اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

سئوالات متن واندیشه وتحقیق دین وزندگی اول دبیرستان

درس اول : در پیشگاه نور

تفکر :

۱-چه ویژگی در ماه ، ستاره و خورشید است که سبب می شود لایق پرستش نباشند .   ویژگی مشترک هر سه افول آنها استدلال حضرت ابراهیم این بود که چیزی که ناپایدار باشد و افول کند شایستگی پرستش را ندارد

2-کدام جهت را برای زندگی خود برگزید ؟ دلیلش برای انتخاب این جهت چه بود ؟    حضرت ابراهیم (ع) از اینکه ستاره و یا ماه و یا خورشید را معبود خود قرار دهد بیزاری جست و فرمود : من روی خود را به سوی کسی می گردانم که آسمانها و زمین را پدید آورده است .از دیدگاه حضرت ابراهیم (ع) هر چیز که افول و غروب داشته باشد معلوم است که تحت قدرت و سیطرهء موجود دیگری قرار دارد . معبود ما کسی است که این ها را خلق کرده است و بر طبق نظام خاصی آن ها را به حرکت در آورده است. .

درس دوم : تفکری در خویش                               سوال های متن :

.1-چرا دوران نوجوانی و جوانی اهمیت دارد ؟   زیرا این دوره آغاز انتخاب های بزرگ انسان می باشد که به اصل زندگی مربوط می شود

2-فرق استعداد های گیاهان و حیوانات از یک طرف با استعدادهای انسان از طرف دیگر در چیست ؟   استعدادهای گیاهان و حیوانات محدود است . یک هسته ی خرما می خواهد به یک نخل تنومند تبدیل شود و ... ولی استعدادهای انسان متنوع و گسترده است . دیگر اینکه آدمی بی نهایت طلب است گیاه یا حیوان وقتی به سر منزل رسید متوقف می شود ولی استعداد انسان پایان ندارد به هر مرحله می رسد بالاتر را طلب می کند

3-فرق انسان با سایر موجودات در رسیدن به کمال چیست ؟   گیاهان بطور طبیعی و حیوانات بطور غریزی استعدادهای خود را شکوفا می کنند اما انسان مسئول سرنوشن خود است او باید از « قدرت تفکر و تعقل » و « قدرت انتخاب » خود استفاده کند یعنی خوبی ها را بشناسد و با انتخاب آن راه ها ، بسوی کمال حرکت کند .

4-قرآن درباره قدرت تفکر و قدرت انتخاب انسان چه می فرماید ؟    انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا » ؛ ما راه را به او « انسان » نشان دادیم یا سپاسگزار (و پذیرا ) خواهد بود یا نا سپاس . این آیه شریفه نشان می دهد که خداوند قدرت تشخیص راه را از بی راهه در نهاد انسان گذاشته است و او خود باید راه راست را انتخاب کند که در این صورت سپاسگزار نعمت خدا بوده است وگرنه موجودی ناسپاس خواهد بود

5-سخن قرآن دربارهء مسئول بودن انسان نسبت به اعمالش چیست ؟     کل نفس بما کسبت رهینه ؛ هر کس در گرو کاری است که کرده است . »

6-حقیقت زندگی انسان چیست ؟   شکوفایی تدریجی وجود او و رسیدن به خوبی ها و زیبایی ها یعنی از نقص ها رها شدن و به کمال رسیدن.

7-شخصیت متوازن و متعادل چگونه شخصیتی است و چرا چنین افرادی دوست داشتنی هستند ؟   عبارتست از شخصیتی که همه استعدادهای او بطور متعادل رشد کرده باشد و بخاطر همین مطلب دوست داشتنی هستند .

اندیشه و تحقیق :

1.پیام های اصلی درس را در چند بند به ترتیب بنویسید ؟

- موجودات عالم در مسیررهائی از نقص بسوی کمال در حرکتند .

- منظور از رسیدن به کمال عبارتست از شکوفائی استعدادها .

- انسان موجود جویای کمال است .

- لحظهء زیبا برای انسان لحظه ای است که انسان به کمالی برسد .

- گیاهان و حیوانات استعدادهای محدود دارند .

- یکی از استعدادهای انسان بی نهایت طلبی اوست .

- بی نهایت ( کمال مطلق ) کسی جز خدا نیست .

- انسان با تفکر و انتخاب خود راه کمال را می پیماید .

تنوع و گستردگی استعدادها مفید است یا مضر ؟ چرا ؟ -2     مفید است و زیبایی وجود انسان به شکوفائی همۀ استعدادهای او بستگی دارد .

 قدرت تفکر و قدرت انتخاب ، هریک چه نقشی در حرکت کمالی انسان دارند ؟-3   با قدرت تعقل و آگاهی خود خوبی ها را می شناسیم و با قدرت انتخاب بسوی آن کمال پیش می رویم . میزان صحت هدف به میزان آگاهی انسان بستگی دارد .

. چرا انسان مسئول سرنوشت خویش است ؟-4   چون فعالیت های انسان بر اساس عقل و انتخاب است بنابراین مسئول سرنوشت خویش می باشد .

. به نظر شما انسان سعادتمند کیست ؟-5    کسی که توانسته باشد هدف زندگی را به درستی انتخاب کرده باشد و همهء استعدادهایش را بطور متعادل شکوفا کند . انسانی که همهء استعدادهای او بطور متوازن رشد کرده و به کمال رسیده خوشبخت است .

درس سوم : هدف های اصل زندگی                                                 سوال های متن :

منشاء تفاوت انسانها به چیست -1     انسانها دارای استعدادهای بسیاری هستند . علت اختلاف انسانها به این است که آنها در انتخاب هدف ها و دل بستگی ها با یکدیگر اختلاف دارند . کسانی به دنبال کشف اسرار طبیعت اند برخی در اعماق دریاها درجستجویند و گروهی سینهء فضا را می شکافند ...

داشتن بینش درست چه نقشی در زندگی انسان دارد ؟-2

اگر خود و استعدادهای خود را درست بشناسیم به انتخاب درستی هم دست خواهیم زد و در غیر این صورت به بیراهه خواهیم رفت .

رفتار هر کس نشانه چیست ؟-3   رفتار هر کس تجلی انتخاب های او و انتخاب هایش آیینهۀ بینش ها و نگرش های اوست .

داشتن معیار در انتخاب هدف ها چه ثمراتی دارد ؟-4

- به وسیله معیار ، ارزش هدف ها را مشخص می کنیم .

- متناسب با ارزشی که هدف ها دارند به آن ها رتبه می دهیم .

- به وسیله ی معیار ، هدف های زندگی را به درستی برخواهیم گزید تا عمر ما ثمر دهد و به رستگاری برسیم .

. خدای بزرگ درباره دل بستگی ها برخی آدمیان چه می فرماید ؟-5   می فرماید : هرکس که خواهان دنیای زودگذر است بزودی هرکه را خواهیم نصیبی از آن دهیم . آنگاه جهنم را برای او قرار می دهیم که به خواری در آن داخل می شود . و هرکس خواهان آخرت است و برای آن سعی می کند در حالی که مؤمن باشد تلاش آنان پاداش داده خواهد شد .

. 6ویژگی های هدفهای دنیایی را بنویسید ؟-   تمام شدنی و پایان پذیرند -             احتمال نرسیدن به هدفهای زودگذر وجود دارد .

- اگر به عنوان هدف اصلی انتخاب گردند مانع رسیدن به مقاصد دیگر می شوند .

. ویژگی های هدف های آخرتی را بنویسید ؟-7

- نامحدود و بی پایان اند-     سعی برای هدفهای آخرتی نتیجه بخش است .

- توجه به آن ها مانه نیل به مقاصد دیگر نیست .

اندیشه و تحقیق :

. پیام های اصلی درس را به ترتیب در چند بند تنظیم کنید .-1

انسانها در انتخاب هدف ها و دل بستگی ها با یکدیگر اختلاف دارند .-1

منشاء انتخاب های انسان اندیشه و تفکر اوست .-2

اگر خود را درست بشناسیم انتخاب هایمان درست خواهد بود -3.

رفتار هرکس تجلی انتخاب های او و انتخاب هایش آیینهء بینش ها و نگرش های اوست .-4

5-ما برای انتخاب هدف نیازمند به معیار هستیم و چون خداوند از هرکس به ما آگاهتر و مهربانتر است بهترین معیارها را در کتابش به ما ارائه کرده است .

6-از نظر قرآن راه درست آنست که هدفهای آخرتی که نامحدود و جاودانه اند را اصل قرار دهیم و هدفهای دنیایی را وسیله و نردبان برای رسیدن به هدفهای آخرتی قرار دهیم .

در ابتدای درس سه سوال مطرح شده است . با توجه به آن چه در درس آموخته اید به آن ها پاسخ دهید .2-

چرا انسان ها هدف ها و دلبستگی های مختلف دارند ؟ -1  دلبستگی های مختلف بواسطه ی اندیشه های مختلف است . هرکس متناسب با فکر خود برای خود هدفی را بر می گیرند .

آیا معیاری برای داوری درباره ی این اختلاف ها وجود دارد ؟--2    خدای رحیم و مهربان که مشتاق سعادت ماست در قرآن کریم در این مورد مارا هدایت و راهنمایی می کند و معیار انتخاب هدف های اصیل از غیر آن را مشخص فرموده و آثار و نتایج آن ها را نیز یاد آور می شود . او که از همه به ما مهربانتر و از خود ما به نیازهای ما آگاه تر است .

آیا می توان هدف ها و دل بستگی های اصلی انسان را کشف کرد ؟-3    آری ، عقل ما این قدرت را دارد ما باید به دنیال آن دسته از دل بستگی ها باشیم که جواب گوی نیازهای مادی و معنوی ما باشد . این دل بستگی ها باید همیشگی و پایان ناپذیر باشند . چنین هدف هایی حتماً به نتیجه می رسند و مانع از رسیدن به هدف های پایان پذیر نیستند .

. 3-با مطالعه ی پیام هایی که از آیات شریفه ی دری به دست آمد دل بستگی ها و هدف های دنیایی و اخروی را مقایسه کنید .

دل بستگی های دنیایی

دل بستگی های  اخروی

1. زود گذر و پایان پذیرند .

1. جاویدان و پایان ناپذیرند .

2. ممکن است انسان به مقداری از هدف های دنیایی برسد .

2. سعی برای هدف های اخروی نتیجه بخش است .

3. مانع رسیدن انسان به هدف های جاوید می شوند.

3. مانع از رسیدن انسان به هدف های دنیایی نیستند.

درس چهارم : برترین کمال                          سوال های متن :

. آیا هدف های دنیایی و پایان پذیر ارزش یکسانی دارند ؟ -1   خیر ارزش یکسانی ندارند به طور مثال اگر از انسان بخواهند میان سلامتی و داشتند یک خانه ی زیبا یکی را انتخاب کند با اندکی تفکر سلامتی را بر می گزیند و خانه ی زیبا را رها می کند .

. هدف های جامع چگونه هدف هایی هستند ؟-2    هدف های جامع به گونه ای هستند که هدف های دیگر را هم در بر دارند و رسیدن به آن ها مساوی با رسیدن به هدف های دیگر هم هست . به طور مثال یک کوهنورد علاوه بر این که یک ورزشکار است سلامتی جسمانی نیز دارد . استقامت خوبی کسب کرده . از مشاهده ی مناظر طبیعی کوهستان هم لذت می برد .

. هدف های برتر و جامع تر چه فایده ای دارند ؟-3   استعدادهای بیشتری را در برمی گیرند . نهال وجود مارا پر بارتر و متناسب تر و زیباتر رشد خواهند داد و به کمال خواهند رساند .

. ویژگی های هدف های دنیایی و آخرتی را بنویسید . ( با توجه به قرآن )-4

آن چه خدایی است پایان ناپذیر و همیشگی است .-1

آن چه خدایی نیست نابود شدنی است .-2

خوبی های این جهان کالای اندکی بیش نیست -3.

آنچه نزد خداست برتر و پایدارتر از خوبی های این جهان است .-4

پاداش های دنیا و آخرت همه از سوی خداست .-5

برترین پاداش برای انسان خشنودی خداست -6.

 مبدأ خوبی ها کیست چرا ؟-5    خداوند مبدأ و سرچشمه ی خوبی هاست زیرا هر خوبی در این جهان و در ؟آن جهان از اوست .

گمشده ی انسان چیست ؟-6    آدمی در ذات خود درجست و جوی سرچشمه ی خوبی ها و زیبایی هاست و تا به آن منبع و مبدأ دست نیابد آرامش نیافته و تز پای نخواهد نشست . پس مقصود و محبوب نهایی ما ذات مقدس خداوند است .

تقرب به خدا نصیب چه کسانی می شود ؟-7   این مقصد ،همت بزرگ و اراده ی محکم می طلبد . تقرب به برترین محبوب و مقصود مهم بلند همتان کوشاست .

اندیشه و تحقیق :

شماره

پیام های اصلی

1.

هدف های جامع به گونه ای هستند که رسیدن به آن ها مساوی با رسیدن به هدف های دیگر است .

2.

هر چه هدف ما جامع تر باشد وجود ما پربارتر و زیباتر رشد خواهد کرد .

3.

خداوند مبدأ همه خوبی هاست زیرا هر خوبی که در این جهان باشد از اوست .

4.

انسان در ذات و سرشت خود به دنبال مبدأ خوبی ها و کمال ها است و تا به آن نرسد آرامش نخواهد یافت .

5.

مبدأ همه ی کمال ها و خوبی ها خداست و بنابراین انسان موجود خداجوست .

6.

تقرب به برترین محبوب و مقصود سهم بلند همتان کوشاست .

. بزرگی انسان ها و عظمت زندگی آن ها به چه چیزی بستگی دارد ؟ چرا ؟-2     بزرگی انسانها به هدف ها و دل بستگی های آنها بستگی دارد . انسانهای بزرگ مقاصد بزرگ دارند . زیرا آنا با اندیشه خود دریافته اند که امور دنیایی چون زود گذر و فانی هستند قابل دل بستن نیستند بنابراین بدنبال هدف باقی و ابدی که منشأ همه کمال ها و زیبایی هاست رفته اند .

عبارت های زیر را تکمیل کنید   :-3الف ) اگر دل بستگی هایم را درست انتخاب کنم و هر یک را از امور برتر قرار دهم . درخت وجود من پربارتر و متناسب تر و زیباتر رشد خواهد کرد .      ب ) برترین محبوب ذات مقدس خداوند است زیرا او مبدأ هستی ئ سرچشمه ی همه ی خوبی هاست .

. چه ارتباطی کیان درس اول و درس چهارم برقرار است ؟-4  در درس اول در مورد حضرت ابراهیم (ع) دیدم که او از معبودی که غروب و افول می کند بیزاری می جوید و رو به سوی خالق آسمانها و زمین می آورد . در درس چهارم همین مطلب تحلیل شده است . انسان ذاتاموجود کمال جوست و تا به کمال مطلق نرسد آرام نمی گیرد و خداوند مبدأ و سرچشمه ی همه ی خوبی هاست چون آن ها را خلق کرده است . پس مقصود و مطلوب انسان خداست .

درس پنجم : تو را چگونه بخوانم

اندیشه و تحقیق :

1-اسماء و صفات خدا را که در سوره دی توحید ، سوره ی حمد ،آیات 255 و 256 سوره ی بقره وآیه ی چهارم سوره ی آل عمران آمده است در جدولی مانند جدول زیر بنویسید .

ردیف

سوره

اسم وصفت

1

توحید

الله احد الصمد

2

حمد

الله رب رحمن رحیم مالک

3

255 بقره

الله الحی القیوم العلی العظیم -

4

256 بقره

الله سمیع علیم

5

4 آل عمران

الله عزیز ذوانتقام

چرا صفات موجودات دیگر را نمی توان با صفات خداوند مقایسه کرد ؟ -2  زیرا وجود و اوصاف موجودات پرتو و اثر خداوند هستند و هرگز پرتو و اثر نمی تواند در ردیف صاحب اثر قرار گیرد . همه ی موجودات ناقص و محدود و فانی هستند و خداوند کامل و نامحدود و جاویدان است . پس مقایسه بین موجودات و خداوند درست نیست .

اسماء و صفات خدارا که در این درس آمده بیابید و در دفتر خود یادداشت کنید .-3 برتر از خیالعلتپروردگارصاحب خوبی هاخالقسرچشمه ی نوراقیانوس بیکرانهکاملنامحدودجاویدانمالک حقیقیغنیحمیدمدبرمأوای بی پناهانیار دادخواهانهادیآرام جانبهترین مقصودمحبوب تر از هر محبوبهمدم غریبانسامان بخش هر پریشان.

 4-در جدول زیر در یک طرف آیاتی از قرآن کریم و در طرف دیگر عبارت هایی از درس نوشنه شده است مشخص کنید که مضمون هر عبارت با کدام آیه مناسبت دارد ؟

1. وخلق کل شی فقدره تقدیرا

چگونه از تو غافل باشم ؟ وقتی که با منی           4

2. ایاک نستعین

به درگاه چه کسی جز تو پناه برم ؟                  3

3. قل اعوذبرب الفلق

از چه کسی جز تو مدد طلبم ؟                        2

4. نحن اقرب الیه من حبل الورید

بی تو هیچ اند فقیرند بی تو بانیستی قرینند          6

5. قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین

حیات طیبه ای به ما کرامت فرما که با یاد تو و به سوی تو زندگی کنیم                                  5

6. کل من علیه فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام

اندازه ها را تو مقدر داشته ای و بهره ی هر موجودی را تو معین کرده ای                       1

درس ششم

صفات خدا در کلام خدا

درس هفتم        :در حمد و تسبیح محبوب                       سوال های متن :

. چگونه می توان پی برد که خداوند همه ی صفات نیکو را داراست ؟ استدلال نمائید 1-.

مقدمه اول : خداوند وجودی کامل و عاری از هرگونه عیب و نقص است .

مقدمه دوم : هر موجود کاملی همه ی صفات خوب و نیکو را داراست .

نتیجه : پس خداوند همه ی صفات خوب را داراست .

صفات ثبوتی خداروند را تعریف کنید .2-    صفاتی که جنبه ی کمال دارند و خداوند آن ها را داراست مثل قدرت ، علم و عدالت .

. صفات سلبی خداوند را تعریف کنید .3-  صفاتی که از نقص و نیاز ناشی می شود و خداوند از داشتن این صفات مبراست .

 اندیشه و تحقیق           :الف )

1-ملاک و معیار توصیف خداوند به بعضی از صفات چیست ؟  هر صفتی که نشانه کمال به خوبی باشد می توانیم خداوند را به آن توصیف کنیم مانند علم و قدرت زیرا هر کمالی که در عالم باشد منبع و مبدأ آن خداست .

2-چرا نمی توانیم بعضی از صفات را به خدا نسبت دهیم ؟  صفاتی که نشانه نقص و نیاز باشد نمی توانیم بخدا نسبت دهیم چون خداوند آنها را ندارد مانند جهل ، زیرا جهل یعنی نداشتن علم و حال آنکه خدا عالم مطلق است .

3-چه تفاوتی میان صفات خدا و صفات انسان ها وجود دارد ؟  در انسان دوگونه صفت است برخی نشانه کمال و نیکویی هستند و برخی حکایت از نقص و کمبود می کنند . خداوند آن دسته از صفات انسان را که نشانه نقص و کمبود است را ندارد تنها صفات کمالی انسان را آن هم در حد کمال و اعلاء داراست .

چهار جمله به صورت مناجات بنویسید که در آن خداوند حمد شده باشد چهار جمله هم به صورت تسبیح بنویسید که بیانگر تنزیه خدا باشد .

1-حمد : خدایا تو مهربانی ، رحمتت همه را فرا گرفته است .

2-حمد : خدایا تو بر پنهان و آشکار علم داری .

3-حمد : خدایا تو با قدرت بی انتهایت آسمانها را برافراشتی .

4-حمد : خدایا تو با لطف گسترده ات همه موجودات را به کمال شایسته خود می رسانی .

1-تسبیح : پروردگار من اگر همه موجودات از خود استقلالی ندارند تو قائم بخود و برپادارنده دیگرانی .

2-تسبیح : پروردگار من اگر همه عاجز و ناتوانند تو قدرتمند و توانا هستی .

3-تسبیح : پروردگار من اگر همه زوال پذیر و فانی اند تو باقی و ابدی هستی .

4-تسبیح : پروردگار من اگر همه موجودات روزی خور خوان نعمت تو هستند تو روزی بخش دیگران هستی .

ج ) 1صفات ثبوتی و سلبی را که در شعر آمده است استخراج کنید و از یکدیگر تفکیک نمایید .

صفات ثبوتی : پاک ، توحید ، حکیم ، عظیم ، کریم ، رحیم ، مستحق ثنا ، نامحدودی ، عز ، جلال ، علم ، یقین ، نور ، جود ، ستار ، حمد .

صفات سلبی : رنج ، درد ، نیاز ، بیم ، عیب ، خطا ، جنبش ، کمیت ، مثل داشتن ، ضد داشتن .

درس هشتم                     در پناه ایمان                                 سوال های متن :

1-قرآن درباره ی ایمان و عمل صالح چه نکاتی را بیان می فرماید ؟ ( سه مورد )

- اگر کسی به مرحله ی ایمان برسد می تواند به ثمرات آن امیدوار باشد .

- مؤمن کسی است که عمل صالح انجام دهد .

- عمل صالح و کار شایسته وقتی ارزشمند است که بر اساس ایمان به خدا و به خاطر او انجام گرفته باشد .

2-چه نسبتی بین عمل و ایمان وجود دارد ؟       عمل ثمره و میوه ایمان است . شناخت ماتا به مرحله ایمان نرسد منجر به عمل نمی شود .

3-کانون وجود آدمی چیست ؟      قلب کانون وجود آدمی است . اگر به چیزی گرایش داریم و یا از کسی متنفریم مربوط به قلب ماست قلب است که گاه قساوت گاه آرامش دارد و گاه اضطراب و گاه در حال یقین است و گاه در حال شک .

5-از نظر قرآن جایگاه قلب در انسان چگونه است ؟     قلب محور وجود انسان است و عموم حالات پسندیده یا ناپسند از قلب سرچشمه می گیرد .

6-چگونه آگاهی از یک کار خوب به عمل منجر می شود ؟  برای این کار باید آگاهی از عقل و ذهن عبور کند و به قلب برسد به گونه ای که قلب آن را باور کند . از آنجا که قلب مرکز محبت و شوق است وقتی حقیقتی را باور کرد بدان حقیقت شوق پیدا می کند و همت انسان را به سوی آن بر می انگیزد . در این حالت است که انسان بدان حقیقت دل می بندد و احساسی از اطمینان و آرامش وجودش را فرا می گیرد .

7-مقدس ترین حرم عالم کدامست ؟   قلب مقدس ترین حرم عالم هستی است بنابراین باید ببینیم قلب ما منزلگاه کیست و برای کدام دوست می تپد و با مهر چه کسی گرم است و در این حرم چه کسی حضور دارد ؟

. اندیشه و تحقیق                                     الفپاسخ دهید

1-چگونه ایمان میان شناخت و عمل پیوند ایجاد می کند ؟    برای اینکه شناخت از یک کار خوب به عمل منجر شود باید از مرحله عقل و ذهن عبور کند و به قلب برسد به گونه ای که قلب آن را باور کند قلب مرکز محبت و شوق است وقتی حقیقتی را باور کرد بدان حقیقت شوق پیدا می کند و همت انسان را به سوی آن بر می انگیزد و بدنبالش به آن عمل اقدام می کند .

2-بعد از شناخت زبان یک کار قلب چه نقشی در ترک آن دارد ؟ مثال بزنید .     باید این شناخت به قلب برسد بطوری که قلب زیان آن را باور کند و بدنبالش نفرت به آن کار در آن ابه آن کار در آن ایجاد شود و بدینوسیله تصمیم بر ترک آن بگیرد . به عنوان مثال شناخت زیان سیگار به تنهایی برای ترک آن کافی نیست زیرا بسیاری از افار که زیان آن را می دانند باز آنرا استعمال می کنند بلکه باید این شناخت به یک باور قلبی تبدیل شود که سیگار زیان دارد آنگاه نسبت به آن نفرت ایجاد شود و بعد عزم بر ترک در انسان ایجاد شود .

درس نهم :                                              قدم در وادی امن                          سوال های متن :

1-رسول خدا (ص) درباره زیباترین مژده به جوانان و نوجوانان در استفاده از فرصت چه می فرماید ؟  یکی از ملائکه ی خداوند هر شب بر بالین جوانان می آید و آنان را ندا می دهد : برخیزید و ( برای رستگاری ) بکوشید .

2-چگونه تفکر پیرامون آیات خدا ایمان و محبت انسان را نسبت به او زیاد می کند ؟   زیرا جهان و زیبایی های آن نشانه های زیبایی ، علم ، قدرت و رحمت خداست توجه به آنها یاد خدارا در دل زنده می کند و رحمت خدا را یادآور می شود و این یادآوری بر دوستی و محبت ما به او می افزاید .

3-اثر توجه دائم به خدا و یاد او چیست ؟   توجه دائم به او ارتباط ما با او را افزایش می دهد و این پیوند را مستحکم می کند . یکی از حکمت های نمازهای پنج گانه زنده نگهداشتن یاد خدا در تمام طول شبانه روز است .

4-توجه به نعمت ها و لطف های خدا به انسان چه نتیجه ای دارد ؟   اگر به زندگی خود توجه کنی نشانه های لطف و رحمت خدا را بروشنی می بینی . ذکر محبت های خدا یاد او را زنده نگه می دارد و قلب را به او نزدیک می کند .

5-چه عواملی معمولا ما را به یاد خدا می اندازد ؟    مطالعه زندگی معصومین (ع) و دوستان خدا ، قرائت قرآن کریم ، حضور در مسجد و شرکت در نماز جماعت ، زیارت مرقد معصومین (ع) و امام زادگان و اولیای خدا ، همنشینی با دوستان صادق و صمیمی از جمله این عوامل هستند .

6-دو مورد از عواملی که یاد خدا را در دل ضعیف می کنند را توضیح دهید   .دوستانی که نگاه جدی به زندگی نکرده و هدفی متعالی ندارند اینان فضایی اطراف ما ایجاد می کنند که فرصت یاد خدا را از آدمی می گیرد-1 .

-سرگرم شدن به فیلم ها و کتابهای نامناسب نهال پاکی و طهارت نوجوانی را می خشکاند و پیوند با خدا را بشدت ضعیف می کند-2 .

7-چهار مورد از عواملی که باعث رسیدن به ایمان و حفظ آن در انسان می شود را نام ببرید .

1) تفکر پیرامون آیات خدا2                                                     توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او

3) توجه به نعمت ها و لطف های خدا به انسان 4                         انجام اعمال نیک و دوری از گناه

اندیشه و تحقیق :

1-چرا حرکت به سوی خدا و کسب سعادت الهی در جوانی و نوجوانی آسان تر از بزرگسالی است ؟   زیرا در سنین بزرگسالی ریشه های اخلاق فاسد در انسان زیادتر می شود و جهاد مشکل تر است ولی در سن جوانی و نوجوانی بواسطه پاکی خود به ملکوت نزدیک تر است و بنابراین تلاش برای اصلاح و خودسازی آسانتر است .

2-به نظر شما مهم ترین نکته در توصیه امام خمینی «ره» به جوانان چیست ؟ چرا ؟   مهم ترین توصیه امام به جوانان این است که : « نگذارید در اصلاح حال خودتان زمان جوانی به زمان پیری بیفتد » زیرا تا قوای جوانی هست تا روح لطیف جوانی هست تا ریشه های فساد در اوو کم است می تواند خودش را اصلاح کند .

3-به نظر شما مهم ترین عامل در تضعیف ایمان و فراموشی خداوند کدام است ؟ چرا ؟   انجام نیکی ها ، زیرا هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و دل پاک و نورانی به ملکوت خدا نزدیک تر است .

4-به نظر شما مهم ترین عامل در تضعیف ایمان و فراموشی خداوند کدام است ؟ چرا ؟   انجام گناه مهم ترین عامل تضعیف ایمان است . هر گناه چون غباری صفحه دل را می پوشاند و به اندازه خود مانع رسیدن نور در حقیقت می گردد .

5-چگونه می توان دل را حرم همیشگی خدا کرد ؟     توجه دائمی به خدا و رعایت پاکی چشم و زبان و فکر و خیال و قلب و ...

درس دهم                             عزم خوب زیستن                                       سوال های متن :

1-برای اینکه انسان راهی را انتخاب کند و عملی را انجام دهد چه مراحلی را طی می نماید ؟   اول درباره هدف و راه زندگی تفکر می کند تا درستی یا نادرستی آن را دریابد و آنگاه قلباًآن را می پذیرد و به آن شوق پیدا می کند و در مرحله دوم آهنگ رفتن می کند و در مرحله سوم قدم پیش می گذارد و به راه می افتد .

2-معنی عزم چیست ؟   عزم به معنی اراده ، قصد و آهنگ به سوی هدفی است . آدمی با عزم و اراده خود آنچه را انتخاب کرده عملی می سازد .

3-منظور از گوهر انسانیت به چیست ؟       چون یکی از ویژگی های انسان قدرت انتخاب است بنابراین گوهر انسانیت ، اختیار می باشد

4-معنی عهد با خدا چیست ؟    یعنی عهدی برای رضایت او وسعادت و رستگاری ما .

5-دین چیست ؟       دین همان راه کمال و خوشبختی یعنی راه رضایت خداست .

6-مراحل سه گانه عهد میان انسان و خدا را نام ببرید ؟ 1عهد برای قدم گذاشتن در اصل راه 2) تجدید روزانه عهد 3) تکمیل عهد

7-مکروه را تعریف کنید ؟    اعمالی که از سرعت حرکت انسان می کاهند و توفیق رسیدن به درجات برتر رستگاری را میسر می سازد.

اندیشه و تحقیق :                              الف )

1-عزم چه رابطه ای با اختیار دارد ؟    انسان با عزم و اراده ی خود آن چه را در اختیار و انتخاب کرده است عملی می سازد . به همین جهت عزم ظهور گوهر انسانیت یعنی اختیار است .

2-چرا انسان های با اراده و مصمم را دوست داریم و از انسان های بی اراده خوشمان نمی آید ؟

انسان هر صفتی را که نشانه کمال باشد دوست دارد . انسانهای با اراده و مصمم دارای کمالاتی از قبیل ثبات قدم و اعتماد به نفس و صبر و ... هستند از این جهت دوست داشتنی هستند ولی انسانهای بی اراده از این کمالات برخوردار نیستند و ناقصند بنابراین دوست داشتنی نیستند .

3-چرا تعریف اول از واجب ، حرام ، مستحب و مکروه اساس تعریف دوم است ؟   چون کلمه انجام نقطه ی مقابل ترک است و کلمه ی سعادت نقطه ی مقابل کلمه ی عذاب است بنابراین با تبدیل کلمه انجام در تعریف اول به کلمه ی ترک و تبدیل کلمه ی سعادت به کلمه ی عذاب و بالعکس می توانیم تعریف دوم را درست کنیم .

ب)

1-کلمه عهد به صورت های مختلفی از قبیل عاهدتم ، الم اعهد عهدنا ، عهدی ، عاهدوا حدود 45 بار در قرآن کریم آمده است . آیات 40 و 80 و 177 سوره بقره 76 و 77 آل عمران ، 115 طه ، 60 یس ، 10 فتح و 8 مؤمنون از جمله آن آیات می باشند که برای تحقیق انتخاب شده اند در مجموعه این آیات اندیشه کنید و پاسخ سوال های زیر را در دفتر خود یادداشت کنید

- عهد میان چه کسانی است ؟          میان خدا و بندگانش

- عهد درباره چیست ؟         عهد درباره کسب رضایت او و رسیدن به سعادت و رستگاری خودمان .

- عاقبت عهد شکنان چه بوده است ؟      شقاوت و بدبختی و مبتلا شدن به عذاب .

چه کسانی به عهد وفادار بوده اند و چه نتیجه ای رسیده اند ؟  آیه 17 لقمان : پسرم نماز را برپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصائبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است .

جواب : مرحله اول

آیه 60 -61 یس : آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است !؟ و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است .

جواب : مرحله اول                                 درس یازدهم ثبات درعزم                                    سوال های متن :

1-اجرای یک هدف و برنامه چه تأثیری در روحیه انسان دارد ؟     به انسان اعتماد به نفس می بخشد و سبب شادابی و نشاط می شود .

2-شکستن پیمان و خلف وعده ها چه آثاری در پی دارد ؟   سستی اراده و ضعف نفس را در پی دارد و کار به جایی می رسد که شخص با خود می گوید من نمی توانم من ضعیف هستم

3-غفلت چیست و غافل کیست ؟           غفلت یعنی بی توجهی و سستی نسبت به هدف و راه رسیدن به هدف و غافل کسی است که موجبات سعادت خود در نیا و آخرت بی توجه باشد .

4-آیا فراموشکار مقصر است ؟     خیر ، همیشه مقصر محسوب نمی شود بلکه آن فراموشی بد است که ناشی از غفلت و بی توجهی باشد .

5-چه عاملی سبب دوام عمل می گردد ؟ و دوام عمل چه فایده ای دارد ؟   تدریجی عمل کردن سبب دوام عمل می شود . اعمالی که دوام دارند موثرند اگر چه کم باشند اما عمل گاه و بیگاه نه تنها مؤثر نیست که گاهی زیان آور هم هست .

6-رسول خدا (ص) درباره تداوم عمل چه می فرمایند ؟      ان افضل الاعمال ادومها و ان قل ؛ برترین اعمال مداوم ترین آنها ست اگر چه اندک باشد . »

7-راه های تقویت عزم را نام ببرید .

تسریع در انجام تصمیمتوجه به حضور در پیشگاه خدا و فرشتگانتوجه به عاقبت پایداری در تصمیمعملی دانستن تصمیم جدیدرعایت اصل اعتدالرعایت اصل تدریج .

اندیشه و تحقیق :

1-آیاعلاوه بر عوامل ذکر شده در کتاب عامل یا عوامل دیگری برای تقویت عزم می شناسید ؟ آنها را بیان کنید .

توجه به این مطلب که ما موجودی ابدی هستیم و ما با اعمال نیک خود داریم ابد خود را می سازیم .

توجه به این مطلب که مصایب و مشکلات دنیا زوال پذیر و فانی است و پاداش نیکو در انتظار صابران است

توجه به عزمت (لقاء الله) عزم انسان را جزم می کند .

2-به نظر شما چه عاملی ممکن است تصمیم های زیر را تهدید کند ؟ هر یک را جداگانه بنویسید .

الف ) خواندن نماز                             الف ) بی توجهی به فضیلت نماز اول وقت ، سرگرمی و بازی های بازدارنده ، کاهلی

ب ) مطالعه کتاب های مفید                    ب ) اشتغالات وقت گیر مانند نگاه به فیلم ها ، تنبلی ، عدم عادت به مطالعه .

ج ) کمک به نیازمندان                        ج ) صفت رذیله بخل ، قساوت قلب و ترساندن شیطان انسان را از فقر   

3-چرا امام صادق (ع) می فرماید : « سزاوار است کسی که همت بر کار خیری کرده و در عمل به آن تسریع کند و آن رابه تأخیر نیندازد ؟ »

زیرا شیطان منتظر همین تأخیرها ست تا در این فاصله زمانی انسان را وسوسه کند و به تنبلی کشاند .

درس دوازدهم                                       قدم در بیداری                            سوال های متن :

1-بقای بر میثاق چه نتیجه ای دارد ؟    رشد و کمال ما و رضایت پروردگار را در پی دارد و شکستن پیمان به شرمندگی در مقابل او می انجامد .

2-خداوند در حدیث قدسی درباره کسانی که به سوی او بازگشت دارند چه می فرماید ؟   هر کس یک وجب به سوی من آید یک گام به سوی او خواهم رفت و هر کس گامی به سوی من آید دو گام به سویش بر خواهم داشت و هر کس آهسته به سویم آید شتابان به جانبش خواهم رفت .

3-راه وفاداری به میثاق با خدا چیست ؟      راه وفای به میثاق ، مراقبت از آن است مراقبت یعنی زیر نظر داشتن دقت و توجه .

4-جنبه های سه گانه عمل را نام ببرید ؟ 1   اصل عمل ؛2- کیفیت و چگونگی عمل ؛3- نیت و قصد شخص عامل .

5-مراقبت از اصل عمل چگو نه است ؟   بدین صورت که شخص مراقب باشد به اصل عهد و پیمانی که با خدا بسته حتما عمل کند به طوری که هیچ یک از اجزای اصلی آن از دست نرود .

6-مهمترین جنبه هر عمل به چه امری بستگی دارد ؟   مهمترین جنبه هر عمل ، نیت آن است . هر فردی باید توجه کند به چه منظور عملی را انجام می دهد و دستورات خدارا اطاعت می کند .

7-بهترین زمان محاسبه چه موقعی است ؟    بهترین زمان محاسبه در پایان هر روز و قبل از خواب است در آخرین لحظات روز خود نگاهی به اعمال خود کنیم اگر موفق بوده ایم سپاسگزار خداوند باشیم و اگر کوتاهی کرده ایم استغفار نماییم و برای روز بعد از درگاه او یاری جوییم

اندیشه و تحقیق :

1-چرا مراقبت در ابتدای اجرای هر برنامه ضروری تراست ؟

برای اینکه اطمینان پیدا کنیم که برنامه ما به درستی شروع شده و اجرا می گردد باید با مراقبت تمام کارها را زیر نظر و توجه قرار دهیم . اگر از ابتدا بدون مراقبت انجام شود منجر به انحرافات بزرگ می گردد .

2-چرا پیامبر اکرم (ص) فرموده اند «انما الاعمال بالنیات » ؟    زیرا نیت هر عملی باطن آن عمل است و باطن بسیار مهم تر از ظاهر است . باطن عمل است که برای ما می ماند و در روح مانقش می بندد . از این جهت پیامبر اکرم (ص) فرمود : ارزش اعمال انسان به نیات آنها بستگی دارد .

3-بعضی از افراد می گویند : ما اعمال و عباداتی را انجام می دهیم ولی تاثیر آن ها را در خود احساس نمی کنیم . فکر می کنید اشکال کار این افراد در کجاست ؟   باید توجه داشت که هر عمل سه جنبه دارد : 1. اصل عمل 2. کیفیت عمل 3. نیت شخص عامل . گاهی اصل عمل درست انجام شده است اما به کیفیت و نیت عمل توجه نشده است لذا اثر مطلوب را در خود نمی بیند .

4-چه رابطه ای میان مراقبت و محاسبه برقرار است ؟ آیا به یکدیگر وابسته اند ؟     کسی که بخواهد خود را اصلاح کند هر دو را باید رعایت کند ابتدا مراقبت می کند اعمالش مورد رضایت خدا باشد و بعد در آخر روز خود را محاسبه مب کند که آیا به وظیفه عمل کرد یا نه . پس در واقع محاسبه ، آن مراقبت را تکمیل می کند .

5-چرا باید از نیت و قصد خود در هنگام عمل مراقبت کنیم ؟              تاثیر یک عمل در تکامل معنوی انسان وابسته به قصد و نیت عمل کننده است . باید از نیت خود در اعمال مراقبت نماییم و نگذاریم کارهای بلند و متعالی آلوده به هدف های پست گردد .

6-آسان گرفتن و گذشت چه موقع پسندیده است و در چه صورتی ناپسند است ؟   آسان گیری و گذشت نسبت به خطاهای دیگران پسندیده است و نشانه کرامت و بزرگواری است اما آسان گیری نسبت به اشتباهات خود ، نشانه حقارت و زبونی در مقابل گناه است .

درس سیزدهم                                    آیین رهروی                                 سوال های متن :

1-راه زندگی را چگونه می توان پیمود ؟    به وسیله ی برنامه ای که مطابق با آن حرکت کنیم تا به مقصد برسیم . برنامه جایگاه هر عمل را متناسب با زمان و امکانات انسان معین می کند .

قرآن کریم درباره اسوه بودن پیامبر اکرم چه می فرماید ؟         لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه ؛ به تحقیق که رسول خدا اسوه نیکویی برای شماست »

3-چگونه می توان امیر مؤمونان (ع) را یاری کرد ؟ خود ایشان چه می فرمایند ؟   شما قادر به چنین کاری ( مانند من زندگی کردن ) نیستند ولی سعی کنید با پرهیزکاری و کوشش و پاکدامنی و درستکاری مرا یاری کنید . »

4-آداب خواب رسول خدا (ص) چگونه بود ؟

اغلب شب ها زود می خوابید و در نیمه دوم شب برای نماز شب برمی خواست .

هنگام خواب می فرمود : خدایا آن روز که بندگانت را برمی انگیزی مرا از عذاب حفظ فرما .

هنگام برخاستن از خواب برای خدا به سجده می افتاد .

5-سفارشات امام صادق (ع) درباره خواب را بنویسید .

- هر کس با وضو به بستر رود بسترش مسجد اوست .

- چون به بستر می روی نگاه کن و ببین در روز چه بدست آورده ای و به یاد آر که خواهی مرد و قیامتی در کار است .

چون به بستر رفتی تسبیح حضرت زهرا (س) و آیه الکرسی و سوره ناس و فلق را بخوان .

6-آداب غذا خوردن با استفاده از فرمایشات معصومین را بنویسید ؟

آغاز غذا با نام خدا و پایانش با حمد و سپاس او .

پرهیز از زیر نظر گرفتن دیگری و نگاه به لقمه او .

تا گرسته نشده ایم دست بسوی عذا دراز نکنیم و قبل از سیر شدن دست از غذا بکشیم .

خوردن غذا به آهستگی و آرامی .

آب را سه نفس بنوشیم و با بسم الله شروع و با الحمدلله تمام کنیم .

7-رسول خدا (ص) چه نظری درباره ورزش داشت ؟   در مسابقات ورزشی حضور می یافت و از مردم می خواست شنا کردن و سوار کاری و تیراندازی را به فرزندان شان بیاموزند

 اندیشه و تحقیق : الف

1-چرا در میان موجودات فقط انسان است که ممکن است زمان هرز رفته و تلف شده داشته باشد ؟    موجودات دیگر با هدایت غریزی به سوی رفع نیاز خود حرکت می کنند اما انسان باید با فکر و انتخاب خود به رفع نیازهای خود بکوشد که گاهی عواملی مانع می شود و بنابراین امکان دارد عمر تلف شده داشته باشد .

2-مقصوداز این که رسول خدا ( ص) برای مسلمانان اسوه است چیست ؟  یعنی از آنان پیروی کنیم و در این راه هر چه موفق تر باشیم به آن ها نزدیک تر شده و از نور وجودشان بیشتر بهره مند می شویم .

 ب )در مورد مسائل زیر تحقیق کنید :

1-خوردن غذای غصبی چه حکمی دارد ؟   غصب کردن حرام است یعنی نمی شود به ناحق مال دیگری را تصاحب کرد هرگونه تصرفی و از جمله خوردن آن گناه دارد و واجب است هر چه زودتر به صاحبش برگرداند .

2-چه حیواناتی حرام گوشت هستند ؟      پستانداران حرام گوشت : درندگان مانند شیر و پلنگ و ببر و گرگ و سگ و خرس و کفتار وکلا سگ سانان و گربه سانان و میمون و خرگوش و موش و جوجه تیغی و ... و کرگدن و فیل و خوک ( که بیش از دو سم دارند ) و پستانداران دریایی مثل نهنگ و فک و شیر دریایی ...

پرندگان حرام گوشت : پرندگان شکاری و درنده ( نظیر عقاب و قرقی و باز و لاشخور ) و کلاغ ، طاووس ، خفاش ، پنگوئن و ... ( پرندگان حرام گوشت ثابت نگهداشتن بالشان بیشتر از بال زدن آنهاست و دیگر اینکه سنگدان و انگشت پشت پا نظیر شست در انسان ندارند . )

ماهیان حرام گوشت : ماهیان بدون پولک نظیر کوسه . اره ماهی حرام هستند . حیوانان بی مهره : بجز ملخ و میگو بقیه حرامند مانند کرم ها ، حلزون ، هشت پا ، خرچنگ و انواع حشرات

.درس چهاردهم                                  کتاب زندگی                                                اندیشه و تحقیق

1-وظیفه ی تعلیم و تبیین قرآن کریم پس از پیامبر اکر م (ص) بر عهده ی چه کسانی است ؟

با استفاده از حدیث ثقلین و یا احادیث دیگری که می دانید این سوال را پاسخ دهید    .پیامبر اکرم (ص) در حدیثی که معروف به حدیث ثقلین است می فرماید : من از میان شما می روم و دو چیز گرانبها از خود به یادگار می گذارم یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیتم مادام که به این دو چنگ بزنید گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد . » از این حدیث معلوم می شود که اهل بیت پیامبر (ص) که پیوند ناگسستنی با قرآن دارند همسنگ و همطراز با قرآن هستند از علم و عصمت برخوردارند و از قدرت تعلیم و تبیین قرآن برخوردارند .

2-اگر ما مسلمانان در خواندن قرآن کریم سهل انگاری کنیم و در تنظیم برنامه های زندگی خود از راهنماییهای آن بهره نبریم با چه مشکلاتی روبه رو خواهیم شد ؟ قرآن کتاب هدایت بشر به سوی سعادت ابدی است . این برنامه ی زندگی از جانب کسی است که انسان را خلق کرده است و بهتر از هر کس انسان و سعادت او را می شناسد . پشت کردن به این برنامه جز گمراهی و شقاوت ثمری نخواهد داشت

درس پانزدهم                                           در حضور دوست                                           مرحله ی اول :

الف ) آیات شریفه ی زیر را به دقت بخوانید و سپس آن ها را ترجمه کنید .

واذکرواالله کثیرا العلکم تفلحون ( جمعه 10)/ خدا را بسیار یاد کنید شاید که رستگار شوید .

ومن یعش عن ذکر الرحمن / هرکس از یاد خدای رحمن روی برتابد .

نقیص له شیطانا فهو له قرین ( زخرف 36) /شیطانی بر او می گماریم که همراهش باشد .

اننی انا الله لااله الا انا / بدرستی که من خدایی هستم که جز من خدایی نیست .

فاعبدنی و اقم اصلوه لذکری ( طه 14 ) / پس مرا بپرست و نماز را بخاطر یاد کردن من بپادار .

ب ) در آیات بالا تأمل کنید و چهار گزاره ی زیر را تکمیل کنید .

1-سزاوار است که پیوسته و در همه حال به یاد خدا باشیم -2.              رستگاری انسان در گرو یاد خدا بودن است .

3-هر کس از یادخدا روی گردان باشد شیطان همراه و همدم او خواهد شد        -4 .نماز چیزی جز به یاد خدا بودن نیست .

ج ) با ذکر نمونه هایی از عبارت های نماز توضیح دهید که چگونه جمله چهارم با جمله اول ارتباط دارد ؟

1-تکبیره الاحرام در اول نماز در واقع یاد خداست 2                  .بسم الله الرحمن الرحیم در هر سوره و اوایل سوره حمد یاد خداست .

3-تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم یاد و ذکر خداست .

مرحله ی دوم :

الف ) آیات شریفه ی زیر را با دقت قرائت کنید و سپس ترجمه را تکمیل کنید .

و ان من شی ء الا یسبح بحمده / و هیچ موجودی نیست مگر اینکه با حمد خود اورا تسبیح می کند .

و لکن لا تفقهون تسبیحهم /ولیکن شما تسبیح آنها را نمی فهمید .

انه کان حلیما غفورا ( اسرا44) / بدرستی که او بردبار و بخشنده است .

الحمدلله الذی له / ستایش برای خدایی است که برای اوست .

ما فی السموات / آنچه در آسمان ها

و مافی الارض / و آنچه در زمین است

و له الحمد فی الاخره / و برای اوست ستایش در آخرت

و هو الحکیم الخبیر / و او دانا و آگاه است .

ب ) با تامل در آیات صفحه ی قبل گزاره های زیر را تکمیل کنید .

1-همه ی موجودات خدا را حمد و تسبیح می کنند .

2-شایسته است که ما نیز خدای خود را حمد و تسبیح کنیم .

3-حمد و تسبیح نمونه هایی از یاد و ذکر خداوند است .

ج ) عبارت هایی از نماز را که درباره ی حمد و تسبیح خداوند است بنویسید :

1-گفتن تکبیره الاحرام نوعی حمد و تسبیح خداست ، زیرا او را به بزرگی یاد می کنیم .

2-در سوره حمد : الحمدلله رب العالمین

3-سبحان ربی العظیم و بحمده

4-سبحان ربی الاعلی و بحمده

5-در تسبیحات اربعه : سبحان الله و الحمدلله

6-سوره توحید : قل عو الله احد الله الصمد ...

مرحله ی سوم : الف ) آیات شریفه ی زیر را با دقت قرائت کنید و سپس ترجمه را کامل نمایید .

و اذا سالک عبادی عنی / هرگاه می پرسند از تو بندگان من مرا

فانی قریب / پس بدرستی که من نزدیک هستم

اجیب دعوه الداع اذا دعان / اجابت می کنم دعای آنکه مرا بخواند .

فلیستجیبو الی / پس باید دعوت مرا بپذیرند

ولیومنوا بی / و به من ایمان آورند

ادعوا ربکم تضرعا و خفیه / پروردگارتان را با تضرع و به صورت نهانی بخوانید

انه لا یحب المعتدین (اعراف 55)/ بدرستی که او تجاوزگران را دوست ندارد .

ب ) با تامل در آیات بالا گزاره های زیر را تکمیل کنید :

1-در هنگام نیاز همواره خدا را می خوانیم زیرا او به ما نزدیک است و دعاهای مارا اجابت می کند .

2-در خواست هایخود را با تضرع و نهانی با او در میان می گذاریم .

3-هیچ دعایی را خداوند بی پاسخ نمی گذارد .

ج ) عبارت هایی از نماز را که بیانگر دعا و درخواست از خداست بنویسید .

1-اهدنا الصراط المستقیم

2-ایاک نستعین

3-اللهم صل علی محمد و آل محمد

4-ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الا خره حسنه

مرحله ی چهارم :

1-با توجه به محتوای آیات ، عنوان مناسبی برای سه مرحله قبل انتخاب کنید و در مقابل آن بنویسید .

عنوان مرحله اول : یاد خدا

عنوان مرحله دوم : تسبیح و حمد خدا

عنوان مرحله سوم : نیایش به در گاه خدا

2-توضیح دهید که هر مرحله چه ارتباطی با مراحل دیگر دارد ؟    حمد و تسبیح خدا که مرحله دوم است چیزی جز یاد خدا کردن که مرحله اول می باشد نیست و چون خدا از هر نقصی منزه و دارای همه صفات کمال است ( مرحله دوم ) پس به درگاه او نیایش می کنیم و نیازهایمان را از او می خواهیم .

درس شانزدهم                                     شوق دیدار                                      سوال های متن

1-نماز را توصیف کنید .     نماز ستون خیمه دین است . نماز مهم ترین معیار وفاداری به عهد خویش با خداست . در نماز با حمد و تسبیح خدارا یاد کنید .

2-شستن دستها در وضو نشانه چیست ؟     دست ها را می شویم تا به یاد آورم که تنها با دست شستن از خلایق می توان دست به دامن خالق زد .

 3آیا با دل و روح آلوده و ناپاک می توان به خدا نزدیک شد ؟    خیر چون سیر بسوی او در نور دیدن مکان ها نیست بلکه با تعالی روح است از بیرون نیست بلکه از درون و باطن آدمی است . اگر سیمای جان زشت و ناپاک باشد نخواهیم توانست به او نزدیک شد .

4-شستن صورت در وضو رمز چیست ؟      روی را با آب تطهیر می کنیم تا بدانیم که آبرومند و روسفید می توان به محضر محبوب راه یافت .

5-مسح سر نشانه چیست ؟        سر را مسح می کنیم تا متذکر شویم که با اندیشه های الهی می توان در محضر او حاضر شد .

6-مسح پاها در وضو رمز چیست ؟   مسح پا نشانه آن است که با قدم صدق می توان صراط مستقیم را پیمود و خود را به دریای رحمت حق رساند .

7-فواید وضو از دیدگاه امام رضا (ع) را بنویسید ؟

-کسالت و خمودی را ازانسان دور می کند .

2-با تزکیه دل را برای ایستادن در پیشگاه خداوند آماده می سازد .

3-اعضایی که هنگام نماز آشکارند و کار گرفته می شوند در وضو شسته یا مسح می شود .

اندیشه و تحقیق :

((1-توضیح المسائل)) یا ((رساله علمیه)) چیست و ما چه نیازی به آن داریم ؟     توضیح المسائل کتابی است که در آن فتاوی و نظرات مرجع تقلید جمع آوری شده است و چون در طول روز ممکن است سوالاتی برای ما پیش آید که جواب آنها را نمی دانیم و از طرفی دسترسی به مرجع تقلید نیز مشکل است پس ضروری است که توضیح المسائل در دسترس باشد .

2-وضوی جبیره در چه مواردی و چگونه انجام می گیرد ؟        اگر جایی از محل وضو زخم باشد و روی آن بسته باشد و امکان بر داشتن آن در هنگام وضو نباشد باید با دست تر به هنگام وضو روی آن چسب یا باند کشید .

3-بعد از کدام غسل می توان بدون وضو گرفتن نماز خواند ؟     غسل جنابت

4-عوامل مختلفی در علاقه ما به نماز و نیایش در مقابل پروردگار دخالت دارند.آن عوامل را مشخص کنید و درباره هر یک توضیح دهید .

1-از نظر قرآن عالم وجود یکسره درحال تسبیح و نماز پروردگار است نماز خواندن انسان هماهنگی با همه هستی است . دانستن این مطلب شوق انسان را به نماز زیاد می کند .

2-وجود ما و استعداد های ما ، نعمتهایی است که خدا بما داده است و تماز تشکر از خدا در مقابل این نعمت هاست توجه به این مطلب در علاقه انسان به نماز موثر است .

3-یکی از فواید بزرگ نماز این است که انسان را از زشتی ها باز می دارد اگر زندگی مجرمین و جنایتکاران را بررسی کنیم خواهیم دید که اهل نماز نبوده اند . توجه به این اثر نیز در علاقه ما به نماز موثر است .

4-اگر انسان شیرینی و لذت مناجات با خدا را بچشد به نماز علاقه مند می شود درک این شیرینی به واسطه حضور قلب در نماز است . عوامل حضور قلب عبارتند از : خواندن نماز دز اول وقت ، شرکت در مسجد و جماعت ، پرهیز از خواندن در جاهای شلوغ و نامناسب ، توجه به اذکار و عبارات نماز .

5-چرا روزی پنج بار نماز می خوانیم ؟    زیرا بنا به فرموده ی پیامبر اکر م (ص) « نماز همچون چشمه سار ی است که مردم روزی پنج بار در آن شست و شو می کنند » ما با نمازهای پنجگانه در واقع پنج بار خود را از تیرگی گناه می شوییم .

درس هفدهم                                      همدلی و همراه                                    سوال های متن :

1-انسان عاجز از دیدگاه حضرت علی (ع) کیست ؟   کسی که نتواند برای خود دوستی بگیرد و عاجزتر از او کسی است که دوستانی را هم که دارد از دست بدهد .

2-عامل تنهایی و نداشتن دوست در انسان چیست ؟   یکی از عوامل مهم خودخواهی انسان است و عامل دیگر خود کم بینی او .

3-چگونه دوست خوب را به آئینه تشبیه می کنند ؟   زیرا مانند آئینه از انسان تعریف نابجا نمی کند . از نشان دادن نقص ها همچون آئینه دریغ ندارد .

4-محبوب ترین برادران از دیدگاه امام صادق (ع) چه کسی است ؟    محبوب ترین برادران پیش من کسی است که عیب های مرا به من هدیه دهد . »

5-خوشبخت ترین انسانها در زمینه ی دوستی از دیدگاه امام علی (ع) چه کسانی هستند ؟  خوشبخت ترین انسانها کسانی هستند که با کریمان ، ندیم و هم صحبت اند » .

6-کدام دوست قابل اعتماد است ؟

1-اهل گناه نیست بلکه از گناه دیگران نیز ناراحت می شود 2.         اهل شرارت نیست .

3-اهل دروغ نیست .

اندیشه و تحقیق :

صفحه ای از کتاب « المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم » را در صفحه ی مقابل مشاهده می کنید به این صفحه نگاه کنید و آیاتی را که در آن ها کلمات « یحیب » آمده مشخص کنید و ویژگی های دوستان خدا و محرومین از دوستی خدا را در جدولی یادداشت نمایید .

دوستان خداوند

محرومین از دوستی خداوند

1. نیکوکاران

1. ستمکاران

2.پرهیزکاران

2. اسراف کنندگان

3. صابران

3. خیانت کاران

4. متوکلین

4. متجاوزان به حقوق دیگران

5. عدالت پیشگان

5. فساد کنندگان

6. نوبه کنندگان

6. مستکبران

7. پاکان

7. انسان های ناسپاس گناهکار

درس هجدهم                                   ادب دوستی                                        سوال های متن

1-چرا نگهداری برخی از چیزها از به دست آوردن آنها مشکل تر است ؟     زیرا این مشکل بودن دو جهت دارد .یکی از جهت گران بها و با ارزش بودن و دیگری از جهت ظرافت و شکنندگی .

2-امام باقر (ع)درباره احترام گذاشتن به دوست چه می فرماید ؟   همان طور که دوستت به شخصیت تو احترام می گذارد تو نیز باید شخصیت او را محترم شماری. »

 3نمونه هایی از احترام گذاشتن به دوست را بنویسید ؟       مسخره نکردن او ، تپرهیز از غیبت او ، نمونه های احترام گذاشتن به دوست است .

4-امام علی (ع) درباره رعایت حق دوست چه می فرماید ؟  به اتکاء رابطه صمیمانه و دوستانه ، حق برادرت را ضایع مکن .زیرا این عمل رابطه دوستی را از بین می برد و کسی که حقش را ضایع ساخته ای دیگر دوست تو نخواهد ماند .

5-مواردی را نام ببرید که حق دوست را از بین می برد و باعث سستی دوستی می شود ؟  به زحمت انداختن ، ظلم و اجحاف ، شوخی های آزار دهنده ، استفاده بیش از حد و بدون اجازه از امکانات دوست و ...

6-امام علی (ع) درباره کسانی که توقع نامعقول از دوست خود دارند چه می فرماید ؟  کسی که از دوست خوئ جز به فداکاری خشنود نمی شود ، همواره در خشم و ناراحتی است . »

7-رسول خدا (ص) درباره خیر خواهی دوستان نسبت به یکدیگر چه تشبیهی را بکار می برد ؟   دوستان خوب مانند دو دستی هستند که هنگام شستن ، یکدیگر را تمیز می کنند و از آلودگی ها پاک می سازند . »

اندیشه و تحقیق :

آیا شناخت خانواده دوست تاثیری در انتخاب او دارد ؟ چرا ؟

آری معمولا تربیت خانوادگی در شخصیت انسان موثر است و افراد پاک و لایق در خانواده های پاک تربیت می شوند . لذا شناخت خانواده دوست برای انتخاب او مفید است

بررسی ازدواج عمرباام کلثوم سلام الله علیها

از موضوعات سؤال برانگیز دیگر در تاریخ اسلام، ازدواج جناب امّ کلثوم(علیها السلام) با خلیفه دوم عمربن خطّاب است.
علّت سؤال برانگیز بودن آن، حوادث غم بار پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، کنار گذاشتن امیرمؤمنان على(علیه السلام) از خلافت و یورش به خانه فاطمه زهرا(علیها السلام) است.
مدارکى نشان مى دهد که در همه آن حوادث تأسف برانگیز و اندوهبار، خلیفه دوم نقش اساسى و تأثیرگذار داشت; از این رو، این سؤال همواره ذهن مسلمانان را به خود مشغول ساخته که اگر خلیفه دوم در حمله به خانه حضرت زهرا، ضربه زدن به وى و ایجاد غم و اندوه در قلب آن بانوى بزرگ نقش داشته، چگونه على(علیه السلام)دخترش را به ازدواج او درآورد؟!
آیا اصلا چنین ازدواجى صورت گرفت؟ و اگر ازدواجى صورت گرفت بر اساس چه مصلحتى انجام شد؟ و تا چه مرحله اى پیش رفت؟
برخى از عالمان اهل سنّت وقوع چنین امرى را دلیل بر انکار آن حوادث مى دانند و معتقدند هرگز حمله اى به خانه حضرت زهرا(علیها السلام)نشد و شهادت آن حضرت را نیز غیر واقعى مى دانند.(1)
در حالى که مى دانیم، اصل یورش به خانه آن حضرت و توهین به بانوى بزرگ اسلام و على(علیه السلام) جاى تردید نیست و تهدید به آتش زدن خانه براى اجبار به بیعت نیز، در کتب معتبر اهل سنت آمده است و برخى نیز آورده اند این تهدید عملى شد.(2) عالمان مکتب اهل بیت نیز در کتب تاریخى و حدیثى خود آن را به طور مشروح مورد بحث قرار داده اند و این مسأله میان شیعیان معروف و مورد اتفاق است.(3)
با این پیش فرض باید سراغ سؤال فوق رفت که آیا دختر فاطمه(علیها السلام)در زمان خلافت عمر به نکاح وى درآمد؟ تحقق چنین امرى با آن سابقه چگونه سازگار است؟
 

این پرسش را باید در چند محور مورد بررسى قرار داد:
اوّل: امّ کلثوم کیست؟
دوم: سخن دانشمندان پیرامون این ازدواج
سوم: تأمّلاتى پیرامون این ازدواج
چهارم: بررسى اسناد این خبر در کتب اهل سنّت و امامیه
پنجم: تهدیدها و ضرورت ها
اوّل: امّ کلثوم کیست؟

ابن عبدالبر در استیعاب، ابن اثیر در اسدالغابه و شیخ مفید در ارشاد، امّ کلثوم را به همراه حسن، حسین و زینب(علیهم السلام) از فرزندان فاطمه و على(علیهما السلام) دانسته اند.(4) طبرى و ابن شهر آشوب علاوه بر آن، محسن را نیز از فرزندان آن دو بزرگوار مى دانند که در کودکى سقط شد و وفات یافت.(5)
نام امّ کلثوم در موارد متعدد و حساس از تاریخ امیرمؤمنان تا زمان امام حسین(علیهما السلام) به چشم مى خورد. از جمله: در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم که سحرگاهش امیرمؤمنان على(علیه السلام) ضربت خورد، آن حضرت افطار را مهمان دخترش امّ کلثوم بود(6) و هنگامى که خبر شهادت پدر را از زبانش شنید، بى تاب شد و گریه کرد و امیرمؤمنان(علیه السلام)وى را دلدارى داد.(7)
در سفر تاریخى امام حسین(علیه السلام) به سمت کوفه و حادثه عاشوراى سال 61 هجرى نیز همراه برادرش بود و آنجا که امام حسین(علیه السلام) براى خداحافظى به خیمه آمد و از زنان حرم خداحافظى کرد، از امّ کلثوم، همراه با سکینه، فاطمه و زینب نام برد و فرمود:
(یا سکینة، یا فاطمة، یا زینب، یا امّ کلثوم علیکنّ منّى السّلام).(8)
در ماجراى اسارت نیز نام امّ کلثوم دیده مى شود. او در کوفه پس از زینب کبرى(علیها السلام) براى مردم خطبه خواند و آنها را سرزنش کرد(9) و در شام، پس از رسوایى یزید و آنگاه که یزید به ظاهر درصدد جبران جنایات خود بر آمد و به امّ کلثوم گفت: این اموال را در برابر آن مشکلات و سختى ها از ما بگیر; پاسخ داد:
«یا یزید، ما أقلّ حیاءک وأصلب وجهک، تَقتُل أخی وأهل بیتی وتُعطینی عوضهم; اى یزید چقدر بى حیا و بى شرمى! برادر و خاندان ما را مى کشى و اکنون مى خواهى عوض آن ها را به ما بپردازى (و با اموال، آن جنایت عظیم را جبران کنى؟!)».(10) و هنگام ورود به مدینه نیز با حالتى گریان سوگواره اى براى برادرش خواند.(11) مطابق برخى از نقل هاى تاریخى ام کلثوم در زمان حکومت معاویه و امارت سعید بن عاص بر مدینه (قبل از سال 54) وفات یافت.(12) ابن عبدالبرّ و ابن حجر نیز وفات او را زمان امام حسن(علیه السلام) مى دانند(13) ولى با پذیرش حضور ام کلثوم در حوادث کربلا باید وفات وى سال 61 هجرى به بعد بوده باشد و لذا بعضى وفات او را چهارماه پس از بازگشت اسرا از شام دانسته اند.(14)
دوم: سخن دانشمندان پیرامون این ازدواج

ماجراى ازدواج آن حضرت با خلیفه دوم، همواره در میان نویسندگان و مورّخان مطرح بوده است و ابعاد آن مورد بررسى قرار گرفته است. بعضى آن را منکر شده اند(15)،وبرخى وقوع آن را پذیرفته اند، یعقوبى و طبرى سال آن را هفدهم هجرى دانسته اند(16) و بعضى نیز براى او فرزندى از عمر ذکر کرده اند به نام زید بن عمربن الخطاب(17) و برخى دخترى به نام رقیه را نیز افزوده اند.(18)
غالب مورّخان اهل سنت نظر اخیر را پذیرفته اند و در کتاب هاى تاریخى و حدیثى خود آن را ذکر کرده اند (که در لابه لاى بحث هاى آینده خواهد آمد) و در کتاب هاى فقهى (بحث چگونگى ایستادن امام در نماز میّت در برابر جنازه زن و مرد) نیز به آن استناد کرده اند.(19)
سیّد مرتضى معتقد است این ازدواج پس از تهدیدها وکشمکش هاى فراوان اتفاق افتاد و در حال اختیار و با رغبت نبوده است.(20)
علامه شوشترى نیز در قاموس الرجال اصل ازدواج را مى پذیرد.(21)
ابومحمد نوبختى معتقد است که امّ کلثوم کوچک بود (هر چند عقد واقع شد، ولى) پیش از وقوع زفاف، عمر از دنیا رفت.(22)
بنابراین، چهار نظر درباره این ازدواج وجود دارد: نخست آنکه حضرت دخترى به نام امّ کلثوم نداشت. دوم اینکه دخترى به این نام داشت، ولى با خلیفه دوم ازدواج نکرد. سوم آنکه ازدواج کرد، ولى به عروسى منتهى نشد. چهارم اینکه ازدواج به صورت کامل انجام شد، ولى طبق نظر جمعى، تحت فشار و اجبار بود.


سوم: تأمّلاتى پیرامون ازدواج

هر چند جمعى تحقّق این ازدواج را پذیرفته اند و از نظر روایتى و تاریخى آن را قبول کرده اند، ولى از نظر درایتى و محتواى خبر، امورى نقل شده است که تأمّل برانگیز است:


1. افسانه سرایى و زشتى هاى خبر

پیرامون ازدواج و مقدمات آن، در کتاب هاى اهل سنت مطالبى نقل شده است، که بسیار زشت و زننده و دور از شأن یک مسلمان متشرّع است. نمونه هایى از آن را نقل مى کنیم:
الف) ابن عبدالبر در استیعاب نقل مى کند: «عمر به على(علیه السلام)گفت: امّ کلثوم را به همسرى من در بیاور، که من مى خواهم با این پیوند به کرامتى که احدى به آن نرسیده است، دست یابم!!
على(علیه السلام) فرمود: من او را به نزد تو مى فرستم...
امام(علیه السلام) امّ کلثوم را همراه با پارچه اى نزد عمر فرستاد و فرمود از طرف من به او بگو: این پارچه اى است که به تو گفته بودم. امّ کلثوم نیز پیام امام(علیه السلام) را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت بگو، من پسندیدم و راضى شدم، خدا از تو راضى باشد! آنگاه عمر دست بر ساق امّ کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد!!
امّ کلثوم گفت: چه مى کنى؟ اگر تو خلیفه نبودى، بینى ات را مى شکستم! آنگاه نزد پدر برگشت و گفت: مرا نزد پیرمرد بدى فرستادى!».(23) (فراموش نکنید که این سخن از یکى از منابع معروف اهل سنت نقل شده است).
ب) در نقل دیگرى از ابن حجر عسقلانى آمده است که: امّ کلثوم ناراحت شد و خطاب به عمر گفت: اگر تو خلیفه نبودى به چشمت ضربه اى مى زدم (آن را کور مى کردم!).(24)
ج) خطیب بغدادى زشت تر از این را در کتاب خود نقل کرده و مى نویسد: در پى درخواست عمر، على(علیه السلام)دخترش را آرایش کرد و او را سوى عمر روانه کرد; وقتى که عمر او را دید، برخاست و ساق پایش را گرفت و گفت: به پدرت بگو من پسندیدم (سه بار تکرار کرد). وقتى دختر به نزد پدر آمد، گفت: عمر مرا به سوى خود خواند و هنگامى که برخاستم، ساق پایم را گرفت و گفت: از جانب من به پدرت بگو، من پسندیدم!!(25)
راستى این نقل ها چقدر ناخوشایند است! پدرى مانند على(علیه السلام)دخترش را بدین صورت نزد بیگانه اى بفرستد و پس از آنکه دختر، برخورد زشت او را نقل مى کند، پدر نیز آرام باشد!!
آیا این عدّه از علما معتقدند عدالت عمر با چنین حرکاتى همچنان صدمه نمى بیند و سدّ محکم «عدالت صحابه!» با این نوع کارها رخنه اى نمى پذیرد که آن را در کتاب هاى معروف خود آورده اند؟!
سبط بن جوزى که این نقل ها را دیده، بسیار برآشفته و مى نویسد: «به خدا سوگند این کار قبیح است، حتى اگر آن دختر، کنیزکى بود نیز چنین کارى جایز نبود (چه برسد که او حرّه بود). سپس مى افزاید: به اجماع مسلمانان لمس زن اجنبى جایز نیست، پس چگونه آن را به عمر نسبت مى دهند».(26)
روشن است که چنین نقل هایى را نه شیعیان مى پذیرند و نه عالمان منصف و حق جوى اهل سنّت; ولى جمعى از جاعلان تاریخ، براى صدمه زدن به چهره قدسى امیرمؤمنان على(علیه السلام) به این نوع نقل هاى رکیک روى آورده و پیرامون این ازدواج داستان سرایى ها کرده اند!

2. سنّ امّ کلثوم به هنگام ازدواج

همان گونه که نقل شد، یعقوبى و طبرى سال ازدواج امّ کلثوم با عمر را سال هفدهم هجرى دانسته اند.(27) و امّ کلثوم در آن سال، کمتر از نُه سال سن داشت; آیا پذیرفتنى است که على(علیه السلام) دختر هشت ساله خود را ـ با رضایت ـ به نکاح پیرمردى 57 ساله ـ با فاصله سنى حدود 50 سال ـ درآورد؟!!
در پاره اى از تواریخ نیز نقل شده است که على(علیه السلام) در پى درخواست عمر گفت: «إنّها صبیّة; او کودک است».(28) آیا با این حال راضى به این ازدواج شد؟ سخت مى شود آن را باور کرد!(29)


3. تندخویى

تندخویى عمر زبانزد خاصّ و عام بود و در کتب اهل سنّت به طور گسترده نقل شده است تا آنجا که وقتى به خلافت رسید، نخستین کلماتى که ـ مطابق نقل طبقات ابن سعد ـ بر روى منبر بر زبانش جارى ساخت این بود: «أللّهم إنّی شدید ]غلیظ[ فلیّنی، وإنّى ضعیف فقوّنی، وإنّی بخیل فسخّنی; خدایا من تندخویم پس مرا نرم و ملایم قرار ده! و من ضعیفم، پس مرا قوى ساز! و من بخیلم پس مرا سخى گردان».(30)
ولى گویا این حالات ـ طبق نقل روایات اهل سنّت ـ همچنان در او باقى ماند; زیرا از تاریخ استفاده مى شود که به همین دلیل، برخى از زنان حاضر به همسرى وى نمى شدند.
طبرى نقل مى کند که عمر، امّ کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگارى کرد، در حالى که او کوچک بود. عایشه ماجرا را با خواهرش امّ کلثوم در میان گذاشت. امّ کلثوم گفت: من نیازى به او ندارم! عایشه گفت: نسبت به خلیفه بى میلى؟ پاسخ داد:
«نعم، إنّه خشن العیش، شدید على النّساء; آرى، زیرا او در زندگى سخت گیر است و نسبت به زنان نیز با خشونت برخورد مى کند».(31)
مشاهده مى کنیم حتى دختر کوچکى مانند امّ کلثوم فرزند ابوبکر نیز از خشونت وى با خبر بود.
مطابق نقل دیگر: امّ کلثوم دختر ابوبکر به خواهرش عایشه گفت: تو مى خواهى من به ازدواج کسى در آیم که تندى و سخت گیرى او را در زندگى مى دانى؟! سپس افزود:
«والله لئن فعلتِ لأخرجنّ إلى قبر رسول الله(صلى الله علیه وآله) ولأصیحنّ به; به خدا سوگند اگر چنین کنى من کنار قبر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) مى روم و در آنجا فریاد مى زنم».(32)
همچنین مطابق نقل بلاذرى، طبرى و ابن اثیر، هنگامى که یزید بن ابوسفیان از دنیا رفت، عمر از همسرش امّ ابان ـ دختر عتبه ـ خواستگارى کرد، وى نپذیرفت و گفت:
«لأنّه یدخل عابساً ویخرج عابساً، یغلق أبوابه ویقلّ خیره; او عبوس و خشمگین وارد منزل مى شود و عبوس و عصبانى خارج مى شود، درِ خانه را مى بندد و خیرش اندک است».(33)
بنابراین، چگونه مى شود امام على(علیه السلام) ـ با رضایت و طیب خاطر ـ دخترش را به او داده باشد؟

4. انگیزه این ازدواج

ابن حجر در کتاب خود نقل مى کند که عمر، امّ کلثوم را از على(علیه السلام)خواستگارى کرد. آن حضرت فرمود: «من دخترانم را براى فرزندان [برادرم] جعفر نگه داشته ام». عمر اصرار کرد و گفت: «او را به ازدواج من درآور، که هیچ مردى مانند من از او مراقبت نخواهد کرد». على(علیه السلام)نیز پذیرفت و عمر به نزد مهاجران آمد و گفت: به من تبریک بگویید! گفتند: چرا؟ گفت: به خاطر تزویج با دختر على(علیه السلام). زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: «کلّ نسب و سبب سیقطع یوم القیامة إلاّ نسبی وسببی; هر نسب و سببى در روز قیامت قطع خواهد شد، مگر نسبت و خویشاوندى با من» لذا خواستم با این ازدواج از این موهبت بهره مند شوم».(34)
ابن اثیر این عبارت را آورده است که عمر گفت: من پیش از این با آن حضرت (به خاطر آنکه پدر زن او بودم) نسبت پیدا کردم، و اکنون دوست داشتم داماد این خاندان شوم.(35)
مطابق نقل یعقوبى، عمر علّت این درخواست را به خود على(علیه السلام)نیز گفت.(36)
بیان این انگیزه از سوى خلیفه دوم نیز بعید است و تصوّر نمى کنیم که وى را چنین انگیزه اى وادار به خواستگارى از امّ کلثوم کند; زیرا مطابق نقل بلاذرى در انساب الأشراف: هنگامى که على(علیه السلام) براى بیعت با ابوبکر حاضر نشد، عمر به سوى خانه آن حضرت حرکت کرد، در حالى که فتیله اى آتشین در دست داشت. فاطمه را نزدیک درِ خانه ملاقات کرد; فاطمه(علیها السلام) وقتى عمر را با آتش دید، فرمود:
«یابن الخطّاب! أتراک محرقاً علىَّ بابی; اى پسر خطّاب تو مى خواهى درِ خانه مرا بسوزانى؟!» عمر با صراحت گفت: آرى.(37)
مطابق نقل دانشمند معروف اهل سنت ابن قتیبه دینورى: عمر دستور داد هیزم بیاورند و آنها که در منزل فاطمه اجتماع کرده بودند را تهدید کرد، از خانه بیرون بیایند و بیعت کنند و گرنه خانه را آتش مى زنم. به او گفته شد:
«یا ابا حفص! إنّ فیها فاطمة; اى اباحفص (کنیه عمر است) فاطمه داخل این خانه است!» «فقال: وإن; گفت: هر چند فاطمه آنجا باشد».(38)
طبرى نیز حمله به خانه على(علیه السلام) و تهدید به سوزاندن خانه را آورده است.(39)
آیا آزردن فاطمه و بى احترامى به آن حضرت، با ازدواج با دخترش به انگیزه نجات اخروى سازگار است؟! آن هم آزردن کسى که آزار و رنجش او آزار رسول خدا(صلى الله علیه وآله)است
(فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها).(40)
بنابراین، به فرض که ازدواجى هم صورت گرفته باشد، به یقین براى انتساب به خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) جهت روز رستاخیز نبوده است; بلکه انگیزه هاى دیگرى داشته است!

چهارم: بررسى اسناد این خبر در کتب اهل سنّت و امامیه

کتب اهل سنت به طور گسترده این ماجرا را به گونه هاى مختلف نقل کرده اند که بخش هایى از آن گذشت. برخى از محققان اسناد آن را بررسى کرده و روشن ساخته اند که اسناد همه آنها ـ طبق معیارهاى خود اهل سنت نیز ـ ضعیف است.(41)
در صحیح بخارى نیز اشاره اى به این ماجرا شده است.(42) بسیارى از عالمان اهل سنّت همه آنچه در این کتاب آمده است را صحیح مى دانند، ولى در سند این حدیث در صحیح بخارى ابن شهاب زُهرى واقع شده است که هر چند او از نظر علماى رجال اهل سنّت توثیق شده است، ولى از نقل هاى تاریخى بر مى آید که او با بنى امیه و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) همکارى نزدیک داشته و احتمال جعل در خبر وى وجود دارد(43) و شاید به همین علّت ماجراى این ازدواج در صحیح مسلم ـ با آنکه پس از صحیح بخارى نوشته شده ـ نیامده است.
علاوه بر آنکه صحیح بخارى به آن علّت که حدیث متواتر غدیر را در کتاب خود نیاورده و حدیث متواتر ثقلین را از قلم انداخته (با آنکه دیگر کتب صحاح آورده اند) مورد انتقاد اندیشمندان منصف و صاحب نظران غیر متعصب است.
تلاش بخارى همواره بر آن است که حوادث صدر اسلام را کاملا آرام نشان دهد و آنچه از ستم بر اهل بیت(علیهم السلام)گذشته را نادیده بگیرد. جفاهاى او نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) براى همه اندیشمندان منصف روشن است. او در حالى که در کتابش حتى یک حدیث از امام حسن(علیه السلام) نیاورده است، همچنین از امام صادق(علیه السلام) تا امام عسکرى(علیه السلام)حدیثى نقل نکرده، از عمران بن حطّان (از رؤساى خوارج و از خطباى آنان) و از عمرو بن عاص و مروان بن حکم و معاویه روایاتى نقل مى کند. همچنین بخارى روایاتى در تحریف قرآن نقل مى کند; آنجا که با سندش از علقمه آورده است: آیه 3 سوره لیل را رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به این صورت خواند:
«وَالذَّکَرَ وَالاُْنْثَى»(44) در حالى که در قرآن موجود مى خوانیم: (وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالاُْنْثَى).
همچنین از انس بن مالک نقل مى کند که درباره شهداى «بئر معونه» این آیه نازل شده بود:
«قد بلغوا قومنا أن لقینا ربّنا فرضى عنّا ورضینا عنه» ولى این آیه بعداً نسخ (و از قرآن حذف) شد!!(45) و حتى از عمر بن خطّاب نقل مى کند که «آیه رجم» نیز در قرآن بود و آن را مى خواندیم(46) (در حالى که در قرآن موجود، یافت نمى شود).
به هر حال، یک محقّق منصف نمى تواند به همه آنچه که بخارى نقل کرده اعتماد کند.
در کتاب هاى روایى امامیه این ماجرا به صورت زیر نقل شده است:
کلینى در کافى از معاویة بن عمار نقل مى کند که از امام صادق(علیه السلام)پرسیدم: درباره زنى که شوهرش از دنیا رفت، آیا در همان خانه عدّه وفات نگه دارد و یا هر جا خواست مى تواند برود؟ امام صادق(علیه السلام)فرمود: «مى تواند هر جا خواست برود». آنگاه افزود:
«إنّ علیّاً لمّا تُوفِّى عُمر أتى اُمّ کلثوم فانطلق بها إلى بیته; على(علیه السلام) پس از مرگ عمر، آمد و ام کلثوم (همسر عمر) را به خانه برد».(47)
شبیه همین روایت را سلیمان بن خالد نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند(48); ولى روشن نیست که آیا این امّ کلثوم فرزند على(علیه السلام) بوده است، یا ربیبه آن حضرت و یا دخترى که تحت کفالت او بزرگ شده بود؟
به هر حال، با فرض پذیرش این دو روایت(49)، در دو روایت دیگر کتاب کافى سبب این ازدواج ذکر شده است که بررسى خواهد شد.

پنجم: تهدیدها و ضرورت ها

با صرف نظر از تأمّلاتى که پیرامون جزئیات این ماجرا ذکر شد، اگر اصل ازدواج هم پذیرفته شود، هرگز به معناى وجود رابطه نیکو میان امیرمؤمنان على(علیه السلام) و خلیفه دوم نیست. روایاتى که از شیعه و سنّى نقل شده است، نشان مى دهد خلیفه دوم به سبب موقعیت خود در جایگاه خلافت مسلمین از تهدید استفاده مى کرد (که شرح آن خواهد آمد). و البته نیک مى دانست طرف او مردى است که براى هدف مهم تر یعنى حفظ اصل اسلام و میراث نبوى(صلى الله علیه وآله)، تحمّل و بردبارى مى نماید; انسانى است شریف، که به درگیرى و نزاع اقدام نمى کند(50); همانگونه که مراد و مقتداى او رسول خدا(صلى الله علیه وآله)در برابر مخالفت عمر و دوستانش با نوشتن وصیت نامه و اهانت به آن حضرت، تحمّل و بردبارى به خرج داد و براى ممانعت از نزاع ودرگیرى وصیت نامه مهم خود را ننوشت.(51)
به یقین ازدواج امّ کلثوم، از امامت و خلافت مهم تر نبود! امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از مقاومت و مخالفت، آنگاه که سقیفه نشینان مصمّم شدند به هر قیمتى خلافت را به چنگ آورند و آن را از اهلش دور نگه دارند، به صبر و تحمّل روى آورد و حتّى براى پیشبرد اسلام از دادن مشورت به خلفاى وقت دریغ نداشت.
امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره کناره گیرى از خلافت ـ پس از کشمکش ها ـ مى فرماید:
«... فسدلتُ دُونَها ثوباً، وطویتُ عنها کَشْحاً; من در برابر آن پرده اى افکندم و پهلو از آنها تهى کردم (و خود را کنار کشیدم)».(52)
در این مسیر، به صبرى جانکاه روى آورد; آنجا که مى فرماید: «فصبرتُ وفى العین قذى وفى الحلق شجا أرى تراثى نهباً; من شکیبایى کردم در حالى که گویى چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود، چرا که مى دیدم میراثم به غارت مى رود».(53)
همچنین آن حضرت در نامه 62 نهج البلاغه، نخست از غصب ناباورانه خلافت و نادیده گرفتن وصایت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)سخن مى گوید; سپس سبب همکارى با خلفا را بیان مى کند. مى فرماید:
«فواللهِ ما کان یُلقى فى رُوعى، ولایَخطُر ببالى، أنّ العرب تُزعِجُ هذا الأمر من بعده ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ عن أهل بیته، ولا أنّهم مُنَحُّوه عنّی من بعده! فما راعنی إلاّ انثیالُ النّاس على فُلان یُبایعونه، فأمسکتُ یدی حتّى رأیتُ راجعةَ النّاس قَد رجعت عن الإسلام، یدعون إلى مَحْق دین محمد(صلى الله علیه وآله) فخشیتُ إن لم أنصِر الإسلامَ وأهله أن أرى فیه ثَلماً أو هدماً، تکون المصیبةُ به علىَّ أعظم من فَوت وِلایتکم; به خدا سوگند! هرگز فکر نمى کردم و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، امر امامت و رهبرى را از اهل بیت او بگردانند (و در جاى دیگر قرار دهند) و مرا از آن دور سازند. تنها چیزى که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان بود که با او بیعت مى کردند. دست بر روى دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دین محمد(صلى الله علیه وآله) را نابود سازند. اینجا بود که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم باید شاهد نابودى و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بزرگتر بود».
ارتداد بسیارى از قبایل و سر برآوردن جمعى از یهود و نصارا و منافقان پس از ارتحال رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را بسیارى از مورّخان ذکر کرده اند در این صورت دامن زدن امام على(علیه السلام) به کشمکش و درگیرى، اصل اسلام و دین پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را در خطر عظیم ترى قرار مى داد.
در کتاب هاى معروف تاریخ آمده است:
«لما تُوفّى رسول الله، ارتدّت العرب، واشرأیّتِ الیهودیّة والنصرانیّة، ونَجَم النّفاق، وصار المسلمون کالغنم المطیرة فى اللّیلة الشاتیة; هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)وفات یافت، عرب بازگشت خود را (به جاهلیت) شروع کرد و یهود و نصارا سر برداشتند و منافقان آشکار گشتند و وارد صحنه شدند و مسلمانان همانند رمه بى چوپانى شدند که در یک شب سرد و بارانى زمستان، در بیابان گرفتار شود».(54)
علاوه بر آن، على(علیه السلام) در برابر حمله به خانه اش و اهانت به زهراى مرضیه(علیها السلام) آن دردانه نبى(صلى الله علیه وآله) و سیده زنان عالم(55) صبر کرد; و روشن است على(علیه السلام) که در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) جانش را در طبق اخلاص گذارده و در دفاع از مکتب نبوى(صلى الله علیه وآله) همه جا حاضر بوده و گردنکشان و ملحدان و معاندان را به خاک افکنده و بارها در جنگ زخم برداشته و در یارى اسلام تلاش هاى طاقت فرسا و تأثیرگذارى داشته، باید پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى حفظ آن میراث گرانبها خون دل بخورد; رنج ببیند و سکوت کند; از حقّ خویش چشم بپوشد و همراهى نماید.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در برابر غصب فدک نیز صبر کرد و در برابر بخل و حسادت گروهى، بردبارى نمود و آن را به خدا واگذار کرد. آنجا که مى فرماید:
«بلى! کانت فى أیدینا فدک من کلّ ما أظلّته السماء، فشحَّت علیها نفوسُ قوم، وَسَخَتْ عنها نفوسُ قوم آخرین ونعم الحَکَم الله; آرى، از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها «فدک» دراختیار ما بود که آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزیدند و گروه دیگرى آن را سخاوتمندانه رها کردند (و از دست ما خارج گردید) و (در این ماجرا) بهترین داور خداست».(56)


* * *


اکنون به سراغ تهدیداتى مى رویم که در ماجراى ازدواج امّ کلثوم صورت گرفت:
مطابق نقل ابن جوزى هنگامى که على(علیه السلام) در پى خواستگارى از امّ کلثوم فرمود: او کودک است; عمر (با ناراحتى) گفت:
«إنک والله ما بک ذلک، ولکن قد علمنا ما بک; به خدا سوگند! این که مى گویى عذر نیست (و بهانه است) و ما مقصود تو را مى دانیم (که با ما خوب نیستى)».(57) در این تعبیرات، ناخوشایندى عمر از جواب ردّ على(علیه السلام)آشکار است.
در المعجم الکبیر طبرانى و مجمع الزوائد هیثمى آمده است که على(علیه السلام) با عقیل، عباس و حسین(علیه السلام) درباره درخواست خلیفه دوم مشورت کرد. آنگاه در برابر سخن عقیل فرمود:
«والله ما ذاک من نصیحة،ولکن دِرّة عمر أحرجته الى ماترى; این سخن او از سر خیرخواهى نبود، بلکه تازیانه عمر او را به آنچه مى بینى واداشته است».(58)
در منابع روایى امامیه، تهدید به صورت روشن تر بیان شده است. در روایتى که هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام)نقل مى کند، آمده است: هنگامى که عمر امّ کلثوم را از على(علیه السلام) خواستگارى کرد، حضرت فرمود: او کودک است (و جواب ردّ به او داد); عمر، عباس عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ملاقات کرد و ماجرا را براى وى بیان کرد و آنگاه عباس را تهدید کرد:
«أما والله لأُعوِّرنَّ زمزم ولا أدعُ لکم مَکْرُمةً إلاّ هدمتُها، ولأُقیمنّ علیه شاهدَیْن بأنّه سَرق، ولأَقطعنَّ یمینه; به خدا سوگند! من چاه زمزم را (که افتخار سقایت آن با توست) پر خواهم کرد و تمامى کرامتى که براى شماست از بین خواهم برد و دو شاهد براى اتّهام سرقت بر ضدّ او اقامه مى کنم و دستش را قطع خواهم کرد!».
عبّاس به محضر على(علیه السلام) آمد و تهدیدات عمر را بازگو کرد و از آن حضرت خواست که امر ازدواج را به عهده او بگذارد و على(علیه السلام)نیز به دست او سپرد.(59) و عباس آن را سامان داد و امّ کلثوم را به تزویج عمر درآورد.(60)
فشرده همه این تهدیدات را امام صادق(علیه السلام) در یک جمله کوتاه و پرمعنا این گونه بیان فرمود:
«إنّ ذلک فرج غُصبناه; این ماجرا (ازدواج عمر با امّ کلثوم) ناموسى بود که از ما غصب شد».(61)
با روحیه اى که از خلیفه دوم در ماجراى تهدید حمله به خانه حضرت زهرا(علیها السلام) و انجام آن نشان داریم، مى توان باور کرد که در این ماجرا نیز تهدیدش را عملى سازد.
ابن ابى شیبه به سند صحیح از زید بن اسلم از پدرش اسلم نقل مى کند: پس از درگذشت پیامبر(صلى الله علیه وآله) هنگامى که براى ابوبکر بیعت گرفته مى شد، على(علیه السلام) و زبیر بر فاطمه ـ دختر رسول خدا ـ وارد مى شدند و با وى درباره کارشان مشورت مى کردند. این خبر به گوش عمربن خطّاب رسید. وى آمد و بر فاطمه وارد شد و گفت: «... به خدا سوگند! اگر این چند نفر همچنان به کار خویش ادامه دهند، آن محبوبیت (تو نزد ما) مانع نخواهد شد که خانه را بر آنان آتش نزنم!».
در ادامه اسلم نقل مى کند که پس از بیرون رفتن عمر، فاطمه(علیها السلام)به آنان (على و زبیر و ...) گفت: مى دانید عمر نزد من سوگند خورده است که اگر شما (براى مشورت و ادامه مخالفت) به نزد من بیایید، خانه را بر شما آتش بزند» سپس افزود:
«وایم الله لیمضینّ لما حلف علیه; به خدا سوگند! او سوگندش را عملى خواهد کرد».(62)
این سوگند صدیّقه طاهره است که از روحیه وى خبر مى دهد و معتقد است، او چنین تهدیدى را عملى خواهد کرد!
این تهدید و سوگند فاطمه(علیها السلام) را متّقى هندى(63) و دهلوى(64) نیز نقل کرده اند و دهلوى سند آن را «على شرط الشیخین» صحیح مى داند.(65)
بنابراین، در اینجا نیز عمر مى توانست تهدیدش را عملى کند، به ویژه آنکه او در آن زمان خلیفه رسمى بود و قدرت فراوانى داشت!
در نتیجه، اگر ازدواجى صورت گرفته باشد، امیرمؤمنان على(علیه السلام)به اضطرار، به آن رضایت داد و طبیعى است که در چنین صورتى هرگز پیوند مزبور نشانه وجود مودّت و محبّت نبوده است.


* * *


خوب است بدانیم که خلیفه دوم در موارد متعدّد دیگر نسبت به دیگر مسلمانان و صحابه نیز سخت گیرى هایى اعمال مى داشت و آنان نیز براى صیانت از کیان دین و وارد نشدن به درگیرى هاى داخلى تحمّل مى کردند. از جمله:
مسلم در صحیح خود نقل مى کند که مردى نزد عمر آمد و گفت: من جنب شدم و آب نیافتم (تکلیف من چیست؟) عمر پاسخ داد: نماز نخوان! عمّار که آنجا حاضر بود گفت: اى امیرالمؤمنین! آیا به یاد نمى آورى روزى را که من و تو در یک جنگ بودیم و آب براى غسل پیدا نکردیم، تو نماز نخواندى، امّا من خودم را در خاک غلطاندم و نماز خواندم. (پس از آنکه خدمت پیامبر رسیدیم و ماجرا را گفتیم) پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: کافى است (در صورت نیافتن آب) دستانت را بر زمین بزنى و پس از آنکه آن را فوت کردى، با دو دست، صورت و (پشت) دو کف دستت را مسح کنى.
عمر (پس از شنیدن سخنان عمّار، به جاى تشکّر از او که این ماجرا را یادآورى کرد) گفت: اى عمّار از خدا بترس! (و این سخن را مگو).
عمّار گفت: اگر مى خواهى من این حدیث را نقل نمى کنم
(... فقال عمر: إتّق الله یا عمّار. قال: إن شئت لم اُحدّث به).(66)
در این ماجرا عمّار کوتاه مى آید و بر نظر خود اصرار نمىورزد; در حالى که روشن است حقّ با اوست; زیرا علاوه بر سخن رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، قرآن نیز تصریح مى کند که در چنین صورتى باید تیمّم کرد.(67)
همچنین عمر از نقل حدیث رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ممانعت، و در این ارتباط با صحابه شدیداً برخورد مى کرد، جمعى را حبس مى نمود و برخى را مى زد و آنان نیز تحمّل مى کردند و به ستیزه جویى بر نمى خاستند. ذهبى نقل مى کند که عمر سه تن از صحابه بزرگ: ابن مسعود، ابوالدرداء و ابومسعود انصارى را به سبب نقل فراوان احادیث رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حبس کرد.(68) حاکم نیشابورى نیز نقل مى کند که وى ابن مسعود، ابوالدرداء و ابوذر را به سبب نقل حدیث، از مدینه ممنوع الخروج کرد و این حبس و ممنوعیت از خروج، تا زمان مرگ عمر ادامه یافت.(69)
ابوهریره نیز تصریح مى کند که اگر زمان عمر نقل حدیث مى کرد، عمر وى را با تازیانه اش مى زد، خودش مى گوید:
«لو کنت أحدّث فى زمان عمر مثل ما اُحدّثکم لضربنی بمخفقته».(70)


* * *


به هر حال، روشن است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) و برخى دیگر از صحابه، به سبب اهمیت جایگاه خلافت واینکه خلیفه مسلمین را باید حرمت نگه داشت، در برابر سخت گیرى هاى نادرست خلیفه صبر مى کردند; با این هدف که جایگاه خلافت، محترم بماند; زیرا نزاع و درگیرى به نفع منافقان و دشمنان قسم خورده اسلام تمام مى شد و آسیب جدّى به کیان اسلام وارد مى گردید، همان گونه که پس از قتل عثمان (که البته به سبب ستمگرى عمّال عثمان در شهرهاى مختلف به وجود آمد و وساطت هاى امام على(علیه السلام)نیز به سبب تخلّف خلیفه و اطرافیانش از عمل به وعده ها نافرجام ماند) و در عصر خلافت على(علیه السلام)جمعى از صحابه به مخالفت علنى و نادرست با آن حضرت برخاستند و در مسیر فزون طلبى، خون ها ریختند، که همه این موارد به نفع منافقانى چون بنى امیه تمام شد.
بنابراین، هرگز ازدواج خلیفه دوم با امّ کلثوم (در صورت صحّت) نشان از وجود مودّت میان او و على(علیه السلام)نیست; زیرا قرآن کریم از قول لوط پیامبر(علیه السلام) نقل مى کند که آن حضرت در برابر قوم کافر خود که به قصد مهمانانش به منزل وى هجوم آوردند، فرمود: «
(هَؤُلاَءِ بَنَاتِى إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ); اگر مى خواهید کار صحیحى انجام دهید، این دختران من حاضرند (که با آنها ازدواج کنید)».(71)
در نتیجه، اگر ازدواجى تحت شرائط خاصّ صورت گیرد و امامى همانند امیرمؤمنان(علیه السلام) به سبب مصلحتى مهم به این امر رضایت دهد، نه اشکالى بر آن حضرت وارد است; و نه علامت مودّت و دوستى است.
باید از کسانى که این بحث را طرح کرده اند سپاسگزارى نمود که با طرح این بحث بُعد دیگرى از مظلومیت امیرمؤمنان على(علیه السلام) را آشکار نمودند و خود در اشکال تازه اى قرار گرفتند. همان گونه که آن حضرت در پاسخ به معاویه که بر آن حضرت طعنى زد که تو کسى بودى که همچون شتر افسار زده، کشان کشان براى بیعت بردند، فرمود:
«وقلت: انّى کنتُ أُقاد کما یُقاد الجملُ المخشوش حتى أُبایِع، ولعمرُ اللهِ لقد أردتَ ان تَذمَّ فمدحتَ، وأن تفضح فافتضحتَ; و تو گفته اى: مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم. به خدا سوگند! خواسته اى مرا مذمّت کنى، ناخودآگاه مدح و ثنا کرده اى; خواسته اى مرا رسوا سازى، ولى رسوا شده اى».
آنگاه جایگاه مظلوم را در ادامه این پاسخ ترسیم مى کند که مظلومیت و تحمل کردن براى مصلحتى مهم تر ایرادى نیست، آنچه نقص و عیب است، آن است که مسلمان دچار شک و تردید در دین خود شود. لذا در ادامه نوشت: «وما على المسلم من غَضاضة فی أن یکون مظلوماً ما لم یکن شاکّاً فی دینه، ولا مرتاباً بیقینه; این براى یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند».(72)
آرى، اگر امام(علیه السلام) در این ماجرا نیز مظلوم بود و تن به این ازدواج داد، نقص و عیبى بر آن حضرت نیست، بلکه بر آنان است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) را در چنین شرایطى قرار دادند و آن امام مظلوم بار دیگر مجبور شد براى مصلحتى مهم تر و مراقبت از نهال اسلام، از درگیرى و نزاع اجتناب ورزد و این پیشنهاد را همچون جام زهرى بنوشد و صبر و تحمّل نماید.

جمع بندى و نتیجه بحث

امّ کلثوم دختر امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(علیهما السلام) است. ازدواج او مورد توجه مورّخان و عالمان فریقَیْن قرار گرفت، چرا که در تاریخ آمده است او به همسرى خلیفه دوم درآمد; این در حالى است که عالمان اهل بیت(علیهم السلام) معتقدند عمر بن خطّاب در دور ساختن على(علیه السلام) از خلافت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و همچنین حمله و یورش به خانه فاطمه(علیها السلام)نقش محورى داشت; بنابراین، این پرسش مطرح شد که آیا چنین ازدواجى صورت گرفت؟ و آیا در صورت تحقّق چنین ازدواجى نمى توان نتیجه گرفت که میان على(علیه السلام) و عمر رابطه حسنه اى وجود داشت؟ و آیا مى تواند ضرورت و مصلحت مهم تر سبب پذیرش این ازدواج شده باشد؟
گفته شد: برخى از عالمان، وجود دخترى به نام امّ کلثوم را براى حضرت فاطمه(علیها السلام) منکر شده اند.
برخى دیگر ازدواج را قبول ندارند.
برخى دیگر اصل عقد را پذیرفته اند، ولى زفاف را مردود مى دانند.
و جمعى آن را از روى اضطرار و ضرورت دانسته اند.
و بعضى علاوه بر پذیرش ازدواج، یک فرزند و برخى دو فرزند را براى امّ کلثوم از عمر نقل کرده اند.
ما ضمن بررسى اخبارى که در این زمینه از اهل سنّت وارد شده، تأمّلاتى پیرامون آن ذکر کرده ایم که اصل ازدواج را مورد تردید قرار مى دهد، و بحث سندى را در اخبار اهل سنّت مطرح ساخته و آنها را مورد تردید قرار داده ایم; و با فرض صحّت ماجرا، آن را نشانه محبّت میان امیرمؤمنان على(علیه السلام) و خلیفه دوم ندانسته ایم; زیرا روشن شد که به سبب تندخویى و تهدیدات خلیفه و خویشتن دارى و بردبارى مولاى متقیان على(علیه السلام) براى مصلحتى مهم تر و براى جلوگیرى از نزاع داخلى و تضعیف کیان اسلام، امیرمؤمنان على(علیه السلام) به آن رضایت داد. در حقیقت داستان این ازدواج، برگ دیگرى از دفتر قطور مظلومیت على(علیه السلام) است.

والسلام على من اتبع الهدى

فاضل محقّق: سعید داودى


فهرست منابع
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه (با تحقیق صبحى صالح)
3. الإرشاد، شیخ مفید، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ دوم، 1414ق.
4. إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، شاه ولى الله دهلوى، چاپ لاهور، پاکستان.
5. ازدواج امّ کلثوم با عمر، آیت الله سید على حسینى میلانى، مرکز حقایق اسلامى، قم، چاپ دوم، 1386ش.
6. الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، تحقیق على محمد البجاوى، دارالجیل، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.
7. اسدالغابة فى معرفة الصحابة، عزّالدین بن الاثیر الجزرى، دارالفکر، بیروت، 1409ق.
8. الاصابة فى معرفة الصحابة، احمد بن على بن حجر عسقلانى، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1415ق.
9. اعلام النساء، على محمد على دخیل، دارالاسلامیة، بیروت، چاپ سوم، 1412 ق.
10. إفحام الاعداء والخصوم، علاّمه سید ناصرحسین موسوى هندى، تحقیق دکتر محمد هادى امینى، مکتبه نینوا، تهران.
11. الامامة والسیاسة، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى، تحقیق على بشرى، دارالأضواء، بیروت، چاپ اوّل، 1410ق.
12. أنساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى، تحقیق سهیل زکار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1417ق.
13. بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى، مؤسّسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
14. البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى، دارالفکر، بیروت، 1407ق.
15. تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، تحقیق مصطفى عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1417ق.
16. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
17. تاریخ الیعقوبى، احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن واضح، دار صادر، بیروت.
18. تذکرة الحفّاظ ذهبى، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
19. تذکرة الخواص، سبط بن جوزى، مؤسّسة اهل البیت، بیروت، 1401ق.
20. تهذیب الاحکام، شیخ طوسى، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
21. جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1398 ق.
22. حیاة سیّدة النساء فاطمة الزهراء، شیخ باقر شریف القَرَشى، تحقیق مهدى باقر شریف القرشى، دار الذخائر الاسلامیة، قم، چاپ اوّل، 1427ق.
23. رسائل المرتضى، سیّد مرتضى، تحقیق سید احمد حسینى، دارالقرآن الکریم، قم، 1405ق.
24. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد بن احمد ذهبى، تحقیق شعیب ارنؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ نهم، 1413 ق.
25. السیرة النبویة، ابن هشام حمیرى، تحقیق مصطفى السقا وهمکاران، دارالمعرفة، بیروت.
26. صحیح بخارى، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخارى، دارالجیل، بیروت.
27. صحیح مسلم، مسلم بن حجّاج نیشابورى، دارالفکر، بیروت.
28. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1410ق.
29. عقدالفرید، ابن عبد ربّه، دارالکتاب العربى، بیروت، 1406ق.
30. الغارات، ابراهیم بن هلال ثقفى، تحقیق سید جلال الدین حسینى.
31. قاموس الرجال، علامه محمدتقى شوشترى، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اوّل، 1425ق.
32. الکافى، ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینى، دار صعب ـ دارالتعارف، بیروت، چاپ چهارم، 1401ق.
33. الکامل فى التاریخ، عزّالدین على بن ابى الکرم (معروف به ابن اثیر)، دار صادر، بیروت، 1385ق.
34. کنزالعمّال، متقى هندى، مؤسّسة الرسالة، بیروت، 1409ق.
35. المبسوط، شمس الدین ابوبکر سرخسى، دارالمعرفة، بیروت، 1406ق.
36. مجمع الزوائد، على بن ابى بکر هیثمى، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1408ق.
37. المجموع، محیى الدین نووى، دارالفکر، بیروت.
38. المسائل السرویة، شیخ مفید، دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، 1414ق.
39. المسائل العکبریة، شیخ مفید، تحقیق على اکبر الهى خراسانى، دارالمفید، بیروت، چاپ دوم، 1414 ق.
40. المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلى.
41. مسند احمد، احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت.
42. المصنف، ابن ابى شیبه کوفى، تحقیق سعید اللحام، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1409ق.
43. المعجم الکبیر، الطبرانى، تحقیق حمدى عبدالمجید السلفى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ دوم، 1404ق.
44. المغنى، عبدالله بن قدامه، دارالکتاب العربى، بیروت.
45. مغنى المحتاج، محمد بن احمد شربینى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1377ق.
46. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، مطبعة الحیدریة، نجف اشرف، 1376ق.
47. المنتظم فى تاریخ الامم والملوک، عبدالرحمن بن على بن محمد بن الجوزى، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.
48. یورش به خانه وحى، آیت الله جعفر سبحانى، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1383ش.
.
www.valiasr.com

پی نوشت ها:

1 . اخیراً وهابیان سعودى کتاب هایى در این زمینه منتشر مى کنند و به دست زائران ایرانى مى دهند و همچنین برخى از امامان جمعه اهل سنت در ایران در سخنرانى هاى خود این مسأله را مطرح ساخته اند. آنان مسأله شهادت را به طور کلّى انکار کرده اند و ازدواج امّ کلثوم را دلیلى براى خود شمرده اند.
2 . رجوع کنید به کتاب: آتش در خانه وحى. (از مجموعه مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام، شماره 2) و کتاب «یورش به خانه وحى» تألیف آیت الله جعفر سبحانى.
3 . رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 43 .
4 . الاستیعاب، ج 4، ص 1893، شماره 4057 (شرح حال حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)) ; ج 4، ص 1954، شماره 4204 (شرح حال ام کلثوم). استیعاب تصریح مى کند که امّ کلثوم قبل از وفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله) متولد شد; اسدالغابة، ج 6، ص 387، شماره 7578 ; ارشاد مفید، ج 1، ص 354 .
5 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 153 ; مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 89 .
6 . بحارالانوار، ج 42، ص 226 .
7 . همان مدرک، ص 223 .
8 . بحارالانوار، ج 45، ص 47 .
9 . همان مدرک، ص 112 .
10 . همان مدرک، ص 197 .
11 . همان مدرک. در مواضع دیگرى در حادثه کربلا و پیش از آن نیز، نام آن حضرت دیده مى شود و موارد فوق بخش عمده نقش و حضور آن حضرت بود که یادآورى شد.
12 . اعیان الشیعه، ج 3، ص 485 .
13 . الاستیعاب، ج 4، ص 1956; اسدالغابة، ج 6، ص 387 .
14 . اعلام النساء، ص 238-247 .
15 . شیخ باقر شریف القرشى معتقد است حضرت فاطمه دخترى به نام ام کلثوم نداشت و همان زینب کنیه اش ام کلثوم بود که همسرش عبدالله بن جعفر است (حیاة فاطمة الزهرا، ص 219) و شیخ مفید در یک کتاب ازدواج امّ کلثوم را رد کرده است، هر چند غیر از زینب(علیها السلام)، دخترى به نام امّ کلثوم(علیها السلام) براى فاطمه(علیها السلام)ذکر کرده است. (المسائل السرویة، ص 86)، ولى در کتابى دیگر آن پذیرفته است و آن را بر اساس ضرورت مى داند (المسائل العکبریة، ص 62-61). علاّمه سیّد ناصر حسین موسوى هندى نیز در کتاب إفحام الاعداء والخصوم این ازدواج را ردّ کرده است.
16 . تاریخ طبرى، ج 4، ص 69 ; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 149 .
17 . تهذیب الاحکام، ج 9، ص 362، ح 15 .
18 . طبقات الکبرى، ج 3، ص 14 ; الاصابة فى معرفة الصحابة، ج 8 ، ص 465 ; الاستیعاب، ج 4، ص 1956.
19 . المجموع نووى، ج 5، ص 224 ; مغنى المحتاج، ج 1، ص 348; المبسوط (سرخسى)، ج 2، ص 65 ; مغنى ابن قدامه، ج 2، ص 395 .
20 . رسائل المرتضى، ج 3، ص 149 .
21 . ر.ک: قاموس الرجال، ج 12، ص 215-216 .
22 . ر.ک: بحارالانوار، ج 42، ص 91 .
23 . الاستیعاب، ج 4، ص 1955 .
24 . الاصابة، ج 8، ص 465 .
25 . تاریخ بغداد، ج 6، ص 180 .
26 . تذکرة الخواص، ص 321 .
27 . ابن سعد نیز در طبقات مى نویسد: «تزوّجها عمر بن الخطاب و هى جاریة لم تبلغ; عمر با امّ کلثوم ازدواج کرد، در حالى که هنوز امّ کلثوم به سنّ بلوغ نرسیده بود». (طبقات الکبرى، ج 8، ص 338). ابن جوزى نیز در المنتظم (ج 4، ص 237) مى نویسد: عمر در حالى با ام کلثوم ازدواج کرد که وى به سنّ بلوغ نرسیده بود. هر چند ذهبى ولادت او را سال ششم هجرى نوشته است (سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 500)، و در نتیجه سال هفدهم باید سنّ او 11 سال باشد، ولى با توجه به سخن على(علیه السلام) که او را کودک دانست و سخن دیگر مورّخان که گفته اند او به سنّ بلوغ نرسیده بود، نقل ذهبى نادرست است و نباید سنّ او به 9 سال (زمان بلوغ دختران) رسیده باشد.
28 . طبقات الکبرى، ج 8 ، ص 339 .
29 . هر چند فاصله سنّى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با برخى از همسرانش نیز زیاد بود، ولى مى دانیم آنها با افتخار به همسرى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در مى آمدند و گاه پیشنهاد ازدواج از طرف خود آنان مطرح مى شد و با ازدواج مورد بحث، که على(علیه السلام) با آن موافق نبود و عمر با اصرار از امّ کلثوم خواستگارى کرد، (که بحث آن خواهد آمد) تفاوت دارد.
30 . همان مدرک، ج 3، ص 208 .
31 . تاریخ طبرى، ج 4، ص 199، این مطلب در کامل ابن اثیر (ج 3، ص 54) نیز آمده است.
32 . الاستیعاب، ج 4، ص 1807 .
33. انساب الأشراف، ج9،ص 368; تاریخ طبرى،ج 4،ص400;کامل ابن اثیر، ج 3، ص 55.
34 . الاصابة، ج 8، ص 467. همچنین ر.ک: الاستیعاب، ج 4، ص 1955 .
35 . اسدالغابة، ج 6، ص 387 .
36 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 149 .
37 . ر.ک: انساب الاشراف، ج 1، ص 586. ابن عبد ربّه (ج 4، ص 259) شبیه همین ماجرا را آورده است.
38 . الامامة والسیاسة، ج 1، ص 30 .
39 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 202 .
40 . مسند احمد، ج 4، ص 5 ; شبیه به آن صحیح بخارى، ج 6، ص 158 .
41 . ر.ک: ازدواج ام کلثوم با عمر، نوشته آیت الله سید على حسینى میلانى .
42 . ر.ک: صحیح بخارى، ج 3، ص 222، کتاب الجهاد والسّیر .
43 . ر.ک:
www.valiasr.com. مقاله بررسى شبهه ازدواج عمر با امّ کلثوم نوشته فاضل محقق جناب حجت الاسلام والمسلمین سید محمد حسینى قزوینى.
44 . صحیح بخارى، ج 6، ص 84 .
45 . همان مدرک، ج 3، ص 207 .
46 . همان مدرک، ج 8، ص 26 .
47 . کافى، ج 6، ص 115، ح 1 .
48 . همان مدرک، ح 2 .
49 . در صورت پذیرش این ازدواج، نمى توان سال آن را هفدهم هجرى دانست که امّ کلثوم کودک بود و چون خلیفه دوم در سال 23 هجرى از دنیا رفت، مى تواند آن ازدواج حتّى یک سال قبل از مرگ عمر اتفاق افتاده باشد، که سنّ امّ کلثوم حدود 13 سال بود.
50 . کافى است به اطراف خویش نگاه کنیم، تا بنگریم چقدر انسان هاى آبروخواه، نجیب و متینى که تحت شرایطى از حقّ خویش مى گذرند تا یک خانواده و یک جامعه و محیط، درگیر مسائل داخلى نشود.
51 . براى آگاهى از این ماجراى غم انگیز به کتاب «حدیث دوات و قلم» از سلسله مباحث «مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام» شماره 1 مراجعه کنید.
52 . نهج البلاغه، خطبه سوم (خطبه شقشقیه) ; الغارات، ج 2، ص 768 .
53 . نهج البلاغه خطبه سوم (خطبه شقشقیه); الغارات، ج 2، ص 768.
54 . السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 665 ; تاریخ طبرى، ج 3، ص 225. براى آگاهى بیشتر از ارتداد قبایل مختلف عرب پس از ارتحال رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رجوع کنید به: البدایة والنهایة، ج 6، ص 312 .
55 . مصادر حمله به خانه آن حضرت گذشت.
56 . نهج البلاغه، نامه 45 .
57 . المنتظم، ج 4، ص 238 .
58 . المعجم الکبیر، ج 3، ص 44-45 ; مجمع الزوائد، ج 4، ص 271 .
59 . کافى، ج 5، ص 346، ح 2 .
60 . بحارالانوار، ج 42، ص 93 .
61 . کافى، ج 5، ص 346، ح 1 .
62 . مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 572، ح 4 .
63 . کنزالعمّال، ج 5، ص 651، ح 14138 .
64 . ازالة الخفاء، ج 2، ص 29 و ص 179 .
65 . على شرط الشیخین، یعنى شرائطى که بخارى و مسلم در کتاب صحیح خود براى صحّت حدیث معتبر مى دانند. آیت الله جعفر سبحانى نیز در کتاب خود، افراد سند این حدیث را برابر موازین رجالى برادران اهل سنّت بررسى کرده و به روشنى اعتبار این حدیث را تبیین نموده است. (رجوع کنید به: یورش به خانه وحى، ص 31-33).
66 . صحیح مسلم، ج 1، ص 193، باب التیمّم.
67 . «(وَإِنْ کُنتُمْ مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنْکُمْ مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً); اگر بیمارید، یا مسافر، و یا یکى از شما از محلّ پستى آمده (و قضاى حاجت کرده)، و یا با زنان آمیزش جنسى داشته اید، و در این حال، آب (براى وضو یا غسل) نیافتید، بر زمین پاکى تیمّم کنید». (نساء، آیه 43)
68 . تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 7.
69 . مستدرک حاکم، ج 1، ص 110.
70 . تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 7. شبیه همین جمله را ابن عبدالبر نیز نقل مى کند (جامع بیان العلم وفضله، ج 2، ص 121). موارد متعدّدى از خشونت و سخت گیرى هاى خلیفه دوم و تحمّل مسلمانان و صحابه در تاریخ نقل شده است، که جداگانه تدوین خواهد شد.
71 . حجر، آیه 71 .
72 . نهج البلاغه، نامه 28 .

۴۰پرسش پیرامون خلافت وامامت

بسم اللّه الرحمن الرحیم‏
فهرست عناوین

تهاجم علیه شیعه ، چرا؟

آمار تکان دهنده تهاجم بر ضدّ مکتب شیعه

انگیزه گسترش تهاجم بعد از انقلاب اسلامى

تهمت‏هاى ناجوانمردانه بر ضد شیعه

چشم‏انداز مذهب شیعه

چرا ابوبکر در تعیین خلیفه ، از پیامبر تبعیت

تعیین جانشین براى خروج یک روزه از مدینه

تمام پیامبران جانشین داشتند ، ولى!!!

عدم تعیین جانشین ، عامل هرج و مرج

عمر براى امت ، دلسوزتر از پیامبر ( ص ) !!

عدم تعیین جانشین ، مخالف کتاب نیست

آیا خلفاء راشدین خلیفة الرسول بودند؟

نسبت هذیان به رسول گرامى !!!

ابن عباس و فاجعه مخالفت صحابه با پیامبر (ص )

افسانه اجماع بر بیعت ابوبکر

علماء بزرگ اهل سنت و انکار اجماع

عمر و تهدید به قتل صحابه

على ( ع ) ، ابوبکر و عمر را خائن مى‏داند؟

رنجاندن فاطمه ( س ) خلاف کتاب و سنت

مخالفت فاطمه ( س ) ، سند بطلان خلافت

تعیین خلیفه به دست خدا

قیام ناکثین و قاسطین بر ضدّ حاکم اسلامى

شهادت عمار ، سند بطلان معاویه

عدالت صحابه بین حقیقت و افسانه

گسترش نفاق میان صحابه

وحشت خلیفه دوّم از آلودگى به نفاق

طرح ترور رسول گرامى ( ص ) توسّط منافقان

شرکت خلفا در ترور نا فرجام رسول اکرم ( ص)

استفاده ابزارى از وجود منافقین

توصیه عمر به خدمت به اعراب بادیه نشین

سخن ناشر:
امام حسن مجتبى ( ع ) مى‏فرماید : « فضل کافل یتیم آل محمد المنقطع عن موالیه الناشب فی رتبة الجهل یخرجه من جهله ، ویوضح له ما اشتبه علیه على فضل کافل یتیم یطعمه ویسقیه ، کفضل الشمس على السهى » . بحار الانوار ج 2 ص 3 کسانى که متکفّل نجات افرادى هستند که دسترسى به امامان خود ندارند و گرفتار جهل و شبهات فکرى شده‏اند ، نسبت به کسانى که کودکان یتیم را اطعام مى‏کنند برترى دارند ، همانند برترى خورشید نسبت به ستارگان کم فروزان
مؤلّف محترم در این مجموعه ، گوشه‏اى از تهمتها وافتراهاى مخالفان مکتب اهل‏بیت ( ع ) را نقل و به آنها پاسخ داده و سپس چهل پرسش پیرامون خلافت و امامت را مطرح و بخشى از واقعیّات را با استفاده از منابع اهل‏سنّت بیان نموده است . مطالعه این جزوه را به عموم علاقه‏مندان و تشنگان معارف اسلامى بویژه برادران روشنفکر اهل سنت توصیه مى‏کنیم ، شاید که نقطه آغازى شود براى جستجوى حقیقت.

ناشر

بسم اللّه الرحمن الرحیم‏


الحمد للّه ربّ العالمین والصلوة والسلام على محمّد وآله الطیّبین الطاهرین .
تهاجم علیه شیعه ، چرا؟

در میان مذاهب اسلامى تنها مذهب برخاسته از قرآن و سنّت راستین رسول اکرم ( ص ) مذهب شیعه است .

این مذهب ، در مقایسه با دیگر مذاهب مورد تأیید حکومت‏ها ، بهترین و غنى‏ترین برنامه‏ها را در زمینه‏هاى فقهى ، فرهنگى ، سیاسى و اقتصادى ارائه کرده است .

تشیّع ، در هیچ زمان و شرایطى ، با ظلم و استبداد ، سازش ننموده و تسلیم حکومت‏ها و حاکمان جور نشده است ، و بدین جهت همواره مورد تهاجم دشمنان بوده وحکومت‏هاى استبدادى از هر گونه مبارزه و مخدوش کردن چهره نورانى‏اش دریغ نورزیده‏اند .

شیعه با الهام از رهبر و پیشواى به حقّ خود امیر مؤمنان ( ع ) که فرموده : « کونا للظالم خصماً وللمظلوم عوناً ، أوصیکما وجمیع ولدی وأهلی ومن بلغه کتابی . . . »
نهج البلاغه : نامه 47 . ، پیوسته با همه مظاهر استبداد در ستیز بوده و حمایت از مظلومان وستمدیدگان را شعار خویش ساخته است .

ولى در مکتب خلفا ، نه تنها آثارى ازمبارزه با ظلم‏پیشگان و حکومت‏هاى مستبد به چشم نمى‏خورد ؛ بلکه تمام تلاش خود را در توجیه استبداد حکومت‏هاى جور به کار برده و با احادیثى که به رسول اکرم ( ص ) نسبت داده‏اند به پیروان خود القا مى‏کنند که وظیفه ملّت ، فرمانبردارى از حاکمان جامعه است ، اگر چه دامن آنان به ظلم و استبداد آلوده باشد ، زیرا آنها مسؤول کارهاى خویش و ملّت نیز مسؤول کارهاى خود است : « إسمعوا وأطیعوا فإنّما علیهم ما حمّلوا وعلیکم ما حملّتم »
صحیح مسلم ، ج 6 ، ص 19 ، کتاب الامارة ، باب الأمر بالصبر عند ظلم الولاة ، سنن البیهقی ، ج 8 ، ص 158 . .

آرى ! چقدر تفاوت است میان سخنى که به بالاترین مقام یک مذهب ( عمر بن خطّاب ) نسبت داده‏اند ، که گفته : اگر حاکم اسلامى ظلم پیشه کرد و شما را مورد ضرب و شتم قرار داد ، و از حقوق مسلّم خود ، محروم ساخت و دستور خلاف دین و شریعت صادر کرد وظیفه شما فرمانبرى بى چون و چرا از اوست و همه اینها جزو دین است! « فأطع الإمام . . . إن ضربک فاصبر ، وإن أمرک بأمر فاصبر ، وإن حرَمَک فاصبر ، وإن ظلمک فاصبر ، وإن أمرک بأمر ینقص دینک فقل : سمع وطاعة ، دمی دون دینی »
سنن البیهقی ج 8 ص 159 ؛ المصنَّف لابن أبی شیبة ، ج 7ص 737 ؛ الدرالمنثور ج 2 ص 177 و کنز العمال ، ج 5 ص 778 . .

ومیان شعار سرور آزادگان حسین بن على ( ع ) در روز عاشورا : « فإنّی لا أرى الموت إلّا سعادة ولا الحیاة مع الظالمین إلّا برماً »
مناقب ابن شهر آشوب ، ج‏3 ، ص‏224 ؛ بحار الأنوار ، ج 44 ، ص 192 . شهادت در راه مبارزه با ظلم و استبداد را سعادت ، و زندگى در سایه حکومت ستم‏پیشگان و سازش با استبدادگران را مایه ننگ مى‏داند .

و چقدر فرق است بین فقهاى یک مذهب که فتوا مى‏دهند : هر گونه قیام و مبارزه با حاکمان فاسق و ستم پیشه خلاف شرع است :

« وأمّا الخروج علیهم وقتالهم ، فحرام بإجماع المسلمین وإن کانوا فسقة ظالمین »
شرح صحیح مسلم للنووی ، ج 12 ، ص 229 ؛ شرح المقاصد للتفتازانی ، ج 2 ، ص 71 ؛ المواقف للقاضی الإیجی ، ج 8 ، ص 349 . .

و میان فقهاى مذهبى که مى‏گویند : اگر سکوت دانشمندان دینى ، باعث شود که حاکمان ستمگر بر ارتکاب گناه و ایجاد بدعت جرأت پیدا کنند ، بر آنان لازم و واجب هست که سکوت خود را شکسته و در برابر ستمگران خروش بر آورند :

« لو کان سکوت علماء الدین ورؤساء المذهب - أعلى اللَّه کلمتهم - موجباً لجرأة الظلمة على ارتکاب سائر المحرّمات وإبداع البدع ، یحرم علیهم السکوت ویجب علیهم الانکار »
تحریر الوسیله ، ج 1 ، ص 450 . .


آمار تکان دهنده تهاجم بر ضدّ مکتب شیعه

با توجّه به نکات یاد شده ، همواره حکومت‏هاى جور ، با تمام توان و امکانات خود ، در حال مبارزه با مذهب شیعه بوده و از گسترش فرهنگ ظلم ستیز آن جلوگیرى کرده‏اند .
این روش ، از آغاز افتراق امّت به دو فرقه شیعه وسنّى ، شروع گردیده و هرچه جلوتر رفته ، وسعت بیشترى به‏خود گرفته است .

در سالهاى اخیر ، شاهد تهاجم شدیدى از طرف وهّابیّت ، به فرهنگ نورانى شیعه بوده‏ایم و با توجّه به اعلام سفارت جمهورى اسلامى ایران در پاکستان ، فقط در ظرف یک سال ، 60 عنوان کتاب با شمارگان 30 میلیونى ، بر ضدّ شیعه ، چاپ و منتشر شده است‏
مجله تراثنا ، شماره 6 ، ص 32 ، مقاله موقف الشیعه من هجمات الخصوم . .

فقط در ایّام حجّ سال 1381 ، ده میلیون و 685 هزار جلد کتاب به 20 زبان زنده دنیا ، ( غالباً بر ضدّ شیعه ) توسّط دولت سعودى در میان زائران خانه خدا ، توزیع شده است‏
مجلّه میقات ، شماره 43 ، ص 198 ، به نقل از روزنامه عکاظ ، مورّخ 11 / 9 / 81 . .

یکى از روحانیون سرشناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودى ، در شب 12 رجب سال جارى ( 1382 ) در مکّه مکرّمه اظهار داشت : کتاب « للّه ثمّ للتاریخ » را با کامیون‏هاى بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع کرده‏اند .

همین کتاب ، در کشور کویت سال 1380 هجرى شمسى در یکصد هزار تیراژ چاپ و منتشر گردید که توسّط دانشمند متعهّد جناب آقاى مهرى ( نماینده ولى فقیه ) به دولت کویت اعلام گردید : اگر از نشر و توزیع این کتاب موهن و ضدّ شیعه جلوگیرى نشود ، بیم آن مى‏رود که کویت ، به لبنان دیگرى در منطقه تبدیل شود
جریده « الرأی العام الکویتیّة » به تاریخ 30 / 6 / 2001 . نامه مذکور در سایت‏هاى مختلف اینترنت قرار گرفته است . .

در برخى از مؤسّسات پژوهشى ، کتاب‏هایى که در طول 14 قرن بر ضدّ شیعه چاپ و منتشر شده ، تهیّه و یا شناسایى شده ، و آمار آن‏ها از مرز 5000 عنوان تجاوز کرده است .

از این مجموعه ، 3000 عنوان به زبان اردو ، 1500 عنوان به زبان عربى و 500 عنوان به زبان‏هاى مختلف دیگر است.

محتویات این کتب مورد مطالعه قرار گرفته و تاکنون هزاران شبهه در صدها عنوان ، استخراج و گرد آورى شده است .

با این‏که این شبهات ، غالباً از افترا و دروغ و یا جهل ونادانى سرچشمه گرفته است ، ولى از مسؤولیّت اساتید ودانش‏پژوهان در پاسخ‏گویى به آن‏ها کاسته نمى‏شود .
انگیزه گسترش تهاجم بعد از انقلاب اسلامى

جالب توجّه این است که 70 درصد کتاب‏هاى یاد شده بعد از پیروزى پرشکوه انقلاب اسلامى ایران نگاشته شده است ؛ یعنى در طول بیست و چهار سال نزدیک به 5 / 2 برابرِ چهارده قرن ، بر ضدّ شیعه کتاب تألیف گردیده است .

و این بدان جهت است که مخالفان مکتب اهل‏بیت ، هرگز تصوّر نمى‏کردند که فرهنگ غنى شیعه بتواند ملّت ایران را این چنین به صحنه بیاورد که با دست خالى ، ولى با قلبى آکنده از ایمان و عشق به اسلام ، طومار حکومت تا به دندان مسلّح را -با آن همه حمایت‏هاى بى‏دریغ شرق و غرب- براى همیشه درهم بپیچد و به جاى آن ، حکومت اسلامى برپایه فقه شیعه تأسیس نماید .

و به همین جهت ، مخالفان مکتب اهل‏بیت ، وقتى با گسترش فرهنگ تشیّع ، موقعیّت خود را در خطر مى‏بینند ، با تألیف کتاب‏هاى ضدّ شیعىِ مملوّ از تهمت و کذب ، سعى در مخدوش کردن چهره نورانى مذهب شیعه در سطح جهانى دارند .

اهمیت این قضیه ، با ذکر چند نمونه از این تهمت‏هاى ناجوانمردانه کاملاً روشن خواهد شد .

تهمت‏هاى ناجوانمردانه بر ضد شیعه

1 - آقاى دکتر عبد اللَّه محمّد غریب از دانشمندان مصرى در کتاب مملوّ از دروغ و تهمت خود « وجاء دور المجوس » مى‏نویسد : « إنّ الثورة الخمینیّة مجوسیّة ولیست إسلامیّة ، أعجمیّة ولیست عربیّة ، کسرویّة ولیست محمّدیّة »
وجاء دور المجوس ، ص 357 . ؛ « نهضت [امام‏] خمینى ، یک نهضت مجوسى ، عجمى و کسروى است ، نه نهضت اسلامى ، عربى و محمّدى » .

کینه‏توزى و دشمنى را تا آن‏جا پیش برده که مى‏نویسد : « نعلم أنّ حکّام طهران أشدّ خطراً على الإسلام من الیهود ، ولا ننتظر خیراً منهم ، وندرک جیّداً أنّهم سیتعاونون مع الیهود فی حرب المسلمین »
همان ، ص 374 . ؛ « مى‏دانیم که خطر حاکمان تهران بر اسلام از خطر یهود بر اسلام ، سخت‏تر است و از آنان هیچ امید خیرى انتظار نمى‏رود و نیک مى‏دانیم که آنان به زودى با یهود ، همداستان شده و به جنگ مسلمانان خواهند آمد! » .

در حالى که تمام دنیا مى‏دانند که امروز براى حکومت غاصب صهیونیستى ، دشمنى ، سخت‏تر از نظام اسلامى نیست و افتخار این نظام ، این است که به مجرّد پیروزى انقلاب اسلامى ، سفارت دولت غاصب اسرائیل را براى همیشه در ایران تعطیل و به جاى آن سفارت فلسطین را گشود .

2 - دکتر ناصرالدین قفارى از اساتید دانشگاه‏هاى مدینه منوره ، در کتاب « اصول مذهب الشیعة الإمامیّة » که رساله دکتراى او بوده ، نوشته است : « أدخل الخمینى إسمه فی أذان الصلوات ، وقدّم إسمه حتّى على إسم النبیّ الکریم ، فأذان الصلوات فی ایران بعد استلام الخمینى للحکم وفى کلّ جوامعها کما یلی : " اللّه أکبر ، اللّه اکبر ، خمینى رهبر ، أى الخمینى هو القائد ، ثمّ أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه" »
اصول مذهب الشیعة الإمامیّة ، ج 3 ص 1392 . .

« [امام‏] خمینى ، نام خود را در اذان نمازها داخل کرده وحتّى نام خود را بر نام پیامبر نیز مقدّم نموده است . بعد از تشکیل حکومت بوسیله [امام‏] خمینى ، اذان در نمازها در تمام اجتماعات چنین است : اللَّه اکبر ، اللَّه اکبر ، خمینى رهبر یعنى خمینى پیشواى ماست ، سپس [مى‏گویند : ] اشهد أنّ محمّداً رسول‏اللَّه! » .

نگارنده : در بحث‏هایى که در سال جارى ( رجب 1382 ) با تعدادى از دانشجویان دانشگاه « امّ القرى » در کنار بیت اللَّه الحرام داشتم ، اشاره کردم که اگر کسى به اذانى که همه روزه از صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران ، شبکه « جام جم » که در تمام کشورهاى جهان ؛ به ویژه عربستان پخش مى‏شود ، توجّه کند ، دروغ‏گویى وتهمت نارواى این نویسنده ، کاملاً روشن خواهد شد .

جاى بسى شگفتى است که کتاب‏هایى که بر ضدّ جنایات صهیونیسم در فلسطین اشغالى نوشته مى‏شود ، بسیار کمتر از کتاب‏هایى است که بر ضدّ شیعه تألیف مى‏گردد .
چشم‏انداز مذهب شیعه

یکى از انگیزه‏هاى تهاجم وسیع وهّابیّت بر ضدّ مذهب اهل بیت ( ع ) ، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانى مطابق با سنّت راستین محمّدى ( ص ) است ، به چند نمونه توجّه کنید :

َّ 1 - دکتر عصام العماد ، فارغ التحصیل دانشگاه « الإمام محمّد بن سعود » در ریاض و شاگرد بن باز ( مفتى اعظم سعودى ) و امام جماعت یکى از مساجد بزرگ صنعاء و از مبلّغین وهّابیّت در یمن که کتابى نیز در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان : « الصلة بین الإثنی عشریّة وفرق الغلاة » نوشته است با آشنایى با یکى از جوان‏هاى شیعه ، با فرهنگ نورانى تشیّع آشنا شد و از فرقه وهّابیّت دست کشید و به مذهب شیعه مشرّف گردید .

دکتر عصام در کتابى که به همین مناسبت تألیف نموده ، مى‏نویسد :

با مطالعه کتاب‏هایى که وهّابیّت در سال‏هاى اخیر نوشته‏اند ، به یقین در مى‏یابیم که آنان احساس کرده‏اند که تنها مذهب آینده ، همان مذهب شیعه امامیّه است : « وکلَّما نقرأ کتابات إخواننا الوهّابیّین نزداد یقیناً بأنّ المستقبل للمذهب الاثنی عشری ؛ لأنّهم یتابعون حرکة الانتشار السریعة لهذا المذهب فی وسط الوهّابیّین وغیرهم من المسلمین »
المنهج الجدید والصحیح فی‏الحوار مع‏الوهابیّین ، ص 178 . .

و آن‏گاه از قول شیخ عبداللَّه الغُنیمان استاد « الجامعة الإسلامیّة » در مدینة منوّره نقل مى‏کند : « إنّ الوهّابیّین على یقین بأنّ المذهب ( الاثنی عشر ) هو الذی سوف یجذبُ إلیه کلّ أهل‏السنَّة وکلّ‏الوهّابیّین فی المستقبل القریب ؛ وهّابیون به یقین دریافته‏اند ، تنها مذهبى که در آینده ، اهل‏سنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد ، همان مذهب شیعه امامى است »
همان . .

2 - آقاى شیخ ربیع بن محمّد ، از نویسندگان بزرگ سعودى مى‏نویسد : آن‏چه که باعث فزونى شگفتى من گردیده ، این است که برخى از برادران وهّابى و فرزندان شخصیّت‏هاى علمى و دانشجویان مصرى ، اخیراً به سراغ مکتب تشیّع رفته‏اند : « وممّا زاد عجبی من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم أبناء أحد العلماء الکبار المشهورین فی مصر ، ومنهم طلّاب علم طالما جلسوا معنا فی حلقات العلم ، ومنهم بعضُ الإخوان الذین کنّا نُحْسن الظنَّ بهم ؛ سلکوا هذا الدَرْب ، وهذا الاتّجاه الجدید هو ( التشیّع ) ، وبطبعة الحال أدرکت منذ اللحظة الأولى أنّ هؤلاء الإخوة - کغیرهم فی العالم الإسلامی - بهرتهم أضواء الثورة الإیرانیّة »
مقدّمه کتاب « الشیعة الإمامیّة فی میزان الإسلام » ، ص 5 . .

3 - شیخ‏محمّدمغراوى از دیگر نویسندگان مشهور وهّابى مى‏گوید : باگسترش مذهب تشیّع در میان جوان‏هاى مشرق زمین ، بیم آن‏را داریم که این فرهنگ در میان جوان‏هاى مغرب زمین نیزگسترده شود : « بعد . . . انتشارالمذهب الإثنی‏عشری‏فی‏مشرق العالم الإسلامی ، فخفت على الشباب فی بلاد المغرب . . . »
مقدّمه کتاب من سبَّ الصحابة ومعاویة فأُمّه هاویة ، ص 4 . .

4 - دکتر ناصر قفارى استاد دانشگاه‏هاى مدینه مى‏نویسد : اخیراً تعداد زیادى از اهل سنّت به طرف مذهب شیعه گرویده‏اند و اگر کسى کتاب « عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد » را مطالعه کند به وحشت مى‏افتد که چگونه برخى از قبایل عربى به صورت کامل ، مذهب شیعه را پذیرفته‏اند : « وقد تشیّع بسبب‏الجهود التی یبذلها شیوخ الإثنی عشریّة من شباب المسلمین ، ومن یطالع کتاب « عنوان المجد فی تاریخ البصرة ونجد » یَهُولُه الأمر حیث یجدُ قبائل بأکملها قدتشیّعت »
مقدمة أُصول مذهب الشیعة الإمامیّة الاثنی عشریّة ، ج 1 ، ص 9 . .

5 - جالب‏تر ازاین‏ها سخن شیخ مجدى محمّد على‏محمّد نویسنده بزرگ وهّابى است که مى‏گوید : یکى از جوان‏هاى اهل سنّت با حالت حیرت ، نزد من آمد وانگیزه حیرت او را جویا شدم ، دریافتم که دستهاى شیعیان به وى رسیده است و این جوان سنّى تصوّر کرده که شیعیان ملائکه رحمت و شیر بیشه حق مى‏باشند : « جاءنی شابّ من أهل السنّة حیران ، وسبب حیرته أنّه قد امتدت إلیه أیدی الشیعة . . . حتّى ظنّ المسکین أنّهم ملائکة الرحمة وفرسان الحقّ »
انتصار الحق ، ص 11 و 14 . .


سؤالاتى پیرامون خلافت و امامت
چرا ابوبکر در تعیین خلیفه ، از پیامبر تبعیت نکرد؟

َّ
1 - شما مى‏گویید پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت .

اگر این کار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند ؛ چون کار او باید براى تمام خداجویانى که معتقد به قیامت هستند ، الگو باشد : ( لقد کان لکم فی رسول اللّه أسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه والیوم الآخر )
الأحزاب : 21 . .

بنا بر این ، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .

و هم‏چنین کار عمر که تعیین خلافت را به عهده شوراى شش‏نفره نهاد نیز برخلاف سنت پیامبر ( ص ) وسیره ابوبکربود .

و اگر چنانچه بگویید کار ابوبکر و عمر به صلاح امّت بود ، پس باید ملتزم باشید که کار رسول اکرم ( ص ) صحیح نبوده است ، نستجیر باللَّه من ذلک‏
ر . ک : المناظرات فی الإمامة ، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شیخ صدوق با ملک رکن الدولة و مناظره مأمون با علماى اهل سنّت . .
تعیین جانشین براى خروج یک روزه از مدینه
2 - پیامبر گرامى ( ص ) براى چند روز که از مدینه بیرون مى‏رفت یکى از اصحاب خودرا به عنوان جانشین معیّن مى‏فرمود : « لأنّ النبیّ - صلّى اللَّه علیه وسلم - استخلف فی کلّ غزاة غزاها رجلاً من أصحابه » تفسیر القرطبی ، ج 1 ، ص 268 . .

ابن اُمّ‏مکتوم را در 13 مورد از غزوات ، مانند : بدر ، اُحد ، ابواء ، سویق ، ذات الرقاع و . . . به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب نمود
عون المعبود لعظیم آبادی ، ج 8 ، ص 106 ؛ کنز العمال ، ج 8 ، ص 268 ؛ الطبقات الکبرى لابن سعد ، ج 4 ، ص 209 ؛ الإصابة ، ج 4 ، ص 495 ؛ المغنی لإبن قدامه ، ج 2 ، ص 30 . . و همچنین « ابو رهم » را به هنگام عزیمت به مکه ، جنگ حنین و خیبر ، « محمد بن مسلمه » را در جنگ قرقره ، « نمیلة بن عبد اللّه » را در بنى المصطلق ، « عویف » را در جنگ حدیبیّة و . . . به عنوان خلیفه خود قرار داد التنبیه والإشراف للمسعودی ، صص 211 ، 213 ، 214 ، 215 ، 216 ، 217 ، 218 ، 221 ، 225 ، 228 ، 231 و 235 ؛ تاریخ خلیفة بن خیّاط ، ص 60 . .


بنابر این ، آیا معقول است که حضرت رسول اکرم ( ص ) که براى خروج یک روز از مدینه ، مانند جنگ اُحد که دریک مایلى مدینه بود ، براى خود جانشین معیّن کند ، ولى امّت اسلامى را بدون جانشین براى همیشه ترک نماید؟

آیا صحیح است که پیامبر گرامى ( ص ) در جنگ خندق ، که در کنار مدینه بود ، براى خود جانشین تعیین کند اما براى زمان طولانى بعد از خود ، کسى را به عنوان جانشین معیّن نکرده باشد؟

آیا در موارد یادشده ، یک مورد سراغ دارید که حضرت انتخاب جانشین را به عهده مردم واگذار نموده باشد؟ و یا در یک مورد با مسلمان ها در مورد جانشین خود مشورت کرده باشد؟
تمام پیامبران جانشین داشتند ، ولى!!!
3 - شما از طرفى ، در کتب روایى خود ، از رسول اکرم ( ص ) نقل مى‏کنید که فرمود : تمام پیامبران داراى وصى و وارث بودند : « لکلّ نبیّ وصیّ ووارث » تاریخ مدینة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛ والریاض النضرة ، ج 3 ص 138 ، ذخائر العقبی ، ص‏71 ؛ المناقب للخوارمى ص 42 و 85 . ، واز قول سلمان فارسى نقل مى‏کنید که از حضرت رسول اکرم ( ص ) پرسید : هر پیامبرى براى خود وصى وجانشین داشت ، وصى شما کیست؟ « إنّ لکلّ نبیّ وصیّاً ، فمن وصیّک؟ » المعجم الکبیر ، ج 6 ص 221 ؛ مجمع الزوائد ، ج 9 ص 113 ؛ فتح الباری ، ج 8 ص 114 . و از طرف دیگر مى‏گویید پیامبر ( ص ) کسى را به عنوان جانشین معیّن ننمود!

آیا در میان تمامى پیامبران الهى ، رسول اکرم ( ص ) استثنا شده بود و این از خصوصیّات و ویژگى‏هاى حضرت بود؟ و یا بر خلاف سنّت تمام پیامبران عمل نمود؟

یا عبارت رسول اکرم ( ص ) عام است و خود حضرت را نیز شامل مى‏شود و سؤال سلمان نیز شاهد این عموم است .

آیا تا کنون در آیه شریفه : ( أولئک الّذین هدى اللّه فبهداهم اقتده )
الأنعام : 90 . فکر کردیم که خداوند پس از ذکر اسامى پیامبران بزرگ ، به رسول گرامى ( ص ) امر فرموده که از هدایت آنان متابعت نماید؟
عدم تعیین جانشین ، عامل هرج و مرج
4 - شما مى‏گویید : رسول گرامى ( ص ) این امّت رابدون تعیین خلیفه و جانشین رها نمود و از دنیا رفت ، آیا رسول اکرم ( ص ) تعیین خلیفه را به عهده امّت نهاد که به هر نحوى که صلاح دیدند و هر کسى را که پسندیدند به‏عنوان خلیفه انتخاب نمایند و خود حضرت هیچ سخنى در باره شرایط انتخابات و شرایط رهبرى وشرایط شرکت کنندگان در انتخابات را بیان نفرمودند؟

این کار قطعاً ، معقول نیست ، زیرا رسول گرامى ( ص ) در موقعیّتى از دنیا رفت که جامعه اسلامى در بدترین وضعیّت قرار داشت ؛ چون از طرفى دولت قدرتمند روم وایران ، حکومت اسلامى را تهدید مى‏کردند ، که اصرار حضرت مبنى بر تجهیز جیش اُسامه ، بهترین گواه این مطلب است . و از طرف دیگر ، منافقان ، مشرکان ویهودیان هر روز مشکلى براى جامعه اسلامى ایجاد مى‏نمودند .

بدیهى است در چنین موقعیّتى اگر حاکم جامعه ، یک فرد عادى بود جامعه را بدون جانشین رها نمى‏کرد ، پس چگونه عقل مى‏پذیرد که رسول اکرم ( ص ) این جامعه را بدون تعیین خلیفه و جانشین گذاشته و رفته باشد؟ بااین‏که حضرت بیش از هر کسى غمخوار مسلمین بود وبراى رفاه آنان از هر تلاشى دریغ نمى‏ورزید وآیه شریفه : ( لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم‏بالمؤمنین رؤوف رحیم )
التوبة : 128 . ، بهترین دلیل این سخن است .

افزون بر آن ، اعتقاد به این چنین امرى ، بالاترین اهانت به رسول خدا ( ص ) است که با این چنین تصمیمى ، جامعه اسلامى را با سخت‏ترین مشکل مواجه ساخته ، همان‏گونه که دکتر احمد امین دانشمند مصرى به صراحت مى‏گوید : پیامبر گرامى ( ص ) بدون اینکه جانشینى معیّن کند و یا چگونگى و شرایط تعیین حاکم را بیان کند از دنیا رفته و جامعه اسلامى را با مشکل‏ترین وخطرناکترین وضع مواجه ساخته است ؛ « توفّی رسول‏اللَّه - صلّى اللَّه علیه وآله - ولم یعیّن من یخلفه ، ولم یبیّن کیف یکون اختیاره ، فواجه المسلمون أشقّ مسألة وأخطرها! »
فجر الاسلام : 225 . .

و هم‏چنین ابن خلدون مى‏گوید : محال است که جامعه را بدون رهبر و سرپرست رها کرد که عامل درگیرى میان مردم و سیاستمداران گردد ، بدین جهت در هر اجتماعى نیاز مبرم به تعیین حاکمى است که جامعه را از هرج و مرج جلوگیرى کند ؛ « فاستحال بقاؤهم فوضیّ دون حاکم یزع بعضهم عن بعض واحتاجوا من أجل ذلک إلى الوازع وهو الحاکم علیهم »
مقدّمة ابن خلدون ص 187 . .
عمر براى امت ، دلسوزتر از پیامبر ( ص ) !!
5 - به نقل صحیح مسلم : حفصه به عمر گوشزد مى‏کند که کسى را به عنوان جانشین خود معیّن کند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وى مى‏گوید : اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها کند ، به وى اعتراض خواهى کرد که چرا باعث نابودى آن‏ها گردیدى؟

پس به فکر این امّت باش ! و کسى را به‏عنوان خلیفه براى آنان تعیین کن! چون رعایت حال این امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازم‏تر است : « عن ابن عمر قال : دخلت علىّ حفصة فقالت : أعلمت أنّ أباک غیر مستخلف؟

قال : قلت : ما کان لیفعل .

قالت : إنّه فاعل .

قال ابن عمر : فحلفت أنّی أکلّمه فی ذلک . فسکت ، حتّى غدوت ولم أکلّمه .

قال : فکنت کأنّما أحمل بیمینی جبلاً ، حتّى رجعت فدخلت علیه ، فقلت له : إنّی سمعت ، الناس یقولون مقالة فآلیت أن أقولها لک ، زعموا أنّک غیر مستخلف ، وأنّه لو کان لک راعی إبل ، أو راعی غنم ثمّ جاءک وترکها رأیت أن قد ضیّع ، فرعایة الناس أشدّ »
صحیح مسلم ، ج 6 ص 5 ، کتاب الإمارة ، باب الاستخلاف وترکه ؛ مسند أحمد ، ج 1 ص 47 ؛ المصنّف لعبد الرزاق ، ج 5 ص 448 .
6 - هم‏چنین عایشه به وسیله عبد اللّه بن عمر به عمر پیام مى‏دهد : امّت محمّد را بدون چوپان رها مکن وکسى را به عنوان جانشین تعیین نما ، چون واهمه آن دارم که آنان گرفتار فتنه گردند : « ثمّ قالت ( أی عائشة ) : یا بُنیّ! أبلغ عمر سلامی ، وقل له : لا تدع أمّة محمّد بلاراع ، استخلف علیهم ولا تدعهم بعدک هملاً ، فإنّی أخشى علیهم الفتنة » الإمامة والسیاسة بتحقیق الشیری ، ج 1 ص 42 و بتحقیق الزینی ، ج 1 ص 28 . .

و همین‏طور ، معاویه که به قصد گرفتن بیعت براى یزید وارد مدینه شد ، در جمع صحابه و ضمن گفتگو با عبداللّه بن عمر گفت : « إنّی أرهب أن أدع أمّة محمّد ( ( ص ) ) بعدی کالضأن لاراعی لها » من وحشت دارم ، که امّت پیامبر را همانند گوسفند بدون چوپان رها سازم و بروم‏
تاریخ الطبری ، ج 4 ص 226 ؛ الإمامة والسیاسة بتحقیق الشیری ، ج 1 ص 206 ، وبتحقیق الزینی ، ج 1 ص 159


ومطابق نقل ابن سعد در طبقات ، عبد اللّه بن عمر به‏پدرش گفت : اگر چنانچه کسى را که وکیل تو بر روى زمین‏هاى کشاورزى است ، فرا خوانى ، آیا کسى را جایگزین آن خواهى کرد یا خیر؟ گفت : آرى!

و پرسید : اگر کسى را که گوسفندان تو را چوپانى مى‏کند فراخوانى ، کسى را به جاى آن قرار خواهى داد یا خیر؟ گفت : آرى!
وقال عبداللَّه بن عمر لأبیه : لو استخلفت ؟ قال : من ؟ قال : تجتهد فإنّک لست لهم بربّ ، تجتهد ، أرأیت لو أنّک بعثت إلى قیّم أرضک ألم تکن تحبّ أن یستخلف مکانه حتّى یرجع إلى الأرض ؟ قال : بلى . قال : أرأیت لو بعثت إلى راعی غنمک ألم تکن تحبّ أن یستخلف رجلاً حتّى یرجع؟ طبقات ابن‏سعد ، ج‏3 ، ص‏343 ؛ تاریخ مدینة دمشق ، ج 44 ص 435 .

آیا این بالاترین اهانت به رسول خدا ( ص ) نیست که به اندازه عایشه و حفصه و معاویه ، به فکر امّتش نباشد؟! وآنان را بدون رهبر رها سازد؟! و آیا کسى نبود به رسول اکرم ( ص ) تذکر دهد که کسى را به عنوان جانشین تعیین کند؟! و یا از حضرت ، راه و روش تعیین خلیفه را سؤال نماید؟!
عدم تعیین جانشین ، مخالف کتاب نیست
7 - کسانى که مى‏گویند : پیامبر اکرم ( ص ) بدون وصیّت از دنیا رفت ، آیا مى‏دانند که کارى خلاف قرآن وسنّت به حضرت نسبت داده‏اند؟! نسائى در سنن خود آورده : عن عائشة قالت : ما ترک رسول اللّه صلى الله علیه وسلم درهماً ولا دیناراً ولا شاة ولا بعیراً وما أوصى . سنن النسائی : 6 / 240 ، فتح الباری : 5 / 267 .

چون قرآن به همه مسلمانان دستور مى‏دهد که بدون وصیّت ، از دنیا نروند : ( کتب علیکم إذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیراً الوصیّة )
المائدة : 3 . .

زیرا جمله ( کتب علیکم ) در مورد وصیّت ، همانند جمله ( کتب علیکم الصیام ) در باره روزه ، بر اهمیت ولزوم متعلّق دارد .

و از طرفى هم رسول اکرم ( ص ) فرموده است : وظیفه هر مسلمان داشتن وصیّت‏نامه است ، و نباید سه شب از عمر مسلمانى سپرى شود ، مگر اینکه وصیّت او در کنارش قرار گرفته باشد : « ما حقّ امرئ مسلم له شی‏ء یوصی به ، یبیت ثلاث لیال إلّا ووصیّته عنده مکتوبة » .

عبد اللّه بن عمر مى‏گوید : وقتى که این حدیث را از رسول اکرم ( ص ) شنیدم ، هیچ شبى را بدون وصیّت نامه سپرى نکردم ؛ « قال عبد اللّه بن عمر : ما مرّت علیّ لیلة منذ سمعت رسول اللّه - صلّى اللّه علیه وسلم - قال ذلک ، إلّا وعندی وصیّتی »
صحیح مسلم ، ج 5 ص 70 ، أوّل کتاب الوصیّة . .

آیا مى‏شود گفت : که عبد اللّه بن عمر به سخنان رسول گرامى ( ص ) بیش از خود حضرت ، پایبند بود؟

آیا مى‏شود گفت : پیامبر اکرم ( ص ) سخنى مى‏گوید که خود به آن عمل نکند؟

خداوند مى‏فرماید : چرا سخنى مى‏گویید که به آن عمل نمى‏کنید؟ و این تناقض در گفتار و عمل ، خشم خداوند را به دنبال دارد : ( یا أیّها الذین آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون کبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون )
الصف : 2 و 3 . .

و این تناقض به قدرى روشن بود که مورد اعتراض بعضى از روات قرار گرفته مانند طلحة بن مصرف که به عبداللّه بن اوفى مى‏گوید : چگونه مى‏شود که پیامبر گرامى ( ص ) به مردم دستور وصیّت دهد آنگاه خود آن را ترک کند ؛ « عن طلحة بن مصرف ، قال : سألت عبداللّه بن أبی أوفى : هل کان النبى ( ص ) أوصى؟ قال : لا . فقلت : کیف کتب على الناس الوصیّة ، ثمّ ترکها - قال : أوصى بکتاب اللّه »
الصف : 2 و 3 . صحیح البخاری ، ج 3 ص 186 کتاب الجهاد ، ج 5 ص 144 ، کتاب المغازی ، باب مرض النبی ( ص ) ، و ج 6 ص 107 ، باب الوصیة بکتاب اللّه . .

وفى روایة أحمد : « فکیف أمر المؤمنین بالوصیّة ولم‏یوص؟ قال : أوصى بکتاب اللّه »
مسند احمد بن حنبل ، ج 4 ص 354 ؛ فتح الباری ، ج 5 ص 268 ؛ تحفة الأحوذی ، ج 6 ص 257 . .

آیه و حدیث مربوط به وصیّت ، اگر دلالت بر لزوم وصیّت نکند ، حدّاقل دلالت بر جواز وصیّت که دارد ونشان مى‏دهد که وصیّت نمودن یک عمل نیک وپسندیده است و بر پیامبر گرامى ( ص ) زیبنده نیست که آن را ترک نماید ، زیرا قرآن مى‏گوید : آیا مردم را به کار نیک دعوت کرده و خود را فراموش مى‏کنید ؛ ( أتأمرون الناس بالبرّ وتنسون أنفسکم )
البقره : 44 . .
8 - آنان‏که مى‏گویند : پیامبر گرامى ( ص ) بدون جانشین از دنیا رفت و تعیین خلیفه را به عهده امّت نهاد ، آیا شرایطى هم براى کسى که رهبرى جامعه را به‏عهده مى‏گیرد و هم‏چنین شرایط کسانى که در انتخابات رهبرى ، شرکت مى‏کنند ، معیّن فرمود یا نه؟

اگر این شرایط را معیّن فرموده ، در کدام حدیث وروایت آمده است؟

اگر این شرایط در سخنان حضرت رسول اکرم ( ص ) آمده بود ، چرا در سقیفه بنى ساعده هیچ‏یک از گردانندگان سقیفه به آن استناد نکردند؟

وانگهى! اگر انتخاب ابو بکر مطابق شرایطى بود که پیامبر اکرم ( ص ) بیان فرموده ، چرا ابو بکر گفت : بیعت من یک امر اتّفاقى و ناگهانى و بدون تدبیر صورت گرفت و خداوند شرّ آن را دفع نمود
قال أبو بکر فی أوائل خلافته : إنّ بیعتی کانت فلتة وقى اللّه شرّها وخشیت الفتنة . شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ، ج 6 ص 47 بتحقیق محمد ابوالفضل ؛ أنساب الأشراف للبلاذری ، ج 1 ص 590 . ، ابن اثیر مى‏گوید : این چنین بیعتى ، طبیعتاً شرّ خیز است‏ قال ابن الأثیر : أراد بالفلتة الفجأة ، ومثل هذه البیعة جدیرة بأن تکون مهیّجة للشرّ . النهایة فی غریب الحدیث ، ج 3 ص 467 . .

و همین عبارت را عمر در اواخر خلافت خویش بالاى منبر بیان کرد و گفت : اگر کسى به چنین کارى مبادرت کند ، محکوم به مرگ خواهد شد : « إنّ بیعة أبی بکر کانت فلتة وقى اللّه شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه »
شرح نهج البلاغة لابن أبی‏الحدید ، ج 2 ص 26 ، و ر . ک : صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 55 . .

ابن‏اثیر مى‏گوید : کار بى‏رویه را « فلتة » مى‏گویند و به خاطر ترس از انتشار امر خلافت ، به بیعت ابوبکر با مبادرت ورزیدند : « والفلتة کلّ شی‏ء من غیر رویّة وإنّما بودر بها خوف انتشار الأمر »
النهایة فی غریب الحدیث ، ج 3 ص 467 . .

اى کاش کسى از ابن اثیر مى‏پرسید که ترس از انتشار چه خلافتى بود؟ ترس از خلافتى که رسول اکرم ( ص ) معیّن فرموده بود؟

یا ترس از کاندیدا شدن افراد مشابه ابوبکر براى امر خلافت؟

انتشار خلافتى را که رسول گرامى ( ص ) معیّن نموده بود ، نه تنها ترسى نداشت ، بلکه ضامن صلاح ملّت بود وبر همگان لازم بود که در برابر حکم پیامبر ( ص ) سر تسلیم فرود آورند و مخالفت نورزند .

( ما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى اللّه ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم )
الأحزاب : 36 . .

و هم‏چنین کاندیداتورى افراد دیگر هم واهمه نداشت ؛ زیرا پس از ملاحظه و بررسى ، مردم اگر وى را هم‏سطح ابوبکر نمى‏یافتند ، قطعاً با وى بیعت نمى‏کردند و اگر هم‏سطح ابوبکر بود ، چه فرقى در بیعت با او و یا با ابوبکر وجود داشت؟

ولى اگر آن نامزد رهبرى ، شرایطى بالاتر از ابوبکر داشت و بهتر از ابوبکر براى اصلاح جامعه بود ، آیا نصب ابوبکر مانع مصلحت جامعه نبود؟
9 - راستى از همه مهمّ‏تر ، اگر واقعاً ، خلافت ابوبکر بر مبناى شرایط ، و مطابق سنّت رسول اکرم ( ص ) انجام گرفته بود ، چرا عمر گفت : « فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه » شرح نهج البلاغة لابن أبی‏الحدید ، ج 2 ص 26 ، و رجوع شوده به : صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا ؛ مسند احمد ، ج 1 ، ص 55 . .
آیا خلفاء راشدین خلیفة الرسول بودند؟
10 - از طرفى مى‏گویید : پیامبر گرامى ( ص ) کسى را به عنوان جانشین معیّن نفرمود و به کسى هم دستور نداد تا شخص معیّنى را جانشین او قرار دهد ، بلکه مردم ، ابوبکر رإ؛'' به عنوان خلیفه معیّن کردند وابوبکر نیز عمر را خلیفه معیّن کرد و عثمان هم توسّط شوراى شش نفره تعیین شد ، و از طرفى دیگر مى‏گویید : این‏ها خلیفه وجانشین پیغمبر بودند و به آنان « خلیفة الرسول » اطلاق مى‏کنید . آیا این کار ، دروغ بستن به رسول گرامى نیست؟ که مطابق حدیث متواتر « من کذب علیّ متعمّداً فلیتبّؤ مقعده من النّار » صحیح البخاری ، ج 1 ص 36 ، 2 / 81 ، ج 4 ص 145 ، ج 7 ص 118 قال ابن الجوزی : رواه من الصحابة ثمانیة وتسعون نفساً ، الموضوعات ، ج 1 ص 57 ، وقال النووی : قال بعضهم : رواه مائتان من الصحابة ، شرح مسلم للنووی ، ج 1 ص 68 . هر گونه دروغ به پیامبر گناه است . بنا بر این ، اگر ادعاى شما که مى‏گویید پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن ننمود صحیح باشد ، خلفاى راشدین خلیفه پیامبر نیستند!
نسبت هذیان به رسول گرامى !!!

یازده اشکال اساسى بر عملکرد عمر و همراهان او :
11 - هنگامى که پیامبر ( ص ) در بستر بیمارى فرمودند : « دوات و قلم بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید » . چرا عمر گفت : « درد بر اوغلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است » ؛ « إنّ النبیّ - صلى اللّه علیه وسلم - قد غلب علیه الوجع ، وعندکم القرآن حسبنا کتاب اللّه » صحیح البخاری ، ج 7 ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 کتاب المغازی ، باب مرض النبی - صلى اللّه علیه وسلم - ووفاته ؛ صحیح مسلم فى آخر کتاب الوصیّة ، ج 5 ، ص 76 . .

ویاگفتند : رسول گرامى ( ص ) هذیان مى‏گوید : « إنّ رسول‏اللَّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر » ، نستجیر باللّه ، ( کبرت کلمة تخرج من أفواههم )
الکهف : 5 . .

و این قضیّه به قدرى درد آور بود که وقتى ابن عبّاس به یاد آن مى‏افتاد ، اشک چشمانش همانند دانه‏هاى مروارید از گونه‏هایش سرازیر مى‏گشت‏
عن ابن‏عبّاس قال : « یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر » . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شی‏ء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر . .

در رابطه با این حدیث که در صحیح بخارى و مسلم وسایر کتب صحاح آمده چند سؤال مطرح است :

1 - آیا این سخن عمر ، مخالف با قرآن نیست که مى‏فرماید : ( ما ینطق عن الهوى إن هو إلّا وحی یوحى )
عن ابن‏عبّاس قال : « یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ جعل تسیل دموعه حتّى رأیت على خدّیه کأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالکتف والدواة ( او اللوح والدواة ) اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - یهجر » . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 76 کتاب الوصیّة باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شی‏ء ، صحیح البخارى ، ج 4 ص 31 ، کتاب الجهاد والسیر . النجم : 4 . ؛ پیامبر گرامى ( ص ) از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است .

2 - عمر که گفت : کتاب خداوند براى ما کافى است « حسبنا کتاب اللّه » ، این مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اکرم ( ص ) نیست؟

چون سخن رسول اکرم ( ص ) که فرمود : چیزى بنویسم که شما را از گمراهى مصون بدارد ، مربوط به مطالب عادى و شخصى نبود ، بلکه داراى اهمّیّت ویژه بود و از بهترین مصادیق سنّت به شمار مى‏رفت .

3 - آیا مخالفت عمر و همراهان وى با دستور رسول اکرم ( ص ) ، مخالفت با قرآن نیست که مى‏گوید : از اوامر پیامبر اطاعت و از نواهى حضرت اجتناب نمایید : ( ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا )
الحشر : 7 . .



4 - آیا سخن بخارى که مى‏گوید : مردم در کنار بستر رسول اکرم ( ص ) سر و صدا کردند و اختلاف کردند ، آیا مخالفت با قرآن نکردند که از هر گونه سرو صدا در کنار حضرت ، نهى نموده و آن را باعث حبط و نابودى اعمال مى‏داند : ( یا أیّها الذین آمنوا لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبى ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم وأنتم لا تشعرون )
الحجرات : 2 . .

5 - آیا اختلاف صحابه و تن ندادن به سخن رسول اکرم ( ص ) مخالفت با قرآن نیست که دستور مى‏دهد در موارد اختلاف بر همگان واجب هست که تسلیم نظریّه پیامبر ( ص ) باشند و کسانى را که نظر آن حضرت را نمى‏پذیرند ، مؤمن نمى‏داند : ( فلا وربّک لا یؤمنون حتّى یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی‏أنفسهم حرجاً ممّا قضیت ویسلّموا تسلیماً )
النساء : 65 . .

6 - پیامبر گرامى ( ص ) تصمیم داشت چیزى بنویسد که مانع گمراهى امّت باشد ، آیا ممانعت از نوشتن چنین مطلب مهمّى ، سبب گمراهى مردم نشد؟

آیا سخن حضرت را تصدیق نمى‏کنید و یا آن را پذیرفته و تصدیق مى‏کنید ، در صورت دوّم آیا ضلالتى صورت گرفته یا منکر آن هستید؟ و اگر قبول دارید ، چه ضلالتى دامنگیر جامعه اسلامى ، جز انحراف از امر خلافت منصوص صورت گرفته است؟

7 - در برابر عمر و هم‏داستانهایش که مخالف با وصیّت نوشتن رسول خدا ( ص ) بودند ، افرادى هم بودند که تلاش در نوشتن این وصیّتنامه داشتند : « منهم من‏یقول : قرّبوا یکتب لکم‏النبی -صلى‏اللَّه علیه وسلم- کتاباً لا تضلّوا بعده ومنهم من یقول : ما قال عمر »
صحیح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى ؛ صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 75 ، آخر کتاب الوصیة . .

وحتّى زنان پیامبر ( ص ) نیز به همفکران عمر اعتراض کردند که با اهانت عمر و دفاع رسول ( ص ) مواجه شدند : « فقالت النسوة من وراء الستر : ألا تسمعون ما یقول رسول اللّه؟! قال عمر : فقلت إنّکنّ صواحبات یوسف ، إذا مرض رسول اللّه ، عصرتنّ أعینکنّ ، وإذا صحّ ، رکبتنّ عنقه! قال : فقال رسول اللَّه : دعوهنّ فإنهنّ خیر منکم »
الطبقات الکبرى لابن سعد ، ج‏2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبرانی ، ج 5 ص 288 ؛ مجمع‏الزوائد للهیثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ کنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133 . ؛ زنان از پشت پرده صدا زدند : مگر سخن رسول گرامى ( ص ) را نمى‏شنوید؟ عمر گفت : شما همانند دلباختگان یوسف هستید که به هنگام مریضى پیامبر ( ص ) اشگ شما جارى مى‏شود ، و به وقت سلامتى حضرت ، برگردن او سوار مى‏شوید .

رسول گرامى ( ص ) فرمود : متعرّض آنان نشوید وآنها را به حال خود واگذارید ، زیرا آنان از شما بهتر هستند .



راستى ، چه شدکه عمر و همراهان او ، بر تیم مقابل غلبه کردند؟ و کار کدامیک از این دو گروه مخالف قرآن و سنّت پیامبر بود؟

ابن عباس و فاجعه مخالفت صحابه با پیامبر ( ص )

8 - تعبیر ابن عبّاس از این قضیّه به عنوان یک رزیّه وفاجعه ، چه معنایى دارد؟ « إنّ الرزیّة کلّ الرزیّة ما حال بین رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - وبین أن یکتب لهم ذلک الکتاب من اختلافهم ولَغَطهم »
صحیح البخارى ، ج 8 ، ص‏161 ، کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة ، باب کراهیة الخلاف . .

آیا گریه جانسوز ابن عبّاس و تعبیر از این واقعه به‏عنوان مصیبت جانگداز کافى نیست که مقدارى فکر خودتان را به کار بیندازید و نسبت به عمق فاجعه بیندیشید؟

9 - رسول اکرم ( ص ) با این‏که مفتخر به « إنّک لعلى خلق عظیم » مى‏باشد ، آن‏چنان از این برخورد خلاف قرآن وسنّت مورد اذیّت قرار گرفت و غضبناک شد که دستور داد همه از خانه او بیرون بروند : « فلمّا أکثروا اللغط والاختلاف عند النبىّ قال لهم رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلم - قوموا ( عنّى ) »
صحیح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ، کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنّى . .

و این کار صحابه ، با آیه شریفه : ( إنّ الذین یؤذون اللّه ورسوله لعنهم اللّه فی‏الدنیا والآخرة وأعدّ لهم عذاباً مهیناً )
الأحزاب : 57 . چگونه قابل جمع است؟

10 - اگر چنانچه با توجّه به گفتار عمر ، سخن رسول‏اکرم ( ص ) به هنگام وفات در اثر غلبه مرض و یا نستجیر باللَّه هذیان بوده و حجّت نیست ، پس چرا شما براى اثبات خلافت ابوبکر به سخن رسول گرامى ( ص ) به هنگام وفات استناد مى‏کنید که به عایشه فرمود : « مروا أبا بکر فلیصلّ »
صحیح البخاری ، ج 1 ص 162 کتاب الأذان ، با وجوب صلاة الجماعة وص 165 باب أهل العلم والفضل أحقّ بالإمامة . به ابوبکر بگو تا براى مردم نماز گزارد کما عن أحمد بن حنبل : بأنّه إنّما قدّمه من هو أقرأ ، لتفهم الصحابة من تقدیمه فی الإمامة الصغرى استحقاقه للإمامة الکبرى ، وتقدیمه فیها على غیره . کشاف القناع للبهوتی ، ج‏1 ، ص 573 ؛ المواقف ، ج 8 ص 365 . .

11 - ولى با این‏که ابوبکر هنگام نوشتن وصیّت در اثر شدّت بیمارى بیهوش گردید و پس از آن‏که به‏هوش آمد دنباله وصیّت را نوشت ، کسى به وى نگفت « قد غلب علیه الوجع » و یا « الرجل یهجر » درد بر او غلبه کرده و یا هذیان مى‏گوید
لما حضرت أبا بکر الصدیق الوفاة دعا عثمان بن عفان فأملى علیه عهده ، ثم أغمی على أبی بکر قبل أن یملی أحدا فکتب عثمان عمر بن الخطاب ، فأفاق أبو بکر فقال لعثمان کتبت أحدا ؟ فقال : ظننتک لما بک وخشیت الفرقة فکتبت عمر بن الخطاب فقال : یرحمک اللَّه ، أما لو کتبت نفسک لکنت لها أهلا . کنز العمال ، ج 5 ، ص 678 ؛ تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر ، ج 39 ، ص 186 و ج 44 ، ص 248 ر . ک : تاریخ الطبرى ، ج 2 ص 353 ؛ سیرة عمر لابن الجوزى : 37 ؛ تاریخ ابن خلدون ، ج 2 ص 85 . .

بلکه همان کسى که نسبت هذیان به رسول اکرم ( ص ) داد ، براى مشروعیّت خلافت خویش به وصیّت ابوبکر به‏هنگام مرگ استناد کرد؟

عن إسماعیل بن قیس ، قال : رأیت عمر بن الخطاب وهو یجلس والناس معه وبیده جریدة وهو یقول : « أیّها الناس اسمعوا وأطیعوا قول خلیفة رسول اللّه إنّه یقول : إنّى لم آلکم نصحاً قال : ومعه مولى لأبى بکر یقال له : شدید ، معه الصحیفة التى فیها استخلاف عمر »
تاریخ الطبری ، ج 2 ص 618 . .

12 - طبرانى و سیوطى و ذهبى نقل مى‏کنند : که رسول‏اکرم ( ص ) فرمود : هیچ امّتى پس از پیامبرش با هم اختلاف نکردند ، مگر این که گروه باطل آن‏ها بر گروه حقّ پیروز شدند ؛ « ما اختلفت امّة بعدنبیّها إلّا ظهر أهل‏باطلها على‏أهل‏حقّها »
المعجم‏الأوسط ، ج 7 ص 370 ، الجامع الصغیر للسیوطی ، ج 2 ص 481 ، مجمع الزوائد ، ج 1 ص 157 ، سیر أعلام النبلاء ، ج 4 ص 311 ؛ تذکرة الحفاظ ، ج 1 ص 87 ، عن الشعبی ولیس فی سنده موسى بن عبیدة . .

با توجّه به این حدیث ، اختلافات شدید در سقیفه وپیروزى ابوبکر و عمر را چگونه توجیه مى‏کنید؟
افسانه اجماع بر بیعت ابوبکر

13 - شما مى‏گویید : بیعت ابوبکر با اجماع تمام مهاجرین و انصار صورت گرفت ولى عمر بن خطّاب مى‏گوید : تمام مهاجرین با بیعت ابوبکر مخالف بودند وعلى ( ع ) و زبیر و طرفدارانشان نیز موافق نبودند : « حین توفى اللّه نبیّه -صلى اللَّه علیه وسلم- أنّ الأنصار خالفونا ، واجتمعوا بأسرهم فى سقیفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبیر ومن معهما »
المعجم‏الأوسط ، ج 7 ص 370 ، الجامع الصغیر للسیوطی ، ج 2 ص 481 ، مجمع الزوائد ، ج 1 ص 157 ، سیر أعلام النبلاء ، ج 4 ص 311 ؛ تذکرة الحفاظ ، ج 1 ص 87 ، عن الشعبی ولیس فی سنده موسى بن عبیدة . صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا . . ادعاى شما راست است ، یا عمر بن خطّاب؟
علماء بزرگ اهل سنت و انکار اجماع

14 - شما براى مشروعیت خلافت ابوبکر به اجماع اهل حلّ و عقد استناد مى‏کنید و حال آن‏که استوانه‏هاى علمى شما منکر آن هستند .

ماوردى شافعى ( متوفّاى 450 ) و ابویعلى حنبلى ( متوفّاى 458 ) که به صراحت گفته‏اند : در بیعت ابوبکر ، اجماعى در کار نبوده و هر گونه سخن از اجماع ، گزاف است . « فقالت طائفة : لاتنعقد إلّا بجمهور أهل العقد والحلّ من کلّ بلد ، لیکون الرضا به عامّاً ، والتسلیم لإمامته إجماعاً ، وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر -رضی اللّه- عنه على الخلافة باختیار من حضرها ، ولم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها »
الأحکام السلطانیّة لماوردى ، ص 33 ، الأحکام السلطانیّة ، لأبی‏یعلى محمد ابن الحسن الفراء ، ص 117 . .

شما راست مى‏گویید ، یا این دو شخصیّت برجسته سنّى مذهب؟

15 - شما مى‏گویید : تمامى صاحب نظران از اصحاب ومهاجرین در انعقاد بیعت ابوبکر دخالت داشتند و حال آن‏که مفسّر بزرگ شما قرطبى ( متوفّاى 671 ) با صراحت منکر آن است و مدّعى است که خلافت ابوبکر فقط به واسطه بیعت عمر منعقد گردید ؛ « فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلک ثابت ، ویلزم الغیر فعله ، خلافاً لبعض الناس حیث قال : لا ینعقد إلّا بجماعة من أهل الحلّ والعقد ، ودلیلنا : أنّ عمر ( رض ) عقد البیعة لأبی بکر »
جامع أحکام القرآن ، ج 1 ، ص 272 - 269 . .

16 - راستى شما از چه اجماعى سخن مى‏گویید که متکلّم بزرگ شما ( اهل سنّت ) همانند امام الحرمین ( متوفّاى 478 ) استاد غزالى ، منکر آن است! و مى‏گوید : در تشکیل امامت ، نیازى به اجماع نیست ، همان‏گونه که در امامت ابوبکر بدون آن‏که اجماعى در میان باشد وقبل از آن‏که خبر امامت آن در بلاد اسلامى به گوش اصحاب برسد ، حکم‏ها امضا گردید و بخشنامه‏ها صادر شد و در پایان نتیجه مى‏گیرد که : امامت با تأیید یک نفر از اهل حلّ و عقد تشکیل مى‏گردد ؛ « اعلموا أنّه لا یشترط فی عقد الإمامة ، الإجماع ، بل تنعقد الإمامة وإن لم تجمع الأمّة على عقدها ، والدلیل علیه أنّ الإمامة لمّا عقدت لأبی بکر ابتدر لإمضاء أحکام المسلمین ، ولم یتأن لانتشار الأخبار إلى من نأى من الصحابة فی الأقطار ، ولم ینکر منکر . فإذا لم یشترط الإجماع فی عقد الإمامة ، لم یثبت عدد معدود ولا حدّ محدود ، فالوجه الحکم بأنّ الإمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلّ والعقد »
الإرشاد فی الکلام ، ص 424 ، باب فی الاختیار وصفته وذکر ما تنعقد الإمامة . .



17 - شما کدام اجماعى را پشتوانه خلافت مى‏دانید که عضدالدین ایجى ( متوفّاى 756 ) صاحب کتاب « المواقف » و از پایه‏گذاران کلامى اهل سنّت ، منکر آن است و به صراحت مى‏گوید : هیچ دلیل عقلى و نقلى بر اعتبار اجماع در کار نیست و همین‏که یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد اقدام به بیعت نمایند ، امامت تشکیل مى‏شود ، همان‏گونه‏اى که امامت ابوبکر با بیعت عمر وامامت عثمان با بیعت عبدالرحمان پسر عوف منعقد گردید ؛ « وإذا ثبت حصول الإمامة بالاختیار والبیعة ، فاعلم أنّ ذلک لا یفتقر إلى الإجماع ، إذ لم یقم علیه دلیل من العقل أو السمع ، بل الواحد والإثنان من أهل الحلّ والعقد کاف ، لعلمنا أنّ الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک ، کعقد عمر لأبی بکر ، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان » .

و جالب اینجا است که وى اضافه مى‏کند : در امامت ابوبکر ، اجتماع مردم مدینه را هم لازم ندیدند تا چه رسد به اجتماع تمام امّت ؛ « ولم یشترطوا اجتماع مَن فی المدینة فضلاً عن اجتماع الأمّة . هذا ولم ینکر علیه أحد ، وعلیه انطوت الأعصار إلى وقتنا هذا »
المواقف فی علم الکلام ، ج 8 ، ص 351 . !

و هم‏چنین ابن عربى مالکى ( متوفّاى 543 ) از دیگر شخصیّت‏هاى بزرگ شما ( اهل سنّت ) مى‏گوید : در انتخاب امام ، نیاز به حضور تمام مردم در انتخابات نیست ، بلکه با شرکت یک یا دو نفر ، انتخابات صورت مى‏گیرد ؛ « لا یلزم فی عقد البیعة للإمام أن تکون من جمیع الأنام بل یکفی لعقد ذلک إثنان أو واحد »
شرح سنن الترمذى ، ج 3 ، ص 229 . !


« فاعتبروا یا أولی الأبصار » .

آیا شما راست مى‏گویید یا این شخصیّت‏هاى بزرگ علمى؟
عمر و تهدید به قتل صحابه

18 - اگر بیعت با یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد وبدون مشورت سایر مسلمین صحیح است ، چرا عمر تهدید به قتل کرد و گفت : اگر بعد از این ، کسى چنین کارى کند بیعت کننده و بیعت شونده کشته خواهند شد ؛ « من بایع رجلاً عن غیر مشورة من المسلمین فلا یبایع هو ولا الذی بایعه ، تغرّة أن یقتلا »
صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا . و اگر این کار خلاف شرع و حرام است و موجب مهدور الدم شدن مى‏شود ، چرا این حکم را در جریان سقیفه جارى نکرد؟
على ( ع ) ، ابوبکر و عمر را خائن مى‏داند؟

19 - شما مى‏گویید : حضرت على ( ع ) ابوبکر و عمر را قبول داشت و حال آن که عمر در جمع تعداد زیادى از صحابه خطاب به على ( ع ) وعبّاس عموى پیامبر ( ص ) گفت : شما دونفر ، ابوبکر و مرا دروغگو و گنه‏کار ونیرنگ‏باز مى‏دانید ؛ « فلمّا توفّی رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلّم - قال أبو بکر : أنا ولیّ رسول اللّه ، فجئتما . . . فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . ثمّ‏توفّی أبوبکر فقلت : أنا ولیّ رسول‏اللَّه - صلى اللّه علیه وسلّم - وولیّ أبی بکر ، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً »
صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 152 ، کتاب الجهاد ، باب 15 ، حکم الفئ حدیث 49 . .

شما راست مى‏گویید یا عمر!؟

20 - خلیفه دوم شش نفر را تعیین کرد و گفت : این‏ها از میان خود یک نفر را انتخاب کنند ؛ یعنى هر یک از اینها لیاقت رهبرىِ امّت اسلامى و جانشینى پیامبر ( ص ) را دارند و اضافه کرد : اگر کسى از آن‏ها مخالفت کرد ، گردنش را بزنید
عن عمر بن الخطاب أنّه قال لصهیب : صلّ بالناس ثلاثة أیّام ، وأدخل علیّاً وعثمان والزبیر وسعداً وعبد الرحمن بن عوف وطلحة ، إن قدم وأحضر عبداللّه بن عمر ، ولاشی‏ء له من الأمر ، وقم على رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلاً وأبى واحد ، فاشدخ رأسه ، أواضرب رأسه‏بالسیف ، وإن اتّفق أربعة فرضوا رجلاً منهم وأبى اثنان ، فاضرب رؤوسهما ، فإن رضی ثلاثة رجلاً منهم ، وثلاثة رجلاً منهم ، فحکموا عبد اللّه بن عمر ، فأی الفریقین حکم له فلیختاروا رجلاً منهم ، فإن لم یرضوا بحکم عبد اللّه بن عمر فکونوا مع الذین فیهم عبدالرحمان بن عوف ، واقتلوا الباقین إن رغبوا عمّا اجتمع علیه الناس . ( تاریخ الطبری ، ج 3 ص 294 ؛ تاریخ المدینة لابن‏شبة النمیری ، ج 3 ص 925 ؛ الکامل لابن الأثیر ، ج 3 ص 35 ) . !

چگونه دستور قتل کسى را مى‏دهد که شایستگى خلافت را دارد؟
رنجاندن فاطمه ( س ) خلاف کتاب و سنت

21 - در صحیح بخارى و مسلم و دیگر کتب معتبر آمده است که حضرت رسول اکرم ( ص ) فرمود : فاطمه پاره تن من است و هرکس او را بیازارد و غضبناک کند مرا آزرده است : « فاطمة بضعة منّی فمن أغضبها أغضبنی »
صحیح البخارى ، ج 4 ص 210 . وفی روایة مسلم : « إنّما فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها » . صحیح مسلم : 7 / 141 . روى الحاکم عن على - علیه السلام- : قال : « قال رسول اللّه -صلى اللّه علیه وآله وسلم- : لفاطمة : إنّ اللَّه یغضب لغضبک ، ویرضى لرضاک » . ثمّ قال : هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه . المستدرک : 3 / 153 .

( لیس فیه ذکر خطبة بنت أبی جهل ) فلیراجع : مجمع الزوائد ، ج 9 ص 203 ؛ المعجم الکبیر للطبرانی ، ج 1 ص 108 ، ج 22 ص 401 ؛ تاریخ مدینة دمشق : 3 / 156 ؛ أسد الغابة ، ج 5 ص 522 ؛ الإصابة ، ج 8 ص 265 و266 ؛ تهذیب التهذیب ، ج 12 ص 392 ؛ صحیح البخارى ، ج 4 ص 210 ؛ صحیح مسلم ، ج 7 ص 141 ؛ المصنف لابن أبی شیبة الکوفی ، ج 7 ص 526 ؛ السنن الکبرى للنسائی : 5 / 97 ، ح 8370 ؛ المعجم الکبیر للطبرانی ، ج 22 ص / 404 ؛ الجامع الصغیر للسیوطی ، ج 2 ص 208 ؛ تاریخ مدینة دمشق ، ج 3 ص 156 .
.

و از طرفى در صحیح بخارى و مسلم نیز آمده است که فاطمه ( س ) از دست ابوبکر غضبناک شد و تا آخر عمر باوى سخن نگفت : « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه - صلى اللَّه علیه وسلم - فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتّى توفّیت »
صحیح البخارى ، ج 4 ص 42 ؛ صحیح مسلم ، ج 5 ص 154 ، فیه : فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت وعاشت بعد رسول اللَّه - صلى اللَّه علیه وسلم - ستة أشهر فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىّ بن أبی‏طالب لیلا ولم یؤذن بها ابابکر وصلّى علیها علیّ . .

وقرآن مى‏گوید : ( انّ الذین یؤذون اللّه ورسوله لعنهم اللّه فی الدنیا والآخرة وأعدّ لهم عذاباً مهیناً )
الأحزاب : 57 . . در حلّ این معضله چه پاسخى دارید؟

سهیلى از علماى بزرگ اهل سنّت ( متوفّاى 581 ) به همین روایت استدلال نموده که هر کس به حضرت زهرا ( س ) اهانت کند ، کافر خواهد شد : « استدلّ به السهیلی على أنّ من سبّها کفر لأنّه یغضبه وأنّها أفضل من الشیخین »
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر للمناوی ، ج 4 ص 554 . .

ابن حجر در توجیه آن گفته : « وتوجیهه : إنّها تغضب ممّن سبّها وقد سوّى بین غضبها وغضبه ، ومن أغضبه -صلى اللّه علیه وسلم - یکفر »
فتح الباری ، ج 7 ص 82 ؛ شرح المواهب للزرقانی المالکی ، ج 3 ص 205 . .

مناوى صاحب کتاب فیض القدیر از ابو نُعیم و دیلمى نقل کرده است که حضرت رسول اکرم ( ص ) فرمود : « فاطمة بضعة منّی من آذاها فقد آذانی ومن آذانی فقد آذى اللّه ، فعلیه لعنة اللّه مل‏ء السماء ومل‏ء الأرض »
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر للمناوی ، ج 6 ص 24 ، ح 8267 . .

22 - با توجّه به مطالب فوق ، آیا تا کنون نسبت به سخنان ابوبکر که پس از خطبه حضرت زهرا ( س ) بیان کرد و بدترین اهانت و ناسزا را نسبت به حضرت على ( ع ) و حضرت صدیقه ( س ) داد ، فکر کرده‏اید : « إنّما هو ثعالة شهیده ذنبه ، مرب لکلّ فتنة ، هو الذی یقول : کرّوها جذعة بعدما هرمت ، یستعینون بالضعفه ، ویستنصرون بالنساء ، کأمّ طحال أحبّ أهلها إلیها البغی »
السقیفة وفدک للجوهری ، ص 104 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید ، ج 6 ص 215 ؛ دلائل الإمامة للطبری ، ص 123 . . در این عبارت ، حضرت على ( ع ) را به روباه و حضرت زهرا ( س ) را به دم آن تشبیه کرده است .

آیا پاسخ اجر رسالت : ( قل لا أسئلکم علیه أجراً إلّا المودّة فی القربی ) همین بود؟!

آیا این بود نتیجه آن همه سفارش و توصیه رسول گرامى ( ص ) در حقّ حضرت زهرا ( س ) ؟!

آیا چنین کسى شایستگى خلافت پیامبرى که مفتخر به ( إنّک لعلى خلق عظیم ) است را دارد؟

از شما مى‏خواهیم ، سخنانى که میان ابن ابى الحدید سنّى و استادش نقیب ، ردّ و بدل شده ملاحظه نمایید وخود به قضاوت بنشینید!
قال ابن أبی الحدید : قلت : قرأت هذا الکلام على النقیب أبی یحیى جعفر بن یحیى بن أبی زید البصری وقلت له : من یعرض ؟ فقال : بل یصرّح . قلت : لو صرّح لم أسالک . فضحک وقال : بعلیّ بن أبى طالب علیه السلام ، قلت : هذا الکلام کلّه لعلی یقوله؟ ! قال : نعم ، إنّه الملک یا بُنیّ . قلت : فما مقالة الأنصار؟ قال : هتفوا بذکر علی ، فخاف من اضطراب الأمر علیهم ، فنهاهم . . . وثُعالة : اسم الثعلب علم غیر مصروف ، ومثّل ذؤاله للذئب ، وشهیده ذنبه ، أی لا شاهد له على ما یدّعی إلّا بعضه وجزء منه ، وأصله مثل قالوا : إنّ الثعلب أراد أن یغری الأسد بالذئب ، فقال : إنّه قد أکل الشاة التی کنت قد أعددتهإ؛!!'' لنفسک ، وکنت حاضراً ، قال : فمن یشهد لک بذلک؟ فرفع ذنبه وعلیه دم ، وکان الأسد قد افتقد الشاة ، فقبل شهادته وقتل الذئب . . . وأمّ طحال : إمرأة بغى فی الجاهلیّة ، ویضرب بها المثل فیقال : أزنى من أمّ طحال . شرح نهج البلاغه ، ج 6 ص 215 .
مخالفت فاطمه ( س ) ، سند بطلان خلافت


23 - در کتب معتبر از رسول اکرم ( ص ) نقل شده : « من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیّة »
مسند أحمد ، ج 4 ، ص 96 ؛ المعجم الکبیر للطبرانى ؛ ج 19 ، ص 388 ؛ مجمع الزوائد للهیثمى ، ج 5 ، ص 218 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید ، ج‏9 ، ص 155 وى گفته : « وأصحابنا کافّة قائلون بصحّة هذه القضیّة » . .

هر کس بدون امام از دنیا برود مرده او همانند مردگان دوران جاهلیت است .

و بخارى در صحیح خود توسّط ابن عبّاس از رسول اکرم ( ص ) نقل کرده است که فرمود : « لیس أحد یفارق الجماعة قید شبر فیموت إلّا مات میتة جاهلیّة »
صحیح البخاری ، ج 8 ص 105 ، کتاب الأحکام ، باب السمع والطاعة للإمام . .

هر کس از جامعه اسلامى به مقدار یک وجب دور شده و جدا شود ، مرگ او همانند مرگ جاهلیت است .

و مسلم نیز در صحیح خود به واسطه ابو هریره از رسول‏مکرّم ( ص ) آورده است که فرمود : « من خرج عن الطاعة وفارق الجماعة فمات ، مات میتة جاهلیّة »
صحیح مسلم ، ج 6 ص 21 ، کتاب الإمارة ، باب الأمر بلزوم الجماعة . .

کسى که از فرمان حاکم سرپیچى نموده و از جامعه مسلمانان جدا شود همانند مردگان زمان جاهلیت از دنیا خواهد رفت .

حال از شما مى‏پرسیم که تکلیف حضرت صدیقه طاهره ( س ) که با ابوبکر بیعت نکرد چه مى‏شود؟ با این‏که در حقّ او آیه تطهیر نازل شده و صدها روایت از رسول گرامى ( ص ) در فضیلت او رسیده است ، مانند : « فاطمة سیّدة نساء هذه الأمّة » و یا « سیّدة نساء اهل الجنّة »
فی صحیح البخاری : قال رسول اللّه یا فاطمة ألا ترضین ان تکونی سیّدة نساء المؤمنین أو سیّدة نساء هذه الامّة . صحیح البخارى ، ج 7 ، ص 142 ، کتاب بدء الخلق باب علامات النبوّة ، کتاب الاستئذان ، باب من ناجى بین یدی الناس ؛ صحیح مسلم ، ج‏7 ، ص‏143 کتاب فضائل الصحابة باب ( 15 ) باب من فضائل فاطمة بنت النبی - صلى اللَّه علیه وآله - ح 99 وهم‏چنین آمده : فاطمة سیّدة نساء اهل الجنّة . صحیح البخارى ، ج‏4 ، ص‏209 و219 . .

آیا روایات « مات میتة جاهلیّة » قابل اعتماد نیست؟ یا نستجیر باللّه حضرت زهرا ( س ) به سخن و سنّت پیامبر عمل ننمود؟ و یا ابوبکر را شایسته جانشینى نمى‏دانست؟
تعیین خلیفه به دست خدا

24 - شما مى‏گویید پیامبر اکرم ( ص ) کسى را براى پیشوایى مردم معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم نهاد در حالى که این نظریه مخالف کتاب و سنّت است .

زیرا خداوند - تبارک وتعالى - در باره حضرت ابراهیم مى‏گوید : ما تو را به عنوان امام و پیشواى مردم معیّن مى‏کنیم ؛ ( إنّی جاعلک للنّاس إماماً )
البقره : 124 . .

ودر باره حضرت داوود مى‏گوید : ما تو را خلیفه روى زمین قرار دادیم پس در میان مردم ، حاکم به‏حق باش ؛ ( یا داود إنّا جعلناک خلیفة فی‏الأرض فاحکم بین الناس بالحقّ )
ص : 26 . .

حضرت موسى از خداوند مى‏خواهد که جانشین بعد از او را معیّن نماید ؛ ( واجعل لى وزیراً من أهلی )
طه : 29 . .

خداوند نیز در پاسخ دعاى حضرت موسى فرمود : ( قال قد أوتیت سؤلک یا موسى )
طه : 36 . .

خداوند در رابطه با بنى اسرائیل نیز مى‏فرماید : از میان ملّت بنى اسرائیل ، افرادى را به عنوان رهبر و پیشوا انتخاب نمودیم ( وجعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا )
السجدة : 24 . .

پس در تمامى این آیات ، انتخاب خلیفه ، به خداوند نسبت داده شده و تعیین پیشوا و حاکم فقط به دست خداوند صورت مى‏پذیرد .

و هم‏چنین علماى بزرگ اهل‏سنّت مانند ابن هشام وابن کثیر و ابن حبّان و دیگران نقل کرده‏اند : هنگامى که رسول‏اکرم ( ص ) ، قبایل عرب را به سوى اسلام دعوت مى‏فرمود ، بعضى از شخصیّت‏هاى بزرگ قبایل ، مانند : بنى عامر بن صعصعه ، به حضرت گفتند : اگر ما تو را یارى کنیم و کار تو بالا بگیرد ، آیا ریاست و جانشینى بعد از تو ، به ما خواهد رسید؟ « أیکون لنا الأمر من بعدک؟ »

حضرت پاسخ داد : تعیین رهبرى به دست من نیست ؛ بلکه به دست خدا است و هر کس را که بخواهد ، انتخاب خواهد کرد : « الأمر إلى اللّه یضعه حیث یشاء » .

وى گفت : ما حاضر نیستیم خود را فداى اهداف تو کنیم ، و پس از پیروزى ، منصب ریاست به افراد دیگر برسد : « فقالوا : أنهدف نحورنا للعرب دونک ، فإذا ظهرت کان الأمر فی غیرنا؟ لاحاجة لنا فی هذا من أمرک »
الثقات لابن حبّان ، ج 1 ص 89 ؛ البدایة والنهایة لابن کثیر ، ج 3 ، ص 171 . .

و هم‏چنین مشابه این قضیه با قشیر بن کعب بن ربیعه اتّفاق افتاد و او نیز به رسول اکرم ( ص ) گفت : اگر بهره‏اى از ریاست در حکومت اسلامى نصیب ما نشود ، ما حاضر نیستیم به تو ایمان بیاوریم‏
ر . ک : سیره ابن هشام ، ج 2 ، ص 289 ؛ السیرة النبویّة لابن‏کثیر ، ج 2 ، ص 157 ؛ مع المصطفى للدکتورة بنت الشاطئ ، ص 161 . .

رسول گرامى ( ص ) ، در بدترین موقعیّتى که نیاز مبرم به نیرو و کمک داشت ، حاضر نشد با وعده جانشینى ، مساعدت قبایل را جذب نماید .

و هم‏چنین هوذة ، پادشاه یمامه که به اسلام دعوت شد ، گروهى را خدمت حضرت گسیل نمود و پیام داد اگر چنانچه بهره‏اى از ریاست ، نصیب او شود ، حاضر است اسلام بیاورد و مسلمین را یارى دهد ، ولى رسول گرامى ( ص ) نپذیرفت و فرمود : حتّى اگر ریاست بر یک قطعه زمین رها شده را بخواهد ، به وى نخواهم داد
طبقات ابن سعد ، ج 1 ص 262 ؛ نصب الرایة لزیعلی ، ج 6 ص 567 . .

قیام ناکثین و قاسطین بر ضدّ حاکم اسلامى

25 - در صحیح بخارى و مسلم از قول رسول اکرم ( ص ) آمده است : اگر از رهبر اسلامى کار ناخوشایندى هم دیدید ، باید تحمّل کنید و صبر پیشه نمایید ، زیرا هر کس از گروه مسلمین به اندازه یک وجب هم جدا شود ، مرگ او همانند مرگ جاهلیّت است : « من رأى من أمیره شیئاً یکرهه فلیصبر علیه فإنّه من فارق الجماعة شبراً فمات ، مات میتة جاهلیّة »
صحیح البخاری ، ج 8 ص 87 ، أوّل کتاب الفتن ؛ صحیح مسلم ، ج 6 ص 21 ، کتاب الإمارة ، باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن . .



و در مسند احمد بن حنبل و صحیح ترمذى آمده : یک وجب از توده مردم جدا شدن ، موجب خروج از دین اسلام است : « من فارق الجماعة شبرا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه »
مسند أحمد ، ج 5 ص 180 ؛ سنن أبی داود ، ج 2 ص 426 ؛ سنن الترمذی ، ج 4 ص 226 ؛ المستدرک ، ج 1 ص 117 وصحّحه . وهکذا رواه الحاکم فی‏المستدرک ، ج 1 ص 77 ، ثمّ قال : هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین وج 1 ص 117 قائلاً : وقد روى هذا المتن عبد اللَّه بن عمر باسناد صحیح على شرطهما ، وهکذا فی‏ج 1 ص 422 وقال : هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه وفى مجمع الزوائد ، ج 5 ص 217 قائلاً : رواه أحمد ورجاله ثقات رجال الصحیح خلا علیّ بن إسحاق السلمی وهو ثقة . . طبرانى و هیثمى از رسول گرامى ( ص ) نقل کرده‏اند : اگر کسى به مقدار بند کمان از جماعت جدا شود نماز و روزه او مورد قبول نیست و بدن او هیزم جهنّم خواهد بود : « فمن فارق الجماعة قید قوس لم تقبل منه صلاة ولا صیام وأولئک هم وقود النار » المعجم الکبیر ، ج 3 ص 302 ؛ مجمع الزوائد ، ج 5 ص 217 . .

با توجّه به این روایات ، مى‏پرسیم : تکلیف کسانى که‏در برابر على بن ابى طالب ( ع ) که بعد از قتل عثمان به عنوان حاکم رسمى جامعه اسلامى بود ، قیام کردند چه مى‏شود؟

نسبت به عایشه و طلحه و زبیر و . . . که از جماعت اسلامى جدا شدند و باعث فتنه خانمان‏سوزى گردیدند وباعث نابودى هزاران مسلمان شدند ، چه توجیهى دارید؟

اگرمى‏گویید ، آن‏ها در این خلاف بزرگ که باعث کشته شدن هزاران مسلمان شدند ، اجتهاد کردند وخطاکردند ، به شما خواهند گفت : بنابر این ، دیگر خطاکارى درعالم یافت نخواهد شد ؛ چون هرکس کار خلافی مى‏کند ، قطعاً براى خود توجیه و تأویلى دارد؟

راستى تکلیف معاویه که در برابر خلیفه به حقّ قیام کرد و فتنه‏اى در میان مسلمین ایجاد کرد که آثار او بعد از پانزده قرن ، مشهود است ، چه مى‏شود؟

و جالب این که حاکم نیشابورى و طبرانى و سیوطى از قول معاویه ، از رسول اکرم ( ص ) نقل کرده که هر فردى از افراد جامعه ، از جماعت مسلمین یک وجب هم جدا شود داخل آتش جهنّم خواهد شد : « من فارق الجماعة شبراً دخل النار »
مستدرک الحاکم ، ج 1 ص 118 ؛ المعجم الکبیر للطبرانى ، ج 6 ص 53 ؛ الدرالمنثور ، ج 5 ص 113 ؛ کنز العمال ، ج 1 ص 208 ، ح 1039 . .

اگر مى‏گویید : معاویه هم به عنوان خلیفه بود ، چون مردم شام با وى بیعت کرده بودند ، خواهیم گفت : مطابق روایت صحیح مسلم از رسول اکرم ( ص ) اگر با دو نفر به عنوان خلیفه بیعت شود ، وظیفه مردم حمایت از خلیفه نخستین و کشتن خلیفه اخیر است : « اذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الآخرمنهما »
صحیح مسلم ، ج 6 ص 23 ، کتاب الإمارة ، باب اذا بویع لخلیفتین . روى الطبرانی عن أبی‏هریرة قال : قال رسول اللَّه - صلى اللّه علیه وسلم- : « اذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الأحدث منهما » . المعجم الأسط ، ج 3 ص 144 . قال القرطبی : وإذا بویع لخلیفتین فالخلیفة ، الأوّل ، وقتل الآخر ، تفسیر القرطبی ، ج 1 ص 272 . .

شهادت عمار ، سند بطلان معاویه

راستى مگر مطابق روایات متواتر ، پیامبر گرامى ( ص ) نفرمود : عمّار یاسر را گروه باغى و تجاوزگر وستمکار ، خواهد کشت : « تقتله الفئة الباغیة یدعوهم إلى اللّه ویدعونه إلى النار »
صحیح البخاری ، ج 3 ص 207 ، کتاب الجهاد باب مسح الغبار عن الناس فی السبیل ؛ صحیح مسلم ، ج 8 ص 186 ، کتاب الفتن ، باب لا تقوم الساعة حتّى یمر الرجل بقبر الرجل ، من دون جملة « یدعوهم إلى النار . . . » ، قد صرّح بتواتره الذهبی فی سیر أعلام النبلاء ، ج 1 ص 421 . .
مگر نفرمود : قاتل عمّار در میان آتش جهنّم است؟

« إنّ عمار قاتله وسالبه فی النار »
المستدرک ، ج 3 ص 387 ، ثمّ قال : صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه وهکذا صحّحه الذهبی فی هامشه . .

این روایت به قدرى محکم و غیر قابل انکار بود که پس از شهادت عمّار عدّه‏اى از دوستان معاویه ؛ مانند عمرو بن عاص ، در حقّانیّت معاویه گرفتار تردید شده واز جنگ دست کشیدند و جمعى زیادى هم به پیروى از عمرو بن عاص از صحنه جنگ با على ( ع ) کنار رفتند ؛ « إنّ عمرو بن العاص کان وزیر معویة فلما قتل عمار بن یاسر أمسک عن القتال وتابعه على ذلک خلق کثیر فقال له معویة لِم لا تقاتل ؟ قال قتلنا هذا الرجل وقد سمعت رسول اللَّه - صلى اللَّه علیه وسلم- یقول : تقتله الفئة الباغیة ، فدلّ على أنّا نحن بغاة »
إحقاق الحق ، ج 8 ص 448 عن نور الأبصار للشبلنجی ، ص‏90 ؛ خلاصة عبقات الأنوار : 3 / 59 ؛ نفحات الأزهار ، ج 3 ، ص 54 . .

وقتى که معاویه موقعیّت را چنین خطرناک دید ، به عمرو بن عاص گفت : ساکت باش ، به خدا سوگند تو همواره در میان نجاست خود غوطه‏ور بودى ، مگر عمّار را ما کشتیم؟ عمّار به دست على و یاران او کشته شد ؛ چون آنها وى را از خانه‏اش بیرون کشیدند و در برابر شمشیرها و نیزه‏هاى ما قرار دادند .

« فقال‏معویة : دحضت‏فی‏بولک ، أونحن‏قتلناه؟ إنّماقتله علی وأصحابه جاؤا به حتّى‏ألقوه بین‏رماحنا أو قال بین سیوفنا »
مسند أحمد ، ج 4 ص 199 ، مجمع الزوائد ، ج 7 ص 242 ثمّ قال : رواه أحمد وهو ثقة ، المستدرک ، ج 2 ص 155 قائلاً : هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه بهذه السیاقة . .

حضرت امیر ( ع ) وقتى که این توجیه ناموجّه معاویه را شنید ، فرمود : در این صورت باید بگویند : حمزه وشهداى احد را حضرت رسول اکرم ( ص ) کشت ؛ چون حضرت بود که آنان را از خانه هایشان بیرون کشید : « لو کنت أنا قتلت عمّاراً لأنّی أخرجته لکان رسول اللّه قتل حمزة وجمیع من قتل فی حربه لأنه هو المخرج لهم »
المعیار والموازنة ، ص 97 ؛ وقعة صفّین ، ص 343 ؛ صحیح شرح العقیدة الطحاویّة لحسن بن علی السقاف ، ص 642 ؛ النصائح الکافیة ، ص 39 . .
وحکم بن حزم بأنّ الصحابة کلّهم من أهل الجنّة قطعاً ( الإصابة ، ج 1 ص 19 ) . و راه هر گونه نقد و بررسى درباره آنان مسدود است‏ وقال ابن الأثیر : کلّهم عدول لا یتطرّق إلیهم الجرح . أسد الغابة ، ج 1 ص 3 . و اگر کسى بخواهد ، کار آنان را مورد کوچکترین نقد و بررسى قراردهد ، به زندقه وخروج از دین اسلام متهم خواهد شد ؛ « قال أبوزرعه : إذا رأیت الرجل ینتقص أحداً من‏أصحاب رسول‏اللَّه - صلّى‏اللَّه‏علیه‏وسلم - فاعلم انه زندیق » .

چون بر این باورید که صحابه ، ناقلان کتاب و سنّت هستند و هر گونه نقد آنان ، در حقیقت زیر سؤال بردن کتاب و سنّت است‏
ذلک أنّ الرسول - صلى اللّه علیه وسلم - عندنا حقّ والقرآن حقّ وانّما أدّى إلینا هذا القرآن والسنن أصحاب رسول اللَّه صلّى‏اللَّه علیه وسلم وانّما یریدون ان یجرحوا شهودنا لیبطلوا الکتاب والسنّة والجرح بهم أولى وهم زنادقة . الکفایة فی علم الروایة ص 67 . .

کار به جایى رسیده که برخى از فقهاى شما فتوا داده‏اند که نقد صحابه موجب ارتداد و مخالفت با اسلام است و پاسخ آن جز شمشیر نیست ؛ « قال السرخسی : من طعن فیهم فهو ملحد ، منابذ للإسلام ، دواؤه السیف ، إن لم یتب »
اُصول السرخسی ، ج 2 ص 134 . .

و یکى از مهمّ‏ترین اشکال شما بر شیعه در طول تاریخ این بود که آنان ، بر عملکرد برخى از صحابه معترض بوده و کار آنان را مخالف با کتاب و سنّت مى‏دانستند وهمین موضوع را وسیله تفسیق و تکفیر آنان قرار داده‏اند .

جا دارد در این‏جا چند سؤال با برادران آزاداندیش اهل سنّت مطرح کنیم ، به امید آن که مقدارى فکر خود را به کار بیندازند و ببینند که این طرز تفکّر ، تا چه حدّى با قرآن و سنّت راستین رسول گرامى ( ص ) مطابقت دارد؟

26 - آیا این عدالت و عصمت ، مخصوص عدّه‏اى از صحابه پیامبر اسلام ( ص ) است و یا صحابه دیگر پیامبران نیز از این ویژگى بهره‏مند بودند؟

27 - آیا این ادعا ، پشتوانه قرآنى و روایى هم دارد ویا فقط نظریّه برخى علماى تندرو و افراطى است؟
گسترش نفاق میان صحابه

28 - در قرآن ، آیات متعدّدى ، خطر منافقان را گوشزد نموده و به مذمّت آنان پرداخته و حتّى یک سوره مستقلّ درباره آنان نازل شده و اعلام نموده که بدترین جایگاه جهنّم به آنان اختصاص دارد ( إنّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النار )
نساء : 145 . و به تعبیر بعضى از علماى اهل سنّت ، نزدیک به یک سوّم قرآن در باره منافقان ومذمّت و خیانت آنان مى‏باشد ر . ک : « النفاق والمنافقون » ، استاد إبراهیم علی سالم مصری . .

آیا این منافقان ، طیف مستقلّ و شناخته شده‏اى بودند وعضو صحابه رسول گرامى ( ص ) به شمار نمى‏آمدند ، ویا جزء صحابه بودند؟

پاسخ شما هر چه باشد ، از آیات قرآنى این چنین استفاده مى‏شود که منافقان در زمان رسول اکرم ( ص ) یک گروه و باند قدرتمندى بودند و خطر بزرگى براى جامعه اسلامى به‏شمار مى‏آمدند ، و فعّالیّت آنان آن‏چنان حساب شده و سرّى بود که حتّى از دیدگاه حاکم اسلامى نیز پوشیده مانده بود : ( وَمِمَّنْ حَوْلَکُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَفِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ )
التوبة : 100 . .

29 - آیا تمامى این منافقان بعد از رحلت رسول گرامى ( ص ) همه یک‏جا مردند و از بین رفتند و نسل آنان براى همیشه در تاریخ منقرض گردید و یا در میان مردم و جزو مردم بودند؟

پس اگر منافقان ، این چنین با مسلمانان مخلوط شده بودند که رسول اکرم ( ص ) نیز آنان را نمى‏شناخت ، آیا مى‏شود گفت همه صحابه عادل بودند؟

30 - در صحیح مسلم آمده است که حضرت فرموده : « فی أصحابی إثناعشر منافقاً »
( 1 ) صحیح‏مسلم ، ج 8 ص 122 ؛ مسندأحمد ، ج 4 ص 320 ؛ البدایة والنهایة لإبن‏کثیر ، ج 5 ص 20 . ، میان اصحاب من ، 12 نفر از منافقین هستند و توطئه مى‏کنند ، آیا با این وضع ، جایى براى حکم به عدالت همه صحابه باقى مى‏ماند؟
وحشت خلیفه دوّم از آلودگى به نفاق

باند منافقان آن‏چنان گسترده و پیچیده بود و نفاق آنچنان در میان صحابه رسوخ کرده بود که هر یک از صحابه پیامبر ، وحشت آن را داشت که با نزول آیه قرآن ، پرده از اسرار خائنانه وى برداشته شود و در میان مردم ، رسوا و مفتضح شود ؛ به‏طورى که خلیفه دوّم عمر بن خطّاب مى‏گوید : به هنگام نزول سوره برائت که پرده از توطئه منافقان برداشته شد ، بر این باور شدیم که در باره هر یک از ما آیه‏اى نازل شود و کارهاى خلاف ما را برملا سازد : « ما فرغ من تنزیل براءة حتّى ظننّا أن لن یبقى منّا أحد إلّا ینزل فیه شی‏ء »
زاد المسیر ، ج 3 ص 316 . .

در روایت دیگر از وى آمده است که باید سوره توبه را سوره عذاب نامید زیرا این سوره آن‏چنان مردم را رسوا ساخت که نزدیک بود کسى سالم نماند : « أنّ عمر - رضى اللّه عنه - قیل : له سورة التوبة ، قال : هی إلى العذاب أقرب! ما أقلعت عن الناس حتّى ما کادت تدع منهم أحداً » .

آیا با
الدر المنثور ، ج 3 ص 208 . توجّه به مطالبى که گفته شد ، مى‏شود گفت : که تمامى صحابه پیامبر عادل بوده‏اند و بهشت بر آنان واجب است؟ وآیا این عقیده ، بر خلاف قرآن و نظریّه خلیفه نیست؟

31 - ابن کثیر از علماى بزرگ اهل سنّت مى‏گوید : عمر بن خطّاب براى هر یک از صحابه پیامبر که از دنیا مى‏رفت ، اگر حذیفه ( منافق شناس عصر ) شهادت بر سلامتى او از نفاق نمى‏داد ، بر جنازه او نماز نمى‏خواند :

« إنّ عمر بن الخطاب - رضی اللّه عنه - کان إذا مات رجل ممّن‏یرى أنّه منهم ، نظر إلى‏حذیفة فإن صلّى‏علیه‏وإلّا ترکه »
تفسیر ابن کثیر ، ج 2 ص 399 . .

شما که مى‏گویید : نقد عملکرد صحابه ، با زندقه و کفر برابر است ، این کار عمر را چگونه توجیه مى‏کنید؟

32 - راستى تا کنون از خود پرسیده اید که چرا عمر بن خطّاب حذیفه ( منافق شناس عصر ) را سوگند مى‏داد که آیا من هم در میان آن توطئه گران بودم یا خیر؟

« قال ابن کثیر : وروینا عن أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب -رضی‏اللَّه‏عنه- أنّه قال لحذیفة : أقسمت علیک باللَّه ، أنامنهم؟ »
تفسیر ابن کثیر ، ج 2 ص 399 ، البدایة والنهایة ، ج 5 ص 25 ، سنة تسع من الهجرة ، ذکر غزوة تبوک ؛ جامع البیان للطبری ، ج 11 ص 16 . .

33 - چرا سایر صحابه پاک رسول اللّه ( ص ) مانند : سلمان ، ابوذر ، مقداد و . . . این سؤال را از حذیفه نمى‏کردند؟ مگر عمر نسبت به خود شک داشت؟

34 - مگر شما نمى‏گویید که عمر ، جزو عشره مبشّره وده نفرى است که پیامبر گرامى ( ص ) به آنان بشارت قطعى بهشت داده است؟

و آیا این سؤال عمر ، شک و تردید در سخن پیامبر نیست؟ و یا حدیث « عشرةمبشّرة » را ساختگى و بى‏پایه مى‏دانید؟
طرح ترور رسول گرامى ( ص ) توسّط منافقان

35 - به هنگام مراجعت رسول اکرم ( ص ) از جنگ تبوک ، افرادى که تصمیم به ترور حضرت گرفتند چه کسانى بودند؟!

آیا این‏تصمیم‏شوم ، توسّطیهودیان و مشرکان گرفته شد ویا همین صحابه حضرت بودندکه به این کار خطرناک دست زدند؟ اگر خداوند ، حضرت را از شرّ این توطئه محافظت نمى‏کرد ، جامعه اسلامى با چه فاجعه بزرگى مواجه مى‏گشت؟

36 - آیا همه آن منافقان که قلب مقدّس رسول‏گرامى ( ص ) را به درد آوردند ، بعد از حضرت ، کجا رفتند که هیچ اسم و رسمى از آنان در تاریخ نیست؟

آیا خداى نا خواسته ، وجود مبارک رسول اکرم ( ص ) عامل نفاق بود و با عروج حضرت به ملأ اعلى ، آنان به بهترین و پاک‏ترین انسان‏هاى روى زمین مبدّل شدند؟ که هر گونه نقد و جرح آنان گناه نابخشودنى به شمار مى‏آید؟



آیا خلفاى راشدین ، با تبلیغ و پیگیرى خود ، آنان را اصلاح نموده و با اکسیر مؤمن آفرین ، روحیه نفاق آنان را به ایمان تبدیل نمودند . یا این‏که بعد از رسول اکرم ( ص ) نفاق علنى با نفاق سرّى با یکدیگر هم‏پیمان گردیدند وپست‏هاى کلیدى را میان خود تقسیم نموده و در برابر اعتراض دیگران کار خود را به نوعى توجیه کردند : « نستعین‏بقوّةالمنافق ، وإثمه علیه »
عن عبدالملک بن‏عبید قال : قال عمر بن الخطاب : « نستعین بقوّة المنافق ، وإثمه علیه » . المصنف لابن أبی شیبة ، ج 7 ص 269 ، ح‏120 ؛ کنز العمال ، ج 4 ، ص 614 . . از نیروى منافقان بهره مى‏بریم و گناه آنان بعهده خودشان مى‏باشد!

راستى چرا از میان آن‏همه صحابه ، فقط عمر بن خطّاب ، حذیفه یمانى را سوگند مى‏دهد که آیا من هم جزء منافقانى بودم که در توطئه قتل و ترور پیامبر گرامى ( ص ) شرکت داشتم : « وذکر لنا أنّ عمر قال لحذیفة أنشدک اللّه أمنهم أنا ؟ قال لا ، ولا أومن منها أحداً بعدک »
تفسیر ابن کثیر ، ج 2 ص 399 ؛ جامع البیان للطبری ، ج 11 ص 16 . .
شرکت خلفا در ترور نا فرجام رسول اکرم ( ص )

بنا به نقل ابن حزم اندلسى - از علماى بزرگ اهل سنّت در کتاب فقهى خود « المُحَلّى‏ » - نام ابوبکر ، عمر وعثمان در میان چهره‏هایى که ترور رسول اکرم ( ص ) را طراحى کردند به چشم مى‏خورد ؛ « إنّ أبابکر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبی وقّاص أرادوا قتل النبی ( ص ) وإلقاءه من العقبة فی تبوک »
المحلّى : 11 / 224 . تحقیق أحمد محمد شاکر ، ط . دار الجیل ودار الآفاق الجدیدة ، بیروت . والمحلّى : 12 / 160 مسألة 2203 ط . دار الفکر ، تحقیق : الدکتور عبد الغفّار سلیمان البنداری . .

یکى از مهم‏ترین سؤالى‏که مطرح است این است که آیا این مطلب را قبول دارید؟ و در صورت پذیرفتن ، چه توجیهى براى آن دارید؟

گرچه ابن حزم‏
قال الذهبی : ابن حزم ، الإمام الأوحد ، البحر ، ذو الفنون والمعارف ، . . . فإنّه رأس فی علوم الاسلام ، متبحر فی النقل ، عدیم النظیر . سیر أعلام النبلاء ، ج 18 ص 184 وقریب من هذا فى العبر ، ج 3 ص 239 ؛ دول الإسلام ، ج 1 ص 207 .

قال‏السمعانی : ابن حزم ، من أفضل أهل عصره بالأندلس وبلادالمغرب . الأنساب - الیزیدی . وقال السیوطی : وکان صاحب فنون وورع وزهد ، وإلیه المنتهى فی الذکاء والحفظ وسعة الدائرة فی العلوم . طبقات الحفّاظ : 436 . قال الزرکلی : عالم الأندلس فی عصره ، وأحد أئمّة الإسلام ، کان فی الأندلس خلق کثیر ینتسبون إلى مذهبه . الأعلام ، ج 4 ص 254 .
به خاطر وقوع ولید بن جُمَیع در سند آن ، روایت را تضعیف مى‏کند ولى با مراجعه به کتب رجالى اهل سنّت روشن مى‏شود که غالب رجال شناسان وى را توثیق نموده‏اند کما صرّح بوثاقته العجلى تاریخ الثقات ص 465 ، رقم 1773 . وقال ابن سعد : کان ثقة وله أحادیث . طبقات ، ج 6 ص 354 . وأورده ابن حبّان فی الثقات . کتاب الثقات ، ج 5 ص 492 . وقد نقل الذهبی وابن أبی حاتم عن أبی عبداللّه بن أحمد بن حنبل قال : قال أبی : لیس به بأس . وعن یحیى بن معین أنّه قال : ثقة وقال أبو حاتم : صالح الحدیث . وقال أبو زرعة : لا بأس به . الجرح و التعدیل ، ج 9 ص 8 ، رقم 34 وتهذیب الکمال ، ج 31 ص 35 . وقال الذهبی : وثّقه أبو نعیم . تاریخ الإسلام ، ج 9 ص 661 . ، و این راوى از رجال بخارى و صحیح مسلم و سنن ابی داود و صحیح ترمذی وسنن نسایى مى‏باشد تهذیب التهذیب ، ج 11 ص 122 . .
استفاده ابزارى از وجود منافقین

37 - با مراجعه به کتاب و سنّت ، روشن مى‏شود که خطر منافقین براى اسلام و مسلمین از خطر کفّار ومشرکین بیشتر بوده است و در آیات متعدّدى در باره منافقین و توطئه آنان بر ضد اسلام و مسلمین ، اشاره رفته است به‏طورى که یک سوره مستقلّ در باره آنان نازل شده و به قول آقاى ابراهیم على سالم از نویسندگان مصرى ، حدود ده جزء ؛ یعنى یک سوّم قرآن ، درباره منافقان است‏
ر . ک : « النفاق والمنافقون » ، إبراهیم على سالم . .

قرآن آنان را سدّ راه اسلام مى‏داند : ( رأیت المنافقین یصدّون عنک صدوداً )
النساء : 61 . و از هر گونه دلسوزى براى آنان نهى و آنان را قابل هدایت نمى‏داند : ( فما لکم فی المنافقین فئتین واللّه أرکسهم بما کسبوا أتریدون أن تهدوا من أضلّ اللّه ومن یضلل اللّه فلن تجد له سبیلاً ) النساء : 88 . .

وآنان را همردیف کفّار در جهنّم دانسته و مورد لعن قرار داده است : ( وعد اللّه المنافقین والمنافقات والکفّار نار جهنّم خلدین فیها هی حسبهم ولعنهم اللّه )
التوبه : 68 . .

بلکه جایگاه آنان را در پست‏ترین منطقه جهنّم قرار داده است : ( إنّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النّار )
النساء : 145 . .

با همه این حال ، چرا خلیفه دوّم از وجود آنان در حکومت خویش استفاده نموده و به آنان منصب داده ومى‏گوید : از نیروى منافقان بهره مى‏بریم و گناه آنان به‏عهده خودشان‏است ؛ « نستعین بقوّةالمنافق ، وإثمه‏علیه »
عن عبد الملک بن عبید قال : قال عمر بن الخطاب : « نستعین بقوّة المنافق ، وإثمه علیه » . المصنف لابن أبی شیبة ، ج 7 ص 269 ، ح‏120 ؛ کنزالعمال ، ج‏4 ، ص 614 . ؟

همین کار او ، مورد اعتراض یکى از اصحاب ( حذیفه ) قرار مى‏گیرد ، ولى او پاسخ مى‏دهد : از نیروى آنان ، استفاده مى‏کنم و مواظب عملکرد آنان هستم : « إنّی لأستعمله لأستعین بقوّته ثم أکون على قفائه »
عن الحسن أن حذیفة قال لعمر : إنک تستعین بالرجل الفاجر فقال عمر : « إنّی لاستعمله لأستعین‏بقوّته ثم‏أکون على‏قفائه » - أبوعبید . کنز العمال : 5 ، ص 771 . .

با این‏که از عمر بن خطّاب نقل مى‏کنند که گفت : اگر کسى از وجود فاسق استفاده کند و او را به‏کارى بگمارد ، خود نیز همردیف آن فاسق به‏شمار مى‏آید : « من استعمل فاجراً وهو یعلم أنّه فاجر فهو مثله »
عن عمر قال : من استعمل فاجرا وهویعلم أنّه فاجر فهو مثله . کنزالعمال ، ج‏5 ، ص‏761 ، ح 14306 . .

بین عمل عمر با گفتار او چقدر فاصله است؟! ( کبر مقتاً عند اللّه أن تقولوا ما لاتفعلون )
الصف : 3 . .

38 - شاید کسى بگوید : منافقین در زمان عمر نرمتر ویا بى خطرتر از زمان رسول اکرم ( ص ) شده بودند
قال البیهقی : فإن صحّ فإنّما ورد فی منافقین لم یعرفوا بالتخذیل والارجاف واللَّه أعلم . سنن الکبرى ، ج 9 ص 36 . .

ولى مطابق روایت صحیح بخارى از حذیفه ، شرّ منافقین بعد از پیامبر ( ص ) ، از منافقین زمان حضرت ، بیشتر بود ؛ « إنّ المنافقین الیوم شرّ منهم على عهد النبی - صلى اللّه علیه وسلم - کانوا یومئذ یسرّون ، والیوم یجهرون » .

بلکه نفاق آنان بعد از رسول گرامى ( ص ) ، تبدیل به کفر شده بود : « عن حذیفة ، أنّه قال : إنّما کان النفاق على عهد النبی -صلى اللّه علیه وسلم- فأمّا الیوم فإنّما هو الکفر بعد الإیمان »
صحیح البخارى ، ج 8 ص 100 ، کتاب الفتن ، باب إذا قال عند قوم شیئا ثم خرج فقال بخلافه . .


توصیه عمر به خدمت به اعراب بادیه نشین

39 - قرآن در باره اعراب مى‏گوید : ( الأعراب أشدّ کفراً ونفاقاً )
التوبة : 97 . کفر و نفاق عرب‏هاى بادیه نشین بیش از دیگران است . ابن کثیر در تفسیر آیه مى‏گوید : کفر و نفاق عرب‏هاى بادیه نشین ، بزرگتر وشدیدتر از دیگران است ؛ « وإنّ کفرهم ونفاقهم أعظم من غیرهم وأشد » تفسیر ابن کثیر ، ج 2 ، ص 397 ؛ تفسیر القرطبی ، ج 8 ، ص 231 . .

ولى با تمامى این ویژگى‏هاى اعراب بادیه نشین ، خلیفه دوّم به‏هنگام مرگ وصیّت مى‏کند که به آنان نیکى کنید زیرا آن‏ها ریشه عرب و سرچشمه اسلام هستند : « وأوصیه بالأعراب خیراً فإنّهم أصل العرب ومادّة الإسلام »
صحیح البخاری ، ج 4 ، ص 206 ، باب مناقب المهاجرین . .

آیا این سخن با صریح آیه قرآن ، منافات ندارد؟

40 - اگر کسى از شما بپرسد : شاید این وصیّت عمر ، به‏خاطر خوش خدمتى عرب‏هاى بادیه نشین مدینه در تثبیت خلافت ابوبکر بود ، چه پاسخى دارید؟ آنجا که عمر بن خطّاب ، با درگیرى‏هاى سخت سقیفه نشینان ومخالفت‏هاى کوبنده مهاجرین و انصار مواجه شد
« حین توفى اللّه - نبیّه صلّى اللَّه علیه وسلم - أنّ الأنصار خالفونا ، واجتمعوا بأسرهم فى سقیفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبیر ومن معهما » . صحیح البخارى ، ج‏8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا . ، با مشاهده عرب‏هاى بادیه‏نشین که با هماهنگى‏هاى قبلى وارد صحنه شده بودند ، خشنود گشت و گفت : وقتى چشم من به قبیله اسلم ( از قبایل بزرگ عشایر اطراف مدینه ) افتاد ، یقین کردم که پیروزى ما قطعى است ؛ « ما هو إلّا أن رأیت أسلم ، فأیقنت بالنصر » « حین توفى اللّه - نبیّه صلّى اللَّه علیه وسلم - أنّ الأنصار خالفونا ، واجتمعوا بأسرهم فى سقیفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبیر ومن معهما » . صحیح البخارى ، ج‏8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا . تاریخ الطبری ، ج 2 ، ص 458 ؛ کامل ابن‏أثیر ، ج‏2 ، ص‏224 . .

ولذا تاریخ نشان مى‏دهد که عمر بن خطاب جهت تحکیم پایه هاى خلافت ابو بکر و سرکوبى مخالفان ، بیشترین استفاده را از آنان نمود
روى ابن أبی الحدید عن البراء بن عازب : فلم ألبث وإذاً أنا بأبى بکر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبیدة وجماعة من أصحاب السقیفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانیّة لایمرّون بأحد الّا خبطوه وقدّموه فمدّوا یده فمسحوها على ید أبی بکر یبایعه شاء ذلک أو أبى . شرح ابن أبی الحدید ، ج 1 ص 219 . .