شوخیهای پیامبر نیز حق و سنت است
احمد حنبل در مسندش روایتی را نقل میکند که مدلولش از اینهم قویتر است.
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا یُونُسُ ثنا لَیْثٌ عَن مُحَمَّدٍ عن سَعِیدِ بن أبی سَعِیدٍ عن أبی هُرَیْرَةَ عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم انه قال انی لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا قال بَعْضُ أَصْحَابِهِ فَإِنَّکَ تُدَاعِبُنَا یا رَسُولَ اللَّهِ فقال إنی لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا
ابو هریره میگوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: من به جز حق سخنی نمیگویم. بعضی از اصحاب گفتند: ما میبینیم که شما با ما شوخی میکنید. حضرت فرمودند: من جز حق سخنی نمیگویم.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 2، ص 340، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
و لذا حتی شوخیهای نبی مکرم هم برای ما سنت است و باید از آنها پیروی کنیم و از آن حد تجاوز نکنیم.
این نشان میدهد که قریش در زمان خود نبی مکرم هم به دنبال این بودند که با سنت پیامبر با گفتار پیامبر مبارزه کنند. اگر بنا باشد تمام سخنان پیامبر نوشته شود، از جمله سخنان آن حضرت روایت «هذا اخی ووصی وخلیفتی من بعدی» است. «علی وی کل مؤمن بعدی». «ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» و... تمام این احادیث که دال بر وصایت و خلافت حضرت علی علیه السلام است، اینها هم نوشته میشود. این باعث میشود آنچه را که آنها به خاطر آن اسلام آورده بودند که بعد از پیامبر خلافت را تصاحب کنند، امکان پذیر نباشد و لذا وقتی ابوبکر به خلافت میرسد، اول کاری که میکند، دستور میدهد که تمام احادیث پیامبر را جمع کنند. و عایشه میگوید که گفت هر چه قدر حدیث از پیامبر دارید بیاورید، ما تصور کردیم که میخواهد یک دائرة المعارف سنت نبوی بنویسد، هر کس حدیثی یادداشت کرده بود آورد، عایشه میگوید: من پانصد حدیث از پیامبر آوردم، ابوبکر وسیله احراقی خواست و تمام احادیث را آتش زد.
این احادیث حداقل مشتمل بر نام خدا، آیات قرآن و اسم پیامبر بود، اینها را آتش زدن خیلی دل و جرئت میخواهد. جامعترین کتابی که در این باره نوشته شده است، تدوین السنة الشریفه، تألیف آقای جلالی است.
اشکالات روایات اهل سنت در تشریع اذان
اشکال اول: مخالفت روایات اهل سنت در تشریع اذان با روایات تشریع با وحی
ما در مناقشه دلالی روایات عرض کردیم که اولین اشکال روایات تشریع اذان مخالفت آنها با روایات تشریع اذان با وحی است...
اشکال دوم: عدم اعتبار خواب و رؤیا نزد شیعه وسنّی
نکته دیگری که در این جا باید اشاره کنم، این است که خود رؤیا، چه نزد شیعه و چه نزد اهل سنت هیچ اعتباری ندارد؛ حتی بعضیها ادعای اجماع کردهاند بر عدم اعتبار رؤیا و خواب، مگر این که خواب انبیاء و پیامبران باشد.
لا یعتمد علی رؤیا غیر الأنبیاء بإجماع الأمة.
به اجماع علمای امت بر خواب و رؤیا اعتباری نیست مگر خواب و رؤیای انبیاء.
علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 104 و ص 105.
تعبیر ابن حجر این است که:
وقد استشکل إثبات حکم الأذان برؤیا عبد الله بن زید لأن رؤیا غیر الأنبیاء لا یبتنی علیها حکم شرعی.
بر اثبات حکم اذان به واسطه خواب و رؤیای عبد الله بن زید اشکال شده است که به جز خواب انبیاء نمیتواند مستند حکم شرعی قرار گیرد.
فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 2، ص 82، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب.
ابن حجر، ابن تیمیه، قرطبی و... صراحتاً گفتهاند: هم آیه و هم سنت دلالت میکند بر این که در وضو ما باید پایمان را مسح کنیم؛ ولی چه کار کنیم که ائمه اربعه ما و بعضی از بزرگان بر این عقیدهاند که باید پا را شست و ما هیچ راه گریزی نداریم که راه اینها را برویم.
یعنی عین همان تعبیری که در قرآن آمده:
وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آَبَاءَنَا.
و چون به آنها بگویند: از آنچه خدا نازل کرده است متابعت کنید گویند: نه، ما از آیینى که پدران خود را بر آن یافتهایم متابعت مىکنیم.
سوره لقمان (31)، آیه 21.
در این جا ابن حجر یک توجیه بسیار بی پایه و اساس دارد. من نمیخواهم جسارت کنم؛ ولی کلمات بیاساس و بیپایه شان را مورد نقد قرار میدهیم. میگوید: خواب انبیاء چیزی نیست که حکم شرعی بر اساس آن بناء شود. بعد میگوید:
وأجیب باحتمال مقارنة الوحی لذلک أو لأنه صلى الله علیه وسلم أمر بمقتضاها لینظر أیقر على ذلک أم لا ولا سیما لما رأى نظمها یبعد دخول الوسواس فیه.
جواب داده شده به احتمال همراهی وحی با این گونه موارد چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله به مقتضای آن امر نمودند تا ببیند آیا بر این اقرار میکنند یا نه؟ مخصوصاً وقتی که دید نظم آن مانع از دخول وسواس در آن میشود.
فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 2، ص 82، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب.
وقتی انسان میبیند که این بزرگان با آن همه عظمت علمی که دارند به این شکل با کلمه « احتمال، یحتمل، یظن و یزعم» میخواهند حکم شرعی درست کنند، آدم واقعاً تأسف میخورد. آیا قرینه و شاهدی در این باره وجود دارد؟ قبل از آقای ابن حجر و در طول این هشت قرن آیا کسی آمده چنین چیزی گفته است؟ فقط مجرد احتمال مقارنة الوحی لذلک. ما میگوییم که اصلا این بحثی که شما مطرح کردید، با نص روایات، حیرت نبی مکرم، سرگردانی آن حضرت، دستور به ساختن ناقوس و خواب صحابه و از آن طرف آمدن پیامبر به سوی خواب مخالفاً للوحی نمیسازد. روایاتی که فقهای شما بر آن استناد کردهاند، گفتهاند که وحیی در کار نبود.
اگر وحیی بود، نبی مکرم تابع وحی بود، چه نیازی بود که یک کسی خواب ببنید و وحی بیاید خواب را تأیید کند، اگر بنا است که خواب بیاید، میآید و اذان را تشریع میکند. خواب در کنار وحی کالحجر فی جنب الإنسان (سنگ در کنار انسان) است.
پس اشکال دوم ما این است که خواب کسی حجت نیست و نبی مکرم موظف است از وحی تبعیت کند نه از خواب. بله خوابی که نبی مکرم ببنید و حتی اگر الهامی بشود، عین وحی است و هیچ تفاوتی ندارد؛ همان طوری که در سوره اسراء، آیه 60 هم صراحت دارد:
وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآَنِ.
و آنچه در خواب به تو نشان دادیم و داستان درخت ملعون که در قرآن آمده است چیزى جز آزمایش مردم نبود. ما مردم را مىترسانیم ولى تنها به کفر و سرکشیشان افزوده مىشود.
سوره اسراء (17)، آیه 60.
که صراحت در دودمان نحس بنی امیه دارد. حتی بعضی از وحیها برای بعضی از پیامبران از طریق وحی بوده است. بعضی از طریق الهام بوده و برخی دیگر از طریق ارتباط با فرشته وحی.
اشکال سوم: حیرت و سرگردانی پیامبر در انجام رسالت
اشکال سوم بر روایات تشریع اذان این است که قضیه عبد الله بن زید بنا بر آنچه که از ابوداود و ابن ماجه خواندیم، مردم برای نماز جماعت حاضر نمیشدند، بعضیها زود میآمدند، بعضی دیرتر و بعضی نمیرسیدند، نبی مکرم حیران و سرگردان بودند که چه کار کنیم که مردم متوجه وقت نماز بشوند. بعضیها گفتند که ناقوس بسازیم و.. تا این که نبی مکرم دستور داد ناقوسی بسازند و آن را در زمان نماز بکوبند و مردم حاضر بشوند و قبل از آن که این کار عملی شود، آقای عبد الله بن زید خواب دید و پیامبر از این تصمیمشان برگشته و فرمودند: برو به بلال آموزش بده تا اذان بگوید.
این بدان معناست که نبی مکرم در یک امر شرعی حیران و سرگردان است، این مخالفت رسالت و نبوت است که نبی مکرم در یک امر شرعی نداند چه کار کند.
اشکال چهارم: محال بودن بداء قبل از فرا رسیدن وقت عمل
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با مردم مشورت میکند و دستور میدهد که ناقوس بسازند و دستور میدهند که ناقوس را بزنند، قبل از آن که این ناقوس زده بشود، پیامبر از رأی خود بر گشتهاند. آقایان صراحت دارند که عدول از یک امری قبل از وقت عمل از انواع بداءِ مستحیل است؛ هم برای خدا و هم برای رسول. یعنی خداوند به عملی امر کند اما قبل از وقت عمل از این امر برگردد. این را اهل سنت بداء مستحیل میگویند و نشانگر حیران و جهل شارع مقدس است.
اشکال پنجم: مشورت در تشریع احکام الهی
اشکال پنجم: این است که در این روایات داشتیم که پیامبر با مردم مشورت کردند، هر کس نظری داد، اولاً: مشورت در امور شرعی برای پیامبر جایز نیست. قرآن صراحت دارد که تمام امور شرعی به دست خداوند است. در سوره آل عمران، آیه 154 میفرماید:
یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ.
مىگفتند: آیا هرگز کار به دست ما خواهد افتاد؟ بگو: همه کارها به دست خداست.
سوره آل عمران (3)، آیه 154.
نبی مکرم اگر بنا است که یک امر شرعی را برای مردم بیان کند؛ آنهم در یک امر تعبدی بخواهد با مردم مشورت کند بر خلاف « قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ» است.
خود مشاوره که هر کس طرحی بدهد و نبی مکرم در امر شرعی به دهان مردم نگاه کند، در حقیقت نوعی بازگو کردن سخن مردم از قول خداوند است و این خلاف آیه 44 سوره الحاقه است که خداوند میفرماید:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ.
اگر پیامبر پارهاى سخنان را به افترا بر ما مىبست، با قدرت او را فرومىگرفتیم، سپس رگ دلش را پاره مىکردیم. سوره الحاقه (69)، آیه 44.
این طور تهدید نشان میدهد که نبی مکرم اجازه ندارد بیاید در مسائل شرعی با مردم مشورت کند.
اما قضیه «وشاورهم فی الأمر» قطعاً با توجه به سیره نبی مکرم صلی الله علیه وآله وسلم مختص موضوعات خارجیه است و ارتباطی به مسائل شرعی ندارد. مواردش هم تا حدودی مشخص شده است.
اشکال ششم: ذکر نشدن روایات تشریع اذان در صحیح مسلم و بخاری
اشکال ششم: این است که آقایان معمولاً به فضائل اهل بیت علیهم السلام که میرسند میگویند: چون این روایت را بخاری و مسلم در صحیحشان نیاوردهاند، معلوم میشود که این حدیث ضعیف بوده است. مثلا حدیث غدیر را به همین دلیل تضعیف میکنند. یا روایاتی مثل «علی مع الحق» و... ما هم در این جا میگوییم: آیا این روایت را بخاری آورده است، آیا مسلم آورده؟ این دو نفر که از شخصیتهای برجسته شما هستند و غالباً اعراض اینها را دلیل بر ضعف یک روایت میدانید، آیا در این دو کتاب حدیث خواب عبد الله بن زید، خواب عمر، خواب ابوبکر و یا هفده نفر از صحابه در یک شب، آمده است؟
اشکال هفتم: حاکم شهادت عبدالله بن زید را قبل از تشریع اذان میداند
از آن بالاتر، آقای حاکم نیشابوری، متوفای 306 هـ عنایت داشت تمام روایاتی را که از قلم محمد بن اسماعیل بخاری و محمد بن مسلم نیشابوری ساقط شده، در مستدرک استدراک کند؛ یعنی تمام روایاتی که شرائط بخاری و مسلم را داشت بیاورد. حتی در مستدرک الصحیحین هم این قضیه خواب عبد الله بن زید نیامده است؛ بلکه خود حاکم نیشابوری عبارتی دارد که آمده طعن زده و اشکال کرده بر همین قضیه خواب عبد الله بن زید و میگوید:
وإنما ترک الشیخان حدیث عبد الله بن زید فی الأذان والرؤیا التی قصها على رسول الله صلى الله علیه وسلم بهذا الإسناد لتقدم موت عبد الله بن زید فقد قیل إنه استشهد بأحد وقیل بعد ذلک بیسیر والله أعلم
مسلم و بخاری نقل حدیث عبد الله بن زید در باره اذن و قصه خواب او را که برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل کرده و باعث تشریع اذان شده است را ترک کرده و آن را نیاوردهاند چون اصلاً عبدالله بن زید یک سال قبل از تشریع اذان و یا به قول بعضی مدتی اندک قبل از آن از دنیا رفته است. و خداوند داناتر است.
المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 387، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، الوفاة: 405 هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا.
میگوید: اصلا عبد الله بن زید قبل از تشریع اذان از دنیا رفته است و همه این روایات ساختگی است؛ چون عبد الله بن زید در جنگ احد شهید شده و قضیه تشریع اذان در نزد اهل سنت بعد از واقعه جنگ احد است.
و جالب این است که دختر عبد الله بن زید میآید پیش عمر بن عبد العزیز، روایت هم صحیح است و ابو نعیم در حلیة الأولیاء دارد، میگوید:
دخلت ابنة عبد الله بن زید بن ثعلبة على عمر بن عبد العزیز فقالت أنا ابنة عبد الله بن زید شهد أبی بدرا وقتل بأحد فقال سلینی ما شئت فأعطاها
دختر عبد الله بن زید بن ثعلبه با عمر بن عبد العزیز مواجه شد و گفت من دختر عبد الله هستم او در جنگ بدر حاضر شد و در جنگ احد به شهادت رسید. عمر بن عبد العزیز گفت: هرچه میخواهی از من تقاضا کن.
الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 97، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الوفاة: 852 ، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقیق: علی محمد البجاوی.
دختر عبد الله بن زید تقاضاهایی دارد. این دختر نزد عمر بن عبد العزیز رفته و فضائل پدرش را نقل میکند؛ از جمله حضور در جنگ بدر و شهادت در جنگ بدر. اگر چنانچه خواب پدرش مصدر تشریع اذان بود، باید ذکر میکرد؛ چون حضور در بدر و شهادت در احد اختصاص به عبد الله بن زید نداشت و فضیلت مختصه نیست؛ ولی رؤیایی که مصدر تشریع اذان باشد، از فضائل ویژه است و از منقبت خاصی است که قابل مقایسه با حضور در جنگ بدر نیست. حتی خود بزرگان اهل سنت دارند که اگر واقعاً رؤیا ثابت بود، باید دخترش بیان میکرد.
پس ما در مجموع هفت اشکال اساسی بیان کردیم.
ابوبکر روایات پیامبر اکرم را جمع آوری کرده و میسوزاند
عزیزان خواستهاند که سند روایت سوزاندن احادیث در زمان ابو بکر را نقل کنیم. روایت این است:
قالت عائشة جمع أبی الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وکانت خمسمائة حدیث فبات لیلته یتقلب کثیرا قالت فغمنی فقلت أتتقلب لشکوى أو لشیء بلغک فلما أصبح قال أی بنیة هلمی الأحادیث التی عندک فجئته بها فدعا بنار فحرقها
عایشه میگوید: پدرم احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله را جمع کرده بود که به پانصد حدیث رسیده بود تا این که شبی در بستر خود به فکر فرو رفته و خوابش نمیبرد عایشه میگوید من که از این موضوع ناراحت شده بودم گفتم آیا موضوعی باعث ناراحتی شما شده است؟ صبحگاهان پدرم مرا صدا زد و گفت: دخترکم! بشتاب و احادیثی را که را نزدت گذاردهام را بیاور. من هم آوردم و او هم آتشی طلب کرد و آنها را آتش زد.
تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 5، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی الوفاة: 748، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى.
روایات در این باره متعدد وارد شده است که ابوبکر اول کاری که کرد احادیث مربوط به اهل بیت یا احادیثی که ارکان حکومت آنها را متزلزل میکند، آتش زد تا در میان مردم نباشد. این یک دردی است و یک سؤالی است که ما از اهل سنت داریم. برای چه احادیث را آتش زدند. اگر چنانچه بر فرض ابوبکری که به عنوان خلیفه است و به قول شما جزء اولین کسانی است که اسلام آورده و همه را میشناسد، امکاناتش هم هست، بیاید به مردم اعلان کند که فلان حدیث صحیح است و فلان حدیث صحیح نیست. فلانی ثقه و فلانی غیر ثقه است. این در حقیقت عذری است بدتر از گناه. مردم خودشان هم میتوانستند بررسی کنند.
این کار ابوبکر عدالت صحابه را نیز زیر سؤال میبرد... یا گفتهاند که ابو بکر عذر آورد که میترسم سنت پیامبر با قرآن مخلوط شود. از این آقایان سؤال میکنیم وقتی که در باره محل دفن پیامبر اختلاف کردند، مگر ابو بکر نگفت که هر نبیی هر کجا از دنیا رفت همان جا دفن کنید. حضرت زهرا سلام الله علیها هم وقتی آمد تقاضای فدک کرد، مگر ابو بکر نگفت: من از پیامبر شنیدم «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث»؟ مگر ابو بکر نگفت: از پیامبر شنیدم که «لو کان فی أمتی محدثون لکان عمر»؟ (اگر در امت من کسی محدَّث (کسی که مائکه با او سخن میگویند) وجود داشته باشد آن کس عمر میباشد) این همه مطالبی که از قول ابوبکر و عمر نقل کردهاند، چیست؟ چطور شد که اینها با قرآن مخلوط نشد؟
روایتی دارند اهل سنت و تقریباً اگر نگوییم متواتر، قریب به تواتر است، به نام حدیث اریکه. این روایت از روایاتی است که شاید کسی بررسی کند بیش از سی چهل سند برای آن پیدا کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
الا یُوشِکُ رَجُلٌ ینثنی شَبْعَاناً على أَرِیکَتِهِ یقول عَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فما وَجَدْتُمْ فیه من حَلاَلٍ فَأَحِلُّوهُ وما وَجَدْتُمْ فیه من حَرَامٍ فَحَرِّمُوهُ
به زودی شخصی شکم باره بر تخت خود تکیه میزند و میگوید: بر شما باد روی آوردن به قرآن کریم هر آنچه در آن حلال یافتید حلال و هر آنچه حرام یافتید حرام بدانید.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 4، ص 130، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر ـ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 132 ـ سنن الدارمی، عبد الله بن بهرام دارمی، ج 1، ص 144 ـ سنن ترمذی، ج 4، ص 145 ـ السنن الکبرى، بیهقی، ج 9، ص 331 و 332 ـ المعجم الکبیر، طبرانی، ج 20، ص 275 ـ الکفایة فی علم الروایة، خطیب بغدادی، ص 23 و...
بررسی تناقضات موجود در روایات تشریع اذان
آخرین بحث ما در روایاتی که در تشریع اذان آوردهاند، تناقضاتی است که در روایات تشریع اذان از دیدگاه اهل سنت موجود است که خود این تناقضات نشانگر این است که این روایات جعلی و ساختگی است.
ابتدا از روایاتی که مربوط به خلیفه دوم است شروع میکنیم. این روایت داد میزند که من ساخته شده دستگاه حدیث سازی دودمان بنی امیه هستم. حدیثهایی با سند محکم داریم که معاویه رسماً دستور داد مردم هر چه قدر میتوانند در فضائل عمر و ابوبکر و عثمان حدیث نقل و جعل کنند و برای هر حدیث هم هدایایی در نظر گرفت که ابن مردویه میگوید: غالب احادیثی که در فضائل خلفای ثلاثه است، ساخته و پرداخته دودمان بنی امیه و به دستور معاویه بوده است.
روایات تشریع اذان در صدد فضیلت تراشی برای عمر بن خطاب
صحیح بخاری قضیه اذان را در جلد اول صفحه 50، حدیث 604، کتاب الصلاة باب تشریع اذان، این گونه نقل میکند:
أَنَّ ابْنَ عُمَرَ کَانَ یَقُولُ کَانَ الْمُسْلِمُونَ حِینَ قَدِمُوا الْمَدِینَةَ یَجْتَمِعُونَ فَیَتَحَیَّنُونَ الصَّلَاةَ لَیْسَ یُنَادَى لَهَا فَتَکَلَّمُوا یَوْمًا فِی ذَلِکَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى وَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ الْیَهُودِ فَقَالَ عُمَرُ أَوَلَا تَبْعَثُونَ رَجُلًا یُنَادِی بِالصَّلَاةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَا بِلَالُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلَاةِ
وقتی مسلمانها آمدند و در مدینه مستقر شدند، وقتی برای نماز جماعت دعوت میشدند راهی نبود تا همه را از آن با خبر کنند. تا این که روزی با هم صحبت کردند و به توافق رسیدند که برای این که برای نماز ندای عمومی داده شود تا مردم در نماز جماعت حضور پیدا کنند، بعضی از صحابه گفتند: ناقوسی مثل ناقوس نصاری بگیریم و در آن بدمیم تا مردم متوجه وقت نماز جماعت شوند. بعضی گفتند: از شیپوری استفاده کنیم مثل شیپوری که از شاخ حیوان ساخته میشود و یهودیها در آن فوت میکنند و صدا میکند. تا این که عمر گفت: آیا نمیخواهید کسی را برای خبر ساختن مردم از نماز انتخاب کنید؟ از این رو رسول خدا دستور داد تا بلال مردم را برای نماز خبر کند.
صحیح البخاری، ج 1، ص 219، الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا ـ صحیح مسلم، ج 1، ص 285، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.
در میان همه عقلاء، عاقلتر از همه جناب خلیفه دوم به پا خواست و گفت: چرا مردی را نمیفرستید که مردم را به نماز دعوت کند.
تنها روایتی که بخاری در تشریع اذان آورده همین است. درست است فقرات اذان را ذکر نکرده و تنها عبارت عمر این است که «یؤذن بالصلاة» ولی خود محمد بن اسماعیل بخاری از این روایت تشریع اذان را استفاده کرده است و غیر از این روایتی نقل نکرده است.
جعل فضیلت برای عمر در اضافه کردن شهادت بر رسالت پیامبر در اذان
در کتاب ابن خزیمه خواندیم که آقای بلال داشت اذان میگفت و در اذان «اشهد ان لا اله الا الله» بود و «حی علی الصلاة» بود، فقال عمر: قل فی أثرها أشهد أن محمد رسول الله فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم قل کما أمرک عمر
بلال در ابتدا این گونه اذان میگفت: أشهد أن لا إله إلا الله حی على الصلاة تا این که عمر به آن اضافه کرد أشهد أن محمد رسول الله از این رو پیامبر اکرم به عمر فرمود: همانگونه که عمر تو را امر کرد اذان بگو.
صحیح ابن خزیمة، ج 1، ص 188 و 187، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری الوفاة: 311 ، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970، تحقیق: د. محمد مصطفى الأعظمی
یعنی در میان آن همه افراد، جناب عمری که سال هفتم یا هشتم اسلام آورده و بعد از این هفت سال دیگران نماز میخواندند، این جناب مشغول بت پرستی بوده و خیلی از افراد هم از ترس ایشان جرأت نمیکردند اسلام بیاورند، به مرحلهای رسیده که میگوید: دنبال اشهد ان لا اله الا الله، نام رسول اکرم را هم بگویید.
عمر صدای اذان جبرائیل در آسمان را میشنود و به پیامبر خبر میدهد
بعد ما از سیره حلبی و عمدة القاری خواندیم که:
أَوَّلُ مَنْ أَذَّنَ فِی السَّمَاءِ جِبْرِیلُ فَسَمِعَهُ عُمَرُ وَبِلالٌ فَأَقْبَلَ عُمَرُ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ بِمَا سَمِعَ ثُمَّ أَقْبَلَ بِلالٌ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ بِمَا سَمِعَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ سَبَقَکَ عُمَرُ یَا بِلالُ أَذِّنْ کَمَا سَمِعْتَ قَالَ ثُمَّ أَمَرَهُ رَسُولُ اللهِ أَنْ یَضَعَ أُصْبُعَیْهِ فِی أُذُنَیْهِ اسْتِعَانَةً بِهِمَا عَلَى الصَّوْتِ
اولین کسی که در آسمان اذان گفت جبرائیل بود. عمر و بلال هر دو از جبرئیل شنیدند و عمر این موضوع را به اطلاع رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسانید، ولی وقتی بلال آمد نزد رسول خدا و قضیه را به عرض رسول خدا رسانید پیامبر اکرم فرمود: قبل از تو عمر آمد و این خبر را اطلاع داد، تو به همان شکل که شنیدی اذان بگو. و رسول خدا صلّی الله علیه و آله بلال را امر نمود تا به هنگام اذان گفتن دستهای خود را در گوشهای خود بگذار تا به صدایت کمک شود.
مسند الحارث (زوائدالهیثمی)، ج 1، ص 245، بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث، اسم المؤلف: الحارث بن أبی أسامة / الحافظ نور الدین الهیثمی الوفاة: 282، دار النشر: مرکز خدمة السنة والسیرة النبویة - المدینة المنورة - 1413 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. حسین أحمد صالح الباکری ـ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 3، ص 70، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر العسقلانی الوفاة: 852، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغیث - السعودیة - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری.
این هم سومین روایت. حالا اگر ما چنین عبارتی را برای امیر المؤمنین علیه السلام میآوردیم، فوراً میگفتند: شما غلو میکنید و معتقد هستید که علی علیه السلام پیامبر است و جبرئیل اشتباه کرده که به پیامبر نازل شده و... ولی نسبت به عمر اشکالی ندارد. البته برای خالی نبودن عریضه نام بلال هم اضافه شده است و گرنه بلال محلی از اعراب ندارد که این قدر مقام ایمانیاش بالا باشد که صدای جبرئیل را از آسمانها بشنود.
این روایت را ابن حجر در فتح الباری، جلد 2، صفحه 63، جناب عینی که از شخصیتهای برجسته اهل سنت در عمدة القاری فی شرح صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 107 و صالحی دمشقی از استوانههای اهل سنت و از متأخرین است، در کتاب سبل الهدی، جلد 3، صفحه 357 و... این روایت را نقل میکنند بدون این که کوچکترین نقدی وارد کنند.
روایت چهارم روایتی بود که از سنن أبی داود خواندیم که جناب عبد الله بن زید خواب دید اذان و اقامه را در خواب به او آموختند و آمد خدمت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و پیامبر گفت تو صدای خوبی نداری ولی آقای بلال صدای قشنگی دارد، اذان به او آموزش بده برود بالای مأذنه یا بالای بلندیی که از ریگ بود که بلندتر از آن در مدینه نبود بایستد و اذان بگوید. این آقا رفت بالای مأذنه مشغول اذان گفتن شد، بعد میگوید:
عن أبی عُمَیْرِ بن أَنَسٍ عن عُمُومَةٍ له من الْأَنْصَارِ قال اهْتَمَّ النبی صلى الله علیه وسلم لِلصَّلَاةِ کَیْفَ یَجْمَعُ الناس لها فَقِیلَ له انْصِبْ رَایَةً عِنْدَ حُضُورِ الصَّلَاةِ فإذا رَأَوْهَا آذَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا فلم یُعْجِبْهُ ذلک قال فَذُکِرَ له الْقُنْعُ یَعْنِی الشَّبُّورَ وقال زِیَادٌ شَبُّورُ الْیَهُودِ فلم یُعْجِبْهُ ذلک وقال هو من أَمْرِ الْیَهُودِ قال فَذُکِرَ له النَّاقُوسُ فقال هو من أَمْرِ النَّصَارَى فَانْصَرَفَ عبد اللَّهِ بن زَیْدِ بن عبد رَبِّهِ وهو مُهْتَمٌّ لِهَمِّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأُرِیَ الْأَذَانَ فی مَنَامِهِ قال فَغَدَا على رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأَخْبَرَهُ فقال له یا رَسُولَ اللَّهِ إنی لَبَیْنَ نَائِمٍ وَیَقْظَانَ إِذْ أَتَانِی آتٍ فَأَرَانِی الْأَذَانَ قال وکان عُمَرُ بن الْخَطَّابِ رضی الله عنه قد رَآهُ قبل ذلک فَکَتَمَهُ عِشْرِینَ یَوْمًا قال ثُمَّ أَخْبَرَ النبی صلى الله علیه وسلم فقال له ما مَنَعَکَ أَنْ تُخْبِرَنِی فقال سَبَقَنِی عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ فَاسْتَحْیَیْتُ فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یا بِلَالُ قُمْ فَانْظُرْ ما یَأْمُرُکَ بِهِ عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ فَافْعَلْهُ قال فَأَذَّنَ بِلَالٌ قال أبو بِشْرٍ فَأَخْبَرَنِی أبو عُمَیْرٍ أَنَّ الْأَنْصَارَ تَزْعُمُ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بن زَیْدٍ لَوْلَا أَنَّهُ کان یَوْمَئِذٍ مَرِیضًا لَجَعَلَهُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مُؤَذِّنًا
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سعی داشت تا راهی برای جمع نمودن مردم بیابد؛ از این رو به حضرت گفته شد: به هنگام فرا رسیدن وقت نماز پرچمی را [بر فراز مسجد] برافراز. تا به هنگام دیدن آن مردم یکدیگر را خبر سازند؛ پیامبر از این پیشنهاد خشنود نشد، لذا به حضرت پیشنهاد دادند تا از وسیلهای شبیه شیپور یهودیها استفاده کنند اما این پیشنهاد نیز مورد خوشایند رسول خدا واقع نگردید. بعد از آن پیشنهاد ساخت ناقوسی برای این کار را دادند اما حضرت این دو پیشنهاد را کار یهود و نصارا دانست و آن را نپذیرفت. تا این که عبدالله بن زید بن عبد ربه که برای اهتمام حضرت اهمیت فراوانی قائل بود اذان را در خواب به او نشان دادند تا این که صبحگاهان به محضر رسول خدا صلّی الله علیه وآله رسید و عرض کرد: یا رسول الله! من در حالتی بین خواب و بیدار بودم که شخصی نزد من آمد و اذان را به من آموخت. راوی میگوید: عمر بن خطاب نیز همین خواب را دیده بود ولی بیست روز آن را مخفی نمود و چون رسول خدا صلّی الله علیه وآله را از این موضوع با خبر ساخت حضرت فرمود: چه چیزی باعث شد تا مرا از آن با خبر نسازی؟ گفت: عبد اللَّهِ بن زید در این باره از من سبقت گرفته بود لذا از بیان آن حیا نمودم رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم بلال را فرا خواند و فرمود: دقت کن و هر چه را عبد اللَّه بن زید به تو گفت در اذان بگو. بلال نیز به همان شکل اذان گفت...
سنن أبی داود، ج 1، ص 134، اسم المؤلف: سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی الوفاة: 275، دار النشر: دار الفکر، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید ـ فتح الباری، ج 2، ص 66 ـ عمدة القاری فی شرح صحیح بخاری، ج 5، ص 107ـ سبل الهدی، ج 3، ص 357.
ما میخواهیم این روایات را در کنار هم بگذاریم تا ثابت کنیم که بحث تشریع اذان نیست؛ بلکه بحث این است که یک مقام منیعی برای خلیفه از این کانال ساخته شود. بعد وقتی که آقای عبد الله بن زید خبر داد که من چنین خوابی دیدهام جناب عمر هم آنجا نشسته بود و گفت من هم چنین خوابی دیدهام، حضرت فرمود:
ما منعک أن تخبرنی؟ فقال: سبقنی عبد الله ابن زید فاستحییت...
پنجمین دسته از روایات این است که اصلا عبد الله بن زید آمد و خبر داد به نبی مکرم که من چنین خوابی دیدهام، آقای بلال رفت بالای مأذنه و شروع کرد به اذان گفتن. جناب عمر بن خطاب در خانهاش خوابیده و بلند شد با عجله در حالی که فرصت نکرد عبایش را روی دوشش بیندازد، عبایش کشیده میشد و آمد خدمت پیامبر و گفت:
وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لقد رأیت مِثْلَ ما رَأَى فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَلِلَّهِ الْحَمْدُ فَذَاکَ أَثْبَتُ
ای نبی خدا قسم به آن خدایی که تو را به حق مبعوث نمود من هم همان چیزی را که عبدالله دید دیدم. رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم فرمود: شکر خدا که با [آنچه تو دیدی] این موضوع بهتر تثبیت شد.
سنن الدارمی، ج 1، ص 286، عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمی الوفاة: 255، دار النشر: دار الکتاب العربی - بیروت - 1407، الطبعة: الأولى، تحقیق: فواز أحمد زمرلی, خالد السبع العلمی
عمر که داخل خانهاش بود و خبر نداشت که چنین قضیهای بوده و فقط از بالای مأذنه صدای بلال را شنید، از کجا فهمید که این بلال متعقب بر خواب عبد الله بن زید بوده و این قضیه را کی نقل کرده است؟ روایت این است که آقای عبد الله بن زید آمد خدمت نبی مکرم اسلام و گفت چنین خوابی دیدهام، همان لحظه هم که وقت اذان بود، پیامبر در همان مجلس دستور داد به بلال که اذان را از آقای عبد الله بن زید یاد بگیر و برو اذان بگو و رفت که اذان بگوید. شاید جناب عمر بن خطاب علم غیب داشته و یا وحیی بر او نازل شده که اذان بلال پیگرد خواب عبد الله بن زید است...
حتی قضیه عبد الله بن زید را درست میکنند، پای بلال را وسط میکشند تا بتوانند این مجموعه احادیث جعلی و دروغین را به کرسی بنشانند. کسی که میخواهد دروغ بگوید مثلاً میگوید: من ده هزار 195 تومان و پنج ریال خرج کردهام، دقیقاً آن تکههایش را هم میگوید تا طرف شبهه نکند که دروغ است. تمام این قضایا کنار هم که قرار میگیرد ما فقط همین را استفاده میکنیم که اینها دروغهایی است که کنار هم چیده شده تا برای جناب عمر بن خطاب فضیلتی و منقبتی درست کنند.
مثل همان روایاتی که در صحیح بخاری نیز نقل شده که پیامبر فرمود: در میان بنی اسرائیل افرادی بودند محدَّث، یعنی ملائکه با آنها سخن میگفتند، اگر بنا باشد در امت من محدثی باشد، فقط جناب عمر بن الخطاب است و هیچ یک از صحابه من به چنین مقامی نمیرسند. ذیل این روایت را در شرح فتح الباری مراجعه کنید که معنای محدَّث؛ یعنی یحدثه الملائکه.
اینها همه نشانگر این است که این روایات همگی جعلی هستند و هدف از جعل روایات تأسیس یک مقام آنچنانی برای خلیفه دوم است.
ابوبکر هم از فضایل ساختگی تشریع اذان بی نصیب نیست
البته یک روایتی هم ما خواندیم که خلیفه اول را هم نگذاشتند از این قضیه بی بهره باشد. آنها که طرفدار ابوبکر بودند گفتند که عمر این همه فضائل دارد و اگر برای عمر چنین چیزی درست کردیم، شاید کسی بگوید که عمر از ابوبکر افضل بوده و با وجود ابو بکر چطور عمر خواب دید و...، یک چیزی هم برای ابوبکر درست کردند.
وعن بریدة أن رجلا من الأنصار مر برسول الله صلى الله علیه وسلم وهو حزین وکان الرجل ذا طعام یجتمع إلیه ودخل مسجده یصلی فبینما هو کذلک إذ نعس فأتاه آت فی النوم فقال قد علمت ما حزنت له قال فذکر قصة الاذان فقال النبی صلى الله علیه وسلم أخبر بمثل ما أخبرت به أبو بکر فمروا بلالا أن یؤذن بذلک
از بریده روایت شده که مردی از انصار در حالی که محزون و غمگین بود از کنار رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم عبور کرد و چون غذا و طعامی همراه داشت مردم به گرد او جمع شدند و بعد برای خواندن نماز وارد مسجد شد که در این حال او را خواب فرا گرفت که در عالم خواب شخصی سراغ او آمد و به او گفت: من علت ناراحتی تو را میدانم از این رو قصه اذان را به او خبر داد و او هم پیامبر را از این موضوع با خبر کرد و پیامبر هم فرمود: مثل همین مطلب را ابوبکر خبر داده بود بروید و بلال را بگویید تا به این شکل اذان بگوید.
مسند أبی حنیفة، ج 1، ص 148، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله بن أحمد الأصبهانی أبو نعیم الوفاة: 430، دار النشر: مکتبة الکوثر - الریاض - 1415، الطبعة: الأولى، تحقیق: نظر محمد الفاریابی ـ المعجم الأوسط، ج 2، ص 293، اسم المؤلف: أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی الوفاة: 360، دار النشر: دار الحرمین - القاهرة - 1415، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد, عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 1، ص 329، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، الوفاة: 807، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی- القاهرة , بیروت – 1407.
اینها همه داد میزنند که روایت ساختگی است.
در سقیفه هیچ اثری از استدلال به این روایات نیست
اگر واقعاً چنین چیزی برای ابوبکر ثابت بود و برای عمر بود و دهها احادیثی که جعل شده است، باید در سقیفه بیان میکردند. سقیفهای که انصار در برابر مهاجرین ایستادند. حتی سعد بن عباده گفت: من با شما میجنگم و تا آخرین تیری که در کمان دارم تمام نکنم از مبارزه با شما از پای نمینشینم. حباب بن منذر گفت: مهاجرین را از مدینه بیرون کنید تا بروند به همان خانههایشان و همانجایی که همهشان فرمانبردار بودند نه فرمانده. سعد بن عباده ریش عمر را گرفت، عمر گفت: که اگر یک دانه از ریش من کنده بشود، تمام دندانهای تو را خرد میکنم. تمام این قضایا و درگیریها در سقیفه بود و هر فضیلتی که میتوانستند برای ابوبکر ذکر کردند. تاریخ طبری و صحیح مسلم را ملاحظه کنید که از قول عمر این قضایا را مفصل نقل کردهاند. ما از قریش هستیم و شما انصار خویشاوندی با پیامبر ندارید، نمیتوانید خلافت پیامبر را تصاحب کنید؛ چون ما فامیل پیامبر هستیم. خلافت باید مادامی که فامیل پیامبر هست به غیر فامیل نمیرسد. ما از اهل بیت پیامبر هستیم و... دهها از این قضایا را کنار هم چیدند برای این که برای ابوبکر مقامی و منزلتی در برابر انصار درست کنند. اگر چنین قضایای بود، حتماً در آنجا مطرح میکردند.
اگر تشریع اذان توسط ابوبکر و عمر بود، آنها را در سقیفه که نیاز مبرم و شدید داشتند، حتماً بیان میکردند. معلوم میشود که هیچ یک از این مطالب حتی در زمان خود آنها نیز مطرح نبوده است. روزی که ابوبکر میخواست عمر را برای خلافت معین کند، کل مردم اعتراض میکردند.
اعتراض مردم به ابوبکر برای جانشینی عمر
در بعضی از مصادر دارد که:
فمن الناس من قال قد ولیت علینا فظا غلیظا
بعضی از مردم گفتند: ای ابوبکر جواب خدا را چه خواهی داد که مردی خشن و بد اخلاق را بر ما مسلط کردى؟
الملل والنحل، ج 1، ص 25، اسم المؤلف: محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد الشهرستانی، الوفاة: 548، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1404، تحقیق: محمد سید کیلانی.
اگر چنین قضایایی بود، بلا فاصله ابو بکر میگفت: عمر کسی است که با دیدن خواب او اذان تشریع شده است، کسی است که صدای جبرئیل را در آسمانها شنید، کدام یک از شما چنین مقام و موقیعتی نزد خدا دارید؟
مشخص است که حتی در زمان حیات ابو بکر و عمر چنین قضایایی نبوده و چنین روایاتی به گوش هیچ کس نخورده است. معمولا رسم است که اگر بنا باشد برای یک خلیفهای و لو فضائل خیلی ریز هم باشد، معمولا در زمان خود ایشان از زبان شعراء و یا بعضی از مداحان و... شنیده میشد. اما حتی یک گزارش هم در این باره نداریم.
البته تناقضات دیگری هم هست؛ ولی همین یک مورد کفایت میکند که انسان بساط تمام این روایات را جمع کند و بندازد کنار.
تکذیب امام صادق علیه السلام نسبت به تشریع اذان به واسطه خواب
ما میبینیم که از خود ائمه علیهم السلام روایاتی داریم با سندهای صحیح و محکم که این قضیه را کاملاً نفی کردهاند. روایت با سند صحیح از عمر بن اذینه از امام صادق علیه السلام است که سؤال کردند: حضرت فرمودند:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ مَا تَرْوِی هَذِهِ النَّاصِبَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِیمَا ذَا فَقَالَ فِی أَذَانِهِمْ وَ رُکُوعِهِمْ وَ سُجُودِهِمْ فَقُلْتُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ رَآهُ فِی النَّوْمِ فَقَالَ کَذَبُوا فَإِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَى فِی النَّوْمِ قَالَ فَقَالَ لَهُ سَدِیرٌ الصَّیْرَفِی جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَحْدِثْ لَنَا مِنْ ذَلِکَ ذِکْراً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَرَجَ بِنَبِیِّهِ ص إِلَى سَمَاوَاتِهِ السَّبْعِ أَمَّا أُولَاهُنَّ فَبَارَکَ عَلَیْهِ وَ الثَّانِیَةَ عَلَّمَهُ فَرْضَهُ فَأَنْزَلَ اللَّه
امام صادق علیه السلام از این اذینه سؤال نمود: این ناصبیها چه میگویند؟ عرض کردم: فدایتان شوم در چه رابطهای؟ فرمود: در اذان و رکوع و سجودشان، عرض کردم: آنها میگویند: ابی بن کعب اذان را در خواب دیده است، حضرت فرمود: دروغ گفتهاند دین خداوند عز وجل عزیزتر از آن است که با خواب و رؤیا تشریع شود، راوی میگوید: سدیر صیرفی عرض کرد: فدایتان شوم برای ما در این باره حدیثی بیان فرمایید، حضرت فرمود: خداوند عز وجل هنگامی که پیامبرش را به آسمانهای هفتگانه عروج داد، پیامبر را در آسمان اول مبارک گردانید و درآسمان دوم واجباتش را به او آموزش داد و بر او نازل فرمود...
الکافی، شیخ کلینی، ج 3، ص 482 و 486.
تا آنجا که دارد جبرئیل اذان گفت که قبلا آن را خواندیم.
لعن امام صادق به کسانی که اذان را برگرفته از خواب میدانند
روایت دیگر، روایتی است که مرحوم شهید در ذکری از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:
روی عن امام الصادق علیه السلام انه لعن قوما زعموا ان النبی اخذ الأذان من عبد الله بن زید فقال ینزل الوحی علی نبیکم فتزعمون أنه اخذ الأذان من عبد الله بن زید.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: خداوند لعنت کند اقوامی را که گمان میبرند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اذان را از عبد الله بن زید گرفته است. سپس حضرت فرمود: وحی بر پیامبرتان نازل میشود آنگاه گمان میبرید که اذان را از عبد الله بن زید گرفته است؟!
ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، شهید اول، ج 3، ص 196.
از آنجا که «اهل اللبیت ادری بما فی البیت.» (اهل خانه از هر کس دیگر نسبت به آنچه در خانه میگذرد آگاهترند) نظر احد الثقلین در رابطه با اذان این است.
جالب این است که خود حاکم نیشابوری از امام مجتبی سلام الله علیه نقل میکند:
لما کان من أمر الحسن بن علی ومعاویة ما کان قدمت علیه المدینة وهو جالس فی أصحابه فذکر الحدیث بطوله قال فتذاکرنا عنده الآذان فقال بعضنا إنما کان بدء الأذان رؤیا عبد الله بن زید بن عاصم فقال له الحسن بن علی إن شأن الآذان أعظم من ذاک أذن جبریل علیه السلام فی السماء مثنى مثنى وعلمه رسول الله صلى الله علیه وسلم وأقام مرة مرة فعلمه رسول الله صلى الله علیه وسلم فأذن الحسن حین ولی
زمانی بود که بین حسن بن علی و معاویه اتفاقاتی افتاده بود که من وارد مدینه شدم که او در میان یارانش نشسته بود و حدیث ذکر مینمود. راوی میگوید: ما هم نزد حسن بن علی از موضوع اذان سخن به میان آوردیم که بعضی از ما گفت: ابتدای اذان به واسطه خوابی بود که عبدالله بن زید بن عاصم دیده بود آغاز شد. در این هنگام حسن بن علی گفت: شأن و جایگاه اذان بالاتر از آن است که با خواب آغاز شده باشد. بلکه تشریع اذان به این شکل بود که جبرئیل در آسمان دوتا دوتا اذان گفت و آن را به رسول خدا هم آموزش داد و اقامه را نیز یکی یکی گفت و به رسول خدا صلّی الله علیه وآله هم یاد داد و زمانی که حسن بن علی به حکومت رسید اذان گفت.
المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 4797، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا.
پیامبر اکرم در معراج اذان را فرا گرفت
و متقی هندی در کنز العمال نقل میکند که:
عن زید بن علی عن آبائه عن علی أن رسول الله صلى الله علیه وسلم علم الأذان لیلة أسرى به وفرضت علیه الصلاة.
از زید بن علی از پدرانش از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است که رسول خدا صلّی الله علیه وآله در شبی که به معراج برده شد اذان را به او تعلیم دادند و نماز را بر او واجب نمودند.
کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج 12، ص 159، اسم المؤلف: علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، الوفاة: 975هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی
محمد بن حنفیه نیز اذان را به وحی الهی و از شب معراج میداند
روایت سوم را حلبی نقل میکند که:
روی عن محمد بن الحنفیة وعن أبی العلاء قال قلت لمحمد ابن الحنفیة إنا لنتحدث أن بدء هذا الآذان کان من رؤیا رآها رجل من الأنصار فی منامه قال ففزع لذلک محمدا بن الحنفیة فزعا شدیدا وقال عمدتم إلى ما هو الأصل فی شرائع الإسلام ومعالم دینکم فزعمتم أنه إنما کان من رؤیا رآها رجل من الأنصار فی منامه تحتمل الصدق والکذب وقد تکون أضغاث أحلام قال فقلت له هذا الحدیث قد استفاض فی الناس قال هذا والله هو الباطل ثم قال وانما أخبرنی أبی أن جبریل علیه الصلاة والسلام أذن فی بیت المقدس لیلة الإسراء وأقام ثم أعاد جبریل الأذان لما عرج بالنبی صلى الله علیه وسلم إلى السماء فسمعه عبد الله بن زید وعمر بن الخطاب.
از محمد بن حنفیه و از ابوالعلاء روایت شده است که به محمد بن حنفیه گفتم: ما میگفتیم که ابتدای اذان با خوابی بود که یکی از انصار دیده است. محمد بن حنفیه از این سخن به شدت متعجب شد و گفت: چیزی را هدف قرار دادهاید که اصل همه شریعت اسلام و معلومات دین شماست و گمان بردهاید که اذان از خوابی نشأت گرفته است که امکان راست و دروغ دارد و میتواند از انواع خوابهای پریشان وغیر واقعی باشد. راوی میگوید گفتم: این حدیثی است که در میان مردم (اهل سنت) مشهور شده است. فرمود: به خدا قسم این سخن دروغ است. سپس گفت: پدرم به من فرمود: در شب معراج جبرئیل علیه الصلاه و السلام در بیت المقدس اذان و اقامه گفت سپس بار دیگر جبرئیل اذان گفت و چون پیامبر اکرم به معراج رفت و این اتفاق افتاد عبد الله بن زید و عمر بن خطاب آن را از حضرت شنیدند.
السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 2، ص 300، اسم المؤلف: علی بن برهان الدین الحلبی الوفاة: 1044، دار النشر: دار المعرفة - بیروت – 1400.
نقد روایات اهل سنت در کیفیت تشریع اذان
حال میخواهیم احادیث اهل سنت را نقد کنیم. توجه داشته باشید که در نقد و یا تقویت احادیث یک ظابطه کلی داریم و آن این که اگر بخواهیم روایتی را تضعیف و یا تقویت کنیم، اول میرویم سراغ سند که ببنیم آیا از نظر سند مشکلی دارد یا ندارد؟ اگر چنانچه مشکلی داشت، ادله اشکالات سند را مطرح میکنیم و آن را کنار میگذاریم. معمولاً روایاتی که فاقد سند صحیح است دیگر نوبت به نقد دلالی آن نمیرسد؛ ولی اگر روایت صحیح السند بود، یا روایت در حد مستفیض بود(یعنی حد اقل سه روایت) به تعبیر اهل سنت (یقوی بعضها بعضاً) و به تعبیر شیعه، روایات مستفیض غنی عن البحث فی السند ولذا میرویم سراغ نقد دلالی.
لذا ما تعدادی از روایات اهل سنت را نقل کردیم، از سنن أبی داود، سنن ابن ماجه، صحیح ترمذی که عمدتاً از صحاح سته اینها بود.
پس اول میرویم سراغ این که آیا روایت از نظر سند از دیدگاه اهل سنت (نه از دیدگاه شیعه) اشکالی دارد یا ندارد؟ اگر چنانچه در کتابهای شیعه هزار نوع تضعیف آمده باشد، به درد اقامه حجت نمیخورد و لذا میرویم سراغ کتب رجالی معتبر اهل سنت.
توضیحاتی پیرامون کتابهای رجالی شیعه
اهل سنت در علم رجال از ما خیلی جلوتر هستند. اگر آنها در علم رجال هیچ کاری نکنند و ما دویست سال کار کنیم، به موقعیت فعلی آنها هم شاید نرسیم و علتش هم این بود که حکومتها در گذشته با اهل سنت بود و امکانات زیادی برای آنها وجود داشت و وسائل تحقیق برایشان فراهم بود. ولذا هم در حوزه رجال و هم در حوزه حدیث خیلی گستردهتر از شیعه کار کردند به خلاف فقه که شیعه به مراتب جلوتر از اهل سنت بوده است. ولذا روی این جهت در طول تاریخ تا قرن هشتم مجموع کتابهای رجالی شیعه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند. قدیمیترین کتاب رجالی شیعه، رجال برقی متوفای 274هـ است. بعد رجال کشی است که معاصر کلینی است. حتی سال وفات کشی را نمیدانیم. اساسیترین کتاب رجالی شیعه، رجال کشی است، ما نمیدانیم ایشان کی به دنیا آمده و کی از دنیا رفته است. فقط مینویسم: «کان معاصراً للکلینی.» بعد از آن رجال نجاشی و رجال شیخ است. این چهار کتاب رجالی شیعه است از زمان معصومین علیهم السلام تا قرن هشتم هجری.
رجال برقی که حدود سی چهل صفحه بیشتر نیست. فقط اسماء صحابه را آورده است بدون این که بگوید که این شخص ثقة است یا ثقة نیست. نزدیک پانصد نفر از اصحاب ائمه را آورده است. قرن هشتم، قرن شکوفایی علم هم برای شیعه و هم برای اهل سنت است. یعنی اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم، چه مسائلی بوده است که بزرگان شیعه و اهل سنت در حوزههای مختلف، یک گسترش عجیب و غریبی ایجاد شد. مثلاً در شیعه مرحوم محقق صاحب معتبر، صاحب شرایع ظهور کردند. الآن ما از زمان محقق که متوفای 676 هـ است، نزدیک هشتصد سال است که حوزههای ما کنار سفره محقق نشستهاند. چون اصل بساط حوزههای علمیه ما بر محور جواهر دور میزند و جواهر هم شرح شرایع است. هیچ حوزه فقهی شیعه نیست، یک فقیهی درس خارج بگوید؛ اما اشاره به نظر صاحب جواهر نداشته باشد. یعنی کتاب جواهر اسّ اساس فقه شیعه است و جواهر هم شرح شرایع است.
و همچنین شاگرد بزرگوارش علامه حلی که متجاوز از هفتاد کتاب دارد در مسائل کلامی، در مسائل رجالی و... و بعد آقازاده بزرگوار ایشان فخر المحققین، محقق کرکی صاحب کتاب جامع المقاصد و.. همه مال قرن هفتم و هشتم هجری هستند.
از آن طرف هم ابن تیمیه که در قرن هشتم هـ است. ذهبی که فقط یک کتاب رجالی او سیر اعلام النبلاء در 25 جلد و کتاب دیگر رجالش تاریخ الاسلام در 53 جلد است. مزی مال قرن هفتم هجری است که 35 جلد کتاب رجال دارد که الآن رجال اهل سنت بر محور این کتاب دور میزند. ابن کثیر هم مال قرن هشتم هـ است. آنها هر چه دارند و به رخ ما میکشند، مال قرن هفتم و هشتم است. از این طرف هم اگر علامه حلی را از شیعیان حذف کنید، شیعه ماند و حوزش که حد واسط میان متقدمین و متأخرین است.
در این دو قرن دو تا کتاب رجال نوشته شده است: یکی خلاصة الأقوال فی علم الرجال، از علامه حلی که حدود دویست صفحه است و آمده از آن چهار کتاب قبلی خلاصه برداری کرده و برایش فهرست نوشته است و در حقیقت دفتر یادداشت مرحوم علامه حلی بوده است. البته در کنارش نظرات خودش را هم آورده است. بعد از ایشان هم ابن داود است که ایشان هم تلخیصی از کتب اربعه رجالی داشته است. این دو تا بزرگوار در یک زمان کتاب نوشتهاند، هر دو، یک موضوع یک خط و خطوط و هر دو هم از یکدیگر خبر نداشتند. کتاب آمد بیرون، دیدند که علامه همان را نوشته است که ابن داود نوشته و ابن داود هم همان را نوشته که علامه نوشته است. و لذا این دو کتاب حدود هفتاد هشتاد درصد از نظر کیفیت، موضوع بندی و... یکی هستند با یک تفاوتهای خیلی کمی.
دوباره علم رجال شیعه حالت رکود و افول خودش را پیدا میکند تا برسد به قرن دهم هجری. در این قرن اولین کتاب رجالی را مرحوم قهبائی مینویسد به نام مجمع الرجال که آن هم در حقیقت کتاب رجال نیست؛ بلکه اقوال کتب اربعه را یک مقدار مبسوطتر از علامه حلی آورده و دسته بندی کرده است. اگر مثلاً کَشّی در باره یک راوی در بیست جای کتابش مطلب دارد، آنها را در یک جا جمع کرده است. مرحوم کشی رجالش بر محور طبقات است؛ یعنی اصحاب نبی مکرم، امیر المؤمنین و... تا برسد به آخر. اگر مثلاً میخواهید در باره هشام بن حکم مطالعه کنید، باید از اول کتاب تا آخر مطالعه کنید تا بفهمید در باره ایشان چه سخنانی گفته است.
بعد مرحوم استرآبادی اولین کتاب علمی رجالی شیعه را نوشت به نام منهج المقال فی علم الرجال. یعنی مباحث رجالی را با نگاه فقاهت بحث و بررسی کرده است. بعد مرحوم علامه وحید بهبهانی ـ ملقب به استاد الکل ـ میآید و تعلیقهای بر او میزند. بعد مرحوم علی یاری کتابی دارد به نام بهجة الآمال فی علم الرجال، ابو علی حائری منتهی المقال دارد، یا مرحوم سید تفرشی نقد الرجال دارد؛ ولی همه اینها خیلی نوآوری ندارند. مرحوم سید استرآبادی آمد و زد به هدف و خوب هم زد. الآن که از زمان مرحوم استرآبادی نزدیک سیصد سال میگذرد، حرفهای سید استرآبادی نو است. تا زمان مرحوم مامقانی رضوان الله تعالی علیه، متوفای 1351 هـ که کتاب تنقیح المقال را نوشت و تحول دیگری در دنیای علم رجال ایجاد کرد. مرحوم تستری صاحب قاموس الرجال آمد و حرفهای آقای مامقانی را پنبه کرد و بعد آقای خویی آخر عمر یک کتاب رجالی نوشت به نام معجم رجال الحدیث. قاموس الرجال در حقیقت تعلیقه و انتقادی است؛ آن هم انتقاد خیلی تند و کوبنده بر نظریه مرحوم مامقانی. آقای خویی هم بین اینها تعدیل ایجاد کرد. آقای خویی مردی اصولی و فقیهی تمام عیار بود و رجال را ایشان در اواخر عمرشان نوشتند. با این که کتاب ایشان کاملترین و جامعترین کتاب رجالی شیعه است؛ ولی مملو از اشتباه و اغلاط است. علتش هم این است که آقای خویی در رجال به آن اندازه که در فقه و اصول مسلط بود، مسلط نبود. و روی عللی لُجنهای درست کردند و خود ایشان هم تقریباً نظارتی داشتند نه نظارت کامل. این کتاب معجم الرجال آمد بیرون، با این که کاملترین و جامعترین کتاب رجالی شیعه است؛ یعنی آبرو برای شیعه است؛ ولی با این حال نه آقای خویی مرد رجال بود و نه کتاب رجالی ایشان کتاب رجالی است. و با همه نقایصش حرف اول را در علم رجال میزند.
ما در حوزه رجال شیعه، دو کتاب از ضروریاتی است که طلبه باید داشته باشد: یکی معجم الرجال آقای خویی، و یکی تنقیح المقال آقای مامقانی. این دو کتاب به معجزه بیشتر شبیه است. مرحوم مامقانی این کتاب را در سه سال نوشته است. بنده با بیست و پنج سال سابقه رجالی بخواهم این کتاب را مطالعه کنم، در سه سال نمیتوانم تمام کنم. حتی آقا زاده ایشان نقل میکرد که پدرم وقتی این کتاب را مینوشت، فقط برای نماز واجب؛ آن هم بدون تعقیبات و دو سه ساعتی هم که استراحت میکردند، حتی فرصت برای غذا خوردن نداشت. مادرم دید که پدرم دارد تحلیل میرود و حاضر نیست بیاید کنار سفره بنشیند، لقمه درست میکرد و در لابلای این کتابها میگذاشت. پدرم وقتی کتاب را ورق میزد، میدید که این جا یک لقمه هست، آن را بر میداشت و میخورد. اول ما دیدیم که این کتابهای پدر ما اکثراً روغنی است. برای ما معما بود، بعد فهمیدیم که علت روغنی بودن این کتابها لقمههای است که مادرم داخل آنها گذاشته است. این مرد که متوفای 1351 هـ است، آمد کل اقوال رجالیین شیعه را از زمان معصومین گرفته تا زمان خودش جمع آوری کرد. حتی اگر رجالی از پریدن کلاغ استفاده کرده وثاقت یک شخص را، این را هم ذکر کرده است؛ یعنی در حقیقت یک دائرة المعارف رجالی شیعه است.
مرحوم آقای مامقانی در کارهای رجالی خیلی متساهل بودهاند و نود و نه در صد همتشان را گذاشتهاند تا راوی را توثیق کنند. ادلهای که برای وثاقت یک راوی میآورد، بعضاً اوهن من بیت العنکبوت است. به قدری ضعیف است به قدری بی رنگ است که آدم تعجب میکند که یک فقیه مثلی مرحوم مامقانی برای وثاقت یک راوی از این طور ادله استفاده کند؛ ولی من از این دید نگاه نمیکنم، از این دید که تمام ما یمکن أن یقال فی حق راوی را آورده است. خودت باید صاحب نظر باشی و ببینی که از این ادله مرحوم مامقانی میشود وثاقت را اثبات کرد یا نه. آقای خویی با این همه تلاشی که کرده است، فقط نظر آن چهار بزرگوار اولیه را آورده است. برقی، کشی، شیخ طوسی و نجاشی. بعضی از موارد نظر مرحوم علامه را آورده است و تاخته است. آنجایی که میخواهد بکوبد، نظر ایشان را مطرح میکند.
نظر مرحوم آیة الله خوئی راجع به کتاب رجال ابن غضائری
مرحوم آقای خوئی انتساب کتاب رجالی معروف به رجال ابن غضائری را به این بزرگوار اصلاً قبول ندارد. ابن غضائری، معاصر مرحوم نجاشی بوده است. نجاشی شاگرد ابن غضائری است. ایشان فردی بوده است که در مسائل رجالی ضد مرحوم مامقانی است. مامقانی نود و نه در صد تلاش میکند یک راوی را توثیق کند. ابن غضائری نود و نه در صد تلاش میکرده است که یک راوی را تضعیف کند. کمتر روای است که از اعتراض و لبه تیز شمشیر ابن غضائری در امان باشد؛ حتی شخصیتهای بزرگ روائی شیعه.
حال بحث در این است که اولاً: این کتاب مال ابن غضائری هست یا نه؟ و اگر مال ایشان است، گفتار ایشان صحیح است یا نه؟
بعضی از بزرگان شیعه مثل شیخ آقا بزرگ تهرانی میگویند: این کتاب مال یکی از معاندین شیعه است که این کتاب را به نام ابن غضائری تألیف کرده است تا بتواند در زیر چتر ایشان روات شیعه را قلع و قمع کند. و همچنین مرحوم علامه وحید بهبانی شبیه این نظر را دارد.
مرحوم آقای خویی میگوید: انتساب الکتاب الی مؤلفه غیر ثابت.
مرحوم تستری میگوید: کتاب ابن غضائری از اوثق کتب شیعه است و نظرات ایشان بر نظریات نجاشی و شیخ هم مقدم است.
مصیبت ما این است که ابن غضائری چهار کتاب داشته است. دو تا کتاب در رابطه با توثیق روات، دو کتاب در تضعیف روات. اینها در یک جا بوده است، اولاد و ورثه او بعد از پدر تعمد داشتهاند که آثار پدر را محو کنند.
خدا بیامرزد آقای شیخ موسی زنجانی که ایشان الحق آمده یک دنیای دیگری از مباحث رجالی را در کتاب الجامع فی الرجال پیش روی محقق باز کرده است. مثلاً از ویژگیهای این کتاب این است که تمام راویان شیعه که در کتب روائی اهل سنت هستند را استخراج کرده است. یعنی در کتب روائی اهل سنت هر راویی از شیعه که روایتی نقل کردهاند، جمع شده است. روایان اهل سنت در کتب روائی شیعه جمع شده است. راویان اهل سنت که به نفع شیعه روایت دارند استقصاء شده است. در بررسی یک راوی از کتب رجالی فراتر رفته و در کتب تاریخی، تفسیری و... اگر مطلبی بوده است که بوی وثاقت میآمده این مرد جمع کرده است. محصول بیش از 45 سال از عمر مؤلف است. ما این کتاب را تحقیق کردهایم با سی هزار پاورقی شده 12 جلد.
بحثی ما داریم، عمدتاً نسبت به روایاتی که از شیعه نقل میکنیم، ناگزیریم به کتاب رجالی شیعه مراجعه کنیم. اگر روایتی را از کتب اهل سنت نقل کنیم، هیچ راه گریزی نداریم از این که به کتب رجالی اهل سنت مراجعه کنیم. اگر میخواهیم بگوییم این روایت صحیح است؛ یعنی از نظر اهل سنت صحیح است. اگر یک روایتی را رد میکنیم، از نظر اهل سنت ضعیف است و گرنه بخواهیم از دیدگاه خودمان بحث کنیم، شاید نود درصد روات اهل سنت در کتب رجالی شیعه اسمش نیامده است. مثلاً ذهبی در تاریخ اسلام نزدیک چهل هزار راوی و شخصیت علمی اهل سنت را بحث کرده است و حال آن که آقای خویی در این 24 جلد مجموعاً با حذف مکررات ده هزار راوی آورده است. از این ده هزار راوی هم، نه هزار و پانصد تا شیعه است و بقیه از اهل سنت.
توضیحاتی پیرامون کتابهای رجالی اهل سنت
کتابی که در اهل سنت شبیه معجم الرجال باشد، کتاب تهذیب الکمال مزّی است. یعنی ایشان هر راوی را که میآورد، اول اساتید راوی را بعد تلامیذ راوی را میآورد؛ چون برای تمییز مشترکات نقش اساسی دارد. تنها کتابی که ما را در این رابطه یاری میکند، کتاب مزی است. مزی متوفای 742 هـ است. و بعد مزی هم عنایت دارد آنچه در رابطه با یک راوی مدحاً و ذماً گفته شده است را بیاورد؛ یعنی تلاشش بر این بوده است که چیزی را جا نگذارد.
روات اهل سنت البته غیر از صحابه که اگر آنها ـ نستجیر بالله ـ به خدا فحش هم بدهند، میگویند که فوق وثاقت است. یعنی از دیدگاه اهل سنت اگر به خدا و پیامبر هم جسارت کند، میگویند ضرر به عدالت صحابه نمیزند؛ چون صحابه مجتهد بودند و خداوند گناه آنها را نمینویسد. اصلاً ملائکهای که گناه صحابه را بنویسد وجود ندارد. نسبت به صحابه یک نظر ویژه دارند و دلیلی هم ندارند، فقط شعار است. به تعبیر آقای دکتر عصام بهتر این است اینها را اهل سنت نبوی ندانیم، اینها اهل سنت اموی هستند. سنت بنی امیه را احیاء میکنند.
از صحابه که بگذریم میشود تابعین، از آنها که بگذریم میشوند اتباع تابعین. برای این سه طبقه که از آنها به سلف صالح تعبیر میکنند، ارزش ویژه قائل هستند.
یک اشکال اساسی که کتاب تهذیب الکمال دارد این است که راویانش منحصر است به روات صحاح سته اهل سنت. هر راوی که در صحاح سته راوی دارد آنها را ترجمه کرده است. اگر در صحاح سته نباشد، ترجمه نکرده است.
ابن حجر عسقلانی این کتاب را تلخیص کرده در 12 جلد اسمش را گذاشته است، تهذیب التهذیب. دو باره دید که 12 جلد خیلی زیاد است، دوازده جلد را تلخیص کرده به نام تقریب التهذیب. برای معلوم شدن ثقه یا عدم ثقه بودن راوی کفایت میکند.
و در کنار کتابهای مفصلی که اینها دارند، مفصلترین کتاب رجالی شان که هم روات صحاح سته را آورده و هم روات سنن و مسانید، تفاسیر و تاریخ را آورده است، تاریخ الإسلام ذهبی است. و بعد از آن کتاب سیر اعلام النبلاء ذهبی است. نزدیک 18 هزار راوی در این کتاب بحث شده است.
نکته دیگری که دوستان باید توجه کنند، مسأله ضبط روات است که در بحثهای رجالی نقش اساسی بازی میکند. و لذا تسلط به ضبط روات، یکی از اساسیترین نکات رجالی است. یعنی: اولاً موقع تلفظ درست بخوانیم و این که روی راویها در تلفظ تقید داشته باشیم.
اهل سنت هفت هشت کتاب منحصراً برای ضبط روات دارند. شیعهها هم سه چهار کتاب دارند که چندان خوب کار نشده است. ولی اهل سنت در این مقوله به طور مفصل وارد شدهاند. یکی از کتابهایی که در این باره هست، توضیح المشتبه ابن ناصر الدین در ده جلد است و همچنین المؤتلف والمختلف دارقطنی است. دارقطنی متوفای 385 هـ است. ابن ناصر الدین متوفای 842 هـ است. و همچنین ابن ماکولا متوفای 475 کتابی دارد به نام الإکمال که تقریباً هفت جلد است. ابن حجر هم کتابی دارد به نام تبصیر المنتبه دارد که آقای شبیری زنجانی میگفت این کتاب قویترین کتاب در این باب است.
در شیعه، مرحوم علامه حلی کتابی دارد به نام ایضاح الإشتباه که بعد از تحقیق و پاورقی 300 صفحه شده است. شاید خود کتاب بدون پاورقی چاپ بشود، شاید 120 صفحه بیشتر نشود. بعد مرحوم ساروی مازندرانی، متوفای 1104 هـ یک کتابی دارد به نام توضیح الإشتباه. این کتاب قبل از انقلاب چاپ شده و دیگر چاپ نشد. سی درصد از نظریات ایشان که در ضبط روات آورده است، اشتباه است. آقای شبیری میفرمودند: نه خود ساروی مرد محققی است و نه کتابش کتاب معتبری است. در بعضی از موارد هم با علامه کاملاً در تضاد است. مثل جمیل بن دراج.
مرحوم مامقانی عنایت داشته است که هر راوی را ترجمه کرده است، ضبطش را هم آورده است. ولی شما اگر چنانچه میخواهید دنبال یک راوی بگردید؛ مثلاً اعین را میخواهید پیدا کنید، باید علم غیب داشته باشید که اعین جدّ کدام یک از این روات است. التبه دوستان ما کار کردند و مجموعهای آماده کردیم تا کل روات شیعه و سنی را استخراج شود.
نقد روایات اهل سنت در تشریع اذان
برگردیم به موضوع بحث.
بحث ما در نقد و مناقشه روایاتی بود که اهل سنت برای تشریع اذان آورده بودند. در روایتی که از ابو داود، جلد 1، صفحه120 نقل کردهایم مشکلات حدیث از این جا شروع میشود:
عمیر بن أنس، عن عمومة له من انصار.
عمیر بن أنس از تعدادی از عموهایش که از انصار بودند این روایت را نقل کرده است. حالا عموهایش چه کسانی هستند، الله اعلم. و تنها روایتی هم که نقل شده همین یک روایت بیش نیست. خود «عمومة» مجهول بلکه مجاهیل هستند. چون ما نمیدانیم این عموهایش که این روایت را نقل کردهاند، ثقه هستند یا غیر ثقه. وقتی که مشخص نشد راوی ثقه هست یا غیر ثقه، نتیجه تابع اخس مقدمات است، از اینرو راوی غیر ثقه و ضعیف میشود.
و خود أبو عمیر بن أنس هم مسأله دار است زیرا بعضی او را توثیق کردهاند، ولی ابن عبد البر که از استوانههای علمی اهل سنت است، میگوید:
مجهول لا یحتج به.
التمهید، ابن عبد البر، ج 14، ص 360.
أبو عمیر بن انس، مجهول است و روایاتش قابل استناد نیست. پس یکی از اساسیترین روایاتی که أبوداود برای مشروعیت اذان و استناد به خواب نقل کرده بود، گذشته از اشکال دلالی که بعداً بررسی خواهیم کرد، اشکال سندی دارد.
روایت دومی که از أبو داود خواندیم میرسید به عبد الله بن زید. این هم در سندش اشکالات متعددی دارد. اولاً: در سند روایت محمد بن ابراهیم بن حارث خالد تیمی است. البته در تمام روایاتی که آقایان برای مشروعیت اذان آوردهاند که برخی از صحابه خواب نما شده بودند، این دو سه نفر راوی مشترک است. در حقیقت اگر تلاش کرده و یک جا تکلیف این دو سه راوی را مشخص کنیم، یعنی در حقیقت به این شکل ده دوازده روایت اینها با مبنای خودشان زیر سؤال میرود.
ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب، جلد 12، صفحه 188 از قول ابن عبد البر که از استوانههای علمی اهل سنت است، در باره أبو عمیر بن أنس میگوید: «مجهول لا یحتج به.»
حال سخن در باره محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی است که متوفای حدود 120 هـ است. عقیلی که کتابی دارد در ضعفاء الرجال به نام الکامل فی ضعفاء الرجال، مطرح کرده است و از احمد بن حنبل که خودش رجالی بوده و غالب نظریات ابن حجر و... که حسابی میخواهند یک راوی را بکوبند، از نظریات احمد بن حنبل نقل میکنند. عقیلی وقتی از او نام میبرد، میگوید:
فی حدیثه شیء یروی احادیث مناکیر او منکرة.
تهذیب الکمال، ج24، ص304.
یعنی احادیث او ضعیف بوده است. ایشان احادیث منکر نقل میکند. از جمله احادیث منکر او همین خواب نما شدن آقای عبد الله بن زید است. کلمه منکرة، یعنی این که ما نمیتوانیم به آن راوی و روایتش احتجاج کنیم. البته اگر مؤید داشته باشد، میشود احتجاج کرد.
یکی از ویژگیهای رجال اهل سنت این است که آمدهاند تمام رواتشان که ضعیف است و ضعفشان اتفاقی است، جدا کردهاند. حدود 35 جلد کتاب دارند در باره ضعفاء. خود ذهبی الضعفاء دارد، عقیلی دارد، ابن جوزی دارد و... حدود ده دوازده نفر آمدهاند آنچه را که از دیدگاه خودشان ضعیف بوده آنها را جدا کردهاند. البته در رابطه با ثقات هم دارند؛ مثلا ابن حبان کتابی دارد به نام الثقات که 8 جلد است.
از آن گذشته، محمد بن اسحاق، صاحب تاریخ مشهور که اساس سیره ابن هشام هم به همین ابن اسحاق بر میگردد. از یحیی بن مَعین نقل میکند که نسبت به محمد بن اسحاق میگوید:
ضعیفٌ. و قال النسائی لیس بقوی. (و در جای دیگری دارد) سقیم لیس بالقوی.
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 3، ص 21 تا 24، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولى، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود. ـ تهذیب التهذیب، ج 9، ص 38 تا 46.
آدمی است که در مسائل روائی بیمار است و روایتش از بیماریهای ضعف در امان نیست.
علی ای حال نسبت به ابن اسحاق صاحب سیره آقایان اهل سنت مطالب زیادی گفتهاند. معمولاً روایتی که محمد بن اسحاق در او قرار گرفته باشد، عمل نمیکنند.
نکته سوم خود عبد الله بن زید است. خود ایشان مسأله دار است. با این که از صحابه پیامبر بوده و در جنگ احد هم شهید شده است، اما در تمام عمرش یک روایت از او نقل شده است آن هم همین قضیه روایت خواب اذان بوده است که نقل شده و غیر از این روایتی از او نقل نشده است. خود این مسأله ما را به شک میاندازد که این چطور صحابی است که غیر از این یک مورد هیچ روایت دیگری را نقل نکرده است؟ یعنی خود قلیل الروایة بودن یک راوی مسأله آفرین است. البته اگر به تناسب بحث صحابه را داشته باشیم، شاید نود در صد صحابه که آقایان اهل سنت برای آنها اهمیت قائل هستند و آنها را در برابر اهل بیت قرار دادهاند و حتی حدیث ثقلین را نیز تغییر دادهاند و کتاب الله و سنتی کردهاند و احادیث جعلی اصحابی کالنجوم را آوردهاند، نود در صد صحابه یا یک روایت و یا دو روایت از صحابه آوردهاند. این نشان میدهد که برای صحابه نقل روایت از پیامبر جایگاهی نداشته است و اصلا اهمیتی نداشته است. چطور شد از ابو هریره که 18 ماه با پیامبر بوده نزدیک 5460 روایت نقل شده است. اگر واقعاً نقل روایت ممنوع بوده، چطور شد که برای ابوهریره و کعب الأحبار یهودی میدان باز است.
گذشته از اینها، گیریم که روایات اذان همگی صحیحه میبودند، هم در روایات شیعه و هم در روایات اهل سنت اما از نبی مکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است: اگر روایتی از ما به شما رسید، آن را به قرآن عرضه کنید اگر با قرآن مخالفت داشت، آن را به دیوار بزنید. البته عبارت «فاضربوه علی الجدار» در روایات اهل سنت وجود ندارد؛ ولی تعبیر «ما خالف القرآن فدعوه» وجود دارد.
اساس تشریع، نزد اهل سنت صحابه هستند
اساس تشریع نزد اهل سنت، اقوال صحابه است؛ ولو مخالف قرآن باشد؛ مثلاً « نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» مخالف نص صریح قرآن است. «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ» و «وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ» و «یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آَلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا» و همچنین قانون کلی قرآن « لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» ؛ ولی چون اساس تشریع نزد اهل سنت اقوال صحابه است، این روایت أبو بکر را دلیل آوردند بر محرومیت حضرت صدیقه طاهره و اهل بیت گرامیش از فدک. این خودش یکی از دردهای بیدرمانی است که باید روی آن کار کرد. آن چه برای ما حجت است و سندیت دارد، قرآن است و سنت قطعی و مطابق با قرآن.
تضاد روایات تشریع اذان نزد اهل سنت با نصوص قرآنی
روایاتی که از مصادر اهل سنت در تشریع اذان ذکر ، از چند جهت اشکال اساسی دارند و با منطق قرآن در تضاد هستند.
اولاً: در قرآن صراحت دارد که نبی مکرم در تمام امور تشریع تابع وحی الهی است. سوره اعراف، آیه 203:
قُُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.
بگو: من پیرو چیزى هستم که از پروردگارم به من وحى مىشود. و این حجتهایى است از جانب پروردگارتان و رهنمود و رحمت است براى مردمى که ایمان مىآورند.
سوره اعراف(7)، آیه 9.
با کلمه «انما» حصر شده است.
در سوره یونس آیه 15 میفرماید:
قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.
بگو: مرا نرسد که آن را از سوى خود دگرگون کنم. هر چه به من وحى مىشود پیرو همان هستم. مىترسم که اگر به پروردگارم عاصى شوم به عذاب آن روز بزرگ گرفتار آیم.
سوره یونس (10)، آیه 15.
باز هم در این جا از واژه حصر استفاده شده است.
در سوره احقاف، آیه 9 میفرماید:
قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ.
بگو: من از میان دیگر پیامبران بدعتى تازه نیستم و نمىدانم که بر من، یا بر شما چه خواهد رفت. من از چیزى جز آنچه به من وحى مىشود، پیروى نمىکنم و من جز بیمدهندهاى آشکار نیستم.
سوره احقاف (46)، آیه 9.
و آیات مشابه آن که نشان میدهد در تمام مسائل تشریع، نبی مکرم تابع وحی است. روایات تشریع اذان که عبد الله بن زید، عمر و... خواب میبینند، و خواب آنها ملاک تشریع قرار میگیرد، صراحتاً مخالفت با این آیات است.
ثانیاً: آیه شریفه:
مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى. وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى.
قسم به آن ستاره چون پنهان شد، که یار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته است. و سخن از روى هوى نمىگوید. نیست این سخن جز آنچه بدو وحى مىشود.
سوره نجم (53)، آیه2-4.
در این آیه عزیزان توجه کنند. بعضیها تصور میکنند که مراد از «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» فقط شامل آیات قرآنی است. این درست نیست. «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» یعنی این که هر آنچه من نطق میکنم، همه وحی من الله است.
ان الجبرئیل ینزل الی بالسنة کما ینزل الی بالکتاب.
چه در قرآن و چه در سنت. شوخی هم همینطوری است حاکم نیشابوری با سند صحیح نقل میکند از نبی مکرم که فرمود:
عن عمرو بن شعیب أن شعیبا حدثه ومجاهدا أن عبد الله بن عمرو حدثهم أنه قال یا رسول الله أکتب ما أسمع منک قال نعم قلت عند الغضب وعند الرضا قال نعم إنه لا ینبغی لی أن أقول إلا حقا
از عمرو بن شعیب روایت شده که شعیب و مجاهد روایت کردند که عبد الله بن عمرو برای آنها روایت نمود که به رسول خدا صلّی الله علیه وآله عرض کرد یا رسول الله! آنچه از شما میشنوم را مینویسم. حضرت فرمود: بنویس. عرض کردم: حتی آنچه به هنگام غضب و خشنودی شما مینویسم؟ فرمود: از من هیچ چیز به جز حق صادر نمیشود.
المستدرک على الصحیحین، ج 1، ص 187، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، الوفاة: 405 هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا
عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده قال قلت یا رسول الله أتأذن لی فأکتب ما أسمع منک قال نعم قلت فی الرضاء والغضب قال نعم فإنه لا ینبغی أن أقول عند الرضاء والغضب إلا حقا صحیح الإسناد ولم یخرجاه
از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت شده که گفت: به رسول خدا صلّی الله علیه وآله عرض کردم: یا رسول الله! آیا به من اجازه میدهید تا آنچه از شما میشنوم را بنویسم؟ حضرت فرمود: بنویس. عرض کردم: حتی آنچه به هنگام غضب و خشنودی شما مینویسم؟ فرمود: از من هیچ چیز به جز حق صادر نمیشود. این حدیثی است با سند صحیح اما مسلم و بخاری آن را روایت نکردهاند.
المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 606، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، الوفاة: 405 هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا.
تمام آنچه از پیامبر صادر میشود وحی الهی است
اما این که «ان هو الا وحی یوحی» فقط شامل قرآن میشود یا شامل قرآن و سنت هم میشود، از دیدگاه شیعه مشکلی نداریم. ما روایات متعدد داریم که آن چه از زبان نبی مکرم بیرون میآید، جز وحی نیست. از دیدگاه اهل سنت، من چند مورد را ذکر میکنم.
شوکانی از شخصیتهای برجسته اهل سنت است و حتی وهابیها نیز شوکانی را قبول دارند، میگوید:
(وما ینطق عن الهوى) أی ما یصدر نطقه عن الهوى لا بالقرآن ولا بغیره
پیامبر از روی هوا سخنی نمیگوید. از روی خواهشهای نفسانی سخن نمیگوید؛ چه قرآن باشد و چه هر چیز دیگر.
فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 5، ص 105، اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی، الوفاة: 1250، دار النشر: دار الفکر – بیروت.
این سخن شامل شوخیهای پیامبر اکرم نیز میشود.
وفیها أیضا دلالة على أن السنة کالوحی المنزل فی العمل
این سخن همچنین بر این نکته دلالت دارد که سنت در عمل مانند وحی منزل است.
تفسیر القرطبی الجامع لأحکام القرآن، ج 17 ص 85 اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی الوفاة: 671 ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة
یعنی، دلالت میکند که سنت دوشادوش قرآن است؛ یعنی همان طوری که دستورات قرآن لازم الإجراء هست، دستورات سنتی پیامبر هم لازم الإجراء است.
ابو بکر جزائری که باز از بزرگان اهل سنت است، در تفسیر ایسر التفاسیر میگوید:
وما ینطق بالقرآن وغیره مما یقوله ویدعو إلیه عن هوى نفسه کما قد یقع من غیره من البشر إن هو إلا وحى یوحى أی ما هو أی الذی ینطق به ویدعو إلیه ویعمله إلا وحی یُوحى إلیه.
در کلمات قرآنی و غیر آن از روی هوای نفس سخن نمیگوید و کسی را به چیزی دعوت نمیکند چیزی که گاهی از افرادی غیر او سر میزند. هر آنچه او میگوید وحى است به این معنی که هر آنچه او میگوید و به آن دعوت میکند و میآموزد وحی است که به او نازل میشود.
ایسر التفاسیر، ج 5، ص 1837.
محمد علی صابونی از وهابیون معاصر و از اساتید دانشگاه ام القرای مکه است و کتاب هم زیاد نوشته است. و شخصیت برجسته و وهابی معتدل است نه یک وهابی تند رو. چند جلد کتاب در باره تجزیه و ترکیب قرآن دارد که یکی از بهترین تجزیه و ترکیبهای قرآن است. یعنی کلمه به کلمه آیات و حروف را تجزیه و ترکیب کرده است. ایشان کتابی دارد به نام صفوة التفاسیر که در غالب کتابخانهها هست. با این که ایشان از معاصرین است، روی دست بسیاری از تفاسیر اهل سنت زد. ایشان در جلد 3، صفحه 235 میگوید:
ما ینطق عن الهوی ای لا یتکلم عن هوی نفسیّ ورأی شخصیّ ان هو الا وحی یوحی ای لا یتکلم الا عن وحی من الله عزوجل.
ما ینطق عن الهوی یعنی: از روی هوی و هوس و رأی شخصی سخنی نمیگوید. ان هو الا وحی یوحی یعنی: سخنی نمیگوید مگر از روی وحی الهی.
ایسر التفاسیر، ج 3، ص 235.
هیچ سخنی نمیگوید از هوای نفس و رأی شخصی خودش. آنچه از زبان حضرت به عنوان تکلم بیرون میآید؛ یعنی مطلق تکلم؛ چه تکلم قرآنی و چه تکلم سنتی، چه شوخی و چه جد، بر محور وحی است.
نطقی که پیامبر میکند، چه قرآنی و چه غیر قرآنی، چه بگوید و چه دعا کند، از روی هوای نفس نیست
ما معمولا از این آیه در بحث حدیث دوات و قلم استفاده میکنیم که وقتی حضرت فرمود:
ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا
برای من کاغذی بیاورید تا برایتان نوشتهای بنویسم که هرگز گمراه نشوید.
صحیح البخاری، الجامع الصحیح المختصر، ج 3، ص 1111، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا
عمر گفت:
قال عُمَرُ إِنَّ النبی صلى الله علیه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ
عمر گفت: درد بر پبامبر غلبه نموده است که این گونه سخن میگوید.
صحیح البخاری، ج 1، ص 54، الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا.
اینجا خیلیها میگویند که این سخن پیامبر یک رأی و اجتهاد شخصی بوده است، پیامبر مجتهد بود، عمر هم مجتهد، در حقیقت تضارب آراء دو مجتهد است. همان طوری که مجتهدان دیگر با هم اختلاف دارند.
شما کتاب فتح الباری را ببینید، تمام اقوال و آراء بزرگان اهل سنت را در این زمینه مفصل آورده است. جلد 8 فتح الباری، صفحه 101 حدود 12 نظر برای توجیه عمل عمر بن الخطاب آورده.
ابن حجر عسقلانی تعبیر قشنگی دارد. بعضی از این موارد از عنایت اهل بیت علیهم السلام است که خدای عالم کلمه حق را بر زبان آنها جاری میکند. ایشان میگوید:
ووقوع ذلک من النبی صلى الله علیه وسلم مستحیل لأنه معصوم فی صحته ومرضه لقوله تعالى وما ینطق عن الهوى ولقوله صلى الله علیه وسلم إنی لا أقول فی الغضب والرضا إلا حقا
پیامبر معصوم بود، این سخنی که عمر گفت آن حضرت هذیان میگوید، این طوری نیست، پیامبر در حالت مریضی هم سخن بگوید، باز برای ما حجت است.
فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 133، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الوفاة:852، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب.
خود عینی که باز هم یکی از شارحین صحیح بخاری و یک مقداری منصفتر از ابن حجر است و صحیح بخاری را قشنگ شرح کرده است؛ یعنی برای مبتدی این کتاب خیلی بهتر از فتح الباری است. ایشان هم همان حدیث قلم و کاغذ را میآورد و میگوید:
ولم یکن ، یقول فی الغضب والرضا إلاَّ حقّاً ، قال الله تعالى : (وما ینطق عن الهوى)
پیامبر چه در حالت غضب و چه در حالت خوشحالی جز حق سخنی نمیگوید.
عمدة القاری ج 24 ص 81 عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی، الوفاة: 855هـ ، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت
باز در جای دیگر میگوید:
قلت نسبة مثل هذا إلى النبی لا یجوز لأن وقوع مثل هذا الفعل عنه مستحیل لأنه معصوم فی کل حالة فی صحته ومرضه لقوله تعالى «وما ینطق عن الهوى» ولقوله: إنی لا أقول فی الغضب والرضا إلا حقا
نسبت دادن چنین سخنی به پیامبر جایز نمییاشد چون وقوع چنین چیزی از آن حضرت محال میباشد برای این که او در حالتی چه در مریضی و چه در سلامتی معصوم است. و این به خاطر سخن خداوند است که میفرماید: و ما ینطق عن الهوی و به خاطر فرموده خود آن حضرت که فرمود: من در خوشنودی و غضب سخنی جز حق نمیگویم.
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 18، ص 62، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی الوفاة: 855هـ ، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت
این آیه شریفه «وما ینطق عن الهوى» نشان میدهد که تمام جملات پیامبر نشأت گرفته از وحی است و روایات اذان که میگویند عمر خواب دید دلالت میکند که ینطق الی رؤیا الصحابة دون الوحی. یعنی این روایات تشریع اذان کاملاً مخالف است با این آیه قرآن کریم.
قضیه عبد الله بن عمرو عاص که سخنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را مینوشت، قریش نهی کردند و گفتند: تو چرا همه سخنان پیامبر را مینویسی؟ پیغمبر بشری است همانند دیگران، غضبناک و عصبانی میشود، از حال عادی بیرون میرود و سخنانی که بیان میکند، قطعاً سخنان نادرستی است. عبد الله بن عمرو عاص میگوید: من ننوشتم تا خدمت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم و قضایا را برای حضرت نقل کردم. حضرت به دو لبهای خودش اشاره کردند و فرمودند:
قسم به خدایی که جان من پیغمبر در قبضه قدرت او است، از این دو لب من جز حق صادر نمیشود.
عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال کنت أَکْتُبُ کُلَّ شیء أَسْمَعُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أُرِیدُ حِفْظَهُ فنهتنی قُرَیْشٌ فَقَالُوا أنک تَکْتُبُ کُلَّ شیء تَسْمَعُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بَشَرٌ یَتَکَلَّمُ فی الْغَضَبِ وَالرِّضَا فَأَمْسَکْتُ عَنِ الْکِتَابِ فَذَکَرْتُ ذلک لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال اکْتُبْ فوالذی نفسی بیده ما خَرَجَ منی الا حَقٌّ
عبدالله بن عمر روایت میکند من برای این که هر آنچه از رسول خدا میشنیدم را حفظ کنم تا از بی نرود مینوشتم اما بعضی از قریش مرا از این کار نهی کردند و گفتند رسول خدا صلّی الله علیه و آله بشری بیش نیست و در غضب و خشنودی سخنانی میگوید. از آن به بعد به خاطر این سخن قریش از نوشتن دست بر داشتم تا این که موضوع را به اطلاع رسول خدا صلّی الله علیه و آله رساندم حضرت فرمود هر آنچه میشنوی را بنویس قسم به آن خدایی که جانم در ید قدرت اوست از من سخنی جز حق صادر نمیشود.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 2، ص 162، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصرـ سنن أبی داود، ابن اشعث سجستانی، ج 2، ص 176 ـ سنن الدارمی، عبد الله بن بهرام دارمی، ج 1، ص 125 ـ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 1، ص 104 ـ تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج 7، ص 357 ـ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 264 ـ وسائل الشیعة(آل البیت)، شیخ حر عاملی، ج 1، ص مقدمة التحقیق 7 ـ تذکرة الفقهاء(ط.ج)، علامه حلی، ج 1، ص مقدمة التحقیق 14.
حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث میگوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد أصل فی نسخ الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وآله ولم یخرجاه.
این حدیثی با سند صحیح در میان نسخههای حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله میباشد اما بخاری و مسلم آن را روایت نکردهاند.
المستدرک على الصحیحین، ج 1، ص ،186، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا
ذهبی نیز در حاشیه مستدرک این حدیث را صحیح دانسته است. البانی که ایدئوژیست وهابیها است و به تعبیر بن باز امام الحدیث است، این روایت را در سلسلة الأحادیث الصحیحة، جلد4، صفحه 45، چاپ مکتبة المعارف، ریاض عربستان، آورده است. و میگوید: روایت صحیح است.
روایت دیگری که مشابه این است، حضرت صراحتاً میفرمایند: من در غضب، در عصبانیت، در حال عادی و... جز حق سخن نمیگویم:
عن جَدِّهِ عبد اللَّهِ بن عَمْرِو بن العاص قال قلت یا رَسُولَ اللَّهِ انی أَسْمَعُ مِنْکَ أَشْیَاءَ أَفَأَکْتُبُهَا قال نعم قلت فی الْغَضَبِ وَالرِّضَا قال نعم فإنی لاَ أَقُولُ فِیهِمَا الا حَقًّا
میگوید: به رسول خدا صلّی الله علیه و آله عرض کردم: یا رسول الله! آیا من آنچه از شما میشنوم را بنویسم؟ حضرت فرمود: آری. عرض کردم حتی آنچه در خشنودی و غضب میفرمایید؟ فرمود: من سخنی جز حق چیز دیگری نمیگویم.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 2، ص 215، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر ـ المعجم الأوسط، طبرانی، ج 2، ص 153ـ الحد الفاصل، رامهرمزی، ص 364.
روایت صحیح بخاری در چگونگی تشریع نماز
قسم دوم از روایات، روایاتی است که تشریع اذان را به پیشنهاد شخص عمر بن خطاب میداند. در این زمینه در صحیح بخاری روایتی داریم:
حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ قَالَ أَخْبَرَنِی نَافِعٌ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ کَانَ یَقُولُ کَانَ الْمُسْلِمُونَ حِینَ قَدِمُوا الْمَدِینَةَ یَجْتَمِعُونَ فَیَتَحَیَّنُونَ الصَّلَاةَ لَیْسَ یُنَادَى لَهَا فَتَکَلَّمُوا یَوْمًا فِی ذَلِکَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى وَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ الْیَهُودِ فَقَالَ عُمَرُ أَوَلَا تَبْعَثُونَ رَجُلًا یُنَادِی بِالصَّلَاةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَا بِلَالُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلَاةِ
وقتی مسلمانها آمدند و در مدینه مستقر شدند، وقتی برای نماز جماعت دعوت میشدند راهی نبود تا همه را از آن با خبر کنند. تا این که روزی با هم صحبت کردند و به توافق رسیدند که برای این که برای نماز ندای عمومی داده شود تا مردم در نماز جماعت حضور پیدا کنند، بعضی از صحابه گفتند: ناقوسی مثل ناقوس نصاری بگیریم و در آن بدمیم تا مردم متوجه وقت نماز جماعت شوند. بعضی گفتند: از شیپوری استفاده کنیم مثل شیپوری که از شاخ حیوان ساخته میشود و یهودیها در آن فوت میکنند و صدا میکند. تا این که عمر گفت: آیا نمیخواهید کسی را برای خبر ساختن مردم از نماز انتخاب کنید؟ از این رو رسول خدا دستور داد تا بلال مردم را برای نماز خبر کند.
صحیح البخاری، ج 1، ص 219، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا.
صحیح مسلم، ج 1، ص 285، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.
این روایت در صحیح مسلم هم آمده است.
اذان بدون شهادت بر رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
دسته سوم از روایات این است که میگوید: ابتدا عمر بن خطاب اذان را به این شکل آورد:
الله اکبر الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله حی علی الصلاه
یعنی: شهادت بر رسالت در اذان نبود. جناب عمر بن الخطاب به قدری علاقهمند و دلسوز و عاشق حضرت بود که برای اعتلای نام نبی مکرّم پیشنهاد کرد تا در کنار شهادت به وحدانیت خداوند، شهادت به رسالت پیامبر هم داده شود.
ابن خزیمه در صحیحش از عبد الله بن نافع از پدرش آن هم باز از عبد الله عمر روایت کرده است:
حدثنا بندار نا أبو بکر یعنی الحنفی نا عبد الله بن نافع عن أبیه عن بن عمر أن بلالا کان یقول أول ما أذن أشهد أن لا إله إلا الله حی على الصلاة فقال له عمر قل فی إثرها أشهد أن محمد رسول الله فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم قل کما أمرک عمر
بلال در ابتدا این گونه اذان میگفت: أشهد أن لا إله إلا الله حی على الصلاة تا این که عمر به آن اضافه کرد أشهد أن محمد رسول الله از این رو پیامبر اکرم به عمر فرمود: همانگونه که عمر تو را امر کرد اذان بگو.
صحیح ابن خزیمة، ج 1، ص 188 و 187، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری الوفاة: 311 ، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970، تحقیق: د. محمد مصطفى الأعظمی
گرچه بحث ما در باره بودن و یا نبودن شهادت بر رسالت پیامبر در اذان نیست، که آن بحثی جداگانه است، ولی به عللی ما بحثمان در این است که آیا این اذان که تشریع شد به چه شکلی تشریع شد؟ این روایت میگوید: فقط میگفتند: اشهد ان لا اله الا الله، حی علی الصلاه، بعد عمر بن خطاب که سال هفتم یا بنا به نقلی سال هشتم، اسلام آورده و در این هشت سال تمام مردم خدا را عبادت میکردهاند و نماز میخواندهاند و او بت میپرستیده است ولی آقای عمری که سالها مشغول بتپرستی بوده است و خیلی از مردم به خاطر ترس از او جرأت اسلام آوردن نداشتند این قدر دلسوز شده که در سال اول هجرت میآید و میگوید: ای پیامبر! شما در کنار اشهد ان لا اله الا الله شهادت به رسالت پیامبر را فراموش نکنید.
دریافت مستقیم اذان از جبرئیل توسط عمر بن خطاب
از این بالاتر دسته بعدی روایات است که میگوید: عمر اذان را مستقیماً از جبرئیل امین گرفت است. یعنی پیامبر اکرم، عبد الله بن زید، ابوبکر و دیگر صحابه نقشی نداشتهاند. اصلاً تشریع اذان توسط عمر بن خطاب و به استناد دریافت مسیقیم او از جبرئیل صورت گرفته است. به این روایت توجه کنید:
أَوَّلُ مَنْ أَذَّنَ فِی السَّمَاءِ جِبْرِیلُ فَسَمِعَهُ عُمَرُ وَبِلالٌ فَأَقْبَلَ عُمَرُ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ بِمَا سَمِعَ ثُمَّ أَقْبَلَ بِلالٌ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ بِمَا سَمِعَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ سَبَقَکَ عُمَرُ یَا بِلالُ أَذِّنْ کَمَا سَمِعْتَ قَالَ ثُمَّ أَمَرَهُ رَسُولُ اللهِ أَنْ یَضَعَ أُصْبُعَیْهِ فِی أُذُنَیْهِ اسْتِعَانَةً بِهِمَا عَلَى الصَّوْتِ
اولین کسی که در آسمان اذان گفت جبرائیل بود. عمر و بلال هر دو از جبرئیل شنیدند و عمر این موضوع را به اطلاع رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسانید، ولی وقتی بلال آمد نزد رسول خدا و قضیه را به عرض رسول خدا رسانید پیامبر اکرم فرمود: قبل از تو عمر آمد و این خبر را اطلاع داد، تو به همان شکل که شنیدی اذان بگو. و رسول خدا صلّی الله علیه و آله بلال را امر نمود تا به هنگام اذان گفتن دستهای خود را در گوشهای خود بگذار تا به صدایت کمک شود.
مسند الحارث (زوائدالهیثمی)، ج 1، ص 245، بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث، اسم المؤلف: الحارث بن أبی أسامة / الحافظ نور الدین الهیثمی الوفاة: 282، دار النشر: مرکز خدمة السنة والسیرة النبویة - المدینة المنورة - 1413 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. حسین أحمد صالح الباکری
المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 3، ص 70، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر العسقلانی الوفاة: 852، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغیث - السعودیة - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری.
البته در این روایت اسمی هم از بلال آوردهاند تا کمی از حساسیت آن کم شود و شبههای در جعلی بودن روایت پیش نیاید.
چگونگی تشریع اذان در کتابهای فقهی اهل سنت
معمولاً در منابع روائی شاید یک نوع روایاتی نقل کنند؛ ولی در منابع فقهی به آن روایات فتوا ندهند در حالی که آنچه برای ما ملاک است آراء فقهای اهل سنت است. گرچه ما به روایات هم استناد میکنیم؛ ولی اگر روایتی مورد اعراض فقها بود در مقام مناظره آن روایت به کار نمیآید. شما ده تا روایت نقل میکنید، او میگوید: این روایات معرض عنه فقهای ما است. و بلا فاصله شما را خلع سلاح میکند و لذا میرویم سراغ کتابهای فقهی آنها. قبل از این که وارد کتابهای فقهی بشویم، باید کتابهای فقهی آنها را بشناسیم. دقت کنیم که کتابهای فقهی را بر طبق وفات بزرگانشان ملاک قرار بدهیم. مثلا: اولین مذهبی که تأسیس شد، مذهب ابوحنیفه بود. ابوحنیفه متوفای 150 هـ و معاصر امام صادق علیه السلام است. ملاقاتهای متعددی با امام صادق علیه السلام داشته است و دوسالی که امام صادق به کوفه هجرت کردند، در آن دو سال ابوحنیفه پای درس امام صادق مینشست و این تعبیر را نیز دارد که:
لو لا السنتان لهلک النعمان.
اگر آن دو سال درس خواندن من در مکتب امام صادق علیه السلام نبود هرآینه من هلاک شده بودم.
مختصر تحفه اثنا عشریه، آلوسی، ص 8 و 9.
این مطلب را در معتبرترین کتابی که از اهل سنت دیدم، مختصر تحفه اثنا عشریه آلوسی، صفحه 8 و 9 بود و از این معتبرتر ندیدیم. در منابع شیعه الی ماشاء الله است؛ ولی به درد مناظره نمیخورد.
تحفه اثنا عشریه از اخبث خبائث وهابیها است. شاید کمتر فرد رذل و پستی مثل دهلوی وجود داشته باشد. او در این کتابش تا توانسته به شیعه بد و بیراه گفته و همان حرفهای ابن تیمیه و ابن روزبهان را به همراه فحش و اهانت تکرار کرده است. و چون این کتاب دوازده فصل است، اسمش را تحفه اثنا عشریه گذاشته است.
مرحوم قاضی میر حامد حسین در کتاب عبقات الانوار جواب او را داده است. و چون کتاب تحفه اثنا عشریه، مفصل بوده است آلوسی آمده و آن را مختصر کرده است.
کتابهای فقهی مذهب حنفیه
کتابهای مشهور احناف، تقریباً اولین کتابی که نوشته شد، عبارت است از الجامع الصغیر شیبانی است که در حقیقت از شاگردان ابوحنیفه و متوفای 189 هـ بوده است که اخیراً در دو جلد چاپ شده است. بعد از آن در درجه بعدی اهمیت مبسوط سرخسی قرار دارد؛ چون این کتاب نزدیک 23 جلد است و غالباً تلاش میکند اقوال دیگر فقها را هم نقل و هم نقد کند. سرخسی متوفای 483 هـ است.
بعد از آن کتاب البدایع والصنایع کاشانی متوفای 587 هـ است. این کتاب نیز از کتابهای مفصل فقه حنفی است. بعد ار آن البحر الرائق ابن نجیم مصری، متوفای 970 هـ است. بعد از آن الدر المختار حصکفی متوفای 1088 هـ است. آخرین کتابی که از احناف است و مورد عنایت حنفیها است، ردّ المحتار فی شرح الدر المختار، ابن عابدین است که این کتاب الآن در میان احناف ایران، جایگاه ویژهای دارد. این کتاب، کتاب فقهی استدلالی است.
کتابهای فقهی مذهب شافعیه
مفصلترین کتابی که بنده مراجعه میکنم، کتاب المجموع للفتاوی، نووی متوفای 676 هـ است. نووی از قهرمانان شافعی مذهبها است. قبل از ابن حجر عسقلانی که او خریط فن است و اصلا حافظ علی الإطلاق اهل سنت است. ابن حجر کتاب فقهی مفصلی ندارد. تنها کتابی که ایشان در فقه نوشته است، تلخیص الحبیر است. المجموع نووی حدود 27 جلد است.
البته سیوطی هم که یکی دیگر از قهرمانان اهل سنت متوفای 911 هـ است. ایشان هم شافعی مذهب است و تقریبا نوآوریهای زیادی در ادبیات، درایه و... دارد. حتی گفتهاند: وقتی سیوطی از دنیا رفت، اهل سنت گفتند: که علم رسول الله در زیر خاک دفن شد و دیگر مادری همانند سیوطی را نخواهد زائید. ایشان هم یک کتاب کوچکی دارد به نام الحاوی للفتاوی.
کتابهای فقهی مذهب حنبلیه
در رابطه با حنابله عرض کردهایم که مفصلترین کتاب فقهی آنها که تمام آراء فقهای حنبلی، حنفی، مالکی و شافعی را دارد، با نگاه حنبلی مذهب، المغنی، ابن قدامه متوفای 620 هـ است. حدود 28 جلد کتاب قطور چاپ شده است. خود وهابیها نیز به فتاوای ابن قدامه ارزش ویژهای قائل هستند. الفتاوی الکبری ابن تیمیه، 728 هـ است که عزیزان از این کتاب غافل نشوند. اهل سنت برای سخنان او بیش از سخنان پیامبر ارزش قائل هستند. بعد از او شاگردش ابن قیم الجوزیه و ناشر افکار او است که کتابی دارد به نام اعلام الموقعین که این هم کتاب فقهی استدلالی است. البته الفتاوی الکبری فقه تنها نیست؛ یعنی تمام آراء ابن تیمیه هم در فقه هم در حدیث هم در عقائد و اخلاق آمده است. یعنی هر رطب و یابسی (تر و خشکی) که شیطان در ذهن او القاء کرده، در این کتاب آورده است.
کتابهای فقهی مذهب مالکیه
در رابطه با مالکیها، تنها کتابی که مورد توجه همه مالکیهای جهان است، کتاب بدایة المجتهد ابن رشد اندلسی قرطبی، متوفای 595 هـ است. که تقریباً شبیه لمعه و شرح لمعه ما و شبه استدلالی است. قبل از ایشان کتابی نوشتهاند به نام المدونة الکبری که در حقیقت شرحی است مفصل بر آراء فقهی مالک بن أنس. درحقیقت کل آراء مالک بن أنس را در آن جمع کردهاند. تقرییا حالت روائی فقهی دارد. و همچنین ابن عبد البر قرطبی، صاحب کتاب الإستیعاب، متوفای 463 کتابی دارد به نام الکافی فی فقه اهل المدینة. اینهم حدود هشت نه جلد است. جدیدترین کتابی که اینها نوشتهاند، مال زرقانی، متوفای 1122 هـ شرح زرقانی است.
دوستان اگر خواستند مراجعه کنند، دو کتاب را ملاک قرار بدهند، یکی المدونة الکبری، یکی بدایة المجتهد. این دو تا کتاب کنار هم قرار بگیرد، تقریباً آراء مالکیها یافت میشود.
کتابهای فقهی مذهب ظاهریه
در کنار این چهار مذهب، مذهب ظاهریه است که زمانی طرفداران زیادی داشت. ظاهریها در حقیقت اهل حدیث و مخالف همه مذاهب هستند. در رأس ظاهریها ابن حزم اندلسی، متوفای 456 هـ است که کتابهایی متعددی دارد. مفصلترین کتاب ایشان المحلی است که در 11 جلد میباشد. در این کتاب به همه فقهای اهل سنت به جزاحمد بن حنبل حمله میکند. خود علمای اهل سنت دل خوشی از ابن حزم ندارند؛ چون قلم خیلی تندی دارد. حتی میگویند قلم ابن حزم و شمشیر حجاج به منزله دو تیغه قیچی هستند. کمتر فقیه اهل سنت است که از نیش قلم ابن حزم اندلسی در امان باشند.
مذهب ظاهریه مذهب مستقلی است که عمدتاً ناشر آن نیز خود ابن حزم اندلسی بوده است. نسبت به صحابه هم خیلی تند است و حتی بحث مفصلی دارد که فتوای صحابه نمیتواند برای ما ملاک باشد. بعضی از صحابه در زمان پیامبر فتوی میدادند، مورد اعتراض پیامبر واقع میشد، صحابهای که در زمان خود پیامبر فتواهایشان مورد اعتراض آن حضرت بوده چطور بعد از پیامبر میتواند برای ما حجت باشد. یا بعضی از صحابه فتوی صادر میکردند و بعضی دیگر آنها را تکذیب میکردند، آیا آن کسی که فتوی داده است، صادق است یا کسی که تکذیب کرده است؟
نظر ابن حزم راجع به صحابه نزدیک به نظر شیعه است. بر علیه شیعه نیز خیلی حرف زده و هر چه لاطائلات است به شیعه نسبت داده است. مرحوم علامه امینی در الغدیر یک فصل مفصلی دارد در نقد عقائد ابن حزم اندلسی بر ضد شیعه.
ایشان در جلد 11 کتاب المحلی، صفحه 224، کتاب الحدود باب حد المرتد، روایتی دارد در رابطه با کسانی که قصد ترور پیامبر را داشتند. 12 نفر از صحابه در مراجعه از جنگ تبوک قصد ترور حضرت را داشتند.
أَنَّ أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبی وَقَّاصٍ رضی الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبی صلى الله علیه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوکَ
ابوبکر و عمر و عثمان و طلحة و سعد بن أبی وقاص نقشه کشیده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را در مسیر بازگشت از جنگ تبوک به پایین پرتاب کنند.
المحلى، ج 11، ص 224، اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی.
کیفیت تشریع اذان از منظر مذهب حنفی
بحث ما در تشریع اذان بود. قبلاً این مبحث را از دیدگاه کتابهای روائی اهل سنت بحث و بررسی کردیم. و اما در رابطه با کتب فقهی اهل سنت میخواهیم بدانیم آیا در مقام فتوا نیز به استناد آن روایات فتوایی نیز صادر کرده و یا نظری دادهاند.
تشریع اذان از منظر سرخسی
از جمله علمای حنفی، سرخسی است که ایشان مفصل روی این قضیه بحث کرده است. سرخسی متوفای 483 هـ است. وی که تقریباً معاصر با مرحوم شیخ طوسی متوفای 460 هـ. است در کتاب المبسوط جلد 1، صفحه 127 و 128 که کتابی فقهی است بابی باز کرده به نام الأذان و میگوید:
باب الاذان:
الأذان فی اللغة الاعلام ومنه قوله تعالى «وأذان من الله ورسوله» الآیة وتکلموا فی سبب ثبوته فروى أبو حنیفة رحمه الله تعالى عن علقمة بن مرثد عن أبی بردة عن أبیه قال مر أنصاری بالنبی صلى الله علیه وسلم فرآه حزینا وکان الرجل ذا طعام فرجع إلى بیته واهتم لحزنه صلى الله علیه وسلم فلم یتناول الطعام ولکنه نام فأتاه آت فقال أتعلم حزن رسول الله صلى الله علیه وسلم مماذا هو من هذا الناقوس فمره فلیعلم بلالا الأذان وذکره إلى آخره. والمشهور أنه صلى الله علیه وسلم لما قدم المدینة کان یؤخر الصلاة تارة ویعجلها أخرى فاستشار الصحابة فی علامة یعرفون بها وقت أدائه الصلاة لکی لا تفوتهم الجماعة فقال بعضهم ننصب علامة حتى إذا رآها الناس أذن بعضهم بعضا فلم یعجبه ذلک. وأشار بعضهم بضرب الناقوس فکرهه لأجل النصارى وبعضهم بالنفخ فی الشَبُور فکرهه لأجل الیهود وبعضهم بالبوق فکرهه لأجل المجوس فتفرقوا قبل أن یجتمعوا على شئ. قال عبد الله بن زید بن عبد ربه الأنصاری فبت لا یأخذنی النوم وکنت بین النائم والیقظان إذ رأیت شخصا نزل من السماء وعلیه ثوبان أخضران وفى یده شبه الناقوس فقلت أتبعینی هذا فقال ما تصنع به فقلت نضربه عند صلاتنا فقال ألا أدلک على ما هو خیر من هذا فقلت نعم فقام على حذم حائط مستقبل القبلة فأذن ثم مکث هنیهة ثم قام فقال مثل مقالته الأولى و زاد فی آخره قد قامت الصلاة مرتین فأتیت رسول الله صلى الله علیه وسلم وأخبرته بذلک فقال رؤیا صدق أو قال حق ألقها على بلال فإنه أمد صوتا منک فألقیتها علیه فقام على سطح أرملة کان أعلى السطوح بالمدینة وجعل یؤذن فجاء عمر رضى الله تعالى عنه فی إزار وهو یهرول ویقول لقد طاف بی اللیلة ما طاف بعبد الله إلا أنه قد سبقنی فقال صلى الله علیه وسلم هذا أثبت. وروى أن سبعة من الصحابة رضى الله تعالى عنهم أجمعین رأوا تلک الرؤیا فی لیلة واحدة. وکان أبو حفص محمد بن علی ینکر هذا ویقول: تعمدون إلى ما هو من معالم الدین فتقولون ثبت بالرؤیا کلا ولکن النبی صلى الله علیه وسلم حین أسرى به إلى المسجد الأقصى وجمع له النبیون أذن ملک وأقام فصلى بهم رسول الله صلى الله علیه وسلم وقیل نزل به جبریل علیه الصلاة والسلام حتى قال کثیر بن مرة أذن جبریل فی السماء فسمعه عمر بن الخطاب رضى الله تعالى عنه.ولا منافاة بین هذه الأسباب فیجعل کأن ذلک کان.
... از بریده روایت شده که مردی از انصار در حالی که محزون و غمگین بود از کنار رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم عبور کرد و چون غذا و طعامی همراه داشت مردم به گرد او جمع شدند و بعد برای خواندن نماز وارد مسجد شد که در این حال او را خواب فرا گرفت که در عالم خواب شخصی سراغ او آمد و به او گفت: من علت ناراحتی تو را میدانم از این رو قصه اذان را به او خبر داد و او هم پیامبر را از این موضوع با خبر کرد و پیامبر هم فرمود: بلال را این گونه تعلیم دهید تا به این شکل اذان بگوید. مشهور این است که در ابتدای هجرت رسول خدا صلّی الله علیه وآله به مدینه گاهی آن حضرت نماز را با تعجیل و گاهی با تأخیر اقامه مینمود. تا این که پیامبر اکرم در این باره با صحابه مشورت نمود تا برای این کار راه حلی بیابند بعضی پیشنهاد دادند تا پرچمی نصب شود که حضرت آن را نپذیرفت. بعضی پیشنهاد ساخت ناقوس دادند اما پیامبر اکرم به خاطر تشابه با نصارا آن را نپذیرفت و بعضی پبشنهاد ساخت شیبور دادند اما پبامبر آن را به خاطر شباهت به یهود نپذیرفت. و بعضی پیشنهاد ساخت بوق دادند اما باز هم پیامبر این پیشنهاد را به خاطر شباهت با مجوس نپذیرفت. با این پیشنهادها صحابه بیشتر به اختلاف و تفرقه افتادند. تا این که عبدالله بن زید انصاری گفت: شب خوابیده بود اما بین خواب و بیداری بودم که شخصی را دیدم که دو جامه سبز بر تن داشت و در دست ناقوسی حمل مینمود به او گفتم: آیا آن را به من میفروشی؟ گفت: با آن میخواهی چه کار کنی؟ گفتم: میخواهم تا آن را به هنگام نماز بنوازم تا با آن مردم را برای نماز با خبر سازم. او گفت: آیا میخواهی تو را به کاری بهتر از آن راهنمایی کنم؟ گفتم: آری. او بر بلندای دیواری ایستاد و رو به قبله نمود و لختی سکوت کرد و مانند آنچه که در مرتبه اول گفته بود را تکرار کرد و با این تفاوت که در انتهای آن قد قامت الصلاة را دو مرتبه افزود. من نیز آمدم و رسول خدا صلّی الله علیه وآله را از این خواب با خبر ساختم. حضرت فرمود این رؤیای صادقهای بوده است. تو نیز آن را به بلال بیاموز که او از تو صدایی رساتر دارد. بلال هم بر بلندایی از مدینه ایستاد و شروع به اذان گفتن نمود. تا این که عمر آمد و در حالی که ردایی بر دوش داشت و دوان دوان میآمد. به رسول خدا صلّی الله علیه وآله عرض نمود دیشب همین خواب بر من هم عارض شد الاّ این که شخص دیگری از صحابه در این کار بر من سبقت گرفت. رسول خدا صلّی الله علیه وآله هم فرمود با این خواب تو این موضوع بیشتر تثیبت گردید. و نیز روایت شده است که در همان شب هفت نفر از صحابه همین خواب را دیدند. ابو حفص این موضوع را انکار کرده و میگوید: به خواب و رؤیایی اعتماد میکنید و میگویید: با خواب این موضوع ثابت گردیده است؟ هرگز! بلکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله در آن شبی که به مسجد الاقصی و بعد از آن به معراج سیر داده شد و در آنجا تمام انبیاء خداوند جمع بودند ملکی از ملائک خداوند اذان و اقامه گفت، و رسول خدا صلّی الله علیه و آله هم با آنها به نماز ایستاد و قولی هم گفته جبرائیل بر آن حضرت نازل شد و در آسمان اذان گفت و به این شکل عمر بن خطاب متوجه شد و آن را شنید. و بین تمام این اقوال منافاتی نیست و تمام این اقوال میتواند به وقوع پیوسته باشد.
المبسوط للسرخسی، ج 1، ص 127، اسم المؤلف: شمس الدین السرخسی الوفاة: 483، دار النشر: دار المعرفة – بیروت
کلمه «تکلموا» که میآید، به سخن اختلافی اشاره دارد. ما این روایت را به طور مفصل از جامع المسانید ابوحنیفه، مسند ابو حنیفه، مجمع الزوائد و... نقل کردیم. این نقلی است که از ابوحنیفه بیان میکند و نمیخواهد به این روایت استناد کند. اهل سنت برای شهرت ارزش ویژهای قائلند البته اگر از نظر سند، عالی السند باشد؛ ولی چنانچه مخالف مشهور باشد، اصلاً واژه صحیح به او اطلاق نمیکنند. یکی از شرایط صحت روایت، عدم شذوذ است. ما میگوییم صحیح است؛ ولی مخالف مشهور است؛ ولی آنها اصلا صحیح نمیگویند. یعنی شروع نماز پیامبر بستگی به جمع شدن صحابه داشت.
آقای سرخسی از استوانههای علمی اهل سنت است، دارد اساس مشروعیت اذان را بیان میکند. همه اینها پیام دارد. میخواهد این را برساند که تشریع امور دینی از ناحیه پیامبر اکرم نیست. پیامبر هم اجتهادی میکرده است و برای صحابه ارزش قائل بوده است، حتی اگر خوابی میدیدند، این خواب نما شدن صحابه مصدر تشریع شریعت میشد.
با این که قضیه تشریع مربوط به سال اول هجرت است؛ و حال آن که قضیه استقبال قبله، در سال سوم هجرت اتفاق افتاده است.
دقت کنید که ما داریم کتاب فقهی میخوانیم نه کتاب روائی؛ یعنی یک فقیه میخواهد بر اساس روایات یک نظر فقهی صادر کند. بعد نوع استنباط سرخسی را مقایسه کنید با نحوه استنباط احکام در کتابهای شیعه.
در حقیقت این نظر یک فقیه حنفی است و میخواهد بعد از نقل روایات و اقوال، خودش نظر بدهد. میگوید: تمام اینها در تشریع اذان دخیل بوده، هم خواب عبد الله بن زید، هم خواب عمر بن الخطاب، هم شنیدن آقای عمر از جبرئیل، هم تأذین جبرئیل و هم نزول جبرئیل؛ با این که بین اینها تناقض و تعارض غیر قابل جمع است. این روایات صد در صد مانعة الجمع است. اگر جبرئیل نازل شده، راهی نبوده که پیامبر اکرم سر گردان باشد. یا جبرئیل نازل شده که در آن صورت خواب صحابه ارزشی ندارد.
تشریع اذان از منظر مذهب مالکی
امام مالک، متوفای 179 هـ در کتاب المدونة الکبری، جلد 1، صفحه 57 و 58 میگوید:
یعنی در وسط صفحه عنوان میدهد. عنوانی که سرخسی داده بود، این بود: باب الأذان. مالک میگوید:
فی الأذان:
قال مالک الأذان الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله قال ثم یرجع بأرفع من صوته أول مرة فیقول أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله قال فهذا قول مالک فی رفع الصوت ثم حی على الصلاة حی على الصلاة حی على الفلاح حی على الفلاح الله أکبر الله أکبر لا إله الا الله.
مالک میگوید: اذان این گونه است «الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله» گفت: سپس با بلندترین صدا از ابتدا این گونه میگوید: أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله سپس با صدای بلند میگوید: حی على الصلاة حی على الصلاة حی على الفلاح حی على الفلاح الله أکبر الله أکبر لا إله الا الله.
المدونة الکبرى، ج 1، ص 57، اسم المؤلف: مالک بن أنس، الوفاة: 179، دار النشر: دار صادر - بیروت
تفاوتی که در نظر مالک با سرخسی وجود داشت در این بود که تکبیر و شهادتین را دوبار باید تکرار کند، یک بار آهسته و یک بار با صدای بلند.
قال فإن کان الأذان فی صلاة الصبح فی سفر أو حضر قال الصلاة خیر من النوم الصلاة خیر من النوم مرتین بعد حی على الفلاح.
اگر اذان برای نماز صبح بود چه در سفر چه در حضر دو مرتبه بعد از حی علی الفلاح باید بگوید: الصلاه خیر من النوم الصلاة خیر من النوم.
المدونة الکبرى، ج 1، ص 57، اسم المؤلف: مالک بن أنس، الوفاة: 179، دار النشر: دار صادر - بیروت
در روایاتی که ما خواندیم، خبری از «الصلاه خیر من النوم» نبود. که ان شاء الله بعدا بحث خواهیم کرد که این هم از اختراعات عمر بن الخطاب بوده است.
وأخبرنی ابن وهب عن عثمان بن الحکم بن جریج قال حدثنی غیر واحد من آل أبی محذورة أن أبا محذورة قال قال لی رسول الله صلى الله علیه وسلم اذهب فأذن عند المسجد الحرام قال قلت کیف أؤذن یا رسول الله قال فعلمنی الأذان الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله...
ابن وهب از عثمان بن حکم بن جریج روایت کرده است که تعدادی از خاندان أبو محذوره روایت کردهاند ابو محذورة گفت: رسول خدا صلی الله علیه [وآله] و سلم به من فرمود: برو و در مسجد الحرام برو و در مسجد الحرام اذان بگو. عرض کردم: یا رسول الله چگونه اذان بگویم. میگوید: رسول خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلم اذان را به من آموخت: الله أکبر الله أکبر أشهد أن لا إله الا الله أشهد أن لا إله الا الله...
المدونة الکبرى، ج 1، ص 57، اسم المؤلف: مالک بن أنس، الوفاة: 179، دار النشر: دار صادر - بیروت
ان شاء الله به روایت ابو محذوره خواهیم رسید. بعضی از اعاظم تصور کردهاند که این اذان در کنار بیت الله الحرام بوده است و لذا منافات دارد با روایت خواب عبد الله بن زید، عمر و... ابو محذوره جزء مسلمین سال فتح مکه و جزء طلقاء است.
تشریع اذان از منظر مذهب حنفی
جلسه قبل نظریه فقهای اهل سنت را بررسی کردیم. اول نظریه حنفیها را آوردیم و بعد نظریه مالکیها را از کتاب المدونة الکبری آوردیم. عرض کردیم که چیزی جدید که در نظریه مالک بود، روایت ابومحذوره بود که بعداً در این باره مفصل صحبت خواهیم کرد.
علت شکل گیری مذاهب اربعه
اهل سنت قبل از ابوحنیفه مذاهب متعددی داشتند و حتی افرادی که به مراتب از ابوحنیفه در فقه و حدیث قویتری بودند وجود داشتند؛ ولی از آنجایی که حکومت عباسی احساس کرد، فقه جعفری گستره ویژهای پیدا کرده و مردم توجه خاصی به فقه امام صادق پیدا میکنند؛ به ویژه در آن مقطع درگیری بنی امیه و بنی العباس که امام باقر و امام صادق علیه السلام توانستند در تربیت شاگران نهایت تلاش را بکنند. فقط در حوزه درسی آقا امام صادق علیه السلام چهار هزار نفر از شیعه و سنی بودند که من احساس میکنم از آن چهار هزار نفر، نزدیک پانصد نفر از روات و بزرگان اهل سنت پای صحبت امام صادق علیه السلام بودند و این برای حکومت قابل تحمل نبود و لذا اینها خواستند که در برابر مکتب امام صادق علیه السلام مکتب جدیدی را تأسیس کنند و بهترین کسی که در این زمینه ماجراجو بود و میتوانست در برابر امام صادق بایستد و بر خلاف کتاب و سنت با رأی و قیاس و استحسان وارد حوزه فقهی شود، ابو حنیفه نعمان بن ثابت بود. حکومت او را تقویت کرد و در حقیقت یک دکانی در برابر دکان امام صادق علیه السلام باز کند. بعد که دید این قضیه خوب گرفت، رفتند سراغ مالک، بعد از مالک هم سراغ شافعی رفتند و تقریباً احمد بن حنبل هم خیلی فقیه نبود. اصل تأسیس مذهب حنبلیها به خاطر قضایای دیگری بود که خیلی هم طرفدار نداشتند و شاید الآن هم کمترین طرفدار در میان مذاهب اسلامی مذهب احمد بن حنبل است. البته وهابیها عمدتاً از نظر فقهی تابع احمد بن حنبل هستند؛ گرچه در خیلی از قضایا با احمد بن حنبل مخالفت دارند.
اهمیت بیش از حد وهابیت به ابن تیمیه
امروزه وهابیت امام خودشان را ابن تیمیه قرار دادهاند. نه تنها گفتار ابن تیمیه را بر احمد بن حنبل؛ بلکه گفتار او را بر تمام صحابه مقدم میکنند. اگر روایتی از عمر و مطلبی را هم ابن تیمیه بگوید، میگویند ابن تیمیه حرفش بر حرف عمر و همچنین بر محمد بن عبد الوهاب مقدم است
محمد بن عبد الوهاب مایه علمی چندانی نداشت. هر کدام از کتابهای فقهی وهابیت چند فتوای شاذه از محمد بن عبد الوهاب بیشتر ندارد؛ ولی ابن تیمیه آدم نابغهای بود و ذهن جوّالی هم داشت.
انتقادهای حسن بن فرحان مالکی از وهابیت
حسن بن فرحان مالکی کتابی دارد که توصیه میشود این کتاب را بخوانید که با هر بار خواندن، مطلب جدیدی به معلومات خواننده افزوده میشود. او که خود مالکی مذهب و دبیر دبیرستانهای عربستان سعودی است. شخصی فرهنگی و روشنفکر است. وی کتابی دارد به نام «داعیة ولیس بنبی» یعنی: «محمد بن عبد الوهاب مدعی بود و پیامبر نبود». الحق و الإنصاف با این که ایشان وهابی است؛ ولی وهابی معتدل و میانه رویی است، در این کتاب نقدی جانانه نسبت به وهابیت داشته و از محمد بن وهاب انتقاد شدید و بی سابقهای نموده است.
اگر روی سایتهای وهابیت بروید، آن طوری که وهابیها بر علیه حسن بن فرحان مالکی موضع گرفتهاند و فحش میدهند، به شیعه این طور فحش نمیدهند. البته قبل از ایشان بن علوی مالکی کتابی نوشت به نام «مفاهیم یجب أن تصحح». کتابی که آبرو و حیثتی برای وهابیت نگذاشت. اضافه بر این که ایشان یکی از مراجع تقلید درجه اول مالکیهای عربستان است. الحق این کتاب، کتاب زیبایی است. وقتی این کتاب نوشته شد، در آن زمان مفتی اعظم عربستان «بن باز» بود، که حکم اعدام ایشان را صادر کرد و گفت: ایشان مقدسات وهابیها را مورد حمله قرار داده و با پنبه سر بریده است. بن علوی مالکی شخصیتی شناخته شده بود، سه روز در مدینه تدریس میکرد و چهار روز در مکه، در درسش هم بیش از هفتصد، هشتصد نفر شرکت میکرد و در بین دوائر دولتی مریدان زیادی داشته است. ایشان خودش را رساند به فهد و گفت: محمد بن عبد الوهاب یک مجتهد بود، من هم یک مجتهدم. اگر یک مجتهدی بیاید و نظر یک مجتهد دیگر را نقض کند، حکم اعدام نمیخواهد. حکم اعدام را لغو کردند و میگویند بن باز به خاطر همین قضیه دق کرد و مُرد؛ چون آبرو و حیثیتش رفت.
علی ای حال، امروز فقه حنبلی منحصر شده به وهابیها. حنبلی مذهب در میان دیگر مذاهب خیلی کم داریم. شاید شصت در صد از اهل سنت حنفی هستند؛ با این که مذهب حنفی، ضعیفترین و فاسدترین مذهب فقهی بوده است. احمد بن حنبل فقیه نبود و حتی یک فتوی هم از ایشان ندارند و روی عللی او را عَلَم کردند. فقه حنفی فاسدترین فقیه و پر فاصلهترین فقه با سنت و کتاب است و بزرگان اهل سنت هم خیلی علیه او حرف زدهاند. آن قدر که علیه ابو حنیفه بزرگان اهل سنت حرف زدهاند، در تکفیر او، در تکذیب او... برای کمتر کسی حرف زدهاند؛ ولی با تمام این هجمهای که بر علیه ابوحنیفه شده است، امروز حرف اول را حنفیها میزنند.
کیفیت تشریع اذان از منظر مذهب شافعی
امام شافعی در کتاب الأم، جلد 1، صفحه 104 در رابطه با اذان بحث مفصلی دارد. ایشان در باب حکایة الأذان همان عبارتی را که مالک از ابو محذوره آورده بود، میآورد و میگوید:
بَابُ حِکَایَةِ الأذان أخبرنا الرَّبِیعُ قال أخبرنا الشَّافِعِیُّ قال أخبرنا مُسْلِمُ بن خَالِدٍ عن بن جُرَیْجٍ قال أخبرنی عبد الْعَزِیزِ بن عبد الْمَلِکِ بن أبی مَحْذُورَةَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بن مُحَیْرِیزٍ أخبره وکان یَتِیمًا فی حِجْرِ أبی مَحْذُورَةَ حین جَهَّزَهُ إلَى الشَّامِ قال فَقُلْت لِأَبِی محذوره أَیْ عَمِّ إنِّی خَارِجٌ إلَى الشَّامِ وَإِنِّی أَخْشَى أَنْ أُسْأَلَ عن تَأْذِینِکَ فَأَخْبِرْنِی قال نعم قال خَرَجْت فی نَفَرٍ فَکُنَّا فی بَعْضِ طَرِیقِ حُنَیْنٍ فَقَفَلَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم من حُنَیْنٍ فَلَقَیْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم بِالصَّلَاةِ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَسَمِعْنَا صَوْتَ الْمُؤَذِّنِ وَنَحْنُ مُتَّکِئُونَ فَصَرَخْنَا نَحْکِیهِ وَنَسْتَهْزِئُ بِهِ
میگوید: از جنگ حنین که باز میگشتیم، مؤذن پیامبر اذان میگفت و ما صدایمان را بلند کردیم و اذان مؤذن را تکرار میکردیم و او را مسخره میکردیم.
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
میگوید: از جنگ حنین که باز میگشتیم، مؤذن پیامبر اذان میگفت و ما صدایمان را بلند کردیم و اذان مؤذن را تکرار میکردیم و او را مسخره میکردیم. ابو محذوره تا فتح مکه کافر بوده است.
فَسَمِعَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم الصَّوْتَ فَأَرْسَلَ إلَیْنَا إلَى أَنْ وَقَفْنَا بین یَدَیْهِ فقال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم أَیُّکُمْ الذی سَمِعْت صَوْتَهُ قد ارْتَفَعَ فَأَشَارَ الْقَوْمُ کلهم إلَیَّ وَصَدَقُوا فَأَرْسَلَ کُلَّهُمْ وَحَبَسَنِی فقال قُمْ فَأَذِّنْ بِالصَّلَاةِ فَقُمْت وَلَا شَیْءَ أَکْرَهُ إلى من رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم وَلَا مِمَّا أَمَرَنِی بِهِ
پیامبر فرمود برخیز و اذان بگو. برخواستم و اذان گفتم در حالی که چیزی نزد من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و اذانی که امر کرده بود کریهتر نبود.
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
خود شافعی در کتابی که برایشان فوق درجه اعتبار را دارد نقل میکند که ابو محذوره گفت: که چیزی بدتر از پیامبر نزد من نبود. هم از اذان متنفر بودم و هم از رسول خدا.
بِهِ فَقُمْت بین یَدَیْ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَأَلْقَى عَلَیَّ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم التَّأْذِینَ هو نَفْسُهُ فقال قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ الله أکبر اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ ثُمَّ قال لی ارْجِعْ وَامْدُدْ من صَوْتِکَ ثُمَّ قال أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الْفَلَاحِ حَیَّ على الْفَلَاحِ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ ثُمَّ دَعَانِی حین قَضَیْت التَّأْذِینَ فَأَعْطَانِی صُرَّةً فیها شَیْءٌ من فِضَّةٍ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ على نَاصِیَةِ أبی مَحْذُورَةَ ثُمَّ أَمَرَّهَا على وَجْهِهِ ثُمَّ من بَیْنِ یَدَیْهِ ثُمَّ على کَبِدِهِ ثُمَّ بَلَغَتْ یَدُهُ سُرَّةَ أبی مَحْذُورَةَ ثُمَّ قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَبَارَکَ عَلَیْک
نزد رسول خدا بودم که رسول خدا خودش اذان را بر من القا نمود و آن را به این ترتیب به من آموزش داد، فرمود بگو: اللَّهُ أَکْبَرُ الله أکبر اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ سپس به من فرمود با صدایی مقداری آرامتر این گونه بگو: أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الْفَلَاحِ حَیَّ على الْفَلَاحِ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ سپس حضرت هنگامی که من اذان گفتم مرا دعا نمود و کیسهای از درهم به من هدیه داد و دستش را بر پیشانی من نهاد و فرمود: آفرین بر تو و خداوند بر تو برکت عنایت کند.
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
از نظر قاعده فقهی و قاعده اصولی اگر یک راوی مطلبی را نقل کند، اگر این مطلب به ضرر خودش باشد، از باب اقرار العقلاء علی انفسهم میگیریم و بر طبق او حکم جاری میکنیم. اگر مطلبی به نفع خودش بود، به دیوار میکوبیم. این که میگوید پیامبر دعا کرد، میخواهد برای خودش یک تقدسی ایجاد کند. این که مسخره میکرده است در میان مردم مشهور شده بوده و به زور داشت اذان میگفت، برای این که آن را سر پوش بگذارد، میگوید پیامبر برای من دعا کرد.
فَقُلْت یا رَسُولَ اللَّهِ مُرْنِی بِالتَّأْذِینِ بِمَکَّةَ فقال قد أَمَرْتُکَ بِهِ فَذَهَبَ کُلُّ شَیْءٍ کان لِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم من کَرَاهَتِهِ وَعَادَ ذلک کُلُّهُ مَحَبَّةً لِلنَّبِیِّ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَقَدِمْت على عَتَّابِ بن أُسَیْدٍ عَامِلِ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم فَأَذَّنْت بِالصَّلَاةِ عن أَمْرِ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم قال بن جُرَیْجٍ فَأَخْبَرَنِی ذلک من أَدْرَکْت من آلِ أبی مَحْذُورَةَ على نَحْوٍ مِمَّا أخبرنی بن مُحَیْرِیزٍ وَأَدْرَکْت إبراهیم بن عبد الْعَزِیزِ بن عبد الْمَلِکِ بن أبی مَحْذُورَةَ یُؤَذِّنُ کما حَکَى بن مُحَیْرِیزٍ ( قال الشَّافِعِیُّ ) وَسَمِعْته یحدث عن أبیه عن بن مُحَیْرِیزٍ
گفتم: ای رسول خدا مرا برای اذان گفتن در مکه امر نما حضرت فرمود امر نمودم... من به امر رسول خدا برای نماز اذان میگفتم...
الأم، ج 1، ص 84 ، اسم المؤلف: محمد بن إدریس الشافعی أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1393، الطبعة: الثانیة
حنبلیها در کتاب المغنی، جلد 1، صفحه414 همان قضایایی را قبلاً آوردهایم که روایت عبد الله بن زید را میآورد:
والأصل فی الاذان ما روى مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثنی محمد بن إبراهیم بن الْحَارِثِ التیمی عن مُحَمَّدِ بن عبد اللَّهِ بن زَیْدِ بن عبد رَبِّهِ قال حدثنی عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ قال لَمَّا أَمَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بِالنَّاقُوسِ لِیُضْرَبَ بِهِ لِلنَّاسِ فی الْجَمْعِ لِلصَّلاَةِ طَافَ بی وأنا نَائِمٌ رَجُلٌ یَحْمِلُ نَاقُوساً فی یَدِهِ فقلت له یا عَبْدَ اللَّهِ أَتَبِیعُ النَّاقُوسَ قال ما تَصْنَعُ بِهِ قال فقلت نَدْعُو بِهِ إلى الصَّلاَةِ قال أَفَلاَ أَدُلُّکَ على ما هو خَیْرٌ من ذلک قال فقلت له بَلَى قال تَقُولُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ حی على الْفَلاَحِ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله ثُمَّ أستأخر غیر بَعِیدٍ ثُمَّ قال تَقُولُ إذا أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله فلما أَصْبَحْتُ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا رأیت فقال انها لَرُؤْیَا حَقٌّ ان شَاءَ الله فَقُمْ مع بِلاَلٍ فَأَلْقِ علیه ما رَأَیْتَ فَلْیُؤَذِّنْ بِهِ فإنه أَنْدَى صَوْتاً مِنْکَ قال فَقُمْتُ مع بِلاَلٍ فَجَعَلْتُ أُلْقِیهِ علیه وَیُؤَذِّنُ بِهِ قال فَسَمِعَ بِذَلِکَ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ وهو فی بَیْتِهِ فَخَرَجَ یَجُرُّ رِدَاءَهُ یقول والذی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لقد رأیت مِثْلَ الذی أُرِىَ قال فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَلِلَّهِ الْحَمْدُ
اصل در اذان آن چیزی است که محمد بن اسحاق روایت کرده و گفته: محمد بن إبراهیم بن الحارث تیمی از محمد بن عبد اللَّه بن زید بن عبد ربه از عبد اللَّه بن زید روایت کرد که زمانی که رسول خدا صلى الله علیه و آله سلم امر نمود تا ناقوسی بسازند تا مردم را برای نماز جمع نماید شخصی در حالی که من خواب بودم به دور من میچرخید و در دست خود ناقوسی داشت به او گفتم: ای بنده خدا آیا این ناقوس را میفروشی؟ او گفت: با این ناقوس میخواهی چه کار کنی؟ گفتم: میخواهم تا به وسیله آن مردم را برای نماز با خبر سازم. او گفت: آیا به چیزی بهتر تو را راهنمایی نکنم؟ گفتم: آری. گفت: این چنین میگویی: الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ حی على الْفَلاَحِ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله سپس با اندکی فاصله وقتی برای نماز به پا میخیزی این چنین میگویی: الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رسول اللَّهِ حی على الصَّلاَةِ حی على الْفَلاَحِ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ قد قَامَتِ الصَّلاَةُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لاَ إِلَهَ الا الله هنگامی که صبح شد نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله آمدم و او را از خواب خود باخبر ساختم حضرت فرمود: این رؤیای حقی بوده است که تو دیدهای. برخیز و به همراه بلال برو و او را آموزش بده تا به همین شکل اذان بگوید چرا که او صدایی رساتر از تو دارد میگوید: من هم همین کار را انجام دادم. وقتی عمر در خانه خود این صدا را شنید در حالی که ردایش بر زمین کشیده میشد از خانه به سوی مسجد میدوید تا خود را به پیامبر رسانید و به پیامبر عرضه داشت به خدایی که تو را به نبوت مبعوث ساخت سوگند که من نیز مانند همان خوابی که او دیده را دیدم رسول خدا صلّی الله علیه وآله از این خبر خدا را شکر نمود.
المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 1، ص 243، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسی أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1405، الطبعة : الأولى.
بعد آقای ابن قدامه، متوفای 620 میگوید:
رواه الأثرم وأبو داود وذکر الترمذی آخره بهذا الاسناد وقال: هو حدیث حسن صحیح.
اثرم و ابوداود آن را روایت کرده و ترمذی نیز آخر آن را با همین سند بیان کرده و گفته است: این حدیثی صحیح و حسن است.
المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 1 ص 243، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسی أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1405 ، الطبعة : الأولى.
ایشان تنها روایتی را که ملاک قرار داده برای مشروعیت اذان خوابی است که عبد الله بن زید دیده؛ همان طوری که قبلاً هم مفصل آوردهایم.
کلمه «حسن» در روایات ترمذی؛ یعنی «ما رواه الثقة مخالفاً للمشهور».
اما در رابطه با سلفیها، عبارت ابن کثیر، متوفای 774 میباشد که در کتاب البدایة والنهایة، جلد 3، صفحه284 نسبت به مالک و دیگران آمده و بعد همان روایت را که از سنن أبی داود و سنن دارمی خواندیم آورده و میگوید:
وقد روى هذا الحدیث أبو داود والترمذی وابن ماجة وابن خزیمة من طرق عن محمد بن إسحاق به، وصححه الترمذی وابن خزیمة وغیرهما.
این روایت را ابو داوود و ترمذی و ابن ماجه و ابن خزیمه از طریق محمد بن اسحاق نقل کردهاند و ترمذی و ابن خزیمه و دیگران نیز آن را تصحیح کردهاند.
البدایة والنهایة، ج 3، ص 232، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، الوفاة: 774، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت.
خلاصه این که حنبلیها فقط همان یک روایتی که عبد الله بن زید نقل کرده را گرفته و فتوی دادهاند.
هدف بنی امیه از جعل روایات تشریع اذان
آقای شهرستانی در این باره نکته ظریفی دارد و آن این که میگوید:
یکی از عللی که باعث شد اینها قضیه تشریع اذان را به خواب نسبت بدهند این بود که بنی امیه به دنبال این بودند که تا به هر شکل شده مقام پیامبر را پایین آورند؛ یعنی هدف اصلی دودمان بنی امیه تنقیص مقام پیامبر بود. معاویه به صراحت میگفت: قسم به خدا تا نام پیامبر را زیر خاک دفن نکنم آرام نمیگیرم. ابو سفیان گفت: چه همت والائی دارد پسر عبد الله که اسم خود را در بالای مأذنه قرین اسم خدا کرده است. و یکی از مسائلی که نشانگر مقام والای آن حضرت است، معراج است؛ چون معراج یکی از شاخصههایی است که دست همگان از رسیدن به آن کوتاه است و غالب این مسائل؛ به ویژه مسأله تشریع اذان در خود روایات اهل سنت نیز وجود دارد که اذان در معراج تشریع شد. دودمان بنی امیه تمام همت شان این بود که معراج پیامبر اکرم را تبدیل کنند به معراج روحانی و خواب. پیامبر آنچه در معراج دیده در خواب بوده. پیامبر جسماً نرفته است. جالب این است که خود اهل سنت روایتی را از خود معاویة بن أبی سفیان نقل کردهاند که آن زمان معاویه نه تنها مسلمان نبود؛ بلکه جزء دشمنان سر سخت اسلام بوده است؛ یعنی کاملاً در صف مقابل اسلام و پیامبر بوده است. از معاویه روایتی دارند که معراج پیامبر، معراج رؤیایی و خواب بوده است. ولذا هدف اصلی از مطرح کردن این مسائل تنقیص مقام پیامبر است. معراج پیامبر را زیر سؤال ببرند و تمام آنچه مربوط به تشریع است را به خواب نسبت دهند و در کنارش این روایات را جعل کنند و بگویند این مسائل خوابی بیش نبوده است. عبد الله بن زید برای تشریع اذان خواب دید، پیامبر هم تأیید کرد، خود پیامبر هم سایر مسائلی را که تشریع شده است، در خواب دیده است. تمام اینها سناریو و اهداف شومی است که توسط دودمان بنی امیه ساخته و پرداخته شده است.
به دوستان توصیه میکنم کتاب « الأذان» جناب آقای سید علی شهرستانی و کتاب «الإجتهاد والنص» مرحوم سید شرف الدین را حتماً مطالعه کنند.
عمر گفت: عبد الله بن زید پیش از من آمد و خواب خود را برای شما تعریف کرد از این رو من حیا کردم و در طول این بیست روز نیامدم خواب خود را برای شما تعریف کنم.
عبد الله بن زید که چنین خوابی دیده بود و خواب او مصدر تشریع اذان شد، آن روز مریض بودند و اگر مریض نبودند، پیامبر او را مؤذن خودش قرار میداد.
چرا روزهای بعد که ایشان خوب شدند و حالشان بهبود پیدا کرد، پیامبر او را مؤذن نکرد؟
دستور ساخت ناقوس از سوی پیامبر برای اعلام نماز
روایت دیگری از ابو داود سجستانی میآوریم که بعضی از فرازهای آن با روایت قبلی فرق میکند:
أبی عن مُحَمَّدِ بن إسحاق حدثنی محمد بن إبراهیم بن الحرث التَّیْمِیُّ عن مُحَمَّدِ بن عبد اللَّهِ بن زَیْدِ بن عبد رَبِّهِ قال حدثنی أبی عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ قال لَمَّا أَمَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بِالنَّاقُوسِ یُعْمَلُ لِیُضْرَبَ بِهِ لِلنَّاسِ لِجَمْعِ الصَّلَاةِ طَافَ بِی وأنا نَائِمٌ رَجُلٌ یَحْمِلُ نَاقُوسًا فی یَدِهِ فقلت یا عَبْدَ اللَّهِ أَتَبِیعُ النَّاقُوسَ قال وما تَصْنَعُ بِهِ فقلت نَدْعُو بِهِ إلى الصَّلَاةِ قال أَفَلَا أَدُلُّکَ على ما هو خَیْرٌ من ذلک فقلت له بَلَى قال فقال تَقُولُ الله أَکْبَرُ
عبد الله بن زید میگوید: هنگامی که رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم امر نمود تا ناقوسی برای جمع نمودن مردم برای نماز بسازند شب هنگام در خواب دیدم شخصی که ناقوسی در دست حمل مینمود به دور من میگشت یه او گفتم ای بنده خدا آیا این ناقوس را میفروشی؟ گفت: میخواهی با آن چه کار کنی؟ گفتم: تا بدان وسیله مردم را برای نماز فرا خوانیم. گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی نکنم؟ به او گفتم: آری. گفت: این گونه میگویی: الله اکبر الله اکبر...
سنن أبی داود، ج 1، ص 135، اسم المؤلف: سلیمان بن أشعث أبو داود السجستانی الأزدی الوفاة: 275، دار النشر: دار الفکر، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید.
روایت اول میگوید: به پیامبر گفتند شیپور درست کنید مثل شیپور یهودیها؟ حضرت فرمود: این از نشانههای یهود است. ناقوس را هم نپذیرفتند چون از نشانههای نصارا بود. اما در این روایت میگوید: پیامبر دستور داد تا ناقوس را بسازند. از قدیم گفتهاند: دروغگو کم حافظه است.
در این روایت میگوید: من خوابیده بودم در آن روایت داشت که بین خواب و بیداری بودم.
در یک روایت میگوید: چون عبد الله بن زید مریض بود نتوانست اذان بگوید، در روایتی دیگر میگوید: صدای بلال از تو رساتر است از این جهت او باید اذان بگوید.
خواب عبدالله بن زید و عمر بن خطاب برای اذان
در سنن ابن ماجه هم از همین آقای عبد الله بن زید روایت شده است:
عن مُحَمَّدِ بن عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ عن أبیه قال کان رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قد هَمَّ بِالْبُوقِ وَأَمَرَ بِالنَّاقُوسِ فَنُحِتَ فأرى عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ فی الْمَنَامِ قال رأیت رَجُلًا علیه ثَوْبَانِ أَخْضَرَانِ یَحْمِلُ نَاقُوسًا فقلت له یا عَبْدَ اللَّهِ تَبِیعُ النَّاقُوسَ قال وما تَصْنَعُ بِهِ قلت أُنَادِی بِهِ إلى الصَّلَاةِ قال أَفَلَا أَدُلُّکَ على خَیْرٍ من ذلک قلت وما هو قال تَقُولُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الْفَلَاحِ حَیَّ على الْفَلَاحِ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لَا إِلَهَ إلا الله قال فَخَرَجَ عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ حتى أتى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأَخْبَرَهُ بِمَا رَأَى قال یا رَسُولَ اللَّهِ رأیت رَجُلًا علیه ثَوْبَانِ أَخْضَرَانِ یَحْمِلُ نَاقُوسًا فَقَصَّ علیه الْخَبَرَ فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ صَاحِبَکُمْ قد رَأَى رُؤْیَا فَاخْرُجْ مع بِلَالٍ إلى الْمَسْجِدِ فَأَلْقِهَا علیه وَلْیُنَادِ بِلَالٌ فإنه أَنْدَى صَوْتًا مِنْکَ قال فَخَرَجْتُ مع بِلَالٍ إلى الْمَسْجِدِ فَجَعَلْتُ أُلْقِیهَا علیه وهو یُنَادِی بها قال فَسَمِعَ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ بِالصَّوْتِ فَخَرَجَ فقال یا رَسُولَ اللَّهِ والله لقد رأیت مِثْلَ الذی رَأَى.
رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم خواست تا بوقی بسازند از این رو، امر فرمود تا ناقوسی را بتراشند. تا این که عبد الله بن زید در خواب شخصی را دید که دو جامه سبز بر تن دارد و در دست خود ناقوسی حمل میکند از او سؤال کرد: ای بنده خدا! آیا این ناقوس را میفروشی؟ گفت: میخواهی با آن چه کار کنی؟ گفتم: میخواهم با آن مردم را برای نماز فرا خوانم. گفت: آیا تو را به کاری بهتر از آن راهنمایی نکنم؟ گفتم: آن چیست؟ گفت: میگویی: الله أکبر، الله أکبر، الله أکبر، الله أکبر. أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن لا إله إلا الله. أشهد أن محمدا رسول الله، أشهد أن محمدا رسول الله. حی على الصلاه، حی على الصلاه. حی على الفلاح، حی على الفلاح. الله أکبر، الله أکبر. لا إله إلا الله. راوی میگوید: عبد الله بن زید از منزل خارج شد و خود را به رسول خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلم رساند و آن حضرت را از آنچه در خواب دیده بود با خبر ساخت. رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم فرمود: دوست شما (عمر بن خطاب) هم همین خواب را دیده است. برخیز و با بلال به مسجد برو و اذان را بر او القاء کن تا بلال به همان شکل اذان بگوید، چرا که او صدای رساتری دارد. میگوید: به همراه بلال به سوی مسجد خارج شدم و اذان را بر او القاء کردم و او نیز به همان شکل اذان گفت. عمر بن خطاب هم صدای اذان را شنید. او از خانه خارج شد و به پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا! به خدا قسم، همان چیزی را که او در خواب دیده است من نیز دیدهام.
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 232، اسم المؤلف: محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی الوفاة: 275، دار النشر: دار الفکر - بیروت - تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی.
این روایت شبیه روایت دارمی است.
و باز در سنن ابن ماجه در همان صفحه حدیث 707 نقل میکند: من خواب دیدم و آمدم پیش پیامبر و قضایا را گفتم. شبیه روایت دوم سنن ابی داود. در این جا دارد که «والله لقد رأیت...» که در روایت أبو داود نداشت.
خواب عبدالله بن زید در تشریع اذان بعد از دستور پیامبر (ص) برای ساخت ناقوس
آقای ابن خزیمه کتابی دارد به نام صحیح ابن خزیمه. آقایان اهل سنت، سنن ابن خزیمه را از سنن أبی داود و ابن ماجه مقدم میدارند و معتقد هستند که تمام روایات موجود در این کتاب، تالی تلو صحیح بخاری و مسلم است. ایشان هم روایتی دارد که با شدت و حدت بیشتری بیان شده است:
عن محمد بن إسحاق قال وقد کان رسول اللَّهِ حین قَدِمَهَا قال أبو مُحَمَّد یَعْنِی الْمَدِینَةَ إنما یُجْتَمَعُ إلیه بِالصَّلَاةِ لِحِینِ مَوَاقِیتِهَا بِغَیْرِ دَعْوَةٍ فَهَمَّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ان یَجْعَلَ بُوقًا کَبُوقِ الْیَهُودِ الَّذِینَ یَدْعُونَ بِهِ لِصَلَاتِهِمْ ثُمَّ کَرِهَهُ ثُمَّ أَمَرَ بِالنَّاقُوسِ فَنُحِتَ لِیُضْرَبَ بِهِ لِلْمُسْلِمِینَ إلى الصَّلَاةِ فَبَیْنَمَا هُمْ على ذلک إِذْ رَأَى عبد اللَّهِ بن زَیْدِ بن عبد رَبِّهِ أَخُو الحارث بن الْخَزْرَجِ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال یا رَسُولَ اللَّهِ انه طَافَ بِیَ اللَّیْلَةَ طَائِفٌ مَرَّ بِی رَجُلٌ علیه ثَوْبَانِ أَخْضَرَانِ یَحْمِلُ نَاقُوسًا فی یَدِهِ فقلت یا عَبْدَ اللَّهِ أَتَبِیعُ هذا النَّاقُوسَ فقال وما تَصْنَعُ بِهِ قلت نَدْعُو بِهِ إلى الصَّلَاةِ قال أَفَلَا أَدُلُّکَ على خَیْرٍ من ذلک قلت وما هو قال تَقُولُ الله أَکْبَرُ...
از محمد بن إسحاق روایت شده زمانی که رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم به مدینه هجرت نمودند مردم بدون آن که دعوتی صورت بگیرد برای نماز جمع میگردیدند از این رو رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم خواستند تا بوقی همچون بوق یهود بسازند که این کار برایشان ناخوشایند آمد و منصرف شدند. بعد از این کار امر نمودند تا ناقوسی را بتراشند تا به هنگام فرا رسیدن وقت نماز آن را بنوازند و به این شکل مردم را برای نماز با خبر سازند در این حین بود که عبد الله بن زید بن عبد ربه برادر حارث بن خزرج نزد رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم رسید و عرض کرد: یا رسول الله! دیشب شخصی که دو جامه سبز بر تن داشت و ناقوسی در دست داشت و آن را حمل مینمود به دور من میچرخید. به او گفتم: آیا این ناقوس را میفروشی؟ گفت: میخواهی با آن چه کار کنی؟ گفتم: تا با آن مردم را برای نماز فرا خوانم. او گفت: آیا نمیخواهی تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی کنم؟ گفتم: آن چیست؟ گفت: به جای آن که ناقوس را به صدا در آوری میگویی: الله أکبر...
صحیح ابن خزیمة، ج 1، ص 192، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری الوفاة: 311، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970، تحقیق: د. محمد مصطفى الأعظمی.
در سنن ترمذی هم که یکی از صحاح سته است، همین قضایا را شبیه روایت دوم سنن أبی داود و روایت سنن دارمی آورده با این تفاوت که در آخر روایت میگوید:
حَدِیثُ عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ وقد رَوَى هذا الحدیث إِبْرَاهِیمُ بن سَعْدٍ عن مُحَمَّدِ بن إسحاق أَتَمَّ من هذا الحدیث وَأَطْوَلَ
حدیث عبد الله بن زید حدیثی حسن و صحیح است و این حدیث را ابراهیم بن سعد از محمد بن اسحاق به شکل کاملتر و طولانیتر روایت کرده است.
سنن الترمذی، ج 1، ص 360، اسم المؤلف: محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی الوفاة: 279، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون.
و بعد میگوید: آقای عبد الله بن زید، غیر از این یک روایت، روایت درست از پیامبر ندارد؛ یعنی روایت درست عبد الله بن زید از پیامبر، منحصر به همین یک روایت است؛ با این که در بالا میگوید: حدیث حسن صحیح. یعنی از این جهت که سلسله سند آن ثقات هستند حدیث صحیح است و چون روایت منفرد است و مؤید دیگری ندارد حسن است.
دسته بندی روایات اهل سنت در تشریع أذان
خلاصه بحث در دسته بندی احادیث اهل سنت در اذان به این گونه است:
نقش عبد الله بن زید در تشریع اذان
در یک دسته از روایات آقای عبد الله بن زید که از صحابی پیامبر و در جنگ بدر به شهادت رسیده، این قضایا را در خواب دیده است.
نقش عمر در تشریع اذان
دسته دوم از روایات آن است که مسبب اصلی تشریع اذان شخص آقای عمر بن خطاب است. حتی در صحیح بخاری و غیر آن آمده است که بعد از مشورت با پیامبر گفت که چه کار کنیم؟ بعضیها گفتند: بوقی بسازیم، بعضیها گفتند: شیپوری بسازیم ... تا آن جا که عمر بن خطاب پیشنهاد کرد بهتر از همه اذان است. رسول اکرم هم به بلال دستور داد و او اذان گفت. خوابی هم در کار نیست. و نیز روایاتی وجود دارد که عمر بن خطاب خواب دید و آمد خدمت نبی اکرم و عرض کرد: یا رسول الله من خواب دیدهام اذان را و نبی مکرم هم تثبیت کرد. در بعضی از روایات هست که عمر بن خطاب میگوید: من اذان را از خود جبرئیل شنیدم. فقط یک چیزی کم دارد و آن این که بگوید: من در دریافت وحی کمک پیامبر اکرم بودم.
نقش ابوبکر در تشریع اذان
دسته سوم از روایات این است که: مسبب تشریع اذان ابوبکر بود. ابوبکر خواب دید و آمد خدمت پیامبر اکرم، دید شخصی از انصار هم پشت در اطاق پیامبر ایستاده، به ابوبکر گفت: آیا میشود برای من هم از پیامبر اذن دخول بگیرید؟ همه روایات داد میزند که ما ساخته دودمان بنی امیه هستیم. یعنی پیامبر برای انصار ارزشی قائل نبود، حتماً باید مثل بعضی از سلاطین، یکی از کسانی که پیش پیامبر آبرو داشتند، برای او اجازه ورود بگیرد. آمد و خوابش را تعریف کرد. پیامبر گفت: ای مرد انصاری، قد سبقک ابوبکر. قبل از تو ابوبکر خواب دیده بود، و به این شکل اذان تشریع شد.
به یک نمونه از این روایات توجه کنید:
وعن بریدة أن رجلا من الأنصار مر برسول الله صلى الله علیه وسلم وهو حزین وکان الرجل ذا طعام یجتمع إلیه ودخل مسجده یصلی فبینما هو کذلک إذ نعس فأتاه آت فی النوم فقال قد علمت ما حزنت له قال فذکر قصة الاذان فقال النبی صلى الله علیه وسلم أخبر بمثل ما أخبرت به أبو بکر فمروا بلالا أن یؤذن بذلک
از بریده روایت شده که مردی از انصار در حالی که محزون و غمگین بود از کنار رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم عبور کرد و چون غذا و طعامی همراه داشت مردم به گرد او جمع شدند و بعد برای خواندن نماز وارد مسجد شد که در این حال او را خواب فرا گرفت که در عالم خواب شخصی سراغ او آمد و به او گفت: من علت ناراحتی تو را میدانم از این رو قصه اذان را به او خبر داد و او هم پیامبر را از این موضوع با خبر کرد و پیامبر هم فرمود:مثل همین مطلب را ابوبکر خبر داده بود بروید و بلال را بگویید تا به این شکل اذان بگوید.
مسند أبی حنیفة، ج 1، ص 148، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله بن أحمد الأصبهانی أبو نعیم الوفاة: 430، دار النشر: مکتبة الکوثر - الریاض - 1415، الطبعة: الأولى، تحقیق: نظر محمد الفاریابی.
المعجم الأوسط، ج 2، ص 293، اسم المؤلف: أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی الوفاة: 360، دار النشر: دار الحرمین - القاهرة - 1415، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد, عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 1، ص 329، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، الوفاة: 807، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی- القاهرة , بیروت – 1407.
وقتی انسان به روایات اهل سنت مراجعه میکند، قدر روایات اهل بیت علیهم السلام را میداند. اگر کسی واقعاً بخواهد بداند که اینها با روایات چه کار کردهاند باید چند صفحه از روایات آنها را بخواند همین قدر کفایت میکند. هر چه در روایات آنها بیشتر تامل کنیم، نورانیت، معنویت و انسجام احادیث اهل بیت، اتصال این مضامین به وحی بیشتر روشن میشود.
دسته چهارم این بود که پیغمبر اکرم با صحابه مشورت کرد و این نظرها به جایی نرسید حالا با توجه به مشورتها نتیجه این شد که نظر عمر را بپذیرند یعنی نظر عمر به عنوان نتیجه مشورت بود.
نقش وحی در تشریع اذان و انکار ابن کثیر
دسته پنجم: از روایات آن است که اذان به وحی الهی مشروعیتش تصویب شد روایتی را بزار در مسند خود از امیر المؤمنین علیه السلام نقل میکند که به زودی میبینیم که همین روایت نیز توسط ابن کثیر انکار میشود:
لما أراد الله ان یعلم رسوله الاذان أتاه جبرائیل علیه السلام بدابة یقال لها البراق فذهب یرکبها فاستصعبت فقال لها اسکنی فوالله ما رکبک عبد أکرم على الله من محمد قال فرکبها حتى انتهى إلى الحجاب الذی یلی الرحمن تبارک وتعالى فبینا هو کذلک إذ خرج ملک من الحجاب فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا جبرائیل من هذا قال والذی بعثک بالحق انی لأقرب الخلق مکانا وان هذا الملک ما رایته منذ خلقت قبل ساعتی هذه فقال الملک الله أکبر الله أکبر قال فقیل له من وراء الحجاب صدق عبدی انا أکبر انا أکبر ثم قال الملک أشهد أن لا إله إلا الله قال فقیل له من وراء الحجاب صدق عبدی انا لا اله الا انا ثم قال الملک اشهد ان محمدا رسول الله فقیل له من وراء الحجاب صدق عبدی انا أرسلت محمدا ثم قال الملک حی على الصلاة حی على الفلاح ثم قال الملک الله أکبر الله أکبر فقیل له من وراء الحجاب صدق عبدی انا أکبر انا أکبر ثم قال لا إله إلا الله قال فقیل من وراء الحجاب صدق عبدی انا لا اله الا انا قال ثم اخذ الملک بید محمد صلى الله علیه وسلم فقدمه فأم أهل السماء فمنهم آدم ونوح
زمانی که خداوند خواست تا اذان را به پیامبر آموزش دهد جبرائیل علیه السلام را برای آن حضرت مرکبی را که براق نامیده میشد برای پیامبر آورد و حضرت را سوار بر آن کرد آن مرکب اظهار خستگی کرد جبرائیل به او گفت: آرام باش به خدا سوگند بندهای با کرامتتر از محمد نزد خداوند سوار تو نشده است. رسول خدا صلّی الله علیه وآله سوار بر آن شد تا آن که به محل حجابی که برای خداوند رحمن بود رسید در همین حال بود که ملکی از پشت حجاب بیرون آمد رسول خدا صلّی الله علیه وآله سؤال کرد: ای جبرائیل این ملک کیست؟ گفت: سوگند به آن خدایی که تو را بر حق مبعوث نمود او نزدیکترین خلق خدا از حیث مکان به خداوند است و من این ملک را تا این لحظه هرگز ندیده بودم. آن ملک گفت: الله أکبر الله أکبر از پشت حجاب گفته شد: بنده من راست گفت، من بزرگتر از هر چیزی هستم. سپس ملک گفت: أشهد أن لا إله إلا الله. از پشت حجاب گفته شد: بنده من راست گفت، به غیر از من هیچ معبودی نیست. سپس ملک گفت: أشهد أن محمدا رسول الله. از پشت حجاب گفته شد: بنده من راست گفت، من محمد را به رسالت بر انگیختم. سپس ملک گفت: حی علی الصلاه حی علی الفلاح الله اکبر الله اکبر. از پشت حجاب گفته شد: بنده من راست گفت، من بزرگترم من بزرگترم و غیر از من هیچ معبودی نیست. سپس ملک دست پیامبر اکرم را گرفت و او را نزد اهل آسمان از جمله آدم و نوح بودند برد.
مسند البزار، ج 2، ص 146، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292، دار النشر: مؤسسة علوم القرآن, مکتبة العلوم والحکم - بیروت, المدینة - 1409، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله.
نصب الرایة لأحادیث الهدایة، ج 1، ص 260، اسم المؤلف: عبدالله بن یوسف أبو محمد الحنفی الزیلعی الوفاة: 762 ، دار النشر: دار الحدیث - مصر - 1357، تحقیق: محمد یوسف البنوری.
الخصائص الکبرى، ج 1، ص 15، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدین عبد الرحمن أبی بکر السیوطی، الوفاة: 911هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
به خوبی مشخص است که سناریویی درست کردهاند تا بتوانند این قضایا را به عنوان مسائل و احکام شرعی به خورد مردم دهند.
کتاب «نصب الرایة» از آقای زیلعی که از فقها و محدثین مشهور اهل سنت است و نیز سیوطی هم این روایت را نقل کردهاند.
این مطلب نشان میدهد که مشروعیت اذان توسط خدای عالم آن هم توسط ملکی که جبرئیل مقرب هم او را تا به حال ندیده بوده نازل شده است.
یعنی اینجا دیگر نه عمر و نه عبد الله بن زید و نه ابوبکر و نه غیره در کار نیستند، بلکه مستقیماً میگوید: تشریع اذان توسط خدای عالم صورت گرفته است. آن هم توسط ملکی که حتی جبرئیل هم او را ندیده است.
از عبد الله بن عمر نقل میکنند:
وعن ابن عمر أن النبی صلى الله علیه وسلم لما أسری به إلى السماء أوحى الله إلیه بالاذان فنزل به فعلمه جبریل.
از ابن عمر روایت شده که چون پیامبر را به معراج سیر دادند خداوند اذان را به او وحی نمود و جبرئیل اذان را به او آموزش داد.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 1، ص 329، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، الوفاة: 807 ، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407.
و اما در میان آراء فقهاء اهل سنت نظر ابن کثیر قابل توجه است تا ببینیم نظر وهابیت درباره وحی اذان چیست؟ ابن کثیر در البدایه و النهایه به این روایت که میرسد تعبیرش این است که میگوید: سهیلی که از شارحین نهج البلاغه و شارحین صحیح بخاری هم هست میگوید:
لما یعضده و یشاکله من حدیث الاسراء
این حدیث، حدیث صحیحی است. صحیح و سایر روایات مربوط به معراج پیغمبر هم این روایت را تأیید میکند
اما با این وجود ابن کثیر میگوید: این روایت که دلالت میکند اذان وحی از جانب خداوند است روایتی منکر است.
فهذا الحدیث لیس کما زعم السهیلی أنه صحیح بل هو منکر تفرد به زیاد بن المنذر أبو الجارود الذی تنسب إلیه الفرقة الجارودیة وهو من المتهمین. ثم لو کان هذا قد سمعه رسول الله صلى الله علیه وسلم لیلة الاسراء لأوشک أن یأمر به بعد الهجرة فی الدعوة إلى الصلاة.
این حدیث آن گونه که سهیلی به صحت آن گمان برده نیست بلکه آن روایتی مورد انکار و منفرد است که زیاد بن منذر ابو الجارود تنها کسی است که این روایت را نقل کرده است و ابو الجارود کسی است که فرقه جارودیه به او منتسب است. یعنی: بنیانگذار فرقه جارودیه از فرق زیدیه که او از متهمین است. اگر واقعا قضیه چنین بود که در شب معراج پیامبر شنیده بود لازم بود که نبی مکرم بعد از هجرت مردم را دستور بدهد به این اذان و حال آن که این چنین نیست.
البدایة والنهایة، ج 3، ص 233، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، الوفاة: 774، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت.
سیره نبوی ابن کثیر، ج 2، ص 337 ـ امتاع الإسماع، مقریزی، ج 10، ص 122ـ الدر المنثور، سیوطی، ج 4، ص 154.
این پنج دسته روایاتی بود که بیان نمودیم، البته ممکن است جز این پنج دسته، روایات دیگری نیز باشد.
خلاصه این پنج دسته از روایات این است که: تشریع أذان یا به خواب عبد الله بن زید، یا به پیشنهاد عمر بن الخطاب، یا نظریه ابو بکر، یا به مشورت صحابه، یا به وحی از سوی خداوند تبارک و تعالی صورت گرفته است.
ما در آن بخشی که میخواهیم روایات را نقل کنیم آنجا موارد تعارض را کنار هم میگذاریم و عرض میکنیم که هیچ وجه جمعی بین این روایات نمیشود درست کرد؛ یعنی تعارض به قدری شدید است که امکان وجه جمع بین این روایات نیست. حالا ممکن است نسبت به خوابها وجه جمعی درست کنیم؛ گرچه آنجا هم وجه جمع خیلی قابل قبولی نیست. متن روایات و مضمون روایات عاری از وجه جمع است. یعنی در همان خواب چه خواب عبد الله بن زید که با سندهای متعدد آمده، چه خواب عمر بن الخطاب و چه خواب ابو بکر اینها همه از نظر محتوا تعارضش فراتر از آن است که انسان بتواند وجه جمعی برای این روایات پیدا کند.
روایات شیعه در چگونگی تشریع أذان
مرحوم شیخ حر عاملی رضوان الله تعالی علیه در کتاب وسائل الشیعه سه روایت در این زمینه آورده است که دو روایت صحیحه و یک روایت مرسل است.
اذان و اقامه گفتن جبرئیل به هنگام معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
روایت اول در جلد 5، صفحه 369، حدیث 6814 است:
محمد بن یعقوب عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن عمر ابن أذینة عن زرارة والفضیل، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال لما أسری برسول الله (صلى الله علیه وآله). إلى السماء فبلغ البیت المعمور وحضرت الصلاة، فأذن جبرئیل (علیه السلام) وأقام فتقدم رسول الله (صلى الله علیه وسلم) وصف الملائکة والنبیون خلف محمد (صلى الله علیه وآله).
نبی مکرم که به معراج رفتند، به بیت المعمور رسیدند، وقت نماز رسید، جبرئیل اذان و اقامه گفت. نبی مکرم جلو افتاد، ملائکه و پیامبران پشت سر آن حضرت نماز خواندند.
وسائل الشیعة (آل البیت)، شیخ حر عاملی، ج 5، ص 369.
علی بن ابراهیم، صاحب تفسیر قمی و از اجلاء اصحاب و کسی است که کتاب تفسیرش در حدی است که تمام روات آن ثقه است. آقای خویی رضوان الله تعالی علیه میگوید: مجهولی که علمای رجال بر وثاقتش تصریح نکرده باشند؛ ولی این راوی در اسانید تفسیر علی بن ابراهیم قرار گرفته باشد، حکم بر وثاقت آن راوی باید کرد.
ابراهیم بن هاشم هم از اجلاء روات قم است. این پدر و پسر حق بزرگی به گردن شیعه دارند. شما اگر احادیث این پدر و پسر را حذف کنید، چیزی برای شیعه نمیماند. یعنی بیش از هفت هزار روایت از مجموع 16199 روایت کافی، از این پدر و پسر است.
راوی سوم، ابن أبی عمیر است که از اجلاء اصحاب امام هشتم و امام نهم علیهما السلام است. این مرد هم حق بزرگی به گردن شیعه دارد. هم از اصحاب اجماع و هم از مشایخ الثقات است و هم در حفظ آثار شیعه نهایت تلاش خود را کرده است. عمر بن اذینه، وثاقتش قطعی است. نجاشی و شیخ تصریح بر وثاقت او دارند. زراره هم که افقه فقهای عصر معصوم است که امام صادق علیه السلام فرمود: لولا زراة لأندرست احادیث أبی.
اگر احادیث زراره نبود احادیث پدرم از بین رفته بود.
وسائل الشیعة (آل البیت)، شیخ حر عاملی، ج 27، ص 144.
فضیل بن یسار هم که صاحب کرامت و از اولیاء الله است. ابو جعفر هم کنیه برای دو معصوم است؛ هم برای امام باقر و هم برای امام جواد سلام الله علیهما؛ ولی أبو جعفر مطلق عمدتاً انصراف دارد به امام باقر علیه السلام.
غالباً این گونه است که از امام جواد علیه السلام معمولاً به أبو جعفر الثانی تعبیر میکنند. محقق باید تشخیص بدهد که این راوی از معاصرین امام باقر علیه السلام است یا از معاصرین امام جواد علیه السلام. البته ما در موسوعه امام جواد علیه السلام که کتاب برگزیده سال هم شد، در آخر جلد دوم خیلی از مواردی را که حتی علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه یا صاحب وسائل دچار سهو شدهاند، را روشن کردهایم.
همین طور نسبت به امام ابا الحسن علیه السلام: ما در جلد آخر موسوعه امام هادی، مواردی را که بزرگان دچار شبهه شدهاند را بیان نمودهایم و با توجه به اطلاعات رجالی و از قرینه راوی تشخیص دادهایم که این « أبو الحسن» کدام یک از ائمه است. البته این اشتباه در امام رضا و امام کاظم علیهما السلام خیلی بیشتر است؛ چون پدر و پسر هستند و راویان هم معمولاً مشترک هستند؛ لذا تشخیص بین این دو امام خیلی سخت است. و این در وثاقت و عدم وثاقت راوی اثر میگذارد. مثلاً یک شخصی به نام حماد دارید که معاصر امام کاظم علیه السلام و ثقه است، یک حماد دیگری دارید که معاصر امام رضا علیه السلام و ضعیف است. اگر روایت را به امام کاظم نسبت بدهیم، روایت صحیحه و اگر به امام رضا نسبت بدهیم روایت ضعیف میشود.
در این روایت آمده که اذان توسط حضرت جبرئیل؛ آن هم در شب معراج نازل شده است؛ البته اذان گفتن جبرئیل اعم از تشریع در آن زمان و یا قبل از آن است. شاید قبلاً تشریع شده است و در این جا جبرئیل اذان گفته باشد. گرچه ظهور روایت بر این است که اذان و اقامه اولین بار توسط جبرئیل نازل شده باشد؛ البته این ظهور خیلی کم رنگ است. روایت از نظر سند هم صحیح است.
تشریع اذان توسط جبرئیل
وعنه عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن حماد عن منصور بن حازم عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: لما هبط جبرئیل (علیه السلام) بالاذان على رسول الله (صلى الله علیه وآله) کان رأسه فی حجر علی (علیه السلام) فأذن جبرئیل وأقام فلما انتبه رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: یا علی سمعت؟ قال نعم قال: حفظت؟ قال نعم قال: ادع لی بلالا نعلمه فدعا علی علیه السلام بلالا فعلمه.
هنگامی که جبرئیل امین، نازل شد و اذان را برای رسول خدا آورد (یعنی نخستین بار اذان توسط جبرئیل بر پیامبر اکرم نازل شد) سر مبارک رسول خدا در دامن امیر المؤمنین بود. جبرئیل هم اذان را از طرف خدا آورد و هم اقامه را. وقتی رسول خدا بیدار شد ـ یا از حالت نزول وحی بیرون آمد ـ به امام علی علیه السلام فرمود: شنیدی که جبرئیل چه گفت؟ عرض کرد: آری شنیدم. فرمود: آیا حفظ هم کردی؟ عرض کرد: آری. رسول خدا دستور داد: بلال را دعوت کن و اذان را به او آموزش بده.
وسائل الشیعة (آل البیت)، شیخ حر عاملی، ج 5، ص 369.
بررسی سلسله سند: حماد بن بن عثمان فرقی نمیکند که حماد بن عیسی باشد یا حماد بن عثمان ناب؛ چون هر دو ثقه هستند؛ لذا اشتراک راوی ضرر به اعتبار روایت نمیزند. منصور بن حازم هم ثقه است.
ما تا کنون از آقا امام حسین علیه السلام به عنوان «ابا عبد الله» در سند روایت ندیدهایم، از این رو أبا عبد الله انصراف دارد به امام جعفر صادق علیه السلام.
عبادی بودن اذان با تشریعی بودن آن سازگار است
این روایت بر خلاف روایت قبلی، در تشریع اذان توسط جبرئیل صراحت دارد. این نوع از تشریع مقبول عند العقلاء و مشرعین است؛ چون اذان امری عبادی است و امر عبادی باید از ناحیه حق تعالی نازل شود، یا نبی مکرم به اذن الله او را بیان کند. اما این که بعضی از صحابه خواب ببینند، دنبال ناقوس و شیپور بگردند، و ـ نستجیر بالله ـ از این کانال بخواهند اذان را بر نبی مکرم صلی الله علیه وآله وسلم تحمیل کنند، غیر عاقلانه است و وجدان نمیپذیرد. حتی وقتی بعضی از فقهای اهل سنت این روایت را نقل میکنند، خودشان معطل میمانند. در حقیقت شعری گفتهاند که در قافیه آن ماندهاند. عمده این است که قضیه تشریع اذان توسط جبرئیل از جانب رب الجلیل نازل شده است. تشریع امور عبادی در شریعت باید متصل به وحی باشد.
لحن شدید امام صادق در ردّ تصور بعضی در تشریع اذان
روایت سوم، روایت مرسل است:
محمد بن مکی الشهید فی (الذکرى) عن ابن أبی عقیل عن الصادق (علیه السلام) أنه لعن قوما زعموا أن النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) أخذ الأذان من عبد الله بن زید فقال: ینزل الوحی على نبیکم فتزعمون أنه أخذ الأذان من عبد الله بن زید؟!
امام صادق علیه السلام لعنت کردند آن ملتی را که خیال میکنند نبی مکرم صلی الله علیه وآله وسلم اذان را از عبد الله بن زید گرفته است. امام فرمود: وحی هر لحظه بر پیامبر نازل میگردید، گمان میکنید که پیامبر اذان را از عبد الله بن زید گرفته است؟
وسائل الشیعة (آل البیت)، شیخ حر عاملی، ج 5، ص 370.
منظور از قدمین در بین فقهای شیعه
مرحوم شهید اول در کتاب ذکری از ابن أبی عقیل از فقهای عصر غیبت صغری نقل کرده است که در کتابهای قدیم وقتی به «قدیمین» تعبیر میشود، مراد «ابن عقیل» و «ابن جنید اسکافی» است.
مرحوم آیت الله مرعشی میفرمودند: این دو شخص سنی بودند، اما بعدها مستبصر و از بزرگان شیعه شدند. تألیفاتی هم در فقه و حدیث شیعه دارند. و با توجه به این که مسبوق به تفکرات سنی بودند، در آثار فقهی شان در بعضی از موارد برای استنباط حکم شرعی شان به قیاس و استحسان استدلال میکنند.
نقش و تأثیر بنی امیه در ایجاد انحراف در اسلام
از روایاتی که نقل شد به این نتیجه رسیدیم که اذان توسط جبرئیل و به امر خداوند نازل و بر نبی مکرم آموزش داده شد. ولی اهل سنت مسیری را طی کردند که نبی مکرم آن مسیر را برای رسیدن به احکام معین نفرموده بود. اگر احادیث شیعه و سنی مورد ملاحظه قرار گیرد، در رابطه با تمسک به ثقلین «کتاب الله وعترتی اهل بیتی» شاید کمتر روایتی است که این چنین مورد اهتمام نبی مکرم صلی الله علیه وآله وسلم قرار بگیرد.
کتاب الصواعق المحرقه برای جلوگیری از ترویج شیعه
ابن حجر هیثمی متوفای 974 هـ . ق. در مقدمه کتاب الصواعق المحرقه که در ردّ عقائد شیعه نوشته مینویسد:
«من دیدم در مکه و نواحی مکه جوانها به طرف مذهب شیعه و رافضه کشیده میشوند و من این کتاب را نوشتم تا از کشیده شدن جوانهای اهل سنت به مذهب شیعه جلوگیری کنم.» او در همین کتاب بسیاری از روایاتی که از معتقدات شیعه بوده ولی آنها را در دسترس نداشت را آورده است. کمتر کتابی هست که با وجود آن که ذاتاً در ردّ عقائد شیعه است اما مانند الصواعق المحرقه که روایات مورد نظر شیعه را به وفور آورده باشد. لذا من مطالعه این کتاب را به همه عزیزان توصیه میکنم.
ابن حجر در این کتاب وقتی به حدیث ثقلین میرسد، مطالب جالبی مطرح کرده است. کمتر عالم سنی را میتوان یافت که در باره حدیث ثقلین چنین مطالبی نقل کرده باشد؛ او میگوید:
اولاً: پیامبر اکرم حدیث ثقلین را در جاهای مختلف بیان فرموده و بیش از بیست نفر از صحابه نیز آن را روایت کردهاند و بعد از فتح مکه، هنگام مراجعت از طائف، در حجة الوداع در عرفات، و قبل از رسیدن به مدینه در غدیر خم، و در مدینه در حالی که منزلش از حضور مردم موج میزد، باز هم حدیث ثقلین را مطرح کرد ـ تکرار حدیث ثقلین، نشانگر اهتمام نبی مکرم بر این حدیث است ـ یک فردی که آمده به میدان تشیع و در ضد تشیع میخواهد قلم بزند، این چنین سخن میگوید.
با توجه به آن همه اهتمام، اصرار و تکرار نبی مکرم صلی الله علیه وآله وسلم راجع به حدیث ثقلین، متأسفانه دو اتفاق ناگوار در تاریخ افتاد و دو آتش در تاریخ شعلهور شد که هنوز دودش به چشم مسلمانها میرود. این دو موضوع جای کار و تحقیق بسیار زیادی دارد. آتش اول، آتش سقیفه و آتش دوم، آتش روی کار آمدن دودمان بنیامیه بود. این دو مسأله اساس انحراف امت اسلامی از مسیری بود که نبی مکرم اسلام آن را تعین کرده بود. شما هر شرّی در جهان اسلام میبینید، به این دو موضوع بر میگردد. همین سقیفه برای روی کار آمدن دودمان بنیامیه زمینه را آماده کرد. همانهایی که هشت سال جنگ تمام عیار با اسلام داشتند، به نام کفر به جنگ اسلام آمدند و به شدت شکست خوردند، از این رو احساس کردند که اگر به نام اسلام بجنگند، موفق میشوند ولذا امیر المؤمنین سلام الله علیه در جنگ صفین صراحت دارد:
ای مردم! اینها را بکشبد، چهرههایی که من در آن طرف میبینم، همان چهرههایی هستند که ما در جنگ بدر و احد در رکاب پیامبر با آنها جنگیدیم و آنان که در فتح مکه مسلمان شدند، «ما أسلموا ولکن استسلموا وأسروا الکفر، فلما وجدوا أعوانا علیه أظهروه.» (قسم به خدا اینها اسلام نیاوردند، بلکه به ظاهر اسلام آوردند و کفر را در باطن خود پنهان داشتند و دنبال فرصت میگشتند و به محض این که یاران خود را یافتند کفر خود را اظهار نمودند.)
نهج البلاغة، خطب الإمام علی (ع)، ج 3، ص 16.
ولذا اینها تمام تلاششان را به کار بردند که مردم را از اهل بیت جدا کنند. تمام تلاش دودمان بنی امیه و اساس سقیفه بر این بود که مردم از اهل بیت جدا شوند. آثار این دو اثر شوم در تمام ابواب فقهی، تفسیری، تاریخی و کلامی اهل سنت و حتی اخلاق آنها نمایان و روشن است.
از جمله این موارد قضیه تشریع اذان است که به افسانه بیشتر شبیهتر است تا به حقیقت، در تشریع احکام الهی بیان کند؟!
روایات اهل سنت در چگونگی تشریع اذان
ما تلاش کردهایم قضیه تشریع اذان را از قدیمیترین کتابهای روائی اهل سنت نقل کنیم که کتاب سنن دارمی، متوفای 255 هـ است. البته ابن أبی شیبه، متوفای 235 هـ و عبد الرزاق، متوفای 211 هـ نیز اشارهای دارند و به تفصیلی که در سنن دارمی آمده نیست.
دارمی در سنن خود روایتی را از محمد بن حمید، از سلمه، از محمد بن اسحاق نقل میکند:
خواب عبد الله بن زید و عمر بن خطاب برای اذان
أخبرنا محمد بن حُمَیْدٍ ثنا سَلَمَةُ حدثنی محمد بن إسحاق قال وقد کان رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم حین قَدِمَهَا قال أبو مُحَمَّد یَعْنِی الْمَدِینَةَ إنما یُجْتَمَعُ إلیه بِالصَّلَاةِ لِحِینِ مَوَاقِیتِهَا بِغَیْرِ دَعْوَةٍ فَهَمَّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ان یَجْعَلَ بُوقًا کَبُوقِ الْیَهُودِ الَّذِینَ یَدْعُونَ بِهِ لِصَلَاتِهِمْ ثُمَّ کَرِهَهُ ثُمَّ أَمَرَ بِالنَّاقُوسِ فَنُحِتَ لِیُضْرَبَ بِهِ لِلْمُسْلِمِینَ إلى الصَّلَاةِ فَبَیْنَمَا هُمْ على ذلک إِذْ رَأَى عبد اللَّهِ بن زَیْدِ بن عبد رَبِّهِ أَخُو الحارث بن الْخَزْرَجِ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال یا رَسُولَ اللَّهِ انه طَافَ بِیَ اللَّیْلَةَ طَائِفٌ مَرَّ بِی رَجُلٌ علیه ثَوْبَانِ أَخْضَرَانِ یَحْمِلُ نَاقُوسًا فی یَدِهِ فقلت یا عَبْدَ اللَّهِ أَتَبِیعُ هذا النَّاقُوسَ فقال وما تَصْنَعُ بِهِ قلت نَدْعُو بِهِ إلى الصَّلَاةِ قال أَفَلَا أَدُلُّکَ على خَیْرٍ من ذلک قلت وما هو قال تَقُولُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ أَشْهَدُ ان لَا إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ ان لَا إِلَهَ الا الله أَشْهَدُ ان مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ ان مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الصَّلَاةِ حَیَّ على الْفَلَاحِ حَیَّ على الْفَلَاحِ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لَا إِلَهَ الا الله ثُمَّ اسْتَأْخَرَ غیر کَثِیرٍ ثُمَّ قال مِثْلَ ما قال وَجَعَلَهَا وِتْرًا إلا أَنَّهُ قال قد قَامَتْ الصَّلَاةُ قد قَامَتْ الصَّلَاةُ الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لَا إِلَهَ الا الله فلما أخبر بها رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال انها لَرُؤْیَا حَقٌّ ان شَاءَ الله فَقُمْ مع بِلَالٍ فالقها علیه فإنه أَنْدَى صَوْتًا مِنْکَ فلما أَذَّنَ بِلَالٌ سَمِعَهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال وهو فی بَیْتِهِ فَخَرَجَ إلى رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وهو یَجُرُّ إِزَارَهُ وهو یقول یا نَبِیَّ اللَّهِ وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لقد رأیت مِثْلَ ما رَأَى فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَلِلَّهِ الْحَمْدُ فَذَاکَ أَثْبَتُ
زمانی که رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم به مدینه هجرت نمودند مردم بدون آن که دعوتی صورت بگیرد برای نماز جمع میگردیدند از این رو رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم خواستند تا بوقی همچون بوق یهود بسازند که این کار برایشان ناخوشایند آمد و منصرف شدند. بعد از این کار امر نمودند تا ناقوسی را بتراشند تا به هنگام فرا رسیدن وقت نماز آن را بنوازند و به این شکل مردم را برای نماز با خبر سازند در این حین بود که عبد الله بن زید بن عبد ربه برادر حارث بن خزرج نزد رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم رسید و عرض کرد: یا رسول الله! دیشب شخصی که دو جامه سبز بر تن داشت و ناقوسی در دست داشت و آن را حمل مینمود به دور من میچرخید. به او گفتم: آیا این ناقوس را میفروشی؟ گفت: میخواهی با آن چه کار کنی؟ گفتم: تا با آن مردم را برای نماز فرا خوانم. او گفت: آیا نمیخواهی تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی کنم؟ گفتم: آن چیست؟ گفت: به جای آن که ناقوس را به صدا در آوری میگویی: الله أکبر، الله أکبر، الله أکبر، الله أکبر، اشهد أن لا إله الا الله، اشهد أن لا إله إلا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، اشهد ان محمدا رسول الله، حی على الصلاه، حی على الصلاه، حی على الفلاح، حی على الفلاح، الله أکبر، الله أکبر، لا إله إلا الله، سپس قدری تأمل نمود و مثل همانها را به صورت تک تک آورد به جز آن که قد قامت الصلاه را به آن اضافه نمود.
وقتی عبد الله بن زید این خبر را به رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم رساند حضرت فرمود: إن شاء الله این رؤیای حقی است. برخیز و همراه بلال برو و آن را برای بلال که صدایی رساتر از تو دارد تکرار کن. بعد از آن که بلال اذان گفت: عمر بن خطاب که در خانه بود صدای بلال را شنید و در حالی که عبایش بر زمین کشیده میشد به سوی رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم خارج شد و نزد رسول خدا آمد و گفت: ای نبی خدا قسم به آن خدایی که تو را به حق مبعوث نمود من هم همان چیزی را که عبدالله دید دیدم. رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم فرمود: شکر خدا که با [آنچه تو دیدی] این موضوع بهتر تثبیت شد.
سنن الدارمی، ج 1، ص 286، عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمی الوفاة: 255، دار النشر: دار الکتاب العربی - بیروت - 1407، الطبعة: الأولى، تحقیق: فواز أحمد زمرلی, خالد السبع العلمی
این روایت داد میزند که من جعلی و ساختگی هستم. معمولا آدمهایی که میخواهند دروغ بگویند، حواسشان نیست و میخواهند دروغشان را جا بیندازند، چند قسم میخورند تا طرف مقابل شکی در صداقت او نکنند.
«فذاک اثبت» سه معنی میتواند داشته باشد: 1ـ این اذان متقنتر از ناقوس است. 2ـ خواب عمر اثبت و محکمتر و متقنتر از خواب عبد الله بن زید است. 3 ـ خواب عمر بن الخطاب خواب آقای زید را تثبیت کرد.
به قدری تناقض و مطالب ضد و نقیض در این روایات هست که به هیچ وجه قابل جمع نیستند.
ترمذی، متوفای 279 هـ است، معمولاً ایشان بعد از هر حدیثی اظهار نظر رجالی میکند. ایشان وقتی همین روایت را با اندک تغییری نقل میکند، تعبیرش این است که:
حَدِیثُ عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ
سنن الترمذی، ج 1، ص 359، الجامع الصحیح سنن الترمذی، اسم المؤلف: محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی الوفاة: 279، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون.
از دیدگاه شیعه، تمام شریعت از طهارت تا دیات، تعبدی است و باید از ناحیه شارع مقدس تشریع گردد. آیات متعددی بیان میکند که نبی مکرم هر چه میگوید باید متصل به وحی باشد. ولی متأسفانه نتیجه دور شدن آقایان اهل سنت از مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و نادیده گرفتن حدیث ثقلین، آنها را در پرتگاه قرار داده و در غالب مسائل شرعی، سراغ موهومات وخوابها، استحسانات و... رفتهاند.
خواب عمر بیست روز قبل از عبدالله بن زید و خجالت از طرح آن
روایت دوم: از ابو داود سجستانی است که یکی از صحاح سته است. ابو داود متوفای 275 هـ است. در جلد اول، صفحه120، حدیث 498 شبیه روایت دارمی را با اندکی تفاوت در بعضی از عبارتها نقل کرده است. ما عین روایت را میخوانیم تا هم عبارتها روشن شود و هم با توجه به فرازهایی که در این روایات هست تناقضات آن مشخص گردد.
عن أبی عُمَیْرِ بن أَنَسٍ عن عُمُومَةٍ له من الْأَنْصَارِ قال اهْتَمَّ النبی صلى الله علیه وسلم لِلصَّلَاةِ کَیْفَ یَجْمَعُ الناس لها فَقِیلَ له انْصِبْ رَایَةً عِنْدَ حُضُورِ الصَّلَاةِ فإذا رَأَوْهَا آذَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا فلم یُعْجِبْهُ ذلک قال فَذُکِرَ له الْقُنْعُ یَعْنِی الشَّبُّورَ وقال زِیَادٌ شَبُّورُ الْیَهُودِ فلم یُعْجِبْهُ ذلک وقال هو من أَمْرِ الْیَهُودِ قال فَذُکِرَ له النَّاقُوسُ فقال هو من أَمْرِ النَّصَارَى فَانْصَرَفَ عبد اللَّهِ بن زَیْدِ بن عبد رَبِّهِ وهو مُهْتَمٌّ لِهَمِّ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأُرِیَ الْأَذَانَ فی مَنَامِهِ قال فَغَدَا على رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَأَخْبَرَهُ فقال له یا رَسُولَ اللَّهِ إنی لَبَیْنَ نَائِمٍ وَیَقْظَانَ إِذْ أَتَانِی آتٍ فَأَرَانِی الْأَذَانَ قال وکان عُمَرُ بن الْخَطَّابِ رضی الله عنه قد رَآهُ قبل ذلک فَکَتَمَهُ عِشْرِینَ یَوْمًا قال ثُمَّ أَخْبَرَ النبی صلى الله علیه وسلم فقال له ما مَنَعَکَ أَنْ تُخْبِرَنِی فقال سَبَقَنِی عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ فَاسْتَحْیَیْتُ فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یا بِلَالُ قُمْ فَانْظُرْ ما یَأْمُرُکَ بِهِ عبد اللَّهِ بن زَیْدٍ فَافْعَلْهُ قال فَأَذَّنَ بِلَالٌ قال أبو بِشْرٍ فَأَخْبَرَنِی أبو عُمَیْرٍ أَنَّ الْأَنْصَارَ تَزْعُمُ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بن زَیْدٍ لَوْلَا أَنَّهُ کان یَوْمَئِذٍ مَرِیضًا لَجَعَلَهُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مُؤَذِّنًا
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سعی داشت تا راهی برای جمع نمودن مردم بیابد؛ از این رو به حضرت گفته شد: به هنگام فرا رسیدن وقت نماز پرچمی را [بر فراز مسجد] برافراز. تا به هنگام دیدن آن مردم یکدیگر را خبر سازند؛ پیامبر از این پیشنهاد خشنود نشد، لذا به حضرت پیشنهاد دادند تا از وسیلهای شبیه شیپور یهودیها استفاده کنند اما این پیشنهاد نیز مورد خوشایند رسول خدا واقع نگردید. بعد از آن پیشنهاد ساخت ناقوسی برای این کار را دادند اما حضرت این دو پیشنهاد را کار یهود و نصارا دانست و آن را نپذیرفت. تا این که عبدالله بن زید بن عبد ربه که برای اهتمام حضرت اهمیت فراوانی قائل بود اذان را در خواب به او نشان دادند تا این که صبحگاهان به محضر رسول خدا صلّی الله علیه وآله رسید و عرض کرد: یا رسول الله! من در حالتی بین خواب و بیدار بودم که شخصی نزد من آمد و اذان را به من آموخت. راوی میگوید: عمر بن خطاب نیز همین خواب را دیده بود ولی بیست روز آن را مخفی نمود و چون رسول خدا صلّی الله علیه وآله را از این موضوع با خبر ساخت حضرت فرمود: چه چیزی باعث شد تا مرا از آن با خبر نسازی؟ گفت: عبد اللَّهِ بن زید در این باره از من سبقت گرفته بود لذا از بیان آن حیا نمودم رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم بلال را فرا خواند و فرمود: دقت کن و هر چه را عبد اللَّه بن زید به تو گفت در اذان بگو. بلال نیز به همان شکل اذان گفت...
سنن أبی داود، ج 1، ص 134، اسم المؤلف: سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی الوفاة: 275، دار النشر: دار الفکر، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید.
در روایتی میگوید: در خواب دیدم در این روایت میگوید: بین خواب و بیداری بودم. بعضی از روایات دارد: اگر مردم مرا مذمت نکنند، میگویم بیدار بودم و در بیداری کسی آمد و اذان را به من آموزش داد. فقط این سخن مانده که بگوید: جبرئیل آمد و به من وحی رساند. البته روایت از خود عمر بن خطاب داریم که من جبرئیل را دیدم و جبرئیل به من آموزش داد؛ یعنی چیزی شبیه وحی. به عبارت دیگر یعنی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم صلاحیت دریافت وحی را نداشت ولی عمر این صلاحیت را داشت، عمر اذان را از جبرئیل گرفته و به رسول خدا آموزش داد.
یکی از نشانههای جعلی بودن حدیث فوق این است که میگوید: بیست روز قبل از این عمر خواب دیده بود و کسی به خواب او آمده بود و اذان را به او یاد داده بود. آقای عمر که بیست روز قبل خواب دیده بود دلش برای پیامبر میسوخت و پیامبر نیز به دنبال این است که راهی برای اعلام وقت نماز پیدا کنند، حال چه انگیزهای باعث شد که خوابش را بیان نکرد؟ اینها مقدمهای است تا برای عمر فضیلتی جعل کنند.