اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

جعفر گنزالس،کمونیست ضد فاشیسمی که شیعه انقلابی شد + فیلم

رائول گنزالس بورنز با دیدن ظلم جاری در کشورش اسپانیا، به کوهستان پناه برده و بعد از سال‌ها زندگی در آنجا و تفکر در طبیعت بکر، به وجود یک خالق پی می‌برد و درنهایت با چشیدن طعم دستورات سیاسی و اجتماعی اسلام، به خواسته خود می‌رسد.
گروه جنگ نرم مشرق- پرس‌تی‌وی در مستندی که از زندگی رائول گنزالس بورنز و به گویندگی خودش تهیه کرده، بخش‌های مهم زندگی وی را مورد بررسی قرار داده و جهت‌گیری‌های شخصی او برای پی بردن به اسلام ناب را به تصویر کشیده است.

اگر بخواهیم روگرفتی ساده از زندگی این مترجم قرآن به زبان اسپانیولی بگوییم، باید گفت که وی با دیدن ظلم جاری در کشورش، به کوهستان پناه برده و بعد از سال‌ها زندگی در آنجا و تفکر در طبیعت بکر، به وجود یک خالق پی می‌برد و در دل آرزوی شناخت او را می‌کند. ابتدا با هندوئیسم، سپس با مسیحیت، بعد از آن با اسلام و در نتیجه با مذهب شیعه آشنا می‌شود. آشنایی‌ای که نهایتا او را از خانه و کاشانه کوهستانی‌اش بیرون کشیده، به ایران می‌آورد و کار خود را تا جایی ادامه می‌دهد که اکنون یکی از اساتید مدرس اسلام است.

در ادامه پای سخنان جعفر گنزالس می‌نشینیم تا از زبان خودش درد و رنج رسیدن به مقام اسلام را بشنویم:

زندگی مانند رودخانه‌ای که در راه رسیدن به دریاست در گذر است. و من غافلانه جلوی در خانه‌ام نشسته‌ام و گذر این رود را تماشا می‌کنم. من رائول گنزالس بورْنِز هستم؛ متولد مادرید. در سال 1950 در خانواده‌ای کمونیست، ضد فاشیسم، مبارز و فعال به دنیا آمدم. در مدرسه رامیرو دماسترو درس خواندم. دیپلمم را گرفتم و سپس برای تحصیل در رشته مهندسی برق مخابرات وارد دانشگاه شدم. تا سال 1968، مهندسی‌ام را گرفتم و همان سال به خاطر فعالیت‌های ضد فاشیستی بازداشت شدم.

جعفر گنزالس، کمونیست ضد فاشیسمی که شیعه انقلابی شد // پروژه عید// در حال ویرایش
رائول گنزالس بورنز، کسی است که به تنهایی و با استفاده از تفکر در کیستی خالق طبیعت جهان، به وجود او پی برد و با ادامه مسیر به سمت شیعگی گام برداشت

بعد از آزادی از زندان شروع کردم به فیلمسازی و در سال 1972 به سربازی اجباری فرستاده شدم و در حین سربازی، بازداشت، زندانی و شکنجه شدم. به مدت یکسال در زندان کارابانچل محبوس بودم. در سال 1974، یعنی اندک زمانی بعد از ترور کارلو بلانکو که نخست وزیر ژنرال فرانکوی مشهور بود از زندان آزاد شدم.

آندولوس، یعنی جایی که من در آن بزرگ شدم و به مدرسه رفتم، روح و ضمیری عمیق در خود دارد. خاک بسیار ارزشمندی دارد. آندولوس سرزمینی است که مردمانش در خود احساس بزرگی و شکوه، احساس هنری عالی، و احساس عالی انسانی دارند.

مردم سرزمین من از گذشته خود چیزی نمی‌دانند زیرا تاریخ آنان را به یغما برده‌اند و اجدادشان را از تاریخشان پاک کرده‌اند. من در کودکی‌ام کنار یک مجسمه از ژنرال فرانکوی خون‌ریز، موسیقی می‌نواختم، بسکتبال بازی می‌کردم. فوتبال بازی می‌کردم. اما اکنون همه چیز تغییر کرده است.

اگر مردم من می‌دانستند که چه گذشته‌ای دارند از شوق گریه می‌کردند. بی‌عدالتی!. آنان قرآن‌ها را در کنار دیگر کتب مقدس ادیان یک جا جمع کردند و همه را با هم سوزاندند. اکنون بعد از گذشت 500 سال، هر ساله سالگرد فتح گرانادا، یکی از شهرهای جنوبی اسپانیا را جشن می‌گیرند و آن را برای خود افتخار می‌دانند. گرانادا شهری بود که مثلا برای جلوگیری از خون‌ریزی آن را فتح کردند اما یک حاکم خونریز و وحشی را بر سر حکومت آن گماردند.

آنان هیچ زبانی جز ظلم را نمی‌فهمیدند. هیچ خدایی جز پول نداشتند. به دروغ همه‌جا جاز زدند که مسیحی هستند اما هرگز به آن باور نداشتند. اصلا پیام مسیح را نفهمیده بودند. ما مسیحیان واقعی هستیم. یک سال بعد فرانکو مرد و دموکراسی به اسپانیا رسید؛ اما تازه این شروع اشک‌های زیاد و ناامیدی من بود زیرا می‌دیدیم که در دموکراسی جدید هم اوضاع به همان شکل گذشته است.

تنها تفاوت این بود که دموکراسی جدید را به ظاهری زیباتر تحویل می‌دانند. دموکراسی جدید اسپانیا با لباس مبدل آمد اما دیکتاتوری و ظلمش بیشتر از قبل شده بود. مردمان زیادی را دیدم که در این سرزمین علیه فاشیسم و همه منطق جدیدش مبارزه می‌کردند. آنان به شکل عجیبی قبول کرده بودند که نام آن ظلم بزرگ را دموکراسی بگذارند. همین مسئله من را به شدت ناامید کرد و شروع کردم به احساس پوچی شدید در درون خودم. اما آنان نتوانستند من را در سیستم خود غرق سازند تا آن را قبول کنم و این به دلیل نوعی انزوا و گوشه‌گیری من از جامعه بود.

از آنجا که اسلام صدها سال بر اسپانیا و آندولوس حکومت کرده بود، بسیاری از واژگان اسپانیولی ریشه عربی دارند؛ کلماتی مانند: الزکیه یا الزیتون. در همین اثنا بود که پیامی را در درون خود حس کردم که من را به سمت ترک مادرید فرا می‌خواند. ماه‌ها بعد این پیام ترک مادرید مرا به کوهستان‌های گرانادا کشاند تا به کشف طبیعت بپردازم. با عده‌ای که برای زندگی به همان‌جا رفته بودند آشنا شدم. همراه آنان زندگی را آغاز کردم و همراهشان حدود 4 سال در دل طبیعت زندگی کردم.

همانجا خانه خرابه‌ای را پیدا کردیم و از صاحبش خواستیم تا اجازه بدهد آن را تعمیر کنیم در آن زندگی کنیم. با چوب و شاخه درختان آن را دوباره بنا کردیم و یک کلبه از آن درآوردیم. در شب‌های اینجا ستارگان را نگاه می‌کردیم؛ آنقدر پرنور بودند که اصلا سوسو نمی‌زدند. گذر ماه و خورشید را می‌دیدیم. نشانه‌های طبیعت را حس می‌کردیم؛ گذر فصول را می‌دیدیم و تغییر رنگ برگ‌ها در بهار را می‌فهمیدیم؛ ذره به ذره. کم‌کم این سوال در ذهنم ایجاد شد که بالاخره یک کسی این‌ها را خلق کرده است. شروع کردم به فکر کردن درباره وجود خالق هستی.

وقتی مطمئن شدم که خدایی وجود دارد شروع کردم به خواندن کتاب‌هایی درباره هندوئیسم؛ کتاب‌هایی مانند بِهاباتیتا. سعی می‌کردم تا رابطه‌ای قوی و خوب با خدا بنا کنم مانند زمانی که از خدا می‌خواستم تا نشانه‌ای از خودش به من نشان دهد. انجیل را نگاه کردم. انواع و اقسام کتاب‌های معنوی را خواندم.

انجیل را خوب خواندم. کتابی درباره حضرت مسیح به دستم رسید که مسیح را به گونه‌ای تعریف کرده بود که من هرگز پیش از آن در زندگی‌ام نشنیده بودم. دوباره انجیل را خواندم و فهمیدم که پیام مسیح قطعا از سمت خدا آمده است.

سرانجام در روزهای آغازین سال 1983 شروع کردم به نوعی روزه‌داری. تنها بودم. تمام دوستانم برای تعطیلات سال نو به دیدار خانواده‌هایشان رفته بودند؛ شروع کردم به نوعی روزه‌داری که تنها افطار آن آب بود. به کتاب‌خانه می‌رفتم و کتاب می‌خواندم. ما پنج نفر بودیم که با هم زندگی می‌کردیم و کتاب‌خانه بزرگی داشتیم که انواع و اقسام کتاب در آن موجود بود. ناگهان یک روز کتابی درباره اسلام به چشمم خورد. کتابی کوچک نوشته سید قطب، به عنوان «اسلام چیست؟». شانزده روز از روزه‌داری عجیب من گذشته بود که خواندن این کتاب را شروع کردم. خواندم که مسلمانان روزانه 5 مرتبه نماز به جا می‌آورند و این یکی از مبانی اسلام است. ناگهان نوری در قلبم روشن شد و به من آموخت که این همان راهی است که باید دنبال آن بروم. بنابراین تصمیم گرفتم تا مسلمان شوم و شدم؛ و به گرانادا برگشتم تا مسلمانان آنجا ارتباط برقرار کنم. تا اینجای کار حدود 4 سال بود که در دل کوهستان‌ها و به دور از زندگی شهری، عمرم را سپری کرده بودم. تا توانستم درباره دستورات عملی اسلام یاد گرفتم. احکامی مانند وضو، غسل و روزه. و اینچنین شروع کردم به پیروی از اسلام.

از دوستانی که در گرانادا دارم برخی هم مسلمان شده‌اند و یکی از آن‌ها که تقریبا عارف شده است و قلبی بسیار بزرگ دارد. یافتن خدا و تشرف به اسلام یکی از بحرانی‌ترین لحظات زندگی من بود. قبل از مسلمان شدنم می‌توانستم ببینم، از بقای خودم پیروی می‌کردم اما بعد از آنکه به اسلام گرویدم برخی تغییرات ذاتی در من اتفاق افتاد. تمام حوادث زندگی‌ام جلوی چشمانم آمد و چشم‌انداز زندگی‌ام جلوی چشمانم روشن شد.

اولین آیه‌ای از قرآن را که حفظ کردم خوب به یاد دارم: «الا بذکر الله تطمئن القلوب». حقیقتا، باید بگویم که من به اسلام رسیده بودم. این آیه قرآن همان مرحله از زندگی من را به من نشان می‌داد زیرا همه وقایعی که از سرم گذشته بود، سفری بود تا به آرامشی در درون قلبم برسم. مراحل زیادی را طی کردم و درواقع، شروع کردم به مشاهده برخی احکام اسلام مانند نماز و روزه. در نهایت، فهمیدم که معنای اسلام در درون قلبم چیست. سپس، شروع کردم به شکل دادن به خودم طبق چیزی که خدا می‌خواست.

هنگامی که خدا را یافتم و به او ایمان آوردم، شرایط هم عوض شد؛ به ویژه وقتی که مسلمان شدم، یک سری از الگوها برایم رخ عیان کردند که رفتار و سلوکی آشکار داشتند؛ افرادی مانند حضرت محمد مصطفی (ص)، و کمی بعد شخصیت علی‌بن‌ابیطالب(ع)، و فاطمه زهرا (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و دیگر امامان که از خانواده حضرت محمد (ص) هستند. و حتی شخصیت‌های معاصری که حقیقتا با اعمال و رفتارشان برای ما الگو هستند؛ مانند امام خمینی (ره). این تاثیرگذاری و الگو شدن امام خمینی به خاطر رهبری‌اش بر انقلاب بزرگ دوران معاصر ما نیست بلکه ذاتا برای رفتاری شخصی وی، سبک زندگی، واکنش‌ها و افکار است.

بعد از آنکه اسلام را شناختم و آن را به عنوان ایدئولوژی قبول کردم، ذره‌ذره، جنبه‌های جدیدی از ایمان را توسط اندیشه اسلامی پیدا کردم. یکی از این جنبه‌ها، جنبه سیاسی-اجتماعی اسلام بود که در اندیشه اسلامی به خوبی از آن حمایت شده است.

جعفر گنزالس، کمونیست ضد فاشیسمی که شیعه انقلابی شد // پروژه عید// در حال ویرایش
آنچه که از اسلام توانست روح تشنه گنزالس کمونیست را سیراب کند، دستورات کامل اسلام در زمینه مسائل اجتماعی-سیاسی بود

اسلام به من فرصت ترمیم زندگی‌ام را داد. این دقیقا همان عقده روحی‌ای بود که من درباره جامعه و سیاست مدت‌ها با آن درگیر بودم. این بخشی از گرایشی عمیق‌تر به سمت خود واقعیت‌ها بود. برای مثال، بخشی از این فهم بود که ارتباط با خدا روی شخص تاثیر گذاشته و کمکش می‌کند تا شخصتیش را بازسازی کند. همین مسئله نیز به من کمک کرد تا با مردم ارتباط برقرار کنم. گرایش به اسلام کم‌کم تمام دوره‌هایی که حوادث بد در آن برایم اتفاق افتاده بود را ترمیم کرد. در آن هنگام توجه اصلی من روی کشمکش‌های اجتماعی و سیاسی به همراه تلاش برای تغییر جامعه به سمت آزادی و عدالت اجتماعی ایده‌آل بود. علاوه بر آن آخرین علاقمندی‌ام در سیاست زیرا در اسپانیا هیچ دموکراسی‌ای وجود نداشت. مطالعه روی دموکراسی‌های جاری در جهان به من نشان داد که این جامعه هیچ حرکتی به سمت آزادی و عدالت اجتماعی نکرده است.

مسلمان شدن تنها گذشته اندوه‌ناک شما را ترمیم نمی‌کند بلکه تلاش می‌کند تا دانش انسانی و شادی شما را نیز افزایش دهد. به علاوه، یک جنبه مهم دیگر نیز دارد که نیازمند ایمان به خدای واحد و خالق کل جهان است. او خدایی است که ما را ملزم کرده است تا تعهد اجتماعی داشته باشیم. این مسئله برای دافع از دین، عدالت و تساوی اجتماعی برای انسان‌هاست.

درواقع، این آیه از قرآن که می‌گوید: «کم فئه قلیله غلبت علی کثیره باذن الله»، منبع الهام به انسان معاصر است. توجهات به سمت این ایده جذب شده است که تنها کمیت و تعداد مهم نیست. کمیت و تعداد که یکی از ارکان تمدن است، مهم نیست. کیفیت شخصیتی انسان است که مهم است. این آیه می‌گوید که یک فرد مرکز توجه است. این امر اجازه می‌دهد که شخص خودش را بازبینی کند، دلگرمی خودش را بازسازی کند و ارزش خودش را بداند. آیاتی در قرآن هستند که خدا همین مسائل را در آنان بیان می‌کند؛ مثلا هنگامی که یک نفر جان کسی را نجات می‌دهد او کل انسان‌ها را نجات داده است و هنگامی که یک نفس را می‌کشد او کل انسان‌ها را کشته است. این آیات اجازه یک واکنش را صادر می‌کنند. این آیات اهمیت یک شخص به تنهایی را نشان می‌دهند در جامعه‌ای مثل اسپانیا که انسانیت انسان‌ها به ویرانه بدل شده است.

مثلا، مقاومت اسلامی در لبنان بسیار امیدبخش است. این مقاومت پیامی در خود دارد که امید انسانیت است هم برای مومنان و هم برای غیر مومنان؛ هرچند که مخاطبان آن بسیار مظلوم و ستمدیده هستند. این علت‌العلل تغییر است نه کمیت و تعداد انسان‌ها. تعداد افراد در یک انقلاب مهم است اما ارزش و اعتبار شخصی آنان بسیار مهم است. مهم نیست که جمعیت افراد در یک جنبش اجتماعی در مسیر مثبت چقدر باشد، بلکه اساسا آنچه که بسیار مهم است و ما به آن نیاز داریم کیفیت شخصیت این افراد است.

سید حسن نصرالله مثال خوبی برای رهبری اسلامی است. اگرچه او یک رهبر بین‌المللی است اما او در لبه برنده دفاع از مردم است. ارزش‌های او بیشتر از دفاع از مردم است. او با زندگی خودش و خانواده‌اش به دنبال دفاع از ارزش‌هایی که مردم را از بن‌بست نجات می‌دهد. او فقط یک رهبر برای مدیریت نیروها و نشستن پشت میز نیست. او با جان خودش و خانواده‌اش جنبش را به شکلی رهبری می‌کند که حتی پسرش در این راه کشته شد.

سید حسن نصرالله یک شخصیت بین‌المللی شد؛ به ویژه بعد از جنگ تحمیل شده از سوی اسرائیل در تابستان سال 2006. او یک مثال ارزشمند از شخصیتی است که مردم هنگام قرار گرفتن تحت ظلم و ستم به آن پناه می‌برند. از سویی، او در برابر آدمکشان، ظالمان، دولت‌های تروریست و اشغال‌گران فلسطین بسیار قوی است و از سویی دیگر با مردم بسیار منعطف و نرم است. وی در محبت کردن هیچ را مستثنی نمی‌کند. نه هیچ یک از کسانی که بخشی از این جنگ هستند و نه کسانی که آماده‌اند تا درباره عقایدشان صحبت کنند.

زندگی در گذر است و رویاهای زیبا و آرزهای تو به فراموشی سپرده شده‌اند. شهرت ناپدید شده است. خواهی دید که چیزی از جاه‌طلبی‌هایت باقی نخواهد ماند جز یک خاطره.


جعفر گنزالس - بخش دوم

مطالب مرتبط

کاندولیزا رایس؛ استاد دانشگاهی که مجوز شکنجه صادر می‌کرد +تصاویر و فیلم

ژنرال‌های جنگ نرم/19
کاندولیزا رایس تمام تلاش خود را برای راه انداختن جنگ بر ضد عراق بکار بست. پس از آن هم مجوز استفاده از روش‌های شکنجه از جمله "غرق مصنوعی" بر ضد زندانیان جنگ‌های عراق و افغانستان را صادر کرد؛ هرچند، حالا اعتراف می‌کند که اشتباه کرده است.
گروه گزارش ویژه مشرق - کاندولیزا رایس در دوره دوم ریاست‌­جمهوری جرج بوش، وزیر امور خارجه و در دوره اول، مشاور امنیت ملی دولت بوش بود. پس از انتخاب باراک اوباما، رایس به موسسه محافظه­‌کار هوور و دانشگاه استنفورد که پیش از پیوستن به دولت بوش در سال 2001، در آنها فعالیت می­‌کرد، بازگشت.[1]

کاندولیزا رایس

کاندولیزا رایس بین سال‌های 1981 تا 1987، به عنوان استادیار دانشگاه استنفورد[2] در رشته علوم سیاسی فعالیت نمود. وی در سال 1987، به رتبه دانشیاری ارتقاء درجه یافت و این عنوان را تا سال 1987 حفظ نمود. وی یکی از متخصصین امور شوروی بود و چندین سخنرانی‌ در این مورد و طی برنامه مشترک برکلی-استنفورد[3] به ریاست پرفسور جرج برسلاور[4]، استاد دانشگاه یوسی برکلی[5] در اواسط 1980 ایراد ‌کرده است.

در ادامه، سوابق و نظریات وزیر امور خارجه سابق آمریکا را بررسی خواهیم کرد.

خدمات غیردولتی:

· عضو ارشد موسسه هوور[6]

· وزیر امور خارجه آمریکا (2007-2005)

· عضو شورای روابط خارجی

تاریخ تولد

· 14 نوامبر 1954

مذهب:

· مسیحی (فرقه پرسبیتری)

تحصیلات

· لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه دنور

· فوق­ لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه نوتردام

· دکترا از دانشکده مطالعات بین­‌الملل دانشگاه دنور[7]

سوابق علمی و اجرایی

· عضو ارشد موسسه هوور

· استاد و رئیس پیشین دانشکده علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد

· عضو و کارشناس پیشین در شورای روابط خارجی

· عضو آکادمی هنر و علوم آمریکا[8]

· عضو پیشین هیئت مدیره بنیاد فلورا[9]

· عضو پیشین هیئت مدیره دانشگاه نوتردام[10]

· عضو پیشین هیئت مدیره شرکت کارنگی[11]

· عضو پیشین هیئت مدیره بنیاد کارنگی برای صلح بین‌­الملل[12]

· عضو پیشین هیئت مدیره شورای ملی برای مطالعات شوروی و اروپای شرقی[13]

مشاغل دولتی

· وزیر امور خارجه (2009-2005)

· مشاور امنیت ملی (2005-2001)

· دستیار ویژه رئیس جمهور در امور امنیت ملی و مشاور ارشد امور شوروی در زمان ریاست جمهوری جرج بوش پسر

· رئیس امور شوروی و اروپای شرقی در شورای امنیت ملی (1989)

· عضو شورای روابط خارجی در برنامه­‌ریزی استراتژیک هسته‌­ای در ستاد مشترک (اواخر دهه هشتاد)

بخش خصوصی

· عضو پیشین هیئت مدیره شرکت چورون[14]

· عضو پیشین هیئت مدیره بنیاد فلورا

· عضو پیشین هیئت مدیره شرکت چارلز شواب[15]

· عضو پیشین و عضو مشاوران بین­‌المللی شرکت جی.پی.مورگان[16]

· عضو پیشین هیئت مدیره بنیاد ترانس آمریکا[17]

· عضو پیشین هیئت مدیره شرکت هیولت پاکارد[18]

تالیفات:

· آلمان متحد و اروپای متحول شده[19] (سال 1995)

· دوران گورباچوف[20] (سال 1986)

· وفاداری متزلزل: شوروی و ارتش گورباچوف[21] (سال 1984)

متخصص امور شوروی

در یکی از نشست‌های متخصصین کنترل تسلیحات هسته‌ای در سال 1985، عملکرد رایس نظر برنت اسکوکرافت[22] که در زمان جرالد فورد به عنوان مشاور امنیت ملی فعالیت کرده بود را به خود جلب کرد.[23] در سال 1989 و با انتخاب جرج بوش پدر، اسکوکرافت با سمت مشاور امنیت ملی، به کاخ سفید بازگشت و از رایس خواست تا در شورای امنیت ملی آمریکا به عنوان متخصص امور شوروی فعالیت کند. به گفته نیکلاس برنز[24]، بوش "شیفته" رایس شده بود و در مراوداتی که با میخائیل گورباچف و بوریس یلتسین داشت به شدت وابسته به مشاوره‌های او بود.[25]

کاندولیزا رایس
اسکوکرافت در زمان جرالد فورد و جرج بوش، مشاور امنیت ملی آمریکا بود. رایس در دوره دوم او، متخصص امور شوروی در شورای امنیت ملی این کشور بود.

وی اگر بیش از دو سال از دانشگاه استنفورد غیبت می‌کرد از تدریس در دانشگاه محروم می‌شد، بنابراین در سال 1981 به آنجا بازگشت. وی تحت حمایت‌های جرج شولتز[26] (وزیر امور خارجه رونالد ریگان از سال 1982 تا 1989) قرار گرفت. وی یکی از کارشناسان مؤسسه هوور[27] بود. وی رایس را وارد باشگاهی متشکل از افراد دانشگاهی کرد که هر هفته برای بحث در مورد مسائل خارجی گرد هم می‌آمدند.[28] در سال 1992، شولتز که از اعضای هیأت مدیره شرکت شورون[29] بود پیشنهاد داد سمتی در هیأت مدیره این شرکت برای رایس در نظر گرفته شود. شورون سعی در دستیابی به یک پروژه ده میلیارد دلاری در قزاقستان داشت و رایس به عنوان یک متخصص شوروی، با نورسلطان نظربایف، رئیس‌جمهور قزاقستان، آشنا بود. وی به نیابت شرکت شورون به قزاقستان سفر نمود و این شرکت نیز به قصد تجلیل از زحمات وی یک نفتکش 129000 تنی را در سال 1993 به نام‌ کاندولیزا رایس نامگذاری کرد.[30] وی در همین زمان به عنوان عضو هیأت مدیره شرکت ترانس‌آمریکا ([31] (1991 و هیولت-پاکارد (1992) منصوب شد.

کاندولیزا رایس
نفتکشی که شرکت شورون به نام کاندولیزا رایس، نامگذاری کرد

وی در سال 1992 در دانشگاه استنفورد نامزد ریاست کمیته تحقیقات شد تا جانشین دونالد کندی[32] شود. کمیته در نهایت گرهارد کاسپر[33]، معاون دانشگاه شیکاگو، را بدین سمت برگزید. کاسپر به شدت تحت تأثیر رایس قرار گرفت و وی را در سال 1993 به سمت معاون استنفورد و مدیر ارشد بودجه منصوب کرد. وی همچنین کرسی تدریس و رتبه استاد تمامی را دریافت کرد.[34] رایس اولین زن، اولین سیاه‌پوست و جوانترین معاون تاریخ دانشگاه استنفورد بوده است.

پیشینه در وزارت خارجه

فعالیت رایس در وزارت خارجه با تلاش‌­های وی برای احیای دیپلماسی ایالات متحده شناخته شد که در دوره اول ریاست جمهوری جرج بوش و زمان کالین پاول، به شدت آسیب دیده بود. بوش با رویکردی کاملا آشکار و برخلاف سیاست­‌های انزواطلبانه دوره اول ریاست جمهوری وی که پس از حملات 11 سپتامبر بر فضای سیاسی ایالات متحده حاکم شد، به‌­ناچار به رایس اجازه داد که برای اصلاح روابط این کشور با متحدان کلیدی در اروپا و دیگر نقاط جهان و مذاکراتی مقدماتی با "دشمنانی" نظیر ایران تلاش کند و اقدامات دیپلماتیک چندجانبه‌­ای انجام دهد که مهمترین آنها در واکنش به آزمایش­‌های موشکی کره شمالی در جولای 2006 اتفاق افتاد.[35]

کاندولیزا رایس
کاندولیزا رایس به عنوان وزیر خارجه، مذاکرات هسته‌ای با کره‌شمالی انجام می‌داد

مجله تایم در اظهارنظری درباره واکنش دولت به این آزمایش‌­ها نوشته بود: "در دکترین قدیمی بوش، اقدامات دیکتاتوری نظیر کیم جونگ ایل، مستحق اقدامات تنبیهی از سوی دولت ایالات متحده بود. اما در عوض، دولت بیشتر بر روی چندجانبه­‌گرایی و تضعیف تحریک پیونگ یانگ متمرکز شده است. این اقدام بیش از هر چیز تایید نظریه‌­ای است که گری باس[36]، استاد علوم سیاسی دانشگاه پرینستون آن را "دکترین بازدازنده" می­خواند. به بیان دیگر، دیپلماسی کابوی مرده است."[37]

این سیاست نوپا انتقادهای شدید بسیاری از ملی­‌گراها و نومحافظه­‌کاران تندرو در ایالات متحده را برانگیخت. گروه­‌هایی نظیر مرکز سیاست‌گذاری امنیتی[38] و موسسه امریکن انترپرایز[39]، بار دیگر با اطلاق لفظ "دلجویانه" به سیاست‌­های دولت، از شکست در تقابل با "تهدید موجودیت" انتقاد کردند. در تاریخ 7 ژوئن 2006 مقاله‌­ای با عنوان "آیا بیل کلینتون هنوز رئیس جمهور است؟" در مجله نشنال ریویو به چاپ رسید. مایکل لدین، یکی از محققان برجسته موسسه امریکن انترپرایز، "دلجویی از کره‌شمالی" را بدین ترتیب توصیف کرده بود: "ما پیشنهاد ارائه راکتور آب سبک را می­دهیم که به اندازه راکتور آب سنگین خطرناک نیست. ما به آنها هیچ امکاناتی نخواهیم داد، مگر آنکه غنی­‌سازی را متوقف کنند. تمامی اینها درست و کاملا احمقانه هستند، چراکه دیوانه به فردی اطلاق می­‌شود که فکر می­کند با تکرار انجام یک کار، نتیجه متفاوتی خواهد گرفت.[40]

در اواسط سال 2006، مرکز سیاست­گذاری امنیتی در اقدامی مشابه، رایس را به علت تلاش برای مذاکره با ایران مورد انتقاد قرار داد. در سرمقاله نشریه این مرکز آمده بود: "بوش در مقابل تحریک­‌ها و ناسازگاری­‌های رو به فزونی ایران، تصمیم گرفت پیشنهاد رفتار دلجویانه را بپذیرد. تنها نتیجه تصمیم دولت بوش مبنی بر آمادگی آمریکا برای مذاکره مستقیم با ایران در صورت تعلیق غنی­‌سازی توسط این کشور، که امروز توسط کاندولیزا رایس اعلام شد، این است که به این کشور مشوق­‌هایی داده و آن را به سوی رفتارهای مشابه گسترده‌­تر سوق خواهد داد."[41]

پس از درگیری بین اسرائیل و حزب­‌الله در جولای 2006، رایس به بازگو‌کننده نظرات ریچارد پرل[42] در مباحثاتش مبنی بر اینکه حملات اسرائیل "واکنشی کاملا مناسب در برابر تهدید موجودیتی است که این کشور در حال حاضر درگیر آن شده است"، مبدل شد.[43] رایس با رد درخواست­‌ها برای آتش­‌بس زودهنگام اظهار کرده بود: "این تصمیم اگر به راحتی ما را به وضعیت کنونی بازگرداند، وعده‌­ای اشتباه خواهد بود."

کاندولیزا رایس
ریچارد پرل رئیس کمیته سیاست‌های دفاعی در دوره جرج بوش

رایس در مورد کشتار و تخریبی که در حملات اسرائیل ایجاد شده بود، گفته بود که این تخریب­‌ها "تغییرات لازم برای ایجاد خاورمیانه جدید هستند."[44]

موضع­‌گیری­‌های ضد و نقیض رایس در تقابل وی در وزارت خارجه با موضوعات مرتبط با ایران نیز مشهود بود. وی در حالی‌که پیشنهاد می­داد تمایل دارد در صورت تعلیق غنی‌­سازی ازسوی ایران، با این کشور مذاکره مستقیم کند، به توسعه استراتژی­‌هایی برای تغییر رژیم در این کشور می­‌پرداخت و 85 میلیون دلار به این هدف اختصاص داده بود و گروهی از نهادهای تخصصی را بنیان نهاد و حداقل اینطور به نظر می‌رسد که هدف دولت ایالات متحده، تغییر نظام روحانیت در ایران است. از بین این نهادها می­توان به دفتر امور ایران[45] و گروه عملیاتی و سیاست­گذاری ایران-‌سوریه[46] اشاره کرد.

همانطور که ریچارد هاس[47] رئیس موسسه مطالعاتی شورای روابط خارجی آمریکا به لس آنجلس تایمز گفته بود: "ما به ایران می­گوییم خواستار تغییر رژیم هستیم، اما اکنون که اینجا هستید، مایلیم با شما مذاکره کنیم تا برنامه هسته­‌ای خود را متوقف کنید.[!]" [48]

کاندولیزا رایس
ریچارد هاس رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا

جکسون دیل[49]، سردبیر روزنامه واشنگتن پست، در اظهارنظری درباره ماه‌­های اول حضور رایس در وزارت خارجه و امتناع از انتصاب جان بولتون گفته بود: "تصویری که در حال ظهور است، وزیر امور خارجه‌­ای است که بر روی حل و فصل مسائل و متوقف کردن قراردادها با متحدان اصلی متمرکز شده است. این موضوع لزوما بدین معنی است که از برتری ایالات متحده در حال کاسته شدن است و این کشور گاها بر سر برخی خط قرمزهای محافظه­‌کاران نظیر کوبا و [دیوان بین­‌المللی کیفری] سازش خواهد کرد. کالین پاول تلاش کرد که سیاست خارجی دولت بوش را در دور اول ریاست جمهوری وی، به این مسیر هدایت کند، اما موفق نشد. اگر ماه‌­های اول فعالیت رایس را به عنوان نشانه‌­ای برای ادامه روند فعالیت­‌هایش در نظر بگیریم، وی عمل­گرایی را یکی از مشخصه‌­های اصلی دوره دوم ریاست جمهوری بوش قرار داد.[50]

کاندولیزا رایس

خط مشی حرفه‌­ای

موضع‌­گیری­‌های ضد و نقیض رایس در وزارت خارجه تا حدودی منعکس کننده خط مشی حرفه‌­ای وی بوده است. رایس پیش از انتخاب بوش در سال 2000، از سیاست خارجی بازدارنده حمایت می­کرد که به شدت به خواسته­‌های ایالات متحده وابسته بود. اما رایس با دستورکار ایدئولوژیک پرخاشگرانه‌­ای که توسط افرادی نظیر پال وولفوویتز و دیک چنی، ترویج می­شد، به سرعت سطح جدیدی از اطمینان را ارائه داد. به عنوان مثال در سپتامبر 2002 وی ادعا کرد: "همواره در مورد اینکه صدام حسین با چه سرعتی می‌­تواند به سلاح هسته­‌ای دست یابد، تا حدودی ابهام وجود دارد. اما ما دوست داریم این شک مبنی بر دستیابی این رژیم به سلاح هسته­‌ای، روزی به قطعیت در این زمینه تبدیل شود."[51]

با وجود همکاری رایس با دستورکار نومحافظه­‌کاران در دوره اول ریاست جمهوری بوش، نمی­توان وی را محافظه‌­کار تلقی کرد. البته پیشینه سیاسی وی بیانگر حداقل یک شباهت وی با این حزب سیاسی است. وی از چپ به راست تغییر گرایش داده است. رایس در رابطه با ترک حزب دموکرات و پیوستن به جمهوری­‌خواهان گفت: "حزبی را یافتم که من را به عنوان یک فرد در نظر می­گرفت، نه به عنوان بخشی از یک گروه. در آمریکا با آموزش و تلاش زیاد دیگر مهم نیست که از کجا آمده‌­اید. این مهم است که به کجا می­روید."

وی پس از پیوستن به دولت، گاها از ادبیات نومحافظه­‌کاران استفاده می­کرد. به عنوان مثال می­توان به اظهارنظر وی در فوریه 2003 اشاره کرد. وی گفته بود: "قدرت مهم است. اما سیاست خارجی آمریکا نمی­تواند شامل اصول اخلاقی نباشد. علاوه بر این، مردم آمریکا نیز چنین امری را نخواهند پذیرفت. اروپایی­‌ها به ما می‌­خندند و می­‌گویند که ساده‌­لوح هستیم، اما ما اروپایی نیستیم، ما آمریکایی هستیم و اصول متفاوتی داریم."[52]

رایس از اواسط دهه هشتاد به بعد، به سرعت از دروازه‌­ای که دولت، شرکت­‌های آمریکایی، دانشگاه‌­ها و اندیشکده‌­ها را مرتبط می­کند، عبور کرد. رایس در سال 1986 با اخذ بورسیه تحصیلی شورای روابط خارجی آمریکا به عنوان عضو برنامه­‌ریز استراتژیک رؤسای ستاد مشترک، کار خود را در دولت آغاز کرد. وی در دوره ریاست جمهوری جرج بوش، مشاور شورای امنیت ملی بود که در آنجا به یک فرد خبره در زمینه شوروی تبدیل شد. مشاور بوش به گورباچوف گفته بود: "او کاندولیزا رایس است. هرآنچه را که من درباره شوروی می­دانم، او به من می‌گوید."[53]

رایس طی چند سال­، روابطش را با خانواده بوش افزایش داد که از این بین می­توان به رابطه وی با باربارا بوش[54] اشاره کرد. دو سال قبل از انتخاب بوش، وی یکی از مهمان­‌های دائمی کاخ ریاست جمهوری بود. در زمان رقابت انتخاباتی، رایس مکررا حمایت خود را از بوش اعلام می­کرد و یک بار از وی به عنوان "فردی با قدرت درک بسیار بالا" یاد کرد.

کاندولیزا رایس

زمانی که جرج بوش اقدام به انتخاب مشاورانش برای رفتن به کاخ سفید کرد، تیم سیاست خارجی وی که رایس نیز عضو آنها بود، لقب "ولکان­‌ها" را به خود اختصاص داد که نام خدای آتش و فلز رومیان است. بیرمنگام، زادگاه رایس نیز به عنوان قلب صنعت فولاد در جنوب شناخته می­شود. از بین دیگر ولکان­‌ها می­توان به استفن هادلی[55]، چنی، دونالد رامسفلد و وولفوویتز اشاره کرد.

کاندولیزا رایس
استفان هادلی مشاور امنیت ملی دولت آمریکا در دوره جرج بوش بود

جیمز مان[56] در مورد لقب "ولکان­‌ها" برای کابینه جنگی بوش نوشته است: "این لقب نشانگر نسلی است که دو بازه زمانی جدا از هم و متفاوت را به هم پیوند داده‌­اند: دوران پیش از جنگ سرد و دوران پس از جنگ سرد. برای ولکان­‌ها، تجزیه شوروی تنها بیانگر فصل میانی داستان است، نه ابتدا یا انتهای آن."[57]

یک سال قبل از آنکه بوش به کاخ سفید برود، رایس مقاله‌­ای مشهور برای مجله فارن افرز[58] نوشت. وی در این مقاله با عنوان "توسعه منافع ملی" دستورالعمل جدیدی برای سیاست خارجی ایالات متحده نوشت که در آن با انتقاد از سیاست کلینتون عنوان کرده بود که این سیاست از منافع ملی ایالات متحده فاصله گرفته و بیش از حد با خواسته­‌های چندجانبه­‌گرا مرتبط است." وی نوشته بود: "سیاست خارجی در یک دولت جمهوری‌خواه بر پایه منافع ملی شکل می­‌گیرد و نه بر پایه خواسته­‌های یک انجمن بین­‌المللی غیرواقعی. بنا به نظر رایس "توافق‌­های چندجانبه و سازمان‌های بین‌المللی نباید به هدف ما مبدل شوند؛ تمهیداتی نظیر پروتکل کیوتو و پیمان جامع منع اشاعه هسته­‌ای، منافع ایالات متحده را محدود خواهند کرد. وی عنوان کرد: "ایالات متحده باید به این اصل اساسی بازگردد که "قدرت مهم است". ایالات متحده به جای "اعمال قدرت مشروع به نیابت از فرد دیگر، می­‌بایست تنها بر منافع ملی خود تمرکز کند. اولویت دوم در تلاش برای دستیابی به منافع ملی، منافع دیگر کشورها خواهد بود. رایس در ارتباط با عراق گفت: "مادامی که صدام نرفته است، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. بنابراین ایالات متحده باید از تمامی امکاناتش از جمله حمایت از اپوزوسیون، استفاده کند تا وی را کنار بگذارد."[59]

پیشینه در شورای امنیت ملی

سمت رایس به عنوان مشاور امنیت ملی بوش، مناقشه‌­های فراوانی را در پی داشت. استفن هادلی[60]، دستیار وی، مسئولیت اشتباه دولت بوش در متهم ساختن عراق به خریداری اورانیوم از نیجریه را بر عهده گرفت. طبق گزارش واشنگتن پست، جرج تنت[61]، رئیس وقت سیا، به هادلی گفته بود که تایید نیجریه‌ای‌ها نسبت به فروش اورانیوم به عراق که بارها توسط بوش و چنی به عنوان توجیه برای حمله به عراق مطرح شد، بی­‌اعتبار است و نباید بدان توجه شود.[62]

کاندولیزا رایس
جرج تنت رئیس سابق سازمان سیا چندان دل خوشی از سیاست‌های رایس در شورای امنیت ملی آمریکا نداشت

هادلی و رایس، هر دو در بین افرادی بودند که به علت شکست اطلاعاتی در حمله انجام شده، مورد بازپرسی قرار گرفتند. با وجود اینکه هر دوی آنها در گزارش آگوست 2010، هشدار درباره برنامه‌­ریزی حمله القاعده به آمریکا را مشاهده کرده بودند، رایس به کمیته بازرسی گفت: "هیچ راهی برای جلوگیری از حملات 11 سپتامبر وجود نداشت. هیچ نشانه‌­ای مبنی بر احتمال حمله به ایالات متحده وجود نداشت. اگر موردی وجود داشت، ما بر روی آن کار می­کردیم."[63]

در جریان مباحثات برای کاندیداتوری رایس برای وزارت امور خارجه، قانون­گذاران وی را به عدم پذیرش اشتباهات در برنامه‌­ریزی یا قضاوت و خودداری از پاسخگویی در مورد عدم وجود سلاح­‌های کشتار جمعی در عراق، متهم کردند. سناتور دیک دوربین[64] (دموکرات- ایلینویز) در این خصوص گفت: "در نهایت، من نمی­توانم بهانه­‌های تکراری و متعدد خانم رایس را بپذیرم." ادوارد کندی و جان کری، دو تن از سناتورهای ماساچوست نیز از جمله دموکرات­‌هایی بودند که علیه وی رای دادند.[65]

کاندولیزا رایس

جان کری از جمله سناتورهای دموکرات بود که به رایس برای تصدی وزارت خارجه رأی منفی داد

همانطور که واشنگتن پست در صفحه اول خود درباره رایس نوشته است: "وی در مناقشات مربوط به استفاده دولت از اطلاعات مربوط به سلاح‌­های عراق، برای شروع جنگ، به دام افتاده است. وی در بین حلقه‌­ای از همکارانش که ادعا می­‌کنند وی بخشی از اطلاعات حیاتی را نخوانده و یا به یاد نمی‌­آورد، به دام افتاده است. او اظهاراتی درباره اطلاعات ایالات متحده درباره عراق را بیان کرده که توسط حقایقی که بعدها ظاهر شده است، نقض شده‌­اند. وی هشدارهای فراوانی را که از سوی آژانس­‌های اطلاعاتی مبنی بر لزوم رعایت احتیاط در ادعاها مبنی بر برنامه هسته‌­ای عراق، داده می­شد، نشنیده است و ادعاهایی ­کرده که می­دانست نادرست هستند."[66]

بخش خصوصی

رایس تا 15 ژانویه 2001، یعنی زمانی که به عنوان مشاور امنیت ملی جرج بوش انتخاب گردید، ریاست کمیته سیاست‌گذاری شرکت شورون را بر عهده داشت. شورون بنا به دلایل نامعلوم نام رایس را بر روی یک کشتی نفتکش گذارد اما بعدها به علت مجادلات پیشامده نام آن را به آلتر‌ وویجر[67] تغییر داد.[68]

وی همچنین در هیأت مدیره شرکت‌ها و موسسات زیر فعالیت نموده است: بنیاد تعاونی کارنگی[69]، شرکت جارلز شواب[70]، شرکت شورون، شرکت هیولت پاکارد (HP)، مؤسسه رند[71]، شرکت ترانس‌آمریکا و چند سازمان دیگر.

رایس در سال 1992، مرکز نسل جدید[72] را بنیان نهاد. پس از پایان تصدی وزارت امور خارجه، پیشنهاد شغل کمیسیونر کنفرانس پاسیفیک 10 [73] به وی شد،[74] اما رایس تصمیم گرفت به عنوان استاد علوم سیاسی به دانشگاه استنفورد بازگردد و نیز به عنوان کارشناس ارشد در مؤسسه هوور به فعالیت بپردازد.

عراق

رایس از حامیان حمله به عراق در سال 2003 بود. زمانی که عراق در 8 دسامبر 2002، اعلامیه انهدام تسلیحات کشتار جمعی خود را به سازمان ملل ارائه کرد رایس مقاله‌ای با عنوان "چرا ما می‌دانیم عراق دروغ می‌گوید" در روزنامه نیویورک‌تایمز منتشر نمود.[75]

در اکتبر 2003، رایس مسؤول "گروه باثبات‌سازی عراق"[76] شد تا "خشونت در عراق و افغانستان را فرو نشانده و بازسازی هر دو کشور را تسریع بخشد."[77] در می 2004، روزنامه واشنگتن‌پست گزارش داد که این شورا تقریبا دیگر وجود خارجی ندارد.[78]

قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 2004، رایس اولین مشاور امنیت ملی شد که برای رئیس‌جمهور وقت وارد مبارزه انتخاباتی می‌شود. وی گفت: "صدام حسین هیچ ربطی به حملاتی که به آمریکا شدند نداشت اما عراق بخشی از خاورمیانه‌ای است که در وضعیت فساد و بی‌ثباتی بود، بخشی از موقعیتی که مسأله 11 سپتامبر را بوجود آورد."[79]

باربارا باکسر، نماینده دموکرات مجلس سنا از ایالت کالیفرنیا، نیز رایس را در ارتباط با جنگ عراق مورد انتقاد قرار داده است: "من شخصا معتقد هستم که وفاداری شما به مأموریت محوله یعنی "آغاز جنگ به هر قیمتی" بر احترام شما به حقیقت سایه افکنده بود."[80]

کاندولیزا رایس
سناتور باربارا باکسر هم رایس را به دلیل تحمیل جنگ عراق به آمریکا مورد سرزنش قرار داد

باکسر در 11 ژانویه 2007، طی مناظره‌ای در مورد جنگ عراق گفت: "هم‌اکنون مسأله این است که چه کسی هزینه جنگ را پرداخت خواهد کرد؟ من قرار نیست هزینه شخصی بپردازم. فرزندان من بزرگ هستند و نوه‌ام نیز خیلی کوچک است. شما نیز تا جایی که من می‌دانم قرار نیست از خانواده‌تان هزینه کنید. پس چه کسی هزینه خواهد داد؟ ارتش امریکا و خانواده‌های آنها، و من فقط می‌خوام توجهات را بدین واقعیت جلب کنم."

تونی اسنو[81]، دبیر مطبوعاتی کاخ سفید، اظهارات باکسر را حمله‌ای به وضعیت رایس به عنوان یک زن مجرد و بدون فرزند قلمداد کرده و به اظهارات باکسر را "جهشی رو به عقب برای فمینیسم" توصیف نمود."[82] رایس بعدها در پاسخ به اظهارات باکسر گفت: "من فکر کردم که بهتر است بچه نداشته باشم، و من فکر می‌کنم اگر مجرد بوده و بچه نداشته باشید هم می‌توانید تصمیمات خوبی برای کشور بگیرید." باکسر نیز در پاسخ گفت: "آنها به چیزهایی واکنش نشان می‌دهند که من اصلا مطرح نکردم. منظور من این بود که وی نیز مثل من است و هیچ یک از اعضای خانواده ما در جنگ نیست."[83]

تسلیحات کشتار جمعی

رایس در مصاحبه 10 ژانویه 2003 با وولف بیلتزر[84]، گزارشگر سی‌ان‌ان، در مورد تسلیحات کشتار جمعی عراق چنین گفت: "مسأله اینجاست که در مورد توانایی این کشور برای دستیابی سریع به تسلیحات هسته‌ای، همیشه ابهاماتی وجود خواهند داشت. اما ما نمی‌خواهیم این مدارک قابل استناد روزی تبدیل به ابر قارچی شوند."[85]

پس از حمله، زمانی که مشخص شد عراق توانمندی تسلیحات کشتار دسته‌جمعی ندارد، منتقدین ادعاهای رایس را "فریب"، "نیرنگ" و "تاکتیک‌های عوام­فریبانه برای ایجاد ترس" توصیف نمودند.[86] دانا میلبنک[87] و مایک آلن[88] در روزنامه واشنگتن‌پست چنین نوشتند: "وی یا هشدارهای متعدد سازمان‌های اطلاعاتی که سعی داشتند در مورد ادعاهای مرتبط با برنامه تسلیحاتی عراق اخطار بدهند را متوجه نشده و یا نادیده گرفته و یا ادعاهایی را که می‌دانست غلط هستند، بطور علنی مطرح ساخته است."[89] رایس گزارش 6 آگوست 2001 با عنوان "گزارش کوتاه روزانه رئیس‌جمهور در مورد تصمیم بن‌لادن برای حمله به عراق"[90] را اطلاعاتی تاریخی توصیف نمود. وی خاطرنشان کرد: "این گزارش اطلاعاتی بر اساس گزارش‌های قدیمی ارائه کرد."[91] شان ویلنتز[92] از نشریه سالن[93] اظهار داشت که این گزارش شامل اطلاعاتی است مبنی بر اینکه بن‌لادن می‌خواست "جنگ را به آمریکا بیاورد."[94]

صدور مجوز شکنجه "غرق مصنوعی"‌

به گزارش کمیته اطلاعاتی سنا رایس در 17 جولای 2002، با جرج تنت رئیس وقت سیا دیدار کرد تا شخصا به وی اعلام کند دولت آمریکا برای استفاده از شکنجه غرق مصنوعی علیه ابو زبده، یکی از رهبران القاعده، اختیارات لازم را به وی داده است. "چند روز پس از اینکه رایس به تنت اجازه انجام این کار را داد، وزارت دادگستری نیز در یک آگوست طی یک نامه کاملا محرمانه مجوز استفاده از غرق مصنوعی را صادر نمود."[95] بسیاری از مقامات مربوطه، شامل متخصصین حقوقی[96]، سربازان کهنه‌کار[97]، قضات دادگاه‌های نظامی[98]، سازمان‌های دفاع از حقوق بشر[99]، اریک هولدر، دادستان کل آمریکا[100] و بسیاری از مقامات سیاسی ارشد به مانند باراک اوباما غرق مصنوعی را جزو انواع شکنجه محسوب می‌کنند.

کاندولیزا رایس
بی‌رحمی‌های رایس تنها به سندسازی برای حمله به عراق و کشتار صدها هزار بی‌گناه محدود نشد
رایس مجوز استفاده از روش‌های شکنجه از جمله روش غرق مصنوعی را به سازمان سیا داد

در سال 2003، رایس به همراه دیک چنی، معاون رئیس‌جمهور، و جان اشکرافت، دادستان کل، بار دیگر با مقامات سیا دیدار کردند. سازمان سیا گزارشی در مورد استفاده از غرق مصنوعی و دیگر روش‌های شکنجه به مانند بی‌خوابی اجباری یک هفته‌ای، برهنگی اجباری و استفاده از تکنیک‌های استرس‌زا در اختیار آنها قرار دادند. بنا به گزارش مجلس سنا، مقامات دولت بوش "تأیید نمودند که برنامه سیا قانونی بوده و سیاست‌های دولت را منعکس می‌کند"[101].

در گزارش سنا چنین قید شده که: "خانم رایس بیش از آنچه در جلسه شهادت کمیته نیروهای مسلح سنا گفته بود، در این قضایا نقش داشته است."[102]

در آن زمان، وی تأیید کرده بود که در جلساتی شرکت داشته تا به بحث در مورد روش‌های بازجویی سنا بپردازد، اما ادعا نمود که نمی‌تواند جزئیات این دیدارها را به خاطر بیاورد، و وی "در اظهارنامه کتبی که به کمیته سنا ارائه کرده، نقش خود در تأیید این روش‌ها را حذف نموده است."[103] رایس در گفتگویی که در آوریل 2009 با یکی از دانشجویان دانشگاه استنفورد داشت گفت که وی به سیا اجازه نداده که از تکنیک‌های بازجویی خشن استفاده کنند. رایس در ادامه گفت: "من هیچ مجوزی صادر نکردم. من فقط مجوزهای دولت را به آنها منتقل کردم، اینکه آنها بر اساس تفاسیر وزارت دادگستری دارای مجوز هستند. این کاری بود که من انجام دادم."[104] وی گفت: "به ما گفته شده بود که این روش‌ها تعهدات ما تحت کنوانسیون منع شکنجه را نقض نمی‌کنند. بنابراین، اگر رئیس‌جمهور اجازه انجام این کار را صادر کرده باشد، این امر منافی تعهدات ما بر اساس کنوانسیون منع شکنجه نخواهد بود[!]."[105]

تروریسم

رایس در دوران تصدی‌گری بر مسند وارت امور خارجه مبارزه با تروریسم را امری پیشگیرانه می‌دانست نه فقط تنبیهی. وی طی مصاحبه‌ای در 18 دسامبر 2005 گفت: "ما باید به یاد داشته باشیم که در این جنگ علیه تروریسم، اینگونه نیست که به کسی اجازه دهیم مرتکب جرم شود و سپس او را بازداشت کرده و مورد استنطاق قرار دهیم. اگر آنها بتوانند در انجام جنایت موفق شوند، ممکن است صدها و یا حتی هزاران نفر کشته شوند. به همین دلیل است که باید از وقوع جرم پیشگیری کرد و اطلاعات، ستون اصلی خیمه پیشگیری است."[106]

رایس به طور مداوم از ناتوانی جامعه اطلاعاتی در همکاری‌ و سهیم شدن اطلاعاتی انتقاد کرده است. وی معتقد است اطلاعات مهمترین بخش فرایند پیشگیری از تروریسم است. در سال 2000، رایس طی مصاحبه‌ای با رادیو دبیلیو ‌جی‌آر دیترویت[107] گفت: "ما باید سازمان‌های اطلاعاتی را سازماندهی بهتری بکنیم تا با تهدیدات تروریستی پیش روی امریکا مقابله کنند. یکی از مشکلاتی که ما با آن مواجه هستیم تفکیک مسؤولتی است که بین سیا و اطلاعات خارجی با پلیس فدرال و سازمان‌های اطلاعاتی داخلی پدید آمده‌ است." وی سپس چنین اضافه نمود: "ما باید همکاری‌های بیشتری انجام دهیم زیر نمی‌خواهیم روزی از خواب بیدار شده و ببینیم که اسامه بن لادن داخل خاک ما موفق بوده است."[108]

رایس همچنین به ترویج این ایده پرداخت که مبارزه با تروریسم تنها شامل دولت‌ها و یا سازمان‌هایی که از آن حمایت می‌کنند و یا بدان مبادرت می‌ورزند نیست، بلکه باید با ایدئولوژی‌هایی که تروریسم را شعله‌ور می‌سازند نیز مبارزه شود. وی در یک سخنرانی در 29 جولای 2009 اعلام کرد: "ایمن ساختن آمریکا از شر حملات تروریستی مسأله‌ای فقط مربوط به اجرای قانون نیست. ما همچنین باید از طریق حمایت از امید جهانی به آزادی و تقاضاهای فزاینده برای برقراری دموکراسی، با ایدئولوژی‌های دشمن در جوامع خارجی مبارزه نماییم."[109]

کاندولیزا رایس

در ژانویه 2005، در مراسم تحلیف دور دوم ریاست‌جمهوری جرج بوش، رایس برای اولین بار از عبارت "پادگان‌های استبداد" برای اشاره به کشورهایی استفاده کرد که احساس می‌شود صلح جهانی و حقوق بشر را تهدید می‌کنند. این عبارت را معادل عبارت "محور شرارت" می‌دانند، عبارتی که بوش برای توصیف کشورهای ایران، عراق و کره شمالی به کار برد. وی شش "پادگان" را نام برد که آمریکا باید سعی نماید آزادی را در آنها ترویج دهد: کوبا، زیمبابوه، برمه، بلاروس، ایران و کره شمالی.

یک همجنس‌باز

بنا به گفته منابع مختلف، تزیپی لیونی و کاندولیزا رایس وزیران امور خارجه اسرائیل و آمریکا متهم به ‌داشتن رابطه جنسی پنهان با یکدیگر هستند.

منابع خبری رژیم صهیونیستی ‌روز جمعه این موضوع را به نقل از "لیمور لیونات" (نماینده زن عضو کنست) مطرح کرده و پایگاه‌های اینترنتی نیوز نت، فارفش[110] و شبکه فرانس ‌پرس و مجله الوطن آن را منتشر کردند.

یکی از این پایگاه‌ها در این‌باره نوشت: لیمور لیونات عضو مجلس اسرائیل "کنست" از حزب لیکود در جمع اعضای حزب لیکود به بنیامین نتانیاهو، رئیس این حزب، گفت که لیونی دارای رابطه جنسی با رایس است.

کاندولیزا رایس
لیمور لیونات

یک پایگاه دیگر اینترنتی اعلام کرد: همزمان با سخنان لیونات یک روزنامه آمریکایی هم نوشت که رایس می‌گوید من همجنس‌باز هستم و برای دوست خود یک آپارتمان خریدم تا با همدیگر رابطه جنسی داشته باشیم و او تاکنون با هیچ مردی ارتباط و معاشرت نداشته است.

گفتنی است رایس هیچگاه ازدواج نکرده است.



[1]Hoover Institution fellows, "Condoleezza Rice

[3]Berkeley-Stanford joint program

[4]George Breslauer

[6]Hoover Institution

[7]University of Denver's Graduate School of International Studies

[8]American Academy of Arts and Sciences

[9]Flora Hewlett Foundation

[10]Notre Dame

[11]Carnegie Corporation

[12]Carnegie Endowment for International Peace

[13]National Council for Soviet and East European Studies

[14]Chevron

[15]Charles Schwab

[16]J.P. Morgan

[17]Transamerica Foundation

[18]Hewlett Packard

[19]Germany Unified and Europe Transformed

[20]The Gorbachev Era

[21]Uncertain Allegiance: The Soviet Union and the Czechoslovak Army

[24]Nicholas Burns

[25]Ibid

[28]Baker, Russell (2008-04-03). "Condi and the Boys".New York Review of Books, 55 (5): 9–11. ISSN0028-7504

[30]Ibid

[35] Mike Allen and RomeshRatnesar, "The End of Cowboy Diplomacy," Time, July 17, 2006

[36]Gary J. Bass

[37] Mike Allen and RomeshRatnesar, "The End of Cowboy Diplomacy," Time, July 17, 2006

[40] Michael Ledeen, "Is Bill Clinton Still President?" National Review, June 7, 2006

[41] Center for Security Policy, "Burns Fiddles While Tehran Arms," Security Forum, No. 06-F12, May 31, 2006

[43] Richard Perle, "An Appropriate Response," New York Times, July 22, 2006

[44] Rami G. Khouri, "Rice's Fantasy Ride," TomPaine.com, July 24, 2006

[46]Iran Syria Policy and Operations Group

[47]Richard Haass

[48] Laura Rozen, "U.S. Moves to Weaken Iran," Los Angeles Times, May 19, 2006, p. A29

[49]Jackson Diehl

[50] Jackson Diehl, "The Rice Touch," Washington Post, May 9, 2005, p. A23

[51]"Rice in Her Own Words," BBC, November 17, 2004

[52] "Rice in Her Own Words," BBC, November 17, 2004

[53] Steve Kettman, "Bush's Secret Weapon," Salon.com, March 20, 2000

[54]Barbara Bush

[56]James Mann

[57] James Mann, The Rise of the Vulcans, 2004

[58]Foreign Affairs

[59] Condoleezza Rice, "Campaign 2000: Promoting the National Interest," Foreign Affairs, January/February 2000

[60]Stephen Hadley

[61]George Tenet

[62] Dana Milbank and Mike Allen, "Iraq Flap Shakes Rice's Image," Washington Post, July 27, 2003

[64]Dick Durbin

[65]"Rice Sworn in as Secretary of State," CNN.com, January 27, 2005

[66] Dana Milbank and Mike Allen, "Iraq Flap Shakes Rice's Image," Washington Post, July 27, 2003

[67]Altair Voyager

[70]Charles Schwab Corporation

[72]Center for New Generation

[75]Rice, Condoleezza (2003-01-23). "Why We Know Iraq Is Lying". The New York Times.

[76]Iraq Stabilization Group

[78]Dana Milbank, Stabilization Is Its Middle Name, Washington Post, May 18, 2004, p. A17

[79]"Rice defends decision to go to war in Iraq". Associated Press.CNN. 2004-10-22

[87]Dana Milbank

[92]Sean Wilentz

[102]Ibid.

[104]Kessler, Glenn, "Rice Defends Use Of Enhanced Techniques", Washington Post, May 1, 2009, p. 4

[105]Ibid

[106]U.S. State Department Interview on Fox News Sunday With Chris Wallace. December 18, 2005



مطالب مرتبط

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟

خاطرات خواندنی از بعث و صدام/4
آن خانه در برزیل البته خانه‌ دایی میشل عفلق بود که او هم در آنجا ساکن شده بود. من واقعا دیدم در این خانه‌ی کوچک در وضعیت بسیار تیره‌روزانه‌ای زندگی می‌کند. یعنی فرزندان و همسرش و خودش را در یک اتاق «چپانده» بود و از سالن منزل هم استفاده می‌کردند.
چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/گروه بین الملل مشرق - در دو قسمت نخست این مطلب (که خاطرات صلاح عمر العلی عضو ارشد حزب بعث و از اعضای شورای رهبری انقلاب پس از روی کار آمدن این حزب در عراق در سال 1968 است و در برنامه شاهد علی العصر شبکه الجزیره بیان شده) به برخی رفتارهای صدام پیش از روی کار آمدن اشاره شد. همچنین خواندیم که چگونه حکومت حزب بعث از یک حکومت ایدئولوژیک به سمت یک مافیای خانوادگی سوق پیدا کرد و صدام چطور برای رسیدن به قدرت حاضر شد یکی از سران حزب را هم بی دلیل اعدام کند. درباره‌ی برخی محاکمات و اعدام‌های چند سال نخست روی کار آمدن حزب بعث هم مطالبی خواندیم. همچنین درباره ی تقسیم قدرت بین البکر و صدام نیز خاطراتی ذکر شد. اینک قسمت چهارم:

*احمد منصور (مجری): صدام حسین پس از تعیین شدن به عنوان نایب رئیس شورای رهبری انقلاب و تعیین شدن به عنوان مسئول دستگاه امنیتی، اندک اندک شروع کرد به محکم کردن قبضه‌ی خود بر حکومت در عراق. گرچه رئیس جمهور احمد حسن البکر بود. صدام در ابتدا قدرت را با او تقسیم کرد ولی رفته رفته مشخص شد دارد بر او سیطره پیدا می‌کند. اما پیش از اینکه وارد این موضوع شوم، یک مأموریت مهم در این زمان وجود داشت که تو حدودا سه ماه پس از پیروزی انقلاب [کودتا] مأمور به انجام آن شدی (یعنی تقریبا در اکتبر 1968). در این زمان از طرف شورای رهبری انقلاب مأمور شدی به برزیل بروی، یعنی جایی که میشل عفلق مؤسس حزب بعث در آنجا ساکن بود، و او را به عراق بیاوری. چرا تو برای این مأموریت انتخاب شدی؟
-صلاح عمر العلی: پیش از اینکه به سؤالت جواب دهم، برخی اطلاعات هست که باید به آنها اشاره کنم تا تصویر واضح شود. از آنچه در سوریه به دست رفقای ما انجام شد پیشتر صحبت کردیم. رفقا در 23 فوریه 1966 اقدام به کودتایی نظامی کردند ضد «شورای رهبری قومی بعث» قانونی [1].

به این اعتبار می‌گویم قانونی که شورای رهبری‌ای بود که طبق اصول و طبق دستور‌العمل‌ها و قوانین حزبی و غیره انتخاب شده بود. بعد از کودتا طبیعتا شورای رهبری قومی را سرنگون کردند و ضد آنها احکامی صادر شد که از چند سال زندان تا اعدام متفاوت بود. به همین جهت اکثر اعضای شورای رهبری قومی متواری شدند و [خیلی‌ها] مخفیانه به لبنان گریختند. «فرماندهی کشوری بعث» که قدرت را در سوریه به دست گرفت به این ترتیب طبیعتا از مرجعیت قومی برخوردار نبود. به همین جهت سریعا یک کنفرانس قومی برپا کردند.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
میشل عفلق
اول یک کنفرانس قُطری بعث و سپس یک کنفرانس قومی بعث و بعد شورای رهبری قومی جدیدی برگزیدند و به این ترتیب برای خودشان یک مرجعیت قومی دست و پا کردند. ما [حزب بعث]در عراق شدیم بدون مرجعیت قومی. اینطور بگویم که مرجعیت قومی‌مان تقریبا ناپدید بود. اولا برخی‌هایشان اساسا از حزب بیرون آمده بودند و ثانیا، برخی‌هایشان هم چنانکه اشاره کردم متواری بودند.

*مهم‌ترین کسانی که مرجع به حساب می‌آمدند و حزب را ترک کرده بودند چه کسانی بودند؟
-جناب عبدالکریم حورانی، استاد صلاح البیطار و دیگران. به این ترتیب رهبری قومی تبدیل شده بود به یک چیز صرفا نمادین. در حقیقت مرجعیت قومی ما منحصر شده بود به شخص استاد میشل عفلق.

*در اختلافات شما و سوری‌ها [بعث عراق و بعث سوریه] آیا مسائل فکری و عقیدتی هم دخیل بود یا همه‌اش صرفا اختلافات شخصی بود؟
-در اصل یک ترکیبی از اختلافات بود، ترکیبی از دلایل وجود داشت. هم اختلافات فکری بود، هم اختلافات سیاسی بود و هم چیزهایی بود که فکر می‌کنم جنبه‌ی اختلافات شخصی داشت.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
*چه اختلافات فکری‌ای بود درحالیکه از سه نفر مؤسس حزب دو نفر بیرون انداخته شدند و سومی هم به برزیل گریخته بود!
-در حقیقت انتقاد برادران در سوریه متمرکز بود بر اینکه رهبری قومی نتوانسته در افکار حزب به صورت عام تحول و پیشرفت ایجاد کند فلذا تفکرات فعلی حزب متناسب با داده‌ها و اقتضائات مرحله‌ای که در حال حاضر حزب در آن قرار دارد، نیست.

*اصلا مگر فکری هم بود، یک سری تفکرات مشوش به هم‌ریخته!
-اجازه بده! در حقیقت حزب مطرح کننده‌ی یک سری مطالب فکری و نظری بود و در حقیقت حزب فرصت کافی پیدا نکرده بود که در این نظرات تأمل کند به شکلی بتواند آنها را اصلاح کند و پیشرفت دهد. چون به مجرد اینکه حزب اعلان وجود کرد، خود را در قلب درگیری‌های سیاسی یافت، چه در سوریه و چه در عراق. یعنی درست برعکس مثلا حزب کمونیست عراق. حتی حزب کمونیست در سوریه هم فرصت طولانی برای فعالیت و تحول و پیشرفت افکارش در هر دو کشور یافت، به شکلی که توانست اولا کادرهایی برای رهبری تربیت نماید و همچنین یک فرهنگ حزبی ایجاد کند. و توانست به تدریج افکارش را پیشرفت دهد به شکلی که دیدگاه‌های واضح‌تری نسبت به دیدگاه‌های حزب بعث پیدا کرد. حزب بعث چنین فرصتی در اختیارش نبود.

*عزیز من فرصت بهتر از این در اختیارش بود!
-نه

*احزاب دیگر این فرصت را نداشتند که به صرف اینکه یک سری افکار مبهم مطرح کنند به قدرت برسند (یعنی چیزی که برای حزب بعث شد). در سال 1949 میشل عفلق در سوریه وزیر شد. آن هم وزیری برای مهم‌ترین وزارتخانه یعنی وزارتخانه آموزش و پرورش. بعد در سال 1963 حزب شما [حزب بعث عراق] به قدرت رسید. در همین سال حزب بعث در عراق هم به قدرت رسید. بعد درگیری پیش آمد و در سال 1966 جدایی واقع شد. همچنین مشارکت‌هایی در دولت‌های قبلی بود که حتی به احزاب قدیم‌تر از حزب شما با افکار واضح‌تر و روشن‌تر از افکار شما هم داده نشد.
-به نظر من، بنا به تجربه‌ای که دارم، من معتقدم دقیقا برعکس، مشارکت در قدرت یا رسیدن به قدرت خودش یکی از دلایلی بود که مانع شد حزب بتواند افکار و اصولش را متحول کند و پیشرفت دهد.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
میشل عفلق در جوانی
*یعنی برای حکومت کردن صلاحیت نداشتید.
-دلیلش این نبود. منظورم این است که مشارکت در قدرت به کادر حزبی یا رهبری حزبی این فرصت را نمی‌دهد که تأمل کند و در افکارش و در حزبش تحول و پیشرفت ایجاد کند.

*شما اصلا برای مشارکت در قدرت، شکل‌گرفته و منسجم نبودید. نه از نظر سیاسی و نه از نظر فکری.
-عزیز من، وضعیت ما درست مثل وضعیت همه‌ی احزاب دیگر در وطن عربی [یعنی در سراسر جهان عرب] بو. فقط اینکه در دیگر بخش‌های وطن عربی ...

*گفتی به دیگران فرصت داده شده که در افکارشان تحول و پیشرفت ایجاد کنند.
-بله. تو می‌گویی ما برای حکومت کردن شایستگی نداشتیم و مناسب نبودیم. نه. این مسئله حقیقتا اگر بخواهد در مورد ما مصداق داشته باشد برای بسیاری از جنبش‌های سیاسی در سراسر جهان هم مصداق خواهد داشت.

*ولی بگذار در چارچوب بحث از شما بمانیم.
-ما کادرهای پیشرو و شکل‌گرفته و شایسته‌ای داشتیم. گرچه بعضی کادرهایمان هم برای به دست گرفتن قدرت صلاحیت لازم را نداشتند.

*ولی کارهایتان در قدرت نشان داد برای این کار صلاحیت داشتید؟
-تعداد زیادی از اعضای حزب صلاحیتش را داشتند. بله.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
*من الان راجع به عملکرد و نتایج صحبت می‌کنم. آیا این‌ها نشانگر صلاحیت‌تان بود؟
-در هر حال ما الان می‌خواهیم از این موضوع حرف بزنیم. من معتقدم اگر حزب با توطئه‌چینی داخلی مواجه نمی‌شد ای بسا می‌توانست مسیر سالم و سازنده‌ای را بپیماید.

*پس‌زمینه‌های این توطئه‌چینی چه بود؟ شخصی بود یا خارجی؟
-در واقع در عراق من معتقدم خطیر‌ترین پدیده‌‌ای که حزب با آن مواجه شد شخص صدام حسین بود.

*الان در چارچوب همان بحث میشل عفلق و مأمویتی که در سال 68 به تو واگذار شد می‌مانم. بعد از درگیری بین رهبری قُطری و رهبری قومی در سال 1966 در سوریه بسیاری از رهبران قومی از این کشور گریختند که در بین آنها میشل عفلق هم بود که به اعدام محکوم شده بود. میشل عفلق طبق عادتش که هر وقت اوضاع به هم می‌ریخت یا غیبش می‌زد یا فرار می‌کرد، این بار هم به برزیل فرار کرد و همانجا ماند. چرا تو مأمور شدی برای اینکه بروی دنبال او؟
-حقیقتش من هیچ دلیل خاصی سراغ ندارم.

*چطور مأموریت ابلاغ شد؟
-راستش من از طرف شورای رهبری انقلاب مأمور نشدم، از طرف رهبری حزب مأمور شدم.

*رهبر حزب [در عراق] که بود؟
-احمد حسن البکر. از طرف او و باقی اعضای رهبری قُطری مأمور شدم که به برزیل بروم و استاد میشل عفلق را بازگردانم.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
صلاح جدید از سران بعث سوریه در کنار میشل عفلق
*در بین رهبری حزب کس خاصی پیشنهاد کرد میشل عفلق را بازگردانید که برای شما مرجعیتی [و منبع مشروعیت] شود؟
-نه. در حقیقت این یک مسئله‌ی بدیهی و طبیعی بود که باید رخ می‌داد چراکه همانطور که گفتم ما فاقد مرجعیت قومی بودیم و مرجعیت قومی در آن زمان در میشل عفلق بود.

*عفلق چرا برزیل را برگزیده بود نه جای دیگر؟
-فکر می‌کنم یک دایی داشت که در برزیل پزشک بود. و ای بسا از آنجا که میشل عفلق به اعدام محکوم شده بود و در لبنان مخفی بود، ای بسا ترسید که دستگیر شود فلذا به خارج از منطقه‌ی عربی رفت و چون امکان آن را نداشت که به کشورهای دیگر برود و در حقیقت منابع مالی هم نداشت، راهی نداشت جز رفتن پیش دایی‌اش. من فکر می‌کنم این تنها دلیلی بود که باعث شد به برزیل برود. یعنی اولا تضمین امنیتش و امنیت خانواده‌اش و ثانیا اینکه مطلقا هیچ منبع مالی‌ای نداشت.

*شما به عنوان بعثی‌های عراقی چه نگاهی به میشل عفلق داشتید؟
-نمی‌توانم کتمان کنم که نظر رایج در بین اعضای حزب به حد تقدیس و احترام بسیار بالا نسبت به او می‌رسید.

*در آن مقطع وقتی به سراغش رفتی و او را در برزیل دیدی چطور یافتی‌اش؟
-من بعد از آنکه از طرف رهبری حزب مأمور شدم، به بیروت رفتم و یکی از اعضای حزب بعث لبنان را هم با خودم همراه کردم.

*کی؟ یادت هست؟
-چون او زبان‌های خارجی فراوانی بلد بود و من تا آن زمان [در بین زبان‌های خارجی] فقط انگلیسی می‌دانستم. انگلیسی‌م هم خیلی سطح پایین بود. به همین جهت او را با خودم بردم. عجیب اینکه به محض اینکه به فرودگاه پایتخت وقت برزیل یعنی سائوپائولو رسیدیم دیدیم که من و رفیقم با هم در یک سطحیم، چون ناگهان متوجه شدیم که زبان مورد استفاده در برزیل زبان پرتغالی بود و او هم پرتغالی نمی‌دانست. در هر حال رفتیم به سفارت عراق و از طریق سفارت عراق با استاد میشل عفلق تماس گرفتیم و وقت گرفتیم و من در منزلش به دیدارش رفتم.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
*او را چگونه‌ یافتی؟
-خانه البته خانه‌ی دایی‌اش بود که او هم در آنجا ساکن شده بود. دایی‌اش پیرمردی سن بالا بود. خانه ساده و کوچک بود. استاد میشل عفلق هم 4 فرزند داشت و همسرش هم همراهش بود. من واقعا دیدم در این خانه‌ی کوچک در وضعیت بسیار تیره‌روزانه‌ای زندگی می‌کند. یعنی فرزندان و همسرش و خودش را در یک اتاق «چپانده» بود و از سالن منزل هم استفاده می‌کردند.

*موضع عفلق درباره‌ی کودتای شما چه بود؟
-وقتی با او دیدار کردم و از آنچه در عراق رخ داده و از تمایلمان برای بازگرداندن او به عراق صحبت کردم، ناگهان با موضع منفی او (موضعی بسیار منفی) غافلگیر شدم. یعنی کلا برگشتن به عراق را رد می‌کرد.

*دلیل این نپذیرفتن چه بود؟
- درباره‌ی دلیلش خودش همان وقت برایم اینطور گفت که :«من الان نسبت به حزب بعث حقیقتا احساس غریبگی می‌کنم» بعد شروع کرد اسم آورد که علی صالح السعدی در سوریه و حمود الشوفی در عراق حزب را خراب کردند و تبدیلش کردند به یک حزب دیگر که من اصلا هیچ ارتباطی بین خودم با این حزب حس نمی‌کنم.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
*منظورش از تخریب چه بود؟ از جهت تخریب ساختاری یا فکری؟
-منظورش تخریب فکری و سیاست‌ها بود. در این مورد مفصل حرف زد و بازگشت را شدیدا رد کرد و گفت: «من حقیقتا از تو سپاسگذارم، و از رفقایت در عراق هم بابت این موضعشان سپاسگذارم ولی عذر من را بپذیر، من اصلا هیچ ارتباطی بین خودم و این حزب موجود حس نمی‌کنم.»

*آن تصویر تقدیس‌گونه‌ای که داشتی بعد از شنیدن این حرف‌ها چه شد؟
-بسیار شدید شوکه شدم ولی طبیعتا من مأمور به انجام مأموریتی بودم و عدم موفقیتم در بازگرداندن میشل عفلق می‌شد اولین مأموریت شکست خورده و در کارنامه‌ام ثبت می‌شد و به همین دلیل به اصرارم برای بازگشتش ادامه دادم و در همین راستا با او وارد بحث‌های عمیقی شدم که حدود سه هفته طول کشید تا آنکه توانستم او را قانع کنم که به عراق برگردد.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
*چطور قانعش کردی؟
-برای قانع کردنش از این منطق استفاده کردم که اولا تو مؤسس حزبی نه یک عضو معمولی وابسته به حزب. بنابراین اگر برای من و هر شخص وابسته به حزب هم به هر دلیلی استعفا یا کنار کشیدن از حزب جایز باشد، تو تنها کسی هستی که کنار کشیدن از حزب برایت جایز نیست چون تو مؤسس حزب و صاحب اندیشه‌ای و درباره‌ی آرمان قومیت عرب موضع خاص خودت را داری فلذا تو تنها کسی هستی که این مسئله تحت هیچ شرایطی برایت جایز نیست. حتی اگر معتقدی حزب تصویرش تخریب شده و مسخ شده و تبدیل شده به یک چیز دیگر، ما الان داریم به تو پیشنهاد می‌دهیم و مشتاقیم به عراق برگردی و آن وقت می‌توانی اگر انحرافی هست، حزب را به اصلش برگردانی.

 گرچه ما معتقدی بودیم دستکم در سازمانی که ما در رأس آن قرار داریم [یعنی حزب بعث عراق] اگر هم تخریب چهره‌ای باشد بسیار جزئی است و نمی‌تواند توجیه‌گر این موضع تو باشد. فلذا روی همین محور باقی ماندم و وارد بحث‌های بسیاری شدم و همانطور که گفتم حدود سه هفته طول کشید تا اینکه قانعش کردم که طی چند مرحله بازگردد. به این شکل که گفت از برزیل می‌رود پاریس، چون تعدادی از رفقای عرب غیر عراقی در پاریس مقیم بودند و قصد داشت آنها را ببیند و با آنها درباره‌ی آنچه در بغداد رخ داده گفتگو کند و نظر آنها را بشنود. سپس با همین غرض به لبنان می‌رود و بعد از آنجا می‌آید به بغداد.

*برای برگشتن شرطی داشت؟
-راستش مطلقا شرطی نگذاشت. یعنی فقط یکسری دل‌نگرانی داشت، یکسری ترس و شک در قبال حزب. فقط و تنها فقط همین. هیچ شرطی نگذاشت.

*ای بسا این اولین بارت بود که به صورت نزدیک‌تری با عفلق و افکار و شخصیتش آشنا می‌شدی.
-درست است. من پیش از آن هم چندین بار با او دیدار داشتم. ولی این اولین بار بود که سه هفته‌ی تمام هر روز او را می‌دیدم و در آن مفصل راجع به حزب و آینده‌ی حزب و کارهای حزب و جهت‌گیری‌هایش و غیره صحبت کردیم. یعنی در همه‌ی موضوعات مرتبط با حزب عمیقا وارد بحث شدیم.

چطور مؤسس حزب بعث در سوریه محکوم به اعدام شد؟/ماجرای اختلافات خونین حزب بعث عراق و حزب بعث سوریه/ آشنایی با میشل عفلق مؤسس حزب بعث و حامی صدام/
*بعد از این نزدیکیِ شدید در این دیدارها و گفتگوها، نظراتت درباره‌ی شخصیت مردی که او را تقدیس می‌کردید چه تغییری کرد؟
-راستش همانطور که گفتم؛ وقتی گفت به عراق برنمی‌گردد شوکه شدم اما وقتی شروع کرد نقطه نظراتش و دلایلی که برای این موضع‌گیری منفی داشت را بیان می‌کرد، او را درک کردم. یعنی من هم در این تصویری که برایم شرح می‌داد غافلگیر نمی‌شدم [و آن را می‌شناختم] در هر حال توجیهاتی که وی ارائه می‌کرد به شکلی نبود که تصویرش در ذهن من و تفکر من فروبپاشد. حقیقتا موضعی که داشت را درک کردم.

یعنی حقیقتا وقتی می‌بینی مؤسس حزب و به وجود آورنده‌ی این حزب هستی و در عین حال داری در غربت و دورترین جای زمین و در این تبعیدگاه تنگ و این زندگی سخت و وضع بی‌نهایت تیره‌روزانه زندگی می‌کنی و اینها نتیجه‌ی تحولاتی است که داخل صفوف خود حزب رخ داده، طبیعتا من درکش می‌کردم. ولی تفکراتم راجع به او مطلقا تغییر نکرد ولی چاره‌ای نداشتم جز آنکه اصرار کنم که برگردد و تلاشم برای قانع کردنش را ادامه دهم و دست آخر هم قانع شد.

ادامه دارد ...

پی نوشت ها:
1-    «حزب بعث عربی سوسیالیستی» حزبی است قومگرا. به این معنا که همه‌‌ی عرب‌ها را «قوم»»ی واحد و «ملت»ی واحد می‌شمارد و بر همین اساس کل جهان عرب را «وطن عربی» می‌خواند. بر پایه‌ی همین اصل، حزب بعث از یک شورای رهبری «قومی» برخوردار است که نظرا بر همه‌‌ی شاخه‌های حزب در بخش‌های مختلف «وطن عربی» نظارت و رهبری دارد و «مرجع» آن محسوب می‌شود. از طرف، به کشورهای عربی نیز عنوان «کشور» اطلاق نمی‌شود (چون این نقض اصل حزب مبنی بر یکپارچه بودن همه‌ی کشورهای عربی است) و در عوض به هر کشور عنوان بخش یا به زبان عربی «قُطر» اطلاق می‌گردد. شاخه‌ی‌های کشوری حزب بعث نیز شاخه‌ی «قُطری» خوانده می‌شوند و شورایی که رهبری شاخه‌ی بعث در هر کشور را در اختیار دارد «فرماندهی قُطری» نامیده می‌شود. مثلا فرماندهی قُطری سوریه یعنی شورای رهبری حزب بعث سوریه و فرماندهی قُطری عراق یعنی شورای رهبری حزب بعث عراق. کنگره‌های حزب نیز یا در سطح کل جهان عرب است که کنگره‌‌‌ی قومی خوانده می‌شود و یا در سطح یک کشور است که کنگره‌ی قُطری نامیده می‌گردد. هرچند از جهت نظری همه‌ی بخش‌های قُطری حزب، باید زیر نظر شورای قومی آن می‌بودند، ولی عملا از دهه‌‌ی شصت اختلافات حادی در این بخش‌ها حادث شد که این ساختار نظری را نابود کرد به نحوی که حزب بعث سوریه و حزب بعث عراق ظاهرا دو شاخه از حزب بعث بودند ولی کمتر نمونه‌ای می‌توان یافت که دو حزب (حتی دو حزب رقیب) در جهان عرب این قدر با یکدیگر دشمن بوده باشند! در این ترجمه برای رعایت مضمون دقیق، از ترجمه رهبری قومی به «رهبری سراسری» و از ترجمه‌ی رهبری قُطری به «رهبری کشوری» پرهیز شده تا تحریفی در معنای اصطلاحات صورت نگرفته باشد.


قسمت‌های پیشین:
-توضیحاتی پیرامون خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت اول خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت دوم خاطرات صلاح عمرالعلی
-قسمت سوم خاطرات صلاح عمر العلی

مطالب مرتبط

همه‌چیز درباره تایلند، مقصد هزاران گردشگر ایرانی + تصاویر و فیلم

تایلند سالانه بیش از بیست میلیون نفر بازدیدکننده دارد. از این تعداد نیز بیش از یکصدهزار نفر از ایران به این کشور سفر می‌کنند. آژانس‌های مسافرتی هم برای تبلیغ تورهای تایلند کم نمیگذارند! اما همه واقعیت را هم به مسافران نمی‌گویند. در این گزارش همراه با جاذبه‌های تایلند، کمی هم از لایه‌های کم‌تر‌ دیده‌شده این کشور توریستی می‌گوییم.
گروه گزارش ویژه مشرق- هر ساله بیست و اندی میلیون گردشگر از نقاط مختلف جهان به تایلند سفر می‌کنند که به نسبت جمعیت 70 میلیونی این کشور، آمار قابل توجهی است به ویژه اینکه آمار گردشگران با سرعتی قابل توجه رو به افزایش است. این کشور با هوای استوایی خود، به ویژه برای گردشگران ایرانی که عمده کشورشان از مناطق خشک و نیمه خشک به حساب می‌آید، جذابیت‌های خاص خود را دارد و در ایام تعطیل نوروز، میزبان ایرانیان زیادی می‌شود. با این حال آژانس‌های هوایی و تورهای مسافرتی همواره به فکر جیب خود هستند و این‌گونه نیست که همه واقعیت‌ها را در مورد مقصد مسافران بیان کنند. از این رو بر خود لازم دانستیم که به تنویر افکار عمومی در این زمینه پرداخته و پرده شایعات و تبلیغات را از چهره واقعیت کنار بزنیم. در این گزارش پس از مروری مختصر بر آنچه در تبلیغات گفته می‌شود، برخی حقایق پنهان در مورد این کشور را ذکر می‌کنیم تا هم به دانش علاقمندان به موضوعات اجتماعی افزوده شود و هم چشم مسافران تایلند به این وضعیت‌های ناگوار گشوده شود.

تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا

رطوبت سواحل طولانی در جنوب در مهار کوهستان های شمال تایلند قرار گرفته و زیست بوم استوایی را برای این کشور به ارمغان اورده است

مراکز تفریحی تایلند

کشور تایلند یک کشور گردشگرپذیر است. از سواحل و جنگل‌ها تا آنچه نباید اسمش را آورد! همه و همه به جذب گردشگر در این کشور کمک می‌کند. در اینجا می‌خواهیم آنچه اهل مسافرت‌های خارج از کشور به خوبی می‌دانند برای دیگران مرور کنیم تا تصویری که در تبلیغات از تایلند منعکس می‌شود، روشن گردد. ما در اینجا قصد تبلیغ از تایلند را نداریم چرا که چندان نیاز به تبلیغ ندارد. اگر در اینجا تصویری از جاذبه‌های گردشگری تایلند را بیان می‌کنیم، تنها از آن رو است که بعداً با این تصویر، خیلی کار داریم!

در اینجا پنج مرکز مهم تایلند را به عنوان نمونه ذکر می‌کنیم:

پوکت

در این جزیره بزرگ، شما می‌توانید قایق‌سواری کنید یا یک سقوط آزاد پرهیجان را تجربه کنید. می‌توانید از میان درختان دوچرخه سواری کنید یا از موتور چهارچرخ برای این کار استفاده کنید. حتی می‌توانید سوار فیل شوید.
تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا

مقصد تایلند؛ همه‌چیز درباره گزینه اول گردشگری ایرانیان +تصاویر و فیلم

پاتایا

در جنوب شرقی بانکوک و در فاصله 165 کیلومتری آن قرار داد. رطوبت آن به ویژه در فصل‌های گرم و بارانی، بسیار بالا است اما به هر حال تفریحاتی چون شنا، جت اسکی، موج سواری، اسکی روی آب، قایق سواری و غواصی کار هرروزه گردشگران است. ماکت معابد و آثار تاریخی مشهور جهان، باغ وحش و باغی پر از گل‌های رنگارنگ و درختان متنوع استوایی، آکواریوم تونلی در زیر آب، خانه چوبی 105 متری، تماشای تئاتر و نهایتاً مراکز خرید بزرگ، گردشگران را به سوی خود می‌خواند.

مقصد تایلند؛ همه‌چیز درباره گزینه اول گردشگری ایرانیان +تصاویر و فیلم

بانکوک

پایتخت تایلند است که معماری مدرن را در کنار سنتی به نمایش گذاشته است. کاخ‌ها، موزه‌ها، رستوران‌ها، معابد، رودخانه چائوپرایا و رودخانه کوای، بازار شناور و ... از امکانات تفریحی این شهر است.

چیانگ مای

این شهر تفریحی و اقتصادی در فاصله 700 کیلومتری بانکوک و در محدوده رودخانه پینگ واقع شده است. مثل بسیاری از شهرهای دیگر در تایلند، رستوران‌هایی با غذای سنتی، هتل‌های شیک، پارک‌های متعدد و دیدنی، معابدی چون په پونگ و پهاراسنگ، بخش قدیمی در مرکز شهر و ... به این شهر جاذبه‌ای خاص داده است.

خلیج مایا

این خلیج از سه طرف با سه صخره به ارتفاع حدود 100 متر محاصره شده است تقریباً از دست انسان‌ها بکر مانده است. ساحل اصلی حدود 200 متر طول دارد که از شن‌های سفید و نرمی پوشیده شده است و مرجان‌های رنگارنگ زیر آب و ماهی‌های استوایی در آب‌های زلال، چشم گردشگران را می‌نوازد.


تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا

در نگاه اول مشخص است که اولاً آب و هوای استوایی در این کشور به جز در فصل های گرم و بارانی، به جذابیت گردشگری در این کشور کمک شایانی کرده است. اما علاوه بر آن انصافاً ساخت معابد و موزه‌ها، پارک‌ها و رستوران‌ها و مانند آن نشان می‌دهد یکی از اهداف مدیران این کشور جذب گردشگر بوده است. عامل سوم نیز به بافت‌های قدیمی در روستاها و شهرهای تاریخی برمی‌گردد که به ویژه در تضاد با ساختمان‌های بلند و مدرن، جذابیت خود را بیشتر نشان می‌دهد. اما این همه ماجرا نیست و در بخش بعدی ابعاد دیگری از تایلند را روشن می‌کنیم.

مسأله دیگری که در نگاه اول روشن می‌شود، رد تصویر کلی و رایج در مورد گردشگرانی است که از کشورهای مختلف و از جمله ایران به تایلند می‌روند. موزه‌ها و معابد قدیمی، باغ گلها و دوچرخه‌سواری، بافت‌های قدیمی و غذاهای سنتی، باغ وحش و آکواریوم تونلی و ... همه و همه نشان می‌دهد بسیاری از گردشگران برای استفاده از این اماکن به تایلند می‌روند و نمی‌توان به همه آنها یک چشم نگریست. این انصاف نیست که تصور کنیم سفر به تایلند برای همه مسافران این مار خوش خط و خال جنوب شرقی آسیا مساوی با روابط آزاد جنسی است. گر‌چه نمی‌توان این انگیزه را در برخی گردشگران انکار کرد، اما تعمیم آن به همه مسافران تایلند، هم اشتباه و خلاف واقع است که در عصر اطلاعات، نابخشودنی و نشانه جهل است و هم تهمتی در حق هموطنان عزیزمان است.

واقعیت‌های ناگفته در مورد تایلند

در این بخش، همان‌گونه که از اسمش پیداست، می‌خواهیم برخی از وضعیت‌های پنهان و البته ناگوار در تایلند را بازخوانی کنیم تا ببینیم فارغ از جاذبه‌های گردشگری، در این کشور چه خبر است؟


ایدز

تا کنون حدود 600‌هزار تایلندی بر اثر ویروس HIV کشته شده‌اند. در سال 2009 میلادی، حدود 1.3% از مردم این کشور یعنی بیش از 530هزار نفر به این بیماری مبتلا بوده‌اند. طبق آمار جهانی سازمان مبارزه با ایدز، در سال 2013 میلادی حدود 35 میلیون بیمار مبتلا به ایدز در جهان زندگی می‌کنند که پس از جنوب آفریقا، جنوب شرق آسیا بیشترین میزان بیماران را به خود اختصاص داده است. طبق آمار بانک جهانی، 1.1% از جمعیت تایلند به ایدز مبتلا است که اندکی بهبود را نشان می‌دهد اما هنوز اختلاف فاحشی با مبتلاترین کشورها در این منطقه یعنی کامبوج (0.7%)، میانمار (0.6%) و گینه نو (0.7%) دارد. هند و چین به دلیل وسعت و تعداد جمعیت‌شان وضع بدی در این زمینه دارند اما اگر تنها به نسبت جمعیت کشورها بخواهیم قضاوت کنیم، تایلند بدترین وضعیت را در این زمینه دارد.

ایدز به ویژه از این نظر برای گردشگران خطرآفرین است که برخی از آنها به دنبال روابط نامشروع در تایلند هستند. این افراد معمولاً خیال می‌کنند تجارت جنسی در تایلند قانونی است و تایلندی‌هایی که در این زمینه فعالیت می‌کنند، همگی از وزارت بهداشت کشورشان کارت معتبر دارند! در حالی که این روابط در آنجا نیز غیرقانونی است و اگر این گردشگران شاهد دخترانی هستند که آمادگی خود را در کنار خیابان و کلوب‌های شبانه اعلام می‌کنند، بدانند عمده این افراد، فرزند خانواده‌های فقیری هستند که فعلاً در گذار تایلند به توسعه صنعتی، از روی جهل و بیسوادیِ خود راهی جز این برای امرار معاش نمی‌شناسند. پلیس نیز با گرفتن رشوه، جرم آنان را نادیده می‌گیرد. اندکی هم‌ذات پنداری با مردم تایلند و تفکر درباره این مسأله هر "انسان" به معنای واقعی کلمه را به این فکر وا می‌دارد که آیا انسانیت و آزادگی اقتضا می‌کند برای حل این مشکل در کشورهای جهان سوم راهی بیاندیشیم یا از این وضعیت سوءاستفاده کنیم؟

تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا

کشورهایی با 15 تا 50% ابتلا به ایدز به رنگ قرمز، کشورهایی با 5 تا 15% به رنگ نارنجی و کشورهای 1 تا 5% به رنگ گلبهی درآمده اند که تایلند در این گروه اخیر قرار دارد. سایر کشورها دارای آماری پایین‌تر در ابتلا به ایدز هستند

برده داری

تایلند سومین کشور در صادرات غذاهای دریایی است. با این حال صنعت دریایی این کشور از روی قربانیان زیادی گذشته است. یکی از آنها که نام خود را نیز نمی‌داند و هیچ خبری از خانواده خود ندارد، «مین مین» را برای نام خود برگزیده است. وی در نزدیکی اندونزی نجات پیدا کرد. از چه؟ از شرایط سخت کار و گرسنگی مفرط که نه تنها به او، بلکه به بسیاری از کارکنان این صنعت وارد می‌شود. بنیاد عدالت زیست محیطی در انگلیس اعلام کرده محیط زیست دریایی تایلند به دلیل ماهی‌گیری بیش از حد که عمدتاً توسط قایق‌های غیرقانونی و ثبت نشده انجام می‌شود، به شدت آسیب می‌بیند به گونه‌ای که هم اکنون تراکم ماهی‌ها در این منطقه 85% کمتر از 50 سال گذشته شده است.

این مسأله موجب شده ماهیگیران مجبور به ماهیگیری از مناطق دورتر شوند که تمایل تایلندی‌ها را به مشارکت در آن کاسته است. در نتیجه شبکه‌ بنگاه‌های غیرقانونی کار به راه افتاده است که از طریق فریب و حتی آدم‌ربایی، اقدام به جمع‌آوری نیروی کار از کشورهای فقیر همسایه مانند کامبوج و  و میانمار برای ماهیگیران تایلندی می‌کنند. این چیزی جز برده‌داری نیست. برده‌هایی که برخی از آنها نوجوان هستند و باید روزانه 18 تا 20 ساعت کار کنند، بدون مواد غذایی مناسب و شرایبط محیطی مطلوب.

تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا
«مین مین» باید تا مدت‌ها مورد مداوا قرار گیرد تا به وضعیت جسمانی و روانی عادی برگردد.

فقر

شغل، محل اقامت و سطح تحصیلات در میزان درآمد تایلندی‌ها مؤثر است. از نظر شغلی، حرکت اقتصاد تایلند از کشاورزی به صنعتف منجر به فقر شدید کشاورزان و در نتیجه بروز مفاسد عمده در میان این گروه به ویژخ سرقت و فساد جنسی شده است. از نظر محل اقامت، زندگی در شهرهای بزرگ به ویژه بانکوک، به معنای سطح درآمد بالاتر است اما زندگی در مناطق دیگر به ویژه در شمال و شمال شرق به معنای فقر است چرا که درآمد کشور میان بانکوک و سایر مناطق به عدالت تقسیم نمی‌شود. نهایتاً از نظر سطح تحصیلات، در حالی که عمدتاً کشاورزانِ حاشیه‌نشین، بیسواد یا دارای پایین‌ترین سطح تحصیلات هستند، کارگران در شهرهای بزرگ دارای سطح تحصیلات بالاتر و درآمد بیشتر هستند. هم اکنون حدود 7.3 میلیون نفر از جمعیت این کشور در فقر به سر می‌برند که از این میزان، 80% را کشاورزان روستایی تشکیل می‌دهند.

طبق آمار بانک جهانی، رشد اقتصادی تایلند از همسایگانش جامانده است. در حالی که در دهه 1980 رشد اقتصادی خوبی در تایلند تداوم داشت، بواسطه بحران اقتصادی در شرق آسیا در دهه 1997-1998 و سپس بحران اقتصادی جهانی در 2007-2009 میلادی، رشد اقتصادی برای سال 2014 به 1.5% رسید. البته باید سیل ویرانگر در سال 2011 و تنش‌های سیاسی از 2010 تا کنون را نیز به دلایل این افت اقتصادی، اضافه کرد.

  تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا
تایلند علاوه بر رستوران ها و موزه های زیبا، این فقیران را نیز در خود جای داده است، کسانی که مجبورند برای امرار معاش خود یا به اماکن دفع زباله سر بزنند یا دختران خود را در اختیار گردشگرانِ بی درد قرار دهند

سرقت و کلاهبرداری 

به گزارش سایت ضدانقلاب ایران وایر، بسیاری از گردشگران ایرانی، به ویژه آنهایی که به دنبال روابط نامشروع هستند، مورد سرقت قرار می‌گیرند. دختران تایلندی که می‌دانند ایرانی‌ها به دلیل تحریم بانکی مجبور به حمل پول نقد هستند، قرص‌های خواب‌آور در مشروبات مسافران خارجی می‌ریزند و جیب آن‌ها را خالی می‌کنند. این دختران معمولاً به دلیل فقر خانواده‌شان حاضر به تن فروشی شده‌اند. وحید از تورگردانان ایرانی می‌گوید: «تابستان سال گذشته جنازه یکی از مشتریان ما که پسری 22 ساله بود را در اتاقش پیدا کردیم. طبق گزارش پلیس، در مشروب او قرص ریخته و تمام پول‌هایش را هم دزدیده بودند.»

دفتر امنیت دیپلماتیک وزارت خارجه آمریکا در مورد سال 2013 میلادی گزارش داده است «جرائم فرصت‌طلبانه و بدون تقابل مانند جیب‌بری، کیف‌قاپی و کلاهبرداری از کارت اعتباری به وفور در تایلند رخ می‌دهد. شهروندان آمریکایی گزارش از سرقت پاسپورت، کیف پول و اشیای قیمتی خود داده‌اند. یک تکنیکِ رو به افزایش و مشترک، دزدی توسط موتورسواران است که در آن سرنشین عقب موتور یا اسکوتر چیزی را می‌قاپد و راننده به سرعت از قربانی دور می‌شود. در حالی که این گونه دزدی‌ها معمولاً غیرخشن است اما در سال 2009 یک توریست انگلیسی که هدف این گونه دزدی قرار گرفته بود پس از منازعه با دزد بر زمین افتاد و بر اثر ضربه‌ای که به سرش خورد جان باخت. در ژوئیه 2012 نیز یک زن گردشگر استرالیایی که تلاش کرد در جزیره پوکت در برابر این گونه دزدی مقاومت کند با ضربه چاقو کشته شد.»


تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا
سپتامبر 2013 میلادی در دو روز متوالی، گروه شورشی BRN دو سرباز را در استان جنوبی یالا و 5 پلیس را در استان همجوار یعنی پاتانی به قتل رساندند. این تصویر مربوط به حادثه دوم است

قتل و ناامنی

سپتامبر 2014 بود که قتل دو انگلیسی در سواحل تایلند خبرساز شد. هانا ویتریچ 23 ساله و دیوید میلر 24 ساله با ضربات بیل باغبانی از پا درآمدند، پس از آنکه هانا توسط دو مرد مورد تجاوز قرار گرفت. قتل این دو نفر بهانه‌ای شد تا پایگاه دیلی میل گزارشی از وضعیت ناگوار توریست‌های خارجی در تایلند به چاپ برساند. در این گزارش به نقل از دولت انگلیس آمده است در سال 2011 و 2012 میلادی، 296 انگلیسی در تایلند جان خود را از دست داده‌اند. همچنین در دوازده ماهه منتهی به آوریل 2013 میلادی، 389 انگلیسی در تایلند مرده‌اند و از آوریل 2013 تا آوریل 2014، 362 مرگ و 267 بستری در بیمارستان برای انگلیسی‌ها ثبت شده است. قطعاً بخشی از این آمارها مرتبط با قتل است. آنچه کار را برای دزدان و قاتلان در تایلند راحت می‌ند، اشتیاق پلیس به دریافت رشوه و چشم‌پوشی از جرائم است. پلیس تایلند فعلاً برگزاری پارتی‌های ساحلی در برخی جزایر تایلند را ممنوع کرده تا از کاهش تمایل گرشگران برای مسافرت به تایلند جلوگیری کند، با این حال پارتی در شب تکمیل قرص ماه، همچنان پابرجاست و با توجه به سابقه این گونه اقدامات، احتمالاً در سایر شب‌ها نیز به جریان خواهد افتاد.

مقصد تایلند؛ همه‌چیز درباره مار خوش خط و خال جنوب‌شرقی آسیا //// خوب، بد، زشت؛ همه‌چیز درباره تایلند، مقصد صدها هزار گردشگر ایرانی+تصاویر و فیلم
تصویر دوربین‌های مداربسته؛ این دختر و پسر جوان انگلیسی لحظاتی بعد از این صحنه، در کنار ساحل با بیل باغبانی به قتل رسیدند

مقصد تایلند؛ همه‌چیز درباره مار خوش خط و خال جنوب‌شرقی آسیا //// خوب، بد، زشت؛ همه‌چیز درباره تایلند، مقصد صدها هزار گردشگر ایرانی+تصاویر و فیلم
پلیس این بیل خون آلود را در نزدیکی محل به قتل رسیدن دو جوان انگلیسی پیدا کرد

مقصد تایلند؛ همه‌چیز درباره مار خوش خط و خال جنوب‌شرقی آسیا //// خوب، بد، زشت؛ همه‌چیز درباره تایلند، مقصد صدها هزار گردشگر ایرانی+تصاویر و فیلم
محل به قتل رسیدن این دو جوان
آمار رسمی نشان می‌دهد منطقه کارائیب در آمریکای مرکزی و آفریقای مرکزی بیشترین میزان قتل را در میان مناطق جهان به خود اختصاص داده‌اند اما اگر تنها منطقه جنوب شرق آسیا را در نظر بگیریم، تایلند پس از اندونزی بیشترین میزان قتل را به نسبت جمعیتش تجربه می‌کند. دفتر امنیت دیپلماتیک وزارت خارجه آمریکا در گزارش خود پیرامون سال 2013 میلادی نوشته است «خشونت مسلحانه یک امر بسیار عادی در تایلند شده است. قوانین سهل‌گیرانه به مردم اجازه داده تا به صورت غیرقانونی به اسلحه دست یابند. سازمان‌های رسمی تخمین زده‌اند 10 میلیون تایلندی دارای اسلحه شخصی هستند در حالی که تنها 3.87 میلیون از آنها ثبت شده است. بسیار رخ می‌دهد که تایلندی‌ها از سلاح برای حل منازعات تجاری یا شخصی استفاده کنند.»


تایلند و تفریح: از واقعیت تا رویا
قتل دو گردشگر انگلیسی با تبر در سپتامبر 2014 میلادی بسیاری از علاقمندان به سفر به تایلند را شوکه کرد

جمع بندی: آیا تایلند را از برنامه سفر خود حذف کنیم؟

گزارش حاضر بدین معنا نیست که نباید به تایلند سفر کنیم. اما مهم است که اولاً بدانیم برخی خوش‌گذرانی‌ها در این کشور به چه بهایی برای ساکنان آن تمام می‌شود و ثانیاً در صورت تمایل به سفر، با مخاطرات آن نیز از پیش آشنا باشیم! مخاطراتی که شاید دامن هر گردشگری را، به ویژه گردشگرانی که برای نخستین بار به تایلند سفر می‌کنند و فقط از جذابیت آنجا چیزهایی شنیده‌اند بگیرد.

علاوه بر این باید توجه کرد که اماکن سالم توریستی در تایلند، مانند موزه‌ها و باغ‌ها تا آکواریوم و قایق‌رانی، به خودی خود به وجود نیامده‌اند. دولت این کشور شرایط سودآوری را برای سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در این حوزه فراهم کرده است و موجب شده که با رونق این بخش بر درآمد شهروندان و تولید ناخالص داخلی کشور افزوده شود.


منابع و مآخذ:
http://www.msn.com/en-us/news/world/overfishing-driving-slavery-on-thailands-seafood-boats/ar-BBhWM1X?ocid=iehp
http://www.7thsky.org
http://thailand.ir/fa/3Pattaya
http://www.deltaban.ir/agency-attraction-108
http://www.beytoote.com/iran/tafrihi/thailand-mysterious-paradise.html
http://en.wikipedia.org/?title=List_of_countries_by_HIV/AIDS_adult_prevalence_rate
https://www.aids.gov/hiv-aids-basics/hiv-aids-101/global-statistics
http://data.worldbank.org/indicator/SH.DYN.AIDS.ZS
https://iranwire.com/features/7212
http://www.independent.co.uk/news/world/asia/thailand-beach-murders-hannah-witheridge-was-raped-by-two-men-before-being-killed-9765137.html
http://www.dailymail.co.uk/travel/travel_news/article-2833369/Thailand-one-dangerous-tourist-destinations-Earth-Ex-pat-investigation-lifts-lid-dark-Land-Smiles.html
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/asia/thailand/11189636/Thailand-bans-beach-parties-in-wake-of-Briton-murders.html
http://www.nationsencyclopedia.com/economies/Asia-and-the-Pacific/Thailand-POVERTY-AND-WEALTH.html
http://www.worldbank.org/en/country/thailand/overview
http://www.nationmaster.com/country-info/stats/Crime/Violent-crime/Intentional-homicide-rate
https://www.osac.gov/pages/ContentReportDetails.aspx?cid=14002
http://khabarsoutheastasia.com/en_GB/articles/apwi/articles/newsbriefs/2013/09/12/newsbrief-05
http://www.dailymail.co.uk/news/article-2756102/Killer-Thai-island-two-English-backpackers-bludgeoned-death-beach.html

مطالب مرتبط

شباهت های عربستان متجاوز و اسرائیل اشغالگر

عربستان و کشورهای همراه با این کشور در جنگ علیه یمن در حالی تجاوزگری خود را در راستای حمایت از مردم این کشور می دانند که چندین دهه است که ملت فلسطین را در مقابل ماشین کشتار صهیونیست ها تنها گذاشته و حتی علیه آن ها توطئه چینی می کنند.
به گزارش مشرق، بامداد پنج شنبه ششم فروردین بود که جنگنده های سعودی و متحدانشان، صدها بمب را بر سر مردم بی دفاع یمن در مناطق مختلف این کشور ریختند که در نتیجه آن ده ها کودک و زن بیگناه شهید و زخمی شدند.

طولی نکشید که الجبیر سفیر عربستان در واشنگتن، فرمان ملک سلمان مبنی بر جنگ علیه یمن را اعلام کرد، این که واشنگتن محل اعلام جنگ افروزی عربستان و متحدانش علیه یمن باشد، یک حقیقت را آشکار کرد و آن این که، ماجراجویی نظامی در یمن با چراغ سبز و حمایت آمریکا آغاز شده است.

مقامات سعودی در توجیه جنگ غیر قابل توجیه خود علیه یمن، مدعی شده اند برای حمایت از مردم یمن، دست به این تجاوزات زده اند.

از سوی دیگر، سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در سخنان مهمی که شامگاه جمعه هفتم فروردین ایراد کرد، به متجاوزان سعودی درباره پیامدهای ویرانگر ماجراجویی نظامی شان در یمن هشدار داد.

رهبر مقاومت لبنان خطاب به آل سعود گفت از تجاوزات خود به یمن خوشحال نباشید، چرا که شکست سرنوشت شما خواهد بود و ملت یمن هم بر شما پیروز خواهد شد.

نصرالله با محکوم کردن تجاوزات سعودی آمریکایی به یمن، بهانه عربستان برای نقض آشکار تمامیت ارضی یمن و حملات وحشیانه به این کشور را بهانه واهی خواند. عربستان و کشورهای همسو با آن در توجیه حملات غیر قانونی خود به یمن مدعی شده اند که یمن تهدیدی برای منطقه خلیج فارس است.

نصرالله در رد بهانه تراشی آل سعود خطاب به آن ها گفته است آیا شما دلیل قاطعی برای اثبات ادعایتان به مسلمانان و علما و حتی مفتی هایی که در حمایت از شما فتوا می دهند، مبنی بر این که اوضاع جدید یمن(پس از سرنگونی حکومت وابسته به عربستان) تهدیدی برای عربستان و منطقه  خلیج فارس است، در اختیار دارید ارائه کنید؟

این که چند کشور عربی به راحتی و بدون هرگونه دلیل موجه، متجاوزان سعودی را همراهی می کنند، از این نظر تاسف بار است که این کشورها در جریان جنگ 51 روزه رژیم صهیونیستی به نوار غزه و کشتار بی رحمانه مردم بی دفاع و  تحت محاصره این منطقه، نه تنها هیچ اقدامی برای توقف این تجاوزات نکردند، بلکه با سکوت و حتی همدستی  خود، در ریخته شدن خون کودکان بیگناه فلسطینی مشارکت کردند.

تجاوز چند کشور عربی به سرکردگی عربستان به یک کشور عربی دیگر یک پدیده خطرناک به شمار می رود و از سوی دیگر دلیل دیگری برای اثبات این که، از نظر اکثر کشورهای عربی که اکنون ائتلاف جنگ ظالمانه علیه یک کشور عربی دیگر را تشکیل داده اند، رژیم صهیونیستی نه دشمن است و نه تهدید.

سئوالی که باید از عربستان و دیگر کشورهای عربی متخاصم و متجاوز علیه یمن پرسید تا دروغ بودن ادعای آن ها مبنی بر کمک به مردم یمن اثبات شود، همان پرسشی است که سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله مطرح کرد و آن این که، اگر هدف ادعایی این کشورها، نجات مردم یمن است، چرا چندین دهه است که ملت فلسطین را در برابر ماشین کشتار و تجاوزگری بی رحمانه صهیونیست های غاصب تنها گذاشته و نه تنها کمکی به آن ها نمی کنند، بلکه علیه  آن ها توطئه چینی هم می کنند؟

مشکل اساسی همان گونه که رهبر مقاومت لبنان بیان کرد، در نگرش آل سعود است که چیزی را که نامش ملت هاست، هرگز به رسمیت نمی شناسند و آن ها را به چشم برده و نوکر خود می دانند و آن گاه که منافعشان به خطر افتد، از نام همین ملت ها برای اهداف شوم خود استفاده ابزاری می کنند، موضوعی که بارها در خصوص سوریه، لبنان و یمن شاهد آن بوده و هستیم که به بهانه حمایت از ملت سوریه، بیش از چهار سال است که ده ها هزار تروریست مزدور را از هشتاد کشور جهان جمع کرده و پس از آموزش شیوه های آدمکشی و ترور برای کشتار و ویرانگری به سوریه و در ادامه به عراق اعزام کرده اند. عربستان و متحدانش پس از شکست در براندازی نظام طرفدار مقاومت سوریه، با آوردن تروریست های وحشی از سرتاسر کره زمین، عمق کینه ورزی خود با ملت سوریه را نشان داده اند، اما ملت سوریه که خواهان حل سیاسی بحران هستند، معتقدند این جنگ تنها به خرابی و کشتار بیشتر منجر شده است که عربستان از مهمترین عامل این جنگ و مصایب است، جنگی که رژیم صهیونیستی هم با حمایت آشکار از تروریست های تکفیری تربیت شده مکتب وهابیت، در کشتار مردم بیگناه سوریه و تخریب زیر ساخت های این کشور مشارکت دارد تا شباهت های آل سعود و صهیونیست ها و همسویی آن ها بیشتر از گذشته برای افکارعمومی منطقه و جهان آشکار شود.

یکی از بزرگترین دروغ هایی که سعودی ها و طرف های همسو با آن ها از طریق رسانه های دروغ پراکن و فتنه گر خود به طور گسترده ترویج می کنند، این دروغ است که به ادعای آن ها، یمن از سوی ایران اشغال شده است که پاسخ این ادعا و دروغ را سید حسن نصرالله این گونه داده است که دلیل و مدرک دروغگویان چیست؟ در حالی که بهانه متجاوزان برای جنگ علیه  یمن، مساله رئیس جمهور یا نخست وزیر نیست.

همه موضع خصمانه و کینه توزانه آل سعود علیه انقلاب مردم مصر را به یاد دارند که با دلارهای نفتی خود، زمینه سرنگونی رئیس جمهوری منتخب مردم مصر یعنی محمد مرسی و به قدرت رساندن مهره خود، عبدالفتاح السیسی، البته در یک انتخابات کاملا فرمایشی و یک طرفه فراهم کرد. هنوز داستان تلخ لشکرکشی عربستان به بحرین برای سرکوب مبارزات مسالمت آمیز مردم این کشور که فقط به دنبال عدالت و حقوق از دست رفته خود هستند و نیز سرکوب وحشیانه و بی رحمانه اعتراضات مردم شرق عربستان از حافظه ملت های منطقه بیرون نرفته است.

نصرالله از مدعیان دفاع از ملت یمن که ائتلاف جنگ علیه آن ها را به بهانه دفاع از آن ها و آن چه بازگرداندن مشروعیت به عبدربه منصور هادی خوانده اند، این سئوال را پرسیده است که چرا، برای حمله به مصر و نجات مردم این کشور، ائتلافی تشکیل ندادند؟ پرسش منطقی رهبر مقاومت لبنان از آل سعود این است که پس از ده ها سال از حکومت مستبدانه خود، چه خدمتی به ملت یمن و ثبات و اقتصاد آن کرده اند، آیا مگر همین رژیم عربستان نبود که با پیوستن یمن به شورای همکاری خلیج فارس مخالفت می کرد، آیا حاکمان عربستان از موضع بالا با ملت رنج دیده و فقیر یمن برخورد نمی کنند، آیا مگر همین رژیم عربستان نبود که از شش جنگ ویرانگر علیه  یکی از بخش های مهم ملت یمن یعنی حوثی های تحت محاصره در استان صعده برای نابودی آن ها حمایت نکرد؟

اما دلیل واقعی جنگی که رژیم های مرتجع و سرکوبگر عرب به سرکردگی عربستان علیه یمن به راه انداخته اند، چیست؟ پاسخ آن را سید حسن نصرالله به خوبی داده است، این که، عربستان در یمن شکست خورده و نفوذ و توان تاثیرگذاری خود را در این کشور از دست داده و از گزینه ها و مزدوران داخلی و گروه های تکفیری مورد حمایت خود هم ناامید شده است، چرا که نتوانسته اند سیاست ها و اهداف مد نظر ریاض را عملی و محقق کنند،آل سعود وقتی این حقیقت را مشاهده کرد که یمن دیگر به آغوش ملتش باز گشته و گروه های ملی واقعی که به تمامیت و استقلال کشورشان اعتقاد دارند، در حال اداره امور کشورشان هستند و حاضر به پذیرفتن قیمومیت هیچ قدرتی و در راس آن ها عربستان نیستند، آن گاه به یمن حمله کرد، چرا که هدف از این جنگ، تلاش برای سیطره و سلطه مجدد بر یمن است، یمنی که حیات خلوت رژیم عربستان بود، دیگر حاضر به تسلیم در برابر زورگویی و سیاست های دیکته شده عربستان نیست.

سرنوشت این جنگ نابرابری که رژیم عربستان به همراه چند کشور عرب کاملا وابسته از نظر اقتصادی به ریاض و با چراغ سبز و حمایت آشکار آمریکا به راه انداخته اند، چه  خواهد شد، آیا رژیم عربستان همان طور که یک مقام نظامی آن گفته، واقعا توان از بین بردن جنبش مردمی انصارالله و به قدرت رساندن مزدوران خود را دارد؟ پاسخ این سئوال را هم رهبر مقاومت لبنان بیان کرده است : این حق ملت مظلوم و شریف و شجاع یمن است که از خود در برابر متجاوزان دفاع کند و قطعا این کار را خواهد کرد و در نهایت به پیروزی خواهد رسید، تاریخ تمام متجاوزان شکست آن ها را ثبت کرده و قطعا این سرنوشت شوم برای متجاوزان سعودی تکرار خواهد شد، البته همان طور که نصرالله گفته است، آل سعود هنوز فرصت دارند تا به ماجراجویی پرهزینه خود در یمن پایان داده و از شکست تلخی که در انتظارشان است، بگریزند و به حملات خود علیه مردم بی دفاع یمن دل نبندند.

نکته تامل برانگیز دیگر، همراهی آشکار حکومت ترکیه با تجاوز عربستان به یمن است، دولتی که حاضر به همراهی با ائتلاف ادعایی آمریکا و متحدانش علیه داعش نشد، این بار به صراحت از زبان رجب طیب اردوغان رئیس جمهور خود، از متجاوزان سعودی و کشتار مردم یمن حمایت کرد و حتی وعده داد هر کمکی که عربستان بخواهد در جنگ علیه یمن، در اختیار متجاوزان قرار خواهد داد، البته اردوغان ادعاها و اتهامات بی اساسی را علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح کرد و به زعم خود تلاش کرد با این اتهامات به انقلاب مردم یمن و تلاش و عزم جدی گروه های یمنی که خواهان استقلال کشورشان و خارج کردن آن از یوغ تبعیت و قیمومیت عربستان هستند، خدشه وارد کند.

اما حقیقت دیگری هم در جنگ عربستان علیه یمن آشکار شد که البته از قبل هم افکارعمومی از آن آگاه شده بودند و آن همسویی رژیم اشغالگر صهیونیستی با رژیم متجاوز عربستان در این جنگ است که رسانه های اسرائیلی به صراحت این جنگ را در راستای منافع اشغالگران قدس قلمداد کرده اند، این همسویی.

لزوم توقف تجاوزگری عربستان به یمن و دنبال کردن راه حل سیاسی برای بحران این کشور توصیه مهم سید حسن نصرالله به کشورهای عربی و اسلامی است، چرا که شکست و ننگ، سرنوشت متجاوزان است.

اما نکته تاسف بار در خصوص جنگ افروزی عربستان، حمایت ابومازن رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین از آن است و باید از این شخصیت سازشکار پرسید آیا منافع ملت فلسطین در این است که از تجاوز به ملت یمن حمایت کند، سئوالی که سید حسن نصرالله مطرح کرده است.

رژیم های مرتجع عرب به سرکردگی عربستان، مدت هاست مساله فلسطین را در همدستی و سازش با صهیونیست های غاصب رها کرده اند. بر خلاف اتهامات بی اساس مقامات عرب، جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا انقلاب تا کنون از حامیان بی منت حقوق ملت فلسطین و دیگر ملت های مستضعف و مظلوم و مقاومت مشروع بر ضد رژیم صهیونیستی بوده، ایران هرگز بر فلسطینی ها و تصمیم گیری های آن ها سلطه ندارد .به گفته سید حسن نصرالله، هنگامی که لبنان اشغال شد، فقط ایران به کمک لبنانی ها آمد و تجربه مقاومت را به آن ها منتقل کرد.

از متجاوزان به یمن این سئوالی را باید پرسید که نصرالله مطرح کرد و آن این که، رژیم عربستان و دیگر متجاوزان از صدام متجاوز در جنگ هشت ساله علیه ایران حمایت کرده و وی را برای کشتار و ویرانگری در ایران تحریک و تشویق کردند و حتی زمانی که صدام به کشتار مردم عراق در شمال و جنوب این کشور و حمله به مردم در مرکز عراق دست می زد، آن ها از رژیم صدام حمایت می کردند، این رژیم ها، چند سال بعد، جرج بوش را برای جنگ علیه عراق و اشغال این کشور تشویق کردند، همین رژیم ها وقتی صدام سرنگون شد و دولت منتخب پس از انتخابات پارلمانی آزاد و شفاف تشکیل شد، گروه های تروریستی القاعده و تکفیری و داعش را برای ارتکاب جنایت به عراق اعزام کردند، جز سازمان اطلاعات سعودی چه کسانی تروریست های انتحاری را به عراق ارسال و ارسال خودروهای بمب گذاری شده را مدیریت و عملیات کشتار را در شهرهای عراق مدیریت می کنند، این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران به گواه و اعتراف مقامات عراقی، در نبردی که به موجودیت عراق مربوط بود، از ملت عراق حمایت کرد و همین حمایت ها، بغداد را از سقوط نجات داد و اسباب پیروزی های بعدی را بر تروریست های تکفیری فراهم کرد.

بر خلاف آل سعود که با رژیم های ضعیف عرب از موضع بالا رفتار می کند و اگر دستوراتش را اجرا نکنند، بلافاصله از اهرم فشارهای اقتصادی سوء استفاده و کمک های اقتصادی خودرا قطع می کند، ایران هرگز چنین رفتاری را با ملت ها و گروه های مقاومت در پیش نگرفته و همواره به استقلال و تصمیم گیری مستقل ملت ها و مقاومت احترام گذاشته است.

 سید حسن نصرالله هم  در این باره تاکید کرده است ایران هرگز حتی یک روز به ما برای انجام کاری دستور نداده است. در کره زمین به جز ایران هیچ کشوری به گروه های مقاومت و ملت فلسطین در جنگ با صهیونیست های متجاوز کمک نکرد، مگر ایران و سوریه بر خلاف ادعاها و اتهام زنی سعودی ها و رسانه هایشان به ایران مبنی بر دخالت در امور کشورهای عربی، حقایق نشان می دهد که عربستان از مهمترین عوامل بی ثباتی سیاسی و ناامنی در کشورهای عربی است و به طور مشخص در لبنان با مانع تراشی و کارشکنی های خود، تا کنون اجازه انتخاب رئیس جمهوری و پایان یافتن خلاء سیاسی در این کشور را نداده است، نکته ای که سید حسن نصرالله هم به آن اشاره کرده و گفته است مسئول اصلی بحران سیاسی و انتخاب نشدن رئیس جمهور در لبنان، عربستان و شخص سعود الفیصل وزیر خارجه این رژیم است که از طریق گروه های وابسته به خود در لبنان مانع انتخاب یک شخصیت ملی مسیحی شده است.

سیاست های ماجراجویانه و خطرناک عربستان در منطقه که با جنگ افروزی در یمن به اوج خود رسیده است، نشان می دهد که حاکمان غیر منتخب عربستان هرگز از تجارب شکست خورده خود در سوریه و عراق درس نگرفته اند و به عواقب بازی پرهزینه خود در یمن هم بی توجه هستند.

بی شک همان طور که تحلیلگران مسائل منطقه ای تاکید کرده اند، یکی از دلایلی که عربستان را بر ادامه ماجراجویی پرهزینه در منطقه وادار کرده است، موفقیت های روزافزون جمهوری اسلامی ایران در منطقه و افزایش تاثیرگذاری کشورمان است، با این حال ریاض به جای بررسی دلایلی که باعث شده عربستان در منطقه به بن بست برسد و در تنگنای شدید قرار گیرد، بر ادامه سیاست های اشتباه خود پافشاری می کند.

این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، آزادی و عدالت و حمایت از مسائل مشروع ملت های مظلوم و در راس آن ها ملت مظلوم و تحت اشغال فلسطین را از مهمترین اصول خود اعلام کرد و از آن زمان از هیچ کمکی به ملت فلسطین و ملت لبنان و دیگر ملت های مستضعف برای بازپس گیری حقوق مشروع خود و کمک به آن ها برای رهایی از چنگال اشغالگران دریغ نکرده است.

این در حالی است که رژیم آل سعود از ترس انتقال شراره های انقلاب مردم بحرین به عربستان بلافاصله به بحرین لشکرکشی کرد و نظامیانش برای حفظ رژیم آل خلیفه که اتفاقا پیوندهای خانوادگی هم دارند، در سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم بحرین، مرتکب جنایات هولناکی شده و می شوند. رژیم عربستان بدون شک در ماجراجویی نظامی علیه یمن بازنده خواهد شد، این رژیم گمان می کند که انصارالله همان گروهی است که چندین سال پیش، شش جنگ نابرابر وخونین را علیه آن ها از طریق رژیم عبدالله صالح به راه انداخت، در حالی که انصارالله دیگر آن گروهی که چند سال پیش، ریاض با آن جنگید، نیست، زیرا تجارب نظامی و نفوذ سیاسی این جنبش امروز هرگز قابل مقایسه با گذشته نیست.

رژیم های عربی حاشیه خلیج فارس به استثنای عمان، گزینه های بسیار محدودی در اختیار دارند و اگر هر چه زودتر جنگی را که علیه ملت یمن به راه انداخته اند، متوقف نکنند، در باتلاق سرزمین سباء غرق خواهند شد.

در پایان باید تاکید کرد که عربستان به خوبی می داند که هرگز توان حذف جنبش انصارالله را ندارد و فقط به زعم خود به دنبال تضعیف این جنبش قدرتمند است، با این حال، اگر این رژیم بر ادامه ماجراجویی نظامی خود اصرار داشته باشد، یمن به باتلاقی برای آن تبدیل خواهد شد که خروج از آن به آسانی امکان نخواهد داشت و ناکامی در یمن هم به فهرست شکست های پیاپی عربستان به عنوان مهمترین عضو محور سازش و سرسپردگی و دنباله رو صهیونیست ها و استکبار جهانی در برابر محور ایستادگی و مقاومت به رهبری ایران اضافه خواهد شد.

منبع: تسنیم