اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند؟+ تصاویر و فیلم

یکی از اعضای آنتی‌بالاکا می‌گوید: باید با شمشیر همه‌شان را قطعه قطعه کرد. اگر مسلمانان اینجا را ترک کنند ما کاری با آن‌ها نداریم اما اگر از اینجا نروند آن‌ها را خواهیم کشت.

گروه جنگ نرم مشرق- در ابتدای سال 2014، یک ملت کوچک آفریقایی شروع کرد به پاره کردن قسمتی از خودش. با هزاران مرده و ناگهان کشور از وجود مسلمانان خالی شد. کمتر کسی درست فهمید که چطور مردم یک کشور می‌توانند شب بخوابند و صبح برخیزند در حالی که آرزوی کشتن همسایه‌شان را در سر می‌پروانند. این مستند شبکه پرس‌تی‌وی به دنبال آن است تا به این سوال پاسخ دهد.

این مستند که به همت شبکه پرس‌تی‌وی تهیه شده به دنبال آن است تا بداند چرا مسیحیان کشور جمهوری آفریقای مرکزی ناگهان تصمیم گرفته‌اند که سر از تن تمام مسلمانان این کشور جدا کنند.

در مارس سال 2013 گروهی شورشی مسلمان به نام سِلِکا از نواحی شمالی این کشور سرازیر شدند و تلاش کردند تا رئیس‌جمهور نامحبوب یعنی بوعزیزی را سرنگون کنند. در طی 10 ماهی که گروه سلکا در قدرت بودند قساوت‌های زیادی را مرتکب شدند؛ قساوت‌هایی مانند کشتن و تجاوز به اکثریت مسیحی. سپس شبه‌نظامیان مسیحی، آنتی‌بالاکاها شروع کردند حمله به مسلمانان و البته نه فقط مسلمانانی که شورش کرده بودند بلکه هر کسی به نظرشان با گروه مسلمان همراهی کرده بود. خشونت‌های قومی پشت سر هم روی داد گویی که هرگز سر صلح با یکدیگر ندارند. مسلمانانی که در اقلیت بودند شکست خوردند. اما آیا این روایت با واقعیت هماهنگ است و حقیقت را در خود دارد؟
چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
جمهوری آفریقای مرکزی در قلب قاره آفریقا و در همسایگی چاد قرار دارد. کشوری که در نسل‌کشی مسلمانان در این کشور بی‌تاثیر نبود.

رودخانه بنگویی. در دوران استعمار، فرانسه در تلاش بود تا منشا این رودخانه را بیابد زیرا در این صورت مرز دارایی زوری خود را تعیین کرده بودند. جمهوری آفریقای مرکزی، که پایتخت آن همان بنگویی است، پس از مرگ مشکوک رهبر استقلال طلبش یعنی باتلمی بوگاندا در سال 1960 از استعمار فرانسه خارج شد و به استقلال رسید. اما بعد از آن همچنان مردان مورد اعتماد فرانسه بر این کشور حکومت کردند و در آن باقی ماندند. در سال 1965، فرانسه کمک کرد تا شخص به نام جین بدل بوکاسا به قدرت برسد. وی با پیروی از ناپلئون، در مراسمی بسیار با هزینه بالغ بر 5 میلیارد دلار آمریکا تاجگذاری کرد. او اکنون در آفریقای جنوبی نمادی برای ملیگرایی، ولخرجی، و آخرین رهبری بود که در این کشور ساخت و ساز انجام داد. الان بیشتر ساختمانهای این کشور مربوط به زمان او هستند. اما پس از 11 سال در قدرت بودن، فرانسویها او را هم خلاص کردند.

پسر وی دراین باره می‌گوید: وقتی که پدرم، بوکاسا برای سفری به لیبی رفته بود، کماندوهای فرانسوی آمدند و تمام نقاط استراتژیک را اشغال کردند و کس دیگری را در قدرت قرار دادند و دلیل نخستشان هم رابطه رئیس‌جمهور فرانسه با پدرم بود که بسیار بد شده بود. زیرا پدرم به قذافی و دیگر کشورهایی که با فرانسه میانه‌ای نداشتند نزدیک شده بود.

اکنون مردم از دوران وی به خوبی یاد می‌کنند و پیشرفت‌های محدود زمان خود را مدیون او می‌دانند. او با اینکه می‌توانست به زندان برود اما انتخاب کرد که در خانه‌اش در سال 1996 کشته شود. بعد از وی سه رئیس‌جمهور دیگر روی کار آمدند تا نوبت به فرانکویس بوزیز، یک فرانسوی دیگر رسید.

این اواخر درگیری‌هایی بین بوزیز و شرکت‌های چندملیتی فرانسوی پیش آمده بود که زیرا بوزیز هم به دنبال برقراری ارتباط با دیگر کشورها و یافتن منابع برای اداره کشور بود.

در مارس سال 2013 با حمله سلکا از شمال وی مجبور به فرار شد و اکنون در کامرون در حال طرح‌ریزی برای بازگشت به قدرت است.

شهردار سابق بنگویی در اینباره می‌گوید: آنچه که در این کشور روی داده شاید مردم جهان را شگفت زده کند اما من را نه زیرا این مردم از ابتدایی که چشم باز کرده‌اند تحت استعمار بودند و هستند. فرانسه‌ای الان در حال بازی در نقش آتن‌نشان است، خودش مسئول 50درصد این وقایع است. سهم مردم اینجا 30درصد و سهم همسایگان هم 20درصد. زیرا اکنون فرانسه یک شریک خوب برای چاپیدن این کشور یافته است: همسایه شمالی ما یعنی چاد.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
ژوزف بندونگا، شهردار سابق پایتخت آفریقای مرکزی و یکی از معتمدان و ریش سفیدان مردم این کشور

اساسا مشکل این کشور به پیش از زمان سلکا برمی‌گردد. این فرانسه بود که همه رژیم‌های سیاسی را نصب و خلع می‌کرد. در دهه 60 داکو را از فرانسه با هواپیما آوردند و بوکاسا را کنار گذاشتند. دوباره در سال 1981، قدرت را از داکو به کولینگ‌با منتقل کردند.

جمهوری آفریقای مرکزی همواره مستعمره فرانسه بوده است. از سال 1959 وقتی که بوکاسا به شکل بدی مرد، فرانسه دوباره کنترل همه چیز در این کشور را به دست گرفت. از ابتدا تا کنون کل مسائل سیاسی این کشور در دست آنان بوده است.

ادریس دِبی، دیکتاتور چاد، رئیس یکی از فاسدترین کشورهای جهان، به چتربازان فرانسوی نیاز دارد تا وی را در قدرت نگاه دارند. او یک متحد وفادار برای فرانسه است. او کسی است که سلکا را مسلح کرد و تجهیزات لازم برای حمله به بوزیز را به آنها داد.

ماکا یکی از روزنامه‌نگاران آفریقای مرکزی می‌گوی: هیچ چاره‌ای جز اینکه بگوییم ادریس ابی به سلکا کمک کرده نداریم زیرا خودش این مسئله را پذیرفته است. ضمن اینکه چاد همیشه، زیر حملات قومی از سوی اقوام مرزی آفریقای مرکزی بوده است پس چاد مایل به تغییر رژیم و امن کردن مرزهای خود است.

پسر بوکاسا، رئیس‌جمهوری معدوم آفریقای مرکزی می‌گوید: آن‌ها همچنان کار تغییر رژیم خود را انجام می‌دهند منتها فقط روششان عوض شده است. تلاش می‌کنند تا مخفیانه‌تر و هوشمندانه‌تر کار کنند برای همین چندان ردپای از خود باقی نمی‌گذارند. این نوعی برده‌داری مدرن است که در آن هیچ نامی از برده به میان نمی‌آید. ما همچنان زندانی منافع خارجی‌ها هستیم.

یکی از رهبران جوان آفریقای مرکزی ادامه می‌دهد: اینجا کشور خوبی است فقط یه مشکل بزرگ با رهبری این کشور داریم. مردم خوب هستند اما رهبران اینجا بد هستند. مشکلات زیادی داریم. آموزش خوب نیست. بخش درمان ضعیف است. هر کس به قدرت می‌رسد تنها به فکر خانواده و خودش و قوم و منطقه خودش است. یک مشکل مرتبط با رهبری است.

اکنون کشور جمهوری آفریقای مرکزی ملغمه‌ای است از چندین منطقه جنگ زده یا در حال جنگ. هر دو منطقه مسلمان‌نشین و مسیحی‌نشین در پایتخت این کشور نابود شده است و تقریبا هیچ منطقه‌ای سالم نمانده است.

عده‌ای از غارتگرانی که در این کشور دست به کشتار زده‌اند می‌گویند: شما با این فیلم‌ها پول‌های هنگفتی به جیب می‌زنید. فقط دنبال پول هستید. دوربین شما را باید شکست. شما حتی دنبال چیزی بیشتر پول هستید. اصلا از کجا به اینجا اومدید؟ شما فقط یک عده آشغال هستید. شما دارید از خیابان‌های ما پول درمی‌آورید.

وقتی به دیدن جنازه‌های افتاده در کف خیابان می‌روی می‌بینی که مرگ از هر گوشه‌ای سرک می‌کشد و هر لحظه ممکن است که یک نفر به دلیل مسلمان بودن قطعه قطعه شود و پس از کشتن آنان خانه‌هایشان را با نارنجک منفجر می‌کنند تا هیچ اثری از آنان باقی نماند.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
اکنون 70 درصد از کشور آفریقای مرکزی به خرابه تبدیل شده است

برخی از مناطق به صورت منطقه ممنوعه درآمده‌اند و کسی حق رفت و آمد در آن‌ها را ندارد زیرا مورد هدف تک‌تیراندازان قرار می‌گیرد و هیچ کس نمی‌داند که این تک‌تیراندازان فرانسوی هستند یا آفریقایی. اگر کسی در این منطقه‌ها کشته شود جنازه‌اش همانجا باقی می‌ماند تا بپوسد. به شکل مرموزی هیچ خبری از صلیب سرخ و نیروهای حافظ صلح در این مناطق نیست. نیروهای فرانسوی و حافظ صلح حتی در دیگر مناطق هم از کشتار مسلمانان جلوگیری نمی‌کنند.

آنچه که کاملا محرز است این است که پشت تمام این اقدامات یک طرح از پیش تعیین شده برای به وجود آوردن آشوب قرار دارد. زیرا هنگامی که درگیری‌ها در حال رخ دادن بود هیچ کس نمیتوانست گرایشات کاری و یا حتی فکری کارشناسان نظامی که برای پایان دادن به درگیری‌ها آمده بودند را بفهمد و تقریبا هیچ کدامشان هیچ کاری نمی‌کردند.

حقیقت آن است که تحت کنترل نگاه داشتن چنین کشوری بسیار ساده است. فقط کافیست مردم را در فقر نگاه دارید.

سرژ ماگنا، یکی از رهبران این کشور می‌گوید: این کشور از نبود رهبران مردمی رنج می‌برد. مشکل اساسی اینجاست که همه گروه‌های سیاسی فقط به دنبال منافع خودشان هستند. به همین دلیل هم هست که جوانان سیاست‌مداران را قبول نمی‌کنند. سیاست‌مداران ما عمدا کشور را در فقر نگاه می‌دارند. باورهای غلط را به مردم تزریق و تفکرشان را دستکاری می‌کنند.

توماس وانگ، یکی از معاونان وزیر کشور آفریقای مرکزی به گونه‌ای صحبت می‌کند که گویی هیچ وقتی اینجا کشوری بنا نشده است. وی ادامه می‌دهد: کشور ما قهوه، پنبه چوب را می‌تواند صادر کند اما شرکت‌های خارجی آن‌ها را به تاراج می‌برند. دلیل اصلی فقر در کشور ما هم همین است.

در عین حال، معادن طلای فراوان، الماس بسیار، معادن غنی اورانیوم، منیزیم و بسیاری از فلزات دیگر در کشور ما وجود دارد از به کار ما نمی‌آید چون اصلا در دست ما نیست. ما حتی هیچ نقشه دقیقی از موقعیت این معادن نداریم.

ژوزف بندونگا، شهردار سابق بانگویی ادامه می‌دهد: سفارت فرانسه در اینجا شرایطی را فراهم آورد تا یک زن در این کشور به قدرت برسد و کسی را انتخاب کردند که بتواند بهتر هر کس دیگری مردم را کنترل کند و مهمتر آنکه آفریقای مرکزی را در اختیار آنان قرار دهد.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
رئیس جمهور آفریقای مرکزی در کنار هولاند رئیس جمهور فرانسه بر فراز جنگل‌های آفریقای مرکزی

شهردار سابق بنگویی ادامه می‌دهد: روش حکومت فرانسه بر کشور ما اینگونه است که آنان با کمک عمال داخلی خود، کاری می‌کنند که هرگز امنیت در کشور ما برقرار نشود و مردم آرام نشوند. این زنی که رئیس‌جمهور کشور ماست، کاملا تحت دستورات هولاند، رئیس‌جمهور فرانسه است و ارتباطشان کاملا ارباب و رعیت است. او خودش بخشی از دارایی‌های فرانسه است.

وی می‌گوید: وقتی با افراد درگیر در جنگ صحبت می‌کنیم به وضوح می‌بینیم که از سوی فرانسویان تحریک شده‌اند. البته جالب آنکه این تحریک‌پذیری از سوی مسیحیان بیشتر دیده می‌شود و این درگیری‌ها بدون پشتیبانی فرانسوی‌ها عملا اتفاق نمی‌افتاد.

بندونگا خاطر نشان می‌کند: فرانسه اجازه نمی‌دهد وگرنه خیلی‌ها هستند که می‌توانند در انتخابات شرکت کرده، رای بیاورند و بسیاری از مشکلات مردم را فقط با استفاده از مردم و فقط با سرمایه داخلی برطرف کنند اما آن‌ها نمی‌خواهند کشور ما از دستشان خارج شود. مردم این کشور معمولا بعد از آنکه اوضاع خیلی وخیم شد از خواب بیدار می‌شوند.

روزانه به تعداد زیادی از مسلمانان در بنگویی حمله می‌شود. هر جا که گروهی از مسلمانان جمع شده باشند تحت خطر هستند و نیروهای صلیب سرخ هم به بهانه آنکه به دنبال حفظ آن هفتاد درصد آرام جامعه هستند کاری نمی‌کنند.

عده‌ای از مسلمانان در میان جنگل‌های انبوه نزدیک شهر بودا تجمع کرده‌اند و از ترس حملات آنتی‌بالاکاها نمی‌توانند حرکت کنند. این افراد در وضعیتی بد و با بدترین و کمترین غذاها زندگی خود را می‌گذرانند. برنامه جهانی غذا هر روز صبح به آنان غذا می‌رساند اما غذایی با بدترین کیفیت و مقداری بسیار کم.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
مسلمانانی که موفق به فرار از این کشور نشدند، در میان جنگل‌ها با ابتدایی‌ترین وسایل زندگی پناه گرفته‌اند

اکنون بیشتر مسلمانان از این کشور فرار کرده‌اند و کسانی که مانده‌اند در سرزمین خود بدون غذا و سلاح زندانی شده‌اند. مصاحبه‌ها با مردم بومی نشان می‌دهد که هر دو طرف ماجرا، ناسازگاری پیش آمده میان مسلمانان و مسیحیان را از سوی ارتش فرانسه می‌دانند. هرچند خبرنگاران تا حدودی در امنیت هستند اما اوضاع برای مسلمانان اصلا مساعد نیست.

چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند // در حال ویرایش
خشمی که در کلام تروریست‌های آنتی‌بالاکا وجود دارد نشان از عطش آنان برای کشتن مسلمانان این کشور است

یکی از اعضای آنتی‌بالاکا که به کشتار مسلمانان معتقد است می‌گوید: باید با شمشیر همه‌شان را قطعه قطعه کرد. اگر مسلمانان اینجا را ترک کنند ما کاری با آن‌ها نداریم اما اگر از اینجا نروند آن‌ها را خواهیم کشت. حتی زنان آن‌ها هم به بدی شوهرانشان هستند. یک کودک مسلمان هم همین‌طور است و باید کشته شود. این‌ها به خاطر این است که ابتدا آنان به ما حمله کردند و ما و زن و بچه‌هایمان به جنگل‌ها پناه بردیم. حالا نوبت آن‌ها است که فرار کنند.

گفته شده که مسلمانان سلکا، پس از حمله، خانه‌های مسیحیان را آتش زدند اکنون اما آنتی‌بالاکاها تقصیر نه گردن آنان بلکه گردن همه مسلمانان می‌دانند. در این کشور و در مناطق معدنی مسلمانان و مسیحیان قرن‌ها با آرامش و شادی در کنار هم زندگی کرده بودند اما اکنون با اتفاقاتی که افتاده فقط مسیحیان حق ماندن دارند. مسلمانان هم به کشورهایی چون چاد و کامرون و یا هر جای دیگر می‌روند.

نکته مهم در این بین آن است که تندروی گروه اسلامی قدرت‌طلب و حمله آن به کلیساها به نام اسلام تمام شده و رسانه‌ها به‌ویژه در غرب به دنبال آن هستند که این نبرد را نبردی اسلامی ـ مسیحی و در راستای آنچه در دیگر کشورهای آفریقا چون نیجریه و مصر رخ می‌دهد، جلوه دهند.

در این بین اما نکته مهم‌تر این است که در دو طرف ماجرا مردم و نه قدرت‌طلبان مسلمان و مسیحی در اوج بی‌گناهی کشته می‌شوند.


مطالب مرتبط

اکبر عبدی و آینده فرزندان ما در آلانیای ترکیه!

به بهانه مهاجرت بازیگر سرشناس
تصور کنید تلویزیون ایران در حال پخش یکی از سه گانه های اخراجی های ده نمکی باشد که اکبر عبدی هم در آنها بازی می کند و هم زمان یک شبکه ماهواره ای به ما می گوید آینده فرزندان مان را در یکی از شهرستان های آن سامان تامین کنیم!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- به بهانه تایید خبر مهاجرت اکبر عبدی بازیگر مشهور سینما و تلویزیون ایران به ترکیه - احتمالا به منظور تبلیغ برای بنگاه معاملات املاک که مردم را به سرمایه گذاری در آلانیا و به قول بعضی ها آنالیا دعوت می کند- چند نکته را می توان یادآور شد.

اما ابتدا لازم است تصریح شود که انتخاب شغل و محل زندگی حق هر شهروند - اعم از عادی و مشهور- است و قوانین کشور نیز منعی در این باره ندارد مگر آن که در این مورد خاص همکاری با شبکه های ماهواره ای تفسیر و بعدتر محدودیت هایی برای آقای عبدی قایل شوند هر چند که به نظر می رسد او خود را تنها از فعالیت بازیگری و نه تهیه کنندگی و پشت دوربین بازنشسته کرده باشد و از این حیث نگرانی ندارد.

اکبر عبدی (نفر وسط) در آلانیای ترکیه 
اکبر عبدی و آینده فرزندان ما در آلانیا!

نکته دیگری نیز که باید مورد توجه قرار گیرد همان توضیح یا توجیه خود اوست که گفته این تصمیم را به خاطر سلامتی اش گرفته چون با بیماری دیابت و اخیرا ناراحتی از ناحیه کلیه دست به گریبان است.

هر چند در مورد اخیر شاید برخی بگویند می توانست در لواسان یا شمال ایران یا هر نقطه خوش آب و هوای دیگر نیز اقامت گزیند و از خدمات پزشکی بهره برد و این دلیل را کافی ندانند و بگویند نمی توان پذیرفت سطح پزشکی آن منطقه از ترکیه و نه استانبول و آنکارا از تهران بالاتر باشد.

بنا بر این می توان حدس زد انگیزه غالب، قرار و مداری با همان بنگاه معاملات ملکی ترکیه ای بوده که یا ابتدای کار ملک و املاکی به اکبر خان عبدی داده و در هفته های اخیر به تبلیغات خود در یک شبکه ماهواره ای پربیننده فارسی زبان شدت بخشیده و کار را به جایی رسانده اند که کودکی از والدین خود می پرسد:

«آیا به فکر آینده فرزند خود هستند؟» و به بیننده القا می کند که با خرید ملک در آلانیای ترکیه یا همان آنالیا به قول برخی و بر وزن آنتالیا آینده فرزندشان را تامین و تضمین می کنند!

خود او البته شایعه اهدای خانه از جانب آن بنگاه را رد کرده و از توصیه یک دوست قدیمی سخن گفته و این که ملک راخریداری کرده است.

 این که این تب نیز چندی بعد مانند تبلیغات سال های گذشته دوبی فرو می نشیند و عده ای احساس رضایت و برخی از خسارت شکوه می کنند و چه بسا در این میانه بعضی نیز مبادرت به کلاه برداری کنند موضوع این گفتار نیست و تنها با تاکید بر اکبر آقای عبدی همان چند نکته ای را که مد نظر بود یادآور می شوم:


اکبر عبدی و آینده فرزندان ما در آلانیا!

1- بعید به نظر می رسد اکبر عبدی در آن سامان تنها استراحت کند و از پیشنهاد کار وسوسه نشود هر چند شاید بازیگری را ادامه ندهد. همین حالا هم شنیده شده قصد دارد وارد عرصه تهیه فیلم و سریال شود و شاید با پروژه «مشهدی عباد» شروع کند.

  این اتفاق البته سبب خواهد شد سایت ها و شبکه هایی که در حال حاضر لحن محترمانه ای درباره او اتخاذ کرده اند الفاظ تازه ای را به استخدام گیرند و از کشف ابعاد تازه ای از یک توطئه رسانه ای خبر دهند و شاید برای بازگرداندن او بکوشند.
 
 2 - در سال های قبل هر گاه بازیگری مشهور کوچ می کرد و زندگی از نوعی دیگر را برمی گزید تلویزیون از پخش مجدد فیلم هایی که او در آنها بازی کرده بود خودداری می ورزید یا آن صحنه ها را کوتاه می کردند. مشهورترین مثال در این باره فیلم های بهرام بیضایی است که به خاطر بازی سوسن تسلیمی گرفتار همین وضع شد.

  یا فیلم های پیش از انقلاب مسعود کیمیایی به سبب حساسیتی که بر روی بهروز وثوقی وجود داشت. حالا این سوال مطرح است که با ده ها فیلم که اکبر عبدی در آن ها بازی کرده چه خواهند کرد؟ خصوصا با نقش هایی که در فیلم های کارگردان مورد علاقه و تبلیغ تلویزیون – اخراجی ها- ایفا کرده است؟ آیا این فیلم ها دیگر پخش نمی شود یا به روی خودشان نمی آورند و پخش می کنند؟

3- وزیر محترم ارشاد در مصاحبه ای با روزنامه آفتاب یزد در اواخر سال گذشته (یکشنبه 24 اسفند 93) درباره پلمب ساختمان انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران و در مقام نوعی توجیه یا دلیل آوری گفته بود: «برخی از اعضای این انجمن در خارج از ایران فعالیت می کنند».

  این در حالی است که به موجب اساسنامه این نهاد صنفی نه تنها فعالیت در خارج از کشور که اقامت طولانی مدت نیز عضویت را منتفی می کند چرا که هدف از فعالیت انجمن های صنفی کارگری دفاع از حقوق صنفی افراد در مقابل کارفرمایان است و طبعا روزنامه نگاری که در خارج از کشور زندگی می کند از چارچوب قانون کار ایران خارج شده و دیگر عضو به حساب نمی آید. فارغ از این که فعالیت رسانه ای داشته باشد یا نداشته باشد.

  اکنون آیا با همین منطق  نمی توان پرسید آیا با توجه به اقامت اکبر عبدی در خارج از کشور- که تنها اقامت هم نخواهد بود و به زودی شاهد فعالیت های تبلیغی وی نیز احتمالا خواهیم بود- خانه سینما نیز باید پلمب شود؟!

  پرسشی که البته هیچ کس مطرح نخواهد کرد زیرا مشخص است تصمیم یک عضو یا چند عضو یک سندیکا یا نهاد را به سرنوشت آن نهاد تعمیم نمی دهند یا شاید از این رو بر روی روزنامه نگاران حساسیت وجود دارد که با افکار عمومی سر و کار دارند و می توانند تولید فکر کنند حال آن که بازیگر ازخود چیزی ندارد و تنها آنچه کارگردان خواسته را به اجرا در می آورد و فکری را تولید نمی کند.

4- یک فیلم متعلق به کارگردان آن است ولاغیر. تهیه کننده هم البته به لحاظ مادی صاحب آن است اما فیلم را با کارگردان می شناسند و باید شناخت نه با بازیگر. یک بار مسعود کیمیایی به طعنه گفته بود بهروز وثوقی در آمریکا چنان از فیلم هایی که در آنها بازی کرده صحبت می کند و هیچ اشاره ای به من نمی کند که انگار کارگردان آنها خودش بوده و نه بازیگرشان و همه را به اسم خود سند زده در حالی که هر فیلمی متعلق به کارگردان و سازنده آن است.

  با این منطق فیلم هایی که اکبر عبدی بازی کرده نباید با مشکل و مانع پخش مجدد رو به رو شود زیرا او تنها بازیگر آنها بوده ولو نقش اول و ولو مردم فیلم را با نام بازیگر بشناسند. کما این که آنتونی کویین هم نقش عموی پیامبر را بازی کرده و هم نقش عمر مختار را و هم در ده ها فیلم دیگر بازی کرده و قضاوت درباره بازی او محدود به همان فیلم است.ضمن این که مگر اقامت در کشوری دیگر به لحاظ قانونی جرم است که بخواهیم بچه ها را از «بازم مدرسه م دیر شد» محروم کنیم؟
 
 5- در برنامه های تلویزیونی به جای دعوت از متفکران و شاعران و نویسندگان از بازیگران دعوت می کنند. مثل شبکه های ماهواره ای که هنرمند را در خواننده موسیقی پاپ محدود کرده اند شبکه های داخلی هم وقتی می گویند هنرمند منظورشان بازیگر سریال است و انگار نه انگار این مملکت شاعر و نویسنده و کارگردان هم دارد.

  اکبر عبدی نیز در بسیاری از این برنامه ها شرکت می کرد و حالا ممکن است همان استفاده ای که در داخل صورت می پذیرفت در شبکه خارجی انجام شود. این اتفاق باید سبب شود که تلویزیون ایران دایره را باز کند و خیال نکند دیگران همه مساله دارند چون ممکن است یک روز چشم باز کنند و با خبر مهاجرت بازیگر سریال های مورد علاقه شان یا با تصویر خانم مجری خود در حالی که تصویر صورت مشت خورده را با ادعای اصابت از جانب مجری – همسر سابق در شبکه های اجتماعی منتشر کرده رو به رو شوند. به جای آن که تنها بازیگران میهمان باشند پای شاعران و نویسندگان و فیلسوفان را هم باز کنید تا در مواقعی این گونه دچار مشکل نشوید.

6- هنگام تحریر این متن خبر آمد که میلاد بیگی تکواندوکار ایرانی که سال پیش به عضویت تیم ملی بزرگسالان در آمده بود با تغییر تابعیت به عضویت تیم ملی تکواندوی جمهوری آذربایجان درآمده است.در کارنامه او عضویت در تیم ارتش ایران هم دیده می شود.

  اگر در صحنه ورزش شاهد تغییر تابعیت هم هستیم در سینما و هنر خوش بختانه این اتفاق نمی افتد. با این حال نمی توان گفت اکبر عبدی آخرین بازیگری خواهد بود که می کوچد و شاید دیگران نیز همین راه را ادامه دهند. دلایل متفاوتی می توان برای این تصمیم بر شمرد: آنها که از بیکاری های پیاپی خسته می شوند و شغل دیگری هم ندارند، یا دوست دارند بیشتر دیده شوند و احساس می کنند در شبکه های ماهواره ای این اتفاق می افتد، یا کار می کنند و کار می کنند تا پولی گرد آورند و فکری برای دوران گمنامی و بازنشستگی کنند و پیشنهاد ملک و اقامت، برخی را و البته تنها معدودی را وسوسه می کند.

7- به تصمیم گیرانی که از مهاجرت یک هنرمند به کشور همسایه آزرده خاطر شده اند و می گویند چرا پیش خودمان نیامد تا ببینیم چه مشکلی دارد یا انگیزه اش چه بوده می توان یادآور شد همین حالا هم مشهورترین چهره موسیقی دستگاهی ایران در دهه هشتم عمر خود امکان برگزاری کنسرت در داخل کشور را ندارد و ناگزیر است در ترکیه برنامه برگزار کند و در تهران بلیت می فروشند.

  آیا همان گونه که از اقامت دایمی هنرمند بازیگر در ترکیه ناخرسند می شوند از این که محمد رضا شجریان به رغم میل خود ناگزیر است در ان سامان برنامه اجرا کند نیز ناخرسند می شوند تا تدبیری بیندیشند و موانع داخلی را بر چینند؟

8- قضیه اما فراتر از این است که اکبر عبدی مهاجرت کرده و رفته است. خیلی های دیگر مانند بازیکنان مشهور فوتبال نیز رفته اند یا می روند. دغدغه نویسنده این سطور و خیلی های دیگر همان پرسش است که در تبلیغات آن بنگاه معاملات املاکی و در لابه لای سریال های پر بیننده ترکیه ای می شنویم که فرزندی می پرسد: آیا آینده من برای شما مهم است؟!

  آیا واقعا آینده را باید در یکی از شهرهای کشورهای همسایه جست و جو کرد؟! این همه اصرار برای بها دادن به همه اندیشه ها و توسعه و مردم سالاری و فعالیت آزادانه نهادهای مدنی و صنفی برای همین است که با چنین پرسش هایی رو به رو نشویم یا وقتی شدیم با صدای بلند پاسخ دهیم: بله! مهم است و آینده را در همین سرزمین رقم می زنیم و البته از جاهای دیگر دنیا برای سیر و سفر و تماشا لذت می بریم. یعنی امیدواریم که بتوانیم چنین پاسخی بدهیم و خودمان و شنونده هم قانع شویم.

  اینها همه به کنار. تصور کنید تلویزیون ایران در حال پخش یکی از سه گانه های اخراجی های ده نمکی باشد که اکبر عبدی هم در آنها بازی می کند و هم زمان یک شبکه ماهواره ای با اشاره به این بازیگر و در قالب تبلیغ یک بنگاه معاملات ملکی به ما می گوید آینده فرزندان مان را در یکی از شهرستان های ترکیه تامین کنیم. چه احساسی به ما دست می دهد و به آنها که فضای هنری را تنگ و تنگ تر می پسندند چه احساسی؟

مظلوم‌هایی که شکار جیش الظلم شدند+تصاویر


مظلوم‌هایی که شکار جیش الظلم شدند+تصاویر

شهیدان مهران اقرع و علی امام‌دادی از پرسنل یگان تکاوری ۱۳۲ باهوکلات سیستان و بلوچستان که برای حفظ حریم مقدس کشورمان از لوث وجود منحوس اشرار در مرزبانی این استان مستقر شده بودند، به دست اشرار به شهادت رسیدند.

خبرگزاری فارس: مظلوم‌هایی که شکار جیش الظلم شدند+تصاویر

سایت مشرق نوشت: ستوان دوم «شهید مهران اقرع» و ستوان دوم «شهید علی امام‌دادی» از پرسنل یگان تکاوری 132 باهوکلات سیستان و بلوچستان که برای حفظ حریم مقدس کشورمان از لوث وجود منحوس اشرار در مرزبانی این استان مستقر شده بودند به دست اشرار به شهادت رسیدند.

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

عکس/ مرزبانان مهربانی که شهید شدند

این شهدای بزرگوار همراه با شش همرزم خود در 17 فروردین 1394 در منطقه نگور حد فاصل میله مرزی 239 در کمین گروهگ جیش الظلم قرار گرفتند و پای بر بساطِ «عند ربهم یرزقون» نهادند.
گفتنی است شهید مهران‌ اقرع فرمانده دسته شهدا در سال 1371 در مشهدالرضا و شهید علی امام‌دادی در سال  1370در باخرز متولد شدند؛ این شهدا از دانش‌آموختگان دوره 22 دانشگاه علوم انتظامی امین ناجا بودند که به فیض شهادت رسیدند.

 

مطلب فوق مربوط به سایر رسانه‌ها می‌باشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است.

بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی

انتهای پیام/

دستاوردهای انصارالله یمن از تجاوز هوایی سعودی ها

چهار هفته بمباران هوایی نتوانست آسیبی به انسجام انصار و نیروهای وفادار به آن بزند و به هیچ جنبش اعتراضی مردمی علیه انصارالله منجر نشد ولی نیروهای وفادار به عربستان را با بحران هویت، انسجام و کارآمدی مواجه کرد.
به گزارش مشرق، سعدالله زارعی در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: قرائن و شواهد می‌گویند، جنگ یمن 28 روز پس از آغاز به نقطه پایان خود رسیده است هر چند ممکن است، متجاوز به دلیل آنکه در این جنگ ظالمانه حتی به حداقل‌های مورد نظر خود هم دست پیدا نکرده است، چند روز دیگر به این جنگ ادامه دهد.

عربستان سعودی در این جنگ یکطرفه‌ای که به ملت مظلوم یمن تحمیل کرد، بنا داشت با استفاده از تهدید شدید و اهرم نظامی، حرکت استقلال‌طلبانه و اسلام‌خواهانه مردم یمن را دفع کند و مانع به نتیجه رسیدن این انقلاب بشود. بر این اساس، آل سعود نقطه محوری این حرکت یعنی «جنبش مردمی انصارالله» را در کانون فشار قرار داد و با وارد آوردن انواع تهمت‌ها از جمله اینکه این جنبش بقاء حیات حرمین شریفین و دو شهر مقدس مکه و مدینه را تهدید می‌نمایند، سعی کرد یک اجماع منطقه‌ای و اسلامی علیه انصارالله و در واقع علیه مردم مظلوم یمن شکل بدهد اما عملکرد انصارالله در طول دوره این جنگ ظالمانه به گونه‌ای بود که عربستان نتوانست مجامع و توده‌های مسلمان منطقه را در این اتهام پراکنی و ائتلاف‌سازی با خود همراه نماید. جنبش انصار نه در اظهارات خود، آنچنان برای عربستان خط و نشان کشید و نه در مواجهه نظامی، سرزمین عربستان را میدان عملیاتی خود قرار داد و حال آنکه از یک سو رجزخوانی در زمان جنگ امری مرسوم است و از سوی دیگر، انصارالله برای پاسخ، موشک‌های متنوعی که اسکاد بی و اسکاد سی از جمله آنها بود، در اختیار داشت و قادر بود، ریاض پایتخت عربستان را در واکنش به بارها بمباران صنعا از سوی هواپیماهای سعودی هدف حمله خود قرار دهد. انصارالله فقط در یک نوبت برای آنکه نشان دهد توانایی ورود عملیاتی به خاک عربستان را دارد به یکی از قبایل هم پیمان خود در صعده اجازه داد وارد خاک عربستان شده و نیروهای نظامی سعودی را گوشمالی دهند. در این اقدام دست کم 30 نفر از نیروهای نظامی عربستان که یک سرتیپ ارتش از جمله آنها بود، کشته شدند و یک پایگاه مهم نظامی عربستان در «جازان» برای مدت یک روز در تصرف این قبیله زیدی یمنی بود. خویشتنداری انصارالله و نجابتی که در این میدان به خرج داد تأثیر زیادی در مهار ماشین جنگی دشمن داشت.

انصارالله در این جنگ از نظر تاکتیک و راهبرد نظامی کار مؤثری انجام داد و از این رو عربستان نه تنها، این جنگ را با دستان خالی ترک می‌کند بلکه در شرایطی به توقف جنگ - که برای آبروداری آن را آتش بس نام می‌نهد- تن می‌دهد که در حین جنگ بر میزان قدرت انصارالله افزوده شده است. این آمار به خوبی نتیجه جنگ را نشان می‌دهند: تا پیش از جنگ ظالمانه عربستان، ائتلاف جنبش انصارالله، 11 استان شمالی یمن که مجموعاً 153718 کیلومتر مساحت یمن یعنی کمی بیشتر از 29 درصد خاک و حدود 18/2 میلیون نفر جمعیت یعنی کمی بیشتر از 79 درصد جمعیت یمن تشکیل می‌دهند، در اختیار داشت. چهار هفته پس از آغاز جنگ و هم اینک 256863 کیلومتر مربع از خاک- بیش از 48 درصد- و حدود 22 میلیون نفر از جمعیت- یعنی بیش از 95 درصد جمعیت- یمن را در اختیار دارد. این در حالی است که پیش از جنگ جنبش انصارالله هیچ علاقه‌ای به حرکت به سمت جنوب نداشت ولی جنگ و ضرورت ایجاد خط دفاعی در سواحل خلیج عدن سبب الحاق 7 استان لحج، ضالع، ابین، بیضاء، شبوه، ‌عدن و مأرب به منطقه شمالی گردید.

چهار هفته بمباران هوایی نتوانست آسیبی به انسجام انصار و نیروهای وفادار به آن بزند و به هیچ جنبش اعتراضی مردمی علیه انصارالله منجر نشد ولی نیروهای وفادار به عربستان را با بحران هویت، انسجام و کارآمدی مواجه کرد. عملیات رژیم عربستان، حزب شبه اخوانی اصلاح را که نفوذ قابل توجهی در میان مردم داشت و وابسته‌ترین جریان یمنی به رژیم آل سعود به حساب می‌آمد به انزوا برد، «تعز» پایتخت جریان اخوانی- وهابی از سیطره این حزب خارج شد و مأرب دومین شهر فعالیت این حزب هم عملا از سیطره آنان درآمد. عملیات هوایی رژیم سعودی سبب تثبیت صنعا و عدن در دست انصارالله گردید. این در حالی است که با سیطره انصار بر لحج، عدن، ابین و شبوه و حضور تله‌ای و ناپیوسته انصار در بخش‌هایی از سواحل المهره و حضرموت، بخش اعظم ساحل بسیار طولانی خلیج عدن در سیطره انصارالله و ارتش یمن که متحد انصار می‌باشد قرار گرفته است. در واقع هم‌اینک به برکت! چهار هفته عملیات ظالمانه سعودی، سواحل یمن در اختیار انصارالله و متحدان آن قرار دارد.

و در واقع هم‌اینک 18 استان از 20 استان یمن شامل پایتخت‌های تاریخی آن- یعنی تعز، صنعا، عدن و صعده- در اختیار ائتلاف انصار می‌باشد و این در حالی است که از دو استان دیگر، استان المهره نیز در اختیار قبایل آن است و از تصرف القاعده و نیروهای شبه نظامی منصور هادی و میلیشیای اصلاح مصون مانده است.

عربستان در این جنگ از پشتیبانی پیوسته ارتش آمریکا در ابعاد تامین تسلیحاتی، آموزش، مخابرات، اطلاعات حساس و کمک‌رسانی به هواپیماها حین عملیات برخوردار بود که مقامات نظامی و غیرنظامی آمریکایی کم و بیش به آن اذعان کردند. بر این اساس آمریکایی‌ها هر چه در توان داشتند برای جلوگیری از شکست عربستان پای کار آوردند و به این ترتیب در جزء جزء جنایاتی که علیه مردم مظلوم یمن اعمال شد، شریک هستند و باید پاسخگو باشند. آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که یمنی‌ها راه انتقام را بلدند و لذا از همین امروز نیروهای نظامی و غیرنظامی آمریکایی در حین تردد در این منطقه باید در انتظار ضربه یمنی‌ها باشند. انتقام یمنی‌ها قطعا از مقیاس حدود سه هزار شهیدی که داده‌اند، فراتر خواهد رفت اما در عین حال با توجه به تجربه شکست آمریکایی‌ها در چنین جنگ‌هایی، موافقت آنان با ورود متحد خود به جنگی با این نتایج بسیار بعید به نظر می‌رسد. از این رو می‌توان صحت این عبارت سرفرمانده نظامی آمریکا در منطقه را پذیرفت که گفت من از طریق رسانه‌ها از آغاز جنگ عربستان علیه یمن مطلع شده‌ام.

اما این موضوع چیزی را از مسئولیت آمریکا در این جنگ کم نمی‌کند چرا که سوخت هواپیماها و بمب‌های ویژه‌ای که هواپیماهای ارتش اجاره‌ای سعودی حمل می‌کردند، مستقیما در آسمان یمن از هواپیماهای آمریکایی به هواپیماهای سعودی منتقل می‌شدند.

نتیجه این جنگ تاثیر عمیقی در منطقه ما برجای می‌گذارد. عربستان از هم‌اکنون یک دشمن جدی را در کنار مرزهای خود دارد و از امروز هر اقدام این دشمن علیه سعودی از نظر اخلاقی و حتی از منظر حقوق بین‌الملل- عملیات مقابله به مثل- موجه می‌باشد این موضوعی است که رژیم آل‌سعود برای غلبه بر آن باید هزینه سیاسی و امنیتی زیادی را بپردازد. رژیم آل‌سعود منطقا نمی‌تواند به این زودی در منطقه‌ای که شکست خورده است، بار دیگر وارد عملیات شود. بنابراین انصارالله یک دوره زمانی فرصت دارد تا بدون دغدغه بر میزان توانمندی‌های دفاعی و هجومی خود بیفزاید از سوی دیگر از آنجا که برای اروپا هیچ‌چیز به اندازه منافع اقتصادی اهمیت ندارد، تلاش خواهد کرد تا راهی برای نزدیک شدن به جنبش پرقدرت انصارالله پیدا کند و از امنیت آبراه دریای سرخ و سواحل خلیج‌ عدن مطمئن گردد. این موضوع تا حد زیادی شرایط را برای آل‌سعود دشوار می‌کند چرا که به میزان توجه به اهمیت رابطه با جنبش انصارالله، از اقتدار و اعتبار آل‌سعود کاسته می‌شود و حال آنکه عربستان دست به جنگ زد تا  به خیال خود، نمایی از مطلقه بودن اقتدار خود در این منطقه را به نمایش بگذارد. در همین هفته گذشته یک مقام دیپلماتیک عربستان در گفتگو با یک دیپلمات ایرانی، با صراحت گفت حاضریم افغانستان را کاملا به شما واگذار کنیم به شرط آنکه شما به ما کمک کنید تا بر مشکل یمن فایق آئیم و البته طرف ایرانی در پاسخ گفته بود: «نه شما اجازه دارید از طرف ملت افغانستان تصمیمی بگیرید و نه ما اجازه داریم از طرف ملت یمن تصمیمی بگیریم». جنگ به پایان خود نزدیک شده و حال آنکه عربستان از سیطره بر یمن دورتر شده است.

اما انصارالله هم‌اینک باید به کمک مردم یمن و با تشریک مساعی همه گروههای یمنی یک نظام سیاسی مردم‌سالار براساس آموزه‌ها و ارزش‌های اسلامی بنا کند. یمنی‌ها ثابت کرده‌اند که پای کار انقلاب خود می‌مانند اما این همه، یمن را بی‌نیاز از قانون‌اساسی و چارچوب‌های قانونی نمی‌کند و لذا یمن باید همچنانکه در بعد امنیتی به توانمندی‌مناسبی رسیده است در بعد سیاسی هم صاحب یک نظام مقتدر باشد. این چنین نظامی می‌تواند در میان کشورهای عربی و اسلامی به یک الگوی خوب تبدیل شود.

مطالب مرتبط

طهران از چه زمانی شهرت یافت

در تابستان سال 1173 ه.ق. کریم‌خان زند به علت گرم بودن هوای طهران، به شمیران رفت و دستور داد در نبود او ساختمان سلطنتی و دیوان‌خانه‌ی بزرگ و حرم‌خانه در طهران بسازند.
گروه تاریخ مشرق- نام طهران به‌صورت نسبت طهرانی، نخستین بار در احوال حافظ ابوعبدالله محمد بن حامد طهرانی رازی از عالمان به‌نام نیمه‌ی نخستین سده‌ی (3 ه.ق) پهنه‌ی قصران و متوفی به سال (261 یا 271 ه.ق.) آمده است.
طهران در قدیم، روستای از توابع شهر ری بود و به همین خاطر در نسک‌های جغرافیایی و تاریخی پیش از اسلام، از آن نامی برده نشده است.

دکتر حسین کریمان، نویسنده‌ی کتاب قصران می‌نویسد:

«نام طهران به‌صورت نسبت طهرانی، نخستین بار در احوال حافظ ابوعبدالله محمد بن حامد طهرانی رازی از عالمان به‌نام نیمه‌ی نخستین سده‌ی (3 ه.ق) پهنه‌ی قصران و متوفی به سال (261 یا 271 ه.ق.) ... درج آمده».1

یاقوت حموی در معجم‌البدان، طهران را توصیف کرده، می‌نویسد:

«طهران به کسر طاء و سکون‌ها و را و نون در آخر، واژه‌ای است عجمی و ایشان طهران تلفظ کنند چون در زبان ایشان طاء وجود ندارد. این آبادی از دیه‌های ری است و بناهای ‌آن در زیر زمین بنیان یافته است، و هیچ‌کس جزء به اراده‌ی مردم به‌آن‌جا راه نمی‌یابد و در بیش‌تر اوقات ایشان نسبت به سلطان وقت راه خلاف و سرپیچی می‌پیمایند».2

طهران، از زمانی شهرت یافت، که شهرهای همسایه‌ی آن از جمله شهر ری در سال 617 ه.ق. در اثر یورش سی‌هزار سوار مغول ویران شد. در این یورش‌ گروه زیادی از مردم کشته شدند و شهر چپاول گردید، زنان بسیاری را به‌ اسیری بردند و خردسالان را به بندگی گرفتند. هفت گروه از مردم که جان سالم بدر برده بودند، به طهران که دارای سرداب‌ها و زیرزمین‌های زیاد بود، پناه بردند، وبدین ترتیب طهران کوچک، نخستین گام را در راه گسترش خود برداشت.3

تیمور گورکان به هنگام گذر از طهران، در آن‌جا اقامت کرد. شاه تهماسب صفوی که از قزوین به‌منظور زیارت سید حمزء، جد بزرگ صفویه که در کنار حرم عبدالعظیم دفن شده بود به شهر ری می‌رفت، به‌روستای طهران علاقه‌مند شد و در سال 961 ه.ق. دستور داد بارویی با 114 برج به عدد سوره‌های قرآن به دور طهران بسازند.4

در تابستان سال 1173 ه.ق. کریم‌خان زند به علت گرم بودن هوای طهران، به شمیران رفت و دستور داد در نبود او ساختمان سلطنتی و دیوان‌خانه‌ی بزرگ و حرم‌خانه در طهران بسازند.5

آغا محمد‌خان قاجار، روز یک‌شنبه 11 جمادی‌الاول سال 1200 ه.ق. که روز نوروز بود، در طهران بر تخت سلطنت نشست و به‌نام خود سکه زد و از این تاریخ طهران را دارالخلافه نامیدند.6

جمیل محمدی کردستانی بر این باور است که واژه‌ی طهران در اصل کردی است، زیرا پیش از بنای طهران، روستایی به‌نام کردکوی (نیاوران) وجود داشته است و یکی از ساکنان آن، فرزندش عبدالله را از خود می‌راند، او از نیاوران به جنوب رفته و عدولاجان را می‌سازد.

از آن‌جا که کردان عبدالله را عدولا گویند، نام این محل را از نام عبدالله برگرفته است. از سویی طهران در اصل تاران (تا + ران) یعنی رانده شده یا قهر کرده است. سرانجام جای یاد شده به گذشت زمان گسترش یافته و به شهری به‌نام طهران خوانده شد.

نام طهران در حدود اواخر سده دوم بیش از میلاد، برای اولین بار در یمی از نوشته‌های تیودیس یونانی آمده است.

ابو اسعد سمعانی در کتاب خود از شخصی به نام ابو عبدالله محبدابن حامد طهرانی رازی نام برد که اهل طهران بوده و در سال 261ه.ق چشم از جهان فرو می بندد و لذا این کتاب قدیمی ترین سندی است که به موجودیت طهران قبل از سده سوم هجری قمری اشاره می کند.ابن حوقل در سال 331هجری قمری طهران را شهری سرسبز و دارای باغهای فراوان ذکر می کند که میوه های فراوانی داشته و ساکنان آن بیشتر در زیر زمین زندکی می کردند.

استخری در سال 340هجری قمری در مورد طهران به تفضیل در کتاب خود (المسالک الممالک )ذکر کرده است . ابن بلخی نیز در فارسنامه حدود سالهای 500هجری قمری از آثار طهران سخن به میان آورده است .یاقوت حموی در کتاب خود المعجم البلدان به سال 620هجری قمری طهران را قریه ای از قرا ری می داند که اکثر آن زیر زمین ساخته شده و شامل دوازده محله است و اطراف آن باغهای زیادی است که به هم راه دارند.

ذکریای قزوینی در کتاب آثارالبلاد (674هجری قمری )که تقریبا 70 سال بعد از یاقوت حموی نوشته شده درباره طهران چنین مینویسد: طهران شهری است زیرزمینی مانند لانه مورچه که اهالی آن به محض حمله دشمن در زیرزمینها مخفی می شدند.

حمدالله مستوفی در کتاب نزهه القلوب خود به سال 740 هجری قمری طهران را اینطور تشریح می کند: طهران یکی از ییلاقات ری بوده و آب و هوایی گوارا و سالم دارد و دارای باغهای میوه فراوانی است و جمعیت زیادی هم داشته است .رونق طهران پس از حمله مغول به سبب مهاجرت اهالی ری به طهران بیشتر شد.بعدها پای جهانگردان نیز به این قسمت رسید و احتمالا اولین جهانگردی که به طهران سفر کرد روی کونثالث دکلاویخو نماینده هانری سوم پادشاه اسپانیا در دربار امیرتیمور بود که در سال 806هجری قمری به طهران آمد.وی درسفرنامه خود از باغها و میوه های فراوان ، آب زیاد و آب و هوای سالم طهران نوشته است .

شهرت طهران با روی کار آمدن سلسله صفویه بیشتر شد و رونق آن با به قدرت رسیدن شاه طهماسب آغاز کردید. به دلیل وجود آب فراروان و باغهای زیاد و شکارکاههای متنوع شاه طهماسب به طهران علاقه ای وافر نشان می داد و اقامتهای طولانی در ان داشته است و حتی در سال 961هجری قمری دستور دادحصاری دور شهر بنا کنند که 4 دروازه و 114برج داشت(برابر با سوره های قرآن) و طول آن حدود 6000قدم بود.شاه عباس صفوی نیز به پیروی از شاه طهماسب تا مدتها به آبادی طهران پرداخت و حتی باغی به نام چهارباغ احداث کرده و در آن عمارتی برای اقامت موقتی خاندان سلطنت بناکرد.

منبع: وبلاگ طهرونی اصیل
مطالب مرتبط