، ضمن بهره گیری از محضر حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. وی از ابتدای بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گردید، و تا اواخر پاییز سال 1338، یعنی قریب سیزده سال تمام، از مدرسین بزرگ حوزه های علمیه قم و نجف کسب فیض نمود. اساتید اصلی دروس خارج ایشان در قم، حضرات آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، محقق داماد، صدر و سید محمد حجت، و در نجف حضرات آیات سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، شیخ حسین حلی و شیخ مرتضی آل یاسین بودند.

دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم، و نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبه ای در نجف فرا گرفت.وستان اصلی هم بحث امام موسی صدر را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، شهید دکتر بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و شیخ ناصر مکارم شیرازی، و در نجف آیت الله شهید سید محمد باقر صدر تشکیل می دادند.امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته ای را تربیت کرده است.معروف ترین آنان در ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز، و در لبنان شهید عباس موسوی دبیر کل  سابق حزب الله است.

امام موسی صدر در کنار تحصیلات حوزوی، دروس دبیرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته «حقوق در اقتصاد» به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصیل گردید. امام موسی صدر قبل از عزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را بر عهده گرفت. وی همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، به عضویت هیأت امنای جمعیت «منتدی النشر» در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسئولیت سردبیری مجله تازه تاسیس «مکتب اسلام» را عهده دار گردید. از مهمترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامت در شهر قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه بود، که با همفکری حضرات آیات دکتر بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.

وی در اواخر سال 1338 و به دنبال توصیه های حضرات آیات بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آل یاسین، وصیت مرحوم آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیک گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک نمود. اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو، و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و  با زمان مکتب اهل بیت به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل می داد. امام موسی صدر برای نیل به این اهداف، و با توجه به جغرافیای اجتماعی و سیاسی لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعالیتهای خود را سه حوزه موازی سازماندهی نمود:

بازیابی هویت، انسجام و عزت تاریخی  شیعیان لبنان  
امام موسی صدر از زمستان سال 1338 و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشه یابی عوامل عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال 1339 و در راستای سیاست محرومیت زدایی، طراحی و اجرا گردید. امام موسی صدر در زمستان سال 1339 و پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامه ای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانواده های بی بضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه ای میان مدت، با طی سالانه صد هزار کیلومتر در میان شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفه ای را راه اندازی نمود که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بی بضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی، و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. امام موسی صدر در تابستان سال 1345 و پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان در بیعت با ایشان، رسما از حکومت وقت درخواست نمود تا همانند دیگر طوائف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آن تاسیس گردد. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار می رفت، در اول خرداد سال 1348 تاسیس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب گردید.

پایان دادن به جنگ داخلی در لبنان
امام موسی صدر از بهار سال 1348 تا اواسط زمستان سال 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را برای اجرای پروژه های زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مناطق شیعه نشین و محروم آن کشور ترغیب نماید. در پی امتناع دولت لبنان از پذیرش این مطالبات و نیز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوایل سال 1353 به رهبری امام موسی صدر شکل گرفت، و راهپیماییهای مردمی عظیمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا علیه دولت به وقوع پیوست. اوجگیری بحران خاورمیانه، صف آرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی، و به لبنان کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب، امام موسی صدر را بر آن داشت تا برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوبی فلسطینیها، توده های مردم را موقتاً از عرصه رویارویی با دولت کنار کشاند، و پیگیری مطالبات بر حق شیعیان را تا آمدن رئیس جمهور بعد به تاخیر اندازد. امام موسی صدر در سال 1354 علی رغم کارشکنیهای شدید دولت، مجدداً با اجماع آراء به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین سال 1354، تمامی تلاشهای امام موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران صرف گردید. وی در خرداد آن سال در مسجد عاملیه بیروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعیت مردمی و مقبولیت وسیع وشخصیت کاریزماتیک خود در میان تمامی مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانید. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پدیدار شدن ابرهای شکست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در اردیبهشت 1355 حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر 1355، آب سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.

پرچمداری حرکت گفتگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان
هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصه های حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه های روابط دوستانه و همکاری صمیمانه ای را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید، و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند. حمایت جوانمردانه امام صدر از بستنی فروشی مسیحی در اوایل تابستان سال 1341 در شهر صور، که به فتوای صریح ایشان مبنی بر طهارت اهل کتاب منجر گردید، توجه تمامی محافل مسیحی لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان 1341 مطران گریگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر برای عضویت در هیئت امناء «جنبش حرکت اجتماعی» دعوت نمود. از اواخر سال 1341 حضور گسترده امام موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز گردید. سخنرانیهای تاریخی امام صدر در دیرالمخلص واقع در جنوب، و کلیسای مارمارون در شمال لبنان طی سالهای 1341 و 1342، تاثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.

امام صدر در تابستان سال 1342 و طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزه های علمیه شیعه لبنان در انداخت. وی در بهار سال 1344، اولین دور سلسله گفتگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین الهی، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1346 به دیدار پاپ شتافت، و نشستی که ابتدائا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. امام موسی صدر از سال 1347 به عضویت مرکز اسلام شناسی استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ذی قیمت چون «مغز متفکر جهان شیعه» را زمینه سازی نمود. امام موسی صدر در بهار سال 1348 و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوائف اسلامی، تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال 1349 «مجمع بحوث اسلامی » در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد. امام موسی صدر در سال 1349 رهبران مذهبی  مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان را در چارچوب «کمیته دفاع از جنوب» گرد هم آورد، تا برای مقاومت در برابر تجاوزت رژیم صهیونیستی چاره اندیشی نمایند. وی در زمستان سال 1353 و در اقدامی بی سابقه، خطبه های عیدموعظه روزه را در حضور شخصیتهای بلندپایه مسیحی لبنان در کلیسای کبوشیین بیروت ایراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلی شعله ور نمی شد، در پی آن بود تا کاردینال مارونی لبنان را برای ایراد خطبه های یکی از نمازهای جمعه شهر بیروت دعوت نماید. امام موسی صدر در زمستان سال 1355 و در جمع سردبیران جرائد بیروت، با پیش بینی صریح حذف فاصله ها و روند جهانی شدن در اواخر قرن بیستم، قرن بیست و یکم را قرن همزیستی پیروان ادیان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهای گوناگون نامید، و بر رسالت تاریخی لبنان جهت ارائه الگویی موفق در این زمینه پای فشرد. امام موسی صدر در اواسط سال 1357 موفق گردید رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد نماید، و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تاسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص نمود.

 تاسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسرائیل  
امام موسی صدر از سال 1343 و یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعه ای مقاوم در برابر تجاوزات آینده رژیم صهیونیستی برآمد. وی در بهار سال 1344 گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام نمود، تا در دوره ای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی  لبنانی در شمال فلسطین اشغالی آغاز گردید. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال 1972 ادامه یافت. اولین شهید شیعه در عملیات ایذایی بر علیه رژیم صهیونیستی، از جوانان شهر مرزی «ناقوره» بود که در سال 1347 به شهادت رسید.

در مهر 1348 مؤسسه صنعتی جبل عامل یا کارگاه کادر سازی امام صدر رسماً آغاز به کار نمود. در پی بمباران شدید جنوب لبنان توسط رژیم صهیونیستی در سال 1349 و عدم واکنش مناسب دولت وقت، اعتصابی بی سابقه به دعوت امام موسی صدر لبنان را فرا گرفت، به گونه ای که دولت وقت را بر آن داشت برای بازسازی مناطق جنگی و برپایی پناهگاههای مناسب در آن، مجالس جنوب را تاسیس نماید. از اوایل سال 1341 عملیات ایذایی جوانان شیعه در داخل فلسطین اشغالی شکلی مستقل به خود گرفت، هر چند تا سالها پس از آن نیز به صلاحدید امام صدر، افتخار آن به نام «نیروهای مخصوص جنبش فلسطینی فتح» ثبت می گشت. در شهریور سال 1351 و کمتر از 24 ساعت پس از اشغال 48 ساعته دو روستای «قانای جلی» و «جویا« به دست سربازان رژیم صهیونیستی، نشست فوق العاده مجلس اعلای اسلامی شیعیان با حضور تمامی اعضا در روستای جویا برگذار گردید، و از همان روز اولین بذرهای «مقاومت لبنانی» توسط امام موسی صدر پاشیده شد.

یک ماه پس از این حادثه و به هنگام تجاوز نیرهای صهیونیستی به روستای «فاووق» در جنوب لبنان، اولین عملیات غیر رسمی مقاومت لبنان به اجرا در آمد، که حاصل آن چند کشته و مجروح اسرائیلی بود.
از پاییز سال 1351 آموزش نظامی جوانان شیعه شتاب بیشتری گرفت. اولین شهید مقاومت لبنان «فلاح شرف الدین» مؤذن چهارده ساله مؤسسه صنعتی جبل عامل بود که در زمستان 1352 و پس از به هلاکت رساندن چند تن از سربازان رژیم صهیونیستی، در روستای مرزی «بنت جبیل» به شهادت رسید. در خرداد سال 1354 و به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع، که به شهادت 27 تن از جوانان شیعه انجامید، امام موسی صدر رسما ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان نمود. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسما در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال 1355 صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای «طیبه» و «بنت جبیل» منجر گردید.

افشای طرح توطین فلسطینی ها در لبنان
امام موسی صدر اولین شخصیتی بود که در زمستان سال 1356، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا، و با مواضع شجاعانه خود از تحقق آن جلوگیری نمود. در حمله گسترده سال 1357 اسرائیل به جنوب لبنان و به رغم عقب نشینی احزاب چپ و گروههای فلسطینی، جوانان مقاومت لبنان و دانش آموزان مؤسسه صنعتی جبل عامل در منطقه اشغالی باقی ماندند، و به رغم امکانات اندک تا به آخر علیه اشغالگران صهیونیست ایستادگی کردند.

امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزه های علمیه، اتحادی عربی اسلامی جهت مبارزه با اسرائیل و گسترش تشیع در آفریقای سیاه، مهمترین دغدغه های خارج از لبنان ایشان را تشکیل می دادند.

در پی بازداشت امام خمینی (ره) و در اوایل تابستان 1342، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال آفریقا گردید، تا شاه ایران را برای آزادسازی امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پایان این سفر، آیت الله خویی تصریح نمود که این آزادی، بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده است. در پی تبعید امام به ترکیه در پاییز سال 1343، امام موسی صدر اقدامات مشابهی را به انجام رساند، تا ضمن تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم سازد. در نیمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند، و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند. در اواخر دهه چهل و مقارن با تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی (ره) در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید.

در زمستان 1350 و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتگو نمود، که بعضی از آنان از جمله حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان آزاد گردیدند. با به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همکاریهای تنگاتنگ وی با امام صدر، سوریه به امن ترین کشور خاورمیانه برای مبارزین ایرانی بدل گردید. امام موسی صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سینه سپر نمود، و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.

به دنبال درگذشت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در پاییز سال 1356، وی پسر عموی خود شهید آیت الله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی برخیزد. امام موسی صدر در بهار سال 1357 لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد، تا با انجام اولین مصاحبه بین المللی با امام خمینی، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد. امام موسی صدر در دیدارهای مکرر سال 1357 خود با رهبران سوریه، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای جهان عرب، اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریب الوقوع آن، و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور 1357 و یک هفته پیش از ربودن شدن خود، با انتشارمقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، امام خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی نمود.

بدون تردید بزرگترین خدمت امام موسی صدربه انقلاب اسلامی ایران آن بود که در سالهای 1356 تا 1357 و پس از قریب دو دهه ترویج ارزشهای زیبای اسلام راستین در لبنان، عموم مردم، خصوصا شیعیان و بالاخص کادرهای مقاومت آن کشور را با این انقلاب آشنا و مرتبط نمود.

امام موسی صدر در 3 شهریور سال 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی، و در روز 9 شهریور ربوده گردید. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا، و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمود. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش بدست آمدند، تماما دال بر آن هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.

در این میان قرائن متعددی حکایت از آن دارند که امام موسی صدر همچنان در قید حیات بوده و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می گذراند.

آخرین خبری که در 13 اردیبهشت 1380 توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» بر روی شبکه جهانی اینترنت منعکس گردید، مدعی آن است که امام موسی صدر در اواخر سال 1376 توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده گردید. والله علی رجعه لقادر.

دکتر محسن کمالیان

آقای روحانی! این کلید است یا سوئیچ بولدوزر؟!


حسین شریعتمداری:
این روزها برخی از جماعت یاد شده و پست و مقام یافته، چنان به قلع و قمع این و آن مشغولند که باید از جناب روحانی پرسید، آن کلید کذایی که در تبلیغات ریاست جمهوری به مردم نشان دادید و بعدها نیز بارها به آن اشاره فرمودید، کلید حل مشکلات بود یا سوئیچ‌‌بولدوزر؟! چرا که کار از «داس» و امثال آن گذشته است!
به گزارش مشرق، حسین شریعتمداری در یادداشت امروز کیهان نوشت: آقای دکتر روحانی رئیس جمهور محترم کشورمان در اولین کنفرانس‌خبری خود که بعد از انتخاب به ریاست جمهوری و با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی برگزار شده بود، مواضع درخور تقدیری اتخاذ کرد. ایشان از یکسو بر سیاست‌های کلان و رسماً اعلام شده نظام در عرصه‌های بین‌المللی تأکید ورزید که ابراز ناامیدی دشمنان بیرونی را در‌پی داشت و از سوی دیگر تلاش روزنامه‌های زنجیره‌ای برای مصادره رأی‌خود به حساب مدعیان اصلاحات را ناکام گذاشت که عصبانیت اصحاب‌فتنه را به دنبال داشت. آقای روحانی در همان کنفرانس خبری و در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران که پرسیده بود؛ آیا مجریان و مسئولان دولت پیشین را درو خواهید کرد؟ گفته بود؛ «دولت آینده،‌دولت کارآمدی و شایسته‌سالاری است و از همه عزیزان و مدیرانی که هشت سال کار و تلاش کردند و شایسته هستند استفاده می‌کنیم و در مقابل آنها تواضع می‌کنم» آقای روحانی در ادامه تأکید کرده بود «ما گفتیم کلید داریم، نگفتیم داس داریم». این اظهارنظر رئیس جمهور که آمیزه‌ای از مزاح نیز در آن بود، بازتاب گسترده‌ای یافت و حکایت از آن داشت که آقای روحانی در گزینش اعضای کابینه و یاران و همکاران خود بر «شایسته‌سالاری» تکیه دارد و از انتخاب ناشایسته‌ها و بی‌صلاحیت‌ها اجتناب خواهد کرد. اما، حضور برخی از اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 در فهرست وزیران پیشنهادی ایشان به مجلس شورای اسلامی، این برداشت را که جناب روحانی بر شایسته‌سالاری تکیه دارد، با تردیدهای جدی روبرو کرده و در حد و اندازه یک شعار بی‌پشتوانه تنزل داد. ولی بعد از آن که وزرای پیشنهادی-بدون استثناء- در معرفی خود به نمایندگان مجلس، از فتنه‌88 اعلام برائت کردند، بر دروغ بودن ادعای تقلب تأکید ورزیدند و از تعهد خود نسبت به رهبر معظم انقلاب و قانون اساسی سخن گفتند، این امیدواری در میان نمایندگان مجلس شکل گرفت که آنان از گناه بزرگ حضور در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 پشیمان شده و توبه کرده‌اند و قصد دارند با حضور فعال خود در چرخه تعریف شده اسلام و انقلاب و نظام، جبران مافات کنند. توبه از آن جرم بزرگ اگرچه به تنهایی نمی‌توانست مجوز حضور آنان در دولت جدید باشد، ولی نمایندگان مردم- به هر علت که بحث جداگانه‌ای می‌طلبد- عذر تعدادی از آنها را پذیرفتند و به آنان رأی اعتماد دادند که امید است این حسن ظن نمایندگان مردم را پاس بدارند و البته 3 تن از وزرای پیشنهادی نیز نتوانستند از مجلس رأی اعتماد بگیرند.
تا اینجا، می‌توان گفت که تعدادی از وزیران کابینه آقای دکتر روحانی حضور خود در کابینه را مدیون، اعلام برائت از فتنه 88، اعتراف به دروغ بودن ادعای تقلب، تأکید بر پاسداشت اصل ولایت فقیه و قانون اساسی و حسن ظن و پذیرش عذر تقصیر آنان از سوی اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی هستند، آیا غیر از این است؟!
همین جا و با عرض پوزش باید گفت شعار «اعتدال» هندوانه دربسته است که تا شکافته نشود نمی‌توان درباره محتوای آن قضاوت کرد. مگر «اصلاحات» شعار بدی بود؟! ولی در عمل به وطن‌فروشی و خروج از حاکمیت شماری از مدعیان اصلاحات انجامید و آقای خاتمی تازه در اواخر دوران ریاست جمهوری خود پیشنهاد کرده بود که «اصلاحات» نیاز به تعریف دارد! آیا قرار است شعار «اعتدال» به سرنوشت شعار «اصلاحات» دچار شود؟ پاسخ این سؤال را باید ابتدا در میدان عمل دید و سپس درباره آن قضاوت کرد. بنابراین بدیهی است که برخلاف آنچه این روزها مدعیان اصلاحات و برخی از اطرافیان رئیس جمهور محترم ادعا می‌کنند شعار سربسته و تعریف نشده «اعتدال» انگیزه و علت رأی اعتماد نمایندگان مردم به تعدادی از وزرای پیشنهادی نبوده است و دقیقاً به همین علت بود که جناب روحانی و وزرای پیشنهادی ایشان در کنار شعار اعتدال و به پیوست آن، بر برائت از فتنه 88، اعتراف به دروغ بودن تقلب و پایبندی به قانون اساسی تأکید می‌ورزیدند. از این روی بدون کمترین ابهام و تردیدی می‌توان نتیجه گرفت که منظور آقای روحانی از «اعتدال» هر چه باشد، برائت از فتنه‌گران اصلی‌ترین محور آن است.
اکنون باید گفت؛ اگر رأی مردم را آنگونه که رهبر معظم انقلاب تأکید فرمودند، «حق‌الناس» بدانیم- که هست- و بی‌توجهی به آن را گناهی نابخشودنی و خیانت تلقی کنیم - که چنین است- این «حق‌الناس» منحصر به زمان شمارش آراء نیست، بلکه کسانی که با رأی مردم، یعنی همان «حق‌الناس» بر کرسی‌های مسئولیت تکیه زده‌اند نیز موظف به حفظ امانت مردم و پاسداری از حق‌الناس خواهند بود. اما، از سوی دیگر، جناب روحانی و اعضای کابینه ایشان در جریان اخذ رأی اعتماد مجلس از مرزبندی با فتنه‌گران و برائت از آنها با عنوان «پیام مردم» یعنی همان «حق‌الناس» یاد کرده‌اند و اگر چنین نبود، آنهمه اصرار و تأکید بر برائت از فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 برای چه بود؟! با این حساب که نه پیچیده است و نه پنهان، به کارگیری اصحاب فتنه در کابینه، آنهم در پست‌های کلیدی، ضمن آن که صداقت آقایان را در اظهارات رسماً اعلام شده آنان با تردیدهای جدی روبرو می‌کند، امانت‌داری و التزام عملی و نظری آنها به حفاظت از «حق‌الناس» را هم زیر سؤال می‌برد و این پرسش منطقی را در اذهان پدید می‌آورد که آیا آنهمه اعلام برائت از فتنه‌گران و تأکید بر اعتدال و شایسته‌سالاری فقط برای کسب رأی اعتماد از مجلس بود؟!
در برخی از عزل و نصب‌های دولت نوپای آقای روحانی نه فقط سمت و سویی از «شایسته‌سالاری»، «اعتدال» و مخصوصاً برائت و مرزبندی با فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 دیده نمی‌شود، بلکه این تلقی را پدید می‌آورد که گویی جماعتی از اصحاب فتنه و افراد بدسابقه و بدنام را برای حمله به شایستگان و انتقام از کسانی که در مقابل فتنه 88 ایستاده بودند، سازماندهی کرده و به میدان آورده‌اند!
در این باره اگرچه گفتنی‌هایی هست که برای مردم شنیدنی است و شاید برای شخص رئیس جمهور محترم نیز قابل شنیدن باشد! و به آن خواهیم پرداخت ولی به مصداق «مشتی که نمونه خروار» است می‌توان از انتصاب سرپرست وزارت علوم یاد کرد. ایشان به گواهی اسناد مکتوب و فیلم‌های موجود از اصحاب فتنه 88 بوده است و این واقعیت تلخ از نگاه رئیس جمهور محترم نیز پنهان نبوده و نیست تا آنجا که به همین علت از معرفی وی در فهرست وزرای پیشنهادی اجتناب ورزیدند. اما، چرا ایشان را به سرپرستی وزارت علوم - با توجه به اهمیت ویژه آن- منصوب کرده‌اند؟! آیا این انتصاب دهن‌کجی به مردم و ضایع کردن حق‌الناس نیست؟! سرپرست کنونی وزارت علوم که به نظر می‌رسد مأموریت جاده‌صاف‌کنی و ریل‌گذاری این وزارتخانه حساس به نفع فتنه‌گران را برعهده دارد، این روزها با عجله و شتاب فراوان به عزل و نصب‌های سؤال‌برانگیز و تغییرات غیرقابل توجیه و غیرعلمی در وزارتخانه تحت‌ سرپرستی خود مشغول است. به عنوان نمونه و فقط به عنوان نمونه، دیروز، یعنی در یک روز تعطیل رسمی حجت‌الاسلام دکتر شریعتی را از ریاست دانشگاه علامه عزل کرد و چند روز قبل در اقدامی مشابه و غیرمنتظره و با یک تماس تلفنی کوتاه رئیس دانشگاه صنعتی اصفهان را نیز برکنار کرده بود و همچنین با اتخاذ یک تصمیم بی‌جا و اعتراض‌آفرین، دانشجویان بورسیه را از حق قانونی خود محروم کرد... و اقدامات مشابه دیگری از همین دست. آیا مردم، اساتید دانشگاه، دانشجویان و نمایندگان مجلس حق ندارند از رئیس جمهور محترم درباره انگیزه و علت اینگونه اقدامات سؤال کنند؟! مثلاً؛ عزل حجت‌الاسلام‌ والمسلمین دکتر شریعتی با چه انگیزه‌ای صورت پذیرفته است؟ آنچه همگان از ایشان می‌شناسند و همه شواهد نیز گواه آن بوده و در دسترس و قابل بررسی است، شخصیت علمی برجسته دکتر شریعتی، تلاش بی‌وقفه ایشان برای گسترش دامنه علم‌آموزی و پیشرفت‌های علمی، تأکید بر آموزه‌های اسلامی و انقلابی و ایستادگی ایشان در مقابل فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و روشنگری درباره آن خیانت بزرگ است. اگر سرپرست وزارت علوم و یا جناب رئیس جمهور محترم خصوصیت دیگری در ایشان سراغ دارند که باعث عزل وی شده است، چرا اعلام نمی‌کنند؟ و اگر عزل ایشان تنها به‌خاطر ویژگی‌های یاد شده است که...؟!
و بالاخره، این روزها برخی از جماعت یاد شده و پست و مقام یافته، چنان به قلع و قمع این و آن مشغولند که باید از جناب روحانی پرسید، آن کلید کذایی که در تبلیغات ریاست جمهوری به مردم نشان دادید و بعدها نیز بارها به آن اشاره فرمودید، کلید حل مشکلات بود یا سوئیچ‌‌بولدوزر؟! چرا که کار از «داس» و امثال آن گذشته است!

رمز گشایی از اسرار سیاسی امام صادق (ع)


نظام اسلامی با چه معیارهایی سنجیده می شود
جامعه اسلامی در آن دوره "پیشرفت" کرده بود، خلیفه ای ساده زیست و علم دوست و مقید به شرعیات بر سر کار بود ولی امام صادق (ع) بر آن بود که «شاخص اسلامیّت» نظام، «عدالت» است و «شاخص عدالت»، «رفتار انسانی» حکمرانان است، و شاخص رفتار انسانی، رعایت «حقوق مردم» و احترام به شخصیت آنان و پرهیز از زبان زور و عنف و دوری از جباریت است. امام(ع)میزان دینداری خلیفه "منصور دوانیقی" را نه در مجالس موعظه، بلکه در سیاه چال های وحشتناکی می بیند که برای مخالفان ساخته است.
* محمد سروش محلاتی
 
عصر ایران -  امام صادق (ع)، اصحاب و شاگردان زیادی داشتند که تعداد آنها تا چهار هزار نفر هم گفته شده است. ولی این تعداد زیاد همان هایی بودند که در درس های عمومی شرکت داشتند و به فراخور استعداد خود، در فقه، تفسیر، عقاید و علوم دیگر علم آموزی می کردند.

سطح مباحث ارائه شده برای این جماعت انبوه، معمولا فراتر از همان مسائل عادی فقه و عقاید و اخلاق - که برای همگان قابل بازگو کردن است -نبود، ولی در این میان نادر زبدگانی هم بودند که امام، اسرار خود را با آنها در میان می گذاشت.  برخی ظرفیت درک اسرار علمی را داشتند  و بعضی نداشتند.

یکی از این نوادر، شخصیتی است به نام «بُرید» است. او گاه صحنه های عجیب و یا گفته های استثنائی از امام بازگو می کند.  صحنه هایی که فقط  خود او شاهد و ناظر آن بوده و امام صرفاً برای او رمزگشایی کرده است. وی گزارشی از یکی از این ملاقات ها ارائه کرده است.

حقیقت و نه پوسته دین


در یکی از مجالس خصوصی که امام با او خلوت کرده بود، حضرت با اشاره به شیوه حکمرانی امیرالمؤمنین (ع) چنان متأثر و ناراحت شد که بی اختیار شروع به گریستن کرد و در حالی که اشک از دیدگانش سرازیر بود و فشار بغض و ناراحتی اجازه سخن گفتن به او نمی داد، پرده از روی حقایقی برداشت. آنچه امام می خواست آشکار کند این بود که در جامعه ما از حقیقت دین چه چیزی باقی مانده است؟

البته مسلمانان ـ و حتی طرفداران خلیفه ـ اذعان داشتند که حکومت بدون عیب و نقص نیست و در گوشه و کنار جامعه، مواردی از خطا یا گناه وجود دارد، نه کسی خلیفه را «معصوم» می دانست، و نه از حاکم «دفاع مطلق» کرده و در کشور پهناور اسلامی، وجود ظلم و احجاف «به طور کلی» قابل انکار بود ولی سخن توأم با اشک امام صادق (ع)، با وجود این همه قضاوت های به ظاهر منصفانه، کاملا متفاوت بود، نظر امام این بود «همه حرمت»های الهی شکسته شده و «همه پرده ها» را دریده اند، یعنی «هیچ چیز» باقی نمانده است. به کتاب خدا و سنت پیامبر او عمل نمی شود، و از رحلت امیر المؤمنین تاکنون نه «حدّ» ی اجرا  و نه به «کمترین حقّ » ی عمل شده است! امام این جملات را نه فقط با گریه ادا می کرد، بلکه با قسم به اسم جلاله هم قرین ساخته بود و سوگند می خورد که چنین است:
«والله ما بقیت لله حرمة الا انتهکت... و لا عُمل بشیء من الحق.»

این جملات بسیار سنگین و کوبنده بود و چونان پتکی فرود می آمد.  از یک سو امام اهل اغراق‌  و سیاه نمایی و گزافه گویی نبود، و از سوی دیگر مگر می توان همه چیز را «سیاه» دید و برهمه افتخارات حکومت، مهر بطلان زد؟

فهم این معما برای «بُرید» دشوار نبود ولی برای ساده انگارانی که در رونق مساجد و در رواج زیارت خانه خدا،" اوج دین داری" را می دیدند، چنین قضاوتی شگفت آور و باورنکردنی بود. آنها در پس ذهن و خیال خود درگیر این موضوع بودند که چرا امام صادق (ع) این همه خدمت دولت عباسی را نمی بیند و برتلاش آنان در عزت بخشیدن به اسلام در جهان ارج نمی نهد؟!

آغاز چرخش

البته این بُهت و اعتراض، تازگی نداشت. پیش از آن هم، چند نسل قبل با چنین امری در برابر داوری امیرالمؤمنین (ع) نسبت به اوضاع و احوال پیش از خلافت خود روبرو بودند. آن روزها هم مولا فرموده بود که شما به عقب برگشته اید، و این عقب گرد، درحد باز گشت به «نیمه راه» نیست و گمان نکنید که فقط از بخشی از مسیر را برگشته اید، شما به «نقطه صفر» ـ روز بعثت پیامبر ـ رجعت کرده اید و هرآنچه را که به دست آورده بودید از دست داده اید و هیچ چیز از اسلام در میان شما نمانده است:
«الا و انّ بلیّتکم عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیکم» (خطبه16نهج البلاغه)

و پاسخ حضرت به آنها که می پنداشتند مظاهر اسلام در همه جا دیده می شود و «جلوه های مسلمانی» سراسر جامعه را گرفته است، این بود که شما فقط «پوسته» می بینید و غافلید از این که در پس این ظواهر، چیزی وجود ندارد، و از «دیانت»، بجز انبوهی از «نام» اثری باقی نمانده است:
«انکم صرتم بعد الهجرة اعراباً و بعد الموالاة احزاباً ما تتعلقون من الاسلام الّا باسمه و لا تعرفون من الایمان الّا رسمه.»(خطبه 234 نهج البلاغه)

و اینک پس از گذشت حدود یک قرن، امام صادق (ع) بار دیگر همان سخن را تکرار می کند. بدون تردید این گونه قضاوت و داوری، دارای ملاک خاصّی است، ولی این ملاک، نه تقیّد به "مناسک" دینی مانند نماز جمعه و جماعت است، و نه "گسترش" مرزهای کشور اسلامی است، و نه رونق یافتن بازار "بحث های علمی" است، و نه از دیار" ثروت" و رشد اقتصادی. زیرا بر طبق این شاخص ها، جامعه اسلامی در آن دوره "پیشرفت" کرده و بر اساس آنها نمی توان به انحطاط و عقب گرد، نظر داد. به نظر می رسد امام صادق (ع) در داوری خود از شاخص دیگری استفاده می‌کرد و به نتیجه کاملاً معکوسی می رسید، از نظر امام «شاخص اسلامیّت» نظام، «عدالت» است و «شاخص عدالت»، «رفتار انسانی» حکمرانان است، و شاخص رفتار انسانی، رعایت «حقوق مردم» و احترام به شخصیت آنان و پرهیز از زبان زور و عنف و دوری از جباریت است.

چهره دوم حاکمیت
داوری امام صادق درباره عیار اسلامی بودن" نظام" ، بر اساس زندگی مسلمانی «افراد» و تقیّد آن ها به ارزش های دینی نیست. بدون تردید در همان دوره اموی و عباسی هم افرادی بودند که زندگی پاک و سالمی داشتند، نه زبان به هتک حرمت مسلمانی باز می کردند و نه مال و ناموس مردم دست درازی می نمودند، و از این قبیل افراد در میان اصحاب حضرت کم نبودند.

ولی در این سخن، امام نظر به زندگی «افراد» ندارند و لذا مقیاس داوری را هم یک «فرد پاک» مثل سلمان قرار نداداه اند تا «افراد دیگر» را با او مقایسه کنند، بلکه امام، نگاه به دولت داشته و در بررسی عملکرد آن، مقیاس داوری را یک «نظام پاک» قرار داده اند.

 برای فهم عمیق تر و درک کامل تری از این داوری شگفت، فضای حاکمیت آن دوره باید مورد مطالعه قرار بگیرد. مثلاً باید دید که منصور دوانیقی چگونه رفتاری داشت؟ آیا او زندگی اشرافی داشت؟ آیا اموال عمومی را سخاوتمندانه به اطرافیانش می بخشید؟ آیا مقدسات دینی را مورد هتک و بی احترامی قرار می داد؟ و ....
آنچه در تاریخ در این باره ثبت شده، کاملاً با این گونه داوری منفی متفاوت است.

منصور، زندگی کاملاً ساده و معمولی یی داشت، او نه تنها لباس فاخر به تن نمی کرد، بلکه معمولاً لباسش وصله دار بود، اگر در اطرافیانش کسی را می دید که به تجملات روی آورده اند به شدت او را تنبیه می کرد.مثلا محمدبن جمیل، منشی خلیفه بود اما پانزده ضربه شلاق خورد که چرا لباس پنبه و کتان پوشیده و اسراف کرده است! احترام ویژه او برای مقدسات مذهبی چنان بود که قطعه حصیر کهنه ای را با اهتمام و ادب خاص، نگهداری می کرد، چون آن را منسوب به رسول خدا می‌دانست، در برابر مردم به این حصیر فرسوده تبرّک می جست و آن را به دیده می نهاد! او مجالس موعظه و اخلاق تشکیل می داد و از اهل خطابه و منبر دعوت می کرد تا او را موعظه کنند و خلیفه با شنیدن مواعظ ایشان اشک می ریخت و زار زار گریه می کرد.

از سوی دیگر دستگاه خلافت، دستگاه علم پرور بود و هر دانشمندی که سرِ ستیز با حاکمیت نداشت، از عزت برخوردار می شد.  هم چنین در آن دوره، اسلام مرزهای کشور را درمی نوردید و سرزمین های کفر را تسخیر کرده و دولت کفر را مغلوب می ساخت، در همان ایام امام صادق (ع) بود که مسلمانان وارد خاک فرانسه شدند و تا رودخانه لوار در شمال غربی فرانسه پیش رفتند.  همان «منصور»ی که بغداد را بنا نهاد و آن را پایتخت کشور اسلامی قرار داد و از آن پس چنان توسعه پیدا کرد که دولت های جهان را خیره ساخت!

ولی امام صادق (ع)، بر اساس این عملکرد ها، داوری نمی کند زیرا برای اخلاق بیش از توسعه ارزش قائل است و ادب دولتمردان را فراتر از دولت شان می داند و حرمت مؤمن را بالاتر از حصیر پیامبر و به تن کردن جامه وصله دار را رواج ریاکاری معرفی می کند و...

امام صادق (ع) در داوری خود، مجذوب پرده های فریب کاری نمی شود، او میزان دینداری منصور را نه در مجالس موعظه، بلکه در سیاه چال های وحشتناکی می بیند که برای مخالفان ساخته است.
امام (ع) او را از ماورای زهد فروشی ها می بیند و در خلوت خانه اش تماشا می کند. زیرا منصور در لایه درونی اش خلیفه سفّاکی بود که برای حفظ قدرت خود از هیچ جنایتی خودداری نمی کرد. مثلا گروهی از علویان معترض را در ربذه به زنجیر بسته و زندانی کرده بود و سپس آنها را به کوفه آورد ودر خانه ای زندانی کرد.
در این زندان، شب و روز از یکدیگر تشخیص داده نمی شد و برخی از آنان که در شکنجه از دنیا رفتند، اجسادشان در همان زندان وانهاده شد و زندانیان ناگزیر بودند در کنار بدن های متعفن دوستان خود زندگی کنند.

شاخص اسلامیت 


امام صادق (ع) برای نشان دادن آن که جامعه چقدر از اسلام حقیقی فاصله دارد، مقیاس را «جامعه علوی» قرار می دهد و با یادآوری یک نمونه از دستور العمل های امیرالمؤمنین به راحتی آشکار می سازد که از اسلام چیزی باقی نمانده است.

نمونه ای که امام صادق (ع) انتخاب کرده است، همان دستورالعملی است که امام علی (ع) برای مأموران جمع آوری زکات صادر کردند. در آنجا حضرت توضیح دادند که مأموران چگونه باید با مردم برخورد و  چگونه به سخن آنان اعتماد کنند و نظر آنها را بپذیرند و چگونه باید رأی آنان را بر خواست خویش مقدّم دارند و چگونه باید در مقام استیفای حق حکومت، از درشت گویی بپرهیزند و چگونه موظف اند به عنوان مأمور حکومت، از زبان زور و عنف دوری کنند.
حتی امام به آنان سفارش کرده اند در برخورد با حیوانات هم، رحم و عطوفت را در نظر گرفته  و  در حق آنها رفتاری به دور از ملاطفت در حق آنها نداشته باشند. متن بخشنامه امام(ع) ـ به اختصارـ چنین بود:

«برو با ترس از خدا، مسلمانی را مترسان واگر او را خوش نیاید ، بر سر وی مران، و بیش از حق خدا از مال او مستان، آرام به سوی ایشان رو، سلام شان کن و در درود گفتن کوتاهی مکن و بگو: بندگان خدا، مرا ولیّ خدا سوی شما فرستاد تا حقی را که خدا در مال هایتان نهاد از شما بگیریم، آیا خدا را در مال های شما حقی است؟
اگر کسی گفت: نه ، متعرض او نشو و اگر کسی گفت: آری. با او برو، بی آن که او را بترسانی یا بیمش دهی و یا بر او سخت گیری.
اگر اورا گاو و شتر هاست، بی رخصت او میان آن در مشو و چارپایان را از جای مگریزان و مترسان، و با خداوند آن در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن و چون مال مسلمانان را با کسی روانه داری، بدان بسپار که به دینداری او اطمینان داری، و به آن مگمار جز خیرخواهی مهربان و درستکاری نگاهبان که نه بر آنان درشتی کند و نه زیانشان رساند، و به دو سفارش کن که میان ماده شتر و بچه شیرخوارش جدائی نیفتد و ماده را چنان ندوشاند که شیرش اندک ماند و بچه اش را زیان رساند، و در سوار شدن به خستگی نیندازد و میان آن و دیگر شتران عدالت را برقرار سازد و باید شتر خسته را آسوده گرداند و آن را که از رفتن ناتوان گردیده، آرام راند، و چون از آبگیرها گذرد به آبشان درآرد و راهشان را از زمین های گیاهناک به جاده ها نگرداند و در ساعت هایی آن ها را آسوده بگذارد و به هنگام خوردن آب و چریدن گیاه مهلت شان دهد...»(نهج البلاغه، نامه25، ترجمه از دکترسید جعفر شهیدی)

امام صادق (ع) با نقل این دستور العمل، حالش دگرگون شد و چنان قلبش به درد آمد، که شروع به گریستن کرد و در همین لحظات پر تأثّر و پر غصّه از یک سو گذشته در اوج افتخار را بازگو می کند و از سوی دیگر امروز را در حضیض انحطاط می بیند. با بیان چند جمله، از اندوه درونی اش پرده برمی دارد، بُرید ادامه ماجرا را چنین نقل می کند:

«ثُمَّ بَکَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثُمَّ قَالَ یَا بُرَیْدُ لَا وَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ لِلَّهِ حُرْمَةٌ إِلَّا انْتُهِکَتْ وَ لَا عُمِلَ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ لَا سُنَّةِ نَبِیِّهِ فِی هَذَا الْعَالَمِ وَ لَا أُقِیمَ فِی هَذَا الْخَلْقِ حَدٌّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِ وَ لَا عُمِلَ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْحَقِّ إِلَى یَوْمِ النَّاسِ هَذَا»

 ثقه الاسلام کلینی در کتاب کافی (ج3،ص538) این روایت را با سند معتبر نقل کرده است.

نکاتی دیگر
 
امام صادق(ع) با یکی از توصیه های امیرالمؤمنین (ع)، نه درصدد بازخوانی تاریخ پیشینیان است و نه در صدد بازگوئی «سیره» امیرالمؤمنین. امام(ع) حتی درصدد آنکه یک «مسأله فقهی» در باب آداب جمع آوری زکات به بُرید یاد دهد، نبوده است.

ذیل این نقل نشان می دهد که امام، با این نقل می خواهد «معیار» حکمرانی عادلانه را تبیین کند. و معیار شاقولی است که هم «راست بودن» رفتار و هم «کج بودن» اعمال را نشان می دهد، و چون شاخص، زبان دوگانه دارد و علاوه بر «اثبات» از آن می توان «نفی» را هم استنتاج کرد، لذا بلافاصله امام نتیجه می گیرد که «در این حکومت چیزی از حق و عدل وجود ندارد».

متأسّفانه شیخ حرّعاملی در کتاب وسائل الشیعه، به گمان اینکه ذیل کلام امام، دخالتی در فهم صدر ندارد و مشتمل بر حکم شرعی نیست، آن را حذف کرده و موجب آن گردیده که خواننده با مطالعه روایت بپندارد، امام با نقل سیره امیرالمؤمنین، صرفاً در مقام بیان حکم فقهی و مسأله گویی بوده است. درحالی که ذیل کلام گواه آن است که امام صرفا نمی خواسته «کلی گویی» کند، مگر کلی گویی و در فضای معلّق سخن گفتن، هشدار دهنده و برای توده ها آگاهی بخش است؟

اگر صاحب وسائل، این تقطیع را نکرده بود و فقیهان و متفقهان را از بخش دوم روایت، محروم نمی کرد، برای آنها توجه و التفاتی بود که امام صادق(ع) هرگز در «مسأله گویی» توقف نمی کردو شاگردان مکتبش نیز شایسته چنین شیوه ای نیستند.

  استاد بزرگوار آیة الله حسن زاده آملی  در شرح نهج البلاغه وقتی به این کلام مولا رسید که به مأمورانش فرموده بود: «مبادا بدون اجازه به خانه کسی وارد شده و بدون رضایت بر اموال و اثاث او را دست بگذارید» در سال 1348 چنین نوشت:

«فرمانروای دادگر الهی چنین است که مأمورش را از ورود به خانه هر مسلمانی ـ بدون رضایت ـ باز می دارد حتی اگر آن مسلمان، گوسفند چرانی در بادیه بوده و در پائین ترین مرتبه اجتماعی باشد، این ادب الهی کجا، و رفتار فرمانروایانی که خود را به اسلام می چسبانند و ادعای مسلمانی دارند، کجا؟! آنها که به مأموران خود دستور می دهند که برخانه علمای امت هجوم برده و حاملان قرآن را شب هنگام مورد تعرض قرار داده و خانه شان را غارت نموده و از خانه هایشان آواره سازند!» (منهاج البراعه،ج19، ص6)

 آینده ای روشن
سخن پایانی امام صادق (ع) با «بُرید»، درباره آینده است. امام در ختم کلام خود، به اشاره دو نکته مهم و اساسی را یادآور شدند، یکی آن که این دوران سیاه و تاریک با صبح عدالت پایان می پذیرد و دیگر آن که خورشید عدالت در عصر امام زمان آشکار می گردد. سپس به بُرید و دوستانش نوید و بشارت آن ایام را دادند: «فابشروا، ثم ابشروا ثم ابشروا»

این کلام امام هرچند نور امید را در دل شیعه زنده می دارد، ولی آنان را از نگاه خوش بینانه به تحقق عدالت مطلق پیش از ظهور ولی حق، باز می دارد. امام از یک سو از بازگشت حق به اهل آن، و از اقامه دین حقیقی، خبر می دهد: «یرد الله الحق الی اهله و یقیم دینه الذی ارتضاه» و از سوی دیگر اصحاب خود را از شتاب زدگی در دستیابی به این آرمان و مغرور شدن به حرکت های اصلاحی ، باز می دارد.

بدون شک سخن امام به معنی تخطئه مبارزه با ظلم و تلاش برای احقاق حق نیست. ولی بدون تردید به معنی تخطئه مطلق گرائی در این مبارزه و مطرح کردن آرمان های کلان برای بشریت، و توهّم استقرار عدالت همه جانبه هست. و این هشدار در بیانات ائمه فراوان تکرار شده است تا نه ادّعاها هر روز متورم تر گردد و نه عیب ها و نقص‌ها در هر دوره ، نادیده انگاشته شده و یا توجیه شوند.

«حاکمیت کامل دین» وعده به حق الهی است. «وعد الله الذین امنوا منکم و عملوا الصالحات... لیمکنن لهم دینهم» (سوره نور، آیه 55) ولی هیچ کس نباید این وعده را متوجه خود دانسته و چنین رسالتی را برابی خود تعریف کند. این آرمان فقط به دست مبارک امام معصوم غائب تحقق می یابد، همان گونه علّامه طباطبایی، پس از یک بحث مفصّل و دقیق، در نهایت می گوید:
«اگر در آیه به درستی تأمّل شود، معلوم می گردد که جز بر همان جامعه موعود که با ظهور امام زمان، برپا می‌شود، قابل انطباق نیست.»( المیزان 15/156)

 نکته سنجی سید رضی

سید رضی که این بخشنامه را در نهج البلاغه آورده می گوید، جملاتی از آن را می آوردم تا دیگران بدانند که حضرت چگونه ستون حق را برپاداشت و در کارهای "خرد و بزرگ" نشانه های عدالت به جای گذاشت:
«انّما ذکرناها لیعلم بها انّه علیه اسلام کان عماد الحق. و یشرع امثلة الحق فی صغیر الامور و کبیرها و دقیقها و جلیلها.»

و البته این شیوه مولا نقطه مقابل کسانی است که می گویند ما به کار های کلان اهتمام داریم و از جور و جفا در ضمن آنها گریزی نبوده و باید از این ظلم های کوچک چشم پوشی کرد، آیا آنان نمی دانند کسی که بر ارتکاب ظلم های خرد جرأت می کند، خود را برای ارتکاب ظلم های کلان نیز آماده می سازد؟ و آیا نمی دانند که تکرار ظلم های اندک نیز مجموعه ای بزرگ از ظلم و بیداد درست می کند؟ و آیا نمی دانند کسی که در مصدر حکمرانی قرار می گیرد، چون «حق خود» را بسیار بزرگ می بیند، لذا حق مردم را کوچک دیده و هرگونه تعدی نسبت به آن ها را «کوچک» و ناچیز تلقّی می کند؟

ازخداوند می خواهیم که در این ایام سوگواری حضرت صادق علیه السلام به ما شیعیان نیز از آن درک و درد حضرت عنایت فرماید تا بتوانیم امام را در اشک هایش همراهی کنیم و
اشک "بر" امام را با اشک "با" امام توأم سازیم.