اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

هزار ضربه کاری بر پیکره ناصحیح بخاری...

هزار ضربه کاری بر پیکره ناصحیح بخاری...

قسمت اول

1-پیامبری که قصد خود کشی دارد...!

بخاری ج۶ص۲۵۶۱حدیث۶۵۸۱باب اول

2-پیامبری که از اجرای عدالت ناتوان است...!

بخاری ج۲ص۹۱۱ح۲۴۴۲کتاب الهبه و فضلها باب6

3-پیامبری که گوشت حرام می خورد...!

بخاری ج۵ص۲۰۹ح۱۵۸۰کتاب الذبائح و الصید

4-پیامبری که عمر از او مقامش بالا تر است...!

بخاری ج۳ص۱۲۷۹ح۳۲۸۲ کتاب الانبیائ باب ۵۲

5-پیامبری که مورد سحر قرار گرفت...!

بخاری ج۵ص۲۱۷۵ح۵۴۳۲ کتاب الطب باب۴۸

6-پیامبری که همبستر می شد  با زن خود در دوران حیض...!

بخاری ج۱ص۱۱۵ح۲۹۵باب۵

7-پیامبری که عایشه را بر دوش خود میگیرد  وبه تماشای رقاصه ها می رود...!

ناصحیح مسلم ج۲ص۶۰۹ح۸۹۲باب ۳

8-پیامبری که آوازه خوان هارا محبوب ترین افراد میداند...!

بخاری ج۵ ص۱۹۸۵ح۴۸۸۵کتب النکاح باب۷۵

9-پیامبری که دست عروس نامحرم شربت می خورد...!

بخاری ج۵ ص۱۹۸۶ح۴۸۸۷کتاب توحید باب ۷۷

10-پیامبر عاشق ساز آواز و عمر بن خطاب ناخشنود از اینکار...!

ناصحیح مسلم ج۲ص۶۱۰ح۸۹۳باب۳

11-پیامبری که خادمش از همبستری او اگاه است...!

بخاری جلد ۱ص۱۰۵ح۲۶۵کتب الفسل باب ۱۲

12-پیامبری که ایستاده بول می کرد...!

بخاری ج۱ص۹۰ح۲۲۴کتاب الوضوء باب ۶۲

13-پیامبری که در حالت جنابت به مسجد می رود...!

بخاری ج۱ص۱۰۶ح۲۷۱کتابالفسل

14-پیامبری که نماز را فراموش میکند...!

بخاری ج۵ص۲۲۴۹ح۵۷۰۴کتاب الادب باب ۴۵

دریغ از اینکه شما وهابی ها بتوانید یکی از این هزار ضربه را جواب بدهید شما ناتوان تر از این حرف ها هستید شما وهابی ها مانند اجدادتان فقط زورتان به زن های میرسد....

[ احمد یوسف پور ] [ نظر بدهید ]

خدا از دیدگاه فرقه ضاله وهابیت


وهابیون می گویند: شیعیان برای خدا جسمیت قائلند لذا به تبیین این موضوع می پردازم

بعد از مطالعه این مطلب در می یابید، ما برای خداوند جسمیت قائلیم یا وهابیت...؟!



خدای وهابیت

تذکر: علمای اهل سنت معتقدند،دو کتاب صحیح بخاری و مسلم از هرگونه بررسی سندی بی نیاز است و بعد از قرآن صحیح تر از این دو وجود نداشته و هرگونه نقد و بررسی در آن بدعت و حرام است،لذا تمام مطلب بر اساس این دو کتاب تقدیم می گردد.


اساس مکتب ابن تیمیه و وهابیت بر جسمانیت خداوند

از جمله معتقدات ابن تیمیه،بنیان گذار فرقه وهابیت اعتقاد به جسمانیت خداوند است.بزرگان هیئت بلند مرتبه  فتوای عربستان که متشکل از بزرگترین علمای وهابی ست به صراحت می گویند:ما این روایات را بر طبق ظاهر آن قبول کرده و به آن ایمان می آوریم .

ابن تیمیه می گوید:

در جایی از کتاب خدا و سنت رسولش و نیز در گفتار امت سلف(صحابه)و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نبوده و از جسمانیت و عرض منزه است از این رو معنایی که شرع و عقل آن را نفی نکرده ، نوعی نادانی و گمراهی ست.

التاسیس فی رد اسس التقدیس،ابن تیمیه حرانی،ج1،ص101


خدای ابن تیمیه سوار بر پشه:

ابن تیمیه صراحتا می گوید:

اگر خدا بخواهد می تواند با قدرت خویش بر پشت پشه ای هم سوار گردد حال چرا نتواند بر روی عرش استقرار یابد.

التاسیس فی رد اسس التقدیس،ابن تیمیه حرانی،ج1،ص101


خدای ابن تیمیه با تمام اعضا جز ریش و عورت

ابویعلی استاد ابن تیمیه می گوید:

نسبت به آنچه که در صفات حق گفته می شود،از قول من نقل کنید که من هر عضوی را برای خداوند بجز ریش و عورت، قائل می شوم.

العواصم من القواصم،ص210والطبعه الحدیثه،ج2،ص283

و در جایی دیگر می گوید:

این حدیث را بزرگان از بزرگان صحابه روایت کرده اند و هر کس در صحت آن شک کند جهمی است،شهادت او پذیرفته نیست و به او نمی توان سلام کرد و به هنگام بیماری نباید از او عیادت کرد.

طبقات الحنابله،ج3،ص81،حدیث82


خدا با قیافه حضرت آدم،با قامتی شصت ذراعی

ابوهریره از پیامبر اکرم(ص)روایت می کند:

خداوند آدم را به شکل خود و با قدی شصت ذراعی خلقت فرمود.

کتاب بخاری،ج5،ص2299،حدیث5873

( 60ذراع معادل است با 30 متر)

 

دیدن خدا با چشم سر

بخاری در کتاب خود از جریر روایت می کند:

نزد رسول خدا(ص)بودیم که حضرت نگاهی به ماه شب چهارده انداخت و فرمود:همان گونه که این ماه را می بینید خداوند را نیز بخوبی دیده و در دیدن آن دچار مشکلی نخواهید شد.

کتاب بخاری،ج1،ص203،حدیث529

در جای دیگر می گوید:

برای خدا فرشتگانی است که به میان مردم رفته و اهل ذکر را می جویند و چون آنان را یافتند با بال هایشان آنها را احاطه می کنند.خدا از اینان می پرسد که بندگان من چه می گویند:در جواب اظهار می دارند که تو را تسبیح می گویند و به حمد وتمجید تو مشغولند.می پرسد آیا مرا دیده اند؟می گویند:نه ،به خدا که تو را ندیدند.می گوید: چگونه خواهند بود آن گاه که مرا ببینند؟می گویند:اگر تو را ببینند هم بهتر تو را عبادت کرده و هم بیشتر به تسبیح و تمجید تو می پردازند.

کتاب بخاری،ج5،ص2353،حدیث6045


اعضا و جوارح خدا

(دست ها،کمر،سیمای خدا)

دست راست خدا پر است و بخشش و عطای مداوم شب و روز چیزی از آن نمی کاهد و در دست دیگرش ترازو است.

کتاب بخاری،ج4،ص1724،حدیث4407


ابوهریره از پیامبر (ص)نقل می کند که چون خداوند از آفرینش فارغ شد رحم برخاست و کمر خدا را گرفت.خدا گفت:دست بردار. گفت:این مکان جایی است که باید ازبریده شدن (قطع رحم)به تو پناه آورد.خدا گفت:آیا راضی نمی شود که هر که با تو وصل کرد من با او وصل کنم و هر که تو را قطع کرد من با او قطع کنم؟ گفت:بلی ای پروردگار من...

کتاب بخاری،ج4،ص1828،حدیث4552


ابن عباس می گوید:پیامبر اکرم(ص)پروردگارش را در شمایل جوانی با صورتی بی مو با پوششی از لولو و با قدم ها و پاهایی سبزه و گندمی رنگ مشاهده کرد.

میزان العتدال فی نقد الرجال،ج2،ص363


خدایی که هر شب از آسمان به پایین می آید

در این موضوع روایات بسیاری آورده شده است. از جمله:

پروردگار ما هر شب،یک سوم به آخر شب مانده،به آسمان دنیا می آید ...

کتاب بخاری،ج5،ص113،حدیث5962

اما افسوس که علم در آن زمان بدان اندازه پیشرفت نکرده بود که ابوهریره بداند زمین کروی است و همواره بخشی از زمین شب می باشد و با این دروغ،لازم می آید تا خداوند همیشه در زمین باشد،وگرنه سعی می کرد تا دروغ دیگری ببافد...


مکان خدا قبل از خلقت جهان

بخاری،مسلم و احمد بن حنبل در این رابطه چنین روایت می کنند:

به پیامبر اکرم (ص)عرض کردم:پروردگارمان قبل از اینکه مخلوقاتش را بیافریند کجا بود؟رسول خدا(ص)فرمودند:در عماء به سر می برد و زیر و بالایش هوا بود و هیچ مخلوقی نبود و عرش او بر آب بود.

سنن ترمذی،ج5،ص112

مسند احمد،ج5،ص468

سنن ابن ماجه،ج1،ص64

 لطفا وهابیون کمی به کتب خود رجوع کنند

و بعد شیعه را متهم کنند...


لا اله هو سبحانه عما یشرکون*یریدون ان یطفوا نورالله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون*

هیچ خدایی جز او نیست.منزه است از آنچه شریکش  می سازند * می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند و خدا جز با کمال رساندن نور خود نمی خواهد.هر چند کافران را خوش نیاید.
                                     

                                       توبه-31و32

آری نتیجه روایات اسرائیلیات و بستن دروازه علم امیرالمومنین و اهل بیت(ع)چیزی جز این اعتقادات شرک آلود نیست.

اللهم عجل لولیک الفرج

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

این شیخ وهابی تکفیری (العریفی) را بهتر بشناسید

این شیخ وهابی تکفیری (العریفی) را بهتر بشناسید


هرچند به تعبیر یکی از اندیشمندان مصری «علمای وهابی» در حد واندازه‌های «طلبه‌های الازهر» هم سواد ندارند، به همین خاطر اساساً شاید پرداختن به چنین شخصیت‌های چیزی جز اتلاف وقت نباشد، اما از آنجا که برخی از همین به اصطلاح علماء سلفی – بهتر است بگوییم علمای تکفیری وهابی- در جهت آتش‌افروزی میان مسلمانان و دامن زدن به تفرقه و جنگ شیعه و سنی و اعلام جهاد علیه مقاومت در راستای نقشه‌های شوم دشمنان امت اسلامی گام برمی‌دارند، لازم است که برای آگاه نمودن اذهان به صورت اجمالی با سابقه، تحصیلات، مواضع و رفتارهای یکی از همین شیوخ به نام «محمد العریفی» آشنا شویم.

محمد عریفی کیست؟

«محمد بن عبدالرحمن العریفی» مبلغ و عالم جوان سعودی است که در 15 جولای 1970 در شهر دمام واقع در استان شرقی عربستان به دنیا آمد. 
 

عریفی در سنین نوجوانی

وی لیسانس خود را در سال 1991 در رشته اصول دین از دانشگاه امام محمد بن سعود در ریاض و فوق لیسانس خود را در سال 1996 در اصول دین با گرایش عقیده و مذاهب معاصر از همین دانشگاه اخذ کرد. عنوان پایان نامه وی پژوهش و بررسی «الکافیة الشافیة فی الانتصار الفرقه الناجیة ابن قیم» بود که با رتبه ممتاز دفاع کرد. عریفی تحصیلات خود را ادامه داد و توانست در سال 2001 دکترای خود را در اصول دین با گرایش عقیده و مذاهب معاصر از همان دانشگاه محمد بن سعود به پایان برساند. عنوان تز دکتری وی نیز «نظریات شیخ الاسلام بن تیمیة درباره صوفیه» می‌باشد. 

عریفی عضو هیات امنای کمیته عالی رسانه‌های اسلامی وابسته به «رابطة العالم الاسلامی» و عضو تعدادی از دفاتر تبلیغی و انجمن‌های اسلامی و مشاور در تعدادی از مراکز اسلامی و استاد مدعو تعدادی از دانشگاه‌ها در عربستان و خارج از آن است. 
علاوه بر این عریفی عضو وزارت امور اسلامی است و با بخش‌های عقیدتی و دینی امنیت کشور، دفاع ملی، وزارت دفاع، دانشکده هوایی ملک فیصل و گارد ملی و وزارت آموزش و پرورش همکاری می‌کند. عریفی که خطیب مسجد جامع «بواردی» در جنوب ریاض است، تفسیر و فقه را نزد شیخ بن باز، فقه و توحید را نزد شیخ عبدالله بن جبرین و توحید را نزد شیخ عبدالله بن قعود و فقه را نزد شیخ عبدالرحمن بن ناصر براک گذرانده است. وی در زمینه تلاوت و قرائت قرآن و حدیث از استادادن مصری و عربستانی اجازه‌نامه شرعی دارد. او همچنین در زمینه فقه، اصول، تفسیر و سیره نبوی مشغول به تدریس می‌باشد. عریفی در کنفرانس‌های متعددی در داخل و خارج عربستان شرکت کرده است و تاکنون بیش از بیست عنوان کتاب و کتابچه با موضوعات دینی به رشته تحریر در آورده است. 
 

کتاب «از زندگی‌ات لذت ببر» تالیف شیخ عریفی
عریفی همچنین بالغ بر 120 خطبه و بیش از پنجاه سخنرانی ضبط شده در اینترنت دارد. وی مقالات متنوعی در روزنامه‌ها و مجلات عربی به چاپ رسانده و در کشورهای امارات، قطر و عمان و کویت بویژه در ماه رمضان برنامه‌های تلویزیونی دارد. وی هم اکنون عضو هیات علمی بخش مطالعات اسلامی دانشکده معلمین در ریاض و امام و خطیب مسجد دانشکده امنیتی ملک فهد می‌باشد.  

عریفی که حضور فعالی نیز در تویتر دارد و روز به روز بر طرفدارانش ‌افزوده می‌شود، در میان ساکنان کشورهای حاشیه خلیج فارس با 5 میلیون و ششصد هزار طرفدار جایگاه اول را به خود اختصاص داده است. پس از وی نیز سلمان العوده با 3 میلیون طرفدار قرار دارد.
 
عریفی عاشق فیسبوک و تویتر است.
عریفی متاهل بوده و پنج دختر و سه پسر و یک نوه دختری از دختر بزرگش دارد. عریفی در فتواهای خود بر لزوم داشتن فرزندان زیاد و عدم جلوگیری از بارداری زنان تاکید می‌ورزد.

عریفی در کنار فرزندانش
عریفی همچنین به همراه برخی از شیوخ عربستانی از جمله سلمان العوده، عائض القرنی، محسن العوجی که ذیل جریان موسوم به «الصحوة» تعریف می‌شوند، به اتحادیه جهانی علمای مسلمانان به ریاست یوسف قرضاوی پیوسته‌اند. این اتحادیه ویترین رسانه‌ای سازمان بین المللی اخوان است. جریان الصحوة جریان فکری سعودی است که در اوایل دهه هشتاد قرن گذشته ایجاد شد و به دنبال سازش میان تفکر وهابی و تفکر اخوانی بود، به گونه‌ای که تفکر وهابی را در زمینه اعتقادی و تفکر اخوانی را در زمینه سیاسی پذیرفت.  

 
سلمان العوده و محمد العریفی از شیوخ الصحوة
از دهه نود قرن گذشته، علمای الصحوه که خود را تحت سلطه علمای سنتی وابسته به نهاد دینی وهابیت می‌دیدند، علیه آنان به پا خاستند. شیوخ الصحوة درون منظومه آموزشی سعودی تربیت یافته و از دانشکده‌های دینی وابسته به دانشگاه‌های سعودی فوق لیسانس و دکترای خود را گرفته‌اند. این روند نقش بازیگران مذهبی را درون عرصه دینی سعودی به آنان بخشیده و آنان توانسته‌اند خود را بر عرصه دینی تحمیل نمایند. علمای الصحوه در دانشکده‌های دینی وابسته به دانشگاه‌های سعودی به تدریس پرداخته و در نظام آموزشی تاثیرگذار بوده و برخی پست‌های متوسط درون نهادهای دینی مختلف نظیر هیت‌های امر به معروف و نهی از منکر را در اختیار گرفته‌اند. اما با این وجود، کانون عرصه دینی دور از دسترس اینان باقی مانده و همین مسأله نارضایتی علمای صحوه را برانگیخته است؛ چرا که ریاست تمامی نهادهای مهم اسلامی نظیر شورای عالی قضایی، هیات علمای بزرگ و مجمع پژوهش‌های علمی و افتاء و دعوت و ارشاد بدون استنثاء همچنان در انحصار علمای سنتی وهابیون قرار دارد.   
صالح فوزان از علمای سنتی وهابیت و عریفی: شیوخ جوان الصحوة تلاش می‌کنند تا جایگزین علمای سنتی شوند.
علمای سنتی از تمامی امتیازات و تشریفات برخودار هستند، اما شیوخ الصحوه در پروتکل دینی در جایگاه ثانویه قرار دارند. علمای الصحوه‌ می‌خواهند که رسیدن به قله عرصه‌های دینی برای همگان فراهم باشد، نه اینکه صرفاً علمای سنتی وهابیت شایسته چنین امتیازی باشند.  

از این رو افرادی نظیر العریفی و العوده تلاش می‌کنند تا چهره‌‌ای جوان از خود به نمایش بگذارند، با جوانان نشست و برخاست کنند، برای جذب مخاطبان حضور گسترده‌ای در فضای مجازی و نیز کانال‌های ماهواره‌ای و تلویزیونی داشته باشند تا بدین ترتیب زمینه افزایش طرفداران خود را فراهم نموده و جایگاه بالاتری را در نهادهای دینی سعودی بدست آورند.

العریفی سعی می‌کند به جوانان نزدیک شود

فتواهای عجیب/ از جهاد نکاح تا جعل سوره سیب و توهین به پیامبر (ص)
عریفی تاکنون چندین فتوای عجیب و غریب صادر کرده است که جنجالی‌ترین فتوای وی همان است که در آن به شورشیان سوری، اجازه می‌دهد تا با زنان ازدواج کوتاه و چندساعته داشته باشند. شیخ عریفی در این فتوا گفته است که بهترین جهادها، جهاد نکاح است و ازدواج بین این مجاهدین و زنان می‌تواند تمایلات شهوانی این جنگجویان را برآورده کرده و عزم آنها را برای جنگ با دولت بشار اسد افزایش دهد.
 

فتوای جنجالی عریفی درباره جهاد نکاح در سوریه که با واکنش‌های شدیدی روبه رو شد.
 این ازدواج‌ها که وی آن را ازدواج‌های مناکحه یا موقتی می‌نامد، شامل زنان و دختران 14 سال به بالا، مطلقه‌ها و بیوه‌ها می‌شود. او همچنین در این فتوا، بهشت را به آن دسته از زنانی که به این نوع ازدواج با شبه نظامیان رضایت می‌دهند، وعده داده است. 

پس از این فتوا موج عظیمی از خشم جهان اسلام را فراگرفت و حتی بسیاری از  علمای حتی اهل سنت علیه این فتوا موضع گرفتند و‌ آن را نوعی زنا و ترویج فساد و فحشا دانستند تا اینکه عریفی تحت فشارهای اسلامی و عربی ناگزیر شد فتوای خود را پس گرفته و اعلام کند که این فتوا از وی صادر نشده است. اما این انکار عریفی مانع از آن نشد که شورشیان سوری آن را تحریم کنند بلکه همچنان بسیاری از آنها به این فتوا عمل می‌کنند.
 
این فتوا منجر به گسترش فساد و فحشا در میان شورشیان سوری گردید و بسیاری از آنان پدران سوری را مجبور می‌کنند تا دخترانشان را در اختیار آنان قرار دهند وگرنه دشمن خدا بوده و مستحق مرگ هستند. این فتوا تنها به نکاح موسوم به جهاد خلاصه نشد بلکه منجر به ظهور پدیده‌ی لواط و همجنس‌بازی در میان گردان‌های شورشی نیز گردید. اخیرا تصاویری منشتر شده است که نشان از گسترش این پدیده شوم در میان شورشیان سوری دارد.



گسترش پدیده شوم هم‌جنس‌بازی در میان شورشیان سوری
از سوی دیگر، العریفی مدتی پیش در برنامه ای تحت عنوان «پایان جهان» ادعاهایی تعجب برانگیز مطرح کرد و گفت: حدیثی در مورد آخرالزمان و حوادث پایان جهان از «أبو هریره» وجود دارد که در آن نام افرادی همچون "جمال عبدالناصر" و "انور سادات" رؤسای جمهور سابق مصر و نیز "صدام حسین" دیکتاتور سابق عراق آمده است.
عریفی همچنین در اقدامی جنجالی که واکنش مفتی‌های افراطی سعودی نظیر صالح فوزان را برانگیخت، قرآن را به تمسخر گرفته و سوره‌ای به نام «تفاح» (سوره سیب) جعل نمود و آن را با لحن و آهنگ قرآنی، قرائت نمود. وی در این سوره جعلی به زبان عربی می‌گوید: «ذهب احمد إلى السوق ، واشترى تفاحة ، ثم رکب الأتوبیس، ثم رجع إلى شقته وضیع المفتاح، ثم دخل إلى بیت جیرانهم ودخل إلى بیته و ارتاح» «احمد به بازار رفت، یک سیب خرید، سپس سوار اتوبوس شد، سپس به آپارلمان خود بازگشت و کلیدش را گم کرد، سپس به خانه همسایگانش رفت و وارد منزل خود شد و به استراحت پرداخت».

http://www.youtube.com/watch?v=OXCnjUZzzT8&feature=related
فیلم تحریف قرآن از سوی عریفی
وی به تمسخر قرآن اکتفا نکرده و در اظهاراتی توهین آمیز در یک شبکه تلویزیونی اماراتی، مدعی شد قبل از تحریم شراب افرادی به پیامبر شراب هدیه می دادند، پیامبر اسلام نیز این شراب را می فروخته و یا هدیه می داد. این مفتی وهابی همچنین مدعی شد شراب نجس نیست زیرا پس از تحریم شراب مردم بطری های شراب را در معابر و کوچه‌ها خالی می‌کردند، به همین دلیل پای صحابه هنگام رفتن به مسجد برای نماز به شراب آغشته می شد، ولی با همین لباس آلوده به شراب به مسجد رفته و نماز می خواندند؛ این امر بیانگر آن است که شراب نجس نیست!.
 
http://www.youtube.com/watch?v=wVbxd5s0Wp8
عریفی به پیامبر (ص) توهین کرده و ایشان را تاجر شراب معرفی می‌کند
در اثر واکنش‌های شدید به این اظهارات، محمد عریفی سرانجام در بیانیه ای با اعتراف به اینکه در اظهارات خود به پیامبر اسلام (ص) توهین کرده است، به خاطر این اشتباه عذرخواهی کرده و گفت: «پس از تأمل دریافتم که در اظهارات خود دچار اشتباه شدم، و به درگاه خداوند به خاطر این اظهارات توبه می کنم .. تأکید دارم که سنی ها به مقام پیامبر (ص) احترام می گذارند و قدر ایشان را می دانند».
همچنین شیخ محمد عریفی در اقدامی کم‌سابقه و عجیب در میان علمای سعودی، از طریق تویتر احلام خواننده زن مشهور عرب را به ترک خوانندگی و پیوستن به راه دعوت فرا خواند.  شیخ به احلام گفته بود: آیا این روز را به عنوان نقطه تحولی در زندگیات قرار نمیدهی؟ تا رمضان این سال به جای احلام خواننده، احلام دعوتگر داشته باشیم؟ احلام نیز در پاسخ از خداوند برای وی درخواست پاداش کرد.
 
عریفی و احلام خواننده مشهور عرب
وی در فتوای عجیب دیگری در پاسخ به سوالی درباره آزار و اذیت دختر از سوی پدرش گفت دختر نباید به تنهایی با پدرش بنشیند مگر آنکه مادر یا برادرانش نیز حضور داشته باشند. وی گفت: «هیچ دختری نباید در برابر پدرش لباس نامناسب بپوشد، چرا که برخی دختران دارای اندام زیبایی هستند ... لباس تنگ می‌پوشند و با همین لباس در مقابل پدرشان ظاهر می‌شوند و آنها را در معرض گناه قرار می‌دهند». آنچه شگفتی‌آور است بقیه سخنان وی است که می‌‌گوید: «پدر ممکن است جوان باشد و هنگامی که به دخترش سلام می‌دهد یا او را می‌بوسد یا در بغل می‌گیرد شاید شیطان او را به گناه بیاندازد». عریفی در نهایت خطاب به دختر می‌گوید: «دختر نباید با پدرش خلوت کند و به تنهایی با او بنشیند بلکه باید مادر یا برادران وی حضور داشته باشند»

بازتاب فتوای عجیب عریفی در رسانه های عربی
کینه شدید عریفی نسبت به سوریه و حزب الله/ ملائکه در کنار شورشیان سوری می‌جنگند!
عریفی که روابط نزدیکی با بندر بن سلطان دارد، تنها به صدور فتوا علیه سوریه اکتفا نکرده و در دو سال گذشته به امر سازماندهی جمع‌آوری کمک از سوی وهابی‌ها برای حمایت مالی از گروه‌های شورشی در سوریه مشغول بوده است. این مبلغ وهابی سعودی از حامیان سرسخت شورشی‌های سوریه است و درباره سوریه و نظامیان بشار اسد در اظهاراتی جنجالی مدعی شد که جنیان در کنار او هستند و با تروریست‌ها مبارزه می‌کنند و با مبارزه جنیان، فرشته‌های وهابی از ترس مبارزه با نظام سوریه پا به فرار گذاشته‌اند! این مفتی وهابی سعودی مدعی شد که جنیان سوار بر اسب سفید به کمک ارتش سوریه می آیند تا افراد مسلح را شکست دهند.
این اظهارات باز با واکنش علمای وهابی همراه شد. عادل الکلبانی و صالح فوزان دو تن از علمای برجسته وهابی داستان روایت شده از سوی محمد العریفی درباره نزول فرشتگان و جنگ آنها در کنار کسانی که آنها را «انقلابیون» سوریه نامید، محکوم کردند. کلبانی در واکنش به سخنان عریفی تأکید کرد: ای مردم فقط اندکی مغز خود را به کار بیندازید .. آیا ارتش سوریه تا آن حد قوی است که فرشتگان نیز در برابر آن ناتوانند.!!

کاریکاتور: فرشته ایهود باراک و فرشته نتانیاهو در کنار شورشیان سوری علیه سوریه می‌جنگند

العریفی حتی مدعی شده است؛ نقشی که دبیرکل حزب الله برای ایران ایفا می کرد، پایان یافته است، تاثیرگذاری عربی وی از بین رفته است، بعید نمی دانم ایران سید حسن نصرالله را ترور کند تا وی با اسرارش بمیرد! این شیخ وهابی با توهین بی شرمانه به سید حسن نصرالله ادعا کرده، او معتقد به کافر بودن ما و مباح دانستن خون ما است، امروز شام (در اشاره به سوریه) او را رسوا کرده است، کودکان را می کشد و نوامیس را هتک حرمت می کند و با این کارها به مجوس(اشاره به ایران) تقرب می جوید.

افترائات عریفی نسبت به تشیع/ از توهین به آیت الله سیستانی تا رفتن به نبرد با حوثی‌ها برای گرفتن عکس یادگاری
عریفی دیدگاهی منفی نسبت به شیعیان دارد و تاکنون چندین بار با الفاظ اهانت‌آمیز شیعیان و مراجع شیعی را خطاب قرار داده است. وی هنگامی که دولت یمن به شیعیان حوثی حمله برد، ضمن محکوم نمودن مقاومت حوثی‌های یمن در برابر حملات دولت آن کشور که با حمایت و دخالت مستقیم دولت عربستان صورت پذیرفت، اساس مذهب شیعه را مجوس نامید و آیت الله العظمی سیستانی را در جملاتی اهانت‌آمیز این گونه توصیف نمود: «شَیخٌ کَبیرٌ زِندِیقٌ وَ فَاسِقٌ فِی طَرَفٍ مِن أطرَافِ العِرَاقِ؛ پیر مرد کافر، فاسق و زندیقی که در گوشه‌ای از کشور عراق به سر می برد»  
 عریفی در تاریخ 14/1/1431هـ از سربازان عربستان واقع در مرزهای جنوب کشور که در حال نبرد با حوثی‌ها بودند، دیدن کرد. بسیاری گفتند که هدف وی از این دیدار، گرفتن عکس یادگاری با سربازان و نشان دادن خود به عنوان یک فرد مبارز بوده است.
 

شیخ در این دیدار از این قهرمانان! تشکر کرد و گفت که  از صمیم قلب دوست داشت که یکی از این سربازان باشد. شیخ عریفی در این سفر اصرار کرد که لباس نظامی بر تن کرده و سلاح به دست بگیرد و با سربازان و نیروهای ارتش عکس یادگاری بگیرد.  
 

عریفی در خط مقدم: «با حوثی‌های گمراه مبارزه می‌کنیم»
وی مانند اظهارات بی‌پایه دیگر خود، اساس مذهب تشیع را آیین «زردتشت» می‌دانست و مدعی شد این آیین قبل از اسلام در سرزمین ایران جاری بود. وی پیروان تشیع را «اهل بدعت» دانست که امامان خود را  تا مرتبه نبوت و بلکه الوهیت بالا می‌برند. وی در اظهاراتی سخیف مدعی شد شیعه در طول تاریخ علیه اسلام توطئه کرده است و برای این کار مثلا با مغول‌ها علیه خلافت عباسی متحد شده است. وی درباره شیعیان سعودی نیز مدعی شد «اگر هوشیاری دستگاه امنیتی نبود این افراد چه کارهای عجیبی که نمی‌کردند» بسیاری از شخصیت‌های اسلامی سنی و شیعی به این اظهارات عریفی واکنش نشان دادند و حتی شیعیان خلیج فارس از دولت‌های خود خواستند تا مانع از ورود عریفی به کشورشان جهت ایراد سخنرانی شود. وی بار دیگر تحت فشارهای عربی و اسلامی مانند گذشته مجبور به عدول از سخنان خود شد و در اظهاراتی متفاوت گفت: «آیت الله سیستانی بر مدار فرمایشات الهی گام برمی‏دارد و به همین دلیل است که ایشان را بر بسیاری از علمای اهل‏سنت ترجیح می‏دهم». وی با چرخشی آشکار نسبت به مواضع خود تاکید کرده که شخصیت عالمان شیعه را نسبت به علمای اهل‏سنت، به هدایت رسول الله و فرمایشات ایشان در زهد، نزدیک‏تر می‏داند.  گفته می‌شود وی به دلیل ترس از واکنش شیعیان کشورهای حاشیه خلیج فارس و ترس از دست دادن تریبون‌ها و برنامه‌های تلویزیونی خود در این کشورها از اظهارات پیشین خود عدول کرده است.

عریفی و تبلیغ وهابیت در یمن: عریفی از تعیین ده مبلغ در روستاهای حوثی نشین یمن برای تبلیغ وهابیت و میزان دستمزد هر یک از این مبلغان خبر می‌دهد.

 
عریفی؛ اولین شیخی که درخواست سفر به سرزمین‌های اشغالی کرد
عریفی را اولین مبلغ دینی سعودی می‌دانند که اعلام کرد قصد دارد از بیت المقدس دیدن کند. وی چندی پیش در سخنانی گفت: برای تاکید بر این مطلب که بیت المقدس حق مسلمانان است، قصد دارم از این مکان مقدس دیدن کنم.
این اظهارات با استقبال گرم وزرات خارجه رژیم صهیونیستی و رسانه‌های این رژیم همراه شد. روزنامه «اورشلیم پست» اسرائیل به نقل از مقامات اسرائیلی گفت: «قدس متعلق به اسرائیل است و تمامی افراد از ادیان مختلف می‌توانند به اینجا بیایند و از آن لذت ببرند» وزارت خارجه اسرائیل نیز از این درخواست عریفی استقبال کرد.

رژیم صهیونیستی از اظهارات عریفی استقبال کرد
این اظهارات عریفی بار دیگر با واکنش شدید، انتقادات و حملات تندی مواجه شد. شیخ حامد بیتاوی رئیس انجمن علمای فلسطین و خطیب مسجد الاقصی در این باره گفت: «این ملاقات که در چارچوب عادی‌سازی روابط با اشغالگران صورت می‌گیرد، بدون هماهنگی با اشغالگران مهیا نیست و باعث می‌شود که سایر علما و مشایخ دینی به شیخ عریفی اقتدا نمایند. چنین دیداری زمینه را برای پذیرش حاکمیت رژیم صهیونیستی بر قدس اشغالی فراهم نموده و سنت سیئة‌ای را بنیان می‌گذارد». وی خطاب به شیخ عریفی تاکید کرد: «ای شیخ ما اجتهاد کردی اما اجتهادت اشتباه بود» 
عریفی همچنین در فتوایی بیان کرد که هک سایت‌ها و پایگاه‌های صهیونیستی شرعاً جایز نیست و از اهل سنت و جماعت خواست که در این باره از ایرانیان و مجوسی‌های کافر تقلید نکنند.
 
فتوای عریفی در ممنوعیت هک سایت‌های صهیونیستی

عالم بی عمل/ حمله به عریفی در لندن/ عریفی عامل شکاف میان اهل سنت و شیعیان در انگلیس
چندی پیش برخی رسانه‌های عربی خبر دادند که محمد عریفی هنگام خروج از رستوان مک دونالدز ( که یک رستوران اسرائیلی است) در لندن مورد حمله شدید از سوی دو تن از جوانان شیعه عراقی قرار گرفت. کاربران شبکه اجتماعی توئیتر نیز تصویری از او در بیمارستان منتشر کردند که بعداً مشخص شد آن عکس مربوط به چند سال قبل است. این سایت‌ها با اشاره به تناقض موجود در فراخوان العریفی برای جهاد در سوریه و سفر وی به لندن، او را "عالم بی عمل" توصیف کردند. خبرهای منتشر شده در رسانه های سعودی حاکی از آن بود که شیخ "محمد العریفی" برای گذراندن تعطیلات تابستانی خود، به لندن سفر کرده است. در پی انتشار خبر سفر العریفی به لندن،‌ هزاران تن از کاربران اینترنتی با انتشار مطالبی در این باره در صفحات شخصی خود در سایت‌های اجتماعی، او و دیگر مفتی‌های وهابی را به باد تمسخر گرفتند.

کاربران اینترنتی عریفی را به باد تمسخر گرفته و گفتند که وی برای جهاد نکاح به لندن سفر کرده است
یکی از جالب ترین مطالب نوشته شده در این باره این است که می گوید: «جوانان برای جهاد به سوریه می روند و العریفی برای "جهاد نکاح" به لندن می رود! اکنون این چند پرسش مطرح می شود که آیا خود این مفتی ها برای جهاد به سوریه می روند؟! آیا اگر جهاد در سوریه واجب است، خودشان به این واجب و وظیفه عمل می کنند؟! چرا این مفتی ها مانند محمد العریفی که جوان هم هستند و توانایی جنگیدن هم دارند، به سوریه نمی روند؟! چرا جوانان مردم را برای کشته شدن در سوریه دعوت می کنند اما خودشان برای خوش گذرانی به لندن می روند؟» این خبر در حالی مطرح شد که تعدادی از سایت‌های خبری دیگر از قول شیخ تکفیری سعودی نوشتند که مورد حمله هیچ کس قرار نگرفته است.

در همین راستا پس از سفر عریفی به لندن، روزنامه انگلیسی "ایندیپندنت" با انتشار گزارشی به موضوع شکاف میان شیعه و سنی در لندن پرداخت و "محمد العریفی" مفتی سرشناس وهابیت در عربستان را عامل دامن زدن به اختلاف و تفرقه میان اهل سنت و شیعیان آنجا معرفی کرد. در این گزارش مفصل، به اظهارنظرها، افکار، فتواها و اقدامات افراط‌گرایانه عریفی این شیخ افراطی اشاره شده است. از جمله عوامل اصلی که در این گزارش به آن اشاره شده، فتواهای جهادی العریفی است.  این گزارش در بخشی دیگر نیز به درگیری های رخ داده میان شیعیان و اهل سنت در لندن و دیگر شهرهای انگلیس اشاره کرده و علت اصلی هر کدام را بیان کرده است. در بیشتر این حوادث،‌ اظهارنظر مستقیم و گاهی غیر مستقیم افرادی مانند محمد العریفی موجب رخ دادن درگیری میان شیعه و سنی شده است. 

منتقدان درباره عریفی چه می‌گویند؟ شیفته حضور در شبکه‌های ماهواره‌ای، خود بزرگ‌بین، علامه دهر!، سارق آثار ادبی
مخالفان عریفی معتقدند که وی برای حضور در برنامه‌های مختلف ماهواره‌ای و تلویزیونی علاقه زیادی دارد و این به خاطر کسب درآمد است. دکتر آل زلفه عضو هیات علمی دانشگاه ملک سعود می‌گوید: «از عریفی بپرسید در طول عمرش به جایی رفته است که خبری از پول نبوده باشد»

عریفی شیفته حضور در تلویزیون و شبکه‌های ماهواره‌ای است
در عین حال بسیاری عریفی را به خود بزرگ‌بینی و توهین به دیگران متهم می‌کنند. در همین رابطه عمار بوقیس نویسنده سعودی از عریفی انتقاد کرد و گفت: «متاسفانه عریفی از اینکه با من در تلویزیون ظاهر شود، اجتناب ورزید، به این بهانه که ظاهر من برای حضور در تلویزیون نامناسب است، من این توهین وی را تحمل و تلاش کردم تا با وی وارد درگیری نشوم» وی افزود: «فکر کردم موضوع تمام شده است تا اینکه دیدم وی به صراحت می‌گوید اشتباه نکرده است و من از این رفتار وی شگفت‌زده شدم چرا که وی مثلا مبلغ است در حالی که با این روش زشت با من برخورد می‌کند».

عریفی از حضور در تلویزیون در کنار بوقیس به دلیل ظاهر وی اجتناب ورزی
منتقدان عریفی را کسی می‌دانند که ادعا می‌کند علامه دهر است و همه چیز را می‌داند و به تمامی علوم احاطه دارد. خود را هم فقیه، هم شاعر، محدث، واعظ، اندیشمند سیاسی، کارشناس اقتصادی، جامعه شناس و عالمی که در جهت یاری رساندن به ملت‌ها تلاش می‌کند و در کنار آنان می‌ایستد، می‌پندارد. عریفی دچار بیماری خودبزرگ بینی و غرور است. یک جا ادعا می‌کند که افرادی را در کمتر از پنج دقیقه به راه راست هدایت کرده، جای دیگر با لباس‌های نظامی در کوه‌های جنوب عربستان برای مبارزه با حوثی‌ها ظاهر می‌شود و هدف وی نیز همان عکسی است که می‌گیرد و آن را در پایگاه‌های اینترنتی پخش می‌کند و می‌خواهد به مردم بگوید من تنها مرد حرف نیستم بلکه مردم عملم. وی فتواهای عجیب و غریبی می‌دهد که توهین به اخلاق و ارزش‌های جامعه است.

عریفی و انتخاب مصر به عنوان زمین بازی جدید خود
با روی کار آمدن اخوان المسلمین مصر، عریفی فرصت را برای نشر افکار و ایده‌های مخرب وهابی خود و تبلیغ علیه ایران و تشیع در مصر مناسب دید و با ایراد چندین خطبه درباره فضایل مصر جای پای خود را در این کشور مستحکم نمود. وی به بسیج سلفی‌ها علیه شیعیان پرداخت و با تلاش‌های خود چندین کنفرانس ضد شیعی و ضد ایرانی و ضد سوری برگزار نمود.

عریفی هرگونه برقراری روابط با ایران را اشتباهی بزرگ می‌داند

 اکنون عریفی به یک چهره شناخته شده در میان مصری‌ها تبدیل شده است و این پس از آن بود که در دسامبر گذشته وی در مسجد بورادی خطبه ای درباره فضایل مصر ایراد کرد و این خطبه به سرعت برق در پایگاه‌های ارتباط جمعی پخش شد و مورد استقبال مصری‌ها قرار گرفت. وی در اوایل ژانویه گذشته برای ایراد چندین خطبه به مصر رفت.   البته گفته می‌شود وی متن این خطبه را از فرد دیگری به سرقت برده است.

منتقدان عریفی را فردی می‌دانند که آثار و افکار دیگران را به سرقت برده و به نام خودش منتشر می‌کند. وی تاکنون چندین بار افکار و متون شعری و پژوهش‌ها و مقالاتی را از دیگران ربوده و به مخاطبان خود گفته است که از ابداعات خودم است. حتی خطبه وی با عنوان «فضائل مصر» نیز از مقالات پژوهشگر سعودی دکتر محمد موسی شریف ربوده شده است که در مجله سعودی «جامعه» تحت عنوان «فضائل مصر و مزایای مردمان آن» منتشر می‌شده است.

خطبه عریفی درباره مصر که گفته می‌شود متن آن را از یک اندیشمند عربستانی به سرقت برده است.
یکی از همین کنفرانس‌های ضد ایرانی در 10 ژانویه 2013 با عنوان "یاری مردم عرب اهواز"! در یکی از هتل های بزرگ مصر برگزار شد. العریفی، از سخنرانان اصلی این کنفرانس بود که بیش از هر سخنران دیگری حرف های تند بر ضد عملکرد دولت ایران در داخل این کشور بر زبان آورد. او گفت: «فشار و موارد اعدام در ایران بالاتر از آن است که ما در فلسطین شاهد هستیم و آنچه یهودیها در حق برادران فلسطینی ما انجام می دهند، یا در بسیاری دیگر از کشورها که مسلمانان در آن رنج می برند». 
وی همچنین در نشست علمای اسلامی در قاهره خواستار جهاد با مال و جان و سلاح علیه نظام بشار اسد و حزب الله لبنان شد.

عریفی در کنفرانس حمایت از سوریه، علیه حزب الله، سوریه و ایران اعلام جهاد کرد.

آیا شیوخ تندروی سلفی در نهاد معتدل الازهر نیز رسوخ پیدا کرده‌اند؟

متاسفانه در کشوری مانند مصر که دانشگاه ریشه دار «الازهر» در آن قرار دارد و نیازی به علما و مبلغان سلفی و وهابی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس ندارد، می‌بینیم که شیوخ وهابی در این نهاد میانه‌رو هم نفوذ کرده و جولان می‌دهند. به ویژه که شیوخ وهابی نظیر العریفی بر این باورند که به علت کاهش نقش نهادهای دینی مصر، این کشور فضای مناسبی برای انتشار افکار اندیشه های وهابیت و سلفی‌گری است.
البته سفرهای العریفی به مصر و سخنرانی جنجالی و جوسازی وی علیه ایران با انتقادات زیادی از سوی محافل مصری و برخی منتقدین در عربستان روبرو شده است. یکی از مصری‌ها در این باره می‌گوید: «العریفی بعد از اتمام خطبه خود سوار بر اتومبیل آخرین مدل خود شده و به سوی قصرش حرکت کرد در حالی که از مسلمانان فقیر و عموم مردم خواست تا خود را برای جهاد آماده کنند».

عریفی در مصر تلاش می‌کند تا بر تنش میان مسلمانان اهل تسنن و شیعیان بیفزاید.
جمع‌بندی
العریفی مبلغ تندروی وهابی اخوانی وابسته به جریان الصحوة عربستان است که تلاش می‌کند با صدور برخی فتاوای جنجالی نظیر فتوای جهاد نکاح و برخی اظهارات عجیب و غریب نظیر جعل سوره سیب، توهین به پیامبر اکرم (ص) و ... توجهات را به سوی خود معطوف ساخته و بدین ترتیب جایگاه بالاتری را در میان علمای وهابی سعودی برای خود دست و پا نماید.
منتقدان عریفی را فردی خود بزرگ بین می‌دانند که ادعا می‌کند به همه علوم تسلط دارد حال آنکه وی بسیاری از آثار خود را از دیگران به سرقت برده است. وی ادعا می‌کند در راستای دفاع از حقوق ملت‌ها گام بر می‌دارد حال آنکه با اظهارات و فتواهایش در جهت شعله‌ور نمودن آتش اختلاف میان اهل سنت و شیعیان حرکت می‌کند. یکی از ویژگی‌های عریفی آن است که وی بارها به انکار حرف‌های خود و پس‌گرفتن فتواهایش اقدام کرده است که این نشان از بی‌اساس بودن بسیاری از اظهاراتش است. عریفی همچنین در جهت انتشار افکار فرقه گرایانه «وهابیت» در میان سایر کشورهای اسلامی نظیر مصر و تونس فعالیت می‌کند، حال آنکه این تفکرات سلفی افراطی خطر ویرانگری برای مردم این کشورها به شمار می‌آیند.
 
منبع: مشرق نیوز
منابع:
[1] http://www.arefe.com/
[1] http://www.rasid.com/?act=artc&id=595
[1] http://www.rasid.com/?act=artc&id=631
[1] http://www.rasid.com/?act=artc&id=646
[1] http://www.vetogate.com/345872
[1] http://arabi-press.com/?page=article&id=58450
[1] http://www.sharmlifeblog.com/2011/04/blog-post_210.html#axzz2XIp4awNC
[1] http://www.assakher.com/news-action-show-id-390.htm
[1] http://www.zahran.org/vb/zahran69133.html
[1] http://www.al-shia.org/html/far/14news/melal/113.htm
[1] http://arabic.cnn.com/2010/world/4/6/Wpress.Ap6/
[1] http://www.aawsat.com/details.asp?issueno=11700&article=564199
[1] http://www.shia-online.ir/article.asp?id=29300&cat=1
[1] http://www.al-madina.com/node/414157
[1] http://www.alriyadh.com/2013/01/16/article801958.html
[1] http://www.masrawy.com/ketabat/ArticlesDetails.aspx?AID=193436
[1] http://www.alriyadh.com/2013/01/16/article801958.html
[1] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911027000764
[1] http://www.shia-online.ir/article.asp?id=29172

علت قتل عثمان بن عفان+سند


علت قتل عثمان بن عفان+سند

طلحه که به بهانه خون‌خواهی عثمان، یکی از پرچم‌داران جنگ جمل بود ـ جزء کسانی بود که در قتل عثمان نقش بسزایی داشت.و در خصوص زبیر و عایشه هم نقل شده است:

و کان أکثر من یؤلب علیه طلحة و الزبیر و عائشة.( تاریخ یعقوبی، جلد2، صفحه175)

کسانی که مردم را علیه عثمان، تحریک می‌کردند، طلحه و زبیر و عایشه بودند.


ابن حجر عسقلانی نقل می‌کند از مطرّف بن عبد الله و می‌گوید:

قلنا للزبیر یعنی فی قصة الجمل: یا أبا عبد الله! ما جاء بکم ضیعتم الخلیفة الذی قتل یعنی عثمان بالمدینة ثم جئتم تطلبون بدمه یعنی بالبصرة؟ فقال الزبیر: أنا قرأنا على عهد رسول الله صلى الله علیه و سلم: «و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة» لم نکن نحسب أنا أهلها حتى وقعت منا حیث وقعت.

(فتح الباری لإبن حجر، ج13، ص2 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج3، ص504 ـ مسند احمد، ج1، ص165 ـ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص311 ـ شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج1، ص274 ـ الدر المنثور للسیوطی، ج3، ص177 - إمتاع الأسماع للمقریزی، ج13، ص222 ـ فتح القدیر للشوکانی، ج2، ص300)

چه چیزی باعث شد که شما خلیفه مسلمین ـ عثمان ـ را این‌چنین ضایع کردید و او را کشتید و سپس به بصره آمده‌اید و خون‌خواه او هستید؟! زبیر گفت: ما این آیه را در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌خواندیم که قرآن می‌فرماید: «بترسید از فتنه‌ای که همه‌گیر است و مخصوص ستمگران نیست» و باور نمی‌کردیم که ما اهل این آیه هستیم تا این که این قضیه عثمان پیش آمد و قتل عثمان اتفاق افتاد و متوجه شدیم که مشمول این آیه شریفه هستیم.


در کتاب الفتوح ابن أعثم آمده است:

و أقبل طلحة و الزبیر حتى دخلا على عثمان، ثم تقدم إلیه الزبیر ... ، قال الزبیر: فلم استعملت الولید بن عقبة على الکوفة؟ قال عثمان: استعملته کما استعمل عمر بن الخطاب عمرو بن العاص والمغیرة بن شعبة ، ... ، قال: فلم تشتم أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم و لست بخیر منهم؟ قال عثمان: أما أنت فلست أشتمک و من شتمته فما کان به عجز عن شتمی، فقال: مالک و لعبد الله بن مسعود هجرت قراءته و أمرت بدوس بطنه، ... ، فما لک و لعمار بن یاسر أمرت بدوس بطنه حتى أصابه الفتق؟ ... ، فما لک و لأبی ذر حبیب رسول الله صلى الله علیه و سلم، سیرته حتى مات غریبا طریدا؟ ... فقال الزبیر: یا عثمان! إن هذه الاحداث التی عددتها علیک هی أقل أحداثک و لو شئت أن أرد علیک جمیع ما تحتج به لفعلت و أراک تقرأ صحیفتک من حیث ترید و أخاف علیک یوما له ما بعده من الأیام.(کتاب الفتوح لإبن أعثم الکوفی، ج2، ص393)

طلحه و زبیر وارد خانه عثمان شدند و شروع کردند به اعتراض به عثمان ... ، زبیر به عثمان گفت: چرا ولید بن عقبه ـ فاسد و شارب الخمر ـ را والی کوفه کردی؟ عثمان گفت: عمر بن خطاب هم عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبة را والی کرده بود. زبیر گفت: چرا صحابه پیامبر صلی الله علیه و سلم را ناسزا می‌گویی و حال آنکه تو بهتر از آنان نیستی؟ عثمان گفت: من که تو را ناسزا نمی‌گویم و هر کس را که ناسزا می‌دهم، استحقاق بالاتر از ناسزای مرا هم دارد. زبیر گفت: به چه مجوّزی دستور دادی که عبد الله بن مسعود را در جامعه منزوی کردند و مردم از قرائت عبد الله بن مسعود ممانعت شدند و دستور دادی که با لگد بر شکم او بکوبند؟ چرا دستور دادی که لگد بر شکم عمار بن یاسر زدند و در شکمش، فتق ایجاد شد؟ ... ، چرا دستور دادی که ابوذر، حبیب پیامبر صلی الله علیه و سلم را تبعید کردی و در غربت، غریبانه جان داد؟ زبیر گفت: ای عثمان‌! این بدعت‌ها و خیانت‌هایی که شمردم، کمترین بدعت‌های توست. اگر بخواهم، موارد زیادی از کارهای خلاف تو را بیان می‌کنم. پرونده‌ات را بازخوانی کن. می‌ترسم فردایی برسد که دیگر در آن فردا، نتوانی هیچ عکس‌العملی از خودت نشان بدهی.


در رابطه با نقش معاویه در قتل عثمان، ابن قتیبه دینوری در کتاب الإمامة و السیاسة می‌نویسد:

و کتب إلى أهل الشام عامة و إلى معاویة و أهل دمشق خاصة: ... فیا غوثاه یا غوثاه و لا أمیر علیکم دونی، فالعجل العجل یا معاویة و أدرک ثم أدرک و ما أراک تدرک.

(الإمامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الشیری، ج1، ص54)

عثمان، نامه نوشت به مردم شام و معاویه و اهل دمشق: ... ، به فریاد من برسید که مردم مدینه، تصمیم به قتل من گرفته‌اند. بشتاب بشتاب ای معاویه، به داد من برس، به داد من برس، گمان نمی‌کنم که به داد من برسی.


در تاریخ یعقوبی، جلد2، صفحه 175 آمده است:

معاویه با 12 هزار نیرو برای یاری عثمان از شام به طرف مدینه حرکت کرد. در 30 کیلومتری مدینه، لشکر را در آنجا نگه‌داشت تا خودش بیاید به مدینه و خبر بگیرد. وقتی به مدینه آمد، عثمان از او سوال کرد: ای معاویه، پس نیروهایت کجایند؟ معاویه گفت: آمده‌ام خبر بگیرم تا ببینم در مدینه چه خبر است. عثمان گفت: من که نامه نوشتم و قضایا را مطرح کردم. ... . بعد از مشاجراتی، عثمان گفت:

لا والله و لکنک أردت أن أقتل فتقول: أنا ولی الثأر. إرجع، فجئنی بالناس! فرجع، فلم یعد إلیه حتى قتل.

به خدا سوگند! تو می‌خواهی من کشته شوم تا به بهانه خون‌خواهی من، قیام کنی. برو و با نیروهایت بیا. معاویه رفت و برنگشت تا این که عثمان کشته شد.


بلاذری در کتاب أنساب الأشراف، جلد6، صفحه 188 و ابن شبة در تاریخ مدینه، جلد4، صفحه 1289 از قول یزید بن اسد صراحت دارد:

معاویه، نیروهای کمکی را که از شام آورده بود، به مدینه نیاورد و در وسط راه، معطل کرد؛ زیرا:

و إنما صنع ذلک معاویة لیقتل عثمان، فیدعو إلى نفسه.

معاویه می‌خواست که عثمان کشته شود تا مردم را به بیعت خودش فرا بخواند.


طبری در تاریخش از شبث بن ربعی نقل می‌کند و صراحت دارد:

به معاویه می‌گویند:

و قد علمنا أن قد أبطأت عنه بالنصر و أحببت له القتل لهذه المنزلة التی أصبحت تطلب.

(تاریخ الطبری، ج3، ص570 ـ کامل لإبن الأثیر، ج3، ص286)

ما می‌دانیم که تو در یاری عثمان، کوتاهی کردی و می‌خواستی که او کشته شود تا بعد از او، خلافت را برای خودت قرار بدهی.


ابو الطفیل از صحابه پیامبر اکرم (ص) است و با معاویه، گفتگویی دارد و معاویه به او می‌گوید:

چرا شما عثمان را یاری نکردید؟ ابو الطفیل می‌گوید:ما منعک من نصره أو تربصت به ریب المنون و کنت فی أهل الشام و کلهم تابع لک فیما ترید؟ قال معاویة: أو ما ترى طلبی بدمه؟ قال: بلى، و لکنک کما قال أخو جعفی:

لا ألفینک بعد الموت تندبنی                  و فى حیاتی ما زودتنی زادی

تو چرا یاری نکردی؟ تو که در شام بودی و همه، پیرو تو بودند. معاویه گفت: نمی‌بینی که من برای خونخواهی عثمان قیام کرده‌ام؟ ابو الطفیل گفت: بله، می‌بینیم، ولی به قول شاعر:

شما در زمان حیات من، یک بار هم به دیدار من نیامدی

ولی بعد از مرگ من، ناله و سر و صدا می‌کنی و به سینه می‌زنی؟!

أسد الغابة لإبن الأثیر، ج5، ص234 ـ الإستیعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1697 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج26، ص116 ـ الامامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الشیری، ج1، ص215


یعنی این که در زمان حیات عثمان، عکس‌العملی نشان ندادی، ولی امروز برای او، فریاد می‌زنی وا مظلوما؟!

مانند همین درگیری، میان عمرو بن عاص و معاویه بود و عمرو بن عاص به معاویه گفت:

قاتل حقیقی عثمان، تو بودی.

أنساب الأشراف للبلاذری، ص288 ـ الإمامة و السیاسة لإبن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی، ج1، ص88

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌البلاغه در چند جا صراحت دارد:

ای معاویه! قاتل واقعی عثمان، تو بودی و بس.

فأما إکثارک الحجاج فی عثمان و قتلته، فإنک إنما نصرت عثمان حیث کان النصر لک و خذلته حیث کان النصر له.(نهج‌البلاغه، نامه37)

روزی که یاری تو برای عثمان به درد می‌خورد، یاری نکردی.

در جای دیگر آمده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به معاویه نامه نوشت:

فوالله ما قتل ابن عمک غیرک.(العقد الفرید، ج3، ص333)

غیر از تو، کسی قاتل عثمان نبود.


امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌البلاغه می‌گوید:

و لعمری! ما قتله غیرک.

قسم به جان خودم! غیر از تو، کسی عثمان را نکشت.

نهج‌البلاغه، نامه10 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید، ج15، ص84


یعنی شما آمدید کوتاهی کردید و مردم آمدند عثمان را به قتل رساندند.

مشهور است که در رابطه با کشته شدن عثمان، معاویه، تعدادی از صحابه را به همین بهانه کشت.از جمله:

1. عمرو بن حَمِق

یکی از کسانی که در قتل عثمان شرکت داشت، صحابه جلیل القدر پیامبر(ص)، عمرو بن حمق بود که در سال حجة الوداع یا بعد از حدیبیه مسلمان شد و این اختلافی است.

أسد الغابة، ج4، ص100 - الإصابة، ج4، ص514

در منابع اهل خلاف آمده است:

و أما عمرو بن الحمق فوثب على عثمان فجلس على صدره و به رمق فطعنه تسع طعنات و قال أما ثلاث منهن فإنی طعنتهن لله و أما ست فإنی طعنت إیاهن لما کان فی صدری علیه.(الطبقات الکبرى لإبن سعد، ج3، ص74 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج39، ص409 ـ تاریخ الطبری، ج3، ص424 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج7، ص207 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج3، ص179)

عمرو بن حمق روی سینه عثمان نشست و 9 خنجر بر بدن او زد و گفت: 3 ضربه برای خدا بود و 6 ضربه دیگر به خاطر کینه‌ای بود که از عثمان در دل داشتم.


در این زمینه، تاریخ طبری می‌نویسد:

فاطعنه تسع طعنات کما طعن عثمان، فأخرج فطعن تسع طعنات، فمات فی الأولى منهن أو الثانیة.

معاویه دستور داد عمرو بن حمق را دستگیر کنند و به عامل او گفت: همان‌طوری که او 9 ضربه بر عثمان زد، 9 ضربه بر او بزن. عمرو بن حمق در ضربه اول یا دوم از دنیا رفت.

تاریخ الطبری، ج4، ص197 ـ تاریخ مدینة دمشق، ج45، ص499 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج3، ص477


شعبی ـ که از بنیان‌گذاران مسائل فقهی اهل سنت است ـ می‌گوید:

أول رأس حمل فی الإسلام رأس عمرو بن الحمق.

اولین سری که در اسلام بریده شد و شهر به شهر گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.

الطبقات الکبرى لإبن سعد، ج6، ص25 ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج4، ص83 ـ أسد الغابة لإبن الأثیر، ج4، ص101 ـ أنساب الأشراف، ج5، ص282 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج4، ص88 ـ تهذیب الکمال للمزی، ج21، ص597 ـ التاریخ الصغیر للبخاری، ج1، ص131 ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج45، ص503 ـ الإستیعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1174 ـ المصنف لإبن أبی شیبة، ج8، ص357 ـ الثقات لإبن حبان، ج3، ص275 ـ کتاب الأوائل للطبرانی، ص107 ـ المنتخب من ذیل المذیل للطبری، ص46


ابن حجر عسقلانی می‌گوید:

و بعث برأسه إلی معاویه.

سر عمرو بن حمق را به طرف معاویه بردند.

تهذیب التهذیب، ج8، ص22

این کثیر دمشقی می‌گوید:

فکان أول رأس طیف به.

اولین سر بریده‌ای که در شهرها گردانده شد، سر عمرو بن حمق بود.

البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج8، ص52

ابن اثیر و ابن کثیر می‌گویند:

همسر عمرو بن حمق ـ آمنه بنت شرید ـ را زندانی کرده بودند و وقتی سر بریده شوهرش را به شام آوردند، معاویه دستور داد سر بریده همسرش را ببرند و در دامن او قرار بدهند.

حتی وجه إلیها رأس عمرو بن حمق، فألقی فی حجرها، فارتاعت لذلک، ثم وضعته فی حجرها و وضعت کفها على جبینه، ثم لثمت فاه، ثم قالت: غیبتموه عنی طویلا ثم أهدیتموه إلی قتیلا، فأهلا بها من هدیة.

وقتی او سر بریده شوهرش را دید، شوکه و ناراحت شد و سر بریده را در دامنش قرار داد و با دستش بر سر بریده کشید و لب‌های خونینش را پاک کرد و گفت: مدت‌ها، شوهرم را از من مخفی کردید و امروز هم سر بریده‌اش را برای من هدیه آوردید. چه زیبا هدیه‌ای بود که معاویه برای من آورد.

اسد الغابة لإبن الأثیر، ج4، ص101 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج8، ص52 ـ تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج69، ص40


2. عبد الرحمن بن عُدِیْس

عبد الرحمن بن عدیس هم در قتل عثمان، دخیل بوده است و معاویه دستور داد ایشان را در منطقه بعلبک دستگیر کردند و به جرم دخالت در قتل عثمان، به شهادت رساندند.

تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج35، ص108




چندین نمونه از این موارد داریم که معاویه، کسانی را که در قتل عثمان شرکت داشتند، دستور داد اینها را گرفتند و کشتند.

قتل عثمان، مقدمات و مؤخرات زیادی داشت و افراد زیادی در آن دست داشتند. اولین کسی که اعتراض بر عثمان را آغاز کرد،یکی از صحابه پیامبر(ص) به نام «جبلة بن عمرو صاعدی» که از انصار و اهل بدر بود. روزی عثمان را همراه با یک زنجیر دید و گفت:

به خدا سوگند!‌ روزی این زنجیر را بر گردنت آویزان خواهم کرد؛ مگر این که خیانت‌کارهایی را که در مسند امور قرار داده‌‌ای، بر کنار کنی. عثمان گفت:

أی بطانة فوالله إنی لأتخیر الناس، فقال: مروان تخیرته و معاویة تخیرته و عبد الله ابن عامر بن کریز تخیرته و عبد الله بن سعد تخیرته، منهم من نزل القرآن بدمه و أباح رسول الله صلى الله علیه و سلم دمه، قال: فانصرف عثمان فما زال الناس مجترئین علیه إلى هذا الیوم.

من خیانت‌کاری را در رأس کار قرار ندادم. از توده مردم و صحابه پیامبر و افراد خیّر و خوب را در رأس امور قرار داده‌ام. جبلة بن عمرو گفت:

تو، مروان و معاویه و عبد الله بن عامر و عبد الله بن سعد را انتخاب کرده‌ای که همه‌شان پرونده سیاهی دارند. از آنهایی که انتخاب کرده‌ای، کسانی هستند که قرآن آنها را مهدور الدم می‌داند و پیامبر(ص)خون آنها را مباح می‌داند. عثمان رفت بعد از آن، مردم جرأت پیدا کردند که به عثمان اعتراض کنند.

تاریخ الطبری، ج3، ص400 ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج7، ص197


جبلة بن عمرو صاعدی از کسانی است که: لما أرادوا دفن عثمان فانتهوا إلى البقیع فمنعهم من دفنه جبلة بن عمرو الساعدی فانطلقوا إلى حش کوکب

بعد از قتل عثمان، از دفن او در قبرستان بقیع ممانعت کرد و عثمان را در قبرستان یهودیان دفن کردند.

الإصابة لإبن حجر، ج1، ص566


 یکی از مواردی که در منابع اهل سنت در خصوص عثمان آمده، این است که عثمان، اهل مدینه را کافر می‌دانست و صحابه را نفرین کرده بود.

در تاریخ طبری که ماجرای عبد الله بن سبأ را از آن نقل می‌کنند ـ عثمان، نامه‌ای به معاویه نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم أما بعد فإن أهل المدینة قد کفروا و أخلفوا الطاعة و نکثوا البیعة.

اهل مدینه، همگی کافر شدند ... .

تاریخ الطبری، ج3، ص402


در مورد نفرین عثمان، ابن سعد در طبقات کبری آورده است:

وقتی مردم، عثمان را محاصره کردند، عثمان گفت:

یا قوم! لا تقتلونی، فإنی وال و أخ مسلم، فلما أبوا، قال: اللهم أحصهم عددا و اقتلهم بددا و لا تبق منهم أحدا.

ای مردم! مرا نکشید، من، حاکم و برادر دینی شما هستم. وقتی مردم اقدام به قتل او کردند، عثمان، صحابه را نفرین کرد: خدایا! بلایت را بر اینها بباران و اینها را به بدترین قتل، گرفتار کن و یکی از اینها را زنده نگه ندار.

الطبقات الکبری لإبن سعد، ج3، ص67


مجاهد ـ از مفسران بزرک اهل سنت ـ می‌گوید:

نفرین عثمان، صحابه را گرفت و:

فقتل الله منهم من قتل فی الفتنة و بعث یزید إلى أهل المدینة عشرین ألفا فأباحوا المدینة ثلاثا یصنعون ما شاؤوا.

خداوند به برکت نفرین عثمان، تعداد زیادی از صحابه را کشت. وقتی یزید بن معاویه، 20 هزار نیرو در واقعه حره به مدینه فرستاد، یزید دستور داد که ناموس مردم، سه شبانه روز بر لشکریانش مباح باشند و هرچه می‌خواستند، می‌کردند.

الطبقات الکبری لإبن سعد، ج3، ص68 ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج13، ص86


ابن کثیر می‌گوید:

در حمله‌ای که لشکریان یزید به مدینه کردند، 700 نفر از مهاجرین و انصار کشته شدند و از مردم عادی هم 10 هزار نفر و در همان سال در اثر تجاوز لشکر یزید به ناموس مردم:

ولدت ألف إمرأة من اهل المدینة بعد وقعة الحرة من غیر زوج.

هزار فرزند نامشروع و زنا بعد از واقعه حره در مدینه به وجود آمد.

البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج8، ص241


یعنی عثمان نفرین می‌کند و خدا هم یزید را وادار می‌کند به حمله تا 700 نفر از مهاجرین و انصار کشته شوند و ناموس مردم مورد تجاوز قرار بگیرد.

چه عواملی باعث شد عثمان کشته شود؟

طلحه به عثمان می‌گوید:

إنک أحدثت أحداثا لم یکن الناس یعهدونها.

بدعت‌هایی را گذاشتی که سابقه نداشت.

أنساب الأشراف، ج5، ص29


زبیر در حق عثمان می‌گوید:

اقتلوه فقد بدّل دینکم.

او را بکشید که دین شما را تغییر داد.

شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید، ج9، ص36


عبد الله بن مسعود در جای دیگر می‌گوید:

إن دم عثمان حلال.

خون عثمان حلال است.

تاریخ الطبری، ج3، ص341


به عمار گفتند:

لم قتلتموه؟ قال: ‌لإحداثه.

چرا عثمان را کشتید؟ گفت: به خاطر بدعت‌هایش.

وقعة صفین لإبن مزاحم، ص319

عمار می‌گوید:

أراد أن یغیر دیننا فقتلناه.

عثمان می‌خواست دین ما را تغییر بدهد و ما هم او را کشتیم.

وقعة صفین لإبن مزاحم، ص339 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید، ج8، ص22


أما آنچه که خیلی مهم و اساسی است، این است:

عده ای از مردم مصر مدینه آمدند و از حاکم مصر به عثمان شکایت کردند که یکی از صحابه را به قتل رسانده و جنایت کرده. مردم به خانه عثمان هجوم آوردند و محاصره شروع شد تا این که عثمان و تسلیم شد با وساطت امیر المؤمنین(ع) و طلحه و زبیر و نامه نوشت و حاکم مصر را عزل کرد و به جای او، محمد بن أبی بکر را به عنوان خلیفه معرفی کرد. مردمی که با خوشحالی به مصر می‌رفتند، نامه رسانی را دیدند محمد بن أبی بکر دستور داد او را دستگیر کردند و از او پرسیدند:

به کجا می‌روی؟

گفت: به مصر. گفتند: برای چه؟

گفت: پیام دارم. گفتند: پیامت چیست؟ گفت: نمی‌توانم بگویم.

بدن او را بازجویی کردند چیزی نیافتند. مَشک خشکی همراه او دیدند که گویا چیزی در داخل آن است. وقتی مشک را بررسی کردند نامه ای از عثمان را درون آن دیدند که به حاکم مصر نوشته شده و مُهر گردیده بود:

اگر محمد بن أبی بکر و ... آمدند، آنها را به بدترین وجه، به قتل برسان و هر کس خواست از من شکایت و اعتراض کند، به قتل برسان.

مردم راهی مصر شگفت زده شدند و به مدینه خدمت امیرالمؤمنین(ع) برگشتند که تو واسطه شدی، پس این نامه چیست؟ نزد طلحه و عمار و زبیر هم رفتند تا به اطلاع عثمان رسانده و گفتند :

این چیست؟ عثمان گفت: من خبر ندارم. گفتند: آیا این غلام توست؟ گفت: بله. گفتند: آیا این شتر برای توست که او سوار شده است؟

گفت: بله. گفتند: آیا مُهر این نامه برای توست یا نه؟

گفت: مُهر برای من است، ولی من خبر ندارم.

لذا، بعد از آن بود که مردم احساس کردند که عثمان، قابل اصلاح نیست و تصمیم به قتل او گرفتند.

الطبقات الکبری لإبن سعد، ج3، ص65 ـ تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج39، ص323 ـ تاریخ المدینة لإبن شبة، ج4، ص1154 ـ تاریخ الطبری، ج3، ص401 ـ اخبار مدینه، ج2، ص13

یار غار کیست؟ ابن بکر یا ابوبکر؟+سند


یار غار کیست؟ ابن بکر یا ابوبکر؟+سند

یکی از داستان های ساختگی درباره ابوبکر قضیه همراهی او با پیامبر(ص)در غار است و آیه 40 توبه را در شأن او می دانند.حتی برخی این قضیه را دلیلی بر افضلیت ابی بکر بر دیگر اصحاب در بحث خلافت می دانند. که به تعدادی از دلایل در رد این افسانه پرداخته میشود:

الف) حضور همزمان در دو جا!

در صحیح بخاری آمده است که:7175 - حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِی ابْنُ جُرَیْجٍ، أَنَّ نَافِعًا، أَخْبَرَهُ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَخْبَرَهُ قَالَ: «کَانَ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِی حُذَیْفَةَ یَؤُمُّ المُهَاجِرِینَ الأَوَّلِینَ، وَأَصْحَابَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَسْجِدِ قُبَاءٍ فِیهِمْ أَبُو بَکْرٍ، وَعُمَرُ، وَأَبُو سَلَمَةَ، وَزَیْدٌ، وَعَامِرُ بْنُ رَبِیعَةَ»(الکتاب: صحیح البخاری ج9 ص71،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9)

سالم غلام ابی حذیفه روزی که مهاجرین هجرت کردند و اصحاب پیامبر در مسجد قبا بودند که در میان آن ها ابی بکر و عمر و ابوسلمه و زید و عامر بن ربیعه بود.

692 - حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ المُنْذِرِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: «لَمَّا قَدِمَ المُهَاجِرُونَ الأَوَّلُونَ العُصْبَةَ - مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ - قَبْلَ مَقْدَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِی حُذَیْفَةَ، وَکَانَ أَکْثَرَهُمْ قُرْآنًا»(الکتاب: صحیح البخاری ج1 ص140،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9)

هنگامی که اولین مهاجرین به عصبه رسیدند(موضعی در مسجد قبا)  قبل از آن که رسول خدا بیایند سالم غلام ابی حذیفه (بر اصحاب ) امام شد چرا که او از همه بیشتر قرآن را بلد بود.

توضیح دو حدیث بالا:

اگر با دید منصفانه ای نگاه کنیم می بینیم  که حدیث 692 و حدیث 7175:الف-هر دو از نافع از ابن عمر هستند. ب-هر دو اشاره به امامت سالم غلام ابی حذیفه دارند.ج-هر دو در یک مسجد و آن هم مسجد قبا هستند.د-مامومین هم در هر دو حدیث که به سالم اقتدا کرده اند مهاجرین اولین را دارند که ابوبکر هم ( طبق حدیث 7175 ) در میان آن هاست.

نتیجه:

  حدیث 7175 مکمل حدیث 692 است. که نام تعداد بیشتری از افراد را ذکرکرده است و هرگز به بعد از هجرت ارتباط ندارد. و به راستی چگونه بعد از هجرت سالم امام مهاجرین و اصحاب در مسجد قبا باشد در حالی که پیامبر آنجاست. از این دو حدیث فهمیده می شود که ابن عمر اولی را زمانی بیان کرده که هنوز مسجد قبا ساخته نشده و در آن لفظ موضع بقبا را بیان کرده است. و حدیث دوم را زمانی بیان کرده که مسجد را ساخته بودند و او لفظ در همین جا یعنی (فی مسجد قبا ) را بکار برده که در آن نماز جماعت اتفاق افتاده است.

حدثنا عفان قال ، حدثنا حفص قال ، حدثنا ابن جریج ، عن نافع ، عن ابن عمر رضی الله عنهما قال : رأیت سالما مولى أبی حذیفة یؤم المهاجرین فی مسجد قباء،فیهم أبو بکروعمر رضوان الله علیهما .( تاریخ المدینة - ابن شبة النمیری - ج 1 - ص 46)

 ابن عمر می گوید دیدم سالم آزاد شده حذیفه راکه امامت می کرد درمسجد قباودرمیان مهاجرین ابوبکر وعمر هم بودند.


اگر جناب ابوبکرجزء مهاجرین اولین باشند چگونه می شود همزمان یار غار هم باشد ؟!؟!

ب)رسول خدا (ص) به تنهائی هجرت کرده است

ابن کثیر دمشقى در کتاب البدایة والنهایة در فصلى تحت عنوان « فصل فى سبب هجرة رسول الله بنفسه الکریمة» روایت مفصلى را از نحوه هجرت رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل مى‌کند که ثابت مى‌کند رسول خدا به تنهائى هجرت کرده است. در تمام این روایات هیچ اشاره‌اى که رسول خدا ابوبکر را به همراه خود برده باشد نشده است. ما تکه‌هاى از این روایت را نقل مى‌کنیم:

فخرج رسول الله فأخذ حفنة من تراب فی یده ثم قال نعم أنا أقول ذلک أنت أحدهم وأخذ الله على أبصارهم عنه فلا یرونه فجعل ینثر ذلک التراب على رؤسهم وهو یتلو هذه الآیات «یس والقرآن الحکیم إنک لمن المرسلین على صراط مستقیم (إلى قوله) وجعلنا من بین أیدیهم سدا ومن خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لا یبصرون» ولم یبق منهم رجل الا وقد وضع على رأسه ترابا ثم انصرف إلى حیث أراد أن یذهب...(ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (774هـ)، البدایة والنهایة، ج 3، ص 177، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.)

رسول خدا از خانه خارج شد، مشتى از خاک برداشت، خداوند چشمان مشرکان را نابینا کرد و آن‌ها رسول خدا را ندیدند، آن حضرت خاک‌ها را را بر سر آن‌ها پاشید؛ در حالى که این آیه را مى‌خواند: «یس و القرآن...» مردى از آن‌ها باقى نماند؛‌ مگر این که خاک بر سر او نشست، سپس رسول خدا به سمتى که مى‌خواست برود، حرکت کرد....

احمد بن حنبل نیز در مسند خود داستان هجرت رسول خدا صلى الله علیه وآله را نقل مى‌کند؛ که در این روایت هیچ اشاره‌اى به همراهى ابوبکر با آن حضرت نشده است:عَنِ بن عَبَّاسٍ فی قَوْلِهِ (وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ) قال تَشَاوَرَتْ قُرَیْشٌ لَیْلَةً بِمَکَّةَ فقال بَعْضُهُمْ إذا أَصْبَحَ فَأَثْبِتُوهُ بِالْوَثَاقِ یُرِیدُونَ النبی صلى الله علیه وسلم وقال بَعْضُهُمْ بَلِ اقْتُلُوهُ وقال بَعْضُهُمْ بَلْ أَخْرِجُوهُ.فاطلع الله عز وجل نَبِیَّهُ على ذلک فَبَاتَ علی على فِرَاشِ النبی صلى الله علیه وسلم تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَخَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم حتى لَحِقَ بِالغَارِ وَبَاتَ الْمُشْرِکُونَ یَحْرُسُونَ عَلِیًّا یَحْسَبُونَهُ النبی صلى الله علیه وسلم فلما أَصْبَحُوا ثَارُوا إلیه فلما رَأَوْا عَلِیًّا رَدَّ الله مَکْرَهُمْ فَقَالُوا أَیْنَ صَاحِبُکَ هذا قال لاَ أدری فَاقْتَصُّوا أَثَرَهُ فلما بَلَغُوا الْجَبَلَ خُلِّطَ علیهم فَصَعِدُوا فی الْجَبَلِ فَمَرُّوا بِالغَارِ فَرَأَوْا على بَابِهِ نَسْجَ الْعَنْکَبُوتِ فَقَالُوا لو دخل ههنا لم یَکُنْ نَسْجُ الْعَنْکَبُوتِ على بَابِهِ فَمَکَثَ فیه ثَلاَثَ لَیَالٍ.(الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 348، ح3251، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛/الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (211هـ)، المصنف، ج 5، ص 389، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ؛/الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر ( 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 9، ص 228، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ)

ابن عباس در باره این سخن خداوند «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ؛ یاد کن اى رسول ما! هنگامى که کافران از راه حیله‏گرى تصمیم گرفتند تا تو را به بند کشند(الانفال30)».نقل شده است که در یکى از شبها، کفّار قریش در شهر مکه به مشورت پرداختند و نتیجه مشورتشان آن بود که بعضى گفتند: بامداد که شد، محمد را دستگیر کرده او را به بند کشیم؛ دیگرى پیشنهاد کرد: چنین نیست بلکه او را مى‏کشیم؛ دیگرى پیشنهاد داد او را تبعید مى‏کنیم.

خداى تعالى، رسول (ص) را از تصمیم‌هاى قریش، آگاه ساخت. آن شب على علیه السّلام در بستر پیغمبر (ص) خوابید و آن حضرت از خانه بیرون رفت تا به غار ثور رسید. کافران آن شب على علیه السّلام را که خیال مى‏کردند پیغمبر (ص) است، تحت نظر گرفته بودند که مبادا شبانه از خانه بیرون برود!.

بامداد که به خانه رسول خدا (ص) حمله‏ ور شدند، على علیه السّلام را مشاهده کردند و دانستند که از حیله‏ گرى خود بهره‏اى نبرده‏اند. از على علیه السّلام پرسیدند: مصاحب تو (رسول خدا) کجاست؟ حضرت على علیه السّلام اظهار بى‏اطلاعى کرد. کفّار قریش اثر پاى حضرت را دنبال کرده تا به کوه منتهى شد. آنجا اثر پائى به چشم نخورد، ناچار بر فراز کوه آمدند غار ثور را دیدند، تارهائى بر در غار تنیده شده بود، گفتند: اگر پیغمبر با وجود همین تارهاى عنکبوت وارد غار شده بود، تارهاى عنکبوت از هم گسیخته می‏شد. و به این ترتیب، از تصمیمى که داشتند منصرف شدند. رسول خدا (ص) سه شبانه روز در غار به سر برد.




ابن کثیر دمشقى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:وهذا اسناد حسن وهو من أجود ما وری فی قصة نسج العنکبوت على فم الغار وذلک من حمایة الله رسوله.(ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (774هـ)، البدایة والنهایة، ج 3، ص180ـ 181، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.)

سند این روایت «حسن» است و این بهترین داستانى است که در قصه تنیدن تار عنکبوت بر در غار نقل شده است و این تنیدن تار عنکبوت به منظور حکایت خداوند از پیامبرش بوده است.

ابن حجر عسقلانى نیز این روایت را «حسن» مى‌داند:وذکر أحمد من حدیث بن عباس بإسناد حسن فی قوله تعالى وإذ یمکر بک الذین کفروا الآیة....(العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 236، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.)

احمد بن حنبل روایت ابن عباس را با سند «حسن» در باره این سخن خداوند «واذ یمکر..» نقل کرده است.

رسول خدا صلى الله علیه وآله در راه سفر به مدینه، به خیمه زنى به نام ام معبد رسید، در این قضیه معجزات شگفت‌انگیزى از رسول خدا صلى الله علیه وآله دیده شده است. در این داستان نیز هیچ نامى از ابوبکر نیست. ابن کثیر دمشقى این گونه نقل مى‌کند:عن ابن اسحاق فنزل رسول الله بخیمة أم معبد واسمها عاتکة بنت خلف بن معبد بن ربیعة بن أصرم فأرادوا القرى فقالت والله ما عندنا طعام ولا لنا منحة ولا لنا شاة إلا حائل فدعا رسول الله ببعض غنمها فمسح ضرعها بیده ودعا الله وحلب فی العس حتى أرغى وقال اشربی یا أم معبد فقالت اشرب فانت أحق به فرده علیها فشربت ثم دعا بحائل أخرى ففعل مثل ذلک بها فشربه ثم دعا بحائل أخرى ففعل بها مثل ذلک فسقى دلیله ثم دعا بحائل أخرى ففعل بها مثل ذلک فسقى عامرا ثم تروح وطلبت قریش رسول الله حتى بلغوا أم معبد فسألوا عنه فقالوا أرأیت محمدا من حلیته کذا وکذا فوصفوه لها فقالت ما أدری ما تقولون قدمنا فتى حالب الحائل قالت قریش فذاک الذی نرید....(ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (774هـ)، البدایة والنهایة، ج 3، ص 191، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.)

از ابن اسحاق نقل شده است که رسول خدا به خیمیه ام‌معبد وارد شد. اسم او عاتکه بنت خلف بن معبد بود بود. رسول خدا و همراهان او مى‌خواستند در آن جا بمانند، ام‌معبد گفت: به خدا سوگند که در نزد ما نه طعامى وجود دارد، نه شترى که شیر دهد و نه گوسفندی؛ جز این گله بز. پس رسول خدا بعضى از حیوانات او را پیش خود خواند و ضراع او را با دستش لمس کرد و به درگاه خداوند دعا کرد. شیر آن حیوان را در کاسه‌اى دوشید تا این که پر شد و فرمود: ام معبد بنوش. ام معبد گفت: شما بنوشید که شما سزاوارتر هستید. رسول خدا شیر به او پس داد، ام معبد از آن نوشید. سپس بز دیگرى را خواست و همانند داستان قبلى اتفاق افتاد و خود آن حضرت شیر نوشید. سپس بز دیگرى را خواست و این بار راهنماى آن حضرت شیر نوشید. سپس بز دیگرى را خواست و عامر از آن شیر نوشید و سپس به راه افتادند. قریش به دنبال رسول خدا مى‌گشتند تا این که به ام معبد رسیدند و از او سؤال کردند و گفتند: آیا محمد را ندیدى که چنین و چنان بود... ام معبد گفت: نمى‌دانم که شما چه مى‌گویید ولى جوانى پیش ما آمد و از این گله بز شیر نوشید. قریش گفتند که ما به دنبال او هستیم...


ج)-اصلا آیه قرآنی در شان خاندان ابی بکر نازل نشده است

گرچه آیه40 توبه (آیه غار) را به ابی بکر نسبت می دهند! اما می بینیم مادرشان عایشه چنین مطلبی را انکار کرده است. ازاو نقل شده است که:

4827 - حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِی بِشْرٍ، عَنْ یُوسُفَ بْنِ مَاهَکَ، قَالَ: کَانَ مَرْوَانُ عَلَى الحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِیَةُ فَخَطَبَ، فَجَعَلَ یَذْکُرُ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ لِکَیْ یُبَایَعَ لَهُ بَعْدَ أَبِیهِ، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی بَکْرٍ شَیْئًا، فَقَالَ: خُذُوهُ، فَدَخَلَ بَیْتَ عَائِشَةَ فَلَمْ یَقْدِرُوا، فَقَالَ مَرْوَانُ: إِنَّ هَذَا الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ، {وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَتَعِدَانِنِی} [الأحقاف: 17]، فَقَالَتْ عَائِشَةُ مِنْ وَرَاءِ الحِجَابِ: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِینَا شَیْئًا مِنَ القُرْآنِ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی»(الکتاب: صحیح البخاری ج6 ص133،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9/تاریخ ابن الاثیر 3: 199/البدایة و النهایة 8: 96 /الاغانی 16: 9 /2- تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 199. /البدایه و النهایه ج 8 ص 96.)

«لم ینزل اللّه فینا شیئاً من القرآن»هرگز در مورد ما ( آل ابوبکر )آیه ای در قرآن نازل نشده است.


طبق قواعد زبان عربی، در جمله «ما أَنْزَلَ الله فِینَا شیئا» کلمه «شیئا» نکره در سیاق نفى است و دلالت بر عموم مى‌کند؛ یعنى هیچ آیه‌اى در قرآن کریم به صورت اختصاصى در باره عائشه و اطرافیان او نازل نشده است.از طرف دیگر کلمه «الا» در جمله «إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی» از ادات حصر است و طبق قواعد ثابت شده در علم اصول، جمله استثنائیه، دلالت بر حصر مى‌کند و داراى مفهوم است.

بنابراین، این روایت ثابت مى‌کند که هیچ آیه‌اى در قرآن کریم به صورت اختصاصى در باره خاندان عائشه که ابوبکر نیز جزو آن است، نازل نشده است. در نتیجه این روایت با روایاتى که ثابت مى‌کند ابوبکر به همراه رسول خدا صلى الله علیه وآله در غار بوده و آیه «غار» در باره او نازل شده است، در تعارض است.

آیا مراد از «فینا» فرزندان ابو بکر است؟

برخى از علماى اهل سنت پاسخ داده‌اند از جمله ابن حجر عسقلانى و عینى  مى‌نویسد:مراد از «فینا» فرزندان ابوبکر است.

درحالیکه اولاً: این ادعائى است بدون دلیل؛ بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا که طبق ادعاى مروان بن حکم آیه «وَالَّذِی قال لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا...» در مذمت عبد الرحمن و تکریم پدر و مادر او؛ یعنى ابوبکر و ام رومان نازل شده است و عائشه با گفتن جمله «ما أَنْزَلَ الله فِینَا شیئا» نزول هر نوع آیه‌اى در باره تمام افراد مورد ادعاى مروان نفى مى‌کند که از جمله آن‌ها والدین عبد الرحمن است.

ثانیاً: طبق پنداشت اهل سنت، آیات «محمد رسول الله...» و آیه «والسابقون الأولون» شامل فرزندان ابوبکر و از جمله خود عائشه نیز مى‌شود و عائشه، و دیگر فرزندان ابوبکر را از بارزترین مصادیق همراهان رسول خدا و سابقون الأولون دانسته‌اند. آیا بدر الدین عینى مى‌تواند قبول کند که آیه «محمد رسول الله» و «والسابقون الأولون» شامل عائشه نمى‌شود؟

بنابراین، سخن عینى و ابن حجر، مردود است.

د)شهادت آیه قرآن به خروج تنهای رسول الله(ص)

از آیه قرآن کریم نیز استفاده مى‌شود که رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام خروج از مکه تنها بوده و در غار «ثانى اثنین» شده است‌؛ چرا که خداوند در آیه غار مى‌فرماید:

إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ(آن هنگام که کافران او را از مکه بیرون کردند، در حالى که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند.)

آلوسى از مفسران شهیر اهل سنت در ذیل این آیه مى‌نویسد:

(إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا) من مکة وإسناد الإخراج إلیهم إسناد إلى السبب البعید فإن الله تعالى أذن له علیه الصلاة والسلام بالخروج حین کان منهم ما کان فخرج صلى الله تعالى علیه وسلم بنفسه.(الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 10، ص 96، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.)

اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد، آن هنگام که کافران او را از مکّه بیرون کردند، اسناد اخراج به قریشیان، اسناد به سبب بعید است؛ زیرا خداوند به آن حضرت اجازه خروج داد در آن هنگام که اوضاع به این صورت درآمد، رسول خدا خودش (یا به تنهائی) از مکه خارج شد.



اگر ابوبکر در زمان خروج از مکه به همراه رسول خدا صلى الله علیه وآله بود، باید «اخرج» به صورت تثنیه مى‌آمد نه به صورت مفرد؛ همان طور که در زمان حضور در غار، ضمیر به صورت تثنیه آمده است (اذ هما فى الغار).

اگر ادعا شود که مقصود از اخراج در این آیه ، آن است که کفار به آن حضرت فشار فراوانی وارد کردند ، تا آن حضرت از مکه بیرون رود ، مى‌گوییم این مطلب در مورد همه صحابه مشترک است ؛ زیرا تمام مسلمانان در آن زمان تحت فشار کفار بوده و به خاطر خطراتی که از جانب آن‌ها تهدیدشان مى‌کرد مجبور به خروج شدند ؛ پس هر کس که از مکه هجرت می‌کرد ، در واقع توسط مشرکان اخراج شده بود ؛ خداوند متعال در این زمینه می فرماید :

لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. الممتحنة/ 8 ـ 9

خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند چرا که خداوند عدالت‏پیشگان را دوست دارد.تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند یا به بیرون‏راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است!

ه)کرز قیافه شناس، فقط اثر پای رسول خدا (ص) را دنبال کرد

مشرکان قریش، بعد از آن که متوجه شدند رسول خدا صلى الله علیه وآله از مکه خارج شده است، فردى به نام کرز بن علقمه را که در قیافه‌شناسى و ردیابى اثر پا، تبحر زیادى داشت، استخدام کردند.

آن چه در داستان کرز قیافه شناس آمده، این است که وى تنها و تنها اثر پاى رسول خدا صلى الله علیه وآله را در مسیر غار دنبال کرده است و هیچ اثرى از ابوبکر در این داستان دیده نمى‌شود. اگر ابوبکر به همراه رسول خدا از مکه خارج شده بود، باید قیافه شناس اثر پاى او را نیز مى‌دید و به آن اشاره مى‌کرد. این نشان مى‌دهد که رسول خدا به تنهائى از مکه خارج شده و کسى همراه او نبوده است. و همان طور که در روایت سیوطى تصریح شده بود، ابوبکر نزدیک غار به رسول خدا ملحق شده است.

امام شمس الدین سخاوى در کتاب معتبر التحفة اللطیفه و ابو البقاء حنفى در تاریخ مکه مشرفه مى‌نویسند:کانوا استأجروه لما خرج النبی صلى الله علیه وسلم إلى المدینة مهاجرا فاقتفى أثره حتى أنتهى إلى غار ثور فرأى نسج العنکبوت على بابه فقال إلى هنا انتهى أثره ثم لا أدری أخذ یمینا أو شمالا أو صعد الجبل.(السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (902هـ)، التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة ج 2، ص 394 ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ/ 1993م؛/أبو البقاء المکی الحنفی، محمد بن أحمد بن محمد ابن الضیاء (854هـ)، تاریخ مکة المشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریقة والقبر الشریف، ج 1، ص 202، تحقیق: علاء إبراهیم، أیمن نصر، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الثانیة، 1424هـ - 2004م.)

آن‌گاه که رسول خدا (ص) به سوى مدینه هجرت کرد، مشرکان قریش او (کرز بن علقمه) را استخدام کردند، وى اثر رسول خدا را دنبال کرد تا به غار ثور رسید، وقتى به آن‌جا رسید، دید که عنکبوت بر در آن تار تنیده است، پس گفت: در این جا اثر پایان یافته است، بعد از آن نمى‌دانم که به طرف راست رفته یا چپ و یا از کوه بالا رفته است.

طبق این نقل، کرز فقط اثر رسول خدا صلى الله علیه وآله را دیده است؛ زیرا همان طور که ملاحظه مى‌شود در این روایت کلمات «خرج»، «اثره»، «اخذ» و «صعد» به صورت صیغه مفرد آمده است و اگر ابوبکر نیز به همراه رسول خدا صلى الله علیه وآله بود‌، باید این کلمات به صیغه تثنیه مى‌آمد و اثر ابوبکر نیز دیده مى‌شد.

ابن حزم اندلسى مى‌نویسد:کان کرز بن علقمة بن هلال بن جریبة بن عبدنهم بن حلیل، الذی قفا أثر رسول الله - صلى الله علیه وسلم - حتى انتهى إلى الغار: فرأى علیه نسج العنکبوت وعش الحمامة ببیضها؛ فقال: ها هنا انقطع الأثر؛ فإما غاص فی الأرض، أو ارتفع إلى السماء، فانصرفوا.(إبن حزم الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (456هـ)، جمهرة أنساب العرب، ج 1، ص 236، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م.)

کرز بن علقمه، اثر رسول خدا (ص) را تا در غار دنبال کرد، پس دید که بر در آن عنکبوت تار تنیده و کبوتر براى تخم‌گذارى لانه ساخته است، پس گفت: در این جا اثر قطع شده است، یا در زمین فرو رفته و یا به آسمان رفته است، پس قریشیان منصرف شدند.



ابن خلدون می گوید :کان کرز بن علقمة بن علال بن حریبة بن عبد فهم بن حلیل، الّذی قفا أثر رسول الله صلى الله علیه وسلم حتى انتهى إلى الغار، ورأى علیه نسج العنکبوت وعش الیمامیة ببیضها فرخوا عنه(الکتاب: دیوان المبتدأ والخبر فی تاریخ العرب والبربر ومن عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر ج2 ص376،المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن محمد، ابن خلدون أبو زید، ولی الدین الحضرمی الإشبیلی (المتوفى: 808هـ)،المحقق: خلیل شحادة،الناشر: دار الفکر، بیروت،الطبعة: الثانیة، 1408 هـ - 1988 م،عدد الأجزاء: 1)

کرزبن علقمة رد پای‌ پیامبر را ( پس از شناسایی ) دنبال می ‌کرد تا به درب غار رسید . دید در آنجا عنکبوتی تار تنیده و کبوتری هم تخم گذاشته و روی تخم ها نشسته است .

توجه داشته باشید که اثری از قدم ابوبکر در نزدیکی غار ندیده اند!




بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نویسد:وبعثت قریش قائفین یقصان آثار رسول الله صلى الله علیه وسلم. أحدهما کرز بن علقمة بن هلال الخزاعی. فاتبعاه، حتى انتهیا إلى غار ثور. فرأى کرز علیه نسج العنکبوت. فقال: ها هنا انقطع الأثر. فانصرفوا.(البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 112، طبق برنامه الجامع الکبیر.)

قریش، دو نفر قیافه‌شناس را فرستادند تا آثار رسول خدا (ص) را دنبال کنند، یکى از آن‌ها کرز بن علقمه بود، آن دو نفر اثر را دنبال کردند تا به غار ثور رسیدند، وقتى کرز دید که عنکبوت بر آن لانه کرده است، گفت: اثر در این جا قطع شده است؛ پس قریشیان منصرف شدند.



ابن اثیر در اسد الغابه مى‌نویسد:وهذا کرز هو الذی قفا أَثر النبیّ لیلة الغار، فلمّا رأَى علیه نسج العنکبوت قال: هاهنا انقطع الأَثر، وهو الذی قال حین نظر إِلى قدم النبی فقال: «هذا القدم من تلک القَدَم التی فی المقام».(الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 496، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.)

این کرز همان کسى است که اثر رسول خدا را در شب غار دنبال کرد، وقتى دید که عنکبوت بر آن تار تنیده، گفت: در این جا اثر قطع شده است. او همان کسى است که وقتى به جاى پاى رسول خدا نگاه کرد، گفت: این جاى پا همان جاى پایى است که در مقام (ابراهیم) دیده‌ام.

بسیارى از بزرگان دیگر نیز داستان را به همین صورت نقل کرده‌اند که ما به جهت اختصار به همین اندازه بسنده مى‌کنیم.از این مطلب استفاده مى‌شود که ابوبکر به همراه رسول خدا از مکه خارج نشده است وگرنه باید کرز بن علقمه لا اقل در یک جا به اثر پاى او نیز اشاره مى‌کرد و یا قریشیان از او سؤال مى‌کردند که اثر دوم از آن کیست؟ در حالى که در تمام این نقل‌ها، فقط اثر رسول خدا صلى الله علیه وآله مورد بحث است و اصلا اثرى از اثر ابوبکر دیده نمى‌شود.

ممکن است این سؤال پیش بیاید که چرا امیرمؤمنان علیه السلام مسیر رسول خدا صلی الله علیه وآله را به ابوبکر نشان داد؟جواب واضح است ؛ چون اگر امیرمؤمنان علیه السلام جای رسول خدا را نشان نمی‌داد ، ممکن بود که ابوبکر با ایجاد سروصدا و یا پرس و جو از این و آن ، مشرکان را متوجه عدم حضور رسول خدا نماید و مشرکان همان لحظه به دنبال رسول خدا راه مى‌افتادند و آن حضرت را قبل از آن که به غار برسد ، دستگیر نمایند ؛ بنابراین امیرمؤمنان علیه السلام برای حفظ اسرار هجرت ، مسیر رسول خدا را به ابوبکر نشان داد .

و)الحاق ابوبکر به رسول در نزدیک غار ثور

جدا از اینکه آیا ابوبکر در غار ثور بوده یا کس دیگر و با فرض قبول این ادعا ابوبکر، نزدیک غار ثور به رسول خدا (ص) ملحق شد چون جلال الدین سیوطى در الدر المنثور مى‌نویسد:

وأخرج ابن مردویه وأبو نعیم فی الدلائل عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: لما خرج رسول الله (ص) من اللیل لحق بغار ثور قال: وتبعه أبو بکر رضی الله عنه فلما سمع رسول الله (ص) حسه خلفه خاف أن یکون الطلب، فلما رأى ذلک أبو بکر رضی الله عنه تنحنح فلما سمع ذلک رسول الله (ص) عرفه فقام له حتى تبعه فأتیا الغار فأصبحت قریش فی طلبه فبعثوا إلى رجل من قافة بنی مدلج فتبع الأثر حتى انتهى إلى الغار وعلى بابه شجرة فبال فی أصلها القائف ثم قال: ما جاز صاحبکم الذی تطلبون هذا المکان.قال: فعند ذلک حزن أبو بکر رضی الله عنه فقال له رسول الله (ص) لا تحزن إن الله معنا قال: فمکث هو وأبو بکر رضی الله عنه فی الغار ثلاثة أیام یختلف إلیهم بالطعام عامر بن فهیرة وعلی یجهزهم فاشتروا ثلاثة أباعر من إبل البحرین واستأجر لهم دلیلا فلما کان بعض اللیل من اللیلة الثالثة أتاهم علی رضی الله عنه بالإبل والدلیل فرکب رسول الله (ص) راحلته ورکب أبو بکر أخرى فتوجهوا نحو المدینة وقد بعثت قریش فی طلبه. (السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر جلال الدین (911هـ)، الدر المنثور، ج4، ص196، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993.)

رسول خدا (ص) شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس مى گوید: ابو بکر وقتى دید که آن جناب از شهر بیرون مى‌رود به دنبالش به راه افتاد...طبق این روایات، رسول خدا(ص) به تنهائى به طرف غار حرکت کرده و اصلا ابوبکر را خبر نکرده است؛ پس این سخن فخررازى که گفته بود: «فلولا أنه علیه السلام کان قاطعاً على باطن أبی بکر، بأنه من المؤمنین المحققین الصادقین الصدیقین، وإلا لما أصحبه نفسه فی ذلک الموضع... فلما استخلصه لنفسه فی تلک الحالة، دل على أنه علیه السلام کان قاطعاً بأن باطنه على وفق ظاهره» استدلال باطلى است؛ چرا که این سخنى در صورتى درست بود که ابوبکر را براى همراهى انتخاب می شد، نه این که ابوبکر بعد از هجرت آن حضرت با خبر شده و به آن حضرت ملحق شده باشد.

ابن أبى الحدید معتزلى به نقل از استادش ابوجعفر اسکافى بعد از مقایسه خوابیدن امیرمؤمنان با یار غار بودن ابوبکر این چنین استدلال کرده مى‌نویسد:

ثم فی ذلک - إذا تأمله المتأمل - وجوه من الفضل: منها أنه وإن کان عنده فی موضع الثقة، فإنه غیر مأمون علیه ألا یضبط السرّ فیَفْسِد التدبیر بإفشائه تلک اللیلة إلى من یُلقیه إلى الأعداء.ومنها أنه وإن کان ضابطاً للسر وثقة عند من اختاره، فغیر مأمون علیه الجبن عند مفاجأة المکروه، ومباشرة الأهوال، فیفر من الفراش، فیفطن لموضع الحیلة، ویطلب رسول الله (ص) فیظفر به.ومنها أنه وإن کان ثقةً ضابطاً للسر، شجاعاً نجداً، فلعله غیر محتمل للمبیت على الفراش، لأن هذا أمر خارج عن الشجاعة إن کان قد قامه مقام المکتوف الممنوع، بل هو أشد مشقة من المکتوف الممنوع، لأن المکتوف الممنوع یعلم من نفسه أنه لا سبیل له إلى الهرب، وهذا یجد السبیل إلى الهرب وإلى الدفع عن نفسه، ولا یهرب ولا یدافع.ومنها أنه وإن کان ثقةً عنده، ضابطاً للسر، شجاعاً محتملاً للمبیت على الفراش، فإنه غیر مأمون أن یذهب صبره عند العقوبة الواقعة، والعذاب النازل بساحته، حتى یبوح بما عنده، ویصیر إلى الإقرار بما یعلمه، وهو أنه أخذ طریق کذا فیطلب فیؤخذ. ( إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج13، ص157، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.)

اگر کسی در این مطلب تأمل کند، به چند جهت به برترى امیرمؤمنان بر ابوبکر پى خواهد برد:یکى از این وجوه این است که اگر چه ابو بکر مورد اطمینان رسول خدا بود؛ اما پیامبر اکرم به رازدارى وى اطمینان نداشت؛ زیرا ممکن بود ابوبکر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش کند و دشمنان به حضرت دست پیدا کنند، در نتیجه تمام نقشه‌هاى رسول خدا نقش بر آب مى‌شد.حتى اگر بپذیریم که ابوبکر در رازدارى مورد اطمینان رسول خدا بوده؛ ولى رسول خدا از نترسیدن وى در هنگام مقابله با سختى اطمینان نداشتند؛ شاید از خوابگاه رسول خدا فرار نموده، متوجه محل نقشه رسول خدا شده و دنبال رسول خدا(ص) برود؛ که در نتیجه جاى رسول خدا را پیدا کرده و به آن حضرت دست مى‌یافتند.

ز) عدم شجاعت کافی جناب ابوبکر

 
در نداشتن شجاعت وی و فرارهای مکرر او در جنگهای صدر اسلام شکی نیست و میتوانید تعدادی از فرارهای ابوبکر را در خیبر ، احد، سلسله ببینید.

ضمنا مشهور است ابوبکر در جنگها و جهاد هیچ نقشى نداشته، حتى یک بار دست به شمشیر نبرده است و یک تیر به طرف دشمن نیانداخته و قطره اى از خون کفار را به زمین نریخته است ; چنانچه ابوجعفر اسکافى این مطلب را آورده است:«لم یرم ابوبکر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً». شرح نهج البلاغه 13: 293


ضمنا کسی که در اوج جنگ احد و بعد فرار قصد پناهندگی به یهود را داشته است همانطور که مفسرانى همانند بغوى آن را نقل مى کنند:

قال البغوى: قال السدى: لما کانت وقعة احد اشتد الإمر على طائفة من الناس وتخوفوا أن یدال علیهم الکفار، فقال رجل من المسلمین أنا ألحق بفلان الیهودى وأخذ منه أماناً اِنى أخاف أن یدال علینا الیهود.وقال رجل اخر: أنا الحق بفلان النصرانى من اهل الشام و أخذ منه أمانا. فأنزل اللّه هذه الایة وینها هم عن موالاة الیهود والنصارى. تفسیر البغوى المسمى بمعالم التنزیل ـ بهامش تفسیر الخازن وتفسیر الخازن المسمى لباب التأویل فى معانى التنزیل ـ علاء الدین الخازن. تفسیر أبى الفداء: 2: 68


فرضا که ابوبکر در نگهدارى راز رسول خدا مورد اطمینان بود و فرضا هم شجاعت نیز داشته است (که در هر دو حالت چنین نیست!)؛ ولى شاید توانایى خوابیدن در جایگاه رسول خدا را نداشت؛ چون تحمل آن حالت، خارج از شجاعت است؛ زیرا باید شجاع را در حالت دست بسته و ممنوع از مقابله قرار دهى (یعنى شجاع جرأت دفاع از خود را دارد؛ اما در اینجا نمى‌تواند از خود دفاع کند)؛ بلکه این امر سخت تر از شخص دست بسته است؛ زیرا شخص دست بسته مى‌داند که راه فرارى ندارد؛ اما این شخص هم مى‌تواند فرار کند و هم مى‌تواند از خود دفاع نماید (اما اجازه چنین کارى را ندارد).

این استدلال یک عالم اهل سنت است که با رعایت جانب انصاف تصریح مى‌کند که همراهى ابوبکر با رسول خدا (ص) نه از روى میل؛ بلکه به خاطر عدم اطمینان رسول خدا به رازداری، شجاعت، و صبر ابوبکر در مقابل شکنجه قریشان بوده است.

ابن تیمیه می گوید چون اگر کسی رسول خدا را بیشتر از خویش دوست نداشته باشد ، پس ترس ابوبکر به خاطر جان پیامبر است !!!

یعنی برعکس استدلال کرده است ؛ به جای آنکه بگوید علمای اهل سنت ترس ابوبکر را به خاطر جان خویش مطرح کرده اند پس او ایمان واقعی ندارد !!! گفته برای ما مسلم است که او ایمان دارد ، پس ترسش به خاطر رسول خدا (ص) بوده است !!!

ح)همراهی با رسول بعلت احتمال فاش کردن هجرت

در کتاب ( النور و البرهان ) شیخ ابوالقاسم ابن صباغ  آمده است که پیامبر ، ابوبکر را از ترس خبر دادن او به کفار با خود به غار برد،نویسنده این کتاب شیخ ابوهاشم  بن صباغ  است وی میگوید:

وخشی ابن ابی قحافة أن یدلهم علیه فأخذه معه ومضی الی الغار(النور و البرهان  باب  « قم فأنذر» و « فاصدع  بما تؤمر) در حال  حاضر این کتاب  در دسترس نیست ؛ ولی مرحوم  سید بن طاووس   در کتاب  ( الطرائف  ، ص 410)  این مطلب  را  از  این کتاب  نقل  می کند:

ومن طریف الروایات فی أن النبی ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ما صحب أبا بکر إلى الغار خوفا منه أن یدل الکفار علیه ما ذکره أبو هاشم بن الصباغ فی  کتاب النور والبرهان فقال فی باب ما أنزل الله تعالى على نبیه " ص " قم فأنذر "وقوله تعالى " فاصدع بما تؤمر " وما  ضمن رسول الله صلى الله علیه وآله لمن أجابه وصدقه ، رفع الحدیث عن محمد بن إسحاق قال : قال  حسان : قدمت مکة  معتمرا وأناس من قریش یقذفون أصحاب رسول الله " ص " فقال ما هذا لفظه : فأمر رسول الله علیا علیه السلام فنام على فراشه ، وخشی ابن أبی قحافة أن یدل القوم علیه فأخذه معه ومضى إلى الغار .(الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف - السید ابن طاووس - ص 410)

از دسته روایاتی که دلالت می کند  پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)  از ترس این که ابوبکر جای را به کفار نشان ندهد او را با خود به غار بردند روایتی است که شیخ ابوهاشم بن صباغ در کتاب النور و البرهان  باب : ما أنزل الله علی نبیه ذیل آیه « قم فأنذر»  و آیه « فاصدع بما تؤمر» وباب« ما  ضمن رسول الله (صلى الله علیه وآله) لمن أجابه وصدقه » می آورد :  حسان می گوید برای انجام حج عمرة به مکه آمدم  دیدم مردمی‌ از قریش به اصحاب رسول خدا فحش می دادند.... پس اینگونه می گوید : رسول خدا به علی علیه السلام (درشب لیلة المبیت) امر نمود ( که درجای  ایشان بخوابد) علی علیه السلام نیز اجابت نمود ولی از ابن ابی قحافة ( کنیه ابوبکر) ترسید که  مبادا جای ایشان را به کسانی که دنبال پیامبر بودند نشان دهد به همین  خاطر او را با خود به غار بردند .

نکته دیگرکه شایسته است توجه بفرمائید این است که نظیر همین مطلب در کتب دیگر اهل سنت که در حال حاضر موجود می باشد یافت می شود.

ابوجعفر اسکافی استاد ابن ابی الحدید در جواب جاحظ که قائل است ابوبکر در راه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از همه صحابه سختی‌ بیشتری را تحمل کرد می گوید :

ثم یقال له ما بالک أهملت أمر مبیت علی علیه السلام على الفراش بمکة لیلة الهجرة هل نسیته أم تناسیته فإنها المحنة العظیمة والفضیلة الشریفة التی متى امتحنها الناظر ، وأجال فکره فیها ،... فلهذا قال علماء المسلمین إن فضیلة علی علیه السلام تلک اللیلة لا نعلم أحدا من البشر نال مثلها .

 تو را چه شده است که داستان خوابیدن علی علیه السلام را در جای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب لیلة‌ المبیت ذکر نکرده ای آیا آن را فراموش کرده ای یا خودت را به فراموشی زده ای ؟!پس بدرستیکه این کار تحمل سختی و پایداری‌ بزرگی است که هر زمان شخصی خود را به جای وی گذارد و فکرش را متوجه آن کند می بیند در آن فضیلت های بسیار ومنقبتهای مختلفی موجود است .وقضیه از این قرار است که وقتی به مشرکین خبر رسید که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم قصد خروج برای هجرت به سوی غیر ایشان ( اهل مدینه) دارند خواستند برای اینکار چاره ای اندیشیند ، پس پیمان بستند که شب هنگام در کنار بستر وی جمع شوند واو را با شمشیر های بسیار بزنند ، در دست  افرادی از قبیله های مختلف قریش شمشیری از آن شمشیر ها باشد تا خون وی بین گروههای مختلف تقسیم شود وبنی هاشم نتوانند خون وی را از قبیله ای خاص طلب کنند . و برای آن شب قسم خوردند و در آن شب با هم جمع شدند .پس وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از این ماجرا با خبر شدند ، کسی را فرا خواندند که از همه بیشتربه وی اطمینان داشتند (علی علیه السلام) و کسی که خود را بیشتر ازهمه برای رسول خدا صلی الله علیه وآله در معرض خطر می گذاشت و کسی را که از همه بیشتر در راه خدا فداکاری می کرد وکسی که سریعتر از همه از وی اطاعت می کرد . پس به وی گفت که قریشیان هم پیمان شده اند که امشب بر سر من بریزند . پس به خوابگاه من برو و در جای من بخواب و روپوش من را بر روی خود بینداز تا ایشان گمان کنند من بیرون نرفته ام ، و من با اذن خدا بیرون خواهم رفت .پس اولا علی را ازاینکه حیله ای به کار برد تا جانش را حفظ کند منع کرد ( چون باید به حالت عادی درجای رسول خدا می خوابید) واو را مجبور کرد که جان خود را در معرض ضربات شمشیر های صاحبان کینه و خشم قرار دهد . پس او این مطلب را پذیرفت در حالیکه رضای خاطر به آن داشت و در جای رسول خدا خوابید در حالیکه به خاطر خدا صبر می کرد و با دادن جان خود جان رسول خدا را حفظ می نمود و انتظار کشته شدن را می کشید. ما برتر از مقام بذل جان مقامی نمی شناسیم که آرزوی آن را بکنیم . (و بذل جان بالاترین بخشش هاست) .و اگر رسول خدا نمی دانست و علم نداشت که وی صلاحیت این کار را دارد وی را انتخاب نمی کرد و اگردراو اندکی کمبود صبر یا شجاعت یا خیر خواهی برای رسول خدا وجود داشت وبا این وجود برای این کار انتخاب می شد رسول خدا کسی را انتخاب کرده بودند که انتخاب درستی نبود ، و حق گفتن چنین مطلبی را هیچ فردی از امت ندارد و همه اجماع دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله  عمل درست را انجام داده اند .اگر کسی در این مطلب نظر کند چند جهت برتری برای علی (نسبت به ابو بکر) می بیند :

 زیرا ابو بکر حتی اگر ( ازجهت ظاهری) مورد اطمینان رسول خدا بود اما  پیامبراکرم  به رازداری  وی اطمینان نداشتند چون ممکن بود ابوبکر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش کند و دشمنان به حضرت دست پیدا کنند در نتیجه تمام نقشه های رسول خدا نقش بر آب  می شد .

 حتی اگر ابو بکر نزد رسول خدا از جهت رازداری مورد اطمینان  بود اما رسول خدا از نترسیدن وی در هنگام مقابله با سختی  اطمینان نداشتند پس شاید از خوابگاه رسول خدا فرار نموده متوجه محل نقشه رسول خدا شده دنبال رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برود ؛ پس کفار ایشان را پیدا کنند.

 حتی اگر ابو بکر حافظ سر رسول خدا بود وشجاع  اما شاید توانایی خوابیدن در جایگاه رسول خدا را نداشت . چون تحمل آن حالت جدای از بحث شجاعت است . زیرا باید شجاع را در حالت دست بسته ممنوع از مقابله قرار دهی(یعنی شجاع جرات دفاع از خود را دارد اما در اینجا نمی توانداز خود دفاع کند)  .بلکه این امر سخت تر از شخص دست بسته است . زیرا شخص دست بسته می داند که راه فراری ندارد اما این شخص هم می تواند فرار کند و هم می تواند از خود دفاع نماید(اما چنین کاری نمی نماید).حتی اگر او شخص رازدار  وشجاعی بود و می توانست در جای رسول خدا بخوابد و فرار هم نکند اما رسول خدا از بعد آن اطمینان نداشتند که اگر وی را زنده گرفته وشکنجه کنند اقرار به آنچه که می داند نکند و مسیر رسول خدا را به کفار نشان ندهد پس ایشان به دنبال رسول خدا رفته ایشان را پیدا کنند.به همین دلیل است که علمای مسلمین گفته اند کسی را نمی شناسیم که به فضیلت علی در آن شب رسیده باشد .


ط)حزن وترس شدید ابوبکر در مراحل تعقیب

اگر فرضا قبول کنیم ابوبکر همراه رسول بوده،نمونه های حزن وترس شدید ابوبکر در مراحل تعقیب تا ورود به غار، از برخى روایات نیز استفاده مى‌شود که حزن و اندوه چنان بر ابوبکر چیره مى‌شده که اشک‌هاى او را از گونه‌هایش همانند سیل‌آب سرازیر مى‌کرده است ما در فعلا به یک حدیث که حزن و اندوه او را ثابت مى‌کند،بسنده میکنیم:

 بخارى در صحیح خود به نقل از ابوبکر مى‌نویسد:وَاتَّبَعَنَا سُرَاقَةُ بن مَالِکٍ فقلت أُتِینَا یا رَسُولَ اللَّهِ فقال (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا).(البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 3418، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.)

سراقة بن مالک ما را دنبال کرد، گفتم: اى رسول خدا به دنبال ما آمدند، فرمود: نترس که خداوند با ما است.


برای مشاهده مدارک بیشتر در خصوص حزن و ترس ابوبکر اینجا کلیک کنید.

 این روایت نشان مى‌دهد که رسول خدا فقط به گفتن جمله «لا تحزن ان الله معنا» اکتفا نکرده است؛ بلکه با جملات گوناگون سعى در تسکین خاطر او داشته است. این جملات پیامبر به هر غمگینى گفته مى‌شد حزنش پایان مى‌یافت و قلبش آرام مى‌گرفت؛ اما حزن ابوبکر پایانى نداشت.

  در اینجا باز هم ما یار غار بودن ابوبکر را فرضا قبول میکنیم ،طبق این روایات حزن ابوبکر با دیدن تعقیب کنندگان آغاز و تا رفتن آن‌ها ادامه داشته است و تسلاى رسول خدا و یادآورى این که خداوند با ماست، نگران نباش، براى او سودى نداشته و وى با بى‌توجهى و بى‌اعتمادى به سخن پیامبر خدا، بر حزن خود مى‌افزود تا جائى که بر اثر اشک ریختن، اشکش بر گونه‌هایش جارى شد.!!!

اکثر مفسران اهل سنت از جمله ابوعبد الرحمن سلمی، ابن عادل حنبلی، فخررازی، شیخ زکریاء نیسابوری، سمرقندى و... ادعا کرده‌اند که حزن ابوبکر براى رسول خدا بوده است:

اولا: هنگامى سخن از انزال سکینه بر رسول خدا مى‌شود، برخى از بزرگان سنى اصرار مى‌‌کنند که پیامبر خدا همواره در سکینه و آرامش است و نیاز به نزول دوباره آن از جانب خداوند نیست؛ ولى در این جا که سخن از اندوه و حزن ابوبکر مى‌شود، ادعا مى‌کنند که چون پیامبر خدا مصون از ضرر مشرکان نبود، ابوبکر براى او نگران شد!!!.

اگر پیامبر خدا، همواره در سکینه و آرامش به سر مى برد و این سکون و آرامش به خاطر وعده خدا بر حفظ او از خطرهاست؛ پس در این صورت معنا ندارد که ابوبکر براى او محزون شود؛ مگر این که نسبت به وعده الهى مشکوک باشد؛

ثانیاً: دانشمندان سنى براى ادعاى خودشان هیچ دلیلى ارائه نکرده‌اند؛ بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا که اگر ابوبکر فقط بر جان رسول خدا ترسیده بود، رسول خدا مى‌فرمود: «لا تحزن ان الله معی؛ تو نگران من نباش که خدا با من است» نه این که به صورت جمع بفرماید: «لاتحزن ان الله معنا»؛

ثالثا: حتى اگر بپذیریم که نگرانى ابوبکر براى رسول خدا بوده است، بازهم فضیلت و منقبتى را براى او ثابت نمى‌کند؛ چون در همان بار نخست رسول خدا به وى یادآورى کرد که خداوند با ماست و او را از حزن و اندوه منع کرد؛ اما ابوبکر به این سخن پیامبر خدا اطمینان نکرد و بر نگرانى خود ادامه داد. این عدم اطمینان به سخن رسول خدا، اگر نقیصه بزرگى براى وى محسوب نشود، فضیلتى را براى وى به ارمغان نخواهد آورد.